پشت خط با همان ادب و فروتنی همیشگی گفت: “من امشب عازم پاریس هستم. میخواستم از شما خواهش کنم اگر امکان دارد عصر به منزل ما بیایید و ریکوردرم را درست کنید. چون در سفر لازمش دارم. فکر میکنم تنظیماتش به هم ریخته باشد.”
این ریکوردر که دو سال پیش جایگزین ضبط صوت قدیمی استاد شد، همیشه همراهش بود. هرجا که میرفت، سخنرانیها را ضبط میکرد و شبها اگر بیخوابی به سراغش میآمد، روشنش میکرد و خاطرات گذشته را باز میگفت: “اینها فقط داستان زندگی من نیست، صد سال تاریخ مملکت است که باید برای نسل آینده باقی بماند.” راست هم میگفت. در این زمانه، چه کسی جز محمد حسن گنجی میتوانست داستان یک قرن تکاپوی علمی ایرانیان، از واپسین سالهای حکومت قاجاریان تا به امروز را بازگوید؟ آن هم نه از روی شنیدهها و خواندهها که بر پایه دیدهها!
به عکس و عکاسی هم بسیار علاقهمند بود. تعداد آلبومهایش به قطع و یقین از دهها جلد فراتر میرود. گرچه موضوع اغلب عکسها خود اوست اما در آن میان، هزاران قطعه عکس از اماکن و مراسم و چهرههای سیاسی و علمی و ادبی از دهه ۱۲۹۰ خورشیدی تا ماههای اخیر به چشم میخورد. آلبومهایی به راستی شگفت آور که در یک صفحهشان عکس یادگاری شاگردان و معلمان مدرسه شوکتیه بیرجند در سال ۱۳۰۲ دیده میشود و در صفحه دیگر تصویری از اردوی دانشجویان دانشگاه منچستر در سالهای پیش از جنگ جهانی اول. یا مثلا در یک آلبوم میتوان عکسهای بازدید محمدرضا پهلوی از سازمان هواشناسی و مراسم عروسی فلان ادیب و شاعر را توأمان تماشا کرد.
وصیت کرده که همه اینها را پس از مرگش در اختیار تاریخ پژوهان بگذارند. در بنیادی که از محل داراییهای او به نام خود او برپا خواهد شد.
بگذریم…. وقتی رسیدم، دو ساعت به غروب مانده بود. مثل اغلب اوقات تنها بود. همسرش چند سال پیش از دنیا رفت. فرزندی هم که نداشت. به یکباره تنها شد. خانه بزرگ خیابان حقوقی را به شهرداری داد تا تبدیل به خانه جغرافیای ایران شود و خود، به یک آپارتمان نُقلی در غرب تهران نقل مکان کرد. کتابهایی را که ته مانده کتابخانه بزرگ و نفیس سالیان پیش بود، به مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی هدیه کرد و چند تایی از دم دستیها را برای مطالعات شخصی نگه داشت. البته همینها را هم وصیت کرد که بعدِ مرگ به کتابخانه دایرةالمعارف بدهند.
پس از سلام و احوالپرسی، یکراست به آشپزخانه رفت که چای بیاورد. رسمش بود که هر میهمان و مصاحبی را عزیز بدارد، فرقی هم نمیکرد که برادرش باشد یا همشهریاش یا دوستش یا مثل من، شاگرد شاگردش!
تا بیاید، نگاهی به در و دیوار انداختم. میان آن همه عکس و تقدیرنامه آویخته بر دیوار، تابلو فرش نفیسی از پرتره استاد خودنمایی میکرد.
- استاد! این تابلو فرشتان خیلی زیباست. تازه است؟
- بله، به مناسبت صدمین سال تولدم هدیه گرفتهام. آخر میدانی، خرداد امسال صد سالم تمام شد. امروز چندم ماه است؟
- پنجم تیر
- یعنی میشود پانزده روز پیش. ۲۱ خرداد تولدم بود.
- انشاالله سایه تان همیشه بر سر ما مستدام باشد.
- همیشه یعنی تا کی؟ بالأخره مرگ برای ما هم هست.
از آشپزخانه بیرون آمد. صدای به هم خوردن فنجانها لرزش شدید دستانش را خبر میداد. برخاستم و سینی را از دستش گرفتم. کمی شرمگینانه گفت:
- این چند وقت اخیر خیلی ضعف پیدا کردهام. دست و پایم جان ندارد. دکتر میگوید از خستگی است.
- راست گفته، شما خیلی کار میکنید. از نوروز تا الان این چهارمین سفری است که میروید. اینجا هم که هستید، هر روز جلسه دارید.
- اگر کار نکنم، چه کنم؟
اگر کار نکند، چه کند؟ جواب را دو سال پیش در همین اتاق گفته بود: “سال ۱۳۱۷ وارد خدمت دولت شدم. در این هفتاد و دو سال پستها و کارهای اجرایی زیاد داشته ام. زیردستان من به آلاف و الوف رسیدند اما یک شاهی زیر دست من جا به جا نشده. کتابخانه ای داشتم که مهمترین ثروت من بود. اول انقلاب کتابخانه ام را فروختم، برای این که با پول آن زندگی بکنم. الان هم حقوق دولتی ندارم که شایسته مقام من باشد؛ و در این سن باز هم کار میکنم. فکر میکنم اگر این کارها را نکنم، از خودم بدم میآید که تنها در خانه بنشینم. البته در خانه هم که مینشینم، باز هم میخوانم.”
نگاهش به اوراق وکتابهای روی میز خیره مانده بود. حرف را برگرداندم:
- راستی استاد، به چه مناسبت تشریف میبرید پاریس؟
- چه فرمودید؟ … آهان! یونسکو یک برنامه نکوداشتی برای ملاعبدالعلی بیرجندی، منجم دوره صفویه ترتیب داده و از من هم به عنوان سخنران دعوت شده. خیلی برنامه خوبی است. باعث میشود یک بار دیگر نام بیرجند در مجامع علمی جهان مطرح شود.
اگرچه از هشتاد سال پیش ساکن تهران شده بود اما بیرجند لحظهای از یادش نمیرفت. افزون بر این که سالی چند بار به زادگاهش میرفت، در تهران هم حضور در حلقه بیرجندیهای مقیم مرکز را از دست نمیداد. گویی همه بیرجندیها را – هرجای دنیا که بودند - فرزند خود میشمرد و پدرانه دلواپسشان بود. دو سال پیش که نخستین مجلد از کتاب خاطراتش منتشر شد، نام “مردی از بیرجند” را بر آن نهاد تا همه بدانند که این سرو تنومند بوستان فرهنگ، ریشه در کدام آب و خاک دارد.
بیرجندیها هم قدر گنجی را خوب میشناختند. نوروز امسال که برای نخستین بار به آنجا سفر کردم، دیدم که چگونه میدانها و پارکها و مدرسهها به نامش کردهاند و در موزههای شهر نام و یادش را بزرگ داشتهاند.
- استاد! امسال که به بیرجند رفتم، به صرافت افتادم که یک گزارش از شهرتان تدارک ببینم. میخواستم از حضورتان خواهش کنم که در این گزارش، راوی تاریخ بیرجند شما باشید.
میدانستم که وقتی نام شهرش بیاید، جواب ردّ نخواهد داد. با این حال گفت که باشد برای بعد از سفر. شرط ادب، قبول خواست استاد بود. اما سماجت کردم. نه این که حسّم گفته باشد این آخرین دیدار ماست؛ نه! فکر کردم کجا دیگر میتوان گنجی را تنها و فارغ البال پیدا کرد تا بنشیند و سر فرصت از زادگاهش سخن بگوید؟
در واقع اصرار زیادی لازم نبود. همین که گفتم ممکن است مشغلات شما مجال دیگری برایمان فراهم نکند، سری به علامت تأیید تکان داد و گفت: ضبطت را روشن کن. مختصری از تاریخ بیرجند بعد از دوران نادرشاه گفت و بعد به تأسیس مدرسه شوکتیه در اواخر دوره قاجار رسید. مدرسهای که نقطه عزیمت او به بالاترین مدارج علمی جهان بود. و شاید چیزی فراتر از یک مدرسه. چیزی که آن را از زبان مدیر مدرسه در زمان رضا شاه بر زبان آورد:
“رضا شاه در بیرجند پرسیده بود: اینجا که زراعتی ندارد، بارانی ندارد، پس محصولش چیست؟ رییس مدرسه گفته بود: قربان! محصول ما آدم است.”
گنجی یکی از همان محصولات بود که روز ۲۹ تیرماه در صد سالگی درگذشت. شرنگ افسوسی که فقدان او در جان بستگان و دوستان و آشنایان و شاگردانش میریزد، بسی فراتر از علقههای انسانی و دلبستگیهای عاطفی است؛ افسوسی برآمده از این پندار که نسل گنجیها تکرار ناپذیر بود و گمان نمیرود که از پسِ این مردنها، زایشی در راه باشد.
آیا در ایران امروز، باز هم مدارسی مانند شوکتیه یافت میشوند که کودک روستایی زادهای از توابع بیرجند را تا راهیابی به معتبرترین دانشگاه های آمریکا و اروپا همراهی کنند؟ آیا استعداد و پشتکار شگرف گنجی و هم نسلانش را میتوان در نسل حاضر سراغ گرفت؟ آیا حس میهن پرستی در نسل امروز بدان پایه هست که آنان را از پسِ همه سختیها و ناملایمات، همچون نسل گنجی، شیفته و پابند این آب و خاک سازد؟ و بسیار پرسشهای دیگر از این دست….
و گفتگویی با محمدحسن گنجی که یک سال قبل منتشر شد:
۵۶ سال پیش از دانشگاه کلارک آمریکا دکترا گرفت و ۳۳ سال پیش، سی وهفت سال تدریس در دانشگاه تهران را به پایان برد، اما هرگز نه فارغالتحصیل شد و نه بازنشسته. تکاپوی علمی او همچنان ادامه دارد: “در این سن هنوز هم کار میکنم. فکر میکنم اگر این کارها را نکنم و در خانه بنشینم، از خودم بدم میآید! البته در خانه هم که مینشینم، باز هم میخوانم.”
و ثمرۀ این خواندن و باز هم خواندن، نگارش بیش از صد مقاله در علم جغرافیا و انبوه کتابهای درسی و غیر درسی است که شاید خودش هم حساب تعدادشان را از دست داده باشد. نه فقط حساب مقالهها و کتابها، بلکه حساب شاگردانی را که در سراسر جهان پراکندهاند و هرکدام در جماعت اهل علم، سری میان سرها دارند. فقط در یک قلم، نام محمد ابراهیم باستانی پاریزی در فهرست بلند بالای شاگردان گنجی نشان میدهد که چه کسانی از آبشخور دانش او سیراب شدهاند.
به اینها بیفزاییم کلکسیون افتخاراتی را که گنجی برای ملت و کشورش به ارمغان آوردهاست: عضو مادامالعمر انجمن جغرافیایی انگلستان، عضو هیئت تحریریۀ دایرةالمعارف بریتانیکا، رئیس منطقۀ آسیا و اقیانوسیۀ سازمان جهانی هواشناسی، یکی از پانزده جغرافیدان برجستۀ جهان به انتخاب بیست و نهمین کنگرۀ بینالمللی جغرافیایی در سال ۲۰۰۰، مرد سال هواشناسی جهان در سال ۲۰۰۱ و غیره. شمارش اینها هم آسان نیست.
و بگذریم از خدماتی که او به عنوان بنیانگذار سازمان هواشناسی ایران، معاون دانشگاه تهران، بنیانگذار و رئیس دانشگاه بیرجند، مشاور وزیر دفاع در زمان جنگ با عراق، مشاور عالی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و عضویت و مشاورت در انبوه نهادهای علمی و دانشگاهی به منصۀ ظهور رساندهاست.
چیزهایی هم هست که هرگز به زبان نمیآورد، گویی اصلأ اتفاق نیفتادهاند. مثلأ این که چون صاحب فرزند نبود، پیوسته کودکانی را تحت سرپرستی خویش میگرفت و تا مدارج بالای دانشگاهی یا رسیدن به خانۀ بخت، پشتیبانشان بود. حالا اگر عکس یکی از آنها را لابلای آلبومش ببینی و بپرسی: “دکتر، این دخترخانم یا این پسر جوان کیست؟”، پاسخ میشنوی که از اقوام است یا از نزدیکان همسرم بود!
آن کودک کشاورز زاده که صد سال پیش در یکی از روستاهای منطقۀ قائنات به دنیا آمد، گرچه استعدادی شگرف و پشتکاری شگفت داشت، اما برای آن که بذر مستعد وجودش به چنین درخت تناوری بدل شود، زمینه و زمانه را مساعد یافت.
فکرش را بکنید، اگر محمد ابراهیم شوکتالملک، امیر بیرجند و قائنات، مدرسۀ شوکتیه را با آن سبک و سیاق پیشرو بنا نمینهاد؛ اگر وقتی تودۀ سنتزدۀ بیخبر از دنیا آن را مخلّ دیانت خویش تلقی کردند، دو مجتهد بزرگ از در تأیید مدرسه درنمیآمدند، اگر پول موقوفات خاندان علم نبود که گنجی به تهران بیاید و در دارالمعلمین عالی درس بخواند و هزار اگر و مگر دیگر، گنجی میشد یکی از همان بچههایی که آنجا ماندند و چیزی نشدند و اگر شدند گنجی نشدند!
آمد به تهران تا حقوق بخواند که در بیرجند صحبت از تأسیس ثبت احوال و اسناد و شعبۀ عدلیه بود و لاجرم لازم میآمد کسانی از میان اهالی، رشتۀ کار را به دست گیرند. و چه کسی بهتر از محمد حسن که طی شش سال تحصیل در مدرسۀ شوکتیه، به رسم آن زمان، چهار مدال طلا و دو مدال نقره گرفته بود، یعنی چهار بار شاگرد اول و دو بار شاگرد دوم شده بود.
اما در دارالمعلمین عالی تهران، تقریبأ همۀ معلمان حقوق اهل فرانسه بودند و محمد حسن در مدرسۀ شوکتیه انگلیسی خوانده بود. پس به شعبۀ ادبی مدرسه رفت تا تاریخ و جغرافیا بخواند. آنجا درخشندهترین ستارگان سپهر فرهنگ ایرانزمین در دوران پس از مشروطیت، پای تخته به انتظار ایستاده بودند تا از گنجی و دهها مثل گنجی، گنجینههای دانش بسازند: علامه عباس اقبال آشتیانی، کلنل علینقی وزیری، بدیعالزمان فروزانفر، سید کاظم عصار، ماژور مسعودخان کیهان، دکتر صادق رضازاده شفق، عیسیخان صدیق، وحیدالملک شیبانی، اسدالله بیژن…
وقتی به تهران آمد، شهر را در جوشوخروش یافت. دبستانها و دبیرستانها و مدارس عالی یکی پس از دیگری سر برمیآوردند و شاگردان ممتاز گروه گروه به اروپا اعزام میشدند.
او هم در سال ۱۳۱۲ با یکی از همین گروهها به انگلستان رفت و البته شانس آورد، زیرا از سال بعد اعزام محصل به خارج ممنوع شد. رضاشاه که تا چند سال پیش شخصأ محصلان را بدرقه میکرد، نظرش برگشت و به وزیر فرهنگ گفت: “نیم نفر هم به خارج نفرستید! باید وسایل تحصیلات جوانان ایرانی در خود ایران فراهم شود.”
بدین ترتیب، اسباب تأسیس دانشگاه تهران فراهم آمد؛ دانشگاهی که گنجی پنج سال بعد بر کرسی استادیاش نشست و در آنجا تا مقام ریاست دانشکدۀ ادبیات و معاونت دانشگاه پیش رفت.
این که او تاریخ و جغرافیا را (که آن روزها توأمان تدریس میشدند) انتخاب کرد و بعدها در انگلستان و آمریکا اختصاصأ جغرافیا خواند، فقط به ناآشنایی با زبان فرانسه مربوط نمیشد. محیط و سوانح زندگیاش نیز در این راه بیتأثیر نبود.
دست کم دو رویداد مهم، علاقۀ وافر او به جغرافیا و هواشناسی را برانگیخت. یکی خشکسالی خانمانبرانداز قائنات به روزگار کودکی که قناتها را خشکاند و کشاورزان و دامداران را به خاک سیاه نشاند و دیگری بارندگی شدید و سیلاب مهیبی که چند سال بعد رخ داد و قائنات را زیر و رو کرد.
زادگاه او آن قدر خشک بود که به وقت تحصیل در انگلستان، عادتأ شیرها و فوارهها را میبست و در آن جزیره پرآب، نگران هدر رفتن آب بود. آیا ملاحظۀ این تفاوت شگرف بین قائنات و منچستر نمیتوانست بیشمار پرسشهایی را در ذهنش خطور دهد و او را بیش از پیش به وادی جغرافیا سوق دهد؟
گاه این تفاوتها ماجراهای طنزگونهای را رقم میزد که هنوز وقتی آنها را به یاد میآورد، غرق در خنده میشود: “وقتی استاد دانشگاه تهران بودم، خانهای را برای خودم در مازندران خریدم. یک بار که مادرم به تهران آمد، گفتم بیا برویم شمال. سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. وقتی از تونل کندوان رد شدیم، سر و کلۀ جنگلهای مازندران پپدا شد. مادرم که تا آن روز نه این همه درخت را دیده و نه شنیده بود، با تعجب پرسید: این درختها را بالای کوه چه کسی آب میدهد؟!”
زندگی استاد محمدحسن گنجی از این داستانهای ریز و درشت و تلخ و شیرین بسیار دارد و اخیرأ نخستین جلد از کتاب خاطرات او که به دوران کودکی و تحصیلاتش اختصاص دارد، با نام “مرد جهانی از بیرجند” منتشر شدهاست.
این را هم ناگفته نگذاریم که گنجی، اگرچه گنج دانش است، اما بنا بر پژوهش دکتر باستانی پاریزی، نام خانوادگیاش از انتساب به گنجعلیخان، حاکم آبادگر کرمان در دوران شاه عباس اول صفوی گرفته شدهاست.
منبع: جدیدآنلاین
همزمان با ادامه تنش در آبهای خلیج فارس و تداوم بی ثباتی در بازارهای جهانی نفت، علی فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه اخطار کرد : “در صورتی که امنیت ایران مورد تهدید قرار گیرد، اجازه عبور حتی یک قطره نفت از تنگه هرمز را نخواهیم داد”. اجرای سیاست محروم ساختن تدریجی ایران از صادرات نفت که در صورت دوام به خفقان اقتصادی کشور منتهی خواهد شد، جدی ترین خطری است که طی 20 سال گذشته امنیت جمهوری اسلامی را مورد تهدید قرار داده است.
مسدود ساختن آبراه هرمز، علاوه بر ضرورت فراهم آمدن شرایط لازم برای توجیه چنین عملیاتی از سوی ایران ، نیازمند در اختیار داشتن ظرفیت نظامی کافی و همچنین دفاع در برابر اقدامات متقابل کشورهایی است که در نتیجه مسدود ساختن آبراه هرمز امنیت ملی و سلامت اقتصادی آنها در مخاطره قرار میگیرد.
تلاش احتمالی برای مسدود ساختن تنگه هرمز بی تردید ورود به مرحله نهایی جنگ گرم مابین ایران و نیروی های نظامی مخالف ایران در منطقه خواهد بود.
از این جهت بررسی ظرفیتهای نظامی ایران برای مسدود ساختن تنگه هرمز، قدرت دریایی بازدارنده آمریکا در آبهای خلیج فارس برای مقابله با آن و همچنین حد اکثر و حد اقل زمان لازم برای بازگشایی آبراه هرمز، در صورت مسدود شدن، از جمله مباحثی است که ذهن ناظران را به تحولات مرتبط با بحران خفته در آبهای خلیج فارس معطوف داشته است.
گزینه ها و امکانات
در ابتدای سال جاری مسیحی، جمهوری اسلامی با برگزاری مانور نظامی “ولایت 90″ توسط یکانهای دریایی ارتش و سپاه، علاوه بر تمرین پارهای از عملیات احتمالی برای مسدود ساختن تنگه هرمز، قابلیتهای خود را نیز در این زمینه به نمایش گذاشت.
با وجود در اختیار داشتن امکانات متنوع بمنظور اخلال در عبور و مرور کشتی ها از تنگه هرمز، قابلیت نظامی ایران برای مسدود ساختن کامل این آبراه و مسدود نگاه داشتن آن بمدت زیاد، در گذشته از سوی منابع نظامی آمریکا مورد تردید قرار گرفته است.
با در نظر گرفتن اندازه کوچک ناوگان روی آب ایران که مرکب از شش ناو جنگی (کوروِت) قدیمی است، امکان رویارویی دریایی ایران با ناوگان دریایی آمریکا و استفاده از این ظرفیت برای مختل ساختن تردد کشتیها در آبراه هرمز عملا منتفی است.
از این جهت بجای محاصره تنگه هرمز و هجوم تمام عیار دریایی علیه ناو های جنگی حاضر در منطقه و ممانعت از عبور و مرور کشتیها، ایران از راه کمین کردن در اطراف آبراه، تلاش خواهد کرد کشتیهای غیرنظامی مراقبت نشده را بصورت انفرادی هدف قرار دهد.
در اجرای این تاکتیک نظامی، مین های دریایی، اژدرها، موشکهای برد کوتاه سطح به سطح ضد کشتی به عنوان سلاحهای کلیدی ایران مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
بمنظور پرهیز از رویارویی مستقیم با نیروی دریایی آمریکا در آبهای خلیج فارس، بسیار محتمل است که جمهوری اسلامی ظرفیت زیر دریایی ها، قایق های تند رو و همچنین سکوهای متحرک پرتاب موشک، مستقر در جزایر و سواحل خلیج فارس را، برای مین گذاری آبهای نزدیک به تنگه هرمز و حمله علیه کشتیها مورد استفاده قرار دهد.
هجوم محدود از هوا
طی رزمایش “ولایت 90″ علاوه بر استفاده از قابلیتهای یاد شده، پرتاب موشک از آسمان و استفاده از ظرفیت محدود نیروی هوایی ایران در هجوم به کشتیها به نمایش گذاشته شد.
نقطه ضعف بزرگ ایران در استفاده از هواپیماهای نظامی در حمله احتمالی علیه کشتیها، ظرفیت فوق پیشرفته دفاع ضد هوایی آمریکا (و کشور های عرب) در منطقه خلیج فارس است.
بمنظور تدارک حمله علیه کشتی ها، ایران اخیراً تلاشهایی را برای مجهز ساختن هواپیماهای فانتوم اف-4، و هواپیماهای روسی سوخو 24 فنسر، به موشکهای ضد کشتی صورت داده و از “تولید انبوه” موشکهای مشابه با “اگسوست” فرانسوی که پیشتر در خلیج فارس توسط عراق و در جنگ فالکلند توسط آرژانتین مورد استفاده موثر قرار گرفته، خبر داده است.
اتخاذ احتمالی این شیوه نظامی، یادآور “جنگ تانکر ها” در خلیج فارس طی ماههای پایانی نبرد هشت ساله ایران و عراق است. بر اساس آمار مرکز مطالعات استراتژیک لندن، در طول جنگ ایران و عراق 259 تانکر در فاصله سالهای 1984 تا 1988 مورد تهدید قرار گرفتند ولی تنگه هرمز همچنان باز ماند.
تهدید موشکی
مسیر ورودی نفتکشها و کشتی های تجاری بزرگ به تنگه هرمز در آبهای ساحلی ایران قرار دارد. مسیر خروجی نفتکشها از تنگه هرمز، موازی با مسیر ورودی و در نقاطی به سواحل جنوبی خلیج فارس نزدیکتر است.
دو جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک در میان این دو مسیر قرار دارند. جزیره بزرگ قشم در شمال و جزیره ابوموسی با فاصله چند کیلومتر در جنوب این دو خط موازی عبور و مرور کشتیها قرار گرفته اند. جزایر دیگر ایران نیز با موقعیتی مناسب کشتیهای عبوری را در تیررس خود دارند.
از این جهت حملات موشکی علیه کشتیها جدیترین خطری است که از جانب ایران متوجه کشتیرانی در آبهای خلیج فارس و ناوگان و آمریکا در منطقه است و آمریکا این خطر را کاملا جدی تلقی میکند.
طی بیست سال گذشته ایران قابلیتهای موشکی خود را با انگیزه افزایش ظرفیت دفاع ساحلی و همچنین ایجاد یک نیروی بازدارنده بهبود بخشیده است.
ظرفیت موشکهای ضد کشتی ایران کاملا متکی به تولیدات و فنآوریهای چینی است. عرضه موشکهای ساخت چین به ایران از نیمه جنگ ایران و عراق با فروش موشکهای موسوم به کرم ابریشم آغاز شد. در دهه 1990 ایران موشکهای چینی سی-801، (و سی-802 با برد بیشتر) را از چین دریافت کرد. این موشکها در ایران “نور” نامگذاری شدهاند.
جمهوری اسلامی حداقل سه نوع موشک برد کوتاه دیگر نیز برای استفاده علیه کشتیهای عبوری و همچنین دفاع از خطوط ساحلی از چین دریافت کرده است. این موشکها را در ایران (خانوادۀ) “کوثر” مینامند. کوثر-1 و کوثر-3 نمونه های موشک سی-701، و موشکهای “نصر”، معادل سی-704 چینی است.
علیرغم ادعای ایران برای تولید مستقل این موشکها، ممکن است تولید آنها همچنان به واردات قطعات ساخت چین نیازمند باشد. ایران در مانور ولایت 90 از آزمایش موشکهای ضد کشتی موسوم به “قدر” خبر داد. بنا بر گزارشهای منابع چینی، برد موشکهای در اختیار ایران از 25 تا 300 کیلومتر (نوع “رعد” که در موتور آن سیستم “توربوجت” مورد استفاده قرار گرفته) ارزیابی میشود.
با در نظر گرفتن عرض خلیج فارس، تمامی خطوط ساحلی جنوب خلیج فارس در تیررس بالقوۀ موشکهای سطح به سطح ایران قرار دارند. ایران علاوه بر تلاش برای بهبود دقت هدفگیری، در مورد افزایش قدرت تخریب کلاهکهای انفجاری موشکهای سطح به سطح خود نیز به موفقیتهایی دست یافته است.
قایق های تند رو
بمنظور استفاده از موشکهای سطح به سطح، سپاه پاسداران 25 فروند قایق تندرو با سرعت 50 گره دریایی در اختیار گرفته است. قایقهای کلاس پیکان قادراند دو موشک کوثر (و یا نصر) را حمل کرده و در فاصله چند دقیقه خود را به هدفهای عبوری در آبهای خلیج فارس برسانند.
نیروی دریایی سپاه در خلیج فارس همچنین به 10 دستگاه قایق بزرگتر از نوع “تندر” نیز مجهز شده است. این قایقها با وجود بدنه نسبتاً بزرگ از سرعت بالایی برخوردارند. نیروی دریایی ارتش نیز دارای 13 قایق کلاس “کمان” است که هریک قادراند 2 تا 4 موشک نور را حمل کنند.
بدنه بزرگتر قایقهای “تندر”، و کمان، هدف گیری آنها را آسان تر میسازد، با این وجود مجموعه این وسایل تندرو و تجهیز آنها به موشکهای نور و نصر، ظرفیت تهاجمی قابل ملاحظهای است که میتواند کشتیهای عبوری را با خطر روبرو سازد. نیروی دریایی آمریکا طی هفته جاری یک فروند قایق خصوصی در ابعاد قایقهای کلاس “تندر” را طی یک اقدام بازدارنده در آبهای خلیج فارس هدف قرار داد.
زیردریایی
به دلیل اعمال تحریمها و همچنین محدودیتهای مالی، ظرفیت نیروی دریایی روی آب ایران نسبت به شرایط پیش از جنگ هشت ساله بهبود چشمگیری نداشته، اما جمهوری اسلامی با در اختیار گرفتن سه زیردریایی “کیلوکلاس” ساخت روسیه و همچنین تولید 15 دستگاه زیردریایی کوچک در داخل، قابلیت حمله علیه کشتیهای عبوری در آبهای خلیج فارس را بهبود بخشیده است.
نقطه ضعف زیردریایی های کوچک و قایقهای تندرو ایران، حوزه محدود عملیات آنها است.
زیردریاییهای کوچک ایران بمنظور پرهیز از شناسایی شدن و همچنین ظرفیت محدود زیر آب ماندن، عموما در آبهای نزدیک به بندرعباس مستقر شده اند. قابلیت عملیاتی این زیردریاییها در آبهای کمعمق بیشتر و ظرفیت عملیاتی آنها در آبهای عمیق بمراتب کمتر است.
سابقه جنگ
در طول جنگ تانکرها در خلیج فارس تنها آسیب وارده به نیروی دریایی آمریکا توسط ایران، در آوریل 1988 و اندکی پیش از اعلام آتش بس مابین ایران و عراق متوجه ناو “یو اس اس ساموئل رابرتس” شد که مورد اصابت یک مین دریایی قرار گرفت.
متعاقب این رویداد، عملیات نظامی موسوم به “آخوندک” از سوی آمریکا علیه ایران بموقع اجرا گذاشته شد و طی آن کشتیهای جنگی و همچنین سکوهای نفت دریایی ایران هدف قرار گرفتند.
در طول جنگ تانکرها، نیروی دریایی آمریکا کشتی های تجاری بزرگ و نفتکشها را تا عبور آنها از تنگه هرمز همراهی میکرد. در فاصله ژوئیه سال 1987 تا دسامبر سال 1988 که جنگ متوقف شد، آمریکا 252 کشتی تجاری را همراهی کرد و در این فاصله تنها یک کشتی غیرنظامی اسکورت شده (بریجتون) که پرچم آن از کویتی به آمریکایی تغییر کرده بود مورد اصابت مین قرار گرفت.
نیروی دریایی بریتانیا نیز روزانه تا 14 نفتکش بزرگ را در آبهای خلیج فارس همراهی میکرد. تعداد کشتیهای اسکورت شده توسط بریتانیا در زمان مشابه 1026 دستگاه بود.
بازخوانی درسهای جنگ تانکرها بخصوص طی یک سال منتهی به جنگ ایران و عراق، ظرفیتهای کاملا بهبودیافته موشکی جمهوری اسلامی طی ده سال گذشته ، و استفاده از تاکتیکهای هجوم ملخی از سوی قایقهای تندرو، استفاده از خطوط ساحلی طولانی و جزایر پراکنده ایران در خلیج فارس و استفاده از زیردریاییهای کوچک، و حمله همزمان موشکی از راه آسمان، حاکی از تواناییهای ایران برای به مخاطره انداختن کشتیرانی در تنگه هرمز است. تردیدهای موجود، پیرامون گستردگی و عمق مخاطره و همچنین قابلیت مسدود نگاه داشتن تنگه در دراز مدت است.
آمریکا و همپیمانانش طی هفتههای اخیر ظرفیتهای نظامی خود را بمنظور مقابله با تهدیدهای ایران برای بستن هرمز، و اقدام به بازگشایی آن در صورت مسدود شدن افزایش داده اند.
آیا رهبر جمهوری اسلامی برای پرهیز از منازعهی بسیار پرهزینه، و اجتناب از خسارتهای عظیم مادی و انسانی مترتب بر وقوع جنگ، تا دیر نشده، تدبیری خواهد اندیشید؟
بحران در مناسبات تهران و غرب ادامه دارد؛ ناوها و کشتیهای جنگی و مینروب بیشتری راهی خلیج فارس و تنگه هرمز شدهاند؛ دمشق اسد، از مهمترین شرکا و همراهان استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه روزهای ویژهای را سپری میکند و به نظر میرسد سیر صعودی تا سقوط را میپیماید؛ سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه معتقد است که «تلاش برای سرنگونی نظام اسد و تغییر نظام در آن جزئی از یک بازی ژئوسیاسی بزرگتر در منطقه است که در نهایت ایران را هدف قرار میدهد»؛ و همزمان منازعهجویان داخلی بر طبلی میکوبند که جنگطلبان خارجی (از نئوکانها تا اپوزیسیون بیتعهد به تمامیت ارضی و منافع ملی) بدان رغبت نشان میدهند. این همه درحالی است که بحران اقتصادی در ایران ابعاد غریب و کمسابقهای را تجربه میکند، و مشارکت سیاسی و امکان تحرک سیاسی جریانهای فکری ـ سیاسی منتقد وضع موجود در ایران، ذیل تهدیدها و سرکوبهای فزاینده، منتفیتر میشود.
حاکمیت اقتدارگرا در ایران با تمرکز جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی گرداگرد و همسو با رهبر جمهوری اسلامی، بیاعتنا به واقعیتهای اقتصادی ـ اجتماعی، و دلگرم به درآمدهای نفتی، میکوشد از موضع اقتدار غیردموکراتیک و با زبان تهدید و خشونت و سرکوب، با منتقدان داخل مواجه شود، و در عرصهی بینالمللی به تحریمها و تهدیدهای غرب بیتوجهی نشان دهد.
وجه تأسفبار این وضع، اصرار صاحبان قدرت در ایران بر تداوم روند غیردموکراتیک کنونی، و پیگیری روش پرهزینه در تعامل با غرب است. رئیس دفتر رهبر جمهوری اسلامی در جدیدترین اظهارنظر خود، بار دیگر باورها و رویکردها و نگاه کلان آیتالله خامنهای را عریان کرده است: «همانطور که رهبر معظم انقلاب تاکید کردند، بحث مخالفت با جمهوری اسلامی موضوع “هستهای” نیست؛ اگر در برابر خواسته استکبار تسلیم شویم و غنیسازی را متوقف کنیم، آنها موضوع حقوق بشر و مسایل دیگر را بهانه میکنند.»
این ارزیابی در سالهای اخیر مکرر و با ادبیات مختلف، به تلویح و تصریح، ابراز شده است. آیتالله خامنهای بیمناک نسبت به از دست دادن قدرت و موقعیت خود در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، و دلخوش به سلاحها و درآمد نفتی، ادامهی پرهزینهی مناسبات کنونی قدرت و استقرار حاکمیت ایدئولوژیک فعلی را به رعایت و تحقق منافع ملی ترجیح میدهد. شعارها و توهماتی چون آنچه مسئول دفتر رهبر جمهوری اسلامی ابراز میکند (هر بسیجی در این کشور یک بمب اتم است و در روز مبادا، اسراییل از آتش این بسیجیان در امان نخواهد بود) بر بسط حباب خودساخته میدمد.
در چنین وضعی، سه جریان همزمان رویکرد یکدیگر را بازتولید میکنند: منازعهجویان داخل، جنگطلبان خارجی و اپوزیسیون غیرملی.
منازعهجویان داخل، بیاعتنا به هزینههای مادی و انسانی مترتب بر هر درگیری نظامی، شعار میدهند، به تجهیزات و تسلیحات گردآورده اتکای غیرواقعی میکنند، و خیالبافی مینمایند. اینان برای ادامهی وضع خود و تمتع بیشتر از دولت رانتی، ابایی از تحمیل سنگینترین هزینهها به کشور ندارند. هرچند بخشهای تجاری و بوروکراتیک سپاه، از پیامدهای ناگوار هر رویارویی باخبرند، ولی این به معنای دست بالا داشتن آنان در حاکمیت نیست.
رویکرد منازعهجویان داخلی را جنگطلبان در برخی دولتهای غربی تکمیل میکنند؛ چنانکه اپوزیسیون برانداز غیرملی که تنها به تصاحب قدرت سیاسی و برانداختن حاکمیت کنونی میاندیشد، آن را با استفاده از ابزارهایش بازتولید میکند.
در چنین وضعی، اظهارنظر مسئول دفتر رهبر جمهوری اسلامی، هشداردهنده و تأمل برانگیز میشود. محمد محمدی گلپایگانی که نسبت سببی نیز با آیتالله خامنهای دارد، دغدغهها و رویکردهای سیاسی رهبر جمهوری اسلامی را بازخوانی کرده است. اینکه انرژی هستهای بهانه است، چنانکه حقوق بشر. و آنگونه که خود آیت الله بارها گفته، زیادهخواهیها و مطالبات غرب، «حد یقف»ی ندارد و ممکن است به اعتراض نسبت به وضع حقوق حیوانات در ایران هم برسد. از این زاویه، مشکل غرب، با محتوا و خروجی نظام سیاسی در ایران است؛ مقولهای که در وضع مستقر کنونی نظام، با محوریت «ولایت مطلقه فقیه» تعریف میشود.
رهبر جمهوری اسلامی اما بهجای درپیش گفتن راهبردی ایجابی/اثباتی، یعنی گشایش در فضای سیاسی و امکان مشارکت صاحبان عقاید و سلایق و باورهای گوناگون در مدیریت کلان کشور، به راهبردی سلبی تکیه کرده که با سرکوب و خشونت و تهدید در داخل، و باجخواهی و چالش و ماجراجویی در خارج صورتبندی میشود. این درحالی است که هزینهها و عواقب سوء و بس پرخطر هر اصطکاک نظامی، غیرقابل محاسبه و مهار مینماید. چنانکه تحریمهای فزاینده و مخرب، پیامدهای ناگوار خود را اینجا و آنجا، بر پیکر صنعت و تولید و کشاورزی و اشتغال، و نیز در تضعیف طبقه متوسط شهری، نشان داده و میدهد.
گذار به دموکراسی با تکیه بر سرمایهها و بضاعتهای انسانی و مادی کشور بار دیگر مورد تهدید قرار گرفته است؛ ماجراجویی و توهم و تبختر منازعهجویان داخل، زیادهخواهی جنگطلبان در برخی دولتهای غربی، و عطش قدرت در اپوزیسیون غیرملی و برانداز، مثلث تهدیدکنندهی دموکراتیزاسیون در ایران امروز محسوب میشوند. مثلثی که مایل نیست رأس هرم ساختار سیاسی قدرت در ایران، واقعبینی و تدبیر و خردپیشگی را در دستور کار قرار دهد. این سهگوش همچنین بیتوجه به آثار فاجعهخیز انسانی و مادی بروز هر مخاصمه، تنها منافع و کامجویی خود از دولت متکی بر درآمدهای نجومی نفتی را پیگیر است و ملاحظهی اخلاقی در مورد حقوق بشر ندارد.
در چنین وضعی، احتمال نوشیدن «جام زهر» توسط رهبر جمهوری اسلامی بیش از پیش، منتفی میشود و رنگ میبازد. زمان ـ بهویژه با توجه به سیر شتابناک تحولات خونین و خشن در سوریه ـ به زیان جامعه مدنی خشونت پرهیز ایران در حال سپری شدن است. جز آنکه دو وضع/حالت رخ دهد: نخست آنکه مرکز ثقل قدرت در جمهوری اسلامی رویکردی خردمندانه در پیش گیرد؛ احتمالی که متاسفانه شواهد متعدد و گوناگون، منتفی بودن آن را گواهی میدهند. دیگر آنکه جنبش اجتماعی به سایه رفته در ایران با تکیه بر عزم دوباره و امید و صبر، خواستههای مدنی و مطالبات مشروع خود را بهگونهای جدی و برجسته، تعقیب کند و به رخ نزاعجویان داخلی و خارجی و اقتدارگرایان کشد و آنان را وادار به تغییر روش سازد.
منبع: بیبیسی فارسی
اداره امنیت داخلی اسرائیل و موساد جمهوری اسلامی را متهم میکنند که در دو سال گذشته در دستکم ۲۰ کشور در پی اقدامات خرابکارانه بوده است. اسرائیل پس از حمله تروریستی اخیر در بلغارستان هم بلافاصله ایران را متهم کرد.
به گزارش دویچهوله، یکشنبه (۲۲ ژوئیه/ اول مرداد) تمیر پاردو، رئیس سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) در جلسهی کابینهی دولت حاضر شد و در گزارشی که از حادثهی تروریستی بلغارستان ارائه داد، مدعی شد که ایران و حزبالله لبنان در دو سال گذشته در ۲۰ کشور جهان اقدام به “توطئه” کردهاند.
پنج روز پس از متهم شدن ایران به دست داشتن در ترور چند گردشگر اسرائیلی، حیدر مصلحی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل را متهم کرد که از ترور داریوش رضایینژاد که یک سال پیش انجام شد پشتیبانی کردهاند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از اورشلیم (بیتالمقدس) در این جلسه که یورام کوهن، رئیس اداره امنیت داخلی اسرائیل (شاباک) نیز در آن حاضر بود، هر دو مقام امنیتی مسئول گزارشی دربارهی “فعالیتهای ضدتروریستی سازمانهای جاسوسی” به هیات دولت ارائه کردند.
دفتر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در بیانیهی کوتاهی که بعد از این نشست هیات دولت منتشر کرد، مدعی شد: «ایران و حزبالله لبنان در ۲ سال گذشته برنامهریزی کردهاند تا در ۲۰ کشور دست به اقدامات تروریستی و خرابکارانه بزنند».
نتانیاهو پس از تجلیل از گزارش دو رئیس نهاد امنیتی اسرائیل در این نشست هیات دولت، در صحبتی کوتاه با خبرنگاران بعد این نشست گفت: «بسیار مهم است که بتوان جهان را قانع کرد که جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان پشت این موج از حملات در قارههای مختلف هستند».
نخستوزیر اسرائیل در بخشی دیگر از سخنان خود تاکید کرد: «این حملههای تروریستی با برنامهریزی جمهوری اسلامی ایران به دست عوامل حزبالله صورت گرفته و اگر با آنها مقابلهی جدی نشود، در آینده نیز ادامه خواهد داشت».
جمهوری اسلامی ایران و حزبالله اتهام دست داشتن در حملهی تروریستی بلغارستان علیه شهروندان اسرائیل را که ۷ کشته بر جا گذاشت، رد میکنند. رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجهی جمهوری اسلامی تاکید کرد که ایران “هرگونه عملیات تروریستی” را شدیدا محکوم میکند.
اسرائیل میگوید شیوه و استراتژی حمله بلغارستان بسیار شبیه به نحوه اجرای حملات هند، گرجستان، تایلند، کنیا و قبرس در ماههای اخیر است. حمله چهارشنبه گذشته در بلغارستان بعد از سال ۲۰۰۴، بزرگترین و پرتلفاتترین حمله علیه شهروندان اسرائیل در خارج از خاک این کشور بود.
هنوز هیچ گروه یا سازمانی مسئولیت این حمله را برعهده نگرفته است.
جانشین فرمانده نیروی دریایی سپاه ایران گفته است که تا وقتی ایران از تنگه هرمز استفاده میکند، عبور از آن برای دیگران نیز آزاد است و ایران این مسیر آبی را نخواهد بست. او اضافه کرد که با این وجود، ایران “کنترل هوشمندانه” تنگه هرمز را رها نخواهد کرد.
به گزارش بیبیسی، علیرضا تنگسیری گفته است که از زمان واگذاری مسئولیت (کنترل امنیت) تنگه هرمز و خلیج فارس به سپاه پاسداران ایران، مسیر عبور آنچه او شناورهای نظامی بیگانه خواند، به سمت سواحل جنوبی خلیج فارس تغییر کرده است.
او گفت: هر شناور نظامی که میخواهد وارد خلیج فارس شود، خود را به ساحل جنوبی خلیج فارس میچسباند و وارد منطقه میشود که این امر نشان از اقتدار ایران دارد.
این مقام ارشد نظامی ایران اضافه کرد: “دشمنان مدام این را مطرح میکنند که جمهوری اسلامی ایران میخواهد تنگه هرمز را ببندد و ما میگوییم که عقل سلیم این را نمیگوید که تا زمانی که ایران دارد از تنگه هرمز استفاده میکند، آن را ببندد.”
پیش از این، حسن فیروزآبادی، رئیس کل ستاد نیروهای مسلح ایران نیز تاکید کرده بود که ایران با وجود آماده داشتن “طرح بستن تنگه هرمز”، به دنبال بستن این تنگه نیست. او اضافه کرده بود که تصمیمگیری درباره اجرای طرح بستن تنگه هرمز به عهده فرمانده کل قواست.
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی ایران، فرماندهی کل نیروهای مسلح این کشور را به عهده دارد.
با شدت گرفتن تحریمهای بینالمللی علیه ایران، از جمله تحریم خرید نفت خام این کشور از سوی اعضای اتحادیه اروپا، برخی مقامات ایران تهدید کردند که ممکن است از نیروهای نظامی این کشور خواسته شود تا مسیر تنگه هرمز را ببندند.
با آن که فرماندهان نظامی ایران بارها تاکید کردهاند که بستن تنگه هرمز در شرایطی خاص و در صورت تهدید ایران انجام خواهد شد، گزارش شده است که نمایندگان مجلس ایران طرحی دوفوریتی برای “مسدود کردن تنگه هرمز” آماده کردهاند.
گفته شده بود که قرار است این طرح با پایان تعطیلات و آغاز فعالیتهای مجلس ایران در روز یکشنبه، اول مرداد، مورد بحث و تصویب احتمالی قرار گیرد، ولی دیروز و با برگزاری اولین نشست مجلس بعد از تعطیلات، گزارشی درباره طرح این موضوع در صحن علنی مجلس منتشر نشد.
براساس گزارشها، علیرضا تنگسیری، جانشین فرمانده نیروی دریایی سپاه ایران همچنین از حضور بیش از ۶۰ فروند شناور ایرانی در آبهای فرامنطقهای به منظور “محافظت و صیانت از شناورها در مقابل دزدان دریایی” خبر داد و گفت: در چنین شرایطی، حضور بیگانگان در منطقه معنایی ندارد.
او حادثه روز ۲۶ تیرماه (نزدیک به یک هفته پیش) در خلیج فارس را که در جریان آن یک ناو آمریکایی، شناور ماهیگیری کوچکی را در آبهای ساحلی امارات متحده عربی هدف قرار داد، یکی از نشانههای “خطرناک بودن حضور نیروهای بیگانه” در این منطقه خواند.
او گفت که کشورهای غربی و آمریکا به منظور فروش تسلیحات بیشتر “به پروژه ایرانهراسی در منطقه دامن میزنند”، در حالی که “اگر مستشاران نظامی، کشورهای منطقه را ترک کنند، نیروهای بومی آنها حتی توان به کارگیری این سلاحها را هم نخواهند داشت.”
خبرگزاری های ایران گزارش داده اند که در برخی از نانواییهای سطح شهر تهران آرد هندی توزیع شده و همزمان گزارش شده است که ایران و پاکستان برای معاملات پایاپای مواد پتروشیمی در برابر گندم توافق کرده اند.
به گزارش رادیو فردا، توزیع آرد هندی در نانوایی های تهران در حالی صورت می گیرد که پیش از این قرار بود در ازای فروش نفت به هند از این کشور گندم وارد شود و مراحل تهیه آرد در کشور انجام شود چرا که در حال حاضر کارخانجات آرد ایران با ۵۰ درصد ظرفیت خود کار میکنند.
ایران و هند به تازگی توافق کرده بودند که به خاطر مشکلات نقل و انتقال پول، ناشی از تحریم بانک مرکزی ایران توسط اتحادیه اروپا و آمریکا، پرداخت ۴۵ درصد از پول نفت ایران به هند با روپیه انجام شود. این مبلغ برای واردات کالا از هند به ایران مورد استفاده قرار خواهد گرفت، از جمله برخی محصولات مصرفی مانند چای، برنج و گندم که ایران هر ساله از کشور هند وارد میکند.
برپایه گزارشی که خبرگزاری رویترز در ماه ژوئن منتشر کرد، ایران در نیمه اول سال جاری میلادی ۳ میلیون تن گندم وارد کرده و برنامه خرید دو میلیون تن گندم دیگر را نیز در دستور کار دارد.
خبرگزاریهای ایران نیز در طول دوره یاد شده از واردات ۲ میلیون تن گندم از روسیه، کانادا، آلمان، استرالیا و برزیل در ماه فوریه، ۳۰۰ هزار تن از روسیه و قزاقستان و ۱۲۰ هزار تن از آمریکا در ماه مارس، خبر داده بودند. ایران از اول سال جاری میلادی با پاکستان نیز درباره واردات ۱ میلیون تن گندم مذاکراتی داشته است که به گزارش روز یکشنبه خبرگزاری مهر، دو کشور نهایتا برای معامله پایاپای یک میلیون تن گندم دربرابر کود اوره پتروشیمی به توافق رسیدهاند.
برپایه گزارش ۱۹ آوریل سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد، فائو، انتظار میرود که تولید گندم ایران در سال جاری نسبت به سال ۲۰۱۱ بخاطر کاهش بارندگی در مناطق کشت گندم کاهش یابد و به ۱۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تن برسد که این رقم برابر با تولید گندم ایران در پنج سال قبل است.
بر پایه آمار فائو، ایران در سال ۲۰۱۰ حدود ۱۵ میلیون تن گندم تولید کرده بود. مصرف سالانه گندم (برای مصارف انسانی) ایران نیز انتظار میرود حدودا یک میلیون و ۷۰۰ هزار تن بیشتر از رقم تولیدی باشد، اما گزارشها حاکی است که برخی از کشاورزان محصول گندم خود را به خاطر نرخ خرید نازل گندم توسط دولت به دامداریها و مرغداریها میفروشند.
در همین زمینه خبرگزاری مهر روز یکشنبه، ۱ مرداد ماه گزارش داد که با کاهش تولید گندم، ذخایر گندم در کشور کاهش یافته است. این گزارش در ادامه تصریح کرد که خرید دولتی گندم از کشاورزان شهرستان قم در سال جاری به یک هزار تن رسیده است، در حالی که این رقم در سال گذشته ۱۷ هزار تن بود.
خبرگزاری مهر در رابطه با علت فروش گندم توسط کشاورزان به مرغداریها و دامداریهای مینویسد که «میانگین قیمت خرید گندم توسط دولت ۴۲۰ تومان است»، بدین ترتیب، بسیاری از کشاورزان ترجیح میدهند که گندم خود را به جای تحویل به سیلوهای دولتی، به واسطههایی بفروشند که در کنار سیلوها حضور دارند و گندم را کیلویی ۲۰ تا ۳۰ تومان گرانتر از نرخ خرید دولتی برای مرغداران و دامداران میخرند.
این گزارش میافراید که در گذشته معمولا جو به عنوان خوراک دام مورد استفاده قرار میگرفت، اما اکنون دامداران به خاطر ارزانی نسبی گندم، ترجیح میدهند که برای خوراک دام گندم خریداری کنند.
هنوز وضعیت خرید دولتی گندم در دیگر استانهای ایران به طور کامل مشخص نیست، اما خبرگزاری ایسنا امروز، یکشنبه، از قول عباس قبادی مدیر عامل شرکت بازرگانی داخلی ایران گزارش کرد که براساس آخرین اطلاعات، حجم گندم خریداری شده از کشاورزان از دو میلیون تن گذشته است و خرید گندم همچنان ادامه دارد.
بر پایه این گزارش میزان خرید گندم توسط دولت در سال جاری «کاهش جدی» داشته است. خبرگزاری ایسنا علت این کاهش جدی را وجود اختلاف ۴۵ تومانی بین قیمت خرید و فروش دولتی گندم عنوان کرده است که موجب تشویق بخش خصوصی به حضور مستقیم در عرصه خرید شده، اما اشارهای به ماهیت بخش خصوصی و مقصد نهایی مصرف گندم خریداری شده توسط آنها نکرده است.
نظام مقدس جمهوری اسلامی علاقه و استعداد عجیبی در ناموسی کردن مسائل دیپلماتیک دارد. «مساله ناموسی» در قاموس ایرانی به معنای گفتگوناپذیر بودن مساله و کوتاه نیامدن از موضع به هر قیمت است، چیزی که چنان با شرافت انسانی در تضاد است که هیچ دودوتا چهارتایی در آن پذیرفته نیست: «مادرت را میفروشی؟»!
با این حال نه فقط نظام مقدس در مسائل ناموسی آخر الامر پای میز مذاکره نشسته که معمولا با بیشترین هزینه و کمترین سود و حقارتبارترین موضع مجبور به این کار شده. بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا و پذیرش دیرهنگام قطعنامه 598 دو نمونه از فجیعترین نمونههای ناموسیگریست که صدها هزار تلفات جانی و هزاران میلیارد دلار تلفات مالی بر جا گذاشت و همچنان اثراتش ادامه دارد. عدهای جوان به تحریک لابیهای قدرت کاری غیراخلاقی و غیرمنطقی میکنند تا امتیازی بگیرند، بیش از حد انتظار حمایت میشوند، ماجرا ناموسی میشود و هرگونه مذاکرهای رد میشود، از تمام امتیازات برای پایاندادن مسالمتآمیز و آبرومندانه به قضیه چشمپوشی میشود، هزینههای فراوانی برای آن داده میشود و سرانجام پس از تحمل تمام خسارتها و بدون گرفتن هیچ امتیازی، تمام گروگانها در پی تهدید جدی رئیس جمهور تازه برای جنگ، خفتمندانه آزاد میشوند.
چند سال بعد و وقتی ایران موضع برتر را در جنگ به دست آورده و عراق را از سرزمین های اشغالی بیرون رانده، میانجیگرانی برای صلح دست بکار میشوند تا ایران در ازای دریافت غرامت آتشبس را مقتدرانه بپذیرد. مساله دوباره ناموسی میشود، مذکره “صلح تحمیلی” خوانده میشود که “بدتر از جنگ تحمیلی” است. جنگ “تا پیروزی” و “رفع فتنه از عالم” ادامه مییابد و البته بسیار پیش از آن و در سال 67 با نوشیدن زهر توسط آن پیر فرزانه بعد از تحمل هزاران میلیارد دلار خسارت و کشته و مجروح و مصدوم شدن میلیونها انسان، بدون گرفتن هیچ امتیازی و در موقعیتی خفتبار به پایان میرسد.
اگر با متمدنتر شدن بشر فهرست مسائل ناموسی و غیرقابل مذاکره کوتاه و کوتاهتر میشود و مسائلی که تا پیش از این ننگی محسوب میشدند که جز با خون شسته نمیشدند (پدر کشتگی، تجاوز، توهین قومی…) اکنون در دعواهای حقوقی پیگیری و حل میشوند، نظام مقدس با عشق و علاقهی عجیبی همچنان در پی ناموسی کردن مسائلی است که حتی در روزگاران گذشته هم مذاکره بر سر آنها و بدهبستان و محاسبهی سود و زیان رواج داشته. مناقشه بر سر جزایر سهگانه و به ویژه جزیره ابوموسی از همین دست است.
قضیه در عرف بینالملل بسیار ساده و مسبوق به سابقه است: دو کشور بر سر مالکیت سرزمینهایی با یکدیگر مناقشه دارند و هریک مدعیاست که طرف مقابل ادعای باطل دارد. معمولا هم یک طرف پرزورتر است و میتواند به راحتی با نیروی قهریه طرف دیگر را بیرون براند. قصه تا اینجا مشترک و از اینجا به بعد بسته به موقعیت جغرافیایی، اقتصادی، ژئوپولتیک و مسائلی از این دست متفاوت است و دائما هم تغییر میکند. همچنانکه نه فقط اگر به جای ایران کنونی، کشور دیگری طرف حساب مدعی جزایر سهگانه بود، وضعیت فرق میکرد بلکه وضعیت همین جزایر با ایرانی در وضعیت ایران دهه 40 و 50 هم به کلی متفاوت بود. دو دو تا چهارتای پلتیک مدرن: چقدر جمعیت دارید، چقدر مساحت، چقدر پول، چقدر اعتبار بینالمللی، چقدر حامی نظامی، چقدر نیروی نظامی، چقدر تجهیزات مدرن، چقدر ثبات و حمایت داخلی، چقدر فاصله…؟
روالِ مسبوق به سابقه: تحریک همسایه به شروع جنگ، تهییج احساسات مذهبی و ملی پس از آغاز جنگ، ناموسی کردن مساله، سرکوب آزادی و مخالفان سیاسی، تحدید هرچه بیشتر آزادیهای اجتماعی، ایجاد و اعمال هر بدعتی در ساختار تازه به بهانه وضعیت حاد جنگی و بعدا روال و قانون کردن همان بدعتها… و در نهایت پایان دادن به غائله در بدترین شرایط ممکن بدون هیچگونه پاسخگویی به افکار عمومی
با رصد افکار عمومی ایران از طریق رسانههای رسمی و غیررسمی، ناظر بیطرف میتواند نتیجه بگیرد برای بسیاری از ایرانیها -که چه مخالف و چه موافق با نظام مقدس باشند ، در چنین مواردی به همان شیوهی نظام، مسائل را تحلیل میکنند- تحلیل و حل مساله ساده است: مساله ناموسی است و ربطی به مشکلات داخلی ما ندارد، مذاکره بیمعناست و اصولا کشور کوچولو موچولو و بیریشهی امارات را نرسیده که چشم طمع به خاک ایران داشته باشد، هرچه نیرو و هزینهی نظامی و انسانی و اقتصادی لازم باشد باید صرف شود و اگر لازم شد دبی با خاک یکسان شود تا هم یک وجب از خاک وطن کم نشود و هم از دیگران زهر چشم گرفته شود. دولت و حکومتی که در این راه قدم بردارد را باید حمایت کرد.
بیشک بهترین طرز فکر و عمل همین است؛ البته اگر نه قرار بر زندگی به عنوان شهروندان ایرانی عادی، بلکه حکومت راندن بر مردم ایران باشد، آن هم در شرایطی که دولت با بحرانهای گسترده داخلی و خارجی دست به گریبان است: فساد گستردهی مالی، بیاعتباری بیسابقه در سطح بین المللی، اعتراضات و سرکوبهای خونین پس از انتخابات 88، شکاف عظیم بین ناراضیان و طرفداران حکومت، تحریمهای رو به افزایش جهانی… و بسیاری دیگر که خودساخته، قابل اجتناب و حاصل ماجراجوییها و شهوتِ در صدرِ اخبار بودنِ شخصی و تیمی دولت حاضر است.
در چنین شرایطیست که با پیش کشیدن و بزرگنمایی دعوایی حقوقی و کهنه، و تبدیل آن به تبی ملی در سایه تحریک طرف مقابل به موضعگیری، تیم احمدینژاد از چند جهت سود میبرد: انحراف افکار عمومی از اوضاع بحرانی و فجیع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی؛ تحریک عواطف ملیگرایانه برای بهرهگیری از جنگ احتمالی پیش رو (که ربطی به جزایر کذا ندارد و حتی بیش از آنکه به “حق مسلم انرژی هستهای صلح آمیز” هم ربط داشته باشد با ماجراجوییهایی نظیر ادعای حذف اسرائیل از روی نقشه و تهدید منافع آمریکا در سایر جاها، از خاورمیانه تا آمریکای لاتین مرتبط است)؛ تاثیرگذاری بر روند مذاکرات هستهای، که عملا تیم احمدینژاد از آن کنار گذاشته شده و بعد از هفت سال هزینه دادن هنگفت دوباره به روش حسن روحانی در ترکیه و عراق پیگرفته میشود؛ و نیز بالا نگه داشتن قیمت دلار که در سایه آن دولت میتواند پول نفت را به قیمت بالاتر (یا در واقع ارزش کمتر ریال) تبدیل به ارز داخلی کند و یارانهها را پرداخت کند. و به اینها البته باید افزود معرکهی ملیگرایی و بازیِ مکتب ایرانی تیم احمدینژاد-مشایی که با درک نارضایتی عمومی از روحانیون و حکومت دینی، به فکر کسب محبوبیت از طریق ملیگرایی هستند.
با درک دیدگاه و منش احمدینژاد این بازی یکسره سود است حتی اگر به بدترین گزینه احتمالی یعنی جنگ ختم شود. راحلِ فرزانه درباره جنگی مهیب با آن همه هزینههای انسانی و اقتصادی و فرهنگی فرمود «این جنگ برای ما نعمت بود»، با همان تمهیدات و راهکارها چرا این یکی نباشد؟ روالِ مسبوق به سابقه: تحریک همسایه به شروع جنگ، تهییج احساسات مذهبی و ملی پس از آغاز جنگ، ناموسی کردن مساله، سرکوب آزادی و مخالفان سیاسی، تحدید هرچه بیشتر آزادیهای اجتماعی، تثبیت سیستم تازه که هیچکجایش با شعارها و وعدههای پیشین همخوان نیست، ایجاد و اعمال هر بدعتی در ساختار تازه به بهانه وضعیت حاد جنگی و بعدا روال و قانون کردن همان بدعتها… و در نهایت پایان دادن به غائله در بدترین شرایط ممکن بدون هیچگونه پاسخگویی به افکار عمومی، همان عمومی تا دیروز باید برای این مساله ناموسی جان دادند.
با این اوصاف، با منطق، اخلاق و موقعیت دولت و حاکمیت کنونی ایران شاید بهترین راه و روش همین باشد که در حال انجام است.
اما بد نیست ایرانیان تبکرده در مصیبت جزایر ایرانی که غالبا به عنوان ملتی باهوش، با فرهنگ و با پیشینهی تاریخی به خود میبالند چند نکتهای را در ذهن داشته باشند یا دست کم یک بار به آنها جدی فکر کنند:
1- اعتقاد داشتن به چیزی و دفاع از آن با بدیهی فرض کردنش تفاوت دارد. در مورد جزایر سهگانه گویا پادشاه وقت در هنگام گرفتن آنها از انگلیسیها و امیر شارجه، سندهای حقوقی غیرقابل مناقشه دست و پا نکرده است. بعید نیست با همان فرزانگی ویژهی رهبران ایرانی، تا ابد دودمان خود را برقرار، حمایت آمریکا را پایدار، ارتش ایران را قدرقدرت و کشورهای حاشیه خلیج فارس را ریز میدیده. با چنین تفکری البته سند حقوقی هم کاغذپارهای بیش نیست و هیچگاه نیازی به آن نمیافتد: سوت میزنیم ناو فرماندهی ایرانی کنار لنچ اماراتی چند بوق بزند و قضیه حل است. اما به نظر میآید آن سبو بشکسته و آن پیمانه سالهاست که بریخته.
و سوال سادهتر: اگر کشوری مدعی مالکیت جزیرهی خارک شود ایران حاضر خواهد بود به هر دیوان و دادگاه معتبری پرونده را ارجاع دهد چون ایرانی بودن خارک بدیهی است. اگر ایرانی بودن این جزایر تا این حد قطعی و بدیهی است چرا دولت ایران از ارجاع آن به دیوان لاهه سرباز میزند؟ جز این است که قضیه به این سادگی نیست و مناقشهبرانگیز است؟ دست کم مشترک بودن ادارهی جزیره ابوموسی چنان واضح است که در گزارش تحریککننده سیمای اول نظام هم قابل کتمان نیست: نمای دور از محلهای بزرگ با خانههایی مرتب از “اماراتیهایی که میهمان ما هستند”!
2- در عالم واقع همهچیز قابل معامله است. بده بستانها و معاملهها در خلاء یا لولهی آزمایشگاه انجام نمیشوند که بتوان با فرمولهای معین یا پیشفرضهای ثابت با آنها برخورد کرد. عباسمیرزا، شاهزادهی لایق و وطندوست ایرانی پس از شکست ایران از ارتش نیرومند روسیه دست به معامله زد و بخشهایی از ایران را واگذار کرد اما اگر چنین نمیکرد به احتمال بسیار، ایرانیان بیشتری کشته میشدند و بخشهای بیشتری از ایران جدا میشد. و علاوه بر این میتوان جدای از دو مرزبندی ذهنی به نام “ایران” و “روسیه” به آدمهای واقعی در مناطق جدا شده فکر کرد و فرض کرد که آنها اگر تبعه ایران میماندند از رفاه و آموزش و حرمت انسانی بیشتر برخوردار بودند یا با تبعهی روسیه بودن؟ (تاثیر مثبت و نیرومند افرادی چون طالبوف، آخوندزاده، محمدقلیزاده و طاهرزاده صابر که تبعههای ایرانیالاصل روسیه بودند و توانستند از فرهنگ و آموزش مدرنتر روسیه استفاده کنند، بر جنبش مشروطه ایران غیر قابل انکار است)
پیشفرض داشتن و پیشاپیش ارزش منفی به «معامله» دادن نه دردی را دوا میکند و نه اخلاقی است. چند خشکی که از آب بیرون زدهاند که جای خود دارند، آیا حتی میتوان قاطعانه و صددرصدی حکم داد کسی که جان فرزندش را معامله میکند پست و رذل است، بدون اینکه پرسید در ازای چه چیزی؟ اگر گروهی تروریست، فرزند کسی را به گروگان گرفته باشند و تنها در صورتی آزاد کنند که او اطلاعات محرمانهای که جان هزاران انسان را به خطر میاندازد به آنها بدهد معامله بر سر کدامیک شرافتمندانهتر است؟ اگر اولویت ارزشدهی از وسعت خاک به کرامت و رفاه انسان، یا حتی به منافع همان خاک با نگاهی آیندهنگر، منتقل شود پای هر میز معاملهای نشست.
3- تهدید تلویحی یا حتی صریح به استفاده از زور البته رواست و در مذاکرات هم جایگاه خود را دارد اما برای امتیاز، بیشتر گرفتن و کمتر دادن. این مستلزم آن است که طرف تهدیدکننده حتی اگر تظاهر به ناموسی بودن مساله میکند باور داشته باشد که مساله میتواند و باید در مذاکره حل و فصل شود. اصرار بیش از حد به ناموسی کردن مساله و به خصوص در سطح افکار عمومی داخلی بسیار خطرناک و معمولا آتشزنهی جنگ است. علاوه بر این، ناموسی کردن یک مساله باعث میشود تفکر منطقی و محاسبهی سود و زیانهای جانبی آن تعطیل شوند و ماجرا با قرار گرفتن در موقعیت صفر و یک، بغرنج شود. جمهوری خلق چین –که اکنون توامان ابرقدرت نظامی ابرقدرت صنعتی و اقتصادی جهان است – مدعی مالکیت تام و تمام هم بر تایوان و هم بر هنگکنگ است. علاوه بر اینها اسناد و مدارکی که برای ادعای خود دارد اگر محکمتر و قویتر از اسناد و مدارک ایران درباره جزایر سه گانه نباشد ضعیفتر نیست. به طرفهالعینی میتواند این دو شهر/ جزیره کوچک را تصرف و بلکه نابود کند، با اینحال درباره هر کدام به طور جداگانه رفتار و دیپلماسی دارد بطوریکه نه از ادعای خود دست برمیدارد و نه با بحرانسازی با مسائلی از این دست، تاثیر منفی (هر چند کوچک) بر اقتصاد و موقعیتبینالمللی خود میگذارد.
4- موازنه قوا در جنگ به مساحت یا حتی تعداد نیروی نظامی نیست. اینها فقط فاکتورهایی تاثیرگذارند در کنار فاکتورهایی نظیر: حمایت بینالمللی، به روز بودن تجهیزات نظامی، برتری اطلاعاتی، موقعیت ژئوپلتیک.
اسرائیل با مساحت ۲۲٬۱۴۵ کیلومتر مربع توانست در سایه همین برتریها اتحاد نیرومندترین کشورهای عربی (مصر، سوریه، اردن و عراق) را در شش روز شکست بدهد. سخن البته به هیچوجه بر سر قیاس قدرت نظامی اسرائیل با امارات نیست، تلنگریست به آنهایی که دائما کوچک بودن امارات متحده عربی (با مساحت ۸۳٬۶۰۰ کیلومتر مربع) را با تحقیر یادآوری میکنند. همینجا بد نیست یادآوری شود که فروش تسلیحات نظامی پیشرفته آمریکایی به کشورهای حاشیه خلیج فارس نباید از نظر دور داشته شود. وقتی هواپیماهای رادارگریز امریکایی پرواز کند چندان فرقی ندارد که خلبان اسرائیلی باشد یا اماراتی یا آمریکایی، در کشورهایی که «باهوشترین مردم جهان» را ندارند هم بالاخره چند نفر ورزیده و باهوش پیدا میشوند که کار با تکنولوژی را یاد بگیرند. و این یعنی مثلا قبل از اینکه آژیر هشدار به صدا درآید و خلبان ایران فرصت کند به کابین فانتوم فرسودهاش برسد چند هیولای سیاه باند فرودگاه را به آتش بکشند. و تازه هیچکدام از اینها که نباشد ماجرای عبرتآموز اشغال کویت ضعیف و کوچولو توسط ارتش عراق پیش چشم است: سرآغاز سقوط و نابودی کشور اشغالگر شد، چه در شکست و اخراج سریع، چه اجبار در پرداختن غرامتهای سنگین به کویت و چه در تضعیف همه جانه تدریجی و اشغال کامل بعدی. نه اهمیت اقتصادی امارات متحدهی کنونی از کویت سابق برای غرب کمتر است و نه عراق سابق از ایران کنونی دشمنی خطرناکتر برای غرب بود.
5- این جزایر ایرانی باشند یا اماراتی، در اشغال ایران باشند یا امارات، دلیلی بر نفرت پراکنی و تحقیر قومی و نژادی نیست. پیش از هر چیز اکثریت مسلمان ایران، به خصوص شیعیانی که “سید”ها را تکریم میکنند و به آنها خمس میدهند، با ناسزا گفتن به اعراب، تف سربالا میاندازند. دیگران هم بد نیست توجه کنند کسی که در خلال عملی ناشی از فرهنگ پایینتر ادعای فرهنگ بالاترش را تکرار میکند در واقع خود را مضحکه کرده: چیزی در نعره زدن که “ای مادر(…)هی بیتربیت و بیچاکودهن!” از کورش و داریوش و انوشیروان قصههای دلانگیز حقوق بشری و فرهنگی سرهمکردن تا وقتی خوب یا دست کم بیآزار است که چماقی برای توهین و تحقیر دیگران نشود. و تازه چه افتخاریست اگر با آن همه افتخارات و داشتههای فرضی حال و روز مردمی این باشد که صد سال پس از پیروزی انقلاب مشروطهای که قانون اساسیاش شبیه قانون اساسی بلژیک بود، در قانون اساسیاش حرف از ولایت مطلقهی یک شخص باشد، انتخابات در آن به نمایش مسخره و غمانگیز تبدیل شده باشد، رئیس دولتش رسما اعلام کند قانون را عمل نمیکند، اقتصاد دست نظامیان باشد، قوه قضائیهاش رسما و علنا افراد را بدون محاکمه زندانی کند، تورم در آن به سی و چهل درصد برسد… و صدهاهزار از مردمش برای اندکی تفریح و تنفس آزادانهتر هر سال راهی دوبی شوند؟!
—————————–
پانوشت:
تفنگ حسنموسی که به ضربالمثل هم راه یافته گویا نام تفنگهایی بوده که در عهد قاجار معروف به کیفیت خوب بودند و توسط دوتن از بهترین تفنگسازان آن دوران (حسن و موسی، احتمالا به طور مشترک) ساخته میشدند. طبعا امروزه اگر نمونههایی از آنها مانده باشد بیشتر به درد موزه میخورند تا جنگ؛ و تیراندازی با آنها بیشتر ممکن است به تیرانداز صدمه بزند تا هدف!
وجود رابطه مستقیم و مشخص بین گروه های سیاسی و مردمی که در یک کشور زندگی می کنند از مشخصه های جامعه مدنی مقتدر و نظام حزبی پیشرفته است. به عبارت دیگر در یک جامعه سازمان یافته، هر کدام از احزاب سیاسی بخش خاصی از مردم را نمایندگی می کنند و مخاطبان مشخصی دارند.
البته هنوز هیچ کشوری را نمی شود در دنیا پیدا کرد که همه جمعیتش بین احزاب موجود تقسیم شده باشند و هر بخش با دیگر بخش ها اشتراکی نداشته و به بیان ریاضی حاصل اجتماع آنها مساوی کل مجموعه باشد.
معمولا بخشی در جامعه وجود دارد که از همه گروه های سیاسی موجود مستقل است و به شکل موردی و غیر تشکیلاتی در هر انتخاباتی دست به گزینش می زند. همچنین بعضا احزاب دارای پایگاه مشترک اجتماعی هستند. برخی از افراد نیز جایگاه سیاسی خود را به صورت متغیر تعیین می کنند.
اما جامعه ای که در آن درجه سازمان یافتگی خیلی کم است و افراد به صورت ذرات پراکنده وجود دارند و حالت وفاداری و پیوند ارگانیک بین بخش های جامعه با احزاب و گروه های سیاسی موجود وجود ندارد، جامعه توده ای و بی شکل است که معمولا بر اساس جوی که در مقطعی خاص به وجود می آید، به صورت موقت بسیج شده و شکلی خاص به خود می گیرد.
با این توضیحات وضعیت کنونی کشور ایران را در نظر می گیریم. به دلایل بسیار، جامعه ایران سیمای یک جامعه توده ای را دارد. این وضعیت خوشایند حکومت بوده و حتی گسترش سازمان یافتگی و ارتباط ارگانیک سازمان ها و احزاب سیاسی حکومتی نیز تحمل نمی شود. یکی از مطالبات نیروهای سیاسی مترقی و طبقه متوسط در ایران، توسعه سیاسی و گسترش نظام حزبی است؛ اما ساخت مطلقه قدرت و ضعف فرهنگ سیاسی دموکراتیک و مدرن به مثابه موانع قدرتمندی جلوی این خواست را گرفته اند.
توجه به این ویژگی جامعه ایران، این فرض را با تردیدی جدی مواجه می کند که جمع شدن و ائتلاف گروه های سیاسی نامتجانس می تواند به افزایش پایگاه های اجتماعی آنها و تجمیع نیروی چشمگیری منجر شود. چون بین این گروه ها با جامعه نسبیت مشخصی وجود ندارد تا توافق رهبران این گروه ها منجر به جمع عددی بدنه حامی آنها شود. به عنوان مثال اگر حزب مشارکت با جریان ملی ـ مذهبی ائتلاف بکنند، لزوما به معنای افزایش ملموس آرای این ائتلاف در قیاس با حضور مستقل آنها است. این اتفاق در انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال 1384 رخ داد؛ زیرا هیچیک از این گروه ها پایگاه ثابتی در جامعه ندارد بلکه موفقیت آنها زمانی است که بتوانند در بین اکثریت خاموش و نیرو های معترض اقبال پیدا کنند.
در اصل، شکل گیری یک حرکت فراگیر سیاسی در ایران متاثر از بسیج و انگیزش مردم حول یک گفتمان و برنامه است. مشاهدات تجربی نشان می دهد که شکل گیری این گفتمان که می تواند خود ناشی از ترویج و یا هم آوائی بین گروه های مختلف سیاسی و عقیدتی باشد، ارتباط خاصی با نزدیک و یا دور شدن گروه های سیاسی از یکدیگر ندارد. قدرت و تاثیر مثبت ائتلاف معمولا در جوامع توسعه یافته سیاسی است که گروه ها هر کدام مابه ازای اجتماعی مشخص و شناخته شده ای دارند.
تصوری که عده ای از کنشگران سیاسی تبلیغ می کنند اگر جمع متنوع و نامتجانسی از گروه های سیاسی ائتلاف بکنند، دیگر کار حکومت تمام است؛ نه تنها با واقعیت تطبیق نمی کند بلکه تا حدی متوهمانه است. جامعه ایران تقسیم شده بین نیروهای سیاسی نیست و حالت پارتیشن بندی شده نیز ندارد، بلکه یک جامعه توده ای است که حول یک گفتمان تهییج کننده و موثر به پا می خیزد و به سمت عمل سیاسی مشخصی میل پیدا می کند
از سوی دیگر نبود ساز و کار ارتباطی بین احزاب و بدنه اجتماعی و یا مخاطب آنها باعث می شود حتی نزدیک شدن گروه های سیاسی نامتجانس به مساله دار شدن پایگاه های مفروض آنها انجامیده و به جای تجمیع نیرو، تفرق و واگرایی رخ دهد.
به عنوان مثال اگر سلطنت طلبان مشروطه خواه و جمهوری خواهان به همکاری مشترک با هم بپردازند و ائتلاف بکنند، لزوما به اضافه شدن پایگاه اجتماعی سلطنت طلبان و جمهوری خواهان منجر نمی شود و ممکن است بخش های زیادی از پایگاه ها طرفین در اعتراض به این امر ریزش کنند.
برای بخش هایی از جامعه که هوادار جمهوری است پیوستن به حرکتی که یک چهره سلطنت طلب در رهبری آن قرار دارد ممکن است خط قرمز محسوب شده و آنها نه تنها به این حرکت نپیوندند بلکه نظر منفی نسبت به جمهوری خواهانی که این عمل را انجام داده اند، پیدا نمایند. همین برخورد در خصوص پایگاه اجتماعی سلطنت طلبان نیز صدق می کند. یعنی حرکت هایی از این دست، نه تنها پایگاه اجتماعی جریان های وحدت گرا را افزایش نمی دهد؛ بلکه حتی ممکن است کاهش داده و وزن اجتماعی آنها دچار افول شود.
به همین دلیل این ائتلاف ها اگر بخواهد در زمینه تجمیع نیرو و افزایش شمار حامیان جنبش دموکراسی خواهی فعالیت کنند؛ نخست باید بتوانند موافقت اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان و جامعه اولیه هدف خود را جذب کنند که امر دشواری است چون ماهیت اقتدار گرایانه حکومت و فضای پلیسی چنین مجالی را نمی دهد.
از این رو تصوری که عده ای از کنشگران سیاسی تبلیغ می کنند اگر جمع متنوع و نامتجانسی از گروه های سیاسی ائتلاف بکنند، دیگر کار حکومت تمام است و نیروی لازم برای استقرار دموکراسی در ایران فراهم شده است؛ نه تنها با واقعیت تطبیق نمی کند بلکه تا حدی متوهمانه است. جامعه ایران تقسیم شده بین نیروهای سیاسی نیست و حالت پارتیشن بندی شده نیز ندارد، بلکه یک جامعه توده ای است که حول یک گفتمان تهییج کننده و موثر به پا می خیزد و به سمت عمل سیاسی مشخصی میل پیدا می کند.
از زمان دکتر مصدق تا کنون در همه ادوار مهم تاریخی افراد مشخصی بودند که مردم ایران را به حرکت واداشته اند و گروه های سیاسی حول آنها جمع گشته اند. این افراد نیز با انتخاب شعار های سیاسی درست و انگاره های الهام بخش توانسته اند به موفقیت دست پیدا کنند. معمولا ائتلاف ها پس از گل کردن یک فرد در جامعه و مشخص شدن حمایت بخش قابل توجهی از جامعه از وی به وجود آمده اند، نه اینکه ائتلاف ها باعث جلب حمایت برای فرد منتخب آنها شده باشد.
قطعا خیلی خوب خواهد بود که جامعه ایران نیز به یک جامعه مدنی سازمان یافته ارتقاء یابد تا هر یک از احزاب شناسنامه دار سهم مشخصی از جامعه را به خود اختصاص بدهد؛ اما شرایط کنونی فاصله زیادی با این حالت دارد. لذا در تجویز و توصیه برای حرکت سیاسی درست در مقطع فعلی و افق زمانی پیش دیدنی، باید این واقعیت را مد نظر داشت.
طرح گفتمان جذاب و موثر و ترسیم چشم انداز موفقیت آمیز برای آن می تواند جنبش اعتراضی خوابیده را بیدار کند و در مسیری مناسب به جریان بیندازد. تعامل و هم و غم احزاب شایسته است بیشتر حول این مسئله و خلق چنین گفتمانی متمرکز شود. رسیدن به این مهم لزوما نیاز به گرد همایی های فیزیکی مشترک و نشست های وحدت اپوزیسیون ندارد؛ بلکه اشتراک مواضع و نقادی جدی و محترمانه دیدگاه ها می تواند خوراک لازم برای شکل گیری محتوی و خمیر مایه جنبش را فراهم سازد.
البته این مطلب به معنی نفی ارزش ائتلاف سیاسی نیست؛ بلکه تاکید بر این نکته دارد که از ائتلاف گروه های سیاسی در جامعه ایران به خودی خود نمی توان انتظار داشت تا پایگاه های اجتماعی گروه ها تلفیق گردد و تجمیع نیرو حاصل شود.
حلقه مفقوده؛ تلاش مستمر، اصولی و مبتنی بر ژرف نگری برای خلق برنامه موثر و کار آمد است. امری که حوصله، دانایی و اراده خستگی ناپذیر می طلبد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر