اگر قرار باشد رابطه ای میان دیپلماسی آمریکای شمالی و آنگلوساکسون ها با امنیت اتباع آن ها در ممالک جهان بیابیم و درک بهتری از تصمیم اخیر دولت کانادا مبنی بر پایین کشیده کرکرده سفارتش در تهران پیدا کنیم شاید می بایست جمله معروف “رابرت ایمبری” را به خاطر بیاوریم :” من هیچ وقت دنبال دردسر نمی گردم. ولی اگر سر راهم بیاید با آغوش باز از آن استقبال می کنم.”(1)
شش سال پس از گفتن این جمله در پتروگراد، کنسول آمریکا در تهران برای دیدن سقاخانه ای در تهران که اسیر خرافه مردم کوچه و بازار شده بود سر زد تا از آن ها عکاسی کند. سقاخانه مورد کنجکاوی ماژور ایمبری از چند هفته قبل از آن، مرکز تظاهرات ضد بهایی مسلمانان در پایتخت ایران شده بود. نقل بود که یک بهایی از سقاخانه آب نوشیده و چون تشنگی امام حسین را به خاطر نیاورده کور شده است، باور رایج عوام می گفت آن بهایی از کرده خویش توبه کرده و بینایی اش را بازیافته است.
باری جمعه 18 ژوئیه 1924 یک طلبه هفده سال ، ایمبری را در حین عکاسی دید و به مردم کوچه و بازار گفت کنسول آمریکا خود بهایی است و او آب را مسموم کرده است.
ساعت سه ظهر جسد رابرت ایمبری به طرز خونباری روی تخت درمانگاه افتاده بود. او به طرز بی رحمانه ای توسط مردم خشمگین و برافروخته تا لحظه مرگ کتک خورده بود. ایمبری 130 جراحت از ضربات سنگ ، چوب و سنگفرش خیابان برداشته بود. جمعیت مهاجم 2000 تن تخمین زده شده بود، آن ها ایمبری را ساعت ها در خیابان کشیده بودند تا جایی که پوست صورتش رفته بود و به استخوان رسیده بود.
تراژدی ماژور ایمبری برای ایالات متحده که پیروز جنگ جهانی اول لقب گرفته بود قابل تحمل نبود. ماجرا از آنجا به شدت سیاسی بود و دولت تهران را در برابر واشنگتن قرار می داد که از قرار رابرت ایمبری پس از باخبر شدن از ندای طلبه جوان به همراه محافظش سوار بر درشکه پا به فرار گذاشته است و مردم هم با پای پیاده به دنبال وی می دویدند. در میانه راه یک نگهبان پادگان فوج پهلوی تیپ قزاق درشکه کنسول آمریکا را متوقف می کند، همزمان تعداد بسیاری از سربازان هم به مردم می پیوندند و ایمبری را از درشکه به پایین می کشند. پلیس ایران نیز در برابر قزاق ها مقاومت نمی کند.در آن زمان رضاخان ، نخست وزیر ایران و فرمانده قزاق ها محسوب می شد.
دست داشتن دولت در قتل ایمبری ایالات متحده را خشمگین کرد. اما آن ماجرا نشان داد که برای واشنگتن اعاده حیثیت آمریکا بر اجرای عدالت واقعی ارجح است. آمریکایی ها و رضاخان به توافقی دو طرفه رسیدند. چند سرباز دون پایه اعدام شدند، ایران وعده داد دیگر هرگز چنین تراژدی تکرار نشود ومقامات امریکا و مطبوعات آمریکا نیز مجازات افسران رده بالا اصراری نکردند.(2) در حقیقت آنچنان که مایکل زیرینسکی پژوهشگر تاریخ در دانشگاه بوستن این واقعه را تحلیل کرده است برای وزارت خارجه آمریکا “عدالت به معنای حیثیت بود.”
کانادا برادر کوچکتر ایالات متحده در آمریکای شمالی نیز مانند تمامی لیبرال دموکراسی های غربی بنیان دولت-ملت خود را بر تامین امنیت شهروندان و حافظت از جان و مال آن ها در جهان گذاشته است.(3) چیزی که ظاهرا جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر به آن اهمیتی نداده است. به نظر می آید حتی آن دسته از مخالفان داخلی دولت ایران نیز برای بررسی دلایل بسته شدن سفارت کانادا از آن غفلت کرده اند.
نزاع ایران با آبروی دیپلماتیک
در حقیقت اسلام گرایان در تهران در اواخر دهه پنجاه یکی از محورهای دیپلماسی خود را بر بی حیثیت کردن قدرت های غربی و مخدوش کردن آبروی دیپلماتیک آن ها استوار کردند. حمله صبحگاهی دانشجویان خط امام به سفارت ایالات متحده در تهران در روز 13 آبان 1358 و گروگان گیری 444 روزه ده ها دیپلمات آمریکایی نقطه عزیمت سیاستی است که پیش از آنکه با انگیزه زیرپا گذاشتن کنوانسیون وین و قوانین مربوط به دیپلمات ها انجام شده باشد، با امید به مخدوش کردن “حیثیت شهروندی” قدرت های غربی انجام شده است.
آنچه باید در ابتدای بحث بر روی آن تاکید کرد دست داشتن بخش های انتصابی یا انتخابی از حکومت ایران در تمامی پروژه های مقابله با “حیثیت شهروندی” کشورهای غربی است.
ماجرای زهرا کاظمی
سال 1382 با حمله نیروهای لباس شخصی به خوابگاه دانشگاه علامه ایران با شورش های پراکنده ای مواجه شده بود و حکومت برای اولین بار از 18 تیر 1378 با ناآرامی های خیابانی مواجه شده بود. در آن زمان به ویژه در تهران و مشهد نیروهای امنیتی حضور پر رنگی در خیابان ها داشتند و با تمامی موارد مشکوک برخورد می کردند، صد ها تن بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بودند. یک هفته مانده به هشتاد و نهمین سالگرد قتل رابرت ایمبری در تهران، زهرا کاظمی عکاسی ایرانی – کانادایی که 27 خرداد از اداره کل مطبوعات و رسانههای خارجی مجوز عکاسی از ناآرامی ها تهران را دریافت کرده بود. با این حال دوم تیرماه زمانی که وی مشغول عکاسی از خانواده شهروندان بازداشت شده در مقابل زندان اوین بود، از سوی مقامات دادستانی دستگیر و به بازداشتگاه اوین فرستاده شد، همان جایی که به قتلگاه وی تبدیل شد.
زهرا کاظمی از سال 1993 به کبک در کانادا مهاجرت و با نشریاتی مانند “رکتو ورسو گازت دو فم” و “گلوب اند میل” چاپ کانادا و همچنین موسسه عکس انگلیسی “کمراپرس” همکاری کرده بود.
وی هجده روز در زندان اوین مورد بازجویی قرار گرفت و روز بیستم تیر به طرز فجیعی در حین پاسخ به سوالات بازجویان خود به قتل رسید. شهرام اعظم پزشکی که پیکر بی جان زهرا کاظمی را بعد از کشته شدن معاینه کرده بود یک سال بعد در یک کنفرانس مطبوعاتی پرده از بلاهایی برداشت که در زندان اوین بر سر این تبعه کانادا آمده بود :”علایم ضرب و شتم شدید، شکنجه و تجاوز جنسی شامل: شکستگی جمجمه و بینی، لهشدگی انگشتان پا، شکستگی انگشتهای میانی و کوچک دست راست و انگشت میانی دست چپ، کندهشدن ناخنهای انگشتهای شصت و اشاره دست، صدمات در ناحیه ریه و دنده، کبودی شدید ناحیه شکم، اندام تناسلی و پاها که حاکی از تجاوزات وحشیانه جنسی و شلاق خوردن در زمانهای مکرر دارد” (4)
در زمان قتل زهرا کاظمی ، محمد خاتمی در پاستور اقامت داشت، رئیس جمهوری که از اصلاحات داخلی حمایت می کرد و به سیاست تنش زدایی با غرب پایبند بود. آقای خاتمی ظاهرا بیش از تمامی رهبران حاکم بر این آگاه بود که وضعیت پیش آمده می تواند سایه ای بلند بر سر روابط تهران و اتاوا بیفکند. او می دانست بی اعتنایی به مخدوش شدن “حیثیت شهروندی کانادا” می تواند ضربات سختی به دیپلماسی دو کشور وارد کند.
وی بلافاصله در اقدامی که حکایت از عالی ترین نوع توجه دولت ایران به توقع دولت کانادا برای پیگری واقعه داشت، 4 تن از اصلی ترین وزرای کابینه خود را مامور رسیدگی و بررسی پرونده تبعه کشته شده کانادا کرد. وزیر دادگستری، فرهنگ و ارشاد اسلامی، کشور و اطلاعات در این تیم قرار داشتند. در نتیجه این تحقیقات اعلام شد خانم کاظمی به دليل خونريزی مغزی ناشی از ايراد ضربه به ناحيه سر در گذشته است.
به نظر میآید در ماه های آتی با تنگ تر شدن عرصه بر جمهوری اسلامی روابط دیپلماتیک تهران با دیگر کشورهای غربی نیز به تدریج کمرنگ و یا قطع شود. نیروهای متعددی در جمهوری اسلامی وجود دارند که با پر رنگ شدن شکاف ها و غیر متمرکز شدن قدرت خودسر شده اند. این امر آن ها را به صرافت می اندازد که برای مقابله به مثل با رفتار غربی ها، بیش از پیش به سیاست بی اعتبار کردن “حیثیت شهروندی” کشورهای غربی یا عربی متمایل شوند
نگاهی به مورد رابرت ایمبری نشان می دهد، گرچه از نظر بسیاری سعید مرتضوی – دادستان وقت تهران- مسئول اصلی این جنایت بود، اما ظاهرا دولت کانادا با درک معذوریت های و پیچیدگی های ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بیش از آنکه به دنبال اجرای حقیقی عدالت – محاکمه دادستان تهران – بوده باشد، به دنبال اعاده حیثیت بوده است. مجازات محمدرضا اقدم احمدی – تنها متهم پرونده – می توانست این توقع کانادا را بر آورده کند . او کارمند 42 ساله وزارت اطلاعات بود و به “قتل شبه عمد” خانم کاظمی متهم شد. با این حال وی که در دادگاه اولیه محکوم شده بود با اعتراض به رای دادگاه و نقض حکم در مرجع تجدیدنظر، در نهایت به دلیل “فقدان مدرک برای اثبات اتهامات” تبرئه شد.
قوه قضائیه در حکمی که به شدت خشم دولت کانادا را به همراه داشت گفته بود :” ضربه وارد شده به سر خانم کاظمی در نتیجه زمین خوردن او بوده که بر اثر اعتصاب غذا و پایین آمدن فشار خون رخ داده است.”
کانادا چنان از این حکم برافروخته شد که در سال 2006 از دولت آلمان درخواست کرد در صورت ورود سعید مرتضوی به این کشور وی را به اتهام جنایت علیه بشریت بازداشت کند. در آن زمان سعید مرتضوی در نشست افتتاحيه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد که در شهر ژنو سوئيس شرکت کرده و ممکن بود در راه بازگشت به ايران در کشور آلمان نيز توقف داشته باشد.
کانادایی بودن اهمیت زیادی دارد
شاید بسیاری ندانند کانادا کشوری که بر زیست مهاجران کنار یکدیگر استوار است، برای پیگیری امنیت اتباع خود تاکنون نه فقط با ایران که با بسیاری از دولت های جهان دچار چالش شده است و آن ها را مجبور کرده به حیثیت شهروندی کانادایی ها اعتراض کنند. در این مورد نظر پیمان وهاب زاده، استاد جامعه شناسی در دانشگاه ویکتوریا کانادا را جویا شدم :” آشکار است که دولت کانادا به طور سنتی همواره حامی منافع شهروندان خود در خارج از کانادا بوده است.”
دکتر وهاب زاده با استناد با تجربه های خودش می ادامه می دهد :” به خاطر این سنت کانادا – دفاع از شهروندان در هر کجای جهان- وقتی سفر می کنید شهروند کانادایی بودن واقعا اهمیت زیادی دارد.”
تاکنون چند شهروند کانادایی قربانی جنایت های کارتل های بزهکار در آمریکای لاتین شده اند.از سال 2006 به این سو دست کم شش شهروند کانادایی در مکزیک کشته شده اند، آخرین مورد داون جوزف لانگ مردی 42 ساله بود که با 23 ضربه کارد از پای در آمده بود.(5) در اغلب اوقات دولت فدرال کانادا چنان نگران اجرای درست تحقیقات و عدالت است و با شور آن را دنبال می کند که بازرسان کانادایی را به مکزیک می فرستد تا با ماموران محلی ملاقات کنند و از به طور فیزیکی در روند تحقیقات قرار گیرند.
یکی از مواردی که به طور حیرت انگیزی حمایت بی قید و شرط کانادا از اتباع خود را نشان می دهد را باید ماجرای “ماهر ارار” جستجو کرد. مهندسی زاده سوریه که در هفده سالگی به کانادا مهاجرت می کند. آقای ارار 26 سپتامبر 2002 در حالی که قصد داشت به مونترال بازگردد در فرودگاه جان اف کندی نیویورک توسط ماموران مهاجرت ایالات متحده بازداشت شد. دولت امریکا وی را به ارتباط با القاعده متهم کرد، اما کانادا که پس از یازدهم سپتامبر دوشادوش آمریکا در “جنگ با تروریسم” ایستاده بود این بار به شدت پشت ماهر ارار ایستاد. (6)
استفن هارپل نخست وزیر کانادا که هفدهم شهریور حکم به تعطیلی سفارت کانادا در تهران داد، نه تنها هیچ یک از اتهامات ایالات متحده علیه شهروند کانادایی مذکور را نپذیرفت که 11.5 میلیون دلار نیز به ماهر ارار غرامت پرداخت کرد. یک سال پیش از آن در روزهای آغازین پاییز 2006 وی در یک تماس تلفنی با جورج بوش به طور رسمی و صریح اعتراض کانادا نسبت به رفتار آمریکا با آقای ارار را ابراز کرد. وی همچنین در مقابل خبرنگاران به شدت دولت همسایه جنوبی خود را سرزنش کرد و گفت :” کانادا از آمریکا می خواهد تا تضمین دهد چنین حوادثی دیگر در آینده تکرار نشود.” (7)
با این تفاسیر شاید بتوان دقیق تر به ماجرای خانم کاظمی و تاثیر شگرف آن در دیپلماسی کانادا در قبال ایران نگاه کرد. بر خلاف موارد رابرت ایمبری یا قتل شهروندان کانادایی در مکزیک، در مورد زهرا کاظمی مقامات وزارت اطلاعات و دادستانی جمهوری اسلامی به طور مستقیم در قتل یک تبعه کانادایی دخالت کردند. بدین اعتبار دولت جمهوری اسلامی هرگز قادر نبود تقصیر این قتل را بر عهده گروه های اجتماعی بیندازد. برای نمونه به کشته شدن اخیر سفیر ایالات متحده در بنغازی لیبی نگاه کنیم. در این مورد از آنجا که گروه های شبه نظامی و غیر دولتی و مردم خشمگین بدون پشتیبانی دولت لیبی سه دیپلمات آمریکایی و سفیر واشنگتن را کشته اند ، باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در مواضع خود صراحتا تاکید کرده گرچه به خواستار “مجازات” عاملان این تراژدی شده است ، اما قتل کریستوفر استیونز به روابط دو کشور آسیب نخواهد زد. پر واضح است اگر دولت لیبی به طور کامل با دولت آمریکا برای دستگیری عاملان قتل سفیر آمریکایی همکاری نکند، آسیب های جدی به دیپلماسی واشنگتن و طرابلس وارد خواهد شد.
با وجود این جمهوری اسلامی گرچه با دستان سیستماتیک خود زهرا کاظمی را از پای در آورده بود، هیچ گاه حاضر نشد از کانادا اعاده حیثیت کند بلکه همانطور که گفته شد داستانی با ظاهری مضحک برای قتل خانم کاظمی بازگو کرد.
سیاست بی حیثیت کردن اتباع غربی در ایران – به ویژه کانادایی ها و آمریکایی- از سال 88 با خیزش میلیون ها شهروند مخالف دولت در خیابان های کشور با دامنه و عمق بیشتری پیگیری شده است. كلوتيد ريس دخترك فرانسوي هم كه پس از انتخابات خونين بهار 88 راهي زندان اوين شد، آزار و اذیت شد و در يك دادگاه تابستاني جاسوس نام گرفت ، همان موقع سه کوهنورد آمریکایی نیز در مرزهای غربی ایران به اسارت نیروهای سپاه در آمدند و به مدت دو سال در زندان اوین صبح را به شب رساندند.
در حال حاضر سه ایرانی-کانادایی در زندان اوین با احکام بسیار سنگینی مواجه هستند. حسین درخشان بلاگر سرشناس که پدر وبلاگ نویسی ایران به شمار می آید به 19 نوزده سال زندان محکوم شده است. او از حمید قاسمی شال و سعید ملک پور که هر دو به اعدام محکوم شده اند خوش شانس تر است. آقای قاسمی شال از اهالی تورنتو است و چهار سال پیش وقتی برای ملاقات با خانواده اش به ایران سفر کرد به اتهام جاسوسی و ارتباط با سازمان مجاهدین بازداشت و به مرگ محکوم شده است. آقای ملک پور هم به جرم مدیریت سایت های پورنوگرافیک به اعدام محکوم شده با خطر سوار شدن بر چهارپایه دار مواجه است.
کار، کار اسرائیل است؟
در واقع برای شهروندان داخل ایران که در سه دهه اخیر نه تنها چنین حمایت هایی از سوی دولت خود ندیده اند بلکه در برخی موارد به شدت از سوی حکومت خود در خیابان ها سرکوب و کشته شده اند، بسته شدن سفارت کشورها به دلیل حمایت از شهروندانشان امری غریب و حتی مرموز به نظر می آید. خیلی از منتقدین ایرانی اقدام کانادا با آنکه با سیاست های جمهوری اسلامی همسو نیستند اما هنوز تصور می کنند این اسرائیل بوده است که دومین کشور پهناور جهان را ناچار کرده است سفارت خود در تهران را تعطیل کند.
دنبال نکردن تاریخچه دیپلماتیک دموکراسی های غربی در حمایت از حقوق شهروندان خود در کشورهای دیگر ظاهرا به نوعی “توهم توطئه” در ارزیابی رفتار سیاسی اخیر دولت کانادا منجر شده است. در واقع هیچ تردیدی وجود ندارد که مواردی همچون افزایش عمومی فشارهای جهانی بر پرونده اتمی جمهوری اسلامی و سیاست منزوی کردن تهران در تصمیم اخیر کانادا دست کم به لحاظ “زمان سنجی” دخیل بوده است، اما باید در این نکته تامل کرد که اگر اتباع کانادا در ایران کشته نمی شدند، خونشان پایمال نمی شد، یا به مجازات زندان طویل المدت و مرگ اعدام نمی شدند آیا کانادا با بستن سفارت خود در تهران پیش قراول منزوی کردن دیپلماتیک ایران می شد؟
به دهه 1370 بازگردیم. زمانی که فشارهای دیپلماتیک در ایران وجود داشت اما کانادا که شهروندانش در ایران هنوز گزندی ندیده بودند، یکی از مهمترین شرکای تجاری ایران به حساب می آمد. زمانی حتی ایران دومین خریدار بزرگ گندم از کانادا به حساب می آمد ، حال آنکه دو سال پیش موسسه آمار كانادا اعلام كرد، عليرغم رشد 28 درصدي صادرات گندم كانادا به كشورهاي آسيايي، صادرات گندم اين كشور به ايران كه زماني دومين خريدار گندم كانادا بود، به صفر رسيد(8). کاهش روابط تجاری و سیاسی تهران و اتاوا پس از قتل خانم کاظمی به شدت محسوس بود و ظاهرا تعطیلی سفارت کانادا در تهران و اخراج دیپلمات های ایرانی از اتاوا لحظه به زمین خوردن سقوط آزاد دیپلماسی ایران در قبال کانادا بوده است.
فقدان “دیپلماسی شهروندی”
نکته قابل توجه این است که “دیپلماسی شهروندی” در بهبود روابط تهران و اتاوا در یک دهه اخیر نتوانسته است کار آمد باشد. در مطالعات روابط خارجی “دیپلماسی شهروندی” مفهومی است که به دخالت شهروندان برای تلطیف روابط دو دولت اشاره دارد.” دیپلماسی شهروندی” عموما زمانی اتفاق می افتد که کانال های رسمی غیر قابل اعتماد شده اند ، مطلوب نیستند و یا از کار افتاده اند. (9)
از پیشگامان دیپلماسی شهروندان می تواند با رابرت فولر فیزیکدان مشهور آمریکایی اشاره کرد که در دهه 1970 و 1980 مرتبا با اتحاد جماهیر شوروی سفر می کرد تا برای کاهش تیرگی های جنگ سرد بکوشد. اصطلاح “دیپلماسی شهروندی” نخستین بار در مقاله ای از دیوید هافمن در فصل نامه Co-Evolution منتشر شد.
موثرترین “دیپلماسی شهروندی” که کوشیده است خلا یا تیرگی روابط میان دولت ایران و دیگر دولت ها را جبران کند ، احتمالا مورد آمریکا است. به ویژه از اوایل دهه هفتاد با پایان جنگ ایران و عراق، گروه های اجتماعی، نیروهای سیاسی خارج از حاکمیت و برخی جراید همچون روزنامه سلام و بعضا اطلاعات کوشیدند تا از بهبود رابطه میان تهران و واشنگتن سخن بگویند. گفتمانی که با به قدرت رسیدن محمد خاتمی میان جوانان و دانشجویان بسیار محبوب شد تا جایی که بلافاصله پس از حادثه یازدهم سپتامبر در سال 2001 صدها تن از جوانان تهرانی در میدان محسنی به یاد کشته شدگان آمریکایی شمع روشن کردند. در سال های اخیر هم جنبش سبز بارها تلاش کرده است بگوید از سیاست تنش زدایی با آمریکا به شدت حمایت می کند.
با این حال به نظر می رسد “دیپلماسی شهروندی” در سه دهه اخیر صرفا در قبال آمریکا اتفاق افتاد. در دیگر مواردی که رابطه دولت با کشورها مخدوش شد همچون قطع رابطه با مصر و عربستان در دهه شصت، چندین بار قطع رابطه با بریتانیا در سه دهه اخیر و یا مورد متلاطم شدن روابط با کانادا در دهه هشتاد گروه های اجتماعی و نیروهای سیاسی منتقد علاقه ای برای دخالت و پایمردی نشان نداده اند.
قتل زهرا کاظمی خیلی زودتر از آنچه کانادا انتظار داشت از افکار عمومی ایران و جراید و نشریات پاک شد و کمتر روزنامه نگار یا فعال حقوق بشری به پیگیری آن پرداخت، حسین درخشان هم به دلیل آنکه در سال های منتهی به بازداشتش در چرخشی آشکار از مواضع خود طرفدار سیاست های آیت الله خمینی و محمود احمدی نژاد شده بود، در دوران حبس با بی اعتنایی روبرو شد، از سوی دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی مخالف به دلیل اتهام حمید قاسمی شال مبنی بر ارتباط با سازمان مجاهدین چندان مایل نبودند در مورد آن سر و صدا کنند و سعید ملک پور هم که اتهامش مدیریت سایت پورنوگرافیک بود از سوی فعالین حقوق بشر چندان جدی گرفته نشد.
در واقع نیروهای منتقد در ایران در برای اجرای “دیپلماسی شهروندی” موفق در قبال کانادا باید قادر می بوند نقش دولت ایران در اعاده حیثیت از کانادا را پر کنند، دست کم اگر اهمیت بیشتری به اتباع ایرانی – کانادایی محبوس در ایران نمی دادند می توانست هم سطح با زندانیان سیاسی جنبش سبز و روزنامه نگاران بازداشتی نام آن ها را در عرصه عمومی مطرح کنند و خواستار آزادی آن ها شوند.
در مورد بسته شدن سفارت بریتانیا در تهران پس از بالا رفتن نیروهای انصار حزب الله از سفارتخانه و غارت اموال دولت بریتانیا هم که به قطع روابط دیپلماتیک لندن با تهران منجر شد ، ظاهرا “دیپلماسی شهروندی” به هیچ روی جایگزین نشده است.
به نظر می آید در ماه های آتی با تنگ تر شدن عرصه بر جمهوری اسلامی روابط دیپلماتیک تهران با دیگر کشورهای غربی نیز به تدریج کمرنگ و یا قطع شود. نیروهای متعددی در جمهوری اسلامی وجود دارند که با پر رنگ شدن شکاف ها و غیر متمرکز شدن قدرت خودسر شده اند ،(10) این امر آن ها را به صرافت می اندازد که برای مقابله به مثل با رفتار غربی ها یا برای متزلزل کردن هرچه بیشتر جایگاه دولت مستقر، بیش از پیش به سیاست بی اعتبار کردن “حیثیت شهروندی” کشورهای غربی یا عربی متمایل شوند.
در این میان کنش گران اجتماعی و نیروهای سیاسی که به جنبش سبز ایران نزدیک هستند و از روابط تیره با دیگر دولت-ملت ها استقبال نمی کنند می توانند با روشن کردن موتور “دیپلماسی شهروندی” از حجم سیاهی های دیپلماتیک بکاهند.
این کار دشواری است و نیازمند برنامه ریزی دقیق برای اجرایی شدن است، کار آسان اما همان است که تاکنون در گفتار عمومی نیروهای منتقد مطرح شده است. انتقاد از دولت کانادا به خاطر بستن سفارتش. گفتاری که در آن ظاهرا حقوق لیبرال دموکراسی ها برای استفاده از ابزار محدودشان در حمایت از حیثیت شهروندی اتباع خود در دیگر کشورها نادیده گرفته شده است.
————————————
منابع :
1- نگاه کنید به Michael Zirinsky " Blood, Power and Hypocrisy" – Int.J. Middle East Stud.18 (1986)
ترجمه این مقاله را در شماره 27 “ایران و آمریکا” فصل نامه گفتگو بخوانید.
2- فرانسوی ها از دیسیپلین جراید آمریکایی که البته صرفا به لطلاعات واصله از وزارت اطلاعات آمریکا تکیه داشتند در شگفت بودند.
3- رجوع کنید به کتاب The Diplomatic Protection of Citizens Abroad, Or, The Law of International Claims نوشته ی Edwin Montefiore Borchard
یا بخوانید کتاب Nationality and diplomatic protection نوشته Cuthbert Joseph
6- نگاه کنید به +
9- برای آشنایی بیشتر با این موضوع می توانید به سایت رسمی U.S Center For Citizen Diplomacy مراجه کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر