-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

Latest News from Norooz for 08/31/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

سلام ژیلاجان تولدت مبارک!

 

بهمن یادمان آورد که تو متولد 28 مردادی. گیریم در 28 مرداد یک سالی یک واقعه ناخوشایند برای ایرانیان حادث شده باشد، خوب در هر روزی از هر سال هزار اتفاق می افتد مهم این است که برای بهمن و برای خانواده تو به یاد ماندنی ترین خبرخوب در 28 مرداد سال تولد تو، وجود یافتن دختری است که به تعداد سال های زندگی اش در زندگی دیگران و به خصوص آنان که دوستشان داشته و دوستش دارند، تأثیر داشته است.

بهمن یادمان آورد که تو متولد آخرین روزهای گرم ترین ماه سالی! نه که ما آدم های فراموش کاری باشیم نه این شدت و گسترۀ حوادث واقعه بود که پریشان خاطرمان کرد وگرنه اعضای یک خانواده که نباید خبرهای مهم فامیلی را به باد نسیان بدهند! ماه رمضان که آمد من بیش از همیشه یاد همسرجان بودم شب و روزش. و روزه داری در روزهای گرم تابستان را با یاد همه پایداری های مؤمنانه او بی دغدغه سپری کردم. شب های قدر آمدند و رفتند و زلزله آمد. بی هیچ روایتی مفصل از روایت گرانی که در حوادث مشابه همه روح و جانشان  از نوک قلم جاری می شد روی صفحه کاغذ تا درد را آن چنان که باید بریزند بر تن و جان خواننده رخوت زدۀ غافل. چقدر دلم برای روایت هایت از روزهای سخت تنگ شده ژیلا! باری زلزله آمد و تبریک ها همه در دل و دهان مان ماسید در آستانه عید. عیدفطر  آمد و آزادی های محدودی که مانند یک نسیم خنک بهاری بر تن های گرما زده مان گذر کرد و رفت یا مثل نم باران که آدم تشنه تا می آید از آن رفع عطش کند می ماند در خماری و هم چنان می گردد دنبال آب حتی با دیدن سراب! بعد هم نوبت میهمانی شد و ما آنقدرقند در دلمان آب کردیم  بابت اول خود دوم همسایه و بعد هم که  غرق لذت مهمان نوازی غیرمتعهدها شدیم که خودمان را یادمان رفت. آری خودمان را!

 

ژیلاجان!

بهمن که روایت گر روزهای زندان می شود، آدم را با خودش می کشاند درون بندها، حیاط زندان و همه جاهایی که با آن تصویرسازی های ناب مثل آلیس در سرزمین عجایب هاج و واجش می شویم! خوش به حال بهمن که روایت گر خوبی است. خوش به حال ما که این روایت ها را می شنویم و خوش به حال آن ها که روایت می شوند تا فراموش نشوند!

 

بهمن نوشته بود که تو داری ساک می بندی برای زندان و برای اجرای حکم یک سال حبست آماده می شوی. چه خوب که می روی به جایی که هنوز برای ما ناشناخته است و روایتش می کنی تا با همه زوایای شرقی و غربی و پیدا و پنهان آن آشنا شویم. بند زنان! بند تنها زندانیان سیاسی زن باقی مانده در اوین! بند بهاره باسابقه ترین دانشجوی دربند ستم این نظام که روزی مادرها و پدرهای انقلابی پایه گذارش، برای بچه هایشان بهترین ها را می خواستند! بند نسرین که بیش از خودش کودکان از نبودش در جامعه رنج می برند. کودکانی که او مدافع حقوقشان بود. همه نیماها و مهراوه های میهن! بند مهسا که هی از این بند به آن بند می شود تا از مسعودش کم نیاورد! بند آن ها که رها شدند و آن ها که در نوبتند! بند خودت و همراهانت در این سفر مقدر شده توسط قاضی های عادل زمانه ما! قاضی های نام آور که سی سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی می دهند به یک روزنامه نگار تا به او ثابت کنند، نه فقط حیاتش بلکه معاشش نیز دست بندۀ خداست نه آن آفریننده ای که حیات را حتی از ابلیس نافرمانبر نبرید تا روز موعود! و نعمتش و رحمت عامش شامل همه بندگان است تا همان روز به امید بازگشت گنه کاران سیه دلِ سیه روی به فطرتشان. حکم هایشان بیش از این که خشم آور و دردآور باشد خنده آور است نه؟ سی سال یعنی چند سالی کمتر از عمر جمهوری اسلامی که شعارش شعار قرآنی اقامه قسط بود. یعنی مهیا کردن امکانات برابر برای همه شهروندان تا با برخورداری از آن هر کس سر جای خویش قرار گیرد و عدالت محقق شود. درست عین الان که همه چیز و همه کس در جای خود قرار دارند!!! سی سال یعنی کمی بیشتر از ربع قرن که، در شرایط از هرجهت ناامن اجتماعی امروز، می تواند پایان یک زندگی باشد. سی سال یک تمثیل است از جهاتی برای تکامل حالا اگر عقلشان می رسید حکم چهل سال محرومیت می دادند تا آدم بتواند هزار تفسیر از آن داشته باشد که با عقل جور دربیاید!!!

 

بهمن گفت که نگران دیدارهایتان در زندان است در فاصله دو استانی که یکی موطن و آن دیگری تبعیدگاه است. راستش را بخواهی من هم نگرانم برای تأخیرهای کشنده ای که میان ملاقات هایتان ممکن است پیش بیاید. درست مثل تأخیرهای هشتاد روزه در ملاقات های مهسا و مسعود و تأخیر 45 روزه در دیدار من و همسرجان که تازه در تبعید نبود و در چند قدمی من بود و نفس هایش به من توان زندگی می داد از همان لحظه ورود از دروازه اوین تا همه شب ها و روزهای انفرادی و بازجویی و بلاتکلیفی و اعتصاب غذا تا لحظه آزادی که لحظه دیدار بود و خداحافظی سخت بود و طاقت فرسا بود و آزادی برایم بی معنی.

 

چه می گویم؟! تبریک های تولدمان هم درست عین زندگی هایمان شگفت انگیز شده است. کامت شیرین باد دختر تابستان با همه نعمت های خدادادی فصل، از انگور و انجیر و خرما و ...

راستی می گویند وضع فروشگاه زندان رجایی شهر خیلی خراب است. میوه و سبزی و مواد لبنی و هرچیزی که باید آدم را سرپا نگه دارد کمیاب است؟! یادم هست که مادر مهسا در روزهای پس از کودتا می گفت: دخترم برای مسعود از فروشگاه خرید می کند برای روزهای ملاقات چون مسعود امکان خرید نداشت انگار. حالا شماها می توانید برای این تبعیدی ها چیزی تهیه کنید تا رفع تبعیض شود این بار از مردان؟؟؟

 

تبریک های تولدمان هم عجیب شده عین زندگی هایمان در این روزها که غم و شادی دیگر رنگ باخته در سرسرای عمر که کوته بینان دراز آرزو برایمان کوتاه می خواهند و بی رنگ و پر رنج اما من به تو بیش از مناسبت تولدت به خاطر همه خوبی هایت تبریک می گویم ژیلا و برای این که این طور آزادمنشانه و بی پروای همه محرومیت هایی که بدان دچار می شوی داری ساک می بندی و بساطتت را جمع می کنی تا بروی به جایی که می توانی روایت ها از آن برای آیندگان بنگاری. بند زنان!

 

بند زنان که معلوم نیست فرداروز کدام زندانی سیاسی دیگری دیوارنبشته هایش را بخواند و سرگرم شود. مانند همسرجان خودم که در بند زنان سابق کلی سیر و گشت کرده بود در میان این دیوار نبشته ها و هر روز نام آشنایی را برایم یادآور می شد. نام هایی که هرگز از یادشان نمی رود خاطراتی را که باقی گذاشتند در بند متادون اسبق و راهشان را گرفتند و رفتند به بندی دیگر و بعد از تمام شدن حکم ها رفتند سر خانه و زندگی شان. و نام هایی که زندان با نامشان عزیز می شود مثل همین بهاره خودمان که روزهای ملاقات آرام و متین می آید می نشیند روبروی امین و قصه عشق خودبه خود نوشته می شود در کابین شماره فلان و در قلب خودشان و در یاد فرزندان ما. فرزندان ایران.

 

ژیلای عزیزم!

به قول مادرجان این روزگار هزار چرخ دارد. تا زمانی که شماها مقرر کرده اید برای رفتن به اوین هنوز روزهایی باقی است. روزهایی که می تواند آغاز باشد یا پایان یا ادامه جریان زندگی هایی . دوست دارم نروی. دوست دارم باشی کنارمان، در میان خانواده بزرگ زندانیان سیاسی و زندانیان گمنام را یادمان بیاوری و حقوق زندانی را و حق خانواده اش را و چیزهایی یادمان بدهی که بلد نیستیم و خود نیز یاد بگیری البته، ما که عادت داریم از هم چیز یاد بگیریم و از نادانسته ها شرمگین نیستیم، اما اگر رفتنی شدی مثل مهسا به یک خداحافظی خشک و خالی بسنده نکن وصیت هایی دارم برایت.

 

می خواهم بگویم سلام مرا گرم گرم و تازه و از تنور درآمده به بچه ها برسان و بگو دوستشان دارم به قدر همه محبت هایی که خداوند در دل مادران قرار داده است. به بهاره بگو برایش خیلی احترام قائلم! به نسرین بگو تازه می فهمم نستوه یعنی چه ستوده جان! به مهسا بگو گاهی دلم برایش به قدر خلیج فارس، که غواصی در آب های آن از آخرین تجربه های روزهای قبل از زندانش بود، تنگ می شود.بگو عطری که با بقیه دخترها مشترک شدند در خریدش و اهدایش برای تولد مامان فخری 49 ساله شان در سفر کیش، مرا به یاد عطر مهربانی های بی آلایشش می اندازد. به او بگو از وقتی به زندان بازگشته دلم رشت نمی خواهد، باران نمی خواهد، شالیزار نمی خواهد، و همه این ها را می خواهد وقتی که او باشد و مرا باز هم دعوت کند به زادگاهش که سبزی و نشاط را تؤامان به میهمانانش هدیه می کند! وصیت ها دارم با تو ژیلا می خواهم بگویم سلام مرا به گنجشک های اوین برسان و به چنارها که آشیانه های پرندگان را در هواخوری بر روی آن ها شماره می کردم. به گنجشک ها سلام مرا برسان و از قول من تشکر کن برای همه آوازهای زیبای دست جمعی که می خواندند بی وقفه و بهار را نوید می دادند و زندگی را و رهایی را. به گنجشک ها بگو از این که هنوز می خوانند و بی وقفه می خوانند و بهار را و زندگی را و رهایی را نوید می دهند خوشحالم. به آن ها بگو بلندتر بخوانند تا تنها ساکن بند مصطفی صدایشان را خوب و بدون پارازیت بشنود و پیام را خوب و کامل بگیرد.

 

تولدت مبارک


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته