-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

Latest News from Norooz for 07/21/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.




مجمع روحانیون مبارز با ارسال پیامی به مهدی کروبی، درگذشت خواهر وی را تسلیت گفت.

متن پیام بشرح زیر است :

حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ مهدی کروبی

با تاسف و اندوه فراوان از درگذشت خواهر محترمتان مادر سرافراز شهید، اطلاع حاصل شد. بدون شک شما که با استقامت و بردباری مصائبی را که در راه انجام وظائف دینی و ملی خود تحمل کرده و می کنید این ضایعه مولمه را نیز که تقدیر الهی است با صبر و شکیبایی پذیرا خواهید بود.

با دریغ فراوان که امکان عرض تسلیت حضوراً مقدور نیست، بدینوسیله مراتب همدردی خود را با جنابعالی و دیگر بازماندگان آن مرحومه ابراز میداریم، برای آن خواهر محترم رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و اجر مسئلت می نمائیم.

مجمع روحانیون مبارز


 


نماینده اصلاح طلب مجلس ششم و عضو جبهه مشارکت گفت: امکان این مساله وجود دارد که برخی جریان‌های درونی قدرت بخواهند سکه تقلبی برای بدنام کردن اصلاحات بزنند که البته علي رغم محدودیت‌های رسانه‌ای اصلاح طلبان بعید می‌دانم این طرح موفق شود.

به گزارش ایلنا، احمد شیرزاد با اشاره به احتمال اعلام حضور برخی از گروه‌های اصلاح طلب ناشناخته در آستانه انتخابات و با بیان اینکه در شرایط فعلی نمی‌شود برای کسی کارت اصلاح طلبی صادر کرد، گفت: البته یک حسن قضیه هم این است که اصلاح‌طلبی در حال حاضر نان و آبی ندارد و هرچند از طرف جامعه مقبولیت دارد، اما افراد سودجو بیشتر به دنبال منافع کوتاه مدت هستند تا سرمایه گذاری‌های بلند مدت.

نماینده مجلس ششم اظهار کرد: جریان اصلاح طلب جریانی است که باز‌شناسی آن دشواری چندانی ندارد و چهره‌های آن نیز برای مردم شناخته شده‌اند، البته این به معنای آن نیست که نمی‌خواهیم از چهره‌های جدید استقبال کنیم ، اما در مجموع فکر می‌کنم بهتر است موضوع را به درک و شعور مردم واگذار کنیم.

نماینده اصفهان در مجلس ششم در عین‌حال خاطرنشان کرد: امکان دیگری هم که وجود دارد این است که برخی جریان‌های درونی قدرت بخواهند سکه تقلبی برای بدنام کردن اصلاحات بزنند که البته باوجود محدودیت‌های رسانه‌ای، اصلاح طلبان همواره نظرات خود را به گوش مردم می‌رساند و بعید می‌دانم این طرح موفق شود.

شیرزاد درباره مباحث مطرح شده پیرامون شرکت در انتخابات ریاست جمهوری با بیان اینکه هنوز برای ورود این قبیل مباحث زود است، تصریح کرد: باید دید مسئولین به چه صورتی می‌خواهند با مسئله حضور اصلاح طلبان برخورد کنند، زیرا این با دست پس زدن‌ها و با پا پیش کشیدن‌ها جامعه را خسته می‌کند. آن‌ها باید تکلیف خود را با حضور نیروهای منتقدشان در عرصه انتخابات روشن کنند و تقسیم بندی اصلاح طلبان را به خود آنان موکول کنند.

این فعال سیاسی اصلاح طلب درباره اقدامات مجلس نهم از بدو تشکیل تا امروز و اینکه این مجلس چقدر توانسته مطالبات مردمی را محقق کند، گفت: تا یکی دوماه اول نمی‌توان در مورد مجلس نظر قطعی داد، اما شواهد امر نشان می‌دهد برخي از این نمایندگان باید دوره‌ای از آزمون و خطا را بگذرانند تا نهایتاَ به تجربه کافی برای کار سیاسی برسند.

شیرزاد خاطرنشان کرد: جریان اصولگرا تمایل عجیبی دارد به اینکه نیروهای با تجربه خود را کنار بزند و نیروهای تازه کار را وارد صحنه کند و بعد از مدتی که این‌ها هم از تجربه کافی برخوردار شدند، آن‌ها را با نیروهای تازه وارد دیگری عوض کند كه این تازه وارد پسند بودن نیروهای اصولگرا کار دست آن‌ها می‌دهد.
 


 


 

سیدمصطفی تاج زاده در نامه ای خطاب به داماد خود سیدعلی طباطبایی به بهانه ی سالروز تولد وی به شرح آنچه در پرونده ی خرم آباد و شکایت های آن روزهای وی گذشته بود پرداخته است.

 

به گزارش کلمه، معاون سیاسی دولت سیدمحمد خاتمی در بخشی از نامه ی خود نوشته است: اکنون من در زندانم. البته به حکم قاضی دیگری! آن حضرات هم یکی رئیس یکی از قواست و دیگری معاون اول رئیس قوه ای دیگر و سومی، دبیر شورای نگهبان به صورت مادام العمر! با وجود این من نه تنها ناامید و خسته نیستم بلکه احساس می کنم وظیفه خود را به خوبی انجام داده ام. و امیدوارم که خداوند به ما توفیق دهد که آخرین زندانیان سیاسی در این مرز و بوم باشیم و پس از ما دیگر هیچ ایرانی قانون گرایی با هرعقیده و مرام، به علت نقد حکومت مطلقه فردی و استبداد، چه دینی و چه سکولار و نیز به دلیل مخالفت با آن دسته از سیاست های خرد و کلان نادرست اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی محبوس نشود.

 

متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

 

به نام خدا

 

داماد و فرزند عزیزم با سلام

پیش از ظهر روزی که قرار بود با خانواده گرامی ات به خواستگاری دخترم، عارفه، به منزل ما بیایید، حجت الاسلام رئیسی از من خواست غروب به دفتر وی در سازمان بازرسی کل کشور بروم تا گپ و گفتی یکی دوساعته با او و معاون مربوطه اش درباره حوادث خرم آباد (حمله لباس شخصی های سازمان دهی شده به نشست سالانه دفتر تحکیم وحدت، شاخه علامه در سال ۱۳۷۹) داشته باشیم تا تحقیقات سازمان بازرسی در این باره تکمیل شود.

عذر خواستم و به او گفتم که نه تنها امشب معذورم، بلکه فردا نیز ساعت پنج صبح در رأس هیأتی سیاسی و امنیتی عازم اسلام آباد هستم تا درباره امنیت مرزهای کشور با مقامات پاکستانی مذاکره کنم. پس باید ۴۸ ساعت صبر کنید تا برگردم. آقای رئیسی مصراً خواستار تشکیل جلسه در همان شب شد در هر ساعتی که من بتوانم به دفتر وی بروم. و از آن جا که احساس کردم استنکاف من از خواسته او ممکن است این شائبه را ایجاد کند که نگرانی خاصی درباره عملکرد خود دارم و می خواهم از گفت و گو در این زمینه طفره بروم، پذیرفتم که ساعت ۲۳ به دفتر او بروم که بعد از خداحافظی با تو و خانواده ات به آن جا رفته و ساعت ۲ بامداد بازگشتم و ساعت ۳ و نیم بامداد به فرودگاه مهرآباد رفتم تا اولین و آخرین سفر خارجی کاری خود را در دوره اصلاحات به انجام برسانم.

 

دو روز بعد و در آخرین جلسه رسمی با مقامات پاکستانی، از طرف سفارت ایران به من اطلاع دادند که هم اینک اخبار ساعت ۱۴ شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی در حال قرائت گزارش تحقیقات سازمان بازرسی کل کشور درباره حوادث خرم آباد، متضمن اتهامات گوناگون علیه این جانب است. البته فهم مقامات پاکستانی آن قدر بود که تا بدرقه رسمی در فرودگاه نیز چیزی به روی خود نیاورند. به این ترتیب علت اصرار معاون اول کنونی رئیس قوه قضائیه برای تشکیل فوری جلسه در آن شب برای من کاملا روشن شد! احتمالا برایت تعریف کرده ام که همان روز آقای رئیسی از من پرسید که چرا وزارت کشور را ترک نمی کنم و به وزارت خانه دیگری نمی روم تا اعتراض ها بخوابد؟! پاسخ من روشن بود و مشابه همان پاسخ که به رئیس کل دادگستری تهران دادم. توضیح آن که در یکی از روزهایی که برای شرکت در دادگاه رسیدگی کننده به شکایت دبیر مرکزی هیأت نظارت بر انتخابات مجلس ششم، آقای جنتی، از این جانب، رئیس ستاد انتخابات کشور، به دادسرای رسیدگی به شکایات کارکنان دولت رفتم که قبل از مواجهه با قاضی پرونده، مرا به اتاقی هدایت کردند و در آن جا حجة الاسلام علی زاده که ادامه دادگاه و محکومیت مرا به صلاح نمی دانست، خیرخواهانه اعلام کرد که می تواند این پرونده را مختومه اعلام کند به شرط آن که آقایان خاتمی و شاهرودی، رؤسای وقت دو قوه، با یکدیگر گفت و گو و توافق کنند. منظورش این بود که من بپذیرم از وزارت کشور بروم و دادگستری نیز پرونده را مختومه اعلام کند. یعنی مانند روندی که درباره آقای مهاجرانی طی شده بود برای من اجرا شود.

 

من به هردو نفر که این پیشنهاد را مطرح کردند گفتم هر کس خواهان جدایی من از وزارت کشور است، باید خود هزینه اخراج مرا بپذیرد نه این که این هزینه به آقای خاتمی تحمیل شود. بر این اساس هم در دو دادگاه محاکمه شدم: دادگاه رسیدگی کننده به شکایت آقای جنتی مرا به سی ماه انفصال از خدمات دولتی و در نتیجه ترک وزارت کشور محکوم کرد. من هم متقابلا کوشیدم افکار عمومی را به نقش مسببان اصلی تخلف ها و تقلب های انتخاباتی، یعنی آقای جنتی و حامیانش درارکان حکومت جلب کنم. به دوستان هم عرض کردم این نمی شود که کانون قدرت و ثروت هر مدیر اصلاح طلبی را که نمی پسندند، دادگاهی کنند و او نیز از ترس محکومیت رأسا و داوطلبانه استعفا دهد و آقای خاتمی نیز برای جلوگیری از محکومیت احتمالی او با استعفایش موافقت کند و بعد اقتدارگراها رجز بخوانند که رئیس جمهوری نمی تواند از حقوق نزدیک ترین همکارانش دفاع کند، هرگز نخواهد توانست حامی و ناجی حقوق ملت شود!

 

بعد از محکومیت اول، قاضی پرونده خرم آباد مرا از همه اتهاماتی که گزارش سازمان بازرسی کل کشور متوجهم کرده بود، تبرئه کرد. اگرچه برای خالی نبودن عریضه، به جرم این که در جمع چند نفره ای در پاویون فرودگاه خرم آباد، لباس شخصی های سازمان دهی شده را که به سخنرانان مراسم حمله کرده بودند، فاشیست خوانده و خواهان جلوگیری از اقدام های غیرقانونی آنان از جمله شکستن شیشه های فرودگاه شده بودم، به یک صد هزار تومان جریمه نقدی محکوم کرد.

 

به این ترتیب در فاصله کوتاهی دوبار مجرم شناخته شده و از وزارت کشور جدا شدم اما پس از آن دیگر مدیر اصلاح طلبی در این سطح دادگاهی نشد و این روش مختومه گردید! من بعد از دادگاه دوم، پاسخ اتهامات سازمان بازرسی را برای قرائت در شبکه های خبری صدا و سیما به دفتر مدیرعامل وقت فرستادم هرچند که جواب های مرا هرگز پخش نکردند. به همین دلیل از آقایان رئیسی و لاریجانی به دستگاه قضائی شکایت کردم که چرا پیش از تشکیل دادگاه و اثبات جرم، اتهامات زیادی متوجه من کرده و حاضر به پخش جوابیه من نیستند؟! روشن است که به این شکایت ها نیز هم چون شکایت از آقای جنتی به دلیل تخلف های انتخاباتی اش، هرگز رسیدگی نشد!چرا که این هرسه نفر منصوب رهبری بودند و واجد مصونیت آهنین، تازه بعضی هایشان به علت خدمات ضداطلاعاتی شان درسن ۸۴ سالگی در سمت خود ابقاء شدند و بعضی هم ارتقای مقام گرفتند!

 

علی جان، پسر عزیزم!

اکنون من در زندانم. البته به حکم قاضی دیگری! آن حضرات هم یکی رئیس یکی از قواست و دیگری معاون اول رئیس قوه ای دیگر و سومی، دبیر شورای نگهبان به صورت مادام العمر! با وجود این من نه تنها ناامید و خسته نیستم بلکه احساس می کنم وظیفه خود را به خوبی انجام داده ام. و امیدوارم که خداوند به ما توفیق دهد که آخرین زندانیان سیاسی در این مرز و بوم باشیم و پس از ما دیگر هیچ ایرانی قانون گرایی با هرعقیده و مرام، به علت نقد حکومت مطلقه فردی و استبداد، چه دینی و چه سکولار و نیز به دلیل مخالفت با آن دسته از سیاست های خرد و کلان نادرست اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی محبوس نشود.

 

پسر همراهم!

امیدوارم استاد خرم شاهی برای استفاده از این عنوان از من ایراد نگیرد که کژتابی دارد و معلوم نیست منظور آن است که پسر خودم و همراه من هستی یا چون پدرت یا مادرت با من همراه بوده اند، چنین خطابت کرده ام! در هرحال قصدم اولی است با کمال تشکر از والدین بزرگوارت که با محبت های بی دریغشان، مرا شرمنده کرده اند و امیدوارم به این جرم ممنوع الخروج یا ممنوع المعامله نشوند! البته مخصوصاً نگفتم برادر همراهم! زیرا ترسیدم در این هرکجا و هر کی، شهاب را مجدداً بازداشت کنند و سپهرم، آن بزرگ مرد کوچک، گله مند شود و تنها!

باری این نامه را به بهانه تولدت نوشتم تا یادگاری کوچک از من برایت بماند و از این که مطالب بی ارتباط با مناسبت تولدت بود امید بخشایش دارم. عارفه را از طرف من ببوس و امیدوارم علیرغم وسوسه خناسان بدخواه، همیشه زندگی شاد و سعادت مندی داشته باشید. تولدت مبارک پسرم.

 

بنده خطاکار خداوند

بابا مصطفی

اوین- تیرماه


 


اصل ۵۰ در جمهوری اسلامی، حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی می‌گردد. از این رو فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند، ممنوع است.


 


جبهه مشارکت ایران اسلامی پس انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بیشترین تعداد زندانی و دستگیری را در میان احزاب اصلاح طلب متحمل شد و در حال حاضر دبیرکل و معاون این حزب بهمراه تعدادی از اعضا در زندان به سر می برند.

اسامی یاران دربند جبهه مشارکت ایران اسلامی به شرح زیر است:
1- دکتر محسن میردامادی
دبیرکل جبهه مشارکت ایران اسلامی، نماینده مردم تهران و رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم

2- دکتر عبدالله رمضان زاده
قائم مقام دبیرکل جبهه مشارکت ایران اسلامی، سخنگوی دولت دوم سیدمحمد خاتمی

3- دکتر سیدمصطفی تاج زاده
عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، معاون سیاسی وزیر کشور در دولت خاتمی

4- مهندس محسن صفایی فراهانی
عضو شورای مرکزی و رئیس هیات اجرایی جبهه مشارکت ایران اسلامی، نماینده مردم تهران در مجلس ششم و رییس اسبق فدراسیون فوتبال

5- دکتر محسن امین زاده
عضو موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی، معاون وزیر امور خارجه در دولت سیدمحمد خاتمی

6- مهدی محمودیان
عضو کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت ایران اسلامی

7- محمد اسماعیل صحابه
عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی

8- مهندس ابراهيم شريف‌پور
عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی

9- مهدی اقبال

عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی

10- احمدرضا احمدپور

عضو جبهه مشارکت منطقه قم

11- سید احمد میری

قائم مقام جبهه مشارکت استان مازندران

12- دکتر علی اکبر سروش

عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت استان مازنداران

 


 


به مناسبت حلول ماه رمضان، شورای هماهنگی راه سبز امید طی بیانیه ای تاکید کرد: رمضان امسال فرصتی است تا نشان دهیم که اگر دینداریم، دینداری ما با آنچه بنام دینداری بر در دیوار و کوی و برزن به نمایش می گذارند تفاوت دارد. نشان دهیم که دینداری ما در پاسداشت از حقوق شهروندان ایران زمین (فارغ از باورهای دینی و مذهبی شان)، راستی و راست کرداری در ارتباطمان با دیگران، مهربانی و عطوفت نسبت به یکدیگر، نوع دوستی و دستگیری از هر که در این روزگار سخت به شوربختی دچار شده، فرار از ریاکاری و دین فروشی، احترام به حریم شخصی دیگران، پایداری در راه حق و مبارزه بی امان با ستمکاران و خودکامگان، پایبندی به عقلانیت جمعی، گریز از تندروی و خشونت طلبی، و تلاش برای وظیفه همگانی «آگاهی بخشی» معنا پیدا می کند که راهگشاترین ابزار در دعوت به نیکی و هشدار نسبت به بدی هاست.

این شورا در بخشی از این بیانیه بار دیگر به مسئولان نظام هشدار داده است: اگر می خواهید در مقابل دنیا سرافراز بایستید، چاره ای جز سر فرودآوردن در مقابل خواسته های بر حق مردم خود ندارید. راهی که رفته اید خطاست و خطا بودن آن امروز از هر زمان دیگر آشکارتر است. هشدار دهیم که تا فرصت باقی است صادقانه به ملت خویش تکیه کنید، زنان و مردان آزاده و میهن دوستی را که در بند کرده اید آزاد کنید، آزادی بیان را به مطبوعات و رسانه ها بازگردانید، ناشایستگان نامنتخب را از مناسب قدرت فروکشید و با دست شستن از خیمه شب بازی های انتخاباتی و بازگرداندن اعتبار صندوق رأی، راه را برای سکانداری کشور به دست منتخبان واقعی ملت باز کنید.


شورای هماهنگی راه سبز امید تصریح کرده است: در این زمانه که سفره های بسیاری از همسایگانمان کوچک شده، هوشیار باشیم و با سهیم کردن هموطنانمان در سفره هایمان، از سقوط و فروپاشی کانون های گرم خانواده ها جلوگیری کنیم. هر خانواده از ما، با تشکیل صندوق های سبز، با قبول تکفل حداقل یک خانوده، دست خواهران و برادرانمان را در این روزهای سخت به شیوه ای که کرامت انسانی آنها حفظ شود، بگیریم. در زمانه ای که عده ای به دنبال جدا کردن مردم از یکدیگر هستند، دل ها را به یکدیگر نزدیک کنیم. سبز زیستن را تجربه کنیم و برای دیگران نیز امکان تجربه آن را فراهم کنیم و هوشیار باشیم که با وجود انتقادهایمان نسبت به حاکمیت خودکامه، این آب و خاک از آن همه ماست و به اندازه توانمان، در قبال حفظ آن مسئولیم.


متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى والفرقان

هموطنان عزیز، مردم آزاده ایران، همراهان استوار
میهمانی پروردگار جهانیان در پیش است، روزهایی که ما را به پالایش جان هایمان از پلیدی ها و آرایش روان هایمان به زیور پرتلالؤ پاکی ها دعوت می کند. روزهایی که ما را به بهره مندی از بارش برکت ها و نعمت های این ماه گرامی می خواند تا جان های خسته مان را طراوت و دل های تشنه محبت مان را سیراب سازیم. مبارک باد فرا رسیدن جشنواره پر ترنم و شکوهمند خودسازی انسان ها.
رمضان امسال فرصتی است تا نشان دهیم که اگر دینداریم، دینداری ما با آنچه بنام دینداری بر در دیوار و کوی و برزن به نمایش می گذارند تفاوت دارد. نشان دهیم که دینداری ما در پاسداشت از حقوق شهروندان ایران زمین (فارغ از باورهای دینی و مذهبی شان)، راستی و راست کرداری در ارتباطمان با دیگران، مهربانی و عطوفت نسبت به یکدیگر، نوع دوستی و دستگیری از هر که در این روزگار سخت به شوربختی دچار شده، فرار از ریاکاری و دین فروشی، احترام به حریم شخصی دیگران، پایداری در راه حق و مبارزه بی امان با ستمکاران و خودکامگان، پایبندی به عقلانیت جمعی، گریز از تندروی و خشونت طلبی، و تلاش برای وظیفه همگانی «آگاهی بخشی» معنا پیدا می کند که راهگشاترین ابزار در دعوت به نیکی و هشدار نسبت به بدی هاست.
آری، مردم ما دیندارند، اما نه دینداری که سر از فسادهای مالی که هر روز پرده ای دیگر از غارت بیت المال بر می آورد. مردم ما دیندارند اما نه دینداری که دست ناپاکان را روز به روز در حریم خصوصی افراد بازتر کند. مردم ما دیندارند اما از زهدفروشی ریاکارانه و دنیاطلبی بنام دین به تنگ آمده اند. مردم ما دیندارند، اما نه دینداری که به نام مصلحت اندیشی، چشم خود را بر ظلم خودکامگان فروبندد و از مردم بخواهد که در برابر این همه شوربختی که حاصل حکومت ناشایستگان است یک «آخ» هم نگویند.
رمضان امسال مصادف است با سالگرد نهضت مشروطه خواهی ایرانیان؛ یادآور بیش از یکصدسال مبارزه برای استقلال، آزادی، عدالت، پیشرفت و حاکمیت قانون. مگر می توانیم بیش از یکصدسال مبارزه برای دستیابی به زندگی بهتر برای شهروندان مظلوم این سرزمین را فراموش کنیم؟ و مگر می شود از این واقعیت تلخ چشم ببندیم که امروز ایران و ایرانی پررنج ترین روزهای خود را می گذراند؟ می گویند سکوت کنید تا دشمنان دلشاد نشوند! از قضا سکوت مصلحت آمیز بوده که ما را به جایی کشانده که دشمنان شاد شوند. آیا فراموش کرده اند ندای وجدان بیدار این ملت را که دو سال پیش در چنین روزهایی پس از تصویب دور چهارم تحریم ها بر علیه ایران نسبت به پیش آمدن چنین روزهای تیره و تاری هشدار داد ونوشت «برای اینجانب مانند روز روشن است که این قطعنامه بر امنیت و اقتصاد کشور ما اثر خواهد گذاشت. تولید ناخالص را پائین خواهد آورد، بیکاری را بیشتر خواهد کرد، مردم را در تنگنای مشکلات بیشتر معیشتی و اجتماعی قرار خواهد داد، فاصله ما را ازکشورهای در حال رشد جهان بویژه کشورهای همسایه رقیب بیشتر خواهد ساخت و آخرین میخ را بر تابوت چشم انداز بیست ساله خواهد کوبید. کدام عقل سلیم است که نداند کشور ما امروز پس از صدور قطعنامه آسیب پذیرتر و منزوی تر از گذشته شده است؟» و مگر همو نگفت که «اولین و ضروری ترین راه حل و حتی فوری ترین آن اطلاع رسانی صادقانه به ملت است. این حق مردم است که ماهیت قطعنامه و تحریم های دیگری که در حال افزوده شدن به آن است بشناسند. باید آنها بدانند این تحریم ها چه اثری بر سفره آنها و روی نرخ بیکاری و تورم و تولید و پیشرفت کشور و امنیت می گذارد. صرفا گفتن اینکه این قطعنامه یک ورق پاره است مشکل مردم و کشور را حل نمی کند. اگر قرار است مردم در مقابل بحرانی که ناخواسته در حال ورود به آن هستند مقاومت کنند ضرورت دارد که اعتماد آنها جلب شود و اعتماد جز ازطریق راستگوئی حکومت و شفافیت اطلاعات بدست نمی آید.»
اقتدارگرایان می گویند حفظ نظام واجب است، تو گویی نمی دانند که حفظ نظام برای حفظ ارزش های اخلاقی و کرامت انسانی شهروندان است که واجب است نه حفظ افرادی که ارزش های اخلاقی و دینی را بازیچه تداوم تسلط خویش بر مسند قدرت قرار داده اند. گویی نمی دانند که آن روز که به مردم خود پشت کردند و گمان کردند که با زر و زور و تزویر می توان بر مردم حکم راند، سرآغاز سقوط به چنین دوران محنت باری بود که زمینه زورگویی به کشور ما را برای همه کسانی که سال هاست در پی چنین فرصتی بوده اند فراهم ساخته است. قرار گرفتن در چنین شرایط اسفباری، از همان زمان بر همه صاحبان بصیرت و درایت آشکار شده بود. گویی می خواهند فراموش کنند و از دیگران هم بخواهند تا فراموش کنند که چه کسانی باعث و بانی اشاعه فقر، ناهنجاری های اخلاقی، گرانی کمرشکن و انزوای بین المللی هستند. آن روز که رأی مردم را به سرقت بردند، آینده این کشور را به حراج گذاشتند و گمان بردند که با اتهام بی دینی به منتقدان و مخالفان و ادعای دینداری، می توان امواج پیاپی اعتراض آگاهانه مردم را فرونشاند و آنان را از بلای خانمان براندازی که در انتظارشان هست غافل نمود. آن روز که بازار تهمت و بهتان را گرم نگه داشتند تا کسی که به زعم شان از همه به خود نزدیک تر می دانستند را به هر قیمتی بر مسند حکمرانی بنشانند گمان نمی کردند که پرده دری ها به سراپرده آنان نیز راه خواهد یافت. آیا این همه هزینه برای این که به چنین موقعیتی گرفتار شویم عاقلانه بود؟ به راستی چه چیز به دست آمده؟
چه نیک فرمود شهید رمضان که «هر که اهل ادعا باشد نابود است، و آن که به این آن بهتان زند ناکام، و رو در رویی با حق را جز سقوط فرجامی نباشد.» (خطبه شانزدهم نهج البلاغه) زمان آن رسیده که کلام امیر کلام را بشنوید و بشنویم که «اینک چندی در خلوت خانه های خویش بمانید و به خودسازی و زدودن زنگارهای اختلاف های داخلی همت گمارید که با همه تبهکاری های گذشته، توبه را فراروی دارید.» (خطبه شانزدهم نهج البلاغه) رمضان، ماه بازگشت به خویشتن خویش، ماه بازگشت به فطرت حق جویی است که خالق هستی عطایمان کرده است. رمضان، ماه خضوع در مقابل حق و رهایی از خودپرستی است، چرا که انحراف انسان و جامعه انسانی از مسیر حق، از خودپرستی ها سرچشمه می گیرد.
اینک اما ای ایرانیان بیدار و ای همراهان استوار، زمانه هوشیاری و هشدار است. اینک، زمانه آزمون های بزرگ است. دولتمردانی ناشایست، تنها سرمایه واقعی و گران قیمت خود یعنی اعتماد و همدلی مردم را، در قمار قدرتی زودگذر باختند و حال که کشور را بیش از هر زمان دیگر به فروش نفت وابسته و اقتصاد ملی را با سیل واردات بی رویه و سوء مدیریت در سیاست های مالی زمین گیر کرده اند، می خواهند در مقابل اجماعی بی سابقه بر علیه ایران و ایرانی بایستند. اگر بیست و چهار سال پیش در چنین روزهایی و پس از آن که ادامه جنگ ناممکن نمود جام زهری نوشیده شد، صداقت زمامداران بر اکثریت مردم فداکار ایران آشکار بود و اعتمادشان به کارآمدی دولتمردان از دست نرفته بود. مردم ایران از حاکمان خود می خواهند بجای فرافکنی و توسل به حیله های تبلیغاتی، دشواری ها و ناکامی ها را با آنان صادقانه در میان بگذارند. صد البته ایرانی از سربلندی کشور خود نمی گذرد، اما آن را با قدرت طلبی اقتدارگرایان گره نمی زند. هوشیار باشیم که اگر قلبی برای مردمان این مرز و بوم می تپد، قلب ایرانیانی است که در هر گوشه و کنار دنیا که باشند، سرافرازی و شکوه ایران را خواهانند.
هموطنان عزیز، همراهان سبز
ماه رمضان، ماه رحمت است. در این زمانه که سفره های بسیاری از همسایگانمان کوچک شده، هوشیار باشیم و با سهیم کردن هموطنانمان در سفره هایمان، از سقوط و فروپاشی کانون های گرم خانواده ها جلوگیری کنیم. هر خانواده از ما، با تشکیل صندوق های سبز، با قبول تکفل حداقل یک خانوده، دست خواهران و برادرانمان را در این روزهای سخت به شیوه ای که کرامت انسانی آنها حفظ شود، بگیریم. در زمانه ای که عده ای به دنبال جدا کردن مردم از یکدیگر هستند، دل ها را به یکدیگر نزدیک کنیم. سبز زیستن را تجربه کنیم و برای دیگران نیز امکان تجربه آن را فراهم کنیم و هوشیار باشیم که با وجود انتقادهایمان نسبت به حاکمیت خودکامه، این آب و خاک از آن همه ماست و به اندازه توانمان، در قبال حفظ آن مسئولیم.
و به آنانی که مسئولیت این نظام را در دست دارند مشفقانه هشدار می دهیم که اگر می خواهید در مقابل دنیا سرافراز بایستید، چاره ای جز سر فرودآوردن در مقابل خواسته های بر حق مردم خود ندارید. راهی که رفته اید خطاست و خطا بودن آن امروز از هر زمان دیگر آشکارتر است. هشدار دهیم که تا فرصت باقی است صادقانه به ملت خویش تکیه کنید، زنان و مردان آزاده و میهن دوستی را که در بند کرده اید آزاد کنید، آزادی بیان را به مطبوعات و رسانه ها بازگردانید، ناشایستگان نامنتخب را از مناسب قدرت فروکشید و با دست شستن از خیمه شب بازی های انتخاباتی و بازگرداندن اعتبار صندوق رأی، راه را برای سکانداری کشور به دست منتخبان واقعی ملت باز کنید. خشونت طلبان کوته اندیشی که بقای خود را در امنیتی کردن هر چه بیشتر عرصه های گوناگون حیات این کشور می جویند از خود برانید که در درک منافع ملی این مرز و بوم سخت ناتوانند. دست نظامیان را از سوداگری های سرمایه برباد ده و سیاست ورزی های نافرجام کوتاه کنید تا به وظیفه خود که همانا پاسداری از مرزهای این سرزمین است بازگردند. و بدینگونه راه را برای اصلاح نظام و نجات کشور بگشایید تا دست تجاوزگران بداندیش بسته گردد و از خود نامی نیک برای آیندگان به میراث بگذارید.
شورای هماهنگی راه سبز امید
 


 


چندی پیش دکتر محمدرضا خاتمی، دبیرکل پیشین جبهه مشارکت ایران اسلامی طی گفت و گویی با نشریه دانشجویی «سرو» به بیان نقطه نظرات خود پیرامون گذشته، حال و آینده اصلاح طلبان پرداخت و راه کارهای مورد نظر خود را برای غلبه بر مشکلات داخلی و فشارهای فزاینده بین المللی ارائه نمود.

متن کامل این گفت و گو در ادامه می آید.
---------------------------------------------------------------------------
آقای دکتر، به عنوان سؤال اوّل لطفا به ما بگویید که اساساً خاستگاه جریان اصلاح طلب در سالهای پس از انقلاب کجاست؟ جناح چپ خط امام که بعدها جناح اصلاح طلب درون حاکمیت را تشکیل داد، چه مؤلفه ها و ویژگیهایی داشت و در مقابل چه دیدگاهی مطرح می شد؟


به نظر من اصلاح طلبی یک پروسه تاریخی است. این گونه نیست که بگوییم با انقلاب اسلامی به وجود آمده یا مثلاً بعد از دوم خرداد به وجود آمده است. این امر یک ریشه تاریخی دارد و طبعاً همه فعالین سیاسی که در عرصه کشور فعال بوده اند با توجه به این تجربیات تاریخی ومطالعاتی که داشته اند، همواره مد نظرشان بوده که کشور ایران نیازمند یک مانیفستی است که بتواند آن را از این دور عقب ماندگی بیرون ببرد. من فکر می کنم فعالین سیاسی از هر طبقه و مرامی که وجود دارند در حقیقت دنبال این هستند که کشور را آباد کنند و ایران را بسازند. با توجه به این همه منابع وسرمایه هایی که در کشور وجود دارد وضعیت گذشته و وضعیت فعلی را اصلاً مناسب نمی دانند. یعنی هیچ کسی نیست که بگوید من نمی خواهم کشور را بسازم. اقتدارگرا باشد، محافظه کار باشد، اصولگرا باشد، اصلاح طلب باشد همه می گویند که ما می خواهیم این کشور را بسازیم. در عین حالی که می خواهند کشور را بسازند یک مسئله ای هم برایشان اهمیت داشته که این شاید جوهره اصلاح طلبی باشد. شاید آن چیزی که متمایز می کند اصلاح طلبی را از اقشار دیگر این است که «انسان بما هو انسان» برایشان اهمیت داشته و معتقد بوده اند که هیچ چیز نباید سبب این شود که عزت انسان ها محترم شمرده نشود. ما در مشروطیت این وضعیت را می بینیم، در مبارزاتی که در طول صد سال گذشته برای آزادی، حال بگوییم برای دموکراسی، مردم سالاری، برای رهایی از استبداد، رهایی از استعمار و برای استقلال کشور بوده این وضعیت را می بینیم. مثلاً ملی شدن صنعت نفت را درنظر بگیرید. این به هر حال برای آن بود که ایرانی ها را عزیز کند و از زیر بار سلطه کارتل های نفتی خارجی خارج کند. یا خود قیام 15 خرداد علیه استبداد و استعمار بود. انقلاب اسلامی هم در همین راستا بود. یعنی شاکله اصلی انقلاب اسلامی همین بود. این چنین نبود که ما همه چیز داشته باشیم و کشور آباد نباشد. نه، اتفاقاً آبادی کشور شاید بد نبود. آن چه که در کشور وجود نداشت یکی استقلال بود، دیگری آزادی بود که در حرمت انسان ها تجلی پیدا می کرد. من فکر می کنم بعد از انقلاب به خاطر حوادث ناخواسته ای که اتفاق افتاد، بعد از یکی دو سال که از انقلاب دور شدیم این جنبه ها قدری تحت الشعاع حوادث دیگر قرار گرفت. مثلاً جنگ یا مسائل دیگری که وجود داشت، گروه های تروریستی که وجود داشتند و گرفتاری های مختلفی که داشتیم. این مسائل فرصت را برای یک گروه و تفکری آماده کرد که آن خواسته اصلی انقلاب را که در حقیقت آزادی بود، تا حدودی تحت الشعاع قرار دهند. من نمی خواهم بگویم این خواسته ها کامل از بین رفت. نه، به هر حال آزادی وجود داشت. اما محدودیت هایش روز به روز بیش تر می شد و این روند همچنان ادامه پیدا کرد. در این شرایط ویژگی اصلی نسل انقلاب که حالا یک زمانی چپ و زمانی خط امام خطاب می شدند در دو چیز بود. یکی آزادی خواهی و دیگری عدالت اجتماعی. از این رو شاید مثلاً به لحاظ اقتصادی متهم می شدند به سوسیالیست بودن. ولی این ها در حقیقت دنبال عدالت اجتماعی بودند. حالا ممکن است تحت تأثیر بعضی از فرهنگ ها و مکاتب اقتصادی دیگر هم قرار گرفته باشند. بله، با سرمایه داری خیلی خوب نبودند و طبعاً در دنیایی که دو نظام سرمایه داری و سوسیالیستی وجود داشت شاید بیشتر تمایل به سوسیالیسم داشتند. اما تفکر اصلی که جناح چپ خط امام را دور هم جمع می کرد آزادی خواهی بود. به هر حال در دوم خرداد فرصتی پیدا شد تا جریان اصلاح طلب به شکل منسجم، تعریف شده و شناسنامه داری تجلی پیدا کند. البته همه ما می دانیم جریان اصلاح طلبی طیف بسیار گسترده ای است. بنده ممکن است کسی را اصلاح طلب ندانم، یکی دیگر هم ممکن است مرا اصلاح طلب نداند و هر دو هم در طیف اصلاح طلبی بگنجیم. اصلاح طلبی جریان تکثرطلبی بوده است. انحصارگر نبوده که بگوید فقط من اصلاح طلب هستم و هیچ کس دیگری اصلاح طلب نیست. اصلاً اصلاح طلبی به دنبال این بوده که فضایی را ایجاد کند که همه بتوانند حرفشان را بزنند و ایده هایشان را بیان کنند.
به هر حال از دوم خرداد به بعد اصلاح طلبی شناسنامه دار شد. چهارچوب هایش تا حدودی - من نمی خواهم بگویم کامل - ولی تا حدودی مشخص شد و هرچه پیش تر آمد شکل و محتوای خاص خود را به تدریج پیدا کرد. حال اگر ما بخواهیم اصلاح طلبی را در زمان فعلی تعریف کنیم که چه هست، اصلاح طلبی یعنی این که حرکت ها باید در چهارچوب قانون باشد و روش هایی که برای تغییر، تحول و بازگشت به آرمان های فراموش شده درپیش گرفته می شوند همه مسالمت آمیز باشند. آرمان هایی چون حرمت انسان ها، آزادی و مسائل دیگری که وجود دارد. از این روست که ما می بینیم اصلاح طلبان امروز حرکت هایشان همه در چارچوب های قانونی است و حرفی خارج از قانون نمی زنند. این به معنای آن نیست که قانون هیچ ایرادی ندارد، بلکه به این معنی است که قانون بد هم بهتر از بی قانونی است. الآن دعوای اصلی ما با اقتدارگرایان همه این است که چرا قانون اجرا نمی شود. همین قانونی که خودشان نوشته اند و قبول دارند. از قانون اساسی گرفته تا قوانین موضوعه. گیر اصلی اصلاح طلبان این است که این قانون ها هم اجرا نمی شود. اگر در دادگاه هاست آن طور که باید رعایت نمی شود، اگر در نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است رعایت نمی شود، اگر در حقوق عادی شهروندی است به آن توجه نمی شود و ... . مسئله اصلی این است. بنابراین علی رغم همه فشارها و اتهاماتی که بوده، مثل براندازی، نمی دانم مخالفت با اسلام و مقدسات و ... ، ما می بینیم که اصلاح طلبی هم چنان محکم و استوار مانده است. این البته به آن معنا نیست که اصلاح طلبی تحت فشار نیست، به این معنا نیست که امروز توانایی و امکان بروز اصلاح طلبان مثل مثلاً 5 سال پیش، 6 سال پیش است. بلکه به معنای این است که اصلاح طلبی ریشه در جامعه ما دارد، مانده است و حتی مخالفین اصلاحات هم نمی توانند این را منکر شوند. ما می بینیم در جریان این انتخابات، در جاهای دیگر صریحاً ابراز می کنند که بدون اصلاح طلبان اصلاً امکان اداره کشور وجود ندارد. البته آن ها اصلاح طلبی را طوری تعریف می کنند که شاید زیاد با موازینی که خود اصلاح طلبان برای اصلاح طلبی دارند مطابقت نداشته باشد. اما این یک واقعیت است. از آن جا که اصلاح طلبی یک حیات مداوم و پویایی در جامعه ایران دارد هیچ کس نمی تواند منکرش شود و قابل حذف هم از عرصه سیاست و از عرصه اجتماعی ایران نیست.
حال باید منتظر باشیم و خواهیم دید وقتی ناصواب بودن روش هایی که در این چند سال اتخاذ شده است مشخص شد و وقتی به این نتیجه رسیدیم که باید از این روش ها برگردیم، آن وقت اصلاح طلبان باز با همان قدرت، با همان امکانات و البته با تجربه بیشتر در عرصه حاضر خواهند شد و به کشورشان کمک خواهند کرد تا آن را بسازند و به پیش روند.

در صحبت هایتان اشاره کردید به یکسری اتهاماتی که طرف مقابل در خصوص اصلاح طلبان مطرح می کند. می دانیم یکی از این اتهامات که طی سال های اخیر بسیار صریح تر مطرح شده، اتهام براندازی است. دقیقاً چه مولفه هایی اصلاح طلبان را متمایز می کند از جریان برانداز؟ فکر نمی کنید این خط مرزی که وجود دارد میان اصلاح طلبان و جریان برانداز، باید قدری پر رنگ تر شود تا مورد سوء استفاده قرار نگیرد؟

ما نباید اسیر تبلیغات شویم. اگر بخواهیم اسیر تبلیغات شویم راه خودمان را گم می کنیم. ما یک راهی داریم، این راه روشن و مشخص است. از قبل این راه را می رفتیم و حالا هم داریم می رویم. اینکه طرف مقابل می خواهد چه کند به خودش مربوط است. آن ها یک هدف دارند. هدفشان هم این است که ما را بیاندازند به براندازی. یعنی بخشی از این تبلیغات برای این است که ما بگوییم بله، ما براندازیم و اقدامات براندازانه کنیم. اما خوشبختانه اصلاح طلبان در این دام نیفتاده اند. هم چنان روی اصول و موازینی که داشته اند پای فشرده اند و در این راه هم پیش رفته اند. خیلی روشن است، شما ببینید در طول چند سال گذشته این همه دادگاه برگزار شد، حتی یک مدرک نتوانسته اند ارائه کنند که اقدام براندازانه ای صورت گرفته است. چنین چیزی نبوده است. همه اصلاح طلبانی که الان گرفتارند یا دچار تنگناها شده اند همه می گویند که ما در چهارچوب جمهوری اسلامی و در چهارچوب قانون اساسی می خواهیم رفتار کنیم. اگر اعتراض یا انتقادی هم داریم این است که یک عده دیگری دارند قانون اساسی را زیر پا می گذارند. ما به این اعتراض داریم. در حقیقت یک کسان دیگری جمهوری اسلامی را براندازی کرده اند و در حاکمیت هم هستند و برای اینکه آدرس غلط بدهند شعار آی دزد، آی دزد سر می دهند. یعنی اگر ما برویم بررسی کنیم که آن جمهوری اسلامی که سی و سه سال پیش وعده داده شده با این جمهوری اسلامی که امروز محقق شده است چقدر تفاوت دارد، شاید در بعضی موارد بتوان گفت که اصلاً 180 درجه با هم متفاوتند. یعنی آن جمهوری اسلامی که به مردم وعده داده شده بود برانداخته شده است. حال یک عده ای که به آن آرمان ها و اصول اولیه علاقه مندند، می خواهند بگویند که باید برگردیم به آن آرمان ها و اصول. طرف مقابل طبیعی است که بگوید این ها براندازند. شاید عده ای خود را عین جمهوری اسلامی و نظام و اسلام می دانند و می گویند هر که به من انتقاد کند برانداز است. اما ما این معیار را نداریم. معیار ما یک سری اصول و ارزش هایی است که در تاریخ ما ثبت شده و مکتوب است. ما روی این ها پافشاری می کنیم. مهم ترین نکته ای هم که اکنون می بینیم این است که علیرغم همه تبلیغات، اصلاح طلبی زنده و پویاست. ممکن است خیلی بروز خارجی نداشته باشد. اما این شده جزو شیوه زندگی همه انسان هایی که در داخل کشور هستند و می خواهند یک تحول و تغییری در داخل کشور ایجاد کنند.
دوم اینکه بله، ما قبول داریم عده ای هستند که براندازند. یک عده ای هستند که میخواهند نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. ما با آن ها کاری نداریم. آن ها هم با ما کاری ندارند. شما ببینید آن مراکز و رسانه هایی که به نفع براندازی تبلیغ می کنند شاید بیشتر از آن که مثلاً به نظام جمهوری اسلامی حمله کنند، به آقای خاتمی و اصلاح طلبان حمله می کنند. چرا؟ برای اینکه از یک سنخ نیستند. اما اینکه ما هر روز بیاییم اعلام کنیم که سلطنت طلب نیستیم، وابسته نیستیم و ... خوب این را که همه می دانند. ما داریم کار خودمان را انجام می دهیم. من فکر می کنم مرزها کاملاً مشخص است. نباید اسیر تبلیغاتی شویم که می خواهد ما را دچار مسائل فرعی کند تا مردم یادشان رود که قرار بوده چه وضعیتی داشته باشند و اکنون چه وضعیتی دارند. بنابراین من معتقدم که هم مردم می دانند، هم افرادی که درون نظام هستند می دانند، هم مخالفین اصلاحات و هم اصلاح طلبان می دانند که اصلاح طلبی چه می گوید و مرزهایش با دشمنان ایران و دشمنان جمهوری اسلامی در کجاست.
اما ما اخلاق هم داریم. به صرف اینکه یک نفر با جمهوری اسلامی مخالف باشد نمی آییم هزار انگ و تهمت به او بزنیم. این بحث را داریم که آیا یک ایرانی شرافتمند و یک ایرانی دلسوز می تواند وجود داشته باشد که با جمهوری اسلامی مخالف باشد؟ ما می گوییم بله ممکن است. این دلیل نیست که هر کسی که جمهوری اسلامی را قبول نداشت یا ولایت فقیه را قبول نداشت آدم وابسته مزدور بیگانه پرستی باشد. ممکن است اعتقادش این باشد و اتفاقاً اصلاح طلبان می گویند که راه رشد جمهوری اسلامی این است که افکار مخالف هم آزادی داشته باشند و بتوانند در چهارچوب قانون بدون اینکه اقدام مسلحانه کنند حرفشان را بزنند تا مردم بفهمند چه در چنته دارند. اصلا به نظر من مهمترین عاملی که باعث می شود مخالفین جمهوری اسلامی مجال عرض اندام پیدا کنند روش هایی است که عده ای در داخل کشور برای سرکوب اتخاذ می کنند. این روش آن ها را در نگاه مردم مظلوم می کند، بزرگ می کند و باعث می شود برخی که فقط دورادور صدای آن ها را می شنوند گمان کنند همه ی واقعیت در دست مخالفین جمهوری اسلامی است. در حالی که اگر بیاییم اجازه دهیم افکار مخالف جمهوری اسلامی هم در یک محفل قانونی، در یک بستر مناسب و در کمال آرامش مطرح شوند این بزرگترین راه اثبات حقانیت جمهوری اسلامی است. چرا که آن جمهوری اسلامی که من می شناسم معتقدم به لحاظ اندیشه، به لحاظ تفکر و به لحاظ برنامه داشتن می تواند بر همه این ها غلبه کند. احتیاجی به سرکوب و بگیر و ببند نیست. حال چه رسد به اینکه بخواهیم با طرفداران انقلاب این گونه برخورد کنیم. به نظر من بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی، انحصار طلبی، اقتدارگرایی، سرکوب گری و استبداد است که آفتی درون خود جمهوری اسلامی است. ما نباید بیرون به دنبال دشمن بگردیم. در داخل کشور یک سری افراد، نحله ها و یک سری عقاید هستند که با افکارشان بزرگترین ضربه را به جمهوری اسلامی می زنند. آن ها هم باید آزاد باشند تا حرفشان را بزنند. اما حق ندارند بگویند ما عین نظام هستیم، عین جمهوری اسلامی هستیم، عین اسلام هستیم. جمهوری اسلامی مال مردم است. مال جمهور مردم است. مردم باید انتخاب کنند چه تفکری به جمهوری اسلامی نزدیک تر است و چه تفکری دورتر است. اگر ما این کار را نکنیم، بالاخره به روزی می رسیم که دیگر امکان هیچ گونه اصلاحی نداریم و در چنین شرایطی مردم هم ممکن است به تنگنا بیفتند و کاری کنند که همه حسرتش را بخوریم که ای کاش زودتر فضا را باز می کردیم. این تجربه ای است که در طول تاریخ در کشور خودمان و در کشورهای دیگر اتفاق افتاده است. آن هایی که قدر فرصت را دانستند، به مردم احترام گذاشتند و به ایده ها و افکار اجازه دادند که مطرح شوند، جان سالم به در بردند. اما آن هایی که تا آخرین لحظه در برابر افکار دیگر مقاومت کردند بدون آن که هیچ منطقی داشته باشند، چاره ای جز رفتن نداشتند. به نظر من این سنت الهی است. در کشور ما هم اگر رعایت نکنیم حتما اتفاق خواهد افتاد.
در هر حال، من فکر می کنم که اصلا این آدرس غلط دادن است به یک معنا که اصلاح طلبان مرز خودشان را با براندازان مشخص نکرده اند. هیچ کس از اصلاح طلبان حتی در این زمان که بیشترین فشار را متحمل می شوند، به جرم براندازی دستگیر نشده اند. مثلا به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر و محاکمه شدند. ولی اقدام علیه امنیت ملی شان چه بود؟ شرکت در یک راهپیمایی ! یا بیانیه دادن و نقد کردن این که این روش حکومت داری خوب نیست. اما این که سند بیاوریم برای براندازی، هیچ کجا وجود ندارد. هیچ کس به این جرم محاکمه نشده است و به این جرم محکوم نشده است. همه آن ها هم قبول دارند که کسانی که اکنون در زندانند از پاک ترین و ناب ترین بچه های انقلاب اسلامی هستند. و این را ناگفته با چشم هایشان می گویند که ای کاش اشتباه سه سال پیش را این گونه مرتکب نمی شدیم که این جمع را دستگیر کنیم و حالا در این بمانیم که چگونه از این تله خود ساخته رهایی پیدا کنیم.


پس آقای دکتر آن طور که من متوجه می شوم، شما معتقدید اکثریت اصلاح طلبان هم چنان خود را طرفدار جمهوری اسلامی می دانند. البته با قرائتی که برای خود دارند. درست است؟


درست است. حالا می توانیم اسمش را بگذاریم قرائت دموکراتیک یا قرائت مردمسالارانه یا هر عنوان دیگر. اما ما معتقدیم از این جمهوری اسلامی استبداد بیرون نمی آید. می توان بیرون آورد ولی دیگر نامش جمهوری اسلامی نیست. شما بروید تا روز پیروزی انقلاب، مصاحبه های امام، پیام های امام، وعده هایی که امام می دادند، این ها را بخوانید. در زمینه مسائلی چون آزادی، دموکراسی، مردمسالاری، حکومت مردمی، مجلس، جایگاه مجلس و ... . و الان مقایسه کنیم که آیا همه آن ها عملی شده اند یا نه.


گفتید که طی چند سال اخیر، اصلاح طلبی به حیات خود در بطن جامعه ایران ادامه داده است. از طرفی می دانیم که اصلاح طلبی پروژه ای است که باید یک پای دیگر هم در داخل حاکمیت داشته باشد تا بتواند مطالبات پایگاه اجتماعی خود را پی بگیرد. فکر نمی کنید در شرایط فعلی که اصلاح طلبان از حاکمیت خارج شده اند، امکان پیگیری این مطالبات و ایجاد تغییرات مطلوب در حاکمیت را از دست داده اند؟ در واقع آیا با این تعریف پروژه اصلاح طلبی پروژه ناقصی نیست؟


ببینید، شاید این سخت باشد که بتوانیم خطی بکشیم بین جامعه و داخل حکومت. شاید سخت باشد اینکار. به همین دلیل وارد این بحث شدن زمان طولانی می خواهد و من هم نمی خواهم اینکار را انجام دهم. البته در کلیت این را قبول دارم. یعنی اصلاح طلبان مخالف نظام که نیستند، مخالف شیوه هایی هستند که توسط عده ای به اسم نظام صورت می گیرد و بنابراین می خواهند این شیوه ها را اصلاح کنند و انحرافات را به راه اصلی که فکر می کنند درست است برگردانند. از سوی دیگر جامعه ما متاسفانه جامعه ضعیف شده ای است. ما نهادهای مدنی درست و حسابی نداریم. قدرت مردم که قدرت اصلی است منسجم، متشکل و سازمان یافته نیست. بنابراین جامعه ما فرصت می خواهد که شکل پیدا کند و خودش را بسازد و یکی از راه هایی که این فرصت را به جامعه می دهد، ملایم شدن دیدگاه حکومت نسبت به مردم است که مخالفت را تحمل کند و اجازه دهد مردم خواسته هایی را که دارند، حال این خواسته ها اقتصادی باشد، سیاسی باشد، اجتماعی باشد، اجازه دهد این خواسته ها مطرح شوند. بنابراین حضور اصلاح طلبان در درون حکومت می تواند به پیشبرد این مسئله کمک کند و به جامعه فرصت دهدکه شکل پیدا کند. من این را قبول دارم. اما همه چیز که در دست اصلاح طلبان نیست. اصلاح طلبان تا زمانی که روزنه های کوچکی هم باز بود برای این که در درون حکومت باشند از این روزنه ها استفاده می کردند. اما من احساس می کنم از خرداد 88 به بعد، اراده ای وجود دارد که به هیچ وجه اجازه حضور تحول خواهان در درون حکومت را نمی دهد. حداقل حضور سازمان یافته آنها را. ممکن است یکی دو نفر بتوانند وارد مثلا مجلس شوند ولی این که اصلاح طلبان بتوانند به صورت سازمان یافته مثل مجلس ششم یا دولت اصلاحات وارد ساختار قدرت شوند، این را به هیچ وجه اجازه نمی دهند. خوب، در این جا یک سوال مطرح می شود. حال که اصلاح طلبان اجازه حضور در حکومت را پیدا نمی کنند، پس اصلاح طلبی تمام شد؟ اصلاح طلبی تمام نشد. برای این که اصلاح طلبان می توانند در درون جامعه کار کنند، روی گروه های اجتماعی تاثیرگذار باشند، روی مراجع اجتماعی تاثیرگذار باشند و اراده خود را به خواست اجتماعی و خواست عمومی تبدیل کنند. این نکته ای است که به نظر من خود به خود در حال انجام شدن است. نکته دومی که وجود دارد این است که علی رغم این که اصلاح طلبان از درون حکومت اخراج شده اند، اما ساختار حکومت در جمهوری اسلامی به گونه ای است که امکان یکدست شدن آن وجود ندارد. الان اصلاح طلب شاخص و تاثیرگذاری درون مجلس نیست. اما ما می بینیم کسانی حرف هایی با رنگ و بوی اصلاح طلبانه می زنند که هرگز انتظار نداشتیم این حرف ها را بزنند. چه در مسائل سیاسی و چه در مسائل اقتصادی. می خواهم این را بگویم که جامعه ما و ساختار حکومت ما این قدر صلب، سفت و سخت نیست که امکان یک دست شدنش وجود داشته باشد. عمر انحصار طلبی مطلق در ایران حداقل بعد از انقلاب چهار سال بیشتر نیست. و بعد از چهار سال شروع می کند به شکاف ایجاد شدن در این بدنه ای که ما فکر می کنیم خیلی سخت است. اصلا مهم نیست که مثلا حسن حرف اصلاح طلبانه بزند. حسین هم می تواند بزند. از همین روست که من می گویم اصلاح طلبی ریشه دارد. مشی و منش این جریان جا می افتد در داخل کشور و حتی روی افراد اقتدارگرا هم اثرمی گذارد. این جاست که ما می گوییم اصلاح طلبی را نباید در یک دوره زمانی چند ساله مورد قضاوت قرار داد. بنده تردید ندارم که سال های آینده دوران انفتاح و گشایش در امور سیاسی ایران خواهد بود. البته به یک شرط، آن هم به شرط این که قدرت های خارجی از طریق امکاناتی که دارند، چه امکانات اقتصادی و چه امکانات نظامی، جامعه ایران را زمین گیر نکنند. اگر خدای ناکرده جنگی اتفاق بیفتد و یا تحریم های اقتصادی آن چنان شود که مردم به لحاظ وضعیت اقتصادی زمین گیر شوند، این تنها می تواند پروسه استبداد را طولانی کند و اصلاحات را برای سالیان سال به تعویق بیاندازد. اگر ما این عامل را در نظر نگیریم، درون مایه جامعه ایرانی به نظرم اگر برداری بکشیم به طرف بازگشت به اصلاحات است. البته منظورم اصلاحات درون حکومت است. چون جامعه را که فکر می کنم بخش قابل توجهی از آن طرفدار اصلاحات است. درون حکومت را هم گمان می کنم به طرف گشایش و اصلاحات خواهد رفت. باید دعا کنیم این مداخلات خارجی که وجود دارد پروسه اصلاحات را که به نظرم بعد از یک قرن در ایران به عقلانیت رسیده و دچار احساسات نمی شود مختل نکند.


یکی از انتقاداتی که برخی در خصوص دولت اصلاحات مطرح می کنند همین است که زمانی که دولت را در اختیار داشتند نتوانستند آن طور که باید به وعده های داده شده عمل کنند. مثلا در خصوص جامعه مدنی که شما هم مطرح کردید، فکر نمی کنید اصلاح طلبان در زمان حضور در قدرت می توانستند خیلی بهتر عمل کنند؟


به نظر من دولت اصلاحات در آن چیزهایی که وعده نداد موفقتر بود. مثلا اقتصاد. واقعا دولت در این زمینه عملکرد چشمگیری داشت. اگر یادتان باشد آن زمان نفت به هشت دلار و نه دلار رسیده بود. زمانی که دولت امور را در اختیار گرفت توانست تورم را از بیست درصد، خیلی بیشتر، شاید بیست و چند درصد به ده، یازده درصد برساند بعد از هشت سال. این توفیق بوده است دیگر. با سرمایه گذاری هایی که شد نسبت بیکاری شروع کرد به کم شدن و به هر حال دستاوردهای چشمگیری داشت. این در مسائلی بود که شعار نداده بودیم. اما در اموری که شعار داده شده بود، مثلا جامعه مدنی، آزادی ها و ... ، به نظرم آن چیزی که در حیطه اختیارات دولت بود «به طور متوسط» موفق بود. به هر حال فضای مطبوعات قدری باز شد، درعرصه های هنری، اجتماعی، در دانشگاه ها و امور مختلف فضا باز شد. شاید بعد از انقلاب کم نظیر بودیم در این مسئله. اما در خصوص شعارهایی که داده شده بود دو مشکل وجود داشت. یکی فشار همه جانبه ای که مخالفان آوردند و به نظرم دولت اصلاحات واصلاح طلبان یک مقدار گیج شدند در این زمینه. یعنی به این شدت پیش بینی نکرده بودند که مخالفت ها و مقابله ها زیاد باشد. عملا خلع سلاح شدند تا حدودی. دومین مشکلی که در دولت اصلاحات وجود داشت این بود که به هر حال آقای خاتمی یکسری شعارهایی داده بود. اما این شعارها قرار بود توسط یک بدنه اجرایی انجام شود که این بدنه اجرایی با این مفاهیم آشنایی نداشت. بنابراین وقتی می آییم در بدنه اجرایی می بینیم حمایت لازم از این ایده ها صورت نمی گیرد. مثلا تقویت نهادهای مدنی در تهران و بعضی از شهرهای بزرگ خوب انجام می شد. اما مثلا فرماندار یک شهر کوچک باید نهادهای مدنی را به رسمیت می شناخت و شروع می کرد به پر و بال دادن به انجمنها و اتحادیه های صنفی، غیر صنفی، دانش آموزی، دانشجویی و ... . از آن ها کمک می گرفت و مداخله می داد آن ها را در طرح ایده، طرح نظر و حل مشکلات. خوب چون این بدنه آشنایی لازم را با این مفاهیم نداشت و آموزش لازم را ندیده بود، می بینیم در سطوح پایین تر اصلاحات دچار وقفه می شود. ما در مورد جامعه مدنی باید آموزش دهیم. همان قدر که قوانین راهنمایی و رانندگی جزو زندگی مدنی محسوب می شود، مطبوعات، رسانه ها و ... هم لازمه یک زندگی مدنی است. خوبی که دولت اصلاحات داشت این بود که این مفاهیم را مطرح کرد و زمینه را برای این که مردم در این امور فکر کنند و کار کنند فراهم کرد. اما این که برنامه سازمان یافته برای نهادینه کردن این ها و تقویتشان داشته باشد، به نظرم به آنصورت نبود و این ضعف اصلی بود که وجود داشت.


اشاره کردید به قدرت های خارجی و این که مداخله آن ها می تواند پروسه اصلاحات را برای سالیان سال به تعویق بیندازد. حال در شرایطی که غرب فشارهای سیاسی و اقتصادی فراوانی را به کشورمان تحمیل کرده، به عنوان یک اصلاح طلب فکر می کنید مسئولیت اصلاح طلبان برای جلوگیری از مداخله خارجی و رهایی از فشارهایی که وجود دارد چیست؟ اصلاح طلبان در این خصوص چه نقشی می توانند داشته باشند؟


راه اصلی این که ما طمع خارجی ها را نسبت به کشورمان قطع کنیم، بازگشت به پشتوانه و اعتماد مردم است. این تجربه را ما در دوم خرداد 76 داریم. به لحاظ امنیت خارجی ما بسیار آسیب پذیر شده بودیم و یک انتخابات نسبتا آزاد - نسبتا آزاد چون به هر حال نیروهای درون جمهوری اسلامی می توانستند رقابت کنند و اگر کسی مقداری آن طرف تر بود، مثل نهضت آزادی یا ملی – مذهبی ها حق کاندیدا شدن نداشت – همه تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد. آن زمان، به خاطر حوادثی که اتفاق افتاده بود همه موشک های کروز در خلیج فارس روی ایران نشانه گیری شده بودند. یک انتخابات، نه تنها سر آن موشک ها را برگرداند بلکه دنیا مشتاق شد که بیاید و با ایران ارتباط سازنده برقرار کند. الان هم راهش این است. اما وقتی ما این را می گوییم برخی اشتباه می کنند. فکر می کنند که ما می گوییم مثلا بنده رضا خاتمی را بیایید اجازه دهید نماینده مجلس شود. من که این را نمی گویم. ما می آییم تضمین می کنیم که مثلا اگر نسبت به این پانصد نفر، هزار نفر حساسیت وجود دارد ما قول می دهیم این ها در انتخابات شرکت نکنند. اما بقیه را بگذارید بیایند، یک انتخابات آزاد برگزار شود و هر کسی که از صندوق بیاید بیرون این امنیت ملی را تضمین می کند. اما اگر شما این راه اصلی را انتخاب نکنید، یعنی پشتوانه مردمی برای خود نسازید، تنها یک راه برای دفع فشار خارجی باقی می ماند و آن تسلیم شدن است. یعنی آن چیزی که امروز اصلاح طلبان را نگران می کند این است که به خاطر افراط های گذشته از این طرف تفریط شود. یعنی به جای این که به مردمشان تکیه کنند، بروند تسلیم قدرت های خارجی شوند. بنابراین به اعتقاد من ما اکنون سه راه بیشتر نداریم. یا تسلیم مردم شویم، یا تسلیم قدرت های خارجی شویم و یا فشارهای مضاعف و خدای ناکرده جنگ را بپذیریم. عاقلانه ترین راه کدام است؟ این که تسلیم مردممان شویم. پیشنهاد ما این است. ما خودمان هم نیستیم اصلا. ما می رویم کنار. اما اجازه دهید بقیه بیایند و فعالیت داشته باشند، مشارکت داشته باشند. از این یک جانبه نگری و یک سویه نگری در تبلیغاتتان، در رادیو و تلویزیونتان، در رسانه های عمومی تان دست بردارید و بگذارید مردم حرفشان را بزنند. در نهایت هم مردم هر چه گفتند همه بپذیریم. مطمئن باشید در عرض مدت کوتاهی، به چند ماه نمی رسدکه همه این تهدیدات برطرف خواهد شد. قطعا این اتفاق خواهد افتاد.
حالا آقایان دوباره حرف دیگری می زنند. می گویند که این پیشنهاد شما یعنی دست برداشتن از آرمان های جمهوری اسلامی.ما در این جا حرف داریم. آرمان های جمهوری اسلامی چیست؟ آیا آرمان جمهوری اسلامی این است که مردم در تنگنا باشند و ما فقط شعار ضد استکبار بدهیم، یا آرمان جمهوری اسلامی این است که مردم ما عزیز باشند و از همه امکانات دنیا برای ساختن کشورمان استفاده کنیم و در عین حال مستقل هم بمانیم؟ شما کشور ترکیه را ببینید. آیا کسی می تواند بگوید ترکیه کشور وابسته ای است؟ معلوم است که نمی تواند. اسلام گرا ها هم سر کارند. ترکیه با عقل و درایت از همه ظرفیت های جهانی استفاده می کند و خود را به یک قطب اثرگذار منطقه ای و کم کم جهانی تبدیل کرده است. زیر بار زورگویی آن ها هم نمی رود. حرفش را درباره اسرائیل می زند و اتفاقا حرفی که او در مورد اسرائیل می زند اثرگذارتر از حرف ما است.شعار هم نمی دهد. این نشان دهنده آن است که ما می توانیم مستقل باشیم و در عین حال با کسی جنگ هم نداشته باشیم. مردمان نیز در آسایش و رفاه به سر برند. همه هدف اصلاحات همین بوده است. این مسئله ابعاد مختلف دارد. سیاست داخلی اش باید درست باشد، سیاست خارجی اش باید درست باشد، سیاست دفاعی اش باید درست باشد و ... .بنابراین اگر ما بخواهیم بگوییم در برابر مشکلاتی که در داخل و خارج داریم راه چیست، راه ما این است که به مردم برگردیم. بنده نمی گویم که مثلا رفراندم برگزار کنیم. اما این را می گویم که کسی که به خودش مطمئن باشد از رفراندم نمی ترسد. حالا شما ببینید اگر کسی حرف رفراندم را بزند به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر می شود! برای چه؟ اگر به خودتان اعتماد دارید چرا به بگیر و ببند روی می آورید؟! بیایید استدلال کنید. امکان بدهیدکه بحث های موافق و مخالف مطرح شود. جامعه ما هم الحمد لله به اندازه کافی روشن و آگاه هستند. مگر ما نمی گوییم که 85 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و این ها به جمهوری اسلامی رای دادند؟ پس از چه میترسید؟ کسی که این گونه رفتار می کند نشان می دهد که اعتماد به نفس ندارد و بزرگترین خطر برای یک حکومت به خصوص در برابر قدرت های جهانی این است که اعتماد به نفسش را از دست بدهد. این واقعا خطرناک است و ما باید کمک کنیم که حکومتمان و دولتمان اعتماد به نفسش را به دست آورد. این بی اعتمادی که نسبت به منتقدین هست از بین برود. باید بگوییم که آقایان موسوی و کروبی ترسی ندارند. مخالفین، منتقدین و دگراندیشان ترسی ندارند. اگر این اعتماد به نفس به حکومت برگردد که می تواند به مردم خود تکیه کند، همه مشکلات حل می شود. اما اگر چنین نشود مشکلات ما روز افزون خواهد شد.


فکر نمی کنید بخشی از این بی اعتمادی که نسبت به منتقدین هست، باز می گردد به عملکرد اصلاح طلبان در سه سال گذشته؟ یعنی طوری رفتار کرده اند که این ذهنیت در طرف مقابل به وجود آید که اگر اصلاح طلبان وارد صحنه شوند، دوباره حوادث گذشته تکرار خواهد شد. مسئله ای که باعث می شود طرف مقابل از میدان دادن به اصلاح طلبان نگران باشد.


من ممکن است نسبت به ادبیات و بعضی از رفتارهای اصلاح طلبان یا جنبش سبز در طول سه سال گذشته انتقاد داشته باشم. ایرادی هم ندارد. اما ما باید ببینیم که این رفتارها و گفتارها ناشی از چیست. آیا همه چیز رو به راه بوده و خوشی زیر دل اصلاح طلبان زده و آمده اند در خیابان داد و بیداد راه انداخته اند و مثلا مرگ بر فلان و درود بر فلان گفته اند یا نه، یک کنش هایی از سوی حکومت، حداقل بخشی از حکومت نسبت به انتخابات، نسبت به رهبرانشان، نسبت به فعالین عرصه سیاسی صورت گرفته که آن ها مجبور شده اند از بس تحت فشارند فریاد بکشند؟ اگر هیچ مشکلی نبوده و چنین کرده اند آن وقت باید گفت کار نادرستی کرده اند و باید عذرخواهی کنند. اما اگر نه، باید این مسائل را هم در نظر بگیریم. در قرآن هم این را داریم. هیچ انسان مومن و با خدایی حق ندارد صدایش را بلند کند، جز کسی که به او ظلم می شود. حالا ما آمده ایم کسی را که تحت فشار فریاد کشیده گرفته ایم که چرا داد زده ای ! می خواهم بگویم که اگر از نقطه شروع بخواهیم بررسی کنیم این اصلاح طلبان نبودند که وارد این میدان شدند. بنده عضو حزب مشارکت بودم. روز بعد از انتخابات، انتخاباتی که با شکوه بود و 85 درصد مردم در آن شرکت کردند، حمله می کنند به دفتر حزب و هرکه هست را با خود می برند. آخر به چه جرمی؟ یا مثلا در خیابان آن اتفاق ها می افتد و ... .
حال من تمامی این ها را می گذارم کنار. با این ها کاری ندارم. دیگر چقدر باید عقب نشینی کنند اصلاح طلبان؟ شما آقای خاتمی را در نظر بگیرید. ایشان با یک لحن خاصی که دارد آمد و گفت که اگر این طرف اشتباه کرده، بیاید و پوزش بخواهد. اگر آن طرف هم اشتباهی کرده جبران کند. کلی هم بد و بیراه شنید به خاطر این اظهارات. خوب این یعنی چه؟ این یعنی عقب نشینی دیگر. نمی خواهم بگویم که عقب نشینی کار بدی است. این یعنی باز کردن فضا. بعد آقای خاتمی آمد و گفت که اگر انتخابات این شرایط را داشته باشد همه ما می خواهیم شرکت کنیم، کار کنیم و برنامه داشته باشیم. جواب آن را هم که آن طوری دادند. بعد هم که خود آقای خاتمی آمد و رای داد که هنوز هم محل بحث است. خوب دیگر چه کار می بایست می شد؟ آیا باید میلیونها نفر بیایند و نامه بنویسند که ما اشتباه کردیم؟! این یک جنبش است، حرکت است، یک رهبری و یک سازمان دهی خاصی دارد که آمدند و این کارها را کردند دیگر. من اتفاقا می خواهم بگویم که اصلاحات هیچ مسئله ای را حیثیتی نمی کند. سیاست عرصه امور نسبی است. یک جا جلو می روی، در جایی عقب می نشینی. زمانی فضا را برای طرف مقابلت باز می کنی، زمانی از او فضا می گیری. کاری که آقای خاتمی حداقل در طول یک سال گذشته انجام داده این است که مدام فضا را برای طرف مقابل باز کرده است. من نمی دانم دیگر چه کار باید کرد. شما نمی توانید بگویید آن سایتی که در خارج از کشور است نماینده جنبش اصلاحات است. حرکت اصلاحات یک حرکت شناسنامه دار و شناخته شده ای است. همه این کارهایی را که شما می گویید آمدند و انجام دادند. اما متاسفانه هیچ پاسخ مثبتی از طرف مقابل دیده نشد. اگر راهی که آقای خاتمی انتخاب کرده است به نوعی تقویت می شد ما خیلی سریع تر بر مشکلات غلبه می کردیم. ولی من تاکنون اراده ای برای این که به این سمت برویم ندیده ام.


اما همان کسانی که امروز در خارج از کشور هستند صدایشان به مراتب بلندتر از صدای اصلاح طلبان است و دلیلش هم تریبون هایی است که در اختیار دارند. در واقع فضای رسانه ای و مجازی را این اقلیت تندرو در اختیار گرفته است و طبیعی است که در این میان صدای آقای خاتمی شنیده نشود. آیا اصلاح طلبان برای این مشکل چاره ای اندیشیده اند؟ آیا اصلاح طلبان نمی توانند پیام آقای خاتمی را بهتر از آن چه که هست منتقل کنند؟


اتفاقا بخشی از جریان حاکمیت تمایل دارد فقط آن صداهای تند بلند باشد. چرا که در داخل به هدف خود می رسد و نمی خواهد صداهای معتدل بلند باشد. اما واقعیت این است که اصلاح طلبان در داخل مجالی برای اینکار ندارند. نه رسانه ای دارند و نه تریبونی. شما ببینید آقای خاتمی به یک مجلس ختم می خواهد برود، جلویش را می گیرند و شعار می دهند و داد و بیداد می کنند. یا می آیند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب را غیرقانونی منحل می کنند و حتی اجازه نمی دهند چند نفر دور هم بنشینند و صحبت کنند. یعنی یک اراده ای وجود دارد که اجازه نمی دهد صداهای متعادل داخل کشور به گوش مردم برسد و نان آن صداهای بلند خارج از کشور را می خورد. البته این را هم بگویم که خوشبختانه در خارج کشور هم الآن بخشی از جریان اصلاحات معتدل و عاقل و منطقی مستقر شده است و رفته رفته این گروه دارند اثرگذار می شوند. اما ما باید این واقعیت را بپذیریم. در درون حاکمیت اقتدارگرا یک گروهی هستند که نانشان در خشونت است. باور کنید بعضی از این ها خوششان می آید آمریکا به ایران حمله کند. برای اینکه فکر می کنند دوران حکومت و اقتدار این ها تداوم پیدا می کند. این گروه از این که فضا باز شود، فضا از حالت نظامی - امنیتی خارج شده و سیاسی شود نگران است و اجازه نمی دهد این کار صورت گیرد.
بنابراین ما با امکاناتی که داریم نمی توانیم بیش از این صدایمان را تقویت کنیم. البته من نمی خواهم وارد نقاط ضعف اصلاح طلبان شوم. من هم قبول دارم که اصلاحات می توانست بهتر از این عمل کند. اما فضا به گونه ای است که اصلاح طلبان نمی توانند بیش از این صدای خود را به گوش مردم برسانند.


حال با در نظر گرفتن همه این بحث ها، برنامه اصلاح طلبان برای آینده نزدیک چیست؟ به هر حال انتخابات مجلس نهم برگزار گردید و کم کم نزدیک می شویم به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم. اصلاح طلبان با این انتخابات چگونه برخورد خواهند کرد؟


ما یک جریان اصلاحات داریم و یک افراد اصلاح طلب. به نظر من جریان اصلاحات تا اطلاع ثانوی تنها یک جریان اجتماعی خواهد بود. اما اصلاح طلبان مثلا حسن، حسین و ... به خصوص بعد از رای دادن آقای خاتمی خودمختار عمل خواهند کرد. ممکن است یکی بیاید و کاندیدا شود، یکی کاندیدا نشود. یکی بگوید نباید کاندیدا شویم و دیگری بگوید باید کاندیدا شویم. اما این که اصلاح طلبان بتوانند مانند انتخابات مجلس نهم به یک جمع بندی مشخص برسند، فکر می کنم این گونه نباشد. معتقدم افرادی که منتسب به اصلاح طلبان هستند برای خودشان وظیفه و نقش تعریف و بر اساس آن عمل خواهند کرد. اما جریان اصلاح طلبی همان طور که گفتم بیشتر یک حرکت اجتماعی باقی خواهد ماند.

نظر شخصی خودتان چیست؟ آیا فکر می کنید جریان اصلاحات باید حمایت کند از این افراد اصلاح طلب یا نه؟


هنوز زود است. باید قدری زمان سپری شود تا بتوان در این خصوص اظهارنظر کرد.
 


 


انا لله انا الیه راجعون
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای کروبی
درگذشت خواهر بزرگوارتان و مادر شهید را تسلیت می‌گوییم. آن بانوی بزرگوار در شرایطی این دنیای فانی را ترک کرد که ستم حصر و حبس شما را تا پایان عمر حمل نمود و محروم از دیدار برادر به لقاء الله پیوست تا در روز حساب خودکامگان قدرت‌پرست در محضر پروردگار شرمسار او و سرافکنده در برابر حضرت حق باشند. از خداوند قادر متعال رحمت و مغفرت برای آن مرحومه وصبر و عزت و سرافرازی برای شما و کلیه بازماندگان و داغ داران مسئلت داریم.
جبهه مشارکت ایران اسلامی


 


بمناسبت چهلمین روز در گذشت بانو فریده ماشینی عضو موسس و شورای مرکزی جبهه مشارکت روز چهارشنبه 21 تیر ماه مراسم یادبودی در منزل وی برگزار شد . دراین مراسم که یاران و همراهان این عزیز سفر کرده حضور داشتند رضا خاتمی دبیرکل سابق جبهه مشارکت ، دکتر شکوری عضو شورای مرکزی ، نورانی نژاد عضو شاخه اطلاع رسانی جبهه ، سرکار خانم مرضیه مرتاضی لنگرودی وچند نفر دیگر سخنرانی داشتند و درانتها پیام دکتر محسن میردامادی دبیرکل زندانی جبهه مشارکت از زندان توسط همسرشان سرکار خانم زهرا مجردی عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت خوانده شد.

در بخشی از این پیام آمده است : " او جایگاه و توان زنان دورانش را درک کرده بود و نابرابریها را خوب می شناخت پس با تمام توان در حوزه زنان به دفاع از حقوق آنان پرداخت و البته کارش در این مسیر دشوارتر از دیگران بود چون همزمان باید از منظر یک روشنفکر دینی مسائل را پیگیری می کرد."

متن کامل پیام دبیرکل زندانی جبهه مشارکت بشرح ذیل است :

به نام خدا
ولتکن منکم امة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
و باید از شما گروهی باشند که دیگران را به خیر و خوبی دعوت و از بدیها نهی کنند و به راستی که آنان رستگارانند

و فریده ماشینی از قبیله آمران به معروف و ناهیان از منکر بود نه به گفتار که با رفتار خود و به راستی که رستگار شد و من متأسفم که امروز نمی توانم از نزدیک مراتب ارادت و تسلیت خود را به بازماندگان او و جمع دوستان عزیزم که در فقدان آن عزیز سفرکرده گرد هم آمده اند ابراز کنم.
در عین حال خداوند را شکرگزارم که توفیق آشنایی، همفکری و همگامی با آن بانوی نمونه که مصداقی والا از نواندیشی دینی، کنشگری سیاسی و فعالیت مدنی بود را در طول سالها و دهه ها به من ارزانی کرد. شخصیت فریده ماشینی که بنده افتخار هم دانشگاه بودن با ایشان را داشتم از دوران دانشجویی به واقع همه جانبه بود. در عین فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان، پیگیری مسائل اجتماعی و کارگری را همزمان در دستور کار خود داشت. او از همان زمان زنی ثابت قدم و مؤمن بود و در زمانه ای که حتی بسیاری از مردان به جهت سختی شرایط از صحنه سیاست و چالشهای آن فراری بودند به فعالیت پرمخاطره سیاسی در حزب روی آورد و آن را متن اصلی زندگیش قرار داد. او به خوبی فهمیده بود که تا زمینه حداقلی مشارکت و مدارای سیاسی در جامعه به وجود نیاید، تمامی انرژی ها و فعالیتهای دیگر به هدر می رود.
او جایگاه و توان زنان دورانش را درک کرده بود و نابرابریها را خوب می شناخت پس با تمام توان در حوزه زنان به دفاع از حقوق آنان پرداخت و البته کارش در این مسیر دشوارتر از دیگران بود چون همزمان باید از منظر یک روشنفکر دینی مسائل را پیگیری می کرد. هرچند که امروز همگان تصدیق می کنند که زنان و دختران جوان حزب مشارکت در روشنگری و استقامت و دفاع از آرمانها گوی سبقت از مردان ربوده اند و بنده به نوبه خود در مقابل بزرگی آنان سر تعظیم فرود می آورم؛ ولی در حقیقت این نگاه عمیق و پیگیری خستگی ناپذیر فریده ماشینی به عنوان رئیس کمیسیون زنان حزب بود که باعث ارتقای به حق جایگاه قانونی زنان در حزب مشارکت شد. ایشان با تلاش خود که از مهمترین وجوه آن خوب گوش کردن به ندای مخالف بود که ثابت کرد «ایران را برای همه ایرانیان» می خواهد خواهر عزیزمان پیروی از «معنویت، عداالت و آزادی» را در زندگی کوتاه خود به تصویر کشید. او معنویت را در پژوهشهای قرآنی و دینی و اخلاقی، عدالت را در حمایت از مظلوم و آزادی را در اعتراض به نگاه تنگ صاحبان قدرت جستجو می کرد. اکنون فقدان آن عزیز واصل را به همسر محترم و فرزندان و خانواده عزیزشان تسلیت عرض می کنم و هرچند که جای خالی فریده ماشینی در حزب و اجتماع همیشه ما را رنج خواهد داد ولی امیدوارم همگی با استقامت و پافشاری بر آرمانهایی که او دل در گرو آن داشت باعث خشنودیش شویم.
از خداوند منان برای ایشان علو درجات و برای دوستداران و خانواده شان صبر و اجر طلب می کنم.
محسن میردامادی – زندان اوین
21/4/91
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته