-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

گفتار روزانه چهارشنبه 10 آبان ۹۱:فایل صوتی

سلام
لطفآ برای تماس با محسن سازگارا و فرستادن پیشنهادهای خود 
به آدرس زیر ایمیل بزنید:

فایل صوتی زیر به این ایمیل اتچ شده 
Mohsen_Sazegara_20121031_Audio.wma 
این فایل را می توانید از ایمیل باکس خودتان به کامپیوتر خود دانلود کنید و هم 
می توانید به دیگران فوروارد کنید 
  
منابع دیگر: 
وب سایت محسن سازگارا
فیس بوک:
یوتیوب: 


بایگانی فایل ها در 
4shared




--
__________ اگر پس از اشتراک ایمیل های گروه را دریافت نکردید __________
لطفآ اگر پس از اشتراک ایمیل های گروه را دریافت نکردید پوشه اسپم را نگاه کنید
واگر ایمیل های گروه آنجا بود ایمیل ها را از اسپم در بیاورید
Select the box to the left of the emails and
click "Not spam" button on the top.
کار دیگری هم که می توانید بکنید درست کردن فیلتر و استفاده از
Label
برای پیدا کردن ایمیل های گروه است
_______________________ اشتراک _______________________
برای مشترک شدن در این گروه آدرس زیر را درست همینطور که هست کپی کنید
واز ایمیل باکس خود به این آدرس ایمیل بفرستید
mohsen_sazegara+subscribe@googlegroups.com
پس از فرستادن ایمیل به آدرس بالا، برای تأیید اشتراک ایمیلی از طرف گروه
دریافت می کنید که باید لینکی را که در آن ایمیل هست کلیک کنید
____________________ لغو اشتراک _______________________
برای خارج کردن ایمیل خود از گروه از میل باکس خود به آدرس زیر ایمیل بزنید
mohsen_sazegara+unsubscribe@googlegroups.com

Latest Posts from Tehran Review for 10/31/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



1- جهان اسلام و سینما (شمای کلی):

سینمای کشورهای اسلامی را می توان به دو دسته تقسیم کرد. کشورهایی که در این زمینه پیشرو بوده اند و بر دیگر کشورها تاثیر گذاشته اند.(مانند مصر ، ایران و ترکیه) وکشورهایی که سینما در آن ها نتوانسته به جایگاه اصلی خود دست یابد.(مانند الجزایر ، پاکستان و …). به دلایل متفاوت تاریخی ، اجتماعی و سیاسی  سینما بین کشورهای اسلامی تنها در مصر، ایران و ترکیه توانسته جایگاه موثری بیابد.

از این بین، مصر از دو کشور دیگر تاریخ سینمایی غنی تری داشته است. سه چهارم از بیش از 4000 فیلمی که در قرن بیستم در کشورهای عرب زبان ساخته شد آثار سینماگران مصری بوده است. نفوذ سینمای مصر بر کشورهای مسلمان عرب زبان باعث شده گویش خاص مصری به رایج ترین گویش میان کشورهای عربی تبدیل بشود. ترکیه به عنوان پل ارتباطی میان آسیا و اروپا بر بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی مانند قرقیزستان و قزاقستان (پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ) تاثیر گذاشته است. ایران هم علاوه برداشتن تاریخ سینمایی غنی ، بین کشورهای اسلامی در سطح بین المللی بیشترین موفقیت را داشته و امروزه بسیاری از منتقدان و فیلم سازان مطرح جهان کارگردانان صاحب سبک ایران را از بهترین های تاریخ سینما می دانند. تاثیرسینمای ایران بر سینمای جهان اسلام از ترکیه بیشتر و از مصر کمتر بوده و کشورهایی چون عراق  و افغانستان از آن بیشترین تاثیر را گرفته اند.

از سوی دیگرسینما در تمام کشورهای مسلمان از نظر تاریخی نقطه آغاز ، دوران طلایی و دوران رکود را تجربه کرده است. اکثر کشورهای مسلمان در ابتدای قرن بیستم با هنر سینما آشنا شدند. اما دوران اوج سینما در کشورهای مختلف ، بسته به تحولات سیاسی شان ، متفاوت بوده است. با ظهور تلویزیون و ماهواره در دهه های پایانی قرن بیستم سینما از بعد تجاری در تمام کشورهای اسلامی دچار رکود شد.اما از بعد هنری در این دوره نسل جدیدی ازسینماگران شکل گرفتند که آثار واقعگرای سیاسی و اجتماعی شان باعث مطرح شدن سینمای جهان اسلام در صحنه بین المللی شد.

 

2- پیدایش و گسترش سینما در مصر ، ایران و ترکیه :

2-1 دهه های آغازین:

هنر سینما تنها چند ماهی پس از اختراعش در سال 1896، توسط فیلم بردارانی که با برادران لومیر در ساخت فیلم “رسیدن قطار به ایستگاه” همکاری کرده بودند و تجار و سیاست مداران اروپایی به جوامع مسلمان راه یافت. فیلم های ” برادران لومیر” ابتدا در مصر ، مراکش ، ترکیه و کمی بعد در الجزایر ، تونس ، لبنان ، سوریه و عراق نمایش داده شدند. اما در ایران سینما به دستور “مظفرالدین شاه قاجار” به کشور وارد شد. مظفرالدین شاه در سفر خود به فرنگ در سال1900 با سینماتوگراف آشنا شد. و کمی بعد به عکاس مخصوص اش ، “میرزا ابراهیم خان” ، دستور داد تا نمونه ای از دستگاه سینماتوگراف را تهیه کرده ، از شرکت شاه در جشن گل در کشور بلژیک فیلم برداری کند تا در بازگشت به ایران برای درباریان نمایش داده شود.

در ابتدای قرن بیستم در ترکیه ، ایران و مصر سالن های نمایش فیلم توسط اشراف متمول  تاسیس شد. مخاطبان سینما در آن دوران قشر مرفه جامعه بودند و به همین دلیل سالن ها را بیشتر در مناطق مرفه نشین پایتخت ها می ساختند. استقبال عامه مردم از پدیده سینما در مصر بیش از دو کشور دیگر بود. در سال 1917 در مصر نزدیک به 80 سالن سینما ، بیشتر در شهرهای قاهره و اسکندریه ، دایر بود. رشد سینما درایران در این دوره به دلیل مشغول بودن به مبارزات مشروطه خواهی در مقایسه با مصرکند تربود. در ایران ، در اواخر دهه 1920، 26 سالن سینما در تهران و شهرهای دیگر وجود داشت. در ترکیه اولین سالن های نمایش فیلم را در کوچه ای به نام ” یشیل چام ” در محله ” بیک اوغلوی ” شهر اسلامبول ساختند و از این رو نام ” یشیل چام ” به عنوان سمبل سینمای ترکیه انتخاب شد.

در آغاز دهه 1920 در ایران و ترکیه دولت های سکولار تشکیل شدند.”مصطفی کمال پاشا ” در سال 1923 تاسیس جمهوری سکولار ترکیه را اعلام کرد. در ایران هم پس از انقلاب مشروطیت ، دوره دموکراسی  پارلمانی چندان پایدار نماند و در سال 1922 “رضا خان” افسرارتش با حمایت دولت انگلیس طی کودتایی قدرت را در دست گرفت و سه سال بعد “سلسله پهلوی” را تاسیس کرد. با اینکه  رضا شاه و مصطفی کمال پاشا به دنبال مدرنیزه کردن کشورهای شان از طریق وارد کردن پدیده های غربی بودند ، به سینما به عنوان یکی از ابزارهای مدرن فرهنگی توجه چندانی نکردند. در دوره رضا شاه پهلوی هیچ گونه اقدامی از سوی دولت برای ساخت فیلم های داخلی صورت نگرفت و به غیرازتعدادی فیلم مستند و چند فیلم خبری از رویداد های مهم اجتماعی مانند افتتاح بانک ملی و مراسم های درباری تمامی فیلم های نمایش داده شده فیلم های آمریکایی ، روسی و اروپایی بودند.

کمی بعد رشد نظام سرمایه داری جهانی باعث شد به تدریج در مصر و ترکیه زیرساخت های صنعت سینمای محلی توسط سرمایه گزاران اروپایی و داخلی ایجاد شود. “بانک مصر” با صرف هزینه های بسیار استودیوهای “مصر” و “جما ل” را در مصر تاسیس کرد. در ترکیه نیز “محسن طغرل” و ” برادران اپیکچه ” دو کمپانی “کمال فیلم” و “ایپک فیلم” را   به وجود آوردند. در ایران ، ” آوناس اوهانیان” در سال 1925اولین مدرسه سینمایی را تحت عنوان ” پرورشگاه آرتیستی سینما ” تاسیس کرد. در نتیجه این تحولات اولین فیلم های بلند سینمایی در این سه کشور در اواخر دهه 1920 ساخته شد: در مصر : لیلا 1927 (استفان روستی) در ایران : آبی و رابی 1929 (آوناس اوهانیان) و در ترکیه : ازدواج همت آقا  1925 .

ظهور صدا و پایان عصر فیلم های صامت باعث شد صنعت سینما درکشورهای مسلمان رونق پیدا کند. سینمای مصر از این فرصت بیشترین بهره را برد و با استفاده از خوانندگان محبوبی چون ” فرید الاطرش ” ، ” اسمهان ” و ” لیلی مراد ” و ساخت موزیکال های عامه پسند به سبک فیلم های عاشقانه هالیوودی کم کم به قدرتمند ترین مرکزسینمایی در جهان اسلام تبدیل شد. این گونه ملودرام ها هم مورد استقبال مخاطبان عام سینما بودند و هم  از دید مسئوولین سانسور دولتی بی خطر محسوب می شدند. ملودرام های عاشقانه مصری تا دهه 1950 همچنان ساخته می شدند و در سراسر جهان اسلام محبوبیت زیادی داشتند.

در همین دوره سینماگران ترکیه و ایران با مشکل کمبود امکانات و نیروی کار متخصص و عدم حمایت های دولتی روبرو بودند. در ایران مجموعه این عوامل باعث شد تا اولین فیلم های بلند داستانی ایران در کشورهند و توسط کمپانی ” امپریال ” بمبئی ساخته شود. در این دوره “عبدالحسین سپنتا ” مهمترین و تاثیرگزارترین فیلم ساز ایران بود. او ابتدا دختر لر(1932) ، اولین فیلم صدا دار داستانی ایران ، را طی هفت ماه فیلمبرداری در بمبئی ساخت. موفقیت تجاری فیلم باعث شد کمپانی امپریال به تهیه فیلم های بلند داستانی ایرانی ادامه دهد. سپنتا در ادامه دهه 1930 فیلم های زیادی بر اساس داستان ها و شخصیت های کهن ادبیات ایران ساخت که از جمله آن ها می توان به فردوسی (1935) ، شیرین و فرهاد (1937) و لیلی و مجنون (1939) اشاره کرد. سپنتا سپس به امید پایه گزاری سینمای ملی به ایران برگشت اما نبود امکانات او را مجبور به کناره گیری از سینما کرد و بدین ترتیب دوره ساخت فیلم های ایرانی در هند هم به پایان رسید. در ترکیه هم در فترت بین سال های 1925 تا 1945 مصطفی طغرل تنها کارگردانی بود که فیلم های بلند داستانی می ساخت. طغرل پس از تاسیس کمال فیلم با همکاری بازیگران مطرح تئاتر ترکیه گروهی حرفه ای تشکیل داد و به ساخت فیلم های سینمایی روی آورد. کلیه سی فیلم بلند سینمایی ترکیه در این بیست سال را طغرل و گروهش ساختند.

در طول دهه 1940 به علت بحران اقتصادی جهانی و سپس جنگ جهانی دوم در ایران حتی یک فیلم هم ساخته نشد. اما نمایش فیلم های خارجی همچنان پر رونق بود. آغاز جنگ جهانی و به تبع آن اشغال ایران توسط نیروهای روسیه و انگلیس ، جدای از آسیب های منفی غیر قابل اجتنابش ، ایجاد مراکز تفریحی جدید در شهرها و بهبود وضع معیشتی قشر متوسط شهرنشین را موجب شد. دوبله فیلم های سینمایی به زبان فارسی هم باعث شد فیلم های غربی ، بویژه محصولات سینمای آمریکا ، محبوبیت بیشتری بین مردم پیدا کنند. از 400 فیلمی که در این دوره در سینما های ایران اکران شدند 300 فیلم آمریکایی و مابقی انگلیسی ، روسی ، هندی و مصری بودند.

2-2 شکل گیری بخش خصوصی در ایران و ترکیه  و دولتی شدن سینما در مصر:

پس از پایان جنگ جهانی هنر سینما دراکثر کشورهای اسلامی میل به بومی شدن پیدا کرد. در ترکیه و ایران این جریان با ورود بخش خصوصی به صنعت سینما و رشد قارچ گونه شرکت های تولید فیلم آغازشد. در ایران “اسماعیل کوشان” ابتدا کمپانی ” میترا فیلم ” را تاسیس کرد. اما ساخته های ابتدایی او از لحاظ تجاری سود آور نبودند و میترا فیلم پس از چند سال ساخت فیلم های کم فروش ورشکست شد. کوشان سپس در سال 1949 “استودیو فیلم پارس” را تاسیس کرد که به موفق ترین و مطرح ترین کمپانی فیلم ایران تبدیل شد.در ترکیه هم ” تورکر اینان اوغلو ” کمپانی “اولوسال” را در سال 1945 تاسیس کرد. دولت نیز با تصویب قانون مالیات های شهرداری تسهیلات ویژه ای برای فیلم سازان داخلی فراهم کرد.طبق این قانون مالیات دریافتی از فیلم های داخلی تا 25 درصد کاهش یافت. در نتیجه در سال 1947 در ترکیه 122 فیلم ، رقمی معادل دو برابر کل فیلم های ترکیه در 50 سال پیش از آن ، ساخته شد. موفقیت تجاری ملودرام های عاشقانه مصری باعث شد تولید کنندگان و کارگردانان سینمای ایران و ترکیه هم به ساخت این گونه فیلم ها روی بیاورند. دوران رونق سینمای تجاری در ایران و ترکیه تا اوائل دهه 1970 ادامه داشت و پس از آن به عللی که در ادامه  می آید دچار رکود شد.

در مصر، بر خلاف ایران و ترکیه ، رویداد های  پس از جنگ جهانی تضعیف بخش خصوصی و رکود سینمای تجاری را به دنبال داشت. “انقلاب افسران آزاد” و روی کار آمدن “جمال عبدالناصر” در ابتدای دهه 1950 آغازگر عصر جدیدی در سینمای مصر شد. دوره ناصر دوره روی گرداندن ازغرب و مقابله با تسلط فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی آن و بازشناسی فرهنگ عرب بود. ناصر معتقد بود که ملی گرایی عرب نباید بر پایه های ایدئولوژی های سکولارغربی باشد وعناصر اصلی بازسازی هویت از دست رفته عرب را ملی گرایی ، اسلام و ارزش های سنتی فرهنگی می دانست. در راستای همین دیدگاه دولت جدید مصر ابتدا برای کوتاه کردن دست مافیای غربی سینما را دولتی اعلام کرد و کنترل بر شاخه های مختلف آن را خود بر عهده گرفت.

اصلاحات دولت جمال عبد الناصرباعث شد زندگی فرهنگی جامعه مصر جان دوباره ای بگیرد. سینما به یکی از ابزارهای اصلی دولت برای شکل دهی به ایدئولوژی های جدید تبدیل شد. اقداماتی چون تاسیس “سازمان تحکیم سینما” در سال 1957 توسط وزارت فرهنگ به هدف ارتقای سطح تکنیکی و هنری و تقویت صنعت سینمای ملی ، برگزاری مراسم های سالیانه و اهدای جوایز به بهترین سینماگران و افزایش تعداد تولیدات داخلی باعث شد تا تعداد فیلم های وارداتی از 431 فیلم در سال 1957 به 294 فیلم در سال 1958 کاهش یابد.

علاوه بر این دولت ناصر در سال 1959 “نهاد ملی سینما” را تاسیس کرد که هدفش تعلیم نسل جدید سینماگران مصری بود. در سال 1963 استودیوهای بزرگ فیلم سازی مانند مصر و جلال تحت کنترل این سازمان قرار گرفتند. بخش خصوصی بدین ترتیب از میان نرفت اما تقریبا به طور کامل در اختیار دولت درآمد و عمده فعالیتش تعلیم و اعزام هنرجو به خارج از کشور بود. درنتیجه این تحولات بسیاری از فیلم سازان ، تولید کنندگان و متخصصان سینما که در ساختار جدید سینمای دولتی جایی نداشتند به کشورهای دیگر بخصوص لبنان مهاجرت کردند و بدین ترتیب عصر ساخت ملودرام های عاشقانه سود آور در مصر به تدریج پایان یافت.

2-3 رکود سینمای تجاری و  ظهور سینمای واقع گرای اجتماعی در ایران ، ترکیه و مصر :

در اثر اصلاحات دوره جمال عبدالناصر فیلم سازان مصری بیشتر به ساخت فیلم های واقع گرای اجتماعی روی آوردند. مهمترین مضامین فیلم های این دوره در مصر انتقاد از دولت های استعماری ، اشغال فلسطین ، ملی کردن کانال سوئز و مبارزات استقلال طلبانه الجزایر بود. چندی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای مصر در دهه 1960 ساخته شدند. زمین (یوسف شاهین- 1969) ، گناه (هنری برکات-1965) ، پستچی (حسین کمال- 1968) و قاهره 30 (صلاح ابو سیف – 1966) شاخص ترین این فیلم ها بودند.

گرایش به ساخت فیلم های واقع گرای اجتماعی که از مصر آغاز گشته بود پس از چندی به ایران و ترکیه هم کشیده شد. درایران در فاصله دو دهه 1960 و 1970 دیکتاتوری “محمد رضا شاه پهلوی” به اوج خود رسیده بود. تشدید دیکتاتوری ظهور سینمای سیاسی اعتراضی را به دنبال داشت. سینماگران این جریان که به “موج نو” سینمای ایران شهرت یافت با همکاری نویسندگان فعال سیاسی آن دوره چندی از بهترین فیلم های هنری تاریخ سینمای ایران را ساختند. مطرح ترین فیلم های آن سال ها خشت و آیینه و اسرار گنج دره جنی ( ابراهیم گلستان –1973/ 1962) ،خانه سیاه است (فروغ فرخ زاد – 1962) ، شب گوژپشت ( فرخ غفاری – 1962) ، قیصر (مسعود کیمیایی – 1969) ، گاو (داریوش مهرجویی-1969) گوزن ها (مسعود کیمیایی – 1974) و شازده احتجاب (بهمن فرمان آرا -1974) بودند که نمایش برخی از آن ها از سوی دولت ممنوع اعلام شد. موج نو سینمای ترکیه هم در دهه 1960 و با فیلم های کارگردانانی مثل “متین ارکسان” و “هالیت رفیق” آغاز شد و با فیلم تحسین شده “امید (1970)” اثر مشهورترین کارگردان معاصر ترکیه ” ایلماز گونی ” بالا گرفت.

در دو دهه 1980 و 1990 سینمای تجاری ترکیه و مصر تحت تاثیر محبوبیت تلویزیون و فیلم های ویدئویی دچاررکود شد. در مصر تعداد فیلم های ساخته شده در سال به میانگین 12 فیلم کاهش یافت. تولیدات سالیانه سینمای ترکیه هم ازمیانگین 300 فیلم در سال های پایانی دهه 1960 به رقم ناچیز 10 فیلم در 1990 رسید. همچنین تعداد بلیط های فروخته شده از 90 میلیون در سال 1966 به 10 میلیون در سال 1990 و تعداد سالن های سینما از 2000 به 290 سالن کاهش پیدا کرد. با این وجود در هر دو این کشورها از سال 2000 به این سو سینمای تجاری رونق بیشتری یافته است. در ترکیه تعداد بلیط های فروخته شده در سال تا 20 میلیون و تعداد سینما ها تا 500 سالن افزایش یافته است.

در ایران پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 باعث ایجاد تغییرات ساختاری در سینما شد. بسیاری از سینماگران دوره پهلوی پس از انقلاب ، ایران را ترک کردند و پخش فیلم های آمریکایی ممنوع شد. سینمای ایران چند سال اول دهه 1980 را در بلاتکلیفی سپری کرد. سپس مسئولیت آن به ” بنیاد سینمایی فارابی” واگذار شد که تحت نظر ” وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی” فعالیت می کرد.  با آغاز جنگ عراق و ایران محصولات سینمایی بیشتر به ژانر جنگ اختصاص یافت. پس از پایان جنگ و روی کار آمدن جریان اصلاح طلب به سینما از سوی دولت توجه بیشتری شد. در سینمای ایران پس از سال 2000 سالیانه تقریبا صد فیلم تجاری برای مخاطبان داخلی ساخته می شود اما گسترش ویدئو و دی وی دی در چهارچوب سینمای خانگی باعث شده سینمای تجاری دیگر سودآوری دهه های میانی قرن بیستم را نداشته باشد. سینمای هنری ایران با این وجود همچنان در جشنواره های بین المللی فعال است. “محسن مخملباف” ، “عباس کیارستمی” ، “مجید مجیدی” ، “جعفر پناهی” ، ” اصغر فرهادی ” و “بهمن قبادی” شاخص ترین چهره های سینمای هنری ایران در دهه های اخیر بوده اند.

در سینمای ترکیه  نکته قابل توجه در دو دهه اخیر ساخت و اکران فیلم های زیادی درباره وضعیت مسلمانان در جامعه سکولار ترکیه بوده است. این جریان که از ابتدای  دهه 1990آغاز شد به ” سینمای سفید ” شهرت یافت. فیلم سازان این جریان سعی می کنند فیلم هایشان بازتاب معضلات هویتی باشد که جامعه ترکیه پس از سال ها حرکت به سوی سکولاریسم  با آن روبرو است. اکثر این فیلم ها در گیشه هم به فروش بالایی دست پیدا کرده اند. از جمله عوامل اصلی پیدایش و موفقیت این جریان می توان به نفوذ و تاثیر رو به رشد “حزب اسلامی رفاه ” در ترکیه ، کاهش سخت گیری ها دولت در حوزه سانسور و استفاده سازندگان این فیلم ها از منابع ادبی اسلامی پرفروش اشاره کرد. فیلم  ” تو تنها نیستی” اثر    ” یالینز دگیلسینز ” درباره تبعیضات علیه زنان مسلمان محجبه ترکیه از مطرح ترین فیلم های این جریان بوده است.

3- مسلمانان در صنعت سینمای هند (بالیوود) :

سینمای هند از نظر تعداد تولیدات سالیانه بین کشورهای جهان مقام اول را دارد. بالیوود بر اساس اندیشه های سکولار اداره می شود. گرچه در پشت صحنه بسیاری از مسلمانان به عنوان فیلم نامه نویس ، طراح صحنه و دستیار کارگردان به فعالیت مشغول اند اما فیلم های ساخت بالیوود اکثرا فاقد بازیگران اصلی و داستان هایی درباره مسلمانان بوده است. در فیلم های بالیوود ملی گرایی هندی حضور پر رنگی دارد و نقش اقلیت ها چه مسلمان چه مسیحی همیشه کلیشه ای بوده است.

رویکرد بالیوود نسبت به مسلمانان را می توان به سه دوره تاریخی تقسیم کرد. دوره اول دهه های 1950 و 60  بود که در آن مسلمانان اغلب به صورت شاهان و اشراف زمین دار دوران مغول ها نمایش داده می شدند. دوره دوم از ابتدای دهه 1970 آغاز شد و تا ابتدای دهه 1990 ادامه داشت. در این دوره مسلمانان در اکثر فیلم های بالیوود نقش های حاشیه ای و کلیشه ای داشتند. مرد ها اغلب به عنوان مبلغان مذهبی ، خوانندگان قوالی و زنان به عنوان فواحش تصویر می شدند. تشدید تنش ها میان پاکستان و هند از ابتدای دهه 1990 باعث شد دیدگاه منفی فیلم سازان بالیوود نسبت به مسلمانان بسیار شدیدتر شود. شخصیت های مسلمان در فیلم های این دوره مجرمین ، خیانتکاران به دولت و افرادی غیر قابل اعتماد معرفی می شدند.

از سال 2005 با اکران فیلم پرفروش ” نام من خان است ” ساخته ” کارن جوهر ” و با بازی ” شاهرخ خان ” گرایش منفی پیشین کمی متعادل تر شده است. این فیلم که به مشکلات مسلمانان هندی در آمریکا پس از واقعه 11 سپتامبر می پردازد از سوی منتقدان و مخاطبین سینما مورد استقبال زیادی قرار گرفت. با این وجود به نظر می رسد که تبدیل این گونه فیلم ها به یک جریان اصلی در سینمای هند به زمان و تلاش بیشتری نیاز دارد.

 

4- سینما در دیگر کشور های اسلامی:

نیجریه :

در قاره آفریقا سینمای نیجریه در دهه های اخیر بیشترین رشد را داشته است. سینما در اوائل دهه 1960 به کشور نیجریه وارد شد. اما ظهور تلویزیون و محبوبیت فوق العاده آن باعث شد دولت نیجریه بیشتر ازساخت فیلم های سینمایی تلویزیونی حمایت کند. کم کم با سرمایه گذاری های وسیع دولت در این بخش هر استان دارای یک شبکه تلویزیونی مخصوص به خود شد. از آن جا که طبق قانون نمایش محصولات سینمایی تلویزیون های خارجی ممنوع بود تولید کنندگان برای ساخت فیلم ها از منابع فرهنگی داخلی استفاده کردند و همین امر باعث افزایش محبوبیت این گونه فیلم ها شد. رشد صنعت سینمای خانگی در طول دهه های بعد به قدری سریع بود که امروزه صنعت سینمای نیجریه (نولی وود) از نظر تعداد تولیدات با ساخت نزدیک به هزار فیلم در سال بعد از هند و جلوترازآمریکا در بین کشورهای جهان مقام دوم را دارد. صنعت سینمای خانگی نیجریه دومین منبع اشتغال مردم این کشور است.

 

سوریه و لبنان :

با این که هنر سینما در دهه های ابتدایی قرن بیستم به سوریه و لبنان وارد شد اما تبدیل آن به یک صنعت ملی در هر دو این کشورها تا میانه های قرن بیستم میسر نشد. سینمای سوریه و لبنان تا دهه 1960 مانند اکثر کشورهای عربی وارد کننده فیلم های سینمایی مصری بود. اما با آغاز حمایت های دولتی به تدریج سینماگران این دوکشور به ساخت و تولید فیلم های داخلی روی آوردند.

در سال 1958 در “وزارت فرهنگ” سوریه اداره سینمایی ایجاد شد.این اداره بلافاصله اقدام به جذب کادر فنی و تامین هزینه ها و تجهیزات برای تولید فیلم نمود. نشر فرهنگ سینمایی ، تاسیس آرشیو فیلم ، تولید مستندات کوتاه و اعزام جوانان برای تحصیل در زمینه سینما به کشورهای اروپایی و مصر از اقدامات این نهاد بود. در نتیجه فیلم سازان سوری موفق شدند در زمینه ساخت فیلم های مستند در دهه های 1970 و 1980موفقیت های چشمگیری بدست آورند. در لبنان هم در فاصله استقلال در سال 1949 تا آغاز جنگ داخلی در اواسط دهه 1970 سینما در کانون توجه بود. اکثر فیلم ها  توسط دو استودیو بزرگ فیلم سازی به نام های “الارض” و “هارون” تولید می شد. دولت در دهه 1960 با اختصاص بودجه های خاص استودیوهای مدرن دیگری  دربیروت و بعلبک تاسیس کرد. جنگ داخلی طولانی از سویی باعث شد سینمای داخلی لبنان به طور کامل ورشکسته شود و از سوی دیگر منجر به ظهورموج جدیدی از کارگردانان مهاجری شد که در طول دو دهه بعد با کمک سرمایه گذاران اروپایی و مصری فیلم های مستند بسیارموفق و ماندگاری ساختند.

فلسطین:

ریشه های سینمای فلسطین به سال 1935 و فیلم های مستندی بر می گردد که “ابراهیم سرحان” از دیدار “شاه عبدالعزیز” از این کشور تهیه کرد. سرحان پس از آن دو فیلم مستند دیگر ساخت و در سال 1945 “استودیو فلسطین” را تاسیس کرد. با این وجود فشارهای استعمار انگلیس در نیمه ابتدایی قرن بیستم و سپس تشکیل رژیم صهیونیستی در نیمه دوم این قرن باعث شد که سینما نتواند پایه های ثابتی پیدا کند. بین سال های 1948 تا 1968 بسیاری از فیلم سازان فلسطینی به کشورهای دیگر بخصوص مصر و لبنان مهاجرت کردند. آن دسته از فیلم سازانی که در فلسطین باقی ماندند امکانات تولید و ساخت فیلم های سینمایی را نداشتند.

در سال 1968 ” مصطفی ابوعلی ” ، ” هانی جوهریه ” و ” سلفا جاد الله “  سه تن از سینماگران مهاجر فلسطینی “مرکز سینمایی سازمان آزادیبخش فلسطین ” را در اردن و بیروت تاسیس کردند. بین سالهای 1968 تا 1982 بیش از 60 فیلم مستند توسط این مرکز درباره تاریخ فلسطین ، مقاومت ملی این کشور و زندگی روزمره آوارگان فلسطینی در سوریه ، لبنان و اردن ساخته شد. اما در جریان اشغال لبنان توسط نیروهای اسرائیلی  در سال 1982 ، جاد الله و جوهریه کشته شدند و مجموعه ارزشمند فیلم های این گروه ناپدید شد.

سینماگران دیگر کشورهای عربی هم فیلم های ارزشمند بسیاری درباره مساله فلسطین ساختند. در مصر ، بویژه در دوره جمال عبدالناصر ، فیلم سازی درباره اشغال فلسطین به یک جنبش ملی تبدیل شد و تنی چند از بهترین فیلم سازان مصر مانند یوسف شاهین و توفیق صلاح  در دهه های 1960 و 1970 فیلم هایی ساختند و در جشنواره های جهانی به نمایش گذاشتند که در روشن کردن اذهان عمومی مردم جهان نسبت به مساله فلسطین تاثیر زیادی داشت و باعث شد فیلم سازان مشهور اروپایی چون ” ژان لوک گدار” و گوستاو گاوراس هم آثاری درباره اشغال فلسطین بسازند. از دهه 1990 به بعد سینمای فلسطین توانسته به لطف آثار ارزشمند کارگردانان مستقلی چون “الیا سلیمان” و “علی ناصر” موفقیت های زیادی در جشنواره های جهانی بدست آورد.

  

دیگر کشورهای آسیا یی :

سینمای پاکستان همواره در حاشیه سینمای قدرتمند هند بوده است. نبود امکانات  باعث شده که فیلم سازان مستعد این کشور اغلب به کشورهای دیگر مهاجرت کنند. سینمای پاکستان در دهه 1960 دوران اوج خود را تجربه کرد و پس از آن دچار رکود شد. در افغانستان سینماگران مستقل در سال های پس از حکومت طالبان آثار ارزشمندی ساختند که فیلم ” اسامه ” اثر       ” صدیق برمک” موفق ترین آن ها بوده است. این فیلم در سال 2003 موفق شد جوایز معتبر بین المللی زیادی را به خود اختصاص دهد.

درمیان کشورهای شرق آسیا سینمای اندونزی پیشرو بوده است. آغاز هنرسینما دراین کشور به ابتدای دهه 1920 برمی گردد. اما دوران اوج آن در دهه های 1970 و 80 است و بر کشورهای مالزی ، سنگاپور و برونئی تاثیر گذاشته است. بین کشورهای آسیای مرکزی هم قزاقستان بیشترین پیشرفت رادر زمینه سینما داشته است. تا جایی که فیلم ” منگل ” از این کشور در مراسم جوایز سالیانه اسکار در سال 2008 موفق شد به عنوان یکی از 5 نامزد نهایی در رشته بهترین فیلم خارجی انتخاب شود.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

Latest News from Iran Free for 10/31/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



IFE- After almost 3 years, Masoud Bastani released from the prison for a short period of time. He was arrested when he was desperately looking everywhere for his wife, Mahsa Amraabadi, who is also a journalist. Mahsa was arrested at Masoud and Mahsatheir home in Tehran just 2 days after last presidential election show. At the time that Masoud released from Rajaei Shahr prison near Tehran, nobody was waiting for him as his family expected him a day ago. Therefore, he took a taxi by himself and went to his mother's house. Because his own home was demolished for new constractions and he didn’t know where his wife has rented a new house.

Then before back to prison he sent a video message to Iranian journalists, demanding more support to those who are in jail, he asked Iranian journalists in abroad to increase their efforts, united and be their voice in Iran and prison, here is the English Subtitled version by Iran’s Freedom of Expression.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به iranfree-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به iranfree@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

Latest News from Kaleme for 10/31/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



کلمه- گروه اقتصادی:

همزمان با اعلام بیست کیفر خواست جدید از متهمان پرونده اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی، اسنادی با امضای سیدمحمد جهرمی، معاون سابق اجرایی شورای نگهبان منتشر شد.

قاضی سراج هر چند از اعلام آمادگی برای برگزاری دادگاه علنی و غیابی برای خاوری خبر داده بود، اما مدعی شده که هنوز کیفرخواست مدیرعامل سابق بانک صادرات و قائم مقام سابق بانک مرکزی به دادگاه نیامده است.

این نامه‌ها که به امضای اعضای کمیته عالی اعتبارات، سیدمحمد جهرمی مدیرعامل بانک صادرات رسیده، از سوی خبرگزاری نزدیک به سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شده است.

سیدمحمد جهرمی از نزدیکان به قدرت و طیف محافظه کاران در حالی که ریاست بانک صادرات را بعهده گرفت که پیش از آن وزیر کابینه احمدی نژاد بود. بخش عمده از اقدامات جنجالی دولت نهم از جمله پرداخت مبالغ هنگفتی در حریان طرح موسوم به بنگاههای زود بازده، انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی و ادغام صندوق تعاون و صندوق مهر رضا و طرح جابجایی پایتخت از اقدامات وی بوده‌است. طرح بنگاه‌های زود بازده با اعلام شکست دولت متوقف شد و آثاری همچون تورم شدید خصوصا در بخش مسکن را در پی داشت.

سیدمحمد جهرمی نیز همچون بسیاری از حامیان سابق احمدی نژاد به یکی از منتقدان و مخالفان این رییس هیات دولت تبدیل شده است.

در حالی که نام بردن از متهمان به رویه رایج دستگاه قضایی و رسانه ای کشور تبدیل شده است، نزدیکی جهرمی به کانون های قدرت تاکنون مانع از آن شده که نامی از این متهم ردیف اول اختلاس در دادگاه برده شود.

براساس متن این نامه ها، کمیته عالی اعتبارات بانک صادرات در جلسه خود که در تاریخ ۱۸ مردادماه سال ۸۸ تشکیل شده بود، نامه‌ای را به امضای غلامرضا حاجی‌زاده، قدرت‌‎اله شریفی، احمد مظاهری، مهدی فتاحی و … رسیده است، مقرر شده بود که بانک صادرات خوزستان با استناد به مصوبه ارکان اعتباری و گزارش کارشناسی در خصوص تفویض اختیار به منظور بررسی، تصویب و اعطای تسهیلات به صورت گشایش اعتبارات اسنادی خارجی ارزی به مبلغ ۶۰۰ میلیون یورو و گشایش اعتبار اسنادی ریالی به مبلغ ۵۰۰ میلیارد ریال به صورت سقف سالیانه به شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران، موضوع را پیگیری کند. ( ۹۵.۵ درصد از سهام این گروه برای گروه امیرمنصور آریا است.)

همچنین کمیته اعتبارات در تاریخ ۳ اسفندماه سال ۸۸ تشکیل جلسه داده و در مصوبه‌ای که به امضای سیدمحمد جهرمی، قدرت‌اله شریفی، مهدی فتاحی، علیرضا موسوی نسب، بهرام قربانی و احمد مظاهری رسیده است، کمیسیون اعتبارات بانک صادرات خوزستان به درخواست تفویض اختیار به منظور بررسی، تصویب و گشایش اعتبارات اسنادی داخلی ریالی به مبلغ ۱۰۰۰ میلیارد ریال به صورت سقف سالانه به نام شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران (سهامی خاص) رسیدگی کرده است.

مدیرعامل سابق بانک صادرات و از متهمان اصلی اختلاس بزرگ که در حاشیه امن بوده و به رغم اینکه نامش در پرونده اختلاس برده شد، اما منکر هر گونه ارتباطی است، در زمان برگزاری دادگاه با تکذیب خبر ملاقاتش با مه آفرید خسروی گفته بود: جوانفکر به جای دادن آدرس غلط بهتر است مشایی را مجاب کند تا درباره جلساتش با مه آفرید توضیح دهد.

بهمن ماه سال گذشته، همزمان با برگزاری انتخابات نمایشی، برای انحراف افکار عمومی از مفاسد کلان اقتصادی تیم احمدی نژاد و نزدیکان دفتر رهبری، دادگاهی با حضور ۳۲ متهم در حالی تشکیل شد که رهبری امر کرده بود این موضوع خیلی کش پیدا نکند.

مدیرعامل بانک صادرات که اولین کسی است که باید در رابطه با این فساد عظیم مالی پاسخگو باشد، بدون حتی یک عذرخواهی ساده و به شکلی طلبکارانه از مسوولان خواست به خاطر کشف و دستگیری عناصر باند متهم به سوء استفاده مالی، از او تشکر کنند. هر چند جهرمی از کار برکنار شد، ولی تاکنون کسی به پرونده او رسیدگی نکرده است.

محمد جهرمی پیش از این نارضایتی خود را از رسانه ای شدن این پرونده عنوان کرده بود و مدعی است اولین کسی بوده که این اختلاس را کشف و به مقامات امنیتی گزارش کرده، ولی اعلام علنی را به هیچ وجه توصیه و تاکید نداشته است.

اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی توسط ال سی های جعلی بانک صادرات در زمان تصدی محمد جهرمی، دبیراجرایی پیشین شورای نگهبان صورت گرفت و به همین دلیل در اویل مهر ۱۳۹۰ از ریاست بانک صادرات برکنار شد.

اما محمد جهرمی مشکلاتی از قبیل اختلاس در بانک را ناشی از ناموفق بودن سیستم کنترل بانکی دانسته و گفته بود که با ادامه روند فعلی، مسئولان بانک مرکزی باید پاسخگوی سوء استفاده های احتمالی در آینده نیز باشند.

پیش از این نیز وی با انتقاد از عملکرد دولت در این پرونده گفته بود: احساس می کردند که دیگران می آیند و موضوع را پخش می کنند و ما عقب می مانیم پس آمدند زود تر پخش کردتد و فرافکنی کردند. بنده حتی یک روز هم در پیگیری اینکه اطلاعات را به آقای احمدی نژاد برسانم کوتاهی نکردم ولی آقای احمدی نژاد وقت ندادند تا من با ایشان صحبت کنم بعد قضاوت نمایند.

وی نیز همچون تیم احمد نژاد وعده داد که مطالبی در خصوص پرونده و این گروه دارم که به زودی در اختیار مردم قرار می دهد. هر چند او منکر نقش خود در این اختلاس است، اما با انتشار اسناد جدید دخالت این فرد نزدیک به دفتر رهبری در اختلاس بزرگ مسجل است.

براساس متن این نامه ها، کمیته عالی اعتبارات بانک صادرات در جلسه خود که در تاریخ ۱۸ مردادماه سال ۸۸ تشکیل شده بود، نامه‌ای را به امضای غلامرضا حاجی‌زاده، قدرت شریفی، احمد مظاهری، مهدی فتاحی و … رسیده است، مقرر شده بود که بانک صادرات خوزستان با استناد به مصوبه ارکان اعتباری و گزارش کارشناسی در خصوص تفویض اختیار به منظور بررسی، تصویب و اعطای تسهیلات به صورت گشایش اعتبارات اسنادی خارجی ارزی به مبلغ ۶۰۰ میلیون یورو و گشایش اعتبار اسنادی ریالی به مبلغ ۵۰۰ میلیارد ریال به صورت سقف سالیانه به شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران، موضوع را پیگیری کند. ( ۹۵.۵ درصد از سهام این گروه برای گروه امیرمنصور آریا است.)

در حاشیه این نامه تذکری هم به بانک عامل داده شده است که با احتساب مانده بدهی‌های فعلی، از رقم ۳۴۰۰ میلیارد ریال تجاوز نکند.

به گزارش فرارو در این نامه آمده است: این کمیته با عنایت به نظر موافق بانک صادرات خوزستان طی پیشنهاد فوق‌الذکر و در راستای تسریع در ارایه خدمات بانکی به مشتریان با تفویض اختیار به بانک صادرات مذکور تحت شرایط زیر موافقت دارد:

۱- بانک صادرات خوزستان به موجب این مصوبه مجاز خواهد بود ضمن رعایت دقیق بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌های مربوطه پس از انجام بررسی‌های کارشناسی و حصول اطمینان از وجود توجیهات لازم نسبت به تصویب و گشایش اعتبارات اسنادی داخلی ریالی به مبلغ هزار میلیارد ریال به صورت سقف سالانه به نام شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران(سهامی خاص) اقدام نماید.

۲- تعیین پیش‌پرداخت و مدت اعتبارات اسنادی گشایش شده، اخذ پشتوانه لازم و کافی و به منظور پوشش تعهدات متقاضی در چارچوب ضوابط و مقررات جاری به تشخیص و عهده بانک صادرات خوزستان خواهد بود.

۳- متقاضی هنگام استفاده از تسهیلات این مصوبه، باید فاقد هرگونه تعهدات سررسید شده گذشته یا معوق اعم از سرفصل شده یا نشده از بابت تعهدات ارزی یا ریالی خود بوده و همچنین فاقد چک برگشتی در شبکه بانکی باشد.
۴- رعایت سایر ضوابط و مقررات مربوطه به منظور حفظ حقوق و منافع بانک الزامی است.

در این نامه آمده است: بر اساس نمونه ۷۰ مورخ ۳/۱۲/۸۸ شعبه شرکت ملی فولاد اهواز، فعالیت بانکی و اعتباری شرکت به شرح زیر است:

در این نامه تذکر داده شده که کل مبلغ گشایش اعتبار نباید از میزان وجوه بازپرداختی از جهت اصل، سود و جرائیم تجاوز نماید.

پس از برگزاری ۱۵ جلسه دادگاه به اتهامات ۳۹ متهم پرونده فساد بزرگ بانکی رسیدگی کرد و ختم دادرسی در بخش اول این پرونده ۲۵ تیرماه اعلام شد. این پرونده دارای کیفرخواستی ۱۲ هزار صفحه‌ای بود، که پس از صدور رای و اعتراض متهمان به احکام این پرونده برای تجدیدنظرخواهی به دیوان عالی کشور ارسال شد.

بر اساس آنچه در جلسات پانزده گانه این دادگاه ها آمده، مه آفرید خسروی متهم اصلی این پرونده متهم شده است که از طریق تبانی با رئیس شعبه بانک صادرات در یک کارخانه فولاد در خوزستان، ال‌سی‌های (اسناد اعتباری) جعلی به مبالغ ده‌ها میلیارد تومان می‌گرفته، بدون آنکه وجه آنها را به بانک بپردازد. بعد از آن، وی این ال‌سی‌ها را به بانک های دولتی و خصوصی دیگر می برده و در آنجا با قیمتی پائین تر از قیمت رسمی ال‌سی می فروخته است.

به گفته محسنی‌اژه‌ای، سخنگوی قوه‌قضائیه از ۳۹ متهم پرونده فساد بانکی چهارنفر به اعدام، دو نفر به حبس ابد و بقیه به ۲۵، ۲۰ و ۱۰ سال و کمتر حبس محکوم شده‌اند، همچنین متهمانی که کارمند دولت یا در سمت معاون وزیر یا مدیرکل هستند، علاوه بر مجازاتی چون حبس، جزای نقدی، شلاق و رد مال، به انفصال دائم از خدمات دولتی نیز محکوم شدند.

اینک با انتشار اسناد جدید و محرز شدن نقش محمد جهرمی در این اختلاس باید منتظر ماند تا ابعاد تازه ای از این فساد مالی بزرگ که با همکاری دولت و دفتر رهبری شکل گرفت برداشته شود.

محمود احمدی نژاد در واکنش به کسانی که دولت را به اختلاس متهم می کنند، گفته بود "ما باز هم سکوت می‌کنیم که به خاطر مقام رهبری است ، البته این سکوت وحدت بخش طولانی مدت نخواهد بود.”

حال باید دید که آیا سکوت احمدی نژاد با برگزاری دادگاه غیابی و علنی خاوری باز هم ادامه می یابد یا آن پای دفتری که “نمی توانسته اسمش را ببرد” هم به دادگاه کشیده خواهد شد.


 


کلمه: شرکت کنندگان در شانزدهمین جلسه سرای اهل قلم شب گذشته با هجوم نیروهای امنیتی بازداشت شدند.

به گزارش رسیده به کلمه، سه شنبه شب، همزمان با برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد اشغال لانه جاسوسی نیروهای امنیتی به محل برگزاری این مراسم وارد شده و ده ها تن از حاضران را با خود بردند.

قرار بود در این نشست ابعاد اشغال سفارت آمریکا از نظر حقوق بین الملل و پیامدهای سیاسی ، نظامی و اقتصادی آن بررسی شود، اما در میان سخنرانی دکتر شعله سعدی با حمله نیروهای امنیتی این جلسه ناتمام ماند.

نیروهای امنیتی در حالی که صورت های خود را پوشانده بودند به سرای اهل قلم یورش برده و همه شرکت کنندگان را با خود برده اند.

گزارش ها حاکی است که قاسم شعله سعدی، مهدی خزعلی و فرزندان وی نیز جز بازداشت شدگان هستند.

پژمان ظفرمند ،محمد پارسی،امیر برهانی،مهرداد محمدی،محمدباقر مرادی،محمد صالح خزعلی، زهرا خزعلی، آذر طاهرآبادی، فاطمه محمودی،محمدرضا احدی، احمد فرهادپور، افشین قربان نژادو… از جمله بازداشت شدگان می باشند.

بر اساس گزارش های رسیده این افراد که حدود ۵۰ نفر تخمین زده می شود بعد از انتقال به مکان نامعلومی، بازجویی و وسایلشان صورت جلسه شده است.

اوایل تابستان سال جاری نیز، نیروهای انتظامی با حضور در ساختمان جلسه، مانع از ورود و خروج افراد شده اند و در پاسخ به اعتراض شرکت کنندگان گفته اند که مامورند و معذور!

مهدی خزعلی پس از آن گزارشی از حضور نیروهای امنیتی در سرای اهل قلم منتشر کرد و نوشت: ساعت ۵٫۴۵ دقیقه به محل سرای اهل قلم رسیدم، لباس شخصی ها خیلی تابلو مشکوک بودند، به آنها گفتم منتظر کسی هستید، رئیسشان گفت: " بله منتظر آقای خزعلی هستیم" گفتم: " خزعلی من هستم، فرمایش؟" گفت: " عجب شما با موتور آمدید؟" و ادامه داد: "شما امروز جلسه دارید؟ " عرض کردم : " بله یک جلسه در داخل این سرا با اهل قلم به مناسبت میلاد امام زمان(عج) داریم" گفت: " ساعت چند؟" عرض کردم : " ساعت ۶ تا ۸ و ممنون می شویم که امنیت ما را تامین فرمایید تا اشرار مزاحم نشوند!" گفت: " ما ماموریت داریم، نگذاریم جلسه تشکیل شود" گفتم: " ما مجوز داریم" گفت همان هایی که به شما مجوز داده اند ما را هم فرستاده اند تا نگذاریم جلسه تشکیل شود! " یکی از لباس شخصی ها دوربینی را در میان روزنامه مخفی می کرد!


 


فخرالسادات محتشمی پور در دومین نامه خود خطاب به زهرا حداد عادل ،همسر مجتبی خامنه ای، از وی خواسته است تا با ایفای نقش شهروندی آگاه و متعهد و مسئول نشان دهد که زر و زور و تزویر او را از کمال انسانی دور نکرده است.

به گزارش نوروز، همسر سید مصطفی تاجزاده در این نامه با روایت قسمتی از ظلم و ستمی که بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنان می رود به طرح سوالاتی از شاگرد سابق خود پرداخته است .

محتشمی پور در قسمتی از نامه خود از همسر مجتبی خامنه ای پرسیده است: “هیچ می دانی اعتصاب غذای یک مادر که دست برقضا حقوق خوانده و وکالت آموخته تا مانع بی قانونی در کشورش شود و اتفاقا مدافع حقوق بشر و مدافع حقوق کودکان است، صرفا برای مرتفع شدن فشارهای وافر بر خانواده اش، چه سختی و تعبی بر او و فرزندان خردسال و همسر وفادار و مادر دردمندش وارد می آورد؟! می دانی انتقال یک مادر به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی که کم خطرترینشان قاتل ها هستند و فجایعی که در آن می گذرد در روزگار ما به افسانه می ماند، چه آبرویی از نظام قضائی ما و زمامداران مدعی مسلمانی ما و ایران میراث دار تمدن و فرهنگی زرین در عالم می برد؟! آیا می توانی طعم رنجی که فرزندان خردسال این مادر و همسر و همه اعضای خانواده او می کشند تصور کنی؟ ”

متن کامل این نامه که در اختیار نوروز قرار گرفته است در پی می آبد.

سلام زهراجان!

دومین نامه ام را به تو در حالی می نویسم که نمی دانم چگونه از محتوای نامه پیشین آگاه شده ای با این همه از آن جا که در همان دوران کوتاه معلمی تو را مانند دیگر دانش آموزان مدرسه فرهنگ دختری باهوش، متین و صادق یافتم که با فطرتی پاک در جستجوی حقیقت و ایمان است، فکر می کنم سخن گفتن با تو در این شرایط سخت که به قول مولایمان علی (ع) شرک مانند مور سیاهی بر روی تخته سنگ سیاهی در دل سیاه شب غیرقابل تشخیص است، خالی از فایده نباشد.

دخترم لابد اطلاع داری که واکنش های افراطیون خشونت طلب بعد از ارسال اولین نامه من به تو چه بود و چه آشفته و سراسیمه از این که همسر یک زندانی سیاسی بی اذن و اجازت به حریم خانواده یک آقازاده وارد شده است، رطب و یابس را به هم بافتند تا معنای معلمی را تحریف کنند.

در حالی که همان مولود کعبه که در آستانه عید ولایتش هستیم و همیشه مدعی پیروی اش بوده ایم، فرموده است که «من علّمنی حرفاً فقد سیرنی عبداً» و این یعنی ارج گذاری به مقام معلم حتی اگر حرفی و کلمه ای به ما آموخته باشد. حال آن که من همیشه خود را شاگرد و آموزنده دانسته ام در برابر معلم ها و دانش آموزان سراسر عمرم.

به فاصله چند ساعت از انتشار نوشتار من، «یکی از معلم های تاریخ سابق مدرسه فرهنگ»، برای دانش آموز سابقش که دست بر قضا اکنون همسر آقازاده ای است که پرونده همسرش و خانواده وی به دست اوست، نامه ای با امضای موهوم محبوبه . م همکار سابق مدرسه فرهنگ در سایت های دولتی و امنیتی وابسته به دولت و سپاه منتشر شد که این محبوبه. م علی الظاهر باید رئیس وقت دانشگاه الزهرا می بود که پس از مدیریت ارجمند بانوی هنرمند و فرزانه دکتر زهرا رهنورد که اولین اثرش در مورد حجاب زن مسلمان در روزهای اول انقلاب دست به دست می گشت و انتخاب راه و مرام و حتی نامش برای همه رهنوردان طریقت عدالت و آزادی طلبی سرمشق بود و هنوز هم هست، برکرسی سرپرستی و سپس ریاست این دانشگاه تکیه زده بود.

عزم آن داشتم که با توجه به فحاشی ها و گزاف گویی هایی که به نام وی خطاب به من صورت گرفته بود، دلیل عدم انشای نام کامل را از ایشان جویا شوم و بپرسم که این یادداشت با قلم آشنای مزدوران خدمتگزار به منافقین که اصرار بر زنده کردن نام و مرام آن ها را دارند و لفظ بدنام «میلیشیا» را بارها برای کسی که خود و خانواده و همسرش مذموم این گروهک مرده در نزد افکار عمومی ایران بوده و هستند، به کار می برند آیا با اجازه او به نام و امضای او نوشته شده یا خیر. اما نامرادی های حاصل از گردش دوران و فروافتادن ایشان از کرسی و مقامش موجب شد که از باب «مرّوا کراماً» براین گزاف گویی نیز اغماض کنم.

دخترم!

از آن جا که معلمی شغل انبیاست و من بهترین سال های عمرم را در بهترین شغل های عالم سپری کرده ام و از آن جا که مادر، اولین معلم بشر است که از دوران جنینی مراحل تربیت فرزند را آغاز می کند و هیچ مادری و هیچ معلمی آزرده شدن فرزند و شاگردش را خوش نمی دارد برای من نیز بیان برخی دردواره های این دوران تار برای تو که مانند دیگر دانش آموزانم درسه دوره دبستان و راهنمایی و دبیرستان، مادرانه دوستت داشته و دارم، سخت است. اما همان تاریخ خوانی ها و تاریخ دانی اندک مرا برآن می دارد که با توجه به اهمیت و ضرورت ثبت و ضبط حقایق و واقعیت های تاریخی، نکاتی را بیان دارم.

زهرای عزیز!

بعید می دانم که با توجه به رشته دانشگاهی و موقعیت فعلی ات از آن چه در جامعه پیرامونی ات می گذرد بی خبر باشی و واقعیت ها یا به تو نرسد یا قلب شده و واژگون برسد. اما از باب تذکر دوست دارم یادآور شوم که اقدامات غیرقانونی و برخوردهای غیرانسانی، غیراخلاقی و غیرشرعی با بهترین فرزندان اسلام و انقلاب که امروز به عنوان زندانی سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی که بنایش بر قسط بود و اینک معنای حقیقی ستم را لااقل در دادگاه های نمایشی و طی حکم های فرمایشی و در جریان اجرای آن ها به تصویر کشیده است، حقانیت نظام اسلامی مان را نزد جهانیان بلکه مردم شریف و نجیب خودمان زیر سؤال برده است.

شاید سخن گفتن از حکم های حدود ده سال برای زنان و مردان دانشجو و احکام حدود پنج و شش و هشت سال برای روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و حکم های بالای ده سال برای حقوق دانان و فعالان حقوق بشر اعم از مردان و زنان، دردآور باشد اما وقتی برخوردها با زندانیان سیاسی، در حال گذراندن دوران حبسشان، را مشاهده می کنیم فی الفور این سؤال برایمان پیش می آید که به واقع ما در کشوری اسلامی زندگی می کنیم و حاکمان ما و مسئولان این نظام دین و آئین مسلمانی دارند؟! مگر می شود مسلمان بود و احکام اسلام را به راحتی زیرپا نهاد؟ چگونه می شود یک انسان را گیریم غیرمسلمان، بدین سان تحت فشار روحی و روانی قرار داد؟

دوران پرونده سازی های کینه توزانه، بازجویی های سخت، شکنجه های سپید، برگزاری دادگاه های نمایشی بعضا با حضور بازجوها و مأموران امنیتی و صدور احکام سنگین به تشخیص و فرمان حضرات بازجوها که سپری می شود باز هم نقش بازجوهای سپاه و اطلاعات تمام نشده و ایشان مداخلات خود را در جریان زندگی روزمره زندانی سیاسی و خانواده او به جدّ دنبال می کنند. تلاش برای شکستن زندانی به ای نحو کان و گرفتن اعتراف به جرایم مرتکب نشده که دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطی را به یاد می آورد، از مهم ترین نقش های بازجوهاست که این روند متأسفانه اختصاص به دوران به اصطلاح تحقیقات اولیه(بازجویی) ندارد و برای دادن هرگونه حقی که از نظر آقایان امتیاز محسوب می شود، این مسئله درنظر گرفته می شود و عجیب تر این که در هر اعتراض از جانب زندانیان سیاسی در داخل زندان، پای بازجو باز می شود و مداخله می کند و خط و نشان می کشد. چنان که گویی مرگ و حیات زندانی معترض و منتقد به دست اوست!

دخترم!

اینک دوست دارم به عنوان یک زن، یک همسرو یک مادر، وضعیت نسرین ستوده ها، بهاره هدایت ها، مهسا امرآبادی ها و ژیلا بنی یعقوب ها را به یادت بیاورم که دور از مادر و پدر و همسر و فرزند در عسرت و تنگنا با حداقل حقوق یک زندانی به سر می برند. عزیزم، هیچ می دانی اعتصاب غذای یک مادر که دست برقضا حقوق خوانده و وکالت آموخته تا مانع بی قانونی در کشورش شود و اتفاقا مدافع حقوق بشر و مدافع حقوق کودکان است، صرفا برای مرتفع شدن فشارهای وافر بر خانواده اش، چه سختی و تعبی بر او و فرزندان خردسال و همسر وفادار و مادر دردمندش وارد می آورد؟! می دانی انتقال یک مادر به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی که کم خطرترینشان قاتل ها هستند و فجایعی که در آن می گذرد در روزگار ما به افسانه می ماند، چه آبرویی از نظام قضائی ما و زمامداران مدعی مسلمانی ما و ایران میراث دار تمدن و فرهنگی زرین در عالم می برد؟! آیا می توانی طعم رنجی که فرزندان خردسال این مادر و همسر و همه اعضای خانواده او می کشند تصور کنی؟! می دانی قطع تماس های تلفنی روزانه زندانی با خانواده اش و یک هفته بی خبری تا رسیدن وقت ملاقات کابینی یعنی چه؟ می دانی ملاقات یک مادر با فرزندانش از پشت شیشه های دوجداره و شنیدن صدایشان از میان خش خش گوشی های تلفن کابین یعنی چه؟ درد فراموش کردن گرما و آرامش آغوش مادر برای اطفال و نوجوانان را که خوب درک می کنی؟ جنس درد دوری و هجران همسران جوان و ممانعت سفاکانه از ملاقات های معمول با یک دیگرشان را چه؟ آیا این دردها را می شناسی؟ و زجر مادران را که هم از یک سو باید دوری فرزند مظلوم و محروم از حقوقش را تاب آورد و هم از سوی دیگر ناله ها و تمناهای کودکان خردسال او را این سوی میله ها تحمل کند و موظف به تسکین دردهایی باشد که پیش از این مسبوق به سابقه نبوده است. در حالی که خود نیز در معرض آسیب های گونه گون از محرومیت های اجتماعی و اقتصادی در جای جای زندگی شان باشند.

متأسفانه اخراج و ممنوعیت از کار و شغل های دولتی و حتی مزاحمت برای اشتغال در مشاغل غیردولتی زندانیان سیاسی وخانواده هایشان( بعضاً نه فقط بستگان درجه یک) ممنوعیت خروج از کشور، ممنوعیت از انجام معامله، ممنوعیت از تحصیل، ممنوعیت از ارتباطات اجتماعی و ممنوعیت فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و شرم آورتر از همه این ها تلاش برای برهم زدن روابط خانوادگی و ایجاد نِقاش و تفرقه و رخنه و فتنه در خانواده ها شمه ای از عطایا و مزایای نظام جمهوری اسلامی برای منتقدین قانون گرای خویش است!

من دوست دارم به عنوان عضوی کوچک از خانواده بزرگ زندانیان سیاسی، تو را به خانه این خانواده های عزیز ببرم تا از نزدیک با دردهای ناشی از ستم های مستمر و مکرر اعمال شده برپیران و کودکان و برنایان آنها آشنا شوی. باید سابقه و عملکرد خالصانه عزیزانشان و زندگی تؤام با رنج امروزشان آنان را ببینی. مردان و زنان آزادۀ دربند ما سرفراز و افتخارآفرین دوران حبس تحمیلی خود را می گذرانند تا برادران بازجو به مافوق شان گزارش دهند که همه چیز آرام است و دیگر احدی را جرأت و توان انتقاد قانونی نیست و پاداش بگیرند اما آن ها شور و غلیان درونی فرزندان ما را نمی بینند و معنای آرامش قبل از طوفان را نمی فهمند و حالی شان نیست که اگر نبود این تعلق جدایی ناپذیر از روح ما به نظامی که از خود و برای خود می دانیم و به اصلاحش می اندیشیم، این طوفان تاکنون کار خود را کرده بود!

زهراجان!

دوست دارم برای نمونه ای از پرسش های سهل و ساده اما بی جواب خانواده های زندانیان سیاسی، سؤالات فرزندانم را که لابد هنوز به دنبال آن سفر چند روزه به جنوب و مناطق جنگی که یکی از آن ها کودک و دیگری نوجوان بود، به یادشان می آوری، برایت بازخوانی کنم و پیش از آن می خواهم یادآور شوم که پدر فرزندان من یکی از منتقدین قانون گرایی است که صرفا به دلیل بیان نقطه نظراتش که البته انتقادی و اصلاح گرایانه است، مورد خشم و کین قرار گرفته است. پدری که به دلیل مسئولیت های دولتی در حوزه های فرهنگی و سیاسی نتوانسته است مانند دیگر پدران برای فرزندانش وقت بگذارد و تنها از این بابت خود را سرزنش می کند که نقش های اجتماعی، او را گاه از انجام وظایف همسری و پدری بازداشته است هرچند که اینک بچه ها با درک معذورات پدر، از این همه فروتنی او برای تعذیر شرمنده هستند. پدر فرزندان من مردی است که به هنگام انقلاب تحصیلات و فعالیت های روشنگرانه مبارزاتی اش را در فرنگ نیمه کاره گذاشت و سراسیمه خود را به وطن رساند تا از خدمتگزاری به مردمش حتی روزی بازنماند. مردی که زندگیش را وقف انقلاب و مردم کرد تا شاهد بالندگی کشورش در مسیر اسلام راستین، نه اسلام طالبانی و خوارجی، باشد. مردی که عضو شورای هماهنگی تبلیغات بود و در اولین لیست انتخاباتی بعد از انقلاب، امضایش به عنوان نماینده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در کنار امضای پدر همسر شما به عنوان نماینده حزب جمهوری اسلامی قرار داشت. مردی که وقتی برای تشکیل خانواده در سن بیست و چهارسالگی به خواستگاری دختر یک زندانی سیاسی رژیم سابق رفت، عضو ستاد نمازجمعه ای بود که با تأیید امام جمعه وقت، این وصلت سرگرفت و معلم تاریخ سابق تو افتخار همسری وی را یافت. مردی که وقتی پدر عروسش از او پرسید از مال دنیا چه داری گفت: یک موتوسیکلت، یک تسبح شاه مقصود و یک دست کت و شلوار بدون هیچ سرمایه و حتی حقوق ماهیانه اما اگر تشکیل خانواده دهم باید به فکر گرفتن حقوق از جایی که کار می کنم، باشم! مردی که وقتی پای حق الناس و حقوق ملت، از هر قوم و مذهب و کیش و آئین و طبقه ای، در کار بود، مصلحت اندیشی و مسامحه و بی تفاوتی را پشت سر می گذاشت و آزادوار با تمام وجود به میدان کارزار می آمد و می آید.

از این مرد که اینک در آستانه دو سال روزه داری اعتراضی اش نسبت به رفتارهای غیرقانونی هم چنان مردانه و استوار ایستاده است، سخن بسیار باید گفت! بماند برای وقتش اما وقت طرح کردن سؤالات فرزندانش همین حالاست:

پدرمان به چه جرمی در زندان است؟ چرا از حقوق اولیه اش محروم است؟ در قرنطینه و انفرادی و دور از سایر زندانیان سیاسی، ممنوع التماس و به نوعی ممنوع الملاقات؟؟؟!!! چرا روند درمانی اش کند و مشمول بی توجهی های مکرر است؟ چرا دو سال روزه داری اعتراضی اش نسبت به اقدامات منحصر به فرد غیرقانونی که سلامت او را به مخاطره انداخته مورد توجه مردان قانون و قضا قرار نمی گیرد؟ چرا مرخصی ندارد و این همه کینه از او برای چیست؟ چرا به شکایت هایش رسیدگی نمی کنند در حالی که بارها اعلام کرده اند در این نظام کسی مصونیت قضائی ندارد؟! حالا گیریم پدرمان به زعم آقایان مجرم شناخته شده است، با مادرمان چکار دارند، این همه آزار و اذیت برای چیست؟ بازداشت های چند ساعته و چهل و پنج روزه و بازجویی و انفرادی و صدور حکم و محدودیت های اعمال شده گاه به گاه برای ملاقاتش با پدر و برخوردهای غیراخلاقی با او برای چیست؟! حالا گیریم پدر و مادرمان هردو به دلیل پای بندی به آرمان ها و اعتقاداتشان مجرم، ما چرا باید دچار محرومیت هایی چون ممنوعیت از ملاقات و شنیدن صدای گرم پدر و محرومیت از آغوش گرم او و ممنوع الخروجی و مشقّات و تبعات آن باشیم؟!

سؤال فرزندان من این است که آن چه با ما می شود در کجای قانون آمده است و یا کدام مقام فراقانونی فرمانش را صادر کرده است و چه کسی یا کسانی باید پاسخ گوی نامردمی ها به پدرمان و به مخاطره انداختن سلامت او باشند؟!. شما که مخاطب این سؤالات ساده را می شناسید، شاید بتوانید جواب هایش را برای ما و برای همه کسانی که پرسش های مشابه دارند، بگیرید.

دخترم!

فرزندان من از پدر شنیده اند که پرونده او و مادرشان دست آقازاده ای است که دست برقضا همسر یکی از دانش آموزان سابق مادرشان است. و اتفاقا این دختر خوب و مؤمن و نجیب هم سفر روزهای دوری است که برایشان خاطره انگیز شده است. دختران من از دختر راه یافته به مجلس ششم با دست کاری آراء شهروندان تهرانی (به گفته پدرشان که منتظر است این ادعای خویش را در دادگاه صالح اثبات کند) و همسر آقازاده ای که پرونده تاجزاده و همسرش به دست اوست، پرسش می کنند که آن چه با ما می شود در کجای قانون آمده است و یا کدام مقام فراقانونی فرمانش را صادر کرده است. آن ها می پرسند آیا همه آن چه با ما می شود، از نظر خانواده شما شرعاً توجیه شده است و هیچ حق الناسی از جانب ما به گردن مردان خانواده شما نیست؟! آنان پرسش می کنند که این روزها آیا حال همه شما خوب است؟ از زندگی تان راضی هستید؟ نگاهتان به آینده تان روشن است؟ و بدون هیچ گونه بیمی از آه دل مظلوم روزگار می گذرانید؟!

زهرا خانم حدادعادل عزیز!

دختر بزرگ من که با صدور حکم ممنوع الخروجی خود و همسرش عملا از دیدار پدر و همه ما تا زمانی که ظالمان اراده کنند محروم است، از هم سفر دیروز خود می پرسد: حالِ پدر شما خوب است؟ آیا هنوز توصیه اش به دانشجویان و پژوهشگران، همان طور که به مادرش در سال ۱۳۷۰ در جریان تحقیق «نقش مدارس خارجی در ایران» به سفارش مرکز تحقیقات صدا و سیما توصیه کرده بود، رعایت بی طرفی و دوری از تعصب در انجام تحقیقات است یا این که دیگر هدف مقدسش هرگونه وسیله ای را توجیه می کند؟! دختر بزرگ من که چند سالی است به همراه همسرش مانند خواهر بزرگ شما برای ادامه تحصیل به خارج از ایران رفته و البته تا قبل از ممنوع الخروج شدن برای ورود و خروجش از پاویون دولتی استفاده نکرده می پرسد که آیا خانواده شما خواب هایشان کاملا آرام است و هیچ دغدغه ای برای فردای خود و فرزندانشان ندارند؟!

پدرش برای ما پیغام می فرستد که سعی کنید در همه رفتارهایتان به عنوان خانواده زندانی سیاسی رعایت قانون و اخلاق را بکنید و قدر شناس مردم فهیم و نجیبمان باشید و در عین حال صبوری کنید. این توصیه پدرانه، فرزندان مرا از طرح بسیاری پرسش های دیگرشان بازمی دارد. اما بی شک شما خود می توانید با مراجعه به فطرت پاکتان که انسان را تا مرز پیامبرگونه شدن چون آسیه، اسوه زنان گرفتار در چنبره ستم و زن ممدوح کتاب وحی، می رساند، همه سؤالات مقدر این روزگار تلخ تر از تلخ را از خود و از آقازاده ای که توفیق همسری شما را دارد و از پدر همسر این آقازاده بپرسید.

زهراجان!

من دومین نامه ام را برایت با نام خدا آغاز کردم و با نام خدا به پایان می برم تذکاری را که با توجه به نقش های چندگانه همسری، مادری، معلمی و فرزندی انجام شد. امید که نقش شهروندی آگاه و متعهد و مسئول به نقش های چندگانه پیش گفته افزوده شود و پیش از آن که من با رگبار ناسزاهای حامیان و پشتیبانان منافقین پشت نقاب طرفداران ولایت مطلقه فقیه مواجه شوم اثرات نقش آفرینی انسانی پاک فطرت و متخلق به اخلاق را مشاهده کنم که زر و زور و تزویر او را از کمال انسانی دور نکرده و اراده الهی در پیراستن گوهر وجود او از پیرایه های متأثر از تبلیغات مسموم و خلاف واقع تعلق گرفته است.

والعاقبة للمتقین

۰۹/۸/۱۳۹۱

فخرالسادات محتشمی پور

همسر آزاده دربند سید مصطفی تاجزاده


 


دکتر فرشاد مومنی از مشاوران اقتصادی میرحسین موسوی می گوید دولت همه آنچه را که در یک برنامه ۵ ساله در راستای قانون هدفمندی باید به قیمت های حامل‌های انرژی اضافه می کرد، در همان سال نخست، انجام داد و چون در تمام اموری که وعده داده بود یا الزام قانونی برای اجرا داشت، با شکست روبه رو شد، اجرای فاز دوم هدفمندی را مطرح کرد.

به گزارش نامه، قانون هدفمندی یارانه ها اواخر آذرماه سال ۸۹ با حمایت تمام مسئولان کشور اجرایی شد و هم اکنون ۲۲ ماه از اجرای این قانون می گذرد و انتقادهای فراوانی به دولت درباره نحوه اجرای آن وارد است.

فرشاد مومنی کارشناس مسائل اقتصادی و استاد دانشگاه در گفت وگو با نامه با بیان این که افزایش یارانه نقدی بیشتر مانورهای تبلیغاتی درآستانه انتخابات است، می گوید زمانی که رئیس دولت خود به صراحت عنوان می کند در شرایطی که هنوز افزایش یارانه ها اتفاق نیفتاده، دولت با کسری های جدی در مالیه خود روبه رو هست، بیان افزایش مبلغ یارانه ها از سوی هر کسی، بیشتر به یک شوخی شباهت دارد.

وی درباره احتمال توقف پرداخت یارانه نقدی معتقد است باید دید که دولت در جابه جایی هزینه های خودش به چه اقداماتی متوسل خواهد شد. الان به صورت دقیق در این زمینه نمی توان اظهارنظر کرد، اما در مورد این که دولت به طور جدی مشکل کسری مالی دارد، تردیدی نیست.

مشروح گفت وگوی فرشاد مومنی با نامه را در ادامه مطالعه فرمایید:

آقای دکتر مومنی! حدود دو سال از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها می گذرد؛ قانونی که با فراز و نشیب فراوان سرانجام در مجلس تصویب شد و دولت با حمایت همه جانبه آن را اجرا کرد؛ اما این روزها بحث اجرا یا عدم اجرای فاز دوم این قانون مطرح شده است و بسیاری از کارشناسان بر این باورند که فاز نخست این قانون به خوبی اجرا نشده است؛ قانون هدفمندی یارانه ها در آستانه دو ساله شدن را چطور ارزیابی می کنید؟

اگر خاطرتان باشد، قبل از آغاز اجرای سیاست شوک قیمتی به حامل های انرژی، شعار محوری دولتی ها این بود که میزان مصرف مستضعفان و محرومان، به خصوص از بنزین بسیار کمتر از گروه های پردرآمد جامعه است و این ایده را ابتدا براساس شعارعدالت اجتماعی مطرح کردند. بر اساس نظرات کارشناس ها، هم به اعتبار تحلیل فرآیند ماجرا وهم به اعتبارتحلیل غایت ماجرا، اشتباهات فاحشی در آن وجود داشت.

به لحاظ فرآیندی عنوان می شد که درست است فقرا خودرو ندارند و از خدمات حمل و نقل عمومی استفاده می کنند، اما وارد کردن شوک های قیمتی به خصوص و به طور مشخص به بنزین، به طورنسبی فشار شدیدتری به گروه های فقیر جامعه وارد خواهد کرد و بنابراین با منطق عدالت ثابت شد که این حرف بی پایه و سستی است.

از نظرغایت کارهم گفته می شد با توجه به اینکه همگان بر سر اصل تورم زا بودن این سیاست اتفاق نظر دارند، اما اختلاف نظرها بر سر برآوردهای متفاوتی است که بر حسب سناریوهای متفاوت از چشم انداز میزان تورم ایجاد شده ناشی از آن شکل گرفت و در دولت این گونه استباط می شد که به اعتبار این واقعیت که تورم در ذات خود برعلیه فقرا و به نفع اغنیا عمل می کند، اگر یک سیاست تورم زا اعمال شود،باعث افزایش بی عدالتی ها خواهد شد، نه اینکه در خدمت نیل به عدالت باشد.

بنابراین زمانی که با منطق و شعار عدالت، هیچ توجیهی برای چنین اقدام نسنجیده ای نمی توان مطرح کرد، مسائل دیگری را عنوان کردند. مسائل دیگری را مطرح می کردند؛ محور اصلی آن مسائل این بود که در اثر شوک درمانی، منابع مالی بسیار عظیمی در اختیار دولت قرار خواهد گرفت و دولت از طریق این پشتوانه مالی بسیار عظیم می تواند کارهای بزرگ تری را انجام دهد.

به عنوان مثال در آن زمان عنوان می شد که تولید را از این طریق رونق خواهند داد، ماشین آلات فرسوده بنگاه های تولیدی را مدرن خواهند کرد، جاده ها را ایمن خواهند ساخت و ده ها وعده این گونه داده می شد. در آنجا کارشناسان بر روی این مسئله متمرکز شدند که میزان درآمدی که دولت انتظاردارد از این طریق حاصل شود، زاییده یک سوءتفاهم یا توهم اندازه گیری است. بدین معنی که آنها تصورشان این بود که هزینه فرصت یا یارانه ضمنی همان یارانه قطعی است و در محاسبات خود به تفاوت بین یارانه آشکارو یارانه ملی و تعریف دقیق این مفاهیم توجه نکرده بودند و بنابراین کارشناسان هشدارمی دادند که امکان ندارد درآمدی که ادعا می کنید یا در تصور دارید، به دست بیاید.ضمن اینکه عنوان می شد حتی اگر آن میزان درآمدهم حاصل شود، به اعتبار اینکه دولت، خود، بزرگترین مصرف کننده و بزرگترین سرمایه گذاردراقتصادایران است، آثار و هزینه ها و خسارت های ناشی از این اقدام،برای مالیه دولت در مقایسه با مالیه بنگاه ها وخانوارها،مخرب ترخواهد بود.

شاهد مثالی که در این زمینه مطرح می شد،تجربه شوک درمانی در مورد نرخ ارزدر سال های اولیه دهه ۱۳۷۰بود که در آنجا به وضوح مشخص شد بحران کسری بودجه دولت ازطریق شوک درمانی در مورد نرخ ارزنسبت به شرایط قبل از آن به مراتب شدیدتر شد.

از سویی دیگر، دولت به این جنبه اخیرهم همچنان بی توجهی کرد و می گفتند که چیزی بین۱۱۰ تا ۱۲۰ هزارمیلیاردتومان از این محل، درآمد کسب خواهند کرد. اما زمانی که خود دولت لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ را به مجلس تقدیم کرد، در مورد درآمدهای حاصل از شوک درمانی، در مجموع چیزی حدود۶۲هزارمیلیارد تومان را به عنوان چشم انداز درآمدی مطرح کرد.

البته از همان ابتدا تحقق درآمد ۶۲ هزار میلیارد تومانی غیر ممکن به نظر می رسید.

زمانی که همین رقم درمرکز پژوهش های مجلس و کمیسیون برنامه و بودجه بررسی شد، ملاحظه گردید که عملا دولت، چیزی حدود۲۶ هزارمیلیاردتومان بیشتر قادربه کسب درآمد نیست. متاسفانه با وجود اینکه این سند را خود دولت داده بود ودر گام اول پذیرفته بود که چیزی در حدود ۵۰ درصد توهم درآمدی داشته وبعد خود مبلغ ۶۲ هزارمیلیارد تومان هم به صورت دقیق و کارشناسی شده توسط مجلس بررسی شد و متوجه شدند که این درآمد کمتر از نصف آن رقم قابلیت تحقق دارد، شاید جا داشت که همان موقع این جمع بندی حاصل می شد که وقتی محاسبه های کارشناسی دولت تا این اندازه سست وبی اعتبار است، می توان انتظار داشت که نتایج حاصل ازاین اقدام نیز،بسیار خسارت بارترازچیزی باشد که درابتدا گمان می رفت.

اگر ما بخواهیم نتیجه آنچه را که اتفاق افتاده است با مبنای قانون هدفمندی مورد توجه قرار دهیم،در قانون هدفمندی پیش بینی شده بود که دولت از طریق درآمدهایی که از محل شوک درمانی به دست می آورد،۱۲ اقدام مشخص باید صورت دهد.

دولت در عمل، طی ۱۵ ماهی که این سیاست مخرب را به اجراگذاشت،از آن ۱۲ مسئولیت قانونی، تنها یک مسئولیت را درعمل جدی گرفت و از ۱۱ مسئولیت قانونی دیگر در این زمینه شانه خالی کرد.نکته تلخ و غم انگیز در این ماجرا این بود که در همان یک موردی هم که عبارت از پرداخت یارانه نقدی به مردم بود، علاوه بر اینکه کل منابع حاصل از شوک درمانی را خرج کرد، ۱۵هزارمیلیارد تومان هم کسری آورد و این کسری ها را با توسل غیرقانونی به درآمدهای نفتی و امکانات بانک مرکزی و از این قبیل امکانات، جبران کرد.

با در نظر گرفتن این گزارش ها از فاز نخست قانون هدفمندی، مطرح شدن فاز دوم منطقی بود؟ چرا دولت در شرایطی که فاز نخست را به طور کامل اجرا نکرده بود اجرای فاز دوم قانون را مطرح کرد؟

این مسئله در گزارش های مربوط به دیوان محاسبات هم انعکاس پیدا کرد. اگر بر مبنای محاسبات و وعده های خود دولت بخواهیم داوری کنیم،این سیاست از ابتدا محکوم به شکست بود. کما اینکه در عمل هم هیچ یک ازوعده های دولت محقق نشد. در اینجا درست به قاعده ای که درتجربه های شکست خورده برنامه های ساختاری مطرح است، دولت به جای عبرت گیری ازاین اشتباه بسیار پرخسارت،یک ایده جدیدی را مطرح کرد تحت عنوان فاز دوم هدفمندی یارانه ها.

متاسفانه این ایده از اساس نادرست، توسط افراد دیگری هم تکرار شد. مسئله ای به نام فاز دوم در قانون هدفمندی یارانه ها نه وجود داشت ونه پیش بینی شده بود. در آنجا بحث بر سراین بود که این شوک های قیمتی، در یک دوره ی ۵ ساله به اقتصاد کشور وارد شود تا آثارخسارت بارآن که قانون گذارهم به آن اذعان داشت و گزارش های رسمی مرکز پژوهش های مجلس هم آن را تایید می کرد، با فشارکمتری اقتصاد و جامعه ایران را متحمل خسارت کند.

دولت همه آنچه را که در یک برنامه ۵ ساله باید به قیمت های حامل های انرژی اضافه می کرد، در همان سال نخست، انجام داد و چون در تمام اموری که وعده داده بود یا الزام قانونی برای اجرا داشت، با شکست روبه رو شد، اجرای فاز دوم هدفمندی را مطرح کردند که هیچ پایه و مبنایی ندارد.دراینجا باید به این نکته اذعان داشت که آثار خسارت بار این سیاست به اندازه ای فراتر از انتظار دولتی ها بود که آنها خودشان علی رغم الزامات قانونی درلایحه بودجه که در سال ۹۱ برایشان درنظرگرفته شده بود، خودشان به صورت یکجانبه ازانجام این کار صرف نظر کردند.اما در ماه های اخیر که بحران مالی دولت ابعاد بسیار بزرگتری پیدا کرد وحتی رئیس دولت درمجلس دانش آموزی به صراحت از کسری های جدی مالی دولت سخن به میان آورد،نمایندگان مجلس احتمال دادند که این بار به صورت کاملا آشکار و با هدف کسب درآمد و انداختن بحران های بزرگ اجتماعی، اقتصادی ناشی از شوک درمانی به گردن دولت بعدی،برای اینکه از چنین اتفاقی پیشگیری شود، یک قانون متکی بر طرح دوفوریتی را به تصویب رساندند که بر اساس آن،مانع از این شدند که دولت شوک های قیمتی جدیدی به حامل های انرژی وارد کند. این مسئله، چیزی است که تاکنون رخ داده است.

عدم اجرای صحیح قانون هدفمندی یارانه ها چه عواقبی را به همراه دارد؟

در مورد عواقب تک تک این اقدام ما درگذشته تذکر داده ایم.به نظر می رسد چنانچه مجالی باشد و فهرست پیامدهای ناخواسته خسارت بار این سیاست به صورت یک جا مورد توجه قرار گیرد، می توان این امید را داشت که این بلوغ با پرداخت هزینه بسیار سنگین درسطح تصمیم گیران دولت و مجلس،پدید بیاید تا یک بار برای همیشه بفهمند که از طریق شوک های قیمتی، امکان پیشبرد اقتصاد ایران به سمت عملکرد مطلوب وجود ندارد.

شخصا تا آنجاییکه در توانم بود سال گذشته به تفصیل نشان دادم که در دوره شش ماهه اول پس از اجرای این سیاست،تمام اسناد منتشرشده رسمی دولت، نشان می دهد که تقریبا اکثریت پیش بینی های کارشناسان درست بوده و این سیاست به هیچ وجه دستاورد مثبتی نداشته است، اما خسارت های بسیار سنگینی را برای کشور به همراه خواهد داشت.

متاسفانه در آن زمان با وجود اینکه همه مستندات ما هم براساس گزارش های رسمی دولت بود و به گواه این اسناد شکست این سیاست را نشان داده بودیم و تقاضا کرده بودیم که دستگاه های نظارتی فرمان توقف این اقدام مخرب را بدهند، اما این پیام در آن موقع مورد توجه قرار نگرفت تا اینکه حدود هفت ماه بعد دولت، خود را ناگزیردید که این سیاست مخرب را متوقف کند.

گزارش های رسمی موجود به گفته وزیربهداشت و درمان حکایت از این دارد که تا قبل از شوک درمانی هر ساله چیزی حدود یک درصد جمعیت ایران از محل هزینه های کمرشکن درمان به زیرخط فقرمی افتادند.اما این نسبت در یک ساله اجرای این سیاست به چیزی حدود ۵ تا ۷درصد جمعیت بالغ شده است. یعنی دراثرشوک درمانی در سال ۱۳۹۰ فقط از ناحیه هزینه های به شدت افزایش یافته درمانی چیزی حدود ۴ تا ۵ میلیون ایرانی به زیرخط فقر رفتند. و این به جز فشارهای طاقت فرسایی است که به تولیدکننده ها تحمیل شده و حتی به جز خسارت های بسیار بزرگی است که برپیکر مالیه خود دولت وارد شده است. به نظرمی رسد چنانچه کارشناسان مستقل، به صورت منصفانه و مستند، ابعاد و پیامدهای این اتفاقات ناخواسته را زیرذره بین بگذارند، می توان امیدواربود که درآینده چنین اشتباهات فاحشی در سیاستگزاری های اقتصادی کشور رخ ندهد.

آقای دکتر! یک نکته مهم دیگر در مسئله هدفمندی یارانه ها مطرح شدن چند باره ی حذف یارانه های دهک های بالای جامعه و به اصطلاح قشر مرفه بود. چنانچه این مسئله به صورت کامل اجرایی می شد، آیا در مسیر صحیح قانونی هدفمندی یارانه ها خللی ایجاد نمی شد؟ این حذف چقدرمی توانست در کمک به اقشار پایین تر جامعه موثر باشد؟

این مسئله یکی از تناقض های بزرگ سیاست شوک درمانی است و در اکثریت غریب به اتفاق تجربه های کشورهای در حال توسعه هم آزموده شده بود. اگرخاطرتان باشد، در زمانی که به جای شوک درمانی از لفظ هدفمندکردن استفاده کردند،عموم کارشناسان این سوال را مطرح کردند که آیا شما گروه های هدف خود را می شناسید؟ و مشخصا پاسخ دولت منفی بود . زیرا این مسئله تناقضی بود و می خواستند چیزی را هدفمند کنند که قادر به شناسایی گروه های هدف نبودند. این هم یک زاویه دیگری بود که کسانی که تذکر و هشدار می دادند، عنوان می کردند که چون دولت گروه های هدف را نمی شناسد به تعبیری که در ادبیات موضوع وارد است، درهر دو گروه خطاهای سیاست گذاری در چنین شرایطی اتفاق خواهد افتاد. یعنی یک بخشی از جامعه که حقیقتا نیازمند گرفتن یارانه نقدی هستند، از تور دولت بیرون می مانند و بخش بزرگی از کسانی که حقیقتا نیازمند نیستند، در درون این تور قرار می گیرند.متاسفانه دولت، علی رغم شعارهدفمندی، پیش بینی کرده بود که به حدود ۷۳ میلیون نفر از ۷۵ میلیون نفر جمعیت کشور، یارانه نقدی دهد و در این مسیر درجریان اجرا، اتفاقات بسیار مضحکی هم رخ داد که به نظر من بسیار ضروری است که این اتفاقات هم ثبت و ضبط شود تا مایه عبرتی برای سیاست گذاران آینده کشور باشد.

۴ماه پس از آغاز هدفمندی، نمایندگان کمیسیون تخصصی موضوع در مجلس به شدت به دولت اعتراض کردند و مضمون اعتراض این بود که چرا شما حتی به ایرانیان مقیم خارج هم یارانه نقدی پرداخت می کنید. یعنی تا این اندازه خطاهای دوگانه در شناسایی افراد اتفاق افتاده بود.

نکته بسیار مهم در این میان این بود که آن ۲ میلیون نفری که مشمول این حکم نشده بودند، به این دلیل نبود که دولت آنها را شناسایی نکرده و کنار گذاشته باشد.بلکه آنها خودشان نخواستند که یارانه دریافت کنند.بنابراین این هم یک زاویه دیگری بود که نشان می داد چون اینها گروه های هدف را نمی شناسند، بنابراین از این ناحیه هم قطعا با شکست روبه رو خواهند شد.

اگر دقت کرده باشید در جریان دیالوگ هایی که توسط مقامات مسئول اجرایی به ویژه وزیر امور اقتصادی و دارایی که مسئول مستقیم اجرای این قانون بود، مطرح می شد، ایشان گردن کج کرده و تقاضا می کرد که این گروه های ثروتمندی که ثبت نام کرده اند، خودشان داوطلبانه بیایند اعلام انصراف دهند که عملا ملاحظه کردید که این سیاست هم کاملا به شکست منتهی شد و این، همه، مسائلی بود که از قبل هم پیش بینی می شد.

آن زمان که ما عنوان می کردیم دولت، گروه های هدف را نمی شناسد، بنابراین با مشکلات روبه رو خواهد شد، استدلالمان این بود که با وجود این که از سال۱۳۳۸ تا امروز حساب های ملی در ایران اندازه گیری می شود، ما هنوز نتوانسته ایم از طریق روش درآمدها این حساب ها را اندازه گیری کنیم. یعنی فهم واقعیت های درآمدهای افراد جامعه،تا همین امروز برای مسئولان اقتصادی کشور ناممکن بوده و بنابراین آن ادعایی که مطرح می شد دهک های پردرآمد حذف خواهند شد، هم نمی توانست مبنا داشته باشد،مگر اینکه اینها به طور تصادفی بر اساس حدس و گمان اقداماتی در این زمینه انجام داده باشند که این کار را هم تا حدودی انجام دادند و پیامک هایی فرستادند و این پیامک ها هم با ضریب بالای ۷۰درصد با اعتراض پیام گیرندگان روبه رو شد. بر این اساس آن ایده در سال ۹۰، ایده قابل تاملی بود، اما اگر قرار است اجرا شود، به واسطه ضعف در شناسایی گروه های هدف، دولت را با مشکلات اجرایی بسیار پیچیده تری روبه رو می کند.

در ابتدای سال عنوان می شد که دولت قصد دارد بیش از میران فعلی و ۷۰ الی ۸۰ هزار تومان به مردم یارانه پرداخت کند اما دست دولت را بسته اند یا اصلا چنین مبلغی موجود نبوده که بتوانند به این میزان از مردم تا این رقم یارانه بدهند. اما هر چه که بود دولت از این مسئله به نحوی گلایه داشت که یعنی خودش اراده دارد، اما خارج از نهادهای دولت، این اقدام با مانع رو به رو می شود.از سویی دیگر حین مباحث فازدوم هدفمندی یارانه ها هم عنوان می شد که قرار است میزان یارانه های نقدی، افزایش پیدا کند. با این اوصاف اگر این قرارباشد این مسئله به وقوع بپوندد،آیا باز هم بدون پشتوانه و برنامه ریزی مالی مناسب قرار است میزان یارانه ها افزایش یابد و از چه طریقی این مبلغ قرار است تهیه شود؟

این حرفها را بیشتر مانورهای تبلیغاتی درآستانه انتخابات ارزیابی می کنم. وگرنه زمانی که رئیس دولت خود به صراحت عنوان می کند در شرایطی که هنوز افزایش یارانه ها اتفاق نیفتاده، دولت با کسری های جدی در مالیه خود روبه رو هست، بیان افزایش مبلغ یارانه ها از سوی هر کسی، بیشتر به یک شوخی شباهت دارد و محلی ازاعراب در واقعیت ندارد.

کافی است به سند لایحه بودجه سال ۱۳۹۱ مراجعه کنید. درآنجا با وجود بسیاری از مفروضات درآمدی به غایت خوشبینانه و غیر مطابق با واقعیت که در مورد صدور و قیمت نفت داشتند، با وجود همه آن ملاحظات، دولت برای اینکه بین آن منابع و مصارف خود ترازی ایجاد کند، پیش بینی کرده بود که مقادیر قابل توجهی در آمد کسب خواهد کرد.اما اکنون ناچار شده وام گیری داخلی از سیستم بانکی، وام گیری خارجی و انتشار اوراق مشارکت را در دستور کار قرار دهد. مجموع رقم منابعی که دولت از این طریق می خواهد برای پوشش دادن هزینه های سال ۹۱ خود تامین کند، معادل ۴/۲ برابر سهم نفت در بودجه عمومی دولت بود. این چیزی است که در گزارش سند لایحه بودجه، خود دولت به آن اذعان کرد و زمانی که دولت درشرایطی که هنوز تعهد خاصی به آن اضافه نکرده و با این بحران جدی در وضعیت مالیه خود روبه رو است، مشخص است که مانور تبلغاتی یا بازی انتخاباتی بوده است.

آیا زمان بندی مشخصی برای اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانه ها تعیین شده است؟

فعلا با قانون جدیدی که توسط مجلس به تصویب رسیده، تا اطلاع ثانوی دولت را از دستکاری جدید برای قیمت های حامل های انرژی ممنوع کرده است.

چه شرایط و ساختاری مورد نیاز است تا وضعیت اقتصادی کشور به ثبات مشخصی برسد و به عنوان مثال مرحله دوم هدفمندی یارانه ها اجرایی شود؟ این از این جهت مطرح می شود که برخی کارشناسان معتقدند در اجرای مرحله دوم تغییرات زیادی باید صورت بگیرد و مثلا بخش تولید باید از روند هدفمندی یارانه ها خارج شود. پیشنهادهای شما به عنوان کارشناسی اقتصادی در این زمینه چیست؟

پیشنهاد من این است تا زمانی که بسترهای غیرقیمتی و نهادی مسئله فراهم نشده، مدیریت کلان کشور و به ویژه نهادهای نظارتی مثل مجلس، با توجه به این تجربه خسارت بار، تلخ و شکست خورده ای که در این زمینه در سال ۱۳۹۰ داشتیم، اساسا به هیچ وجه این اجازه را به دولت ندهند که برای کسب درآمد، به سمت دستکاری درآمدهای کلیدی برود. همان طور که در تئوری هم گفته شده و به صورت مکرر هم دربحث ها اشاره شده بود، تا زمانی که متغیرهای غیرقیمتی و ساختار نهادی اقتصاد ایران آمادگی برای پذیرفتن شوک های قیمتی را ندارد، هر نوع تلاش برای واردکردن شوک های جدید، به هرعنوانی که باشد، آثار تخریبی بسیار شدیدی به همراه خواهد داشت، بدون اینکه دستاورد خاصی برای امروز و فردای اقتصادایران داشته باشد.

آیا ممکن است به دلیل شرایط بحرانی اقتصاد کشور، پرداخت یارانه ها در مرحله اول هم دستخوش تغییرات یا مشکلات یا حتی متوقف شود؟

پاسخ این سوال را نمایندگان مجلس با همین مصوبه اخیر خود دادند.در این مصوبه اخیر به صراحت گفته شده که دولت مطلقا حق ندارد که برای تامین مالیه پرداخت پول نقدی یارانه، متوسل به افزایش قیمت کلیدی نرخ ارز شود.این بدان معناست که نمایندگان مجلس تحلیلشان این است که اساس این بی ثباتی هایی که در بازار ارز اتفاق افتاده هم، کسری های جدی مالی دولت، حتی برای پرداخت یارانه نقدی بوده است.

پس با این حساب پس می توان گفت ممکن است با توقف روبه رو شود؟

باید دید که دولت در جابه جایی هزینه های خودش به چه اقداماتی متوسل خواهد شد. الان به صورت دقیق در این زمینه نمی توان اظهارنظر کرد، اما در مورد این که دولت به طور جدی مشکل کسری مالی دارد، تردیدی نیست.


 


کارگران فصلی «نی‌بر» کشت و صنعت شوشتر در اعتراض به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل برای چندمین بار متناوب طی یک سال اخیر ضمن یک اعتراض صنفی دست از کار کشده و تجمع کردند.

نماینده این کارگران به ایلنا گفت: دو هزار کارگر «نی بُر» کشت و صنعت کارون شوشتر در اعتراض به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، از صبح روز یکشنبه دست از کار کشیده و در مقابل درب ورودی کارخانه تجمع کرده‌اند.

این کارگر  افزود: کارگران فصلی که به کار تخصصی بریدن نی اشتغال دارند خواستار اجرای طرح طبقه بندی مشاغل و همچنین افزایش دستمزد ماهانه خود هستند.

رفع مشکلات سنوات و باقی ماندن معضل طبقه‌بندی مشاغل

 دبیر اجرایی خانه کارگر اهواز ضمن تایید اعتراض صنفی و تجمع کارگران نی بر کارون شوشتر، اظهار کرد: کارگران نی بر کشت و صنعت کارون شوشتر برای چندمین بار است که نسبت به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل و محاسبات سنواتی خود تجمع و اعتراض می‌کنند.

آقایار حسینی ادامه داد: مشکلات سنواتی این کارگران هم اکنون رفع شده است ولی همچنان قانون طبقه‌بندی مشاغل در خصوص این کارگران اجرا نمی‌شود.

به گفته این فعال کارگری بسیاری از این کارگران به سن بازنشستگی رسیده‌اند اما به دلیل تعویق در پرداخت حق بیمه توسط کارفرما امکان بازنشسته شدن و استفاده از مزایای تامین اجتماعی را ندارند.

دبیر خانه کارگر اهواز اضافه کرد: مشکلات صنفی کارگران با واحد‌های تولیدی استان همچنان به قوت خود باقی است و در بخشهای مختلف تولیدی کماکان کارگران با تاخیر حقوق و دستمزد مواجه‌اند.

 تماس خبرنگار ایلنا برای پی گیری مشکلات کارگران با مسئولان این کارخانه بی‌نتیجه ماند.علاوه بر آن رئیس اداره تعاون، کارو رفاه اجتماعی شوشتر نیز حاضر به پاسخگویی در این زمینه نشد.


 


 English Translation: We were not meant to rule our people, but rather grant them the right to self determination. The transition of power was supposed to take place regularly, in an orderly fashion and based on the will of the people. It is alarming when the solution is sought in policies based on repression, continued pressure and the further stifling of the political climate.

Mir Hossein Mousavi, May 13th, 2010

 


 


مشاور رییس جمهور سابق کشورمان گفت‌: امسال سال پایانی دولت و سال پاسخگویی اصولگرایان است و آنها باید نسبت به عملکرد خود در این هشت سال پاسخگو باشند.

مصطفی درایتی در گفت‌و‌گو با ایلنا، در خصوص یک‌دست شدن فضای سیاسی کشور و عملکرد اصولگرایان در این فضا گفت: امسال سال پاسخگویی نسبت به عملکرد گروه‌های سیاسی است و همه جریانات محافظه‌کار به دلیل اینکه در چند سال اخیر ذی‌نفع و ذی‌نفوذ بوده‌اند باید پاسخگوی مردم باشند‌. ‌

وی اختلافات پیش آمده میان اصولگرایان را نوعی جنجال سازی از سوی برخی مسوولان برای عدم پاسخگویی به مردم دانست و خاطر نشان کرد: اختلافات پیش آمده برای انحراف افکار عمومی است. به نظر می‌رسد که جریان اصولگرا به دنبال ایجاد بلوای داخلی است تا مردم را از پاسخگویی مسوولان منصرف کند‌. ‌

درایتی نقش قوه قضاییه و مجلس شورای اسلامی در مشکلات و اختلافات پیش آمده را کمتر از دستگاه اجرایی ندانسته و تصریح کرد‌: این طور نیست که دستگاه قضایی منزه بوده یا مجلس بدون تقصیر رفتار کرده باشند‌ آنها می‌توانستند در این چند سال مانع برخی اقدامات غیرقانونی دولت شوند و ابزارهای لازم برای برخورد هم در اختیار آنها بوده است. ‌

وی ادامه داد: این اختلافات می‌تواند بنیادی هم باشد. به عنوان مثال اگر به دوران اصلاحات بازگردیم می‌بینیم که آقای خاتمی اصرار داشت دایره اختیارات رییس جمهور را به طور خاص با هماهنگی مجلس مشخص کند‌. ‌ ریشه مشکلات امروز می‌تواند در همین عدم وضوح نقش‌ها و اختیارات باشد‌. ‌

درایتی درخواست احمدی‌نژاد از رئیس قوه قضاییه را به حق دانست و گفت: من دیدار احمدی‌نژاد از زندان اوین را حق او می‌دانم و ممانعت و مقاومت دستگاه قضایی برایم قابل توجیه نیست‌. ‌ ما که قرار نیست ذهن خوانی کنیم‌ که بدانیم چه چیز مصلحت است و چه چیز مصلحت نیست.

درایتی ضمن اشاره به ادبیات احمدی‌نژاد و تغییر جهت آن گفت: ادبیات احمدی‌نژاد نسبت به سال اول ریاست او تغییر نکرده و تنها جهتش عوض شده است. ادبیات احمدی‌نژاد به سمت اصولگرایان نشانه رفته است.

وی در ادامه افزود: خوشبختانه در گذشته آزمونی صورت گرفت که هیچ کس در اصلاحات پاسخ احمدی‌نژاد را با ادبیات او نداد. اما اصولگرایان با‌‌‌ همان ادبیات و بدون صبر و شکیبایی پاسخ احمدی‌نژاد را دادند. به نظر می‌رسد صدای تسویه حساب منهای مصلحت جامعه به گوش می‌رسد که به دعوای سیاسی خارج از اخلاق تبدیل خواهد شد و اثرات بدی را روی هنجارهای اخلاقی جامعه خواهد گذاشت.

این فعال سیاسی اصلاح طلب ورود اختلافات سیاسی به جریان رسانه‌ای کشور را مخرب دانسته و تصریح کرد: ما وقتی از سیاست حرف می‌زنیم می‌توانیم به سیاست عمومی و یا سیاست حاکمیت اشاره کنیم‌. ‌

وی در ادام افزود: وقتی دعواهای سیاسی به رسانه کشیده می‌شود به این معناست که به عموم مردم رسیده است بنابراین اینجاست که افرادی که دعوا و منازعات آن‌ها به رسانه کشیده شده باید توجه کنند و ملاحظه داشته باشند که ایجاد اغتشاش باعث تحمیل هزینه به کل جامعه می‌شود.


 


کلمه – گروه اجتماعی: مشکلات حوزه سلامت و درمان کشور به قدری جدی شده است که بار دیگر روسا و مدیران بیمارستان های خصوصی تهران را به اعلام هشدار و طرح مشکلات واداشته تا ضمن آن خطاب به دولت بگویند که در صورت عدم دریافت ارز مناسب از سوی دولت، به زودی و حتما ورشکسته خواهند شد. حالا بیمارستان داری هم در کشور سخت و غیر ممکن شده است. افزایش هزینه های درمان و کمبود تجهیزات پزشکی و هم چنین بدهی سنگین بیمه ها و تمدید نشدن بیمه های تکمیلی، به بحرانی تبدیل شده است که هم مردم و هم مسوولان بیمارستان ها را تهدید می کند.

به گزارش کلمه، وضعیت سخت درمان و مشکلات حاد بیماران در حالی بار دیگر به مسوولان گوشزد می شود که گویی گوش شنوایی برای آن نیست. عدم تخصیص ارز با فیمت مناسب برای خرید تجهیزات پزشکی و درمانی، عدم تغییر کد تعرفه‌ها، افزایش شدید مالیات‌ها و تاخیر در پرداخت بدهی بیمه‌ها به بیمارستان‌ها، رشد شدید هزینه‌های جاری و پرسنلی عمده‌ترین مشکلات بخش درمانی هستند. پیش از این نیز روسا و مدیران بیش از ۵۰ بیمارستان خصوصی تهران در نشست با مسئولان سازمان نظام پزشکی ایران گفته بودند که در صورت ادامه وضع اقتصادی موجود و عدم حمایت دولت به مرز تعطیلی و ورشکستگی کامل می‌رسند.

طرح این مشکلات که در گفت و گوی روسا و مدیران بیمارستان های خصوصی با سایت تعاون رفاه از از سایت‌های سازمان نظام پزشکی عنوان شده است. این سایت از قول دکتر صفایی، رئیس بیمارستان طوس نوشته که بخش درمان خصوصی با شرایط سختی روبروست که ممکن است به بسته شدن بیمارستان‌ها تا پایان سال جاری منجر شود.

به گفته او، سرعت رشد هزینه‌ها نسبت به درآمدها بسیار زیاد شده و بیمارستان‌ها باید با وجود هزینه‌های بالا، کیفیت خود را حفظ کنند. دکتر صفایی افزوده که با توجه به یارانه این بخش، اگر رشد هزینه و درمان یکسان نباشد، بازده منفی خواهد شد.

او با این مقدمه اعلام کرده که هم اکنون بخش درمان خصوصی با وضعیت بسیار سختی دست و پنجه نرم می کند که ممکن است منجر به بسته شدن بیمارستانها تا پایان سال جاری شود. زیرا سرعت رشد هزینه ها نسبت به درآمدها بسیار بیشتر شده است و علی رغم هزینه های زیاد، این بیمارستانها باید کیفیت خودشان را حفظ کنند وبا توجه به یارانه این بخش اگر رشد هزینه و درمان یکسان نباشد بازده منفی می شود.

وی با اشاره به بررسی هزینه ها در ۹ ماه اول سال ۹۰ نسبت به سال ۸۹ که حدود۴۷ درصد افزایش داشته است گفت: ما در کارگروهی که با چند تن از مدیران این بخش تشکیل شد پیشنهاد افزایش ۴۰ درصد تعرفه خصوصی را مطرح نمودیم که سازمان نظام پزشکی با ۳۰ درصد و وزارت بهداشت و درمان با ۲۵ درصد آن موافقت نمود و درنهایت ۲۰ درصد به آن اضافه شد که این امر موجب عقب ماندگی تعرفه نسبت به رشد تورم شد.

پیش از این نیز سید شهاب‌الدین صدر، رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران گفته بود: با وجود افزایش ۲۰ درصدی تعرفه خدمات حوزه سلامت در شش ماهه نخست سال ۹۱، هزینه‌های این بخش هنوز جبران نشده است.

دکتر صفایی عدم تخصیص ارز با قیمت مناسب جهت تامین تجهیزات پزشکی و درمانی ، عدم تغییر کد تعرفه ها ، افزایش شدید مالیات ها ،تاخیر در پرداخت بدهی بیمه ها به بیمارستانها را عمده ترین مشکلات این بخش از درمان دانست و اعلام کرد :بخش خصوصی هم دوشادوش بخش دولتی در همه ی سالهای سخت ، چه در زمان هشت سال جنگ تحمیلی و بعد از آن و همچنین در شرایط اضطراری و بلایای طبیعی خدمات لازم را به مردم ارائه داده و همچنان یاری رسان بخش دولتی در کشور است اما متاسفانه با کم لطفی روبرو شده است .

او پیشنهاد کرده که به عنوان مثال تعرفه های آب ، برق و گاز این بخش که جزو مراکز خدمات رسان به مردم محسوب می شوند مانند مراکز خیریه و اماکن فرهنگی اعمال کند.

رئیس بیمارستان طوس با اعلام اینکه مالیات بخش خصوصی به صورت “علی‌الراس” محاسبه می‌شود یعنی فقط درآمدها منظور شده و هزینه‌ها پذیرفته نمی‌شوند، به عدم تخصیص ارز با فیمت مناسب برای خرید تجهیزات پزشکی و درمانی، عدم تغییر کد تعرفه‌ها، افزایش شدید مالیات‌ها و تاخیر در پرداخت بدهی بیمه‌ها به بیمارستان‌ها هم اشاره کرده است.

در همین زمینه دکتر رحمت، رئیس بیمارستان ایرانمهر هم گفته است که بخش خصوصی درمان با توجه به وضعیت اقتصادی موجود و افزایش وحشتناک هزینه تجهیزات پزشکی و دارو، توان ادامه فعالیت را ندارد.

ریاست بیمارستان ایرانمهر اشاره کرده است: همه ی همکاران بنده در جلسه ای که اخیراً در سازمان نظام پزشکی برگزار شد اعلام کردند که با توجه به وضعیت اقتصادی موجود و افزایش وحشتناک هزینه تجهیزات پزشکی و دارو توانایی ادامه فعالیت در بخش خصوصی را نخواهند داشت .

وی با اشاره به عدم تشکیل شورای سلامت و تعیین تعرفه های خصوصی از طریق نظام پزشکی خواهان تجدید نظر تعرفه خدمات پزشکی در نیمه دوم سال ۹۱ شد.

خبرگزاری مهر نیز با انتشار نتایج یک نظرسنجی پژوهشی از روسا و مدیران عامل بیمارستانهای خصوصی تهران گزارش داد: ۹۲ درصد از بیمارستانهای خصوصی از تعرفه های خدمات حوزه سلامت در سال ۹۱ رضایت ندارند و برای جلوگیری از اختلال در ارائه خدمات به بیماران خواستار مداخله و حمایت جدی دولت شدند.

آنها اعلام نمودند که افزایش حمایتهای دولتی از بیمارستانهای خصوصی منجر به کاهش فشارهای وارده به بیماران و مردم در عرصه سلامت خواهد شد.

در بخش دیگری از نتایج این نظرسنجی آمده است که ۹۸ درصد پاسخگویان معتقدند که دولت پس از اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها از بیمارستانهای خصوصی حمایت کافی نداشته و خواستار حمایت بیشتر نهادهای حاکمیتی از بیمارستانها و مراکز درمانی خصوصی به منظور ارایه خدمات بهتر به مردم و بیمارن و کاهش فشارهای وارده به آنها شده اند.

وزیر بهداشت نیز در این زمینه به باشگاه خبرنگاران گفته است: اجرای طرح هدفمندی یارانه ها باعث شده که حامل های انرژی هزینه ای ۹۵۶ میلیارد تومانی را به دانشگاهی علوم پزشکی و مراکز بهداشتی و درمانی تحمیل کند که به گفته او سال آینده این رقم به بالای هزار میلیارد تومان خواهد رسید.

همچنین ۶۸ درصد از پاسخگویان معتقدند که تورم بر کیفیت خدمات بیمارستانهای خصوصی تأثیر خیلی زیادی داشته است و ۱۸ درصد هم معتقدند این تأثیر زیاد بوده است بنابراین ۸۶ درصد از رؤسای بیمارستانهای شرکت‌کننده در این نظر سنجی معتقدند که رشد تورم رابطه مستقیمی با کیفیت خدمات بیمارستانهای خصوصی دارد.

بیش از ۹۲ درصد رؤسای بیمارستانهای خصوصی معتقدند که اختلال در بازار ارز در حد بسیار زیادی در کیفیت خدمات ارائه شده به مردم توسط بیمارستانهای خصوصی مؤثر است و از مسئولان دولتی خواسته اند نسبت به این واقعیت توجه جدی داشته باشند.

۹۲ درصد از روسا و مدیران بیمارستانهای خصوصی تهران اعلام داشته ‌اند که به هیچ وجه از رشد تعرفه‌های بخش خصوصی در سال ۹۱ رضایت ندارند و این میزان رشد را غیر عادلانه ارزیابی نموده‌اند، ۸ درصد هم این میزان رشد را متوسط ارزیابی کرده اند.

۸۰ درصد رؤسای بیمارستانهای خصوصی از عملکرد رسانه ملی در برخورد با مسائل بخش خصوصی حوزه سلامت اعلام نارضایتی کرده اند.

۹۲ درصد از رؤسای بیمارستانهای خصوصی اعلام کرده اند که سازمان نظام پزشکی بیشترین تعامل و همکاری را با آنان داشته و ۸ درصد هم وزارت بهداشت را در این خصوص انتخاب کرده اند اما هیچکدام از پاسخگویان سازمان تامین اجتماعی را بعنوان سازمان همراه و همکار بیمارستانهای خصوصی تهران انتخاب نکرده اند.

مشکل تجهیزات پزشکی را باید جدی گرفت

از سوی دیگر نوسانات نرخ ارز و تحریم ها، تامین تجهیزات پزشکی را نیز با مشکل رو به رو ساخته است که برخی از آنها به دلیل کاربرد در صنایع دیگر تحریم شده و بخش پزشکی را بحرانی کرده و برخی نیز به دلیل نوسانات نرخ ارز و عدم حمایت دولت قیمت شان چندین برابر شده است. بسیاری از شرکتهای تجهیزات پزشکی اکنون وسایل پزشکی درخواستی پزشکان را یا می‌گویند، نداریم یا بین ۲ تا ۳ برابر گران کرده‌اند.

دکتر معظمی، رئیس بیمارستان پارس هم به تورم بالا و تغییرات ارزی به صراحت اعلام کرده که اغلب بیمارستان‌ها و مراکز خصوصی و حتی دولتی در بسیاری از حوزه‌های ارائه خدمت به بیماران دچار مشکلات جدی شده‌اند.او  گفته است: قیمت گاز هلیوم مورد استفاده در بخش ام آر آی نسبت به سال قبل ۱۰ برابر شده است. بنابراین اگر یک خدمت تصویربرداری پایه با دستگاه ام آر آی در ۶ ماهه نخست ۱۷۷ هزار تومان تمام می‌شد، اکنون و در شش ماهه دوم سال با در نظر گرفتن دلار ۳۴۰۰ تومانی، این رقم به حدود ۴۰۰هزار تومان می‌رسد.

وی تاکید کرده که قیمت یک خدمت پایه سی‌تی‌اسکن از ۱۴۰ هزار تومان در ابتدای سال ۹۱ به ۲۷۰ هزار تومان در حال حاضر رسیده است.

رئیس بیمارستان پارس رشد ۳۷۰ درصدی قیمت کیت‌های آزمایشگاهی، گرانی و نایابی فزاینده فیلم رادیولوژی، رشد ۲۹ درصدی هزینه آب، جهش ۶۵ درصدی مواد مصرفی و مواد غذایی در شش ماهه نخست سال ۱۳۹۱ را از مهم‌ترین مشکلات مالی بیمارستان‌ها و مراکز خصوصی درمانی عنوان کرده است.

چندی قبل خبرگزاری فارس نیز به نقل از رئیس جامعه متخصصان داخلی ایران گزارش داد: با گران شدن نرخ ارز بسیاری از تجهیزات پزشکی کشور که وارداتی و حتی قاچاق هستند بین ۲ تا ۳ برابر گران شده‌اند.

ایرج خسرونیا گفته بود: بسیاری از تجهیزات پزشکی و بخش قابل توجهی از داروها و به خصوص مواد اولیه دارویی از خارج وارد می‌شود و اگر دولت به میزان کافی ارز مرجع در اختیار واردکنندگان این اقلام قرار ندهد، بسیاری از این کالاهای ضروری گران می‌شوند و چون فروشندگان این اقلام جنس را گران می‌کنند در نهایت این بیماران و مردم هستند که باید تبعات سنگین این گرانی را بپردازند.

از دیگر بخش های متاثر می توان به آنژیوگرافی و آنژیوپلاستی و عمل های قلب باز اشاره کرد که تجهیزات آن وارداتی است.

مدیرعامل شرکت تجهیزات پزشکی هلال‌احمر با اشاره به نیاز سالیانه صافی دیالیز و دیگر ملزومات پزشکی یک بار مصرف در کشور نیز گفته است: چهار ماه است که نتوانسته‌ایم حتی یک ریال ارز مرجع تهیه کنیم. برخی بانک‌ها همکاری لازم را ندارند و هزینه جانبی بر ما تحمیل می‌کنند. مشکلی که بیماران دیالیزی را به دلیل کاربرد دوگانه این فیلتر در صنایعی غیر از پزشکی با موضوع تحریم با مشکل روبه رو کرده است.

رئیس جامعه متخصصان داخلی ایران با اعلام اینکه تجهیزات پزشکی وارداتی هستند، هشدار داده بود که ممکن است کم کم با کمبود برخی اقلام پزشکی مواجه شویم.

خسرونیا با ذکر مواردی اعلام کرده بود: پنس بیوپسی که برای نمونه برداری از معده استفاده می‌شود و قبلاً آن را ۱۰ تا ۲۰ هزار تومان خریداری می‌کردیم الان باید آن را بین ۱۲۰ تا ۱۸۰ هزار تومان بخریم. حساب کنید که یک آندوسکوپی را که برای آن از مریض ۱۲۰ هزار تومان می‌گیریم، فقط پنس آن که یکبار مصرف است تا ۲۰۰ هزار تومان گران شده است. بنابراین پزشکان مجبورند از یک پنس یکبار مصرف برای چند مریض استفاده کنند. یا مثلاً خود دستگاه آندوسکوپ که قبلاً ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان تمام می‌شد امروز باید آن را ۴۰۰ تا ۵۰۰ میلیون بخریم.

نکته قابل توجه در صحبت های او اشاره به این مساله بود که  مجبوریم به نحوی این افزایش هزینه‌ها را از مردم بگیریم، بسیاری از شرکتهای تجهیزات پزشکی اکنو وسایل پزشکی درخواستی پزشکان را یا می‌گویند، نداریم یا بین ۲ تا ۳ برابر گران کرده‌اند.

رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران پیش‌تر گفته بود که میزان تورم در حوزه سلامت دو برابر تورم اعلام شده در جامعه یعنی حدود ۵۰ درصد است. او یادآوری کرده بود که تغییرات شدید بازار ارز، تهیه تجهیزات و لوازم مصرفی پزشکی را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داده است.

این بحران را همچنین مدیرعامل شرکت تجهیزات پزشکی هلال‌احمر گزارش کرده بود. خبرگزاری ایسنا نیز به نقل از علیزاده خبر داد: فشارهای متعددی بر ما وارد می‌شود و قیمت‌ها را تغییر می‌دهد .

وی با اشاره به نیاز سالیانه صافی دیالیز و دیگر ملزومات پزشکی یک بار مصرف در کشور گفت: چهار ماه است که نتوانسته‌ایم حتی یک ریال ارز مرجع تهیه کنیم. برخی بانک‌ها همکاری لازم را ندارند و هزینه جانبی بر ما تحمیل می‌کنند.

علیزاده با اشاره به تولید آنژیوکت در شرکت تجهیزات پزشکی هلال‌احمر ایران ادامه داد: بخش مهمی از نیاز آنژیوکت به کشور وارد می‌شود قول داده‌ایم تا پایان امسال هشت میلیون عدد آنژیوکت تحویل مراکز درمانی دهیم. سال آینده نیز این رقم به ۲۰ میلیون عدد افزایش می‌یابد.

وی در ادامه افزود: تاخیر در تامین ارز، برنامه های تولید را با مشکل مواجه می‌کند. اخذ دستمزدهای بالا، مالیات، عوارض و مطالبات گمرکی ما را اذیت می‌کند. این موضوع نیازمند همت دولت است تا مشکلات تولید حل شود.

این مشکلات در بیمارستان های دولتی نیز حاکم است. چندی قبل باشگاه خبرنگاران به نقل از دکتر رضایی، رئیس بیمارستان امیر اعلم در ادامه گزارش داد: خرید تجهیزات پزشکی برای ما دچار مشکل شده حتی یک دستگاه سی تی اسکن را از هیات امنای ارزی وزارت بهداشت خریدیم. دستگاه سونوگرافی بیمارستان خراب است و هیات امنا نیز با قیمت مناسبی می تواند به ما بدهد اما چون قسط عقب افتاده داریم و نتوانستیم آن را بدهیم آنها هم به ما این تجهیزات را نمی دهند و تا زمانی که قسط ها را ندهیم هیچ جنسی به بیمارستان امیر اعلم پرداخت نمی شود.

این افزایش قیمت هزینه های درمان و عمل های تخصصی را هم چند برابر کرده است به گونه ای که بیراه نیست که گفته شود حالا نرخ درمان هم براساس ارز و تاثیری که نوسانات آن در ماه های اخیر در اقلام مختلف پزشکی داشته است، محاسبه می شود چنانچه رییس بیمارستان پارس آن را مورد اشاره قرار می دهد.

افزایش ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصدی مواد و تجهیزات دندانپزشکی

مشکل تجهیزات درحوزه های مختلف پزشکی به چشم می خورد.عضو انجمن دندانپزشکی ایران نیز از افزایش ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصدی مواد و تجهیزات دندانپزشکی خبر داده و گفته است: متاسفانه شرکتهای وارد کننده داخلی پولشان را به دلار می خواهند در حالی که درآمد دندانپزشکان به ریال است.

دکتر امیر عزمی به  مهر گفت: در حالی قیمت مواد دندانی و تجهیزات دندانپزشکی طی ماههای اخیر ۲ تا ۳ برابر شده است که تعرفه های دندانپزشکی در ابتدای سال بین ۲۰ تا ۲۵ درصد افزایش یافته است.

عزمی دولت را متولی واردات مواد دندانی و تجهیزات دندانپزشکی خوانده و اشاره کرده: واردات این مواد و تجهیزات در اولویت دوم تا ششم قرار دارد. از همین رو برای گرفتن ارز مرجع با مشکلاتی مواجه هستیم. همچنین برای انتقال ارز می بایست بانکهای ایران با شرکتهایی که نیازهای ما را تامین می کنند، امکان ارتباط داشته باشند. اما متاسفانه بانکهای ایران بیشتر با بانکهای کشورهای کره، چین و روسیه همکاری دارند در حالی که اکثر واردات ما از اروپا و آمریکاست.

وی ادامه داد: این وضعیت باعث شده تا شرکتهای وارد کننده مواد و تجهیزات دندانپزشکی از طریق صرافی ها وارد عمل شوند و همین مسئله موجب افزایش هزینه ها می شود.

به گفته او مردم به خاطر مشکلات اقتصادی، خدمات دندانپزشکی را از سبد خرید سلامت خانوار حذف کرده اند و ادامه این روند آینده درمانهای دندانی را به خطر می اندازد.

بدهی ۲۵۰۰ میلیاردی به بیمارستان های خصوصی

بدهی شرکت‌ها و بیمه‌های طرف قرارداد بیمارستان‌های خصوصی تهران بالغ بر ۲۰۰ میلیارد تومان است.

دکتر معظمی با اعلام این رقم از مطالبات بیمارستانها نسبت به کاهش نقدینگی بیمارستان‌های خصوصی برای تامین لوازم و اقلام مصرفی مورد نیازشان هشدار داده و این مشکل را تهدیدی جدی در ارائه خدمات درمانی مطلوب به مردم دانسته است.

وی در ادامه، از دولت و بانک مرکزی خواست با توجه به اولویت نیازهای ارزی در بخش سلامت، در خصوص تخصیص ارز دولتی به این حوزه مسؤولانه‌تر عمل کنند.

دکتر صفایی، رئیس بیمارستان طوس نیز تاخیر بیمه‌ها در پرداخت بدهی‌های خود به بیمارستان‌های خصوصی را نیز یکی از جدی‌ترین مشکلات این بخش خوانده و گفته که بیمه‌ها نیز بخاطر مشکل نقدینگی، گاه ۶ ماه دیرکرد در پرداخت دارند.

دکتر رحمت رییس بیمارستان ایرانمهر هم در این خصوص یادآور شده است: بیمه ها می توانند با پرداخت به موقع بدهی های خود کمک شایان توجهی به این بخش از درمان انجام دهند زیرا ما مجبوریم تجهیزات پزشکی و دارو را به صورت نقد خریداری کنیم در صورتی که برگشت این هزینه ها از طرف بیمه مدت ۶ ماه به طول می انجامد. این در حالی است که اداره بیمارستانهای خصوصی تنها از دریافت حق بیمه بیماران انجام می گیرد و هیچ نوع کمک مردمی به آن نمی شود تا قسمتی از نیازهای این بخش را برطرف کند.

سید شهاب الدین صدر رییس سازمان نظام پزشکی نیز با انتقاد از عدم تسویه بدهی بیمه ها اعلام کرده است که بدهی های سنگین بیمه‌ها به جامعه پزشکی است که به گفته او موجب تنزل اعتبار این بیمه‌ها شده و در آینده فعالیت مفید آنها را دچار چالش خواهد کرد.

بیمه های تکمیلی دیگر قرارداد نمی بندند

مشکلات اقتصادی و بالارفتن هزینه ها ببیمه های تکمیلی را هم از تمدید قرارداهای خود با بیمارستانها منصرف کرده است موضوعی که نتیجه ای جز سرگردانی بیماران به همراه نداشته است. به گونه ای که برای انجام هر عمل مسوولان برخی از بیمارستانها مراجعین را به مراجعه حضوری به دفاتر بیمه ها و دریافت مهر و امضاء قطعی وامی دارند تا از تعهدشرکت های بیمه مطمئن شوند. کاری که تا پیش از این تنها از طریق فاکس صورت می گرفت.

این موضوع در نشست مشترک اخیر رؤسا و نمایندگان بیمارستانهای خصوصی با نمایندگان سازمانهای بیمه‌ای مطرح شد که برخی از قراردادهای بیمه‌های تکمیلی با بیمارستانهای خصوصی در سال ۹۱ تمدید نشده و نگرانی از بی‌اعتمادی جامعه پزشکی از بیمه‌ها افزایش یافته است.

خبرگزاری مهر به نقل از سیدشهاب‌الدین صدر رئیس کل سازمان نظام پزشکی نوشت: با گفتگوهای انجام شده در آن جلسه انتظار داشتیم که تفاهم لازم برای تمدید قرارداد بیمه‌های تکمیلی با بیمارستانهای خصوصی صورت گرفته باشد و مشکلات بیماران در این خصوص حل شود که متأسفانه تاکنون این اقدام انجام نشده است.

وی افزود: یکی از مسایل طرح شده از سوی سازمان نظام پزشکی در جلسه اخیر کمیسیون بهداشت و درمان مجلس موضوع عدم تمدید قراردادهای بیمه‌های تکمیلی با بیمارستانهای خصوصی و سرگردانی بیماران است.

رؤسای بیمارستان‌های خصوصی تهران اعلام کردند. در صورتی که بیمه‌های تکمیلی نسبت به تمدید قراردادی منصفانه با بیمارستان‌های خصوصی نکنند، با تأکید بر ارائه خدمات به همه بیماران، از ارائه خدمات مطابق شرایط و ضوابط بیمه‌های تکمیلی معذور خواهند بود.

 به گفته علی رضا زالی قائم مقام سازمان نظام پزشکی در این زمینه حتی کارگروه ویژه‌ای نیز با حضور نمایندگان این سازمان، بیمارستانهای خصوصی و شرکتهای بیمه دولتی و خصوصی برای مذاکره و حل مسایل طرفین تشکیل شده است اما هنوز توافق و راهکار مشخصی از آن بیرون نیامده است.

مرضیه دستجردی وزیربهداشت، وزیر بهداشت تامین منابع در حوزه سلامت را یکی از مهمترین چالش‌های پیش روی این حوزه خوانده و گفته بود: در حال حاضر ۵۴٫۹ درصد از هزینه های درمانی از جیب مردم پرداخت می‌شود و بیمه های سلامت ۱۸٫۶، دولت حدود ۲۰ درصد و بیمه‌های خصوصی ۷٫۳ درصد هزینه‌های درمانی را پرداخت می‌کنند که با اصلاح تامین منابع تلاش می‌کنیم جلوی این عدم عدالت در سلامت را بگیریم.

وی با اعلام اینکه ۱۶٫۸۳ درصد از مردم تحت پوشش هیچ بیمه ای نیستند، افزود: ۵٫۴ درصد از مردم از دو دفترچه بیمه درمانی و یا بیشتر برخوردارند.او با اشاره به سهم بالای مردم از پرداخت هزینه های درمان گفته بود: چیزی در حدود ۷٫۵ درصد از جمعیت کشور با هزینه‌های درمانی به زیر خط فقر می‌روند.


 


توفان سندی که بزرگترین توفان سال‌های اخیر در آمریکاست به سوی شمال شرق آن کشور در حرکت است و تاکنون به کشته شدن ۱۶ نفر منجر شده و خسارات گسترده ای برجای گذاشته است. در همین حال گزارش ها حاکی است که موج شکن ایالت نیوجرسی در پی امواج سهمگین ناشی از توفان سندی شکسته شده است.

توفان سندی پیش از آنکه به آمریکا برسد نیز جان دست کم ۶۷ نفر را گرفته بود که ۵۱ نفر آنها از هائیتی بودند. تخمین زده شده که این توفان زندگی ۵۰ میلیون نفر را مختل کرده و حدود ۱ میلیون نفر را مجبور به تخلیه خانه هایشان کرده است. این توفان در مسیر خود باعث ریزش باران های شدید، جاری شدن سیل، اختلال و قطع شبکه برق رسانی ودر برخی نواحی ریزش برف شده است. میزان خسارت اقتصادی ناشی از توفان سندی بین ۱۰ تا ۲۰ میلیارد دلار برآورده شده است.

به گزارش بی‌بی‌سی، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، شهر نیویورک را “فاجعه زده ” اعلام کرده است. نیویورک، از مراکز مهم تجاری ایالات متحده، از شهرهایی است که در مسیر حرکت توفان سندی قرار دارد و خسارات گسترده ای دیده است. از حدود ۳۷۵ هزار سکنه نیویورک خواسته شده بود که به خاطر بالا آمدن سطح آب رودخانه ها، خانه هایشان را تخلیه کنند.

مقامات شهر نیویورک می گویند شبکه قطارهای زیرزمینی نیویورک که قدمتی ۱۰۸ ساله دارد، تاکنون با چنین خرابی گسترده ای مواجه نشده بود. این نگرانی وجود دارد که راه اندازی مجدد این شبکه چندین روز طول بکشد. شهردار نیویورک گفته است که این توفان بزرگتر از پیش بینی های قبلی بود.

در حال حاضر بیش از ۶ میلیون نفر از مردم در سواحل شرقی آمریکا بدون برق هستند و پرواز هواپیماها را به شدت مختل کرده است. گزارش ها از متوقف شدن فعالیت تعدادی از پالایشگاههای نفت و کارخانه های شیمیایی در مسیر این توفان حکایت داردو بازار بورس نیویورک برای یک روز دیگر تعطیل شده است. مرکز سازمان ملل متحد در نیویورک هم همچنان بسته است.

هم اکنون در ۹ ایالت آمریکا وضعیت اضطراری اعلام شده و بخش هایی از ایالت نیوجرسی گرفتار آب گرفتگی شده است. توفان سندی که ابتدا یک توفان استوایی بود و بعدا به یک ابر توفان تبدیل شد، ساعت هشت شب گذشته به وقت محلی (چهار و نیم صبح به وقت تهران) به خاک آمریکا و ایالت نیوجرسی رسید.

براساس پیش بینی کارشناسان، توفان سندی ظرف ۲۴ تا ۳۶ ساعت آینده ، به دوازده ایالت دیگر آمریکا خواهد رسید. در واشنگتن دی سی، پایتخت آمریکا، ادارات دولتی تا روز چهارشنبه تعطیل شده و سیستم حمل و نقل عمومی در واشنگتن، نیویورک، بالتیمور، فیلادلفیا و بوستون به حال تعلیق درآمده است.


 


کلمه – گروه اقتصادی: روس ها باز هم خلف وعده کردند. نیروگاهی که باید شش سال قبل افتتاح می شد، هنوز هم از دانشمندان یا به بیان بهتر بازیگران اتمی روسی پایان کار نگرفته و اینهمه شعار حق مسلم و وعده انرژی هسته ای، ذره ای فایده عملی به حال ملت نداشته است؛ آن هم در حالی که تاکنون ایران سه برابر آنچه قرار اولیه بود، در این پروژه هزینه کرده است.

نیروگاه اتمی بوشهر که صلح آمیزترین نماد تلاش ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای است و متحد شمالی دولت فعلی از سال ها قبل در حال ساخت آن است، با سیاست های حاکمیت فعلی هنوز به نقطه بهره برداری نرسیده؛ آن هم در حالی که مردم ایران مدت هاست در حال پرداخت هزینه ی این سیاست ها و تاوان ندانم کاری ها و اعتمادزدایی های سردمداران کنونی هستند.

مردم تاوان سیاست های هسته ای را می پردازند، در حالی هنوز کمترین بهره ای از فواید مورد ادعای آن نبرده لاند.

به گزارش کلمه، ظاهرا کلکسیون وعده های دولت روسیه برای تحویل نیروگاه بوشهر به ایران در دولت احمدی نژاد تمامی ندارد و بار دیگر با خلف وعده، تاریخی جدید از سوی روسها برای نهایی شدن این طرح اعلام شده است.

روسیه که آخرین بار وعده کرده بود نیروگاه بوشهر را اواسط دی ماه امسال به ایران تحویل خواهد داد، با تعویق آن زمان نهایی شدن آن را سه ماه به تاخیر انداخت. فروردین ۹۲ تاریخ جدید اعلام شده از سوی روسهاست.

به گزارش ریا نووستی، ولادیمیر پاولوف، معاون رئیس اداره ساخت نیروگاه اتمی در ایران و ترکیه در وعده جدید خود اعلام کرده است: “واحد اول نیروگاه اتمی بوشهر در اواخر ماه مارس سال ۲۰۱۳ میلادی (فروردین ۱۳۹۲) به ایران تحویل داده می‌شود.”

شرکت روسی اتم استروی اکسپورت، پیمانکار احداث نیروگاه اتمی بوشهر که  گفته بود این نیروگاه در اواخر ماه دسامبر به ایران تحویل داده می‌شود، حالا اعلام کرده از آنجا که نیروگاه اتمی بوشهر در ساختمان‌های احداث‌شده توسط شرکت آلمانی و با استفاده از تجهیزات روسیه ساخته می‌شود، ما مجبور شده‌ایم آزمایش‌ها و بازرسی‌های بیشتری در این نیروگاه انجام دهیم.”

سابقه برنامه ساخت نیروگاه بوشهر به سال ۱۹۷۵ بر می گردد که پس از توقف فعالیت آن از اوایل دهه ۱۹۹۰ از سرگرفته شد که طی آن جمهوری اسلامی بار دیگر در صدد احیای طرح نیروگاه اتمی بوشهر برآمد و در سال ۱۹۹۲، تفاهم نامه اولیه و در سال ۱۹۹۵، قرارداد نهایی ساخت نیروگاه با طرف روسی امضا شد.

با این همه تاخیر و وعده های مختلف حکومت در نهایی شدن این طرح، محمودرضا سجادی سفیر ایران در روسیه، با بیان اینکه نیروگاه اتمی بوشهر در حال انجام تست‌های نهایی است، این اطمینان را داده که طبق وعده روس‌ها پایان سال جاری میلادی مدیریت این پروژه به کارشناسان ایرانی سپرده خواهد شد. زمانی که حالا باز هم برای ایران غیرممکن شده است.

تعلل ایران در راه اندازی این پروژه مهم که ساخت آن از ۳۵ سال قبل آغاز شده سالهاست با صرف هزینه ها و باج های فراوان به روس ها همراه است. این در  حالی است که برخی گزارش ها تخصص روس‌ها در زمینه راه‌اندازی این نیروگاه و واقع شدن آن در منطقه‌ای که مملو از ارتعاشات زمینی است نیز به چالش کشیده شده است.

الهه کولایی که پیش از این این تاخیرها را پیش بینی کرده بود، به سایت دیپلماسی ایرانی گفته بود: پروژه نیروگاه بوشهر برای روسیه فضا و فرصت مناسبى براى پیگیرى اهداف این کشور در سطح منطقه‌اى و حتى فرامنطقه‌اى به شمار مى‌آید که در مذاکرات این کشور با امریکا همواره از جایگاه ویژه‌اى برخوردار بوده است. لذا خلف وعده‌هاى بى پایان روسیه باز هم قابل تصور و پیش بینى است. او گفته بود: با در نظر گرفتن انتخاب‌ها و امکانات موجود مى‌توان تصور کرد که تداوم بهره مندى‌هاى روس‌ها باز هم ادامه پیدا کند.

نگاه صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی به این تاخیر های روس ها این است که “باید روسیه راه اندازی نیروگاه را کش دهد. چرا که با این کش دادن هم از ما هزینه بیشتری طلب می‌کنند و هم از آمریکایی‌ها امتیاز می‌گیرند.”

در همین زمینه برخی خبرگزاری های خارجی مدعی شده اند: مهندسان رده دوم روسی در پروژه راکتور بوشهر فعالیت داشته‌اند که می‌تواند ریسک‌های امنیتی را در این نیرو‌گاه که پس از ۳۵ سال راه‌اندازی شده، افزایش دهد. همچنین این نیرو‌گاه در مقابل زمین‌لرزه‌های شدید مقاوم نخواهد بود و آموزش‌های لازم به منظور مقابله با شرایط بحران نیز ارائه نشده است.

از سوی دیگر گفته می‌شود که در این راکتور از تجهیزات ناقص آلمانی استفاده شده است که باز هم ریسک خطر را افزایش می‌دهد. علاوه بر این مهندسان روسی از زمان فروپاشی جماهیر شوروی سابق تا کنون تجربه ساخت راکتور هسته‌ای نداشته‌اند و مرکز مطالعات امنیتی و انرژی روسیه در گزارش خود به کمبود متخصصان ماهر در این زمینه اشاره کرده است.

اما سرگئی نوویکوف از شرکت روس اتم که اجداث پروژه بوشهر را بر عهده داشته، این ادعا‌ها را رد می‌کند. وی می‌گوید که نیرو‌گاه هسته‌ای بوشهر ریز نظر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی احداث شده و ریسک بروز سانحه در آن یک به میلیون است. از سوی دیگر نوویکف مدعی شده است که راکتور هسته‌ای بوشهر از بسیاری از راکتور‌ها در آمریکا و انگلیس و ژاپن ایمن‌تر است. گفتنی است روسیه اخیرا آمریکا و اسرائیل را به ارسال ویروس‌های رایانه‌ای نظیر استاکس نت به ایران متهم کرده و اعلام کرده بود که این ویروس‌ها در ایجاد اختلال در روند فعالیت‌های هسته‌ای نقش داشته‌اند.

در این خصوص حتی  اعراب نیز هر از گاهی موضع محافظه کارانه خود را کنار گذاشته و در این زمینه ابراز نگرانی می‌کنند. چنانچه سامی الجعفری رئیس مرکز مطالعات استراتژیک کویت که از مشاوران دولتی محسوب می‌شود نیز تاکید کرده است که یک سانحه در راکتور هسته‌ای ایران می‌تواند به فاجعه‌ای برای جهان تبدیل شده و آلودگی‌های ناشی از آن به سراسر منطقه سرایت خواهد کرد. الجعفری همچنین مدعی شده  که ایران بازی رولت روسی را نه تنها با همسایگان عربش، بلکه با جهان دنبال می‌کند.

تاخیرهای مکرر در تحویل نیروگاه بوشهر حتی صدای مسوولان حکومتی را بلند کرده  و حتی برخی آنها را از در اختیار گرفتن این طرح ناامید ساخته است که حالا باید دید تاخیر اعلام شده جدید را با چه توجیهی دنبال خواهند کرد. ناصر سودانی نماینده مجلس در واکنش به ادعای مقامات روسی مبنی بر واگذاری نیروگاه بوشهر در دی‌ماه سال جاری، به خانه ملت گفته بود که نباید به وعده روس ها دل بست و باید برنامه‌ریزی‌های خودمان را باید طبق توانمندی‌هایی که داریم، پیش ببریم.

تابستان ۸۹ که طبق اعلام مقامات جمهوری اسلامی نیروگاه اتمی ۱۰۰۰ مگاواتی بوشهر ساخت روسیه، در اوایل ۲۰۱۱ میلادی، تولید انرژی را آغاز می کند و محقق نشد، کاتوزیان رییس کمیسیون انرژی مجلس هشتم در آن مقطع گفته بود: روس‌ها در پروژه بوشهر یک و نیم برابر بیشتر پول گرفته‌اند و بدقولی آنان همچنان ادامه دارد که باید دید این اعداد و ارقام بعد از گذشت چند سال به چه مرزی رسیده است.

سایت خانه ملت به نقل از وی نوشته بود: ایران در پروژه نیروگاه بوشهر یک و نیم برابر بیشتر از آنچه باید هزینه می‌کرد، خرج کرده است، اما هنوز از راه اندازی نیروگاه و تولید برق آن خبری نیست.

در همین زمینه حتی طرح تحقیق و تفحص مجلس از سازمان انرژی اتمی به عنوان بخش متولی مطرح شد اما برخی نمایندگان از جمله کوثری  بر این اعتقاد بودند که نباید به روس ها بدبین بود.

حالا مشخص نیست جشنی که مقامات دولت احمدی نژاد بارها وعده آن را داده اند، به عمر این دولت قد می دهد یا روسیه هم چنان با باج خواهی راه خود را با تاخیرها دنبال خواهد کرد. به هر روی بد نیست مسوولان رقم مشخص و شفافی از هزینه ای که با دیرکرد این طرح به روس ها پرداخت کرده و به اضافه میزان نفع آن پس از اینهمه هزینه را به مردم ایران گزارش کنند.


 


در تازه ترین واکنش نسبت به تحریم ها، دولت صادرات ۵۰ قلم کالا را ممنوع کرده است.

بر اساس گزارش ها، دولت به تازگی با تصویب مصوبات جدید ارزی، صادرات ۵۰ قلم کالا را که به نوعی از ارز مرجع یا اتاق مبادلاتی استفاده می‌کنند، ممنوع اعلام کرده است.

در این فهرست، اقلامی از کالاهای اساسی و تجهیزات و ماشین آلات صنعتی دیده می شود و بعدازظهر امروز، ساعتی پس از انتشار خبر، تصویر نامه معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت در این باره نیز در خبرگزاری مهر منتشر شد.

معاون فنی و امور گمرکی گمرک ایران هم به ایسنا گفته است که دلیل ممنوعیت صادرات برخی از کالاها، جلوگیری از احتمال کمبود آن‌ها در بازار بوده است.

این مقام دولتی گفته است: نوسانات اخیر نرخ ارز این دغدغه را به وجود آورده که اگر به منظور کمسب سود، همه تولیدات کشور صادر شود، از نظر معیشتی و رفاه مردم، ممکن است با کمبود مواجه شویم!

گندم، آرد، شکر، قند، روغن نباتی، گوسفند زنده، گوشت قرمز، کاتد مس، مفتول مسی، پوست خام، انواع لاستیک خودرو، انواع محصولات پلیمری، ماشین‌آلات صنعتی و راهسازی وارداتی، قطعات خودروی وارداتی، انواع کاغذ، جو، ذرت دامی، کنجاله سویا، دانه سویا، شمس آلومینیوم، شمش فولاد، قراضه آهن، ضایعات پت، آخال کاغذ، سولفور مولیبدن، انواع چوب، چای وارداتی، جوش شیرین، وت بلو(گاوی و گوسفندی)، استایرن مونومر، انواع برنج وارداتی، پلی اتیلن pe، انواع علوفه، پلی پروپیلین pp، انواع شیرخشک، پلی اتیلن ترفتالات pet، انواع کره حیوانی، پی وی سی pvc، انواع محصولات فولادی، پلی استایرن ps، دوده کربن، دی اکتیل فتالات dop، سولفات سدیم، اکریلونیتریل بوتادین استایرن abs، کربنات سدیم، کریستال ملامین، سود کاستیک، اسید سولفوریک، LAB ، بنزن، تخم مرغ نطفه و تخم مرغ خوراکی کالاهایی هستند که صادرات آنها ممنوع شده است.

 


 


عرضه نشدن خودرو از سوی خودروسازان و کاهش موجودی فروشندگان خودرو موجب شده است.

به گزارش ایسنا، در حال حاضر در محصولات گروه خودروسازی سایپا قیمت سایپا ۱۱۱ به حدود ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان رسیده است البته این در حالی است که قیمت رسمی این خودرو ۱۱ میلیون و ۷۸۰ هزار تومان است.

سایپا SL ۱۳۱ نیز در حالی به قیمت حدود ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان و SX ۱۳۱ به قیمت حدود ۱۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد که قیمت رسمی SL ۱۳۱ معادل ۱۱ میلیون و ۵۴۰ هزار تومان و SX ۱۳۱ نیز ۱۱ میلیون و ۹۴۰ هزار تومان تعیین شده است.

تیبا نیز در حالی به قیمت حدود ۱۶ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد که قیمت رسمی این خودرو ۱۵ میلیون و ۴۳۰ هزار تومان است. قیمت تندر۹۰ مدل E۲ پارس خودرو نیز در حالی به حدود ۲۶ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان افزایش یافته که قیمت رسمی این خودرو ۲۱ میلیون و ۵۰ هزار تومان تعیین شده است.

مگان ۲۰۰۰ اتومات نیز به قیمت حدود ۶۱ میلیون تومان به فروش می‌رسد. این در حالی است که قیمت رسمی این خودرو ۴۴ میلیون و ۶۶۰ هزار تومان است.

ماکسیما نیز در حالی به قیمت حدود ۸۵ میلیون تومان در برخی از نمایندگی‌های فروش عرضه می‌شود که قیمت رسمی این خودرو ۶۴ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان تعیین شده است.

برخی از نمایندگی‌های فروش قیمت تیانا را نیز حدود ۹۵ میلیون تومان ذکر می‌کنند این در حالی است که قیمت رسمی این خودرو حدود ۸۰ میلیون تومان است.

اما در گروه محصولات ایران خودرو نیز قیمت پژو ۲۰۶ تیپ ۲ به حدود ۳۰ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان رسیده این در حالی است که قیمت رسمی این خودرو ۱۹ میلیون و ۴۲۰ هزار تومان تعیین شده است. قیمت مدل تیپ ۶ این خودرو نیز در حالی به حدود ۴۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان رسیده که قیمت رسمی آن حدود ۲۵ میلیون تومان است.

پژو ۲۰۶ صندوق‌دار مدل V۹ نیز در حالی به قیمت حدود ۴۲ میلیون تومان عرضه می‌شود که قیمت رسمی این خودرو ۲۶ میلیون و ۳۷۰ هزار تومان تعیین شده است. ۲۰۶ صندوق‌دار مدل V۸ نیز در حالی به قیمت حدود ۳۲ میلیون تومان عرضه می‌شود که قیمت رسمی آن ۲۲ میلیون و ۶۹۰ هزار تومان است.

اما تندر ۹۰ ایران خودرو در مدل E۱ آن به قیمت حدود ۲۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان و مدل E۲ نیز ۲۵ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد. این در حالی است که قیمت رسمی تندر ۹۰ E۱ ایران خودرو معادل ۱۸ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان و مدل E۲ نیز ۲۱ میلیون تومان تعیین شده است.

قیمت پژو ۴۰۵ نیز در حال حاضر حدود ۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان است. البته قیمت مصوب این خودرو ۱۵ میلیون و ۵۸۰ هزار تومان تعیین شده است. قیمت پژو پارس سال نیز در حالی به حدود ۳۰ میلیون تومان رسیده که قیمت رسمی آن حدود ۲۳ میلیون تومان است.

سمند EF۷ نیز در حالی به قیمت حدود ۲۱ میلیون تومان عرضه می‌شود که قیمت رسمی آن نیز حدود ۲۱ میلیون تومان است.

ایسنا تاکید کرده که قیمت‌های یاد شده نسبی بوده و با توجه به عدم عرضه از سوی خودروسازان و وجود برخی ضعف‌های نظارتی با درصدی از نوسان و تفاوت در نمایندگی‌های فروش مختلف همراه است.


 


آیت الله محمد یزدی هم که مثل سایر حامیان احمدی نژاد این روزها به صف مخالفان او پیوسته است، با حمایت علنی از رییس قوه قضاییه در نامه نگاری به رییس هیات دولت می گوید: گرچه حق با آقای آملی لاریجانی است و ایشان حق را می‌گویند، ما نیز در قانونی اساسی این مسائل را بحث و شورای نگهبان نیز آن را تفسیر کرده است؛ اما افکار عمومی این گونه دعواهای سیاسی را نمی‌پذیرد.

پاسخ صادق لاریجانی به درخواست احمدی نژاد برای بازدید از اوین حاوی نکات تعریضی متعددی بود و حقوقدانان بر این باورند که نامه از منظر حقوقی نوشته نشده بود.

رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که در سال های گذشته با هر ندای وحدت و همدلی در جامعه به شدت مخالفت کرده و آنچنان بر طبل تفرقه و جدایی کوبیده بود که آیت الله هاشمی به او هشدار داد در صورت ادامه این رفتار، افشاگری خواهد کرد، اینک بر ضرورت حفظ وحدت هر چه بیشتر مسؤولان به ویژه سران قوای کشور تاکید دارد و از علنی شدن بحث‌های محرمانه میان آنان به شدت انتقاد می کند.

او فراموش کرده که هاشمی رفسنجانی را برای ارسال پیام تسلیت به میرحسین موسوی مورد انتقاد قرار داد و در حالی که جامعه ملتهب نیازمند آرامش بود، از میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان ضد انقلاب یاد کرد.

وی اینک در مقام وکیل مدافع صادق لاریجانی، با اشاره به علنی کردن نامه محرمانه توسط احمدی نژاد در رسانه ها و انظار عمومی، تصریح می کند: آقای آملی لاریجانی نیز به دلیل علنی شدن این نامه، پاسخی علنی به رییس هیات دولت داد.

دبیر مجلس خبرگان با تاکید بر ضرورت حفظ آرامش در جامعه، افزود: این گونه اختلافات هرگز به نفع نظام، اسلام، انقلاب و مردم نخواهد بود.

انتقادات محمد یزدی از احمدی نژاد در حالی صورت می گیرد که وی پیش از این در مقام دفاع از وی گفته بود: جناب آقای احمدی نژاد در مقایسه با سایر افراد به ارزش‌های اسلامی توجه بیشتری داشته و شاخص‌های مورد نظر امام و رهبری را رعایت می‌نماید. خدمات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایشان و همچنین مردمی بودن آقای احمدی‌نژاد دیگر از دلایل حمایت جامعه مدرسین ایشان می‌باشد!


 


عبدالمجید معادیخواه

آنچه را با یاد اسلام‌شناس پرآوازه و عالم همیشه نوآور و اصلاح‌طلب تاریخ معاصر، شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی به قلم آورده‌ام، «درآمدگونه»‌ای بر نگاهی دیگر می‌پندارم:

نگاهی معطوف به تاریخ اندیشه؛ چنان‌که هر متن روزنه‌ای باشد برای یادآوریِ این یا آن گفتمانگفتمانهایی که در فراز و فرود تاریخ هر تمدن و فرهنگ، پی‌درپی پدید می‌آید و ناپدید می‌شود.

خردپذیرتر آنکه این رشته را به درازا نکشانم و با اشاره به چند نکته، نمونه‌هایی از این یا آن متن را ــ با چنین نگاهی ــ در میان بگذارم:

 

نکته‌های کلیدی

۱ ـ بر هر «متن» سایه‌ای از این یا آن «گفتمان» ــ بیش یا کم ــ سنگینی دارد. در پندار این قلم‌دار، در این تنگنا نه فرصت، نه نیازی به تعریف کلید‌واژه‌هایی چون «متن» و «گفتمان» است؛ هرچند امروز به فراوانی سخن و نگارش بسیاری از ارباب سخن و اصحاب قلم، دستخوش مغالطه است. بر این پایه در فرصت دیگری باید به شرح مرزهایی اهتمام شود که راز این مغالطه را از پرده بیرون افکند.

۲-آنچه از بیان و قلم بزرگان به یادگار مانده است، حتا اگر امروز – در نگاه کاربردی – چندان به کار نیاید، یادآورِ «گفتمان»هایی‌ست که هریک قله‌ای در تاریخ اندیشه است.

۳ ــ نیم‌قرنی از تاریخ معاصر و دورانِ کنونی را که تجربه کرده‌ام، ظرف چند «گفتمان» متمایز می‌پندارم اینک سخن از یکی از چند گفتمان است، با نگاهی معطوف به «آنچه از بیان و قلم آیت‌الله شهید بهشتی به یادگار مانده است»: در دهۀ‌ ۵۰ همزمان با افول «گفتمان روشنفکری» «گفتمان انقلابی» سربرآورد. رنگ سرخ، در نگاه نسل جوان چشم‌نواز بود. جنگل‌گرایی و دانشگاه‌گریزی، در این یا آن سرودۀ انقلابی بازتابی پرشکوه داشت. فراموش نمی‌کنم:

سال ۵۳ در بند ۱، ۷ و ۸ زندان قصر – که رژیم نام «بازداشتگاه ضد امنیتی» را برای آن برگزیده بود – هرازگاه حلقه‌ای از دانشجویان جوان وابسته به چریک‌های فدایی خلق را می‌دیدم که با هم آهسته زمزمه می‌کردند: «جنگل، جنگل جنگل-دانشکده پرانگل!» رمزگشایی از متن‌هایی از این دست، در گرو آگاهی از گفتمان انقلاب در آن دهه است؛ به شرحی که در فرصتی دیگر باید به آن اهتمام کرد! اینک تنها با اشاره‌ای به چنان فضایی یادآور می‌شوم: آن روزها گفتمان انقلابی حرف اول را می‌زد؛ چنان که به‌عنوان نمونه:

۴-نفرت از «سرمایه‌داری»، فقه سنتی را به چالش می‌کشید؛ چنان که هر عالم دینی که دلش به عشق نسل جوان می‌تپید، می‌بایستی نکته‌هایی را در فقه برجسته کند که تأکیدی بر آشتی‌ناپذیر بودن اسلام و سرمایه‌داری باشد و البته همزمان از فرو غلتیدن به «الحاد کمونیستی هم» پیشگیری کند!

همین حساسیت، مرزی بود میان عالمانِ اسلام‌شناس، با جوان‌های کم‌اطلاعی که نگاه یک‌سویه داشتند.

هرچند برای بازسازی آن فضا نمی‌توان به همین چند نکته بسنده کرد، اینک ناگزیر بر نکته‌های ریز و درشت دیگر چشم فرومی‌بندم و با چنین درآمدگونه‌ای یادآور می‌شوم:

آنچه از شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی در تفسیر آیات «ربا» به یادگار مانده است، گواه روشنی بر این حقیقت است:

«آنها که ربا می‏خورند-در رستاخیز-به پا نمی‏خیزند مگر مثل آن‏کس که جن‌زده و شیطان‌زده-کسی که شیطان به او دست زده و او را مخبط نموده  شده باشد و در موقع رفتن تلوتلو بخورد. این بدان جهت است که آنها گفتند: «خرید و فروش هم مانند رباست». در حالی‏که خدا خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است. آن‏کس که از جانب خداوندگارش اندرزی به او برسد و از آن پند بگیرد و دست از کار ناپسند بردارد، گذشته‏ها از آن اوست-آنچه گذشته، حلالش باد-و کارش به‌دست خدا و به‏سوی خداست. اما آن‏کس که دوباره برگردد، و باز هم به همان راه باطل خود رود، آن‏ها-دوزخیانی-همدمان آتش هستند که در آتش جاودانه‏اند. خدا ربا را نیست و نابود و بی‏ثمر می‏کند و به جایش صدقات را می‏افزاید و بارور می‏سازد و خدا انسان‏های کافرپیشه تجاوزکارِ گنهکار را دوست ندارد. کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته و پسندیده کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، پاداششان نزد خداوندگارشان است و نه بیمی بر آنهاست و نه دچار اندوه می‏شوند. ای مردم با ایمان از خدا پروا داشته باشید. و بقیۀ ربا را که هنوز نگرفته‏اید، رها کنید و نگیرید، اگر ایمان دارید. اگر (چنین) نکردید و باز هم ربا را مطالبه کردید، اعلام جنگ کنید با خدا و پیامبرش، اما اگر توبه کردید، اصل وامی را که داده‏اید، «رأس المال»-اصل مالتان-را می‏توانید بگیرید. نه باید ستم کنید و نه بر شما ستمی می‏رود. اگر دربارۀ اصل مال هم کسی تنگدست و در فشار است، مهلتی بدهید تا گشایشی در کارش پدید آید، اگر از اصل مال هم در این حالت که بدهکار، دچار تنگدستی است، بگذرید و آن را در راه خدا به او ببخشید، برای شما بهتر است، اگر می‏دانستید. پروا داشته باشید از روزی که در آن روز به‏سوی خدا بازگردانده می‏شوید و به هر انسانی تمام و کمال، آنچه خود برای خود به‏دست آورده داده می‏شود. و بر انسان‏ها ستمی نمی‏رود.»

اقتصاد ربوی در محیط حجاز و جامعۀ ما

آیاتی که در اینجا مورد بحث قرار می‏گیرند، آیات ۲۷۵ تا ۲۸۱ از سورۀ بقره است. در این آیات، اسلام و قرآن با یک جناح از اقتصاد ظالمانه و بی‏عدالتی اقتصادی، مبارزه می‏کند و آن جناح، رباست. در محیط نزول قرآن، یعنی سرزمین حجاز، یک دسته رباخوار حرفه‏ای آباء و اجدادی وجود داشتند و آن گروهی از یهود مدینه بودند، که از راه رباخواری، ثروتمند شده بودند و کار آنها این بود که ببینند چه کسی نیاز به پول دارد تا با حداکثر سود به او وامی بدهند و سپس اصل و فرع را بگیرند. به‌دنبال اینان، چندتن از مشرکان مکه و قریش هم رباخوار بودند، از جمله یکی از نزدیکان[۱] پیامبر(ص) هم جزو رباخواران مکه بود.

«اقتصاد ربوی» یا «اقتصاد همراه با ربا» یعنی چه؟ اقتصاد همراه با ربا دستگاهی شبیه به‏دستگاه‏های تصفیۀ آب زغالی و ماسه‏ای است که در روی این دستگاه، اقتصادی رنگارنگ، شکوفا، پردامنه، پرتحرک، پر زرق و برق، یک گروه به شکل کارگر، یک گروه به شکل کشاورز، یک گروه به شکل کارمند، یک گروه حتی به شکل مدیران و کارگردانان، همه از یک‏سو در تلاش و قشر وسیعی هم مصرف‏کننده، خریدار، فروشنده، تولیدکننده، توزیع‏کننده و… (وجود دارند). در این روی جنجالی است، و هرکسی هم خود را صاحب همه چیز می‏داند. کشاورز می‏گوید وقتی موقع برداشت محصول از ماه خرداد تا ماه آبان فرا رسید بالاخره از زمین و هوا و درخت یک چیزی چنگش را می‏گیرد و باری دارد. در آنجا تلی از انار، به و گندم است، که او(می‏چیند، خرمن‌کوبی می‏کند، بار می‏کند، بار را به میدان می‏برد، می‏فروشد، تلاشی است و پولی در می‏آورد. اگر کشاورز پولداری باشد و حساب بانکی هم داشته باشد می‏بیند که ارقام موجودی حسابش بالا می‏رود.

کارگر هم می‏بیند که کار می‏کند و اقتصاد هم شکوفا شده است. اضافه‌کار هم هست، و او به‌جای هشت ساعت کار می‏تواند، دوازده یا سیزده ساعت کار بکند و به خانه و زندگی و به وضع لباس و خوراک خود آب و رنگی بدهد. کارمند و کارگردان و مدیر و تاجر و بازرگان و عوامل دادوستد هم خود را در تحرک و کسب فایده می‏بینند. این روی این دستگاه این‏طور است. اگر کسی زیر این دستگاه را نبیند، می‏گوید: چه اقتصاد شکوفایی! ولی زیر این دستگاه پرزرق و برق، دستگاه دیگری هست دارای شن‏ها و زغال‏ها و مویرگ‏های آبکش که تا سطح آن هم آمده و به همه‌جا نفوذ کرده است و این مویرگ‏ها از همه این تلاش‏ها و کوشش‏ها در سطح‏های مختلف، رمق نهایی را می‏مکند و همه را در این دستگاه عبوردهنده می‏آورند و بعد در زیر آن به‌صورت رودخانه‏ای به حرکت می‏افتد و همه به سمت سد نیرومند رباخوار، حرکت می‏کند. این، وضع واقعی «اقتصاد ربوی» است.

در «اقتصاد ربوی» نه فقط کارگر یا کشاورز، ناآگاهانه برای رباخوار کار می‏کنند بلکه کارمند، کارگردان و حتی صاحب سرمایه هم هرکدام به‌نحوی برای او کار می‏کنند.

آن سرمایه‏داری که فکر می‏کند که من صاحب کارخانه هستم و کارخانه‏ای به ارزش ده یا بیست میلیون تومان دارم-اگر خوب دقت بکنید-حتی او هم عبارت است از نوکر بی‏جیره و مواجب رباخوار. اگر کمی در سیستم اقتصادی موجود جامعۀ خودمان وارد شوید، به‌راحتی می‏توانید این مسئله را لمس کنید-نمی‏گویم درک کنید، بلکه اصلاً بیابید. بیلان کارخانه‏ها را بروید دقیقاً مطالعه کنید (تا) ببینید که چند درصد از سود خالص کارخانه‏های کوچک و بزرگ همین کشور ما به صورت «ربح» و سود به بانک‏ها پرداخت شده است. به شکل‏های مختلف: یا سفته‏هایش را نزول کرده، (تبدیل به) پول نقد کرده و به این شکل ربا داده است یا وام گرفته و با سود مرکب ربا داده است یا اینکه جنس فروخته و جنس خریده است و در جنسی که فروخته یا به مدت خریده است از هر دو سو، به‏سوی رباخوار، ربا رفته است، آن هم رباخواری مدرن و کامپیوتری! رباخواری بانک! آن رباخواری که راه زیان را بر رباخوار و راه فرار را بر ربادهنده تا حد اعلای ممکن ببندد. رباخواری سیستماتیک! منظورم از رباخواری سیستماتیک این است که رباخوار هروقت احساس کرد بازار ربا در حال کسادی است، جهتی به اقتصاد جامعۀ دنیا-زیرا، الآن رباخوار جهانی داریم-می‏دهد که دنیا ناچار شود به رباخوار پناه ببرد. یعنی در حال حاضر رباخواری تنها به این صورت نیست که ربادهنده پولی آماده داشته باشد تا اگر فردی نیاز پیدا کرد، از او قرض کند و تنزیل و سود بدهد. الآن رباخواران بزرگ دنیا، سرنخ‌های سیاست اقتصادی دنیا را طوری در دست دارند که اقتصاد دنیا به سمت «اقتصاد ربائی» سوق داده می‏شود. جالب این است که امروز کشورهای سوسیالیستی به‏اصطلاح پیشرو دنیا، به دنیای رباخوار ربا می‏دهند. در اخبار مربوط به وام‏های کلان این کشورها شما می‏بینید که فلان قدرت بزرگ با قدرت بزرگ دیگر آشتی کرده است. (و این مسئله) را در ظاهر به‌گونه‏ای تفسیر می‏کنید-اگر در همان درصدی که هست، خواه میان آمریکا و شوروی یا آمریکا و چین یا دیگران-این آشتی‏کنان را دنبال کنید خواهید دید از کجا سر در می‏آورد. می‏بیند آن مهره‏های توانا نمای سیاست بین‏المللی، عبارتند از بازیچه‏های هوشیارِ هوشمندِ زیرکِ کاردان و کارآی رباخواران بزرگ!

بر این باورم که: اگر امروز شهید بهشتی در رمزگشایی از «…الذی یتخبطه الشیطان من المس = او که دستخوشِ دست‌کاریِ اهریمن دچار خبط است و مرزها را در هم می‌بیند» با ما سخن می‌گفت، نیازی نمی‌دید که مصداق چنین «آشفتگیِ اندیشه» را در گوشه‌هایی بیابد که سرمایه‌داری از بیم این یا آن باند کارگستر، از آرامش محروم است!

امروز در همین جامعه اندک شما نیستند کسانی که در اوج اقتدار ــ در دست‌اندازی بر خزانه ــ رانت‌های آنچنانی را دست به دست می‌کنند و در شرایطی که از تعادل اقتصادی خبری نیست، منگ و مشنگ شده‌اند و یاوه‌هایی را به زبان می‌آورند که اندیشه‌ای مخبط را بازتاب می‌دهد! نمی‌گویم: چنین دست‌اندازی‌هایی به بیت‌المال،رباخواریست! فقط یادآور می‌شوم: «مخبط» امروز کم نداریم که «به ده راهش نمی‌دهند و سودای کدخداییِ جهان دارد»!

به هر روی در بررسی آنچه از این پس آمده است، از فضای گفتمانیِ آن روزگار، نباید غافل بود؛ فزون بر شرایط سیاسی که دیروز و امروز بیان‌های دچار گیر و گره می‌کند!

بعضی از این رباخواران دنیا عجیب هستند. انسان وقتی گاهی اخبار زندگی‌شان را می‏خواند گویی که: اَلَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ…[۲] را می‏بیند که در همین دنیاست، گرچه ظاهر آیه می‏گوید که در رستاخیز است.

اصلاً انسان تعجب می‏کند که اینها برای چه زنده هستند! در اخبار مربوط به این رباخواران نام کسانی برده می‏شود که اینها را تقریباً کسی نمی‏شناسد اما در عین حال همیشه باید محل زندگی‏شان مخفی باشد[۳]، چرا؟ البته علت دارد، نه اینکه آنان همین‏طور از روی دیوانگی مخفی می‏شوند. چون خصلت ذاتی این زندگی رباخوارانه این است که باندهای گانگستری کذایی، برای یکجا پول گرفتن از این رباخواران آنقدر نقشه‏های خطرناک می‏کشند و آنقدر تا درون آن تنگ‏ترین سوراخ‏ها رد پایشان را دنبال می‏کنند تا گیرشان آورده و با تهدید، یک چک ۵۰ میلیون دلاری از آنها بگیرند، و رباخوار هم می‏داند که گرچه دنیا او را نمی‏شناسد، و حتی اسم او هم در مطبوعات نیست (و اگر) در روزنامه هم اعلام کنند، مردم او را نمی‏شناسند، اما می‏داند که آن باندها او را خوب می‏شناسند همه چیزش را هم می‏دانند و به دنبال این هستند که او را جایی گیر بیاورند و راحت، محصول رباخواری چندین ساله‏اش را با یک تهدید بگیرند، بنابراین این‏گونه زندگی می‏کنند و زندگی او هم زندگی آدم مجنون و دیوانه است. انسان به شکل خارجی زندگی او که نگاه می‏کند می‏گوید: دیوانه است. میلیاردها دلار ثروت دارد و بعد یک شب در این هتل است و یک شب در آن هتل، ده جا باید برایش رزرو کنند تا جایی که دلش خواست برود با این هواپیما و آن هواپیما بلیت می‏خرد و تازه با سومی پرواز می‏کند. این زندگی به نظر شما چیست؟ (زندگی چنین فردی را) وقتی نگاه می‏کنید مثل انسان دیوانه است؛ «اَلذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ الْمَسِّ» صبح هم که از خواب بیدار می‏شود سرگردان این مسئله و دائماً در نگرانی است. البته، این یک تیپ رباخوار است. تیپ‏های دیگر هم هستند.

بنابراین، بررسی دقیق سیستم اقتصادی حاکم بر جهان و دنیای امروز، به‌راحتی می‏تواند به شما نشان بدهد که یک شاه‌لوله-لوله بزرگ-آن زیر قرار دارد و از آن لوله آب‌رسانی بزرگ، لوله‏های کوچک‏تر، رگ‏ها و رگه‏ها و مویرگ‏ها آمده به تک تک سلول‏های پیکر اقتصاد دنیا نفوذ کرده است و کار این دستگاه این است که از هر چیزی، تا آخرین حد ممکن، رمق حیاتی را بمکد و به آن لولۀ اصلی منتقل کند و آن لولۀ اصلی هم به پشت یک سد می‏رسد. معمولاً لوله‏های آبرسانی در طرف دیگر سد است، اما در اینجا از این طرف است. باید آب را به پشت سد برساند و حساب و کتاب این سد و سدداری هم عبارت است از سیاست بانکی امروز دنیا.[۴]

تصویری که در آن فضای «گفتمان ضد سرمایه‌داری» بر پردۀ پندارها بود، افق روشنی را در نگاهی معطوف به ملی‌کردن صنایع بزرگ نوید می‌داد:

ملی‌کردن صنایع بزرگ در کشورهای سرمایه‏داری، اقدام به سدسازی و راه‏سازی و ایجاد خط آهن و خطوط کشتی‏رانی از جانب دولت‏ها، ترقیات شگفت‏انگیز علمی و فنی و اقتصادی کشورهای سوسیالیستی، نشان می‏دهد که راه سرمایه‏گذاری‌های بزرگ منحصر به کار سرمایه داران بزرگ رباخوار نیست.

بر فرض که بگوییم دولت‏ها، بازرگانان و کارفرمایان خوبی نیستند و ادارۀ امور اقتصادی و حتی فرهنگی و بهداشتی و عمرانی بهتر است به‏دست افراد و در معرض رقابت‏های آزاد باشد، و دولت‏ها باید از مباشرت مستقیم در این‏گونه فعالیت‏ها خودداری کنند و راه را برای به کار افتادن استعدادهای سرشار افراد کاملاً باز بگذارند؛ آنها وظیفه دارند فعالیت‏های خصوصی را در راه‏های صحیح و بر وفق منافع و مصالح توده‏های وسیع ملت، ارشاد و هدایت کنند. در این صورت وظیفۀ دولت‏هاست که از بودجۀ عمومی، بانک‏هایی مخصوص دادن این نوع کمک‏های اقتصادی تأسیس کنند تا وام‏های بزرگ یا کوچک بدون بهره به افراد یا مؤسسات خصوصی بدهند و به این وسیله نبض اقتصاد مملکت را بهتر در دست گیرند. این وضع خود به خود به تسلط حکومت بر اقتصاد مملکت کمک شایان می‏کند و فرصتی بسیار حساس و مناسب برای دولت به‌وجود می‏آورد تا در دادن وام، مصالح امت را بر منافع خصوصی گیرندگان وام مقدم بدارد و سرمایۀ ملت به‏دست افراد، در راه مصالح خود ملت به کار افتد، نه در راه ثروت‌اندوزی شخصی و کنزطلبی و گنجینه‌سازی دولت‏ها می‏توانند از منافعی که از این وام‏ها به‏دست گیرندگان وام می‏رسد، مالیات‏های سنگین به نفع ملت بگیرند و در راه رفاه آنان صرف کنند و این باز راهی برای پیشگیری از به‌وجود آمدن مترفینِ عیاش و تجمل‌پرست و هرزه‏خو و شکاف‏های عمیق طبقاتی در داخل یک امت است. در مورد سؤال‏های دوم و سوم نیز دو راه هست:

آنچه گذشت، نخستین بخش از مجموعه‌ای از بحث‌های مربوط به «بانکداری و قوانین مالی اسلام» است که بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی، به حراست از آن اهتمام کرده است.

امروز با تجربه‌های سه‌دهه‌ای که بر دو نسل در جمهوری اسلامی ایران گذشته است، بسا چنین بحث‌هایی برای نسلی که از کاستی‌ها به ستوه آمده است، چندان جاذبه‌ای نداشته باشد!

همزمان تاریخ‌پژوهی که با ارزش «تاریخ اندیشه» بیگانه نیست، «متن»‌هایی از این دست را چونان گنجینه‌ای بی بدیل ارج می‌گذارد و به عزیزانی دست مریزاد می‌گوید که در تنگناهایی نفس‌گیر، به حراست از این میراث‌های فرهنگی اهتمام دارند.

در این فرصت اما سخن از تاریخ اندیشه و مهجور بودنِ آن در این «آشفته بازار تاریخ انقلاب» نیست. اگر روزی زمینه‌ای برای کار بایسته‌ای در نقد این تاریخ‌نگاری و یافتنِ راهی برای برون‌رفت از چنین آشفتگی فراهم شود، با ارزشِ چنین میراث‌هایی نیز آشنا می‌شویم.

در این فرصت می‌خواهم با درنگی در همین چند سطر دیگر بپرسم: اگر امروز شهید بهشتی در میان ما بود، آیا از همین زاویه به جامعه و کاستی‌های آن نگاه می‌کرد؟!

اجازه می‌خواهم پیش از نتیجه‌گیری، نمونه‌ای دیگر از اندیشه‌های آن عالم اصلاح طلب را یادآور شوم:

در پیِ تأکیدی بر مشروعیتِ «کار در توزیع کالا» ــ مانند کار تولیدی ــ سخن از نقش دولت و ضرورت نرخ گذاری به میان آمده است:

در یک بیع-اقتصاد خرید و فروشی هدایت شده-اگر فروشنده کار و کسب نماید، اصلاً «ربا» در کار نیست. سرمایۀ او سودی به او نداده است بلکه آنچه به او سود داده، «کار» اوست. بنابراین قرآن با صراحت می‏گوید:

اَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الِّربوا… حالا اگر فردی در مورد بیع گفت: این حرف‏ها چیست؟ من رفته‏ام و جنسی را خریده‏ام و در حال حاضر ملک من و مال من است. معامله هم باید با رضایت طرفین باشد. مگر نمی‏گویی که این جنس را می‏خواهم با رضایت تو بخرم؟ من هم می‏خواهم با رضایت خودم بفروشم. من، این کالا را با صددرصد سود می‏فروشم. اصلاً به تو نمی‏گویم که اصل مالش (قیمت خرید آن) چقدر بوده است. می‏گویم من این جنس را دویست تومان می‏فروشم، می‏خواهی بخر و نمی‏خواهی برو!!

البته این هم یک نوع بیع است. در یک سیستم و جامعۀ بدون حکومت، بدون قیمومت و بدون اداره، ممکن است این مسئله پیش بیاید و شاید هم خریدار متدین و باایمانی چون نمی‏خواهد برخلاف رضایت، از کسی چیزی بخرد، بگوید: بالاخره باید او را راضی کرد! و آن‏وقت آن جنسی را که آن شخص کاسب‏کار و فروشنده، از تولیدکنندۀ اصلی پنجاه تومان خریده و باید با تمام محاسبه‏ها شصت تومان بفروشد، برای اینکه می‏گوید من کمتر از صد تومان نمی‏دهم، از او صد تومان می‏خرد.

و در اینجاست که «سرمایه»، «سود» داده است. یعنی آن آقای فروشنده با دادن آن پول، مالک این کالا شده و حالا به عنوان مالک این کالا می‏خواهد سود بیشتری بگیرد، نه به‌عنوان واسطۀ مبادله. بلکه واسطۀ مبادله، پوششی است برای سودگیری از سرمایه.

آیا این اَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبوا در قرآن این نوع «بیع» را هم شامل می‏شود؟

در یک فقه زندۀ متحرک این جای سؤال است، و قدر مسلم این است که این مسئله به مسئلۀ نرخ‏گذاری در یک سیستم اقتصادی پولی و مبادله‏ای برمی‏گردد. آیا در جامعه‏ای که اقتصاد به‏اصطلاح آزاد دارد، معنی آزادی اقتصادی این است که هر کاسب کاری هر چه می‏خواهد بگیرد یا به این معنی است که حکومت آن جامعه، حق نرخ‏گذاری عادلانه را دارد و بعد هم خریدار می‏تواند فروشنده را ناچار کند، جنس را با نرخ تعیین شده به او بفروشد؟ این یک سؤال است.

عده‏ای احتیاط فقهی می‏کنند و می‏گویند چون نرخ‏گذاری دلیل فقهی اساسی ندارد، بنابراین انسان مومنِ مقدسِ محتاط، باید فروشنده را راضی کند ولو اینکه ده برابر نرخ اعلام شده هم باشد.

ولی ما چنین جامعه‏ای را نمی‏توانیم اسلامی بدانیم. این جامعه، جامعه‏ای است که میدان به ظلم می‏دهد. جامعۀ اسلامی که نباید تا این حد میدان به ظلم بدهد. در جامعۀ اسلامی امکان ظلم به اشخاص داده می‏شود اما نه در آن حدی که ستم‏کاری شود بر گوسفندان«! یک حساب و کنترل کلی هم هست. (بعضی) می‏گویند بالاخره کار را به انصاف فروشنده واگذار کنید. حرفی نیست، من قبول دارم که بهترین راه این است که کاسب‏کارها را مردمی باانصاف تربیت کنیم تا بدون اینکه احتیاج به نرخ‏گذاری باشد، اصلاً خودشان قرار بگذارند و بگویند که برکت سود سه درصد و پنج درصد از سود یک به یک[۵] بهتر است، ولی اگر (چنین) نکردند چه کنیم؟ دست روی دست بگذاریم و بگوییم: بی‏انصافی است دیگر؟ آیا در جامعۀ اسلامی، نظام زندگی به انصاف دلخواه اشخاص واگذار شده است؟ این را قطعاً می‏دانیم که چنین نیست، چون جامعۀ اسلامی جامعه‏ای است دارای قانون و حکومت و جامعه‏ای که دارای قانون و حکومت است، یعنی همه‌چیز را به انصاف اشخاص واگذار نکرده است. فقط سؤال این است که آیا نرخ‏گذاری هم جزو حقوق حکومت هست یا نه؟! این هم سؤالی است در فقه ما. آن چیزی که برای بنده قطعی است، این است که (خود) این مطلب که نرخ‏گذاری دلیل روشنی ندارد و بنابراین فتوای به نرخ‏گذاری دادن خلاف احتیاط است، را من خلاف احتیاط فقهی می‏دانم. این را قطعاً می‏دانم که خلاف احتیاط است.

برای اینکه چنین فقهی سر از یک جای بدی در می‏آورد زیرا جامعه را سوق می‏دهد به اینکه نه‌تنها دیگر به سراغ فقه و فقیه نیاید، بلکه حتی به سراغ، «خدای فقه فرست» هم نیاید. قطعاً باید این را فتوای مطابق احتیاط تلقی نکرد. بنابراین، اینکه گرایش احتیاطی عده‏ای از فقهای ما-حتی در عصر حاضر- سبب می‏شود در مورد نرخ‏گذاری خیلی مته بر خشخاش بگذارند، از دید من این گرایش، گرایش احتیاطی فقهی، تلقی نمی‏شود. اگر واقعاً دلایل، در حد متعارف در مورد نرخ‏گذاری، تمام و کمال شد، در این صورت ما به حکومت صحیح، حکومتی که نرخ‏گذاری ا‏ش روی حساب و مصلحت عموم باشد.[۶] باید اجازه بدهیم نرخ‏گذاری کند و امکان این را بدهیم که دقیق هم اجرا کند البته «اگر» دلایل ما در فقه در این مطلب تمام باشد.[۷]

این در مورد «بیع» بود. پس فرق اول میان «بیع» و «ربا» این است که در خرید و فروشِ نرخ‏گذاری‌شدۀ صحیح، سودی که برای فروشنده و عامل توزیع در نظر گرفته می‏شود در حد کاری است که انجام داده و برای سرمایه‏ای که داده و خریده و آورده است اگر اصلاً سهمی در نظر نگیریم، اشکالی ندارد. به این ترتیب در اینجا سرمایه، اصلاً سودی ندارد.

بر پرسش‌هایی چشم فرو می‌بندم که مضمون آن میدان دادن به عقلانیت در برابر کتاب و سنت است؛ چنان که اگر پذیرای چنین اجتهادی شویم، فقه سنتی دستخوش تحول اساسی می‌شود. بر این باورم که:

آنچه در این بخش ــ از این بحث اقتصادی ــ آمده است، شالوده‌ای است برای نگاهی دیگر به فقه سنتی. چه، اگر پذیرای این منطق باشیم که: «درستی یا نادرستیِ این یا آن حکم فقهی، تابع قضاوتی‌ست که افکار عمومی با دیدنِ نتیجه و آثار آن می‌شود، ناگزیر از تجدیدنظری اساسی خواهیم بود»! نیک و ژرف بنگریم:

از نگاه شهید بهشتی، اگر با سپردن بازار به انصاف این و آن ــ و به اصطلاح رایج، تراضی طرفین ــ کسی حتا به سراغ «خدای فقه پرست هم نمی‌رود»، روشن است که بسیاری از قانون‌هایی که با نام «قصاص» زبان زد شد، حداقل زمینه‌ای برای اجرا ندارد. ناگزیر در این زمینه به اشاره‌ای بسنده می‌کنم و نتیجه‌گیریِ شهید بهشتی را -در ارزیابیِ بیع و رب ــ‌ ا می‌آورم؛ چنان که سرانجام تفاوت‌های داد و ستد و ربا چنین جمع بندی شده است:

بنابراین، اجمالاً این فرق‌های اساسی بین «بیع» و «ربا» وجود دارد:

۱-اساس بیع بر سود بردن از سرمایه نیست، بلکه برگرفتن دستمزد و حق‌العملی است در ازای کار توزیع، و کار توزیع مثل کار تولید، کاری است که برای هر نوع جامعه‏ای ارزنده، لازم و ضروری است.

۲-در همان بیعی که خارج از میزان، برای سرمایه سود در نظر گرفته شده باشد و غیرمنصفانه، تجاوزکارانه و مکارانه باشد نیز باز به تحرک و فعالیتی همچون به خطر انداختن خود و سرمایه نیاز دارد در حالی‏که ربا عکس این ‏است، در آنجا تقریباً سرمایه به جایی که غالباً امن‏تر است فرستاده می‏شود و زحمت کم‌کن است نه زحمت زیاد کن و خطر کم‌کن است نه خطر زیاد کن![۸]

۳-بیع زیرکانۀ غیرمنصفانه‏ای که حتی بتواند شبکه‏ای دنیایی به‌وجود آورد، سرعت و میدان گسترشش با گسترش «ربا» تفاوتی اساسی دارد، و نمی‏توان این دو را با هم مقایسه کرد، به‌طوری که اگر ربا را از دنیای سرمایه‏داری امروز، حذف کنیم و تمام تجاوزات دیگر اقتصادی‏اش را سر جایش بگذاریم، شاید بیش از پنجاه درصد از نابسامانی‏ها، فقط با حذف ربا از بین برود.

بی‌آنکه در این تنگنا بتوان چنین نتیجه‌گیری‌هایی را نقد کرد، روشن است: آنچه شهید بهشتی را برانگیخته است تا کار را یگانه توجیه سود بداند، گفتمان غالب در آن روزگار است؛ چنان که تهدیدی برای ایمان نسل جوان دانشگاهی بود!

نمونه‌ای دیگر از سنگینی سایه‌ای از گفتمان آن دهه بر اندیشه و ادبیات شهید بهشتی، تصویریست که از رابطۀ امام و امت ارائه کرده‌اند. در بحث گسترده و دامنه‌داری پیرامون امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر چنین آمده است:

بحث ما دربارۀ معروف و منکر به مناسبت تفسیر آیات کریمه‏ای که با آیۀ «ولتکن منکم امةٌ یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اوُلئک هم المفلحون» آغاز می‏شد، به اینجا رسید که بشر با همان مقدار شناخت و بینش فطری خداداد همگانی یک سلسله خصلت‌ها و کارها را پسندیده می‏شناسد و یک سلسله کارها، خصلت‌ها و خوی و خلق‌ها را ناپسند و مردود می‏داند. بنابراین، ما یک مقدار خوب و شایسته و پسندیدۀ سرشناس و همه‏کس‏شناس داریم: معروف (شناخته‌شده)، و یک مقدار زشت و بد و ناپسند سرشناس و همه‏کس‏شناس داریم: منکر (مردود). حالا می‏خواهیم بحثمان را در این مسیر ادامه بدهیم که رعایت این پسندیده‏ها و ناپسندهای همه‏کس‏شناس به هر حال برای هرکس، در هر نوع شرایط، در هر نظام و در هر سیستم لازم است و این معیارهای شناخته‌شده باید رعایت شود. در رعایت اینها جای تزلزل و شک و تردید، جای انتظار بررسی‌های عمیق و پیچیدۀ عقلی و علمی، یا حتی جای انتظار نزول وحی نمی‏ماند. قبل از وحی و هرچیز دیگری می‏دانیم که باید این معیارها رعایت بشود. به‌هرحال، نه‌تنها رعایت این معیارها صرف‏نظر از اینکه انسان تابع کدام دین و مذهب و مکتب است ضروری و لازم و قطعی به نظر می‏رسد، بلکه از این بالاتر، می‏شود این معیارهای شناخته شده مورد قبول فطری را در دست گرفت و سراغ انتخاب مکتب‌ها رفت و به کمک آنها یک مقدار از مکتب‌ها، آیین‌ها، دین‌ها را که به این معیارهای مسلّم پشت پا زدند و بی‏اعتنایی کردند، از سری خارج کرد. تا اینجا می‏شود پیش رفت. و اینک سؤال: آیا این مقدار از معیارشناسی برای بشر همان‏طور که لازم است و رعایتش ضروری است، کافی هم هست؟ به اصطلاح زمان ما: آیا اینها همان‌طور که شرط لازم است، شرط کافی هم هست؟ برای پاسخ به این سؤال باید قدری با یکدیگر بحث را جلو ببریم و ببینیم پاسخ به این سؤال مثبت است یا منفی. این بحث باید در چند شاخه جلو برود تا به پاسخ این سؤال برسیم. شاخۀ اول: این معیارهای شناخته‌شده در بسیاری از موارد با یکدیگر تصادف می‏کنند و راه‏بندان به‌وجود می‏آورند. دیشب گفتیم یکی از معیارهای شناخته‌شده که در آن کمترین تردیدی نمی‏توان داشت امانت و درستی است. بشر با همان بینش فطری‏اش امانت و درستی را خویی شایسته می‏داند؛ آن را نیک می‏شمرد و پسندیده می‏داند. در این امر کمترین تزلزل و تردیدی نداریم و بشر پسندیدگی و شایستگی امانت و درستی را به نظام اقتصادی و اجتماعی و به اینکه وحی در این باره چه گفته یا نگفته مشروط نمی‏داند. معیار دیگری را هم که دیشب گفتیم بشر بی‏تأمل و بی‏تردید پسندیده می‏شمرد حمایت از عدل و داد و مبارزه با ظلم‌وستم است. در این هم تردیدی نیست. حالا جنابعالی که در سازندگی خود و خودسازیتان کوشش کرده‏اید تا خودتان را متعهد و مقیّد به رعایت این معیارهای مسلّم بار بیاورید، آقایی آمده یک شمشیر برّان پیش شما امانت گذارده است. مدت‌هاست شمشیر پیش شما امانت است. یک روز این آقا می‏آید و می‏گوید شمشیر امانتی من را بدهید. امانتدار باید امانت را فوراً بدهد. حق اینکه یک ثانیه آن را پیش خود نگه دارد، ندارد؛ چون ضد امانت است. امّا همان وقت به شما خبر می‏دهند که این آقا که مدت‌ها با این شمشیر کار نداشت و آن را نزد شما گذاشته بود، حالا می‏خواهد با آن شمشیر برّان بیچاره‏ای را تهدید کند و دار و ندار او را از دستش بگیرد. شمشیر به دست او آمدن همان و تسلّط یافتن بر این انسان بیچاره و ربودن اموال و حقوق او همان! اول می‏گویید شمشیر را به او می‏دهم ولی جلو او می‏ایستم و نمی‏گذارم به دیگری تجاوز کند. ولی وقتی مطالعه می‏کنید می‏بینید اگر شمشیر به دست او آمد امکانات او بر امکانات شما و امکانات آن انسانِ در معرض ظلم و ستم قرار گرفته می‏چربد. بالاخره چه کنیم؟ رعایت امانت کنیم؟ امانتدار درستی باشیم و سلاح برّنده را در دست ظالم متجاوز قرار بدهیم؟ پس مسئلۀ رعایت معیار حمایت از مظلوم چه می‏شود؟ حمایت از عدل و داد چه می‏شود؟ مبارزه با ستم چه می‏شود؟ اگر شمشیر را به او بدهید رعایت امانت شده ولی معیار حمایت از مظلوم زیر پا گذاشته شده است. اگر هم شمشیر را به او ندهید، معیار حمایت از مظلوم رعایت شده، ولی معیار امانتداری رعایت نشده. در اینجا دو معیار با هم تصادف کرده‏اند. البته گاهی اوقات تصادفات طوری است که راه‏بندان پیش نمی‏آید. در چنین مواردی آدم می‏داند که وقتی این دو معیار با هم تصادف می‏کنند تقدم با کدام است. در اینجا روشن است که تقدم با رعایت معیار دوم است: باید امانتداری فدای حمایت از مظلوم شود. اما نتیجه‏گیری از این کار احتیاج به یک مقدار محاسبه و تأمل دارد و به آن روشنی و سادگی و صافی و سرراستی که دیشب دربارۀ اصل معیارها گفتیم نیست. هر چیزی بالاخره یک مقدار محاسبه می‏خواهد، سبک-سنگین کردن می‏خواهد. گاهی اوقات این محاسبه پیچیده است. اولاً حدود ارزش هر یک از این معیارها طوری است که امتیاز یکی بر دیگری چندان روشن نیست. در ثانی، آنچه من در این مثال عرض کردم اصطکاک دو معیار بود؛ ولی گاهی اوقات اصطکاک میان چند معیار پیش می‏آید و موضوع پیچیده می‏شود. وقتی چند معیار با یکدیگر گلاویز می‏شوند، محاسبه کار مشکلی است. عین این مسائل گاهی واقعاً برای انسان در همین رعایت واجب‌ها و حرام‌های شرعی پیش می‏آید: کدامیک را مقدم بداریم؟ در فقه و اصول فقه برای چنین مواردی یک اصطلاح علمی دارند. من آن اصطلاح را، با رعایت همان دقتی که در آن اصطلاح هست، به «تصادف» معنی می‏کنم. در اصطلاح اصول فقه ما به این حالت می‏گویند «تزاحم». شما می‏دانید تزاحم تقریباً عبارت اُخرای همان تصادف است؛ یعنی مزاحمت کردن: قرار گرفتن دو حکم بر سر راه یکدیگر و اسباب زحمت همدیگر شدن. تحلیلگران فقه اسلامی دو قانونمندی در اینجا درست کرده‏اند…[۹]

سرانجام در پی بحث – و به‌ویژه با پردازشی از تزاحم معروف‌ها و منکرها، چنین نتیجه‌گیری می‌شود:

شناخت معروف و منکر پیچیده از وظایف رهبری است

آنچه ما در بحث امشب می‏خواستیم به آن برسیم این است که شناخت برآیند نهایی معروف و منکر، خودِ شناخت اصلاً در بسیاری از مسائل اجتماعی از توان فرد خارج است و باید در دایرۀ وظایف رهبری امت قرار بگیرد. نتیجه اینکه مقداری از امر به معروف‌ها و نهی‌از‌منکرها، نه از نظر قدرت (که بعد به آن می‏رسیم)، بلکه اصولاً از مجرای شناخت معروف و منکر از حدود مسئولیت فرد خارج است. یعنی اصولاً شناخت معروف و منکر در حالِ اجرا (اینکه امروز فلان کار انجام بگیرد یا نگیرد) حتماً باید با شناخت باشد. شرط انجام وظیفۀ بزرگ امر به معروف و نهی از منکر شناخت معروف و منکر است. کسی که هنوز معروف و منکر را نمی‏شناسد چه امر و نهیی دارد بکند؟ شناخت معروف و منکر هم در بسیاری از موارد، به‌خصوص موارد مربوط به تلاش‌های اجتماعی، معمولاً از حدود آگاهی‌های فردی فراتر می‏رود. امکانات معلوماتی اشخاص برای شناخت معروف از منکر در بسیاری از این موارد کافی نیست. تنها رهبری است که با آن دید بالا، با آن دید محیط، با اطلاعاتی که از هر گوشه جمع می‏شود و آنجا زیر و زبر و موازنه می‏شود، می‏تواند بگوید امروز این کار مصلحت است؛ لازم است؛ معروف است؛ انجام بدهید. فردا در مورد همان کار می‏گوید مصلحت نیست؛ منکر است؛ انجام ندهید.

متأسفانه گاهی در قشر مذهبی ما این نقطه‌ضعف دیده می‏شود که دربارۀ رهبران از همین مجرا به شک می‏افتند. می‏گویند آقا، این نشد که گوسفند یک شقه‏اش حرام باشد یک شقه‏اش حلال! یعنی چه که این آقا دیروز می‏گفت این کار را بکن، امروز می‏گوید نکن! معلوم می‏شود او اصلاً یک رهبر ثابت‏قدم و ثابت‏رأیی نیست!-مثل اینکه ما کسی را رهبر می‏دانیم که همیشه یک جور فرمان بدهد. باور کنید این نقیصه فرض نیست، عین است؛ ملموس است. ما اصلاً رهبری را آن‏طور که باید هنوز نفهمیده‏ایم. یک بار دیگر در بحث‌ها عرض کرده‏ام، چون جامعۀ ما یک جامعه‏ای بوده (جامعۀ شیعه) که دیمی بزرگ شده، اصلاً آشنایی‏اش با الفبای رهبری خیلی کم است. بله! رهبر همان رهبر است، ولی در شرایط سیاسی و اجتماعی خاص می‏گوید این کار خوب است، و در شرایط دگرگون‌شدۀ فردا می‏گوید همان کار با همان برچسب بد است. این کمال رهبری اوست نه نقص او.

رهبری باید با شناختی بس وسیع و جامع، با توجه به بازده‏های آیندۀ هر کار، با آینده‏نگری در حد ممکن، روی کارها حساب کند؛ روابط آنها را با هم در نظر بگیرد؛ آن وقت فرمان بدهد این کار را بکنید. این می‏شود معروف. با فرمان او که حاکی از این است که مطالعات رهبری نشان داده است این کار مصلحت است، ما می‏فهمیم که این کار معروف است. فرمان او نشانه‏ای است برای ما برای کشف این واقعیت که این کار بر روی هم معروف است. و با منع او می‏فهمیم که این کار منکر است. منع او نشانه و دلیلی است قابل اعتماد بر اینکه این کار منکر است. وای به آن وقتی که در یک جامعۀ خام و ورزیده نشده در کار متشکل و تشکیلاتی و برخوردار از رهبری، هرکسی بخواهد سیاستمدار روز باشد و دربارۀ این مسائل پیچیده بکن-نکن بگوید! اگر شما یک بیمار عزیز در خانه داشته باشید و بر طبق سنت معمول زندگی و سنت اجتماعی ما هرکس از راه رسید مداوایی برای آن بیمار کرد-آن رسید، گفت آقا فلان دوا بسیار جالب است، تجربه کردیم خیلی خوب است، به او بدهید بخورد؛ دومی می‏رسد، می‏گوید آن داروی دیگر، آن شربت را تجربه کردیم، خیلی جالب است، به او بدهید بخورد؛ سومی می‏رسد، می‏گوید آن آمپول تجربه شده است، خیلی مفید است، به او تزریق کنید؛ چهارمی فلان کپسول؛ پنجمی فلان قرص؛ ششمی فلان جوشانده؛ هفتمی فلان معجون؛ هشتمی فلان طلسم؛ نهمی فلان آب… آیا شما در درمان این بیمار عزیزتان گوش می‏خوابانید ببینید این و آن چه می‏گویند، یا به یک طبیب قابل اعتماد مراجعه می‏کنید؟ چطور درمان یک بیمار، به تشخیص شما انسان پیشرفته، فراتر از آن است که با طبابت‌های سرپایی عمومی صورت بگیرد، اما درمان مسائل اجتماعی را این‏قدر ساده می‏گیرید؟ من چهرۀ دو طبیب را ترسیم می‏کنم، ببینم شما کدام را انتخاب می‏کنید: یک طبیب، طبیبی است که تا بیمار را پیش او می‏برید یا او را بالای سر بیمار می‏آورید نگاهی به بیمار می‏کند، نگاهی به شما و نوع فکر شما و طرز فکر شما و توقعات شما؛ می‏بیند که شما دلتان می‏خواهد یک دوایی به این بیمار بدهد که تا عصر راه بیفتد؛ فوراً نسخه‏ای با یک مقدار دوای دارای اثر فوری می‏نویسد. نسخه را به داروخانه می‏برید. داروها را می‏گیرید و به بیمار می‏دهید. بیمار داروها را می‏خورد و عصر هم حالش جا می‏آید و راه می‏افتد. اما بیماری این بیمار واقعاً درمان نشده؛ بیماری‏اش رفته پشت پردۀ یک بهبودی سطحی موقت. اگر فقط تا فردا به علت این نسخه و طبابت اغفالگرانه درمان واقعی او عقب بیفتد، در حقیقت بیماری یک درجه در او ریشه‏دارتر و صعب‏العلاجتر شده است.-این یک جور طبیب. یک طبیب دیگر را ترسیم می‏کنم: او را بر سر بیمار می‏آورید. نگاهی به بیمار و نگاهی به شما می‏اندازد. می‏بیند که همه شما دلتان می‏خواهد که او دارویی بدهد که حال این بیمار تا عصر خوب شود؛ اما او تسلیم این خواست خام شما و بیمار نمی‏شود. او خوب دقت می‏کند؛ بیماری را کاملاً تشخیص می‏دهد؛ حتی چند ساعت صبر می‏کند تا لوازم و ابزارهای تشخیص و آزمایش، مثل عکس و چیزهای دیگر، فراهم شود و شرح حال مفصل بیمار را ببیند؛ دگرگونی‌های موقت او را ببیند، و بعد یک درمان نقشه‏دار برای بیمار آغاز می‏کند. حتی شب هم ممکن است تب بیمار شما بالا برود و هزیان‌های وحشت‏آور بگوید؛ شما هم بترسید و به در خانه دکتر بروید: آقای دکتر، دستم به دامنت؛ بیمارم دارد می‏میرد! آن دکتر می‏گوید: برو جانم؛ برو آرام بگیر؛ بیمارت نمی‏میرد؛ بیمارت در حال درمان است. شما ممکن است خیلی ناراحت شوید، اما آن طبیب وظیفه‏شناسِ برخوردار از وجدان سالم پزشکی تسلیم این ناراحتی‌های زودگذر بیمار و بیماردار نمی‏شود. او کاری را انجام می‏دهد که وظیفۀ پزشکی‏اش ایجاب می‏کند. خوب دوستان، فکر می‏کنید که شما حاضران، شما برادران و خواهران حاضر در جلسه، کدام یک از این دو طبیب را می‏پسندید؟ الان که دارم حرفش را می‏زنم همه می‏گویید طبیب دوم را؛ ولی نگاهی به کارنامۀ زندگی خود بیندازید: اکثر شما سراغ آن طبیب اولی می‏روید.-یادم می‏آید خود من با پزشکی که از بستگان ماست قصه‏ای در همین زمینه داشتم. فرصت هست که من این داستان عینی را هم برایتان بازگو کنم تا بعد بقیۀ بحث را پی بگیریم.

پزشکی است از یک خانوادۀ عالم دینی، برخوردار از احساسات دینی و تا حدودی ملی، که در سنین جوانی دارای گرمایی در این زمینه بود. خیلی وقت پیش، حدود بیست و یک سال قبل، سفری به قم آمده بود. ایام عاشورا بود. این دسته و عَلَم و کُتلی را که در قم راه می‏انداختند دید. به خانه ما آمد. دیدم خیلی ناراحت است. گفت فلانی، آخر اینجا را حوزۀ علمیه، عاصمۀ تشیع می‏گویند؟ اینها چیست که در حضور علما و در پایگاه مراجع دینی درست کرده‏اند؟! گفتم راست می‏گویی؛ علتش این است که اینها وظیفۀ خودشان را درست انجام نمی‏دهند؛ روشنگری نمی‏کنند. اما در عین حال، به تو بگویم که برانداختن این کارهای نابجا به صرف این نیست که این آقایان بگویند این کارها بد است. ممکن است اینها بگویند چنین کارهایی بد است، ولی مردم کار خودشان را بکنند. برای برانداختن این کار نابجا باید برنامه‏ای داشت و با این سوءاستفاده از عاشورای حسینی مبارزه کرد. احیای شعارهای قیام حسین بن علی، سلام الله علیهما، برنامه می‏خواهد، والا با صرف بکن-نکن کار درست نمی‏شود. به او گفتم: اتفاقاً همین امسال که تو می‏گویی، قصه‏ای در قم پیش آمده که خیلی شنیدنی است. قصه این است که چون آقای بروجردی که مرجع تقلید مطاع شیعیان است از قسمتی از این کارها خوششان نمی‏آمده و اینها را درست نمی‏دانستند و منکَر می‏دانستند، امسال پیش از محرم رؤسای تکایای قم را به منزل خود دعوت کردند و گفتند به اینها بگویید فلان کار، فلان کار، فلان کار را نکنید، تا این دسته راه‌انداختن‌ها لااقل از این عیب‌ها مبرا باشد. اما واکنش آنها چه بود؟ فلان کس سیّدی بود سردستۀ یکی از تکیه‏های معروف قم. او در پاسخ پیام آقای بروجردی گفته بود که البته امر آقا مطاع است، اما از قول ما به آقا سلام برسانید و بگویید سال که سیصد و شصت و پنج روز است، سیصد و پنجاه و پنج روزش را ما از آقا تقلید می‏کنیم، این ده روز را می‏خواهیم مقلد آقا نباشیم! گفتم ببین! با صرف «نکن» گفتن منکَر از بین نمی‏رود. برنامه می‏خواهد. باید مبارزه کرد. باید جدیت به خرج داد. گفت ای آقا، چه می‏گویید! اگر همۀ شما یک کلام بگویید مسئله حل می‏شود. گفتم این «اگر» که تو می‏گویی، از آن اگرهایی است که اگر هزار بار هم بکاری سبز نمی‏شود. برای اینکه برای عده‏ای از اینهایی که در این لباس و این شرایط هستند، نگه داشتن این مراسم، هم نام است و هم نان؛ هم زندگی است هم ریاست. بنابراین، اگر تو فکر کنی آنها به این آسانی از سر این حرف‌ها می‏گذرند اشتباه می‏کنی. خیلی ناراحت شد. گفت ای بابا، تو داری ما را مأیوس می‏کنی… بالاخره بحث ما با او تمام شد. شاید دو ماه بیشتر فاصله نشد که من به مسافرتی به شهر آن آقای پزشک رفتم. در آنجا بیمار شدم. آن دوست پزشک با خبر شد و فوراً بالای سر من آمد. تب داشتم. برای من نسخه‏ای نوشت. به او گفتم دکتر، برای من آنتی‏بیوتیک ننویس. ببین اگر تب من حاد و عفونی نیست اصلاً نسخه نمی‏خواهم؛ چند روزی که بگذرد خوب می‏شوم. می‏دانید پاسخ آقای دکتر چه بود؟ گفت من معمولاً برای بیماران آنتی‏بیوتیک می‏نویسم، ولی برای تو نمی‏نویسم. من در همان حال تب گزک دستم آمد؛ شروع کردم به ادامۀ مباحثۀ عاشورا با این دوست. گفتم دکتر، نفهمیدم؛ گفتی برای من نمی‏نویسی و برای بیماران دیگر می‏نویسی؟ گفت بله؛ برای آنها می‏نویسم. گفتم چرا؟ مگر تو نمی‏گویی استعمال نابجای آنتی‏بیوتیک مضر است و کمترین ضررش این است که بدن را در برابر این داروی حساس به‏دردخور مصون می‏کند و بدن به آن عادت می‏کند؟ گفت بله، این‏طور است؛ ولی تو نمی‏دانی که من اگر بخواهم نسخه‏ای بنویسم که تب بیمار فوراً قطع نشود، فردا این همسایه‏ها و قوم و خویش‌ها به مطب من نمی‏آیند. گفتم دکتر، واقعاً تو برای اینکه مطبت شلوغ شود این کار را می‏کنی و برای اینکه مشتری‌ها از دست نروند این طب بازاری را داری؟ گفت بله، چاره نیست! گفتم خوب یادت می‏آید عاشورا که در قم بودی چه گفتی؟ من آن‌وقت به تو گفتم این حرف‌ها برای یک عده که در این لباس هستند هم نام است هم نان. ناراحت شدی، گفتی پس دین کجا رفته، ایمان کجا رفته، انسانیت کجا رفته. خوب، تو هم که مطب برایت همین است؛ پس دین کجا رفته، وجدان پزشکی کجا رفته، انسانیت کجا رفته؟! به او گفتم ولی تو با آن بنده‏های خدا یک فرق داری: آن بنده‏های خدا اصلاً هیچ ممرّی برای زندگی غیر از همین کارها ندارند، ولی تو حقوق کار معمولی‏ات را صبح از یک جا می‏گیری و با همان می‏توانی زندگی کنی! آیا جنایت تو از آنها سخت‏تر نیست؟ شرمنده شد؛ سرش را زیر انداخت.

خوب، چرا آن دکتر این کار خلاف را مرتکب می‏شد؟ برای اینکه خودش ساخته نشده و برای اینکه عدۀ زیادی از مردم ما از میان آن دو نوع دکتر آن دکتر نسخه‏نویس را می‏پسندند. لذا می‏بینید دستگاه طبابت ما، از نظر خود آقایان اطباء، خدمتش به نگهداری بیماری‌ها در زیر پرده به مراتب بیشتر است از مبارزۀ اساسی با بیماری‌ها. عین این مسئله در فعالیت‌ها و تلاش‌ها و مسائل اجتماعی است. بسیاری از برادران و خواهران حساس باایمان علاقه‏مند ما حاضر نیستند به طرح‌های اصلاحی درازمدت توجه کنند، چه رسد که به آنها بپیوندند. آنها رهبری‌های آینده‏نگرِ دورنگر را جذب نمی‏کنند، و حتی دفع می‏کنند. در حالی‏که هرکس با مسیر تلاش‌های صلاح‏آور برای جامعه‏های بشری در طول تاریخ آشنایی معمولی داشته باشد می‏داند که به ثمر رساندن یک تلاش باثمر و دارای بازده، گاهی به تلاش به‌هم‌پیوستۀ یک، دو تا سه نسل احتیاج دارد. نمی‏توان انتظار داشت نگرش چنین آیندۀ دوری نصیب همه‌کس بشود. نمی‏شود توقع داشت که همۀ افراد خودشان بتوانند چنین آینده‏نگری جامع و دوربردی داشته باشند. پس علاج چیست؟ علاج این است که افراد بکوشند رهبری درستی را بشناسند و این شناخت‌ها را به رهبری شناخته شده مورد اعتمادشان واگذار کنند. این رهبری مورد اعتماد را از چه راه بشناسند؟ با کمک چه معیارهایی؟ با کمک آن معیاری همه‏کس‏شناس؛-عین بحثی که دیشب دربارۀ نظام فکری می‏گفتم. گفتم مکتب فکری را به کمک همان معروف‌ها و منکرهای همه‏کس‏شناس می‏توان تا حدود زیادی شناخت. اینجاست که می‏بینید امیرمؤمنان، مولای متقیان، علی علیه‏السلام، در خطبۀ هشتاد و هشتم نهج‏البلاغه از آن مردمی که در شناخت معروف و منکر بخواهند به معلومات خودشان اکتفا کنند انتقاد می‏کند. گفتیم معلومات روشن شما برای شناخت معروف و منکر لازم هست ولی کافی نیست. انتقاد بر آنهایی است که می‏خواهند دایرۀ معروف و منکر را به دایرۀ شناخت و آگاهی شخصیشان محدود کنند؛ غافل از اینکه یک مقدار از معروف‌ها و منکرها را انسان با کمک آگاهی شخصی می‌شناسد. ولی یک مقدار دیگر قلمرو شناخت اجتهادی ایدئولوژی است. یک مقدار دیگر هم قلمرو رهبری است: شناخت رهبری. و بدون تمسک، بدون اینکه امت در این شناخت به امامش بپیوندد، قادر به ایفای وظیفۀ بزرگ امر به معروف و نهی از منکر حتی از جهت شناخت هم نیست.

«فیا عجباً! و ما لی لا اعجَبُ من خطاءِ هذه الفِرَق علی اختلافِ حججها فی دینها. لا یَقْتَصّونَ اَثَرَ نَبِی، و لا یَقتدون بعمل وصی، و لا یؤمنون بغیب، و لا یعفّون عن عیب. یَعملون فی الشُّبهات، و یَسیرون فی الشَّهوات. المعروف فیهم ما عَرَفوا والمُنکَر عندهم ما اَنکروا. مَفزعُهم فی المُعضَلات الی اَنفُسهم، و تعویلُهم فی المهمّات علی آرائهم. کاَنَّ کلَّ امرِئٍ منهم اِمامُ نَفسِه، قد اَخَذَ منها فیما یَری بِعُری ثِقاتٍ، و اَسبابٍ مُحکَماتٍ.»

در شگفتم، و چرا در شگفت نباشم، از انحراف و لغزش و خطای این فرقه‏ها و دسته‏ها و گروه‌ها، با استدلا‌ل‌های گوناگونی که هریک در کار دینشان برای راه خود دارند. نه دنباله‏رو پیامبری هستند، نه به کار وصی پیامبر و جانشین و رهبر بعد از او می‏پیوندند و از آن پیروی می‏کنند، نه در انتخاب معروف و شناخت آنها به غیب و وحی ایمان دارند، و نه از کارهایی که به راستی عیب است خودداری می‏کنند. همواره با شبهات (مثل «به نظر می‏رسد»، «چنین است»، «چنین می‏نماید») و با «چنین می‏نماید»ها عمل می‏کنند و زندگی می‏کنند؛ مثل آن بیمارداری که با همان طبابت‌های گوناگون کسانی که بر بالین بیمار می‏آیند می‏خواهد او را درمان کند. خود به خود راهبر چنین افرادی خواست‌های درونی و شهوت‌ها و رغبت‌ها و گرایش‌های آنهاست. با گرایش‌ها به این سو و آن سو می‏روند. معروف و پسندیده نزد آنها منحصر است به آنچه خودشان می‏شناسند؛ منکر و مردود نزد آنها منحصر است به آنچه خودشان بد می‏شناسند. پناهگاه آنها در مسائل پیچیده و مشکل خودشان هستند. اتکای آنها در کارهای مبهم و ناپیدا و ناروشن بر آرای شخصی خودشان است. گویی هر یک از اینها رهبر خودشان هستند. آقا هم رهبر است، هم راهبر؛ هم رهرو است و هم رهبر! از خودشان برای اظهارنظر دربارۀ هر حادثه و رویداد مستمسک‌ها و دلائلی دارند که به نظرشان دلایلی است محکم، و سبب‌ها و وسیله‏ها و رشته‏هایی است استوار.

آیا از افرادی اینچنین که هر یک هم رهروند و هم رهبر، امتی به هم پیوسته و مجتمع، دارای آینده‏نگری عمیق و ژرف و دوربرد به‌وجود می‏آید؟ نه! نتیجۀ نهایی اینکه اگر می‏خواهیم وظیفۀ خطیر امر به معروف و نهی از منکر در فراخنای خودش، در آن میدان وسیع خودش، انجام بگیرد یک مقدمه دارد که آن مقدمه باید به دست خود ما ایجاد شود: به‌هم‌پیوستگی پیرامون محور رهبری؛-بزرگترین کمبود اجتماعی ما.

اگر می‏بینید ما در دینداریمان با مشکلات گوناگونی روبه‌رو هستیم، اگر می‏بینید در تکاپوهای دینی و اجتماعی‌مان هر روز به دست یک کسی کلاه سرمان می‏رود، باید علاج آن را در افزایش آگاهی عمومی و تلاش در به‌هم‌پیوستگی آگاهان بر محور یک رهبری آگاه درست قابل اعتماد جست‌وجو کرد. اگر می‏بینید این سوز و گداز عاشورا و ایام شهادت امامان دیگر، سلام‏الله علیهم اجمعین، سوز و گدازی است که همواره تروتازه در ما مانده، برای این است که ما می‏توانیم محرومیت‌های ناشی از نداشتن یا نشناختن رهبری صحیح را در زندگیمان لمس کنیم. دریغا! دریغا که وقتی حسین علیه‏السلام به پا می‏خیزد تا رهبری شایسته و باایمان و آگاه و باصفا و باوفا برای تلاشگران زمان خودش باشد، قبل از اینکه تلاشگران آزادۀ زمان بتوانند به او بپیوندند و نیرویی شکست‏ناپذیر به‌وجود بیاورند، در تیررس دشمنان قرار می‏گیرد و زندگی را در همان گام‌های نخستین این قیام از دست می‏دهد.

حاشیه‌ای بر دیدگاه بزرگان

در جمع‌بندی آن چه گذشت، می‌توان ــ با نادیده گرفتنِ نکته‌های ریز و درشتی که هر یک نیاز به بررسیِ جداگانه دارد ــ به یک نتیجه‌گیری دست یافت:

بر اندیشه و سخن بزرگان ما در یکی از پیچ و خم‌های تاریخ معاصر، سایه‌ای از گفتمان ویژه‌ای سنگینی دارد. پیش از این با اشاره، ویژگیِ آن گفتمان را با نگاهی معطوف به عدالت‌خواهی یادآور شدم: نفرت از سرمایه‌داری و شیطان‌سازی از غرب با این نگاه، موضوع پژوهشی جداگانه است. امروز اما در گفتمان غالب، این آزادی و حقوق بشر است که حرف اول را می‌زند و سایه‌ای از همین گفتمان بر اندیشه و ادبیات ما سنگینی می‌کند.

در نگاهی دیگر: در دهۀ ۵۰، آسیب‌هایی که از پراکندگیِ نیروها به اردوگاه دین‌باوران رسیده بود، ضرورت تشکل و سازماندهی را برجسته می‌کرد؛ چنان که «امت و امامت» محوری اساسی در گفتمان دینی در محفل‌های روشنفکری بود.

چنین است که فقیه اصلاح‌طلبی چون شهید بهشتی، در پی چندین بحث پیرامون امر به معروف و نهی از منکر سرانجام همین بحث را هم به پیچ و خمی می‌کشاند که ضرورت نقش رهبر برجسته شود.

بر این باورم که اگر امروز شهید بهشتی در میان ما بود، با تجربه‌هایی که در این سه دهه ــ از پی‌آمدهای قدرت متمرکز ــ داریم، بیش از آن چه بر نقش و ضرورت رهبری تأکید کنند، سخن را به «حقوق شهروندی» می‌کشاندند.

می‌دانم نتیجه‌گیری از چنین «اما و اگر»‌ها تا چه حد دشوار است! بر این پایه: برای چنین نتیجه‌گیری، باید از پیچ و‌خم‌هایی در «روش شناسی تاریخ» بگذریم که به کاری نفس‌گیر ــ فراتر از تلاش‌های فردی ــ نیازمند است.

با این همه، با شناختی که از او دارم، تردیدی ندارم: شهید بهشتی چنان نبود که بر اتهام اسلام به زورمداری و دیکتاتوری، چشم فرو بندد و پی‌آمدهای چنین اتهامی را نادیده بگیرد!

خردپذیرتر آن که به جای فرابستنِ این یا آن پندار به بزرگان، نکته‌ای را ــ در حاشیه بر سلسله بحث‌های امر به معروف و نهی از منکر ــ به صورت پرسش در میان بگذارم:

آیا فرهنگ‌سازی با گسترش و فراگیر کردنِ هنجارها و مبارزه با ناهنجاری ها، مسئولیتی است حکومتی و از بالای جامعه؟ یا در این زمینه باید به مشارکت سیاسی و فرهنگی اصالت داد؟

قرآن کریم، هرچند با تعبیر «امر و نهی» روابط و مناسباتی را ــ‌ در جامعه ــ‌ بر پردۀ پندار می‌آورد که در نخستین نگاه گویی: بر فرهنگ‌سازی از بالا تأکید دارد؛ در نگاهی دیگر اما از ولایتی ــ در قرآن ــ سخن رفته است که می‌تواند زمینه‌ساز نگاهی دیگر باشد:

مردان و زنانِ دین‌باور بر هم دیگر ولایت دارند؛ چنان که انجام ارزش‌های دلپذیر را فرمان می‌دهند و از رفتارهای ناهنجار ــ که با آن احساس بیگانگی داریم ــ نهی می‌کنند….

این طلبه، از چنین تعبیری چنین برداشت می‌کند:

۱ ــ‌ این تنها شهریاران نیستند که بر مردم ولایت دارند. «ولایت شهروندی»، مکمل ولایتِ شهریاران است: این از حقوق هر شهروند است که اگر رفتاری ناهنجار را در بالاترین سطح جامعه هم ببیند، با قدرت در برابرِ آن بایستد!

۲ ــ چنین فرهنگ‌سازی، مشارکتِ گسترده‌ای را می‌طلبد؛ چنان که برای هموار کردنِ راه آن، چنان که برای هموار کردنِِ راه آن، باید از پیچ‌وخم‌های ــ گاه تنگ و تاریکی ــ بگذریم.

۳ ــ با پذیرش «ولایت شهروندی» زمینه‌ای برای زورمداری و دیکتاتوری، نمی‌ماند و می‌توان پرسش‌هایی را پاسخگو بود!

۴ ــ اگر پیچیدگیِ «معروف و منکر» را ــ به شرحی که شهید بهشتی نیز به آن اشاره دارند ــ جدی بگیریم، اجرای این دو اصل فرهنگ ساز جز با تأسیس نهادهای مدنی امکان‌پذیر نیست.

آنچه گذشت، هرچند پاسخگوی پرسش‌های فراوانی نیست که با چنین نگاهی سر بر می‌آورند، می‌تواند درآمدگونه‌ای بر بازخوانیِ امر به معروف و نهی منکر باشد: دو اصل سرنوشت ساز در فرهنگ سازی که در دهه‌های اخیر بیش از پیش دستخوش برداشت‌های نادرست شده است.

نتیجه‌گیری

با اندیشه در این دو نمونه، افقِ دیگری ــ‌ در بهره وری از میراث فرهنگی‌مان ــ به چشم می‌آید؛ چنان که در مثل: آنچه را از بیان و قلم شهید بهشتی به یادگار مانده است، تنها با نگاه کارپردازی ارزیابی نکنیم. چه، بسیار غم‌انگیز است که امروز ــ پس از سه دهه از شهادت و فقدان چنین اسلام‌شناس‌های پرآوازه‌ ــ همچنان به نقش گره‌گشای آنان دل خوش کنیم!

نمی‌گویم: هر آنچه آن بزرگان آفریده‌اند، تاریخ مصرفش به پایان رسیده است. بسا آفرینشی که قرن‌ها بتواند هم چنان ــ از این یا آن مشکل ــ گره بگشاید! با این همه، وایِ جامعه‌ای که برای پاسخ به نیاز امروز، چشم به آفرینشِ دیروز داشته باشد! چه شگفت انگیز است تعبیر دلپذیر قرآن کریم!

پدیده‌های آسمانی و زمینی همواره [در تنگنای نو به نو] دست نیاز به سوی او برآورند؛ که او هر روز جایگاهی نو دارد!

(قرآن کریم، سورۀ الرحمن)

بی آنکه بخواهم و بتوانم ــ چنان که بایسته است ــ از این تعبیرِ تکان‌دهنده گره بگشایم، با این امیدواری بر این آشفته‌نویسی نقطۀ پایان می‌گذارم که: آنچه را به قلم آوردم، زمینه‌ای را برای نگاهی دیگر فراهم کند: نگاهی دیگر به نوآوری‌های دیروز که اگر باب نقد و حاشیه‌نویسی را بر آن نگشایم، غبار کهنگی بر آن می‌نشیند!                                                                                                         چنین مباد!

[۱] – عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر (ص)

[۲] – سوره بقره


 


عبدالرحیم سلیمانی

امام علی ابن محمد النقی الهادی (ع) می‌فرماید: «ان الظالم الحالم یکاد ان یعفی علی ظلمه بحلمه، و ان المحق السفیه یکاد ان یطفی نور حقه بسفهه؛ همانا ستمکار بردبار چه بسا که به وسیله حلم و بردباری‌اش از ستمش گذشت شود، و کسی که بر حق است اما نابخرد است چه بسا که به واسطه نابخردی و سفاهت خود نور حق خویش را خاموش کند» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام هادی(ع)).

بیان حق و تبلیغ دین و معنویت روش‌ها و راهکارهای خاص خود را دارد، به گونه‌ای که در پیش گرفتن راه و روش نادرست نه تنها انسان‌ها را جذب حقیقت و معنویت نمی‌کند، بلکه باعث دوری آنان می‌گردد. حقیقت و معنویت با عمق جان انسان‌ها سروکار دارد و نه با بدن و حواس ظاهری آنان. ایجاد تحول در عمق جان و وجود انسان‌ها با هر ابزاری ممکن نیست و بلکه ابزار بسیار ظریفی را می‌طلبد که بتواند به اعماق وجود آنان نفوذ و رسوخ کند تا بتواند تحولی عمیق و درونی ایجاد کند. خشونت، بد زبانی، تندی و … هرگز ابزار مناسبی برای بیان حقیقت و معنویت نیستند و حتی اگر بتوانند بدن و ظاهر و حواس ظاهری انسان‌ها را متحول سازند، در درون جان و عمق وجود آنان نفرت ایجاد می‌کنند و به جای نزدیکی به حق و معنویت، باعث دوری و گریز می‌شوند.

خداوند تعالی در آیه‌ای شکوهمند به زیبایی هر چه تمام‌تر بر این نکته تاکید می‌ورزد که باید در تبلیغ دین و بیان حقیقت روشی درست را در پیش گرفت: «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان با شیوه‌ای که نیکوتر است مجادله نمای» (نحل/۱۲۵). خداوند تعالی در جای دیگر پس از اینکه به انبیای خود موسی و هارون (ع) بیان حقیقت برای همه مردم را تکلیف می‌کند و می‌گوید: «تو و برادرت آیات و معجزات مرا برای مردم ببرید و در یاد کردن من سستی مکنید»، می‌گوید: « به سوی فرعون بروید که او به سرکشی برخاسته، و با او به نرمی سخن بگویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد» (طله/۴۲-۴۴). و باز علت همه موفقیت پیامبرش را نرمخویی و خوشرویی و انتخاب روشی مناسب می‌شمارد و می‌فرماید: «پس به برکت رحمت الهی با آنان نرمخو و مهربان شدی، و اگر تند خو و سختدل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می‌شدند» (آل عمران/۱۵۹).

این پیام واضح و روشن قرآن مجید است که هر کس می‌خواهد از حق و دین و معنویت دفاع کند موظف است که از روشی درست استفاده کند والا در واقع به جای دفاع از آن با آن مبارزه کرده و به آن لطمه زده است. این پیام روشن را امام هادی(ع) در حدیث فوق به شکلی دیگر بیان کرده است. آن حضرت می‌فرماید که ممکن است که ظالم غاصبی، روشی درست در پیش بگیرد و با بردباری و حلم برخورد کند و از خشونت و تندی پرهیز کند وهمین باعث شود که ظلم و ستم او نادیده گرفته شود. ممکن است حاکمی به صورتی درست روی کار نیامده باشد و در حقیقت حکومت او غصبی و در نتیجه ظالمانه باشد، اما در برخورد با مردم خود و دیگران روشی مناسب و درست را در پیش بگیرد و مردم ظلم و غصب او را نادیده بگیرند. اما در سوی دیگر ممکن است کسی موضع حقی داشته باشد و از حق دفاع کند، اما روش و شیوه‌ای نامناسب در پیش بگیرد و سفیهانه و نابخردانه برخورد کند و همین روش نادرست او به موضع حق او نیز لطمه بزند و باعث شود که دیگران به حقانیت موضعش توجه نکنند یا آن را باطل بینگارند.

اما باید با کمال تأسف بیان کنیم که اگر مطلوب متون دینی ما چنین چیزی است، جامعه ما نیاز به تحولی عظیم و عمیق دارد. حتی ادبیات عالمان بزرگ ما نیاز به اصلاحات جدی دارد. هرگز این زیبنده نیست که یک عالم طراز اول شیعه درباره سران ادیان یا مذاهب دیگر الفاظ زشت و درشت به کار برد. به کار بردن الفاظ نادرست در میان ائمه جمعه و خطبا و واعظان به امری متعارف تبدیل شده است. ما باید حتی درباره ملحدان با ادبیات زیبا سخن بگوییم و تنها اندیشه‌ انان را با استدلال محکم نقد و یا رد کنیم. سنت و سیره ائمه اطهار این بوده و حتی مخالفان، آنان را به چنین چیزی می‌شناخته‌اند.

عالمان دین باید در مقابل کسانی که مدعی ارائه و تبلیغ مذهب و دفاع از آن هتسند ولی روشی نفرت‌انگیز در پیش گرفته‌اند موضع بگیرند. شبکه‌ای ماهواره‌ای به نام اهل بیت(ع) تشکیل می‌شود و مجری آن در لباس روحانیت بدترین و زشت ترین و نفرت‌انگیزترین الفاظ را بکار می‌برد و در برنامه زنده زشت‌ترین حرکات را انجام می‌دهد. لطمه‌ای که این فرد و این شبکه به مذهب وارد می‌کند قطعا و مسلما بیش از لطمه آن کشیش ناشناخته یا آن کاریکاتوریست است که به ساحت قدسی قرآن یا پیامبر(ص) جسارت می‌کند. اما عجیب و شگفت این است که عالمان و مراجع تقلید در برابر این اعمال ناشایست موضع نمی‌گیرند و حتی مرجع تقلیدی که این مجری از او دفاع می‌کند و او را به عنوان مرجعی که باید از او تقلید کرد معرفی می‌کند، موضعی نمی‌گیرد! حرکات و سخنان این مجری، که فحاشی و سخنان رکیک برای او کاری متعارف و عادی است، غیر از بدنام کردن مذهب چیزی در پی ندارد.

سیاستمداران و دولتمردان ما نیز گاهی از ادبیات مناسب و شایسته برخوردار نیستند و گاهی در رابطه با مخالفان یا منتقدان خود و نیز دولتمردان کشورهای دیگر از الفاظی بسیار ناشایست استفاده می‌کنند. ادبیات نادرست به گونه‌ای همه موضع‌گیریهای سیاسی ما را در بر گرفته است . نباید جهانیان تنها کلمه «مرگ بر … » را از ملت ما بشنوند. فاجعه بارتر اینکه این الفاظ را از خانه ملت و از زبان کسانی که خود را نماینده مردم می‌دانند می‌شنویم.

به هر حال حرکات و سخنان نادرست و برخوردهای ناشایست هر چند در دفاع از دین و حقیقت و معنویت صورت گیرد، قطعا زیانبار است و به این امر لطمه می‌زند. بیان دین و معنویت و تبلیغ آن و دفاع از آن حتما باید با روشی درست و پسندیده صورت گیرد و روش‌های نادرست و نابخردانه غیر از زیان و ضرر چیز دیگری در پی ندارد. بهترین تبلیغ از دین این است که ما با اعمال و اخلاق نیکوی خود جهانیان و نیز جوانان خود را جذب کنیم، چرا که به ما گفته شده است: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» مردم را با غیر زبان‌هایتان دعوت کنید. هرگز لازم نیست، بلکه شاید مضر باشد، که دولتمردان ما برای مثال در سازمان ملل سخنرانی خود را با «الهم عجل لولیک الفرج و …»‌آغاز کنند که البته نتیجه‌اش این می‌شود که محمد مرسی، رئیس جمهور مصر، سخنرانی خود را در تهران با شعارهای مذهبی‌ای آغاز کند که شاید خوشایند برخی نباشد. به هر حال این شعارها نیست که باعث تبلیغ و ترویج دین و مذهب می‌شود، بلکه اعمال و برخوردها و روش‌های پسندیده و نیکوست که دین و مذهب را نزد جهانیان نیکو جلوه می‌دهد.


 


مهدی محمودیان در گزارشی از زندان رجایی شهر به با اشاره به تعداد زندانیان محکوم به اعدام در این زندان که ۱۱۱۷ نفر است خاطرنشان می کند: مباحث حقوق بشری و اجتماعی اعدام و تاثیرات مثبت و منفی آن در جامعه و همانطور در میزان کاهش و افزایش جرم در یک جامعه را به یک وقت دیگر و متخصصان آن می سپارم. اما دردناک تر و غیر انسانی تر از خود اعدام ، سال ها چشم انتظاری و عذاب کسی است که زیر حکم اعدام قرار دارد.

به گزارش کلمه، این روزنامه نگار زندانی در بخشی از گزارش خود می نویسد: امروز دوم آبان ماه که این گزارش را می نویسم آمار افرادی که زیر حکم اعدام قرار دارند ۱۱۱۷ نفر است که در این میان ۷۳۴ نفر از آنان محکوم به قصاص بوده و باقی این تعداد یعنی ۳۸۳ نفر محکوم به اعدام، که ۱۴ نفر از این افراد با اتهاماتی سیاسی و امنیتی محکوم به اعدام شده اند. نزدیک به هزار نفر آمار زندانیانی است که به حبس ابد یا احکام بالای ۲۰ سال محکومند که بسیاری از این افراد نیز به اعدام محکوم شده بودند که تا قبل از شکستن حکمشان عذاب ها و شکنجه زیر حکم بودن را تجربه کرده اند.

محمودیان که در خصوص برخی مسائل پس از انتخالات از جمله وقایع بازداشتگاه کهریزک اطلاع رسانی کرد، ۲۵ شهریور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

متن کامل گزارش او درباره وضعیت زندانیان محکوم به اعدام در زندان رجایی شهر، که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:

بعد از ۱۶ سال توانسته بود کودکی را در آغوش کشیده و او را نوازش کند. بعد از سال ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری قلبی بالاخره به بیمارستان اعزام شده تا تحت جراحی قلب باز قرار گرفته است. برای عیادت به سلولش رفتم. منتظرم از سختی عمل جراحی و یا از عذاب ۳۰ روز بستری شدن در بیمارستان با دستبند و پابند بگوید، اما با لذتی وصف ناپذیر می گوید بعد از ۱۶ سال آنجا کودکی را در آغوش کشیدم. می گوید بعد از ۷ سال یک اتومبیل را از نزدیک دیده است و چقدر غمگین می گوید: خدا را شکر قبل از مرگم دوباره یک درخت را از نزدیک دیدم.

بیش از ۸ سال است که هر سه شنبه منتظر است تا برای اجرای حکم اعدام به “زیر هشت” فراخوانده شود. سالها پیش در خواب دیده است سه شنبه روزی به دار آویخته می شود با آنکه بیش از ۷ سال از تایید حکمش می گذرد همیشه با این کابوس زندگی کرده است. پس از سه سال حبس در زندان های عراق و اردن، نهم مرداد سال ۷۸ توسط سازمان ملل به ایران تحویل داده می شود و سپس به جرم هواپیما ربایی به اعدام محکوم می شود.

سال ۸۲ برای نخستین بار برای اجرای حکم به انفرادی برده می شود اما به دلایل نامعلومی اجرای حکمش به تعویق افتاده و تا به امروز با سنی بیش از ۶۰ سال نزدیک ۹ سال است که در انتظار مرگ و چوبه دار بسر می برد.

اعدام همیشه یکی از مسائل مناقشه آمیز حقوق بشر بوده است. بیش از ۱۶۰ کشور جهان مجازات اعدام را در قوانین خود ملغی کرده اند با این حال ایران و ۴۱ کشور دیگر جهان هنوز از مجازات اعدام در قوانین خود بهره می برند و متاسفانه ایران با توجه به نسبت جمعیتی خود با اختلاف زیادی در صدر کشورهای جهان قرار دارد.

آنچه که بیش از همه چیز حساسیت برانگیز است عدم رعایت دقیق آیین دادرسی عادلانه برای افرادی است که برایشان حکم اعدام صادر می شود. به خصوص افرادی که به اعدام های حکومتی از جمله اعدام های سیاسی، امنیتی، مواد مخدر یا امثالهم محکوم می شوند غالبا حتی از در اختیار داشتن وکلای اختیاری، حق دفاع آزادانه، مطالعه پرونده، دادگاه های عادلانه و … محروم هستند. در پرونده های مربوط به قصاص نیز میزان نفوذ شاکی و متهم در نوع و سرعت و اجرای حکم تاثیر زیادی دارد.

اینجا زندان رجایی شهر است!

با آنکه با ظرفیتی کمتر از هزار نفر ساخته شده است، نزدیک به ۵ هزار زندانی را در خود جای داده است. باور کردنی نیست اما حقیقت دارد. بیش از ۱۱۰۰ نفر در این زندان زیر حکم اعدام قرار دارند.

امروز دوم آبان ماه که این گزارش را می نویسم آمار افرادی که زیر حکم اعدام قرار دارند ۱۱۱۷ نفر است که در این میان ۷۳۴ نفر از آنان محکوم به قصاص بوده و باقی این تعداد یعنی ۳۸۳ نفر محکوم به اعدام، که ۱۴ نفر  از این افراد با اتهاماتی سیاسی و امنیتی محکوم به اعدام شده اند. نزدیک به هزار نفر آمار زندانیانی است که به حبس ابد یا احکام بالای ۲۰ سال محکومند که بسیاری از این افراد نیز به اعدام محکوم شده بودند که تا قبل از شکستن حکمشان عذاب ها و شکنجه زیر حکم بودن را تجربه کرده اند.

مباحث حقوق بشری و اجتماعی اعدام و تاثیرات مثبت و منفی آن در جامعه و همانطور در میزان کاهش و افزایش جرم در یک جامعه را به یک وقت دیگر و متخصصان آن می سپارم. اما دردناک تر و غیر انسانی تر از خود اعدام ، سال ها چشم انتظاری و عذاب کسی است که زیر حکم اعدام قرار دارد.

درباره محکومان به قصاص یک موضوع دیگر نیز بر این عذاب و انتظار می افزاید. کسانی که غالبا بر اثر یک نزاع یا یک لحظه عصبانیت مرتکب قتل شده به غیر از اینکه سال ها باید در انتظار مرگ باشند گاه و بیگاه برای اجرای حکمشان فراخوانده می شوند و طبق روال می بایست ۲۴ ساعت آخر را در انفرادی بگذرانند که به پای چوبه دار برده شده اما حکمشان به دلایلی به طور موقت لغو می شود و باید به سلول های خود بازگردند. این اتفاق دو، سه ، چهار حتی ده بار امکان دارد که تکرار شود. یکی از این افراد وقتی بیرون از زندان پیگیر کارهایش برای لغو حکم اعدام بودیم، وقتی برای چندمین بار حکم اعدامش به تعویق افتاده بود در یک تماس تلفنی گفت: ترا به خدا بگذارید اعدامم کنند. من یک بار مرتکب قتل شده ام اما ۱۳ بار برای اجرای حکم زیر طناب دار رفته ام. این مصداق بارز شکنجه است.

بنا بر یک آمار رسمی که توسط قوه قضاییه ارائه شده است، متوسط اجرایی شدن حکم اعدام ۵ سال است یعنی به طور میانگین هر محکومی ۵ سال تحت شکنجه قبل از اعدام قرار می گیرد البته بگذریم که محکومین زیادی بیش از اینها تحت این عذاب طاقت فرسا قرار گرفته و می گیرند و به جرات می توان گفت که این ۵ سال کف این انتظار است.

همه ی زندان ها برای جلب رضایت قصاص کمیته ای برای حل اختلاف دارند بلکه بتوان از خانواده ی شاکی رضایت گرفت اما این دفتر در زندان رجایی شهر یک سال است که به دستور رییس زندان تعطیل شده است.

اینجا زندان رجایی شهر است!

بیش از ۱۱۰۰ نفر منتظر برپا شدن چوبه های دار در مقابل چشمانشان هستند. ۱۱۰۰ نفر روز و شبشان را با کابوس مرگ به پایان می رسانند. آرزویشان کوچک است، می خواهند قبل از مرگ درخت را ببینند.


 


عمادالدین باقی

پرکشیدن دانشمندی چون احمد قابل از قفس خاکی برای همه به یک اندازه مصیبت‌بار نیست. به هر نسبتی که با شخصی قرابت فکری و دوستی وجود داشته باشد بار اندوه سنگین تر است. برای کسی که به قول خود او صمیمی‌ترین دوست بود نیز غمی است بزرگ اما خشنود از اینکه او با نیکنامی از دنیا رفت اما جای خالی‌اش به آسانی پر نخواهد شد زیرا اگر فهرستی از انسان‌های جسور را یا فهرست دیگری از افراد متفکر یا افراد متدین یا اخلاقی را بطلبید برای هر کدام به لیست بلندی دست می‌یابید اما در میان جمعیتی بزرگ اگر با چراغ به جستجوی کسانی برآیید که همه این صفات را با هم داشته باشند یعنی: دانشوری و عِلمیت، شجاعت، تقوا و اخلاق در سطحی عالی، تدین و سلامت نفس، نوآوری و نواندیشی، دلسوزی و عاطفی بودن، سخنور و پر تلاش بودن و… واقعا چند نفر را می‌توانید نام ببرید؟ از همین روست که اینان سرمایه‌هایی اجتماعی و کمیاب هستند که درباره‌شان گفته می‌شود درگذشت‌شان «ثُلمه» و حفره‌ای است بزرگ که با هیچ چیز پر نخواهد شد و این کسان در حیات و ممات، قدرشان شناخته نمی‌گردد و خیرخواهی‌های شان شنیده نمی‌شود و…

وقتی پیشنهاد نوشتن یادداشتی درباره او داده شد ذهنم در میان انبوه خاطره‌ها جولان می‌زد تا اینکه عکسی در اینترنت و در رسانه‌های تصویری منتشر شد(که یکی از دوستان آن را گرفته بود). ذهنم بر همان عکس قفل شد و آن را دستمایه یادبودی نوشتاری برای دوست عزیزم احمدقابل کرد چه این عکس گویی خلاصه یک داستان بود. عکسی خانوادگی در زیر تابلویی از یک سبد گل ساخته شده با صدف و پولک ماهی که در عکس‌های یادگاری فراوانی در خانه ما دیده می‌شود و به چشم افراد بسیاری آشناست. آقای نوریزاد از سینماگران شناخته‌شده کشور در تعریف «قاب تمثیلی» می‌گوید: «سینماگران واژه‌ای دارند به اسم «قاب». این قاب، انجماد هر آن چیزی است که در یک صحنه جا می‌گیرد. عکسی از صحنه‌ای است که یا باید فیلمبرداری شود یا آنکه فیلمبرداری شده. بهتر بگویم: چارچوبی از ذهن کارگردان است که دوربین فیلمبردار به آن عینیت می‌دهد».

احمد قابل انسانی بود که اگر در زمینه‌ای به احساس تکلیف می‌رسید چون برای آن احساس تکلیف حجت عقلی داشت سراپا شور و تعهد در اجرای وظیفه می‌شد. سال ۸۹ که آزاد شدم او که خود به تازگی آزاد شده بود به خانه ما آمد. زیر همان تابلو و روی همان مبلمانی که در عکس دیده می‌شود گفت که شرح جزییات را برای انتشار عمومی نوشته است و از من هم خواست چنین کنم. پاسخی برایش داشتم که بیان تفصیل آن مجالی دیگر می‌خواهد اما همانجا به عزم او و آینده پیش رویش واقف‌تر شدم.

مرداد ۱۳۹۰ در زندان دچار بیماری‌ای شد که وقتی به بیمارستان منتقلش کردند تومور مغزی تشخیص داده شد و تحت عمل جراحی اورژانسی قرار گرفت. شرح جزییات آن از زمان ابتلا تا انتقال به بیمارستان و اقدامات درمانی، خود داستانی دارد که اندکی از آن گفته شده است. آقای سعید منتظری پشت در اتاق عمل بود و با تاثر و نگرانی شدیدی ما را در جریان لحظه به لحظه آن می‌گذاشت و از همه التماس دعا داشت. پس از عمل جراحی و طی دوره درمان، احمد قابل به خانه منتقل شد.

به اتفاق خانواده به عیادتش رفتیم و آمیزه‌ای از اندوه و شادی بر همه ما مستولی شد. شادی از اینکه او زنده مانده است و اندوه از حال نزار و تن رنجورش. پس از عمل جراحی برای اطمینان از اینکه سلول‌های سرطانی از بین رفته‌اند یک دوره پرتو درمانی تجویز شد که باعث نازک شدن پوست سر و صورت و در نتیجه زخم‌هایی در نیم تنه بالای او و چاک‌های زخم در سر و گردنش شده بود و انسان را منقلب می‌کرد اما بازیابی هوش و حواس و تکلم‌اش امیدوار‌کننده بود و بینایی‌اش هم در مسیر بازیابی بود. او که قادر به برخاستن از بستر نبود گفت از سوی دادستانی و زندان برات آزادی‌اش را آورده‌اند و او آزادی مشروط خود را امضا کرده است. پیوسته با تماس تلفنی جویای احوالش بودیم. نزدیک سال نو بود که قصد سفر به مشهد و سومین عیادت را داشتیم که او خبری خوش داد و گفت این بار خودش با پای خود به تهران خواهد آمد. با همت آقای ملکی که از نجف آباد به مشهد رفته بود احمد قابل به همراه خانواده، ایام نوروز سال۹۱ را به نجف‌آباد، یزد و قم رفت سپس به تهران آمد. وقتی از در وارد شد او دیگر آن احمد قابل چابک و نطاق نبود هر چند همچنان خوش سیما اما شکسته به نظر می‌رسید و قدری خمیده که عصایی یاریش‌اش می‌کرد ولی استوار و امیدوار.

امید او و همه به روند بهبودی‌اش برای نادیده گرفتن بقیه مشکلات کفایت می‌کرد. شادی در سیمای همسر صبور و دخترش و سایرین در این تصویر، یک شادی از عمق وجود است. تصویری که غم و رنج گذشته را با امید به روزهای آینده، در خود خلاصه کرده است. او به مشهد بازگشت اما چند هفته‌ای نگذشت که دیو مخوف بیماری دوباره به سراغش بازگشت و ناگهان خزانی در امیدها افکند. برای بار دوم تومور بدخیم بازگشته بود و این بار برای درمان به تهران منتقل شد. ترکشی که از دوران جنگ هنوز مهمان بدنش بود به سوی نخاع حرکت کرده و مانع عکسبرداری‌های جدید بود و باید قبل از عکسبرداری و جراحی مجدد ترکش را بیرون می‌آوردند. تمام لحظه‌ها و روزهای حساس این دوره درمانی و سخت و دردناک که بر او و خانواده‌اش گذشت نیز درخور تحریر است.

احمد قابل عضو هیات امنای انجمن دفاع از حقوق زندانیان و همراهمان نیز بود. وقتی در بیمارستان سینا با آقای محمودیان که مسوول امور دفتری انجمن بود و از زندان تحت‌الحفظ برای درمان به سینا منتقل شده بود روبرو گردید اشک در چشمانش حلقه زد. در دوره جدید، او و خانواده و همه دوستانش ماه‌ها در کشمکش بیم و امید بودند و در این مدت لحظه‌ها و رخدادهایی از گفت و شنودها و رویاهای احمد قابل بودند که باید همه‌اش را نوشت لحظه‌هایی که تا آخرین ساعات زندگی‌اش ادامه داشت. روزهای آخر که خبر مرگ مغزی‌اش منتشر شد به همراه آقای سعید منتظری و آقای حجتی برای عیادت او و دیدار با خانواده‌اش به مشهد عزیمت کردیم و چند روزی را در حالت خوف و رجا در آنجا بسر بردیم. هر قطره‌ای که از باک «سرم» می‌چکید موجی در خیال اطرافیان می‌افکند،چه حاکی از جذب و دفع و از نشانه‌های تداوم حیات بود، گفت و شنودهای پشت در سی سی یو، حال و هوای عجیبی داشت و همه را میان زمین و هوا معلق کرده بود و این حالت تضاد، یکبار به انفجاری در همسر رنج دیده‌اش انجامید و فریاد استغاثه‌اش را در محیط بیمارستان به آسمان بلند کرد. او مدت‌ها در هول و هراس ماندن و رفتن احمد بود. طولانی‌شدن اعلام‌نظر قطعی پزشکان درباره حیات یا ممات او اندک اندک همسرش را برای پذیرش واقعیتی تلخ مهیا کرده بود. مادر احمد تاکنون داغ چهار فرزند از جمله شهادت یکی از آنان در جبهه‌های جنگ را به چشم خویش دیده است (منهای داغ کشته شدن دو نوه و دامادش در یک سانحه و شهادت نوه دیگرش در جنگ و حبس‌های فرزندان) که چه سخت و پرشکیب است مادر داغ فرزند را ببیند. هنگامی که به دیدار این مادر شکیبا رفته بودیم همسر احمد گفت ۲۵ سال پیش احمدآقا خوابی دیده بود که جزییات آن را به‌خاطر ندارم اما اجمالش این بود که در رویایی صادقه به او گفته شده بود ۲۵ سال دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند. او محاسبه‌ای انجام داد و گفت سال ۱۳۹۱ بیست و پنجمین سال است اما کو تا سال ۹۱٫ گرچه در مدت بستری گاهی امیدها و رویاهایی درباره درمان شدن برای احمد به وجود آمده بود اما به‌تازگی و پس از دومین جراحی تومور مغزی به همسرش یادآوری کرده بود که در سال ۹۱ هستیم و من رفتنی هستم. روز بعد از نقل این خاطره که پرستاران درخواست آب میوه کردند تا چند سی سی به احمدآقا بخورانند همسرش دوباره امیدوار شده بود و در میانه این تضاد خرد شده و تاب و توانش بریده بود تا اینکه درست در زمانی که آقا‌هادی در آخرین دیدارش از برادر، خبر از بهبودی رنگ رخسارش داد و کورسوی امیدی را در اطرافیان به وجود آورد ناگهان خبر آمد که قلب پاک احمد ایستاد و سرانجام بیم بر امید غلبه کرد و آن چهره‌های شاد در قاب عکس را داغدار کرد اما قاب عکس قابل در خاطره‌ها خواهد ماند. احمد قابل به‌خاطر آثار فکری و وجودی‌اش، خود، به یک قاب تمثیلی در تاریخ اخیر ما تبدیل گردید.

منبع: آسمان، شماره ۳۳


 


آیت الله دستغیب درباره ظهور امام زمان (عج) می گوید: ظهور حضرت، پاسخى است به دادخواهى مظلومین، از دست ظالمان و معمولا در هر جامعه‌اى، درصد بیشتر مردم اسیر ظلمند، و ظالمین، از یک یا دو درصد تجاوز نمى‌کنند، لذا هنگام ظهور، این ستمگرانند که در مقابل حضرت مى‌ایستند، نه ستمدیدگان. آرزوى این بیچارگان، رهایى از زیر یوغ ظلم است و وقتى کسى را ببینند که مى‌تواند آنها را نجات دهد، مسلما یاریش مى‌کنند.

این مرجع تقلید معتقد است: در میان ستمگران نیز همه یک جور نیستند؛ بعضى بار سنگین‌ترى از ظلم بر دوش دارند و بعضى عمّال ظالمینند، که یا فریب خورده‌اند یا ناچار شده‌اند. بیشتر آنها هم وقتى حضرت صاحب را ببینند، تسلیم مى‌شوند. بنابراین تعداد بسیار اندکى در مقابل امام زمان مى‌ایستند و با ایشان مى‌جنگند و هلاک مى‌شوند. پس چنین نیست که در هنگام ظهور، آن قدر مردم کشته شوند که جوى خون یا دریاى خون به راه بیفتد. اگر خدا مى‌خواست زمین را با کشتن مردم پاک کند، با زلزله‌اى یا صاعقه‌اى یا مَرَضى این کار را مى‌کرد و دیگر نیازى به حضرت صاحب الزمان نبود، در حالى که هدف ظهور، آشنا کردن مردم با خدا و تقرّب آنان به او است، نه کشتن و جهنمى کردن آنها.

گزارش بیانات ایشان در جلسه تفسیر قرآن خود را به نقل از وب سایت حدیث سرو در ادامه بخوانید:

تفسیر سوره نساء جلسه  ۶۶ ، آیات‌ ۱۱۳ و  ۱۱۴

لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إلّا مَنْ أمَرَ بِصَدَقَةٍ أو مَعْرُوفٍ أو اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أجْرآ عَظیمآ( ۱۱۴)

وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرآ( ۱۱۵)

«در بسیارى از سخنان مخفیانه‌ى آنان خیرى نیست، مگر کسى که به صدقه، یا کار نیک یا اصلاح میان مردم فرمان دهد و هر کس در طلب رضاى خدا چنین کند، به زودى پاداش بزرگى به او کرامت خواهیم کرد.» (۱۱۴)

«و هر کس بعد از روشن شدن راه حق، با رسول خدا به مخالفت برخیزد و راهى جز راه مؤمنین درپیش گیرد، او را در همان راه که برگزیده، وامى‌گذاریم و به دوزخش مى‌کشانیم و چه بد سرانجامى است.» (۱۱۵)

نجواهاى پنهانى

لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ؛ «نجوا» به معنى سخن محرمانه و درگوشى است. بعضى معتقدند اصل آن از «نجوة» به معنى مکان مرتفع است که سیل به آن نمى‌رسد. گویى نجوا کنندگان سخن خود را به محلى بالا مى‌برند که کسى غیر از خودشان به آنجا نمى‌رسد. (قاموس قرآن، ۷، ۲۷)

تشکیل مجالس سرّى براى گفت و گو درباره‌ى موضوعاتى خاص، به دور از چشم دیگران نیز نجوا قلمداد مى‌شود. به طور کلى این گونه مجالس و سخنان درگوشى، مورد رضاى خداى تعالى نیست و بیشتر به عمل شیطان مى‌ماند، مگر آنکه براى یکى از این سه چیز باشد:

اِلّا مَنْ أمَرَ بِصَدَقَةٍ؛ اگر عده‌اى دور هم جمع شوند و به طور مخفیانه براى کمک به شخص آبرودارى هم‌فکرى و همکارى کنند و از این کار نیّتى جز رضاى خدا نداشته باشند، بهره‌مند از پاداش بزرگ الاهى مى‌شوند.

این را نیز باید دانست که صدقه منحصر به مال نیست و کمک براى رفع هر نوع گرفتارى از دیگران، نوعى صدقه محسوب مى‌شود. امیرامؤمنین علیه السلام مى‌فرماید: یکى از مصادیق صدقه این است که انسان از شأن و وجهه‌ى خود براى خیر رساندن به دیگران استفاده کند. البته این غیر از پارتى‌بازى و یا سفارشات ناحق و سوء استفاده از موقعیت خویش است.

أوْ مَعْرُوفٍ؛ یکى دیگر از استثنائات نجوا، مطلق کار خیر و پسندیده است؛ تشکیل جلساتى به منظور اشاعه‌ى یک معروف یا جلوگیرى از یک منکر ـ البته از راه شرعى و عقلى آن ـ از مصادیق معروف است.

أوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ؛ سومین مورد جواز نجوا، آنجا است که با هدف رفع کدورت و ایجاد صلح و آشتى میان مردم و گروه‌هاى مختلف صورت گیرد.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ أجْرآ عَظیمآ؛ کسانى که فقط به منظور جلب خشنودى پروردگار، و نه به دست آوردن اسم و رسم یا حفظ شأن و شهرت خویش، به طور مخفیانه این کارها را مى‌کنند، از پاداش بزرگ خداوند بهره‌مند مى‌گردند.

اگر نجواها و جلسات محرمانه با هدفى متضاد با اهداف فوق صورت پذیرد؛ مثلا عده‌اى دور هم جمع شوند تا براى کسى زحمتى ایجاد کنند، یا آبرویش را بریزند، یا اتّحاد میان قوم یا ملّتى را از بین ببرند، یا در اعتقاداتشان شبهه افکنند، مشمول عذاب دردناک خداى تعالى مى‌شوند.

کناره‌گیرى از پیامبر

وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ؛ «شقاق» به معناى جدا شدن در اثر مخالفت و دشمنى است. هر کس، پس از آنکه هدایت برایش روشن شد، از رسول خدا جدا شود و با او به دشمنى برخیزد و از مسیر اهل ایمان بیرون رود، خداى تعالى او را در همان راهى که برگزیده، به خود رها مى‌کند و در آخرت به دوزخش مى‌افکند.

یکى از تأویلات این آیه، همان شأن نزولى است که ذکر شد. مجمع البیان درباره عاقبت آن مرد (ابن ابى ابیرق) مى‌نویسد: وى به کفر گرایید و مرتد شد و به مشرکین مکه پیوست. در آنجا نیز دیوارى را سوراخ کرد که به خانه‌اش دستبرد بزند ولى دیوار بر سرش فروریخت و هلاک شد. کلبى گوید: او به شام رفت. در یکى از منازل میان راه دست به سرقت زد و مقدارى متاع دزدید ولى پیش از فرار به دام افتاد و آن قدر سنگش زدند تا مرد.

تأویل دیگر آیه

یکى دیگر از تأویلات آیه، دشمنان مولا على علیه السلام و فرزندان معصوم اویند. هر کس با وجود علم به ولایت ایشان و روشن شدن راه هدایت، از فرمان پیامبر سرپیچى کند و به غیر راه مؤمنین رود، به خود واگذار مى‌شود و به جهنم درمى‌افتد.

علّت زیر پا گذاشتن دستور پیامبر یا در مراحل بعد، دستورات ائمه اطهار علیهم السلام، گاه دلخور بودن از آنان بر اثر یک سوء تفاهم یا سوء ظن بى‌مورد و گاهى به خاطر ریاست‌طلبى و یا حسادت به جایگاه آنان بود. بعضى اوقات فقط یک نفر از راه ایشان کنار مى‌گیرد، اما بعضى اوقات کسى پیش مى‌افتد و عدّه‌ى زیادى رابه دنبال خود مى‌کشاند و تا ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه مردم را از راه آنان منحرف مى‌سازد. کسانى که در مقابل حضرات معصومین ادّعاى امامت داشتند، چه از خلفا و چه از دانشمندان، همگى از مصادیق (مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ) هستند.

واقعآ جاى بسى تعجب است که افرادى پیدا شوند و به کسى چون حسین بن على علیه السلام که پیامبر آن همه درباره‌اش سفارش فرمود، لقب خارجى دهند و او را از دین جدّش برکنار بدانند و بگویند بر امام وقت (یزید بن معاویه) خروج کرده است. این نتیجه‌ى عوض شدن همه‌ى ارزش‌هاى دینى و اجتماعى است.

در زمان امام حسن علیه السلام نیز با وجود آنکه ابتدا مردم با ایشان بیعت کردند، دسته دسته به معاویه پیوستند و حتى قول خیانت به آن حضرت را به معاویه دادند.

در تفسیر عیاشى آمده است که وقتى امیرالمؤمنین در کوفه بود، عدّه‌اى از مردم نزد ایشان آمده، درخواست کردند براى نمازهاى مستحبى ماه رمضان امام جماعتى معیّن کند. حضرت نپذیرفت و آنها را از برگزارى جماعت نهى کرد. آنها در مسجد جمع شدند و گریه کنان فریاد مى‌زدند: «وا رمضانا، وا رمضانا» حارث اعور نزد امیرالمؤمنین آمد و عرض کرد: مردم ضجّه مى‌زنند و از این سخن شما ناراحتند. حضرت وقتى چنین دید، فرمود: رهایشان کن. هر کس را که مى‌خواهند براى نماز انتخاب کنند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: (وَ من یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرآ).

تشخیص مؤمنین

براى قدم گذاشتن در راه مؤمنین، ابتدا لازم است مؤمن را بشناسیم و بدانیم این لفظ به چه کسى اطلاق مى‌شود. مؤمن کسى است که به اصول پنجگانه‌ى دین اسلام معتقد باشد و بر اساس این اعتقادات، واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند و در این انجام و ترک، راه را بر هر توجیهى ببندد. در سخنان اهل بیت، شاخصه‌هاى دیگرى نیز براى مؤمنین بیان شده است از جمله: راستگویى، پرهیز از ظلم و وفاى به عهد.

دوران ظهور

در روایت است که حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه زمین را پر از عدل و داد مى‌کند، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده بود.

روشن است که ظهور حضرت، پاسخى است به دادخواهى مظلومین، از دست ظالمان و معمولا در هر جامعه‌اى، درصد بیشتر مردم اسیر ظلمند، و ظالمین، از یک یا دو درصد تجاوز نمى‌کنند، لذا هنگام ظهور، این ستمگرانند که در مقابل حضرت مى‌ایستند، نه ستمدیدگان. آرزوى این بیچارگان، رهایى از زیر یوغ ظلم است و وقتى کسى را ببینند که مى‌تواند آنها را نجات دهد، مسلمآ یاریش مى‌کنند.

در میان ستمگران نیز همه یک جور نیستند؛ بعضى بار سنگین‌ترى از ظلم بر دوش دارند و بعضى عمّال ظالمینند، که یا فریب خورده‌اند یا ناچار شده‌اند. بیشتر آنها هم وقتى حضرت صاحب را ببینند، تسلیم مى‌شوند. بنابراین تعداد بسیار اندکى در مقابل امام زمان مى‌ایستند و با ایشان مى‌جنگند و هلاک مى‌شوند. پس چنین نیست که در هنگام ظهور، آن قدر مردم کشته شوند که جوى خون یا دریاى خون به راه بیفتد. اگر خدا مى‌خواست زمین را با کشتن مردم پاک کند، با زلزله‌اى یا صاعقه‌اى یا مَرَضى این کار را مى‌کرد و دیگر نیازى به حضرت صاحب الزمان نبود، در حالى که هدف ظهور، آشنا کردن مردم با خدا و تقرّب آنان به او است، نه کشتن و جهنمى کردن آنها.

شرح مناجات شعبانیه

حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نجابت

«فَقُلْتَ مَا أنْتَ أهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ اِلَهِی اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ وَ اِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرَارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسِیلَتِی»

پروردگارا! پس فرموده‌اى «مَا أنْتَ أهْلُهُ» تو اهل نیستى و فرو بردى به قعر دریاى عفو خودت و مرا در آن غریق فرمودى. فرمودى «مَا أنْتَ أهْلُهُ» عرض شد نعم ما انا اهلٌ ولى در اثر توکل مرا در عفو خودت غرق فرمودى. و اگر عفو فرمودى مرا هیچ کس سزاوارتر از این عطا و این بخشش جز تو نیست. این عنایت از فضل خاص حضرتعالى است. پروردگارا! اگر مرگ من نزدیک شده ولى عمل من موجب قرب من نشده و عمل من در مقابل عطاى تو هیچ اندر هیچ است پس به تحقیق قرار داده‌ام اقرار به گناه خودم را وسیله‌اى براى تفضّل تو و تقرّب به تو و نجات خودم. الآن اعتراف مى‌کنم که من بد هستم و تو خوب و من جاهل و تو عالم.

قبلا فرمود: خدایا مثل اینکه خودم را در محضر تو حاضر مى‌دانم و رحمت تو جان مرا اداره کرده و من غوطه‌ورم در نعم تو و در احسان تو و در فضل تو. براى من این مسلّم است که این‌جور است مسئله، پس حالا که نسبت به نشئه دوم غفلاتى دارم، این‌جور نیست که تو را مى‌شناسم و غفلت از تو نداشتم، غفلت دارم. اگر عفوم بکنى «اِلَهِی اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ» چه کسى لایق‌تر از تو هست براى عفو کردن؟ تو صاحبخانه هستى که هستى؛ همه کاره هستى که هستى؛ غنى هم هستى. تو اولى هستى که عفو بفرمایى من را بالنسبه به دیگران. سزاوار به عفو تویى و چیزى هم از دستگاه تو کم نمى‌شود. «اِلَهِی اِنْ عَفَوْتَ» از بنده‌ى نادانى مثل بنده، کیست اولى و سزاوارتر به این کار از حضرتعالى؟

خدایا اگر نزدیک شده مرگ من ولى اعمالم مقرِّب نیست در درگاه تو، «قَدْ دَنَا أجَلِی» مرگ نزدیک شده به من و اگر عمل من پذیرفته درگاه تو واقع نشده و عمل من نزدیک کننده نبوده به تو «فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرَارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسِیلَتِی» ولى نزد تو اقرار به گناه مى‌کنم. همین اقرار خودم نزد پروردگار عالم وسیله نجات من است «فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرَارَ بِالذَّنْبِ». مى‌گویم: خدایا من بد کردم؛ تو خوب هستى، من بد. همین که مى‌گویم تو خوب هستى، من بد، دلّال ترقّى من مى‌شود؛ دلّال نجات من مى‌شود؛ وسیله نجات من مى‌شود.

روى کفن حضرت سلمان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرقوم فرمودند همین کلمات را به لسان دیگر. در مدائن بغداد مرقوم فرمودند، از لسان جناب سلمان است : «وفدت على الکریم» وارد شدم به شخص کریم؛ وارد شدم به خانه کریم؛ به خانه خداى کریم. «وفدت على الکریم بغیر زادٍ»؛ یعنى نماز شب مقبول نیاوردم؛ روزه مقبول هم نیاوردم؛ حج مقبول هم نیاوردم؛ هیچى نیاوردم. «بغیر زاد»، زاد یعنى عمل صالح، بیانشان کن، زاد زاد، «مِن» بیانش مى‌کند: «من الحسنات و القلب السلیم» قلب سلیم هم ندارم؛ قلب خالص هم ندارم؛ قلب پاک هم ندارم؛ عمل هم ندارم، ولى کجا مى‌خواهم وارد شوم؟ خانه اول کریم مى‌خواهم وارد شوم. اگر بخواهند به خانه اول کریم حقیقى وارد شوند، «و حمل الزاد اقبح کل شىء». آى خدا آمدم، نماز خوبى هم آودرم! این قبیح است، بنده خدا. «و حمل الزاد اقبح کلّ شىء اذا کان الوفود على الکریم» اگر بر اکرم الاکرمین مى‌خواهى وارد شوى، کوله پشتى بارسنگین بر مى‌دارى مى‌برى کجا؟ مگر آنجا نیست؟ آقا یک گلى ببریم براى خدا. بله گل ببر براى خدا لکن معنایش این است که عقلت را عوض کن نسبت به خدا؛ عقل و شعورت را نسبت به خدا عوض کن؛ یعنى بدان خدا، هم حاضر است، هم کریم است، هم دوستت مى‌دارد. نقل حرف آخوند و سیّد نیست، حرف صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است؛ حرف قرآن مجید است.


 


مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران با اعلام این که طبق گزارش وزارت بهداشت به واسطه چند آلاینده تعداد مرگ و میرهای ناشی از آلودگی هوای تهران سالانه به ۴ تا ۵ هزار نفر می‌رسد، گفت: میزان آزبست در تهران ۵۰ تا ۱۰۰ برابر شهرهای پاک است.

به گزارش مهر، کارگاه تخصصی “ترافیک و رسانه” که ویژه خبرنگاران رسانه‌های جمعی برگزار شده بود، با طرح مباحث چالشی در حوزه آلودگی هوا از سوی مدیر عامل شرکت کنترل کیفیت هوا آغاز و با تشریح مبانی مهندسی حمل و نقل و ترافیک از سوی رییس دانشکده مهندسی عمران دانشگاه تربیت مدرس پایان یافت.

یوسف رشیدی به عنوان نخستین مدرس این کارگاه با بر شمردن نقاط مثبت و منفی موضوع آلودگی هوا و مرور برنامه‌های کاهش آلودگی هوا در ۸ کلان شهر کشور، گفت: در بحث نظارت در حوزه آلودگی هوا بسیار ضعیف عمل کرده‌ایم.

وی با اشاره به اینکه هم در زمینه سوخت استاندارد و هم در زمینه خودروی استاندارد با چالش رو به رو هستیم، اظهار کرد: تلنباری از قوانین اجرا نشده و قوانینی که قابلیت اجرا ندارند، مانند موظف کردن وزارت نیرو به بارور کردن ابرها در شرایط هشدار آلودگی هوا را داریم.

رشیدی با بیان اینکه در حوزه آلودگی هوا روح کارشناسی در قوانین وجود ندارد و نگاهمان در این حوزه سطحی و ساده انگارانه است، تصریح کرد: نخستین گام برای کاهش آلودگی هوا اتفاق نظر ملی بر مبنای این است که خسارات آلودگی هوا بر سلامت انسان‌ها باید متوقف شود.

وی با تأکید بر اینکه فشار افکار عمومی در موضوع آلودگی هوا حرف اول را می‌زند، اضافه کرد: ظاهراً اعتراض به وضعیت آلودگی هوا به جز خبرنگاران رسانه‌ها به دو سه نفر در شهرداری تهران محدود شده و کمتر شاهد اظهار نظری از جانب مسئولان حوزه محیط زیست و کارشناسان این حوزه در خصوص وضعیت موجود هستیم.

رشیدی با ارائه تصویری اجمالی از شهر تهران، اعلام کرد: کلکسیونی از انواع آلاینده‌ها و تلنباری از انبوه قوانین اجرا نشده داریم و برآورد می‌شود خسارات آلودگی هوا به کشورمان هر سال بالغ بر ۸ میلیارد دلار باشد.


 


سازمان مجاهدین انقلاب با صدور اطلاعیه ای، در گذشت مرحوم احمد رضوی، پدر همسر بهزاد نبوی را به او و خانواده همسرش تسلیت گفت.

به گزارش تارنمای «امروز»، متن این پیام به شرح زیر است:

برادر گرانقدر بهزاد نبوی

خاندان محترم رضوی

مطمئنا در روزهایی که آلام و مصائب بی شمار خانواده شما را مورد هجمه قرار می دهد، در اندوه عزیزی به سوگ نشستن بیش از پیش بر آلام می افزاید.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، درگذشت بزرگ خاندان رضوی، مرحوم مغفور احمد رضوی را به محضر برادر عزیز بهزاد نبوی و خاندان محترم رضوی تسلیت عرض کرده و از خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت و برای بازماندگان صبر و پایداری مسئلت دارد. امید آن است که گشایش در امور، از حجم این سختی ها بر خانواده شما بکاهد.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران

(شاخه خارج کشور)

هشتم آبان ماه


 


خیلی رو می خواهد که حاکمیتی (به معنای اعم کلمه، یعنی تمام اجزای قدرت حاکمه) که تمام پول نفت می رود در جیبش و دخالتهایش هر فعالیت اقتصادی که از سطح بقالی و سبزی فروشی و نمکی فراتر برود را عملاً تخریب می کند، برگردد و بگوید بازار ارز را فلانی و بهمانی (چند تا حرف الفبا مثل ص.ج. ش. ک. هم استفاده کنید تا موضوع خیلی پلیسی جنایی شود) به هم می زنند. بعدش هم وبسایتها انگار مسابقه می دهند با هم در یافتن این ص.ج. ها و توضیح می دهند که چگونه این ص.ج. با همکاری پسر خاله اش و همسایۀ عمه اش با حمایت «مراکز قدرت و ثروت» یک شبه اقتصاد ایران را به هم ریختند و ما را دشمن شاد کردند.

طبق تعریف، حاکمیت یعنی «قدرت» و اعمال آن. حاکمیت در ایران به دلیل تعریف گسترده ای که از قدرت دارد، این تعریف را به منتها درجه اش اعمال می کند، مقتدارنه. در نتیجه وقتی تو می گویی «مراکز قدرت»، خوانده می شود «حاکمیت». گریز ص.ج. از دخالتهای مقتدرانه مراکز قدرت بیشتر شبیه شوخی است، هر چند بر روی کاغذ بتوانی قوانین مربوطه اش را پیدا کنی. در نتیجه تنها یک راه می ماند برای فعالیت و آنهم شریک کردن «قدرت » است در فعالیت. مثالهایش را خودتان بهتر و بیشتر از من می دانید.

داستان مراکز ثروت حتی از مراکز قدرت هم بامزه تر است. در کشورهای سرمایه داری اگر از مراکز ثروت صحبت کنید، انگشت اشاره می چرخد به سمت شرکتهای نفتی، بانکها، ماشین سازیهای بزرگ، شرکتهای سرمایه گذاری و امثالهم که همگی خصوصی اند. در ایران اما انگشت اشاره فقط می تواند برود به سمت حاکمیت. منبع ثروت و تنها ثروتمند بزرگ در ایران حاکمیت است و لا غیر. در نتیجه متهم اصلی در مشکلات اقتصادی حاکمیت است ولا غیر. وقتی کسی می گوید فلانی با اتصال به منابع قدرت و ثروت فلان کار را کرده یا بهمان جرم را مرتکب شده از دید اقتصادی فقط یک معنی دارد: حاکمیت در این کار دخیل است.

شرایط کنونی اقتصاد را که حتماً دنبال می کنید. دولت برای یک دهه خرج کرد و خرج کرد و خرج کرد. برای تامین مالی خرجهایش هم هر چه پول نفت بود را به ریال تبدیل کرد و برای باقی مخارجش هم پول چاپ کرد. تا اینجای کار مثل آقا زاده ای بود که آقا جانش (نفت) پول تو جیبی بهش می داد کرور کرور. خرجهای پنهانی اش را هم یواشکی از کیف مامان جانش برمی داشت. حالا که آقا جانش (بازار نفت) اما و اگر درآورده مانده چه کار بکند با اینهمه عادت به خرج کردن. قیمت دلار که باید در طول یک دهه با تورم بالا می رفت، ماند و ماند تا در طول یکسال بپرد بالا. و شد آنچه می بینیم.

در این وضعیت دولت دارد چه کار می کند؟ جواب: هر کاری که می شود کرد تا شرایط سخت را به بحران اقتصادی تبدیل کرد.

۱٫ دولت بازار ارز را کلاً از بین برد. قیمت ارز را برای برخی از نور چشمی ها در حد ۲۵۰۰ تومان نگه داشته و برای بقیه به بی نهایت رسانده است. یعنی اگر ارز بخواهید اصولاً نمی توانید پیدا کنید؛ مهم نیست چه قیمتی بخواهید بپردازید.

۲٫ آنقدر نااطمینانی به بازار وارد کرده که همه دست از کار کشیده اند و منتظرند ببینند چه می شود. تولید کننده می گوید ارز پیدا نمی کنم که مواد لازم را بخرم. و اصولاً حتی اگر ارز هم داشته باشم مگر مرض دارم این کار را بکنم، وقتی دولت پایش را کرده در یک کفش که قیمت ارز باید بیاید پایین. راه حلش ساده است. کارخانه بسته شود، تولید بخوابد، کارگران بروند دنبال کارشان، من هم کار و کاسبی را بر می دارم می برم دوبی خانه می خرم می گذارم بماند.

۳٫ کنترل قیمت بعد از طرح یارانه ها کم تولید کننده ها را ورشکست کرده بود که حالا مضاعفش کرده اند به خاطر دلار. راه حل تولید کننده هم همان است که در بالا گفتم، تولید بی تولید.

۴٫ دولت دادش درآمده که این تولید کننده های بی انصاف حتی وقتی بهشان ارز ارزان می دهند (که نمی دهند) کالایشان را به قیمت ارز آزاد حساب می کنند و می فروشند. شما که ماشاالله خودت دستت توی کار است، و تولید کننده که نه، وارد کننده که هستی، یا حتماً اخوی گرامی و پسر عموی عزیز هستند. مگر انتظار دیگری داشتی. بعلاوه مگر وقتی تولید کننده کالایی را با ارز مثلاً ۴۰۰۰ تومانی خرید و آورد و تولیدش را کرد و بعد ارز آمد روی سه هزار یا دو هزار و پانصد تومان، کسی برای رعایت «انصاف» حاضر است کالای او را گران بخرد. این طرف قضیه را می گویید، آن طرفش را فراموش می کنید.

۵٫ داستان صادر کننده از این هم با مزه تر است. دولت پایش را کرده توی یک کفش که باید ارزت را بیاوری بدهی به من به ۲۵۰۰ تومان. گیر داده به ماجرای پیمان سپاری برای صادرات. مگر مغز خر خورده صادر کننده که این کار را بکند. ارزش را نگه می دارد توی حساب بانکی اش در خارج. خیلی هم محکم بایستی کارش را ول می کند می رود پولش را آپارتمان می خرد توی برج زعفرانیه، از پسر خاله و نوادۀ عموی شما که سازنده هستند ماشاالله، می گذارد بماند و شورای شهر هی توی سر خودش بزند که ما فلان تعداد آپارتمان خالی داریم. دولت دارد الکی الکی با دو تا بخشنامه همین صادرات بخور و نمیر را هم از بین می برد. خجالت دارد مقایسۀ صادرات کشور با کشورهایی که اندازۀ یک استان کشور هم نمی شوند.

۶٫ و جایزۀ ویژه تخریب به سبک بمب هیدروژنی تعلق می گیرد به ایدۀ خارق العادۀ برگشت به نظام کوپنی. فکر کنم اینکه کسی در مورد این ایده مطلبی ننوشت برمی گردد به اینکه بر و بچه ها مانده اند چه بگویند!

خلاصۀ کلام اینکه صادر کننده های قطعنامه ها و طرفداران تحریمها مانده بودند چطوری می توان تولید را در ایران خواباند و چطوری می توان دسترسی ایران به ارز را محدود کرد. حداکثر کاری که توانستند بکنند این بود که فروش نفت را که قابل کنترل است محدود کنند و مبادلات بزرگ پولی را مشکل کنند. هیچ کاری نمی توانند با تولید گوشت و گندم و رب گوجه فرنگی و شیر و هزار تا محصول مشابه بکنند. صادرات در ابعاد کوچک را هم، که می شود به آسانی انجام داد و ارز آن را دستی یا از طریق واسطه ها آورد به کشور، نمی توانستند مانع شود. مانده بودند دست به دهان که خوشبختانه تصمیم گیران خودمان به دادشان رسیدند. با بستن بازار ارز و کنترل قیمتها و دوبامبی زدن توی سر صادر کننده کاری که تحریم کننده ها نمی توانستند بکنند را در عرض یک هفته تمام و کمال انجام دادند و پرونده اش را بستند، تمیز!

پارسال در همین مواقع در نوشته ای به ماجرای دم روباه اشاره کردم. روباه وقتی به مرغدانی می زند ولی نمی تواند داخلش شود، سوراخی پیدا می کند و دمش را داخل مرغدانی می کند. مرغها آشفته می شوند و سوراخی پیدا می کنند تا خود را نجات دهند. و این یعنی خودکشی. و دقیقاً اتفاقی است که الان دارد در اقتصاد ما می افتد.

… من این نوشته را البته به این هدف ننوشتم که تصمیم گیران بخوانند و اقتصاد را سر و سامان دهند. زعمای قوم سرشان شلوغتر از این حرفها است. بعلاوه من را چه به این تخیلات و آرزوهای بزرگ. این نوشته و بسیاری نوشته های دیگر مقتضای کار من است. و، به نوعی در جواب ایمیل ها ونظراتی که می گیرم که برو بینیم بابا حالت خوشه توهم، باور دارم که همه مان، اگر خیلی گرفتار نیستیم، بهتر است به جای آروزهای بزرگ و حرفهای خیلی بزرگ کارشان را انجام دهیم و سعی کنیم درست انجام دهیم. و البته درک می کنم حال گرفتاران را…

اقتصاد ایران در شرایط سختی است، اوضاع خیلی بدتر هم خواهد شد. انتظار بهبود بزرگی هم در آیندۀ نزدیک نمی رود. ولی این به معنای فروپاشی نیست. فروپاشی وقتی اتفاق می افتد که همگی دست از کاری که باید بکنیم، بکشیم.

منبع: وبلاگ مجله اقتصادی


 


هنوز یک هفته از هشدار کلمه در مورد موج جدید بیکاری در صنعت خودرو سازی نگذشته است که خبرهای دردناک تازه ای از گوشه و کنار ایران مبنی بر بحران در این بخش از صنعت به گوش می رسد.

در تازه ترین گزارش رسیده به کلمه، کارخانه بلبرینگ سازی ایران- تبریز به علت تحریم ها و بحران نقدینگی در آستانه ورشکستگی و تعطیلی کامل قرار دارد.

چندی پیش نیز اعتصاب ۴۰۰ کارگر کارخانه بنیان دیزل تبریز هفته های متوالی دست به اعتصاب زده بودند. دلیل این اعتصاب انتقال اجباری کارگران به کارخانه‌ها و کارگاه‌ها در سایر شهرهای استان آذربایجان شرقی اعلام شده است. مدیر عامل و مالک کارخانه بنیان دیزل تبریز، محمدرضا زنوزی مطلق، یکی از متهمین پرونده فسادهای مالی دولت احمدی‌نژاد، تصمیم به انتقال اجباری کارگران به سایر کارگاههای خود در شهرستان آذرشهر و عجب شیر گرفته است.

محمد اسماعیل سعیدی نماینده تبریز در مجلس نسبت به این خبر عکس العمل نشان داده بود و در این باره به ایلنا گفت: “بیش از ۴۰۰ کارگر کارخانه بنیان دیزل در حال حاضر بیکار شده‌اند و طبق قولی که مدیریت این مجموعه به کارگران داده است، قرار بر این شده تا هر کدام از آنان که می‌خواهند به کار ادامه دهند، به کارگاه‌های تولیدی در ۲۰ کیلومتری شهر تبریز منتقل شوند. سعیدی در مورد شائبه انتقال کارگران به شهرستان عجب شیر و مراغه اظهار داشت: مدیدیت کارخانه به ما قول داده است که چنین اتفاقی نیافتد


 


عبدالله نوری هم مثل بسیاری دیگر از اصلاح طلبان، نگران امروز و فردای ایران است. او می گوید: نمی توان این شرایط بغرنج و پیچیده ای که امروز ایران در آن گرفتار شده را با بی عملی طی کرد، حالا چه حرکت اصلاح طلبان ناظر به در دست گرفتن قدرت باشد و چه معطوف به اقداماتی باشد که بهبود اوضاع کشور را به همراه آورد. در شرایطی که سوء مدیریت و تصمیمات غیر اصولی منافع ملی را با مخاطرات جدی روبرو کرده و مشکلات و بحران های گوناگون در زمینه های مختلف وضعیت نگران کننده ای را برای کشور پدید آورده است مگر می توان نسبت به سرنوشت کشور بی تفاوت بود؟

بر اساس گزارش رسیده به کلمه، گروهی از فعالان سیاسی، دانشجویی و مدنی آذربایجان شرقی (تبریز) با حضور در منزل عبدالله نوری ضمن دیدار و گفت‌وگو با وی به بیان نظرات و دیدگاه‌های خود پیرامون مسائل و مشکلات جاری جامعه و افق‌های پیش روی آن پرداختند. در این نشست عده ای از فعالان سیاسی و مدنی اصلاح طلب و جمعی از فعالان دانشجویی دانشگاه های آزاد، دانشگاه سهند، دانشگاه تبریز و دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران حضور داشتند.

نمی توان این شرایط بغرنج و پیچیده را با بی عملی طی کرد

در این جلسه عبدالله نوری ضمن ابراز خشنودی از حضور در این جمع صمیمی، در خصوص اهداف و چگونگی فعالیت اصلاح طلبان گفت: “این فعالیت ها ناشی از خوش بینی به وضعیت کشور و یا امید به ایجاد چشم اندازی روشن که حاکمیت در آینده ای نزدیک برای اصلاح طلبان فراهم کند، نیست. نکته مهم این است که نمی توان این شرایط بغرنج و پیچیده ای که امروز ایران در آن گرفتار شده را با بی عملی طی کرد، حالا چه حرکت اصلاح طلبان ناظر به در دست گرفتن قدرت باشد و چه معطوف به اقداماتی باشد که بهبود اوضاع کشور را به همراه آورد. در شرایطی که سوء مدیریت و تصمیمات غیر اصولی منافع ملی را با مخاطرات جدی روبرو کرده و مشکلات و بحران های گوناگون در زمینه های مختلف وضعیت نگران کننده ای را برای کشور پدید آورده است مگر می توان نسبت به سرنوشت کشور بی تفاوت بود؟ هر ایرانی حق دارد سرنوشت خود و کشورش را پیگیر باشد و نخبگان و صاحب نظران گروه ها و جریان های مختلف باید برای نجات کشور تلاش کنند.”

در کنار همدردی با محرومین، ریشه ی مشکلات اقتصادی و محرومیت ها و عقب افتادگی ها را متذکر شویم

عبدالله نوری اظهار داشت: “امروز برای ایجاد ارتباط پویا و موثر میان اصلاح طلبان با عموم مردم خصوصا طبقات محروم باید مسائل و گرفتاریهای گوناگون آنها مقدم بر دغدغه های خاص فعالان سیاسی باشد و دست کم اولویتی همسان با این دغدغه ها داشته باشد چرا که اصلی ترین نگرانی و اشتغال ذهنی جریان اصلاحات سرنوشت کشور و مردم است. فعالان سیاسی و دانشگاهی اصلاح طلب در سطح کشور با ایجاد نوعی همدلی و همراهی با مردم می توانند در کنار همدردی با محرومین ریشه ی مشکلات اقتصادی و محرومیت ها و عقب افتادگی ها را متذکر شوند. باید به روشنی علل گرفتاری های اقتصادی و معیشتی مردم برای جامعه تبیین شود. تاکید زیاد از حد بر نگرانی هایی که ممکن است در اولویت های ابتدایی عموم مردم نباشد، ما را از مشکلات اصلی مردم و جامعه غافل می کند، در صورتی که مسایل ما در حقیقت تنها جزیی از گرفتاریهای کل جامعه است و شاید عمق مسائل و بحرانهای اقتصادی را به خوبی درک نکنیم، زیرا کمتر در جایگاه جامعه و افرادی که با این مسایل درگیر هستند قرار گرفته ایم. البته منظور این نیست که باید دغدغه های خود را کمرنگ کنیم، بلکه مراد این است که مسایل عمومی جامعه را در اولویت قرار دهیم.”

آغاز و استمرار حرکتی منسجم و با تدبیر و به دور از افراط و تفریط، لازمه ی جریان اصلاحات و جنبش سبز

عبدالله نوری با اشاره به رخوت موجود در جریان اصلاحات و پذیرش تاثیر فشارهای موجود در تولید این رخوت توضیح داد: “اگر احساس می کنیم که جریان اصلاحات و جنبش سبز بلاتکلیف است باید این سوال را مطرح کنیم که در نهایت چه کسی باید این حالت را دگرگون کند؟ به نظر من کسی جز خودمان نمی تواند این کار را بکند و نباید منتظر وقوع معجزه برای تغییر فضا باشیم. البته این مساله همراه با سختیها و دشواریهای فراوانی است و موانع زیادی بر سر راه دارد ولی مهم این است در این مسیر، حرکتی منسجم و با تدبیر و به دور از افراط و تفریط آغاز شود و استمرار یابد و چه بسا بی عملی و انفعال اصلاح طلبان در خصوص مشکلات و گرفتاری های کشور و جامعه برای دوستان و عزیزان دربند و در حصرمان هم قابل توجیه نباشد. در صورتی که شرایط واقعی را در نظر بگیریم و به دنبال نتیجه سریع هم نباشیم در نهایت به فضل الهی کوشش ها به نتیجه خواهد رسید.”

عبدالله نوری در مورد حضور اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری گفت: “این مساله اولویت اصلی جریان اصلاحات نیست. مهم این است که بتوان به سازوکاری برای همکاری و بهبود فضای همزیستی سیاسی رسید. برای کمک به انتخاب درست و منطقی و حفظ و صیانت از منافع ملی و خواست مردم لازم است فعالان، نخبگان، کارشناسان و تمام کسانی که راه حل اساسی را در بازگشت به اصلاحات همه جانبه می دانند در خصوص معضلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی-اجتماعی، داخلی و خارجی بدون احساسات و با تکیه بر منطق بگونه ای شفاف و علنی به بحث و تبادل نظر بپردازند. در این حرکت، همه به شکل فعال مشارکت داشته باشند و این مشارکت هم باید در سطح ملی مد نظر باشد، یعنی همه استان ها و شهرستان ها را دربر گیرد و تنها مجموعه ی فعالان تهران مد نظر نباشند. برآیند این مشارکت و گفتگوی گسترده می تواند به اتخاذ یک جمع بندی و نظر نهایی منتهی شود. شاید برای انتخابات ریاست جمهوری نیز شیوه و مسیر درست و منطقی همین باشد.”

ترویج و بسطِ فرهنگ و اخلاقِ مدارا، گذشت، سعه صدر و ازخودگذشتگی از گام های موثر برای ایجاد دموکراسی است

عبدالله نوری افزود: “مسلم است که جمع شدن تمام ایده ها و نظرات در یک سازوکار امری دور از دسترس و شاید آرمانی باشد، اما باید علاقمندان و مدافعان اصلاحات و جنبش سبز برای با یکدیگر کار کردن تمرین و تلاش کنند. جبهه اصلاحات اگر نتوانند با هم بر سر مسایل اصلی و محوری خودشان به یک توافق و وحدت نظر نسبی برسند، شرایط سخت تر از این می شود. پیشنهادهایی که مطرح شده و یا می شود قطعا در ابتدای کار چندان جامع نیست، اما آغازی برای یک همکاری و یک نیاز اساسی جریان اصلاحات و جنبش سبز می باشد. اصلاح طلبان و جنبش سبز برای اینکه به وضعیت بهتری برسند نیاز به از خود گذشتگی دارند. شاید بتوان یکی از دلائل عدم تشکیل چنین سازوکاری را خودمحوری و نداشتن از خود گذشتگی دانست و این مشکلی است که جناح حاکم نیز با آن درگیر است. اعتقاد و احترام به خرد و عقل جمعی و داشتن روحیه ی ازخودگذشتگی که فضیلت های مدنی بر آن استوار است البته به معنای از یاد بردن منافع فردی و یا منافع حزبی نیست، بلکه به معنای اهمیت دادن به منافع عمومی و مصلحت همگانی است. امروز بیش از هر زمانی برای نجات کشور به دموکراسی نیازمندیم و دموکراسی نیز از راه محدود سازی و توزیع قدرت و گردش آزاد آن تحقق می یابد نه تمرکز قدرت، زیر بنای آن هم، ازخودگذشتگی است و این مساله باید از درون جریان اصلاحات، جنبش سبز و هواداران شان آغاز گردد. در تاریخ معاصر جنبش ها و جریان هایی که توانسته اند گام های موثری در راستای دموکراسی بردارند، نخست، فرهنگ و اخلاقِ مدارا، گذشت، سعه صدر و ازخودگذشتگی را در بین خود ترویج و بسط داده اند.”

عبدالله نوری در ادامه سخنانش خود سانسوری و عدم اعتماد به یکدیگر را یکی از آفات برشمرد و توضیح داد: “برای رسیدن به نتیجه باید به یکدیگر اعتماد کنیم، نباید افراد را به دلیل اعتقاداتی که دارند و ممکن است با نظرات شخصی یا حزبی ما متفاوت باشد به اتهام هایی همچون سازشکاری و یا قدرت طلبی متهم کنیم و مخالفان خود را به هر بهانه ای به حاشیه برانیم. به جای این باید به نقد کردن یکدیگر بپردازیم ولی باید دقت کرد هزینه ی نقد و آسیب شناسی منصفانه عملکرد جبهه اصلاحات خصوصا برای فعالان و حامیان آن به حداقل برسد. چرا که اگر قرار باشد برخورد و قضاوت ما نسبت به دوستان و همفکران مان در جریان اصلاحات و جنبش سبز از جنس اتهام زنی باشد دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و پرورش نوع دیگری از استبداد است. نباید تصمیم، نظر و رأی خودمان و یا حزب، گروه و انجمن مورد علاقه خود را محور، شاقول و یا فصل الخطاب جریان اصلاح طلبی و یا جنبش سبز بدانیم و بر اساس زاویه دیگران با آن، نسبت به عملکرد و گفتمان دوستان و همفکران خود قضاوت کنیم. جریان اصلاحات و جنبش سبز در حال حاضر، هم از طرف حاکمیت سانسور می شود و هم از سوی افراد و گروه های تندرویی که نمی گذارند در مسیر تغییرات نظرات گوناگون بیان شود. به هر حال اکنون در یک فضای افراط و تفریط به سر می بریم و نباید در این فضا هضم شویم. باید با عقلانیت مسیر واقعی اصلاحات همه جانبه و تغییرات سازنده را پیگیری کرد.”

رعایت و احترام به حقوق ملت از اصول ارزشی و محوری قانون اساسی است

عبدالله نوری همچنین پیرامون مساله اجرای بدون تنازل قانون اساسی گفت: “در مورد خواسته اجرای بدون تنازل قانون اساسی لازم است به این نکته توجه شود که اساس هر قانون، ارزش ها و آرمان های بنیادینی است که قوانین برای تحقق آن ها تدوین می شود و برای عملی شدن آن ها، سازمان و تشکیلاتی متناسب در نظر گرفته می شود. قوانین نوشته می شوند تا مفاهیم ارزشی نهفته در دل آنها توسط تشکیلات پیش بینی شده در قانون پیاده شوند. در مورد شریعت، که قانون الهی است نیز اصولی به عنوان مقاصد شریعت وجود دارد که احکام شرعی به دنبال تحقق آن هستند. در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز این دو بخش وجود دارد، از این رو تفسیر و اجرای آن باید به گونه ای باشد که این ارزش ها و مقاصد تامین شوند. بخشی از مفاهیم ارزشی مندرج در قانون اساسی که جریان اصلاحات، اجرای بدون تنازل آن را، از تشکیلاتی که در قانون اساسی مسئول اجرای آن شناخته می شود، خواستار است عبارتند از: اول، “حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد.” دوم، “مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش.” سوم، “آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.” چهارم، “تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.” پنجم، “احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع و محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی.” از عبارات مذکور و عباراتی شبیه آنها که در قانون اساسی فراوان بیان شده است چنین استنباط می شود که رعایت و احترام به حقوق ملت و تاکید بر حق حاکمیت مردم و تامین و گسترش عدالت از اصول ارزشی و محوری قانون اساسی می باشد و با هیچ گونه تفسیر و تعبییری نمی شود برای آن محدودیتی ایجاد کرد و فلسفه وجودی همه ی نهادهای مندرج در قانون اساسی ، از نهاد رهبری تا قوای سه گانه و سایر دستگاهها برای تحقق بخشیدن به مفاهیم ارزشی مندرج در قانون اساسی و برطرف کردن موانع تحقق همه این حقوق می باشد. حال چنانچه پس از مدتی نسبت به مفاهیم ارزشی مندرج در قانون بی اعتنایی گردد و تشکیلات و نهاد های مندرج در قانون اصل و اساس قانون شناخته شوند مسیر اجرای قانون منحرف شده است. قوانین نوشته می شوند تا مفاهیم ارزشی نهفته در دل آنها پیاده شوند. مثلا مجلس برای این در قانون اساسی آمده است تا بتواند با وضع قوانین حافظ آزادی ها و حقوق ملت باشد، و یا دستگاه قضا برای اجرای عدالت ایجاد شده حال اگر به بهانه حفظ مجلس و دستگاه قضا آزادی ها و حقوق ملت و عدالت پایمال شود این به معنای از بین بردن اصل قانون است. این مثل آن است که بزرگترین شخصیت یک دین خلاف رهنمودهای آن دین عمل کند. در قرآن خداوند به پیامبر می‌گوید: “یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ – سوره مبارکه مائده / ۶۷ – اى پیامبر ابلاغ کن آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى”، حتی ارزش مقام رفیع پیغمبر هم بدلیل اجرای صحیح و کامل رسالت و تبیین مفاهیم ارزشی دین مبین اسلام است و با توجه به اینکه پیامبر آن مفاهیم آسمانی را اجرا می‌کند، گفته می‌شود: “یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ – سوره مبارکه نساء / ۵۹ – اى کسانى که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و پیامبر و اولی الامر را.” اجرای بدون تنازل قانون اساسی هم به همین معناست که از نهادهای مسئول در قانون اساسی خواسته می شود که مفاهیم ارزشی مندرج در قانون را بدون تنازل تحقق ببخشند. پس وقتی گفته می‌شود ما خواهان اجرای بی‌تنازل قانون اساسی هستیم، یعنی نهادهای مسوول، باید قانون را اجرا کنند. این معنایش این نیست که یک نهاد فی حد ذاته محترم است، این نهاد زمانی محترم است که مفاهیم ارزشی قانون را اجرا کند و چنانچه تمام توان خود را برای اجرای صحیح قانون به کار برد تمامی شهروندان نیز موظف اند آن نهاد را در پیشبرد اهدافش که همان هدف قانونگذار است یاری کنند.”

نقدها و نظرهای دانشجویان

در ابتدای این دیدار برخی از حاضران مطالب و پرسش هایی را طرح کردند که دفتر عبدالله نوری این اظهارات را اینگونه خلاصه کرده است:

“با توجه به فضای حاکم در کشور و لزوم چاره اندیشی در این شرایط، اکنون ما نیاز به طرح دیدگاه های مختلف برای برون رفت از این وضعیت داریم، چرا که کشور با مشکلات جدی مواجه است.”

“پیشنهاد تشکیل اتاق فکر اصلاحات با هدف پرهیز از سیاست ورزی و برنامه ریزی فرد محور، نیازمند بحث و تبادل نظر است. باید کوشش کرد که اتاق فکر اصلاحات تنها معطوف به انتخابات نباشد و گستره ای وسیع تر را شامل شود. اصلاح طلبان نباید فقط قبل از انتخابات به فکر سازماندهی خود بیافتند، بلکه باید در این باره بیاندیشند که برنامه اصلاحات چیست و آیا اصلا برنامه خاصی وجود دارد یا خیر؟”

“آیا ما باید در فکر بازگشت به قدرت در کوتاه مدت باشیم یا اینکه به برنامه های درازمدت تر بیاندیشیم؟ اشکالی ندارد که اصلاح طلبان به واسطه سازوکاری مشخص وارد تعامل با قدرت شوند، اما این تعامل باید با حرف و موضع مشخص انجام بگیرد که بتواند برای مردم قانع کننده و برای اصلاحات کار ساز باشد.”

“به نظر می رسد همزمان با چنین بحث هایی باید ما قسمتی از نگاه خود را معطوف به حوزه فرهنگ کنیم و برای درازمدت به زیر ساخت های فرهنگی و مدنی توجه بیشتری داشته باشیم، باید کانال های ارتباطی نخبگان را با مردم پیدا کنیم چرا که شدیدا ارتباط گروه های مختلف اجتماعی در ایران به هم ریخته و حتی دیگر، بین شهرها هم ارتباط سازنده ای وجود ندارد.”

“باید چارچوب اصلاحات مشخص شود و تعیین شود که نگاه اصلاحات صرفا معطوف به قدرت است یا خیر؟ موضوع اجرای بدون تنازل قانون اساسی نیاز به توضیح دارد. یکی از مشکلات اصلاح طلبان این است که خط قرمزی برای خود ندارند و نمی دانند که باید بر مواضع خود ایستادگی کنند. گویا اهمیت موضوع حصر رهبران جنبش سبز را از یاد برده ایم و در این شرایط بحث در مورد شرکت در انتخابات دور از غیرت به نظر می رسد زیرا با این کار اعتماد عمومی به اصلاح طلبان از بین می رود، همان گونه که تا کنون تاحدی آسیب دیده است.”

“فاصله نخبگان و بدنه فعالان سیاسی زیاد است و با این شرایط نمی توان امیدوار به تعامل بود. نیروهای اصلی اصلاحات داخل زندان هستند و به نظر می رسد بیرونی ها هم منفعل شده اند. در شهرستان ها نیز فعالان سیاسی مشکلات زیادی برای فعالیت دارند. در صورت شرکت در انتخابات و حتی پیروزی در آن، در غیاب احزاب و سازمان های قوی چگونه می توان به ادامه اصلاحات امیدوار بود؟”

“ما فکر می کنیم که صندوق رای در این کشور به سختی به دست آمده است و نباید به راحتی آن را از دست دهیم. ما فکر می کنیم اوضاع اقتصادی کشور خیلی بحرانی است و یک برنامه اقتصادی خوب می تواند مردم را ترغیب به حضور در انتخابات کند.”


 


علی مزروعی:

مطالعات و تحقیقات انجام شده نشان می دهد که روند توسعه کشورهایی که از منابع طبیعی غنی و سرشار بهره مند نبوده اند به ویژه در چهار دهه اخیر در مقایسه با کشورهایی که از این منابع برخوردار بوده اند به مراتب بهتر و سریع تر بوده است. مقایسه وضعیت کشورهایی همچون کره جنوبی، مالزی و ترکیه با کشورمان در سال های دهه پنجاه شمسی و هم اکنون به خوبی می تواند شاهدی براین مدعا باشد و اینکه کشور ما به رغم بهره مندی بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار از درآمد نفت طی این مدت نتوانسته است پا به پای این کشورها راه توسعه را بپیماید به گونه ای که میزان تولید ملی و درآمد سرانه این کشورها که درآن سال ها کمتر از ایران بود، هم اکنون به بیش از دو تا چهار برابر ایران افزایش یافته است و این کشورها در مسیر توسعه همچنان پیشتاز بوده و بر دامنه فاصله شان با ایران افزوده می شود.

نویسنده بر متفاوت بودن موقعیت جغرافیایی و نوع حکومت و ساختار اجتماعی و اقتصادی و ویژگی های رفتاری و… هریک از این کشورها و تحولات درونی آنها وقوف دارد اما براین نظرم که هرگز نمی توان متفاوت بودن راه طی شده در این کشورها را با ساده سازی موضوع به این تفاوت ها تقلیل داد، چرا که در مورد سه کشور کره جنوبی، مالزی و ترکیه ( و بسیاری کشورهای دیگر ) به رغم وجود این تفاوت ها راه طی شده توسعه با سرعت مناسب به پیش رفته است اما در مورد کشورمان (و برخی کشورهای دیگر برخوردار از منابع غنی طبیعی) این اتفاق نیفتاده و سرنوشت توسعه کشور درگیرودار ناشی از برخورداری از درآمد نفت و چگونگی استفاده از آن درمانده است و همچنان ما اندرخم کوچه توسعه وامانده ایم. و البته نه تنها در طی مسیر توسعه درمانده ایم بلکه برخورداری از این منابع غنی طبیعی موجبات پایداری و جان سختی استبداد دیرپای در میهن ما به رغم رخداد چندین جنبش آزادیخواهانه درتاریخ معاصر شده است. حال سوال اصلی و مهم این است که چرا ما با وجود این درآمد و بهره مندی عظیم از پیمودن راه توسعه اقتصادی و سیاسی وامانده ایم؟

مولای متقیان امام علی (ع) کلامی عمیق و عبرت آموز برای انسان ها و خطاب به آنان دارد: ” درد و بیماری شما( برای عقب ماندگی از قافله رشد و تعالی ) در شماست اما شما آن را نمی بینید، و دوای درد شما نیز در وجود شماست اما آنرا نمی یابید. ” دقیقا این کلام در علت یابی عقب ماندگی ما از کشورهای مشابه مصداق دارد و آن اینکه درد و بیماری ما از درون ماست چرا که تنها وجه متمایزکننده ایران معاصر از دیگر کشورهای نامبرده در داشتن «نفت» است و این همان درد و بیماری ماست، و راه درمان و دوای ما نیز در درون ماست و این چگونگی استفاده از این درآمد در اقتصاد ملی و پیمودن مسیر توسعه است، و این همان موضوعی است که امروزه در ادبیات اقتصادی ذیل عنوان «مصیبت یا لعنت منابع طبیعی» برای کشورهای برخوردار از این منابع یاد می شود و نظریه پردازی های ویژه ای را به خود اختصاص داده است، و متاسفانه در ایران کمتر گوش شنوایی برای توجه به این موضوع و ادبیات مرتبط با آن به ویژه در نظام تصمیم گیری و اداره کشور وجود داشته است.

امروزه و در یکصد و سه سالگی کشف و بهره برداری از منابع نفتی در ایران هر ایرانی باید از خود بپرسد که برخورداری از این منبع و ثروت خدادادی تا چه میزان کشور ما را به پیش برده است؟ حتی اگر از مصیبت ها و بلاهایی که این نفت بر سر کشور ما آورده است، مثل نفوذ استعماری انگلیس و کودتای آمریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد ۳۲ در تحکیم رژیم استبدادی پهلوی و هزینه های سنگینی که مردم ایران در این باره برای رهایی متحمل شده اند، بگذریم باز جای این سوال باقی می ماند که چرا از زمانی که به یمن انقلاب اسلامی اداره صنعت نفت و استفاده از درآمد آن در اقتصاد ملی به دست خود ایرانیان افتاد باز این ثروت ملی نتوانسته پیش برنده کشور ما در راه توسعه باشد؟ و همچنان مثل بلا و مصیبت برای ما عمل می کند؟ و…

در اینکه اقتصاد ایران «اقتصاد نفتی» است ظاهراً هیچ شک و شبهه ای میان صاحب نظران و اقتصاددانان در این باره وجود ندارد، و در اینکه به باور همین افراد سرنوشت و «آینده ایران» نیز به درمان همین موضوع بر می گردد اختلافی وجود ندارد اما همه مشکل همین جاست که عملیاتی کردن این موضع نوعی جرئت و جراحی سخت در اقتصاد ایران را می طلبد که ظاهراً هم دولتها جرئت انجام آن را ندارند و هم مردم آمادگی پذیرش و همراهی با این اقدام را ندارند. به عبارت دیگر معتاد شدن اقتصاد ایران به ماده مخدر نفت آنچنان روحیه و رفتاری را در دولت و ملت ایران دامن زده است که هیچکس حاضر به ترک اعتیاد و کشیدن درد ناشی از آن نیست و این دلیل روشنی شده است بر اینکه ما این ثروت بین نسلی و خداداد را تا آنجا که می توانیم در حلقوم نسل حاضر بریزیم تا آنجا که بردن درآمد نفت به سر سفره ها یک گفتمان و شعار انتخاباتی شود و بر دامنه توقعات اقتصادی شهروندان برای برخورداری هرچه بیشتر از این درآمد بدون تلاش و تولید اقتصادی بیفزاید و در نهایت اقتصاد و سیاست ایران را نه در راه خطی توسعه بلکه در دور باطل فروش نفت و مصرف آن همراه با استبداد و سرکوب به گردش وا دارد . متاسفانه نتیجه چنین نگاهی همین می شود که هم اکنون در عرصه اقتصاد ملی با آن مواجهیم و آن اینکه به رغم بهره مندی از درآمد افسانه ای ۵۳۳ میلیارد دلار در هفت سال گذشته، که می توانست موتور محرکه و اسباب جهش اقتصادی ایران به سوی رشد و توسعه باشد، نه تنها شاهد پیشرفت چشمگیری در شاخص های اقتصاد کلان کشور نیستیم بلکه مشکلاتی چون نرخ دو رقمی بیکاری و تورم و فقر وافزایش شکاف طبقاتی و دوری از عدالت اجتماعی آنچنان رخ نموده است که فریاد هشدار باش همه را از صدر تا ذیل نظام و جامعه درآورده، ضمن آنکه بر استبدادورزی حاکمیت و دوری از شاخص های مردمسالاری هم افزوده است.

هرچند «اقتصاد نفتی»، خصلت و اخلاق «جامعه کوتاه مدت» با همه ویژگی رفتاری اش، و به تعبیری دیگر «جامعه کلنگی» را بر قامت ما پوشانده است، و کمترین کسی را می توان در مصدر حکومت و حتی درون جامعه یافت که از این خصلت و اخلاق مصون باقی مانده باشد اما «آینده ایران» اقتضای یک نگاه «درازمدت» را دارد و به نظرم این وظیفه نخبگان و دلسوزان جامعه ما در قالب ” جنبش سبز ” است که از شرایط کنونی فاصله بگیرند و با نگاهی آینده نگر و «درازمدت» به این موضوع بپردازند. «اقتصاد نفتی و آینده ایران» آنچنان بهم گره خورده اند که جز با چاره اندیشی برای چگونگی استفاده از حامل های انرژی و درآمد نفت و گاز در اقتصاد ملی هیچ راه مفر دیگری برای درمان اقتصاد بیمار و معتاد ایران وجود ندارد. در یکصد و سه سالگی کشف و برخورداری از نفت در ایران باید طرحی نو برای استفاده از این ثروت خدادادی و بین نسلی در انداخت و گرنه همچون گذشته این ثروت جز بلا و مصیبت برای ما نخواهد بود و ما را بازهم به عقب خواهد برد چرا که ذهنیت ثروتمندی و تصورات ناشی از آن خود بزرگترین بلا و مصیبت ماست. این طرح می تواند مشابه آنچه در کشور نروژ عمل می شود باشد، و اینکه درآمد نفت بجای اینکه در اختیار دولت قرار گیرد بخشی صرف سرمایه گذاری زیربنایی کشور شود، و بخشی دیگر در ” حساب ذخیره ارزی ” برای سرمایه گذاری های سودآور مدیریت شود و از سود آن برای اجرای برنامه های رفاه و تامین اجتماعی به ویژه برای اقشار محروم جامعه و گروه های هدف استفاده شود. طرحی که اجمال آن به شکلی در قوانین برنامه توسعه سوم و چهارم دولت اصلاحات آمده بود و با توجه با شرایط و مقتضیات جدید می تواند با اصلاحات و بسط بیشتر مبنای رهایی کشور از « اقتصاد نفتی » و ترسیم افق تازه ای برای « آینده ایران » شود.

در انتهای این تحلیل مناسب می دانم توجه شما را به ترجمه مطلبی به قلم ” توماس فریدمن ” دراین باره جلب کنم که می تواند بسیار قابل تامل و آموزنده باشد :

گاه و بی‌گاه از من می‌پرسند: «به جز کشور خودت ‌به کدام کشور دیگر علاقه داری؟» همیشه یک جواب داشته‌ام : تایوان و مردم می‌پرسند «تایوان؟ چرا تایوان؟» جواب خیلی ساده است. چون تایوان صخره‌ای لم‌ یزرع در دریایی پر از امواج توفانی و بدون منابع طبیعی برای زندگی کردن است. حتی برای ساخت و ساز باید از چین ، شن و ریگ وارد کند و با وجود همه اینها چهارمین ذخایر کلان مالی دنیا را در اختیار دارد. زیرا به جای کندن زمین و استخراج هر آنچه که بالا می‌آید، ‌تایوان ذهن و افکار ۲۳ میلیون تایوانی را می‌کاود‌، استعدادشان را، انرژی‌‌شان را و هوش و ذکاوت شان را. چه زن و چه مرد. همیشه به دوستانم در تایوان می‌گویم:‌ شما خوشبخت‌ترین مردم دنیا هستید، چطور اینقدر خوشبخت شده‌اید؟ ‌نه نفت دارید،‌ نه سنگ‌آهن، نه جنگل، ‌نه الماس،‌ نه طلا، ‌فقط مقدار کمی ذخایر ذغال سنگ و گاز طبیعی ‌و به خاطر همین هم است که فرهنگ تقویت مهارت‌هایتان را توسعه داده‌اید؛ کاری که امروزه ثابت شده با ارزش ترین و تنها منبع تجدیدپذیر واقعی در جهان است. حداقل این برداشت شهودی من بود. اما ما در اینجا دلایلی نیز داریم که این موضوع را ثابت می‌کند.

تیمی از سوی «سازمان همکاری اقتصادی و توسعه» اخیرا مطالعه‌ای کوچک اما جالب انجام داده و رابطه بین عملکرد افراد در تست‌هایی به نام « برنامه بین‌المللی ارزیابی دانش‌آموزان» یا PISA (که هر دو سال مهارت‌های ریاضی، علوم و درک خواندن افراد ۱۵ سال را در ۶۵ کشور امتحان می‌کند) و درآمد کلی منابع طبیعی به عنوان G.D.P یا تولید ناخالص داخلی را برای هر کشور شرکت کننده مورد بررسی قرار داده است. اگر بخواهیم خیلی کوتاه توضیح دهیم اینگونه می‌شود که‌ ریاضی دانش آموزان دبیرستانی شما در مقایسه با مقدار نفت یا مقدار الماسی که استخراج می‌کنید چقدر خوب است؟‌

آندریاس شلیچر کسی که از طرف O.E.C.D بر تست‌های PISA نظارت می‌کند می‌گوید:‌ نتایج نشان داد که رابطه‌ای فوق‌العاده منفی بین پولی که کشورها از منابع طبیعی خود به دست می‌آورند و دانش و مهارت‌هایی که جمعیت دبیرستانی‌شان دارند،‌ وجود دارد. «این یک الگوی جهانی است که در همه ۶۵ کشوری که در آخرین تست‌های ارزیابی PISA شرکت کرده‌اند وجود دارد» چیزی به اسم نفت و PISA با هم و در کنار هم وجود ندارد.

به گفته شلیچر،‌ در آخرین نتایج PISA معلوم شد که دانش‌آموزان کشورهای سنگاپور،‌ فنلاند،‌کره جنوبی،‌ هنگ کنگ و ژاپن با وجود بهره اندک از منابع طبیعی، نمرات PISA بالایی دارند. در حالی که با دارا بودن بیشترین مقدار درآمد نفتی، دانش آموزان قطر و قزاقستان کمترین نمرات PISA را به دست آوردند. (عربستان سعودی، کویت،‌ عمان،‌ الجزیره، بحرین و سوریه نمرات مشابه سال ۲۰۰۷ را در تست‌های بین‌المللی ریاضیات و مطالعات علمی به دست آوردند، این در حالی است که دانش آموزان لبنان، اردن و ترکیه- که باز هم جزء کشورهای خاورمیانه هستند، اما با منابع طبیعی کمتر- نمرات بهتری را به دست آوردند).

دانش‌آموزان کشورهای آمریکای لاتین که جزو کشورهای غنی و دارای منابع طبیعی زیاد محسوب می‌شوند،‌ مثل برزیل، مکزیک و آرژانتین در آخرین تست PISA نمرات ضعیفی به دست آوردند. در مورد آفریقا باید بگوییم که اصلا در این تست‌ها شرکت نداشت.

کانادا، ‌استرالیا ‌و نروژ، کشورهایی که باز هم دارای منابع طبیعی زیادی هستند، ‌نمرات خوبی در PISA کسب کردند؛که به گفته شلیچر بخش اعظم آن مربوط به این است که هر سه کشور سیاست‌های برنامه‌ریزی شده و سنجیده‌ای را در قبال ذخیره کردن و سرمایه‌گذاری درآمدهای حاصل از منابع طبیعی‌شان اتخاذ کرده‌اند.

همه این بررسی‌ها و نتایج به ما می‌گوید که اگر واقعا می‌خواهید بدانید که یک کشور در قرن ۲۱ چگونه عمل خواهد کرد،‌ منابع و معدن‌های طلای آن را به حساب نیاورید،‌ بلکه باید معلم‌های تاثیرگذارش را، ‌والدین آگاه و دانش‌آموزان متعهدش را مد نظر قرار دهید. شلیچر می‌گوید: نتایج یادگیری در مدارس امروز،‌ شاخصی از ثروت و فواید اجتماعی دیگری است که کشورها در درازمدت حاصل خواهند کرد.

اقتصاددانان خیلی وقت است که در مورد «بیماری هلندی» صحبت می‌کنند. این امر زمانی به وقوع می‌پیوندد که کشوری آنقدر متکی به صادرات منابع طبیعی خود باشد که ارزش پول رایج آن به شدت بالا رفته و در نتیجه تولید داخلی آن به دلیل وجود سیلی از واردات تحت تاثیر قرار گرفته و نابود می‌شود و در این حالت قیمت کالاهای صادراتی پیوسته بالا می‌رود. چیزی که تیم PISA نشان می‌دهد یک بیماری مرتبط با آن است: جامعه‌هایی که به منابع طبیعی خود بیش از حد وابسته شده‌اند،مستعد پرورش والدین و جوانانی هستند که بخشی از غرایز،‌ عادات و محرک‌هایشان را برای انجام دادن تکالیف و تقویت مهارت‌هایشان از دست داده‌اند.

در مقایسه به گفته شلیچر: «در کشورهایی با منابع طبیعی اندک – فنلاند، سنگاپور یا ژاپن- تحصیلات،‌ نتایج و شان و مقام بالاتری دارد؛ حداقل تا حدی. زیرا در کل عموم مردم فهمیده‌اند که کشور باید با دانش و مهارت مردمش به پیش رود و این موضوع با کیفیت تحصیلات و سیستم آموزشی مرتبط است. والدین و فرزندان در این کشورها می‌دانند که این مهارت‌ها و توانایی‌های بچه‌ها هستند که شانس‌های آنها را رقم می‌زنند و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آنها را نجات دهد. بنابراین فرهنگ و سیستم آموزش کاملی را بنا می‌نهند». یا همانطور که دوست هندی- آمریکایی من کی. آر. سریدهار، موسس شرکت سوخت باتری بلوم انرژی می‌گوید: «وقتی منابع ندارید، مبتکر می‌شوید.» به خاطر همین است که کشورهای خارجی با بیشترین تعداد کمپانی در فهرست نزدک، چین، هنگ کنگ، تایوان، هند،‌ کره جنوبی و سنگاپور هستند. هیچ کدام از این کشورها از منابع طبیعی برای پیشبرد اهداف خود بهره نمی‌برند.

اما این مطالعات پیام مهمی هم برای جهان صنعتی در بر دارد. مطمئنا در یک رکود اقتصادی دیرگذر، برای «انگیزه» جایگاهی وجود دارد. اما، شلیچر می‌گوید «تنها راه معقول این است که مسیر خود را از طریق فراهم نمودن دانش و مهارت برای افراد بیشتری، به منظور رقابت، همکاری و ارتباط برقرار کردن در راستای پیشرفت کشور، هموار نماییم.» به گفته شلیچر، به طور خلاصه در اقتصادهای قرن بیست و یکم دانش و مهارت تبدیل به پول رایج جهانی ‌شده است، ‌اما هیچ بانک مرکزی که این پول را چاپ کند وجود ندارد. هر کس مجبور است که خود تصمیم بگیرد چقدر پول چاپ خواهد کرد. مسلما داشتن نفت، ‌گاز و الماس خیلی خوب است. با وجود آنها فرصت‌های شغلی زیادی به وجود می‌آید، اما در دراز مدت جامعه را ضعیف خواهند کرد؛ مگر اینکه برای ساختن مدارس و ایجاد فرهنگ یادگیری همیشگی استفاده شود.

شلیچر می‌گوید: ‌چیزی که شما را همواره به سمت جلو می‌راند و باعث پیشرفت شما می‌شود، چیزی است که خودتان آن را ساخته‌اید.

منبع: نوروز


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

خبرهاي گذشته