-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

Latest New from Green Correspondents for 07/21/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

من همچنان، انقلاب اسلامی را پديده ای بزرگ در کشورمان می دانم که برای حفظ آن، عزيز ترين پيران و جوانان، جانفشانی کردند اما بر اين باورم ضربه ای که « جمهوری اسلامی» بر اين انقلاب وارد کرد صد ها برابر خسارت بار تر از همه دشمنی هايی بود که در داخل و خارج از کشور بر اين انقلاب رفت. .... من «اسلام» را عزيز می دارم و پايبندی به اين دين حنيف را بزرگترين افتخار خود بر می شمارم اما بر اين باورم که ظلم سی سال گذشته برخی روحانيون و به ويژه تعدادی از مراجع تقليد به اين دين، از همه ظلم هايی که در چهارده قرن گذشته به اسلام شد آزار دهنده تر بوده است. .... « در جمهوری اسلامی، کسانی متولی حکومت هستند که خود را مفسران رسمی و انحصاری دين می نامند. آنها هر گونه که منافعشان اقتضا کند دين را تفسير و آن را به خدمت می گيرند و تا زمانی که اين حکومت پابرجا باشد هر روز ايران ما ويران تر خواهد شد و اسلاممان با حملات بيشتر مواجه خواهد بود».
خبرنگاران سبز/ سیاست:
مجتبی واحدی، مشاور ارشد مهدی کروبی، که پس از خروج از کشور توجهی زیادی را به خود جلب کرده و صدای رسای مهدی کروبی زمانی که خود وی در زندان خانگی ج.ا. بوده است، روز گذشته با انتشار یک نامه سرگشاده از مشاوری مهدی کروبی کناره‌گیری کرد تا به گفته خود بتواند با آزادی تمام در راه برقراری حکومتی بدور از شیادی دینی بکوشد. وی دلیل بنیادین این جدایی از مهدی کروبی، که او را استاد خود می‌خواند، باور نداشتنش به هیچ نوع حکومت دینی و اصلاح ناپذیر بودن جمهوری اسلامی بیان می‌کند.
در پایین تمام نامه مجتبی واحدی که خداحافظی وی با شیخ شجاع بعد از ۳۰ سال همکاری است را بخوانید.
------------------------------------

خداحافظی با استادم آقای کروبی

جناب اقای مهدی کروبی !
سلا م مرا از راه دور پذيرا باشيد. حتماً به ياد داريد که نخستين ديدار من با شما در تير ماه سال ۱۳۶۱ شمسی و در نيمه ماه رمضان بود که در پی آن ،توفيق همکاری و درس آموزی از شما را يافتم .گمان می کنم فرارسيدن رمضانی ديگر، بهترين فرصت است تا سخنانی را با شما درميان بگذارم.

نمی دانم يادداشت من با عنوان « سی سال گذشت به بازنشستگی فکر می کنم » را ديده ايد يانه. حقيقت آنست که از مدتی قبل به اين نتيجه رسيدم که نمی توانم در قالب گذشته به فعاليت بپردازم و دِين خود را به هموطنانم ادا نمايم. خبرهايی به من می رسيد که نشان می داد شما اگر چه نظام مستبد حاکم بر ايران را نه اسلامی می دانيد و نه نشانه ای از جمهوريت در آن سراغ داريد اما در عين حال، بر اين باوريد که جمهوری اسلامی با قرائت آيت اله خمينی، نسخه شفابخش برای ايران عزيز ماست. بر همين اساس، برای آنکه تفاوت ديگاه خود با شما را مخفی نکرده باشم مقاله «کروبی چه حکومتی می خواست چه حکومتی می خواهد» را نوشتم. در آن مقاله بر لزوم «برگزاری رفراندوم تعيين حکومت» تأکيد و اعلام نمودم :« حکومت مورد نظر آقای کروبی برای ايران، جمهوری اسلامی مطابق با وعده های اجرا نشده آيت اله خمينی است اگر چه من يقين دارم اکثريت ايرانيان، بار ديگر به جمهوری اسلامی رأی نخواهند داد». در عين حال، به حرمت ايستادگی مثال زدنی شما در برابر طاغوت زمانه، تلاش می کردمدر اغلب کفتگوها و مقالات، ضمن بيان مواضع خويش، به گونه ای سخن بگويم که مخالفت علنی با مواضع شما تلقی نشود؛ اگر چه بارها و بارها اعلام کردم که به نظر من، حکومت فعلی، اصلاح پذير نيست و نظام جمهوری اسلامی، برای هميشه نابود شده است.


می دانستم که شما، ايت اله خمينی را معصوم و فاقد اشتباه نمی دانيد اما در عين حال به او علاقه داريد در حالی که باور های دينی به من می گفت « آيت اله خمينی در خصوص بنيان نهادن حکومت فردی که اکنون به استبدادی کم نظير تبديل شده، در برابر خدا و خلق او مسئول است .» والبته اين مسئوليت نافی عظمت انقلابی نيست که او در آفرينش آن، نقشی به سزا داشت. می دانستم عليرغم مظالمی که در دوره رهبری سيد علی خامنه ای بر شما رفته است شما برخی عباراتی که من در مورد او به کار می برم را نمی پسنديد. حتی به ياد دارم دوسال قبل که در يک گفتگوی تلويزيونی، حکومت سيد علی خامنه ای را با حکومت نمرود مقايسه کردم به من تذکر داديد که « تند رفته ام». البته چندی بعد از آن، حوادثی پيش آمد که تنها در يک حکومت نمرودی می توانست به وقوع بپيوندد .در آن زمان به شوخی از شما پرسيدم «‌آيا هنور هم به من توصيه می کنيد حکومت جائر ايران را با سلطنت نمرود مقايسه نکنم؟» پاسخ شما تنها خنده ای معنادار بود. نمونه فراوان است که شما هم به خوبی به ياد داريد.

جناب آقای کروبی ! امروزميليونها ايرانی، ايستادگی شما در برابر« حکومت ننگ آفرين کنونی » را تحسين می کنند و نام شما در تاريخ ايران، جاودانه خواهد شد. من نيز همچون قطره ای از اقيانوس ملت ايران، شما را تحسين می نمايم و البته اين افتخار را دارم که به عنوان «پُر سابقه ترين» همراه شما، خاطراتی از رفتار درس آموزتان را برای هموطنانم بازگو کنم. اما همان آزادگی که از خودتان آموختم مرا از مدارا در برخی امور، منع می کند. من همچنان، انقلاب اسلامی را پديده ای بزرگ در کشورمان می دانم که برای حفظ آن، عزيز ترين پيران و جوانان، جانفشانی کردند اما بر اين باورم ضربه ای که « جمهوری اسلامی» بر اين انقلاب وارد کرد صد ها برابر خسارت بار تر از همه دشمنی هايی بود که در داخل و خارج از کشور بر اين انقلاب رفت.

من «اسلام» را عزيز می دارم و پايبندی به اين دين حنيف را بزرگترين افتخار خود بر می شمارم اما بر اين باورم که ظلم سی سال گذشته برخی روحانيون و به ويژه تعدادی از مراجع تقليد به اين دين، از همه ظلم هايی که در چهارده قرن گذشته به اسلام شد آزار دهنده تر بوده است. مطمئنم که شما با برخی سخنان من در اين خصوص موافقيد و بخش هايی را هم که افراطی می دانيد به عنوان ديدگاه يک فرد مستقل، تحمل می نماييد و احتمالا برای رفع آنچه سوء ظن می پنداريد دعا خواهيد کرد. اما ترديد ندارم در يک موضوع نمی توانيد مواضع اين فرزندتان را پذيرا باشيد و آن « اعتقاد من به براندازی کامل حکومتی است که به نام دين بر پا شده است .»

استاد عزيزم ! در سالهای گذشته و حتی در زمانی که به عنوان « مشاور رئيس مجلس » در خدمت شما بودم شاهد بوديد که من نسبت به تلفيق دين با حکومت، نقطه نظرات خود را داشتم اما اکنون که فرصت بيشتری برای تعمق در حوادث سالهای گذشته يافته ام به اين نتيجه رسيده ام که علت العلل آنچه امروز بر ايران عزيز و اسلام مظلوم می رود «به خدمت گرفته شدن دين »توسط کسانی است که به يقين، نه به خدا اعتقادی دارند و نه به روز جزا. آنها حکومت دينی را فقط برای آن می خواهند که تقدس اسلام در ميان اکثريت ايرانيان را به خدمت بگيرند و در گروهی از «ايرانيان دين دوست »، اين تلقی غلط را ايجاد نمايند که تحمل مشکلات، موجب رضای خداوند خواهد بود و اجر اخروی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد. در حالی که شما به خوبی می دانيد ريشه اغلب مشکلات کشور و آنچه موجب بدبينی های روز افزون نسبت به دين اسلام در ميان هموطنانم شده و می شود بی کفايتی ها، تفرعن ها، رانت خواری ها، جنايت ها و خيانت های کسانی که خود را به ناحق «نمايندگان خدا بر روی زمين » می نامند. من به اين تلقی خود باور دارم و لذا از حدود دو سال قبل بارها با صراحت اعلام کرده ام « در جمهوری اسلامی، کسانی متولی حکومت هستند که خود را مفسران رسمی و انحصاری دين می نامند. آنها هر گونه که منافعشان اقتضا کند دين را تفسير و آن را به خدمت می گيرند و تا زمانی که اين حکومت پابرجا باشد هر روز ايران ما ويران تر خواهد شد و اسلاممان با حملات بيشتر مواجه خواهد بود».

البته، اين حملات تنها از سوی اسلام ستيزان نخواهد بود بلکه بسياری از آحاد مردم هم که زندگی خود را لگدکوب « نمايندگانِ دروغين خدا بر روی زمين »می بينند گاه با کسانی که مغرضانه به اسلام می تازند همراهی خواهند کرد و گاه، در برابر توهين ها و حملات، سکوت پيشه می سازند. در يک کلام، تجربه آنچه که از حکومت« ولی جائر» ديده ام مرا قانع کرده که بايستی با صراحت، با حکومتی که به نام دين برپا می شود و متولی ان « دين دزادن بی شرم » هستند مخالفت کنم. می دانم شما در موردبرخی مصاديق، با من اختلاف عميق نداريد اما احتمالاً ديدگاه کلی من در خصوص منحرف شدن و سوء استفاده گری در هرنوع حکومت دينی را نمی پذيريد. ازسوی ديگر، خودتان به من آموخته ايد که به خاطر خوشايند عزيز ترين افراد هم، دست از عقيده ام برندارم همانطور که شما با همه محبتی که در سی سال گذشته به من داشته ايد حاضر نيستيد از آنچه که پنجاه سال برای آن تلاش کرده ايد دست برداريد و اين نقطه ای است که چاره ای جز جدايی باقی نمی گذارد.زيرا اکنون برای من دو راه بيشتر وجود ندارد. نخست مفتخر بودن به عنوان « مشاور کروبی » و دست برداشتن از برخی مواضع اصولی خويش و دوم واگذاشتن مشاورت جنابعالی و ادامه راهی که با آگاهی انتخاب کرده ام و آن را برای کمک به روند آزادسازی کشورم، مفيد می دانم.

من گمان می کنم پايان سی سال همکاری و درس آموزی ی از آن استاد بزرگوار، فرصت مناسبی است که پيوند رسمی خويش با شما را منقطع و در کنار ميليونها ايرانی، آرزومند سربلندی شما در ادامه راهتان باشم. اين جدايی به من فرصت خواهد داد تا با فراغ بال بيشتر به افشای کسانی بپردازم که به دروغ، نام « همراه ملت » را بر خود نهاده اند و هم اکنون در حال صاف کردن راه برای ادامه فريب کاری حکومت در قالب انتخابات سال آينده هستند .

درپايان بر خود فرض می دانم تحمل مثال زدنی شما در برابر فشارهايی که قاعدتا به خاطر مواضع صريح من ،از سوی زندانبانان بی شرم بر شما وارد می شده است را تحسين نمايم. همچنين، يقين دارم هيچگاه، اين فرزند خود را از خيرخواهی های خويش، محروم نخواهيد ساخت.

بيست و نهم تيرماه ۱۳۹۱ - ويرجينيا - سيد مجتبی واحدی

 
 

گفته‏ايد:(رهبری بزرگوار از همان زمان خون دل می خوردند,ايشان با بصيرتی الهی همه چيز را می ديدند و می دانستند و بسياری از دردها را در دل نگه می داشتند تا به انقلاب لطمه ای وارد نشود... ) منظور شما از آن زمان قطعا دوران پيش از رهبری ايشان بوده است. ... اساسا چه کسی در آن زمان شما را در امور سياسی کشور بازی می داد و کجای اين معادله قرار داشتيد؟ شما در سال ۶۴ به تازگی پايان نامه دانشگاهی خود را با موضوع" نظر کانت درباره ماوراء الطبيعه" ارائه داده بوديد و در بحبوحه جنگ و کشتار و دفاع مردم ايران از سرزمين اجدادی خود با فراغت به تحصيل مشغول بوديد. از کجا فهميديد رهبر يا بهتر بگويم "ارباب" با بصيرتتان که ناتوان از کنترل قيمت "مرغ" برای مردم کشورش است چنان خون دلی ميخورده که نگو و نپرس...؟
خبرنگاران سبز/ نامه‏ها:
روح‌الله زم، فرزند محمدعلی زم - از مدیران شاخص فرهنگی در ج.ا. (مدیرکل حوزه هنری) بوده است و از دستگیر شدگان حوادث بعد از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بوده است چندی است در نامه‌هایی سرگشاده به رهبر ایران اقدام به بازخواست از وی و افشاگری در باره برخی گوشه‌های پنهان نظام استبداد دینی زده است. وی در آخرین نوشته‌اش غلامعلی حداد عادل را روی سخن خود گرفته و با اشاره به رابطه خانوادگی او با علی خامنه‌ای از او می‌خواهد دست از خدمت‌گری به «ارباب» بردارد و راه انسانیت و انصاف را پیش گیرد. 
متن کامل این نامه در زیر می‌آید. 
------------------------------------------
 جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل

  اکنون که پس از سالهای نه چندان دور به شما سلام ميکنم در کشورم نيستم  و به جهت شدت ظلم و فشار وارده بر خود  جلای وطن کرده تا صدايم را هر چه رساتر به گوش برسانم.
حتما مرا به ياد داريد؟

من روح الله زم هستم، همان شاگرد دبيرستان فرهنگ شما در اولين دوره از تاريخ تاسيسش.
در همان اولين دوره ورودی دبيرستان فرهنگ شوخی کودکانه من با خود را طاقت نياورديد و حکم بر اخراج "اين شاگرد" از دبيرستانتان را داديد.

خدای را بابت آن اتفاق بزرگ شاکرم, زيرا با آن حجم از آموزه های ارتجاعی و طالبانی دبيرستان فرهنگ، اگر من از آن دبيرستان فارغ التحصيل ميشدم  معلوم نبود عاقبت دين و دنيايم به کجا منتهی ميشد.البته پيشنهاد ميکنم يک آمار کلی و جامع از "ورودی" و "خروجی" های دبيرستان فرهنگ در اختيار "پدر دامادتان" بگذاريد. بلکه عدم کفايت فرهنگی شما نيز برای ايشان مستظهر گردد.

قطعا اکتساب وجهه ای فرهنگی به شعر خوانی در محضر "ارباب" در ماه مبارک رمضان و توصيف قد و بالای رعنای "يار" نيست.بلکه شخصيت فرهنگی شما بايد بصورت دقيق توسط کارشناسان خبره و اهل فن مورد مداقه قرار گيرد.

اکنون چند سالی ست در مقياس بزرگتری از آن دبيرستان قرار گرفته ايد و دائما طی مواضعی "ضد مردمی" حکم بر بی انضباطی مردمان می دهيد, خود و اربابتان را در عرش هفتم خداوند و نماينده اوصياء و معصومين می پنداريد، و رعيت را زير پای خود مفروض می داريد.
کاش زمانيکه در "دبيرستان فرهنگ"و در کلاس آموزش تعاليم دينی , شاگردانتان را به رعايت تقوا,ترک دنيا و گناهان بزرگی چون تهمت و غيبت و ترک معاصی فرا می خوانديد آن تعاليم را با گوش دل باور می داشتيد تا در اين عصر آزمايش الهی چنين مطرود و منفور ملتی نباشيد و نمونه: "عالم بی عمل".

ميگويند شما يکی از بنيانگذاران اصلی سازمان مجاهدين خلق ايران بوده ايد و در دانشگاههای قبل از انقلاب تحصيل کرده و شيخی از شما بعنوان "کيف کش دفتر فرح پهلوی" نام برده بود.پر واضح است سوابق مبارزاتی درخشانی در قبل از انقلاب نداشته ايد و بيشتر موج سوار بوده ايد تا "موج شکن"
اما مجال اين گفتار را بر اين فرضيه نمی گذارم.

بنده نزديک به دو ماه قبل گفتاری با رهبر ايران داشتم و در سطر آخر آن اشاره ای به شخص شما نمودم.
از قضا آن اشاره در رسانه ها بسيار برجسته شد و مرا بر آن داشت تا گفتار تکميلی در خصوص آن نوشته را با شخص جنابعالی در ميان بگذارم.
اميد است مورد رضايت خداوند قرار گيرد و من و شما شهامت اقرار بر اشتباهات و ناگفته ها را داشته باشيم.

جناب آقای حداد
من شما را شخصا انسان متدينی می دانستم.اما چه سود از تدينی که آلوده به مطامع دنيوی,زر اندوزی و رانت خواری بشود و بنام دين مردمان , مورد استعمار دين فروشان قرار گيرند, رعيت روز به روز لاغر و تکيده و چون شمايی روز بروز فربه و فاسد تر شويد.چنين تدينی از افرادی چون شما -که از قضا کم هم نيستيد- ريشه دين را زده و مفاسد بسياری را در دستگاه ولی فقيه ثبت کرده است.
از اخذ نمايندگی های بيشمار و خاص توسط شما و منتسبينتان تا ساخت و سازهای کلان با مجوزهای خاص.لطفا جواب قانع  کننده ای بدهيد.از ارث پدر و اموال و املاک ابوی و اخوی زياد برايمان گفته ايد و گوشمان  از اين نجواها پر است.

اين سوال  برای من ايجاد شده است که اگر پدران مسئولين ما به اين اندازه ثروتمند بوده اند ,اين خيل عظيم فقر در ايران چيست که چنين بيداد ميکند؟

چرا هر وقت کسی از شما, از دارايی تان, از چگونگی ثروت اندوزيتان و ... سوال ميکند سريعا پای پدران پولدارتان را به ميان می کشيد و اينطور از دادن پاسخ فرار می کنيد؟

باز در مورد شما نمی خواهم به حاشيه بروم و از اصل موضوع اين گفتار غافل شوم.چه اينکه شهرداری تهران فهرست اموال شخصی شما را به غير از امتياز و املاک دبيرستانهای فرهنگ بالغ بر "يک هزار ميليارد تومان" اعلام کرده است. اما بياييد واقع بين باشيم.کيست که نداند بخش عمده ای از اين ثروت نجومی و هنگفت شما از برکات پيوند دختر شما با "پسر رهبر ايران" تحصيل شده است.

شما بارها و بارها بدون اينکه از طرف قسمت اعظمی از مردم وکالت سخن داشته باشيد اظهارات "نامردمی" خود را به مردم ايران نسبت داده ايد.در حاليکه رای شما در آخرين انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۱ , از رای بينندگان يکی از شوهای تلوزيونی ايرانی خارج از کشور به مراتب کمتر بوده است.
با کدام وکالت از طرف مردم ايران سخن به زبان می رانيد؟

اظهارات "ضد مردمی" شما در جنبش اعتراضی مردم ايران هيچگاه از حافظه تاريخی مردم ايران محو نخواهد شد و جنابعالی قطعا شريک جرم رهبر ايران در ريختن خون پاک شهدای اين جنبش بر کف خيابانهای تهران و شهرهای ديگر هستيد و از اين ناحيه سخت تحت خشم مردم ايران و عقوبت الهی قرار داريد.

من قصد دارم در اين گفتار به نمونه ای از عرايض شما اشاره نمايم و درباره آن از شما توضيح بخواهم.

شما گفته ايد:(رهبری بزرگوار از همان زمان خون دل می خوردند,ايشان با بصيرتی الهی همه چيز را می ديدند و می دانستند و بسياری از دردها را در دل نگه می داشتند تا به انقلاب لطمه ای وارد نشود... ) منظور شما از آن زمان قطعا دوران پيش از رهبری ايشان بوده است.

حالا من با ذکر منابع موثق ميخواهم از شما بپرسم شما در آن زمان کجا بوديد؟چگونه از خون دل و بصيرت!! رهبر خبر داشتيد که اين سخنان سراسر مضحک را انتشار داديد؟
اساسا چه کسی در آن زمان شما را در امور سياسی کشور بازی می داد و کجای اين معادله قرار داشتيد؟ شما در سال ۶۴ به تازگی پايان نامه دانشگاهی خود را با موضوع" نظر کانت درباره ماوراء الطبيعه" ارائه داده بوديد و در بحبوحه جنگ و کشتار و دفاع مردم ايران از سرزمين اجدادی خود با فراغت به تحصيل مشغول بوديد.از کجا فهميديد رهبر يا بهتر بگويم "ارباب" با بصيرتتان که ناتوان از کنترل قيمت "مرغ" برای مردم کشورش است چنان خون دلی ميخورده که نگو و نپرس...؟

اولين پست رسمی و دولتی شما در سال ۱۳۷۴ به شما اعطا شد که عضو هيئت امنای بنياد دايره المعارف اسلامی شديد و مدير بنياد دانشنامه جهان اسلام و همزمان معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش. اين مناصب پايين حکومتی با سخن بزرگ و دهان "پر کن" جنابعالی تناسخی ندارد.

اما کيست که نداند از "رهاورد" ازدواج دخترتان با آقای مجتبی خامنه ای "سری در سرها" دراورديد و سايه کوچک شما در پرتو آفتاب کرامت مردم ايران بزرگ گشت و بيان اين اظهارات برای اخذ سهم بيشتر از "دربار" رهبر ايران است.

و اما بعد از اين مقال لازم است مراتب ارادت و حليت خود را به روح پر فتوح برادر شهيدتان و پدرتان تقديم بدارم.چه اينکه در مکاتبه گذشته اشاره نمودم که پدرتان رييس ساواک شيراز بوده است.اما لازم است قبل از گفتن منبع بيان اين سخنم تجليلی از برادرتان و ساير شهدای اين ديار پاک بنمايم.همانها که با مجاهدت , جان خويش را در طبق اخلاص نهادند تا شما راحت تر بتوانيد به "مال اندوزی" ادامه دهيد و همچنين دست پدر پيرتان را ببوسم که فرزندانی به اين ميهن تقديم کرد که شما و برادرتان نمونه "پارادوکسيکال" اين  فرزندان هستيد.

يکی نان را نهاد و جان را داد. يکی چون شما جان را برداشت و نان را مايه مباهات خود در اين دنيا قرار داد.

 اما منبع آن ادعا را لازمست اکنون بيان کنم. باشد که مورد رضايت خدای تعالی قرار گيرد و درسی باشد به سياستمداران ايران تا در صورت اشتباه شهامت بيان حقايق را داشته باشند

آن زمان که شما منصبی حکومتی نداشتيد شبی برای اقامه نماز مغرب و عشاء به همراه پنج نفر از مسئولين نزد آيت الله خامنه ای رفتيم.در آن زمان ايشان فردی متفاوت از حالا بود و دستش به خون بيگناهان آلوده نبود.اگر هم بود امثال من اطلاعی نداشتيم.

پس از خواندن نماز مغرب و عشاء صحبتهايی بين ايشان و يکی از مسئولين دفتر رهبری که از قضا "سيد" نيز بودند در گرفت و رهبر ايران خواستار شناسايی پديده آنارشيستی گروهک انصار حزب الله شد.نميدانم فيلم بود يا واقعيت داشت.من فقط به ذکر آن اتفاق می پردازم و قضاوت را به خوانندگان و شما واگذار ميکنم.پس از آن بازخواست , آقای علی فلاحيان وزير اطلاعات وقت گزارشی از امور کشور را به رهبری ارائه داد و نوبت به پدر شما رسيد.علی فلاحيان در نزد رهبر ايران گفت پدر شما مدتی کوتاه رييس ساواک شيراز بوده است و درباره مدارک و مستندات موجود در وزارت اطلاعات از رهبری "تکليف" خواست.پاسخ رهبری به بعد از آن ملاقات و زمانی ديگر موکول گرديد.

من صرفا شنيده و ديده ام را بيان نمودم و لازم دانستم ابهامات موجود را در اين زمينه برای شما و بسياری مرتفع نمايم.

در پايان شما را به "افسار زدن" به نفس لجام گسيخته تان فرار ميخوانم.طبق تعاليم شاگرد و استادی ,اين نفس لجام گسيخته تان شما را به زمينی گرم خواهد کوبيد , چنانکه  خسران دنيا و آخرت را برايتان در پی خواهد داشت.

عقل سليم می گويد :حکومتی که دخترکی ۱۲ ساله و پير مردی ۹۵ ساله را طی يک اقدام خلاف موازين بشری از خروج کشور منع می نمايد به پايان راه خويش رسيده است و از آنجا که کشور ايران با هيچ کشوری جز "بورکينافاسو" روابط حسنه ای ندارد, لااقل به شما توصيه ميکنم به فکر "دگرگونی نزديک" و اساسی حکومت جمهوری اسلامی و جايگزينی با حکومتی دموکراتيک و آزاد  باشيد تا مجبور نباشيد ثروت هنگفتتان را  در دوران تبعيد در "بورکينافاسو" هزينه نماييد.

تا گفتار بعدی-يا حق

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته