-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

Latest News from 30Mail for 08/27/2012

Latest News from 30Mail for 08/27/2012
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/6/5

 

یدالهی
در عدم

مدرسه علمیه ای که تویش درس می خواندم آنقدر قدیمی بود که باید مدام مرمت می شد. قدمتش بر می گشت به دوره ی حکومت شاه ناصر قجری. برای این که سرپا باشد متولی -رئیس- مدرسه یک بنای قمی را به اسم اوس رضا استخدام کرده بود با چند کارگر افغانی. همان وقت وزارت کشور اعلام کرد که به خدمت گرفتن افاغنه برای هر کارفرمای ایرانی ممنوع است اما متولی مدرسه ی ما برای حفظ مصالح اسلام این کارگران افغان را کار و پناه داد.

صوفی1، صوفی2، عبدالله و آیت و ... که غیر از یک نفرشان بقیه سنی بودند. بچه طلبه هایی که ادعای شیعه گریشان می شد همیشه دچار یک تضاد می شدند که با این سنی ها چطور می شود همزیستی مسالمت آمیز داشت. این ماجرا مصادف بود با اشغال مزارشریف به دست طالبان و کشته شدن سرکنسول ایران در افغانستان که احساسات طلبه ها را بیشتر جریحه دار می کرد. چند سالی که گذشت سابقه این برادران افغان از طلبه ها بیشتر شد. حق آب و گل پیدا کردند و در طول این مدت گاهی  میرفتند افغانستان و فک و فامیلشان را به جای خودشان سرکار می گذاشتند.

بالاخره از یک نقطه ای این زندگی مسالمت آمیز ادامه پیدا نکرد. یک روز یکی از رفقا خبر داد که آیت شیعه شد. پرس و جو کردیم که چطور؟ گفتند که حاج آقا (متولی مدرسه) نشسته زیر پای آیت که این چه مذهبی است تو داری! که اینجایش تنگ است و آنجایش لنگ، و طرف را متنبه کرده که شیعه بشود. تا مدتی بازار شایعه داغ بود. بعضی از رفقا می گفتند به آیت وعده اقامت ایران و زن و زندگی داده شده! حدود دو-سه هفته، یکی از طلبه ها (حسن آقا نامی) مثل یک میسیونر مذهبی پا به پای آیت توی حیات مدرسه قدم می زد و چیزهایی درگوشش می خواند که ما از چهره رنگ پریده ی آیت حدس میزدیم دارد متنبه می شود. کم کم با بچه ها قاطی شد و توی نماز جماعت طلاب شرکت کرد تا این که یکهو غیبش زد. از صوفی2 پرسیدم آیت کجا است گفت افغانستان است. گفت یکی از مولوی های افغانی که شنیده یک بچه سنی شیعه شده رگ غیرتش جنبیده و آمده تهران و آیت را سر عقل آورده.

آیت دوباره به مذهب آباء و اجداد محترمش برگشت. و از افغانستان هم برگشت و یکراست آمد مدرسه ی ما و کارش را ادامه داد و کسی هم به رویش نیاورد.

آیت مثل اسمش نشانه شد برای من. فکر نکنم حتی سر پیری و وقت زوال عقل، داستانش یادم برود. بهشت نه زورکی است نه پولکی و نه هلکی. نمی شود کسی را با وعده و وعید هل بدهی توی بهشت. حالا می خواهد اسمش آیت باشد یا شان استون.

* تیتر از سی‌میل


 
 

1391/6/5
  •  

    اویس رضوانیان
    گاهک

    جايي در سريال friends٬ شش نفرشان در كافه نشسته‌اند به گپ و گفت‌وگو. صندلي‌هاي پشتي و اين‌طرف و آن طرف هم٬ چند نفر مشغول خوردن و حرف زدن هستند. راس بلند مي‌شود و مي‌رود دستشويي. دقيقه‌اي بعد٬ چندلر و مونيكا و جويي و فيبي خداحافظي مي‌كنند و مي‌روند بيرون. به طور اتفاقي٬ باقي كساني هم كه در كافه نشسته بودند٬ كم‌كمك بلند مي‌شوند و مي‌روند و خلاصه كافه خالي مي‌شود. ريچل فنجان‌ها را جمع مي‌كند و وقتي مي‌بيند ديگر مشتري‌اي در مغازه نيست٬ در را مي‌بندد٬ چراغ‌هاي زيادي را خاموش مي‌كند و مي‌ايستد به نظافت و جاروكشي كافه. يعني تمام اين اتفاقات بگويم مثلا در پنج دقيقه رخ مي‌دهد. بعد راس از دستشويي بيرون مي‌آيد و مي‌بيند كافه‌ي شلوغ و روشن و پرهياهو يكهو شده است قبرستان خلوت و تاريك. با تعجب از خودش مي‌پرسد: من چه مدت آن تو بودم؟
     
    حالا حكايت ماست. اين محله‌اي كه درش زندگي مي‌كنم ميدانگاه بزرگي دارد به نام Plainpalaisكه در واقع زمين لخت و عور و مسطحي است. در طي اين سال‌ها بارها ديده‌ام كه به مناسبت‌هاي مختلف اين‌جا را تبديل كرده‌اند به شهر بازي٬ سيرك٬ باغ‌وحش و امثال اين‌ها. يعني مي‌آيند و اسباب و وسايلشان را اينجا علم مي‌كنند و مثلا مي‌بيني يك شبه –واقعا يك شبه- اين زمين باير شده است يك شهر بازي مجهز با چه وسايل عظيم‌الجثه‌اي. يا مثلا شده است سيرك با چه دم و دستگاه و حيوانات و عجايبي. بعد يك‌ماهي اين‌طوري مي‌ماند٬ تا يك روز صبح كه از خانه مي‌آيي بيرون و مي‌بيني كمترين اثر و نشانه‌اي از همان شهربازي و سيرك و باغ وحش نيست. هيچ. حالا شب قبلش به چشم خودت ديده‌اي كه تا ديروقت همه چيز به راه بوده است و نمي‌دانم فان‌فار به آن عظمت داشته خدا نفر را در آسمان‌ها مي‌چرخانده يا كلي فيل و زرافه و پلنگ اين‌جا داشتند براي خودشان مي‌چريدند. ولي صبح اول وقت٬ چنان همه‌ي آن تجهيزات و بند و بساط را جمع كرده‌اند و ميدانگاه را جارو كرده و تميز٬ مثل روز اولش تحويل داده‌اند كه آدم باورش نمي‌شود. انگار همه چيز را در خواب ديده است. اين‌جاست كه آدم٬ عينهو راس٬ از خودش مي‌پرسد چند شب مگر خواب بوده‌ام من؟ يا اگر بخواهيم به مقياس‌هاي معمول در ايران بسنجيمش كه اصلا بايد بپرسيم چند ماه خواب بوده‌ام من.
     
    ديده‌ايد در ايران وقتي مثلا يك جايي را نمي‌دانم براي فاضلاب يا هر بلايي مي‌كنند٬ تا ماه‌ها آن كنده‌كاري همان‌جا براي خودش مي‌ماند و كسي نمي‌آيد مرمتش كند؟ آخرش هم دعوا مي‌شود ميان شهرداري و آب و فاضلاب كه چه كسي بايد گند زده شده را ترميم كند. بعد آن قدر همان‌طور براي خودش مي‌ماند تا يك روز ماشيني٬ دوچرخه‌سوار سياه‌بختي كسي بيفتد در چاله و بلايي سر خودش يا ماشين و دوچرخه‌اش بيايد و كار به دادگاه بكشد تا در نهايت دادگاه٬ ضمن رسيدگي به شكايت زيان‌ديده و تعيين ميزان خسارت٬ نهاد مسؤول براي مرمت خرابي را هم مشخص كند. البته همه‌ي اين‌ها مشروط به اين است كه بعد نهاد مسؤول زير بار حكم دادگاه برود و اعلام نكند كه نمي‌دانم اسمش از سازمان به صندوق تغيير كرده است و به ريش دادگاه بخندد. حكايتش را كه شنيده‌ايد؟ يعني همچين داستان‌هايي داريم ما.
     
    اين‌جا در يك ميدان بيكار شهر سيرك و باغ‌وحش و شهربازي يك ماهه راه مي‌اندازند و سر وقت هم جمعش مي‌كنند. ما را بگو كه همه‌ي سال٬ سيرك داريم. هر جاي مملكت را نگاه كني٬ سيركي به راه است براي خودش لامصب.

     
     

    1391/6/5

     

    مریم مهتدی
    صفحه‌ی سیزده

    از نیم ساعت پیش که باران شهریورماه توی تهران شروع شده و ناغافل بر تمام زحمات شبانه‌روزی شهرداری باریده، فکرم درگیر یک چیزی شده. شهرداری یکی دو هفته‌ای می‌شود که آشکارا مشغول تمیزکاری و بشور و بساب شهر است. خصوصاً جاهایی که قرار است گذر مهمان‌های غیرمتعهد تهران به آن‌جا بیافتد. از آسفالت کردن گرفته تا رنگ کردن جدول‌ها و شستن پل‌ها و گاردریل‌ها و خلاصه کاری نیست که از دستش بر بیاید و انجام ندهد. همه‌اش هم روکاری. زیرش را که همه می‌دانیم.

    از نیم ساعت پیش که باران ناگهانی باریدن گرفته و صدای خیابان خیس می‌آید، یک نفر توی من نشسته ناخن می‌زند که یکی از این باران‌های شدید و طولانی همزمان با اجلاس بیاید. فکر می‌کنم مردم وقتی آن استخر و دریا و دریاچه‌ی پارسال ِ تهران را تحمل کردند و از سر گذراندند، دیگر تجربه دارند و می‌دانند چه‌کار باید بکنند. شهرداری و دولت هستند که هیچ بحرانی برای‌شان راهگشا و ایده‌بخش نیست. همیشه از یک سوراخ انگار باید گزیده بشوند. یک نفر نشسته توی من و ناخن می‌زند که باران سنگین بیاید که این راه نداشته‌ی فاضلاب تهران بسته بشود، که همین چمران بزک‌دوزک شده به جای بزرگراه دریاچه بشود و آن مدرس ترگل‌ورگل شده مثل آبشار بشود سمت هفت‌تیر و بعد این دولت و آن شهرداری شر و شر جلوی مهمانان غیرمتعهد عزیزشان عرق ندانم‌کاری و شرم بریزند و ضایع بشوند.

    می‌خواهم بگویم این چه شکاف عمیق و پرناشدنی بین ما و آن‌هاست که یک نفر می‌تواند بنشیند ته دل من وطن‌دوست، ناخن بزند که شهر به گند کشیده بشود ولی آبروی این‌ها برود. آن‌هم آبرویی که برای نگه داشتن‌اش از جان و آرامش مردم زلزله‌زده هم نگذشتند. این چه شکاف عمیق و ترسناکی است که آبروی ما را از سال ۸۸ به بعد خیلی دقیق و آن‌کادر شده انگار از این‌ها سوا کرده. بدون ذره‌ای خط مشترک.


     
     

    1391/6/5

    کیوان
    لابیرنت

    «جبر جغرافیایی» یک چیز ماورایی نیست. حقیقتی است نزدیک‌تر از رگ گردن بر کَت‌و‌کولِ ما آدم‌های این سرزمین؛ که اتفاقاً از خیلی وقت پیشترها هم می‌شناختیمش و از وقتی محسن نامجو، این حقیقت رو با نُت‌های موسیقی و گیتار و در قالب ترانه‌ای تحویل‌مون داد تا توی مهمونی و پیچ‌و‌خم‌های جاده‌ی چالوس و سیاه‌بیشه اون رو داد بزنیم، فریاد بزنیم، نعره بزنیم، بیشتر به این تُحفه‌ی خدادادی فکر کنیم.

    بعد از تفکر و تعقل دو حالت پیش می‌آد! یا راضی و خشنودیم و نثار ارواح گذشتگان فاتحه‌ای می‌فرستیم که در ایران به‌دنیا اومدیم، یا ناراضی هستیم و لاینقطع فحشی نثار روح و روان بازماندگان می‌کنیم که این همه ارضِ الهی و پنج قاره و دویست سی‌صد کشور بزرگ و کوچک ثبت شده بر روی زمین و سازمان ملل و اونوقت آخه چرا این‌جا، توی ایران بار رو گذاشتی زمین؟

    ما آدم‌های مونده در این چهار خطی که پنداری وطن نام داره، توی خیلی از مواقع هیچ فرقی نداریم با فک‌و‌فامیل و دوستانی که ماه‌ها و سال‌های پیش یکی از دو فرودگاه‌ بین‌المللی پایتختِ این مملکت عینهو غولِ بی‌شاخ‌و‌دُمی قورت‌شون داد و رفتند تا شماره تلفن‌هاشون با دو صفر شروع بشه و هم‌اکنون ساکنِ زمین و هوای خوب و فرح‌بخشی هستند و ملیت و اقامت و پاسپورت و پول دو و سه و چندگانه دارند.

    خوشبختانه یا متاسفانه هیچ فرقی بین ما و اون‌ها نیست، که ساکن اون‌سر دنیا هم باشی وقتی ایرانی باشی روح و روان و جسم و عاطفه و حس و حالت هنوز درگیر‌و‌دار همون جبر جغرافیایی هست. گریزی نیست از این حقیقت. نمی‌تونی فرار کنی ازش.

    این‌جا که باشی غم‌و‌غصه و مشکلات و مصایب عینهو یه گربه ملوس چمباتمه می‌زنه روی زانوهات و از این‌جا هم که جمع کنی بری، زودتر از این‌که پلیس فرودگاه مُهر ورود به کشورش رو بزنه توی پاسپورتت، بدبختی‌های یک مهاجر جهان سومی، زودتر از خودت و چمدونت روی ریل به‌طرفت می‌آد و از همون دورترها برات دست‌ تکون می‌ده.

    آدم جهان سومی، هر جای دنیا که باشه تنیده شده با مشکلاتِ جهان سوم. خودت هم که داشته باشی و در رفاه باشی یه سَر دلت نگرانِ درآمد پدر بازنشسته و سُفره کمرنگ پَهن شده‌ی خونه‌تونه. پاریس و استکهلم و ملبورن و فرانکفورت و ادمونتون هم که باشی گیرم توی یکی از این هزاران فروشگاه بی‌سر و تَه زنجیره‌ای سبدی در دست داشته باشی و پُر کنی اون‌رو از گوشت و مرغ و ماهی، مگه چیزی به‌راحتی از گلوت پایین می‌ره و می‌تونی نگران تخم‌مرغ‌هایی که در وطن هر روز گرون و گرون‌تر می‌شه تا بره و برسه به قیمت زعفرون نباشی.

    ما آدم‌های جهان سومی باید زندگی کنیم با جبر جغرافیایی. بعید بدونم محدوده و طول و عرض جغرافیایی عامل پُررنگی باشه برای فرار از این اجبار. فقط باید امیدوار باشیم و دعا کنیم تا در جهان دیگه و شروع زندگی بعدی، شانس و اقبال باهامون یار باشه و توی جهان اول به‌دنیا بیاییم تا شاید اینبار ناف‌مون رو با این همه بدبختی گره نزده باشند!


     
     

    1391/6/5

    در واکنش به اظهارات محمدرضا باهنر پیرامون رهبران جنبش سبز در مصاحبه با روزنامه اعتماد، حسین کروبی، فرزند مهدی کروبی این اظهارات را «هذیان گویی» توصیف کرد.

    محمدرضا باهنر در مصاحبه خود با روزنامه اعتماد در روز چهارشنبه (یکم شهریورماه) گفته بود که «سال ۸۴ کروبی پنج میلیون رای نیاورد. احمدی‌نژاد که نفر دوم بود چهار میلیون رای داشت. کروبی چطور پنج میلیون رای داشت؟»

    حسین کروبی در جوابیه خود گفته که تلاش کرده پاسخی «در خور» آقای باهنر به وی بدهد و آورده است: «آقای باهنر حالا این دفعه چه مصرف کرده‌اید که به این هذیان گویی و دری وری افتادید و رای آقای کروبی را ۴ میلیون متصور می‌شوید!؟»

    اظهارات آقای باهنر در حالی مطرح شده است که بر اساس آمارهای رسمی اعلام شده، مهدی کروبی در انتخابات سال ۱۳۸۴، کمی بیش از پنج میلیون و ۷۰ هزار رای را کسب کرده بود و محمود احمدی‌نژاد نیز حدود پنج میلیون و ۷۰۰ هزار رای را به خود اختصاص داده بود.

    حسین کروبی همچنین درباره صحبت‌های محمدرضا باهنر درباره میرحسین موسوی نیز گفته است: «امیدوارم یادتان نرفته باشد که شما قبل از انتخابات سال ۸۸ به حضور جناب آقای مهندس موسوی عزیز رسیدی و از ایشان خواهش کردی که وارد انتخابات شوند و کشور را از دست احمدی‌نژاد نجات دهند!»

    آقای باهنر در مصاحبه خود گفته بود که (پس از انتخابات) «من خودم رفتم به مهندس موسوی گفتم ۲۰ سال خانه نشستی هیچ کاری نکردی، حالا۱۳ میلیون رای گیرت آمده قدر این ۱۳ میلیون را بدان، مدیریتشان کن، حتما در قدرت آینده می‌مانی اما نمک نشناسی و زیاده خواهی، او را به این روز کشاند.»

    میرحسین موسوی و همسرش، زهرا رهنورد، به همراه مهدی کروبی حدود ۱۸ ماه است که در حبس خانگی به سر می برند.

    حکومت ایران تاکنون از محاکمه این افراد خودداری کرده و تاریخی نیز برای پایان این حبس خانگی مشخص نکرده است.

    آقای باهنر در قسمتی دیگر از صحبت‌هایش در رابطه با انتخاب غلامحسین کرباسچی به عنوان رئیس ستاد انتخاباتی از سوی آقای کروبی در انتخابات سال ۱۳۸۸ نیز گفته بود: «کسی که رئیس ستادش را کرباسچی می‌گذارد که همه عالم می‌دانستند به موسوی رای می‌دهد جز خود کروبی، چنین فردی از نظر شما یک رجل سیاسی است؟»

    فرزند آقای کروبی در جواب این پرسش نیز با یاداوری سوابق مبارزاتی مهدی کروبی در پیش از انقلاب ایران گفته که آقای باهنر در آن زمان "دوران طفولیت خود را سپری می‌کرده است."

    حسین کروبی در پایان به محمدرضا باهنر توصیه کرد که «اگر دین نداری لااقل آزاده باش که اینچنین تهمتی را به اقای کرباسچی می‌زنی.»

    منبع: جرس


     
     

    1391/6/5

    مدیر روابط عمومی سازمان آتش نشانی شهرداری تهران از نشست بخشی از خیابان ولیعصر در جنوب میدان منیریه خبر داد.

    سیدعلیرضا علوی رضوی به ایسنا گفته است که این نشست بر اثر ترکیدگی لوله آب و در حدود ساعت ۱۶ به وقت محلی روز یکشنبه (پنجم شهریورماه) رخ داده است.

    به گفته آقای علوی رضوی، گودال ایجاد شده سه متر عمق و ۱۰ متر عرض داشته و در مسیر خط ویژه اتوبوس قرار گرفته است.

    سرهنگ جمال بذرافشان، جانشین رئیس پلیس راهور تهران نیز به ایسنا گفته است که این نشست زمین، مشکل خاصی ایجاد نکرده و پلیس برای ایمن سازی و استقرار خودروهای شرکت اب و فاضلاب این محدوده را مسدود کرده است.

    نشست خیابان ولیعصر، سومین نشست در خیابان‌های تهران طی دو هفته گذشته به شمار می‌رود.

    منبع: ایسنا


     
     

    1391/6/5


    ۴۲۰ نفر از فعالین سیاسی-مدنی، اساتید دانشگاه و مدافعان حقوق بشر در نامه ای از دبیر کل سازمان ملل در خواست کردند که در سفر به ایران با رهبران جنبش سبز دیدار کند.

    قرار است بان کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل متحد به منظور شرکت در اجلاس عدم تعهد به تهران سفر کند.

    در این نامه که نسخه‌ای از آن در اختیار سی‌میل قرار گرفته، خطاب به بان‌ کی‌مون آمده است: «سفر قریب الوقوع شما به تهران برای شرکت در اجلاس سران کشور های عضو سازمان غیر متعهد فرصتی نیکو برای ارزیابی مستقیم از وضعیت وخیم حقوق بشر در ایران است. بی تردید مشاهده و بررسی همه مشکلات حاد نقض حقوق بشر در ایران در فرصت کوتاه سفر شما میسر نیست. اما بررسی اجمالی موارد مهم و اضطراری شدنی  و ضروری است.
»

    در ادامه این نامه آمده است: «ما امضا کنندگان به نام انسانیت و آرمان های بلند منشور ملل متحد بار دیگر از شما می خواهیم پیگیری پیرامون نقض حقوق بشر و تقاضا برای پایان دادن به خشونت و تبعیض دولتی در ایران، اعطای مرخصی فوری به زندانیان سیاسی که از بیماری های حاد رنج می برند و آزادی تمامی زندانیان عقیدتی، سیاسی و بی گناه را سرلوحه مذاکرات خود با مقامات حکومت قرار دهید وبا اهتمامی جدی ملاقات با مهندس میر حسین موسوی، سرکار خانم زهرا رهنورد و حجت الاسلام مهدی کروبی در فضایی آزاد و به دور از ارعاب نیرو های امنیتی را خواستار شوید.»

    به گفته امضا کنندگان این نامه «جمعیت زیادی از ایرانیان داخل و خارج نگران وضعیت میرحسین موسوی هستند. اینک قریب به 18 ماه است که او در شرایطی نامعلوم در حبس خانگی به سر برده و انواع و اقسام تضییقات و محدودیت ها از سوی جمهوری اسلامی ایران بر وی اعمال شده است.»

    امضا کنندگان خطاب به بان‌ کی مون خاطرنشان کرده‌اند: «دیدار و گفتگوی شما با او (موسوی) می تواند تهدیدات موجود بر علیه او را خنثی سازد.
»

    داریوش آشوری، علی افشاری، احمد رافت، نیما راشدان، محبوبه  عباسقلی زاده، مجید محمدی، فرخ نگهدار، محمدرضا نیکفر و محمد نوری زاد برخی از امضا کنندگان این نامه هستند.

    متن کامل این نامه را از اینجا بخوانید.


     
     

    1391/6/5

    فرمانده دریابانی استان مازندران می‌گوید که طی تعطیلات دو روزه عیدفطر، ۲۱ نفر بر اثر غرق شدن در آب‌های این استان جان خود را از دست دادند.

    سرهنگ هوشنگ حسینی در گفت‌و‌گو با ایسنا گفت که دو تن از غرق شدگان زن و بقیه مرد بوده‌اند.

    به گفته این مقام مسئول، تمامی این افراد در نقاط خارج از طرح سالم سازی دریا دچار حادثه شده بودند.

    آقای حسینی افزوده است که ۱۲ مسافر دیگر نیز دچار غرق شدگی شدند اما از خطر مرگ نجات یافتند.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    ۱۳ نفر در سواحل دریای مازندران غرق شدند


     
     

    1391/6/5

    منابع خبری گزارش دادند بر اثر سقوط یک هلیکوپتر متعلق به قرارگاه حمزه سیدالشهدا در شمال غرب ایران، چهار نفر کشته شدند.

    به گزارش سپاه نیوز، وبسایت خبری روابط عمومی سپاه پاسداران، حادثه سقوط هلیکوپتر صبح روز شنبه (چهارم شهریورماه) و در منطقه مرزی سردشت روی داده است.

    بر اساس اطلاعیه قرارگاه سیدالشهدا، یک نفر از کشته شدگان از پاسداران قرارگاه سیدالشهدا و سه نفر دیگر از کادر پروازی بوده‌اند.

    در اطلاعیه روابط عمومی قرارگاه سیدالشهدا آمده که این حادثه ««در حین انجام ماموریت» و در آستانه فرود هلیکوپتر به علت نقص فنی روی داده است.

    قرارگاه سیدالشهدا به موضوع این ماموریت اشاره‌ای نکرد.

    منطقه مرزی سردشت طی ماه‌های گذشته به کارزاری میان سپاه پاسداران و نیروهای کرد پژاک تبدیل شده است.

    منبع: سپاه نیوز

    مرتبط:

    جنگ جمهوری اسلامی با پژاک برای به رخ کشیدن توان سرکوب به مخالفان داخلی است


     
     

    1391/6/5

    خبرگزاری مهر گزارش داد که یک اتش نشان دیگر در ارتباط با آتش سوزی مجتمع پتروشیمی بندر ماهشهر در بیمارستانی در آلمان جان خود را از دست داد تا بدین ترتیب تعداد کشته‌های این آتش سوزی به هفت نفر برسد.

    عبدالحسین بیات، مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی، همچنین به خبرگزاری مهر گفته که علاوه بر آتش نشان کشته شده، دو نفر دیگر هم اینک در آلمان تحت مداوا هستند.

    حادثه آتش سوزی مجتمع پتروشیمی بندر ماهشهر روز سیزدهم مردادماه به دلیل نشت گاز در یکی از خطوط لوله خوراک این مجتمع رخ داده بود.

    منابع خبری در ابتدا تعداد کشته شدگان را سه نفر عنوان کرده بودند اما مقام‌های رسمی پس از گذشت ساعاتی از این حادثه گفتند که تنها یک نفر در این آتش سوزی کشته شده است.

    منبع: مهر


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته