-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

Latest News from 30Mail for 08/20/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/5/29
  • همایون خیری
    آزادنویس

    با هر سطح آگاهی و تحصيلاتی که به ايرانی‌های نام‌آور نگاه کنيد بعضی‌های‌شان از جنبه اجتماعی شناخته شده‌ترند. شرايطی که برای يک فرد شناخت اجتماعی ايجاد می‌کند ميزان نفوذ شخصيتی او را در جامعه تعيين می‌کند. مثلن غلامرضا تختی از جنبه ورزشی‌اش شناخته شد و بعد با جوانمردی‌اش در ميادين ورزشی او را از ورزشکاران ديگر متمايز کرد و دست آخر همراهی‌اش در کمک به آسيب‌ديدگان زلزله بويين‌زهرا و انواع ديگری از کمک‌های انساندوستانه‌اش او را به اوج نام‌آوری رساند. طبيعی‌ست که مثلن دکتر حسابی به چنين جايگاه عمومی نرسيده باشد و احترام او در ميان جامعه دانشگاهی بيشتر از گروه‌های ديگر باشد. 
     
    آرتور اپهام پوپ مورخ هنر که امريکایی‌ست برای اولين بار در سال 1938 يک اثر 6 جلدی درباره تاريخ هنر ايران می‌نويسد که تا به امروز هم جزو بهترين آثار تاريخ هنر ايران است. بعد هم وصيت می‌کند بعد از مرگ او را در ايران به خاک بسپارند. لابد مقبره‌اش را کنار زاينده رود اصفهان ديده‌ايد. علاوه بر آن گزارش شش جلدی در تاريخ هنر ايران، کتاب‌های مقدمه‌ای بر هنر ایران، شاهکارهای هنر ایران و معماری ایران را هم نوشته که کتاب معماری ايران هنوز هم جزو ماخذ معماری ايران است. می‌شود گفت پوپ هر چه توانسته برای شناساندن هنر و معماری ايران به خود ما و ديگران انجام داده، منتها برای ما که هموطنش نبوديم لابد بايد ارزش بيشتری داشته باشد که عمرش را برای شناساندن هنر ايران گذاشته و جز يک مقبره چيزی در خاک ايران ندارد.   
     
    وقتی به این معيارها می‌رسيد که چطور يک آدمی تبديل می‌شود به سرمشق جامعه خودش يا مورد احترام جامعه ديگری قرار می‌گيرد آنوقت دست‌تان می‌آيد که ما در همين دوره و زمانه خودمان تازه مشکلات‌مان با سرمشق‌های اجتماعی‌مان شروع شده. يک موردش را که مربوط به همين تازگی‌هاست می‌نويسم که ببينيد.
     
    عنايت فانی در تلويزيون بی‌بی‌سی با عبدالله موحد، طلایی ترین مرد و نابغه کشتی ایران، گفتگو کرده. موحد می‌گويد علت اختلاف او با دم و دستگاه شاه اين بوده که او را ممنوع‌الخروج کرده‌اند. موحد می‌خواسته برود ادامه تحصيل بدهد و دکتری بگیرد ولی تا زمان انقلاب ايران نتوانسته از کشور خارج بشود. بعد از انقلاب به او گذرنامه داده‌اند و بلاخره رفته و دکتری‌اش را در تربيت معلم در امريکا گرفته است. منتها آن اواخر درسش يک شيرپاک خورده‌ای در وزارت علوم به او گفته که لازم نيست ادامه بدهی و برگرد. خوب موحد هم قيد همه چيز را زده و مانده است امريکا تا درسش را تمام کند. در نتيجه از رفتن به ايران بعد از انقلاب هم باز مانده است. حالا داستان از اينجا شروع می‌شود.    
     
    در امريکا به موحد پیشنهاد کرده‌اند مربی‌گری تیم ملی کشتی آمریکا را بپذيرد. يعنی فهميده‌اند که موحد هم سواد دارد و هم تجربه و دعوتش کرده‌اند که از هر دوی اين‌ها استفاده کند و چهار تا ورزشکار تربيت کند. موحد نپذیرفته. منتها در جواب فانی که می‌پرسد چرا نپذيرفتی می‌گويد: "راستش را بخواهید من خیلی دوست داشتم بروم ایران کار کنم، نمی‌دانم شاید این برای بعضی‌ها خوشایند نباشد، اما من دوست نداشتم چیزهایی را که بلدم به کسی یاد بدهم که برود و ایرانی‌ها را زمین بزند. من این طوری بودم.".
     
    يا موحد همينطوری يک حرفی زده يا واقعن دعوت شده و او به دليل اين که کسی نرود ايرانی‌ها را زمين بزند نرفته. حرف او را می‌پذيريم که دعوت شده و نرفته. خوب حالا می‌شود از موحد پرسيد يک غيرايرانی توی ايران از امکانات کشور استفاده کند و دکتری بگيرد بعد به او بگويند بفرمايید يک موقعيت ملی هم در اختيارتان می‌گذاريم بعد از اين حرف‌ها در مورد ما بزند چه جوابی به او می‌دهيم؟
     
    اصلن اگر همين حرف موحد ملاک قضاوت در مورد ایرانی‌ها باشد آنوقت بیرون از ايران بايد به خيلی‌های‌مان اجازه ندهند درس بخوانيم يا اگر درس می‌خوانيم مثلن همه چيز را يادمان ندهند، يا بفرستدمان کشور خودمان که اگر خيلی تعصب داريد برويد از همانجا هم ياد بگيريد. يا بهمان کار ندهند چون اعتباری نيست که به جای کار درست خرابی به بار نياوريم يا کاری اگر ازمان برمی‌آيد انجام بدهيم. يعنی هر طرف داستان را که می‌گيريد می‌بينيد اگر حرف موحد را برداريد ترجمه کنيد و بعنوان گفته‌های يکی از افتخارات ملی‌مان منتشرش کنيد چيزی جز خجالت و سرشکستگی از تويش درنمی‌آيد. بعد تازه مقايسه‌اش کنيد با يکی مثل پوپ.
     
    خوب آدم توی کشور خودش ممنوع الخروجش کرده باشند يا نگذارند درس بخواند بعد برود يک جای ديگری با امکانات‌شان درس بخواند، شغل خوب هم به او پيشنهاد بدهند آنوقت بگويد چيزی يادتان نمی‌دهم اين هيچ کجايش به قدرشناسی نمی‌خورد. خوب آن طرفی‌ها چنين حرفی درباره ما بزنند بدون شک می‌گوييم نشانه استعمارگر بودن‌شان است، آنوقت ما بهشان چنين حرفی بزنيم لابد نشانه عشق به وطن‌مان است. حرف موحد را اگر نشانه‌ای از تعصب نژادی ندانيم- که خيلی سخت می‌شود باور کرد چنين نباشد- دست کم ترکيبی‌ست از دمپختک برتری‌جويی با پيش غذای فرصت‌ طلبی. نتيجه چنين پخت و پز ملی- ميهنی می‌شود همين بی‌اعتمادی بين‌المللی که معرف حضورتان است.

     
     

    1391/5/29

     

    خالد رسول‌پور
    رمزآشوب

    ... آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می‌کنند، تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی؛ همه شکر کنند... اگر دیکته می‌دهند دستت و می‌گویند بخوان، در اطرافش فکر کن. نصیحت مرا بشنو... ربط ما بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می‌گوید: از اسرائیل حرف نزنید... مگر شاه اسرائیلی است؟!

    برگرفته از  « پرتال امام خمینی » - بخشی از سخنرانی در مدرسه‌ی فیضیه‌- 13 خرداد سال 1342

    ***

    پ.ن:

    پنجاه سال پیش، اسرائیل تابو بود و حالا؟

    برای رسیدن از اسرائیل به "سوریه"، آیا واقعاً به پنجاه سال تاریخ نیاز داشتیم؟


     
     

    1391/5/29
  •  

    لنگ‌دراز

    یه بار که من توی آتلیه قوز کرده بودم پای کامپیوتر صدام زدن که بیا راجع به فلان چیز نظر بده. همون روزای اول بود که حس می‌کردن من خجالتی و لالم و می‌خواستن دستم رو بگیرن و پا به پا ببرندم توی فضای کار گروهی. بعد من یه نظری دادم که مودبانه ردش کردن و ماجرا تموم شد. فرداش سوزان درومد که من دیشب تو خونه رو نظرت فکر کردم و واو چقدر هوشمندانه و خلاقانه بود ولی ما به فلان دلیل نمی‌تونیم اون کار رو بکنیم. بعد دیگه تا آخر روز ول نکرد، هی رفت و اومد و به‌م اطمینان خاطر داد که نظرم خوب بوده و من خیلی قهرمانم. انگار شب رفته بود خونه روان‌شناسی کودک مطالعه کرده بود و نگران شده بود که نکنه حالا که من زبون باز کردم و بلاخره یه چیزی گفتم بخوره تو ذوقم و لال بشم دوباره.

    بعدها توی آتلیه روال هم‌چنان همین بود. حس می‌کردم توی معاشرت باهام اولویت اول‌شون اینه که من ضربه‌ی روحی نخورم. وقت قهوه می‌نشستن دور هم جدول نیویورک‌تایمز حل می‌کردن. راب سوال‌های آسون رو بلند می‌خوند و زیرچشمی من رو می‌پائید که ببینه می‌تونم جواب بدم یا نه. بضاعت محدود زبان انگلیسیم دست و پام رو بسته بود؛ هم‌چنان قوز کرده صفحه‌ی مانیتور رو تماشا می‌کردم.

    یه بعدازظهری بود که راب داشت آب‌نبات می‌مکید که یهو هیجان‌زده شد و داد زد که اوه، این‌جا یه سوالی هست که فقط تو می‌تونی کمک کنی: مرکز استان فارس کشور ایران، افقی، شش حرفی، آخرش هم درومده زد. من چون غافلگیر شده بودم چند ثانیه‌ای مبهوت نگاه کردم تا گفتم شیراز. بعدتر راب گفت که نباید اون‌جوری وسط آتلیه داد می‌زده و من رو برای گرفتن جواب تحت فشار می‌ذاشته، چون یه وقت من نمی‌دونستم مرکز استان فارس چیه و موقعیت بدی می‌شده.

    الان که فکر می‌کنم می‌بینم عالی‌ترین برخورد با آدمیزاد همینه؛ که موقع معاشرت از سلامت روانیش مراقبت کنی. پلاک سربی درست کنیم بندازیم گردن‌مون، روش نوشته باشه لطفا روحیه‌ی من رو پرستاری کنید، آب و دون بدید، قطره‌ی ویتامین آ پاش بچکونین. یا مثلا؛ لطفا روان ِ من رو برس بکشید، دو گوشی برام ببافید.

    البته که همه‌ش هم گلستان نبود. سوپروایزورم هرچی بقیه‌ روحیه‌م رو تیمار می‌کردن بر باد می‌داد. عمدی نبود، مدلش بود. ازین تیپ‌های شخصیتی وسواسی کثیرالشک بود. خودش به خودش مشکل تولید می‌کرد و بعد دست من رو هم می‌گرفت می‌کشید توی منجلاب تا دوتایی غرق بشیم. یه بار وسط گالری واستاده بودیم که ببینیم فلان چیز رو در چه ارتفاعی آویزون کنیم. من توی ماشین حساب ضرب و تفریق کردم و عدد دادم به‌ش. گفت بذار دستی هم حساب کنیم مطمئن شیم. کاغذ و قلم دراورد شروع کرد به عملیات ریاضی. هیهات من‌الذله. به ماشین حساب شک داشت. بعد عدد در می‌اورد دو ممیز نهصد‌وسی‌وهفت دوره تناوب شیش. اصرار هم داشت همون عدد رو در واقعیت اجرا کنه. حالا چی، محاسبات سوخت موشک نبود که، معلق کردن یه تیکه‌ی هنر آبستره بود از سقف. من اگه به خودم باشه ماجرا رو چشمی دوست دارم که پیش ببرم. بسیار رند کننده هم هستم. همین شد که مهندس ازم در نیومد اصلا. من از شر عدد به هنر پناه بردم. خواستم که چشمم خط‌کش باشه و وجبم معیار. دوست دارم بگم اون رو چهار وجب بذاریم این‌ورتر، آهان خوبه، حالا دو بند انگشت بده بالا.

    بعد مزید بر این‌ها پرش ذهنی هم داشت. منم دارم البته. ولی گم نمی‌شم توی پرش‌های خودم. نقطه‌ی مبدا و مقصد دارم و دنبال خودم خورده نون رو زمین می‌ریزم که بعد که به عقب نگاه کردم بدونم از کدوم مسیر اومدم. این یهو یه لابیرنتی درست می‌کرد و توش گم می‌شد. از من می‌پرسید چی شد که به این‌جا رسیدم؟ داشتم چی می‌گفتم؟ ازین‌هایی بود که خاطره توی دل خاطره تعریف می‌کنن و به سمت بی‌نهایت می‌رن.

    سه‌‌شنبه‌ی پیش آخرین روز اینترنشیپم بود. خوشحال بودم من. نه این‌که بد می‌گذشت، ولی یکنواخت شده بود دیگه. الان خوب می‌دونم شغل ایده‌آلم چیه؛ یا باید خودم صاحب‌کار و رئیس باشم، یا اگه بخوام زیردست و کارمند باشم می‌باس سیستم کاریم عشایری باشه. دو ماه یه جا کار کنم، بعد برم شرکت بعدی. همین‌جوری خانه به دوش و آواره. یه قوطی دستم باشه با وسایل کلاسیک کارمندی؛ قلم و نوارچسب و منگنه و پوشه و لیوان؛ در سکوت برم تو یه شرکتی وسایلم رو پهن کنم بشینم کار کنم، دو ماه بعد در سکوت دارایی‌هام رو بچینم تو قوطیه و کوچ کنم به شرکت بعدی.

    بعد از نهار ِ آخر سوپروایزورم اومد که تو اتاق پیتر جلسه داریم، بیا اون‌جا لطفا. من پنج دقیقه بعد بلند شدم رفتم و در رو که باز کردم دیدم همه دورتادور نشستن و یه کیک میوه‌ائی گذاشتن وسط میز. بعد برام سوت و کف هم زدن به نظرم. خواسته بودن سورپرایزم کنن به باور خودشون. من درهم‌شکسته بودم. معذب تو دهنه‌ی در مونده بودم و بلد نبودم چی‌کار کنم. اولین بار بود تو زندگیم که عده‌ای مجلس سورپرایز برام ترتیب داده بودن. هی فکر می‌کردم الان دوز واکنشم در چه حد باشه خوبه؛ دوره بیفتم روی ماه‌ تک‌تک‌شون رو ببوسم یا متین بشینم سرجام و از دور براشون دست و دمب تکون بدم.

    دیگه آخرش هم تیر خلاص رو به قلبم زدن؛ یه قوطی کادوپیچ شده گذاشتن روی میز. بازش که کردم یه گلابی چوبی بود که درش باز می‌شد و توش یه بز بافتنی نشسته بود. اون‌جا چیزی به روم نیوردم اما خونه که رسیدم خودم رو زدم. شبش نشسته بودم پای اوو-وو و هرکی آن‌لاین ‌می‌شد به‌ش ‌می‌گفتم ببین هیچ‌کی تا حالا واسه‌ی من یه بز بافتنی که تو یه گلابی چوبی باشه نخریده بود، می‌فهمی؟

    ما غیراجتماعی‌ها اتفاقا در برابر محبت خیلی هم سست‌عنصریم؛ سریع زانوهامون شل می‌شه و در خاک می‌غلتیم.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/5/29

    گزارش‌ها حاکی از آن است که هفت مرجع تقلید شیعه برخلاف رهبر ایران، روز دوشنبه (۳۰ مردادماه) را عیدفطر اعلام کرده‌اند.

    وبسایت خبری بازتاب امروز گزارش داد که مراجعی چون علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، مکارم شیرازی و موسی شبیری زنجانی از مراجعی هستند که روز دوشنبه را نخستین روز ماه شوال دانسته‌اند.

    به گزارش این وبسایت خبری، رادیوی قم نیز روز یکشنبه (۲۹ مردادماه) دعای روز سی‌ام ماه رمضان را پخش کرده است.

    در گزارش وبسایت بازتاب امروز آمده که در پی اعلام سی روزه بودن ماه رمضان از سوی این مراجع، وبسایت آیات مکارم شیرازی و وحید خراسانی از دسترس خارج شده و وبسایت آیت الله سیستانی نیز حک شد.

    رهبر ایران و مراجعی چون نوری همدانی، صانعی، بیات زنجانی و صافی گلپایگانی روز یکشنبه را عید فطر اعلام کرده بودند.

    طی سه سال گذشته، این برای دومین بار است که میان مراجع شیعه در ایران بر سر اعلام روز عید فطر اختلاف نظر بوجود آمده است.

    سال ۱۳۸۸ نیز برخی از مراجع شیعه از جمله مرحوم آیت الله العظمی منتظری و آیت الله صانعی، عید فطر را یک روز پس از عید فطر اعلام شده از سوی رهبر ایران دانسته بودند.

    منبع: بازتاب امروز و دیگربان


     
     

    1391/5/29

    مدیر روابط عمومی اورژانس تهران از امدادرسانی این اورژانس به ۱۸۹ نفر از نمازگزاران عید فطر خبر داد.

    حسن عباسی در گفت‌و‌گو با ایسنا گفت که ۱۸۷ نفر از این نمازگزاران در محل برپایی نماز عید فطر در تهران به صورت سرپایی درمان شده و دو نفر دیگر نیز به بیمارستان منتقل شدند.

    وی عمده افراد مراجعه کننده به اورژانس در زمان برگزاری نماز عید فطر را سالخورده توصیف کرده و عواملی چون سردرد، ضعف و بی‌حالی را از دلایل مراجعه این افراد به اورژانس برشمرد.

    نماز عید فطر تهران روز یکشنبه ۲۹ مردادماه در مصلای دانشگاه تهران به به امات رهبر ایران اقامه شد.

    منبع: ایسنا


     
     

    1391/5/29

     

    شیرین عبادی، مدافع حقوق بشر و برنده صلح نوبل 2003 در نامه ای به رییس سازمان زنان سازمان ملل متحد از او خواست تا به هنگام بررسی پرونده جمهوری اسلامی ایران به گزارش ها در خصوص وضعیت زنان توجه کند. 
     
    به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، خانم عبادی در نامه خود با اشاره به حذف پذیرش دختران از 77 رشته تحصیلی در سال تحصیلی جدید، هدف از طرح چنین قوانین و سیاست هایی را جلوگیری از حضور فعال زنان در اجتماع دانست. 
     
    او در نامه خود تاکید کرده است که با توجه به سیاست های جدید تفکیک جنسیتی «دختران که از سال ها قبل بیش از ۶۵ درصد از کل دانشجویان را تشکیل می داده اند به کمتر از ۵۰ درصد تقلیل خواهند یافت.»
     
    اشاره این فعال حوق بشر به محدودیت های جدیدی است که در سال جاری برای ادامه تحصیل دانشجویان دختر در بسیاری از رشته های تحصیلی دانشگاه های دولتی و به ویژه رشته های فنی و مهندسی در نظر گرفته شده است.
     
    رونوشت این نامه برای دکتر احمد شهید- گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران-، خانم پیلای- کمیساریای عالی حقوق بشر-، دفتر آقای بان کی مون- دبیر کل سازمان ملل متحد-، گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان و گزارشگر ویژه حق تحصیل نیز ارسال شده است.
     
     
    مرتبط:

     
     

    1391/5/29

     

     
    مرکز ملی فرش ایران در گزارشی اعلام کرده که بیش از ۱۳ هزار دستگاه دار قالی در ۱۸۰ روستای شهرستان‌های اهر، ورزقان و هریس در اثر زلزله هفته گذشته تخریب شده است.
     
    مناطق زلزله‌زده استان آذربایجان شرقی از مراکز بافت فرش در ایران است و فرش های دستبافت آن شهرت جهانی دارد.
     
    بر اساس این گزارش ۲۶۰۰ دستگاه دار قالی در شهرستان اهر، ۵۳۰۰ دستگاه دار قالی در شهرستان هریس، ۳۵۰۰ دار قالی در شهرستان ورزقان، ۵۰۰ دستگاه دار قالیبافی در شهرستان تبریز و ۱۱۵۰ دستگاه دار قالی در بخش خواجه هریس در اثر زلزله از بین رفته است.
     
    مرکز ملی فرش در بیانیه‌ای با تسلیت به بازماندگان زلزله، اعلام کرده که «امید بر آن دارد هرچه سریع تر رونق دارهای قالی در این استان به حالت گذشته بازگردانده شود.»
     
    منبع: مهر
     
     
     
     
     
     
     
     
     

     
     

    1391/5/29

     

     
    رضا سلبی رئیس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس ایران گفت که از چهارشنبه تا شنبه گذشته ۱۰۷ نفر در سوانح رانندگی جاده‌های کشور کشته و ۸۹۱ نفر دیگر مجروح شده اند.
     
    آقای سلبی این مطلب را امروز (یکشنبه، ۲۹ مرداد) در گفتگو با خبرگزاری ایسنا بیان کرده است.
     
    او با تاکید بر اینکه در این مدت مجموعا ۶۴۵ تصادف منجر به جرح و فوت رخ داده گفته: «تنها در روز شنبه ۲۶ فقره تصادف فوتی با ۳۴ کشته و ۱۳۴ فقره تصادف جرحی با ۲۱۶ مجروح در جاده‌های کشور به وقوع پیوسته است.»
     
    رييس مركز فرماندهي و كنترل ترافيك پليس راهور ناجا در خصوص مهمترين علل اين حوادث نيز اظهار كرد: 35 فقره از مجموع تصادفات در 4 روز گذشته به دليل خستگي و خواب آلودگي راننده، 184 فقره به دليل عدم توجه به جلو و 94 فقره نيز به دليل انحراف به چپ رخ داده است.
     
    در ایران امروز و فردا به مناسبت عید فطر تعطیل است و به همین علت بسیاری از خانواده های ایرانی با استفاده از تعطیلات پایان هفته گذشته و آغاز هفته جاری عازم مسافرت شده اند.
     
    ایران دارای یکی از بالاترین آمار سوانح جاده ای در جهان است و بسیاری از کارشناسان فرسوده بودن خودروها، کیفیت نامناسب برخی از جاده های بین شهری و کم توجهی رانندگان به مقررات راهنمایی و رانندگی را از جمله عوامل بروز سوانح جاده ای در این کشور می دانند.
     

     
     

    1391/5/29

     

     
    با گذشت هشت روز از وقوع زمین‌لرزه‌های مرگبار استان آذربایجان شرقی ایران، گزارش‌هایی از شیوع بیماری های عفونی در مناطق زلزله‌زده منتشر شده است.
     
    گزارش شده است که به دلیل کمبود حمام و دستشویی‌های سیار در مناطق زلزله‌زده، آسیب‌دیدگان در این مناطق با مشکل روبه‌رو شده‌اند.
     
    خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از رئیس یک بیمارستان صحرایی در حوالی شهر ورزقان گزارش داده که "موج اسهال و استفراغ شروع شده است."
     
    رسانه‌های ایران دیروز از آغاز عملیات بازسازی مناطق زلزله‌زده خبر دادند و به نقل از وزیر راه و شهرسازی ایران گزارش شد که "بازسازی همه واحدهای مورد نیاز در مدت ۴۵ روز امکان‌پذیر است."
     
    با این حال، رئیس سازمان امداد و نجات هلال احمر گفته است که تاکنون حتی اتاق‌های پیش‌ساخته مورد نیاز زلزله‌زدگان تامین نشده است و در شرایط کنونی هر گونه بارندگی در منطقه مشکل‌آفرین خواهد بود.
     
    در روزهای نخست وقوع زمین‌لرزه‌ها مقامات رسمی ایران اعلام کردند که یک هزار و ۱۰ روستا در منطقه درگیر زلزله بوده‌اند که از این تعداد ۲۰ روستا به طور کامل و ۱۳۰ روستا بین ۷۰ تا صددرصد تخریب شده‌اند.
     
    با وجود تاکید نهادهای امدادرسان رسمی ایران مبنی بر خدمات‌رسانی به تمام مناطق زلزله‌زده، خبرنگاران حاضر در منطقه گزارش داده‌اند که ساکنان روستاهایی که در نزدیکی جاده‌های بین‌شهری قرار داشته‌اند در مقایسه با روستاهای دورافتاده، خدمات بهتری دریافت کرده‌اند.
     
    هرچند خبرنگار ایسنا در گزارشی از مناطق زلزله‌زده آذربایجان شرقی نوشته است که حتی روستاهای کنار جاده هم آب شرب کافی ندارند و تنها بسته‌های آب معدنی یا "تانکرهایی که گاه و بی‌گاه از راه می‌رسند"، منبع تامین آب مورد نیاز ساکنان منطقه است.
     
    همچنین گزارش شده است که در شرایط کنونی به دلیل نبود سرپناه لازم، دام‌های زلزله‌زدگان در فضای باز نگهداری می‌شوند و هر از گاه مورد حمله گرگ قرار می‌گیرند. یکی از ساکنان روستای باجی‌باج ورزقان به ایسنا گفته است که با وجود استقرار ماموران امنیتی در منطقه، زلزله‌زدگان "ناچارند خودشان شب تا صبح نگهبانی گله‌شان را بدهند."
     
     
     

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته