-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۳۰, پنجشنبه

Latest News from Norooz for 09/20/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



در اینکه " جمهوریت " و " انتخابات " بدون " نظام حزبی " معنای چندان محصلی ندارد، و اگر هم بفرض " مشروعیت " ساز باشد تجربه های بشری نشان داده قطعا در عرصه حکومتداری " کارآمدی " ببار نمی آورد. از اینرو در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که " جمهوریت " و " انتخابات " پذیرفته شده است (اصل 6)، " نظام حزبی " هم پذیرفته شده (اصل 26)، و قانون " احزاب " هم برای شکل گیری آن نوشته شده است اما درعمل " نظام حزبی " بدلیل غلبه نگاه اقتدارگرایانه در کشور به معنای واقعی شکل نگرفته است.

در سالهای اولیه انقلاب شاهد نوعی هرج و مرج سیاسی و تعدد " احزاب " بودیم که با درگیری های خود جامعه را خسته و زده کردند و وقوع جنگ تحمیلی بطور کلی مسئله شکل گیری " نظام حزبی " در کشوررا از اولویت کارسیاسی سیاست ورزان درون نظام خارج کرد بگونه ای که برغم تصویب قانون " احزاب " در سال 64 هیچگونه حزبی برپایه این قانون در این دوران پا به حیات نگذاشت، و تنها حزب رسمی موجود، یعنی حزب جمهوری اسلامی هم در سال 65 اعلام انحلال کرد.

پس از پایان جنگ تحمیلی و رحلت امام خمینی، جمهوری اسلامی وارد دوره جدیدی از حیات خود شد و کم کم شکل گیری " نظام حزبی " در اولویت کار سیاسی بخشی از سیاست ورزان درون نظام قرار گرفت اما در واکنش به این رویکرد دو نگاه کاملا متفاوت در عرصه عمومی ظاهر شد. رویکردی که لازمه تحقق " جمهوریت " و " انتخابات " و " کارآمدی " حکومت را در وجود " نظام حزبی " می دید، و رویکرد دیگری که با شعار " ذوب در ولایت " و باور به " ولایت مطلقه فقیه " قائل به وجود " احزاب " به معنای مصطلح و رایج در نظام های سیاسی مبتنی بر " جمهوریت " و " انتخابات " نبوده و ضرورتی برای شکل گیری " نظام حزبی " نمی دید، و حداکثرحزبی را تحمل می کرد مثل " حزب موتلفه " مطیع و منقاد ولی فقیه و رهبری نظام  باشد. در جدال فکری و سیاسی بین این رویکردها بود که احزابی چند افتان و خیزان براه افتاد و با روی کارآمدن دولت خاتمی و دوران اصلاحات سیاست ورزان تا حدی که می توانستند برای شکل گیری " نظام حزبی " در کشور گام برداشتند و فضای سیاسی تازه ای را رقم زدند.

درهمین دورانی که جدال فکری و سیاسی بر سر شکل گیری " نظام حزبی " بین سیاست ورزان جریان داشت " سپاه پاسداران " که پس از جنگ نیروی انسانی و مادی اش آزاد شده بود کم کم برای ورود به عرصه اقتصاد و سیاست خیز برداشت. " سپاه " برای ورود به فعالیتهای اقتصادی باتمسک به اصل ۱۴7قانون اساسی که بیان می دارد: " دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش در کارهای امدادی، آموزشی، تولیدی، و جهاد سازندگی، با رعایت کامل موازین عدل اسلامی استفاده کند در حدی که به آمادگی رزمی آسیبی وارد نیاید." وارد میدان اقتصاد شد و توانست پیمانکاری برخی طرح های بزرگ ملی را با شرایط خاص در اختیار بگیرد. مزمزه " ثروت اقتصادی " این نهاد را برای دراختیارگیری " قدرت سیاسی " تحریک و ترغیب کرد واین خواسته را با حضور غیرآشکاردر انتخابات مجلس پنجم تمرین نمود که چندان موفقیت آمیز نبود. در انتخابات ریاست جمهوری هفتم " سپاه " با همه قوت و نیرو وارد میدان سیاست شد و به حمایت از ناطق نوری برخاست ولی رای بیش از بیست میلیونی مردم به خاتمی شکست سختی را به این نهاد تحمیل کرد و ناچارازعقب نشینی شد. پس از اندک مدتی از استقرار دولت اصلاحات سپاه به بازیابی خود در مقابله با دولت خاتمی و اصلاح طلبان پرداخت و پس از واقعه 18 تیرسال 78 ، 24 نفر از سرداران مشهور سپاه به خاتمی نامه معنادار و هشدارآمیزی نوشتند که از حضور فعال این نیرو درعرصه سیاست حکایت داشت. بااین احوال انتخابات مجلس ششم و پیروزی قاطع اصلاح طلبان به آنها آموخت که ورود به عرصه سیاست به طرق معمول و رقابتی برای آنان مقدور نیست و باید شیوه ای دیگر را آزمون کنند، از اینرو بود که با بکارگیری همه امکانات دراختیارشان به شکل دهی « حزب پادگانی » روی آوردند و با تکیه بر این حزب وارد انتخابات دور دوم شوراها شدند و با پیروزی نسبی دراین انتخابات بدلیل عدم مشارکت مردم برای تسخیر مجلس و دولت برنامه ریزی کردند. دراین مسیر بود که با انجام کودتای انتخاباتی مجلس هفتم را دراختیار گرفتند و بیش از هفتاد سردار سپاه را نماینده کردند، و درانتخابات ریاست جمهوری نهم هم احمدی نژاد رااز شهرداری تهران  به ریاست دولت برکشیدند، و در انتخابات ریاست جمهوری دهم با کودتا ادامه ریاستش بر قوه مجریه را به ملت تحمیل کردند.

برای برآورد دخالت نظامیان در عرصه سیاست ایران کافی است تعداد سپاهیانی را که پس از مجلس هفتم و دولت نهم صاحب پست سیاسی شده اند شماره کرد، و البته این جدای از نقشی است که " سپاه " در سرکوب سیاسیون منتقد و معترض داشته و برای یکه تازی « حزب پادگانی » به تهدید و تحدید و انحلال همه " احزاب " رقیب اقدام کرده است. دلیل بارز دیگرش داشتن سازمان اطلاعاتی مستقل از دولت و زندان اختصاصی توسط " سپاه " است که کنترل و برخورد با چهره های شاخص سیاسی کشور را دنبال کرده و زندانی کردن آنها را پی گرفته است. و ماههاست که بند 2 الف " سپاه " زندان اوین چهره شاخص سیاسی اصلاح طلبی همچون بهزاد نبوی را به بند کشیده است.

درهمه سالهای گذشته وقتی به اینگونه عملکرد " سپاه " با استناد به قانون استخدامی نیروهای مسلح یا فرمایشات مکرر امام خمینی مبنی براینکه افراد نیروهای مسلح از جمله " سپاه " حق فعالیت سازمانیافته در عرصه سیاست و مناقشات سیاسی را ندارند انتقاد شده، پاسخی از اینگونه داده می شود : "سپاه طبق قانون یک نهاد سیاسی، نظامی، فرهنگی و امنیتی است "، و سخنگویان " سپاه " با انتقاد از کسانی که به زعمشان "بدون تدبیر" سخن می‌گویند، بیان می دارند که "امام مخالف ورود سپاه در مسایل سیاسی بودند"٬ اما "مقابله با تهدید‌های سیاسی از وظایف سپاه است."البته امثال گوینده این سخنان برای دور زدن فرمایشات صریج امام خمینی و برخلاف سیره عملی " سپاه " در دوران حیات ایشان، در نهایت برای توجیه این مدعایشان به اصل ۱۵۰قانون اساسی متوسل شده که بیان می دارد : " سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن پابرجا می‌ماند. حدود وظایف و قلمرو مسوولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسوولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می‌شود." و با تمسک به این جمله " نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن " در صدد اثبات مدعای خود و دخالت های انجام شده در امور سیاسی برمی آیند، درحالیکه این اصل با صراحت " تدوین وظائف و قلمرو فعالیت نیروهای مسلح " را به تصویب  قانون درمجلس ارجاع داده است، و در قوانین موجود مصوب مجلس در مورد نیروهای مسلح  هرگز چنین تعریفی که "سپاه یک نهاد سیاسی، نظامی، فرهنگی و امنیتی است " وجود ندارد، از اینرو نسبت دادن این چنین تعریفی به قانون ( چه قانون اساسی و چه قانون عادی ) خلاف و کذب محض است. حتی اگر این استدلال سرداران " سپاه " که " نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن " دخالت های سیاسی نظامی انجام شده آنها در امور کشور را توجیه و پوشش قانونی می دهد بپذیریم، باید پرسید آیا " آزادی " ، " جمهوریت " و " انتخابات " از دستاورهای گرانسنگ انقلاب نیست که با مداخله نظامیان در سیاست بوسیله " حزب پادگانی " بلاموضوع و فاتحه اش خوانده شده است؟ و آیا می توان با تمسک نادرست به اصلی از قانون اساسی اجرای بسیاری از اصول آنرا ملغی و تعطیل کرد؟ و آیا این رخداد حاکی از سلطه و " ولایت نظامیان " برکشور نیست؟

حضور سپاه در اقتصاد و سیاست امروز ایران آنچنان گسترده و وسیع شده است که جای هیچگونه فعالیت و عرض اندامی برای بخش خصوصی و سیاست ورزان مدنی باقی نگذاشته است. نوار سخنرانی سردار مشفق، که بطور وسیع و علنی از سوی " سپاه و بسیج " پس از کودتای انتخاباتی خرداد 88 در کشور توزیع شد، نمونه و سند بسیار صریح و روشنی بردخالت این نهاد در امر " انتخابات " و انجام کودتای انتخاباتی بود، و جالب اینکه وقتی هفت نفر از چهره های شاخص سیاسی اصلاح طلب از سردار مشفق شکایت کردند و خواستار رسیدگی به این موضوع شدند نه تنها به شکایت آنها رسیدگی نشد بلکه باردیگر همگی آنها به زندان کشیده شدند تا با اجرای احکام سنگین زندانی که به سفارش " سپاه " برای آنها صادر شده بود، تنبیه و مجازات شوند، و دیگران هم بیاموزند که با دم شیر نباید بازی کرد! و جالبتر اینکه این رخداد در دورانی اتفاق افتاده است که بدلیل تحولات جهانی و منطقه ای دو کشور همسایه ما، ترکیه و پاکستان، که سالها نظامیان با انجام کودتا برایندو حکومت می کردند، خود را از بند نظامیان رها ساخته و به " جمهوریت " و " انتخابات " و " نظام حزبی " گردن نهاده اند.

" سپاه " با خیمه زدن بر ثروت اقتصادی و قدرت سیاسی نظامی و در سایه " حزب پادگانی " البته که سردارانش می توانند هر روز برای سیاست ورزان و " احزاب " خط و نشان بکشند و شرط و شروط بگذارند و جز خود و حاکمیت اقتدارگرا و حامیانش را " برانداز " بنامند حتی اگر روزگاری نخست وزیر، ریئس مجلس و رئیس جمهور کشور بوده باشند، اما آنچه با سپاهیان یار نیست شرایط و احوال زمانه بطورکلی و ناکارآمدی مفرط حاکمیت یکدست اقتدارگرا و نظامیان بطورخاص است بگونه ای که اکثریت مردم ایران دیگر دید مثبتی نسبت به " سپاه " و اینگونه عملکردش ندارند، و به جد خواستار بازگشت نظامیان به پادگان و انحلال " خرب پادگانی " هستند. جنبش سبز در پی احیای " جمهوریت "، " انتخابات " و بسترسازی " کارآمدی " نظام بر پایه " نظام حزبی " و عدم هرگونه دخالت و " ولایت نظامیان " در سیاست و اقتصاد کشور است، و زود یا دیر مردم ایران این هدف را تحقق خواهند بخشید، و آنگاه سپاهیان باید پاسخگوی عملکردشان باشند.

این سخنان نمونه ای از صدها برای مداخله آشکار سپاهیان در سیاست امروز کشورمان است :

به گزارش «باشگاه خبرنگاران جوان»، وابسته به صدا و سیما، سردار ید‌الله جوانی طی مصاحبه ای گفته که "خاتمی حلقه برانداز نظام جمهوری اسلامی است؛ وی با جریان برانداز همراهی نکرده چرا که خود او اصل جریان برانداز است و با این سابقه و پیشینه نمی‌تواند کاندیدای ریاست جمهوری شود."

" محمد خاتمی "کارنامه سیاهی" دارد و سال‌ها باید بگذرد "تا وی وفاداری خود به نظام اسلامی را ثابت کند چرا که وی طی سال‌های گذشته فقط بی‌وفایی‌اش به نظام را ثابت کرده است."

این مقام سپاه اظهار کرده که خاتمی در زمان ریاست جمهوری به جای "حل مشکلات مردم" در پی "سخنرانی در دانشگاه‌ها" بود و "دوم خردادی‌ها در آن دوران به دنبال فساد بر روی کره زمین بودند."

مشاور عالی نماینده ولی فقیه در سپاه در بخش دیگری از این گفتگو به دفاع از عملکرد سپاه پرداخته و گفته است: "سپاه طبق قانون یک نهاد سیاسی، نظامی، فرهنگی و امنیتی است."

وی با انتقاد از کسانی که به زعم وی "بدون تدبیر" می‌گویند "امام مخالف ورود سپاه در مسایل سیاسی بودند"٬ چنین اظهار کرد که "مقابله با تهدید‌های سیاسی از وظایف سپاه است."

جوانی همچنین با دفاع از فعالیت‌های اقتصادی سپاه اعلام کرد "فعالیت‌های اقتصادی سپاه مجاز است و ورود سپاه در عرصه اقتصادی آن هم در اوج تحریم‌ها مانع برنامه‌های استکبار شده است."

رئیس سابق اداره سیاسی سپاه در بخش دیگری از این گفتگو به دفاع از عملکرد سپاه در سرکوب اعتراض‌های سال ۸۸پرداخته و گفته است: "ورود سپاه در جریان فتنه ۸۸عاقلانه و کاملا حساب شده و قانونی بود."

ید‌الله جوانی همچنین گفت : "میرحسین موسوی در سال ۸۸حتی اگر با رأی مردم به پیروزی هم می‌رسید باز هم شاهد حرکت‌های خیابانی برای اصلاحات در کف خیابان‌ها بودیم."

این مقام عالی رتبه سپاه همچنین در مورد اعتراضات مردمی در سوریه گفت:" کسانی که در سوریه می‌جنگند و کارهای تروریستی انجام می‌دهند، مورد حمایت رژیم صهیونیستی، آمریکا و برخی متحدان آمریکا در منطقه هستند لذا شکی نیست که جنس حوادث در سوریه متفاوت با كشورهای دیگر است.

آمریكا‌یی‌ها كه به دنبال انتقام‌جویی از اسد به دلیل حضور در جبهه مقاومت هستند از حوادث رخ داده در سوریه سوء‌استفاده می‌کنند و تلاش می‌کنند اعتراضات در این كشور را مردمی جلوه دهند که البته با سد مردمی هم مواجه شدند.

کسانی که به دنبال بی‌ثبات‌سازی در سوریه بودند با سد مردمی مواجه شده‌اند و اینکه گفته می‌شود بشار اسد در مقابل مردم به اسلحه رو آورده است، حرف بی‌منطقی است."

 

 

 


 


 

گفتمان‌ها در هر جامعه‌ای نمود شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن جامعه است. به همین دلیل در بررسی گفتمان‌ها در یک جامعه لازم است تا فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن نیز مورد ارزیابی قرار گیرد.
در مورد جامعه ایران علاوه بر مطلب فوق مساله دیگری نیز مطرح است که از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. آن مساله عبارت از تغییر سریع گفتمان‌ها است. به بیان دیگر جامعه ایران از جمله جوامعی است که در آن گفتمان‌ها به سرعت در حال تغییر و تعویض هستند. گاهی هنوز یک گفتمانی در جامعه جا نیفتاده است که جای خود را به گفتمانی دیگر می‌دهد.
این‌که چطور یک گفتمان امکان وجود می‌یابد و از سوی دیگر باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد که به گفتمان غالب در یک جامعه تبدیل شود، پرسش‌هایی است که با جلائی‌پور در میان گذاشتیم.
به باور جلائی‌پور، به میزانی که گفتمان‌ها دارای استدلال‌های عقلی و قدرت اقناع‌کنندگی باشند و بتوانند در خدمت زندگی  بهتر حاملانش قرار بگیرند، به همان میزان می‌توانند در جامعه رونق یابند و با اقبال عمومی مواجه شوند. وی در عین حال معتقد است که اقبال عمومی به یک گفتمان، الزاما به معنای منطقی، عقلانی و مستدل بودن آن نیست. بلکه اقبال گفتمان‌ها در هر جامعه‌ای تا حدود زیادی وابسته به سطح آگاهی عمومی و شرایط اجتماعی سیاسی و نیازهای آن جامعه است.

در ابتدا بگویید واژه گفتمان چه معنایی دارد و مراد از به کار بردن این مفهوم چیست؟

متاسفانه در فرهنگ عمومی و حتی گاهی در رسانه‌ها گفتمان را اغلب به معنای نادرست به کار می‌برد و در واقع معادلی شیک‌تر برای گفتگو و دیالوگ محسوب می‌کنند. درحالی‌که گفتمان همان گفتگو نیست؛ بلکه معادل پیشنهادی خوب داریوش آشوری برای دیسکورس است. در علوم اجتماعی هم معنای گفتمان و هم روش‌های تحلیل گفتمان مورد مناقشه و خودش تحت‌تأثیر گفتمان‌های نظری این رشته‌ها است. در توضیح معنای رایج‌تر گفتمان یا دیسکورس می‌توان گفت: زبان در جامعه در چارچوب قالب‌های گوناگون ساخت‌یابی می‌شود و مردم در زندگی و هنگام مشارکت در قلمروهای مختلف حیات اجتماعی از قالب‌ها و خوشه‌های زبانی مختلفی استفاده می‌کنند که این قالب‌های زبانی و ارتباطی «گفتمان» خوانده می‌شود. «گفتمان پزشکی» و «گفتمان سیاسی» از نمونه‌های معروف انواع گفتمان است. «تحلیل گفتمان» هم تحلیل این قالب‌ها و خوشه‌های زبانی است و یکی از انواع مشهور آن، «تحلیل انتقادی گفتمان» است. با این توضیح کوتاه، باید ببینیم در فضای سیاسی کنونی ایران چند قالب زبانی  و گفتمانی حول و حوش امور سیاسی رایج است و این قوالب گفتمانی از چه موقعیتی برخوردارند. چرا برخی بانفوذتر و برخی کم‌نفوذترند و برخی تداوم دارند و برخی عمر کوتاه‌تری دارند و به حاشیه می‌روند؟ به یک معنا ما با کاربرد مفهوم گفتمان می‌خواهیم از فضای سیاسی جامعه آگاهی انتقادی پیدا کنیم.

گفتمان‌های سیاسی در جامعه ایران دارای چه وضعیتی هستند و به طور کلی نقش این گفتمان‌ها را در جامعه چطور ارزیابی می‌کنید؟

اگر به فضای گفتاری، رفتاری و ارتباطی جامعة سیاسی ایران توجه کنیم حداقل از دو گفتمان اصلی سیاسی که هر کدام زیرشاخه‌هایی دارند می‌توانیم سراغ بگیریم. اولی گفتمان سیاسی اقتدارگرا است که از امکانات عمومی و رسمی حکومت برخوردار است که سه شاخه دارد. شاخه اصلی آن نظر و توانایی بالاترین مقامات کشور را بر فراز قانون اساسی و خارج از چارچوب آن قرار می‌دهد. شاخه نحیف‌تر آن برای این‌که به گفتمان خود جاذبه‌ای بدهد در یک حرکت پاندولی از واژه‌های آخرالزمان‌گرایانه و کورش-باستان-ملی‌گرایانه بهره می‌گیرد و الان زیر فشار حاملان گفتمان اول هستند و از آن‌ها به نام جریان انحرافی یاد می‌شود. گفتمان اقتدارگرایی شاخة دیگری هم دارد که حکومتی نیست و از اقتدارگرایی ناسیونالیستی و باستان‌گرایی دفاع می‌کند (مثل گفتمان سلطنت‌طلب‌ها در فضای مجازی). دسته دومِ گفتمان‌های اصلی سیاسی ایران که از امکانات جامعه و اقشار متوسط آن تغذیه می‌کند «گفتمان مردم‌سالاری» است. این گفتمان هم دو شاخه دارد. شاخة اصلی آن مردم‌سالاری سازگار با دین است که حاملان اصلی آن اصلاح‌طلبان مسلمان هستند. و شاخة دیگرش مردم‌سالاری ناسازگار با دین است که از حضور حتی دموکراتیک دین در عرصة عمومی هم نگران است. به هر ترتیب این گفتمان‌ها به حاملانشان هویت می‌دهند، آن‌ها را منسجم می‌کنند و راه را در عرصه سیاسی برایشان روشن می‌کنند. از طرف دیگر، توجه به چالش‌های محتوای این گفتمان‌ها با یکدیگر نشانگر تعارضات سیاسی در جامعه سیاسی است.

مساله‌ای که اینجا وجود دارد این است که چرا سرعت تغییر و تبدیل گفتمان‌ها در جامعه ایران روندی غیرطبیعی دارد؟ به بیان دیگر چه عواملی موجب می‌شود که جامعه ایران از یک گفتمان یک دفعه به گفتمان دیگری که دارای وجوه اختلافی زیادی با گفتمان قبلی است پرش کند؟


گفتمان‌ها با قدرت، آگاهی، هویت و خصوصاً منافع گروه‌های گوناگون اجتماعی و شرایط زندگی آن ها ارتباط دارد. به همین دلیل مثلا وقتی بعضی از حلقه‌هایی که در قدرت رسمی هستند می‌بینند در جامعة ایران گفتمان اقتدارگرایی جذابیت ندارد سعی می‌کنند با لعاب کورش‌گرایی به گفتمانشان جاذبه بدهند ولی همین کار آن‌ها هم اقتدارگرایی رسمی را به واکنش وا می‌دارد و همین می‌شود که این روزها شاهدش هستید. با این همه یکی از راه های درک معنای سیاست در ایران درک همین چالش‌ها و رقابت‌های گفتمانی است.

بسیار خب. پس بفرمایید که اصلا شرایط به وجود آمدن یک گفتمان در جامعه چیست و گفتمان‌ها باید دارای چه ویژگی‌هایی باشند تا بتوانند به گفتمان غالب تبدیل شوند؟


بروز و غلبه یک گفتمان به عوامل گوناگونی بستگی دارد. مثلا این‌که منطق درونی و انسجام نظام باور حاملانش چقدر استحکام دارد، چه نسبتی با منافع و مصالح و نیازهای حاملان آن گفتمان دارد، دولت موافق یا مخالف آن است یا نسبت به آن بی‌طرف است، چه نسخه‌ای برای اصلی‌ترین مشکلات جامعه می‌پیچد، چه نسبتی با آموزه‌های دینی و ارزش‌های اخلاقی و موازین قانونی دارد، چگونه با معضلات جامعه جدید کنار می‌آید و حفظ تمامیت ارضی و ثبات سیاسی را چگونه می‌خواهد تأمین کند... همه این عوامل باعث نفوذ کمتر یا بیشتر یک گفتمان در جامعه سیاسی می‌شود. ارزیابی من این است که رایج‌ترین و موثرترین گفتمان در جامعه سیاسی کنونی ایران که ریشه در اقشار اصلی جامعه دارد، «دموکراسی سازگار با دین» است و حداقل در بیش از چهل درصد جامعه نفوذ دارد. اما گفتمان «اقتدارگرایی» در خوش‌بینانه‌ترین وضع در بیست‌ درصد از جامعه نفوذ دارد. دو دهه پیش به گفتارهای منسجم سیاسی گفتمان نمی‌گفتند و بعضا از واژه ایدئولوژی استفاده می‌کردند. ایدئولوژی‌ها در اکثر موارد همان گفتمان‌های سیاسی هستند که امروز به کار می‌روند.

یعنی به باور شما این دو واژه دارای مفاهیمی مترادف هستند؟

نه این‌که دقیقاً مترادف باشند اما در اکثر موارد قابل جایگزینی با یکدیگرند. در جامعه‌شناسی متعارف (یعنی جامعه‌شناسی سی سال پیش) به گفتارهای سیاسی معنابخش و هدایت‌کنندة نیروهای سیاسی «ایدئولوژی» می‌گفتند و امروز، یعنی در دورة جامعه‌شناسی متاخر، گفتمان سیاسی می‌گویند. گفتمان‌ها هم قوت و ضعف دارند. مثلا همین گفتمان اقتدارگرای کورش-باستان‌گرا قدرت اقناع‌کنندگی اقشار موثر را ندارد زیرا این اقشار می‌گویند چه شد که ناگهان حاملان گفتمان مهدویت‌گرایانه سطحی‌نگرانه یک‌دفعه یاد کورش افتادند و لذا این گفتمان را چندان جدی نگرفتند، یا گفتمان اقتدارگرایی شاخه اول، دارای قدرت فیزیکی است و زور دارد ولی در جامعه نفوذ ندارد.

البته شاید برخی بخواهند در ابتدا این مسائل را در سطح عمومی جامعه مطرح کنند تا بعد برای آن پایگاه اجتماعی بیافرینند؟


بعضی سیاستمداران عوام‌فریب، سطحی و تبلیغاتچی فکر می‌کنند ذهنیت مردم مثل موم در دست آن‌ها است و آن‌ها به راحتی می‌توانند گفتمان و گفتارهای دلخواه خود را در ذهن و ضمیر مردم جا بیاندازند، اما در فضای عمومی رسانه‌ای امروزی و با وجود دسترسی مردم به رسانه‌های بدیل هر گفتار و گفتمانی نمی‌تواند میان مردم ریشه بدواند. شانتاژ تبلیغاتی تنها یکی از عواملی است که به ریشه دواندن یک گفتمان کمک می‌کند و در غیاب عوامل دیگر چندان کارساز نیست. بنابراین، گفتمان بانفوذ پدیده‌ای نیست که بتوان آن را صرفا به شکل اراده‌گرایانه شکل داد و به راحتی جا بیفتد. مثلا شما ببینید چرا جا افتادن گفتمان اقتدارگرایی به رغم این همه امکانات تبلیغاتی با مشکل روبرو است؟ چون سی سال پیش در این جامعه یک انقلاب بزرگ مردمی شکل گرفت که یکی از ابعاد گفتمانی آن مخالفت با اقتدارگرایی شاه بود. به همین خاطرجا انداختن گفتمان اقتدارگرایی، آن‌هم از نوع سطحی مذهبی یا کورش‌گرایانه‌اش، آن‌هم با تراوشات ذهنی دو سه نفر، کار راحتی نیست.

شما ویژگی‌های موثر برای تبدیل شدن یک گفتمان به گفتمان غالب را برشمردید. از جمله منطقی بودن گفتمان‌ها و مبتنی بودن‌شان بر استدلال‌های قوی. اما با این وجود به نظر می‌رسد سطح آگاهی جامعه که در واقع مخاطبان اصلی استدلال و منطق گفتمان‌ها هستند نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین ممکن است گفتمانی وجود داشته باشد که فاقد منطق و استدلال قوی باشد اما در عین حال مورد اقبال یک جامعه عقب‌افتاده قرار بگیرد و به گفتمان غالب آن جامعه تبدیل شود. نظر شما چیست؟

 

شما اگر به تجربه گفتمانی همه جوامع سیاسی در دو سدة اخیر توجه کنید می‌بینید بعضی گفتمان‌های سیاسی حضور پررنگ‌تر و موثرتری داشته‌اند. مثل گفتمان‌های «مردم‌سالاری»، «ناسیونالیستی» (خصوصاً هنگامی‌که جوامع جهان سوم در معرض امواج اولیه نوسازی قرار داشتند) و «دین سیاسی» (هنگامی‌که مردم کشورهای در حال توسعه نگران فرسایش ابعاد معنوی و دینی و سنتی زندگی خود می‌شدند). پشت هر یک از این گفتمان‌ها ده‌ها سال کار فکری قرار دارد و جدای از منطق فکری این گفتمان‌ها، شرایط اجتماعی هر جامعه در رکود یا رونق این گفتما‌ن‌ها تاثیر تعیین‌کننده داشته است. مثلا شرایط فعلی جامعه ما که یک انقلاب بزرگ مردمی و تجربه اصلاحات اقتصادی دولت سازندگی و اصلاحات سیاسی و فرهنگی دولت خاتمی و تجربه رخدادهای پس از انتخابات 88 و تجربه سیاستمداران ناکارآمد و تبلیغاتی هفت سال قبل را پشت سر گذاشته، واقعا برای پذیرش گفتمان اقتدارگرایی آماده نیست. لذا چهار نفر که حتی کتاب آقای مطهری را هم نخوانده‌ بودند نمی‌توانستند یک گفتمان اقتداگرایانه ملی‌گرایانه به راه بیندازند. یا الگوی اقتدارگرایی خود را به نام مردم‌سالاری دینی به خورد مردم بدهند.

منظورتان کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام استاد مطهری است؟

بله. آقای مطهری در این کتاب کوشش می‌کنند با ارائه دلایل  و شواهد تجربی (در برابر ناسیونالیست‌هایی که پنجاه سال پیش علل عقب‌ماندگی ایرانیان را به نحوی به پذیرش دین اعراب نسبت می‌دادند) نشان دهد ایرانیان مسلمان حاملان اصلی تمدن سه‌قرنة دورة اسلامی بوده‌اند.

اما آقای دکتر شما هنوز پاسخ سئوال قبلی من را ندادید. پرسشی که مطرح است این‌که برخی گفتمان ها علی‌رغم این‌که فاقد استحکام منطقی و استدلالی هستند اما می توانند در جوامعی عقب افتاده مورد اقبال گسترده واقع شوند. بنابراین تبدیل یک گفتمان به گفتمان غالب الزاما در گرو استحکام منطقی آن نیست.

به یک معنا حرف شما درست است. ما در هر جامعه‌ای تعدادی افراد سرگشته، ناامید،‌ محروم، مظلوم و بدبین و با سوءظن داریم که سیاستمداران شعاری و عوام‌فریب برای پیشبرد منافع خود می‌توانند این قشر را حاملان ایده‌های خود کنند و برای مدت نه‌چندان بلندی گفتمان بدون استحکام و ریشه خود را در میان این اقشار رواج بدهند. اما چنین نیروها و چنین گفتارهای بی‌ریشه‌ای در بلندمدت کامیاب نمی‌شوند و به گفتمان‌های تاثیرگذار سیاسی تبدیل نمی‌گردند. اوضاع همین می‌شود که می‌بینید. به رغم یکپارچگی سیاسی و با بیش از هفتصد میلیارد دلار درآمد ارزی به جای این‌که گفتمان‌های حاکم کنونی کشور را اندکی جلو ببرد، ایران را با انواع تهدیدات داخلی و خارجی روبرو کرده است. در مقابل می‌بینید در همین هفت سال گفتمان مردم‌سالاری و حقوق مدنی‌خواهی و اصلاح‌طلبی به رغم انواع فشارها و محدودیت‌ها از نفوذ بیشتری در افکار عمومی برخوردار شده است. به طوری‌که اقتدارگرایان تمام امکانات کنترلی خود را برای مهار و حصر اصلاح‌طلبان به کار گرفته‌اند.

میزان تحمل گفتمان‌ها در برابر یکدیگر چه تاثیری می‌تواند در پویایی یک جامعه داشته باشد؟ از سوی دیگر آستانه تحمل گفتمان‌های مختلف وابسته به چه عواملی است؟

ما یک مشکل اساسی در جامعه‌مان داریم. در اغلب جوامعی که نظم سیاسی تکامل‌یافته‌تر و اخلاقی‌تری دارند و بدون پول نفت در مسیر پیشرفت حرکت می‌کنند (مثل ترکیه)، دولت نسبت به گفتمان‌های مطرح در جامعة سیاسی نقش داور بی‌طرف‌تریرا دارد. در جامعة سیاسی آن‌ها فضای رقابتی گفتمانی امن‌تر است و در انتخابات نیروهای سیاسی گوناگون با گفتمان‌های سیاسی گوناگون مشارکت عادلانه‌تری می‌کنند و جامعه از برآیند چالش‌های گفتمانی برای پیشرفت کشور سود می‌برد. اما در ایران قدرت سیاسی خودش یک طرف دعواهای گفتمانی است.

-        گفتمان اصلاحات زماني ايجاد شد كه اصلاح‌طلبان در قدرت بودند. ريشه‌ها و ‌هاي به وجود آمدن اين گفتمان چه بود؟ و وقتي يك گفتماني از قدرت كنار مي‌رود چطور مي‌تواند به حيات خودش ادامه دهد؟

در آن موقع ما در انسداد سیاسی نبودیم. لذا اصلاحات، سیاسی و دولت‌محور بود. الان ما با انسداد سیاسی رو به رو هستیم و گفتمان اصلاحی جامعه‌محور شده است و از امکانات و سرمایه‌های اجتماعی تغذیه می‌کند.

-        تفاوت گفتمان غالب و گفتمان حكومتي (گفتماني كه در فضاي سياسي رسمي تبليغ مي‌شود) چيست و هر كدام داراي چه ابزارها و امكاناتي براي رشد هستند؟

در شرایط فعلی، حاکمیت به حاملان گفتمان اصلاحی نه اجازه ورود به عرصه حکومت را می‌دهد و نه اجازه‌ی بازگشت به عرصه سیاست رسمی. خود حاکمیت هم با اختلاطِ گفتمانی رو به روست. هنرشان فقط حذف حاملان اصلاح‌طلب از عرصه سیاسی رسمی بود ولی جامعه ایران را با بحران داخلی و خارجی روبه رو کرده‌اند.

-        در حال حاضر جايگاه گفتمان اصلاحات را در جامعه چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

-        همان‌طور که اشاره شد، در شرایط فعلی جامعه اصلاحات از دولت‌محوری به جامعه‌محوری تبدیل شده است و نفوذ اجتماعی گفتمان اصلاحی و مردم سالاری‌خواهی و حقوق مدنی‌خواهی بیشتر از دور اصلاحات زمان خاتمی شده است.

-        آيا استفاده احمدي‌نژاد از بخشي از گفتمان اصلاحات در سال‌هاي گذشته باعث لوث شدن اين گفتمان نشده است؟ در اين صورت آيا لازم است كه اصلاح‌طلبان براي ايجاد يك گفتمان جديد دست به كار شوند و يا همان گفتمان اصلاحات همچنان مي‌تواند كارايي خود را داشته باشد؟

این اتفاقا نشان‌دهنده این است که گفتمان اصلاحات جذابیت دارد و اصلاحات راه نجات از بحران‌های کشور است. ولی گفتمان مثل لباس نیست که هر وقت خواستیم آن را عوض کنیم. گفتمان‌ها مثل نهادهای اجتماعی به‌تدریج در جامعه شکل می‌گیرند، تداوم پیدا می‌کنند و متناظر با تغییرات جامعه، تغییر می‌کنند. به نظر می‌رسد در شرایط کنونی نه گفتمان اقتدارگرایی (از هر نوعش) و نه گفتمان انقلابی قادر به حل بحران‌های کشور نیست. باید در جامعه گشایش سیاسی ایجاد شود و مسئولان کشور همان حقوقی را که برای فلسطینیان قائل‌اند برای ایرانیان هم قائل شوند. در چینین وضعی حاملان گفتمان‌های رقیب در یک فضای قانونی و مسالمت‌آمیز برنامه‌های خود را می‌توانند با مردم در میان بگذارند تا با مشارکت واقعی مردم بتوان به سراغ حل معضلات و تهدیدات جامعه رفت. الان جامعه با فرسایش سیاسی دولت از درون و تهدید خارجی از بیرون رو به روست.

گفتگو از محمود عظیم زاده


 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته