-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

Latest Posts from Tehran Review for 10/08/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



موسسه مطالعات سیاسی آمریکا در جدیدترین تحلیل خود درباره خروج نام سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از فهرست گروه‌های تروریستی ایالات متحده، این سازمان را «فرقه‌ای سرکوبگر و مورد تنفر اکثر ایرانی‌ها و عراقی‌ها» و «سازمانی ستیزه‌جو» با پیشینه‌ای پر از خشونت خوانده و به شرح اعمال نفوذ و حمایت‌ مقامات آمریکایی از آن پرداخته است. در این تحلیل که در وب‌سایت این موسسه منتشر شده، به نقل از یکی از مقامات ایالات متحده آمده است: «خودشان را گروهی دموکرات، قانونی و شایستهٔ حمایت جلوه می‌دهند اما باور فراگیر در دولت آمریکا این است که این سازمان حالت فرقه‌ای دارد. هر چند خارج‌ کردن از فهرست، حمایت یا فراموش کردن کار‌هایشان از سوی ما تلقی می‌شود و به معنای آن نیست که نگرشمان راجع به رفتار کنونی‌شان را ناگهان عوض کرده‌ایم، اما ما این را که چه بوده‌اند فراموش نمی‌کنیم و آنچه که اکنون ادعا می‌کنند هستند را قبول نداریم.»

***

مجاهدین خلق ایران (MEK) سازمانی ستیزه‌جو و الهام گرفته از اسلام و مارکسیسم است که از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران هواداری می‌کند. این گروه در سال ۱۹۶۳ و در پی سرکوب شدید مخالفان توسط محمدرضا شاه پهلوی در قالب گروهی چریکی و مسلح پایه‌گذاری شد.

این گروه در گذر سالیان سابقه‌ای از مخالفت خشونت‌آمیز با حکومت ایران چه در زمان رژیم سلطنتی و چه در دوره نظام اسلامی پس از آن، برای خود دست و پا و حمایت کشورهایی مثل ایالات متحده را جلب کرده است. این گروه سالیانی هم در فهرست سازمان‌های تروریستی ایالات متحده قرار داشته اما در پی اعمال نفوذهایی فعالانه که با تامین مالی مطلوب همراه بوده و گروهی از مقامات دولتی سابق از هر دو حزب آمریکا از آن حمایت می‌کرده‌اند، هیلاری کلینتون وزیر خارجهٔ ایالات متحده در سپتامبر ۲۰۱۲ خبر داد که در صدد خارج کردن این گروه از فهرست سازمان‌های تروریستی دولت آمریکا است. نام سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۹۹۷ در این فهرست قرار داشت.

این گروه دارای خاستگاه‌هایی عجیب و غریب و تاریخچه‌ای پرآشوب است. طبق گزارش وزارت خارجه ایالات  متحده: «این گروه در انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ شرکت داشت، انقلابی که حکومت اسلامی شیعی به رهبری آیت‌الله خمینی را جانشین حکومت شاه کرد. اما جهان‌بینی سازمان مجاهدین خلق که ملغمه‌ای از مارکسیسم، دفاع از آزادی زنان و اسلام‌گرایی است، با حکومت برآمده از انقلاب ناهمخوان بود. این گروه که در سال ۱۹۸۱ از پایگاه‌هایش در مرز ایران و عراق رانده شد در پاریس سکنی گرفت و از‌‌ همان جا حمایت از عراق در جنگ هشت سال علیه ایران را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۶ سازمان مجاهدین خلق مقر خود را به عراق انتقال داد که سبب شد تا با دست بازتری در ایران عملیات تروریستی انجام دهد. از سال ۲۰۰۳ نیز حدود ۳ هزار و ۴۰۰ نفر از اعضای این سازمان در اردوگاه اشرف واقع در عراق اسکان یافتند.»

در اواخر سال ۲۰۱۲ اکثر ساکنان اردوگاه اشرف به مکان دیگری در عراق انتقال یافتند تا به کشور ثالثی منتقل شوند. می‌گویند همکاری سازمان مجاهدین خلق در این انتقال که گمان می‌رفت موجی از مخالفت اعضای این گروه در قالب خودکشی‌های سازمان‌یافته را برانگیزد، عاملی کلیدی در تصمیم کلینتون برای خارج کردن سازمان مجاهدین از فهرست سازمان‌های تروریستی بود.

روزنامهٔ نیویورک تایمز این گروه را به خاطر سازمان‌بندی فرقه‌ای‌اش تحت رهبری مریم رجوی، حمایت از عراق در جنگ با ایران و همکاری با صدام حسین در سرکوب کرد‌ها و شیعیان عراق، «فرقه‌ای سرکوبگر و مورد تنفر اکثر ایرانی‌ها و عراقی‌ها» توصیف کرده است.

مقامات ایالات متحده نیز به این وجههٔ ناخوشایند اذعان کرده‌اند، به طوری که یکی از مقامات ایالات متحده پس از آنکه تصمیم خروج مجاهدین از فهرست سازمان‌های تروریستی اعلام شد به سی‌ان‌ان گفت: «خودشان را گروهی دموکرات، قانونی و شایستهٔ حمایت جلوه می‌دهند اما باور فراگیر در دولت آمریکا این است که این سازمان حالت فرقه‌ای دارد. هر چند خارج‌ کردن از فهرست، حمایت یا فراموش کردن کار‌هایشان از سوی ما تلقی می‌شود و به معنای آن نیست که نگرشمان راجع به رفتار کنونی‌شان را ناگهان عوض کرده‌ایم، اما ما این را که چه بوده‌اند فراموش نمی‌کنیم و آنچه که اکنون ادعا می‌کنند هستند را قبول نداریم.»

سازمان مجاهدین خلق به رغم وجههٔ مشکوکی که دارد خود را به حامیان غربی گروهی دموکرات و مردمی و مخالف با حکومت ایران معرفی کرده است و حتی اغلب مریم رجوی را که به صورت تبعیدی در پاریس به سر می‌برد، بی‌آنکه هرگز در انتخاباتی در ایران نامزد شده باشد، «رییس‌جمهور منتخب» می‌نامد.

برخی تحلیلگران هشدار داده‌اند که تصمیم ایالات متحده باعث می‌شود تا روابط این کشور با ایران خراب‌تر شود. به نوشتهٔ فریده فرحی، کار‌شناس مسائل ایران، این تصمیم بی‌شک سبب می‌شود تا عدم اطمینان رهبران تهران نسب به نیات ایالات متحده راجع به آیندهٔ ایران افزایش یابد، به خصوص آنکه مجلس نمایندگان آمریکا هم از سازمان مجاهدین خلق به عنوان طلایه‌دار تغییر حکومت در ایران حمایت کرده است. کاهش اعتماد هم احتمال مصالحه را کاهش می‌دهد که احتمالاً دستاورد دلخواه هواداران بانفوذ سازمان مجاهدین خلق در مجلس نمایندگان آمریکا و جاهای دیگر است.

 

تاثیر تعین کننده بر سیاست ایالات متحده

سازمان مجاهدین خلق تاثیر تعیین‌کننده‌ای در ایالات متحده داشته است. این گروه در عین آنکه در گسترهٔ سیاست ایالات متحده هوادارانی برای خود دست و پا کرده، به طور تقریبی واکنش‌های منفی نمایندگان تمام جناح‌های سیاسی را نیز برانگیخته است. نومحافظه‌کاران نمونهٔ جالبی در این زمینه هستند. مثلاً پس از اینکه خبرگزاری‌ها در اوایل سال ۲۰۱۲ خبر دادند که سازمان مجاهدین خلق با حمایت اسراییل در ترور دانشمندان ایرانی دست داشته است، شماری از سخنگویان نومحافظه‌کاران از این گروه ستایش کردند. روزنامهٔ نیویورک پست، متعلق به روپرت مرداک در سرمقاله‌ای نوشت: «اگر سازمان مجاهدین در متوقف کردن روند ساخت بمب اتمی ایران نقش حساسی ایفا کرده باشد بیش از هر رییس‌جمهوری آمریکا که بتوان نام برد، شایستهٔ دریافت جایزهٔ صلح نوبل است.»

نظریه‌پردازان همفکری چون ریموند تانتر نیز سازمان مجاهدین را «بهترین منبع کسب اطلاعات راجع به تخطی‌های بالقوهٔ ایران از پیمان منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای» نامیده‌اند و استدلال می‌کنند که «خروج از فهرست تروریست‌ها به این گروه امکان می‌دهد تا بتوان تغییر حکومت را روی میز تهران قرار داد.» در تجمع حمایت از این گروه در پاریس هم رودی جولیانی، شهردار سابق نیویورک اعلام کرد «سازمان شما را هم تروریست قلمداد کردن بی‌آبرویی محض است.»

از سوی دیگر بسیاری از نومحافظه‌کاران نیز از این گروه نفرت دارند زیرا معتقدند که متحد شدن با آن در مسیر تغییر حکومت ایران، چیز جز کوته‌بینی نیست، مثلاً مایکل رابین به شدت از پشتیبانان سازمان مجاهدین خلق انتقاد کرده و در واکنش به اخبار دست داشتن این سازمان در ترور دانشمندان ایران نوشت: «اسراییلی‌ها با بهره گرفتن از سازمان مجاهدین خلق، گروهی که در نظر ایرانی‌ها‌‌ همان طور جلوه می‌کند که جان واکر لیند، آمریکایی محکوم شده بابت کمک به طالبان در نظر آمریکایی‌ها جلوه می‌کند، بابت رسیدن به بهره‌ای کوتاه مدت خطر کرده‌اند و به هزینه‌ای کمرشکن چون متحدسازی ایرانیان زیر پرچم حکومت ایران تن داده‌اند. تسهیل روند تغییر دادن حکومت، راهبرد بسیار بهتری است. سازمان مجاهدین خلق نه تنها از پس چنین ماموریتی برنمی‌آید بلکه دخالت دادن آن‌ها سبب می‌شود چنین هدفی سال‌ها به تعویق افتد.»

 

اعمال نفوذ

سازمان‌هایی که با مجاهدین خلق همدلی دارند آرایهٔ موثری از حامیان را در واشنگتن دست‌وپا کردند تا بتوانند به نفع خارج کردن این گروه از فهرست تروریست‌ها دخالت کنند. به گزارش نیویورک تایمز، این تکاپو به «جلب حمایت جیمز وولزی و پور‌تر گاس دو رییس پیشین سازمان سیا، لوییس فریه رییس پیشین اف‌بی‌آی، مایکل موکاسی دادستان کل سابق، تام ریج نخستین رییس سازمان امنیت داخلی در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، جیمز لونز نخستین مشاور امنیت ملی رییس‌جمهور اوباما، جمهوری‌خواهان معروفی چون رودولف جولیانی شهردار سابق نیویورک و دموکرات‌هایی چون هوارد دین فرماندار سابق ورمونت و حتی دل دیلی مقام سابق امور ضد تروریسم وزارت خارجه، میچل رایس مشاور بلندپایهٔ سیاست خارجی میت رامنی/ پل رایان در تبلیغات انتخاباتی و سخنگوی این گروه منجر شد.»

یک دلیل برای تنوع و گستردگی این فهرست می‌تواند پول زیادی باشد که شبکهٔ سازمان مجاهدین خلق برای جذب چهره‌های سر‌شناس خرج کرده است. روزنامه کریستین ساینس مانیتور به نقل از یکی از مقامات وزارت خارجه آمریکا نوشت: «هماهنگ کننده سخنرانی‌هایتان تماس می‌گیرد و می‌گوید بابت ۲۰ دقیقه سخنرانی ۲۰ هزار دلار نصیبتان می‌شود. هواپیمای خصوصی می‌فرستند و کار که تمام شد ۲۵ هزار دلار دیگر هم می‌دهند. گروهی هم می‌فرستند تا توضیح دهند راجع به چه چیزی حرف بزنید.» افراد و سازمان‌های هوادار سازمان مجاهدین خلق هزاران دلار به چندین نمایندهٔ مجلس آمریکا مثل ایلینا روس‌ لتینن، باب فیلنر، تد پو، مایک راجرز و دانا روهراباکر که همگی جمهوری‌خواه هستند هدیه داده‌اند تا صرف کارزارهای تبلیغاتی خود کنند.

طیف بازها در حوزهٔ سیاست خارجی بستر اصلی حمایت از سازمان مجاهدین خلق را فراهم کرده‌اند. این طیف افزون بر حمایت ووزلی و سایر مقامات سابق دولت بوش از حمایت قوی باز‌ها در حوزهٔ ایران مثل جان بولتن، سفیر سابق ایالات متحده در سازمان ملل و کمیته سیاست ایران (IPC) برخورد بوده است. هدف رسمی این کمیته که در ایالات متحده مستقر است «تقویت ایرانی‌ها برای تغییر دادن حکومت» است.

کمیته سیاست ایران (IPC) در مقاله‌ای خارج کردن نام سازمان مجاهدین خلق از فهرست تروریست‌ها را در صدر پیشنهادهای خود برای خط‌ مشی ایالات متحده در قبال ایران قرار داد. نویسندگان این مقاله نوشته بودند که «تداوم حضور سازمان مجاهدین خلق که گروه اصلی مخالف در ایران است در فهرست سازمان‌های تروریستی وزارت خارجه آمریکا از سال ۱۹۹۷، به تهران اطمینان می‌دهد که تغییر حکومت از گزینه‌های روی میز کنار گذاشته شده است. خارج کردن مجاهدین از این فهرست علامت ملموسی به تهران و مردم ایران است که گزینهٔ جدید یعنی تغییر دادن حکومت به وضوح روی میز قرار گرفته است.»

منتقدان سازمان مجاهدین خلق کارزار جلب حمایت از این سازمان را به کارزار کنگرهٔ ملی عراق (INC) تشبیه کرده‌اند که از گروه‌های تبعیدی عراق به رهبری احمد چلبی بود و در دهه‌های ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ برای ترغیب ایالات متحده به اشغال عراق فعالیت می‌کرد. کنگرهٔ ملی عراق خود را نزد حامیان غربی، جانشین بالقوهٔ حکومت عراق معرفی می‌کرد و به طیف بازها در حوزهٔ عراق امکان داد تا ادعا کنند که عراقی‌ها از وارد عمل شدن ایالات متحده حمایت می‌کنند. به نوشتهٔ علی فاطمی و کریم پاکروان از شورای ملی ایرانیان آمریکا، از نظر طیف بازهای حوزهٔ ایران نیز «مریم رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق و رییس‌جمهور خودخواندهٔ ایران، چلبی جدیدی برای آن‌ها است.»

کمیته سیاست ایران بستری برای ایجاد ارتباط بین گروه‌های هوادار سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های هوادار کنگرهٔ ملی عراق بوده است. طبق تحقیقات وبلاگ سیاست خارجی ایالات متحده (لوب‌لاگ) که در سال ۲۰۱۰ انجام شده است «کمیته سیاست ایران در سراسر سال ۲۰۰۶ با چندین سازمان که نماینده یا رابط مستقیم کنگرهٔ ملی عراق بودند نشانی، حساب، کارکنان و حتی کارکنان ستادی مشترک با آن سازمان‌ها داشت. برخی از آن پیوند‌ها تا به امروز نیز ادامه داشته است.»

تاریخچۀ سازمان

سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۹۶۳ تاسیس شد و یکی از جناح‌های سیاسی پرشمار در ایران بود که در سال ۱۹۷۹ از سرنگونی شاه حمایت کرد. البته به گزارش روزنامۀ کریستین ساینس مانیتور مجاهدین تنها سازمانی بودند که در سال‌های منتهی به انقلاب به خشونت علیه آمریکایی‌ها دست زدند و در دههٔ ۱۹۷۰ مقامات دیپلماتیک و نظامی آمریکا را به قتل رساندند و مورد حمله قرار دادند.

این گروه در سال ۱۹۸۰ در پی کشمکش‌های داخلی پس از انقلاب از ایران خارج شد و هزاران حمله علیه ایرانیانی انجام داد که «عوامل حکومت» قلمداد می‌کرد به طوری که در دههٔ ۱۹۸۰ در اوج فعالیت‌های خود روزی به طور متوسط سه نفر را از پای درمی‌آورد و دفا‌تر دیپلماتیک ایران در سراسر جهان را مورد حملات شدید قرار می‌داد. این سازمان طی یک روز در سال ۱۹۹۲ به طور هماهنگ به ۱۲ مرکز دیپلماتیک ایران در ۱۰ کشور جهان حمله کرد.

سازمان مجاهدین خلق در میانهٔ دههٔ ۱۹۸۰ به عنوان مهمان صدام حسین در عراق مستقر شد و صدام پایگاه نظامی اشرف در شمال بغداد را در اختیار آن‌ها گذاشت. سازمان مجاهدین نه تنها در جنگ عراق و ایران دوشادوش عراقی‌ها جنگیدند بلکه در سرکوب شورش‌های کرد‌ها و شیعیان عراق به صدام کمک کردند که به ریزش حمایت‌ها از سازمان مجاهدین در ایران و عراق منجر شد. شورش شیعیان و کرد‌ها پس از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ با تحریک سازمان سیا درگرفت.

پس از سقوط حکومت صدام در سال ۲۰۰۳ نیروهای سازمان مجاهدین در اردوگاه اشرف توسط آمریکا خلع سلاح شدند و این اردوگاه در سال‌های بعد هر از گاه مورد حملات دولت جدید عراق قرار می‌گرفت. در ‌‌نهایت هم دولت عراق که نگران در گرفتن خشونت‌های بیشتر یا بحران بود در پایان سال ۲۰۱۱ دستور به تعطیلی این اردوگاه داد. هواداران سازمان مجاهدین در غرب شرایط این اردوگاه را دستاویز قرار دادند تا برای دستور کار کلی این سازمان در واشنگتن حمایت جلب کنند و استدلال می‌کردند که علت بدرفتاری با اعضای این سازمان تداوم حضور آن در فهرست سازمان‌های تروریستی است.

گزارش سال ۱۹۹۴ وزارت خارجه ایالات متحده کوشش‌ها و اعمال نفوذهای سازمان مجاهدین خلق را تحت‌الشعاع قرار داد زیرا در آن نتیجه‌گیری شده بود که مواضع دموکراسی‌خواهانه سازمان مجاهدین احتمال ندارد که جدی باشد. به گزارش روزنامه کریستین ساینس مانیتور، وزارت خارجه ایالات متحده با اشاره به پایبندی سازمان مجاهدین به نبرد مسلحانه، این واقعیت که بخش‌هایی از تاریخشان مثل استفاده از خشونت را تکذیب یا تحریف می‌کنند، رهبرانشان از شیوه‌های دیکتاتوری استفاده می‌کنند و اعضایشان رفتار فرقه‌ای دارند، نتیجه‌گیری کرده بود که سوابق رفتار ۲۹ سالهٔ سازمان مجاهدین نشان نمی‌دهد که به دموکراسی گرایش یا قابلیت دموکراسی‌خواهی داشته باشند. در آن گزارش تاکتیک‌هایی شرح داده شده بود که سازمان مجاهدین ۱۶ سال بعد یعنی در حال حاضر برای اعمال نفوذ در پیش گرفت. در آن گزارش خاطرنشان شده است که برنامه‌های خطرناک مجاهدین مبتنی بر جلب حمایت چهره‌های سر‌شناس عمومی است و سعی می‌کنند تا حمایت افراد سر‌شناس را در قالب سخنرانی جلب کنند.

این گروه در سال ۲۰۰۱ رسماً کاربرد خشونت را محکوم کرد اما طبق تحقیقاتی که اف‌بی‌آی انجام داده است اعضای سازمان مجاهدین «به طور فعال در برنامه‌ریزی و انجام فعالیت‌های تروریستی دست دارند» که تازه‌ترین نمونهٔ آن در سال ۲۰۰۴ بود. ان‌بی‌سی در فوریه ۲۰۱۲ گزارش داد که اسراییل با هماهنگی سازمان مجاهدین خلق طی یک رشته عملیات دانشمندان هسته‌ای ایران را به قتل رساند. خارج شدن سازمان مجاهدین از فهرست سازمان‌های تروریستی ممکن است در‌ها را برای همکاری آیندهٔ این سازمان و ایالات متحده نیز باز کند.

منبع: تاریخ ایرانی


 


انسان وقتی از مرحله‌ی تامین نیازهای اولیه و غریزی‌اش گذشت یکسر درگیر مسائل ذهنی و روانی می‌شود. هر سال، آدم هایی که با شکم سیر و رفاهِ نسبی خودکشی می‌کنند اگر بیشتر نباشند از آدمهایی که با شکم گرسنه و از روی فقر خود را نابود می‌کنند، چندان کمتر نیستند. و تازه میان فقرایی که از اول فقیر بوده‌اند و میان آنها که از دارندگی به فقر افتاده‌‌اند هم تفاوت بسیار است. آدمی از گروه دوم، معمولا بیش از آنکه از خود فقر در رنج باشد از مقایسه وضعیت فعلی با وضعیت خود قبلی رنج می‌کشد.

افزون بر این، شدت تبعات روحی و روانی هم با سرعت فلاکت ربط مستقیم دارد. شاید بتوان کسی که در طول ده سال تمام ثروت خود را از دست داده آسوده‌خاطر (یا به عبارت دیگر: تسلیم) دید اما تقریبا محال است کسی که در چند روز نیمی از ثروتش به باد فنا رفته را متشنج یا افسرده ندید، هرچند که نسبت به نفر قبلی کمتر زیان دیده و صاحب دارایی بیشتری باشد. فقرا معمولا خوشتر زندگی می‌کنند – یا دست کم کمتر رنج روانی می‌برند- تا ورشکسته‌ها.

در ماجرای انفجار قیمت دلار، که به فقیرتر شدن تقریبا تمام ایرانی‌ها انجامید، وضعیت آن عده از ایرانیان خارج از کشور که از لحاظ مالی به داخل متصل هستند را باید از این منظر دید. فقیرتر شدن به خودی خود غم‌انگیز هست چه رسد که با احساس ورشکستگی همراه باشد. منظور از “ورشکستگی” البته آن نیست که پیشتر وضع آنها نسبت به سایر ایرانیان بسیار بهتر بود، منظور این است که سرعت فقیرترشدنشان چنان است که به ورشکستی می‌ماند. بسیاری از دانشجویان ایرانی در سراسر دنیا چشم به پولی دارند که ماهانه از ایران برایشان ارسال می‌شود، دو دو تا چهارتای ساده می‌گوید: وقتی در چند روز ارزش پول ایران نصف می‌شود پولی که به ارز خارجی به آنها می‌رسد نصف شده است. و دو دو تا چهارتای کمی پیچیده‌تر: منابع مالی آنها –مثلا خانواده- احتمالا در جریان گرانی‌ها فقیرتر می‌شوند و همان پول سابق را هم نمی‌توانند بفرستند. نتیجه‌ی ساده اما بغرنج: جوانی با ویزای دانشجویی بر کف در کشوری غریب و گران بدون اجازه کار، به فقر ناگهانی دچار می‌شود.

وضعیت در کشورهایی نظیر هند و مالزی و آسیای میانه از این هم بدتر است. اگر در اروپا و آمریکا و استرالیا افراد به گرفتن مهاجرت، پناهندگی، کارهای کم‌درآمد پاره‌وقتی نظیر گارسونی یا حداقل امکانات (به عنوان انسانی که بالاخره در کشوری جهان‌اولی مشغول نفس کشیدن است) امیدی دارند، در کشورهای آسیایی اصولا در بر پاشنه‌ی دیگری می‌چرخد: از اول قرار بوده کسانی با بهره از ارزان بودن این کشورها به آنجا بروند و مستقیما ارز وارد کنند. هند خودش بزرگترین صادرکننده نیروی کار متخصص و غیر متخصص بسیار ارزان به جهان است، کارگر و مهندس و دکتر به چه کارش می‌آید؟ در مالزی هم ده‌ها‌سال است که تقسیم موقعیت‌های کاری به صورت اول مالایی (مسلمان)، بعد چینی و هندی مالزیایی تبار، و بعد کارگرِ بسیار ارزان قیمتِ آسیای جنوب شرقی و شبه قاره هند بوده است و ویزای کار برای ایرانی‌ها همیشه به ندرت و سختی صادر شده است. یعنی اصولا مالزیایی‌ها در مورد کار و پول، با لطف فراوان، به خاورمیانه‌ای‌ها هم مثل اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها نگاه می‌کنند که قرار است پول و فرصت شغلی با خود بیاورند و نه اینکه از آنچه که در مالزی هست استفاده کنند. کسانی هم که به این کشورهای آسیایی رفتند این روال را می‌دانستند، آنچه که آنها نمی‌دانستند این بود که در طول دو سال قدرت پول ایران در مقابل دلار به یک سوم (تا این لحظه) برسد و فقط در عرض چند هفته ارزش آن نصف شود (تا این لحظه).

از این منظر فاجعه‌ی ایرانیان در مالزی وخیمتر از همه جاست. به دلایل گوناگون از جمله به خاطر عدم نیاز به ویزا (تا سه ماه)، راحتی نسبی اخذ ویزای بلندمدت تر، آسانی رفت و آمد به ایران، ارزانی نسبی و در عین حال رفاه و پیشرفت بالاتر نسبت به بیشتر کشورهای آسیایی، چند فرهنگی بودن و نداشتن پیش‌زمینه فرهنگی منفی نسبت به ایران، در یک دهه‌ی اخیر ناگهان شمار ایرانیان مالزی افزایش یافت. ایرانیانی که –به جز عده‌ای معدود- همگی وابستگی مالی به ایران داشتند و البته از پس هزینه ها هم برمی‌آمدند بطوریکه تا همین چند ماه پیش با اجاره دادن یک آپارتمان در تهران و دو حقوق بازنشستگی از ایران، یک خانواده دو سه نفره می‌توانست زندگی آبرومندانه‌ای در مالزی دست و پا کند. در کشوری که هر چند نسبت به فرانسه آزادی سیاسی و دینی چندانی ندارد اما نسبت به کشور امام زمان، نوعی آزادی اجتماعی آخرالزمانی را برای ایرانی‌های به تنگ آمده دارد: دست کم کمی از صبح تا شب توی سر مردم نمی‌زند، و شب تا صبح سر در کار مردم نمی‌کند. همین هم برای دیوانه نشدن کافیست. ده‌ها هزار ایرانی غالبا اینطور سر از مالزی درآوردند.

حکومت‌های خودکامه، ستمگر و جنایتکار کم در تاریخ نبوده‌اند اما بعید است هیچکدام به اندازه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران اتباع خود، حتی آنها که عطایش را به لقایش بخشیده‌اند را، به نکبت و بدبختی دچار کرده باشند

اما آنچه اخیرا اتفاق افتاد در عرض چند هفته مالزی را در چشم ایرانیانِ مقیم آن دگرگون کرد. فقر عمومی‌ای که تمام ایرانی‌ها دچارش شدند، در مالزی ضرب در شتاب زمان شد. اگر در ایران تورم در پی کاهش پول ملی سرعت گرفت اینجا منفجر شد و اگر آنجا فریاد و فغان از گرانی به آسمان می‌رود اینجا از شدت ورشکستگی صداها در گلو خفه می‌شود. چه کسی در تهران مجبور است دقیقا از همین ماه کرایه خانه را دو برابر بپردازد و دقیقا از همین امروز بنزین یا بلیط مترو را دو برابر گران‌تر بخرد؟ در کوالالامپور، همه برای همه چیز!

روزگاری در مالزی، مالایی‌های مسلمان با دیدن ایرانی‌ها دوشصت خود را بالا می‌آوردند و چنان که گویی رئیس دولت ایران را بهتر از خود ایرانی‌ها می‌شناسند از “هیرو” بودن”اَمَدی نجاد”ِ مسلمان می‌گفتند که ضد امریکاست و به زودی پوزه‌ی اسرائیل را به خاک می‌مالد. در بحث‌ها هم معمولا استدلالشان از این دو بالاتر نمی‌رفت و استنادشان هم همیشه به شوهای تلویزیونی و مطبوعاتی جناب “مازلِم هیرو” بود. تنها چیزی که باعث تعجبشان می‌شد نفرت عمیق بیشتر ایرانی‌ها از جناب قهرمان بود. بهای شهوت احمدی‌نژاد برای قهرمان بودن در جهان اسلام را که به سادگی با تهدید نابودی اسرائیل به دست آمد (برای مدتی. حالا تا حدود زیادی اردوغان جایگزینش شده و البته با شوهای کم‌خطرتر) ایرانی‌ها اکنون بیش از هر زمان می‌پردازند بدون آنکه کمترین حق انتخاب قبلی یا سود احتمالیِ بعدی از دشمنی با اسرائیل، داشتن تاسیسات هسته‌ای و درافتادن با جهان داشته باشند.

سونامیِ سقوط ارزش ریال راه افتاده است. ده‌ها هزار ایرانی به سرعت در حال ناپدید شدن از فروشگاه‌ها و رستوران‌ها و بازارها و خیابان‌هایند (آدم فقیر می‌تواند در خیابان قدم بزند اما آدم ورشکسته‌ای که ذهنش دائما به گذشته‌ی نزدیک پرتاب می‌شود را حتی خیابان عذاب می‌دهد). و مثل موج‌های سونامی، که با دورتر شدن از مرکز سرعت و ارتفاع مرگبارشان بیشتر می‌شود، با گذشت زمان اثرات فاجعه بار سقوط اقتصادی ایران بزرگتر و مخرب‌تر خواهد شد و تا محو شدن بچه‌های ایرانی از مدارس هم خواهد کشید.

بسیاری به ایران برخواهند گشت اما با تحمل زیان‌های مادی و روحی و روانی بسیار. آنها که می‌مانند حتی اگر زیر بار اقتصادی خرد نشوند از فشار روانی در امان نخواهند ماند. بر روی کاغذ و در تئوری‌های اخلاق، آدم ها باید در هر شرایطی شریف باشند اما در عالم واقع، عصبیت، درگیری، طلاق، افسردگی و خلافکاری‌های گوناگون از تبعات مستقیم گیر کردن آدم های دور از وطن در چنین وضعیت “گمشده”‌ایست. امواج حتی دامن بسیاری از صاحبان مشاغل ایرانی در مالزی را هم می‌گیرد: وقتی ایرانی به رستوران نرود درِ رستوران ایرانی تخته می‌شود، وقتی توریست نیاید تور لیدر به چه کار می‌آید و وقتی پولی رد و بدل نشود صرافی چطور بچرخد؟ (در حال حاضر گویا تنها شغل پر سود مرتبط با مالزی، گرفتن پول از دانشجویان ایرانی برای انجام کاغذبازی‌های مربوط به گرفتن ارز دانشجویی است که توسط وزارت امور خارجه و وزارت علوم جمهوری اسلامی انجام می‌شود در حالیکه مدتیست “بنا به دستور رسمی دولت” بانکها از دادن ارز دانشجویی خودداری می‌کنند)

حکومت‌های خودکامه، ستمگر و جنایتکار کم در تاریخ نبوده‌اند اما بعید است هیچکدام به اندازه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران اتباع خود، حتی آنها که عطایش را به لقایش بخشیده‌اند را، به نکبت و بدبختی دچار کرده باشند. متر کردن ستم و جنایت با تعداد مردگان و کشته شدگان اشتباهی‌ست بزرگ؛ این را کسانی به خوبی درک می‌کنند که در رژیم‌هایی زندگی کرده باشند که تحقیر انسان‌ها، به لجن کشیدن هویت فردی، از بین بردن شادی و امید، و به طور خلاصه شکنجه روحی-روانی آدمها، جزو وظایف منظور شده باشد.

بی کشتنِ تعداد زیادی آدم، آنچه جمهوری اسلامی -تحت رهبری داهیانه ی حضرتش و رئیس جمهورِ نظر به نظر ایشان نزدیکترش- در این سالها کرد، یک پله بالاتر از همتایانش در آلمان نازی و شوروی استالینی و کامبوج سرخ است: انداختن “طوق لعنت” به گردن همه. و طوق لعنت‌ِ ایرانی‌های مالزی گویا از همه تنگ‌تر و سنگین‌تر است.


 


من طبق قراری که گذاشته بودم دو هفته در اینجا هیچ حرفی نزدم ولی قبلاً هم به شما گفته بودم که هرگز تمام اسرار پنهان وجودم را یک‌جا و یک‌دفعه به شما نمی‌گویم. من از انجام هر کاری هدفی دارم و مثل آدم‌هائی که وقتی بیل می‌گیرند دستشان خیال می‌کنند که زمین را شخم زده‌اند، نیستم. آنها در نهایت ضعف و سرخوردگی همیشه می‌خواهند با وسیله، هدف را توجیه بکنند و این اصلاً از نظر من اشکالی ندارد. من الآن هم از اینکه تمام اسرار وجودم را یک‌جا به شما نمی‌گویم هم هدفی دارم که این هدف هم یکی دیگر از اسرار وجودی من است که آن را به شما نمی‌گویم. مطمئناً الآن یک عده دارند از فضولی می‌میرند که بدانند هدف من از یک‌جا نگفتن اسرارم چیست. من بر خلاف دیگران از این موضوع که حس کنجکاوی دیگران را تحریک کنم خیلی خوشم می‌آید ولی حاضر نیستم کسی در این راه کشته بشود. به همین خاطر الآن برای جلوگیری از خونریزی برایتان فاش می‌کنم که من دو هفته اینجا هیچ حرفی نزدم چون اصلاً نوبت حرف زدن من در اینجا هر دو هفته یکبار است. به همین راحتی من بدیهی‌ترین چیز ممکن را برای شما تبدیل به یک راز مهم کردم و بلافاصله هم برای تحریک حس کنجکاوی‌تان گفتم دلیلش را نمی‌گویم. با این افشاگری حالا شاید شما از خودتان بپرسید که اصلاً این شاید الباقی اسرارش هم همینطوری بدیهی و الکی پلکی است . من شما را با خیالاتتان رها می‌کنم.

اما این دلیل نمی‌شود که تمام رازها و اسرار دنیا بدیهی باشند بلکه دقیقاً این بدیهیات دنیا است که راز هستند. خوشبختانه من به دلیل پیچیدگی‌های مغزم با شما خیلی فرق می‌کنم ولی مثلاً همین خدا. بدیهی‌ترین چیزی که در جهان می‌تواند وجود داشته باشد همین شخص خداوند است ولی میلیون‌ها سال است که همه دنبال کشف این راز هستند. دقیقاً هم از همینجا مشخص می‌شود که خدا اصلاً وجود ندارد چون هر چیزی برای اینکه واقعاً «وجود داشته باشد» باید حتماً دلیلی هم برای اینکار داشته باشد نه اینکه ما ده میلیون سال بگردیم دلیل پیدا کنیم که همان چیز وجود دارد. من فکر می‌کنم که خداوند هم عین من از تحریک حس فضولی دیگران خیلی خوشش می‌آید و همین که من الآن دارم درباره‌ی خدا فکر می‌کنم دلیل محکمی است برای اینکه او وجود دارد. در واقع وجود خداوند هم یک راز است و من خودم چون به دلیل پیچیدگی‌هایم خیلی از این رازها دارم بنابراین خوب از جنس اینگونه رازها خبر دارم و می‌دانم که چنین رازهائی اصلاً در جهان وجود ندارد چون مثلاً اگر همین شخص خداوند با آن همه اطلاعاتی که می‌گویند دارد، وجود داشت خب پس دیگر چه رازی در جهان باقی می‌ماند که ایشان جوابش را نداده باشد؟

به نظر من عالمان دینی و مبلغان مذهبی اصلاً هیچ کار و زندگی‌ای ندارند چون اگر داشتند صبح تا شب مردم را از کار و زندگی‌شان نمی‌انداختند که مجبورشان بکنند که به رازهای خداوند فکر بکنند. آنها هم شغل شریفشان این است که از تمام بدیهیات عالم رمز و راز بسازند تا مردم به آنها فکر بکنند. تازه آنها از بدیهیات دنیا مردم را به نتیجه‌ی معکوس هم می‌رسانند. مثلاً در مورد همین خداوند آنچنان از مهربانی و لطف و محبت او صحبت می‌کنند که آدم از ایشان خوشش می‌آید ولی درست در همان لحظه به همه می‌گویند که بخاطر این همه مهربانی خداوند باید از او بترسی. اتفاقاً همه هم می‌ترسند و این خودش یک راز بدیهی است که چرا آدم باید از کسی که خوشش می‌آید بترسد؟ من استثنائاً جواب این پرسش را همین الآن می‌دهم تا مبلغین دینی را کنفت کرده باشم. دلیلش این است که اگر کسی از خدا نترسد آنوقت آنها مجبورند برای اینکه اموراتشان بگردد روزها بروند کار بکنند و کار کردن خیلی سخت‌تر از ترساندن مردم از خداوند است. خداوند هم خودش انگار خوشش می‌آید که همه از او بترسند چون یک دفعه به یک‌جائی سیل و زلزله می‌فرستد تا ترس مردم تقویت بشود در صورتی که سیل و زلزله به هر کسی ربط دارد جز خداوند. شما اگر یک مقداری اطلاعاتتان در حد من از جغرافی عمیق بود به جای ترسیدن از خدا فوراً متوجه دلیل وقوع سیل و زلزله می‌شدید و می‌رفتید پی کارتان. الآن هم بروید پی کارتان. من تا دو هفته‌ی دیگر اینجا هیچ حرفی نمی‌زنم.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته