-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 07/25/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

ندای سبز آزادی ـ کامیار بهرنگ: مساله حجاب داستان جدیدی نیست؛ این مقوله پس از پیروزی انقلاب ۵۷ همواره یکی از موضوعات مورد بحث در محافل گوناگون بوده است. حجاب از نگاه شرعی، حقوقی، عرفی و انسانی بارها و بارها به شکل های گوناگون طرح شده، اما آیین نامه ی وزارت کشور مبنی بر لزوم حفظ حجاب اسلامی به عنوان یکی از سلاح های دولت برای فشار بر جامعه – نه فقط زنان – استفاده شده است. برخی حجاب را حاصل نگاه مردسالار در جامعه می دانند و برخی حاصل نگاه زورسالار، چرا که همان جامعه برای پوشش مردان نیز آیین نامه دارد. البته انکار ظلم مضائف بر زنان بی انصافی است. به هر صورت این اعمال قدرت بر جامعه در خصوصی ترین بخش های زندگی، یعنی نوع پوشش نشان می دهد که این موضوع تنها یک بعد قانونی و شرعی نیست و زوایای دیگری را شامل می شود.

ماجرای حجاب از همان فردای پیروزی انقلاب ۵۷ مطرح بوده و البته مواضع هم کم در تفاوت نبوده است.

 

موضع دو آیت الله: خمینی و طالقانی

روزنامه اطلاعات ۱۵ اسفند ۵۷ به انعکاس سخنرانی آیت الله خمینی می پردازد که  «زنان اسلامی باید با حجاب بیرون بیایند نه این که خودشان را بزک کنند... کار در ادارات ممنوع نیست اما باید زنان با حجاب اسلامی باشند... به من گزارش داده‌اند که در وزارتخانه ها زن‌های لخت هستند و این خلاف شرع است. زن‌ها می‌توانند در کارهای اجتماعی شرکت کنند ولی با حجاب اسلامی.»

این سخنرانی آغاز فصلی جدید بود که خود را در کمتر از ۱ ماه پس از پیروزی انقلاب به نمایش گذاشت.

آیت الله طالقانی در مصاحبه رادیویی که در روزنامه اطلاعات نیز تیتر می شود می گوید: «حجاب اسلامی حجاب شخصیت و وقار است و هیچ اجباری هم در مورد آن در کار نخواهد بود.» این مصاحبه زمانی انجام شد که برخی از ادارات اقدام به زنانی می کردند که حجاب اسلامی نداشتند. او در ادامه در پاسخ به زنانی که مخالف داشتن حجاب بودند می گوید: «اشتباه می کنند خانم‌های ما که اگر یک روسری روی سرشان بگذارند، این‌ها از حیثیت آن‌ها کم خواهد شد و از شخصیت‌شان کاسته خواهد شد، نه، بلکه از این جهت که قطع نظر از مسلمان بودن حافظ سنت شرقی هستند و این سنت شرقی، اصالت است. اگر یک کشوری بخواهد مستقل باشد، معنایش این نیست که فقط دروازه‌هایش را محدود کند بر روی دنیا، این است که سنتش را حفظ کند، معارف را حفظ کند، شخصیت‌ها را حفظ کند.»

در همین حال آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، نماینده ی آیت الله خمینی در جنوب کشور در شیراز، واکنش روزنامه ها به مساله حجاب را یک بازی با انگیزه های سیاسی می خواند و می گوید: «ما به زن از دیدگاه انسانی سازنده می‌نگریم. می‌خواهیم خانم‌ها کنار سایر مردم در کارها دخالت کنند. حجاب پوششی است که باید رعایت بشود، زن‌ها نباید نیمه‌سکسی بیرون بیایند و ظاهری فریبنده داشته باشند. مفهوم حجاب، چادر نیست. لباس آبرومندی که جلب توجه نکند و موهای زنان را بپوشاند، کافی است.»

حجت الاسلام شهاب الدین اشراقی، داماد آیت الله خمینی نیز در مصاحبه ای رادیویی توهین به زنان برای رعایت حجاب اسلامی را منکر می نامد و عقیده دارد که منکر را نباید با منکر پاسخ داد و توصیه به رعایت حجاب باید روش مسالمت آمیز باشد، او همچنین بر این باور است که حجاب اسلامی الزما چادر نیست و معتقد است: «همین قدر که موها و اندام خانم ها پوشانده شود و لباس آبرومند باشد ، حالا به هر شکلی که باشد مهم نیست . چادر چیز متعارفی است و بسیار خوب است. اما بخاطر طرز کار و نوع کار خانم ها شاید گاهی پوشاندن بدن و مو به طریق دیگر هم حجاب باشد ، حرفی نیست .»

در این میان مهندس عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت نیز در پاسخ به این سوال که دستور آیت الله خمینی در مورد حجاب در دولت موقت تایید می شود یا خیر، می گوید که هیچ فرمانی از سوی امام نیست که مورد تایید دولت نباشد.

اما هنوز با همه ی اینها این نظر آیت الله خمینی به یک قانون بدل نشد و سخت گیری های شدیدی در مورد رعایت حجاب در ادارات دولتی اعمال شد.

 

مخالفان و معترضانی که ساکت شدند

از سوی دیگر این نظر مخالفانی را نیز داشت، نمونه ی بارز آن در تظاهرات روز زن بود که بسیاری از شرکت کنندگان با طرح حجاب اجباری که هنوز به شکل گسترده ای مطرح نشده بود و با شعار مخالفت با استبداد و حجاب اجباری تظاهرات کردند. در این میان درگیری هایی میان موافقان و مخالفان پیش آمد؛ همان جا بود که شعار «یا روسری یا تو سری» متولد می شود. این تظاهرات و حواشی آن انعکاس گسترده ای در روزنامه داشت. بعد تر دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات حجاب اجباری را مقدمه ی تند روی ها و برخوردهای خشن قلمداد می کند و می نویسد : «این دستور که زن‌ها باید حجاب اسلامی بپوشند، به نتیجه‌ای جز افزایش نارضایتی و سرخوردگی از انقلاب از طرف مردم و افزایش دیگری بین مردم و ماموران کمیته‌ها نمی‌رسد.»

این موج تا یکسال بعد فروکش کرد. اما همچنان نیروهای غیررسمی ( لباس شخصی ) چه در ادارات و چه در مکان های عمومی با زنانی که حجاب نداشتند برخورد می کردند. از اواخر سال ۵۸ اما داستان شکل دیگری به خود گرفت تا اینکه آیت الله قدوسی دادستان انقلاب وقت، با اعمال تشکیل دایره مبارزه با منکرات، رسما به جدایی زنان و مردان در محافل خصوصی اشاره می کند. این نهاد بعد از آن نقش بزرگی در جامعه ی ایران ایفا می کند.

بعدتر از آن و پس از انتخاب دکتر ابوالحسن بنی صدر به مقام ریاست جمهوری و سخنرانی حجت الاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز و وقوع درگیری های شدید در دانشگاه های ایران، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل و دستور به تعطیلی تمام دانشگاه می دهد. این تعطیلی به معنی خاموشی بزرگترین نهاد مخالف با حجاب اجباری محسوب می شد.

 

حجاب اجباری در ادارات

بعد از این ماجراها آیت الله خمینی در نطقی با حضور خانواده ی شهدای انقلاب در تاریخ ۸ تیرماه ۱۳۵۹ از باقی ماندن مصادیق شاهنشاهی در ادارات به شدت انتقاد می کند. او ارسال نامه و یا استفاده از گذرنامه هایی که آرم شاهنشاهی را دارد غیر قابل قبول می داند و می گوید: «یک سال و نیم بیشتر گذشته از این انقلاب و باز آرمهای شاهنشاهی هست. اگر شاهنشاهی هستید بگوئید اگر تا ده روز دیگر در یکی از این نامه‌هائی که از ادارات صادر می‌شود عکس همان آرمهای شاهنشاهی باشد و اسم آنها باشد من به ملت می گویم که با شما آن کند که با شاهنشاه کرد.»

 این سخنرانی به حکمی بدل شد که ۲ روز بعد حجت الاسلام ری شهری به عنوان رییس دادگاه انقلاب صادر نمود مبنی بر اینکه: «با توجه به اوامر و رهنمودهای رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران بدین وسیله بعموم فرماندهان یگانها و روسای سازمانهای نظامی و انتظامی ابلاغ می شود که از ورود آن دسته از پرسنل زن که پوشش اسلامی ندارند به اماکن نظامی و سرویسهای رفت و آمد جلوگیری به عمل آورند.»

محمدعلی رجایی، وزیر آموزش و پرورش وقت و مهدوی کنی، وزیر کشور در احکامی جداگانه لزوم پوشش اسلامی برای معلمان و کارمندان وزارت خانه ها را به صورت دستوری درآوردند. در این میان محمد توسلی، شهردار تهران نیز در حکمی با تاکید به اجرای مصالح انقلاب اسلامی، حجاب برای کارمندان شهرداری را اجباری اعلام کرد.

حجاب تا اینجا بخشنامه های اداری بود تا اینکه شورای انقلاب در یکی از آخرین جلسات خود در تیرماه سال ۵۹ در دفتر نخست وزیری تشکیل جلسه می دهد. پس از آن جلسه هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای اعلام می کند: «قرار شد شورای انقلاب رسما اعلام کند که خانمها بدون پوشش اسلامی حق ورود به ادارات دولتی را نداشته باشند و ادارات اجازه دارند جلویشان را بگیرند.» این حکم بر اساس قانون تا زمانی که مجلس آن را نسخ نکند قابل اجرا است.

 

واکنش رسانه ها و شخصیت ها

بعد از این احکام و بخشنامه هاست که موجی از فضای رسانه ای برای تببین و تبلیغ حجاب به کار می افتد. در این میان دکتر ابراهیم یزدی در سرمقاله ی روزنامه کیهان در ۱۵ تیر ۵۹، بی حجابی را نوعی غربزدگی می داند. او که در آن زمان مسئولیت روزنامه را نیز برعهده داشت از صدور بخشنامه ی حجاب اجباری دو هفته پس از فرمان آیت الله خمینی سخن می گوید.

در این میان اظهارات دکتر ناصر میناچی از موسسان حسینه ی ارشاد نکات جالبی را همراه داشت: «مگر ما به خانمها چه گفته‌ایم؟ در بخشنامه‌ها می گوئیم پوشش را در این شرایط یک مقدار سالمتر و معقولتر کنید ما که نگفته‌ايم چادر و چاقچور کنید صحبت این حرفها نبوده که بعضیها عنوان می کنند.» و حتی محمدرضا نعمت زاده می گوید: « اینکه اعلامیه بدهیم که اگر تا فلان تاریخ اگر پوشش اسلامی نداشتند خانمها فلان می شوند این را من یک حرکت غیراسلامی می‌دانم و قطعا می‌دانم اگر ما آموزش کافی و آگاهی کافی به خانمها بدهیم به راحتی می‌توانیم بگوئیم 90 درصد اینها گرایش پیدا می کنند»

در آن ایام جمعی از زنان با لباس های سیاه در مقابل دفتر نخست وزیری تجمع می کنند و صدور این بخشنامه ها اعتراض و خواهان آزادی حق انتخاب در پوشش خود می شوند. جمعه ی آن هفته پاسخ حجت الاسلام خامنه ای به عنوان امام جمعه تهران قابل تامل است: «عده ای از خانمهاي سیاهپوشی که ما نمی خواهیم به آنها زنهای هرزه بگوئیم ولی به آنها می‌گوئیم که شما دروغگو و ضدانقلاب هستید چون لباس سیاه علامت عزاداری آزادی را نشان می‌دهد می‌خواهيد بگوئید در این مملکت آزادی نیست ...» فردای آن روز تجمع موافقان و مخالفان حجاب شکلی دیگر به خود می گیرد و با برخوردهای شدید و این بار دستگیری عده ای با عنوان محرکان تجمع که وابسته به رژیم سابق بودند، تجمع زنان سیاه پوش تعطیل می شود و موج این برخورد حتی به جایی می کشد که زنان سیاه پوش در ادارات اخراج شدند.

اما همچنان حجاب در سطح ادارات اجباری است.

 

حجاب اجباری و قانونی شد

نکته ی جالب آنجا است که در این دوره تمام نقل و قول آیت الله طالقانی در مورد اجباری نبودن حجاب و تایید نظر ایشان از سوی آیت الله خمینی هرگز در هیچ رسانه ای تکرار نشد.

این کش و قوس ها در جامعه چنان ادامه یافت تا در سال ۶۲ و با تصویب قانون مجازات اسلامی، حجاب در ایران اجباری شد.

به موجب ماده ۱۰۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۱/۸/۱۳۶۲ هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌گردد و درصورتی که مرتکب عملی شود که نفس عمل دارای کیفر نمی‌باشد ولی عفت عمومی راجریحه دار نماید، فقط تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می‌گردد.

تبصره - زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهند شد.

حکم حجاب اجباری نه یک حکم شرعی محض برای همه ی جامعه که یک فرآیند اجتماعی و از تبعات نگاه انقلابی به آن است. تغییر این حکم نیز بر اساس همین روند قابل بررسی است، به این معنی که با بررسی تبعات آن و یک فرآیند می توان در مورد عدم ضرورت وجوب این قانون مصوب جامعه را درگیر نمود. این قانون البته یک شبه متولد نشد، اما در این دوران تثبیت شد. اینک می توان اثرات عدم پایداری آن را مشاهده نمود. این ناپایداری نشان می دهد که می توان با ایجاد یک جریان اجتماعی در محیطی آزاد به این موضوع به راحتی پرداخت و نظری را از میان آن متولد کرد که با شان آزادی نوع بشر و کرامت انسانی همخوانی داشته باشد.


 


حسن فرشتیان، روحانی و پژوهشگر دینی مقیم پاریس با نگارش یادداشتی در صفحه فیس بوک خود، ماجرای یک صفحه بدلی که با نام و تصویر او در فیس بوک فعالیت می کند را شرح داده است.

این در حالی است که پیش از این نیز فعالیت برخی صفحات جعلی در فیس بوک برای تعدادی از فعالان سیاسی و اجتماعی مشکل ساز شده بود.

برای ورود به صفحه اصلی فیس بوک حسن فرشتیان اینجا را کلیک کنید

متن کامل یادداشت آقای فرشتیان بدین شرح است:

آمده بود به نام من (حسن فرشتیان) و با عکس من. با هر نیتی که آمده بود، آمده بود تا همین فضای باریک مجازی را هم که مانده است مغشوش کند. این «ح ف بدلی» خیلی هم فعال بود واقعا یک کنشگر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به تمام معنا بود. من در برابر بدلم کم آورده بودم. در مدت کوتاهی حدود صد تا رفیق جمع کرده بود.

لایک گرفتنش هم از لایک گرفتن خودم خیلی بهتر بود، من باید زور بزنم مقاله ای بنویسم یا مصاحبه ای بکنم در نهایت چند نفر رهگذر فی سبیل الله و احیانا برای رضای خدا به صورت نذری، یک لایک به من بدهند. ولی این بدل من لایک پشت لایک می گرفت. یک جمله می نوشت و چقدر لایک می گرفت. یک اظهار نظر عالمانه و فاضلانه می کرد و کافه را بهم می ریخت.

جالب اینکه برخی از دوستان مجازی، هم در صفحه من بودند و هم در صفحه بدل من. و عجیب تر آنکه همین دوستان مجازی مشترک (در صفحه من و بدل من) با آن بدل بیشتر مراوده داشتند و به او بیشتر لایک می دادند. از ادبیات گفتمانی رد و بدل شده موجود در صفحه، احساس می کردم در خفای من با هم تخته نرد هم می زدند. اگر بین خودمان بماند می خواهم اعتراف کنم که کم کم داشتم نسبت به بدل خویش، احساس حسادت می کردم که بر شیطان لعن فرستادم، ماه رمضان و با دهن روزه و ... استغفر الله ...

«بدل من» فضای گفتمانی خاصی ایجاد کرده بود وبصورت فعال در مباحث مختلفِ اجتماعی، سیاسی، فقهی، حقوقی، مشارکت می کرد و تقریبا در همه مسایل هم بگونه ای صاحب نظر بود.

«ح ف بدلی» جملات قصاری می گفت و هر چند وقت یکبار وارد فضای فیس بوک شده و در آن صفحه با آن هویت جعلی، کلمات گهر بار و دُرر باری را استاتوس می کرد. غافل نمی ماند و صفحه را مرتب به روز می کرد. گاهی جملات لطیف شاعرانه ای می گفت، و همچون یک ناقد ادبی به نقد ادبی می نشست، و گاهی چونان یک انقلابی دو آتشه به ادبیات چه گوارا و امریکای لاتین نزدیک می شد. گاهی در قامت یک تئوریسین جا افتاده و جهاندیده، مطالبی را اظهار می کرد و مریدان از وی پرسشی می کردند و او دوباره اظهار لحیه کرده و نظرات فاضلانه اش را شرح و بسط می داد.

«بدلِ من» از خودم خیلی فعال تر بود و در آن صفحه ی بدلی، مشهورتر از من شده بود تعداد لایک ها و دوستی هایش نشان می داد که شدیدا فعال هست.

حقیقتش شیطان وسواسِ خناس وسوسه ام کرد صفحه ام را با صفحه بدل طاق بزنم و همان صفحه را بگیرم که خیلی فعالتر بود و آن همه لایک داشت..... ولی در این ماه مبارک، استغفار کردم و شیطان را لعنی فرستادم و گفتم فریب بی فریب...

نمی دانم بدل چه قصدی داشت؟

برخی دوستان حدس می زدند از برادران هفت تومانی هست و آمده است مثلا کاری اطلاعاتی بکند و با این نام، تماس برقرار کند. ولی من در شگفتم زیرا آنچه به شخص خودم مربوط می شود، خودم همه لینک هایم را در صفحه فیس بوکم می گذارم و کار همه را ساده می کنم.

برخی دیگر گمان می بردند شاید آمده است تا پس از دوستیابی و بازار گرمی، آنچه میخواهد دل تنگش را با نقاب دیگری بگوید.

با هر نیتی که آمده بود سرانجام دیروز رسما اطلاعیه ای صادر کرد. جدی می گویم عنوان مطلبش «اطلاعیه» بود و با پوزش خواهی اعلام کرد که از ارادتمندان آن دیگری (ح ف واقعی) هست و چون صفحه ای بنام (ح ف واقعی) ندیده است خواسته است برای وی صفحه ای بسازد. بگذریم از اینکه سابقه ایجاد صفحه «ح ف واقعی»، بسیار قدیمی تر از سابقه ایجاد صفحه «ح ف بدلی» هست.

صرفنظر از سو استفاده های امنیتی و یا کلاهبرداری های اینترنتی، در این تجربه، دیدم که این صفحات فیس بوکی هم گویا مثل اینکه بخشی از متعلقات ما شده اند، همچنانکه نام ما بخشی از متعلقات ما هست، سرقتِ من مجازی و سرقت هویتِ من مجازی، مثل سرقت بخشی از وجود حقیقی ما و سرقت بخشی از متعلقات و وابستگی های ما هست. لحظاتی در خلوتِ خویش خنده ام گرفت، تردید برایم ایجاد شد که به هر حال کدام ح ف، واقعی هست وکدام ح ف، بدلی هست؟

جالب است که ح ف بدلی، خودش نیز به خلاف بودن کارش اذعان داشت زیرا که سرقت هویت دیگران در قوانین همه کشورها، به عنوان یک بزه و جرم تعریف شده است. البته مثلا زیرکی کرده بود و صفحه را از طریق خاصی ایجاد کرده بود ولی گویا متوجه شده بود که رد پایش، تابلو هست.

اعتراف می کنم که ادب داشت و مودبانه و فهیمانه سخن می گفت، بگفته ظریفی اگر از برادران بود از آن برادران مودب بود. اگر هم که اهل سرگرمی بود، مؤدبانه سرگرم می شد و سرگرم می کرد، هر چند سرقت هویت نموده بود.

همینجا پوزش می طلبم از کسانیکه این بدل من موجب ایجاد زحمتشان شد و احیانا اگر کسی با وی مراوده ای و گفتگویی داشته که بی ارتباط بوده مجددا پوزش می خواهم.

آن ح ف بدلی نیز که ماشالله فعال اینترنتی هست!!! اگر واقعا اینهمه به ح ف واقعی ارادت دارد!! اسباب شادمانی من است، دفعه دیگر اگر خواست کمکی به اشاعه افکار!!! ح ف واقعی در دنیای مجازی بکند، یک هماهنگی کوچک انجام دهد، دوستان که وقت ندارند و امروز و فردا می کنند، کمک حرفه ای ایشان (البته اگر فی سبیل الله باشد)، موجب مزید امتنان خواهد بود.

پی نوشت: مطلب فوق، نوشته ح ف واقعی هست، نه بدلی. باورکنید راست می گویم


 


ابراهیم نبوی

« اسکورپیو» نام گروهی است از پیشگامان موسیقی راک ایران که در دهه چهل شمسی سالها به نواختن موسیقی های بهترین گروههای موسیقی راک جهان می پرداختند. بهرام امین سلماسی، عین الله کیوانشکوه و بهرام سعیدی مهم ترین اعضای گروه سالها در کنار هم به نواختن موسیقی راک گروههایی مانند " بیتلز"، " انیمالز"، " دیپ پارپل"، " لدزپلین"، " مودی بلوز" و گروههای دیگر پرداختند و به مدت چهار سال مداوم با هم کار کردند.

raport-9105035-scorpio_0001.jpg

امید هاشملو و فریده صارمی موضوع فعالیت این گروه را محور ساخت مستندی درخشان و کم نظیر یا شاید بی نظیر قرار داده اند تا تصاویر گمشده سالهای موسیقی راک ایرانی را زنده کنند. فیلمی یک دست، با موضوعی مشخص، که با زحمت فراوان توانسته است مجموعه سه گفت وگو با سه نوازنده اصلی گروه اسکورپیو را با عکس های به جا مانده از آن روزگار و سکانس های مختلفی که در فیلمهای سینمایی آن سالها از فضای موسیقی گرفته شده بود و برخی فیلمهای مستند و تصاویر روزنامه ها و مجلات آن روزها ترکیب کنند و واقعیت گمشده ای را که تنها در خاطره برخی افراد به گونه ای نوستالژیک مانده بود به تصویر آورند.

آنها که فیلم مستند درباره واقعیت گمشده ساخته اند، می دانند پژوهش تصویری در این نوع فیلمسازی تا چه حد کشنده و دشوار است. بخصوص اینکه شرایط فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیز نه تنها به کار این مستندسازان کمک نکند، بلکه قصد انکار چنین واقعیتی را داشته باشد.

شاید باور نکنید که فیلم " اسکورپیو" همان ایرانی را نشان می دهد که امروز با گذشته خویش بیگانه شده است. اما فیلم می تواند بدون اینکه جیغ بکشد، به نرمی ما ر ا به دورانی ببرد که بود و دیدنش هم حسرت انگیز است و هم خاطرات خوش را به یاد می آورد. بگذارید حالا که نمی توانید فیلم را ببینید آنچه را با شوق دیده ام، برایتان با کلمه تصویر کنم.

با آغاز سالهای 1340 موسیقی راک و جاز و پاپ جهان در ایران طرفداران فراوانی یافت. از  کسانی که تنها موسیقی پاپ را براساس انتخاب جدول فروش جهانی دنبال می کردند تا کسانی که موسیقی راک را به عنوان شیوه ای ناب از موسیقی روز پسندیده بودند و همه زندگی شان به این گونه موسیقی تبدیل شده بود. جوانهایی که بیتلز و دیپ پارپل گوش می کردند، با آن می رقصیدند و آن را می نواختند. از سال 1344 تقریبا گروههای موسیقی شکل گرفت. نشریاتی مانند جوانان درباره این موسیقی می نوشتند، رادیو بین المللی تهران و پس از آن تلویزیون بین المللی تهران، این نوع موسیقی را پخش می کردند و در دیسکوها، رستورانها و کلاب های مختلف این موسیقی اجرا می شد. اغلب این گروهها موسیقی راک را کاور می کردند، یعنی دقیقا همان را اجرا می کردند. در بسیاری موارد گروهها و خوانندگان بین المللی مانند آدامو و دمیس روسس به ایران می آمدند و کنسرت اجرا می کردند و گاه یک گروه نه چندان درجه اول برای تمام تابستان در حیاط کافه نادری موسیقی اجرا می کرد.

در همین شرایط گروههای موسیقی تشکیل شدند؛ گروههایی مانند " اعجوبه ها"، " ربلز"، " تک خالها"، " اسکورپیو" و " بلک کتز". و برایتان عجیب خواهد بود اگر بدانید کنسرت گروههای راک با حضور چند هزار جوان عاشق موسیقی در سال 1345 در تهران برگزار شده است. یا در سال 1346 همه این گروهها همراه با افرادی چون فرهاد مهراد در استادیوم امجدیه برنامه اجرا کردند و تمام استادیوم امجدیه پر از دوستداران موسیقی راک شده بود. و البته این که موسیقی جاز و راک فقط موسیقی نبود، بلکه شیوه فکر کردن و زندگی کردن و نگاه به آزادی و فرهنگ و رابطه انسانی بود. در کنار این فعالیت ها خانواده چمن آرا در فروشگاه بتهوون همه صفحه های موسیقی روز جهان را عرضه می کرد و از فرط استقبال جمعیت جای سوزن انداختن نداشت. باشگاه آلمانی ها یا ژرمن کلاب کنسرت های گروههای راک را با حضور صدها مخاطب برگزار می کرد. جوانهایی که گوش شان با موسیقی خلاق دهه شصت جهان پر بود و آن را به دقت تعقیب می کردند.

البته در این میان افرادی مانند ویگن که به " سلطان جاز" ایران معروف بود، کار می کرد و همیشه برنامه هایش با استقبال فراوان مواجه بود. پرویز مقصدی و آرتوش گوشه دیگری از این موسیقی بودند و بسیاری از غیرایرانی های مقیم ایران با این گروهها همکاری می کردند. تقریبا با پایان دهه چهل، و قدرت یافتن کلام فارسی در موسیقی پاپ و رفتن برخی از اعضای این گروهها به سوی خواندن به زبان فارسی، شکلی از موسیقی راک- فیوژن ایجاد شد که فرهاد مهراد، کورش یغمایی و دیگران ایجاد کرده بودند. این واقعه از سویی دلچسب بود و موسیقی پاپ قروقاطی آن روزها را که گوش مخاطب را تسخیر کرده بود، به سوی موسیقی درست تری می کشید، اما از سوی دیگر مشتری موسیقی راک را کم می کرد. به تدریج اعضای گروههایی مانند اسکورپیو جذب گروههای اروپایی شدند و از ایران رفتند و کم کم بازار این گروهها محدود تر و محدود تر شد. در سال 1354 گروه اسکورپیو کارش به پایان رسید.

بهرام امین سلماسی عضو گروه اسکورپیو، نوازنده گیتار و خواننده گروه است که فیلم با خواندن ترانه ای توسط او آغاز می شود  و با خواندن ترانه ای توسط او به پایان می رسد. کیوانشکوه، سعیدی و امین سلماسی، هر کدام در خانه یا محل کارشان، که از فضای بیرون جداست، داستان را بازگو می کنند. داستانی که توسط فیلمساز در یک تدوین درست با یک ریتم جذاب روایت می شود. آنچه فیلم را غنی می کند، تصاویر کمیابی است که گفته های این سه عضو اسکورپیو را که حالا در سنین شصت تا هفتاد سال هستند، زنده می کند. فیلمهایی از تهران آن سالها، کلاب های موسیقی، دیسکوها، فستیوال سه روزه ای که آدم را به یاد ووداستاک می اندازد و انبوهی از تصاویر روزنامه ها، عکس های قدیمی سیاه و سفید و صفحه های موسیقی و وسایلی که گذشته را به امروز می آورد.

raport_9105035_scorpio_0002.jpg

امید هاشملو و فریده صارمی، سازندگان مستند اسکورپیو، اثری درست ساخته اند، می گویم درست و مرادم مستند درست است، مستندی که در خدمت موضوع است و قرار نیست واقعیت را چنانکه دوست دارد نمایش دهد. مهم ترین موضوع فیلم هماهنگی ریتم تدوین مجموعه ای از اسناد و مدارک، صداها و تصاویر امروز است که در رفت و آمد سیاه و سفید و رنگی، حفظ شده است. سیاه و سفیدی شاد و دلچسب و تصویر رنگی از فضای نه چندان زنده. تلاش سازندگان فیلم مثل بیرون کشیدن یک جعبه کهنه و خاک گرفته از یک انبار متروکه، تمیز کردن آن و به چشم نشاندن آلبومی از عکس های آن روز است که نخست در ذهن مخاطب باورناپذیر می رسد، اما با گذشت 42 دقیقه فیلم حسرتی را باقی می گذارد که حاصل غم غربت نسبت به آن روزهاست. فیلمساز از وسایلی ساده برای دیدن آن روزها استفاده کرده، تصاویر تلویزیونی در تلویزیون های قدیمی، صدا و تصویر صفحه های 33 دور و 45 دور گرامافون و درامز محبوس در میان جعبه های یک انبار.

گروه فیلمساز، فریده صارمی و امیدهاشملو( سازندگان)، داوود اشرفی و پویان کفیلی( تصویر برداران)، فریبا عونی( دستیار تصویر و عکس)، امیدهاشملو( تدوین)، داوود اشرفی( صدا بردار)، سیاوش امامی و علی عزیزیان( صدابرداران اجرای زنده)، امیدهاشملو و امیر بهاری( مصاحبه کنندگان) موسیقی ها از گروههای اعجوبه ها، اسکورپیو، تکخال ها، ربلز، بلک کتز، ویگن و فرهاد است و آرشیو عکس اسکورپیو، پوران گلفام، بابک چمن آرا، فریدون ریاحی، علیرضا رضایی و عیلرضا میرعلینقی در اختیار فیلمساز قرار گرفته است تا با استفاده از فیلمهایی از منوچهر طیاب( آبادان)، رضا عقیلی( خداحافظ کوچولو)، سردار ساکر( فردا روشن است) و سهراب شهید ثالث( آیا جوانان....) به فیلمی تبدیل شود که از یک قطعه گمشده در موسیقی معاصر ایران یک تصویر ماندگار بسازد. فیلم " اسکورپیو" را حتما ببینید، نه تنها برای دوستداران موسیقی ایران، بلکه برای کسانی که نمی دانند زندگی در ایران گذشته چگونه جریان داشت، دیدنش لازم است. 

معرفی فیلم اسکورپیو را در اینجا ببینید.

غلاغه به خونه اش نرسید

raport-9105036-ghalagheh_0003.jpg

نامش ابوالفضل زروئی نصرآباد است و نام مستعارش در هفته نامه مرحوم گل آقای مرحوم، ملانصرالدین بود. اصولا اگر آدم نرگسی نخورده باشد، و خودش را روزی شانزده بار جلوی آینه نگاه نکرده باشد ، سخت است که بتواند با داشتن اطلاع از تاریخ طنز ایران اسم خودش را ملانصرالدین یا عبید بگذارد. من نمی دانم زروئی خودش این نام را انتخاب کرد، یا کسی دیگر نام ملانصرالدین را قبایی دید که بر قد بلند و اندام تنومند سابق و لاغر فعلی او برازنده است. اگر بنا بود تنها با کیفیت شعر اعم از جدید و قدیم روی کسی نام ملک الشعرای زمان مان را بگذاریم، من تردید نداشتم که ملک الشعرایی برازنده زروئی است. از هنرهایش در شعر قدیم و شعرنوهای طنز ماندگارش در گل آقا و تذکره المقامات نویسی منحصر به فردش باز هم در گل آقا که بگذریم، در نثر بی نظیر است، بخصوص در نظیره نویسی که بی نظیر تر است.

در هفته نامه مهر بودیم که افسانه های امروزی او آغاز شد و حالا رسیده به کتابی به نام " غلاغه به خونه ش نرسید" یکی از چهارجلد کتاب منتشر شده از مجموعه آثار شش جلدی او. این افسانه ها بازنویسی طنزآمیز افسانه های گذشته با نگاه امروزی است. شاید این کتاب یکی از بهترین کتابهای طنز منتشره در سی سال گذشته باشد. کتاب در سال 1390 توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده و شامل 56 حکایت طنزآمیز کوتاه است که به طور متوسط هر حکایت چهار صفجه یا حدود 1200 کلمه است. یکی از حکایت های آن چنین است:

حکایت پیرمردی که می خواست خودش را ناکار کند

یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی،روزگاری در ولایت غربت،پیرمردی زندگی می کرد که حال و روز خوشی نداشت. این پیرمرد،روزها می رفت به دریا از برای ماهی گیری و شب ها خسته و کوفته به خانه بر می گشت. از آنجا که حساب کار دنیا همیشه یک جور نیست، زمانی رسید که پیرمرد بیچاره، یک ماه تمام به دریا رفت و دست خالی برگشت. پیرمرد که دستش از چاره کوتاه شده بود، به هر دری زد تا بلکه یک مساعده ای، وامی، چیزی جور کند و زندگی اش را بگذراند. ولی هیچ کس توجهی به پیرمرد نکرد و جیزی کف دستش نگذاشت.

پیرمرد که حسابی نا امید شده بود، تصمیم گرفت سوار قایق بشود و برود وسط دریا، بزند خودش را ناکار کند.

باری، پیرمرد سوار قایق شد و رفت وسط دریا.به وسط دریا که رسید،خواست خودش را پرت کند توی آب که یک مرتبه دید از فاصله ی چند متری، یک پری دریایی مثل قرص قمر و پنجه ی آفتاب، دارد شناکنان به طرف او می آید. پیرمرد با خودش فکر کرد که دیگر نیازی نیست بزند خودش را ناکار کند.اگر پری دریایی را می گرفت و می برد در بازار می فروخت،کلی پول به دستش می آمد.

پیرمرد با همین فکر و خیال، تور ماهیگیری اش را پرت کرد توی دریا و پری دریایی را گرفت و آورد توی قایق. پیرمرد رو کرد به پری دریایی و گفت: «ای پری دریایی، یا باید کام دل مرا بدهی یا تو را می برم در ساحل می فروشم.»

پری دریایی با تعجب نگاهی به پیرمرد انداخت و گفت: «واه واه خاک عالم! پیرمرد، از ریش سفیدت خجالت بکش. چی چی را باید کام دلت را بدهم؟»

پیرمرد که مشکوک شده بود، گفت:«ببخشید، مگر شما پری دریایی نیستی؟»

پری دریایی گفت:«نه که نیستم. اگر نمی دانی،بدان و آگاه باش که نام من «کیت وینسلت» است و من با «لئوناردو دی کاپریو»در آن کشتی تایتانیک نشسته بودیم که کشتی غرق شد و «لئوناردو» مرحوم گردید و من در این آب ها سفیل و سرگردان بودم که شما آمدی.»

پیرمرد که حسابی پکر شده بود، رو کرد به دختر و گفت: «پس شما عوضی سوار شده ای. قایق های کمکی آن طرف است. اگر اجازه بدهی، من شما را پرت می کنم توی دریا، تا زودتر بروی و من بزنم خودم را ناکار کنم.»

دختر با تعجب گفت:« چرا بزنی خودت را ناکار کنی؟» پیرمرد ماجرای خودش را از اول تا آخر برای دختر تعریف کرد.

دختر گفت: «این که مشکلی نیست. بیا با من برویم تا تو را خوشبخت کنم.»پیرمرد هم قبول کرد و همراه دختر رفت.

اما بشنو از پیرمرد که وقتی به ولایت دختر رسید، داستان زندگی اش را به اسم «پیرمرد و دریا»نوشتند و چاپ کردند و او کلی پول دار و معروف شد.

ما از این داستان نتیجه می گیریم که خانم «کیت وینسلت» فقط برای «دی کاپریو»ی خدا بیامرز قدم نداشته است!

قصه ما به سر رسید،غلاغه به خونه ش نرسید!

اصولا خواندن ابوالفضل زروئی نصرآباد بای نحو کان بر مسلمین و کفار واجب عینی است. بیخودی این کار را به تاخیر نیاندازید، یکهو دیدید وسطش رفتید بالای درخت.

و اما اسی نیک نژاد و زالمان کینگ

raport_9105037_niknejad.jpg

فکر کنید از آن " دایره" تنگ جعفر پناهی رد نمی شدند، حالا دارند از گشاد راه سینمای اروتیک هالیوودی رد می شوند. هر چه فکر می کنم نمی فهمم. آقای اسدالله نیک نژاد، اسی نیک نژاد متولد سال 1960 یا همان 1339 خودمان، در سن 21 سالگی دستیار امیرقویدل شد که فیلمفارسی می ساخت تا فیلمی شعاری تولید کند که مستشاران خارجی را عامل انتقال آفات برنج معرفی می کردند، به نام برنج خونین( 1360) ایشان بعدا سریالی ساخت که همان روزها به عنوان یک سریال متفاوت که تصاویری نسبتا جذاب از زن ایرانی نشان می داد، معروف شد. فیلمش با اعتراض برخی از علمای اسلام مواجه شد، و آیت الله خمینی فتوا داد که فیلم آموزنده است. آقای نیک نژاد هم بعد از مدتی از سال 1365 از ایران به آمریکا رفت و شد " اسی نیک نژاد" و در دانشگاهی در کالیفرنیا فیلمسازی خواند. بعد هم شد تهیه کننده فیلمهای درجه دو و سه آمریکایی.

البته برای کسانی که سینما را کمی می شناسند، فیلمهای " ارکیده وحشی" و " قصه عشق" و " انحرافات زنانه"، " نه و نیم هفته" و سریال تلویزیونی " خاطرات کفش قرمز".ساخته زالمان کینگ است و تقریبا کمتر فیلمی توسط زالمان کینگ ساخته شده که به عنوان فیلم اروتیک و جنسی ارزیابی نشود. به نظرم این که کیهان نوشته است آقای اسی نیک نژاد که تقریبا در تمام عمر فیلمسازی اش برای تلویزیون در طول دوازده سال تهیه کننده آثار تلویزیونی زالمان کینگ بوده، فیلمساز پورنو است مزخرف است. اصولا فیلمهایی که او تهیه کرده اروتیک است نه پورنو و به همین دلیل نمی شود کارهای او را جزو سینمای پورنو قلمداد کرد.

البته به گفته یاران آقای احمدی نژاد در سفرهای ایشان به آمریکا آقای اسی نیک نژاد اغلب کارهای تهیه فیلمهای وی را به عهده داشته است. به قول تلویزیونی های صدا و سیما لازم به یادآوری است که نیک نژاد که دوازده سال آدم درجه سه فیلمهای درجه دو هالیوودی بوده ، از دو سال قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد دیگر به تولید فیلمی نپرداخته بود و ظاهرا ترجیح می داد به جای ساختن فیلمهای اروتیک، به تولید آثار دینی بپردازد. هیچ اشکالی هم ندارد. بالاخره آدم است، تغییر می کند. ده سال در 20 تا 25 سالگی فیلمفارسی ساخته، بعد ده سال در سن 30 تا 45 سالگی فیلم اروتیک تولید کرده، حالا هم آگاه شده و قصد دارد فیلم اسلامی بسازد و درست همان زمانی که آمریکا در حال جنگ با ایران است، در همان آمریکا فیلمی درباره لاله صدیق قهرمان اتومبیلرانی ایرانی بسازد. اصولا اگر سایه سیاست بالای این اتفاق نبود، خیلی هم خوب بود. چرا که نه. منتهی مشکل اینجاست که چطور آقای شورجه و شمقدری از چنین فیلمسازی دفاع می کنند. چطور آقای شمقدری که همه سینمای ایران را فاحشه خانه می خواند و سینمای ایران را صهیونیستی ارزیابی می کند ، روسری عقب رفته بازیگر ایرانی را می بیند، ولی بازیگر برهنه فیلمهای تولید شده توسط آقای نیک نژاد را نمی بیند.

والله من شخصا ناراحت نمی شوم که در ایران کاباره و دیسکو باز شود و فیلم اروتیک هم ساخته شود، ولی جان خودتان اگر القاعده تصمیم بگیرد نایت کلاب برای استریپ تیز درست کند، شما نمی ترسید شب به آنجا بروید؟ در میان فیلمهای تهیه شده توسط آقای نیک نژاد در آمریکا حتی یک فیلم غیراروتیک وجود ندارد، به نظرم ارشاد و آقای شورجه اگر دوست دارند که ایشان در ایران فیلم بسازد، اگر جرات دارند فیلمهایی را که ایشان تهیه کرده از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش کنند.

تغییر قانون انتخابات کشور لازم است

raport_91050311_entekhabat.png

یکی از مهم ترین موضوعات مورد اعتراض در روند توسعه سیاسی کشور، برگزاری انتخابات و طبعا قانون انتخابات است. فعلا مجلس اعلام کرده که رهبر انقلاب که نمی دانم این موضوع به او چه ربطی دارد، دستور داده که قانون انتخابات زیر نظر مجمع تشخیص مصلحت اصلاح شود. ظاهرا قصد مجمع تشخیص مصلحت این است که برگزاری انتخابات از زیر نظر دولت بیرون بیاید. دولت هم که مخلص و چاکر و عبد و عبید رهبری است، و از طرفی دشمن تمام عیار اوست، و از طرفی به آمریکایی ها گرا می دهد، و از طرفی می خواهد اسرائیل را نابود کند، بنا به گفته معاون پارلمانی رئیس جمهور با تغییر قانون مطبوعات که باعث شود دولت انتخابات را برگزار نکند شدیدا مخالف است. شورای نگهبان هم که مشکل اصلی در برگزاری انتخابات است و از طریق رد صلاحیت و تائید انتخابات، می تواند انتخابات را ضایع کند و می کند، اعلام کرده نه تنها با تغییر قانون انتخابات موافق است، بلکه اصرار دارد که حتما باید قانون انتخابات اصلاح شود تا افرادی که تا حالا به طور غیرقانونی رد صلاحیت می شدند حالا به طور قانونی رد صلاحیت شوند. عباس عبدی هم در مقاله ای که دو روز قبل نوشت اما و اگرهای تغییر قانون انتخابات را گفت و حاصل گفتنش اینکه اگر قانون موجب شود قوایی که انتصابی هستند، نقش بیشتری داشته باشند تا قوایی که مثل قوه مجریه و مقننه به صورت یک مرحله ای انتخاب می شوند، تغییر قانون مفید نیست. البته باید توجه کنیم که انتخاب قوه قضائیه فعلی با رای مستقیم رهبر صورت می گیرد. انتخاب قوه مقننه با رای دو مرحله ای رهبر از طریق شورای نگهبان و انتخاب قوه مجریه با کودتای رهبر به صورت خیلی مستقیم. به نظرم اصلا مهم نیست که قانون انتخابات تغییر می کند یا نه، مهم این است که چه تغییری می کند و اینکه آیا قرار است این قانون بعد از تغییر اجرا شود، یا مثل قانون اساسی بیافتد توی زباله دانی تاریخ. در کشوری که آدم آرزو می کند مادرش بمیرد تا پدرش زن جوانی بگیرد تا پسر  مذکور و پدر مذکور دو تایی امور خودشان را رتق و فتق، یا حداقل رتق کنند، و یک دفعه پدر آدم می میرد و مادر آدم با قصاب گنده سرکوچه ازدواج می کند که هم امور مادر را سر وسامان می دهد و هم تفاوت فرهنگی اش را به پسر خانه نشان می دهد، همواره این جمله تکرار می شود که واقعا چی فکر می کردیم، چی شد؟

ماه رمضان و سیگاری ها

تقریبا هر سال یک بار همه علمای اعلام و حجج اسلام به بحث شیرین سیگار پرداخته و مجددا کشف می کنند که بالاخره دود سیگار روزه را باطل می کند یا نه. قبلا این طوری بود که شما اگر مقلد فلان مرجع تقلید بودید و او گفته بود سیگار روزه را باطل می کند، سیگار را می گذاشتید برای افطار تا سحر و در همان فاصله سه برابر روزهای دیگر سیگار دود می کردید. حالا این طوری است که شما تصمیم می گیرید که آیا می خواهید در ماه رمضان سیگار بکشید یا نه، اگر دوست داشتید  بکشید، مرجع تقلیدی را انتخاب می کنید که سیگار کشیدن را آزاد اعلام می کند و دود را از مبطلات روزه نمی داند. و به همین دلیل هم بسیاری از مراجع تقلید براساس مشتری های شان اجتهاد می کنند که بهتر است سیگار باطل بکند یا نه، ظاهرا گروهی از مراجع هم نه تنها سیگار را آزاد اعلام کرده اند که خودشان هم برای آدم فندک می زنند.

در حال حاضر وحدت نظر کامل میان علمای شیعه برقرار است؛ آیت الله خامنه ای گفته است که " نباید هیچ دخانیاتی دود کند، مگر اینکه خیلی وضعش ضایع باشد و در اضطرار باشد"، آیت الله صافی گلپایگانی هم گفته " کشیدن سیگار اشکال ندارد، بهتر است دودش را فرو ندهد، پس برای چی می کشد؟" آیت الله وحید خراسانی هم گفته " سیگار روزه را باطل می کند، ولی اگر کسی مجبور شد بکشد، باید بقیه روزه اش را بگیرد و کفاره هم بدهد، یعنی هم روزه را بگیرد، هم کفاره بدهد، دو تا هم می زنیم با لقد توی شکمش." آیت الله مکارم شیرازی هم گفته فعلا مرغ خوردن با سیگار کشیدن ایراد دارد، مگر اینکه " سیگار را بکشد ولی دود غلیظ توی حلقش فرو نکند." مرحوم آیت الله بهجت هم کلا سیگار را حرام می داند، اصلا روزه و غیر روزه هم ندارد. بیخود هم اصرار نکنید. آیت الله نوری همدانی هم فرموده که " کلا سیگار روزه را باطل می کند و حتی بغل دست سیگاری هم ننشینید." آیت الله سبحانی هم گفته " اگر دوست داشتید و حال می کردید بغل دست سیگاری بنشینید ولی هی کله تان را وسط سیگارش نکنید."

بیخودی نیست که این هلال شیعی همه اش وسط اش پاره می شود، بابا بالاخره این مادر مرده های سیگاری سیگار بکشین یا اصلا روزه هم نگیرند؟


 


ندای سبز آزادی - معاونت ساختمانی شرکت "مپسا" می گوید که «در بخش ساخت مسکن صنعتی، سهم خواهی ارگان های مختلف به گونه ای است که حاضرند بدلیل سهم خواهی خود، اصل صنعتی سازی را زیر سوال ببرند.»

علی آزاد مدیرعامل این شرکت که درباره دلایل تاخیر واگذاری مسکن‌های صنعتی و ورود"صنعتی سازی" به بافت‌های فرسوده و ضرور زیان پیمانکاران صنعتی ساز سخن گفته در پاسخ به این سوال خبرگزاری فارس که «چرا مسئولین از آن حمایت نکرده‌اند»، سهم خواهی ارگان های مختلف را مطرح کرده است.

وی با بیان اینکه «سازمان‌ها و شرکت‌ها همه باید به صورت یک موجود زنده تلقی شوند»، معضل سهم خواهی ارگان ها را به وارونگی هوا تشبیه کرده و گفته است: همانگونه که وارونگی هوا دراثر تولید گازهای گلخانه‌ای مطرح است و هوا آلوده می‌شود، به نظرم این پدیده وارونگی در بخش ساخت مسکن صنعتی در اثر اعمال سهم خواهی ارگان های مختلف هم اتفاق افتاده است. به گونه ای که حاضرند بدلیل سهم خواهی خود اصل صنعتی سازی را زیر سوال ببرند.

وی درباره علت تاخیر در واگذاری مسکن مهر به متقاضیان گفته که «واحدها آماده شده و تحویل داده نمی‌شود چون کابینت و کمد آنها باقی مانده است.»

با این حال در مرداد ماه سال گذشته عضو کمیسیون عمران مجلس در اظهاراتی اعلام کرده بوده که «به دلیل عدم تامین اعتبارات لازم، اجرای طرح مسکن مهر متوقف شده است».

به گفته امین شعبانی «دولت هشت هزار میلیارد تومان اعتبار برای مسکن مهر پیش بینی کرده بود که اکنون به نظر می رسد با عدم شناسایی منابع مالی لازم، این طرح راکد خواهد ماند».

پیش تر ایرج رهبر رئیس انجمن انبوه سازان مسکن نیز گفته بود که «پرداخت تسهیلات به طرح مسکن مهر متوقف شده است» و رکود حاکم بر طرح مسکن مهر را به دلیل «عدم نقدینگی» دانسته بود.

در سال ۸۶ که قیمت خرید مسکن در سراسر کشور به خصوص در تهران، به صورت بی سابقه ای افزایش یافت، محمد سعیدی کیا، وزیر وقت مسکن و شهرسازی دولت نهم، طرحی موسوم به «مسکن مهر» را پیشنهاد داد تا دولت با اجرای آن ابتدا «قیمت مسکن را کنترل کند» و سپس «آرزوی همه مستاجرها را برآورده کرده و آن ها را صاحب خانه کند».

در این طرح، دولت، زمین را در اختیار مردم قرار می دهد تا از طریق شرکت های تعاونی و با کمک تسهیلات بانکی خانه هایی ارزان قیمت داشته باشند.

اما با گذشت چهار سال از اجرای طرح مسکن مهر در شهرهای مختلف ایران، به سبب عدم تامین اعتبارات لازم برای اجرای آن، هنوز گروه زیادی از متقاضیان، خانه های خود را تحویل نگرفته اند و بسیاری نیز از خانه دار شدن منصرف شده اند.

۹ میلیون تومان اختلاف قیمت خودرو از کارخانه تا بازار

کاهش عرضه برخی خودروهای داخلی به بازار باعث افزایش اختلاف قیمت‌ها بین کارخانه و بازار آزاد این خودروها شده به طوری که این اختلاف قیمت در برخی موارد تا ۹ میلیون تومان نیز رسیده است.

خبرگزاری فارس گزارشی منتشر کرده که در آن آمده است، «خرید و فروش خودرو در تابستان امسال نسبت به تابستان سال گذشته حدود ۲۰ درصد کاهش داشته اما این مسئله عاملی برای کاهش قیمت خودرو در بازار آزاد نبوده و در حال حاضر اختلاف بالایی بین قیمت کارخانه و بازار برخی خودروها وجود دارد.»

به عنوان مثال، پژو ۲۰۶ تیپ ۶ از جمله خودروهایی است که در حال حاضر با اختلاف قیمت ۸ تا ۹ میلیون تومانی نسبت به کارخانه، در بازار آزاد خرید و فروش می‌شود به طوری که قیمت کارخانه‌ای این محصول ۲۰ میلیون و ۸۱۲ هزار تومان است اما در بازار ۲۸ تا ۲۹ میلیون تومان خرید و فروش می‌شود.

قیمت مگان نیز این روزها در بازار آزاد به ۴۲.۵ میلیون تومان رسیده که رشد ۲ میلیون تومانی را طی روزهای اخیر نشان می‌دهد. قیمت کارخانه‌ای این محصول ۳۷ میلیون و ۲۱۰ هزار تومان است.

اختلاف قیمت کارخانه و بازار ماکسیمای دنده اتوماتیک نیز حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان است و در حال حاضر این خودرو با قیمت ۶۰ میلیون تومان در بازار خرید و فروش می‌شود.

بازار سکه، بی‌توجه به سکه‌های پیش فروش دولت

در حالی معاملات آتی سکه تا امروز با رشد یک تا ۲.۵ درصدی روبه‌رو بود که تحویل سکه‌های ‌پیش فروش دوره دوم از امروز شروع شده و این اتفاق باید حداقل در روز اول منجر به کاهش قیمت‌ سکه می‌شد که این اتفاق نیافتاد.

روز گذشته وضعیت بازار آتی سکه ابتدا منفی بود ولی به دلیل امیدواری فعالان بازار مبنی بر رشد قیمت‌ها پس از گذشت یک روز از تحویل سکه‌های پیش فروش مثبت شد.

بر این اساس، بازار آتی سکه، امروز افزایش ۶ تا ۲۰ هزار تومانی را به دلیل رشد دلار به ۱۹۱۸ تومان و عدم اثر گذاری مداوم تحویل سکه‌های پیش فروش تجربه کرد.

در حال حاضر نیز بیشترین افزایش قیمت به ترتیب مربوط به سکه آبان، شهریور، مهر و مرداد ماه بوده که بین ۶ تا ۲۰ هزار تومان قیمت‌ها رشد یافته است. بر این اساس در حالی حاضر سکه مرداد و شهریور ۷۲۳ و ۷۶۳ هزار تومان و سکه مهر و آبان ۷۹۷ و ۸۳۸ هزار تومان معامله می‌شود.

دستور احمدی نژاد برای تعطیلی ۳۱ بازارچه مرزی

نمایندگان مجلس می گویند که با دستور محمود احمدی نژاد، دولت بنا به دلایل نامعلومی فرمان تعطیلی حدود ۳۱ بازارچه مرزی را صادر کرده است.

حبیب برومند نماینده پارس آباد و بیله سوار با تایید این خبر گفته از جمله بازارچه های تعطیل شده، بازارچه بیله ‌سوار است و  این امر معیشت ساکنان این منطقه را با مشکل مواجه کرده است.

این نماینده مجلس به فارس گفته که «با توجه به اینکه تردد مردم جمهوری آذربایجان در کشور بدون ویزا صورت‌ می‌گیرد، بنابراین روزانه تعداد زیادی از آنها برای تأمین مایحتاج پرنیاز خود به این بازارچه نیمه‌تعطیل مراجعه می‌کنند.»

موید حسینی صدر نماینده شهر خوی در مجلس هشتم هم با تاکید بر وضعیت اقتصادی نامناسب مردم در ماه های گفته بود: «باید شرایط اقتصادی مردم را در نظر بگیریم و بهتر است ادامه رسیدگی به لایحه مبارزه با قاچاق کالا و ارز را به آینده موکول کنیم تا شرایط اقتصادی فراهم شود».

پیش تر نیز علی اکبراولیا عضو کمیسیون اجتماعی مجلس هشم کشته شدن روستاییانی که زندگی خود را از طریق کولبری تامین می کنند توسط نیروهای نظامی مرزی را تایید کرده و گفته بود: «از آن سو افرادی عادی به دلیل همین بحث قاچاق کشته می‌ شوند؛ یعنی پول قاچاق به قاچاقچیان کلان و بانفوذ می‌ رسد اما خون افراد خرده ‌پایی ریخته می ‌شود که برای زندگی روزمره‌ شان مثلا کولبری می ‌کنند».

علی اکبر اولیا که رئیس کمیته تحقیق و تفحص مجلس درباره “ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز” را نیز برعهده داشت نیز در جایی دیگر درباره نقش دولت در قاچاق کالا گفته بود: «موضوع قاچاق به قدری زیاد شده است که انجام قاچاق برای خیلی از دستگاه‌ های دولتی عادی شده پس عملا سکوت می ‌کنند».

خطر تعطیلی کارخانه‌های تولید آب معدنی

دبیر انجمن آب های معدنی و آشامیدنی با انتشار نامه ای خطاب به وزیر صنعت و معدن، با اشاره به کاهش شدید مواد اولیه مورد نیاز برای تولید بطریPET گفته که «شرکت بازرگانی پتروشیمی ناتوان از عرضه مقادیر کافی در بورس بوده و شرکتهای تولیدی در صنایع آشامیدنی کشور بحران شدید تأمین مهمترین ماده اولـیه خـود آن هم در پرکارترین ایام شـغلی در سال را تجربه می کنند.»

پیمان فروهر در بخش دیگری از نامه خود به غضنفری از تعطیلی قریب الوقوع کارخانه های تولید آب معدنی و بیکاری کارگران خبر داده و نوشته: «این در حالی است که صنعتگران کشور با تحمل شرایط دشوار و تنگناهای موجود و تداوم فعالیت، سهم خود را درمقابله با فشارهای بین المللی ادا نموده اند و اکنون لازم است با حمایت به موقع خود در جهت رفع مشکلات و تأمین مواد اولیه کارخانجات صنایع آشامیدنی از تعطیلی قریب الوقوع آنها و بیکاری جمع کثیری از شاغلین این صنعت در سطح کشور جلوگیری شود.»

مشکلات عدیده بخش صنعت در تامین مواد اولیه مورد نیاز خود که بر اثر اعمال تحریم های عرب علیه ایران به وجود آمده در حالی است که بنا به گفته مقامات ارشد جمهوری اسلامی این تحریم ها تاثیری بر اقتصاد ایران نداشته و هفته گذشته نیز آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران با تکرار مواضع پیشین خود در تاثیر مثبت تحریم ها بر اوضاع اقتصادی کشور اعلام کرده که «جمهوری اسلامی ایران در مقابل تحریم های غرب واکسینه شده است»

۱.۶ میلیون خانه خالی در کشور وجود دارد

در روزهایی که مردم با مشکلات عدیده در بخش مسکن دست و پنجه نرم می کنند و طرح های نظیر مسکن مهر و ارائه تسهیلات خرید مسکن بیشتر به شعارهای تبلیغاتی دولت می ماند و تا باز کردن گره ای از مشکلات مردم اما رئیس مرکز آمار ایران می گوید در کشور حدود ۱.۶ میلیون خانه خالی وجود دارد.

عادل آذر در این باره گفته که «فهرست خانه‌های مسکونی ابتدا تهیه می‌شود و سپس مامور سرشماری براساس آن فهرست مراجعه می‌کند که تا ۳ مرتبه مراجعه می‌شود و پس از آن از همسایگان تحقیق می‌شود که چرا صاحب این خانه حضور ندارد و اینگونه می‌فهمند که واحد مسکونی خالی از سکنه بوده است.»

بنا به گفته تحلیل گران بازار املاک در ایران، قیمت مسکن که طی ماه های اخیر با رشد ۳۵ درصدی مواجه شده است در آینده ‌ای نه چندان دور باز هم طعم افزایش قیمت ‌ها را خواهد چشید؛ زیرا فاز دوم اجرای قانون هدفمندی یارانه ‌ها در راه است و بر اساس تحلیل کارشناسان این مرحله از هدفمندی تاثیر چشمگیری بر قیمت مسکن خواهد داشت.

هر چند وزیر مسکن و شهرسازی دولت دهم خرداد ماه امسال در گفتگویی با اشاره به این که «برخی آتش به پا می کنند و می خواهند بازار مسکن را به هم بریزند»، گفته بود: «قیمت بالا نمی رود و این افراد یقین بدانند که موفق نخواهند شد، زیرا ما آنقدر خانه ساخته ایم که روی دستمان مانده است»

عادل آذر با اعلام این که نتایج قطعی هفتمین سرشماری عمومی نفوس و مسکن کشور که در آبان سال ۹۰ انجام شد هفته گذشته دولت ارائه شده است همچنین می گوید که براساس نتایج قطعی سرشماری، جمعیت کشور از ۷۰ میلیون نفر در سال ۸۵ به ۷۵ میلیون و ۱۴۹ هزار و ۶۶۹ نفر در سال ۹۰ رسیده است.

احمدی نژاد چندی پیش با مقایسه امکانات فعلی کشور با ۳۰ و ۶۰ سال اخیر، آن را دلیلی برای «آمادگی کشور جهت افزایش جمعیت» دانسته و گفته بود که «داشتن دو فرزند و یک فرزند سیاست غربی است و قدیم با آن وضعیت افراد ۷ یا ۸ فرزند داشتند.»

وی از آنچه که «سکوت علما» در رابطه دو فرزندی بودن خواند، انتقاد کرده و گفته بود: «کشور قابلیت داشتن ۱۵۰ میلیون جمعیت را دارد.»


 


سید ضیاء نبوی در یادداشتی از زندان، از دغدغه های خود پس از مطالعه کتاب «دنیای سوفی» نوشته و تجربه خود از مطالعه کتاب فلسفی در زندان را با همه مفاهیم انسانی پی آمد آن، روی کاغذ آورده است.

به گزارش کلمه، این دانشجوی محروم از تحصیل که به همراه تعداد دیگری از دانشجویان ستاره دار عامل رسوایی دروغ احمدی نژاد در مناظره های انتخاباتی شده بود که به مهدی کروبی گفت “دانشجوی ستاره دار نداریم”، پاسخش را با ۱۰ سال حبس در تبعید، آن هم در زندان بسیار نامناسب “کارون” اهواز دریافت کرد.

وی که نامه ها، دلنوشته ها و مقالاتش نشان از روح بزرگ، بینش عمیق، میل زیاد به زندگی، آزاد منشی و از همه مهم تر کذب بودن اتهام او مبنی بر ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دارد، در آخرین نوشته اش به کتاب “دنیای سوفی” نوشته یوستین گوردر پرداخته؛ کتابی که خوانندگان زیادی در ایران داشته و دارد.

این کتاب در زمینه ای داستانی، مفاهیم متعددی از فلسفه و اندیشه های عمیق ذهنی را به نحوی جذاب بیان کرده است و طبیعی است که برای ضیا نبوی که بنا بر شناخت دوستان نزدیکش، پیوند ذهنی عمیقی با فلسفه و انضمامی کردن مفاهیم آن دارد، این کتاب می تواند بسیار دلچسب باشد.

در ادامه، متن کامل آخرین نوشته ضیا نبوی در این باره را که برای انتشار در اختیار “کلمه” قرار گرفته است، می خوانید:

دنیای سوفی و حس و حال فلسفه …

همین که کسی حیرت کند که روز به شب می آید همین بس باشد “فرانچسکو پترارک”

۱- از معدود لحظاتی که انسان می تونه در زندان بودن را به آزادی ترجیح بده زمانی که کتاب خیلی خوبی می خونه و یا با ایده تامل برانگیزی مواجه می شه… در چنین وضعیتی آدم از اینکه بواسطه ی زندانی بودن مسوولیتی متوجهش نیست و هیچ امکان دیگری برای زندگی کردن و ارتباط داشتن نداره خوشحال میشه، چون می تونه تمام توجه و تمرکزش رو با خیال راحت و وجدان آسوده صرف فکر کردن به موضوع مورد نظرش بکند و افکار و تصوراتش رو به هم ببافه و شاید هم چیزی بنویسه…اینطور وقت ها زندانی می دونه که صاحب زمانی نامتناهی برای فکر کردنه و می تونه هر چقدر که دلش می خواد در استفاده از این امکان اسراف بکنه! صبح، ظهر، عصر، شب و تقریبا تمامی شبانه روز دربست در اختیار زندانیه و اون مجبور نیست که برای فکر کردن یا نوشتن از حق و حقوق قسمت های دیگه ی زندگی اش چیزی کسر کنه!! این خوشی های استثنایی در زندان البته کمی هم حس شرمندگی در آدم ایجاد می کنه، آخه زندانی احساس می کنه لحظاتی از حبسش رو با رضایت خودش درون زندانه و به اراده خودش از آزادی فرار می کنه و خب چنین حسی البته که شرم آوره!!..

۲- بالاخره کتاب “دنیای سوفی” رو خوندم. چند روز پیش و چند سال پس از اینکه توصیه خوندن این کتاب از طرف دوستان و اطرافیان به من شده بود…راستش الان خودم خیلی مشتاقم که سفارش خوندن این کتاب رو به دیگران بکنم اما خب وقتی به یاد واکنش خودم در برابر توصیه دیگران می افتم، از این کار خجالت می کشم؛ آخه در طی اینهمه سالی که این کتاب دم دستم بود من از خوندنش سرباز می زدم، تصورم این بود که این کتاب یک آشنایی مقدماتی و پیش پا افتاده با فلسفه است و از اونجا که چندین بار کتاب تجدید چاپ شده بود و خواننده زیاد داشت، پیش خودم قضاوت کردم که کتابی سطحیه و چیز عمیقی توش نیست! من واقعا نمی دونم که این پیشداوری نخبه باورانه از کجا توی ذهن من و امثال من افتاده که فکر می کنیم نظر و عقیده ی عمومی رو نباید جدی گرفت! یادمه در یکی از جلسات بازجویی، بازجو ازم پرسید:”ضیا فکر می کنی جزو نخبه ها هستی یا عوام؟” من هم اگرچه می دونستم جواب دومی بیشتر به صلاحمه اما در کمال خودشیفتگی گفتم :”نخبه ها!!” بازجوم در جواب من جمله نغزی گفت که هنوز هم توی گوشمه و اون اینکه “خاک بر سر مملکتی که نخبه هاش امثال تو باشند!” راستش بعضی وقتها پیش خودم فکر می کنم می بینم که این بازجوی ما هم همچین بیراه نمی گفت!!

۳- وقتی کار خوندن کتاب رو تموم کردم، بزرگترین اشتیاق و علاقه ام آشنا شدن و ارتباط داشتن با نویسنده کتاب بود. شخصی که به نظرم خارق العاده می رسید. برای آدمی که سر و کارش با نوشتن و خوندن زیاده، کم کم از رهگذر این تجربیات مکرر نوعی ورزیدگی و مهارت در امر خوندن پیدا میشه. یعنی فرد دیگه اون حس افسون شدگی ابتدایی رو نسبت به نوشته ها از دست می ده و دیگه توی متن غرق نمیشه بلکه یاد می گیره که چطور ذهن نویسنده رو بخونه و دنیای ذهنی اش رو درک کنه و حدس بزنه که نویسنده موقع نوشتن در چه حس و حالیه و دقیقا داره چه کاری انجام میده!! در واقع کم کم خواننده یاد می گیره هر اثری رو به عنوان دریچه ایی برای راه بردن به دنیای درونی نویسنده اش در نظر بگیره و پشت هر اثری، تصویری از نویسنده اش بسازه و درکش کنه!.. راستش من از اون نویسنده ایی که احساس کردم پشت کتاب “دنیای سوفی” قرار داره به طرز وحشتناکی خوشم اومد! هنوز ده، پونزده صفحه بیشتر از خوندن کتاب نگذشته بود که برگشتم و به عکس یوستین گردر که در ابتدای کتاب اومده بود خیره شدم. می خواستم اون حس حیرت زدگی عجیب و عمق غریبی که توی همون صفحات اول کتاب مشهود بود رو در نگاه نویسنده اش پیدا کنم و انصافا که چه عکس عجیبی بود!؟ من نمی دونم نگاه این مرد اینقدر عمیق و ژرف بود یا اینکه من سعی می کردم این طور ببینمش!؟ به هرحال تصویری که در نهایت از نویسنده کتاب برای من ساخته شده انسان بسیار خاصی بود؛ فردی که سرشار از احساس شگفتی و حیرتمندی نسبت به خودش و اطرافش بود، خیلی قشنگ و با لذت تمام فکر می کرد و از هر امر روزمره ایی سوژه ای برای فلسفیدن می ساخت، دغدغه ی صلح و عدم خشونت داشت و فلسفه رو هم واجد اون شان و اعتباری می دونست که در این مسیر به کار بیاد، به طرز عجیبی هوشیار بود و انگار اصلا قصد نداشت هوشیاری خودش را با چیزی عوض کند، فلسفه رو نه در معنای دانش خشک و جدی بلکه به مثابه فعالیت ذهنی طراوت بخشی می دونست که ذهن و نگاه انسان رو تازه نگه می دارد….راستش اخر کتاب من از خودم می پرسیدم که ایا نویسنده ی کتاب فکر می کنه که یک انسانه؟!

۴- دنیای سوفی اگرچه در قالب یک رمان نوشته شده بود اما خب معلوم بود که قصد نویسنده اش رمان نوشتن نیست و در ضمن اگرچه کتاب به عنوان چکیده ایی از تاریخ فلسفه به مخاطب معرفی شده بود ولی نقطه قوتش این هم نبود. اونچه که این کتاب رو حداقل از نگاه من خاص می کند، ایده ی ساختاری کتاب و بعضی دیالوگهای نامعقول اون بود که نشان از نگاه متفاوت و شخصی نویسنده به فلسفه داشت. ایده ی محوری کتاب این بود که دختر نوجوانی از خلال یکسری پرسشهای و گفت و گوهای فلسفی به ناگهان متوجه میشه که دنیایی که درون اون هست واقعی نیست و دنیای خیالات و تصورات نویسنده ایه که می خواد کتابی فلسفی به دخترش هدیه بده و همین آگاهی و هوشیاری ناشی از اون، جاودانه اش می کند! .. دیالوگ های کتاب رو اما باید از توی کتاب خوند ولی چندتایی از جملاتی که به نظرم جالبتر می اومد رو درادامه می نویسم:

A: تنها چیزی که نیاز داریم تا فیلسوف خوبی شویم قوه ی شگفتی است…

B:فیلسوفان و کودکان وجه مشترک مهمی دارند. می شود گفت فیلسوف همچون کودک سراسر عمر حساس باقی می ماند.

C: شاید هم بهتر باشد کل جهان کائنات را به آن خرگوش سفید (شعبده بازی) تشبیه کنیم. ما که در اینجا به سر می بریم شپشک های ریزی در لابه لای موهای آن خرگوش به حساب می اییم . تنها فیلسوفان سعی دارند از این موها بالا بروند و مستقیم در چشم های شعبده باز بنگرند…

D: {سوفی}: تو اینقدر به جهان عادت کرده ایی که دیگر هیچ چیز برایت عجیب نیست. {مادر} : این چرندها چیست می گویی؟!

E: چه ناگوار است که انسان روز پیش از پانزده سالگی اش بفهمد که زندگی رویایی بیش نیست.

F: از دو حالت خارج نیست یا ما در جهانی شگفت آسا در میان یکی از صدها و صدها میلیارد کهکشان به سر می بریم یا آنکه تکانه ایی الکترو مغناطیسی از ذهن یک سرگردیم. حالا تو داری جوش نمراتت را می زنی، خجالت نمی کشی دختر!

G: وقتی پی بردی تصوری رویایی در ضمیر خواب آلود فرد دیگری هستی بهترین کار به عقیده ی من خاموشی است. اما من سخنانم را با توصیه ایی به پایان می برم. اینکه شما هم برای دوره ایی کوتاه تاریخ فلسفه بخوانید

M: کافی است سنگی از روی زمین برداری و به آن نگاه کنی. هستی اگر هم فقط مشتمل بر این سنگ کوچک بود باز قابل درک نبود!! ..

۵- انسانی که دچار پرسش های فلسفی میشه و تصمیم میگیره که برای اونها دنبال پاسخ قانع کننده ایی بگرده. احتمالا در ابتدا نمی دونه که داره چه ریسک بزرگی با زندگی اش می کنه! آخر هر پرسش فلسفی مثل بمبی می مونه که قسمتی از واقعیت رو در ذهن انسان تخریب می کنه و استمرار این پرسشگری انسان رو به وضعیتی ذهنی می رسونه که هیچ رنگی از واقعیت در اون وجود نداره و هیچ جای سخت و استواری برای ایستادن در اون پیدا نمیشه! شک و تردید متوالی باعث میشه که فرد نقاط اتصال و پیوند نگاهش رو با دیگران از دست بده و احساس کنه که در دنیایی کاملا متفاوت و ناشناخته ایی به سر می بره و ندونه که در چنین دنیایی چطور باید به زندگی اش سامان بده! نوعی احساس تنهایی عجیب و اضطراب مهیب در چنین شرایطی است که مدام انسان رو در برابر یک تصمیم حیاتی قرار می ده و اون اینکه آیا به این ریسک خطرناک و شک و تردید مداوم ادامه بده یا اینکه دوباره با دیگران همراه شه و در دنیای امن و واقعیت با دیگران ادغام بشه!؟ اینکه آیا همچنان سوال هایش رو جدی بگیره و وفادارانه بر سر اونها بایسته یا اینکن پاسخ های حاضر و آماده ی دیگران رو دربست بپذیره و خودش رو خلاص کنه!؟ البته احتمالا همه کسانی که دچار چنین وضعیتی می شن به خوبی می دونن که نباید به خودشون دروغ بگن و پرسشهاشون رو فراموش کنند اما خب مشکل اینجاست که تنهایی مواجه شدن با این سوال ها خیلی سخته!حقیقت این که اکثر افرادی که دچار چنین وضعیتی میشن تا فرسنگ ها اطراف خودشون کسی رو ندارند که وضعیت اونها رو بفهمه و انگیزه ایی برای ادامه ی راهشون باشه!… در چنین موقعیت احتمالا بزرگترین شانس فرد اینه که کتاب خوبی به پستش بخوره! کتابی که نویسنده اش بیش تر چنین وضعیت تشویش برانگیزی رو تجربه کرده باشه و تجربه ها و اندیشه هاش تسلی بخش انسان قرار بگیره و انگیزه واحدی برای ادامه دادن راه باشه…فکر می کنم در این مورد خاص کتاب “دنیای سوفی” یکی از بهترین نمونه هاست. یک دفاعیه ی تمام عیار از زیستن توامان با هوشیاری، فلسفیدن و فکر کردن که سرتاسر جمود فلسفی انسان را ارضاء می کند! این کتاب به هر تازه فیلسوفی انگیزه می ده که تناقض های دنیای خودش رو جدی بگیره و پرسش های خودش رو به عنوان سندهای رهایی بفهمه! اینکه از مواجه شدن با خلاء عجیبی که درون هستی و زندگی به چشم می خوره فرار نکنه و نترسه و از اینکه در این مواجهه چه بلایی سرش می آد!

“دنیای سوفی” برای یک دچار شده ی فلسفه کتابی سراسر امید بخشه. صدای شاداب و پرطنین یوستین گوردر در پایان کتاب و قسمت های انتهایی اون، نوید های بسیاری رو به انسان می ده که ته این ماجرای عجیب و غریب و بعد از اینهمه خرابی و ویرانی اتحمال نجاتی هم در کار هست!!..

۶- احساس شخصی ام اینه که نه فلسفه تنها بین من و دیگران شکاف ایجاد کرده (البته در یک روایت!) بلکه بین من و خودم هم فاصله انداخته! یعنی اون قسمت از وجودم که متعلق و مربوط به فلسفه است نوعی حس فاصله ی عجیب و غریب با دیگر قسمت های وجود داره و یک جورهایی میشه گفت من فلسفی ام مطمئنه که از یک جنس دیگه است! مثلا وقتی می خوام از فکر و خیال فلسفی بیرون بیام و وارد زندگی و بازیهای اون بشم حس می کنم که یکسری تغییرات بنیادی این وسط رخ می ده و من از یک دنیا وارد دنیایی کاملا متفاوت دیگر میشم! اگه بخوام دقیق تر حرف بزنم باید بگم که من فلسفه ام حس هوشیاری فردی رو داره که می دونه در حال خواب دیدنه و دنیای اطرافش واقعی نیست! اون حس می کنه روی لبه ی مرز این دنیا و دنیای ناشناخته ی دیگری قرار گرفته و هر لحظه ممکنه با بیدار شدن از این مرز عبور کند. مرزی که حد جغرافیایی نیست، بلکه انعکاس حد و حدودیه که بر فهم و احساس انسان عارض شده! شاید به همین دلیله که در موقع خوندن کتاب وقتی به جایی رسیدم که سوفی فهمید موجودی خیالی در ذهن نویسنده است، حس کردم رعد و برق به من زده! آخه این تصور خیلی وقته که با من هست و شنیدنش با این زیبایی از زبان دیگری خیلی برام غافلگیر کننده بود! می دونم که این تصور به نظر خیلی احمقانه می آد اما واقعا یکی از قابل دفاع ترین توضیحاتیه که میشه برای وجود داشتن خودمون پیدا کنیم! البته الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم که حداقل همیشه اینقدر مریض نبودم و چنین موهومات قوی در سرم نبود!

یادمه دوازده سال پیش که تازه چیزی از جنس فلسفه درونم متولد شده بود، من فلسفی ام طفل نوپا و مضطربی بود که خیلی احساس تنهایی می کرد و به شدت دنبال حقیقت و یقین بود. اما الان بیشتر شبیه غول متحیری شده که احساس رویین تنی داره و کارش هم تماشا کردن دنیاست! الان وقتی وارد زندگی روزمره می شم حس می کنم من فلسفی ام یک جایی در ارتفاع زیاد بالای سرم نشسته و لم داده و من و زندگی و بازیهام رو تماشا می کنه. اون معمولا توی مسائل و امورات مربوط به زندگی دخالت مستقیم نمی کنه ولی همین حضور صامت و نگاه عاقل اندر سفیه اش باعث میشه که نتونم هیچ وقت به طور کامل جدی باشم!!..

۷- وقتی درحال نوشتن این مطلب بودم، مدام عقل و عرف و ادب از درونم فریاد می کشیدند که “ننویس!! این پرت و پلاها رو ننویس!!” اما سر اخر نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و نوشتم! کم کم دارم به این نتیجه میرسم که زندان اثر خودش رو روی ذهنم گذاشته و اون اتفاقی که نمی بایست بیفته افتاده! البته این نوشته ها اگر به هیچ دردی نخوره حداقل این فایده رو داره که میشه به عنوان مدرک در کمیسیون پزشکی مطرح بشه و تبدیل به سندهای خلاصی ام از زندان بشه.

خرداد ۹۱

ضیاء نبوی

زندان کارون اهواز


 


سید مصطفی تاج زاده در آخرین اظهارنظر خود پیرامون مسایل روز کشور به پرونده فساد مالی محمد رضا باهنر نایب رییس مجلس، محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد و برادران لاریجانی پرداخته و از برخوردهای پلیس در مبارزه با بدحجابی و تعطیلی رستورانها نیز انتقاد کرده است.

آقای تاج زاده در بخشی از یادداشت خود که از داخل زندان منتشر کرده نوشته است: سربسته بگویم اگر آقای خاتمی اجازه رسیدگی قضائی متهمان پرونده کارناوال عاشورا در سال ۱۳۷۶ را می داد یا دست کم نتیجه تحقیقات وزارت اطلاعات را در این زمینه منتشر می کرد، اکنون بیش از پانزده سال از بازنشستگی سیاسی آقای باهنر می گذشت.

کارناوال عصر عاشورا کارناوالی بود که چند روز قبل از دوم خرداد و عصر روز عاشورا در تهران به راه افتاد و در ظاهر طرفداران محمد خاتمی را نشان می داد که در حال شادی هستند. اما بعد از آن مشخص شد که این برنامه به طور مشترک از سوی وزارت اطلاعات و سازمان صدا و سیما برگزار شده و هدف آن تحریک احساسات مذهبی شهروندان علیه خاتمی و لطمه زدن به موقعیت او در انتخابات بوده است. از سعید امامی، علی لاریجانی، علی کردان و محمد رضا باهنر به عنوان بخشی از هدایت کنندگان این برنامه یاد می شود.

با این حال آقای تاج زاده ضمن اشاره به نقش باهنر در این ماجرا، جزییات بیشتری را مورد اشاره قرار نداده است.

به گزارش نوروز، این زندانی سیاسی که وضعیت اسفناک کنونی کشور را حاصل یک دست شدن حکومت می داند با اشاره به اظهارات باهنر و لاریجانی علیه اصلاح طلبان، خواهان رسیدگی به نقش باهنر در پرونده اختلاس بیمه و همچنین روشن شدن ابعاد پرونده زمین خواری لاریجانی شده است.

عضو ارشد جبهه مشارکت همچنین اقدام نیروی انتظامی در تعطیلی ۸۷ رستوران از میان ۱۰۰ رستوران مورد بازدید را اقدامی بی سابقه خوانده که باید در گینس به عنوان یک رکورد جهانی ثبت شود!

متن کامل نوشته مصطفی تاجزاده بدین شرح است:

در زندان از خط و نشان کشیدن آقای باهنر علیه اصلاح طلبان مطلع شدم. آن هم در حالی که باوجود درآمد افسانه ای ششصد میلیارد دلاری کشور از فروش نفت درهفت سال گذشته، شاهد وضع اسفناک کنونی اقتصادی هستیم و نتیجه یک دست شدن حکومت، دو نرخه شدن قیمت مرغ و سه نرخه شدن دلار و رشد فساد در سه قوه بوده است. در این شرایط آقای باهنر به جای ارائه توضیح درباره رابطه خودش و آقای رحیمی در پرونده سوء استفاده بزرگ در بیمه برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات شرط تعیین می کند.

سربسته بگویم اگر آقای خاتمی اجازه رسیدگی قضائی متهمان پرونده کارناوال عاشورا در سال ۱۳۷۶ را می داد یا دست کم نتیجه تحقیقات وزارت اطلاعات را در این زمینه منتشر می کرد، اکنون بیش از پانزده سال از بازنشستگی سیاسی آقای باهنر می گذشت. در مورد اظهارات آقای علی لاریجانی علیه اصلاح طلبان نیز فعلاً صبر می کنم تا تکلیف پرونده جو- گندمی برادر بزرگترش مشخص شود. چون در مورد ایشان حرف های شنیدنی دارم که امیدوارم انتشار علنی آن ها را ضروری ندانم. ضمناً از پیشنهاد انقلابی رئیس نیروی انتظامی مبنی بر ممنوع التصویر کردن مرغ در تلویزیون، کاملاً حمایت می کنم زیرا افزون بر برانگیختن مردم فقیر به انجام اقدام های نابهنجار سیاسی، خروس ها را نیز تحریک می کند!

یادآور می شوم که مجموع مصاحبه ها و سخنرانی های رؤسای پلیس نزدیک به ۲۰۰ کشور عضو سازمان ملل متحد، کمتر از مصاحبه ها و سخنرانی های رئیس نیروی انتظامی جمهوری اسلامی در سال های اخیر بوده است!

پیشنهاد یکی دیگر از مقامات پلیس را نیز مبنی بر گرفتن عکس از بدحجاب ها توسط مردم و ارسال به نیروی انتظامی (و نه به قوه قضائیه البته فقط برای حفظ ظاهر) اقدامی کاملاً قانونی، اخلاقی، عاقلانه و در جهت جلب مشارکت مردمی ارزیابی می کنم که همبستگی و وحدت ملی را تقویت می کند! بستن و تعطیلی ۸۷ رستوران از ۱۰۰ رستوران مورد بازدید مأموران نیروی انتظامی در یک شب را هم اقدامی انقلابی و بی سابقه می دانم که باید در گینس به عنوان یک رکورد جهانی ثبت شود!


 


دو تن از دانشجویان دانشگاه اصفهان که دو ماه پیش توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند، روز گذشته با سپردن قرار وثیقه آزاد شدند.

به گزارش دانشجونیوز، عرفان محمدی و مجتبی کریمی پس از گذشت ۶٢ روز از بازداشت موقت، با وثیقه ی ٧٠ میلیون تومانی آزاد شدند.

روز یکشنبه ٣١ اردیبهشت ماه، نیروهای امنیتی وابسته به وزارت اطلاعات؛ عرفان محمدی، محمد مرادی و مجتبی کریمی، سه تن از دانشجویان دانشگاه اصفهان را به دلیل مطالب منتشر شده در نشریه “کبریت” بازداشت کرد.

مجتبی کریمی و محمد مرادی ساعت ٨ صبح روز یکشنبه ٣١ اردیبهشت ماه، در جلو چاپخانه ای در شهر اصفهان و عرفان محمدی نیز، ظهر همان روز در ساعت یک بعد از ظهر در محل خوابگاه دانشجویان بازداشت شدند و ماموران امنیتی لپ تاپ و وسایل وی را نیز به همراه خود بردند.

محمد مرادی، مدیر مسئول نشریه دانشجویی “توسکا” پس از چند روز بازداشت با قرار وثیقه ۵٠ میلیون تومانی آزاد شد، اما عرفان محمدی و مجتبی کریمی دو ماه را در بازداشت نیروهای امنیتی گذراندند.

عرفان محمدی دانشجوی رشته مدیریت ورودی سال ١٣٨٨، محمد مرادی دانشجوی رشته جامعه شناسی و مجتبی کریمی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی دانشگاه اصفهان است.


 


نایب رئیس فدراسیون فوتبال از توافق نهایی با مسئولان صداوسیما برای پخش زنده مسابقات لیگ برتر خبر داد و گفت: دوربین‌های تلویزیونی می‌توانند تا پایان دوازدهمین دوره لیگ برتر، بدون هیچ مشکلی مسابقات را پوشش دهد.

پیش از این گفته شده بود که با تصمیم هیات رییسه فدراسیون فوتبال، رقابت‌های هفته‌ی دوم لیگ برتر تنها در شرایطی برگزار می‌شود که هیچ دوربین تلویزیونی در ورزشگاه‌ها حضور نداشته باشد. این تصمیم در پی اختلاف مسوولان صداوسیما و فدراسیون فوتبال بر سر حق پخش مسابقات اتخاذ شده بود.

اما امروز، هادی آیت اللهی، نایب رئیس فدراسیون فوتبال در گفتگو با خبرگزاری مهر گفت: بعدازظهر امروز سه‌شنبه نشستی بین نمایندگان صداوسیما و فدراسیون فوتبال برگزار شد که در این نشست آقایان بهروان و نبی به نمایندگی از فدراسیون حضور داشتند.

وی افزود: در پایان این نشست توافقات خوبی بین طرفین در مورد حق پخش تلویزیونی دوازدهمین دوره رقابت‌های لیگ برتر حاصل شد که براساس این توافق صداوسیما می‌تواند تا پایان دوازدهمین دوره رقابت‌های لیگ برتر بدون هیچ مشکلی این رقابت‌ها را پوشش دهد.

وی در خصوص برگزاری رقابت‌های جام حذفی نیز تاکید کرد: به دلیل اینکه پرداختن به مسئله حق پخش تلویزیونی رقابت‌های لیگ برتر بخش عمده‌ای از زمان نشست روز دوشنبه اعضای هیات رئیسه فدراسیون فوتبال را به خود اختصاص داد، تصمیم گیری در مورد برگزار شدن و یا نشدن جام حذفی در این فصل به اعضای هیات رئیسه سازمان لیگ تفویض شد. آنها نیز به این جمع بندی رسیدند که رقابت‌های جام حذفی در این فصل برگزار شود.

آیت‌الهی در خصوص درخواست غرامت پانصد میلیون شرکت تبلیغاتی طرف قرارداد فدراسیون فوتبال از سازمان لیگ به دلیل پوشش نامناسب تصویری دیدار تیم‌های استقلال و آلومینیوم هرمزگان گفت: این نامه به دست رئیس فدراسیون فوتبال رسیده و باید ببینیم که ایشان در این خصوص چه تصمیمی خواهند گرفت.


 


شائول موفاز، رهبر حزب کادیما در اسرائیل، با متهم کردن بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این کشور، به تلاش برای نابودی حزب کادیما گفت که هدف او یارکشی بیشتر از میان نمایندگان مجلس اسرائیل برای آماده‌سازی زمینه جهت حمله نظامی به ایران است.

به گزارش رادیوفردا، موفاز که سیاستمدار ایرانی‌الاصل و ژنرال پیشین ارتش اسراییل است، امروز در مصاحبه با رادیوی ارتش مدعی شد که آن شمار از اعضای حزب کادیما که خواهان انشعاب و پیوستن به دولت هستند «برای حمایت از برنامه نظامی دولت علیه ایران» به این اقدام دست زده‌اند.

شائول موفاز روز دوشنبه نیز گفته بود که نمی‌تواند «بخشی از یک ماجراجویی عملیاتی باشد که آینده کشور و مردم آن [اسرائیل] را به خطر می‌اندازد».

موفاز که در دهه گذشته رئیس ستاد کل ارتش و نیز یک دوره وزیر دفاع بوده است، سه ماه پیش به رهبری حزب کادیما رسید و یک ماه پس از آن، با این استدلال که پیوستن او به دولت می‌تواند موجب تقویت امنیت کشور شود، به عضویت ائتلاف کابینه بنیامین نتانیاهو درآمد. اما ائتلاف نتانیاهو و موفاز تنها چند هفته پایدار بود و موفاز از دولت خارج شد.

به گفته بسیاری از ناظران اسرائیلی، خروج آقای موفاز از کابینه، دوباره وزنه حامیان حمله نظامی را در میان دولتمردان این کشور تقویت می‌کند، امری که موفاز خود سه‌شنبه مورد تأیید قرار داد.

در همین حال عاموس گیلعاد، رئیس بخش سیاسی – امنیتی وزارت دفاع اسرائیل، روز سه‌شنبه در مصاحبه با رادیوی سراسری این کشور در واکنش به اظهارات تازه آقای موفاز در زمینه تلاش نتانیاهو برای یارکشی از میان حزب کادیما تنها به گفتن این جملات بسنده کرد که «خطرات از جانب برنامه هسته‌ای ایران بیشتر شده و تلاش‌های جامعه جهانی طرح‌های اتمی ایران را کنترل نکرده است».

اسرائیل برنامه هسته‌ای ایران را نظر به سخنان برخی از رهبران ایران درمورد لزوم نابودی اسرائیل، خطری «حیاتی» برای موجودیت خود می‌داند.

نتانیاهو در روزهای اخیر تکرار کرده است که «تحریم‌ها علیه ایران کارساز نبوده است». وی در همین حال مذاکرات هسته‌ای میان ایران و شش قدرت جهانی را «دادن فرصت» به ایران توصیف کرده است.

دولت ایران با رد ماهیت نظامی برنامه هسته‌ای‌ خود بار‌ها تأکید کرده است که به حمله‌کنندگان به ایران، پاسخی ویرانگر خواهد داد.


 


شب گذشته، به دلیل قطع برق منطقه چهارراه ولی عصر تهران، نمایش‌های مجموعه تئا‌تر شهر به صحنه نرفتند.

آرش عباسی، مدیر روابط عمومی مجموعه تئا‌تر شهر با تایید این خبر به ایسنا گفت: «فقط یک نمایش محیطی تئاترشهر اجرا شد، اما دیگر نمایش‌ها به دلیل قطع برق نتوانستند به صحنه بروند.»

به گفته او، برق منطقه در ساعت‌های اولیه شب قطع شده و احتمالا گیشه تئا‌تر شهر بلیت‌های زیادی برای نمایش‌های شب گذشته نفروخته است.

در پی قطع برق مجموعه‌ تئا‌تر شهر، حسن باستانی کارگردان نمایش «آنتوان و مسافر کوچولو» با اظهار تاسف گفت: «مشکل تئا‌تر شهر فقط ژنراتور نیست بلکه حتی سرمایش و گرمایش سالن‌ها هم دچار مشکل است.»

این کارگردان تئا‌تر افزود: «از روز اول اجرایمان به تئا‌تر شهر اعلام کردم سرمایش تالار چهارسو دچار مشکل است، اما با اینکه سیزده اجرا پشت سر گذاشته‌ایم هنوز یک پنکه اضافه نکرده‌اند.»

وی اضافه کرد: «تماشاگر ما از گرما کلافه است. مسئولان می‌گویند در حال اقدام هستیم در حالی که باید پیش از شروع فصل گرما این پیش‌بینی‌ها را انجام می‌دادند تا امکانات به موقع به سالن‌ها برسد، اما با این تاخیر تا وضعیت سرمایش سالن درست شود وارد فصل سرما شده‌ایم.»

باستانی ادامه داد: «این مشکلات، مشکلات امروز تئا‌تر شهر نیست از دیرباز چنین وضعیتی وجود داشته است. چگونه است برای مجموعه‌ای به این قدمت، تازه ژنراتور خریده‌اند در صورتی که پیش از این هم دیده‌ایم برق تئا‌تر شهر قطع شده و این بی‌مسئولیتی‌ها باعث تاسف است.»

این کارگردان تئا‌تر با اشاره به قطع برق منطقه که باعث تعطیل شدن بخش زیادی از نمایش‌های تئا‌تر شهر شد یادآور شد: «برق مجموعه حدود ساعت هفت قطع شد. متاسفانه بلافاصله تماشاگران را از سالن‌ها بیرون کردند، جالب اینجاست که ما در حال گفت‌وگو با مدیریت تئا‌تر شهر بودیم و قرار گذاشته بودیم کمی صبر کنیم، اما در این فاصله مسئولان ورود و خروج تماشاگران، آن‌ها را به بیرون از سالن هدایت کرده بودند.»

باستانی با ابراز گله‌مندی از این برخورد با تماشاگران متذکر شد: «درست نیست تماشاگری که برنامه‌ریزی کرده در ماه رمضان و با وجود گرمای هوا به تئا‌تر احترام گذاشته و برای تماشای آن بلیت خریده با چنین برخوردی روبرو شود. ما انتظار داشتیم از تماشاگران عذرخواهی و دلجویی شود، اما متاسفانه نوعی برخورد شتابزده غیرفرهنگی اتفاق افتاد.»

مسعود موسوی کارگردان نمایش «به دهکده جهانی خوش آمدی، پینوکیو» هم در‌این‌باره گفت: «باید ژنراتور تئا‌تر شهر زود‌تر راه بیفتد تا اگر برق رفت ما با مشکلی مواجه نشویم و تئا‌تر ما همین اندک تماشاگرانی را که دارد از دست ندهد.»

این کارگردان تئا‌تر افزود: «از چند روز پیش از طریق مسئول روابط عمومی گروه تئا‌تر پژواک اجرای روز گذشته برای خبرنگاران و عکاسان در نظر گرفته شده بود و علاوه بر دوستان مطبوعاتی تماشاگران دیگر هم پشت در سالن بودند که متاسفانه به دلیل قطع برق منطقه اجرای شب گذشته ما تعطیل شد.»

موسوی اظهار تاسف کرد: «گروه ما باید بار دیگر برنامه‌ریزی کند تا بتواند اجرایی را به دوستان مطبوعاتی اختصاص بدهد. از سوی دیگر تماشاگرانی که شب گذشته برای اجرای نمایش آمده بودند در هر تاریخ دیگری که برایشان ممکن باشد می‌توانند نمایش را تماشا کنند.»


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته