محمدعلی جعفری فرمانده سپاه پاسداران ایران قصد دارد چه پیامی به کشورهای منطقه و جامعه جهانی برساند؟ آیا وی میخواهد تاکید کند که حضور ایران در سوریه و لبنان موضوع مرگ و زندگی است و ایران در این راه تا آخر خواهد رفت، حتی اگر وضعیت به جنگی داخلی در این کشورها یا حتی فراتر؛ جنگی منطقهای ختم شود؟ یا اینکه حفظ سوریه در محور مقاومت ارزش این را دارد که تنشها گسترش یافته و حتی به رویارویی مستقیم برسد؟ آیا منظور جعفری این بود که تهران است که حامی اصلی نظام سوریه است و نه مسکو و هر کسی که در این پرونده دست دارد باید بداند که سقوط نظام حاکم بر سوریه برای ایران خط قرمز است؟
هر کسی که از سابقه و نقش ایران در منطقه آگاه باشد به خوبی میداند که نظام ایران به هیچ وجه نمیتواند سوریه را از دست بدهد. نه رهبر ایران و نه سپاه پاسداران تحمل چنین شکستی را ندارد و به هر صورتی که محاسبه شود، هزینههای حمایت و حفظ نظام سوریه از هزینههای سقوط احتمالی این نظام بسیار کمتر است. از دست دادن سوریه یعنی اینکه حزبالله لبنان نیز به یک بازیگر محلی بدون قدرت تاثیرگذاری در جنگ یا مقابله با آن تبدیل میشود.
محمدعلی جعفری اعتراف کرد که «تعدادی از اعضای سپاه قدس در لبنان و سوریه حضور دارند اما این به مفهوم حضور نظامی نیست، بلکه نقش آنها به ارائه کمک فکری، مشورت و حتی کمک مالی محدود است». جعفری همچنین روشن ساخت که اگر سوریه هدف حمله نظامی قرار گیرد، به دولت این کشور کمک نظامی هم خواهد کرد.
حضور نظامیان ایران در سوریه و لبنان هیچگاه مخفی نبوده است، ولی این نخستین بار است که ایران به شکل رسمی و علنی چنین حضوری را تائید میکند. سخنان جعفری، قطعا لغزش زبان نبوده و یک پیام واضح و روشن به اپوزیسیون سوریه و حامیان منطقهای و بینالمللی آن است که خواستار انتقال قدرت در سوریه هستند.
اظهارات محمدعلی جعفری یک نتیجهگیری ساده دارد: تاکید بر اینکه نظام سوریه از چتر حمایتی سپاه پاسداران و مشاوران آن برخوردار است، داوطلبان و جهادگران سنیمذهب بیشتری را به عرصه درگیریها در سوریه میکشاند؛ به خصوص اینکه امتداد و دنباله چتر حمایتی ایران بر سر سوریه را باید در عراق و لبنان جستجو کرد
زمانبندی این اظهارات چند نکته را مشخص میکند. نخست اینکه اظهارات جعفری زمانی ایراد شد که منطقه به شدت مشغول پیامدهای فیلم توهینآمیز به اسلام و هدف قرار گرفتن سفارتخانههای آمریکا در چند کشور شاهد بهار عربی است. این اظهارات همچنین پس از آن صورت گرفت که آژانس بینالمللی انرژی هستهای، ایران را به خاطر عدم همکاری مورد انتقاد شدید قرار داد. سخنان جعفری یک روز پس آن ایراد شد که اخضر ابراهیمی نماینده سازمان ملل و اتحادیه عرب به دیدار بشار اسد رفت، به خصوص اینکه نباید فراموش شود که اخضر ابراهیمی معتقد است هرگونه تغییر سیاسی در سوریه باید پس از کنارهگیری بشار اسد از قدرت صورت گیرد. اظهارات جعفری همچنین یک روز قبل از نشست کمیته چهار جانبه منطقهای صورت گرفت که محمد مرسی رییسجمهور مصر خواستار تشکیل آن شده بود. اگر اظهارات مرسی که در آن خواستار برکناری بشار اسد از قدرت در سوریه شده بود به مثابه ضربهای محکم به اجلاس چهارجانبه بود، سخنان جعفری در حکم تیر خلاص بر این اجلاس بود.
سخنان جعفری را نمیتوان از اظهارات چندی قبل رحیم صفوی مشاور نظامی رهبر ایران تفکیک کرد که گفت «اگر رژیم صهیونیستی دست به هر اقدامی علیه ایران بزنند، گروههای مقاومت مخصوصا حزبالله لبنان به عنوان عمق استراتژیک ما به سادگی پاسخ خواهند داد».
اگر ایران چنین نقشی را در قبال حزبالله و سلاح آن دارد، چگونه ممکن است اجازه دهد سوریه به عنوان حلقه وصل تهران و حزبالله قطع شود؟ سخنان سید حسن نصرالله را نباید از یاد ببریم که گفت حزبالله قادر است خسارتی قابل توجه را به اسراییل وارد آورده و جان دهها هزار اسراییلی را به خطر بیاندازد.
در واقع ما در برابر یک بنبست دهشتناک در سوریه هستیم. نظام حاکم بر سوریه بعد از تمام آنچه انجام داده، حاضر نیست حتی یک قدم به عقب بردارد. اپوزیسیون نیز بعد از آنچه بر سرش آمده نمیتواند عقبنشینی کند. ایران نیز به سهم خود از مواضعش کوتاه نمیآید. کسانی که بر لزوم کنارهگیری بشار اسد از قدرت پافشاری میکنند نیز بر موضع خود هستند.
اظهارات محمدعلی جعفری یک نتیجهگیری ساده دارد: تاکید بر اینکه نظام سوریه از چتر حمایتی سپاه پاسداران و مشاوران آن برخوردار است، داوطلبان و جهادگران سنیمذهب بیشتری را به عرصه درگیریها در سوریه میکشاند؛ به خصوص اینکه امتداد و دنباله چتر حمایتی ایران بر سر سوریه را باید در عراق و لبنان جستجو کرد.
کوفی عنان از طریق ماموریت چند ماهه خود در سوریه تنها فصل دیگری بر کتاب خاطرات خود افزود. پیامهای به گوش رسیده حاکی از این است که اخضر ابراهیمی نیز مسیر مشابهی پیش رو داشته و وضعیت در سوریه آشفتهتر میشود.
غسان شربل از روزنامهنگاران مشهور جهان عرب و سردبیر روزنامه فرامنطقهای الحیات است
منبع: الحیات
ماجرای تاسف برانگیز کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی و دیدن صحنه های تکان دهنده حملات آشوب گرایانه و غیر متمدنانه به سفارت های آمریکا در کشور های اسلامی، مشکلی بزرگ را در حوزه مدیریت جامعه و کنترل خشم در میان مسلمانان را به نمایش گذاشت.
صرف نظر از اهداف سیاسی برخی از سازمان دهندگان حملات خشونت بار، جنبه اعتقادی قضیه را در نظر می گیریم که عده ای از مسلمانان از فیلم موهن و سخیف علیه پیامبر خشمگین شده اند و از شدت جریحه دار شدن احساسات شان به این اعمال ناپسند روی آورده اند.
قطعا این برخورد های غیر مدنی حتی با انگیزه های درست و مبتنی بر غیرت دینی انجام شده باشند اما نتیجه ای کاملا منفی برای اسلام به بار آورد و تبعات منفی آن بسیار بیشتر از فیلم تمسخرآمیز و سبک ”بی گناهی مسلمانان” بود. به نوعی می شود گفت طراحان و تهیه کنندگان این فیلم و به خصوص پشتیبانان اسلام هراسی در غرب به هدف خود رسیدند و این تصور در افکار عمومی غرب ترویج شد که مسلمانان به دنبال تحمیل قوانین شرع و خطوط قرمز خود بر کل جهان هستند و در مواجهه با نظرات مخالف به خشونت روی می آورند.
این یادداشت می کوشد از منظر کارکرد گرایانه (فانکشنالیستی) راه حلی برای این مشکل ارائه دهد. در ساختار سنتی فقه و قواعد شریعت حکمی وجود دارد به نام قبح اشاعه فحشاء که می توان از آن برای این موارد استفاده کرد و بی اعتنایی و سکوت در برابر این حملات سخیف که مخاطبان محدودی دارند را نتیجه گرفت. اشاعه فحشا که معمولا در بستر تاریخی ناظر به مسائل زنا و لواط بوده به این معنا است که مسلمانان نباید اخبار زشت و داستان های مربوط به عمل فحشا را در جامعه نشر دهند تا بدین ترتیب هم زشتی ها در سطح گسترده پخش نشود و هم قبح اعمال ناپسند در جامعه نریزد.
اشاعه فحشا در اسلام حرام و جزو معاصی کبیره است. همچنین دیگر وجه این قاعده انتساب اتهامات سنگین به افراد است که هنوز قطعیت نیافته اند و بدین گونه آبروی افراد در معرض خطر قرار می گیرد.
تجربه تلخ این رویداد می تواند عبرتی برای جهان اسلام باشد تا به لطف راهنمایی رهبران دینی، علمای معتدل و روشن بین و متفکرین نو اندیش راهکارهای مناسبی برای مواجهه با توهین به مقدسات اسلامی تبیین گردد
حال با این توضیح مختصر و کلی به مساله فیلم “بی گناهی مسلمانان” می پردازیم. این فیلم بدون مجوز و تقریبا به صورت مخفیانه ساخته شد و تنها یک بار در یک سالن نمایش تقریبا خالی با حضور تعداد کمی از افراد اکران شد.
در ماه جولای نسخه ای از آنونس فیلم که بخش کوتاهی از آن را نمایش می داد بر روی یوتیوپ قرار گرفت. تعداد کمی از افراد آن را مشاهده کردند و تقریبا با استقبال چندانی مواجه نشد و موضوع بر خلاف تصور سازندگان فیلم بازتابی پیدا نکرد و به محاق رفت.
اما دو ماه بعد پس از قرار گرفتن این فیلم فاقد کیفیت و سخیف روی فضای وب؛ وسام عبدالمره محافظه کار تندروی مصری و از افراد نزدیک به سلفی ها ناگهان با پخش آن در شبکه تلوزیونی اش موجب بازتاب گسترده این فیلم شد که منجر به واکنش های گسترده و از جمله حوادث خونین و خشونت بار گشت. عمل المره را می توان مصداق اشاعه فحشاء به شمار آورد. او با این کار هم موضوع را به اطلاع صدها میلیون نفر در دنیا رساند و از این منظر تبعات منفی و تعرض به پیامبر گرامی اسلام را در ابعاد بسیار وسیع تر پخش کرد و هم موجبات خوشحالی جریان پشت فیلم فوق را فراهم کرد. در واقع هدفی که آنها موفق نگشتند خود جلو ببرند و حتی چهره های بی اعتبار ضد اسلامی چون کشیش تری جونز در آمریکا نیز نتوانستند فضای گسترده ای برای پخش فیلم پیدا کنند، با عمل خطای المره و واکنش خشم آلود توده های تحریک شده مسلمان تحقق یافت.
اما اگر این فیلم پخش نشده بود الان هیچ موجودیتی در افکار عمومی دنیا و تاریخ نداشت. طراحان و تولید کنندگان فیلم نیز سرخورده می شدند و در نتیجه میل به سرمایه گذاری و انگیزه برای تولید چنین برخورد های توهین آمیز و نفرت پراکنی مذهبی به نحو چشمگیری کاهش می یافت. سلسله جنبانان این برخوردهای تحریک آمیز و خصمانه می خواهند با به راه انداختن پروپاگندا مخاطبان زیادی را هدف قرار دهند اما وقتی محصول آنان بابی اقبالی و بی توجهی همراه شود، تیرشان به سنگ می خورد.
بنا بر این زمانی که دایره اثرگذاری و حوزه نشر محصولات هنری و نوشتاری که محتوای ضد اسلامی دارند محدود است، بی اعتنایی حربه کارآمدی است و می توان بر اساس قاعده مذمت اشاعه فحشاء با آنان رفتار کرد و در بازی طراحان این برخوردها نیفتاد.
تولید کنندگان فیلم “بی گناهی مسلمانان” خود به صراحت عنوان کرده اند که می خواستند این فیلم را مسلمانان دنیا ببینند و بدین گونه به زعم خودشان آنها را با واقعیت ها آشنا سازند. اما واقعیت ماجرا چنینی نیست و این فیلم بر مبنای سناریویی تحریف آمیز تنظیم شده و هیچ جنبه آگاهی بخشی و مبادله اطلاعات ندارد.
معمولا در غرب و جوامع باز در فضاهای عمومی و رسانه های فراگیر که افراد زیادی با آنها در تماس هستند، مراقبت زیاد می شود که مطالب تحریک آمیز علیه هیچیک از ادیان، ایدئولوژی ها، مکاتب اعتقادی و جریان های سیاسی و فرهنگی گفته نشود و حساسیت نسبت به رعایت خطوط قرمز جریان های مختلف بالا است.
این برخورد تفکیک شده و لایه بندی شده در اعمال قیود موجه بر آزادی بیان تقویت کننده تاثیرگذاری رویکرد بی اعتنایی است. مطالب جنجالی و جدل آمیز در حوزه های خاص و محدودی منتشر می شوند که در معرض دید همگانی قرار ندارند و افرادی که مخالف هستند می توانند آنها را نبینند.
کافی است توجه شود به جای این هیاهوها و حمله به سفارت خانه ها و خلق صحنه های زشت و تکان دهنده که مایه وهن دین است، تجمعات مسالمت آمیز در خصوص انتقال پیام صلح و انسانیت اسلام برگزار می شد یا پیام های مناسبی در سطح اتوبان های بزرگ کشورهای غربی و مدیا چه نوشتاری و چه مجازی در خصوص سهم عظیم پیامبر اسلام در شکوفایی تمدنی خاورمیانه و دنیا منتقل می گشت و یا در قالب آگهی در شبکه های تلوزیونی پر بیننده پخش می شد.
آن وقت چقدر نتیجه فرق می کرد و چگونه نقشه توهین کنندگان به پیامبر خنثی می گشت و چهره رحمانی و انسانی اسلام در سطحی وسیع انعکاس می یافت.
تجربه تلخ این رویداد می تواند عبرتی برای جهان اسلام باشد تا به لطف راهنمایی رهبران دینی، علمای معتدل و روشن بین و متفکرین نو اندیش راهکارهای مناسبی برای مواجهه با توهین به مقدسات اسلامی تبیین گردد. بی اعتنایی به حرکاتی که بازتاب محدود دارند بر مبنای قاعده عدم اشاعه فحشاء راهکاری موثر است. تبیین جنبه های هویتی اسلام که مشوق مدنیت، صلح و همزیستی بوده و برخورد های ایجابی نیز مکمل این راهکار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر