-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

Latest News from Kaleme for 08/22/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



علی مزروعی:

برپایه گزارشات بانک جهانی جایگاه ایران در رتبه بندی سال ۲۰۰۵« شاخص فضای کسب و کار»، که مصادف است با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد و شکل گیری حاکمیت یکدست اقتدارگرایان، در میان ۱۷۸ کشور ۱۰۸ بوده است، یعنی ۱۰۷ کشور وضعیتی بهتر از ایران داشته و مابقی وضعیتی بدتر داشته اند . این رتبه در سال ۲۰۰۶ به ۱۱۳، درسال ۲۰۰۷ به ۱۱۹، ودرسال ۲۰۰۸ و۲۰۰۹ به رتبه ۱۴۲ کاهش یافته است. در سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ رتبه ایران در میان ۱۸۳ کشور با اندکی بهبود ۱۳۱ و ۱۴۰شده اما در سال ۲۰۱۲ باردیگر به رتبه ۱۴۴ کاهش داشته است. ملاحظه می شود که برپایه این گزارشات شاخص « فضای کسب و کار» در کشورمان طی هفت سال ۸۴الی ۹۰ دولت احمدی نژاد ۳۷ رتبه کاهش یافته است بگونه‌ای که فقط سی و نه کشور دیگر در دنیا هستند که به لحاظ این شاخص وضعیتی بدتر از ایران دارند. به لحاظ منطقه‌ای هم ایران در میان ۱۸ کشور خاورمیانه و شمال افریقا رتبه ۱۳ را در سال ۲۰۱۲ بخود اختصاص داده است و فقط پنج کشور دیگر منطقه وضعیتی بدتر از ایران دارند.

اگر در نظر آوریم که برپایه سند چشم اندازتوسعه بیست ساله کشور قرار بوده برپایه اجرای چهار برنامه توسعه از سال ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۴ ایران به قدرت اقتصادی اول و برتر منطقه تبدیل شود و جایگاه اول را بخود اختصاص دهد آنگاه بهتر می توان دریافت که دولت احمدی نژاد به رغم برخورداری از درآمد افسانه‌ای نفت و گاز در حدود ۶۰۰ میلیارد دلار دراین مدت چه بلایی را برسراقتصاد ایران آورده است بگونه‌ای که « فضای کسب و کار» در دوره مسئولیت این دولت روزبروز بدتر، و عملا با تیره شدن این فضا روزبروز از سرمایه گذاری بخش خصوصی و فعالیت اقتصادی مولد در کشور کاسته شده است که نتیجه‌اش را به وضوح می توان در کاهش نرخ رشد اقتصادی سال‌های اخیر و افزایش نرخ تورم به ۲۱.۵ درصد و بیکاری۱۲.۳ درصد سال۱۳۹۰مشاهده کرد. و البته پیامدهای زیانباراین رخداد مدتهاست در کاهش ارزش پول ملی و گرانی‌های روز افزون ظاهرشده و درماهها و سال‌های آتی بیشتر ظاهر خواهد شد و نسل‌های بعدی هم باید این خسارت‌ها را بدوش بکشند چراکه عدم سرمایه گذاری در ایندوره به بدتر شدن وضعیت اقتصادی در سال‌های پیش رو منجر خواهد شد و اگر بهر دلیلی کشور از درآمد نفت و گاز محروم شود یا این درآمد کاهش یابد وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور غیر قابل پیش بینی خواهد بود.

برای اثبات این عملکرد فلاکت بار دولت احمدی نژاد کافی است به آخرین گزارش نماگرهای اقتصادی منتشره توسط بانک مرکزی برای سه ماهه اول سال ۹۰ مراجعه شود، و به ویژه به حامیان دولت کودتا و اقتدارگرایان حاکم که در بوجودآوردن این وضعیت فلاکت بار در کشور مسئولیت مشترک داشته اند و باید پاسخگوی آن باشند، توصیه می شود که حتما اینکار را انجام دهند تا دریابند بدلیل وضعیت افتضاح و اسفناک ارقام تشکیل سرمایه گذاری و نرخ رشد سرمایه گذاری سالانه از سال ۸۷ به این طرف اعلام نشده و جایشان نقطه چین است! همین آمار انتشار یافته نیز نشان می دهد که نه تنها کشوربه سوی تحقق هدف برنامه چشم انداز توسعه بیست ساله کشورپیشروی نکرده است بلکه با عملکرد حاصله امید چندانی هم برای دستیابی به رتبه‌ای که ایران در سال ۱۳۸۴در میان کشورهای منطقه داشته است نمی توان داشت!

اینکه شاخص « فضای کسب و کار» در کشورمان نسبت به گذشته و در مقایسه جهانی بدتر شده است چشم انداز تیره و تاری را برای اقتصاد ایران در حال و آینده به نمایش می گذارد و طبعا تشدید تحریم‌های اقتصادی و سیاسی هم در بدترشدن این وضعیت تاثیر گذاربوده است. در چنین اوضاع و احوالی درخواستهایی همچون مشارکت در مدیریت جهانی و غیره از سوی احمدی نژاد ( که بگونه‌ای حاکمیت اقتدارگرا را نمایندگی می کند ) در مجامع ومحافل جهانی بیشتر به یک شوخی و جوک شبیه است تا موضوعی قابل تامل و توجه ، مگر اینکه ایشان بخواهد با مشارکت در مدیریت جهان همان بلا و فلاکتی را که بر سر اقتصاد ایران و مردمش آورده است بر سر همه مردم جهان بیاورد و لابد اسباب ظهور امام زمان را فراهم سازد برمبنای همان روایتی که تا زمین پراز فساد و ظلم و جور نشود دادگستر جهان ظهور نخواهد کرد، و البته راقم این سطور دعا می کند که امام زمان هرچه زودتر ظهورکند تا کشور ما را از این بدبختی و فلاکتی که ذیل استبداد دینی دامنگیرش شده، رهایی بخشد.


 


پرستو سرمدی

فمینیسم اسلامی به معنای خوانشی جدید از متون و آیین اسلامی با دیدگاهی برابری خواهانه در برابر خوانش مردسالارانه از دین، پس از پیروزی انقلاب سال ۵۷ که اجرای احکام اسلامی را در دستور کار خود قرار داد در ایران شکل گرفت.

تنها دو هفته از پیروزی انقلاب گذشته بود که دستور توقف قانون حمایت خانواده صادر شد، در این قانون که در سال ۱۳۴۶ به تصویب رسیده بود طلاق از حق انحصاری مردان خارج و تصریح شده بود که زن ومرد هر دو می‌توانند در شرایطی تقاضای طلاق کنند، همچنین حق ولایت بر فرزند که شامل تصمیم گیری در امور مهم زندگی مانند امور مالی، تحصیلی، ازدواج و… می‌شود، در صورت فوت پدر به مادر داده شده بود. در این قانون همچنین امکان ازدواج مجدد مرد بسیار محدود شد و اگر مرد بدون اجازه همسر اول اقدام به ازدواج مجدد می‌کرد به حبس از شش ماه تا یک سال محکوم می‌شد. فیمنیست‌های ایرانی چه سکولار و چه اسلامی بعد از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب با وجود تلاشهای مداوم هنوز نتوانسته‌اند به قوانینی نزدیک به آنچه که به عنوان قانون حمایت خانواده در سال ۵۷ لغو شد دست یابند.

تنها ۹ روز بعد از لغو قانون حمایت خانواده و کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب، بر رعایت حجاب اسلامی از سوی زنان تاکید شد، چند ماه پس از آن امکان قضاوت زنان نیز لغو شد و با تصویب قانون اساسی زنان امکان اینکه به ریاست جمهوری برسند را نیز از دست دادند.

بنابر این زنان سکولار و مذهبی مسرور از پیروزی انقلابی که خود در آن نقش داشتند با هجمه‌های متعدد به حقوق خود مواجه شدند. این هجمه‌ها در سالهای بعد ادامه یافت و با ارائه تصویر دلخواه قرائتی خاص از اسلام از سوی بخشی از جریان حاکم، نقش زنان به خانه داری و تربیت فرزندان تقلیل یافت. با ارائه این تصویر از زن و سیاست‌هایی که دولت در قبال اشتغال زنان در پیش گرفت از جمله پاکسازی زنان غیر مذهبی، تا پایان سال ۶۸، سهم زنان شاغل در کل اشتغال کشور از رقم ۱۳. ۸ درصد در سال ۵۷ به ۸. ۹ در صد کاهش یافت.

تا پایان دهه ۶۰ کلیه قوانین و فضای اجتماعی مطابق با آموزه‌های قرائتی خاص از اسلام تغییر شکل یافت و زنان ایرانی بخش دیگری از حقوق خود را نیز از دست دادند. بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها در سال ۶۳ زنان از حضور در ۹۱ رشته دانشگاهی منع شدند، در سال ۶۱ قانون مجازات اسلامی تصویب شد که به موجب آن دیه کامل قتل زن مسلمان نصف دیه مرد مسلمان تعیین شد، به موجب همین قانون حجاب اجباری قانونی شد و حکم ۷۴ ضربه شلاق برای عدم رعایت حجاب اسلامی تعیین شد.

در چنین شرایطی و در حالی که زنان سکولار از عرصه رسمی کشور حذف شده بودند، زنان مذهبی مجموعه تلاشهایی را آغاز کردند که می‌توان از آن به عنوان آغاز فمینیسم اسلامی در ایران نام برد.

فمینیست‌های اسلامی نابرابری‌ها و تبعیض جنسیتی در جوامع مسلمان را محصول خوانش مرد محور از متن می‌دانند که متاثر از آغشته شدن پیام اولیه اسلام با فرهنگ مردسالار حاکم آن زمان است. با این تعریف، تفسیر مجدد قرآن و متون اسلامی در دستور کار فیمنیست‌های اسلامی قرار می‌گیرد.

با چنین نگاهی فعالیت زنان مسلمان در نشریاتی مانند زن روز و پیام هاجر در دهه ۶۰ و مجله زنان و فصلنامه فرزانه در دهه ۷۰ شکل گرفت. برخی از این زنان به دولت‌های هاشمی و خاتمی راه یافتند و تلاش کردند تفسیر برابری خواهانه خود از دین را در دستگاه‌های اجرایی اعمال کرده وتغییراتی را در وضعیت زنان ایران ایجاد کنند، آن‌ها موفقیت‌هایی را در بهبود وضعیت زنان کسب کردند. در ادامه تلاش می‌شود اقدامات فمینیست‌های اسلامی در ایران با محوریت زنده یاد فریده ماشینی به عنوان چهره شاخص این جریان فیمنیستی مورد بررسی قرار گیرد:

۱- فمینیست‌های اسلامی گفت‌و‌گو با اسلام گرایان محافظه کار که نهادهای تاثیر گذار حکومت از جمله شورای نگهبان و قوه قضاییه را در دست داشتند را در صدر اقدامات خود قرار دادند. ارائه تفسیرهای جدید از قوانین مربوط به زنان از جمله حضانت فرزندان، طلاق، دیه، سنگسار، سن ازدواج دختران و… و گفت‌و‌گو برای تغییر این قوانین در ایران با اسلام گرایان فقاهتی طی سه دهه راه به جایی نبرد و به ندرت و بسیار کم رنگ منجر به اصلاحاتی در این قوانین شد. شاید مهم‌ترین مواجهه فمینیست‌های اسلامی واسلام گرایان فقاهتی حاکم را در تلاش دولت خاتمی برای پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان بتوان مشاهده کرد. دولت اصلاحات در سال ۸۰ لایحه پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان را تصویب کرد و به مجلس ششم که متشکل از نمایندگان اصلاح طلب و برخی فمینیست‌های اسلامی بود ارجاع داد، بر اساس این کنوانسیون کلیه قوانین تبعیض آمیزنسبت به زنان در کشورهای عضو باید تغییر یابد. دولت و مجلس اصلاحات تصمیم گرفتند پیش از ارجاع آن لایحه به شورای نگهبان رایزنی‌هایی را با برخی مراجع و چهره‌های

حوزوی انجام دهند تا راه تصویب آن را هموار کنند. بدین ترتیب نمایندگان زن مجلس ششم چندین بار به قم رفتند و با مراجعی مانند آیات فاضل لنکرانی،مکارم شیرازی، جناتی، معرفت و صانعی گفت‌و‌گو کردند. همچنین نماینده دولت نیز چندین بار به قم رفت. بدین ترتیب لایحه پس از دو سال رایزنی در مجلس ششم تصویب شد. هنوز چند روزی از تصویب لایحه پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض از زنان نگذشته بود که محافظه کاران مذهبی مخالفت‌های خود را آغاز کردند، مخالفت ابتدا با نوشتن مقالاتی در روزنامه‌هایی مانند رسالت آغاز شد، سپس با چندین تجمع در حوزه علمیه قم ادامه یافت و با اعتراض چهار نفر از مراجع تاثیر گذار؛ فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی و نوری همدانی از سوی شورای نگهبان رد شد. بدین ترتیب محافظه کاران مذهبی تفسیر فمینیست‌های اسلامی از متن را نپذیرفتند و چون بیشترین قدرت را در ساختار حقیقی حکومت در اختیار داشتند مانع تحقق خواسته‌های آنان شدند. این امر این سوال اساسی را مطرح می‌کند که در صورت عدم پذیرش تفسیرهای برابری طلبانه از متن اسلام از سوی حاکمیت‌های کشورهای اسلامی؛ فمینیسم اسلامی به چه کار می‌آید؟

شاید به دلیل چنین ناکامی‌هایی بود که فریده ماشینی بحث زنان و سیاست ورزی جامعه محور را مطرح کرد: «در شرایطی که از امید به تغییر در سطح قدرت سیاسی کاسته می‌شود، بازسازی رابطه با مردم و مفاهمه جدید با آن‌ها اهمیت چشم گیری می‌یابد… مشارکت سیاسی فعال نیازمند افزایش سطح سرمایه اجتماعی در کشور است، افزایش اعتماد به ایجاد تغییر و بهبودی در موقعیت مردم و از جمله زنان یکی از راهکارهای مناسب برای افزایش سطح سرمایه اجتماعی است.» * و خود حضور در بدنه جنبش زنان را جدی‌تر کرد.

۲- فمینیسم اسلامی در پاسخ به پرسش بالا مبنی بر اینکه در صورت عدم پذیرش تفسیرهای برابری طلبانه از متن اسلام از سوی حاکمیت‌های کشورهای اسلامی؛ به چه کار می‌آید؟ می‌تواند پاسخ دهد که یکی از مهم‌ترین اهداف فمینیسم اسلامی تغییر نگرش جامعه اسلامی در مورد زنان است، این مساله حتی می‌تواند مهم‌تر از تغییر قوانین مردسالارانه از سوی حاکمیت و مقدم بر آن باشد. این پاسخ از سوی فمینیست‌های اسلامی در ایران در صورتی قابل پذیرش است که تنها تلاش‌های خود را بر اقشار مدرن‌تر جامعه متمرکز نکنند، چرا که این قشر نشان داده که در بسیاری از موارد آماده پذیرش مفاهیم مدرنیته از جمله برابری زن و مرد است، فمینیست‌های سکولار ایرانی در صورتی که ضدیتی با اسلام نداشته باشند حتی بخش مذهبی این قشر را می‌توانند تحت تاثیر قرار دهند، چنانچه حرکت کمپین یک میلیون امضا و دیدگاه‌های فمینیست‌های سکولاری مانند مهرانگیز کار و شیرین عبادی مورد استقبال بخش قابل توجهی از قشر مدرن ایران صرف نظر از مذهبی یا غیر مذهبی بودن آن‌ها قرار گرفت.

بنابراین آنجایی که فمینیست‌های اسلامی می‌توانند نقش منحصر به فردی ایفا کنند در ارتباط با قشر سنتی‌تر جامعه است که متاسفانه تا کنون این اقدام انجام نشده است، به نظر می‌رسد این ضعف مورد توجه فریده ماشینی قرار داشت. او موضوع پایان نامه کار‌شناسی ارشد خود را بررسی تاثیر جلسات مذهبی بر زندگی زنان شرکت کننده در آنان قرار داد و تاکید کرد به تلاش برای استفاده از این جلسات برای تاثیر بر نگرش زنان سنتی‌تر جامعه.

۳- فمینیسم اسلامی در چارچوب الهیات فیمنیستی قرار می‌گیرد، و تاکید زیاد آن بر خوانشی جدید از متن مقدس، آن را با این انتقاد مواجه می‌کند که به عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موثر بر فرودستی زنان کم توجه است.

بدین معنا که تصور شود تنها با ارائه تفسیری برابری خواهانه از قرآن و سنت رفع فرودستی زنان حاصل می‌شود. در حالی که آنچه که مورد هدف فمینیست هاست پدرسالاری به عنوان نظامی است که منجر به فرودستی زنان در تمامی حوزه‌های خصوصی و عمومی شده است، از این منظر از مقوله‌های فرهنگی مانند نظام آموزشی، سینما، ادبیات، علوم انسانی تا ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه برای رفع تبعیض از زنان مورد هدف قرار می‌گیرند. فریده ماشینی از این ضعف نیز مبراست، چرا که هر چند به عنوان یک مفسر قرآن شناخته می‌شود، اما نظام آموزشی را به عنوان یکی از عوامل موثر بر فرودستی زنان مورد تمرکز قرار داده است. پژوهش در تاثیر نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی ایران بر وضعیت زنان یکی از پژوهش‌های مداوم فریده ماشینی در طول حیاتش بوده است. که منجر به انتشار مقالات و پژوهش‌هایی

مانند «توسعه متوازن جنسیتی در آموزش و پرورش نظری و مهارتی»، «بررسی مقایسه‌ای ورود دختران و پسران به دانشگاه‌ها، در سه محور آموزش، تقاضای اجتماعی و اشتغال»، «بررسی نحوه دسترسی دختران و پسران به آموزش عمومی و متوسطه»، «بررسی روش‌های کاهش بازماندگی دختران از آموزش عمومی در مناطق محروم»، «پوشش (لباس فرم) دختران دانش آموز در مدرسه و عوامل موثر در آن»، «بررسی انواع و ابعاد دینداری دانش آموزان دختر سال سوم متوسط و میزان هم خوانی آن با انتظارات اولیای مدرسه» و.. شد. وی همچنین مدتی در دفتر امور زنان وزارت آموزش و پرورش به عنوان مشاور مدیر کل و کارشناس

برجسته اشتغال داشت و پژوهش هایی را در گروه مطالعات زنان آموزش و پرورش انجام داد.

۴- فریده ماشینی به دلیل تسلط کاملش بر قرآن و متون دینی از یک سو و اشراف بر علل فرودستی زنان ایران و نگرش فمینیستی، و همین طور انرژی و وقت زیادی که برای فعالیت‌های اجتماعی می‌گذاشت چهره منحصر به فردی بود.

پروژه‌های مطالعاتی نیمه کاره او از جمله بررسی جنسیت در قرآن که شاید می‌توانست او را در کنار فمینیست‌های اسلامی شناخته شده دنیا مانند فاطمه مرنیسی قرار دهد، سوگ فوت زودهنگامش را دوچندان می‌کند. اما از این مهم‌تر نقشی بود که به عنوان پیوند دهنده فمینیست‌های اسلامی و فمینیست‌های سکولار ایفا می‌کرد. چرا که فمینیست‌های اسلامی ممکن است با این وسوسه مواجه شوند که خود را به عنوان تنها آلترناتیو دیدگاه‌های حاکم در کشورهای اسلامی نسبت به زنان مطرح کنند و سبب حذف سایر گرایش‌های فمینیستی در این کشور‌ها شوند، و فمینیست‌های سکولار نیز در دام بنیادگرایان اسلامی افتاده و ارائه هر گونه تفسیر برابری خواهانه از دین را غیر ممکن بدانند. اما فریده ماشینی خیلی زود در کنار فعالان جنبش اجتماعی زنان ایران فارغ از نگرش‌های مذهبیشان قرار گرفت، از همین روست که امروز تنها فمینیست‌های اسلامی یا روشنفکران دینی سوگوار رفتنش نیستند. راه رفع فرودستی زنان ایران ره طولانی و پر پیچ و خمی است که در نبود هیچکدام از دو گرایش اسلامی و سکولار فمینیستی هموار نمی‌شود، این را فریده ماشینی به خوبی می‌دانست.

منبع: فیس بوک


 


در پی احضار ژیلا بنی یعقوب، شیوا نظرآهاری و ریحانه طباطبایی، به زندان اوین، مجید دری در نامه‌ای خطاب به این سه تن، نسبت به اجرای احکام زندان آنان اعتراض کرده است.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، ژیلا بنی‌یعقوب و شیوا نظرآهاری که پیش از این نیز چند بار از سوی ” دایره اجرای احکام زندان اوین” احضار شده بودند، این بار با اخطاری مبنی بر “ضبط وثیقه‌هایشان” مواجه شده‌اند. هم‌چنین ریحانه طباطبایی نیز در روزهای گذشته به زندان احضار شده است.

ژیلا بنی‌یعقوب به یک سال حبس تعزیری و ۳۰ سال محرومیت از حرفه روزنامه‌نگاری،شیوا نظرآهاری، به ۴ سال حبس تعزیری همراه با تبعید به زندان شهر کرج و ۷۴ ضربه شلاق و ریحانه طباطبایی به ۵ ماه حبس تعزیری محکوم شده است.

متن کامل نامه مجید دری در زیر می‌آید:

زنان و مردان سوزان هنوز دردناکترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند

سکوت سرشار

سکوت، بی‌تاب از انتظار است

سردردهای بی‌امان و پیاپی، انگار درد جای دیگری نمی‌شناسد جز این ناچیز جای

فضای تنگ، تنگ تنگ تنگ که حسرت فریادی را هم بر دل می‌نهد . فریادی که خالی شوی، سبک شوی، بگریزی. بگریزی از این ازدحام . از این ظلم، از این بیداد. کسی نیست به فریادم برسد.؟ فریارس

فریادهای جگرسوز مادران هم یعنی بی اثر مانده. یعنی آنچه کوه را هم از جا می‌کند و دیاری را کن فیکون. دیگر اثر ندارد.؟ دیگر جواب نمی‌دهد؟ مادر، مادران، مگریید که بر فراز آسمان، خدا هم خود را به خواب زده که اگر خفته بود، صدها بار خوابش آشفته می‌شد.

مادر ژیلا، مادر شیوا، مادر ریحانه . مگریید که اشک‌هایتان را، هم‌چون اشکهای مادر من و دیگران که سالهاست چون جوی روان است و چون دریا پر تلاطم به هیچ نمی‌گیرند. وای از این زمانه…

ژیلا!

به نام می‌خوانیمت که می‌دانی چقدر جایگاهت بلند است. بهمن تو چه می‌کشد از پس رفتنت به زندان؟ بهمنی که هرگاه دیر به دیدنش می‌آمدی مرا هم که به او نزدیک بودم، از خود می‌راند و شرمسار و سربه‌زیر با حجب و حیای همیشگی‌اش می‌نالید: “می‌خوام تنها باشم”. حال باید سالی را گوش ببرد از شنیدن نامش از بلندگو که به شوق دیدار تو پر می‌کشید که ملاقاتت کند، که ببیندت، که بشنودت و دردهای چند روزه را با یگانه همدردش در میان نهد. بهمن اما می‌داند، ژیلایش قرص و محکم است. می‌داند وا نمی‌دهد. می‌داند سربلند است و پیروز. اما درد تنهایی، غم دوری از عزیز، اینها را نمی‌فهمد. هجوم می‌آورد و ویران می‌کند و بیتوته. تنها دیدار است که اندکی تسلایش می‌دهد. هرچند پشت شیشه و با گوشی‌های ملاقات کابینی. بهمن روزهای سختی در پیش دارد و ژیلا روزهای سخت‌تری.

ژیلا حال، هم دردِ خود را دارد و هم دردِ بهمن و ماد و هم دیگران را. ژیلا را باید بشناسی و احساس کنی تا بفهمی درونش چیست.

ژیلا!

بهمنت چشم به راهت است و نگران. تو باید سالم بمانی. از خود چون دری محافظت کنی تا باز در انگشتری بهمن بنشینی و باز به گوش هم از روزهای سخت رفته و خوب نیامده ترانه بگویید. لحظه‌های سخت، سخت می‌گذرد. سخت باش و پاینده. چشم به راهتیم. راستی ژیلا جان، میلادت فرخنده. زادروزت به شادی. تولدت مبارک.

که میدانست این میلاد خاری می‌شود بر چشم استبداد نه گوهری بر تاج فرعون. بر خودت ببال که می‌بالیم به تو

شیوا!

طاقت بیار! یادت هست این اسمِ رمز ما بود و بهانه‌ای تا سرود” شیوا” سروده شود آن‌هم در بند ۳۵۰٫ نمی‌دانم شنیده‌ای یا نه، اما ضیا(نبوی) استعدادش در این امر بسیار درخشید با کمک دیگران البته. چقدر خندیدیم

شاید، بتوان دوری‌ات را تاب آورد. اما دریغ، خنده‌های هرچند ناخواسته‌ات دردی می‌شود بی درمان.

چه حرف‌ها که در این مدت آوار نکردند روی سرت، انگار هرکه به زندان نیست، متهم است. اتهامی که اینان از آن می‌گذرند و دوستان نمی‌گذرند. از نزدیک می‌شناختمت. می‌دانم در دل چه داری و حالت چه‌گونه است. می‌دانم آزادی را برایت قفسی کردند. می‌دانم سکوت کردی که اینان چه می‌کنند با شرافت آدمی.

تو با آبرویت ایستادی. کاری که از پس ما برنیامد. این آفرین ندارد؟

آنان که زیاده حرف می‌زنند و می‌خواهند بر زمینت بزنند، سنگ بر جوی آزادی‌خواهی می‌افکنند تا سدی بسازند و طعمه‌ای صید کنند. آنها از شرافت به باد رفته‌شان محافظت می‌کنند.

شیوا! طاقت بیار. طاقتی بیش از دیروز. در این مدت توانمان تحلیل رفته، اما همت‌مان افزون شده. یادت نرود ما را پس از آمدنت. دل‌ تنگی را که می‌دانی چیست، دل‌تنگت هستیم، دل‌تنگت می‌مانیم. زیاد

کاش می‌شد به جای هر کلامی، صدای خنده‌هایت را می‌شنیدم. کاش می‌شد، زمان می‌ایستاد و می‌ماندی. کاش….

ریحانه!

دوست دیر آمده و زود رفته. شرم داشتی از میزان حبست حرف بزنی” ۶ ماهم جای حرف زدن داره، آدم خجالت می‌کشه بگه ۶ ماه”

بدان؛ میزان حبس مهم نیست، بحث بر سر رفتن است. فرصت نشد خیلی از حرف‌ها را برایت بگویم، زمان نماند و رفت. وقت نداشتی، سرت شلوغ بود، پرکار و پر مشغله، آن‌سان که نمی‌توان میزان رفاقت را به ماه و سال شمرد. چه آن‌گاه که دل فرمان دهد، هر سد و معبری از جا کنده و دوستی چنان پر برگ ، پر رنگ می‌گردد و دل چنان سفره می‌شود که خود انگشت به دهان می‌مانی این منم؟!. حبس هم همین است. با رفتنت خانواده و دوستانت بیش از تو ضربه می‌خورند و در خود فرو می‌روند، کم و زیاد ندارد حبس. تو خود نیستی که ببینی چه می‌شود. با اینکه ارتباطات زنداان، روابطی سست و به شدت شکننده است و هیچ امید و اعتمادی بدان نمی‌توان داشت. اما تو فارغ از اینها بودی و رها از هر باید و نبایدی، برهم زننده معادلات. برهان خلف!

کاش می‌شد حکم‌ات را به من می‌دادی با جان و دل می‌کشیدم. حبس تو مال من. کار و تلاش، حتی اگر یادی از من هم نکنی از ان تو.

پس به یاد داشته باش، حبس تو را هم من کشیدم.

ریحانه، شیوا، ژیلا

شما می‌روید و ننگی دیگر بر پیشانی ظالمان داغ می‌کنید. جا داشت با خبر اجرای حکم شما این سوال مطرح می‌شد که اصلا به چه جرمی حبس دادید که اجرا کنید؟

شما که داعیه آزادی و آزادی‌خواهیتان گوش فلک را کر کرده. چطور است که تاب شنیدن حرف را هم ندارید؟ حتما حرف‌های رئیس قوه قضائیه مبنی بر رعایت حقوق بشر در ایران، همین‌هاست. پس با افتخار در پرونده دستگاه قضایی‌تان لحاظ کنید که فردا زمان افتخار فرا می‌رسد. به همه بگویید ، ما زن و مرد نمی‌شناختیم. هر که در مقابلمان می‌ایستاد تا حتی کوچکترین حرفی می‌زد، چنان برخورد می‌کردیم که مایه عبرت دیگران شود. مادران ما اگرچه می‌گریند اما در دل به داشتن چنین فرزندانی که آموزه خودشان بوده است، افتخار می‌کنند.

مادر ریحانه، شیوا و ژیلا و دیگران می‌گریند ، می‌گریند از دوری فرزندانشان. با این اشکها هم خود را تسلی می‌دهند و هم ما را.

در ادامه راه، هم ما را در ادامه راهمان به سوی آزادی مصمم‌تر می‌کنند. با این اشک‎ها روزی سیلی می‌سازند بنیان کن. که هیچ ظلم و ظالمی را مفری نباشد. درود بر شرف این شیرزنان که می‌آموزند مرد بودن، تنها نرینه بودن نیست که صد نکته غیر از آن را می‌باید.

کاش کسانی پیدا می‌شدند و در اعتراض به حکم فعالین حقوق بشری و مدنی وبه خصوص این سه تن، کمپیمنی راه‌اندازی نموده، امضا جمع می‎کردند تا دست کم نشان دهیم، هنوز بی‌تفاوت نشده‌ایم. هنوز رگ داریم و پی. جرأت و شهامت و مردانگی درونمان نمرده و اگر لب فرو بسته‌ایم. ساکت ننشته‌ایم.

به عنوان اولین نفر اعتراض خود به اجرای حکم این دوستان اعلام نموده و از تمامی نهادهای حقوق بشری می‌خواهم نسبت به این موضوع سکوت نکرده و عکس‌العمل نشان دهند.

نشان دهند که تنها موضوع جنگ، آنچه در سوریه رخ می‌دهد، ملاک نیست و نسبت به مسائل حقوق بشری هم حساسند. تا دیر نشده اقدام کنید.

سه یار زندانی، به بقیه دوستان به خصوص مهسا سلام گرم مرا برسانید. جای خالی مهسا کم بود، شما هم می‌روید؟! کاری از دستم بر نمی‌آید. جز آرزوی سلامتی و آزادی هر چه زودترتان.

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند، کوچک

کوچک‌تر حتی از گلوگاه یکی پرنده.

دوست ، برادر و همرهتان. مجید دری./ زندان بهبهان


 


کلمه – گروه بین الملل: در برمه (جمهوری میانمار) پس از چند دهه سلطه نظامیان از بهار ۲۰۱۱ زمام امور به دولتی غیرنظامی به ریاست تاین سن سپرده شده است. این دولت از زمان روی کار آمدن اصلاحات بسیاری را در پیش گرفته است.

سال گذشته تعداد زیادی از زندانیان سیاسی آزاد شدند که یکی از آنها آنگ سان سوکی رهبر مخالفان برمه بود که چندین دهه در حبس خانگی بود. سانسور مطبوعاتی هم در سال ۲۰۱۱ کمتر شد. تا اینکه دولت میانمار روز دوشنبه ۳۰ مرداد اعلام کرد سانسور رسانه ها در این کشور را لغو شده است.

این اقدام دولت برمه گامی مهم در جهت بازسازی سیاسی در کشوری به حساب می رود که از مدت نیم قرن به این سو، آزادی رسانه ها به بدترین شکل آن نقض کرده است.

سازمان گزارشگران بدون مرز در آخرین رده بندی های سالانه خود، برمه را در ردیف ١۶٩ در میان ۱۷٩ کشور از لحاظ رعایت آزادی بیان جا داده است. به گزارش بی بی سی، وزارت اطلاع رسانی برمه از لغو سانسور رسانه ها در این کشور خبر داده است.

گفته شده این اقدام تازه ترین مورد از مجموعه اصلاحاتی است که توسط دولت غیر ‌نظامی این کشور صورت می گیرد. مقامات اداره نظارت و ثبت رسانه ها گفته اند که خبرنگاران و گزارشگران از این پس نیاز ندارند تا مطالبشان را قبل از انتشار برای سانسور به این اداره تحویل بدهند.

تینت سو، رئیس اداره نظارت و ثبت رسانه ها، به خبرگزاری فرانسه گفته است: سانسور در این کشور از ششم اوت سال ۱۹۶۴ آغاز شد و حال پس از گذشت ۴۸ سال و دو هفته، سانسور در کشور لغو می شود. اما یک مقام دیگر برمه گفته است که فیلم ها در این کشور همچنان قبل از نمایش سانسور خواهند شد.

خبرگزاری فرانسه از سردبیر یک مجله در شهر رانگون نقل کرده که: این روزی بزرگ برای همه روزنامه نگارانی است که برای سالهای متمادی تحت این محدودیت ها در میانمار کار کرده اند.

به خبرنگاران در برمه ( میانمار) پیش از این دستورالعمل هایی داده شده که به آنها اجازه می دهند تا درباره موضوعات جنجال برانگیز سیاسی و اجتماعی مطلب بنویسند، اقدامی که در زمان حکومت نظامیان، امری غیرقابل تصور بود. به ۳۰۰ روزنامه و مجله ای که به موضوعاتی کمتر حساس می پردازند هم اجازه داده شده که بدون سانسور مطالبشان را منتشر کنند.

لغو سانسور همچنین ۳۰ هزار سایت اینترنتی را هم شامل می شود. به این ترتیب کاربران این سایت ها اجازه خواهند داشت تا برای اولین بار بدون محدودیت به موضوعات سیاسی در این سایت ها دسترسی داشته باشند.

در اکتبر سال گذشته، تینت سو، رئیس بخش بررسی و ثبت رسانه ها گفته بود که سانسور در برمه باید برچیده شود، به این دلیل که این موضوع با برقراری دموکراسی در کشور سازگاری ندارد. اما آقای سو در عین حال هشدار داده که تمامی انتشارات باید به مسئولیت هایشان نسبت به آزادی مطبوعات احترام بگذارند.

برخی از روزنامه نگاران در واکنش به این اظهارات آقای سو ابراز نگرانی کرده و گفته اند اگر دولت با مطالب آنها پس از انتشار مشکلی داشته باشد، احتمالا می تواند از سوی دولت نقض قوانین تلقی شود.

با این اقدام دولت میانمار گام مهم دیگری در جهت بازشدن فضای سیاسی کشور برداشت. از چند دهه پیش تمام محصولات چاپی در میانمار، از روزنامه تا شعر و حتی افسانه‌ها، تنها با مجوز نهادهای نظارتی دولتی حق انتشار می‌یافتند.

بنا بر پیش‌بینی بانک توسعه‌ی آسیایی اگر دولت میانمار به اصلاحات خود ادامه دهد، آینده‌ روشنی در انتظار مردم این کشور خواهد بود. بر اساس گزارشی که این نهاد چندی پیش در بانکوک منتشر کرد، میانمار با توجه به موقعیت استراتژیک در جنوب شرقی آسیا، منابع طبیعی و جمعیت جوان خود، می‌تواند رشد اقتصادی ۷ تا ۸ درصدی در سال را تجربه کند و درآمد سرانه را تا سال ۲۰۳۰ به سه برابر افزایش دهد.


 


برخلاف اخبار منتشر شده بهزاد نبوی وزیر صنایع دولت میرحسین موسوی، کماکان در بند دو الف زندانی است و دوران محکومیت خود را می گذراند.

به گزارش کلمه، در حالیکه در طی یک سال گذشته مرخصی های بهزاد نبوی عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مبارز و زندانی دوران ستمشاهی بسیار معدود بوده و حتی در دوران عید نوروز نیز بر خلاف وعده های داده شده به مرخصی نیامده است، هفته گذشته خبری در برخی سایت ها منتشر شد مبنی بر اینکه این زندانی سیاسی مدتی است در خارج از زندان بسر می برد.

این خبر درحالی منتشر شده که روند درمانی نایب رییس مجلس ششم در طی یک سال اخیر کند و شرایط زندان برای او سخت تر شده است.

بر اساس این گزارش، بهزاد نبوی هم اکنون با یک متهم کهنسال و همچنین یکی از متهمان پرونده به اصطلاح رمالی منسوب به احمدی نژاد و رحیم مشایی همبند شده است. این زندانی ها دچار بیماری و خصوصا مشکلات حرکتی هستند و نیاز به مراقبت ویژه دارند، و این در حالی است که خود او به دلیل بیماری و کهولت سن بیشتر از هرکس دیگری نیاز به پرستاری و مراقبت دارد.

این زندانی سیاسی دوران محکومیت خود را در خارج از بند عمومی و در بند غیر قانونی دو الف که متعلق به حفاظت اطلاعات سپاه است می گذراند.

بهزاد نبوی دچار بیماری‌های قلبی، کلیوی و ستون فقرات بوده و در طی مدت سه سال چند بار در سی سی یو بستری و تحت عمل جراحی قلب گرفته است. پیش از این نیز پزشکان به او توصیه کرده بودند که برای کنترل مشکل بیماری ستون فقرات خود فیزیوتراپی و هیدروتراپی داشته باشد که متاسفانه فقط در چند نوبت آن هم در زمستان سال گذشته این کار انجام شد و پس از آن جلسات درمانی این زندانی سیاسی متوقف ماند.

بهزاد نبوی معاون نخست وزیر در امور اجرایی در دولت محمدعلی رجایی، رییس سازمان بسیج اقتصادی در دوران جنگ ایران و عراق از فعالان سیاسی قبل و بعد از انقلاب است که از او در عرصه سیاست ایران به “چریک پیر” یاد می‌شود.

نبوی از خرداد ۱۳۵۱ به دلیل تحت تعقیب بودن توسط رژیم شاه به طور مخفیانه زندگی می کرد. او قبل از انقلاب بارها توسط ماموران ساواک دستگیر شده بود. ولی هیچ گاه مأموران حکومت پهلوی موفق به گرفتن اعترافات از او نشدند و ناکامانه او را آزاد کردند.

بهزاد نبوی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت و یکی از موارد اتهامی او اخلال در ترافیک تهران ذکر شد. او در دادگاه های نمایشی سال ۸۸ نیز شرکت داده شد که جمله معروف “من به میر حسین موسوی خیانت نمی کنم” را بیان کرد. بهزاد نبوی در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۸۸ به شش سال حبس تعزیری محکوم شد.


 


کلمه – زهرا صدر:

لحظه خداحافظی لحظه ی تلخی است. چه آن زمان که زینب ده ساله جلوی در خانه و بیرون از ماشین، از گردن پدر آویزان شده و دستانش را باز نمی کند، چه آن زمان که به در کابوسی رنگ زندان میرسی و باید خداحافظی کنان بدرقه کنی، اشک نریزی و روحیه ات را حفظ کنی.

لحظه ی خداحافظی لحظه ی تلخی است چه زمانی که برای مرخصی با همبندی هایت وداع می کنی و چشمانت رنگ آزادی گرفته، چه لحظه ای که برای رسیدن به همراهان دربندت پر می کشی و قرار است با دوستان و خانواده ات خداحافظی کنی و بوی اسارت سرشار از آزادگی می دهی.

همراهی و همزبانی و همدلی با مهدی محمودیان، روزنامه نگار و راوی جنایات کهریزک در مسیر خانه تا زندان، گرچه تلخ اما امیدبخش است. روحیه ی خوبی دارد و به آرامی می گوید: “واقعیتش خیلی برایم سخت نیست و هیچ احساس بدی از رفتن به زندان ندارم.”

این زندانی سیاسی که با پایان مرخصی اش عازم زندان رجایی شهر است، تشریح می کند: “سخت ترین قسمت خداحافظی این بود که زینب می گفت “بابا نمی شود کاری کنی که بمانی؟ فقط برای یک روز دیگر!” و حتی حاضر شده بود چند ساعت بیشتر پیشش بمانم که با توجه به اینکه گفته بودند باید برگردم امکان ماندنم نبود. دوست داشت با من تا زندان بیاید که آن هم به خاطر اینکه امکان داشت دم در زندان گریه کند و یا حالش بد شود نگذاشتم و در خانه با او خداحافظی کردم.”

نگرانی در صدایش حس می شود، می گوید: “با توجه به اینکه دفعه پیش مرخصی ام فقط ۳ روز بود و دخترم تهران نبود و نتوانسته بودم خوب ببینمش، این بار فرصت خوبی بود که بتوانم مدت طولانی در کنارش باشم.”

دختر دیگر بزرگ شده و حتی ملاقات به ملاقات می توان تغییراتش را رصد کرد، مهدی محمودیان جدی و پدرانه شده، ادامه می دهد: “این بار خانه ای تهیه کردم و توانستیم مدتی با هم زندگی کنیم. فرصت خیلی خوبی بود برای زندگی مجدد. بعد از چند سال توانستم برای چند روز زندگی عادی را تجربه کنم.”

مهدی محمودیان که ۲۵ شهریور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد و در داخل زندان نیز نامه ای درباره وضعیت اسفناک زندان رجایی شهر کرج و تجاوزهای مکرر در این زندان خطاب به آقای خامنه ای نوشت، در توضیح آنچه زندگی عادی می نامد، می گوید: “در این ایام بعد از نزدیک به سه سال چون اولین بار بود که می توانستم فضای اجتماعی را ببینم و ساعت های زیادی را با مردم عادی باشم برایم خیلی لذت بخش بود. مردم در فضای آزاد بدون دغدغه های سیاسی یا بدون گرایش خاصی داشتند زندگی عادیشان را می کردند که گفتگو با آن ها برایم جذاب بود و تازگی داشت.”

مهدی محمودیان عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی در ادامه با اشاره به جو حاکم بر فضای سیاسی تاکید می کند: “خیلی شیرین بود دیدن این که حرف هایی را که سال هاست بزرگترهای ما می زنند و ما هم قبول داشتیم، الان مردم عادی می گویند. یعنی همان آرزوی ما که به نوعی دغدغه شدن بعضی مسایل بود. من بعد از نزدیک به سه سال وقتی میان مردم راه میرفتم دیدم که دغدغه های ما عمومی و مردمی شدند و حالا مردم هم با زبان و با ادبیات خودشان بسیاری آن حرف ها را می زدند.”

مسیر خانه ی مهدی محمودیان تا زندان رجایی شهر گوهردشت مانند همین روزهای تابستانی بلند است و از هر دری سخن می گوییم. می گوید: “متاسفانه ما در زندان مشکل خواندن روزنامه های روز را داریم و در این فرصت که من به اطلاعات آزاد هم دسترسی داشتم دیدم همان حرف هایی که ۴ سال و ۶ سال و ۸ سال پیش آقای موسوی، آقای کروبی، آقای دکتر معین و یا آقای خاتمی می زدند و به خاطر آن حرف ها ما اتهام ضد انقلاب و ضد دین می خوردیم، الان خود آقایان جناح راست به یکدیگر می زنند. البته با این فرق که ما اگر آن موقع گفتیم بر اساس مصالح اجتماعی و جامعه می گفتیم و آقایان الان بر اساس مصالح قدرت این حرف ها را می زنند. هر روز هم دعواهای آنچنانی می کنند و حرف هایی به هم می زنند که هیچ وقت اصلاح طلبان از نظر اخلاقی اجازه زدن این حرف ها را به دشمان خودشان هم ندادند. و همان پیش بینی ما که اینها نه اخلاق دارند و نه عرضه اداره کشور را، الان که همه چیز را حتی ۳ تا قوه را در اختیار گرفتند به وضوح قابل رویت است.”

این زندانی سیاسی که بهمن ماه سال گذشته برای چند روز در بیمارستان رجایی بستری بود در پاسخ به دوستانی که از اون درخواست کرده بودند مدتی ننویسد به وضعیت اسفبار زندان ها و جامعه اشاره ایی نکند تا شاید از زندان خلاصی یابد و بتواند در کنار خانواده اش بماند، نوشته بود: آیا ارزشش را داشت بخاطر اینکه به زندان نیفتم حرفی از کهریزک نمی زدم شاید تا هفته ها و یا حتی ماه های دیگر صدها برادر دیگرمان آنجا شکنجه و هتک حرمت می شدند؟ آیا ارزشش را داشت به خاطر ترس از دوری خانواده حرفی از قبرهای مخفیانه قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا نمی زدم و به مانند هزاران مادری که ۲۳ سال است هنوز محل دفن فرزندان اعدام شده یشان را نمی دانند، صدها مادر و فرزند دیگر نیز تا سالها حتی نتوانند بر قبر عزیزانشان گریه کنند؟

امروز نیز مهدی محمودیان در پاسخ به سوال من که می پرسم هنوز هم پشیمان نیستید؟ می گوید: “تمام این مدت حتی یک لحظه پشیمانی که هیچ، حتی فکر اینکه که ای کاش نمی کردم در من به وجود نیامد. قاطع می گویم کاری که کردم بسیار بسیار درست بوده و کماکان اگر آن شرایط بوجود بیاید انجامش می دهم.”

او ادامه می دهد: “خوشحالم از اینکه توانستیم با مقاومت مان به همراه دوستان بیرون از زندان و با کمک دوستانی که به خاطر شرایط به وجود آمده مجبور به ترک کشور شدند حاکمیت را مجبور کنیم که بچه ها و دوستانمان را با هر روشی و با هر تعدادی و کیفیتی از زندان آزاد کنند.”

مهدی محمودیان، تیر ماه امسال در نامه ای با شرح بخشی از آنچه در این هزار روز بازداشت بر او گذشته نوشته بود: وقتی از مظالمی که بر خودم رفته است می نویسم شرمسار کسانی هستم که صدها برابر این فشارها بر دوششان سنگینی می کند و حتی امکان فریاد زدن را هم ندارند.

این روزنامه نگار زندانی در نامه ی خود تصریح کرده بود: شرمسار کسانی هستم که هنوز سیاه پوش گل های پرپرشان هستند و شرمسار رهبران دربندمان که از حداقل امکانات زندان همچون ملاقات با عزیزانشان نیز بی بهره اند و امروز بعد از هزار روز زندان با اطمینان و ایمان بیشتر نسبت به روزهای اول و گام هایی استوار تر در کنار دوستان و همرزمانم برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ایران گام بر می دارم.

تلفن همراه مرتب زنگ می زند، تماس ها کوتاه است، کسی چیزی برای گفتن ندارند فقط شنیده اند که مرخصی تمدید نشده و مهدی محمودیان در راه بازگشت به زندان است. تماس می گیرند و خداحافظی هایی کوتاه… می گوید: “در این مدت با برخی از این دوستانی که بنا بر دلایلی ناچار به ترک وطن شدند صحبت کردم. دوستانی که برای احوال پرسی زنگ می زدند در صدایشان و حرف هایشان پر بود از دلتنگی. مطمئنم این دلتنگی ها اگر بیشتر از زندان نباشد به طور قطع کمتر از زندان نیست. من می دانم بعد از یک هفته، ده روز، دوماه، یک ماه خانواده هایمان را می بینم، یا اینکه ۶ ماه یک بار دو سال یکبار یک مرخصی داشته باشیم ولی اونها که رفتند می دانم که بسیار بسیار به شان سخت گذشته و می گذرد. من فکر کنم همه مان، چه آنهایی که در زندانند، چه آنهایی که در خارج از کشورند و چه آنهایی که در شرایط سخت اجتماعی و در این همه فشار ها و تماس های هر روزه وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی ایستاده اند و دارند کار می کنند و به خانواده ها سر می زنند و باعث روحیه دادن به خانواده ها می شوند و کار ها را پیگیری می کنند واقعا همه به یک اندازه زحمت می کشند. انشا الله که این زحمات یک روزی به نتیجه برسد و همه دوباره دور هم جمع شویم.”

دیگر ساختمان ها و علامت های سبز بزرگراه و آفتاب بی حال که در شرف غروب است هشدار می دهد وقت خداحافظی تو هم رسیده است. آنان که بسته شدن در را پشت سر زندانی خود دیده اند، آنان که نگاهشان با نگاه سرباز جلوی در که آمده زندانی را ببرد گره خورده است، آنان که بغض جلوی در زندان امان خداحافظی را ازشان برده است، خوب می فهمند تیر کشیدن سر و سوختن چشم و احساس خفگی جلوی زندان لحظه ی خداحافظی را. به جای خداحافظی می گوید: “چیزی که در روزهای مرخصی خیلی اذیتم کرد این بود که احساس می کردم بچه ها و مردم کمتر حواسشان رهبران در بندمان است. فکر می کنم ما باید هر آنچه که نیرو داریم برای فشار برای آزادی رهبرانمان موسوی و کروبی و خانم رهنورد بگذاریم و همه تلاشمان را بکنیم تا انشا الله زودتر آزاد شوند چون واقعا شرایط آن ها از زندان هم بدتر و سخت تر است.”


 


کلمه – گروه اجتماعی: “فاجعه‌ زیست‌محیطی انباشته شدن زباله، مخصوصا انواع پلاستیکی آن، در مناطق زلزله‌زده در راه است.” این هشداری بود که باعث شد تا گروه های مردمی این بار برای پاکسازی و جمع‌آوری پسماندهای مناطق زلزله‌زده بسیج شوند.

براساس گزارش‌های رسیده به کلمه، این اقدام جمعی مدنی که از یک فراخوان در فیسبوک آغاز شد، با استقبال قابل توجه مردم از نقاط مختلف کشور مواجه شد که برای پاکسازی و جمع‌آوری زباله ها و پسماندهای مناطق زلزله‌زده بسیج شدند.

در این طرح که از صبح دیروز – دوشنبه سی‌ام مردادماه – آغاز شده، تاکنون حدود ۴۰۰ نفر شرکت کرده اند، شامل ۱۲ اکیپ که از شهرستان های مازندران، گیلان، اصفهان، ایلام، تهران و … هر یک با هر وسیله ای که توانسته اند، خود را به مناطق زلزله زده رسانده اند.

به گزارش کلمه، این گروه های خودجوش غیر دولتی تا بامداد امروز ۱۲۰ روستا را پاکسازی کرده و زباله ها و پسماندها را از منطقه خارج کرده اند. از صبح امروز نیز پاکسازی ۳۰ روستای دیگر در دست انجام بوده است. در روز گذشته امکانات شهرداری خواجه، ورزقان و هریس هم به کمک این نفرات آمده و از امروز شهرداری اهر نیز با آنها هماهنگ شده است.

این گزارش حاکی است، در طرح پاکسازی و جمع‌آوری پسماندهای مناطق زلزله‌زده که از جمله پیشنهاددهندگان آن موسسه احیای ارزشها و توان یاب است، مناطق زلزله زده به ۹ منطقه تقسیم شد و برای اجرای آن ۵ گروه تیم بزرگ تر بودند که اکیپ های ۱۰ نفره در اختیار داشتند.

بر اساس این گزارش، برای اجرای این طرح تاکنون ۳۰ هزار کیسه زباله از محل کمک های مردمی خریداری شده که بخشی از آنها برای جمع آوری زباله ها مورد استفاده قرار گرفته است و هم چنین به هر چادر زلزله زدگان هم ۲ تا ۵ کیسه تحویل داده شده است تا زباله های شان را داخل آنها بریزند.

از نکات قابل توجه در این طرح، حضور پرشور مردم است که فعالیت و همکاری چشمگیری با تیم های حاضر برای این طرح دارند. اجرای این طرح همچنان توسط گروه های مردمی شهرستانی و تهرانی ادامه دارد.

تصاویری از این حرکت خودجوش مردمی را در زیر ببینید:

 


 


یک نانوایی در روستای احمد آباد شهرستان اردکان با گذاشتن کتابخانه ای در کنار نانوایی خود دست به ابتکار زده تا مردم به جای انتظار در صف نانوایی به خواندن کتاب بپردازند.


 


کلمه – گروه اقتصادی: کلنگ‌زنی در سال ۸۵، پیشرفت یکی دو درصدی تا سال ۹۱٫ این سرنوشت یک پروژه استانی دولت احمدی نژاد است که می توان آن را  به عنوان مشتی نمونه خروار در نظر گرفت.

به گزارش کلمه، پتروشیمی دهدشت که در سال ۸۵ کلنگ آن بر زمین زده شد، در تمام شش سال اخیر تنها یک تا دو درصد پیشرفت فیزیکی داشته است. این رقم را بزرگواری نماینده کهگیلویه، بهمئی و چرام اعلام می کند و به گفته وی، این در حالی است که همه زیرساخت ها و کارهای مقدماتی پتروشیمی دهدشت انجام، سرمایه گذار آن مشخص و پذیره نویسی آن نیز انجام شده اما تاکنون کار از مرحله مقدماتی جلوتر نرفته است.

این نماینده مجلس خاطرنشان می کند که ابتدا باید پتروشیمی بید بلند دو و گچساران راه اندازی شود و سرمایه گذاران زمانی برای سرمایه گذاری در پتروشیمی دهدشت می آیند که پتروشیمی بید بلند دو و گچساران راه اندازی شده باشند. اما به گفته وی، پتروشیمی بید بلند دو تاکنون تنها حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد پیشرفت فیزیکی داشته و پتروشیمی گچساران نیز فقط حدود ۹ درصد پیشرفت فیزیکی داشته است.

با این وضعیت، طبیعی است پتروشیمی دهدشت که به این دو پتروشیمی وابسته است، پیشرفتی بیشتر از یکی دو درصد به خود نبیند. این نشان می دهد که معضلات پروژه های استانی از این دست، فراتر از یکی دو مورد است که پتروشیمی دهدشت به واقع تنها مشت نمونه خروار است.

جالب اینجاست که رییس اداره صنعت، معدن و تجارت شهرستان کهگیلویه نیز در گفت و گو با خبرگزاری ها از عدم پیشرفت این پروژه که از وعده های قدیمی دولت بوده، انتقاد می کند. او البته تقصیر را به گردن سیستم بانکی می اندازد و پرداخت نشدن تسهیلات بانکی از سوی بانک های عامل را مهمترین دلیل کندی در روند پیشرفت فیزیکی پتروشیمی کهگیلویه می داند.

این مقام دولتی وعده می دهد در صورتی که این مانع رفع شود، تا دو سال آینده کار به مرحله افتتاح و بهره برداری برسد. اما وعده ای محکمتر از این را مسئولان رده بالاتر دولت در همان سال ۸۵ مطرح کرده بودند.

در آن سال، اعلام شده بود که پتروشیمی دهدشت، هزار روزه راه اندازی و افتتاح می شود. اکنون دو برابر این مهلت گذشته است و به اعتراف رییس اداره صنعت، معدن و تجارت هنوز هیچ کاری جز کارهای مقدمانی و فنس کشی زمین انجام نشده است.

این پروژه به گفته او قرار است ۴۰۰۰ فرصت شغلی مستقیم و غیر مستقیم ایجاد کند، ۳۵۰ مورد مستقیم و ۳۵۰۰ مورد غیر مستقیم. نماینده مجلس اما از اشتغال زایی مستقیم ۷۰۰ نفری این پروژه خبر می دهد که به ادعای وی با احتساب صنایع پایین دستی که ایجاد می شود، عدد شغل های ایجاد شده به ۱۲ هزار مورد می رسد.

اما این عددهای متناقض مورد ادعا، هیچ یک به عدد ۱۰۰۰ روزه وعده داده شده از سوی هیات دولت نمی رسد که در زمان افتتاح مطرح شد. اکنون بیش از ۲۰۰۰ روز از آن زمان گذشته است. حال چقدر زمان لازم است تا دولت احمدی نژاد ۹۸ یا ۹۹ درصد باقی مانده از این وعده خود را عملی کند؟ و چقدر زمان و بودجه برای عملیاتی شدن صدها و هزاران وعده استانی و پروژه نیمه کاره نظیر پتروشیمی دهدشت لازم است؟!


 


در حالی که معصومه ابتکار از سونامی سرطان به خاطر پارازیت دکل های نصب شده در تهران خبر داده بود، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با تاکید بر اینکه ارسال پارازیت ربطی به این وزارتخانه ندارد، گفت: پارازیت‌های اخیر از سوی وزارت ارتباطات ایجاد نشده و منشاء آن نیز مشخص نیست.

معصومه ابتکار نیز با بیان این که نگرانی که در حال حاضر وجود دارد ارسال امواجی است که بر اساس هیچ ضابطه ای نیست گفته بود: مشخص نیست مسئولیت این امواج با چه کسی است تا بتوان بایت ان از کسی سوال پرسید ویا بر آن نظارت کرد.

رضا تقی‌پور در گفت‌وگو با خانه ملت درباره ارسال پارازیت‌ها در سطح کشور، تصریح کرد: پارازیت‌های ارسالی ربطی به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات ندارد و به طور جدی پیگیر این مساله هستیم.

وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات ادامه داد: در ارتباط با این موضوع به دفعات مکرر گزارشی درباره پارازیت‌های تلفن‌های همراه برای نمایندگان و اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس ارائه کرده‌ایم.

به گفته وی با توجه به اینکه پارازیت‌های اخیر از سوی وزارت ارتباطات ایجاد نشده و این وزارتخانه درصدد کشف منشاء ارسال پارازیت‌ها است.

تقی‌پور با ابراز بی‌اطلاعی در مورد منبع ارسال این پارازیت‌ها، بیان کرد: قطعا باید به دنبال منبع ارسال این پارازیت‌ها و شناسایی آن بود زیرا آثار و عواقب بسیار سوء و متعددی در پی خواهد داشت.

این مقام مسئول با تاکید مجدد بر اینکه ارسال این پارازیت‌ها از سوی این وزارتخانه نیست حاضر به پاسخگویی بیشتر در این مورد نشد.


 


زمین لرزید. در ایران زمین همیشه می لرزد: رودبار، بم و حالا هم زلزله آذربایجان. زمین لرزید و باز خانه های کاهگلی فرورویخت و باز کودکان زیر آوارها ماندند. زمین باز هم خواهد لرزید وقتی در فلات ایران زندگی می کنی می دانی که زمین همیشه می لرزد. در این چند روز درسهای زیادی را می توان از واکنش به وقوع زلزله در آذربایجان فراگرفت که در مدیریت پاسخ به بحرانهای آینده می توانند مفید باشند:

اول. اطلاع رسانی. اطلاع رسانی در لحظه های اولیه هر بحرانی مهم ترین کار ممکن است. اینکه در هیچ شبکه تلویزیونی تا ساعتها بعد از وقوع زلزله خبری در اینباره منتشر نشد و حتی یک زیرنویس وضعیت اضطراری ارسال نشد توجیه پذیر نیست. همه مردم ایران در این موارد همیشه به صدا و سیما مراجعه می کنند، اینبار حتی به زعم رسانه های داخلی رسانه های بیگانه منبع اصلی اطلاع رسانی شدند. نیازی به یادآوری تاثیر منفی این رویداد بر اعتماد عامه به رسانه ملی نیست. از سوی دیگری بسیاری از طریق شبکه جهانی اینترنت، شبکه های اجتماعی آنلاین، ایمیل و پیامک تلفنی خبر وقوع حادثه را ساعتها قبل از اعلام رسمی آن دریافت کردند و به فکر کمک و امدادرسانی به مناطق زلزله زده افتادند. شاید بدنباشد یادآوری کنیم یک ورزشکار سرشناس کشورمان توانست خودش را به مراتب زودتر از بسیاری از مقامات مسوول به مناطق زلزله زده برساند. بسیاری از طریق همین شبکه ها در جریان نیازهای زلزله زدگان قرار گرفتند. صفهای طویل اهدای خون و بسیج خودجوش مردم گواه در صحنه بودن مردم ماست، اطلاع رسانی درست می تواند باعث شود که بهره وری حضور خودجوش مردم به حداکثر برسد. مردم ما از امتحان این زلزله روسفید بیرون آمدند.

دوم. سازماندهی گروههای امداد. در اولین ساعات زلزله می توان جان بسیاری را نجات داد. اما تنها گروههای امداد تعلیم دیده و ورزیده می توانند مصدومین را بدون آسیب بیشتر از زیر آوارها بیرون بکشند. واقعیت جغرافیایی سرزمین ما کوهستانی بودن آن است. شبکه راههای کشور در بسیاری از نقاط خود اولین قربانی زلزله است. در این شرایط نیروهای محلی در خط مقدم کمک رسانی به مصدومین قرار می گیرند. رویداد اخیر نشان داد که باید شبکه نیروهای امداد محلی را به روستاها و مناطق صعب العبور کشور توسعه داد.

سوم. سنجش کارایی مدیریت بحران. این روزها از یک طرف از درد و رنج زلزله زدگان و قربانیان می شنویم، از انسانهایی نوعدوستی که در حال سازماندهی ارسال کمک به مناطق زلزله زده بطور خودجوش هستند و از سوی دیگر از وعده های مسوولین درباره کمکهای مالی و بازسازی دوماهه مناطق آسیب دیده. توانایی هر سیستم مدیریتی را در پاسخش به بحرانهای می سنجند. فرصت خوبیست که بدور از هیاهو و جنجال سیاسی به بررسی عملکرد سازمانهای ذیربط و سرعت پاسخگویی آنها بپردازیم. اگر خرابی جاده ها باعث کندی در پاسخگویی سازمانهای مسوول به زلزله بوده است باید در طرحهای آتی تاخیر ناشی از خرابی جاده ها را منظور کرد؟ بیایید تعصبات را کنار بگذاریم زلزله یک بلای فراگیر است و کاری به تعلقات سیاسی ما ندارد.ضعفهای سازمانها قبل از آنکه سیاسی باشند مدیریتی هستند و ضعفهای مدیریتی خیلی از اوقات ریشه در سازماندهی و برنامه ریزی دارند تا مجریان آنها. تجربه تلخ آذربایجان می تواند از تلخی زلزله های آینده بکاهد.

چهارم. چگونگی حداقل کردنهزینه اقتصادی. در کشور زلزله خیزی مانند ما وقوع زلزله یک احتمال نیست بلکه یک قطعیت است. برنامه ریزی برای کاهش زیانهای ناشی از زلزله باعث می شود تا زیانهای اقتصادی این رویداد طبیعی به حداقل برسد. نگاهی به زندگی اقتصادی شهرهای زلزله زده ای مانند رودبار، منجیل و بم نشان می دهد که ما هنوز تا رسیدن به وضعیت ایده آل در کاهش آثار اقتصادی زلزله ها راه طولانی در پیش داریم. بازسازی شهرها و روستاها تنها شامل دوباره ساختن بناها و جاده ها نیست بلکه باید شامل بازسازی پتانسیل اقتصادی، ارتباطات اجتماعی و شبکه های ارتباطی بشود. در روستاهای آذربایجان دهها نفر جان باخته اند و صدها نفر مجروح شده اند فقدان گروه اول و غیبت گروه دوم بر توانایی خانواده ها برای فعالیت اقتصادی در بلند مدت تاثیر می گذارد. علاوه بر این هنوز گزارشی از ارزیابی زیان ناشی از تلف شدن دامها و احشام روستاییان که منبع درآمدشان هم بوده است در دسترس نیست. بازسازی دو ماهه بناها شاید ممکن باشد ولی بازسازی جوامع به سالها وقت احتیاج دارد و وقت آن است که نقش سازمانهای غیردولتی در انجام این مهم به رسمیت شناخته بشود.

پنجم. بلوغ سازمانهای غیردولتی و اجتماعی ایران. زلزله آذربایجان واقعه تلخی بود و هست ولی واکنش مردمی و سازمانهای غیر دولتی و اجتماعی به این واقعه در خور تمجید است. عملکرد بسیاری از این سازمانها نشان داد که دوره جوانی را پشت سر گذاشته اند و به بلوغ رسیده اند. اهدافشان مشخص است و چهارچوب برنامه هایشان تعیین می کند. جمعیت احیای ارزشها، جمعیت دانشجویی امام علی، موسسه طه، بنیاد کودک و بسیاری دیگر از این گروهها از جمله اولین کسانی بودند که در صحنه حاضر شدند و به ارسال کمکهای مردمی و توزیع آنها در منطقه پرداختند. امروز جمعیت امام علی اعلام کرد که برنامه دارد در منطقه بماند و از دواطلبان به شرط داشتن روحیه کار جمعی دعوت به همکاری کرد. مطالعه عملکرد این سازمانها و ثبت گزارشهای آنها اولین قدم در تقدیر از نقش گسترده شان است.

ششم. تحریمها و کمکهای نوعدوستانه. زلزله اخیر نشان داد که چقدر تحریمها با نابود کردن زیرساختهای نقل و انتقالات بانکی می توانند بر مشارکت ایرانیان خارج از کشور و مبادلات اقتصادی آنها با ایران موثر باشند. درست است که بنیاد کودک پیشگام شد و جمعیت امام علی حسابی را در استرالیا اعلام کرد ولی برای بسیاری ارسال مستقیم وجه نقد به ایران و سازمانهای فعال در ایران اولویت داشت. افراد زیادی از سر خیرخواهی اعلام آمادگی کردند که کمکهای مردم را به ایران منتقل خواهند کرد. چقدر خوب است که این دوستان شرحی از فعالیتهایشان را اعلام کنند تا تصویر دقیقتری از این کمکها داشته باشیم. اما می توان حدس زد که موفقیت آنها تابعی از شبکه اجتماعی و تعداد دوستان و آشنایانشان بوده است. آدمهای زیادی بوده و هستند که هنوز مانده اند برای کمک چکار می توانند بکنند. در اینباره باید بیشتر نوشت.

ماههای پاییز آذربایجان در راهند و تجربه نشان می دهد که بسیاری از زلزله زدگان باید خود را آماده زندگی در سرپناههای موقت در ماههای سرد در پیشرو کنند. زلزله تمام شده است ولی لرزیدن بنای زندگی اجتماعی مردم اهر و ورزقان تازه شروع شده است. دوستی امروز پیام قشنگی فرستاده بود:»جوزدگی تمام شده است ولی کار اصلی تازه شروع شده است». بنظر می رسد خیلیها دارند آستینهایشان را برای کار اصلی بالا می زنند. زمین لرزید ولی شاید بتوان گفت مردم ما نلرزیدند.

منبع: اقتصاد خرد، بازار و خانوار


 


دکتر محمد میرزایی، رییس انجمن جمعیت شناسی، از اظهارنظرهای احساسی و غیر علمی درباره توقف برنامه کنترل جمعیت و تنظیم خانواده انتقاد می کند و معتقد است باید رشد جمعیت از ۱٫۳ درصد فعلی به نیم درصد برسد تا هم جلوی سالخوردگی افراطی جمعیت گرفته شود و هم از رشد انفجاری و تصاعدی جمعیت جلوگیری شود.

این در حالی است که به دنبال سخنان رهبری مبنی بر لزوم رسیدن جمعیت به ۱۵۰ میلوین نفر، کمتر کسی در رسانه ها امکان طرح چنین نظرهایی را می یابد. خبرآنلاین هم که با این چهره دانشگاهی مصاحبه کرده، بهانه آن را نقل قول رئیس مرکز مطالعات جمعیت شناسی آسیا و اقیانوسیه از وی اعلام کرده که در آن به ظرفیت ۲۰۰ میلیونی ایران اشاره شده بود.

میرزایی در این گفت و گو، نکات علمی جدیدی را درباره کنترل جمعیت مطرح می کند که ظاهرا در اظهارات احساسی مسئولان کشور، عمدا یا سهوا مغفول می ماند:

دکتر محمودی از شما نقل کردند که ایران برای ۲۰۰ میلیون نفرهم جا دارد. آیا این موضوع صحت دارد و آیا این امکان وجود دارد؟

چند نفری هم قبلا این موضوع را با من در میان گذاشتند. اما من آن زمان یعنی اواسط دهه ۱۳۶۰ این موضوع را مطرح کردم و گفتم اگر افزایش جمعیت با این نرخ ادامه پیدا کند، تا کم‌تر از ۵۰ سال آینده، جمعیت ایران سه برابر (یعنی ۱۵۰ میلیون نفر) خواهد شد. البته از نظر تخصصی و کارشناسی موضوع آهنگ (نرخ) رشد و ساختار سنی جمعیت مورد توجه است و رقم مطلق جمعیت در درجه بعدی اهمیت قرار می گیرد. آن زمان مطرح کردم که اگر افزایش جمعیت ایران با آهنگ رشد فعلی ادامه پیدا کند، خواه ناخواه رقم جمعیت ایران تا ۵۰ سال آینده به ۱۵۰ میلیون نفر خواهد رسید و اعلام کردم که ایران حتی تا ۲۰۰ میلیون نفر، ظرفیت تحمل جمعیت دارد، اما باید توجه داشت، زمانی که جمعیت کشور به این رقم می‌رسد، آهنگ رشد جمعیت چه قدر است و آیا امکانات ما با چنین جمعیتی متناسب است یا خیر؟ مثلاً اگر فرض کنیم آهنگ رشد جمعیت در کشور ۲ درصد باشد تا ۳۵ سال آینده جمعیت کشور به ۱۵۰ میلیون نفر و تا ۷۰ سال آینده به ۳۰۰ میلیون نفر خواهد رسید.

چون در دهه ۱۳۶۰ به دلیل سیاست‌های تشویقی جمعیت کشور با افزایش ناگهانی روبرو شد. در همان زمان نیز آنچه برای متخصصان علم جمعیت شناسی در اولویت توجه قرار داشت، آهنگ رشد سالانه جمعیت ۳٫۲ درصد بود. اگر جمعیت ایران با همان نرخ، افزایش پیدا می‌کرد، در مدت ۲۰ سال جمعیت ایران دو برابر می‌شد و اگر تمهیدات کنترل جمعیت به کار گرفته نمی‌شد، جمعیت کشور امروز از مرز ۱۰۰ میلیون نفر گذشته بود و تا سال ۱۴۰۵ به رقم ۲۰۰ میلیون نفر می رسید، که البته اینطور نشد.

فقط سیاست های کنترل جمعیت در کم شدن زاد و ولد موثر بود؟

توجه داشته باشید که تمایلات باروری و فرزندآوری، موضوع پیچیده فرهنگی، رفتاری و عقیدتی است که در بسترانتقال جمعیتی و توسعه اقتصادی و اجتماعی کاهش می‌یابد. در حال حاضر نیز در مقایسه با گذشته، نرخ فرزندآوری کاهش یافته، اما نسلی که طی یک دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی متولد شدند، اکنون به سن ازدواج و باروری رسیده‌اند و رشد جمعیت فعلی ایران متاثر از باروری دهه نخست انقلاب است. از دیگر سو به دلیل تغییر شرایط زندگی، امروزه مرگ و میر نوزادان و کودکان کاهش یافته است. اگر در گذشته از هر ۱۰ زایمان، بیش از نیمی تلف می شدند و حدود چهار کودک به مرحله بزرگسالی می‌رسید، امروزه زوج‌‌ها به تولد نوزاد خود و سلامت او اطمینان بیشتری دارند، در نتیجه با وجود کاهش نرخ باروری، آهنگ رشد جمعیت همچنان بالاست.

باز هم اشاره می کنم به صحبتهای دکتر محمودی، ایشان عنوان کردند که اگر نرخ رشد جمعیت همینطور ادامه یاید در ۵۰ سال آینده جمعیت بالای ۶۰ سال کشور ۵۲٫۵ می شود. آیا شما هم این موضوع را تایید می کنید؟

با توجه به اینکه جمعیت ۶۴-۱۵ ساله بالقوه فعال تلقی می شود بهتر است معیار سالخوردگی جمعیت ۶۵ ساله به بالا قرار گیرد و نه جمعیت ۶۰ سال به بالا. در هر حال این رقم، موهوم و مبالغه آمیز است و با تمهیدات لازم می توان شرایطی را فراهم کرد که ۵۰ سال بعد حدود ۱۵ درصد جمعیت در سنین سالخوردگی قرار گیرد. ضمنا فراموش نکنیم که کشور ما در آستانه پنجره جمعیتی و فرصت طلایی جمعیتی است که طی آن بیش از ۷۰ درصد جمعیت در سنین فعالیت قرار می گیرند و امیدواریم بتوانیم از این فرصت طلایی برای جهش در بستر توسعه استفاده مطلوب کنیم. حتی در صورت سالخوردگی جمعیت هم باز بیش از ۶۰ درصد جمعیت در سنین فعالیت ( ۱۵ تا ۶۴ ) سال قرار خواهد داشت و جای نگرانی نیست.

نکته نگران کننده برای متناسب شدن جمعیت ایران، کاهش نرخ باروری است. این روند، برگشت پذیر است؟

وقتی نرخ باروری در جامعه‌ای کاهش می‌یابد دیگر به آسانی افزایش پیدا نمی‌کند. وقتی در جامعه‌ای زوج‌های جوان به این نتیجه می‌رسند که با داشتن فرزندان معدود، خواست‌های عاطفی آنان پاسخ داده می‌شود، دیگر به سراغ فرزند‌آوری بیشتر نمی‌روند. به عنوان مثال زنان امروز با توجه به موقعیت‌هایی که به دست آورده‌اند به راحتی حاضر نمی‌شوند با فرزندآوری بیشتر در مقابل فرصت‌های اقتصادی اجتماعی و فرهنگی خود مانع ایجاد کنند. وقتی مرگ ومیر نوزادان کاهش می‌یابد، محدود شدن زاد و ولد یک پاسخ طبیعی جمعیت‌شناختی است. مطابق نخستین سرشماری که در سال ۱۳۳۵ در ایران انجام شد، فقط ۱۵ درصد جمعیت کشور سواد خواندن و نوشتن داشتند، اما امروز بیش از ۸۵ درصد جمعیت کشور باسواد و بخش قابل توجهی از آن نیز تحصیل کرده هستند. به همین دلیل با ارائه برخی مشوق‌ها نمی‌توان به افزایش قابل توجه باروری امیدوار بود، چون جامعه در سطح خرد یعنی خانواده، تصمیم‌گیری‌های مستقلی فارغ از سیاستگذاری‌های کلان دارند.

برنامه های افزایش موالید در کشورهای اروپایی، امتحان شده است. آیا تاثیری در میزان زاد و ولد در این کشورها داشته؟

برنامه‌های تشویقی افزایش موالید در کشورهای توسعه یافته در فاصله سال‌های میانی جنگ اول و دوم جهانی، یعنی حدود سال ۱۹۳۰ آغاز شد و بیش از ۸۰ سال است که ادامه دارد، اما چندان مورد استقبال قرار نگرفت، چرا که اگر در جامعه‌ای نرخ پایین رشد جمعیت جا بیفتند دیگر به راحتی نمی‌توان آن را افزایش داد و نیاز به فرهنگ سازی و ایجاد زمینه های لازم دارد.

نگرانی تازه ای که در یکی دو ماه اخیر بیشتر به آن پرداخته شده است، همین میزان باروری است که گفته شده منجر به کاهش جمعیت ایران می شود. واقعا این یک نگرانی و تهدید برای ایران است؟ اصلا نرخ رشد جمعیت ایران منفی می شود؟

از سال ۱۳۷۰ به بعد آهنگ رشد جمعیت در ایران شروع به کاهش پیدا‌ کرد، یعنی شتاب کاهش باروری در ایران بیش از تصور شد. در آغاز دهه ۷۰ برآورد شده بود تا سال ۸۵ تعداد نوزادان زنده‌ای که هر زن به دنیا می‌آورد، از ۶٫۵ نوزاد به چهار نوزاد کاهش یابد، اما با کمال تعجب مشاهده شد این تعداد به دو رسید و اکنون این تعداد به زیر دو رسیده است. یعنی تعداد نوزادان زنده هر زن الان به زحمت به دو نوزاد می‌رسد. ما در جمعیت‌شناسی اصطلاحی به نام «سطح جانشینی» داریم. این یعنی هر زن در طول دوران مفید بارداری خود دست‌کم یک مادر را جانشین خود کند، اما اکنون عرض کردم با رسیدن به زیر دو، تعادل سطح جانشینی در کشور ما به هم خورده است و ما باید با اجرای برنامه‌های فرهنگی لازم باروری را به این سطح جانشینی یعنی ۲٫۱ برسانیم. بنابراین فعلا رشد منفی نداریم، اما می‌توانیم بگوییم تا ۳۰ یا ۴۰ سال آینده اگر همین روند ادامه پیدا کند، هم ممکن است به رشد منفی جمعیت برسیم و هم در ترکیب سنی جمعیت‌مان، نسبت جمعیت سالخورده به صورت افراطی افزایش یافته و نسبت جمعیت جوان کشور کاهش یابد که قطعا این یک آسیب است و باید برای آن فکری کرد.

برای افزایش جمعیت چه باید کرد؟ آیا حذف سیاستهای کنترل جمعیت درست است؟

در حال حاضر متوسط فرزندان خانوار در کشور ما بین یک تا دو فرزند است و این باید به رقمی بین دو تا سه فرزند برسد، در واقع ایده‌آل شخص من این است که معدل فرزندان به ۲٫۵ برسد. در آن صورت هم رشد جمعیت کشور آرام خواهد بود و هم از سالخوردگی افراطی جمعیت جلوگیری می‌شود. باید به طور طبیعی توجه داشت که رشد جمعیت در گرو باور خانوار از رشد موالید است. من در نظراتی که خوانندگان درباره یک گزارش دادند متوجه شدم که مردم جامعه ما بسیار هوشمند هستند و قطعا مسائل اقتصادی و چشم‌انداز آینده باید مورد توجه قرار گیرد. صریح بگویم همان‌گونه که کاهش باروری دشوار است، افزایش آن دشوارتر است، چون کاهش باروری در کشور نهادینه شده و کار فرهنگی زیادی می‌خواهد که خانوار تمایل به افزایش باروری پیدا کند. بنابراین باید هوشمندانه عمل کرد و از افراط و تفریط پرهیز کرد.

بنابراین حذف برنامه های تنظیم خانواده، از نظر شما اشتباه است.

شما به وضعیت اقتصادی خانوارهای مرفه شهر‌های بزرگ نگاه نکنید. مردم بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها از این وسایل که رایگان در اختیار قرار می‌گیرد، استفاده می‌کنند. تصور نکنیم اگر ارائه این وسایل را قطع کنیم، رشد موالید بیشتر می‌شود. این اشتباه بزرگی است. اتفاقا ممکن است رشد موالید کم شود. چرا؟ عرض می‌کنم. این یک واقعیت است که خانوار به خاطر مسائل اقتصادی نمی‌خواهد از حدی بیشتر فرزند داشته باشد. دست‌کم جو غالب جامعه اکنون چنین می‌خواهد. حالا اگر ما لوازم کنترل در اختیار قرار ندهیم و حاملگی ناخواسته اتفاق بیفتد، در مناطق محروم به سقط جنین‌های غیربهداشتی روی آورده می‌شود و سلامت مادران و فرزندان طوری به خطر می‌افتد که احتمال کاهش رشد موالید وجود دارد. من چند روز پیش برای جلسه‌ای به مجلس دعوت شده بودم و دیدم که کمیسیون بهداشت مجلس نیز نگران همین موضوع است. این حرکت‌ها احساسی است. ما می‌خواهیم این‌گونه فرهنگسازی کنیم که خانوار‌ها از متوسط بین یک تا دو بچه به متوسط دو تا سه بچه برسند و عرض کردم به رقم ۲٫۵ برسیم، اما این اقدام باید‌ آرام و با ارائه تشویق صورت گیرد، نه این که وسایل تنظیم خانواده ـ که درواقع وسیله بهداشت خانواده و حافظ امنیت و سلامت مادر است ـ را از خانوارهای بعضا محروم دریغ کنیم و آنان را به سوی حاملگی‌های ناخواسته و رفتارهای غیرطبیعی سوق بدهیم.

با رشد جمعیت ما مشکل اقتصادی پیدا نمی کنیم؟ یعنی کمبود آب پیدا نمی کنیم؟

کمبود آب که همیشه مطرح بوده است و نمی توان به خاطر کمبود آب مثلا اجازه باروری ندهیم. اما باید به رشد اقتصادی توجه کرد و همانطور که گفتم باید نیروی با کیفیت داشته باشیم. اما من باز هم تاکید می کنم که برای افزایش تعداد نهایی فرزندان از ۱٫۸ فعلی به ۲٫۵ فرزند باید کار فرهنگی کرد و زیرساختهای اقتصادی را فراهم کرد. البته مسایل زیست محیطی و اکوسیستم در ارتباط با جمعیت نیز در زمان ما اهمیت خاصی پیدا کرده که پرداختن به آن از حوصله این بحث خارج است و فرصت دیگری را می طلبد.

چطور می توان کار فرهنگی کرد وقتی مردم به دلیل مسائل مالی حاضر به ازدواج و بچه دار شدن نیستند؟

جوان بودن جمعیت سازنده است، اما این نیروی جوان باید پویا باشد تا بتواند به رشد کمک کند،برای همین کیفیت نیروی جوان بسیار مهم است. افزایش نرخ زاد و ولد جمعیت زیر ۱۵ سال کشور را افزایش می‌دهد، اما تربیت این جمعیت و رسانیدن آن به کیفیت مورد نظر در توسعه و توسعه اقتصادی جای بحث دارد و به امکانات اقتصادی و اجتماعی موجود در کشور بازمی‌گردد. الان در محروم‌ترین نقاط کشور، خانواده‌ها استانداردهای بهداشتی و آموزشی را برای فرزندانشان می‌خواهند. الان می‌بینید که در دورافتاده‌ترین مناطق، واکسن بچه‌ها فراموش نمی‌شود. الان تمام خانواده ها به دنبال دستیابی به بهترین استانداردهای آموزشی برای فرزندانشان هستند که در ارتباط با توسعه چنین نگرشهایی نوید بخش و امیدوارکننده است.

روشن است که قبلا ازدیاد تعداد بچه‌ها به اقتصاد خانوار و رشد تولید آن کمک می‌کرد، اما الان ماجرا برعکس است، چراکه خانواده گاه تا سن ازدواج مجبور است برای فرزندانش هزینه کند و مساله اینجاست که چقدر ظرفیت این هزینه‌ کردن وجود دارد. اینچنین است که شما باید در سیاست‌های جوان کردن جمعیت به تمام راه‌هایی که می‌تواند کیفیت جمعیت را بالا ببرد، فکر کنید و اگر آن راه‌ها و امکانات برایتان وجود دارد، آن‌گاه به رشد نرخ زاد و ولد فکر کنید. توجه داشته باشید که صرف رشد جمعیت جوان کافی نیست و باید برای بسترسازی مشارکت این جمعیت در فرآیند توسعه فکری کرد و آن هم مستقیما به کیفیت جمعیت بازمی‌گردد، بنابراین در جمع‌بندی پاسخ پرسش شما باید بگویم جوان نگهداشتن جمعیت به شرط تحقق کیفیت جمعیت، ضامن رشد و توسعه اقتصادی است.

الان رشد جمعیت ۱٫۳ درصد است. برای رسیدن به نرخ رشد مطلوب در کشور چه باید کرد؟

ما باید به نرخی برسیم که هم جمعیت کیفی مورد نظر در فرآیند توسعه را تامین کند و هم جلوی بحران پیری افراطی جمعیت را بگیرد. رشد جمعیت بالای یک درصد تصاعدی است، به طوری که با این رشد لااقل هر ۷۰ سال یک‌بار جمعیت دو برابر می‌شود. پس برای کشوری چون ایران نرخ مطلوب رشد جمعیت حدود نیم درصد است، این رشد نمی‌گذارد جمعیت به طور انفجاری و افراطی بالا برود و ضمنا رشد آهنگینی از جمعیت ایجاد می‌کند که می تواند امکانات لازم برای کیفی‌سازی جمعیت در نظام بهداشت، آموزش، تغذیه، مسکن، اشتغال و آمادگی برای مقابله با بحران‌های اجتماعی در کشور را فراهم کند و از سالخوردگی افراطی جمعیت نیز پرهیز شود.

پس شما تصور می کنید که نرخ رشد جمعیت در کشور ما منفی نمی شود؟

در حال حاضر خیر. علت این امر همان ترکیب سنی جمعیت مانده از رشد جمعیتی دهه ۶۰ است که عرض کردم، یعنی آن جمعیت الان به سن باروری رسیده است. احساس می‌شود رشد جمعیت ما بالاست، اما آنچه چالش ماست، این است که ساختار سنی جمعیت با توجه به کاهش نرخ زاد و ولد در حال تغییر است.اما آرام‌آرام تعداد موالید که باعث جوان ماندن جمعیت می‌شود در حال کاهش است. اینچنین است که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، دیری نمی‌پاید که رشد جمعیت ما از ۱٫۳ درصد به زیر یک درصد و در سال‌های آینده به زیر نیم درصد خواهد رسید. بنابراین با فرهنگ سازی باروری را بین دو تا سه بچه طوری تنظیم کنیم که نرخ رشد جمعیت کشور در حد نیم درصد تنظیم شده و ثابت بماند. اگر این نرخ را تنظیم کنیم همانطوری که گفته شد هم جلوی سالخوردگی افراطی جمعیت را گرفته‌ایم و هم از رشد انفجاری و تصاعدی جمعیت جلوگیری شده است.


 


کلمه – گروه اجتماعی: مدیرکل دفتر برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم، تخقیقات و فناوری از برنامه دولت برای بازنگری در  ۲۷۰ رشته دانشگاهی خبر داد که ۳۰ مورد از آنها در کمیته های برنامه ریزی شورای برنامه‌ریزی وزارت علوم تایید شده است.

سعید قدیمی که با ایسنا گفت‌وگو کرده، ۱۷۰ رشته از ۲۷۰ رشته در دست بازنگری را مربوط به علوم انسانی اعلام کرده و به گفته وی، نیمی از ۳۰ رشته ای که درباره آنها تصمیم گیری شده نیز به گروه علوم انسانی مربوط اند و مابقی به گروه‌هایی همچون علوم پایه، فنی و مهندسی، کشاورزی و فناوری‌های نوین اختصاص دارد.

به گفته این مقام دولتی، در حال حاضر ۷۰ کمیته برنامه‌ریزی درسی در وزارت علوم فعال است که نزدیک به ۲۰ کمیته آن در حوزه‌های علوم انسانی فعال هستند، و این کمیته‌ها طی ارتباط با شورای تحول علوم انسانی، ماموریت‌های ابلاغی را دنبال می‌کنند.

بازنگری در علوم انسانی برای محدود کردن آن، برنامه ای است که از ابتدای فعالیت دولت احمدی نژاد آغاز شده و در دولت دهم که پس از انتخابات سال ۸۸ بر سر کار آمد، شدت گرفته است.

به اعتراف مدیرکل دفتر نظارت و ارزیابی وزارت علوم، این وزارتخانه قصد دارد نسبت دانشجویان علوم انسانی را از ۴۳ درصد به ۳۶ درصد کاهش دهد. وزیر علوم نیز در ابتدای سال جاری با تاکید بر ضرورت ایجاد «تغییر اسلامی در علوم انسانی»، خواستار آن شد که  شورای تحول در علوم انسانی با سرعت بیشتری روند تحول در این علوم را پیگیری کند.

بازنگری در علوم انسانی در سال ۸۸ مورد تایید رهبری نیز قرار گرفت و در سه سال اخیر مسئولان دولتی در نحوه ارائه رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها تغییراتی ایجاد و همچنین اقدام به اخراج یا بازنشستگی گروهی از استادان این رشته‌ها کرده‌اند که با اعتراض‌هایی نیز همراه بوده است.

صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه سال قبل گفته بود: بازنگری در علوم انسانی باید کار بسیار عمیق و طولانی تلقی شود و این کار کمتر از جهاد و جنگ نیست.

حائری شیرازی از اعضای دفتر رهبری نیز چندی پیش به انتقاد از ترویج و گسترش علوم انسانی در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی پرداخته و گفته بود: متاسفانه امروزه دانشگاه‌های ما دچار نوعی «خود بزرگ بینی» و حوزه‌های علمیه نیز دچار نوعی «خود کم بینی» شده‌اند.


 


براساس تازه‌ترین آمار گمرک ایران در این مدت بیش از ۱۵۶٫۶ میلیون دلار موز به وزن ۱۲۶ هزار تن وارد کشور شد.

به گزارش کلمه، حجم واردات از چین انتقادات زیادی را بر انگیخته است و بخشی از این واردات غیر ضروری که شامل تیغ سلمانی و تازیانه تعلیم و شلاق هم می شود با ارز دولتی تهیه می شود.

احمدی نژاد در سفر خود به پکن با استقبال از سطح روابط دو جانبه و واردات ۴۵ میلیارد دلاری گفته بود: هیچ نکته منفی در سوابق روابط جمهوری اسلامی ایران و چین وجود ندارد و ایران بدون هیچ محدودیتی علاقمند به گسترش همه جانبه روابط خود با این کشور است.

این در حالی است که ماه گذشته اعلام شد فقط ۷۰ میلیون دلار از چین عروسک وارد کشور شده است.

در همین حال میزان واردات موز، از نظر دلاری و وزنی به ترتیب ۱۴ و ۲۳ درصد نسبت به سه ماه نخست سال گذشته کاهش نشان می‌دهد.

امارات، ترکیه و فیلیپین مبادی اصلی واردات موز به ایران در چهار ماه نخست امسال بودند؛ به طوری که سهم این سه کشور در واردات موز ایران به بیش از ۹۰ درصد رسید.

چین، اکوادور، موزامبیک و هند نیز دیگر کشورهایی بودند که حجم اندکی موز از آنها وارد ایران شد.


 


کلمه – گروه اجتماعی: تناقض‌گویی و گزارش‌های مبهم از آمار کشته‌شدگان زلزله اخیر در استان آذربایجان شرقی همچنان ادامه دارد و در تازه‌ترین مورد، هلال احمر از برگزاری «۱۶ هزار مراسم ترحیم» در مناطق زلزله زده خبر داده است!

به گزارش کلمه، این آمار در حالی منتشر می‌شود که معمولا در اینگونه مرگ‌های دسته‌جمعی، مراسم‌های سوگواری نیز به صورت یکجایی یا چند نفره برگزار می‌شود و حتی با تقسیم همین عدد بر دو مراسم متعارف سوم و هفتم و احیانا مراسم‌های احتمالی دیگر مذهبی در ایام ماه مبارک رمضان که بر فرض در این آمار آمده باشد، باز هم رقمی بسیار بالاتر از آنچه تاکنون مطرح شده برای قربانیان زلزله به دست می‌آید و این سؤال بار دیگر مطرح می‌شود که واقعا چند نفر در زلزله آذربایجان شرقی کشته شدند؟

نهادهای مختلف دولتی تاکنون عددهای متفاوتی را برای تعداد کشته‌شدگان در زلزله اخیر اعلام کرده‌اند. پزشکی قانونی از ثبت مرگ ۲۲۷ نفر خبر داده، استانداری تعداد کشته‌ها را ۲۵۲ نفر اعلام کرده و وزارت بهداشت هم عدد کشته‌ها را ۳۱۰ نفر ذکر کرده است. در برخی منابع رسمی دیگر تا ۳۱۸ نفر هم گفته شده است و نهایتا قرار است آمار قطعی امروز از سوی دولت اعلام شود. اما آمارهای غیر رسمی، ارقامی به مراتب بیشتر از اینها را اعلام می‌کند.

در اولین روزهای پس از زلزله، خبرنگاران کلمه از پزشکان دو بیمارستان در تبریز کسب اطلاع کردند که آمار کشته‌ها بیش از هزار نفر بوده و یکی از پزشکان که خود به روستاهای آسیب‌دیده سرکشی کرده بود، از مرگ حداقل ۱۵۰۰ نفر خبر می‌داد. در روزهای بعد برخی پزشکان و امدادگران این عدد را تا ۱۶۰۰ نفر هم بالا بردند. با این حال هیچ مرجع رسمی هنوز به این اظهارات غیررسمی واکنش نشان نداده است.

مسئولان مدعی‌اند که اختلاف موجود در گزارش‌های مراجع مختلف دولتی، ناشی از دفن زودهنگام و بدون ثبت تعدادی از قربانیان در روستاهاست. اما بعید به نظر می‌رسد که چنین دفن‌هایی در حد چند ده نفری باشد که مایه اختلاف گزارش دولتی‌ها شده است.

ابهام به خصوص وقتی جدی‌تر می‌شود که توجه کنیم بر اساس گزارش رسمی هلال احمر، در زلزله اخیر ۱۲ هزار خانه تخریب و ۱۵۵ هزار نفر آوار شده‌اند که هلال احمر آنها را موقتا اسکان داده است. باز بر اساس آمارهای رسمی، در کل این مناطق ۱۵۰ روستا از هفتاد تا صد درصد تخریب شده اند که ۲۰ مورد از آنها تخریب کامل بوده است. در گزارش امروز هلال احمر هم که در خبرگزاری مهر منتشر شده، اذعان شده که در برخی از این روستاها حتی آواربرداری هنوز آغاز نشده و هرچند لودرها مستقر هستند ولی موتور آنها روشن نیست.

دیالوگی که دیروز پس از انتشار در سایت دفتر رهبری، یکباره در تمام رسانه‌ها و سایت‌های رسمی منتشر شد، نشان می‌دهد که واقعیت زلزله و حجم خرابی‌ها چقدر با آنچه اعلام شده، تفاوت دارد. بخشی از این دیالوگ را بخوانید:

رهبر انقلاب: چند نفر اینجا تلفات داشته؟
مردم: دو نفر.
رهبر انقلاب: جمعیت اینجا چقدر است؟
مردم: ۴۵۰ نفر.
رهبر انقلاب: ولى خیلى تراکم زیاد است.
مردم: بله، ۹۹ درصد خراب شده.
رهبر انقلاب: خدمات تا حالا چطور بوده؟
مردم: الحمدللّه. شکر خدا. حاج آقا! مدیریت توزیع ضعیف است؛ خیلى ضعیف است. یک نفر، ده برابر میبرد؛ به یک کسى هم که اصلاً در اینجا ساکن است، هیچ چیزى نمیرسد.
رهبر انقلاب: عجب!
مردم: مردم امکانات را مثل سیل به اینجا روانه کرده‌اند. همه فعالیت میکنند. فقط یک خرده مدیریت ضعیف است؛ آن هم به علت گستردگى خسارت است.

در همین باره بخوانید:

نماینده سابق اهر: شاید آمار قربانیان زلزله به ۱۰۰۰ نفر برسد

پنهان‌کاری در اعلام آمار واقعی کشته‌‌شدگان؛ نارسایی کمک‌ها به روستاها

علی دایی: مردم از امدادرسانی راضی نبودند/ آمار کشته‌ها بیشتر از اینهاست


 


در ادامه کمک های هنرمندان برای زلزله زدگان، سید حسام الدین سراج، خواننده موسیقی ایرانی در یادداشتی ضمن ابراز همدردی با زلزله زدگان آذربایجان اعلام آمادگی کرده است تا به نفع آسیب دیدگان این حادثه به اجرای کنسرت بپردازد.

این خواننده موسیقی سنتی کشورمان آورده است: «اگر بخت یاری کند و سعادت همراه باشد جهت اظهار همدردی با همطنان عزیز آسیب دیده در آذربایجان اینجانب و عزیزان گروه بیدل مشتاقانه آماده برگزاری کنسرت به سود هموطنان زلزله زده هستیم.»

پیش از این نیز، محسن چاوشی ـ خواننده پاپ ـ «ماهی سیاه ‌‌کوچولو» را به هموطنان آذری زبانش تقدیم کرده است.

چاوشی که در این قطعه فضای موسیقی آذری را تجربه کرده با ایمان قیاسی، حسین صفا و سینا حجازی نیز همکاری کرده است.

در همین حال، همچنین، بابک جهانبخش در روز ۱۵ شهریور سال جاری در حمایت از زلزله زدگان آذربایجان در ۶ سانس به روی صحنه می‌رود. سرپرستی این کنسرت را رضا تاجبخش عهده‌دار خواهد بود و یاشار و ایلیار خسروی نیز به جمع نوازندگان اضافه شده و هنرنمایی خواهند کرد.

متن این یادداشت سید حسام الدین سراج به شرح زیر است:

«پیام امید و هشدار، برای آذربایجان و ایران
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش

دیگر گوش‌هایمان به لرزیدن زمین زیر پای‌مان عادت کرده است، به لرزیدن دل‌های‌مان در پس‌لرزه‌ها و لرزیدن اشک روی گونه‌های‌مان بعد از خوابیدن حادثه، وقت خالی کردن دل زمین از تن‌های بی جان عزیزان‌مان. اما چه می‌شود که چنین حادثه هولناکی را بعد از مدتی فراموش‌ می‌کنیم و همه‌ آن شور و احساس را که با سوگواران حادثه تقسیم کرده بودیم را بعد از لرزیدن زمین و دل‌ها و اشک‌ها به باد زمهریر زمان می‌سپاریم؟ ما را چه می‌شود که خاطره‌ی فرو رفته در زیر خروارها خاک، نیست و نابود می‌شود تا سال‌ها بعد، به لرزشی دیگر و مرگی دیگر بمیریم؟

همین است که اگر بخت یاری کند و سعادت همراه باشد جهت اظهار همدردی با همطنان عزیز آسیب دیده در آذربایجان اینجانب و عزیزان گروه بیدل مشتاقانه آماده برگزاری کنسرت به سود هموطنان زلزله زده هستیم تا عواید آن پیشکش کوچکی باشد به پیشگاه مردم رنج دیده از زمین لرزه آذربایجان.»


 


دبیر انجمن صنایع لبنی از افزایش قیمت شیرخشک از ۴۵۰۰ تومان به ۱۰۵۰۰ تومان در عرض یک سال خبر داد.

وی گفت: به رغم اینکه کارخانجات مدرن با تکنولوژی‌های روز برای تولید شیر خشک تا ظرفیت سالانه حدوداً ۸۰ هزار تن در کشور نصب و راه‌اندازی شده است، اما طی یکسال گذشته قیمت شیر خشک تولیدی کشور از حدود ۴۵۰۰ تومان به ۱۰ هزار و ۵۰۰ تومان افزایش یافته، در حالی که قیمت جهانی شیر خشک با احتساب ارز آزاد حداکثر ۸۰۰۰ تومان بیشتر نیست و این بیانگر کمبود شیرخام در کشور است.

رضا باکری در گفت‌وگو با فارس گفت: معتقدیم آمار مرکز آمار ایران که برای سال ۱۳۸۹ تولید شیر خام کشور را حدوداً ‌۶.۶ میلیون تن اعلان می‌کند، به واقعیت نزدیک‌تر است تا آمار وزارت جهاد کشاورزی که ۱۰.۵ میلیون تن تولید شیرخام را گزارش نموده است.

باکری در زمینه قیمت شیر خام تحویلی به کارخانه‌ها گفت: شیر خام تولیدی در گاوداری‌های سنتی و مناطق دور افتاده کشور ممکن است با ۷۵۰ تومان با بارمیکروبی یک میلیون به بالا به صنایع لبنی تبدیلی روستایی تحویل شود، تا شیر خام ممتاز تولیدی گاوداریهای صنعتی با بار میکروبی زیر یکصد هزار در شهرهای بزرگ که با قیمت ۱۰۳۶ تومان به کارخانجات لبنی بزرگ و مدرن تحویل می‌شود.


 


سرانه سلامت در دیگر کشورها ۷۰۰ تا حتی ۶۰۰۰ دلار است در حالی که سرانه در نظر گرفته شده برای سلامت در ایران رقمی بین ۱۲ تا ۱۳ هزار تومان است.

این گفته ایرج خسرونیا رئیس جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران است که در گفت و گو با خبرگزاری مهر بیان کرده و این در حالی است که با وجود سهم حدود ۱۲ هزار تومانی ایرانی ها از محل درآمد ناخالص داخلی (GDP) برای سلامت، این سرانه در کشورهایی به مراتب فقیرتر از ایران، بیشتر از رقمی است که در ایران اختصاص داده شده است.

در همین باره، بهزاد رحمانی عضو هیئت مدیره انجمن جراحان عمومی ایران با انتقاد از پایین بودن سرانه درمان در کشور، عنوان داشت که پایین بودن این سرانه درمان در ایران باعث شده که بیمه‌ها توان پرداخت مطالبات گروههای درمانگر را نداشته باشند و همین امر علت بهتر بودن کیفیت خدمات بخش خصوصی است.

رضا حسین پور کارشناس امور بیمه ای اما معتقد است که مهمتر از رقم خالص سرانه درمان، سهم مردم و دولت از این سرانه است. به زعم وی، اینکه چه سهمی را مردم پرداخت می کنند، از اهمیت بیشتری برخوردار است. وی در گفت و گو با مهر، با اعلام اینکه سهم سرانه سلامت نسبت به درآمد کشورها متفاوت است، افزود: این سهم در بعضی از کشورها خیلی بالاست و در برخی کشورها کمتر است. اما نکته مهم این است که بالا بودن این سرانه خیلی مهم نیست بلکه باید سهم مردم از پرداختها کم شود. زیرا هم اکنون سهم سلامت ازGDP در آمریکا بین ۱۷ تا ۱۸ درصد است اما رقم پرداختی مردم از هزینه های درمانی بالاست حال آنکه سهم سلامت از GDP در انگلستان ۱۱ درصد است اما وضعیت مردم این کشور در پرداخت هزینه های درمان به مراتب بهتر است.

حسین پور با عنوان این مطلب که سهم سرانه سلامت از درآمد ناخالص داخلی در ایران خیلی پایین نیست و چیزی در حدود ۶.۸ درصد است، گفت: منتها امر دو نکته در این بحث مهم است. نخست توزیع سرانه سلامت و دوم عادلانه توزیع شدن این سرانه است. مشکلی که وجود دارد این است که سهم دولت از پرداخت هزینه های سلامت خیلی کم است.

بررسی ها نشان می دهد در دنیا به طور متوسط مردم تنها ۱۸ درصد هزینه‌های سلامت را می پردازند اما در ایران بیش از ۵۴.۸ درصد از هزینه‌های سلامت را مردم از جیب پرداخت می کنند که با احتساب منابع بیمه‌ای این رقم بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد می‌شود. این در حالی است که هر ساله حدود ۷.۵ درصد مردم به دلیل ابتلا به بیماریهای صعب‌العلاج زیر خط فقر قرار می‌گیرند.


 


با گذشت سه سال و اندی از حبس عبدالله مومنی، سخنگوی ادوار تحکیم وحدت، وی همچنان از ملاقات حضوری و مرخصی محروم است. تمام فشارها و کینه ها از آن روزی شدت گرفت که این مدافع حقوق بشر حاضر نشد تن به خواسته های غیرقانونی حاکمان دهد. وی در اسفند ۸۹ بعد از نه ماه زندان به مرخصی آمد و در طول مدت مرخصی بارها توسط بازجویانش احضار می شد. بازجوها از او می خواستند که علیه رهبران جنبش سبز ودفتر تحکیم وحدت وجنبش دانشجویی در رسانه ها و دانشگاهها مصاحبه وسخنرانی کند، اما مومنی از پذیرش درخواست بازجوها سر باز زد و به زندان بازگشت.

فاطمه آدینه وند همسر عبدالله مومنی به “جرس” می گوید: “آقای مومنی همچنان از مرخصی و ملاقات حضوری محروم است. همان سال اول یک مرخصی به او دادند اما یکسری خواسته هایی از او داشتند که آقای مومنی به آن خواسته ها جواب نداد و بخاطر همان او را به زندان برگردانند و از همه حقوقش محروم شد.”

عبدالله مومنی فعالیتهای سیاسی خود را همراه با حرکتهای آزادی خواه دانشجویی آغاز کرد و یکی از اعضای ثابت اعتراضات دانشجویی بود. او در این مسیر از فعالیت های حقوق بشری نیز کم نگذاشت و نسبت به سرکوب دانشجویان اعتراض کرد و صدای اعتراض جنبش دانشجوی شد. او بارها تهدید و بازداشت گردید اما زمانی که از بند اسارت رها می شد، نمی توانست نسبت به سرکوب اهالی دانشگاه و منتقدان ساکت بماند. او با دغدغه هایی که برای آزادی داشت به یک فعال سیاسی و حقوق بشر تبدیل شد.

این فعال حقوق بشر تاکید داشت که صحبت از حقوق بشر کافی نیست. باید دید چه ‏کسانی عملا در صحنه ی پیکار با نقض حقوق بشر حضور دارند و اگر لازم باشد حاضرند در این راه هزینه ‏بدهند.

تداوم فعالیت های حقوق بشری و سیاسی مومنی باعث شد که وی پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران برای چندمین بار بازداشت شود. او که ریاست ستاد شهروند آزاد (حامیان کروبی) را بر عهده داشت تنها به جرم اینکه معتقد بود رای به کروبی رای به دموکراسی و حقوق بشر است دادگاهی و به تحمل چهار سال و یازده ماه حبس محکوم شد.

اما این حکم ناعادلانه کافی نبود و بارها در زندان او را تحت فشارهای جسمی و روحی قرار دادند. وی از درون زندان نامه‌ای سرگشاده خطاب به علی خامنه‌ای نوشت و آنچه که در زندان بر سر او آوردند را فاش ساخت. وی در قسمتی از این نامه نوشته است: “بازجویان اصرار به اعتراف به داشتن رابطهٔ نامشروع با دیگران، داشتند، قسم خوردم که به زنم پایبند بوده‌ام و نوشتم «من هیچ رفتار و عمل غیراخلاقی نداشته‌ام.»پس از خواندن کاغذ بازجویی، با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند «به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی.» نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت‌های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. می‌گفتند که «باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته‌ای» و حتی از من می‌خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که «در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌ام». بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی‌المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می‌کرد که چوبی را در … استعمال می‌کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد…”

آدینه وند با بیان اینکه آقای مومنی باید آنها را عفو کند، تصریح می کند: “آخرین ملاقات حضوری ما عید فطر پارسال بود اما امسال نه تنها از آزادی ایشان خبری نبود بلکه ملاقات حضوری هم شامل حالمان نشد. من اصلا هیچ انتظاری هم ندارم که به آقای مومنی عفو بدهند زیرا ایشان کاری خلاف قانون انجام نداده اند که کسی بخواهد او را ببخشد و به او عفو بدهد، بلکه این آقای مومنی است که باید آنها را ببخشد. آقای مومنی نبوده که دستش را بر روی کسی بلند کند و کسی را بزند بلکه این آقای مومنی است که کتک خورده و در دوران بازجویی تحت انواع فشارهای روحی و جسمی قرار گرفته است و بیشتر از سه سال هم است که بی گناه در زندان بسر می برد.”

آدینه وند در پایان خاطرنشان می کند: “اگرچه زندان تمامش مشکل است اما الان همسرم وضعیت روحی بهتری دارد. دندانهایش خیلی مشکل داشت که چندبار اجازه درمان دادند اما الان که در مراحل پایانی درمان دندانهایش است دو بار که نامه برده ام اما باز اجازه نمی دهند که کارهای درمانی دندانهایش را پی بگیرد…”


 


کلمه – سیدحامد آرین:

همزمان با برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها در تهران و به دنبال اعمال تدابیر امنیتی شدید که تعطیلات ۵ روزه تهران و سپردن امنیت شهر به دست سپاه بخشی از آن است، این بار سردار رادان، متهم ضرب و شتم بازداشت شدگان کهریزک و از عوامل اصلی سرکوب مردم در اعتراضات انتخاباتی، همدست با رسانه های وابسته به ارگان سرکوب تلاش دارند تا بار دیگر با فرافکنی و دروغ پردازی افکار عمومی را از وضعیت شبه حکومت نظامی که بر تهران حاکم کرده اند، منحرف کنند.

در همین باره، یکی از سایت های زرد که همواره سعی دارد تنور کینه و دشمنی را روشن نگه داشته و هر حرکت آشتی جویانه ای را در نطفه خفه کند، با سیاه نمایی جریان اطلاع رسانی رسانه های سبز و با جعل واقعیت نوشته است: «ایجاد خرابکاری در تهران در زمان برگزاری اجلاس غیرمتعهد‌ها»، نسخه سایت «کلمه» برای حامیان جریان فتنه است؛ البته این خرابکاری قرار است در حد از بین بردن زحمات کارگران شهرداری در تمیز کردن فضای شهر و زیباسازی اماکن و معابر باشد تا با زشت کردن نمای عمومی شهر، سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، به نالایقی دولت در اداره کشور پی ببرند!»

این دلسوزی سایت حامی افراطیون در حالی صورت می گیرد که کلمه در راستای سیاست همیشگی رسانه های جنبش سبز از همان ابتدا سعی داشته است با اطلاع رسانی به موقع و آگاه کردن مردم نسبت به اهمیت حضور سران جنبش غیرمتعهدها در تهران، افکار عمومی را به سمت منافع و آشتی ملی سوق دهد و از این فرصت تاریخی برای بیان خواسته های خانواده زندانیان سیاسی، محرومان از حقوق اجتماعی و بیان گوشه ای از بی عدالتی حاکمیت استفاده کند.

در پیگیری خبر دروغ آن سایت زرد، سردار رادان نیز که بی کفایتی خود در مدیریت انتظامی کشور بارها به نمایش گذاشته، در پاسخ به سوال هدایت شده خبرگزاری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی که آگاهی رسانی سایت کلمه را “فراخوانی برای کثیف کاری شهر” تعبیر کرده است، اظهار نظر می کند که تامین امنیت مردم بر عهده ماست و در این خصوص با کسی شوخی نداریم.

اما واقعیت چیست؟‌ تمام نگرانی رسانه های زرد و سردار بدسابقه از انتشار یادداشتی در کلمه با عنوان «بی‌تعهدی» دولتمردان در قبال مردمشان را به رخ غیر«متعهدها» بکشیم است، که در آن به ضرورت آگاهی بخشی و استفاده از فرصت حضور غیر متعهدها اشاره شده بود؛ موضوعی که گویا اقتدارگرایان را خوش نیامده و با اتهام زنی و دروغ پردازی سعی کردند تا مثل سه سال گذشته، نسبت هایی را به سبزها و حامیان آنها دهند که نه تنها هیچ سنخیتی با حرکت مسالمت جویانه و اصلاح طلبانه سبزها ندارد، بلکه دقیقا در راستای اقدامات و اعمالی است که لباس شخصی ها در حمایت پوشش رسانه ای سایت های اقتدارگرا انجام داده اند.

البته پیش از این آقای رادان در رویدادهای پس از انتخابات مهندسی شده ۸۸ به خوبی نشان داده بود که با چه کسانی شوخی دارد و با چه کسانی ندارد. آنگاه که ماموران ملبس به لباس نیروی انتظامی با باتوم و درفش شیشه های اتومبیل مردم را می شکستند و در زمانی که لباس شخصی ها با یورش به بانک ها و مغازه ها اموال عمومی را غارت می کردند تا شاید بتوانند با داستان سرایی و قصه بافی، چهره مخدوشی از معترضان حق طلب نشان دهند، آقای رادان نشان داده بود که امنیت چه کسانی برایش مهم است. در این میان “جان و مال مردم” است که قربانی ترکتازی و قدرت طلبی آنان می شود.

اکنون، هم برای تنویر افکار عمومی و هم برای یادآوری به رسانه های وابسته به افراطیون، به یادآوری تنها چند نمونه از “کثیف کاری” برادران “خودجوش” می پردازیم و قضاوت را به عهده وجدان های آگاه می گذاریم، که چه کسی کثیف کاری می کند و آقای رادان با چه کسی شوخی دارد.

حمله به خانه سردار حسین علایی

روز نوزده دی ماه، سردار حسین علایی، رزمنده هشت سال دفاع مقدس و از موسسان سپاه و فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه، در یادداشتی منتقدانه به نقد سیاست های جاری پرداخت.

سردار علایی مثل همه وقت ها، فقط نوشته بود. اما این بار برای عبرت و درس گرفتن از تاریخ قلم به دست برده بود. از قیامی نوشته بود که منجر به انقلاب شد. پرسش های فرضی را مطرح کرده بود. پرسش هایی که شاه هیچ گاه از خود نپرسیده بود، اما این سردار خواسته بود “دیکتاتور” ها بپرسند.

ضمیر خیلی سریع تر از آنچه فکرش را هم بتوان کرد مرجعش را یافته بود. همه فریاد و فغان شدند از “توهین به رهبری” و “بی ادبی به مقام ولایت”.

در کمتر از یک ساعت استراتژیست نظام و فرمانده نیروی دریایی، استاد و پژوهشگر، این رزمنده هشت سال دفاع مقدس “بی بصیرت” شد و نیروهای “خودجوش” که در کهریزک و کوی دانشگاه و قتل های زنجیره ای “خودسر” خوانده می شدند، منظم مثل همیشه با شعارهای یک دست پرینت شده در شهرک محل سکونت سپاه که برای تردد معمولی هم نیاز به مجوز عبور دارند، در اربعین حسینی حضور یافتند. تا توانستند فحاشی و اهانت کردند. حریم خانه و خانواده را لحاظ نکردند. همان ها که در حمله به بیوت علما و مسجد و حسینیه هم حریم نشناختند.

نتیجه هم این هتاکی ها از پیش مشخص بود. لباس شخصی ها مثل همیشه در حاشیه امنیتی که نیروهای انتظامی برایشان فراهم کرده بودند، همانگونه که توانستند بدون هیچ مشکلی به شهرک شهید محلاتی وارد شوند، سوار بر موتورهای خود راهی خانه هایشان شدند.

لباس شخصی ها و خانه مهدی کروبی

مهدی کروبی که بیش از بیست ماه است بی هیچ گناه و جرمی و صرفا برای رضایت خاطر لباس شخصی ها در حبس غیرقانونی و غیرشرعی بسر می برد و از همه حقوق یک زندانی معمولی نیز محروم است، پیش از این که به حبس برود بارها به همراه اعضای خانواده اش مورد تعرض نیروهای لباس شخصی قرار گرفت.

حمله کنندگان به خانه مهدی کروبی در روز روشن با مسدود کردن خیابان، پرتاب نارنجک صوتی، رنگ پاشی، ایجاد مزاحمت برای همسایگان و اهالی محل در کنار نیروهای محترم انتظامی به وظیفه هتاکی و نقض حقوق شهروندی مشغول بوده اند و تاکنون نه تنها حتی یک نفر از این افراد که همگی شناسایی شده اند، دستگیر نشده است، بلکه انواع محدودیت ها و تضییقات برای خانواده مهدی کروبی ایجاد شده است. افرادی که به منزل مهدی کروبی حمله کردند شعارهایی نظیر «وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد» و «آمریکا، کروبی، پیوندتان مبارک» سر می‌دادند.

لباس شخصی ها و حمله به بیت آیت الله صانعی

در دی ماه ۱۳۸۸ حدود هزار نفر از از نیروهای بسیجی و لباس شخصی با حمله به دفتر آیت الله صانعی ضمن فحاشی و ضرب و شتم افراد نزدیک به دفتر ایشان، اقدام به شکستن شیشه ها کردند. این افراد پس از این تهاجم، عکس هایی از رهبر بر دیوارهای بیت نصب کردند. احمد پناهیان، روحانی ای که در این تجمع سخنرانی می کرد، گفت: “سنگرهای منافقین در قم باید تخریب شود.”

همچنین تنها یک روز پس از عاشورا نیز در حالی که بعد از نماز مغرب و عشا مراسم عزاداری در بیت آیت الله صانعی در حال برگزاری بود نیروهای لباس شخصی حامی دولت با حمله به درون دفتر، عزاداران را مضروب کردند و با عربده کشی داخل بیت را به تصرف درآوردند.

نیروهای مهاجم پس از شکستن شیشه های بیت ، مردم را از داخل بیت به بیرون منتقل و تعدادی از عزاداران را بازداشت کردند.

حمله به مسجد آیت الله دستغیب

آیت الله دستغیب که در زمان برگزاری اجلاس خبرگان در سال جاری با سخنرانی انتفادی خود از یک سو کانون توجه مراکز خبری و از سوی دیگر آماج حملات طرفداران دولت قرارگرفته بود، پس از عاشورای خونین تهران، مسجد قبا محل برگزاری نماز جماعت و سخنرانی ایشان مورد حمله لباس شخصی ها قرارگرفت.

در اقدامی هماهنگ در حضور نیروهای انتظامی و امنیتی، مهاجمان به دفتر و مسجد ایشان حمله کردند و خساراتی را به این خانه خدا وارد ساختند. در این میان تعدادی از اهل بیت و کارکنان دفتر مجروح شدند. حملات ناجوانمردانه به خانه خدا تا آنجا پیش رفت که برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی مسجد به دستور شورای تامین استان پلمپ شد!

حمله به سفارت انگلیس و اشغال لانه جاسوسی!

زمستان سال گذشته، لباس شخصی ها به سفارت انگلیس و باغ قلهک در تهران را مورد حمله قرار دادند، پرچم و بخشی از مدارک موجود در این دو محل را به آنش کشیدند و از بین بردند، سنگ و کوکتل‌مولوتوف به داخل سفارت پرتاب کردند، پرچم ایران را به جای پرچم انگلیس نصب کردند و چند نفر را هم به گروگان گرفتند.

تعداد کل حمله‌کنندگان به سفارت و باغ قلهک به ترتیب ۴۰۰ و ۲۰۰ نفر و تعداد افرادی که داخل این دو محل شده‌اند، ۳۰ و ۵۰ نفر بوده است. حمله این افراد به دو محل متعلق به سفارت انگلیس، با واکنش ملایم پلیس همراه بوده و بر اساس گزارش سایت قانون، مهاجمان اعلام کرده‌اند تا وقتی نظر رهبری به آنها نرسد، حاضر نیستند به اشغال باغ قلهک پایان دهند!

پلاکاردها و کفن‌های آماده، پوسترهای سردار قاسم سلیمانی و اساتید هسته‌ای ترور شده و حضور سریع و مهیای گروه‌های تصویربرداری پرس‌تی‌وی و العالم، در کنار برخی خبرهای موجود، نشان از برنامه‌ریزی قبلی و سازماندهی‌شده بودن واقعه داشت.

حمله ای که خسارات زیادی در صحنه بین المللی برای کشور بر جای گذاشت و تاکنون حتی یکی از افراد شرکت کننده در این حمله محاکمه نشده است.

پرداختن به خسارت های مادی و معنوی که تاکنون حملات سازمان یافته لباس شخصی ها به کشور وارد کرده اند، از توان یک یادداشت خارج است. اما برای یادآوری کسانی که گمان می کنند، سه سال زمان خیلی درازی است که مردم فراموش کنند، چه کسانی خیابان های این شهر را به خون فرزندانش گلگون کردند و چهره کشورشان در نزد افکار عمومی داخل و خارج لکه دار کردند، شاید ذکر همین چند نمونه حکایت مشتی از خرواری باشد که برایش باید تاریخی با اندوه نوشت.

در همین باره بخوانید:

«بی‌تعهدی» دولتمردان در قبال مردمشان را به رخ غیر«متعهدها» بکشیم

نامه شورای هماهنگی راه سبز امید به بان کی مون: در سفر به تهران با موسوی، کروبی و رهنورد دیدار کنید

 


 


عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی با اشاره گزارش مرکز آمار به کمیسیون در خصوص نرخ تورم گفت: بر اساس این گزارش در تیرماه شاخص گروه اصلی خوراکی ها نسبت به ماه مشابه سال قبل ۴۴٫۸ درصد افزایش نشان می دهد و نرخ تورم دوازده ماهه این گروه ۳۵٫۴ درصد است.

علی محمد احمدی در گفتگو با مهر با بیان اینکه بر اساس گزارش سازمان آمار در تیرماه شاخص گروه اصلی خوراکی ها نسبت به ماه مشابه سال قبل ۴۴٫۸ درصد افزایش نشان می دهد و نرخ تورم دوازده ماهه این گروه ۳۵٫۴ درصد است، گفت: طبق این آمار در گروه عمده خوراکی ها، آشامیدنی ها و دخانیات بیشترین افزایش ماهانه مربوط است به گروه نان و غلات با ۱۰٫۲ درصد، گروه شیر و پنیر و تخم مرغ با ۸ درصد ، گروه میوه و خشکبار با ۷٫۵ درصد و گروه گوشت قرمز و سفید و فرآورده های آنان با ۶٫۵ درصد.

نماینده مردم دهلران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه بر اساس گزارش مرکز آمار همچنین شاخص گروه عمده کالاهای غیرخوراکی و خدمات در تیر ماه ۹۱ به رقم ۳۹۸٫۵ رسید که ۲٫۵ درصد نسبت به ماه قبل افزایش نشان می دهد ادامه داد: بیشترین سهم از این افزایش به ترتیب به گروه مسکن و آب و برق و گاز و سایر سوخت ها با ۴۷٫۷ درصد، گروه بهداشت و درمان با ۱۴٫۵ درصد و گروه کالاها و خدمات متفرقه با ۱۴٫۳ درصد متعلق است.

وی نرخ تورم در دو بخش مواد غذایی و مسکن را غیر طبیعی خواند و ادامه داد: افزایش نرخ تورم در دو شاخص مواد غذایی و مسکن در افزایش نرخ تورم کل بسیار تاثیر گذار است.

عضو کمیسیون برنامه و بودجه رشد صعودی قیمت مصالح ساختمانی ادامه داد: توجیه مسئولان برای افزایش قیمت گوشت و مرغ افزایش جهانی قیمت نهاده های این محصولات بود اما مصالح ساختمانی کاملا ساخت داخل هستند و کشور ما از صادر کنندگان مصالح ساختمانی است که افزایش قیمت در این بخش نمایانگر قصور مسئولان در کنترل بازار است.

احمدی با بیان اینکه اگر قانون هدفمندی یارانه هابه درستی اجرای می شد، شاهد چنین افزایش قیمت هایی نبودیم تصریح کرد: بخش مهمی از افزایش تورم در کشور مربوط به اجرای نادرست قانون هدفمندی یارانه ها بود، مسئولان در اجرای این قانون از تولید حمایت نکرده و یارانه این بخش را پرداخت نکردند و در تنظیم بازار کوتاهی کردند.

وی ادامه داد: این قصور باعث شد در فاز اول تورم ناشی از هدفمندی به بازار تحمیل شود و در فاز دوم اثراتش را بر بخش های مختلف تحمیل کند اگر در ابتدای اجرای این قانون سهم تولید را مشخص می کردیم شاید دچار این مشکلات نمی شدیم.

احمدی تصریح کرد: مجلس نهم از ابتدای کار خود به طور مکرر وزرای اقتصادی را برای ارائه توضیحات در خصوص وضعیت اقتصادی دعوت کرد استدلال هایی از طرف وزیران اقتصادی برای افزایش قیمت در بخش های مختلف اعلام شد که بخشی قابل قبول و بخشی بویژه در عدم تنظیم بازار ارز و سکه غیر قابل قبول بود.

عضو کمیسیون برنامه و بودجه در خصوص احتمال ادامه افزایش صعودی نرخ تورم در کشور گفت: اقتصاد ما قابل کنترل است و می توان شوک تورمی وارد آمده به بخش های تولیدی را کنترل کرد اما اگر روند کنونی ادامه یابد نرخ تورم هم به همین سرعت افزایش می یابد.

پیش از این بانک مرکزی اعلام کرده بود: نرخ تورم در دوازده ماه منتهی به تیرماه ۱۳۹۱ نسبت به دوازده ماه منتهی به تیر ماه ۱۳۹۰ معادل ۲۲٫۹درصد بوده است.

در جلسه هفته گذشته رئیس سازمان آمار با کمیسیون برنامه و بودجه هم تورم امسال ۲۶٫۲ درصد اعلام شد که تورم در دو بخش مسکن و مواد غذایی تاثیر به سزایی در افزایش نرخ تورم داشته است.


 


کلمه: محمد نوری زاد، کارگردان، نویسنده و جهادگر دفاع مقدس، پنجمین قسمت از فیلم کوتاه خود با عنوان «شعبون بی‌مخ‌ها» را در اینترنت منتشر کرد. این هفتمین فیلم کوتاه نوریزاد و پنجمین قسمت از مجموعه «شعبون بی‌مخ‌ها» است که همانند قسمت های پیشین، مخاطب اصلی آن رهبری است؛ او که به نوشته نوری زاد باید یک بار و برای همیشه تکلیف خود را با جماعت شعبون بی مخ ها روشن کند.

این نویسنده تاکید می کند که در این فیلم کوتاه، دامنه ی شعبون بی مخی را از محدوده ی برخی بسیجیان به در برده و پای دیگرانی را که به ظاهر بلندپایه اند پیش آورده است؛ دیگرانی که برای خود دم و دستگاهی آراسته اند و هوشمندانه و قدم به قدم جامعه را به همان سمتی می برند که مأمور انجام آنند. به گفته او، شعبون بی مخ ها می توانند دکتر و آیت الله باشند و بدون آنکه خود بدانند توسط ابن الوقت ها و قدرت های مخوف در سایه، همانی را بگویند که باید بگویند. بی آنکه اراده ای از خود ابراز کنند. اما به اسم خود. و این که اگر ما عربده می کشیم، این عربده حتما مخصوص و متعلق به خودمان است.

قسمت اول این فیلم کوتاه را در اینجا، قسمت دوم را در اینجا، قسمت سوم را در اینجا و قسمت چهارم را در اینجا می توانید ببینید.



برای دریافت این ویدیو اینجا کلیک کنید.
برای دریافت نسخه با کیفیت پایین اینجا کلیک کنید.
همچنین می توانید این ویدیو را از طریق یوتیوب در این آدرس ملاحظه فرمایید.

آنچه در این فیلم می بینید:

- شعبون بی مخ ها حتما نباید آدم های بی چاک و دهن و بزن بهادر و بدصحبت و بی دانش و کم خردی باشند، میتوانند آدم های نام آوری باشند. آدم هایی که میبینند جامعه شان به دریوزگی افتاده اما حرف از مدیریت جهانی میزنند. میدانند جامعه شان در بسیاری از موقعیت های اقتصادی و فرهنگی درب و داغان است اما سخن از پیشتازی و یکه بودن در منطقه میزنند. میدانند کشورشان یک و نیم برابر چین سوخت مصرف میکند، اما به پاکسازی جهان می اندیشند و شعار میدهند. شعبون بی مخ ها میتوانند مردان برجسته و صاحب نام و نام آوری باشند که پر از شعارند، پر از دروغند و نسبتی با صداقت ندارند.

(فیلمی از پشت صحنه مصاحبه دکتر محمود احمدی نژاد و سفارش به مجری که از وی درباره وضعیت جهانی سوال بپرسد.)

- شعبون بی مخ ها میتوانند وزیر باشند، میتوانند وکیل باشند، میتوانند در صحن علنی مجلس هوار بکشند.

(فیلمی از نمایندگان مجلس در صحن علنی مجلس درحالیکه شعار میدهند: "موسوی و کروبی اعدام باید گردند.")

- شعبون بی مخ ها میتوانند دکتر باشند، میتوانند مهندس باشند، میتوانند قاضی باشند. شعبون بی مخ ها میتوانند خیلی ها باشند که نور چشم شما هستند.

(فیلمی از سخنان دکتر علی لاریجانی در صحن علنی مجلس: "این مجلس را متهم به کیف انگلیسی، بی ولایتی و تهدید به تعطیلی میکنید؟ این مجلس خمینی است، این مجلس خامنه ای است.")

پس مجلس مردم چه؟!

- شعبون بی مخ ها میتوانند لباس شما را بپوشند و مرتب از شما بگویند.

(فیلمی از سخنرانی یک روحانی درباره دوست کشتی گیرش و تمرین ورزش با رهبر و تعریف از علم رهبر در زمینه ورزش، هنر، شعر، مهندسی و غیره)

- شعبون بی مخ ها میتوانند برای خود تشکیلات بزرگ داخلی و جهانی داشته باشند.

(فیلمی از سخنرانی آیت الله مصباح یزدی: "قانون را خدا وضع کرده و مجری قانون کسی است که خدا تعیین کرده و مردم در این میان حقی برای انتخاب مجری ندارند.")

- شعبون بی مخ ها میتوانند دکمه های بیخ گلو را آنچنان تنگ ببندند که یک ذره اکسیژن به مغزشان نرسد.

(فیلمی از سخنرانی آیت الله احمد خاتمی: "امروز دو خط در کشور بیشتر نیست. یک-خط مردم، خط ولایت، خط انقلاب، خط خدا، خط معنویت. دوم-خط ضدانقلاب، خط آمریکا، خط صهیونیست ها، خط انگلیسی ها، خط ضدانقلاب خارج از کشور، خط سلطنت طلب ها، خط رقاص های فراری، خط منافقین ضد خلق")

- شعبون بی مخ ها میتوانند کاری کنند که شما جز ادامه همین مسیری که در حال طی کردن هستید، به راه دیگری و به برگشت و به رو در روی مردم ایستادن و پوزش خواستن نیندیشید.

(فیلمی از سخنرانی آیت الله سید احمد خاتمی: "ما روحانیون به صراحت میگوییم که خواهان برخورد قاطع و قانونی! با همه فتنه گران به ویژه موسوی و کروبی هستیم.")

- شعبون بی مخ ها میتوانند برای شما سفره های رنگین پهن کنند.

(فیلمی از سخنرانی آیت الله سید احمد خاتمی: "این ملت، ملت آمریکا شکن است. این ملت، ملت شاه شکن است. شما که تفاله های ناچیزی از این ها هستید.")

- عصاره و چکیده و نتیجه و خروجی این شعبون بی مخ ها این است که از اطراف بیت شما انتظار عدل، انتظار انصاف، انتظار درستی، انتظار سخن خردمندانه و هوشمندانه و مدارای با انسان و انسانیت را به دوردست ها می تارانند.

(فیلمی از شعار روحانیون مدرسه فیضه قم علیه آیت الله هاشمی رفسنجانی و سردادن شعار مرگ بر هاشمی فتنه گر)

(فیلمی از دکتر محمد مصدق و شعبان جعفری و نوچه هایش)

- یک مخترع، یک کاشف، یک نویسنده و یک تولید کننده امضای خود را پای تولید و کشف و اختراع خویش میگذارد. من شرمنده ام که بگویم امضای شما پای این شکل جدیدی که از بسیجیان برآمده هست و شما نمیتوانید آن را انکار کنید و چیز پاک شدنی نیست. این اختراع شما، اختراع هولناکی است که نام شما را با خود حمل میکند.

- شعبون بی مخ ها وقتی پشت درب منزل یک معترض میروند و با لگد به آن درب میزنند و با فریاد یاحیدر به تخریب آنجا میپردازند، علنا یک پرچمی از شما بر دوش دارند و یا اسم شما را از بلندگوها غیرمستقیم فریاد میزنند. این ها نه پلیس میشناسند، نه قانون میشناسند، نه ادب میشناسند، نه خدا میشناسند، نه قرآن میشناسند، نه به آینده بها میدهند، نه به گذشته و نه به تاریخ. خلاصه شکل عجیبی است. خود شما کمی دقت کنید. مثلا فرض کنید یک اندیشمندی در حال سخنرانی در دانشگاه است و به جمهوری اسلامی ایران و به شیوه های شما انتقادی کند، یکدفعه فریاد مرگ بر منافق، جاسوس و اجنبی پرست بلند میشود و تریبون را بهم میزنند و وی را اخراج میکنند و جلسه بهم میخورد. این دانشگاه پلیس ندارد؟ حراست ندارد؟ مملکت قانون ندارد؟ خود شما از این وضعیت راضی هستید؟ اگر راضی نبودید، یک بار و فقط یک بار اعتراض میکردید. این شیوه مورد پسند شماست. صدای معترضان باید خفه شود و ماموریت اصلی بسیجیان همین است. وگرنه می آمدند یک سنگ از پیش پای مشکلات مردم برمیداشتند. میدانید چرا جامعه ما در هرزگی، اعتیاد فراوان، مصرف فراوان و قاچاق فرو رفته؟ برای اینکه سپاهیان ما سر به دزدی و ترساندن مردم فرو برده اند. بسیجی ها را اختراع کردند که مردم را بترسانند تا مبادا به آن ها دزد بگویند. در هر کجا قراردادی با پول های هنگفت بسته میشود، پای سپاه آنجاست. قاچاق های بزرگ. خب یک چنین دزدان بزرگی به عمله هایی نیاز دارند که اگر مردم اعتراض کردند، آن ها را بزنند و وظیفه شعبون بی مخ ها همین است که بزنند تا مردم نپرسند چرا؟


 


در حالی که بیش از بیست ماه از حبس غیرقانونی میرحسین موسوی می گذرد، نماینده ولی فقیه در سپاه بدون اشاره به این حبس غیرقانونی با قلب واقعیت به نقل از این همراه جنبش سبز و در حالی که وی حتی امکان کوچکترین دفاعی از خود ندارد ادعا کرد: میر حسین موسوی در ملاقاتی که با وزیر اطلاعات در آن زمان داشت، در پاسخ به این سؤال که در صورت ابطال انتخابات چنانچه دوباره رای نیاورید چه نظری دارید، گفته بود که آن انتخابات هم دوباره باید باطل شود!

به گزارش کلمه، این ادعاها در حالی طرح میشود که موسوی بارها  اعلام کرده بود که به عنوان یک شخص از حق خود می گذرد و  ایستادگی او برای جلوگیری از پایمال شدن حقوق ملت است.  همچنین وی بارها در  بیانیه های خود تصریح کرده بود که  مساله بودن یا نبودن اشخاص نیست بلکه اصلاح رویه هاست.  به نظر میرسد  نبود امکان  سخن گفتن از سوی موسوی و زندانی بودن وی در خانه عرصه را برای دروغ پرا کنی درباره این همراه جنبش سبز  بیش از پیش فراهم کرده است.

استفاده وسیع از امکانات دولتی و منابع عمومی و همچنین دخالت اعضای دولت به نفع “نامزد حاکم”، “خرید رأی از طریق توزیع سود سهام عدالت و پرداخت های نقدی به خانواده های تحت پوشش نهادهای حمایتی”، “پرداخت پول به اعضای شوراهای اسلامی و افراد ذی نفوذ”، “عدم اخذ رأی از بخش قابل توجهی از واجدان شرایط با محدود کردن زمان انتخابات و تخلفات متعدد”، “چاپ چند میلیون تعرفه جدید بدون شماره سریال و با مجوز یکی از اعضای شورای نگهبان”، “توصیه به رأی دادن به نامزد مشخص توصط اعضای شعبه و ناظران”، “ایجاد رعب و وحشت برای رأی دهندگان در هفته منتهی به روز اخذ رأی”، “حمله به ستادها و هواداران و تجمعات قانونی تبلیغاتی”، “ایجاد محدودیت های متعدد برای نمایندگان ناظر ستادها” و “قطع سرویس پیام کوتاه در روز رأی گیری به عنوان ابزار پیش بینی شده برای نظارت” و جابجایی آرا   از جمله موارد تخلف انتخاباتی بود.

نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران با ادعای اینکه  اصلاحات نتوانست آرای لازم مردم برای پیروزی در انتخابات ۸۸ را بدست آورد، ادامه داد: پس از شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات، آنها حاضر به قبول واقعیت نشده و با عنوان کردن بحث تقلب در انتخابات و عدول از قانون اساسی، زمینه تشویش در کشور و سوءاستفاده بیگانگان را فراهم کردند.

او اشاره نکرد که اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات با خشونت تمام سرکوب شد و به احزاب و گروه ها و شخصیت های سیاسی اجازه داده نشد که در جهت حل این معضل ملی اقدامی انجام دهند.

علی سعیدی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران، با ادعای اینکه جریان اصلاح‌طلب تا امروز مسیر درستی را طی نکرده است، اظهار داشت: اصلاح‌طلبان از امتیازات و حس اعتمادی که برخی از مردم و نهادهای نظارتی برای ورود به عرصه انتخابات به آنها داشتند، سوءاستفاده کردند.

در حالی که افکار عمومی و جهانی بر دستاوردهای مثبت زمان اصلاحات تصریح دارند، وی مدعی شد:   آنها می‌توانستند در دوران حاکمیت خود در چارچوب نظام و تکیه بر اصل ولایت فقیه اقدامات مفیدی انجام دهند، اما  به‌‌ واسطه غرورشان، اقدام به هنجارشکنی‌ و عبور از خط قرمزها کرده و ارزش‌ها و باورهای دیرینه مردم را زیر سوال بردند!

نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران گفت: پس از اینکه مردم اصلاح‌طلبان را شناختند، با چرخشی بسیار هدفمند از سال ۱۳۸۰ زمام امور را دست اصولگرایان سپردند!

وی  بدون اشاره به  دخالت نظامی در انتخابات و حمایت بی دریغ سپاه از احمدی نژاد تبدیل رقابت قانونی انتخابات به فتنه‌ای عمیق را ناشی از قانون‌گریزی اصلاح‌طلبان دانست و افزود: راه‌هایی برای بازگشت به نظام برای افرادی که در جریان فتنه سکوت کرده یا به طور غیر مستقیم در مقاطعی از آن حمایت کردند وجود دارد.

نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران ادامه داد: این افراد با توبه، اقرار آشکار به اشتباهات خود و تعهد به پذیرش اصول و مبانی نظام می‌توانند راه خود را برای ورود به عرصه‌های اجتماعی و سیاسی در کشور باز کنند.

سعیدی تصریح کرد: با توجه به روحیات خاتمی، در برزخ قرار داشتن وی در فتنه ۸۸ مشهود بود، البته ملاقات با جورج سورس و سپردن امور کشور به دست نااهلان در دوران حکومتش از نقاط ضعف و انحراف وی به شمار می‌رود که با عذرخواهی از ملت ایران و خودداری از تکرار اشتباهات گذشته، قابل اغماض خواهد بود.

ادعای نماینده ولی فقیه در مورد سیدمحمد خاتمی  در حالی تکرار می شود که این دیدار از سوی خاتمی تکذیب شده است.  وی  که طبق قانون حق اظهار نظر  جناحی درباره انتخابات را ندارد جامعتین -شامل جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین- را از امیدهای اصلی اصولگرایان برای رسیدن به یکپارچگی و انسجام برشمرد و اظهار داشت: اعضای اصلی جامعتین افرادی صاحب نظر، دلسوز و تاثیرگذار هستند و مردم بویژه اصولگرایان از آنان انتظار دارند که با مدیریت خود مجموعه اصولگرایان را به انسجام برسانند. سعیدی اشاره نکرد که اصولگرایان در انتخابات بعدی مقابل چه گروهی باید به انسجام  برسد و با آن رقابت کند.


 


کلمه – گروه کارگری: بیش از ۸۰ درصد کل قرارداد‌های کاری بین کارگران و کارفرمایان در مازندران سفید امضا منعقد می‌شود. میر علی شیرافکی رئیس کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار مازندران ضمن اعلام این آمار به ایلنا گفت: در شرایط کنونی فقدان امنیت شغلی مهم‌ترین دغدغه جامعه کارگری است. بیش از ۸۰ درصد کل بنگاه‌های کشور خرد و کوچک هستند و گسترش قراردادهای سفید امضا در این بنگاه ‌های اقتصادی نشان از بی‌اعتبار شدن قراردادهای کاری و فقدان امنیت شغلی کارگران دارد.

پروین محمدی فعال کارگری و کارگر بازنشته شرکت صنایع فلزی ایران و نایب رئیس اتحادیه آزاد کارگران ایران نیز چندی پیش از آمار ۷۰ درصدی زنان کارگر با قراردادهای سفید امضاء در سطح کشور خبر داده بود. محمدی در گفت و گو با ایلنا گفته بود: به دلیل فشار بیش از حدی که در پی هدفمندی یارانه‌ها و افزایش قیمت حامل‌های انرژی بر بخش تولید وارد شد، کارفرمایان که از عهده پرداخت هزینه انرژی واحدهای تولیدی بر نمی‌آمدند این زیان را با انعقاد قراردادهای سفید امضا از طریق حقوق کارگران جبران می‌کنند.

قراردادهای موقت کار در ایران سابقه نداشت و با آغاز سیاست تعدیل ساختاری در نخستین سال های دهه ۷۰ شمسی، "قراردادهای موقت کار" به بهای نابودی امنیت شغلی جامعه کارگری شکل گرفت. کارفرمایان و دولت با تفسیر تبصره دوم ماده هفت قانون کار، زمینه را برای متداول شدن قراردادهای موقت فراهم کردند. از آن سالها به بعد نه تنها استخدام رسمی کارگران دیگر به ندرت صورت می گیرد، بلکه با سوءاستفاده از همین قراردادهای ناعادلانه، قراردادهای سفید امضاء جای پایش را در میان جامعه کارگری ایران باز کرده است.

در قانون کار، قرار داد کار اینگونه تعریف شده است: "‌ماده ۷ – قرارداد کار عبارت است از قرارداد کتبی یا شفاهی که به موجب آن کارگر در قبال دریافت حق‌السعی کاری را برای مدت موقت یا مدت غیر‌موقت برای کارفرما انجام می‌دهد."

تبصره های این ماده قانونی نیز به این شرح است: "‌تبصره ۱ – حداکثر مدت موقت برای کارهایی که طبیعت آنها جنبه غیر مستمر دارد توسط وزارت کار و امور اجتماعی تهیه و به تصویب هیأت‌وزیران خواهد رسید. ‌تبصره ۲ – در کارهایی که طبیعت آنها جنبه مستمر دارد. در صورتی که مدتی در قرارداد ذکر نشود، قرارداد دائمی تلقی می‌شود."

در ابتدا دهه هفتاد با تفسیر جدید وزارت کار از این ماده قانونی، قراردادهای بدون تاریخ، از شمار قراردادهای دایمی و دسته جمعی کارگران خارج شد و به جای آن، قراردادهای موقت در کشور رسمیت و عمومیت پیدا کرد. تا سال ۱۳۷۳، هر قرارداد موقتی اگر ۴ بار در تمدید می شد، دیگر به عنوان قرار داد دائم محسوب می شد و حتی قرارداد های موقت یک ماهه هم شامل این قانون می شد. در همین سال کانون عالی کارفرمایی کشور با طرح استفساریه ای به وزیر کار به این قانون اعتراض کرد و وزیرکار نیز در پاسخ به این استفساریه، قانون کار را ناکارآمد توصیف کرد؛ قانونی که عرصه را بر کارگران سخت کرده بود و شرایط را برای گسترش قرار داد موقت تسهیل تر ساخته بود.

سپس با خارج کردن کارگاه های کمتر از ۵ و ۱۰ نفر از شمول قانون کار، عملا تمامی کارگران ساختمانی، کارگاه های قالیبافی، کوره پزخانه ها، ریخته گری ها، جوشکاری ها، مکانیکی ها، تراشکاری ها، بلورسازی ها، کارگران نقاش، خیاط، نانوا، کفاش و سایر کارگران صنوف از حمایت قانون کار محروم شدند. در نبود تشکل های مستقل کارگری ضمانت اجرایی قانون کار نیز ملغی شده است و عملن شرایط برای استثمار کارگران فزاینده کارگران فراهم شده است.


 


بحران در بازار کاغذ هر روز ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کند و دامن‌گیر تمام بخش‌های مربوط به حوزه‌ی چاپ و نشر کتاب شده است.

علی‌اکبر تورانیان؛ عضو هیات مدیره انجمن ناشران دانشگاهی، مدیر انتشارات شهراب و عضو هیات مدیره‌ی انتشارات آینده‌سازان، شرایط کاغذ را بسیار بحرانی دانست و به ایلنا گفت: وضعیت فاجعه‌آمیز کاغذ، ناشران کتاب‌های دانشگاهی هم مانند سایر ناشران با بحران ادامه‌ی حیات روبرو کرده است. قیمت هر بند کاغذ به ۷۶ هزار تومان رسیده و دست تمامی ناشران برای تولید کتاب بسته مانده است.

به گزارش ایلنا، وی از بی‌توجهی مسئولان به شدت گله کرد و گفت: ناشران و به خصوص ناشران کتاب‌های دانشگاهی، نقش بسیار بزرگ و مهمی در رشد فرهنگ و دانش جامعه دارند، اما در این شرایط بحرانی هیچ‌کس به فکر ما نیست. بعد از گندم که قوت و غذای اصلی مردم است، کاغذ یکی از مهمترین کالاهای اساسی به حساب می‌آید. متاسفانه کاغذ به حال خود رها شده و به دلیل سوء مدیریت یا بهتر بگویم عدم مدیریت، این بحران هر روز گسترده‌تر می‌شود.

عضو هیات مدیره انجمن ناشران دانشگاهی ادامه داد: اگر کاغد در داخل کشور نبود و واردات آن ممنوع شده بود، این شرایط طبیعی و قابل قبول بود، اما من اطلاع دارم درحال حاضر کاغذ به مقدار کافی در انبارهای ما وجود دارد و واردات کاغذ در حدی بوده که به جرات می‌توان گفت تا پایان امسال کاغذ مصرفی داخل، در انبارها وجود دارد و آمار واردات کاغذ از طریق گمرک گویای این قضیه است. با این شرایط، وجود بازار سیاه و مافیای اقتصادی و احتکار در این بازار و عدم نظارت بر این جریان، قیمت‌ها را به این سطح رسانده و افراد سودجو و فرصت‌طلب همچنان چشم طمع بر این بازار دارند و درصدد افزایش بیش از پیش قیمت‌ها هستند. فروشنده‌های کاغذ تمایل چندانی برای فروش آن ندارند، چون می‌دانند که باز هم قیمت بیشتر می‌شود و عجله‌ای برای فروش ندارند. خرید کاغذ قبلآ به صورت چکی صورت می‌گرفت، اما امروز کاغذفروشان با چک تاریخ روز هم با منت کاغذ را به ناشران می‌فروشند.

مدیر انتشارات شهراب، در مورد غیرواقعی بودن قیمت کاغذ گفت: اگر بنای قیمت کاغذ را واردات آن با دلار ۲ هزار تومانی هم بگذاریم، قیمت هر بند از کاغذ نباید بیشتر از ۴۰ هزار تومان باشد. امروز وقتی قیمت به بندی ۷۶ هزار تومان رسیده، این رقم به شدت غیرواقعی‌ست و جریانات دلالی بازار را می‌چرخانند. بازارهای کاذب باعث شکل گرفته، بسیاری از فروشندگان کاغذ را نمی‌فروشند، دست به شایعه‌سازی می‌زنند و باعث بحران‌سازی می‌شوند. مساله‌ی دیگر افزایش قیمت کاغذ داخلی‌است. البته کاغذ تولید داخل بخش کوچکی از بازار را تامین می‌کند، اما دلیل بالا بودن قیمت آن مشخص نیست. این کاغذ که وارداتی نیست تا قیمت آن را متاثر از افزایش قیمت ارز بدانیم.

تورانیان ادامه داد: مشخصآ کمترین کنترلی بر بازار وجود ندارد و دلالان کوچکترین هراسی از اقدامات خود ندارند. اداره‌ی تعزیرات به خار و بار فروشی‌ها سرکشی می‌کند و کوچکترین اجناس را هم کنترل می‌کند، اما در مورد بازار کاغذ شاهد این رفتارها نیستیم. یعنی ارزش کاغذ از خار و بار هم کمتر است؟

وی در خصوص این‌که متولی اصلی این مساله چه کسی‌ است گفت: ما بارها شرایط را به گوش مسئولان وزارت ارشاد رسانده‌ایم و از آن‌ها به عنوان مسئول حوزه‌ی فرهنگ تقاضای رسیدگی کردیم، اما آن‌ها در جواب صرفآ به گفتن این‌که «ارشاد مسئول حوزه‌ی تهیه و توزیع کاغذ نیست» اکتفا کرده‌اند. البته مسئول اصلی تعدیل بازار، وزارت صنعت، معدن و بازرگانی است که آن‌ها هم حرکت خاصی در راستای تعدیل بازار انجام نمی‌دهند.

عضو هیات مدیره‌ی انجمن ناشران دانشگاهی ادامه داد: ما در همه‌ی شرایط حامی دولت بوده‌ایم و با تحریم‌ها هم به مقابله پرداخته‌ایم و تا آخرین لحظه از کشورمان دفاع می‌کنیم، اما دولت باید در مقابل مردم پاسخ‌گو باشد که چرا وضعیت به این شکل درآمده است. مسئولان بر مساله‌ی کنترل قیمت کاغذ و رفع مشکلات تاکید دارند، اما امروز شرایط به این ترتیبی‌ست که می‌بینید و باید از مسئولان پرسید که چرا به تاکیدات مقام معظم رهبری عمل نمی‌کنند.

بحث بالا رفتن قیمت مرغ و دخالت دولت برای تعدیل بازار آن، مساله‌ای بود که تورانیان به آن اشاره کرد و گفت: ما شاهد بودیم که در زمان مساله‌ی گرانی مرغ آن همه سر و صدا به پا شد و دولت با تمام توان سعی در پائین آوردن قیمت آن کرد و با واردات گسترده و راهکارهای دیگر اهمیت آن را نشان داد. در موارد مشابه دیگری مثل لبنیات و نان و مواد غذایی دیگر هم شاهد همین رفتار هستیم. حال سوال من این است که اهمیت کاغذ از شیر و پنیر و مرغ کمتر است؟ ناشر ایرانی نمی‌تواند کتاب چاپ کند و بسیاری از ناشرین کارهای خود را واگذار کرده‌اند و در پی تغییر شغل هستند، از سوی دیگر دانشجوی ایرانی نمی‌تواند کتاب بخرد، مسئول این‌ها چه کسی است؟ چرا برای مساله‌ی فرهنگ و دانش اهمیتی قائل نیستیم؟

وی تصریح کرد: من به عنوان ناشر کتاب‌های دانشگاهی خودم را در مقابل دانش‌آموزان و دانشجویان مسئول هستم، اما وقتی شرایط برای ناشران سخت‌ شود و ادامه‌ی کار ممکن نباشد، بسیاری از ناشران مجبور به تغییر شغل می‌شوند و به دنبال کارهای کاذبی مثل بازار سکه و ارز می‌روند. در این مدت چاپ کتاب‌های انتشارات ما به یک سوم قبل رسیده که آن هم با سختی بسیار زیادی انجام می‌شود. من با تمام وجودم می‌گویم که به داد کاغذ برسید تا ناشران ما از این بخش خارج نشوند. در این شرایط حساس که باید از کشور دفاع کنیم.

مدیر انتشارات شهراب نقش کتاب‌های دانشگاهی را در پیشرفت‌های بشر انکار نشدنی دانست و گفت: تمام پیشرفت‌های ما مدیون و مرهون کتاب است. کتاب‌های درسی که در ایران چاپ می‌شوند کاملآ به روز هستند و دانشجوی ایرانی، همان مباحثی را می‌خواند که یک دانشجو در آمریکا و اروپا در اختیار دارد. این ساز و کار مناسب دارد از ما گرفته می‌شود. چاپ یک کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای برای ما در حدود ۵۰ هزار تومان هزینه ایجاد می‌کند و این به هیچ وجه قابل قبول نیست. دیگر کسی با این قیمت کتاب را نمی‌خرد و ما هم کتاب را با این قیمت تولید نمی‌کنیم. ما در مقطع حساسی قرار داریم و ترم تحصیلی دانشجویان و دنش‌آموزان در حال آغاز شدن است و آن‌ها نیاز به کتاب دارند، باید حرکتی بزرگ برای جبران این مشکل صورت بگیرد.

تورانیان ادامه داد: ثمره‌ی این اتفاقات چیزی جز به وجود آمدن بازارهای سیاه برای تهیه کتاب نیست. میلیون‌ها دانش‌آموز و دانشجو به دلیل گرانی کتاب با مشکل تهیه آن روبرو می‌شوند. تا امروز ده‌ها ناشر برای واگذاری کتاب‌های خود اقدام کرده‌اند و برخی هم در حال خروج از این صنف هستند. سال‌ها طول کشیده تا یک انتشارات به مرحله‌ی فعلی برسد و تجربیات زیادی بیاندوزد. تعطیلی هر انتشارات‌، خلائی بسیار بزرگی در این قسمت ایجاد می‌کند. بسیاری از ناشران به مولفان جواب منفی می‌دهند و نویسندگان و مترجمان ما هم در میان آسیب‌های زیادی می‌بیند.

عضو هیات مدیره‌ی انجمن ناشران دانشگاهی در پایان گفت: ما نیاز به یک حرکت بزرگ داریم تا از این وضعیت نجات پیدا کنیم و فرهنگ و دانش کشور را هم نجات دهیم.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته