“از همه کسانی که میپرسند چگونه میتوان از او تجلیل کرد٬ ما یک خواهش کوچک داریم: از کسی تجلیل کنید که در خدمت، فضیلت و فروتنی الگو بود. بار دیگر و هنگامی که در یک شب صاف، ماه از فراز آسمان به شما لبخند زد به نیل آرمسترانگ فکر کنید و به او چشمک بزنید.”
و این بود خواسته خانواده “نیل آلدن آرمسترانگ -Neil Alden Armstrong ” فضانورد نامدار آمریکایی و نخستین فاتح کره ماه، که در ۸۲ سالگی درگذشت.
شجاعت، دستاوردهای علمی و خدمات بزرگ نیل آرمسترانگ٬ در زندگی و پس از مرگ او٬ بارها از سوی رهبران و شخصیتهای مهم آمریکا و جهان و دوستداران علم و دانش تجلیل شده است. نیل آرمسترانگ٬ در اواخر دهه ۶۰ میلادی در همان لحظه که به سطح ماه قدم گذاشت “گام کوچک خود به خاک کره ماه” را “گامی بزرگ برای بشریت” نامید. اما آنچه در این سالها از این مرد بزرگ ناشناس مانده، شخصیت فردی و فروتنی اوست؛ همان چیزی که خانوادهاش نیز به آن اشاره میکنند. شاید همین فروتنی و بیمیلی به پولسازی بود که نیل آرمسترانگ را برای همیشه دور از رسانهها و هیاهوی تبلیغات بازرگانی و سیاسی نگه داشت و آنهایی را که چشم طمع به شهرت و محبوبیت او دوخته بودند برای همیشه از این سود محروم کرد. او تنها یک سال بعد از بازگشت از ماموریت “آپولو۱۱” به کره ماه از ناسا جدا شد و به تحقیق و تدریس در مراکز فضایی و دانشگاهها پرداخت و بعنوان “یک فضانورد شجاع و بیپروا و یک انسان عاشق دانش” در تاریخ باقی ماند.
آرمسترانگ پس از سفر حماسیاش به ماه در چند کار تبلیغاتی و چند مصاحبه شرکت کرد اما بعدها حتا از دادن امضا به دوستداران خود هم سر باز میزد و میگفت نمی خواهد با نامش پول ساخته شود. معروف است که چند سال پیش آرایشگر آرمسترانگ حلقهای از موی کوتاه شده او را به قیمت ۳۰۰۰ دلار فروخت، اما فضانورد نامدار او را تهدید کرد که یا این پول را در کارهای خیریه صرف کند یا علیه او به دادگاه شکایت خواهد کرد. این گوشهگیری و فروتنی و کمحرفی مایه پخش افسانههای بسیار در باره او شد. از جمله داستان مسلمان شدن آرمسترانگ که همواره با اخبار ضد و نقیض همراه بود و تا پایان عمرش بدون پاسخ ماند.
سفر فضایی آپولو ۱۱ کار آسانی نبود و انسانهایی آگاه، دانشمند و جان برکف را میطلبید. دشواریها در آن روزها سفر به فضا را چنان ناممکن مینمایاند که در زبان فارسی عبارت “آپولو هوا کردن” رایج شد. برخی هم تا آنجا پیش رفتند که اصل سفر را انکار میکردند. در لحظهای که نیل آرمسترانگ در ۲۱ ژوئیه ۱۹۶۹ پای چپش را از پلکان “عقاب ماه پیما” یا “ایگل” بر سطح کره ماه گذاشت، چشم بیش از پانصد میلیون انسان به صفحه تلویزیون دوخته شده بود تا یک گام بلند تاریخی بشر به دنیایی ناشناس را بطور زنده تماشا کنند؛ صحنهای پر از احساس، هیجان و شگفتی که نتیجه دههها کوشش، پژوهش علمی، آموزش، تمرین و آزمونهای مختلف بود و به آرزوی بشر جامه عمل میپوشاند. گویی در آن سالهای جنگ سرد و دشمنی آشتیناپذیر شوروی و امریکا، یک لحظه همه قلبها در اینسو و آنسوی “پرده آهنین” همزمان میتپید. موفقیت در اکتشافات فضایی در آن دوره به نماد رقابت بین شرق و غرب تبدیل شده بود که هر کدام میکوشید دستاوردهای علمی و تکنیکی خود را برجستهتر و مهمتر به جهانیان نشان دهد.
بعد از پیشرفتهای فضایی شوروی در اواخر دهه ۵۰ و فرستادن “یوری گاگارین – Yuri Gagarin” در آوریل ۱۹۶۱ به فضا٬ آمریکا خواهان سبقت از رقیب خود در این عرصه بود. در همان سال “جان اف کندی” رئیس جمهور وقت امریکا گفت: “من معتقدم که ایالات متحده باید این هدف را به طور جدی پیش روی خود بگذارد که تا آخر این دهه، انسانی را روی کره ماه فرود آورد و او را دوباره به زمین باز گرداند.” گویی پس از گام نهادن نیل آرمسترانگ و همسفرش “باز آلدرین- Buzz Aldrin” به ماه، آمریکا در این رقابت فضایی پیروز شد و دستاوردی بزرگ برای ملت خود حاصل کرد.
تسخیر ماه نگاه بشر را به این سیاره دگرگون کرد و برای برخی دیگر ماه آن موجود رویایی نبود که چهره معشوق در آن دیده میشد. محسوس بودن و زمینیبودن ماه در شعر و در موسیقی و نیز در ادبیات و فرهنگ مردم اثر گذاشت اما از اشتیاق برای بیشتر شناختن کهکشانها نکاست. کنجکاوی برای دانستن در باره این واقعه چندان بالا گرفته بود که برای اولین بار کتاب “سفرنامه آپولو ۱۱” در باره فرود انسان بر ماه نوشته “پیتر راین – Peter Ryan” به فاصله چند هفته و همزمان با غرب در ایران ترجمه و از سوی کتابهای جیبی منتشر و کتابی پرفروش شد. پوستر ویژه نشر این کتاب به فارسی که در قطع بزرگ آماده شده بود در میان دوستداران کتاب و کنجکاوان فتح ماه دست به دست میگشت.
با وجود پخش مستقیم و بازتاب رسانهای قدم گذاردن نیل آرمسترانگ و باز آلدرین به کره ماه که با همراهی “مایکل کالینز- Michael Collins” انجام شد، برخی از منتقدین سیستم سیاسی آمریکا چه در خارج و چه در داخل خاک آن کشور این واقعه را دروغ خوانده و نمایشی تلویزیونی نامیدند، سلاحی که به باور آنها برای پیروزی در جنگ سرد به کار گرفته شد. یکی از مشهورترین این افراد “بیل کی سینگ- Bill Kaysing” مولف کتاب “ما هرگز به ماه نرفتیم” بود. او باور داشت که آمریکا در سال ۱۹۶۹ به هیچوجه امکانات تکنیکی سفر به ماه را به دست نیاورده بود. علاوه بر آن او و همفکرانش این سوال را مطرح میکردند که چگونه پرچم آمریکا در ماه کوبیده شده و در خلاء به اهتزاز در آمد. نظریه کی سینگ و دیگران که میگفتند مدارکی برای اثبات ادعایشان در دست دارند این بود که صحنههای فرود بر ماه در محلی متعلق به ناسا در نزدیکی سان فرانسیسکو بازسازی شده و کارگردان آن “استانلی کوبریک” بوده است. این باور بخصوص وقتی دوباره قوت گرفت که ناسا اعلام کرد اصل نوارهای فیلمبرداری از فرود در ماه را گم کرده است. فروش وسیع کتاب بیل کی سینگ در دهه هفتاد و پس از آن نشان میدهد که افکار عمومی آمریکا تحت تاثیر این باورها قرار میگرفت. طبق آمار بعد از پخش یک فیلم مستند در این باره، ۳۰% مردم آمریکا به ماموریت موفقیتآمیز آپولو ۱۱ شک کرده بودند. گفته شده که یکی از مدافعین نظریه جعل فرود بر ماه در سال ۲۰۰۳ از باز آلدرین، همراه آرمسترانگ در سفر ماه خواست به کتاب مقدس سوگند یاد کند که واقعاً به ماه پا گذاشته است. اما آلدرین در مقابل چنان عصبانی شد که در سن ۷۲ سالگی او را با مشتی محکم نقش زمین کرد.
بعد از گسترش اینترنت بار دیگر نظریههای شک برانگیز در مورد فرود به ماه قوت گرفت ولی همه اینها هیچگاه از محبوبیت نیل آرمسترانگ که دل در گرو کنکاشهای فضایی داشت نکاست. او به تازگی گفته بود ماموریتها و پژوهشهای فضایی آمریکا در کهکشان باید ادامه یابد و تاکید کرده بود اگر از او بخواهند حاضر است بعنوان اولین انسان به کره مریخ اعزام شود، گویی او چون سربازی وفادار همیشه در خط مقدم برای ماموریت در فضا آماده بود.
منبع: جدیدآنلاین
Iran indicated on Monday it might allow diplomats visiting Tehran for this week’s Non-Aligned Movement (NAM) summit to inspect the Parchin military base, which U.N. nuclear experts say may have been used for nuclear-related explosives tests.
When asked about the possibility, Deputy Foreign Minister Mohammad Mehdi Akhoundzadeh said: “Such a visit is not customary in such meetings … However at the discretion of authorities, Iran would be ready for such a visit,” the Iranian government-linked news agency Young Journalists Club reported.
The tentative offer was made just three days after the International Atomic Energy Agency (IAEA) again requested access to Parchin for its inspectors at a meeting in Vienna.
Iran is hosting the NAM summit, which ends on Friday, at a time when the West is trying to isolate the Islamic Republic over suspicions it is seeking a nuclear weapons capability. Tehran says its atomic program has only peaceful aims.
Any visit to Parchin by NAM representatives would do little to calm Western concerns or those of the IAEA whose talks with the Iranians ended on Friday without agreement.
The U.N. body suspects that Iran has conducted explosives tests in a steel chamber at Parchin relevant for the development of nuclear weapons, possibly a decade ago.
Citing satellite pictures, Western diplomats say they believe Iran in recent months has been cleansing the site where the experiments are believed to have taken place of any evidence of illicit nuclear activity.
The IAEA is voicing growing concern that this would hamper its investigation if it ever gained access to Parchin.
Last week diplomatic sources said Iran had covered the building believed to house the explosives chamber with a tent-like structure, fuelling suspicions about a clean-up there.
Iran says Parchin, a vast, sprawling complex southeast of Tehran, is a conventional military facility and has dismissed allegations about it as “ridiculous”.
Monday’s Iranian media report did not make clear whether the NAM diplomats would be able to visit the location in Parchin which the IAEA wants to see or only other areas of the complex.
Akhoundzadeh said U.N. Secretary-General Ban Ki-moon, who is due to attend the NAM summit later in the week, might be able to visit Iran’s nuclear sites.
“At the discretion of officials of the Islamic Republic of Iran, there is also the possibility of a visit by the U.N. Secretary General to our country’s nuclear centers,” YJC quoted Akhoundzadeh as saying.
He said Ban would visit Isfahan, but did not say whether he would go to a uranium processing site near the Iranian city.
U.N. officials were not immediately available for comment.
In early 2011, Iran invited Vienna-based diplomats to tour its nuclear facilities, an offer dismissed by Western states as a ploy by Tehran to appear to show openness while still refusing to give IAEA experts the kind of access they need.
(Reuters)
US justice officials are checking whether a German unit of the Italian banking group UniCredit did deals with Iran that would have violated US sanctions, Italian press reports said on Monday.
“UniCredit is included on a list of international banks under investigation for having avoided sanctions imposed by the United States against Iran,” the daily Corriere della Sera said.
“The New York prosecutor, the Justice Department and the Treasury are probing UniCredit at the moment,” it added.
Another newspaper, La Stampa, said US authorities were checking “certain activities by the German bank HypoVereinsbank (HVB), which was bought by UniCredit in 2005.”
UniCredit said that “this affair is not new,” and that information on US probes had already been published in its annual report for 2011.
If found to have skirted sanctions, the Italian bank could face stiff US fines or possibly lose its US banking license however.
The British bank Standard Chartered has settled allegations that it helped Iranian clients dodge US sanctions, by paying a fine of $340 million to a New York State financial watchdog.
(AFP)
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران گفته است که به دلیل تحریمهایی که آمریکا علیهاش اعمال کرده است، به دنبال شکایت از وزارت خزانهداری آمریکاست.
به گزارش بیبیسی، سرلشکر حسن فیروزآبادی گفت: “میخواهم از وزارت خزانهداری آمریکا شکایت کنم که چرا با خدمت انساندوستانه و تلاش برای امنیت ملی و استقلال ایران مخالفند و آن را جرم میدانند.”
او گفت: “من یک پزشک و عضو هیات علمی دانشگاه هستم و تمام سالهای عمرم را در تحقیقات علمی و اقدامات بشردوستانه و صلح جهانی سر کردهام.”
وزارت خزانهداری آمریکا ۲۲ آذر سال گذشته اعلام کرد که حسن فیروزآبادی، فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح ایران و عبدالله عراقی، معاون نیروی زمینی سپاه پاسداران ایران را تحریم کرده که به معنی مسدود کردن اموال این دو نفر در آمریکا، منع ورودشان به این کشور و ممنوعیت معامله اتباع آمریکا با آنهاست.
اما آقای فیروزآبادی در توضیح سابقه فعالیتهای خود گفته است که پس از خدمت در جهاد سازندگی، در جمعیت هلال احمر ایران به فعالیتهای پزشکی و امداد مجروحان جنگ (ایران و عراق) مشغول بوده است.
او فعالیت در بخش امور دفاعی نخستوزیری، فعالیتهای مهندسی و صنعتی و مسئولیت بهداشت و درمان ستاد جنگ، مسئولیت ستاد پناهگاهها و کاهش آسیب به خانوادهها در دوران جنگ (ایران و عراق) و ساماندهی نیروهای نظامی ایران را از دیگر سوابق فعالیتهای خود اعلام کرد.
او با محکوم کردن تحریمهای آمریکا علیه خود گفت: “آمریکا باید در برابر افکار عمومی جهان پاسخگوی این اقدام غیرعقلانی ناموجه و غیرمستند خود باشد.”
گزارش شده است که تحریم آقای فیروزآبادی براساس دستورالعمل اجرایی سپتامبر ۲۰۱۰ باراک اوباما انجام شده است.
این دستورالعمل با هدف مجازات مقاماتی صادر شد که در سرکوب معترضان به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران و وقایع پس از آن نقش داشتند.
آمریکا در مهر سال گذشته، هشت مقام دولتی، نظامی و امنیتی دیگر ایران را به فهرست افراد تحت تحریم خود اضافه کرد.
این اقدام اعتراض رسمی دولت ایران را به دنبال داشت و حتی نمایندگان مجلس این کشور طرحی را برای تحریم و تعقیب ۲۶ مقام آمریکایی ارائه کردند.
آنها گفتند که این افراد هم ناقض حقوق بشر بودهاند و برخی از آنها در قاچاق مواد مخدر یا حمایت از تروریسم دست داشتهاند.
به دنبال ناآرامیهای پس از آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ کشورهای عضو اتحادیه اروپا هم تحریمهایی را علیه چندین مقام ایرانی به دلیل نقض حقوق بشر تصویب کردند.
رئیس سازمان انرژی اتمی ایران به نشست اخیر در مورد برنامه اتمی این کشور و ادعای نصب سانتریفوژهای جدید در تأسیسات فردو واکنش نشان داد. به گفته فریدون عباسی نیمی از گزارش آژانس در مورد برنامه هستهای ایران “اضافه” است.
به گزارش دویچهوله، فریدون عباسی، رئیس سازمان انرژی هستهای ایران، روز یکشنبه (۲۶ اوت/ ۵ شهریور) به خبرنگاران گفت که جمهوری اسلامی خواهان ادامه مذاکرات با آژانس بینالمللی انرژی هستهای است.
روز جمعه (سوم شهریور) تازهترین نشست نمایندگان دو طرف در وین، پایتخت اتریش برگزار شد. هرمان ناکارتس، رئیس هیئت مذاکرهکننده با ایران، در پایان این جلسهی هفت ساعته، از پابرجایی “اختلافهای بنیادین” و عدم حصول توافق سخن راند. علی اصغر سلطانیه، نمایندهی جمهوری اسلامی در آژانس، در مقابل از “پیشرفتهایی” در گفتوگوهای یادشده خبر داد.
به اعتقاد رئیس سازمان انرژی هستهای جمهوری اسلامی مذاکرات با آژانس «بر مبنای حقوق» ایران و «در چارچوب وظایف آژانس» انجام میشوند: «ما خواهان قطع مذاکرات نیستیم، استدلالهای قوی داریم، افراد مذاکرهکننده ما افرادی قوی و آگاه به مسائل تخصصی در این زمینه هستند [...] در این چارچوب تا زمانی که آژانس بخواهد ما مذاکره میکنیم».
عباسی برنامه هستهای ایران را “شفاف” ارزیابی کرد و افزود که نمایندگان آژانس کافی است “دو ساعت” قبل از انجام بازرسی به جمهوری اسلامی اطلاع بدهند تا مقدمات حضورشان در تأسیسات مورد نظر فراهم شود: «هر موقع هم خواستهاند آمدهاند و آمار تولید و تعداد سانتریفوژها و مسائل مرتبط با آن در گزارش آژانس بیان شده و مشخص است».
فریدون عباسی در بخش دیگری از سخنان روز یکشنبه خود گفت: «البته آنها [آژانس] نیز باید استدلال کافی برای بازدید از مناطقی که میگویند داشته باشند یا درباره مطالبی که میگویند باید ادله کافی بدهند تا ما قانع شویم».
اشارهی عباسی ظاهرا به سایت نظامی پارچین در جنوب شرقی تهران است. آژانس بینالمللی انرژی اتمی از ماهها پیش خواستار دسترسی فوری و بدون قید و شرط به تاسیسات پارچین شده است. راهیابی بازرسان آژانس به این تأسیسات از قرار یکی از محورهای اصلی نشست روز جمعه در وین بوده است.
بر اساس برخی گزارشهای امنیتی، در این پایگاه نظامی آزمایشهای صورت گرفته که میتواند با ساخت چاشنی انفجاری برای موشکهای حامل کلاهک اتمی مرتبط باشد. آژانس ایران را متهم میکند که از ابتدای سال جاری میلادی سرگرم پاکسازی تاسیسات پارچین است. تصویرهای ماهوارهای که موسسه علوم و امنیت بینالمللی منتشر کرده نشان میدهد که بخشی از عمارتهای پایگاه پارچین تخریب شده و خاک بخشهایی از محوطه جابهجا شده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، در تازهترین تصویرهای ماهوارهای پوشش صورتیرنگی پیداست که قسمتهایی از محوطه پایگاه پارچین را پوشانده است.
ایران سایت پارچین را منطقهی نظامی میداند که بازرسی از آن در چارچوب توافقات جمهوری اسلامی و آژانس بینالمللی انرژی هستهای نیست.
البته برخی از کارشناسان غربی هم معتقدند که ایران با عمدهکردن مسئله تاسیسات پارچین قصد منحرفکردن افکار عمومی از دیگر فعالیتهای “مشکوک” خود را دارد. بر این اساس یافتن رد مواد رادیواکتیو با تخریب عمارتها و انتقال خاک آنها به چند صد متر آن طرفتر همچنان ممکن است.
برخی از ناظران هم اعتقاد دارند آزمایشهای انجام شده در پارچین به حدود یک دههی پیش مربوط میشوند و ایران فرصت کافی برای پاکسازی این تاسیسات را داشته است.
خبرگزاری رویترز در روزهای اخیر از نصب “صدها” سانتریفوژ جدید در تأسیسات هستهای فردو خبر داده بود. رئیس سازمان انرژی هستهای ایران در واکنش به این خبر گفت، «ما ترجیح میدهیم که مطالب در این ارتباط از طریق کانال بازرسان آژانس اطلاع داده شود». به گفتهی عباسی شمار سانتریفوژهای جدید به اطلاع آژانس بینالمللی انرژی اتمی میرسد و این نهاد پس از تأیید، شمار دستگاههای جدید را در گزارش خود اعلام میکند.
به اعتقاد فریدون عباسی، علاوه بر این نیمی از گزارش یوکیو آمانو، رئیس ژاپنی آژانس بینالمللی انرژی هستهای «به اذعان کارشناسان اضافه بود و مبنای حقوقی، قانونی و کارشناسی نداشت».
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از فریدون عباسی نوشت: «تمام فعالیتهای ما شفاف بوده، مشکلی با بازرسی آژانس نداریم، همکاریهای لازم را داشته و خواهیم داشت و مناسب است که آنها مدارک لازم در ارتباط با گزارش سالانهشان را ارائه دهند تا ما بررسی کنیم و به نتیجه برسیم».
رئیس سازمان انرژی هستهای جمهوری اسلامی بار دیگر آژانس را به تأثیرپذیری از “سرویسهای خارجی” متهم کرد.
بحث جنگ دست کم از سال 1384 تا کنون در سپهر سیاسی ایران مطرح است؛ اگر چه ریشه های دورتری نیز دارد. تقریبا در این 7 سال نمی شود هفته ای را یافت که خبری و یا تحلیلی در این خصوص در رسانه های داخلی و خارجی و مباحث گروه های سیاسی طرح نشده باشد. البته به موازات شدت یافتن و یا فرو کش کردن بحران هسته ای، این مباحث نیز دچار قبض و بسط شده است.
به نوعی می شود گفت سایه جنگ احتمالی از ناحیه اسرائیل و آمریکا به نحو مستمر بر فراز آسمان ایران وجود داشته است. در این میان جنگ روانی و کارزار تبلیغاتی از سوی دول خارجی و یا کارگزاران حکومت نیز فضا را تشدید کرده است. همچنین نیروهای سیاسی که بر مبنای اهداف سیاسی خود اعم از موافقت و یا مخالفت با حمله نظامی خارجی و یا روشنفکران هویت طلبی که به دنبال تحکیم باورهای خود و منزلت همیشگی بخشیدن به احکام کلیت گرای خود هستند، بر این تنور دمیده و می دمند. این برخوردها به همراه موضع گیری های ایدئولوژیک باعث شده است تا موضوع جنگ احتمالی علیه حکومت ایران از جایگاه واقعی خود خارج شده و تحت الشعاع نزاع های سیاسی و ایدئولوژیک قرار بگیرد.
از این رو فضای معطوف به جنگ احتمالی از حالت طبیعی بیرون می آید. همچنین در اثر ایجاد حاشیه های غیر مفید، مخالفت فعال و موفقیت در جلوگیری از جنگ با دشواری روبرو می گردد.
شکاف های سیاسی موجود، تجمیع نیروها در یک ائتلاف گسترده در مخالفت فعال با جنگ را با تنگناهای جدی مواجه ساخته است. وقتی مخالفت یا جنگ دستخوش رقابت های سیاسی و رویارویی های نظری و ایدئولوژیک می شود و عده ای می خواهند با بهره برداری از این مساله مخالفان سیاسی شان را تخریب نمایند و یا بحث جنگ را تبدیل به فرصتی برای ارتقاء گفتمان و موقعیت سیاسی خود نمایند، فضا غبار آلود می شود و در نتیجه سنجش عمل درست در مواجه با این تهدید با مشکل مواجه می گردد. پیامد این برخورد، بزرگنمایی پیرامون خطر وقوع جنگ و یا ارزیابی های غلط است.
شیوه موثر در مواجهه با شعله های ویرانگر جنگ، نیازمند تبیین واقع بینانه مسائل، رصد کردن دقیق حوادث بر مبنای داده های مستند و معتبر و اجتناب از پیش داوری است و گرنه پسامد تحلیل های غلط که در واقعیت رخ نمی دهند و هراس افکنی بی مورد در این خصوص، حساسیت زدایی در افکار عمومی خواهد بود.
وقتی هشدارهای پیاپی نشانی در زمین واقعیت پیدا نمی کنند و در شرایطی که برخی از گمانه زنی ها از وقوع جنگ در روزها و یا هفته های آتی سخن گفته، اما در گذر سال ها چنین رویدادی خوشبختانه روی نداده، طبیعی است که مردم بی اعتماد می شوند. تاثیر منفی این بی اعتمادی نصیب اصل هشدار پیرامون جنگ می شود. تبیین درست مسئله و آگاه کردن مردم و جامعه نسبت به خطر جنگ و هشدار دادن های به هنگام، یکی از ساز و کار های اصلی دفاعی و بازدارنده جامعه است.
دیدگاه هایی هستند که مسئله جنگ را از منظر برنامه ها، مواضع، پتانسیل ها و خطوط قرمز بازیگران منطقه ای تحلیل نمی کنند؛ بلکه آن را امری فرا تحلیلی می پندارند که بر اساس داوری های ایدئولوژیک باید آن را به داوری نشست.
بخشی از آنها جنگ را تصمیم قطعی دولت های غربی می دانند که بر مبنای برنامه طولانی مدت و ضربه زدن به مردم و کشور ایران طراحی شده و وقوعش قطعی است و بخش دیگر، جنگ به صورت محدود و یا نامحدود را خواست و تصمیم تغییر ناپذیر مقامات جمهوری اسلامی تفسیر می نمایند. این ارزیابی های غیر کارشناسی و مبتنی بر پیشگویی های تقدیر گرایانه چون حجاب عمل کرده و مجال شناخت درست از فضا را نمی دهد و چشمان جامعه را از مشاهده صحیح محروم می سازد و در عین حال جامعه و میهن را در موقعیت انفعالی قرار می دهد که گویی هیچ توان و پتانسیلی برای جلوگیری از جنگ مقدر وجود ندارد و در عمل راهی جز تسلیم در برابر بازی طرفین درگیر باقی نمی ماند!
توجه به مدیریت درست هشدار، حساس سازی منطقی، واقع بینی و آگاهی بخشی در خصوص جنگ احتمالی، نقشی کلیدی در بازدارندگی نیروهای اجتماعی و سیاسی ایران و مکانیزم دفاعی جامعه خواهد داشت
وقتی اخبار و مستنداتی فاش می شود که نادرستی این برخوردهای مطلق انگارانه را نشان می دهد، افکار عمومی نسبت به مباحث مربوط به جنگ بی تفاوت می شود. تکرار بحثهای قدیمی بدون آنکه تطابقی با واقعیت داشته باشد، برای توده مردم تداعی گر چوپان دروغگو است. آنها فکر می کنند همانطور که پیش بینی های قبلی و هشدارهای شدید درست از کار در نیامد، این بار نیز چنین خواهد شد.
این مساله یکی از جدی ترین نقاط آسیب کنش های معطوف به جلوگیری از جنگ است. فعالیت نیروهای اجتماعی مخالف وضع موجود و پدیدار شدن چشم انداز امیدوار کننده در خصوص گذار به دموکراسی در ایران یکی از موثرترین رویکردهایی است که می تواند جلوی غرش توپ ها و پرواز موشک ها در آسمان میهن را بگیرد.
بنا بر این برخورد مسئولانه و پرهیز از بهره برداری های سیاسی امری مهم در حفظ حساسیت افکار عمومی نسبت به بروز جنگ احتمالی است. در این راستا نیاز است که هشدار ها به صورت منطقی مدیریت شوند که نه حالت بزرگ نمایی پیدا کنند و نه اینکه غافل شده و آرامش کاذب به مردم بدهند.
گسترش ترس پیرامون جنگی که هنوز قطعیت ندارد، مطلوب حکومت نیز است تا به این بهانه اذهان را به سمت دشمن خارجی معطوف کرده و تداوم فضای پلیسی و شرایط خاص را توجیه نماید. به نظر می رسد اغراق در خصوص جنگ و تبعات ویرانگر آن بخشی از مهندسی دستگاه امنیت کشور برای تداوم اختناق و زمینگیر کردن نیروهای جامعه مدنی و اپوزیسیون است.
دیگر خطر بزرگ نمایی و هراس افکنی مستمر، نتیجه معکوس آن در تسلیم شدن مردم در برابر جنگ و انتظار زودتر رسیدن آن با هدف خلاصی است. وقتی مرتب از خطرات و نتایج ویرانگر جنگ داد سخن سر داده شود و ذهنیت مردم بمباران گردد و هر روز اعلام شود که به زودی جنگ رخ می دهد، با توجه به فضای سنگین اضطراب و نا امنی حاکم، افکار عمومی برای رهایی از این فشار خرد کننده به نقطه ای می رسد تا هر چه زودتر جنگ احتمالی رخ بدهد و بدین ترتیب از شر آن انتظار طاقت فرسا خلاص گردد.
قرار داشتن در وضعیت انتظار و طولانی تر شدن آن به مراتب سختی بیشتری را متوجه مردم می نماید. همانگونه که در بسیاری مواقع ترس از خطر از خود خطر برای انسان دردناک تر است. تصور کنید فردی مرتب مواجه با تهدید شکنجه است و بازجو به شکل مداوم برای وی توصیف می کند که چگونه و با چه روش هایی وی را شکنجه خواهد کرد و دردها و آسیب هایی که او می بیند را به شکل پیوسته در گوشش توصیف کند. تداوم این وضعیت فرد را به جایی می رساند که تحمل شکنجه برایش آسان تر از تداوم وضع موجود می شود و ترجیح می دهد تا هر چه زودتر شکنجه فرا برسد تا از این فشار طاقت فرسا خلاصی یابد. ضرب المثل “مرگ یک بار، شیون یک بار” به خوبی روشن کننده این وضعیت است.
غلط نیست اگر بگوئیم همین مکانیزم رفتاری در خصوص واکنش جامعه به استمرار بزرگ نمایی خطر جنگ و تهدید آن نیز تطبیق نماید؛ به خصوص وقتی در کوتاه مدت، جنگ قطعی نیست و احتمال وقوع آن کم است.
البته ممکن است جنگ طلبان و اراده های داخلی و خارجی که به هر دلیلی منافعی در جنگ دارند بخواهند تعمدا با راه انداختن کارزارهای روانی، مکانیزم دفاعی جامعه ایران را مختل نمایند تا در زمان موعود ضربه کاری را وارد سازند؛ اما رصد کردن مواضع حکومت و دولت های خارجی نشان می دهد هیچ یک تا کنون تصمیم قطعی برای جنگ نگرفته اند؛ بلکه جنگ پسامد نامطلوب خطای محاسبه و یا به بن بست کشیده شدن مصالحه اتمی خواهد بود.
توجه به مدیریت درست هشدار، حساس سازی منطقی، واقع بینی و آگاهی بخشی در خصوص جنگ احتمالی، نقشی کلیدی در بازدارندگی نیروهای اجتماعی و سیاسی ایران و مکانیزم دفاعی جامعه خواهد داشت. هر نوع افراط و تفریط به نتایج مهلکی ختم می گردد که چه بسا جبران ناپذیر باشند.
در قصهی قبل گفتم کرونوس چون خبردار شده بود که به دست یکی از فرزندانش سرنگون خواهد شد، همهی آنها را به محض تولد میخورد. اما زنش، رئا آخرین بچه را پنهان کرد و به جای او تکه سنگی را در قنداق پیچید و به زئوس داد که او هم نفهمید و خورد و به این ترتیب زئوس نجات یافت. زئوس بعد از اینکه در جزیرهی کِرِت بزرگ شد خواست از پدرش انتقام بگیرد اما دید که حریف آن غول بی شاخ و با دُم نمیشود و به همین خاطر منتظر فرصت ماند تا دمار از روزگار او درآورد. البته من این بخش آخر را این طور رُک وخودمانی برایتان نگفتم و به جایش گفتم که زئوس گفت “گذشت از بزرگان است” اما حتما شما که گذشتهای بزرگان را زیاد دیدهاید متوجه منظور اصلی شدید.
زئوس در راستای همان بزرگی از متیس[1] دختر اقیانوس یاری خواست و او، با اینکه پزشک یا آشپز رستوران نبود، چیزی به زئوس داد که هر کس آن را میخورد هرچه پیش از آن خورده بود را بالا میآورد. زئوس آن معجون را پنهانی در شراب پدر ریخت و کرونوس هر آنچه خورده بود را بالا آورد. در میان بالاآورده شدهها، خواهر و برادرهای زئوس هم بودند که صحیح و سالم داشتند با سنگی که به جای زئوس بلعیده شده بود بازی میکردند و هی از همدیگر میپرسیدند «این داداش ما چرا اینقدر سِفته؟»
زئوس تمام ماجرا را به آنها گفت و از آنها یاری خواست تا کرونوس را به سزای اعمالش برسانند. خواهر و برادرهای زئوس، یعنی هستیا[2] و دیمیتر[3] و هرا[4] و هادس[5] و پوسیدون[6] که مثل زئوس در دامان پرمهر مادربزرگ و پریهای مهربان تربیت نشده بود و طبعا در جریان امور هم نبودند در جواب زئوس گفتند «لذتی که در عفو هست در انتقام نیست». زئوس وقتی این را شنید خیلی عصبانی شد و میخواست کتککاری راه بیندازد اما بعد با خودش فکر کرد اگر در همان هنگام خواهر و برادرهایش بفهمند چه لذتی در انتقام هست ممکن است کار به جاهای باریک بکشد. این بود که از خیر جنگ و دعوا گذشت و بنا را گذاشت به مذاکره و به آنها فهماند که با رساندن کرونوس به سزای اعمالش خودشان هم میتوانند به جایگاه او، یعنی سلطنت آسمانها و زمین برسند. اینطوری بود که بدون هیچ خشونتی خواهران و برادران همگی به این نکته رسیدند که فوائدی که در انتقام هست در عفو نیست. و از آنجاییکه که یونانی ها و به تبع آنها خدایانشان خیلی عقلگرا بودند، فایده را بر لذت ترجیح دادند و از همان لحظه نبردشان را بر ضد کرونوس آغاز کردند.
وقتی نبرد علنی شد، بیشتر تیتانهای قلتشن به هواداری کرونوس درآمدند. زئوس در عوض به تارتاروس رفت و زندانیها را آزاد کرد. همان طور که قبلا برایتان گفتم این تارتاروس زیرزمین امنیتی، یعنی زندان و شکنجهگاه مخوفی بود که از آغاز پیدایش نظام هستی ساخته شده بود و قاعدتا در هر نظامی ارزش خاصی داشت. این جور زندانها معمولا در اواخر عمر یک نظام خالی میشوند اما در عوض در اوایل نظام بعدی پرتر از قبل میشوند. این رسم مال امروز و دیروز نیست و حتی خدایان هم به آن عمل می کردند.
زئوس سیکلوپها و هکاتونکریها را از آنجا آزاد و همپیمان خود کرد. اینها جزو گیگانتها محسوب میشدند که در واقع خواهران و برادران تیتانها، و همگی فرزندان زمین و آسمان بودند، اما بینشان شکرآب بود. گیگانتهایی که به جبههی زئوس پیوستند اکثرا از تیر و طایفهی سیکلوپها و هکاتونکریها بودند که زور بازو و شقاوت تیتانها را نداشتند اما در عوض کلهشان کار میکرد و اهل صنعت بودند.
آنها برای زئوس آذرخش را اختراع کردند که با آن رعد و برق بر سر دشمنانش میبارید و برای پوسیدون نیزهی سه سری ساختند که با آن می توانست دریا را برآشوبد و دشمنانش را غرق کند. کلاهخودی هم برای هادس ساختند که تا آن را به سر میگذاشت نامرئی میشد و به این ترتیب میتوانست بی آنکه دیده شود با تیتانها بجنگد.
نبرد بزرگ دهسال طول کشید در این مدت کوههای زیادی جابجا و جنگلهای فراوانی سوختند. زمین نابارور شد و رودها و دریاها به جوش آمدند. یک انقلاب واقعی…[7]! و سرانجام کرونوس و تیتانهای همدستش از زئوس و یارانش شکست خوردند و از آسمان به زیر کشیدهشدند.
حالا وقت جبران مافات و پر کردن دوبارهی تارتاروس بود. زئوس شکست خوردگان را در تارتاروس به بند کشید و چندی بعد ارواح شریر را برای شکنجهی آنها به اعماق زمین فرستاد.
[7] متاسفانه در آن زمان گیگانتها به فکر ساختن دستگاه آپارات و به تبع آن سالن سینما نیفتادند و در نتیجه امکان آتش زدن سینما با تماشاچیهای داخل آن برای هیچکدام از طرفین دعوا پیش نیامد. با اینحال عموم تاریخ نگاران و اسطورهشناسان و خداشناسان و انقلابنگاران معتقدند که با توجه به تلاش طرفین در نابود کردن هر چیزی که ممکن بود به درد کسی بخورد، آن واقعه یک انقلاب واقعی بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر