-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 08/22/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/5/31

کیوان
لابیرنت

عروسی بود. زیر همین آسمونِ کبود، دیشب، دختر و پسری دست هم رو گرفتند و رفتند تا زندگی‌ای رو شروع کنند. تا خودشون رو تجربه کنند. با هم بودن‌ و حس‌های خوب مشترک بودن رو. خوشبخت بشن به‌همین وقت عزیز!

مجلس بَزمی بود. مجلس رقصی بود. گوشه‌ی حیاط، میز و نیمکتِ چوبی‌ای بود. شیشه‌ها و لیوان‌های یک‌بار مصرف پُر و خالی می‌شد. ماست، زیتون، چیپس، سالاد ماکارونی، کالباس و آب‌میوه‌های تُرش و شیرین، میز رو تزئین کرده بود و دی‌جی نمی‌دونم چی‌چی صداش رو کلفت و نازک می‌کرد، بالا و پایین می‌پرید و می‌گفت: حالا دست!

و آدم‌ها دست می‌زدند. دختر و پسرهایی که همه زوج بودند و حلقه‌های دستِ چپ‌شون رو تا جایی کنار لوسترهای روشن و نزدیکِ سقف بالا برده بودند خوشحال از این همه نور و رنگ و رقص، شاد بودند، دست می‌زدند. می می‌زدند، گاه‌گاهی به لب و گونه‌های هم نوک می‌زدند. دست هم رو می‌گرفتند و دور هم می‌چرخیدند و من تنها نشسته بودم روی یکی از همین صندلی‌هایی که حتماً امروز صبح ده‌تا ده‌تا، تا شده و روی هم چیده شده و آقایی با سیبیل‌های بلند و کلفت داره همین الان اون‌ها رو پُشت نیسان آبی رنگش بار می‌زنه و خوشحال از دیدنِ این همه آدم شیک و تمیز و خوش‌پوش، آرزوهای خوب خوب برای این دو زوج جوون و زوج‌های دیروز و پریروزی که میدون رقص رو فتح کرده و حاضر نبودند لحظه‌ای عقب بشینند می‌کردم.

آدم‌های نشسته توی کنجِ تاریکِ حیاط از سیاست می‌گفتند. از فوتبال. از المپیک. از گرفتن زیر دو خم و بزرگ‌ترها از بازار ارز و طلا، از گرونی خونه و اجاره مسکن‌ و گروه ارکستر همچنان لاینقطع نعره می‌زد، داد می‌زد، دوره می‌کرد همه‌ی ترانه‌هایی رو که روزی باهاش عاشقی کرده بودیم.

روزنامه‌ای چاپ نشد دیروز، تعطیل بود، ولی من تک و تنها، کنار استخرِ گود و خالی حیاطِ خونه به آمارِ بالای طلاق این مملکت فکر می‌کردم. به زندگی‌های تیکه‌تیکه شده‌ای که مثل دسته گل عروس توی لحظات پایانی آخر شب، وقتی پَرت می‌شه معلوم نیست سرنوشتش چی می‌شه و چه جوری پَرپَر می‌شه، به آدم‌هایی که بعد از جدایی به‌‎سختی دوباره آدم می‌شن. جسم‌شون یک ور می‌ره و روح و روان‌شون هزار ور.

نیم ساعت بعد، وقتی دستم رو دراز کردم تا کفگیر برنج رو خالی کنم روی دو سه تیکه جوجه‌کباب سرخ شده‌ی توی بشقاب چینی سفید، میون اون همه آدم خوشبخت، جای حلقه‌‌ی یکی از انگشت‌های دست چپم بدجوری توی ذوق می‌زد. دی‌جی دوباره داد ‌زد «حالا دست!» و من دست چپم رو فرو کردم توی جیب شلوار مشکلی راه‌راه‌م تا وصله‌ی ناجوری نباشم میون اون همه آدم جور خوشبخت.


 
 

1391/5/31

 

پویا نعمت‌اللهی
خیال خواب

 این روزها فضای وبلاگستان دچار یک رخوت و سستی و  بی‌حالی شده است.

قبول دارم که خیلی‌ها (مثل خود من)‌ به روزمرگی رسیده‌اند و حوصله‌ی هیچ چیزی را ندارند.

قسمت زیادی به این خاطر است که جوّ  تهدید در همه‌‌ی عرصه‌های مجازی رخنه کرده است. دیدم که حتی وبلاگ‌های کاملاً ادبی هم فیلتر شده‌اند (به دلایل نامعلوم) که البته همین مسائل باعث می‌شود بیش‌تر وبلاگ‌نویس‌ها از طرح مسائل جدی و شبهه‌افکن پرهیز کنند (اصلاً مگر ادبیات می‌تواند شبهه‌برانگیز باشد).

در کنار آن، باید به محیط پرتنش و سوءتفاهم‌‌آور هم اشاره کنیم.

تا کسی چیزی می‌نویسد، بلافاصله بقیه به خودشان می‌گیرند و  ناراحت می‌شوند و تهدید می‌کنند و  در پی یافتن مصداق می‌گردند.

برخی‌ها هم عطای این فضاهای مجاز‌ ِ مجازی  را به لقایش بخشیده‌اند و به جرگه‌ی «فیس‌بوکی‌ها» پیوسته و خیال خودشان را راحت کرده‌اند که اگر قرار است چیزی بنویسند و فیلتر شوند، بهتر است یک‌راست به یک محیط معتبر فیلتر‌شده بروند و صد البته که اعتبار همین فیس‌بوک لعنتی فیلتر‌شده از خیلی سایت‌های مجاز بیش‌تر است.

یادم هست چندین سال قبل بود که این فضای وبلاگی از شور و نشاط خیلی زیادی برخوردار بود. از درددل‌ها تا  بازی‌های وبلاگستانی و خیلی فعالیت‌های دیگر که  انگیزه‌های فراوانی برای حضور در این وبلاگ‌ها به‌وجود می‌آورد.

اما امروز، شرایط خیلی تغییر کرده است. دلایل‌اش را هم که همه‌ی ما می‌دانیم. با این وجود خیلی‌ها هستند که فعالیت در این فضای محدود و مجاز فعلی را به فعالیت در فیس‌بوک و امثال آن ترجیح می‌دهند (مثل خود من). بنابراین باید دنبال راه‌کارهایی گشت که بتواند شادابی را دوباره به همین فضای محدود برگرداند.

اگر یادتان باشد، بازی‌هایی در وبلاگستان راه می‌افتاد که اتفاقاً همه از آن استقبال می‌کردند (مانند بازی «شب یلدا» که همه را مجبور می‌کرد تا پنج تا از  آرزوهایشان را برای مخاطبان فاش کنند و  چند تا بازی مشابه).

خوبی این بازی‌ها در این است که به محض شروع، بلافاصله به صورت تصادعدی رشد می‌کنند. من فکر می‌کنم یکی از راه‌های بازگشت نشاط به این وبلاگستان، می‌تواند راه‌انداختن یک بازی وبلاگی باشد. هرکسی می‌تواند پیشنهادی برای نوع بازی بدهد. مهم این است که همه وارد آن بازی شوند.

پیشنهاد من این است که یک بازی راه بیندازیم بدین ترتیب که بیاییم و از کتاب‌ها و فیلم‌هایی نام ببریم که به دیگران امانت دادیم، اما در نهایت سیاه‌پوش آن‌ها شدیم! یعنی کتاب‌ها و فیلم‌هایی که امانت دادیم اما هرگز به ما برگردانده نشدند.

ای‌کاش می‌شد دوستان درباره‌ی این بازی نظر می‌دادند و در صورت قبول، دوستان‌‌شان را به بازی دعوت می‌کردند و  یک موج شاد و  معنی‌دار پدید می‌آمد و  اندکی از این محیط سنگین و کشدار، خلاص می‌شدیم.

* تیتر از سی‌میل


 
 

1391/5/31

 

زهرا

* روزی که دایی رو سپردیم به خاک هنوز ماه رمضون بود، ما عادت داریم برای فوت کرده ها غذا زیاد خیرات کنیم، میگن خیرش بهش میرسه، برای همین برای شام غریبان غذا زیاد درست کردن. بعد اینکه مهمونها رفتن، تقریبا ۳۰ کیلو از برنجی که پخته بودن زیاد اومد. خانمی که همسایه دایی بود گفت که یک منطقه کارگر نشین تو حومه یکی از شهرهای اونجا میشناسه، بقیه غذاها رو بذاریم تو ظرفهای یکبار مصرف و ببریمش اونجا، ثوابش بیشتره.

* شب بود، مامانم گفت از صبح توی قبرستان بودید، برای اینکه یه کم هواتون عوض بشه خودتونم غذاها رو ببرید و پخش کنید. غذاها رو گذاشتیم توی ماشین و رفتیم. اکثرا دیگه افطاری و شام خورده بودن، غذا میموند برای سحرشون. تو یه خونه ای همش داد و بیداد بود، پرسیدیم چی شده؟ گفتن مادر خونه سر زایمان فوت کرده. همه تعجب که چطور این اتفاق افتاده؟ مگه ماما نیست؟ مگه دکتر نداشته؟ گفتن نه، داستانش طولانیه..

* ماجرا از این قرار بود که تا چند ماه پیش تو درمانگاه اونجا یه مامای خوب بود. یه خانمی از اهالی همون روستا، از اونجائیکه جاده های اون منطقه اکثرا آسفالته نبود و ماما هم ماشین نداشت، اکثرا روستائیها با ماشین خودشون و بعضا اگه مسیرها صعب العبور بود، با اسب یا قاطر می اومدن دنبال خانم ماما و اونم تو هر ساعتی از شبانه روز بود، حتما میرفت به زائو کمک کنه، اکثر بچه های اون منطقه رو اون ماما دنیا آورده بود.

* یه روز بارونی ۲ تا مرد میان دنبال ماما و طبق معمول میگن به دادشون برسه و حال همسر و بچه بده و باید سریعتر باهاشون بیاد. ماما هم طبق عادت همه مردهای روستایی که قبلا اومده بودن دنبالشون وسایل کمکیش رو برمیداره و سوار ماشین میشه که بره کمک کنه، تا اینکه اونها میبرن یه جای دور افتاده تر و خوب دیگه حدس بزنید. تجاوز و بعدشم تو یه خونه چند روزی ولش میکنن تا اینکه چند تا جوون میان اون اطراف برای چادر زدن و کمپ متوجه فریادهای خانمه میشن و میرن به دادش میرسن. همون چادر مسافرتی رو پاره میکنن بعنوان لباس میدن به بنده خدا تا شوهرش و پلیس بیان.

* یکی از متجاوزین رو گرفتن و اعدام هم کردن، اون یکی فرار کرد، اما خانمه هیچوقت دیگه مثل سابق نشد و جرات بیرون اومدن از خونه اش رو هم نداره. یه مامای دیگه از شهر آوردن برای روستا که اونم علاقه ای به رفتن به مسیرهای دور نداره، تازه چون داستان مامای قبلی رو شنیده میگه هرکسی مشکل داره، زائو رو باید بیاره همونجا و یه جورهایی حق هم داره، اما خوب با اون پراکندگی خونه ها و بد مسیری اونقدر زیاده که تا بیارن بعضی اوقات بچه یا مادر تو خونه و یا راه فوت میکنه و دیگه فایده ای نداره. این چند وقته آمار بچه ها یا مادرهای فوتی تو اون منطقه زیاد شده..

* از وقتی که اینو شنیدم واقعا درد خودم یادم رفته. دارم فکر میکنم چطور یکی با عملی که انجام میده، جون یه تعداد نا معلومی آدم و یا خانواده رو به خطر انداخته.. یکی از دلایلی که من مطمئنم قیامت وجود داره اینه که مجازاتها تو این دنیا عادلانه نیست. شما فکرش رو بکنید کسی که یک نفر رو میکشه حکمش اعدامه و کسی که چند نفر رو میکشه یا با کشتن و یا حتی تجاوز به یک نفر تعداد دیگه ای رو هم بدبخت میکنه، یا می کشه حکمش اعدامه. خب این منصفانه نیست… باید جایی وجود داشته باشه و امکاناتی که بشه بین جرم و جزا تناسب بیشتری برقرار کرد. یکیش همین مورد این ماما که از وقتی که شنیدم دلم برای خودش و مردم اون منطقه کباب شده.


 
 

1391/5/31
  • آرمان امیری
    مجمع دیوانگان

    پرسش من این است: «آیا میرحسین موسوی در آخرین ساعات روز 22خردادماه 88 و یا صبح روز 23 خرداد اساسا می‌توانست تسلیم آن صحنه‌آرایی خطرناک بشود؟» و ادعای من این است: «هر کس بتواند به ابعاد مختلف این پرسش خوب بیندیشد و حالات و جنبه‌های مختلف آن را بررسی کند، آن وقت قادر خواهد بود وضعیت تاریخی دکتر محمد مصدق را درک و تحلیل کند».
     
    افسانه پیرمرد خرفت و لجباز
     
    کم نیستند تاریخ‌نگاران و ای بسا تحلیل‌گرانی که از دکتر مصدق با تعبیر «پیرمرد لج‌باز» یاد کرده‌اند. این ویژگی «یک‌دندگی» و «لج‌بازی» را، ای بسا بسیاری از نزدیکان او نیز برایش بر شمرده‌اند. قول معروفی است منتسب به خلیل ملکی که گفته بود: «این پیرمرد ما را به جهنم خواهد برد، اما من تا جهنم هم با او خواهم رفت». به اینجا که می‌رسیم به باورم بلافاصله باید تکلیف خودمان را با یک دوراهی بزرگ مشخص کنیم: «چرا حتی بزرگترین روشنفکران، متفکران و سیاست‌مداران دوران، از خلیل ملکی گرفته تا احمد قوام یا حتی تقی‌زاده، حاضر بودند زمام امور را به یک پیرمرد لج‌باز بسپارند و تا جهنم هم با او بروند؟»
     
    من می‌گویم پاسخ رایج و البته غالب در فضای مطبوعاتی و ژورنالیستی ما «کیش شخصیت» و «شخص پرستی ایرانیان» است. این ساده‌ترین، پیش پا افتاده‌ترین و در عین حال «مد روز ترین» نسخه‌ای است که می‌توان با آن تاریخ پرفراز و نشیب یک ملت را خلاصه کرد و به زباله‌دان انداخت. یعنی ایرانیان، از توده عوام مردمش گرفته تا روشنفکر و نخبه و نظریه‌پرداز و سیاست‌مداران سیّاسی در حد قوام یا تقی‌زاده، همه در یک ویژگی مشترک بوده‌اند: «عاشق چشم و ابروی مصدق شدند و دل و دین و زندگی و وطن و جان و مالشان را بر سر این عشق افلاطونی تقدیم کردند»!
     
    در عین حال این پاسخ، یک پیامد دیگر نیز در دل خود دارد: «بزرگترین خیزش و جنبش ملی‌گرایی تاریخ این کشور، و البته نخستین، سرآغازگر و الهام‌بخش تمامی جنبش‌های ملی‌گرای مشرق زمین، از مصر گرفته تا مالزی را در حد ماجراجویی‌های شخصی یک پیرمرد لج‌باز تقلیل می‌دهد»! در واقع بنابر این روایت: «صنعت نفت ایران ملی شد، چون مصدق با انگلستان لج کرده بود و بعد از آن هم کودتا شد چون مصدق از خر شیطان پایین نیامد و بازی لج و لج‌بازی را تا به آخر (یعنی نابودی کل کشور) ادامه داد»!
     
    دقت بفرمایید که در این روایت، هیچ جایگاهی برای مردم وجود ندارد. اثری از یک خیزش ملی به چشم نمی‌خورد. دستگاه فعال برای به ثمر نشستن جنبش ملی‌شدن صنعت نفت تنها و تنها در یک فرد (مصدق) خلاصه شده است. هیچ گروه دیگری مشغول فعالیت شبانه‌روزی، سیاست‌ورزی، جدال‌های حقوقی، فعالیت‌های رسانه‌ای و تبلیغاتی، بسیج ملی و نظایر آن نبوده‌اند. در نهایت هم ریش و قیچی صرفا و صرفا به دست مصدق بوده تا به همان شیوه که مثلا ممکن است برای فروش املاک میراث پدری‌اش تصمیم بگیرد، برای کل صنعت نفت این کشور حکم صادر کند که مثلا ملی باشد یا با انگلستان شریک شویم!
     
    تاریخ‌نگاری که می‌خواهد به این توهم دامن بزند، زیرکانه زاویه دوربین خود را تنگ می‌کند. روایت ملی‌شدن صنعت نفت را در حد فلان مکالمه خصوصی آن وزیر با آن وکیل در حضور یک خبرنگار یا مخبر خارجی یا مفسر داخلی تقلیل می‌دهد. بدین ترتیب، مخاطب ناآگاه در دام این توهم گرفتار می‌شود که از اسرار نهان مطلع گشته و نگارنده فردی آگاه به اسرار و رموز تاریخی است، پس در نهایت روایت او روایتی مستند و صادق است. اگر می‌خواهید صحت این مدعی را بررسی کنید، به نوشتجات تمامی این مدعیان تاریخی مراجعه بفرمایید. تردید نکنید در هیچ اثری از آثار نوشته شده که «قرار است»(!) در انتها به این نتیجه برسند که «مصدق مردی خودرای و مستبد بود و لج‌بازی کرد و ای بسا چند مورد قانون شکنی هم داشت و حتی نیمچه کودتایی هم علیه شاه قانونی مملکت کرد تا در نهایت خیره‌سری‌اش به کودتا بینجامد» هیچ رد پایی از مردم نخواهید دید. تمامی این روایات عاری از روح یک جنبش ملی هستند. تمامی آنان مستند به معدود روایت‌های شخصی هستند که حول و حوش چند سیاست‌مدار (که اتفاقا غالبا خارجی، انگلیسی یا آمریکایی و یا از عوامل سلطنت هستند) می‌گذرد. در این روایت‌ها، حتی اگر قرار باشد به حرکت‌های مردمی اشاره شود، آن خیزش‌ها را در حد چند دسیسه برنامه‌ریزی شده برای تحریک احساسات عمومی و سوءاستفاده در بازی‌های سیاسی تقلیل می‌دهند. گویی مردم هیچ نبوده‌ و نیستند جز مشتی گوسفند که چهار سیاست‌مدار قدرت رقصاندن آنان به هر سازی را داشته و دارند! (اصلا هم به روی مبارکشان نمی‌آورند که اگر مردم اینقدر نادان و بی‌اراده بوده‌اند پس دیگر آن همه کودتا و لشکرکشی و حمام خون برای چه به راه افتاد؟!)
     
    روایت دوم، روایت مردی که یک ملت بود
     
    زمانی که اختلاف مصدق (به عنوان نخست وزیر) با محمدرضا (به عنوان پادشاه) بر سر اداره وزارت دفاع و نیروهای نظامی بالا گرفت، مصدق چاره را در استعفا دید. او عقیده داشت بدون قدرت اداره نیروهای نظامی، به همان چاقوی بدون تیغه‌ و بی‌خاصیتی بدل خواهد شد که سال‌ها بعد مهندس مهدی بازرگان بدان اعتراف کرد! اما نتیجه آن استعفا چه شد؟
     
    هیچ آمار دقیقی از کشته شدگان قیام 30تیر در دست نیست. دکتر ادیب برومند می‌گوید که «کمتر از 100 نفر نبودند» (+) اما من در منابع دیگری شمار شهدا را تا بیش از 1000 نفر هم خوانده‌ام.* می‌گویند ارتش آنقدر به روی مردم آتش گشود و مردم آنقدر مقاومت کردند و خیابان‌ها آنقدر از خون و جسد پوشیده شد تا شب‌هنگام سربازان دیگر از کشتن مردم خسته شدند و فرماندهان ارشد به مقامات دولتی خبر دادند که دیگر امکان تداوم سرکوب وجود ندارد و در نهایت کابینه قوام خبر استعفای خود را اعلام کرد. در برابر این تصویر خونین تاریخ، ما باید چه روایتی را بپذیریم؟ آیا باید بپذیریم کرور کرور پیر و جوانی که با فریاد «یا مرگ یا مصدق» در برابر اسلحه دژخیمان سینه سپر کرده و تا آخرین توانشان مقاومت کردند، صرفا توده‌ای ناآگاه از انسان‌ها عقب‌افتاده و گرفتار «کیش شخصیت» بودند؟ آیا این حجم انبوه از مردم جان خودشان را تنها و تنها به دلیل عشق شخصی به یک پیرمرد به خطر انداخته و از دست دادند؟
     
    پاسخ روایت‌گرانی که تاریخ پر از درد و رنج این کشور را در دو کلمه خلاصه می‌کنند قطعا همین است: «شخص پرستی»! آنان فریاد می‌زدند «یا مرگ یا مصدق»، گویی که مجنون در فراغ لیلی یا فرهاد در اندوه از دست دادن شیرین فریاد می‌زند! اما من می‌گویم که تاریخ این کشور اینقدر مضحک و سخیف نبوده! این تحلیل سخیف اتفاقا از اذهان کوته‌نظری برمی‌آید که شیوه تحلیل تاریخ را با بازخوانی عاشقانه‌های سنتی کشور اشتباه گرفته‌اند!
     
    آن ایرانی که فریاد می‌زند «یا مرگ یا مصدق» دقیقا همان ایرانی است که چندی قبل نخست وزیر دیگری را (رزم‌آرا) به قتل رسانده و بر سر جسدش به پایکوبی پرداخته است. پس آن جماعتی که این نخست‌وزیر را ترور کرده‌اند، بیهوده برای آن یکی سینه سپر نمی‌کنند. مسئله این جماعت اصلا این شخص و آن شخص نیست. اینان مطالبه خود را دارند. مطالبه‌ای که برای کسب آن خون نخست‌وزیر اول را به زمین ریختند و برای حفظ و بقا و دوام آن سینه سپر گلوله‌ کردند تا از نخست وزیر دوم حمایت کنند. مصدق تنها روایت خلاصه شده‌ای بود از تمامی آرمان‌هایی که یک ملت برایش قیام کرده بود و به هیچ وجه حاضر نبود چه در برابر مستبد خودکامه داخلی و چه در برابر استعمارگر متجاوز خارجی از آن‌ها عدول کند.
     
    «ملت ما به تنگ آمده است»
     
    استفان کینزر، در کتاب «همه مردان شاه» روایت جالبی دارد از گفت و گوی یک خبرنگار آمریکایی، با شهروند کوچه و بازار ایران در زمانی که دولت مصدق از جانب کشورهای جهان تحریم شده بود. (نقل به مضمون می‌کنم) خبرنگار از مردم می‌پرسد: «می‌دانید که دولت تحریم شده»؟ می‌گویند «بلی». می‌پرسد: «می‌دانید بدین ترتیب دولت ورشکسته می‌شود، گرانی می‌شود. فقر می‌آید. بی‌کاری می‌آید؟ فشار کمرشکن به شما وارد می‌شود؟» پاسخ می‌دهند «بلی». می‌پرسد «پس می‌خواهید چه کار کنید؟» پاسخ می‌‌دهند: «هیچ»!!!
     
    ایرانیِ سال‌های پایانی دهه 20 و ابتدای دهه 30، ایرانی خسته و به ستوه آمده از تکرار استبداد و استعمار است. قریب به نیم قرن از بزرگترین انقلاب مشروطه‌خواهی مشرق زمین گذشته اما همچنان ایرانیان نتوانسته‌اند در حد اختیار فروش ثروت‌های ملی‌شان زمام امور را به دست بگیرند. اینجاست که می‌توان در توصیف این ملت به زیبایی گفت: «ملت ما به تنگ آمده است»! ایرانیِ فعال در جنبش ملی شدن صنعت نفت دیگر نمی‌پذیرد که ضعف نظامی، یا دانش فنی بخواهد بهانه‌ای باشد برای پذیرش خفت استعمار! آنان که روایت یک‌جانبه‌ای از رد پیشنهادات همکاری غرب ارایه می‌کنند قطعا هیچ گاه نمی‌گویند که دولت‌ ملی ایران، بارها و بارها، از انگلیس گرفته تا آمریکا و شوروی و ایتالیا و حتی کشورهای آفریقایی درخواست همکاری داد. هیچ کس به خوبی خود دولت نمی‌دانست که کشور ما دانش فنی استخراج نفت را ندارد؛ پس باید از مستشاران خارجی کمک گرفت. اما کدام یک از این تاریخ نگاران «بی‌طرف»، در جوار اشاره به «لج‌بازی‌های پیرمرد» در رد پیشنهادات کنسرسیوم به این مسئله اشاره می‌کنند که دولت ایران اصلا نمی‌دانست که چقدر نفت تولید و استخراج می‌شود؟
     
    مهندس بازرگان که به نمایندگی از دولت مسوول رسیدگی به پالایشگاه آبادان شده بود روایت می‌کند که هیچ مقام ایرانی اطلاعی از حجم استخراج نفت نداشت! وقتی مسوولان ایرانی می‌خواهند صرفا با شمارش کشتی‌های حامل نفت به تخمینی از میزان استخراج نفت دست بزنند انگلیسی‌ها تردد کشتی‌ها را هم متوقف می‌کنند. وقتی دولت دفاتر شرکت نفت انگلستان را مصادره می‌کند تمامی اسناد مربوط به میزان استخراج از بین رفته‌اند. در واقع وقتی خارجی‌ها به ایران پیشنهاد همکاری 50-50 می‌دادند اصلا معلوم نبود ما قرار است 50درصد از چه حجم صادراتی و با چه قیمت فروشی را دریافت کنیم؟ انگلیسی‌ها در طول تمامی مراحل پیشنهادات همکاری یک شرط همیشگی داشتند: هیچ‌گونه نظارتی از جانب دولت ایران بر حجم استخراج نفت و یا قیمت فروش آن پذیرفته شده نیست! یعنی اگر دولت ایران پیشنهاد 50 درصد را هم می‌پذیرفت، آنگاه شرکت نفت انگلیس باید با صداقت مثال زدنی خودش (!) اعلام می‌کرد که مثلا امسال یک میلیون بشکه نفت فروخته‌ایم به قیمت هر بشکه یک لیره استرلینگ؛ در نتیجه سهم ایران می‌شود پانصدهزار لیره! فارغ از اینکه این پیشنهاد تا چه میزان از نظر اقتصادی به سود کشور بود، حجم خفت و حقارت چنین تحمیلی بدون تردید از تاب تحمل جامعه ایرانی بیرون بود و نتیجه آن شد که «یا مرگ یا مصدق»!
     
    آن‌ها که برگزیده می‌شوند!
     
    احمد قوام، یکی از سیاست‌مدارترین چهره‌های تاریخ این کشور بود. من به او و تمامی درایت‌ها و خدماتش بی‌نهایت احترام می‌گذارم. تقی‌زاده، روشنفکری سیاست‌پیشه بود. او حتی سابقه نزدیکی به کشورهای غرب از جمله انگلستان را هم داشت اما در تاریخ مشروطیت این کشور نقشی ایفا کرده است که در کل من برای او هم احترام فراوانی قایل هستم. خلیل ملکی، بی‌تردید یکی از معدود اندیشمندان سیاسی ما بود که توانایی تحلیل و نظریه‌پردازی به روز را داشت و می‌توانست آموخته‌های تئوریک خود را به نسخه‌های عملی برای دیگران بدل سازد. او نیز چهره‌ای ماندگار در تاریخ معاصر کشور ما است. اما چرا از ده‌ها و صدها چهره سیاسی و اندیشمند هم‌دوره مصدق، تنها او بود که اینچنین به «اسطوره» بدل شد؟ من می‌گویم، اختلاف خیلی ساده بود. همه آن‌ها می‌دانستند مسئله چیست و شرایط به چه نحوی است، اما فقط یک نفر بود که «برگزیده شده بود» تا پرچم را حفظ کنند و اتفاقا دلیل اینکه همه این سیاست‌مداران حاضر بودند «حتی تا جهنم» هم به دنبال او بروند دقیقا و دقیقا همین بود.
     
    فریاد «یا مرگ یا مصدق» سرود شیفتگی کور یک ملت نسبت به یک سیاست‌مدار نبود؛ بلکه کوهی از مسوولیت بود که ملت با اراده خود بر دوش یک پیرمرد گذاشت. حال پیرمرد مختار بود که به درخواست ملت گردن نهد و «مصدق» شود، یا از زیر فشار این مسوولیت شانه خالی کند و به قعر گنداب تاریخی فرو برود که یک «خائن» به فهرست طویل خاونینش اضافه می‌شد.
     
    من با دو چشم خودم ده‌ها هزار شهروند تهرانی را دیدم که در پشت میله‌های دانشگاه تهران فریاد می‌زدند «هاشمی، هاشمی، سکوت کنی خائنی». و من با چشم خودم دیدگان نگرانی را دیدم که از فردای 22خرداد مدام از هم می‌پرسیدند: «میرحسین چه کار می‌کند؟ نکند کوتاه بیاید؟ نکند به مردم خیانت کند؟» و هربار که این تصاویر را با چشم خودم می‌دیدم و با تمام وجود لمس می‌کردم یک تایید تاریخی دیگر به اندوخته‌هایم اضافه می‌شد که «آنچه مصدق را بر سر تصمیماتش راسخ می‌کرد، نه خیره‌سری‌های یک پیرمرد در دوران کهولت، که سنگینی بار فشار فریاد «یا مرگ یا مصدق» بود». ملی شدن صنعت نفت نه انتخاب مصدق بود و نه محصول دلاوری‌های یک تنه او در قالب یک ابرمرد! ملی‌شدن صنعت نفت، خیزش یک ملت برای سردادن فریاد استقلال بود و مصدق، تبلور، وام‌دار، منتخب برگزیده، نماینده و عصاره این جنبش بود که خودش بهتر از هر کسی می‌دانست که دیگر «به خودش نیامده که بخودش بازگردد».
     
    تجسم امروزین او، میرحسین موسوی است. درست به مانند آن دستگاه تاریخ‌نگاری که تلاش می‌کند نشان دهد «مصدق پیرمردی خیره‌سر و لجوج بود»، دستگاه تبلیغانی حکومت نیز حقیرانه تلاش می‌کند نشان دهد که میرحسین «ساده‌لوح و زودباور» بود و توسط گروهی از اطرافیانش فریفته شد و با خودخواهی و خیره‌سری مملکت را به آشوب کشاند! اما همین امروز میلیون‌ها ایرانی می‌توانند با رجوع به قلب‌های خود شهادت دهند که «میرحسین اگر آبرویی نزد ملت دارد، تنها و تنها از آن جهت است که بر سر پیمانی که با مردم بست استوار ماند و هیچ نگفت جز آنکه مردم از او می‌خواستند بگوید و تسلیم نشد آنجایی که مردم می‌خواستند که تسلیم نشود؛ و اگر جز این بود میرحسین نیز به زباله‌دان ترسوها و خائنین به ملت افزوده می‌شد. اما او ایستاد، همان‌گونه که مصدق ایستاد»!
     
    در نهایت اینکه، شاید امروز و تنها با گذشت سه سال از کودتای خرداد 88 بتوان پذیرفت بسیاری هستند که بدون سوء نیت در مورد ابعاد و چگونگی این کودتا تردید داشته باشند. اما چگونه می‌توان پذیرفت که با گذشت نزدیک به 60 سال از کودتای 32 و با گذشت 10 سال از زمان انتشار اسناد آن کودتا و اعتراف دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس به طراحی گام به گام آن، هنوز گروهی هستند که می‌خواهند «بی‌طرفانه» نشان بدهند که «کودتای اصلی را مصدق علیه شاه انجام داد»؟!! به باور من، اگر به زحمت بتوانیم برای چنین افرادی سر سوزنی حسن نیست قایل شویم، آنگاه باید بپذیریم که اشتباه آنان در نادیده گرفتن شرایط تاریخی و مقتضیات زمان است. آنان نمی‌توانند درک کنند برای جامعه‌ای که زرم‌آرا را به جرم ایستادگی در برابر آرمان ملی‌شدن صنعت نفت ترور می‌کند، هیچ کاری ندارد که مصدق را هم به جرم خیانت به همان آرمان به زباله‌دان بیندازد. پس اگر مصدق به خیمه‌شب‌بازی‌های انگلستان «نه» می‌گوید، در واقع هیچ نگفته بجز عصاره همان کلامی که ملت از او می‌خواستند. در یک کلام، اگر کسی پیام قیام 30 تیر را درک کرده باشد و بتواند بفهمد که «یا مرگ یا مصدق» یعنی چه، آنگاه می‌تواند بفهمد که مصدق هیچ راهی نداشت جز همانی که رفت.
     
    پی‌نوشت:
    * متاسفانه در زمان نگارش این یادداشت در سفر هستم و به منابع خودم دسترسی ندارم و متن را صرفا بر پایه رسوبات ذهنی می‌نویسم. قطعا این آمادگی را دارم که در اولین فرصت برای هریک از ادعاهای تاریخی این نوشته اسناد و منابع قبال ارجاع ارایه کنم.

     
     

    1391/5/31

    رضا تقی‌پور، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران، می‌گوید ارسال پارازیت‌ها آثار و عواقب بسیار سوء و متعددی در پی خواهد داشت.

    آقای تقی‌پور در گفت‌و‌گو با وبسایت خبری خانه ملت افزود که پارازیت‌های ارسالی ربطی به وزارت ارتباطات ندارد و این وزارتخانه «به طور جدی» پیگیر این مساله است.

    حدود یک هفته پیش معصومه ابتکار، دبیرکل محیط زیست شورای شهر تهران، نیز با ابراز نگرانی نسبت به آثار زیانبار ارسال پارازیت گفته بود که هیچ نهادی در کشور در رابطه با پارازیت‌ها جوابگو نیست.

    وی همچنین نسبت به سونامی سرطان در آینده هشدار داده بود.

    وزیر ارتباطات اما بالاترین مقام دولتی ست که تاکنون نسبت به آثار زیانبار ارسال پارازیت موضع گرفته و درباره آن صحبت کرده است.

    صحبت‌های وزیر ارتباطات در حالی مطرح شده است که دو سال پیش محمد کرم‌پور،‌ معاون وزیر ارتباطات، گفته بود که پارازیت در ایران در حد استاندارد است و «تاكنون هیچ مورد مشكوك و بیماری‌زا در زمینه ارسال بیش از حد پارازیت‌های ماهواره‌ای، تلفن‌همراه و وسایل صوتی تصویری به ما گزارش نشده است.»

    منبع: خانه ملت


     
     

    1391/5/31

    علی‌محمد احمدی، یک عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، بر اساس گزارش مرکز آمار ایران گفته که شاخص گروه اصلی خوراکی‌ها در تیرماه نسبت به ماه مشابه سال گذشته، ۴۴/۸ درصد افزایش یافته است.

    به گزارش مهر، آقای احمدی افزوده میانگین نرخ تورم دوازده ماهه گروه اصلی خوراکی‌ها نیز حدود ۳۵ درصد بوده است.

    وی این میزان تورم را نتیجه "اجرای نادرست قانون هدفمندی یارانه‌ها" توصیف کرد.

    آقای احمدی ادامه داد که بر اساس گزارش بانک مرکزی، گروه مسکن و آب و برق و گاز و سایر سوخت‌ها با ۴۷/۷ درصد، بیشترین سهم را از افزایش شاخص گروه عمده کالای غیرخوراکی در تیرماه نسبت به ماه مشابه سال قبل داشته‌ است.

    وی نرخ تورم در دو بخش مواد غذایی و مسکن را غیر طبیعی خواند و افزود: «توجیه مسئولان برای افزایش قیمت گوشت و مرغ افزایش جهانی قیمت نهاده‌های این محصولات بود اما مصالح ساختمانی کاملا ساخت داخل هستند و کشور ما از صادر کنندگان مصالح ساختمانی است که افزایش قیمت در این بخش نمایانگر قصور مسئولان در کنترل بازار است.»

    منابع: مهر، رادیو فردا و مردمک


     
     

    1391/5/31

     

     
    مدیر کل دفتر اطلاعات آمار جمعیتی سازمان ثبت احوال ایران از ثبت ۱۰۳ ازدواج و ۱۶ طلاق در هر ساعت طی سه ماهه اول سال جاری در کشور خبر داد.
     
    علی اکبر محزون در گفتگو با خبرگزاری مهر گفت: "بر اساس آمارها و اطلاعات بدست آمده در سه ماهه اول سال جاری، ۲۲۴ هزار و ۵۲ مورد ازدواج و همچنین طی این مدت ۳۴ هزار و ۷۵۹ مورد واقعه طلاق به ثبت رسیده است."
     
    آقای محزون افزود: استانهای البرز، تهران و خراسان رضوی دارای بیشترین و استانهای سیستان و بلوچستان، ایلام و یزد دارای کمترین نرخ ثبت طلاق بوده اند.
     
    وی با اشاره به اینکه نرخ خام ازدواج در کشور 12 درهزار است ، افزود: استانهای اردبیل، خراسان شمالی و زنجان به ترتیب دارای بیشترین آمار ازدواج بوده و و استانهای تهران، البرز و سمنان نیز کمترین نرخ ثبت ازدواج را به خود اختصاص داده اند.
     
    به گفته وی، دراین مدت بیشترین ازدواج ثبت شده مردان در گروه سنی 20 تا 24 سال با تعداد 84 هزار و 899 نفر بوده و بیشترین ترکیب ازدواج ثبت شده نیز مربوط به ترکیب سنی مردان 20 تا 24 ساله با زنان 15 تا 19 ساله با 39 هزار و 714 مورد بوده است.
     
    محزون گفت: بیشترین ترکیب طلاق ثبت شده نیز مربوط به مردان 25 تا 29 ساله با زنان 20 تا 24 ساله با تعداد 3 هزار و 883 واقعه بوده است.
     
    منبع: مهر
     

     
     

    1391/5/31

     

     
    سفیر ایران در سوریه می‌گوید «براساس اطلاعاتی که در اختیار است عملا مکان اختفاء و نگهداری این چهل و هشت زائر ایرانی شناسایی شده و در حال مذاکره با مسئولان و جریان های ذیربط هستیم.»
     
    محمدرضا رئوف شیبانی، سفیر جمهوری اسلامی در سوریه این مطلب را در گفتگو با خبرگزاری ایسنا بیان کرده است.
     
    سفیر ایران در سوریه از درخواست وزیر خارجه جمهوری اسلامی از ترکیه و قطر برای کمک به آزادی ربوده شدگان و تلاش مشترک مقامات ایران و سوریه برای کسب آزادی آنان خبر داده اما گفته است که به دلیل ماهیت امنیتی اقدامات صورت گرفته، زمانی که این اقدامات به نتیجه برسد در مورد آنها اطلاع رسانی خواهد شد.
     
    آقای شیبانی گفته است که مخالفان حکومت سوریه به منظور ضربه زدن به فعالیت اقتصادی سوریه، خارجیانی را که در طرح های صنعتی ا ین کشور مشارکت دارند می ربایند و به دلیل مشارکت فعالانه جمهوری اسلامی در طرح های زیربنایی سوریه در سال های اخیر، "به اتباع ایرانی متعرض شده اند و ربایش هایی انجام شد."
     
    سفیر ایران ربوده شدن "هفت مهندس ایرانی" فعال در نیروگاه برق جندر در حاشیه شهر حمص و سه راننده کامیون حامل تجهیزات فنی برای پالایشگاه های سوریه را نمونه ای از اینگونه اقدامات توصیف کرد و در مورد ربوده شدن زائران ایرانی هم گفت "این برای ضربه زدن به صنعت توریسم و گردشگری و زیارت سوریه انجام می شود."
     
    آقای شیبانی گفته است که دو گروه بیست و دو نفری از شهروندان ایرانی در سوریه ربوده شده بودند که بیست و دو نفر آنان، و همچنین پنج نفر از مهندسان ربوده شده آزاد شده اند و اقداماتی از جمله تعامل با "کشورهایی که با گروه های مسلح سوریه ارتباط دارند" برای آزادی سایر ربوده شدگان در جریان است. این مقام ایرانی از همکاری ترکیه در آزادی اتباع ربوده شده ایرانی نیز یاد کرده و گفته است "نقش ترکیه در آزادسازی این افراد قابل توجه و تقدیر است."
     
    سفیر ایران در دمشق به ایرانیانی که قصد سفز زیارتی به سوریه را دارند توصیه کرده است که از انجام زیارت های انفرادی و سفر های زمینی خودداری کنند و سفر خود به سوریه را در قالب گروه های زیارتی تحت نظارت سازمان حچ و زیارت جمهوری اسلامی انجام دهند.
     
    اوایل ماه اوت گزارش شد که افراد مسلح چهل و هشت ایرانی سرنشین یک اتوبوس را در یکی از محله های دمشق، پایتخت سوریه، ربوده و با خود برده اند و مقامات ایرانی گفتند که این افراد، به منظور زیارت اماکن مذهبی سوریه به آن کشور سفر کرده بودند.
     
    در پی انتشار این خبر، ارتش آزاد سوریه، متشکل از مخالفان مسلح حکومت این کشور، یک نوار ویدیوئی از ربوده شدگان ایرانی را پخش کرد و گفت که آنان اعضای تشکیلات نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی هستند که برای کمک به نیروهای دولتی در سرکوب مردم سوریه به آن کشور اعزام شده اند.
     
     
     
     

     
     

    1391/5/31

     

     
    در حالیکه مقامات وزارت بهداشت ایران از حذف برنامه تنظیم خانواده خبر می‌دهند رئیس انجمن جمعیت شناسی این کشور می‌گوید که این تصور اشتباهی است که با قطع وسائل جلوگیری از بارداری می توان شاهد رشد موالید در کشور بود.
     
    محمد میرزایی، رئیس انجمن جمعیت شناسی در گفت و گو با خبرآنلاین گفت: "اگر لوازم کنترل بارداری را بطور رایگان در اختیار مردم قرار ندهیم و حاملگی ناخواسته اتفاق بیفتد، در مناطق محروم به سقط جنین های غیر بهداشتی روی آورده می شود و سلامت مادران و فرزندان طوری به خطر می افتد که احتمال کاهش رشد موالید وجود دارد."
     
    به گفته آقای میرزایی، "این اقدامات باید آرام و با تشویق صورت بگیرند نه این که وسایل تنظیم خانواده که در واقع وسیله بهداشت خانواده و حافظ امنیت و سلامت مادر است را از خانواده های محروم دریغ کنیم و آنان را بسوی حاملگی ناخواسته و رفتارهای غیر طبیعی سوق بدهیم."
     
     آیت الله خامنه ای اخیرا در جمع مسئولان کشور با انتقاد از سیاست کنترل جمعیت در ایران گفته هرچند سیاست کنترل جمعیت، در اوایل دهه هفتاد بنابر مصالحی صحیح بوده، اما ادامه آن در سال‌های بعد خطا بوده است.
     
    رهبر ایران در سخنان خود که از تلویزیون ایران پخش شد تاکید کرد: "در سیاست تحدید نسل حتما باید تجدیدنظر بشود و همه مسئولان باید این فرهنگ سازی را بکنند در جامعه [تا] از این حالتی که امروز وجود دارد، یک بچه، دو بچه [داشتن]، خارج بکنند کشور را."
     
    دفاع از موضوع افزایش جمعیت ایران، پیش از آیت الله خامنه ای از جانب محمود احمدی‌نژاد صورت گرفته بود.
     
    بنابرگزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز آمار ایران، جمعیت کنونی ایران ۷۵ میلیون و ۱۵۹ هزار و ۸۰۰ نفر است.
     

     
     

    1391/5/31

     

     
    مولانا عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان، شرایط کنونی و تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را موجب «انزوای کشور» دانسته و از مسئولان خواسته است که برای خارج شدن از این انزوا سیاست‌های خود را تغییر دهند.
     
    امام جمعه اهل سنت زاهدان که این سخنان را روز یک‌شنبه در خطبه‌های نماز عیدفطر بیان کرده، با اعلام این‌که «مردم با فشارهای اقتصادی، بی‌کاری و خشکسالی و ضرر ناشی از این مشکلات روبه‌رو هستند»، از مسئولان خواسته است که «با ایجاد اشتغال، افزایش مبادلات مرزی و برقراری عدالت در جامعه و رسیدگی به امور مردم اثرات فشارهای بین المللی بر کشور را کاهش دهند».
     
    این روحانی اهل سنت که ازجمله منتقدان سر‌شناس سیاست جمهوری اسلامی درمورد اهل سنت است، تأکید کرده است: توصیه خیرخواهانه و دلسوزانه ما به مسئولین نظام آن است که در شرایط کنونی جهان و منطقه، بیشتر تلاش کنند که دل مردم را به دست آوردند.
     
    مولانا عبدالحمید از مسئولان خواسته است که در سیاستگزاری‌های نظام همه اقوام و مذاهب و خواسته‌های ‌آنان و استفاده از افراد توانمند همه مذاهب در مدیریت‏های استانی و کشوری درنظر گرفته شود.
     
    روز پنج‌شنبه گزارش شد که پلیس امنیت پیشنمازان نماز خانه‌های اهل سنت تهران را احضار و به آنان اعلام کرد که حق برگزاری نماز عید فطر را ندارند.
     
    پیش از این نیز در آبان ماه سال گذشته نیروهای امنیتی از برگزاری نماز عید قربان اهل سنت در برخی کلان شهرهای کشور، جلوگیری کردند. 
     
    بر اساس اصل ۱۲ قانون اساسی ایران، اهل سنت در انجام مراسم مذهبی خود و تعلیم و تربیت دینی آزاد هستند.
     
    منبع: مردمک و جرس

     
     

    1391/5/31

    سردار اسکندر مومنی، رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی، می‌گوید در فاصله زمانی جمعه تا یکشنبه (۲۷ تا ۲۹ مردادماه) بیش از هزار فقره تصادف در ایران به وقوع پیوست و ۱۳۰ نفر در این تصادفات کشته شدند.

    به گزارش ایرنا، آقای مومنی عمده‌ترین دلایل وقوع این تصادفات را سبقت غیرمجاز و خواب آلودگی رانندگان عنوان کرد.

    روز یکشنبه رضا سلبی رئیس مرکز فرماندهی و کنترل ترافیک پلیس ایران گفته بود که از چهارشنبه تا شنبه گذشته ۱۰۷ نفر در سوانح رانندگی جاده‌های کشور کشته و ۸۹۱ نفر دیگر مجروح شده اند.

    مصادف شدن تعطیلات عید فطر در ایران با تعطیلات آخر هفته سبب مسافرت گسترده خانواده‌های ایرانی در این روز‌ها شد.

    جاده‌ها ایران یکی از خطرناک‌ترین جاده‌های دنیا به شمار می‌روند و هر ساله ۲۰ تا ۲۷ هزار نفر طی تصادفات رانندگی در این جاده‌ها جان خود را از دست می‌دهند.

    منبع: ایرنا


     
     

    1391/5/31

    مدیرکل دفتر آموزش‌های آزاد، غیردولتی و غیرانتفاعی از راه اندازی ۱۸ دانشگاه تک جنسیتی جدید در ایران خبر داد.

    غلامعلی نادری در گفت‌و‌گو با خبرگزاری مهر گفته که شش موسسه از این موسسات در شهرهای تبریز، کرج، قم، مشهد، ارومیه و زنجان راه اندازی می‌شوند.

    به گفته آقای نادری همچنین درخواست ۱۱ موسسه تک جنسیتی دیگر در حال بررسی ست.

    پیش از این مسئولان دانشگاه آزاد نیز از آغاز راه اندازی دانشگاههای تک جنسیتی خبر داده بودند.

    منبع: مهر

    مرتبط:

    امام جمعه اصفهان: بالاخره روزی همه به مضرات اختلاط جنسیتی پی می‌برند

    بیش از ۷۰ رشته دانشگاهی در ایران دیگر دختران را نمی‌پذیرند


     
     

    1391/5/31

    گزارش‌ها حاکی از آن است که نشست پیاده رو و قسمتی از خیابان محلاتی در تهران سبب ایجاد حفره‌ای به طول ۶۰ متر و سقوط شش دستگاه خودرو به داخل آن شد.

    به گزارش ایسنا، نشست خیابان محلاتی در نخستین دقایق بامداد روز سه شنبه (۳۱ ردادماه) رخ داده و آن عنوان شده است.

    سیدعلیرضا علوی رضوی، مدیر روابط عمومی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران، فته که ترکیدگی لوله اصلی آب دلیل ایجاد این حفره بوده است.

    به گفته این مقام مسئول، گودال ایجاد شده دو متر عرض، ۶۰ متر طول و دو متر عمق داشته است.

    آقای علوی رضوی ادامه داد که شش خودرو سقوط کرده در این گودال با کمک جرثقیل و بدون خسارت از این گودال بیرون اورده شدند.

    سه روز پیش نیز بخشی از خیابان مولوی تهران نشست کرده و در پی این نشست گودالی به طول ۱۰ متر و عمق ۶ متر ایجاد شده بود.

    دلیل نشست خیابان مولوی نیز فرسودگی لوله‌های آب در محل انشعاب اصلی و آب گرفتگی عنوان شده بود اما مسئولان آب و فاضلاب تهران حفاری های مترو را در این نشست دخیل دانسته بودند.

    منابع: ایسنا و خبرآنلاین


     
     

    1391/5/31

    مدیرکل دفتر برنامه ریزی آموزش عالی وزارت علوم می‌گوید تاکنون بازنگری ۳۰ رشته دانشگاهی توسط کمیته‌های مربوطه تایید شده و در صورت تصویب نهایی به دانشگاه‌های ابلاغ می‌شود.

    دکتر سعید قدیمی در گفت‌و‌گو با ایسنا افزوده که نیمی از این ۳۰ رشته مربوط به رشته‌های علوم انسانی و بقیه مربوط به سایر رشته هاست.

    مسئله تحول و بازنگری در علوم انسانی برای نخستین بار در سال ۱۳۸۸ از سوی آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شد.

    طی این مدت مسئولان وزارت علوم در نحوه ارائه رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها تغییراتی ایجاد کرده‌اند که با اعتراض‌هایی نیز همراه بوده است.

    آقای قدیمی همچنین ادامه داد که ۲۷۰ رشته دانشگاهی در دست بازنگری قرار دارند که ۱۷۰ رشته از این رشته‌های دانشگاهی مربوط به علوم انسانی هستند.

    منبع: ایسنا


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته