-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

Latest News from 30Mail for 09/15/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/6/24
  •  

    لوا زند
    بلوط

    اقعا یادم نیست که اینجا نوشتم که چرا از برنامه پی‌اچ دی استعفا دادم و به جاش با فوق لیسانس اومدم از دانشگاه بیرون. در هر حال الان گفتم که اینکار رو کردم.
    تصمیمش شاید اصلا به همون هفته دوم سال اول، ترم اول برمیگشت وقتی برخورد دانشکده و مخصوصا ریسش رو در سر اون جریان زنان رنگی! دیدم.
    اگه کمک و راهنمایی‌های خانم ژانت آفاری- استاد مشاورم- نبود، احتمالا همون ترم اول فرار کرده بودم. اما رابطه من و دانشکده به این صورت پیش رفت که من شده بودم بچه سیگاری خانواده. اونا به روی خودشون نمی‌آوردن که من وجود دارم و منم سعی می‌کردم اصلا وقتی بیدارن دور و برشون آفتابی نشم. متاسفانه آخرش مجبور شدم کلا از خانه بزنم بیرون.

    با خانم آفاری پروژه فوق لیسانس مستقلی رو شروع کردم، که کار ترجمه بود، و منظورم از مستقل اینکه بقیه اعضای دپارتمان خیلی مسئول این نبودند که من دارم چه میکنم.

    خودم یه سری دلایل دارم که چرا زدم بیرون. جدای تنبلی و اینکه درس خوندن در سنتاباربارا خیلی کار سختیه. چون خیلی سخته که کنار اون آب و آفتاب آدم بره تو کتابخونه بشینه روزی شونزده ساعت، من و استاد راهنما ام که خیلی موافق این تصمیمم بود، کلا مشکل تئوری داشتیم با دپارتمان مطالعات فمنیستی.

    دپارتمان ما فقط یک دانشجوی غیر سفید پوست دیگه (مثل من یعنی) داشت که اونم باز هم مثل من اصلا آفتابی نمی‌شد دور و بر دانشکده. به نظرم کلا تئوری‌هایی که روش کار می‌شد اصلا به کارایی که من میخواستم بکنم ربطی نداشت.

    احساسم این بود که تو یه برج عاجی هستیم اونجا و داریم از شرایط و آدمهایی حرف می‌زنیم که هیچ شناختی ازشون نداریم. یا حداقل اعضای دانشکده نداشتند و من نمی‌تونستم قانعشون کنم. شاید اگه سواد و مطالعاتم بیشتر بود می‌تونستم که مثلا تئوری بنویسم. اما خب ...نمی‌دونم. یه روابط داخلی هست که آدم می‌دونه چیه اما توضیح دادنش سخته.

    پارسال رفتن به صبرا و شتیلا خیلی خیلی دنیای منو عوض کرد. شاید فقط قدم زدن در طول یک خیابون بود در فاصله بین صبرا و شتیلا،‌ اما خجالتی که اونجا من از خودم کشیدم چیزی نیست که به راحتی از ذهنم و روحم می‌رفت بیرون. یادم اومده بود که نشسته بودم- بر اساس همون مطالعات و تجربیات- کارگاههای روزانه نوشته بودم و می خواستم برم اونجا و کار کنم. شرایطی رو دیدم که اینقدر از اصول اولیه انسانی دور بود که چه برسه به تئوری‌هایی که ما می‌خونیم.

    می‌دونم تئوری هدفش عوض کردن دنیا نیست بلکه آنالیز کردن اون چیزی هست که وجود داره. اما باز هم فکر می‌کردم برای رشته های انسانی- اجتماعی برای ما که دسترسی به جمعیتی که می‌خواهیم براشون/ در اون کار کنیم (که برای من ایرانه) فقط کپی کردن از نوشته های بقیه است و بعد هم مرتبط کردنشون با یه سری اطلاعات که از ایران به اینجا می‌رسه. (مثل همون تحقیقی که در خصوص نوشته‌های وبلاگی کردم).

    یه عالمه چیزهای فنی تحقیق هم هست (مطالعه میدانی و مصاحبه با اینترنت و نقش خودم در مصاحبه ها یا پرسشنامه‌ها و....) که فکر می‌کردم تحقیق من رو دچار یک طرفه بینی و اینا می‌کنه اگه بخوام تو حیطه مورد علاقه ام (سکس و مذهب و همینطور آموزش عمومی در خصوص سکس) کار کنم با نگاه به مخاطب داخل ایران.

    دیگه یه عالمه از این بهانه‌ها و وسوسه کار رسانه‌ای که در هر حال مخاطب عام بیشتر داره و یه عالمه انرژی که نمیشد / نمی‌خواستم توی کتابخونه مصرفشون کنم ( و دم اونایی که اینکار رو می‌کنن گرم چون خیلی کار دشواریه) و به قول فرنگی ها بلا و بلا و بلا.... ما دکتر نشدیم.

    حالا خیلی هم خوش خیالم و دارم فکر میکنم یه دو سال دیگه برمیکردم یه فوق لیسانس تو حیطه اموزش عمومی یا بهداشت عمومی گرفتم. لوا نیستم اگه اولین کلاس آموزش بهداشت روانی و جسمی سکس رو در دبیرستان‌های ایران اجباری نکردم.


     
     

    1391/6/24

    حسین سناپور

    در وبلاگ ایمایان و به قلم ع.ایماگر (که طبعا اسم مستعار است) یادداشتی به نام "سانسور، سامیزدات و وبلاگستان" منتشر شده، در پاسخ به یادداشتی که من چندی پیش نوشته بودم، با نام "سانسور و سامیزدات". من همیشه خوش حال شده ام و می شوم از نقدشدن نوشته هام و کمک کردن دوستان به این که حرفی که زده شده بسط پیدا کند و روشن تر شود و من هم گوشه کنارهای درست وغلط یا مغفول حرفم را به تر ببینم و بفهمم. این است که از بحث، تا آن جا که در توانم بوده، همیشه استقبال کرده ام، اما راستش به نظرم بحث کردن یک چیز است و جدل کردن یک چیز دیگر. تا آن جا که من می فهمم در بحث آدم ها خوب به حرف هم گوش می دهند و بعد خوب زوایای آن را می کاوند و روشن می کنند و ایرادهایی را که به نظرشان می رسد، نشان می دهند. هدف اصلی از بحث هم به نظرم نه پیش برد حرف و منکوب یا مقهور کردن طرف و یا شلوغ کردن فضا و چنین چیزهایی است، که فقط روشن تر کردن یک مسئله است و احیانا حتا چیز یادگرفتن، به جای یاددان. در جدل اما طرفین به حرف هم درست گوش نمی دهند و نسبت هایی به هم و به حرف های هم می دهند که اساسا درست نبوده و اگر کسی درست به آن حرف ها گوش می داد، اصولا چنان جواب هایی نمی داد و چیزهایی را نمی گفت که در خود مطلب گوینده هم وجود داشته. حالا حکایت نوشته ی آقا یا خانم ایماگر است با نوشته ی من. این جوابی که من می نویسم هم از روی ناگزیری است و ممکن است اشتباه باشد و به دام جدل ایشان افتاده باشم، اما چون می دانم خیلی ها به یادداشت اصلی رجوع نمی کنند و ممکن است واقعا فکر کنند همان حرف هایی را که ایشان به من نسبت داده، من گفته ام، و همین طور البته برای جواب دادن به یکی دو نکته ی دیگر هم، مثل توهین شان به کانون نویسنده گان، این یادداشت را می نویسم.

    ایشان حرف های زیادی را به من نسبت می دهد و آن ها را لابد نقد می کند، در حالی که از این همه حرف فقط یک جمله ی کلی مرا، که اتفاقا ربطی به سانسور ندارد، نقل می کند. یعنی هیچ حرفی را عینا نقل نمی کند تا احیانا خواننده یی که یادداشت مرا نخوانده، دست کم آن تکه ی مورد نظر مرا بخواند و بعد حرف های ایشان را بشنود. مثلا ایشان می گوید: "سناپور می گوید که حتی در نشر زیرزمینی سانسور حاکم است." اولا من چنین جمله یی نگفته ام و این طور نقل کردن حرف ها حتما خواننده را به اشتباه می اندازد که در این جا مقصودم سانسوری از همان نوع ارشاد برقرار است. بعد هم ایشان بلافاصله اضافه کرده اند : " ...که ادّعایی بدون دلیل و از دید من اشتباه است. خیلی فرق می‌کند که نویسنده‌ای بداند این اثرش قرار است ممیّزی شود یا بداند قرار است آزادانه منتشر شود در حالت دوّم خودسانسوری به کمترین حد می‌رسد{...} نمی‌توان ادّعا کرد که سانسور بر دوّمی همان اثری را دارد که بر اوّلی." نمی دانم این طور مخالفت کردن و بعد بدیهیات را به خواننده تحویل دادن چه سودی دارد جز مبهم کردن بحث و گمراه کردن خواننده ی یادداشت. آیا این را من یا هیچ کس دیگر نمی دانیم؟ لازم است این بدیهیات را به من و ما یادآور شوند؟ اما اگر احتیاجی به گفتن بدیهیات است بگذارید من هم نکته یی را یادآور شوم تا نشان بدهد که در چنین نشری هم ما با سانسور مواجه ایم: آیا شما یا هر کس دیگری جرات می کنید در همین بازار غیررسمی کتابی ضدمذهبی و به نام خودتان منتشر کنید؟ آیا اصلا همین بازار غیررسمی چنین کتابی را پخش می کند، یا نه، آن هم مشمول سانسور می شود؟ اگر می پذیرید که آن هم مشمول سانسور می شود، پس آن وقت کجای حرف من اشتباه است که در یادداشتم گفته ام: " به گمان من سانسور نه فقط یک واقعیت است، بلکه واقعیتی تعیین کننده در انتشار آثار ما هم هست. تعیین کننده به این معنا که گستره ی کار و فعالیت فکری ما را به شدت محدود کرده است و ما چه کتاب مان را به طریق غیررسمی و چاپی منتشر کنیم و چه به صورت اینترنتی و چه حتا از مجاری رسمی و با گرفتن مجوز، شکی نیست که دامنه ی کارمان را محدود می کند. این به نظرم نکته یی است که نباید فراموش کرد. یعنی چه؟ یعنی اگر کسی کتاب اش را به صورت غیررسمی هم منتشر کرد، باز هم زیر تاثیر این سانسور و دستگاه های مربوط است و باز هم توسط آن ها محدود شده است. پس یعنی به ظاهر ما سانسور را انکار کرده ایم و از مجاری غیرِ آن کارِ خودمان را کرده ایم. سانسور در این حالت هم هم چنان بر کار ما سایه انداز است." در این جا من این طور از سانسور یاد می کنم و تاثیر بسیار مخربش را یادآور می شوم، آن وقت ایشان در مطلب شان آورده اند: " از زاویه‌ی دیگر، توصیه به مدارا از کسی برمی‌آید که به اندازه‌ی امثال من به اینکه ترس از سانسور، ادبیات داستانی و بخش بزرگی از تحقیقات علمی ما را نابود کرده است، اعتقاد ندارد." خب باشد. فقط شما این اعتقاد را دارید و دیگران، حتا اگر کتاب های خودشان سال ها در ارشاد و در کشوهاشان خاک خورده باشد، این اعتقاد را ندارند و لابد هنوز نفهمیده اند سانسور چه به روز ما آورده است. باشد، این امتیاز مال شما. اما آیا توصیه به چانه زنی و بحث با ارشاد، به معنای توصیه به مدارا است؟ کجای یادداشت من توصیه به مدارا شده است؟

    ایشان در جای دیگری هم آورده اند: "پیشنهاد نشر زیرزمینی- یا دیگر راههای دور زدن سانسور- به تعبیر منطقیان گزاره‌ی جزئی است یعنی می‌گوید برخی (شاید کمتر از یک‌درصد نویسندگان) می‌توانند يا بهتر است این راهها را امتحان کنند. امّا «مخالفم» گفتن سناپور گزاره‌ای کلّی است یعنی ایشان می‌گوید نباید این را به عنوان نظریّه یا پیشنهاد ارائه کرد و این متأسّفانه به نوشته‌ی او لحنی آمرانه می‌دهد. از نوشته‌ی سناپور برمی‌آید که او این شیوه‌ی نشر را ناکام، محروم از نقد، بدون بازگشت مالی لازم، بی‌اثر بر سانسور و... می‌داند؛ فرضاً تمام این مسائل درست باشد، این شیوه چه ضرری برای راه‌حل ایشان یعنی چانه‌زنی برای رفع سانسور دارد؟ آن تعداد اندک کار خودشان را بکنند و شما هم کار خودتان را. آنها به کسانی که در برابر دستگاه ممیّزی تمکین می‌کنند کاری ندارند، شما با چه منطقی با کاری که نفیاً یا اثباتاً با شما کاری ندارد، مخالفت می‌کنید؟ نقد یک روش یا بی‌اثر خواندن آن با مخالفت با آن تفاوت می‌کند." عجب! من تا حالا خیال می کردم که مخالفت در یک نوشته با یک کار به معنای نقد آن روش و توصیه یی نظری است، اما این دوست مان کشف کرده اند که این دو تفاوت دارد. پس لابد من وزارت خانه یی، دستگاه اداری _ امنیتی چیزی دارم که خودم خبر ندارم و توانسته ام با یک یادداشت مانع کار دوستانی بشوم که می خواسته اند با آن روش های غیررسمی کارشان را منتشر کنند. خب، ایماگر حتما این بند از حرف های مرا نادیده گرفته که گفته ام: "آیا منظور من این است که کسی نباید از راه های غیررسمی و تاکنون ناشناخته برای انتشار اثرش استفاده کند؟ طبعا من در مقامی نیستم که برای کسی راه حل قطعی ارائه بدهم یا اصلا بگویم هر کس باید چه کار بکند و یا نکند. به گمان من کسی که فرض اش این است که کتاب اش به هیچ وجه و حالا حالاها نمی تواند از ارشاد مجوز بگیرد، ناگزیر است آن را در خارج کشور و یا از همین مجاری غیررسمی منتشر کند. اما طبیعی است که باید تبعات آن را هم بپذیرد، که از جمله ی آن ها پخش پراکنده ی کتابش است و به دشواری مخاطب پیداکردن برای کتاب اش. و در نتیجه ی این ها، کم تر هم نقد شدن و خلاصه بازخورد مناسب پیدا نکردن. لابد خیلی ها می گویند این به هر حال به تر از هیچ است. بله، حتما حق با آن ها است." یعنی ایشان این تکه را نخوانده، یا خواسته نخوانده بگذارد  تا حرف خودش را بزند؟ فقط می توانم بگویم که در هر صورت متاسفم.

    ایشان در جایی دیگر برای تاکید بر این که نشر کتاب ها در وب می تواند کار درستی باشد، گفته اند: ". من به خلاف نویسنده معتقدم نه تنها دنیای وب برای تبلیغ محصولات خود تواناست که محصولاتی که از مجاری رسمی منتشر می‌شوند هم باید روی آن حساب باز کنند." آیا حرفی که من در آخر بند بالا زدم، معناش این بود که وب برای تبلیغ محصول ناتوان است؟ آن هم همین قدر کلی؟ آیا اصلا بحث تبلیغ بود؟ شاید این دوست مان آن قدر فضای وب برای خواندن و نوشتن شان کفایت می کند، که خبر از تفاوت انتشار یک کتاب در فضای رسمی و غیررسمی، مثلا وب، ندارند. و توجه هم ندارند و نمی خواهند داشته باشند که در حرف های من انکار انتشار از طرق غیررسمی و از جمله وب نیست، بلکه فقط تاکید بر این تفاوت هاست، و این که مسیرهای غیررسمی تبعاتی منفی با خودش دارد (دست کم فعلا) که به هیچ وجه نمی تواند جای انتشار رسمی را بگیرد، و کسی که احیانا این کار را می کند باید این تبعات را در نظر داشته باشد و توقع زیاده از حد از فضای وب یا نشرغیررسمی نداشته باشد. و اگر این دوست مان توجه کرده بود که چه اتفاقی برای بعضی از رمان ها و مجموعه داستان هایی که در فضای وب منتشر شده، آمده، آن وقت به من حق می داد که به دوستان نویسنده ام، که توقع نقد کافی، پول درآوردن و حرفه یی شدن و غیره و غیره از نشر کتاب شان دارند، توصیه کنم برای چاپ این نوع کتاب ها فعلا سراغ وب نروند. شما می گویید که برای خلاص شدن از سانسور این بهترین کار است؟ خب، بفرمایید. توصیه تان را بکنید و تا می توانید هم صریح تر و در مقایسه با نشر رسمی این کار را بکنید. احتیاجی به تهمت زدن به من نیست، که حرف هایی را که نگفته ام به ام نسبت بدهید. همان طور که شعاردادن هم کار ساده یی است و جمله هایی شبیه به " به گمان ما می‌باید و می‌شاید که جایی بالاخره «نه» بگوییم و جلو زیاده‌خواهی ارباب قدرت را بگیریم." معلوم نیست چه گرهی از چه کاری باز می کنند، و البته غلط خوانی حرف من و نتیجه گیری شعاری از آن هم کاری بی معنا است، مثل این که نوشته اید: " نوشته‌ی سناپور بر اساس «چه کنیم تا خوانده شویم» نوشته شده است. این فقط بخشی از دغدغه‌ی‌ نویسنده است ولی اگر بدل به تمام فكر یا دغدغه‌ی اصلی او شود، مشکل پیش می‌آید. سؤال ریشه‌ای‌تر که چه‌بسا کلیشه‌ای‌تر هم باشد این است که :«من می‌نویسم چون ناچارم بنویسم، یعنی با نوشتن نیازی درونی را برآورده می‌کنم یا می‌نویسم تا به عنوان نویسنده شناخته شوم و در جامعه جایگاهی به دست آورم؟»" این شعارها را برای که می دهید؟ برای من که نزدیک به سه دهه دارم می نویسم، یا دوستان جوان تری که عاصی شده اند از شرایط موجود و به نظرشان می رسد این طور که شما گفته اید مدام وضع بدتر شده؟ این طور که می گویید: " نتیجه سه دهه کلنجار با سانسور چه بوده است؟" خب، با این حساب نتیجه ی سه دهه سیاست ورزی و نوشتن و سندیکا و انجمن های اسلامی و غیراسلامی و روزنامه راه انداختن چه بوده است؟ یا همان خانه ی سینما که شما ازش ذکر کرده اید؟

     بعد هم گفته اند: "چانه‌زنی می‌تواند تنها اندکی سانسور را کمرنگ کند نه اینکه از بین ببرد. این امر نیاز به توان چانه‌زنی دارد که در نویسندگان و انتشارات ما یافت نمی‌شود. چانه‌زنی را در دو دهه‌ی گذشته، در سینما می‌توان یافت و آن هم به خاطر قدرت محدود ناشی از کار جمعی سینماگران است که متأسّفانه اهل قلم حتّی در حدّ ابتدایی هم توانایی راه‌انداختن صنف مربوط به خود را نداشته و ندارند. مقایسه اهالی این دو هنر هم جای کار دارد." اول این که چه خوب بود که در همین ارتباط اهالی این دو هنر را با هم مقایسه می کردید تا شاید به نتایج ساده یی که بعدتر از این مقایسه گرفته اید، نمی رسیدید (که مثلا کانون نویسنده گان را مضحک بخوانید). اما اگر خیال می کنید چانه زنی احتیاج به توانی دارد که در نویسنده گان و ناشران ما وجود ندارد، به تر است کمی تحقیق کنید از ناشران و نویسنده گان، تا ببینید چه بسیار کتاب ها بوده اند که بعد از همین چانه زنی ها اجازه ی انتشار گرفته اند. این هم که سانسور در سال های اخیر سیاه ترین دورانش را می گذراند، از آن حرف هاست که من هم دوست دارم بزنم و می زنم هم، اما هم زمان تا حدودی یادم است که در دوره ی میرسلیم چه بلایی سر کتاب ها و نویسنده گان می آمد. و مهم تر از آن، مگر سانسور را هم می توان جدای از شرایط کلی حکومت بررسی کرد؟ و اگر خیلی چیزها بدتر شده، چه طور می شد انتظار داشت که سانسور نشود؟ و تازه مگر ما چه کار کرده ایم در این سی سال که انتظار از بین رفتن اش را داشته باشیم یا حتا کم تر شدنش را؟ کلنجار رفته ایم با آن؟ بله، همین است، بیش تر کلنجار رفته ایم. و این با چانه زنی و گفت و گو و نقد مدام آن فرق می کند.

    ایماگر خطاب به کانون نویسنده گان گفته است "کانون مضحک نویسنده گان". منظورش کل تاریخچه ی کانون نویسنده گان است و اعضاش، یا فقط بیست یا ده سال اخیر، یا دو سال اخیر و یا فقط دبیرانش، یا فقط بعضی از بیانیه هایش؟ بله، من هم با بعضی از بیانیه های کانون موافق نیستم، و با چنان هیئت دبیرانی که در سال های اخیر داشته است. اما آیا این باعث می شود که به آن توهین کنم؟ خودم کی هستم که به کانون به طور کلی یا جزیی توهین کنم؟ و اگر مضحک بودن یعنی ناقص و ضعیف و غیر از آن چه باید بودن، اصلا با این حساب چه چیز ما مضحک نیست؟ احزاب مان درست اند و سرجاشان، سندیکاهامان، انجمن هامان، نویسنده هامان؟ آیا شما که این همه داد سخن می دهید علیه سانسور و با نام مستعار می نویسید مضحک نیستید؟ می بینید چه راحت می شود توهین کرد و تازه علتی هم براش ذکر کرد؟ به نظر من نام مستعار گذاشتن هم گرچه برای ایماگر و خیلی های دیگر ناگزیر شاید باشد، اما چیزی است از جنس همان نشرغیررسمی کتاب ها، که گاهی واقعا ناگزیر هم هست. اما در کل یک جور خودسانسوری هم در آن هست، که نخواهیم عین آن چه که هستیم را نشان بدهیم. نام و هویت مان را مخفی کنیم و بپرهیزیم از عیان شدن. این نوعی خودسانسوری نیست؟ به گمان من هست. و البته گاهی هم ناگزیر است. چنان که من هم ممکن است چیزهایی را بخواهم در نوشته ام بیاورم، اما به دلایل عرف جامعه مثلا (چون به خاطر اداره کتاب ارشاد و سانسورش هیچ وقت این کار را نکرده ام وقت نوشتن)، این کار را نکنم. به گمان من این کار عجیب نیست و گاهی اصلا عین احترام به مخاطب و به جامعه است.

    اما راستش از همه مضحک تر این است که ایماگر می گوید ما باید پدیده ی سانسور را حذف کنیم: "کسی هیچ گاه درباره‌ی خود اعتیاد نمی‌گوید که آیا مشی ما اصلاح است یا حذف! یک پدیده‌ی منفی را حتماً باید حذف کرد، حالا هم بحث ما درباره‌ی پدیده‌ی سانسور است (که از قضا خود حذف دیگران است) و باید حذف شود نه درباره‌ی سانسورچیان که مثلاً در پی حذف آنها باشیم. همین مورد کوچک نشان می‌دهد که گاهی یک شعار ظاهراً میانه‌روانه و عاقلانه (اصلاح به جای حذف) اگر در جای خودش به کار نرود چه معنای نادرستی پیدا می‌کند." بله، حرف ها را اگر درست نزنیم معنای نادرستی پیدا می کنند، مثل این که بگوییم ما با پدیده ی سانسور طرفیم و نه با سانسور چی ها، و نگوییم منظورمان از پدیده ی سانسور در این جا چیست که می شود حذف اش کرد. آیا واقعا فکر می کنیم سانسور را که در ذهن ما و خانواده و جامعه مان و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی هست، می شود حذف کرد؟ واقعا خودِ این پدیده را می شود حذف کرد؟ نه، این پدیده شکل های متعدد و عینی دارد، و در جاهای مختلف و در ارکان گوناگون زنده گی ما وجود دارد. آن چه ما با آن فعلا سروکار داریم، تاثیرگذارترین شکل عینی آن یعنی اداره ی کتاب ارشاد (و بخش های مشابه دیگر این وزارت خانه) است، و سپس تمام نهادهایی که تاثیرگذاری جدی روی آن دارند. یعنی در این جا ما با یک سیستم یا دستگاه سروکار داریم، که شکل عینی شده ی همان پدیده است. و این دستگاه معادل همان معتاد است در همان مثال. و اصلا حذفی در کار نیست و مثال دندان به کلی غلط است و ما در هیچ صورت نمی توانیم آن را حذف کنیم، چنان که اعتیاد را هم سعی می کنیم که با حذف اجزای به وجودآورنده اش روزبه روز عقب تر برانیم، و حذف در این جا هم ناممکن است. حالا اصلا فرض کنیم حکومت و ارکانش اداره ی کتاب ارشاد را هم، که کار سانسور را انجام می دهد، حذف کرد (اتفاقی که کاملا شدنی است و به نفع همه هم)، آیا پدیده ی سانسور از بین می رود کاملا؟ نه، نمی رود. فقط رانده می شود به حوزه های عمومی تر و عرفی تر و قانون مندتر، تا همان بشود که در کشورهای دیگر هست. و نه بیش تر. من هم چه به عنوان نویسنده و چه به عنوان کتاب خوان و علاقه مند به فرهنگ این ممکلت، همین را می خواهم. دیگران هم خودشان می توانند بگویند چه می خواهند در نهایت.


     
     

    1391/6/24

    محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی ایران، می‌گوید بانک مرکزی ایران تلاش کرده تا قیمت ارز را کنترل کند اما این بانک "توانایی آن را ندارد" که «مرتبآ قیمت ارز را پایین بیاورد.»

    آقای بهمنی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) افزوده که قیمت ارز در اینده‌ای نزدیک در بورس ارز تعیین خواهد شد.

    طی حدود یک سال گذشته قیمت ارز در ایران روندی صعودی داشته اما افزایش قیمت ارز در بازارهای آزاد طی هفته گذشته به بالا‌ترین میزان خود رسیده است.

    این اتفاق سبب برخی انتقاد‌ها از بانک مرکزی شده و این انتقاد‌ها به مجلس ایران نیز کشیده شده است.

    بانک مرکزی ایران پس از تحریم شدن از سوی ایالات متحده و اتحادیه اروپا، بار‌ها با ارائه راهکارهایی تلاش کرد تا قیمت ارز در ایران را پایین بیاورد اما در این راه موفق نبود و ارائه ارز در بورس آخرین راهکار دولت ایران برای کنترل بازار ارز به شمار می رود.

    برخی از کار‌شناسان البته دولت ایران را متهم می‌کنند که سعی دارد با بالابردن قیمت ارز در ایران و فروش ارزهای خارجی حاصل از روش نفت در بازارهی این کشور، بخشی از کاهش بودجه سال جاری خود را جبران نماید.

    آقای بهمنی همچنین بار دیگر گفته که «عده خاصی از رانت استفاده می‌کنند» و بانک مرکزی به دنبال آن است تا فاصله میان ارز آزاد و دولتی حذف شده و این پول‌ها به خزانه دولت واریز شود.

    به گفته آقای بهمنی، برخی از واردکنندگان، کالا‌ها را با نرخ دولتی تهیه می‌کنند اما با نرخ آزاد به فروش می‌رسانند که نظارت در این زمینه به عده وزارت بازرگانی ست.

    آقای بهمنی چهار روز پیش نیز از استفاده «عده‌ای خاص» از «رانت ارزی» انتقاد کرده و گفته بود که این افراد سبب اشفتی در بازار ارز می‌شوند.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    احمد توکلی: دولت عمداً ارز توزیع نمی‌کند

    قیمت دلار از مرز ۲۶۰۰ تومان گذشت


     
     

    1391/6/24

    منابع خبری گزارش دادند که نامه نگاری سرپرست دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستان با رئیس سازمان سنجش پیرامون «تعدیل پذیرش» دانشجویان استان‌های همسایه در این دانشگاه، منجر به برکناری وی از این سمت شده است.

    خبرگزاری فارس روز پنج شنبه (۲۳ شهریور) اعلام کرده که کامران دانشجو، وزیر علوم ایران، فردی جدید را به سرپرستی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستان منصوب کرده است.

    عبدالعظیم آجیلی، سرپرست سابق این دانشگاه، روز هفتم خردادماه طی نامه‌ای به دکتر سرورالدین، رئیس سازمان سنجش آموزش ایران، از وی درخواست کرده بود که دستور «تعدیل پذیرش» دانشجو از استان‌های لرستان، ایلام و چهارمحال و بختیاری را صادر نماید.

    آقای آجیلی دلیل این درخواست را «مشکلات عدیده» پذیرش دانشجویان از این سه استان از لحاظ «امنیتی، فرهنگی (طایفه‌ای و قومیتی) و علمی» عنوان کرده بود.

    این نامه با واکنش منفی نمایندگان مجلس این سه استان مواجه شد و طی روزهای گذشته حدود ۳۰ نفر از این نمایندگان در نامه‌ای خطاب به محمود احمدی‌نژاد خواستار برکناری آقای آجیلی شده بودند.

    دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستان البته روز سه شنبه (۲۱ شهریورماه) با انتشار بیانیه ای اعلام کرده بود که نامه آقای آجیلی به دلیل کاهش قابل ملاحظه دانشجویان بومی این دانشگاه و همچنین کمبود خوابگاه برای دانشجویان غیر بومی نگاشته شده و آقای آجیلی قصد بی احترامی به هیچ قومیتی را نداشته است.

    مسئولان این دانشگاه در بیانیه یادشده، بابت سوء تفاهم بوجود آمده عذرخواهی نیز کرده بودند.

    منبع: فارس، بازتاب و بیانیه روابط عمومی دانشگاه


     
     

    1391/6/24

    خبرگزاری کار ایران (ایلنا) به نقل از رئیس سابق صنف نمایشگاه داران و فروشندگان خودرو گزارش داد که قیمت خودرو طی یک و نیم سال گذشته در ایران حدود ۳۵ درصد افزایش داشته است.

    جلال ریخته گر قدیمی به ایلنا گفته است که این افزایش قیمت ممکن است تا ۵ درصد قیمت کنونی نیز ادامه داشته باشد.

    آقای ریخته گر قدیمی، محدودیت واردات، افزایش قیمت دلار و کاهش تولید داخلی را از مهم‌ترین دلایل افزایش قیمت خودرو طی یک و نیم سال گذشته عنوان کرد.

    منابع خبری طی روزهای گذشته گزارش داده بودند که کمبود نقدینگی سبب رکود دو کارخانه بزرگ خودروسازی ایران، کارخانه‌های سایپا و ایران خودرو، شده است و این دو کارخانه حتی برخی از کارگران خود را نیز اخراج کرده‌اند.

    آقای ریخته گر قدیمی ادامه داده که تنها طی ماه گذشته قیمت خودروهایی نظیر پراید ۱۳۱ اس ال حدود ۴۰۰ هزار تومان، پژو ۲۰۶ تیپ شش اتوماتیک بیش از چهار میلیون تومان و پژو ۲۰۷ دنده اتوماتیک بیش از پنج میلیون تومان گران‌تر شده‌ است.

    منبع: ایلنا


     
     

    1391/6/24

    معاون احتماعی سازمان بهزیستی ایران از اعطای مجوز تاسیس مهدکودک‌های قرآنی به هیئت‌های مذهبی در ۱۰ استان این کشور خبر داد.

    محمد نفریه در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کانون دانش آموزی (پانا) گفته است: «طرح اعطای مجوز تاسیس مهدکودک به هیئت‌های مذهبی از پیش مطرح شده بود و در همین راستا، ۱۰ هیئت مذهبی برگزیده تقاضای صدور مجوز مهدکودک داشتند و با بررسی‌هایی که از سوی معاون اجتماعی سازمان بهزیستی صورت گرفت، به این ۱۰ تقاضا مجوز راه اندازی مهدکودک اعطا شد.»

    وی افزود که مجوز تاسیس مهدکودک‌های قرآنی همچنین برای ۵۰ مسجد فعال در ساخت درمانگاه و مدرسه نیز صادر شده است.

    به گفته معاون احتماعی سازمان بهزیستی، این سازمان به دنبال افزایش شمار مهدکودک‌های قرآنی ست.

    پیشتر ولی الله نصر، مدیرکل بهزیستی استان تهران، نیز از اختصاص تسهیلات خاص به هیئت‌های مذهبی و مساجد پیرامون ایجاد مهدکودک‌های مذهبی خبر داده بود.

    وی گفته بود که این تسهیلات شامل صدور سریع‌تر مجوز مهدکودک و ارائه «تسهیلات بهتر» است.

    آقای نفریه همچنین پیش بینی کرد که تا سال ۱۳۹۳ شمار مهدکودک‌های قرانی در ایران به ۲۰۰ مهدکودک برسد.

    منبع: پانا

    مرتبط:

    هیئت‌های مذهبی ایران «مهدکودک دینی» تاسیس می‌کنند

    «ما نیازی به مهدکودک نداریم»


     
     

    1391/6/24


    در آستانه بازگشایی مدارس در ایران دست‌اندرکاران نوشت‌افزار نسبت به تعطیلی واحدهای تولیدی این صنعت هشدار داده و گفته‌اند که دولت از تولید داخلی نوشت‌افزار حمایت نمی‌کند. هزینه نوشت‌افزار یک دانش‌آموز حدود دوبرابر شده است.

    حمدرضا رقیب‌پرور، مدیرعامل یک کارخانه تولید نوشت‌افزار، به ایلنا گفته است که افزایش واردات نوشت‌افزار نامطلوب چینی در آستانه بازگشایی مدارس باعث نوسان قیمت محصولات مشابه داخلی شده است و این محصولات وارداتی با قیمت به مراتب ارزان‌تری در مقایسه با تولیدات داخلی به‌فروش می‌رسند.

    او گفته است که تنها راه نجات تولیدکنندگان داخلی نوشت‌افزار «كنترل و قاعده‌مند كردن واردات، حمایت دولت در تهیه مواداولیه، پرداخت وام‌های کم بهره و معافیت‌های مالیاتی است.

    هم‌زمان محمد احمدی، عضو هیئت مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار ایران، گفته است که عرضه نوشت‌افزار دارای تصاویر جذاب و فانتزی خارجی بازار تولید داخلی این محصولات را کساد کرده است.

    این در شرایطی است که براساس بخش‌نامه‌ای که وزارت آموزش و پرورش دولت دهم تیرماه سال جاری صادر کرد «جلوگیری از واردات نوشت‌افزار و کیف دارای نقوش و طرح‌ها و مفاهیم بیگانه» به عنوان راهکاری برای تحقق شعار «تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی» اعلام شد.

    آفای احمدی گفته است که درنتیجه عدم حمایت دولت از تولیدکنندگان نوشت‌افزار در کشور قیمت نوشت‌افزار بالا رفته و بسیاری از کارخانه‌های تولیدی ازجمله کارخانه «قدس پلاستیک» تعطیل شده‌اند.

    چند روز پیش خبرگزاری مهر به نقل از یک شهروند همدانی گزارش داد که هزینه تهیه نوشت‌افزار برای یک دانش‌‌آموز در سال جاری ۱۱۰ هزار تومان است اما این رقم در سال گذشته ۶۰ هزار تومان بود.

    منبع: ایلنا و مردمک
     


     
     

    1391/6/24

    محمود احمدی‌نژاد بار دیگر غرب را به تخلیه ابرهای باران زا پیش از رسیدن به ایران و ایجاد خشکسالی در این کشور متهم کرد.

    به گزارش خبرگزاری مهر، محمود احمدی‌نژاد که برای افتتاح چند سد آبی در استان گلستان به سر می‌برد، گفته است: «با تحولاتی که در اقلیم به وجود آمده کشور رو به‌ خشکسالی می‌‌رود که بخشی غیرعمدی و به دلیل ایجاد صنعت است و بخشی هم عمدی است و دشمن با تخلیه ابرهایی که به سمت کشور می‌‌آید، یک جنگ نامتعادل انسانی به پا کرده است».

    وی همچنین گفت که «ایران در این جنگ نیز بر دشمن غلبه خواهد کرد.»

    اتهام دست داشتن غرب در خشکسال های ایران کمی بیش از یک سال پیش برای نخستین بار از سوی محمود احمدی‌نژاد مطرح شده بود.

    وی در سخنرانی حدود یکسال پیش خود در اراک، غرب را به "نقشه داشتن برای ایجاد خشکسالی در ایران" متهم کرده بود.

    محمود احمدی‌نژاد همچنین غرب را تهدید کرده بود که ایران این موضوع را در مجامع بین المللی پیگیری خواهد کرد.

    کارشناسان محیط زیست البته توانایی کشورهای غربی در ایجاد خشکسالی در ایران را رد کرده اند.

    منبع: مهر

    مرتبط:

    "آمریکا اگر قدرت ایجاد خشکسالی داشت، طوفان‌های کشورش را کنترل می‌کرد"


     
     

    1391/6/24


    مصطفی پورمحمدی، وزیر سابق دولت احمدی‌نژاد، از محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس دولت و روزنامه ایران شکایت کرده است.

    به گزارش خبرگزاری مهر سازمان بازرسی کل کشور در اطلاعیه ای از شکایت آقای پورمحمدی خبر داده و تاکید کرده: «اسناد دلایل اثباتی اتهام روزنامه ایران و نسبت دهندگان افترا و نشر اکاذیب، به منظور رسیدگی، به محاکم صالح قضایی ارائه خواهد شد.»

    در این اطلاعیه آمده است: اگر چه همگان از انگیزه معاون اول رئیس جمهور در ارتکاب جرم نشر اکاذیب و افترا به رئیس سازمان بازرسی کل کشور، کم و بیش، آگاهند، ولی شایسته بود ایشان در سخنرانی خود در جشنواره تعاونی‌های برتر، به جای فرافکنی و سوء استفاده از احساسات بی‌آلایش جامعه و فضای عدالتخواهانه دانشجوئی به مشکلات واقعی وجدی مردم می‌پرداخت.

    این اطلاعیه در ادامه به پرداخت وام به کارکنان وزارت کشور در دوران ریاست پورمحمدی، و همچنین به افشاگری‌های اخیر روزنامه ایران در همین زمینه پرداخته و نوشته:  روزنامه ایران، به جای پرداختن به این موضوع و این ‌که آیا تعاونی چه مقدار از بدهی خود را ادا کرده است، و مسئولان بعدی وزارت کشور برای دریافت مانده مطالبات خود چه کرده‌اند، وارد عرصه ماجراجویی و اتهام زنی شده است. عده‌ای غوغاسالار، عملیاتی روانی را آغاز کرده‌اند و می‌خواهند، با فریبکاری و افترا، کارنامه روشن و پرافتخار وزیر سابق کشور را زیر سؤال ببرند.

    در ادامه این اطلاعیه آمده است:  باید از روزنامه ایران پرسید: پس از برملاشدن دروغ آقای رحیمی درباره خروج 21 میلیارد تومان از وزارتخانه، چرا با تعقیب خط اتهام و افترا، به دروغ پردازی‌های جدیدی پرداخته‌اید؟ چه شخص یا اشخاصی این اطلاعات را در اختیار روزنامه گذاشته، شما را به گمراهی کشانده‌اند؟ چرا مطالب مربوط به خریدهای وزارت کشور را به طور کامل نیاورده‌اید؟ چگونه شما به همه اسناد، از جمله دستور رئیس دفتر رئیس جمهور، آقای رحیم مشایی، دسترسی دارید، اما به بقیه اسناد خیر؟ یا نخواسته‌اید همه اسناد را افشا کنید و یا افراد پشت صحنه نخواسته‌اند این اسناد را ارائه دهند.

    در پایان این اطلاعیه تاکید شده: قاطعانه و روشن اعلام می‌کنیم که موضوعات درج شده در این روزنامه، سرتاپا خلاف واقع و نشر اکاذیب است.

    چند روز قبل روزنامه «ایران» از مرگ مشاور مصطفی پورمحمدی دو روز پس از افشای نام وی در دادگاه پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی خبر داد و اطلاعات تازه‌ای درباره پرونده جنجالی ۲۱ میلیارد تومانی پورمحمدی منتشر کرد.

    محمدرضا رحیمی٬ معاون محمود احمدی‌نژاد ۱۹ شهریور بدون آنکه نامی از پورمحمدی ببرد٬ اعلام کرد وی ۲۱ میلیارد‌ تومان از وزارتخانه‌ای {وزارت کشور} به طور غیرقانونی خارج کرده و تاکنون آن را بازنگردانده است.

    رئیس سازمان بازرسی کل کشور نیز یک روز بعد در واکنش به این اظهارات گفت که این مبلغ را به عنوان وام در اختیار سه هزار کارمند وزارت کشور قرار داده است.

    منبع: مهر

    پیشینه
    مرگ مشاور پورمحمدی، دو روز پس از اعلام نام وی در پرونده اختلاس

    رحیمی و پورمحمدی یکدیگر را به «فساد مالی» متهم کردند


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته