فرهاد دانشجو رییس دانشگاه آزاد اسلامی از بورسیه شدن نیروهایی که او انها را حزب اللهی خوانده در دانشگاه آزاد خبر داده و گفته است:در چند ماه گذشته بورسیه ۲۰۰ نفر حزباللهی درسخوان را انجام دادهایم.
وی افزود: جذب هیات علمی جدید باید دنبال شود. در چند ماه گذشته بورسیه ۲۰۰ نفر حزباللهی درسخوان را انجام دادهایم. تدرس هیات علمی از فارغالتحصیلان دانشگاه را دنبال میکنیم و گزارش آن را به زودی منتشر میکنیم.
در روزهای گذشته همچنین خبرهایی درباره بورسیه شدن دختر فرهاد دانشجو در دانشگاه آزاد منتشر شده بود.
فرهاد دانشجو عصر یکشنبه در گزارشی از عملکرد دانشگاه آزاد در کمیسیون آموزش تحقیقات مجلس با اشاره به وضعیت واحد آکسفورد دانشگاه آزاد گفت: تا جایی که بنده اطلاع دارم، واحد آکسفورد دانشگاه آزاد مجوز برگزاری دورههای کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا از وزارت علوم یا مراجع ذیصلاح انگلستان نداشته است. البته برخی از مجوزها وجود داشته است که اجازه میداد دورههای تحصیلی مشترکا با دانشگاههای انگلیسی انجام شود و مدرک آن جزو دانشجویان دانشگاههای انگلیسی به حساب میآید.
به گزارش ایسنا او یادآور شد: طبق توافق به عمل آمده اگر در ۸ سال سالی ۱۰ دانشجو به دانشگاه معرفی کنیم، در مقابل دانشگاه نیز به ۴۰ درصد تخفیف میدهند. دانشگاه آزاد واحد آکسفورد تعهد کرده است که سالی ۱۰ نفر را به بدین ترتیب به دانشگاه معرفی کند.
رییس دانشگاه آزاد با بیان این که در حال حاضر واسطهگری دانشجویی در واحد آکسفورد انجام میدهیم، گفت: از ۱۳۸۲ تاکنون واحد آکسفورد دانشگاه آزاد هیچ مدرکی صادر نکرده است.
وی با اشاره به مبالغ واریز شده به حساب واحد آکسفورد گفت: هر مبلغی که تا به امروز به حساب واحد آکسفورد واریز شده است، به حساب افراد نرفته است بلکه به حساب دانشگاه آزاد واریز شده است و بنده غیر از این مشاهده نکردهام.
دانشجو متذکر شد: این که گفته میشود برخی کارکنان واحد آکسفورد حقوقهای زیادی دریافت کردهاند باید گفت که حقوق افراد براساس مصوبات هیات امنا پرداخت شده است. اگر این مبالغ کم یا زیاد بوده، قانونی انجام شده است. حقوق افراد براساس ارز رایج انگلستان پرداخت شده است.
وی افزود: جذب هیات علمی جدید باید دنبال شود. در چند ماه گذشته بورسیه ۲۰۰ نفر حزباللهی درسخوان را انجام دادهایم. تدرس هیات علمی از فارغالتحصیلان دانشگاه را دنبال میکنیم و گزارش آن را به زودی منتشر میکنیم.
یکی از مسئولین دفتر مفتی و از اعضای شورای مکتب قرآن کردستان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
به گزارش آژانس خبررسانی “کُردپا”، عبدالله عباسی یکی از مسئولین دفتر حسن امینی، مفتی و رییس شورای مکتب قرآن کردستان، روز جمعه ششم مردادماه جاری در پلیس راه سنندج – کرمانشاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و به ستاد خبری ادارهی کل اطلاعات استان کردستان انتقال یافت.
تا لحظه انتشار این خبر از علت بازداشت این فعال مذهبی خبر موثقی در دست نیست.
ژیلا بنی یعقوب : مسعود لواسانی یکی از زندانیان سیاسی است که بعد از انتخابات بحث برانگیز ۸۸ بازداشت و بعد از دوسال آزاد شد. او حدود دوسال را با همسرم، بهمن (احمدی امویی) در بند ۳۵۰ اوین هم بند بوده است. مسعود به گفته خودش قصد دارد خاطرات بند ۳۵۰ را به صورت سلسله وار و با عنوان خاطرات زندان در وبلاگش منتشر کند. نخستین بخش از این خاطرات را به بهمن اختصاص داده است.
مسعود لواسانی با قلمی شیوا و روایتی جذاب لحظه های بودنش را در اوین تصویر می کند، هم از خودش می گوید، هم از بهمن و هم از دیگران.ما را آنچنان به وقایع بند ۳۵۰ نزدیک می کند که گویی خود در آنجا بوده ایم و از نزدیک این حوادث را تجربه کرده ایم.
این نخستین بخش از کتاب «روزنه ای به مهتاب» خاطرات زندان مسعود لواسانی است که امروز برای نخستین بار در وبلاگ شخصی اش منتشر شده است:
امروز پس از دو سال زندگی و هم نشینی با بهمن احمدی امویی (آمویی) – در زندان اوین - تجربه ی منحصر به فردی از او دارم که شاید کمتر کسی داشته باشد؛ گاهی به او می گفتم « من بیشتر از همسر ات با تو زندگی کرده ام. ما، ماه ها بدون این که لحظه ای از هم دور شویم با هم زندگی کردیم».
درحالی که در زندگی بیرون از دیوارهای زندان اعضای یک خانواده هم تمام ساعت های روز، هفته، ماه و سال را در کنار هم نیستند و برای کارهای گوناگون و … یک دیگر را ترک می کنند. چه شب هایی در زندان در کنار بهمن و در گفتگو با او سپری شد! چه ساعت های طولانی که کنار زاغه ی بهمن می نشستم و او برای ام از داستان زندگی اش می گفت. از پدر و مادر، دوران نوجوانی و جوانی اش، از تحصیل، کار و ازدواج اش. از دوران همشهری، جامعه، توس، صبح امروز، نوروز، شرق، … و سرمایه . از سختی هایی که کشیده و از تجربه ی ازدواج و درس هایی که در زندگی آموخته بود. شاید تصویری که من از او به دست می دهم کمک کند به شناخت دیگری از مردی دوست داشتنی و سخت که در زندان با نام «دایی بهمن» می شناختند اش. اپیـزود نخست:
دوستی من با بهمن از آبان ۱۳۸۸ در بند ۸ زندان اوین آغاز شد. من را تازه از انفرادی های ۲۴۰ به بند عمومی منتقل کرده بودند. حال و روز خوبی نداشتم. اما این نخستین برخورد و آشنایی من با بهمن احمدی امویی نبود. برای آغاز این نوشته پستوی ذهن ام را کندوکاو کردم و آن قدر عقب رفتم تا به نخستین تصویری که از او در ذهن ام نقش بسته بود رسیدم. این نخستین تصویر برای زمانی است که تازه کار مطبوعاتی را آغاز کرده بودم. بهمن را دورادور می شناختم و نام اش را در مبطوعات دیده بودم. سال ۱۳۷۹بود که بهمن و همسر اش خانم بنی یعقوب را در تقاطع بلوار کشاور و خیابان فلسطین، سر کوچه ی انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران (شهید کبکانیان) دیدم. نام خانم بنی یعقوب در مطبوعات اصلاح طلب زیاد به چشم می خورد. من بیشتر از همه با سفرنامه هایی که می نوشت بیشتر آشنا بودم. آن روز یکی از روزنامه ها نقدی درباره ی کتاب تازه منتشر شده اش به نام «روزنامه نگاران» ، چاپ شده بود و من هم ان را خوانده بودم.
من خبرنگاری تازه کار بودم. می دیدم که در فضای نشریه های اصولگرایی مانند کیهان و صبح صادق که من با آن ها هم کاری دارم به کار حرفه ای روزنامه نگاری، چندان اعتنایی نمی شود. و ایم بر خلاف میل من بود. برای من مهم تر از هر سوژه ای ، خود “کار خبرنگاری و حرفه ی روزنامه نگاری” جذاب بود. نام و موضوع کتاب خانم بنی یعقوب که خود روزنامه نگاران بود، جالب به نظر می آمد. کتاب را به هزار زحمت پیدا کردم (چون ناشر مشهوری نداشت) و مشغول خواندن اش شدم.
آن روز که بهمن و ژیلا را در خیابان دیدم به گمان این که کتاب همراه ام است جلوی شان را گرفتم تا کتاب را -که همیشه در کیف ام بود- بدهم خانم بنی یعقوب امضاء کند. اما کتاب همراه ام نبود. (این عادت جمع کردن کتاب با امضای نویسنده را از نوجوانی داشتم و الان مجموعه ی این چنین ای و با ارزشی دارم)
بارها بهمن و همسر اش را و در برنامه های مختلف انجمن صنفی روزنامه نگاران می دیدم. من آن روزها خبرنگار خبرگزاری مهر بودم – گروه فرهنگ و ادب – و انجمن صنفی عضویت دائمی ما را به رسمیت نمی شاخت. پس تنها برای شرکت در برنامه های عمومی انجمن، آن جا می رفتم. بهمن را آن جا می دیدم. سال ۱۳۸۴ هم زمان با نهمین انتخابات ریاست جمهوری، در ستاد نسیم (نسل سومی های یاور معین) و کارزار (کمپین) حزب مشارکت کمک می کردم. در همین روزها یکی دوبار ژیلا و بهمن را در روزنامه اقبال دیدم و قرار شد برای سایتی که سردبیری اش را داشت (اگر اشتباه نکنم کانون زنان ایرانی)، گزارشی درباره ی فعالیت زنان ناشر تهیه کنم.
تصویر دیگری که در ذهن دارم تصویر تلخی است از بازداشت بهمن و ژیلا در ۲۲ خراد ۱۳۸۵در میدان هفت تیر تهران . بهمن و ژیلا که برای روزنامه سرمایه کار می کردند، آن روز برای پوشش خبری تجمع زنان در اعتراض به نابرابری قوانین، به میدان هفت تیر رفته بودند. من که از گفتگو با دکتر علی پایا در بنیاد باران به سوی خبرگزاری مهر می رفتم. اتفاقی از میدان هفت تیر رد می شدم و از این برنامه خبر نداشتم. وقت ام برای تنظیم خبر کم بود ولی این اتفاق برای ام تازگی داشت و می خواستم تماشا کنم. تاکنون تجمع زنان را ندیده بودم. زن های پلیس زیادی در میدان دیده می شدند. لباس و همه چیز شان با زن های پلیس که در گشت های ارشاد می دیدم متفاوت بود. این ها با مانتوی لجنی (هم رنگ لباس پلیس های مرد) و روسری سورمه ای به سر داشتند. میانه ی میدان در اختیار آن ها بود و مردم در حاشیه و پیاده رو یا از پنجره ی مغازه های مشرف به خیابان یا پل هوایی، شاهد متفرق کردن زنان تظاهر کننده بودند. پلیس های مرد و زن اجازه جمع شدن زنان و شکل گیری تجمع را نمی دادند و به سخت ترین شکل با کسانی که وارد میدان می شدند برخورد می کردند. من از شمال خیابان به زحمت وارد میدان شدم.
نخست نیروی انتظامی می خواست جلوی راهم را بگیرد اما سرباز جوانی به من گفت که سریع رد شو و برو! از مقابل ایستگاه مترو که می خواستم به سوی خیابان کریم خان بروم زن پلیسی را دیدم که هیکل درشتی همچون مردان ورزشکار داشت با سینه های بزرگ که در نگاه اول در آن هیاهو به چشم می آمد. کاور سفیدی به تن کرده بود و زنی را که دستگیر کرده بود با همراهی چند زن و مرد پلیس با خود می برد. زن ریز جثه ای بود که در در دستان این زن تنومند هم چون گنجشک به نظر می آمد. آن زن ژیلا بنی یعقوب بود. ناخودآگاه دادزدم ااااا…. خانم بنی یعقوب را گرفتند! ناگهان از سوی دیگر آقای احمدی همسرش را دیدم که دارد با لباس شخصی ها صحبت می کند و او نیز کمی بعد در پی جر و بحث با پلیس دستگیر شد. بهمن مدام می گفت:
او خبرنگار است چرا او را می برید؟!
نیروی انتظامی توجهی به اعتراض های بهمن نمی کردند. من و دو سه مرد دیگرعابر ، این صحنه را تماشا می کردیم. اما باتومی که به کمرم خورد هشداری بود برای ترک میدان! نمی دانستم چه کار کنم. سریع خودم را به جایی رساندم و پستی خبری در وبلاگ ام (جعبه ی خاطرات ضد مورچه) گذاشتم با این مضمون که «دقایقی قبل در میدان هفت تیر تهران، ژیلا بنی یعقوب و همسرش بهمن احمدی امویی در حاشیه ی تجمع اعتراضی زنان بازداشت شدند» لینک این نوشته را در صبحانه منتشر کردم و رفتم خبرگزاری.
صحنه ی دستگیری این زوج روزنامه نگار، تا یک همه اش جلوی چشم ام بود. هر روز اخبار شان را در سایت ها جستجو می کردم تا از سرنوشت شان با خبر شوم. تا این که خبرآزادی شان آمد و از خانم مفیدی (دبیر انجمن صنفی) شماره منزل شان را گرفتم و یک روز صبح ساعت ۱۰ زنگ زدم خانه شان؛ بهمن انگار خواب بود و گوشی را برداشت و کمی صحبت کردیم.
* * *
اپیـزود دو:
آشنایی من با بهمن از آبان ۱۳۸۸ در بند ۸ زندان اوین آغاز شد. من را تازه از انفرادی های ۲۴۰ به بند عمومی منتقل کرده بودند. حال و روز خوبی نداشتم. اصلن به دلیل همین ناخوشی بود که به بند عمومی منتقل ام کردند. در انفرادی که بودم دادستان تهران (جعفری دولت آبادی) به دیدن ام آمده و همین دیدار زمینه ساز انتقال من از بند امنیتی دوی الف (سپاه) به بند عمومی زندان اوین شد. آن روز دادستان تهران درباه ی وضعیت نگه داری ام به مسئولین بازداشت گاه اعتراض داشت و فردای آن روز بازپرس پرونده، من را فراخواند و با مشاهده ی وضعیت ام دستور انتقال ام به بند عمومی را صادر کرد.
یادم است که آن روزها هم به خودم و هم به خانواده ام می گفتند که با وثیقه آزاد خواهم شد اما وقتی بازپرس پرونده را دیدم، گفت:
کارشناس (بازجو) پرونده ات روی پوشه نوشته: «زندانی دارد!» و این یعنی موافق آزادی تو با وثیقه نیست. من هم چاره ای ندارم جز این که با قرار بازداشت، نگه ات دارم. می توانم بفرستم ات بند عمومی. این هم از کاری که می توانیم برای “شما” بکنیم. امروز هم صدای ات کردم تا خانم-بچه هات را ببینی!
فکر کردم این بازپرس باید آدم خوبی باشد. (همین هم بود و گویا به دلیل درگیری با بازجوها زود کنار رفت). در بازگشت از دادگاه انقلاب گویا مشکلی برای تحویل من به زندان اوین به وجود امده بود. زیرا یکی دو ساعت در سرمای هوای آبان ماه اوین و تنها با یک پیراهن در محوطه ی زندان و پشت در پذیرش ایستاده بودم. تا سر انجام رضایت دادند و به زندان تحویل شدم. انگشت نگاری و عکس برداری انجام شد اما به جای رفتن به بند ۸ – که قاضی بازپرس دستور اش داده بود- من را به انفرادی های ۲۴۰ بردند. یک هفته ای را آن جا بودم و درپی بی خبری همسر و خانواده از سرنوشت ام، سر انجام به بند عمومی و اندرزگاه ۸ رفتم.
اصلن حال و روز خوشی نداشتم. دچار نوعی کاهش خفیف سطح هوشیاری شده بودم؛ حالتی شبیه افسردگی همراه با دلشوره ی پایان ناپذیر. داروهایی که در انفرادی مصرف می کردم، دیگر در اختیارم نبود و به پزشک هم دسترسی نداشتم.. وقتی وارد محوطه ی آموزشگاه شدم، بی هدف و بدون این که کسی را بشناسم چند دقیقه ای را به قدم زدن سپری کردم. ساعت های نخستین صبح بود و هوا بسیار سرد. تنها یک پیراهن نازک به تن داشتم که هنگام بازداشت ام – در خانه- پوشیده بودم. تلاش می کردم با نرمش کردن خودم را گرم نگه دارم. اجازه ی رفتن به درون سالن ها را هم نداشتم چون در هنگام گرفتن آمار و در ساعت های صبح اجازه نمی دادند کسی در اتاق ها باشد.
بد جوری از سرما می لرزیدم. حال و هوای غریب و ناشناخته ی زندان و حضور در میان زندانی هایی ایرانی و خارجی بر اضطراب و شدت لرز ام می افزود. زندانی های سیاه پوست و آفریقایی در آن سرمای هوا لباس می شستند و گروهی دیگر در گوشه ای مشغول دعوا بودند.
یک لحظه با خودم گفتم : مسعود تو این جا چه می کنی ؟ تنها وسط این جنگل نا آشنا از آدم ها و چهره های غریبه! و فکرش را بکنید در این غربت و تنهایی چه حالی پیدا کردم هنگامی که در امتداد مسیری که قدم می زدم چهره ی آشنای بهمن احمدی امویی را دیدم. سلام کردم و خودم را معرفی کردم. احوال پرسی کرد و تاریخ بازداشت ام را پرسید. کی آمدی ؟ کجا بودی؟ و کدام سالن هستی؟ چرا لباس ات کم است؟
لباس ندارم، با همین پیرهن دستگیر شدم.
عیب نداره من رو هم با همین زیرشلواری و دمپایی از خانه بردند.
من را به دکتر داوود سلیمانی معرفی کرد و گفت الان برمی گردم. رفت و با دو بلوز بافتنی به دست برگشت. یکی را پوشیدم. وقتی فهمید تازه آمده ام و هنوز یک ساعت از ورود ام به بند نمی گذرد از جیب اش یک کارت اعتباری مخصوص خرید زندان را بیرون آورد و به من داد و گفت: «چیزهایی را که لازم داری خرید کن»!
حال ام خیلی بد بود و نیاز به توضیح نداشت. بهمن سعی کرد با صحبت کردن روحیه ام را عوض کند؛ پس من را گرفت به پرسش های پشت سر هم. از سابقه ی کار و فعالیت ام پرسید. این که تاکنون در کدام نشریه ها و رسانه ها بوده ام. و خودش شروع کرد از نحوه ی بازداشت اش گفت. از این که بعد از انتخابات و موج بازداشت ها او و همسر اش فکر اش را می کردند که بازداشت خواهند شد. از روزهای بازجویی گفت، از برخورد بازجوها. از همه جالب تر آن بخشی بود که یک بازجو بهش پیشنهاد کرده بود به شرطی که دیگر روزنامه نگاری نکند، آزادش کند. بازجو به بهمن گفته بود:
برو سوپر مارکت باز کن ! من خودم رفتم و پرسیده ام در خیابان سهروردی اگر بخواهی یک سوپر بزنی سرمایه زیادی نمی خواهد… شاید با ۵۰ میلیون بشود یکی بازکرد. تو الان در آمدت از روزنامه نگاری چه قدر است؟
بهمن به بازجو اش گفته بود که درآمد روزنامه نگاری زیاد نیست و ماهی ۵۰۰ یا ۶۰۰ تومن بیشتر از روزنامه سرمایه نمی گیرد. همون موقع ازش پرسیدم :
سال ۱۳۷۹ چه قدر درآمد داشتی ؟
گفت:
ماهی ۲۰۰ یا ۲۵۰ تومن
خب من اون موقع از صبح صادق ۴۰۰ یا بیشتر بود. حقوق ثابت ام ۳۰۰ هزار بود.
امسال چه قدر می گرفتی؟
همین ۵۰۰ یا ۶۰۰
ولی دریافتی من از خبرگزاری فارس خیلی بیشتر از این بود.
بعد تعریف می کرد که اتهام اش شرکت در راه پیمایی ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بوده که با حکم کتبی ماموریت و برای تهیه گزارش از این تجمع به خیابان رفته بود.
هم چنین یک روز تعریف می کرد که، در روزهای نخست بازجویی اش؛ یکی به سراغ اش آمده و گفته:
همسرت ام که یهودی است!
همسر من؟
آره دیگه، «ژیلا بنی یعقوب» یهودیه! چرا رفتی با یه یهودی ازدواج کردی؟ مگه تو مسلمون نیستی؟ مگه نماز نمی خونی؟!
بهمن به شوخی- جدی در پاسخ اش گفته بود:
ولی یهودی نیست ها؟! تا اون جایی که من خاطرم بود خانواده شون هم یهودی نبودن؟ !!
در همان حال که قدم می زدیم از بهمن پرسیدم :
مگه یهودی بودن جرم است؟
نه جرم نیست، ولی نگران بودم برای ژیلا پرونده سازی جدید کنند!
بهمن می گفت آن آقا همچنان اصرار داشت که: « نه خیر، اینا یهودین… مگه فامیلی شون بنی یعقوب نیست؟ خب اینا از خانواده های، یهودی های شمالن. حالا بهت می گم ! » … و خلاصه چندی بعد یک روز در میانه ی بازجویی، همان آقای بازجو برای این که فضا را دوستانه کند می زند روی شانه ی بهمن و می گوید:
راستی ! … من، رفتم تحقیق کردم، ژیلا یهودی نیست. فامیلی اش بود که من رو به غلط انداخت.
بهمن درحالی که خنده اش گرفته بود، گفت:
پس باید خدا رو شکر کنم؟!
و این گونه سوژه ی بحثی دیگر تمام شد.
* * *
این نخستین دیدار من و آقای بهمن احمدی امویی بود و او از این پس برای من شد “بهمن”. روزهای پس از آن هم هنگام قدم زدن در هواخوری آموزشگاه ، بهمن درباره ی شرایط کار در روزنامه های ایران صحبت می کرد. این که برخی از روزنامه ها انگار در سوییس منتشر می شوند و بی طرفی شان چنان است که آن ها را کاملن بی بخار و بی و خاصیت کرده است. باز بهمن از بازجو اش یاد می کرد که پیشنهاد کرده بود اگر می خواهد روزنامه نگار باشد برود و در روزنامه ی اطلاعات کار کند. بهمن می گفت:
روزنامه ی اطلاعات اصلن انگار نه انگار در ایران منتشر می شود. هیچ خبری از جریان های روز کشور در آن نیست.
می گفت: « من این طور کار کردن را دوست ندارم. نمی شود که ! »
در بند هشت اوین، من سالن ده بودم و بهمن سالن نه . تنها در ساعات روشنایی هوا می توانستیم با هم صحبت کنیم و به جز این ساعت ها اجازه بیرون رفتن از سالن ها و رفتن به سالنی دیگر را نمی دادند. تا درهای هواخوری باز می شد من که از پایین رفتن از پله ها برای ام سخت بود به کمک بچه های دیگر به هواخوری می رفتم و آن جا بهمن، دکتر سلیمانی، حمزه کرمی، مجید دری، خوربک، و بازداشت شده های دیگر را می دیدیم. بهمن از حال و هوای بیرون برای من تعریف می کرد. این که اعتراضات هم چنان ادامه دارد. همین طور که در داخل بند بچه ها کم کم هم دیگر را پیدا می کردند، در بیرون از اوین هم خانواده ها با هم ارتباط می گرفتند. بهمن می گفت که همسرش خانم بنی یعقوب همسرم و مادرم را در دادسرا دیده است. در تماس های تلفنی هم که من با فاطمه داشتم از لطف و کمک های ژیلا می گفت و این که در جلسه ی دیدار با دادستان تهران، او وقت اش را به فاطمه داده است تا صحبت کند و از وضیعت اش بگوید.
آن روزها در صحبت هایی که بچه های سیاسی در هواخوری داشتند، یکی از مهم ترین موضوع ها تفکیک زندان ها بر اساس اتهام و بازداشت شان بود. در این باره به آیین نامه ی سازمان زندان ها اشاره می کردند و یکی از مهم ترین خواسته های بچه های سیاسی همین موضوع تفکیک زندانی ها بود. مشکل رواج مصرف مواد مخدر در میان زندانی های عادی و دادو ستد آزادنه ی مواد مخدر در بند عمومی، برخی از بزرگان و افراد شاخص سیاسی را به فکر واداشته بود تا برای حفاظت از بچه های سیاسی و آن هایی که به نظر می آمد سن و سال کمتری داشتند و در معرض تهدیدهای احتمالی بودند تلاشی را در جهت جدا سازی زندانی ها بر اساس نوع اتهام آن ها صورت دهند.
البته در آن شرایط برخورد زندانی ها و نگهبان ها با بازداشت شده های پس از انتخابات در مجموع محترمانه و همراه با احساس هم دلی و دل سوزی بود. نمونه ی این برخورد ها با خود من بود که چون تازه وارد بودم خیلی زود تختی گرفتم ولی اگر اتهام من نیز مالی بود به دلیل تراکم زندانی ممکن بود تا ماه ها تختی به من نرسد. ولی صرف نظر از این فضای عمومی ، موضوع رواج مصرف مواد مخدر در بند مشکلی جدی بود. در نخستین برخورد پس از ورود به بند یکی از زندانی های مالی که جوانی هم سن و سال خودم بود من را به کناری کشید و با توجه به وضعیت روحی ام پیشنهاد کرد که مواد در اختیارم قرار دهد.
اعتراض زندانی های سیاسی ای همانند مجید دری و دیگران و نامه نگاری های ادامه دار آن ها به دادستان تهران و مصلحت دیگری که نهادهای امنیتی در نظر داشتند، در ۱۷ آبان ۱۳۸۸ با گردآوری همه ی بیشتر بازاشت شده های پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، در بند ۳۵۰ اوین (که به بند کارگری مشهور بود) بار دیگر پس از دهه ی ۱۳۶۰ بند سیاسی در اوین احیاء شد. پس از دهه ی ۱۳۶۰ و تسویه زندانی ها در تابستان ۱۳۶۷ ، تا این زمان بند سیاسی با تعریف مشخص از سوی مسئولین زندان وجود نداشت و با تصمیم مسئولین دادستانی، سازمان زندان ها و نهادهای امنتی بار دیگر با جمع کردن بیشتر زندانی های سیاسی را از بندهای گوناگون و پراکنده در اوین ، آن ها را به بیشترشان بازداشت شده های پس از انتخابات بودند را در بند کارگری ۳۵۰ ، در شرایط امنیتی و ویژه ای کنار هم قرار دادند. محدود سازی تلفن، قطع همه ی امکانات ورزشی و رفاهی، و نصب دوربین های پیشرفته و فوق امنیتی در همه ی فضاهای بند از اتاق ها گرفته تا داخل حمام و دستشویی ها، از نخستین کارهایی بود که نشان می داد مسئولین زندان در چه فکری هستند.
ما را با اتوبوس از بند ۸ به بند ۳۵۰ بردند. آن جا که رسیدیم دیگر دستگیر شده های انتخاباتی و بچه های سیاسی را هم دیدیم که از بندهای دیگر آورده بودند. رئیس بند تازه ی ما خودش را معرفی کرد و شرایط ویژه و سخت گیری های تازه را در مورد ما یادآور شد. همه را به هواخوری بردند. تا بازرسی بدنی شویم و اتاق های زندگی مان مشخص شود. بهمن به من و بچه های دیگر گفت بیایید کنار هم بایستیم تا در یک اتاق برویم. اتاقی که برای ما در نظر گرفته شد؛ اتاق ۵ پایین نام داشت. در این اتاق احمد زیدآبادی، داوود سلیمانی، بهمن احمدی امویی، جهان بخش خانجانی، هدایت الله آقایی، مسعود باستانی، محمدرضا نوربخش، حمزه کرمی، پیمان عارف، من(مسعود لواسانی)، رسول بداقی، مجید دری، علی کرمی، محمدرضا رجبی ، علی بی کس، حمیدرضا محمدی، مرحوم حسن ناهید، سید ظهورنبوی، علی زاهد، و… (یکی دو نفری که نام شان را فراموش کردم) قرار گرفتند. روزهای نخست به معرفی بچه ها گذشت. یکی استاد دانشگاه و نماینده مجلس ششم، یکی معاون سیاسی آیت الله هاشمی، یکی مدیرکل وزارت کشور، دیگری رزمنده سابق و رئیس دفتر هاشمی، یک معلم، یکی از اعضای حزب اراده ی ملت، از شورای دفاع از حق تحصیل، جبهه ی ملی، روزنامه نگاری از فرهیختگان، و… .
در اتاق های دیگر هم مانند اتاق ۶، سعید متین پور، محمد صدیق کبودوند، ضیا نبوی، ابراهیم مددی، حامد یازرلو، رضا خادمی، مدد زاده، فرهاد وکیلی، و دیگران حضور داشتند و در اتاق ۷ بچه هایی مانند ناصر عبدالحسینی، مهرداد اصلانی، و دیگر بچه های انتخاباتی.
در این زمان نزدیک به ۱۲۰ نفر از دستگیر شده های پس از انتخابات بودند و به جز این نزدیک به ۲۰ نفر از زندانی های سیاسی قدیمی مانند هویت طلب های قومی، سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، پژاک، مجاهدین خلق، و گروهی دیگر با اتهام جاسوسی از پرسنل نهادهایی همچون سپاه و وزارت اطلاعات و … بودند./ (یک امرداد ۱۳۹۱ خورشیدی)
پایان بخش نخست#
پی نوشت:
۱- در این نوشته هرجا از سه نقطه در میان قلاب همانند این [...] استفاده شده ، نشان می دهد به خواست نویسنده بخشی از متن افتاده است.
۲- شیوه ی نگارش نوشته ی بالا با شیوه ی مورد استفاده ی در این تارنما متفاوت است
۳- با یادکرد تارنمای «از [...] نوشتن » می توانید از نوشته های این جا در رسانه های دیگر بهره برداری کنید.
منبع: ما روزنامه نگاریم
اسرائیل دریافت طرح های نظامی آمریکا برای حمله به ایران را تکذیب کرد.
روزنامه اسرائيلی هاآرتص روز يکشنبه از تشريح طرح های جنگی آمريکا عليه ايران در جريان سفر اخير تام دانيلون مشاور امنيت ملی آمريکا به اسرائيل خبر داده بود. اما دولت اسرائيل اين گزارش را رد کرده است.
هاآرتص روز هشتم امرداد نوشت که آقای دانيلون در ديدار با بنيامين نتانياهو نخست وزير اسرائيل طرح های نظامی آمريکا را در برابر ايران، در صورتی که ديپلماسی مانع از تغيير مسير و هدف برنامه هسته ای جمهوری اسلامی نشود، تشريح کرده است.
به گزارش رادیوفردا به نقل از خبرگزاری رويترز، يک مقام بلندپايه اسرائيلی ظهر يکشنبه این گزارش را تکذیب کرد و گفت هيچ يک از مطالب مطرح شده در اين گزارش هاآرتص درست نيست. اندکی بعد نيز دفتر نخست وزيری اسرائيل در بيانيه ای، گزارش هاآرتص را رد کرد.
اما به نوشته اين روزنامه، تشريح طرح های جنگی آمريکا عليه ايران برای نتانياهو، بخشی از ادامه تلاش باراک اوباما برای متقاعد کردن نخست وزير اسرائيل به خودداری از رفتن به سوی مسير حمله يک جانبه علیه ايران در مقطع کنونی بوده است تا فرصت بيشتری به تلاش های سياسی در برابر ايران داده شود.
هاآرتص به نقل از يک شخصيت بلندپايه آمريکايی، با تأکيد بر اينکه اين مقام به خاطر «حساسيت شديد موضوع» خواهان محرمانه ماندن نامش است، نوشت که تام دانيلون در ديدار از اسرائیل به طور مشروح برنامه های جنگی را که در پنتاگون برای مقابله با ايران تهيه شده است، به اطلاع نتانياهو رساند.
هاآرتص اين گفته را نيز به «مقام آمريکايی» ياد شده نسبت داد که «نوع جنگ افزارها و توانايی های نظامی آمريکا در رسيدگی به اين معضل» و حتی راه های ضربه زدن به تأسيسات هسته ای پنهان شده ايران در دل کوه ها نيز از سوی دانيلون به آگاهی نتانياهو رسيد.
مشاور امنيت ملی آمريکا دو هفته پيش به اسرائيل آمده بود و بنا به ادعای هاآرتص، نتانياهو در یک مراسم شام در منزل خود به مدت سه ساعت شنونده اظهارات آقای دانيلون بود؛ بخشی از اين ديدار به صورت دو نفره و در بخش ديگر، ژنرال يعکوو عامی درور مشاور امنيت ملی نتانياهو نیز شرکت داشت.
به نوشته هاآرتص، این مذاکرات «حساس ترين و قابل توجه ترين» مذاکرات ميان مقامات آمريکا با رهبران اسرائيل در دوره اخير در ارتباط با ايران بوده است تا اوباما نشان دهد که آمريکا به طور جدی، طرح های نظامی را هم آماده کرده است و تنها در صدد «تسکين» اسرائيل برای خودداری از حمله يکجانبه نيست.
تامی ويتور سخنگوی شورای امنيت ملی در کاخ سفيد در واکنش به اين گزارش هاآرتص سکوت کرده و گفته بود که در باره جزييات مذاکراتی که تام دانيلون با نخست وزير اسرائيل داشته است، سخنی بيان نخواهد کرد ولی افزوده بود «البته ما در باره مسايلی نيز مورد پرسش قرار می گيريم که در آن ديدار عنوان نشده بود».
اما مقام اسرائيلی که خبرگزاری رويترز اظهارات تکذيبيه او را يکشنبه بازتاب داد، گفته بود که اصلاً شام يا ديدار دو نفره ای ميان نتانياهو و دانيلون در کار نبوده است.
در همين حال، روزنامه هاآرتص روز يکشنبه نوشت که ممکن است اظهارات مقام ارشد نيروی هوايی آمريکا که چهارشنبه گذشته در واشينگتن از آماده بودن بمب های عظيم و جديد بونکر شکن خبر داد، با آمادگی آمريکا برای حمله نظامی به ايران در ارتباط باشد؛ سخن از بمب های فوق سنگين ۱۵ تنی است که برای منهدم کردن پناهگاه های زيرزمينی که سلاح های هسته ای و شيميايی در آنها پنهان شده باشد، ساخته شده است.
بنيامين نتانياهو روز يکشنبه در ملاقات با ميت رامنی نامزد جمهوريخواهان در کارزار انتخاباتی رياست جمهوری آمريکا که به اورشليم آمده است، گفت که با يک ايران هسته ای کنار نخواهد آمد؛ ميت رامنی نيز حمايت «کامل» خود را از سياست های دولت اسرائيل در ارتباط با ايران، مورد تأکيد قرار داد.
نتانیاهو در این دیدار همچنین گفته بود که تحریم های بین المللی علیه ایران شکست خورده و نتوانسته مانع پیشروی ایران در دستیابی به تکنولوژی ساخت جنگ افزار هسته ای شود.
اهود باراک وزير دفاع اسرائيل نیز هفته گذشته در سخنرانی در دانشکده امنيت ملی اسرائيل گفت: «عواقب مجهز شدن ايران به سلاح هسته ای وخيم تر از عواقب حمله (به تاسيسات هسته ای ايران) است و عدم رسيدگی به اين معضل و در حالی که ديپلماسی و تحريم ها موفق نبوده است، در آينده بايد به ميزان غير قابل تصوری هزينه بيشتری برای رسيدگی به اين مشکل پرداخت شود».
آويگدور ليبرمن وزير خارجه اسرائيل نيز چهارشنبه گذشته در پی ديدار با کاترين اشتون مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا در بروکسل، گفت که مذاکرات هسته ای هفته های اخير با ايران موفق نبوده است و «زمان پايان مذاکرات و اعلام آغاز عمل فرا رسيده است».
پس از مطالب مطرح شده توسط محمد کوثری نماینده تهران مبنی بر اینکه هاشمی رفسنجانی عامل بازداشت وی بوده است. دفتر نشر معارف انقلاب(منتشرکننده خاطرات هاشمی رفسنجانی) اسناد مربوط به بازداشت کوثری را که در آن زمان منتشر کرده است.
به گزارش بازتاب ، متن کامل اطلاعیه دفتر نشر معارف انقلاب و اسناد ضمیمه آن بدین شرح می باشد:
پس از انتشار خاطرات سال ۶۸ آیتالله هاشمی رفسنجانی در کتابی با عنوان «بازسازی و سازندگی»؛ سردار اسماعیل کوثری، فرمانده وقت لشکر ۲۷ محمدرسولالله و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی نسبت به مطالب مربوط به خویش واکنش نشان داده و بسیاری از خبرگزاریها و سایتهای داخلی و خارجی با ذوقزدگی اقدام به انتشار مطالبی کردند تا با تمسّک به سخنان سردار کوثری نسبت به اصل خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی در جامعه تردید ایجاد نمایند.
«خاطرات هاشمی دقیق تر است یا روایت سردار؟»، «برگی دیگر از سوتیهای آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات»، «سند راستگویی سردار کوثری رسید» و «کوثری چندمین نفری است که خاطرات هاشمی را زیر سؤال برده است؟» تیتر شتابزده چند خبرگزاری و سایت است که با استناد به مصاحبه سردار کوثری با خبرگزاری فارس و همراه با ارائه تحلیلهای وارونه اقدام به انتشار تکذیبیه سردار کرده بودند.
از آنجایی که کتاب خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از اسناد متقن برای روایت توالی تاریخی اتفاقات باید در آینده مورد مراجعه محققین قرار گیرد، در ذیل به روند درج خاطره، پاسخ سردار کوثری و مستندات آن میپردازیم تا خوانندگان خود قضاوت نمایند.
لازم به ذکر است حدوداً ده روز قبل با نشان دادن اسناد به آقای کوثری از ایشان خواسته شد چنانچه در اظهاراتش دچار اشتباه شده است، خود اقدام به اصلاح آن نماید. به رغم قول مساعد ایشان، به دلیل امتناع از این کار متأسفانه مجبور شدیم اسناد مربوط به صحت خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی را جهت تنویر افکار عمومی منتشر نماییم.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در صفحات ۷۳، ۷۴ و ۷۵ خاطرات سال ۶۸ در خصوص بازداشت سردار کوثری نوشته است:
سهشنبه ۱۵ فروردین ۶۸: آقای محسن رضایی تلفنی از بازداشت آقای اسماعیل کوثری توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح به خاطر اشغال تأسیسات کشاورزی شکایت کرد. به آقای [علی] فلاحیان [معاون وزیر اطلاعات] گفتم که برای آزادیاش اقدام کند.
چهارشنبه ۱۶ فروردین ۶۸: به آقای [علی] رازینی [رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح] در خصوص بازداشت آقای [اسماعیل] کوثری [فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله] تلفنی اعتراض کردم و دستور دادم آزادش کنند.
پنجشنبه ۱۷ فروردین ۶۸: آقای [علی] رازینی [رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح] آمد و علت بازداشت و آزادی آقای [اسماعیل] کوثری [فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله] را گفت. قرار شد در آینده مراقبت بیشتری در این جهت شود.
سردار کوثری در واکنش به انتشار این خاطرات در تاریخ ۴/۴/۹۱ طی گفتگو با خبرگزاری فارس با اشاره به مطلب ذکر شده در کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی در ارتباط با وساطت هاشمی برای آزادی خویش از زندان در سال ۶۸ گفت: این ماجرا در سال ۶۹ بوده، نه سال ۶۸ و برخلاف آن چیزی که آقای هاشمی در کتاب خاطرات خود عنوان کرده، نه تنها ایشان نقشی در آزادی من از بازداشتگاه نداشته، بلکه عامل بازداشت من نیز بوده است.
وی افزود: با توجه به اینکه هاشمی رفسنجانی در آن زمان ریاست جمهوری و جانشینی فرماندهی کل قوا را همزمان بر عهده داشت، به جای تصمیمگیری در مورد شکایت وزیر کشاورزی خود از اینجانب، موضوع را به سازمان قضایی نیروهای مسلح ارجاع داده و موجب بازداشت من در بازداشتگاه سپاه شد.
کوثری در ادامه افزود: پس از گذشت کمتر از ۲۴ ساعت با اطلاع فرماندهی کل قوا حضرت آیتالله خامنهای از این موضوع، با دستور ایشان از بازداشتگاه آزاد شده و پس از این ماجرا رهبر معظم انقلاب دستور دادند تا احضار فرماندهان ارشد سپاه تنها با دستور فرمانده کل قوا امکانپذیر باشد.
فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمدرسولالله خاطرنشان کرد: در طول جنگ تحمیلی پادگانی در کرج که پیش از انقلاب در اختیار وزارت کشاورزی برای تربیت نیروهای «سپاه ترویج آبادانی» بوده و پس از انقلاب بلااستفاده مانده بود، به دنبال درخواست من و شهید همت و موافقت رئیس جمهور وقت حضرت آیتالله خامنهای در اختیار لشکر ۲۷ محمدرسولالله قرار گرفت و بنا بر این بود تا پایان جنگ این پادگان در اختیار لشکر باقی بماند.
اما آنچه ما را بر آن داشت تا نسبت به انتشار بخشی از مستندات این مسئله در این شرایط اقدام نماییم، سوءاستفاده دشمنان داخلی و خارجی مخصوصاً قلم به دستان به اصطلاح مورخی است که با استناد به سخنان سردار کوثری میگویند: «اسماعیل کوثری آخرین کسی نیست که به خاطرات هاشمی خدشه وارد میکند و باید صبر کرد تا دید نفر بعدی کیست؟»!!
از چگونگی شروع این ماجرا که اسناد قضایی دارد، میگذریم و از زمانی شروع میکنیم که شخص سردار کوثری وارد این موضوع شدهاند:
۱- سردار کوثری به عنوان فرماندهی لشکر ۲۷ پیاده مکانیزه محمدرسولالله(ص) در تاریخ ۲۴/۱/۶۸ نامهای به شماره ۱۰۰/۱/۲۷۵ با طبقهبندی محرمانه خطاب به فرماندهی محترم کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نوشته و رونوشت آن را به آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان «جانشین فرماندهی محترم کل قوا جهت استحضار» میفرستد. (سند شماره ۱) ، (اسناد دیگری موجود است که به دلیل محرمانه بودن از درج آن خودداری میگردد).
متن تایپ شده سند شماره ۱
شماره: ۱۰۰/۱/ل۲۷
تاریخ: ۲۴/۱/۶۸
به: فرماندهی محترم کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
از: فرماندهی لشکر ۲۷ پیاده مکانیزه محمدرسولالله(ص)
موضوع:
سلام علیکم
همانطور که مستحضر میباشید لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) از بدو تأسیس مکانی به عنوان مقر اصلی در تهران نداشته و ندارد و اماکنی که فعلاً در اختیارش میباشد همه تصرفی و از نظر قانون، غیرقانونی میباشد (البته قانونی که مصلحت اسلام و انقلاب را درنظر نمیگیرد) که به شرح ذیل میباشد:
۱- ..........................
۲- ........................
۳- ..........................
حال آن فرماندهی محترم با درنظر گرفتن مطالب ذکر شده بالا و برخوردهای سازمان قضایی دستور بفرمایید که لشکر چه بکند؟ آیا این مکانها را تخلیه بکند یا مسائلش از طریق قانونی حل میشود؟ چون در تهران پیش هر مسئول مملکتی میرویم میگویند شما چرا کاسه داغتر از آش میباشید! و حتی ما در جواب شکوائیه شهرداری کتباً به دفتر تحقیق و بازرسی وزارت سپاه اعلام کرده بودیم:
۱- ................
۲- ................
۳- یا اینکه کتباً ابلاغ انحلال لشکر را بنمایید و ما گردنمان هم از مو نازکتر است، اما آن موقع جواب خدا و حضرت امام و نسلهای آینده را بدهید که چه تصمیماتی برای نیروهای جان بر کف و متعهد و دلسوز، مسئولین وقت گرفتهاند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال، مراتب جهت اطلاع و اعلام نظر نهایی از طرف جنابعالی تقدیم میگردد.
و من الله التوفیق
فرماندهی لشکر ۲۷ پیاده مکانیزه محمدرسول الله(ص)
محمد کوثری
رونوشت به:
۱- جانشین فرماندهی محترم کل قوا جهت استحضار
۲- نمایندگی محترم حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جهت استحضار
۳- فرماندهی محترم سپاه یکم ثارالله جهت اطلاع
۴- دفتر نمایندگی حضرت امام در سپاه یکم ثارالله جهت اطلاع ایشان در این نامه دو صفحهای مینویسد: «لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) از بدو تأسیس مکانی به عنوان مقر اصلی در تهران نداشته و ندارد و یکی از اماکنی که فعلاً در اختیارش میباشد، پادگان شهید همت در مردآباد کرج (متعلق به وزارت کشاورزی میباشد) که از سال ۶۲ به این طرف در اختیار این یگان میباشد...
سردار کوثری در ادامه این نامه با ابراز گلایه از برخوردهای سازمان قضایی، مینویسد: «یا این محلها را از طریق قانونی حل کنید تا ما بتوانیم با خیال راحت مستقر شویم....، یا مرا از روی لشکر بردارید....، یا کتباً ابلاغ انحلال لشکر را بنمایید...
۲- سردار محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۷/۱/۱۳۶۸ طی نامه شماره ۲۵۲/۱- سط خطاب به آیتالله هاشمی رفسنجانی، به عنوان جانشین فرماندهی معظم کل قوا، طی پیوست نامه سردار کوثری، مینویسد: «به پیوست دو برگ تصویر نامه فرماندهی لشکر محمدرسولالله که حاوی مشکلات برادران عزیز، زحمتکش و افتخارآفرین یگان مذکور می باشد، تقدیم میگردد.»
ایشان در ادامه نامه با یادآوری نکاتی از نامه سردار کوثری می نویسد: «یا مشکلات ساختمانی لشکر از طریق قانونی حل شود و یا حداقل از مسئولیت خود کنار خواهند رفت.»
سردار رضایی در پایان مجدداً به جانشین فرماندهی معظم کل قوا مینویسد: «مستدعی است در این زمینه مساعدت فرمایید.»
۳ – آیتالله هاشمی رفسنجانی پس از اطلاع از موضوع و دستور برای آزادی سردار کوثری که در خاطرات آمده است، در تاریخ ۲/۲/۶۸ طی نامه شماره ۴۳۶ – ۲۸ / ف ک خطاب به حجتالاسلام آقای رازینی، به عنوان رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح مینویسد: جناب آقای رازینی، این گونه موارد را با فرماندهان بالا باید حل کرد. مزاحم فرماندهان یگانها نشوید. (سند شماره ۲)
متن تایپ شده سند شماره ۲
شماره: ۴۳۶-۲۸/فک
تاریخ: ۲/۲/۶۸
جناب حجتالاسلام آقای رازینی
ریاست محترم سازمان قضایی نیروهای مسلح
با سلام، به پیوست نامه شماره ۱۶۴۴۰/۴۰ مورخ ۱۷/۱/۶۸ فرماندهی محترم لشکر ده سیدالشهدا(ع) در خصوص درخواست تعیین تکلیف تخلیه مرکز آموزش کشاورزی کرج به ضمیمه سوابق مکاتباتی حسبالامر جانشین محترم فرماندهی کل قوا به شرح زیر جهت استحضار و دستور اقدام لازم ایفاد میگردد:
«جناب آقای رازینی، اینگونه موارد را با فرماندهان بالا باید حل کرد. مزاحم فرماندهان یگانها نشوند.»
رئیس دفتر جانشین فرماندهی کل قوا
علی جنتی
با توجه به مستندات فوق، تأمل در چند نکته ضروری است:
۱- اصل واقعه مربوط به سال ۶۸ است و معلوم نیست چرا سردار کوثری آن را مربوط به سال ۶۹ میداند!! شاید در سال ۶۹ نیز بازداشتی اتفاق افتاده باشد که هنوز خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی منتشر نشده است.
۲- سردار کوثری آیتالله هاشمی رفسنجانی را عامل بازداشت خود میداند و میگوید: «با اینکه هاشمی رفسنجانی در آن زمان ریاست جمهوری و جانشینی فرماندهی کل قوا را همزمان به عهده داشت، به جای تصمیمگیری در مورد شکایت وزیر کشاورزی خود از اینجانب، موضوع را به سازمان قضایی نیروهای مسلح ارجاع داده و موجب بازداشت من در بازداشتگاه سپاه شد.»
جهت یادآوری سردار کوثری و ثبت مجدد در تاریخ قابل ذکر است که پس از ارتحال امام(ره) در تاریخ ۱۴/۳/۶۸ و انتخاب آیتالله خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی، پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوی در تاریخ ۶/۵/۶۸ برگزار گردید و آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهوری انتخاب شدند.
چگونه ممکن است چهار ماه قبل از انتخاب به عنوان رئیس جمهوری به وزیر کشاورزی خود که هنوز نه کابینهای داشت و نه وزیری، - طبق قول سردار کوثری- سفارشی درباره سردار نکند و «موضوع را به سازمان قضایی نیروهای مسلح ارجاع بدهد!»؟
متأسفانه سردار کوثری در ادامه واکنش خویش، مثل شیوهای که چندیست در فضای سیاسی کشور باب شده و سعی میکنند برای کسب محبوبیت، خود را یار غار مقام معظم رهبری معرفی نمایند، میگوید: «با اطلاع فرماندهی کل قوا، حضرت آیتالله خامنهای از این موضوع، با دستور ایشان از بازداشتگاه آزاد شدم.» حال آنکه در آن تاریخ آیتالله خامنهای، رئیس جمهور بودند و فرماندهی کل قوا در اختیار حضرت امام بود.
در پایان ذکر این نکته ضروریست که این شیوه در فضای جامعه برای مدعیان پایبند به اصول اخلاقی پسندیده نیست که به خاطر اختلافات سلیقهای و سیاسی با یک شخص، تاریخ انقلاب و واقعیتهای آن را وارونه جلوه دهند.
انتظار میرود سردار کوثری و رسانههایی که با شتابزدگی سیاسی خاص خود، به ترویج تحریف تاریخ انقلاب دامن میزنند، حداقل شهامت و صداقت پذیرش این اشتباه و درج اصلاحیه آن را در رسانههای خود داشته باشند. انشاءالله
دفتر نشر معارف انقلاب
ندای سبز آزادی ـ کاوه مشرقی: درحالی که خبرگزاری های حکومتی هر روز گزارشی جدید از گرانی و تورم و صف مرغ منتشر می کنند، و درگیری های سوریه در حلب اوج گرفته، نخست وزیر اسراییل در اظهارنظری معنادار تصریح کرده که تحریم ها علیه جمهوری اسلامی هیچ تاثیری بر توقف برنامه های هسته ای تهران نداشته است. هم زمان، بازوهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی بیش از پیش سوریه ی اسد را «خط نخست مقاومت» علیه رژیم صهیونیستی معرفی و تبلیغ می کنند و در جدیدترین موضع گیری تاییدآمیز، وزیر خارجه دولت برآمده از کودتای انتخاباتی احمدی نژاد، تغییر رژیم سیاسی و برکناری اسد در سوریه را «خیال باطل» توصیف و بار دیگر به حمایت از حکومت سرکوبگر و اقتدارگرای دمشق پرداخته است. و این همزمان شده با اظهارنظر دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که در موضعی مشابه ارزیابی وزیر خارجه روسیه، تاکید کرده فشار برای تغییرات سیاسی در سوریه، مقدمه ای برای تغییرات در ایران و تهدید بیشتر علیه جمهوی اسلامی است.
تهدید جدید نخست وزیر اسراییل
نخست وزیر رژیم صهیونیستی در دیدار با نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اظهار داشته که تحریمهای ضدایرانی غرب برای توقف برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، بی تاثیر بوده است. نتانیاهو در دیدار با "میت رامنی" رقیب "باراک اوباما" در انتخابات ریاست جمهوری آتی ایالات متحده بار دیگر بر لزوم اقدام جدی برای متوقف کردن برنامه هسته ای ایران تاکید کرده است.
خبرگزاری مهر به نقل از جروزالم پست اسراییلی گزارش داده که نخست وزیر اسراییل تصریح کرده که «تحریمهای انجام گرفته تاکنون نتوانسته حتی یک ذره مانع از فعالیت هسته ای ایران شود.»
وزیر خارجه جمهوری اسلامی: تغییر در سوریه؟ زهی خیال باطل!
درحالی که سرکوب مخالفان رژیم اقتدارگرای اسد با هواپیماهای جنگی و تانک و توپ ادامه دارد، وزیر خارجه جمهوری اسلامی بی هیچ پروای رعایت حقوق بشر و رعایت افکار عمومی جهان، در جدیدترین موضع گیری دوباره و تاییدآمیز حکومت اسد، گفته است: «این تصور که خلایی در سوریه ایجاد و با جابجایی حکومت یک حکومت دیگر به راحتی جایگزین شود، خیالی باطل است.»
"علی اکبر صالحی" بعد از ظهر امروز در نشست مطبوعاتی مشترک با "ولید المعلم"، وزیر امور خارجه سوریه مدعی شد که خواسته های مردم سوریه، «خواسته های مشروعی است» اما در عین شگفتی، افزود که بشار اسد به این خواسته ها پاسخ داده و آنها را محقق و اجابت کرده است. وزیر خارجه ایران اما به جان باختن حدود 20 هزار سوری (از مخالف تا زن و کودک و غیرنظامی) و آواره شدن و فرار ده ها هزار سوری اشاره ای نکرد.
وی همچون رهبر جمهوری اسلامی از «توطئه»ای سخن گفت که «علیه سوریه چیده شده»: «یک توطئه که از قبل از سوی چند کشور علیه مردم سوریه طراحی شده انجام گرفته و در رأس این توطئه نیز رژیم صهیونیستی قرار دارد.»
وزیر خارجه دولت برآمده از کودتای احمدی نژاد تلویحا به تبعات تغییرات سیاسی در سوریه بر وضع ایران اشاره کرد: «عواقب سوئی وجود خواهد داشت که تمام منطقه و جهان را در بر می گیرد.»
او همچنین تاکید کرد که «این یک خیال باطل است» که جایگزینی حکومت در سوریه به سادگی صورت گیرد.
محسن رضایی همنظر با وزیر خارجه روسیه
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده اسبق سپاه پاسداران در موضعی مشابه با تحلیل وزیر خارجه روسیه تاکید کرده است که تلاش برای سرنگونی حکومت اسد، مقدمه ی جنگ با ایران است و آمریکا نیز از توان حمله به جمهوری اسلامی برخوردار است.
"محسن رضایی" در برنامه «راز» از شبکه چهارم صدا و سیما ضمن ارائه ی تحلیلی از اوضاع منطقه گفت که «قبول ندارم که آمریکا نمیتواند به ما حمله کند، این ما هستیم که نمیگذاریم حمله کند. یعنی تا ما غفلت کنیم آنها حمله خواهند کرد. کما اینکه زمان بوش سه بار هواپیماها را آوردند روی باند برای حمله اما هوشیاری و آزمایش موشکهای ایران و افشاگریهایی که بعد از حمله آمریکا به عراق صورت گرفت از عواملی بود که مانع حمله آنها شد. لذا حفظ بازدارندگی به صورت مستمر در برابر آمریکا و رژیم صهیونیستی بسیار واجب و مهم است.»
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در موضعی معنادار از این که جمهوری اسلامی برای اجرای اصلاحات به دمشق فشار نیاورده، انتقاد کرده و افزوده است: باید رابطه ایران و آمریکا و مذاکرات هستهای «آسیبشناسی» شود تا برای برونرفت از شرایط کنونی چارهاندیشی شود.
وی همچنین فشارهای جهانی علیه سوریه را مقدمهای برای برخورد با ایران ارزیابی کرده و گفته: «آنها میدانند تا سوریه و حزبالله لبنان باشند، حمله به ایران دشوار است چون ما دست بلندی در مرزهای مدیترانه داریم اینها میخواهند سوریه سقوط کند و حزبالله ضعیف شود تا موشکهایی که از ۷۰ کیلومتری میتواند اسرائیل را بزند را مهار کنند و سپس عراق را مهار کنند و بعد از آن ایران را هم تحت تأثیر قرار دهند منتها قبل از این مراحل برای تضعیف ایران تحریمهای اقتصادی را شروع کردهاند.»
رضایی افزوده است: «آنها امروز با دو فلش سوریه و تحریمها به سمت ما فشار میآورند و این میتواند مقدمات یک منازعه باشد.»
او همچنین به شکل غیرمستقیم تاثیر منفی تحریم ها بر اقتصاد ایران را مورد اشاره قرار داده است: «نباید تحریمها صورت میگرفت. تحریمها ظالمانه است ولی حالا باید با آن مبارزه کنیم...»
موضع رضایی همسو با نظری است که ماه پیش سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه ابراز داشت؛ وی مدعی شد: «بیشک توطئهای برای هدف قرار دادن ایران در جریان است، در این توطئه ایالات متحده امریکا، ناتو، اسرائیل، ترکیه و برخی کشورهای منطقه دست دارند و میخواهند نقش منطقهای ایران را تضعیف کنند. »
وزیر خارجه روسیه در مقالهای در روزنامه امریکایی هافینگتون پست نوشت: «تلاش برای سرنگونی نظام اسد و تغییر نظام در آن جزئی از یک بازی ژئوسیاسی بزرگتر در منطقه است که در نهایت ایران را هدف قرار میدهد.» وی تاکید کرد که «بسیار ضروری است که بازیگران بینالمللی این سناریو بدانند وارد کردن سوریه به یک جنگ داخلی طولانی مدت بر امنیت منطقه و جامعه جهانی تاثیر مستقیم خواهد گذاشت.»
لاوروف همچنین به زمزمههای حمله نظامی به ایران اشاره کرده و افزوده بود: «در حال حاضر صحبت از حمله نظامی به ایران است، بارها تاکید کردهام که انتخاب چنین گزینهای عواقب بسیار وخیمی به دنبال خواهد داشت.»
سرکوب مخالفان درحالی به شکل وخیم در سوریه ی اسد ادامه دارد که صدا و سیمای جمهوری اسلامی و رسانه های همسو با حکومت، اوضاع را در مهمترین متحد منطقه ای تهران، آرام تبلیغ می کنند؛ وضعی که موجب انتقاد بسیاری از کارشناسان و ناظران سیاسی شده است؛ آنان با اشاره به این نکته که ایران از دیر باز متحد سوریه بوده، و به ویژه که دمشق در جنگ تحمیلی بیشترین کمک را تهران کرده، و با تاکید بر این واقعیت که «سوریه پل استراتژیک همکاری ایران و حزب الله لبنان محسوب می شود» تصریح می کنند: «حمایت جمهوری اسلامی از سوریه گاهی جنبه افراطی به خود میگیرد. مثلا در حالی که تلویزیون سوریه خبر رسانی نسبتا دقیقی از اوضاع داخلی این کشور میکند و درگیری در اقصی نقاط سوریه را پوشش میدهد، تلویزیون ایران آن کشور را آرام جلوه داده و حتی وزیر امور خارجه ایران میگوید که اوضاع در سوریه آرام است!»
در آخرین رویداد، درحالی که احتمال دخالت برخی کشورهای غربی در بحران سوریه و مقابله با سرکوب خونین مخالفان در حلب، افزایش یافته؛ یک ناو جنگی چینی امروز برای رفتن به سمت سواحل سوریه از کانال «سوئز» عبور کرد.
ایلنا به نقل از بوابه الشروق خبر داد که این ناو از جمله ناوگان جنگی چینی به شمار می رود و برای حرکت به سمت سواحل سوریه از کانال سوئز عبور کرده است.
به نظر می رسد در هفته های آتی، منطقه شاهد رویدادهای جدیدی خواهد بود.
«تنظیم خانواده» از سال جدید در دانشگاه های کشور تدریس نمی شود و این واحد رسما از دروس عمومی دانشگاه در ایران حذف شد.
حذف تنظیم خانواده که به آموزش راه های جلوگیری از بارداری می پرداخت، در پی اصرار محمود احمدی نژاد به لزوم افزایش جمعیت ایران مطرح شد اما دو روز پیش رهبر جمهوری اسلامی نیز در سخنان خود بر لزوم تلاش برای افزایش جمعیت ایران تاکید کرد. موضوعی که البته از سوی کارشناسان مورد مناقشه قرار گرفته است.
با این حال مشاور رئیس دولت در امور بانوان گفته است که کتاب «شکوه همسرداری» به جای کتاب تنظیم خانواده از سال تحصیلی جدید در دانشگاه های سراسر کشور تدریس میشود.
مریم مجتهد زاده تنها دو روز پس از اظهارات آقای خامنه ای از تحقیق و بررسی کارشناسانه و حصول نتیجه خبر داده و به خبرگزاری فارس گفته است: "با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر تغییر سیاستهای کاهش جمعیت، مرکز امور زنان در ستاد ملی خانواده بررسیهایی را انجام داد که براساس آن به جای کتاب تنظیم خانواده در دانشگاهها کتاب شکوه همسرداری از سال تحصیلی جدید تدریس شود. به جز این کتاب دو کتاب دیگر تهیه شده که با انجام اصلاحاتی در دستور کار دانشگاه ها برای تدریس قرار میگیرد."
وی افزود: کاهش جمعیت در شرایط فعلی کشور فاجعهای است که توسط استکبار مطرح شده و با هدف فروپاشی جمعیت مسلمانان در ایران طراحی شده است.
رزا قراچرلو، وکیل پایه یک دادگستری، عضو کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا و استاد دانشکده حقوق در پی بیماری درگذشت.
براساس گزارشها وی پس از مدتی بیماری در بیمارستان عرفان تهران بستری شده و دراین بیمارستان در گذشته است.
این وکیل دادگستری سال 89 به همراه تعداد دیگری از وکلا بازداشت شده بود.پس از بازداشت وی و چهار وکیل دیگر سازمان عفو بینالملل در نامهای به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی، با ابراز نگرانی از برخورد با فعالان حقوق بشر در ایران، خواستار آزادی «فوری و بدون قید و شرط» پنج وکیل بازداشت شده بود.
گزارش های دریافتی حاکی از تداوم فشارهای قضایی و امنیتی بر فعالان آذربایجانی است.
فعالان آذربایجانی که در سال های اخیر تحت فشار شدید قرار گرفته و تعداد زیادی از آنان بازداشت شده اند، خواهان برابری، برخورداری از حقوق شهروندی، احترام یکسان و آزادی هستند. اما فعالیت های آنان با واکنش های امنیتی در جمهوری اسلامی مواجه شده و فعالان بازداشت شده نیز همچنان و بلاتکلیف در زندان به سر می برند.
مطالبه خواندن و نوشتن به زبان مادری در مدارس و اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه به عنوان تلاشی برای نجات محیط زندگی برجسته ترین فعالیت این کنشگران در ماه های اخیر بوده اما دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی این فعالیت ها را اقدام علیه امنیت ملی خوانده اند و زندانهای طولانی و حبس در سلولهای اداره اطلاعات سهم فعالان جوان آذربایجانی شده است.
اغلب فعالان بازداشت شده، جوانان گمنامی هستند که ماه های گذشته را در سلول های انفرادی اداره اطلاعات سپری کرده اند.
به گزارش ندای سبز آزادی، یکی از این فعالان محمد اسکندرزاده، فعال تبریزی است که حدود ۷۰ روز است در اداره اطلاعات تبریز تحت بازجویی قرار دارد و دست کم در اوایل بازداشت و به شهادت دیگر زندانیان به شدت شکنجه شده و با مشکلاتی در شنوایی گوش چپ خود مواجه است.
آقای اسکندرزاده از زمان بازداشت در شب ۳۱ اردیبهشت سال جاری، تنها دو بار موفق به تماس تلفنی شده است. درحالی که خانواده و دوستان او به شدت نگران وخامت حالش هستند.
یکی از قاضیان رسیدگی کننده به اتهامات فعالان آذری که سهم قابل توجهی در بلاتکلیف نگاه داشتن آنان دارد، هاشم زاده قاضی دادگاه انقلاب تبریز است که اسکندرزاده نیز با دستور او ۶۰ روز گذشته را بدون تماس تلفنی در سلول انفرادی گذرانده است.
به گزارش ندای سبز آزادی، نام و گزارش وضعیت تعدادی از شهروندان بازداشت شده آذربایجانی به شرح ذیل است:
۱. محمد اسکندرزاده - تاریخ بازداشت ۳۱/۲/۹۱ – مکان نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۲. وحید حبیب چشمه ( شهر سهند) - تاریخ بازداشت ۷/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۳. وحید راستگو - تاریخ بازداشت ۷/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۴. سهند معالی (شهر سراب) - تاریخ بازداشت ۷/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۵. علی صمدپور - تاریخ بازداشت ۷/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۶. علی بشارتی - تاریخ بازداشت ۷/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۷. جمال موسوی نژاد - تاریخ بازداشت ۷/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۸. داریوش پروانه (اردبیل) - تاریخ بازداشت ۱۰/۴/۹۱ – محل نگهداری: ابتدا اطلاعات اردبیل اکنون اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
۹. مسعود حسین زاده - تاریخ بازداشت ۱۹/۴/۹۱ – محل نگهداری: اداره اطلاعات تبریز- بلاتکلیف
لازم به یادآوری است که این لیست دربرگیرنده اسامی تمام فعالان بازداشت شده نیست و بسیاری از جوانان فعال آذربایجانی پس از بازداشت نیز همچنان گمنام باقی مانده اند.
همچنین طبق اخبار دریافتی از شهر سراب، تعداد دستگیرشدگان این شهر نزدیک به ۱۰ نفر است که تنها اسامی ۴ نفر از آنان با قطعیت مشخص شده و تعداد دیگری نیز پس از بازداشت به قید وثیقه آزاد شده و در انتظار اعلام حکم دادگاه هستند.
سايت اماراتی «نشنال» در گزارشی اعلام کرده است که تحريم های بين المللی عليه ايران بازار مسکن دبی را دچار رکود کرده و سرمايه گذاری ايرانی ها در اين بخش را به يک چهارم کاهش داده است.
بر اساس گزارش اين سايت خبری- تحليلی، سرمايه گذاری ايرانی ها در بازار مسکن دبی طی شش ماهه نخست سال جاری نسبت به مدت مشابه سال گذشته، به يک چهارم کاهش يافته است و به رقم يک و نيم ميليارد درهم (معادل ۴۰۸ ميليون و ۳۰۰ هزار دلار) رسيده است.
به گزارش رادیو فردا به رغم اين کاهش، ايرانی ها همچنان در رده پنجم سرمايه گذاران بازار مسکن دبی هستند و بر اساس آمار منتشره از سوی اداره مسکن این امیرنشین، طی شش ماه گذشته يک هزار و ۳۶ ايرانی در اين منطقه از امارات متحده عربی، ويلا و آپارتمان خريده اند.
سايت «نشنال» به نقل از افراد آشنا با بازار مستغلات در دبی می نويسد که اگر تحريم های غرب عليه ايران اعمال نمی شد احتمالا سرمايه گذاری ايرانی ها در اين اميرنشين افزايش می يافت.
حسين حقيقی، از تاجران ايرانی مقيم امارات متحده عربی که در بخش اسپرينگز، ويلا خريده است به اين سايت گفته است که «ايرانی ها برای دريافت وام مسکن از بانک ها و یا تامين پيش پرداخت خريد مسکن با مشکل روبرو هستند.»
وی افزوده است: «ايرانیها قادر نيستند تا سرمايه های خود را وارد بازار کرده و لذا سرمايه گذاری در بخش مسکن بسيار دشوار شده است.»
سايت نشنال می نويسد: برای سال های متمادی ايرانی ها به دليل نزديکی به امارات و اوضاع پيچيده کشورشان از پايه های اصلی سرمايه گذاری در بخش مستغلات دبی بودند. در حال حاضر تخمين زده می شود که حدود ۶۰۰ هزار ايرانی ساکن امارات هستند که بيشتر آنها وضعيت مالی بسيار خوبی دارند.
در ماه های اخير و به دنبال تشديد تحريم های آمريکا، اتحاديه اروپا و شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه جمهوری اسلامی ايران، بانک های اماراتی برای محدود کردن تجارت خود با ايران تحت فشارهای شديدی قرار گرفته اند.
از سوی ديگر، خدمات سويفت که نقل و انتقال پول را به صورت الکترونيکی انجام می دهد از ماه مارس ارتباط خود را با بانک های ايرانی قطع کرده است.
تحريم ها همچنين بر اقتصاد و بازار ارز ايران تاثیر گذاشته است. هر دلار آمريکا که تا ماه نوامبر سال گذشته در برابر ۱۳۲۰ تومان معامله می شد اکنون به رقمی در حدود ۱۹۲۹ تومان رسيده است.
تام بانکر، از مشاوران خريد و فروش مسکن در امارات، به سايت «نشنال» گفته است: «طی چند ماه گذشته تحريم ها عليه ايران اثرات خود را نشان داده است و از آنجايی که ايرانی ها ۵۰ درصد از ارزش سرمايه خود را از دست داده اند لذا قادر به خريد ملک نيستند.»
به گفته وی، برخی از ايرانی ها حتی در حال فروش املاک خود هستند تا بتوانند سرمايه خود را نجات دهند.
آژانس های املاک در امارات می گويد که تغيير وضعيت ايرانی ها برخلاف روندی است که تا ماه ژانويه گذشته ادامه داشت و در جريان آن، سرمايه گذاران اين کشور در صدد مکانی برای سرمايه گذاری امن بودند.
به گفته آنها، ايرانی ها به طور سنتی در پی خريد خانه دوم يا سوم هستند.
بر اساس آمار اداره مسکن دبی، در شش ماه نخست سال ۲۰۱۱ ايرانی ها در رده چهارم سرمايه گذاران بخش مسکن امارات متحده عربی بودند.
هندی ها، بريتانيايی ها و پاکستانی در رده های اول تا سوم قرار داشتند.
در دوره ياد شده، يک هزار و ۱۲۴ ايرانی اقدام به خريد مستغلات در امارات کردن که ارزش آن بالغ بر يک ميليارد و ۹۰۰ ميليون درهم بود.
گزارش سايت «نشنال» حاکی است که خلاء حضور ايرانی ها در بازار مسکن امارات از سوی يونانی ها، اسپانيايی ها و بريتانيايی های ثروتمند پر شده است که در حال فرار از منطقه بحران زده يورو هستند.
با اين حال، حسين حقيقی می گويد همچنان ايرانی های بسياری وجود دارند که خواهان حفظ دارايی های خود از طريق سرمايه گذاری در خارج هستند. اما شهرها و کشورهای ديگر در حال جذب اين دسته افراد هستند.
وی اظهار داشت: «برخی از اين ايرانی ها به مالزی رفته اند و اين کشور در حال حاضر جمعيت بزرگی از ايرانيان را در خود جای داده است».
بر اساس اين گزارش، آن دسته از ايرانی هايی که همچنان اقدام به خريد ملک در دبی می کنند از راه های ديگری برای پرداخت های خود استفاده می کنند. اين افراد پول خود را از طريق صرافی ها و به صورت «حواله» به خارج منتقل می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر