-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱۲, یکشنبه

Latest News from Norooz for 09/02/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



برگزاری شانزدهمین اجلاس کشورهای عضو جنبش عدم تعهد درتهران باردیگر توجهات را به سمت نقشی که تجمع این کشورها می تواند در عرصه بین المللی و رقابتها و منازعات جاری بین کشورها و تحولات درونی این کشورها داشته باشد، جلب کرده است. برای اینکه دریافت شود که جنبش عدم تعهد چه نقشی را در بدو تاسیس برای خود تعریف کرده بود؟ و درعمل چه کرده است؟ و امروز در کجای کار است؟ نگاهی کوتاه به سوابق و عملکرد آن می تواند روشنگر باشد.

نخستین تلاش برای ایجاد همگرایی میان کشورهایی که بعدها به غیرمتعهدها معروف شدند، در سال ۱۹۵۵ درکنفرانس باندونگ در شهر باندونگ اندونزی انجام شد. جواهر لعل نهرو، جمال عبدالناصر و احمد سوکارنو رؤسای وقت حکومت کشورهای هند، مصر و اندونزی در این اجلاس اندیشه تشکیل چنین سازمانی را مطرح کردند. چون این اتفاق کمی بعد از استقلال هند رخ می‌داد تحت تأثیر جهان بینی ماهاتما گاندی نیز قرار داشت.

تشکل کشور‏های غیر متعهد در سال ۱۹۶۱ میلادی برابر با۱۳۴۰ خورشیدی در اوج جنگ سرد و فضای دوقطبی بین غرب و شرق با هدف وحدت میان کشورهایی که نه در اردوگاه کمونیسم و نه در اردوگاه سرمایه‌داری (امپریالیسم)، قرار داشتند، تشکیل شد. نام جنبش ابتدا «Non-Commitment» به معنی «غیرمتعهد» بود اما سریعاً به نام جدید «NAM» ((Non Alignment Movement تغییر یافت؛ با این حال در فارسی این جنبش به همان نام «غیرمتعهد» شناخته می‌شود.

اولین اجلاس سران عدم تعهد با حضور مارشال تیتو رهبر یوگسلاوی، قوام نکرومه رهبر غنا، جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر، جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند و احمد سوکارنو رهبر استقلال اندونزی در سال 1961 در شهر بلگراد پایتخت کشور یوگسلاوی برگزار شد و این سازمان رسما موجودیت خود را اعلام کرد.
اعضای این جنبش تلاش داشتند در دوران جنگ سرد با تکیه براصول بنیادین آن به عنوان وزنه تعادل بین دوبلوک عمل کرده و پرده حفاظی برای کشورهای مستقل فراهم آورند اما اینکه چقدر توانستند به تحقق این امر یاری رسانند خود محل بحث و مناقشه بسیار است. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم کشورهای عضو جنبش عدم تعهد دچار نوعی بی‌هویتی شده و دلیل وجود این جنبش که ایجاد موازنه منفی بین دو ابر قدرت دوران جنگ سرد بود از بین رفت. عده‌ای را فرض بر این است که جنبش عدم تعهد وارث موازین ضد آمریکایی یا همان ضد امپریالیستی است. این در حالیست که بسیاری از تحلیلگران سیاسی فلسفه وجودی چنین سازمانی را وابسته به جهان دوقطبی می‌دانند و دلیلی برای ادامه حضور جنبش در صحنه بین‌المللی با معیارها و مختصات دوران جنگ سرد نمی‌بینند. ۱۱۸ کشور جهان از جمله ایران، که تقریباً بیش از دو سوم اعضای سازمان ملل متحد را تشکیل می‌دهند، عضو جنبش عدم تعهد می‌باشند. برپایه سنت جاری سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد هر ۳ سال یکبار در اجلاسی با همین نام گرد هم می‌آیند تا به بررسی نقش این تشکل در عرصه تحولات جهانی بپردازند.

اصولی که این جنبش بر پایه آنها شکل گرفته عبارتند از : احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت یکدیگر، برابری و منافع متقابل، عدم تجاوز به یکدیگر، همزیستی مسالمت آمیز، وعدم دخالت در امور داخلی یکدیگر. از دیگر اصول این جنبش عدم دادن پایگاه نظامی به کشورهای دیگر است. قرار براین بوده جنبش در طی مسیر ساختاری نسبتا الزام آور تبیین کند تا کشورهای عضو خود را در یک بازه زمانی در انطباق با این اصول تصحیح کنند و به اصول بنیادین جنبش بازگردند. « نقشی که انتظار می رفت » اینکه جنبش باید خود را جدی بگیرد و به سوی ساختارهای جدی الزام آور حرکت کند و با روند معقولی برای ایفای نقش در اهداف اساسی جهانی گام بردارد که تاکنون چنین نبوده است.

با برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در تهران مسئولیت اداره این تشکل برای سه سال آینده به جمهوری اسلامی ایران منتقل شده است، و حاکمیت مستقر تلاش کرده با صرف هزینه فراوان تا آنجا که می تواند از برگزاری این اجلاس برای مشروعیت بخشی و ترمیم چهره مخدوش شده خود درعرصه داخلی و بین المللی استفاده نماید. برپایه اطلاعات منتشره به رغم وضعیت بداقتصادی مردم و تشدید تحریم ها حداقل 600 میلیون دلار برای برگزاری این اجلاس هزینه شده و برای اینکه هیچ صدای اعتراض یا کنشی که پیام آور نارضایتی شهروندان از وضعیت جاری در کشور باشد به گوش شرکت کنندگان دراجلاس نرسد، تمهیدات ویژه ای از سوی حاکمیت در روزهای برگزاری اجلاس تدارک شده است که ازجمله آنها تعطیلی اجباری و برقراری نوعی حکومت شبه نظامی درتهران می باشد. حاکمیت مستقر که در سایه عملکرد ماجراجویانه در عرصه سیاست خارجی از سویی باعث فشار و تشدید تحریم های اقتصادی و سیاسی و انزوای کشورمان شده، و از سوی دیگردرعرصه داخلی نیز بدلیل انجام کودتای انتخاباتی از مشروعیت و حمایت کافی مردمی برخوردار نیست، تصور می کند با برگزاری اجلاس نمایشی و پرسروصدا کشورهای غیرمتعهد می تواند از این وضعیت بغرنج و بحرانی خود را رهایی بخشیده و وجهه ای تازه ای برای خود فراهم آورد، اما واقعیت های جاری گواهی بر تحقق این تصور نمی دهد.

حاکمیت مستقر درایران باید براین نکته تفطن داشته باشد سه سال پیش که پانزدهمین اجلاس کشورهای غیرمتعهد در شرم الشیخ مصر برگزار شد ریاست اجلاس در دستان حسنی مبارک رئیس جمهور مادام العمر مصر بود که امروز در هنگامه برگزاری شانزدهمین اجلاس در پی جنبش اعتراضی مردم مصر سرنگون و با حکم دادگاه در زندان بسر می برد و انتظار مرگ می کشد، و این می تواند سرنوشت حاکمیت هر کشور غیرمتعهدی باشد که در لوای این تشکل بخواهد از تامین حقوق شهروندانش طفره رود و پایبند به موازین دموکراسی و حقوق بشر نباشد. اگرکشورهای غیرمتعهد می خواهند نقشی تاثیرگذار در عرصه جهانی و تحولات جاری داشته باشند، و « نقشی که انتظار می رفت » بدرستی بازی کنند شرطش این است که ابتدا به خانه خود برسند و از مشروعیت و پشتوانه کافی مردمی برخوردار باشند چراکه :" ذات نایافته از هستی بخش – کی تواند که بود هستی بخش؟" برای حاکمیت مستقر در ایران باید تحولات سه سال گذشته مصر که ریاست این تشکل را داشت بسی عبرت آموز باشد و بداند که آنچه سرنوشت و جایگاه یک نظام و کشور را در داخل و خارج تعیین می کند مردم آن کشور هستند نه عضویت و ریاست دراین سازمان یا آن تشکل جهانی، و اگر ایران می خواهد نقشی تاثیرگذار در دوره ریاستش براین تشکل داشته باشد باید از وضعیت بغربج و بحرانی که درعرصه داخلی و خارجی بدان گرفتارآمده است بدرآید، و شرط انجام این هدف آشتی ملی و گردن نهادن به حقوق ملت است در غیر اینصورت دور نیست که شاهد تجربه مصر در ایران باشیم.


 


 

فخرالسادات محتشمی پور، همسر سیدمصطفی تاج زاده در نامه ای با اشاره به حصر بیمارستانی محسن امین زاده، معاون وزیر امورخارجه دولت سیدمحمد خاتمی می نویسد: پشت در مردانی نشسته اند که قرار نبود زندان بان باشند بلکه قرار بود ایران بان باشند و انقلاب بان و داخل اتاق بیماری بستری است که حالا حالاها ایران باید از اندیشه و نبوغش بهره می برد.

به گزارش کلمه، در بخشی از این نامه آمده است: درست از زمانی که آمدن بان کی مون به ایران قطعی شد، سپاه زندانی اش را تحویل گرفت تا مبادا آن همتای پیشین هوس دیدار به سرش بزند آن هم در بیمارستان! و یا این که خبری، پیامی، چیزی مبادله شود خدای نکرده. غافل از این که این دیپلمات سابق هنوز بیش از خیلی از این تازه به دوران رسیده های کار نابلد، اصول دیپلماسی می داند و منافع ملی می شناسد و رابطه دولت-ملت و حقوق بین الملل حالی اش است!

محسن امین‌زاده، معاون وزیر ارشاد دولت میرحسین موسوی که ۶ ماه است در بیمارستان بستری شده، هفته ی گذشته، همزمان با آغاز اجلاس غیرمتعهدها و به طور ناگهان تحت مراقبت‌های شدید قرار گرفته و مراقبت از وی تحت کنترل نیروهای لباس شخصی ناشناسی قرار گرفته است.

متن نامه ی فخرالسادات محتشمی پور به شرح زیر می باشد:

چند دقیقه سکوت به احترام پایداری محسن امین زاده و صبوری و متانت همسرش مهنازخانوم.

خبر حاکی از تشدید محدودیت ها و مراقبت های امنیتی از محسن امین زاده است هم زمان با برگزاری اجلاس سران جنبش عدم تعهد و هم زمان با انتقال عیسی سحرخیز از بیمارستان به بند ۲۰۹ اوین و هم زمان با پادگانی شدن پایتخت و هم زمان با …

چشم ها را که می بندم از امین زاده و مهناز خانوم تنها تصویری که می بینم تصویر یک زوج آرام و متین نازنین است که جوشش های درونی شان را همه کس نمی بیند و نمی فهمد!

این تصویر در این روزهای تشدید محدودیت ها بیشتر با من همراه است و مرا وسوسه می کند که درست در همین روزهای ممنوع الملاقاتی این زوج نازنین و این دوستان دیرین به بیمارستان بروم برای عیادت از طرف خودم و همسرجان.

قصه از کجا آغاز شد؟؟؟ از شهادت مظلومانه هدی صابر! از اعتراض هم بندی های او و از بازگشت آقا محسن به زندان و پیوستن به اعتصابیون. او با همسرجان در مرخصی بودند و هم زمان قرار شد به زندان بازگردند همسرجان به قرنطینه و آقا محسن به ۳۵۰٫ عکس های یادگاری خانوادگی را گرفتیم همان جا زیر پل یادگار روبروی اوین و تا آمدند دوربین را بگیرند لبخند همسرجان مانع شد و … همسرجان روزه اعتراضی اش را ادامه داد و آقای امین زاده اعتصاب غذا در اعتراض به رفتار غیرانسانی با یک انسان واقعی که حالا جایش سخت خالی است در عرصه های اجتماعی و سیاسی. اعتصاب غذا قلب دردمند محسن آقا را خراب کرد و …

نه نه قصه از این جا آغاز شد: هفت شاکی از کودتاگران نظامی پس از امضای نامه شان و ارسال آن برای مقامات مربوطه، یکی یکی به زندان بازخوانده شدند برای اجرای حکم هایشان. صفایی فراهانی، امین زاده، همسرجان و بعد هم بقیه شان. قلب دردمند محسن آقای صفایی سخت تر به درد آمد و کار داشت بیخ پیدا می کرد که …

نه قصه از این جا هم آغاز نشد! آغاز قصه سه روز قبل از انتخابات بود و جوهر امضایی به دستی کثیف که زیر حکم های آدم های پاک خشک شد. فردای بیست و دوم خرداد آغاز ماجرا بود. بگذارید نگویم دردناک است آن روزها، سخت دردناک. بگذارید ما از همین میانه شروع کنیم. آغازش را تاریخ خود نوشته است و پایانش را نیز می نویسد و روزی برایمان واژه واژه بازخواهند خواند.

قصه از کجا آغاز شد؟ از دردی که عجیب بود و شبیه بود به مواردی که مسئله ساز شده بود برای درخواست کنندگان امضای حکم بازداشت آدم هایی که جرمشان خدمت بود و صداقت! محسن ها یکی یکی دچار مشکل قلبی شدند و این عجیب بود! محسن های دو الف که حالا میهمان بند ۳۵۰ بودند.

هفت شاکی در همان حوالی رمضان ۸۹ یکی یکی برای اجرای حکم فراخوانده شدند و به ۳۵۰، دوالف و قرنطینه رفتند و تمام شد آن روزهای خوب با هم بودنشان در، به قول آقایان، سوئیت دو الف!

حالا محسن ها قلبشان بیمار است و همسرهایشان دلشان فراوان درد دارد! این محسن آقا اما در حصر بیمارستانی شش ماهی است که روزگار می گذراند. بدعت های تمیز! آدم می تواند برود دوست قدیم را روی تخت بیمارستان ببیند و دلش باز شود اما به شرط این که آقایان صلاح بدانند و چند روزی است که صلاح نمی دانند. درست از زمانی که آمدن بان کی مون به ایران قطعی شد. سپاه زندانی اش را تحویل گرفت تا مبادا آن همتای پیشین هوس دیدار به سرش بزند آن هم در بیمارستان! و یا این که خبری، پیامی، چیزی مبادله شود خدای نکرده. غافل از این که این دیپلمات سابق هنوز بیش از خیلی از این تازه به دوران رسیده های کار نابلد، اصول دیپلماسی می داند و منافع ملی می شناسد و رابطه دولت-ملت و حقوق بین الملل حالی اش است!

مهناز می گوید: این تغییرات استرس وارد می کند به محسن. حالش بدتر می شود. نگرانش هستم. می گوید: یک عده رفتند یک عده دیگر آمدند و ملاقات ممنوع شد! من به پرستاران گفتم قبل از این که حمله ای دست دهد لطفا آرام بخش بدهید به همسرم و آقا محسن روی تخت آرام گرفت و مهناز در کنارش آرام نشست و زل زد به چهره مردی که حالا سال ها پیرتر از سنش نشان می دهد و در دلش غوغاست! مهناز چشم ها را می بندد و خاطرات گذشته را مرور می کند. دلش برای خانه تنگ شده خانه ای که پس از شش ماه بتواند دست همسر بیمارش را بگیرد و ببرد در جایی که استرس نباشد و فشار عصبی نباشد و اندکی آرامش خیال باشد و … مهناز دلش برای جمع چهارنفری شان تنگ شده و محسن آقا هم و بچه ها هم. مهناز زندگی شان را از ابتدای آشنایی مرور می کند روزهای لانه، روزهای خدمت، روزها و شب های مأموریت، جلسات پی در پی، نبودن ها و نبودن ها و نبودن ها اما از فردای آن بازداشت فریب کارانه معنی نبودن خودش را نشان داد. مهناز آرام کنار تخت همسر بیمارش نشسته و به چشمان او نگاه می کند که به نقطه ای خیره مانده است. در پشت در اتاق شماره فلان، سه مرد سپاهی نشسته اند و منتظرند تا شیفت را تحویل نفرات بعدی بدهند. مهناز در تمام این شش ماه، که مأمورین زندان آنی اتاق را ترک نکردند، حتی نتوانسته بوسه ای بر دست و پیشانی مردش بزند که هنوز دلش برای ایران مقتدر می تپد درست مثل آن روزهایی که نام ایران با اصلاحات و جامعه مدنی و قانون و صلح طلبی و گفتگوی تمدن ها و خیلی چیزهای خوب دیگر همراه بود.

پشت در مردانی نشسته اند که قرار نبود زندان بان باشند بلکه قرار بود ایران بان باشند و انقلاب بان و داخل اتاق بیماری بستری است که حالا حالاها ایران باید از اندیشه و نبوغش بهره می برد و همسرش که قرار نبود به این زودی به جای همه نقش های دوست داشتنی، نقش پرستار را ایفا کند. و بچه ها همه شنیده هایشان را از انقلاب و آرمان هایش به خاطر می آورند و آرام آرام سر تکان می دهند!

راستی قصه از کجا آغاز شد؟؟؟!!!


 


 

مصطفی تاجزاده در دومین نامه خود به همسرش به بیان نکات بسیار مهمی از وقایع پشت پرده برخوردهای صورت گرفته با نهضت آزادی و اصرار رهبر جمهوری اسلامی ایران در برانداز دانستن آنها علیرغم نظر مخالف  وزارت اطلاعات دولت خاتمی پرداخته است.

 

به گزارش نوروز، مشاور سیاسی سید محمد خاتمی در دولت اصلاحات درنامه خود با اشاره به نظرآقای خاتمی، وزارت اطلاعات و حتی کمیته ای که زیر نظر یکی از مسئولان  دفتر رهبری تشکیل شده بود مبنی بر واقعیت نداشتن اتهام براندازی نهضت آزادی و ملی مذهبی ها ، دستگیری مرحوم سحابی و دیگر همفکرانش را به دلیل اصرار رهبری دانسته و می نویسد :" پس از مدت کوتاهی رهبری در نمازجمعه تهران اعلام کرد عده ای در پی «براندازی قانونی» اند و تأکید نمود که هیچ نظامی براندازی را تحمل نمی کند و مجازات براندازی نیز معلوم است. ظاهراً منظور ایشان همان بود که در جلسه خصوصی به آقای خاتمی گفته بود: «حکم براندازی اعدام است». "

 

عضو ارشد جبهه مشارکت ایران اسلامی با تاکید بر این نکته که مسئولیت دستگیریهای پس از انتخابات سال 88 هم بر عهده همان تیمی است که نهضت آزادی و ملی – مذهبی ها را بازداشت و بازجویی کرد،معتقد است این تیم با مصونیت و نیز امکاناتی که از قبل حمایت های بی دریغ رهبری در اختیار دارد، هم چنان درصدد انجام پروژه های جدید است.

 

این زندانی سیاسی در بخشی از نامه خود آورده است: "علت این که من همه شدائد را در زندان و انفرادی به جان خریده ام این است که معتقدم که باید و می توان به این روند پایان داد که رهبری هر زمان اراده کند بتواند با ایراد اتهاماتی سنگین عده ای بی گناه را در اختیار دوالف قرار دهد تا با فشارهای فیزیکی و روانی، مجبور به پذیرش اتهامات واهی شوند و به اعترافات رسانه ای بپردازند. رهبری سرانجام باید به این واقعیت تن دهد که پاکانی در این سرزمین اهورایی منتقد و حتی مخالف سخنان و انتصابات و تصمیمات نادرست وی هستند اما دلشان برای اسلام و ایران و مردم کمتر از او نمی سوزد و چه بسا صادقانه تر و خالصانه تر به این سه ضلع جامعه امروزیمان می اندیشند و در هر حال نباید به علت مخالفت با حکومت مطلقه فردی و آن هم بدون کوچک ترین قانون شکنی در زندان سپاه گرفتار آیند تا افزون بر همه پیامدهای سوء چنین روش نادرستی، نام این نهاد مردمی و انقلابی نیز آلوده و در افکار عمومی بی اعتبار شود."

 

گفتنی است تاجزاده در اولین نامه خود که پیش از این در نوروز منتشر شده بود با تاکید بر ضرورت انتشار خاطراتی که در فهم بهتر رخدادهای تاریخی و کشف حقیقت موثر هستند، از تصمیم خود برای شرح برخی از خاطراتش خبر داده بود.

 

متن کامل این نامه به شرح زیر می باشد:

 

 

 

دومین نامه تاجزاده به همسرش

 

فخری جان سلام!

در روزنامه ها خواندم دولت عربستان هم زمان با نشست های نمایندگان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای 5+1 در بغداد و مسکو به ترتیب هشت و ده نفر از ایرانیان را اعدام کرده است بدون آن که مقامات کشورمان را درجریان بگذارد. روشن است که من هم مانند بسیاری از هم وطنانم از این رفتار اهانت آمیز متأسف شدم و ناخودآگاه به یاد عصر اصلاحات افتادم که ایران و ایرانی چه اعتباری هم بین دولت ها و هم میان ملت ها درشرق و غرب عالم کسب کرده بود. اگرچه در همان زمان مخالفان استبداد مطلقه فقیه در داخل میهن با انواع سرکوب ها مواجه بودند.

 

حتماً یادت هست که معمولاً دو سه روز قبل از هر سفر مهم آقای خاتمی به خارج از کشور، حادثه ای جدید رخ می داد، مانند بازداشت افراد، توقیف مجله یا روزنامه ای، احضار یک مقام اجرایی به دادگاه و ... تا جهانیان به ویژه میزبانان آقای خاتمی بدانند فردی که از هر هفت نفر واجد شرایط چهار نفر به او رأی داده اند (20 میلیون از 30 میلیون نفر) کاره ای نیست!

 

انتخابات مجلس ششم هفت ماه بعد از تهاجم از پیش طراحی شده و خونین نیروی انتظامی به همراهی لباس شخصی ها به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران (کوی دانشگاه) در 18 تیرماه برگزار شد. اقتدارگراها که تصور می کردند آن سرکوب وحشیانه، دانشگاهیان را که پرشورترین حامیان جنبش اصلاحی بودند، مرعوب و منفعل کرده و راه پیمایی 23 تیرماه در تهران را نشانه اقبال مردم به خود ارزیابی می کردند، ناگهان با واقعیتی بزرگ و تلخ، از دید خودشان، یعنی رأی اعتماد اکثریت قاطع ایرانیان به نامزدهای اصلاح طلبان در سراسر کشور، مواجه شدند. این مسأله خشم آنان را برانگیخت. به طوی که مدت کوتاهی پس از برگزاری انتخابات، به دستور رهبری تعداد زیادی از روزنامه ها و مجلات سراسری موقتاً توقیف و در واقع به طور دائمی تعطیل شدند. مهندس موسوی دراعتراض به این اقدام استبدادی و حیثیت بربادده، آن را «توقیف فله ای» خواند که این اصطلاح برای همیشه در خاطره تاریخی ایرانیان ثبت شد. البته پیش از توقیف فله ای مطبوعات، صداوسیمای لاریجانی کوشید با حرکتی غیراخلاقی و غیرحرفه ای و با مونتاژ صحنه هایی از کنفرانس برلین که با حضور افراد موجهی چون مرحوم مهندس سحابی و محمود دولت آبادی تشکیل شده بود، اصلاح طلبان را افرادی بی بند بار و لاابالی معرفی کند و زمینه اقدامات قضائی علیه آنان را فراهم آورد. به باور اقتدارگراها با قطع دو بال دانشگاه و مطبوعات، پرنده اصلاحات برای همیشه زمین گیر می شد. اما برگزاری دور دوم انتخابات مجلس ششم پس از تعطیلی مطبوعات ثابت کرد که اکثریت ایرانیان هم چنان از اصلاحات حمایت می کنند و اصلاح طلبان را شایسته ترین نمایندگان خود می دانند. مجلس ششم در چنین فضایی شکل گرفت و آغاز به کار کرد.

 

چندی نگذشته بود که در یکی از جلسات هفتگی دونفره، رهبری به آقای خاتمی اعلام کرد نهضت آزادی (والبته طیف ملی - مذهبی) درصدد براندازی هستند و باید با آن ها برخورد شود. رئیس جمهور ضمن مخالفت با این دیدگاه و ارائه استدلال های خود، پذیرفت که مسأله را برای رسیدگی دقیق و همه جانبه به وزارت اطلاعات ارجاع دهد. کارشناسان و مقامات وزارت پس از بررسی مجدد موضوع نظریه قبلی خود را تأیید کردند که با مجموعه اطلاعات جامعی که در اختیار دارند، آن گروه را برانداز ارزیابی نمی کنند. رهبری نظریه کارشناسانه وزارت اطلاعات را نپذیرفت. در نتیجه قرار شد کمیته ای زیرنظر یکی از مسئولان دفتر ایشان و با حضور کارشناسان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران تشکیل شود و پس از تبادل اطلاعات و دیدگاه ها، جمع بندی خود را ارائه کند. جمع بندی این کمیته نیز نافی برانداز بودن آنان بود. باوجود این، شب قبل از سفر آقای خاتمی به روسیه (زمستان 1379) و پس از آن که وی نطق آرام بخشی در جلسه علنی مجلس، صبح همان روز، ایراد کرده بود، بخش اطلاعات سپاه پاسداران که قرنطینه و بازداشت گاه دوالف را در اوین در کنترل انحصاری خود دارد، مرحوم مهندس سحابی و تعدادی از هم فکرانش را به اتهام براندازی بازداشت کرد و به سلول های انفرادی انداخت!

 

گرامی همسرم!

پس از مدت کوتاهی رهبری در نمازجمعه تهران اعلام کرد عده ای در پی «براندازی قانونی» اند و تأکید نمود که هیچ نظامی براندازی را تحمل نمی کند و مجازات براندازی نیز معلوم است. ظاهراً منظور ایشان همان بود که در جلسه خصوصی به آقای خاتمی گفته بود: «حکم براندازی اعدام است».

خوشبختانه رأی اعتماد مجدد به خاتمی در انتخابات خرداد 80، فضا را تغییر داد. به طوری که پس از مدتی سحابی و یارانش آزاد شدند و اصطلاح غیرحقوقی «براندازی قانونی» که به هیچ زبانی قابل ترجمه نبود، به گورستان تاریخ فرستاده شد و برای همیشه از ادبیات سیاسی کشور رخت برکشید. زیرا در هر جامعه متمدنی ملاک قانون است. به این معنا که هر فرد یا گروهی که درچارچوب قانون رفتار می کند از همه حقوق شهروندی بهره مند و از هرگونه تعرضی مصون است. بنابراین در چنین جوامعی لفظ «براندازی قانونی» قابل فهم نیست. البته در جامعه ولایی اقتدارگرا، معیار نه قانون بلکه تنها وفاداری فرد به حاکم است. کافی است «منّا اهل البیت» باشی تا حتی اگر جنایت هم کرده باشی، خطایی تلقی شود که مؤمن فداکار در مسیر انجام وظیفه در شرایط جنگی صورت داده است و عقل و شرع به تبرئه آن حکم می دهد! ودر مقابل، اگر خدای ناکرده منتقد باشی با هرسابقه و پیشینه و خدمتی، حتی کارهای خوب و مفیدت نیز با این سوء ظن مواجه است که در پس این عمل درست، نیت پلید و قصد خائنانه ای داشته ای! پس نه تنها از حقوق انسانی شهروندی محروم می شوی بلکه فاقد حداقل امنیت خواهی بود.

 

همسر عزیزم!

در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بر قوه مجریه به ناگاه موضع رهبری و نهادهای انتصابی عوض شد. تا آن جا که پیش از سفرهای اخیر وی به مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، تعدادی از زندانیان آمریکایی آزاد شدند تا سفر با موفقیت تؤام شود. اما مشکل در جای دیگری بروز کرد و ایرانیان روز به روز با مشکلات بیشتری در کشورهای گوناگون مواجه شدند و می شوند و افزون برآن در تنها سفری که آقای احمدی نژاد به اروپا داشت، نه تنها در فرودگاه رم مورد استقبال و بدرقه مقامی قرار نگرفت بلکه درضیافت نخست وزیر ایتالیا، وی در کنار موگابه دیکتاتور زیمبابوه، از دعوت به مراسم محروم شد و حیثیت کشور به این نحو آسیب دید. اخیراً در برزیل نیز رئیس جمهور آن کشور از پذیرش وی و ملاقات با رئیس جمهور ابرقدرت ایران خودداری کرده است! از استقبال و بدرقه  وی در آن کشور چیزی نمی گویم. تأسف بارتر از همه رفتار غیردیپلماتیک و توهین آمیز دولت عربستان در اعدام 18 ایرانی است که با دعوت آقای احمدی نژاد از پادشاه عربستان و امیر بحرین برای شرکت در اجلاس سران تهران کامل شد. مقامات دولتی که اخیراً از الزامات دیپلماتیک آگاه شده اند، توضیح نمی دهند کدام الزام دیپلماتیک آقای احمدی نژاد را مجبور کرده تا در جلسه سرانی شرکت کند که در زیر تابلو و عنوان «شورای همکاری کشورهای عربی خلیج» جمع شده بودند؟!

 

فخری جان!

گروهی که نهضت آزادی و ملی – مذهبی ها را برانداز می خواند و مهندس سحابی و هم فکرانش را بازداشت و بازجویی کرد، همان تیمی است که حکم بازداشت فعالان سیاسی و انتخاباتی اصلاح طلب را در 19 خرداد 88، سه روز قبل از برپایی انتخابات گرفت. همان انتخاباتی که در آن به هرحال امکان پیروزی مهندس موسوی وجود داشت. آنان آن قدر عجله داشتند که خبر بازداشت من و آقای امین زاده را عصر جمعه 22 خرداد در اختیار خبرگزاری جمهوری اسلامی قرار دادند و منتشر کردند. روز شنبه 23 خرداد نیز روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت احمدی نژاد، خبر بازداشت من و آقای رمضان زاده را در صفحه اول خود درج کرد! هر دو خبر دروغ بود اگرچه همان شب ما بازداشت شدیم! احکام را نیز قاضی مرتضوی، جلاد مطبوعات و متهم ردیف اول جنایت کهریزک و نیز قتل خانم دکتر زهرا(زیبا) کاظمی، صادر کرد. جالب آن که این همان تیمی است که در سال گذشته اطرافیان آقای احمدی نژاد را بازداشت کرده و نحوه دستگیری و سازو کار آن را آقای نمازی امام جمعه کاشان به نقل از جلسه خصوصی رهبری و فرمانده سپاه پاسداران اعلام کرد که ناشیانه تکذیب شد. چون اعلام شده بود رهبری با بازداشت گروه موسوم به انحرافی، به استثنای شخص رئیس دولت، موافقت کرده بود.

 

همراه و هم دلم!

تیم فوق نه تنها از سه شکست گذشته در اثبات اتهامات خود (براندازی) درس نگرفته است بلکه با مصونیت و نیز امکاناتی که از قبل حمایت های بی دریغ رهبری در اختیار دارد، هم چنان درصدد انجام پروژه های جدید است و روش خود را صددرصد موفقیت آمیز ارزیابی میکند. جالب آن که هرگز به این سؤال پاسخ نمی دهد که اگر گروه مهندس سحابی برانداز بودند، چرا آزاد شدند و چرا عنوان «برانداز قانونی» را دیگر هرگز به کار نبردند؟ یا چرا عنوان اتهامی «انقلاب مخملی» را از فعالان سیاسی و انتخاباتی اصلاح طلب پس گرفتند و در حکم های فرمایشی « ایجاد اخلال در ترافیک» را مبنای محکومیت قضایی امثال آقایان بهزاد نبوی و فیض الله عرب سرخی قرار دادند؟! اتهامات مربوط به گروه موسوم به انحرافی را نیز تا الآن ثابت نکرده اند.

 

فخری جانم!

علت این که من همه شدائد را در زندان و انفرادی به جان خریده ام این است که معتقدم که باید و می توان به این روند پایان داد که رهبری هر زمان اراده کند بتواند با ایراد اتهاماتی سنگین عده ای بی گناه را در اختیار دوالف قرار دهد تا با فشارهای فیزیکی و روانی، مجبور به پذیرش اتهامات واهی شوند و به اعترافات رسانه ای بپردازند. رهبری سرانجام باید به این واقعیت تن دهد که پاکانی در این سرزمین اهورایی منتقد و حتی مخالف سخنان و انتصابات و تصمیمات نادرست وی هستند اما دلشان برای اسلام و ایران و مردم کمتر از او نمی سوزد و چه بسا صادقانه تر و خالصانه تر به این سه ضلع جامعه امروزیمان می اندیشند و در هر حال نباید به علت مخالفت با حکومت مطلقه فردی و آن هم بدون کوچک ترین قانون شکنی در زندان سپاه گرفتار آیند تا افزون بر همه پیامدهای سوء چنین روش نادرستی، نام این نهاد مردمی و انقلابی نیز آلوده و در افکار عمومی بی اعتبار شود.

 

عزیزم!

آن چه در اوین برایم اولویت پیدا کرده آن است که با پذیرش هزینه ها، آخرین زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی باشم. به بیان روشن پرونده ای که دنبال می کنم، بلاموضوع کردن زندان برای منتقدان و مخالفان سیاسی قانون گراست. در این مسیر به دعای خیر همگان، حتی اصولگراهای صادق نیازمندم.

 

همیشه دوستت دارم

مصطفی - اوین


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته