امروز: ويژگي دورۀ نوجواني و جواني: هر يك از دورههاي عمر آدمي ويژگيها و مقتضيات ویژه ای دارد. چنان كه انسان در دوران كودكي به مراقبت بيشتر نيازمند است و اغلب غرق در بازي و سرگرمي است؛ به همان ترتيب در جواني نيز خواستهها، ويژگيها و شرايطي دارد تا بتواند با بهرهگيري از آنها به رشد و هدايت مطلوبدست يابد و اين دوره را با موفقيت سپري كند.
نوجوانان و جوانان فعاليت خود را عمدتاً در چهار زمينه متمركز ميكنند:
1ـ ورزش: تحرك، جنب و جوش، پويايي و نشاط جسمي، لازمۀ اصلي دورۀ نوجواني و جواني است. در دنياي امروز، اين جنبه از فعاليت جوانان از طريق ورزش اشباع ميشود؛ زيرا ورزشدر حد وسيعي جوانان را به خود جلب ميكند و از طريق فعاليت هاي ورزشي است كه به تمايلات ارضا نشدۀ كار، تحرك و احساس رو به تزايد جسمي به طرز مطلوبي پاسخ داده ميشود؛ اين امر كمك مؤثري است در راه نيل به آرامش باطني و نشاط زندگي.
2ـ تنظيم اوقات فراغت: با پشت سرگذاشتن دوران كودكي و ورود به دنياي نوجواني، از آنجا كه هنوز مسئوليت چنداني از ناحيۀ خانواده و اجتماع متوجه افراد نشده، از لحاظ زمانيفرصتهاي باز بيشماري در اختيار نوجوان و جوان قرار دارد. در اينجا جوان به اقتضاي سني و غريزي، به ـ روشهاي مختلف براي اين فرصتهاي آزاد و باز، برنامهريزي ميكند تا حس كنجكاوي، شاديطلبي، زيبايي دوستي و تنوع خواهي خود را ارضا کند. در اين مورد بايد سعي شود، امكانات بهتر، انگيزههاي عاليتر و معيارهاي برتر در اختيار آنان قرار گيرد تا از وابستگيهاي مبتذل و ابتداييتودۀ مردم بينياز شوند.
3ـ بهرهگيري از خدمات اجتماعي: ارائۀ هر چه بيشتر خدمات اجتماعي به جوانان از جهات گوناگون براي آنان سودمند است؛ از جهتي آنان را با انواع نهادهاي اجتماعي آشنا ميسازد و از سوي ديگر، با برخورداري گسترده از خدمات اجتماعي، اميد به زندگي آينده در آنان زنده می شود و به زندگي آيندۀ خود با پشتوانۀ محكم اجتماعي مينگرند؛ علاوه بر آن، بخش مهمي از مهارتهاياجتماعي مورد نياز زندگي را در بهرهمندي از اين خدمات خواهند آموخت و با اندوختههاي تجربي بيشتري به مرحلۀ بعدي زندگي وارد ميشوند.
4ـ ساماندهي فكر و انديشه: جوانان به زندگي اجتماعي مخصوص خود نياز دارند تا بتوانند آزادانه قواي ذهني خود را وسعت ببخشند و خود را وقف خواسته هایی بكنند كه در دنياي هوشيار و محدود بزرگسالان جاي آن بسيار خالي است. از همان اواخر دوران كودكي و آغاز سنين بلوغ، ايناحتياج در آنها پيدا ميشود كه به گروه همسالان خود بپيوندند و زندگي شخصي و پر ماجرايي را آغازكنند.1 در اين دوره و هم در اين مرحله است كه فكر خود را در جهان پيرامون، نحوۀ پيدايش آن و جايگاه و نقش خود را در اين دنيا متمركز می کنند و به جهانبيني خاصي دست مييابند و شخصيتخود را هماهنگ با جهانبيني انتخابي خود، شكل ميدهند. البته فراز و نشيب هاي رفتاري يك نوجوانكه بر اثر افكار و اعتقادات تازۀ خود بدان دست مييازد، نبايد به هيچ عنوان از نظر دور داشته شود؛ زيرا دورۀ نوجواني و بلوغ، دوراني مبهم و غالباً مغشوش است و حقوق و مسئوليت هاي آنان نامعلوم ميباشد؛ در نتيجه افراد در اين دوره با فشارها و خواستهاي متضادي مواجه ميشوند و به دليل داشتنآزادي بيشتر از كودكان، به طور مداوم سعي ميكنند، اقتدار والدين و معلمان خود را زير سؤال ببرند.
در دورۀ نوجواني كه با تحول جسمي فرد همراه است، نه تنها انگيزههاي غريزي و اميالجنسي در وجود نوجوان بيدار ميشود، بلكه گرايشهاي عاطفي و رواني او نيز به ظهور ميرسد، سازگاري اجتماعي او دچار آشفتگي ميشود، شناخت بيشتري نسبت به عشق و زيبايي پيدا ميكند، رفتار خود را با انگيزههاي دروني، تشخّص طلبي و استقلال جويي بروز ميدهد، در رفتارش اظهار منيت و علاقه به تملك شخصي، ابراز وجود و اظهار تعلق به گروه نمايان است؛ غالباً ميخواهد در جمع مطرح شود و نقش و مسئوليتي بر عهده بگيرد و همچنين سعي دارد، شخصيت ظاهري خود را موجه بنماياند و براي همسالان خود آقايي به خرج دهد.2
روشن است كه پاسخگويي به اين همه احساسات و بروز و ظهور آنها هزينه بردار است و چنانچه نوجوان از لحاظ مالي نتواند پاسخگوي احساسات خود باشد، يعني نتواند تحرك لازم را براي خود ايجاد كند، نتواند براي اوقات فراغت خود برنامهسازي كند، يا اصلاً وقت آزاد نداشته باشد و از هر نوع خدمات اجتماعي نيز چه به سبب فقر خانواده و چه فقر اجتماعي، محروم باشد، حتما ًدر ساماندهي قواي ذهني و فكر و انديشۀ خود نيز موفق نخواهد بود. در نتيجه از چنين فردي بروز يكي از عكس العمل هاي زير خلاف انتظار نخواهد بود:
1ـ سر به عصيان زند و به بزهكاري و انحرافات روي نمايد؛ در اين صورت نه تنها به آنچه مورد نظر و هدفش بود، نميرسد، بلكه از نظر خانواده و اجتماع، فردي مطرود و سزاوار سرزنش و مجازات نيز قلمداد ميگردد.
2ـ براي تأمين نيازمنديهاي خود كار كند؛ يعني براي دستيابي به درآمدي كه از طريق آنبتواند مخارج خود را تأمين كند، به دنبال شغلي باشد؛ در اين حالت نيز از اهداف اصيل و بالايي كهخود و يا خانواده برايش در نظر گرفتهاند، باز ميماند و به فرسودگي زودرس جسمي گرفتار می شود و در نهايت بايد به تجربيات اندك علمي و تخصّصي اكتفا کند.
3ـ با خواستههاي غريزي و طبيعي خود مقابله كند و احساسات خود را ناديده بگيرد؛ در اينوضعيت، اگر چه با هر زحمتي كه شده آن دوره پشت سر گذاشته خواهد شد، اما عوارض بسيار وخيمي براي هميشه دامنگير فرد خواهد بود، از قبيل اينكه شهامت و جسارت اقدام به كارهاي بزرگ را پيدا نميكند، هيچ گاه مستقلاً نميتواند كاري انجام دهد، فردي منزوي و بدون اعتماد به نفس بار ميآيد، حتي اگر از لحاظ علمي يا اجتماعي به مراتب يا مدارج بالايي دست يابد، باز هم قدرتخلاقيت و مديريت در او مرده و همواره احساس ترس، يأس و سرخوردگي ميكند.
نقش خانواده در جامعهپذيري فرزندان
فرايند جامعه پذيري در برگيرندۀ تأثيرات متفاوتي است كه در طول زندگي بر فرد وارد ميآيد. مهم ترين اين تأثيرات عبارت است از تأثير عوامل (كارگزاران) جامعهپذيري، يعني افراد، گروهها و نهادهاي مهمي كه وضعيت هاي ساختاريي را كه جامعهپذيري در آنها رخ ميدهد، فراهم ميسازند، اين عوامل عبارتند از: خانواده، مدرسه، همسالان و وسايل ارتباط جمعي.
خانواده بی شك مهم ترين عامل جامعهپذيري در همۀ کشورها و فرهنگ هاست؛ زيرا مسئوليت اصلياجتماعي كردن كودكان را در سالهاي اوليه و حياتي زندگي بر عهده دارد. بخش مهمي از جامعه پذيري كه در خانواده رخ ميدهد، از روی برنامه و آگاهانه و بخشی از آن نيز كاملاً ناخوداگاه است. الگوهاي كنش متقابل اجتماعي درون خانواده ممكن است، مدلهاي ناخواستهاي را براي شكلگيري رفتار و شخصيت فرزندان در دوران جواني فراهم سازد؛3 بنابراين، تنها خانواده قادر است اعتماد كودك را بر انگيزد و رفتارهاي اجتماعي و اخلاقي را كه زندگي اجتماعي در گرو آنهاست، عميقاً در ذهن و روح آنان نقش ببندد. هيچ گروه ديگري نميتواند جانشين خانواده شود و دقيقاً نيز به همين دليل است كه مسئوليت خاصي متوجه والدين ميشود. با این حال اگر به مشكلاتي كه پدران و مادران با آنها مواجهاند، توجه كنيم، اين نگراني عميق پيش ميآيد كه آيا آنها در مقابل وظايف تربيتي خود تحت فشار قرار نگرفتهاند؟ ميدانيم اين مسئله غالباً مطرح است؛ بنابراين، اگر بخواهيم قدرت تربيتي خانواده محفوظ بماند و يا بار ديگر به دست آيد، لازم است شرايطخاصي اجرا شود، كه مهم ترين آنها در وهلۀ اول عبارتند از تدابير سياست اجتماعي فراگيري كه وضعيت خانواده از لحاظ اقتصادي و رواني در حد لزوم تأمين شود؛ 4 در غير اين صورت، خسارتهاي ناشي از نا آراميها و نابسامانيهاي رواني و مهم تر از آن آسيب ها و عوارض اجتماعي فقر خانواده و اعضاي آن، بر جامعه تحميل خواهد شد. در اين موارد نهادها و سازمانهاي قانوني با صرف هزينههاي گزاف در جهت ايجاد كانونهاي اصلاح و تربيت، داير كردن زندانها و امثال آن، تنها بهدرمان جراحتهاي وارده بر پيكر اجتماع ميپردازند، در حالي كه ساماندهي نظام خانواده و تأمين آن از طريق ايجاد اشتغال و درآمد مناسب براي سرپرست و اعضاي خانواده و توسعۀ مراكز آموزشي وتفريحي، نزديك ترين راهي است كه ميشود دست كم در جهت پيشگيري از جرائم و انحرافات ناشياز فقر و عامل اقتصادي، به آن اقدام كرد. صد البته هزينههاي پيشگيري خيلي كمتر از هزينههاي درمانخواهد بود.
نقش عامل اقتصادي در پيدايش انحرافات
«يكي از عوامل مهمي كه ممكن است در بزهكاري نوجوانان مؤثر واقع شود، عامل اقتصادياست، و جرم شناسان توجه خاصي به آن نشان داده اند و در اكثر تأليفات خود در بارۀ اين عامل، مطالبي به رشتۀ تحرير درآوردهاند. جرمشناسان، در اصل موضوع كه «عامل اقتصادي در بزهكاري مؤثر است» اتفاق نظر دارند و اگر اختلافي در پارهاي مواقع به چشم ميخورد، ناشي از نحوۀ تأثير جنبههاي مختلف اين عامل قوي است» 5 مانند دزدي، فحشا، قتل و...، كه ميزان آن در بين طبقۀ محروم و فقير بيشتر و بالاتر و در بين طبقۀ متوسط و بالا كمتر است. البته انحرافات اجتماعي خاص طبقۀ فقيران نيست، طبقۀ دارا و برخوردار هم در اين رابطه دست كمي از ديگران ندارند؛ انحراف در هر دو طبقه وجود دارد، ولی نوع آن متفاوت است. از ميان انحرافات، فحشا بيشتر زاييدۀ عاملاقتصادي است.
برخي معتقدند، از ميان عوامل انحرافات، هيچ عاملي به اندازۀ فقر در ايجاد انحراف و دامنزدن به آن مؤثر نيست، تا آنجا كه گفتهاند. بيشترين جرايم و جنايات در اين رابطه صورت ميگيرد. اينعده همچنان اعتقاد دارند براي از بين بردن تباهيها و انحرافات بايد ريشۀ فقر را خشکاند.
چگونگي تأثير عامل اقتصادي در پيدايش ناهنجاريها در شرايط و محيطهاي گوناگون متفاوت ميباشد؛ مثلاً تأثيري كه شرايط نامناسب اقتصادي جامعه بر رفتار افراد ميگذارد، با شرايط نامناسب اقتصادي خانواده و تأثير آن بر اعضاي خانواده، لزوماً يكسان نيست؛ زيرا نابساماني اقتصاد جامعه باعث بروز بيكاري و گسترش نارضايي، اغتشاشات و بياعتنايي به قوانين، اعتياد، الكلسيم، افزايش نرخ تورّم، توسعۀ مشاغل كاذب، گسترش فساد اداري و... ميگردد و نابساماني اقتصاد خانواده به توسعۀ ناسازگاريهاي خانوادگي، خودكشي، تيرگي روابط والدين و فرزندان، فرار فرزندان نوجوان از خانه، بيتوجهي به مسائل عاطفي، تربيتي، آموزشي، بهداشتي و امثال آنميانجامد.
ساختارهاي مالي خانوادهها
از آنجا كه زيربناي شخصيت فرد در محيط زندگي خانوادگي شكل ميگيرد، بررسي ساختار مالي خانواده و تأثير آن بر شخصيت و رفتار فرزندان، به ويژه نوجوانان بسيار ضروري است. ساختار مالي خانوادهها به سطح زندگی آنان بستگی دارد. با توجه به پراکندگی جمعیت به لحاظ درآمدی و موقعیت فرهنگی و جغرافیایی، سطح زندگی همۀ شهروندان یکسان نخواهد بود.
سطح زندگی خانواده ها را به لحاظ مالی به این صورت می توان دسته بندی کرد:
الف ـ خانوادهاي كه از سطح زندگي و درآمد بسيار پاييني برخوردار است و از اينرو قدرتتأمين نيازهاي اوليه و ضروري فرزندان خود را ندارد، يا به سختي هر چه تمام تر آنها را برآوردهميكند. اين خانواده را از نظر اقتصادي خانوادهاي فقير ميگويند. خانوادههاي فقير از لحاظ تعداد، فراوان و بيشمارند (به جهت اهميت اين قسمت و از آن رو كه نوشتار حاضر بيشتر به تأثير فقر خانواده بر نوجوانان و جوانان اشاره دارد، در ادامه مقاله، اين موضوع را مفصلاً بررسي خواهيم كرد.)
ب ـ خانوادههايي كه از لحاظ مالي فقير نيستند و به اندازۀ شأن و شخصيت خود از امكانات و درآمد برخوردارند، ليكن از استفاده و به كارگيري امكانات و سرمايههاي خود امتناع ميكنند. از ديدگاه عرف اجتماعي، براي اين خانوادهها مفهوم "خسيس" به كار برده ميشود، هر چند تعداد اينگونه خانوادهها به نسبت ساير اشكال كمتر ميباشد، اما حضور و وجود چنين خانوادههايي، در مجموع كم نيست و اينها نيز خرده فرهنگ ويژۀ خود را دارند. فرزندان اين خانوادهها، اگرچه همانند فقرا دچار محروميت و ناكاميهايي هستند، اما پشتوانۀ آنها محكم و به زندگي آينده اميدوارند. در واقع ميتوان گفت اين فرزندان، براي فرا رسيدن مرگ والدين خود لحظه شماري ميكنند.
ج ـ خانوادههايي كه اگرچه امكانات و درآمدشان كفاف زندگي آنان را ميكند ولي به دليل عدماستفادۀ بهينه از آن و همچنين عدم مديريت و برنامهريزي در دخل و خرج خود، هميشه درگير بحران اقتصادي هستند. به عبارتي گاهي فقر خانواده نتيجۀ رفتار نادرست والدين در زندگي است؛ به عنواننمونه، پدر و مادر بر خود و فرزندان سخت ميگيرند تا بتوانند بر تجملّات زندگي بيفزايند يا با ايجاد روابط و رفت و آمدهاي پرهزينه، براي خود شخصيت كسب كنند و يا در بذل و بخشش هاي خارج از خانه افراط ميكنند، يا مادر خانواده در عين فقر و يأس خانواده و احساس نابساماني فرزندان، همچنان در فكر افزايش زيور آلات خود ميباشد.7
دـ خانوادههايي كه هم از جهت برخورداري از دارايي و امكانات در سطح بالايي قرار دارند و هم در بهرهبرداري از آن، شيوههاي معقول و پسنديدهاي انتخاب ميكنند. آنان، هم به ترتيب فرزندانخود همت ميگمارند و هم امكانات و ابزار آنان را به خوبي فراهم ميکنند. فرزندان اين خانوادهها غالباً از رفتار معقول و اقتصادي والدين خود تقليد و الگو برداري ميكنند و به جهت رعايت اعتدال و تناسب، برخورداري از حمايت والدين خوش فكر و با سليقه و برآورده شدن نيازهاي عاطفي و مادي، از شخصيتي متعادل برخوردارند و از ناهنجاريها و نابساماني هايي كه ديگران را تهديد ميكند، در امان ميباشند.
ه ـ خانوادهاي كه از امكانات و درآمدهاي بسيار بالايي برخوردار است و در مصرف آن نيز هيچحدّ و اندازهاي نميشناسد. فرزندان اين خانوادهها اگر چه ممكن است در روابط اجتماعي، به ظاهر، شخصيتي آراسته و برجسته داشته باشند، يا مراتب تحصيلي خود را با صرف هزينههاي كلان از قبيلاستفاده فراوان از ابزار كمك آموزشي و استاد خصوصي و مانند آن، به پايان برسانند، ليكن غالبا ًاعتماد به نفس، شجاعت، شهامت اقدام به كارهاي بزرگ و... ندارند. آنان تا زماني كه حمايتهاي والدين برقرار است و يا از طريق پول و دارايي خود امكانات فراهم ميكنند، پابرجا هستند، اما بهمحض قطع حمايتهاي والدين و يا قرار گرفتن در كوچكترين بحران، از هم ميپاشند.
تربيت در خانوادههاي غني و مصرف زده
سرمايه، وسيلۀ راحتي و پيشرفت به سوي رشد است و مادام كه به عنوان وسيلهاي در جهتدستيابي به كمال به حساب آيد، نعمت است و پدران و مادران بايد با همين نگرش با آن برخورد كنند، اما در مواردي، بهرهمندي از امكانات، زمينۀ سقوط و انحراف آدميميگردد.
«براي بعضي از افراد كه ظرفيت و شرايط كافي براي تحمل امكانات و داراييها ندارند، داراييو امكانات اقتصادي ـ در مواردي ـ يك بلاست و وسيلهاي براي سقوط، انحراف، مانع رشد، موجبات بلندپروازي، بيكاري، تنپروري و فرو رفتن در تجمل و عيش و عشرت ميباشد، و همچنين آسايش طلبي، تنعم، جاهطلبي، پر توقعي و طلبكاري را در انسان به صورت عادت در ميآورد.
بسيارند پدران و مادراني كه پول و ثروت را در راههاي نادرست مصرف ميكنند و در آنچهمربوط به فرزندان است، سرمايه را در راه رشد جسماني و ارضاي خواستههاي بدني فرزندان صرفمينمايند. تنها نيازهاي مادي آنان را ميبينند و در باره نيازهاي احساسی، عاطفی، شخصیتی و معنوي فرزندانشان بی تفاوتند؛ در نتيجه فرزندان آنان افرادي ميشوند از نظر تن رشيد و نيرومند، ولي از نظر روان بسيار ضعيف و فرومانده. در آنچه كه مربوط به قد و وزن و زيبايي صورت است، پيشرفت كرده اند و در آنچه مربوط بهتفكر و انسانيت و عاطفه است، در جا ميزنند.
بيشتر خانوادههايي كه غرق در امكانات رفاهي اند، در تأمين نيازمنديهاي فرزندان، شيوههايي در پيش ميگيرد و چنان راه افراط ميپيمايند كه تنها با برآوردن افراطي نيازهاي فرزندان، نعمت سادگي را از آنان سلب ميكنند و موجبات فرو غلطيدن آنها را در كام آسايش طلبي، رفاهجويي، سرگرمي بسيار و بالاخره دنياي بيغمي و بيتعهدي فراهم ميآورند.
بسياري از والدين از راه خريد وسايل بيهوده، قصد دارند در فرزندان خود تأثير بگذارند؛ از اين رو، هر چه فرزندانشان تقاضا كنند، برايشان فراهم ميكنند. هر هوسي كه داشته باشند، برآوردهميسازند و به بهانههاي مختلف به آنان جايزه و هديه ميدهند. اينان با تأمين افراطي نيازهاي فرزندان، آنان را به بيهودگي سوق ميدهند. اين گونه فرزندان در روزگار آينده حتي از عهدۀ امور عادي خود نيز بر نميآيند. اين خانوادهها غافل از آنند كه فرزندانشان بايد براي فردا ساخته شوند، سرپاي خود بايستند و با استفاده از مهارتهايي كه در دوران تربيت به دست ميآورند، زندگي خود را اداره کنند».8
موقعيت هاي محيطي و ساختار جمعيتي خانواده
خانوادهها را از لحاظ تعداد جمعيت و موقعيت مسكونيميتوان به شش دسته تقسيم كرد: خانوادههاي فقير ساكن روستا، خانوادههاي متوسط روستايي، خانوادههاي متمكن روستايي، خانوادههاي فقير شهري، خانوادههاي شهري متوسط، خانوادههاي متمكن شهري.
هر يك از اين شش دسته، علاوه بر اينكه در يكي از سيستم هاي مالي پنجگانه جاي ميگيرند، از نظر تعداد جمعيت نيز ممكن است به سه دسته كم جمعيت، با جمعيت متوسط و پر اولاد تقسيمگردند، در اين ميان خانوادههاي متمكن روستايي، خانوادههاي متوسط و متمكن شهري، البته با ساختار مديريتي مطلوب زندگي، كمتر در معرض آسيب ها و انحرافات رواني و اجتماعي قرار دارند و بيكاري و نابساماني و ناكاميهاي معمول، به ندرت در آنها مشاهده ميشود؛ اما چنان كه ميدانيم شمار اين خانوادهها به نسبت كل جمعيت و به نسبت شمار خانوادههاي فقير، درصد بسيار ناچيزي را تشكيل ميدهد.
وضعيت خانوادههاي متمكن روستايي و شهري كه ساختار مالي آنها براساس رفاه و مصرف افراطي بنا شده، نيز معلوم است و ما پيش از اين، در اين باره توضيح داديم.
ميماند خانوادههاي فقير روستايي، متوسط روستايي و فقير شهري، اين سه دسته با آنكه هركدام شرايط متفاوتي نسبت به ديگري دارد، مع ذلك از جهات متعددي با هم مشتركند.
بسيار بجاست كه دريابيم، تأثيري كه ميزان بهرهمندي و محروميت يك خانواده بر والدين ميگذارد، بيش از آن را بر فرزندان و به ويژه نوجوانانی می گذارد كه دورۀ تكامل و شكلگيري هويت و شخصيتاجتماعي خود را سپري ميكنند! بنابراين، فرزندان خانوادههاي فقير عموماً ناراحتيهاي زيادي با خود دارند؛ از قبيل اينكه: غالباً دچار سوء تغذيهاند، وضعيت بهداشتي نابهنجاري دارند و از بيماريهاي مزمن رنج ميبرند، بيش از حد درگير مسائل زندگي مانند كار مزرعه و دام و خانه هستند، نسبت به ساير دوستان و همسالان از نظر تحصيلي عقبترند، از طرف والدين درك نميشوند، دائماً چهرههايي اندوهگين و درهم كشيدهدارند، معمولاً ظاهر نامرتبي دارند و...
يكي از ويژگيهاي اين خانوادهها پر اولاد بودن آنان است، اين امر اگر چه صد چندان بر رنج و زحمت والدين ميافزايد، ولي فرزندان، قربانيان اصلي اين كانونهاي شلوغ هستند. برخي از ويژگيهاي عمومي خانوادههاي پر اولاد را ميتوان چنين بيان داشت:
1ـ از نظر اقتصادي در وضعيتي هستند كه نميتوانند نيازهاي اوليۀ فرزندان را برآورند و فرزندانشان دچار انواع محروميت هاي غذايي و پوشاكي هستند و برخي از آنان كه فاقد عزّت نفس اند گدا مسلک بار ميآيند.
2ـ سطح زندگي پايين است و امكان جست و خيز و حركت نيست و هر گونه تلاش با نهي و منع مواجه است. فرزندان اين خانوادهها نميتوانند دوستان خود را مهمان كنند، از امكانات تحصيلي، معلّم خصوصي، تفريحات سالم، اوقات فراغت و امثال برخوردار نیستند و نیز از فرزندان براي جبرانكمبودهاي مالي و درآمد اقتصادي استفاده ميشود.
3ـ در خانه امنيت كافي نيست، زيرا فشارهاي گوناگون، به بهانههاي مختلف راه بروز پيدا ميكنند و امكان بروز اختلاف نيز هست.
4- انجام بازيهاي فردي و جمعي و انجام تكاليف مدرسهاي با دشواري همراه است و طبعاً ميزان موفقيت اندك خواهد بود.
5- محبت والدين به تساوي بين فرزندان تقسيم نميشود.
6- امكان توجه به تمايلات انفرادي كودكان بسيار اندك است و ارضاي عاطفي كمتر ممكناست.
7- اين خانوادهها اغلب بي برنامهاند، و نظم در آنها مستقر نميشود و براي سامان دادن امر فرزندان، استبداد به خرج ميدهند، خود والدين عصبي ميشوند، در عاطفه شان اختلال پديد ميآيد، نوعي سيری نسبت به فرزندان پديد ميآيد كه اگر يكي از آنان بیمار شود، چندان نگراننميشوند.9
سطح زندگي و خط فقر
بي ترديد هر انساني برابر شأن و منزلتي كه دارد، حق برخورداري از يك زندگي سالم، همراه با مواهب و امكانات مورد نياز آن را دارد. سطح زندگي معقول و مطلوب، چه از نظر اقتصادي و چه از نظر مذهبي آن است كه زندگي هر فرد چنان تنظيم شود كه علاوه بر ضروريات طبيعي مانند خواب و خوراك، حداقل سه بخش باشد:
1- كار و كسبي داشته باشد كه از محل درآمد آن هزينههاي زندگي خود را تأمين کند.
2- فرصتي كه به خودسازي، پاسخگويي به پرسشهاي فكري و نيازهاي معنوي خود بپردازد. يا به عبارتي بخش معنوي حيات خود را تنظيم نمايد.
3- به نيازهاي جسمي و عاطفي خود پاسخ گويد؛ از قبيل اينكه بخشي از وقت خود را به تفريح و ديدار دوستان و بستگان اختصاص دهد.10 براساس اين تقسيمبندي، سطح زندگي افراد در موقعيت هاي مختلف و در مكانهاي مختلف متفاوت خواهد بود. ممكن است كسي در يك فضاي اجتماعي دارامند، يا متوسط محسوب شود، ولي همان فرد با همان امكانات در جامعه و مكاني ديگر فقير به حساب آيد و بالعكس ممكن است كسي در بعضي شرايط اجتماعي فقير باشد، ولي به محضجابجايي و قرار گرفتن در موقعيت ديگر، سطح زندگي مناسبي داشته باشد.
بنابراين، وقت و زمان در اختیار هر كس بايد چنان تنظيم شود كه اين هر سه بخش به طور متعادل در آن لحاظ شده باشند و چنانچه هر يك از اين بخش ها بر بخش ديگر غلبه كند، مثلاً اگر بخش كار، فرصتتفريح و نیایش را نيز بپوشاند و بالعكس، اين زندگي از حالت تعادل خارج شده و به افراط يا تفريطمي گرايد.
مادۀ 24 حقوق بشر در اين باره ميگويد: «هر كس حق استراحت و فراغت و تفريح دارد و بخصوص به محدوديت معقول ساعات كار و مرخصيهاي ادواري با اخذ حقوق، ذي حق است«.
در اصل 34 قانون اساسي ايران نيز مي خوانيم: «برنامههاي اقتصادي كشور بايد به صورتي تنظيم شود كه شكل و محتوا و ساعت كار چنان باشد كه هر فرد، علاوه بر تلاش شغلي، فرصت و توان كافي براي خودسازي معنوي، سياسي و اجتماعي و شركت فعال در رهبريكشور و افزايش مهارت و ابتكار داشته باشد».
با توجه به اين مطلب، آيا زندگي خانوادگي در جامعۀ ما، سطح زندگي مطلوبی هست تا فرزندان نوجوان و جوانشان، در پرتو اين خانواده، با خاطري آسوده به راه رشد و كمال خود ادامهدهند، يا وضعيت به گونه ديگري است؟
واقعيت آن است كه استاندارد بالايي كه در جهان كنوني و انسان امروزی حاكم شده و برخي امور از قبيل اطلاعات و تكنيك، بخش جدایی ناپذیر زندگی شده اند، دستيابي به يك زندگي معمولي به ويژه برايعامه مردم، به هيچ وجه امكانپذير نيست. در چنين وضعيتي تنها خانواده هايي با يك يا دو فرزند و اشتغال پدر و مادر هر دو، توان و قدرت ادامه زندگي دارند، حال آنكه خانواده هايي با دو فرزند و اشتغال يكي از پدر يا مادر همچنين خانواده هايي با سه فرزند يا بيشتر، زير خط فقر و زير مرز حداقل مايحتاج و امكانات، زندگي ميكنند، بدون اينكه اميدي به بهبود وضع خود داشته باشند، يا متكي بهكمك هاي مؤثري باشند.
امروزه خانوادهها هر روز كوچكتر ميشوند و به همان نسبت نيز از حمايت اجتماع محروم ميشوند. استحكام خانوادههاي امروزي بيشتر به تلاش و كوشش مستمر و اشتغال رسمی زن و شوهر بستگي پيدا كردهاست و درآمد یکی از پدر یا مادر به تنهایی پاسخگوی هزینه های زندگی نیست و اكثر خانوادهها ناچارند با "مديريت شخصي" زندگي كنند ؛ از اين رو معمولاً چنان تحتفشار قرار ميگيرند كه نميتوانند براي آينده خود و فرزندانشان برنامه ريزي نمايند.
بدون ترديد كار براي زندگي امري ضروري و واجب است و ربطي به نياز مشخص ندارد، حتياگر فردي محتاج نباشد و زندگي او تأمين باشد، باز هم براي حفظ نظام حيات اجتماع بايد كار كند و ميزان آن نيز به مقدار رفع نياز خانواده و در حد متعارفي است كه تنها يك سوم از اوقات آدمي را در شبانه روز پر كند. بنابراين ترديدي نيست كسي كه با فعاليت اقتصادي و اشتغال به كار مناسب از عهدۀ تأمين زندگي خود بر مي آيد و در رفع نيازهاي زندگي خويش با خلأ و كمبودي مواجه نيست، فقير شمرده نميشود، ولي اين سؤال مطرح است كه توان ادارۀ زندگي و كسب درآمد لازم با چند ساعت كار و فعاليت ملاك است؟ آيا افرادي كه با به كار گرفتن تمام وقت خود به استثناي نيازهاي ضروري در شبانه روز و بلكه در طول ماه و سال از عهدۀ گذران زندگي بر مي آيند، خارج از محدودۀ فقر قرار دارند و غني شمرده ميشوند؟
با اين حال، فقر در زندگي بسياري از افراد چهرۀ زشت خود را مخفي داشته است و گرههایی كه هزينۀ زندگي خانوادۀ خود را صرف همۀ اوقات زندگي خود و بدون داشتن اوقات فراغت تأمينميكنند، هر چند درآمد كافي به دست ميآورند ولي از آنجا كه با فعاليت بيش از حد معمول، مشكلات مالي خود را حل ميكنند «غني» به حساب نميآيند و دولت نسبت بهتأمين رفاه آنها مسئوليت دارد.11
چهره عمومي فقر در خانواده
برخورداری از امكانات مالي و شرايط مناسب اقتصادي براي آدمي يك نعمت است؛ زيرا در سايۀ آن فرصت و مجالي به دست ميآورند كه نيازمنديهاي خود را به گونهاي متعادل برطرف كنند تا در موقعیتی قرار گيرند كه خوشبختی و نیک فرجامی آنان در آن رابطه قابل تأمين باشد. داشتن امكانات اقتصادي همچنين فرصتی براي تربيت بهینۀ فرزندان است كه با استفاده از آن ميتوان شرايط مناسبي براي تربيت و رشد فرزندان فراهم آورد؛ غذاي كافي - لباس و مسكن مناسب و بهداشت خوب تهيه ديد و از پديد آمدن نابسامانيها و انحرافات، جلوگيري به عمل آورد، و در راه رشد و سازندگي خانواده و اعضاي آن گام برداشت؛ در غير اين صورت، هم والدين از اين امر رنج مي برند و هم فرزندان دچار صدمه ميشود. بهعبارت ديگر وقتي منابع درآمد براي خانواده محدود باشد، والدين وضع ثابتي ندارند، نميدانند چگونه بايد زندگي كنند و در برابر محروميت خود و فرزندان چگونه موضع بگيرند. فضاي خانواده ناامن است، افراد تحت فشار قرار دارند، وفاي به عهد دچار اخلال است و در منش و شخصيت افراد اختلال پديد مي آيد. عزت نفس در ميان فرزندان مي ميرد، آنان احساس ميكنند والدين آنان افرادي بي كفايت هستند؛ خستگي جسمي و افسردگي ناشي از كار زياد، نابساماني و پريشان خاطري سبب ميشود كه رفتارها در خانواده غيرمتعادل، خشن و در مواردي وحشيانه باشد؛ والدين اهليت تربيتيخود را از دست بدهند و فرزندان نسبت به آنها جرأت پيدا كنند.
والدين بي بضاعت در نزد فرزندان گاهي اعتبار و حيثيت لازم را ندارند؛ فرزندان، شأن آنها را ضعيف مي پندارند، كمتر به حرفشان توجه ميكنند؛ حتي ممكن است پدر و مادر نيز به خاطر فقر و پريشاني، حالت درماندگي و عجر به خود بگیرند و از قابليت و لياقت خود حرف نزنند. در اين صورتاگر فرزندان به ويژه جوانان بفهمند كه والدين آنها چه رنجها و كمبودها و ناداراي هايي را تحملميكنند - كه غالباً هم در جريان قرار ميگيرند- از آن نگران ميشوند و اين امر زمينه را براي لغزشهای رواني آنان فراهم مي سازد و نشاط و شادابي را از آنان ميگيرد.
نوجوانان كه غالباً در سنين تميزند، فقر را براي خود بلا و خطري مي شناسند، امنيت خويشرا براساس آن در حال نابودی مييابند، با مقايسۀ وضع خود نسبت به ديگران احساس كمبود و محروميت دارند، اعتماد خود را نسبت به والدين و زندگي از دست مي دهند. برخي از آنها در نزد دوستان خود گله دارند و از ناراحتي خود در زندگي نزد دوستان شكوه ميكنند. احساس تحقير دارند، مخصوصاً از آن جهت كه در رشد جسمي و عاطفي خود احساس كمبود ميكنند و در ايناحساس، روش غلط والدين را مؤثر مي دانند و البته عاقل ترانشان از گروه دوستان و همسالان در اين راه همدردي مي خواهند. احساسشان جريحهدار است. برخي از آنان حاضرند بميرند ولي شاهد ترسناك فقر خانواده و ناراحتي والدين نباشند. اين امر در باره آنان كه در خارج از محيط خانه براي خود شخصيت و ارج و قربي دارند، صادقتر است.
فقر خانوادگي گاهي زمينه ساز چنان صدماتي ميشود كه جبران برخي از آنها تقريباً غيرممكن است و حتي گاهي ممكن است حيثيت خانواده را دستخوش خود سازد، براي مثال تنها كافي است، ريشههاي آلودگي و انحراف جنسي در كودكان و نوجوانان جستجو شود تا روشن گردد كه يكي از علل آن همين مسئلۀ فقر است.
افسردگي، عصبيت، انزواجويي، احساس حقارت، گرفتاري به رنجهاي عاطفي، زماني همشرارت و خرابكاري، انتقامگيري براي ترميم جراحتهاي دروني، گريز از خانواده، احساس يله و رهايي براي كسب درآمد، تن دادن به لغزشهايي چون سرقت و همكاري با باندهاي سرقت، احساس يأس و سرخوردگي از زندگي، پريشان حالي، زودرنجي و زودشكني، احساس حسرت از زندگي ديگران، حسادت و كينه جويي و... از جمله عوارض رواني و شخصيتي است كه فرزندان خانوادههاي فقير عموماً به آن گرفتارند. 14
گذشته از عوارض رواني، آثار جسماني و ظاهري پديده فقر نيز در ميان فرزندان خانوادههاي فقير به خوبي قابل رويت است. اينان در مقايسه با ديگران بيشتر بيمار ميشوند، همگي بدون استثنا دچار سوء تغذيهاند. نوع بيماري هاي آنان ناشي از كمبود ويتامين، كمبود مواد معدني، بيماري هاياستخواني، كم خوني، ناراحتي قلبي و ريوي، صرع و اختلالات رواني و كليوي است كه همۀ اين بيماري ها از بين برندۀ آرامش و باعث خستگي و بي قراري هستند. اين افراد در مقايسه با دارايي و درآمد خود بيشتر ماليات مي پردازند و امكانات كمتري دريافت مي دارند. يك بيماري كوچك و جزئي ممكناست برايشان به يك ضايعۀ بزرگ در طول عمر تبديل شود. بيشتر فريب مي خورند، مورد سوء استفاده قرار می گیرند و مرتع سياست بازانند، هر روز به بهايي اندك در جرگۀ اعوان و انصار گروه و فرقهاي در ميآيند. فقرشان به نسل بعدي منتقل ميشود و در نتيجۀ عدم احساس حمايت، تن دادن به جرم را ادامه مي دهند. 14
تنگي و محدوديت فضاي زندگي، سبب ميشود موقعيت هاي چنداني براي اشتغال جدي و همه جانبۀ افراد فراهم نشود و چه جوانها كه بر اثر فقر خانواده دست از تحصيل و درس مي كشند و تا آخر عمر، خود را از تحصيلات عاليه و موقعيت هاي شغلي مناسب محروم ميكنند.
تمام اين مسائل در فرضي است كه خود والدين اهل انحرافات و بزهكاري نباشند و يا دست كمتظاهر به آن نكنند؛ در غير اين صورت نابساماني خانوادگي و انحرافات و آسيب هاي اجتماعي صد چندان افزايش مييابد.
فقر و محروميت، افزون بر آثار عمومي فوق، تأثيرات ديگري نيز بر سامان خانواده مي گذارد كه هر يك به سهم خود در دگرگوني وضعيت روحي - رواني و شخصيت فردي و اجتماعي اعضاي خانواده تأثير بسزايي دارند. که این خود باید در نوشتاری جداگانه بررسی شود؛ فهرستوار می توان گفت: مشاجره های بی پایان پدر و مادر در درون خانواده، جدایی والدین از یکدیگر(طلاق)، جدايي والدين و فرزندان، ناتواني در تهيه مسكن مناسب و مهاجرت ب ه حاشیه های شهرهای بزرگ برخی از این پیامدها به شمار می روند.
این مقاله نخست در اردیبهشت 1377ش برای سمیناری به نام " مشکلات خانواده و تأثیر آن بر نوجوانان و جوانان" نوشته شد که آن برگزار نشد. در سال 1391 با بازنگری بسیار گذرایی بر آن، ویرایش آن را درست کردم و نیز بخش دوم آن را به یک مقالۀ جداگانه تبدیل کردم و آمادۀ انتشار کردم.
يادداشتها:
1ـ ولفگانگ برزينكا، نقش تعليم و تربيت در جهان امروز، ترجمۀ مهر آفاق بابيوردي، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1371، صص 288ـ287.
2ـ يان رابرتسون، درآمدي به جامعه، ترجمۀ حسين بهروان، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1372، ص 135 و رضا فرهاديان، آنچه والدين و مربيان بايد بدانند، انتشارات رئوف، قم،1370، ص 27.
3ـ درآمدي به جامعه، صص 128ـ127.
4ـ نقش تعليم و تربيت در جهان امروز، ص 268.
5ـ دكتر هوشنگ شامبياتي، بزهكاري اطفال و نوجوانان، انتشارات ويستار، تهران، 1374،ص227.
6ـ دكتر علي قائمي، آسيب ها و عوارض اجتماعي، انتشارات اميري، تهران، 1370، صص161ـ155.
7ـ دكتر علي قائمي، كودك و خانوادۀ نابسامان، انتشارات انجمن اوليا و مربيان ايران، تهران،1369، ص 205.
8ـ همان مأخذ، صص 215ـ213.
9ـ همان مأخذ، ص 132.
10ـ حتی اگر با نگاه مذهبی نیز این مسئله بررسی شود، شواهدی از آموزه های دینی در این باره قابل استناد است؛ چنان که روایت از امام علي نقل شده که فرمود: للمومن ثلاث ساعات: فساعةٌ يناجي فيها ربّه، و ساعةٌ يرمّمعاشهُ، و ساعة يخلي بين نفسه و بين لذتها فيما يحلُّ و يجمُلُ. وقت مومن سه بخش ميشود، بخشيكه در آن با خداي خود مناجات كند، بخشي كه در آن معاش خود را اصلاح ميكند، و بخشي كه برايخود و لذت و خوشي حلال و جايز، آزاد و باز ميگذارد. (نهجالبلاغه، كلمات قصار، ص 1271).
11ـ محمد سروش محلاتي، فقه و تعيين خط فقر، روزنامۀ همشهري، شماره 1082، تاريخ75.7.9.
12ـ كودك و خانوادۀ نابسامان، ص 205.
13ـ همان مأخذ، صص 210ـ206.
14ـ آسيبها و عوارض اجتماعي، ص 158.
امروز: نایب رئیس کمیسیون شوراها گفت: جلسه فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی که با حضور احمدینژاد تشکیل شد، نتایج رضایت بخشی داشت و به اعتقاد من این جلسات باید در سطح فراتری بین نمایندگان و دولت برگزار شود.
به گزارش ایلنا، علی اصغر زارعی در خصوص جلسه اخیر فراکسیون اصولگرایان با احمدی نژاد اظهار داشت: نشست اخیر فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی که با حضور آقای احمدینژاد برگزار شد، نشست خوبی بود و به اعتقاد من این نشستها باید در سطح فراتری بین هیات دولت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی برگزار شود.
زارعی ضمن اشاره به پیامدهای برگزاری اینگونه نشستها در ادامه افزود: خیلی از مسائل و مشکلات پیش آمده در سطح اجتماعی و اقتصادی و در سطح منازعات بین قوا، در سایه تعامل و همکاری حل خواهد شد.
وی ادامه داد: راهبرد دشمن برای پیشبرد اهدافش ایجاد اختلاف بین مسوولان نظام است. ما باید این فرصت را از دشمن بگیریم. این فرصت باید زمینه نشستهای مشترکی را فراهم کند که بتوانیم به راهکارهای کاربردی دست پیدا کنیم.
نماینده مردم تبریز با اشاره به راهکارهایی که مجلس و هیات دولت برای خروج از شرایط فعلی میتوانند ارائه دهند گفت: مجلس شورای اسلامی در راستای تسهیل اجرای امور میتواند قوانینی را تصویب کند و از طرفی دیگر قوه مجریه میتواند با ارجاع مشکلاتی که امکان بررسی آنها در کمیسیونهای تخصصی وجود دارد با مجلس همکاری و تعامل داشته باشد.
به گفته زارعی موضوع اصلی امروز ایران این است که قوه مجریه و قوه مقننه در تعامل با یکدیگر مسیر را برای حضور مردم در صحنه فراهم کنند.
احمدینژاد مسئولیت مشکلات اقتصادی را پذیرفت
زارعی به مباحث مطرح شده در این نشست اشاره و تصریح کرد: مباحثی همچون مشکلات اقتصادی، تعامل میان مجلس و دولت، عدم تنش زایی بین سران قوا در این جلسه مطرح شد. با توافق حاضران در نشست قرار شد که این جلسات ادامه پیدا کند.
وی حضور احمدینژاد در این نشست را متفاوت از قبل دانست و افزود: احمدینژاد در این جلسه متفاوت از قبل ظاهر شد. او با روی گشاده از انتقاداتی که به عملکرد دولت در حوزه اقتصاد داشتیم، استقبال کرد و مسئولیت مشکلات اقتصادی پیش آمده را پذیرفت.
عضو کمیسیون شوراها تعامل مجلس و دولت را در شرایط فعلی مناسبترین راهکار برای خروج از شرایط فعلی دانست و خاطر نشان کرد: این الگو، الگوی مناسبی است که میتواند در بخشهای دیگر نیز اثر گذار باشد و بر اساس آن میتوانیم حرکتی رو به جلو داشته باشیم.
امروز: مساله رابطه احزاب با حکومت، حکومت با احزاب و همچنین مردم و احزاب با یکدیگر، یکی از مباحث نوپا در تاریخ توسعه ایران است که طرح و بررسی آن با توجه به اقتصائات کشور به یکی از پرچالش ترین مباحث تبدیل شده است. صادق زیباکلام بعنوان یکی از اساتید دانشگاه و از محققان علوم انسانی، دیدگاههای جالب توجهی در این زمینه دارد. از این رو با این استاد دانشگاه به گفت و گو نشستیم تا بازخوانی مجددی از نسبت حکومت با احزاب و همچنین احزاب با حکومت داشته باشیم.
در این گفت و گو تلاش شد به بررسی دیدگاه مخالفان تحزب و فعالیت حزبی در ایران پرداخته شود که بعد از طرح این دیدگاهها، به نقد و واکاوی این دلایل پرداختیم. متن گفت و گوی ایلنا با صادق زیباکلام را در ادامه می خوانید.
مشروطه، آغاز فصل ناکامی احزاب ایرانی
صادق زیبا کلام در خصوص سابقه فعالیت احزاب و تشکلهای مدنی در ایران گفت: از زمانی که مدرنیته در ایران آغاز شده، یعنی از مشروطه به این طرف، احزاب و تشکلهای سیاسی مستقل، (مراد احزاب مستقل از حکومت است) خیلی کارنامه موفقی نداشتهاند. دلیلش هم این بوده که فشار حکومتها همیشه مانع از آن بوده که احزاب بتوانند در ایران شکوفا شوند.
وی تصریح کرد: البته برخی از صاحبنظران که معمولا نزدیک به حاکمیت هستند دلایل مختلفی برای عدم موفقیت احزاب در ایران میآورند. از جمله دلایلی که مخالفان برای نقد فعالیت احزاب در ایران میآورند این است که میگویند احزاب یا به قدرتهای غربی وابسته بودهاند یا قدرتهای شرقی و چون به دلیل وابستگی کارنامه خوبی نداشتهاند، مردم به آنها بیاعتماد هستند.
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است: دلیل دیگری که مخالفان فعالیتهای حزبی در ایران ارائه میدهند این است که احزاب همواره به فکر قدرت هستند و فقط میخواهند به قدرت برسند و یا گفتهاند احزاب در ایران موسمی بودهاند و فقط نزدیک انتخابات احزاب و تشکلهای سیاسی یک شبه ظاهر میشوند و بعد از انتخابات فعالیتهایشان خاتمه پیدا میکند.
زیبا کلام معتقد است که مخالفان تحزب در ایران، عدم وجود روحیه کار دسته جمعی میان ایرانیان را یکی دیگر از دلایل مخالف با فعالیت حزبی در ایران میدانند.
وی معتقد است: مخالفان عنوان میکنند که فرد ایرانی و شخصیت ایرانی به لحاظ فرهنگی تک رو است و خیلی سخت میشود که این مردم ایران را وارد کار تشکیلاتی و گروهی کرد و از این پیش فرض نتیجه می گیرند که نه مردم خیلی تمایلی به کار حزبی و تشکیلاتی داشتهاند و نه بنیان گذاران احزاب و تشکلهای سیاسی خیلی توانستهاند دوام بیاورند و تبدیل به یک جریان پیگیر و دائم شوند. اینها و یک سری دلایل دیگر مجموعه نقدهایی است که برفعالیت احزاب و تشکلها و اینکه چرا احزاب نتوانستهاند در ایران نهادینه شوند وارد شده است.
مخالفان تحزب دلایل علمی ارائه نمی کنند
زیباکلام در تشریح انتقادات خود به دیدگاههای مطرح شده از سوی مخالفان تحزب در ایران می گوید: در مورد اینکه گفته میشود خلق و خوی سیاسی و فرهنگ مردم ایران پذیرای فعالیت دسته جمعی و گروهی نیست استدلالهای درستی اورده نمیشود. به عنوان مثال گفته میشود ایرانیها حتی در ورزش هم فقط در رشتههای فردی مثل کشتی، کشتی فرنگی، تکواندو و تیراندازی و ورزشهای مشابه موفقند و در ورزشهای تیمی و دسته جمعی اقبالی ندارند از جمله فوتبال. بنده به هیچ وجه با این نظر موافق نیستم و فکر میکنم این نظر اساسا غلط است و معتقدم مردم ایران از نظر فرهنگی تفاوتی با هیچ کدام از مردم دنیا ندارند.
این استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: ما در ترکیه شاهد بروز و حضور احزاب خیلی جدی هستیم. در پاکستان هم همینطور، چه برسد به کشورهای توسعه یافته مانند امریکا، آلمان، ژاپن، انگلیس و.... بنابراین معتقدم اینطور نیست که مردم ترکیه و پاکستان یک ژن یا کروموزوم اضافهتر از ایرانیها دارند و ما آن را کم داشتیم؛ بنابراین ما خیلی به دنبال کارهای حزبی نبودیم. واقع مطلب این است که وقتی شرایط سیاسی و اجتماعی مناسب بوده ما شاهد ظهور احزاب جدی و نیرومند در ایران بودهایم. مثل حزب توده ایران و حزب جمهوری اسلامی و یا حزب دموکرات ایران که در زمان احمد قوام السلطنه در دهه ۲۰ به وجود آمد.
نویسنده کتاب «ما چگونه ما شدیم» تصریح کرد: ما مثالهای زیادی داریم که وقتی شرایط سیاسی و اجتماعی مناسبی در کشور حکمفرما بوده احزاب خیلی جدی و نیرومند درست مثل احزاب کشورهای توسعه یافته در ایران به وجود آمده و فعالیت کردند. تا جایی که این احزاب وارد مجلس شدند و حتی دولت تشکیل دادند.
زیباکلام همچنین در تشریح علت منقظع شدن مسیر توسعه فعالیت احزاب در ایران گفت: اینکه چرا مسیر توسعه احزاب تداوم پیدا نکرده برمی گردد به این موضوع که شرایط سیاسی دگرگون شده و شرایط جدید پذیرای احزاب نبودند. مثلا در مورد حزب توده می توان گفت که پس از کودتای ۲۸ مرداد این حزب غیر قانونی اعلام شد. رهبران این حزب دستگیر شدند خیلیهاشان به زندانهای طویل المدت محکوم شدند، خیلیها مجبور شدند از کشور فرار کنند و حتی بعضی از آنها اعدام شند. در واقع این حزب قلع و قمع شد. بنابراین شرایط سیاسی و اجتماعی است که باعث میشود احزاب بتواند فعالیت داشته باشند یا به حاشیه رانده شوند.
احزاب غیر قانونی اعلام شده در ایران را آمار بگیریم
صادق زیباکلام در ادامه بررسی تحزب در ایران با اشاره به احزابی که طی چند سال اخیر فعالیت آنها غیرقانونی اعلام شده است گفت: بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ ما شاهد بودیم که حزب مشارکت یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعد از نزدیک به سه دهه فعالیت غیر قانونی اعلام شدند. ما کاری به درست یا غلط بودن غیر قانونی اعلام شدن این احزاب نداریم بحث ما در این است که کسانی که معتقدند مردم ایران فرهنگ فردگرایی و فردمحوری دارند کافی است آمار بگیرند که ظرف یک صد سال گذشته چند حزب در پاکستان، ترکیه، انگلیس و ژاپن منحل و غیر قانونی اعلام شدهاند و این آمار در ایران به چه میزان است.
استاد دانشگاه تهران در خصوص دلایل دیگر مخالفت با تحزب، از جمله اینکه گفتهاند احزاب در ایران وابسته بودهاند گفت: این سخن درستی نیست. البته ممکن است یک حزب به لحاظ سیاسی، جهان بینی و عقیدتی طرفدار دموکراسی باشد، طرفدار غرب باشد یا حزب توده به عنوان ایدئولوژی مارکسیست بود و در آن مقطع طرفدار شوروی بود. موضوع این است که در آن مقطع تمام احزاب کمونیست دیگر در سراسر دنیا طرفدار حزب کمونیست بودند. بین دهه ۲۰ تا ۳۰ که اوج فعالیتهای حزب توده بود، حزب کمونیست یونان، آلمان، هند وتمام کشورهای دیگر دنیا هم طرفدار حزب اتحاد شوروی بودند و به این حزب به عنوان برادر بزرگتر نگاه میکردند. اینطور نبوده که بگوییم حزب توده آلت دست اتحاد شوروی بوده است.
این تحلیلگر سیاسی همچنین در خصوص جبهه ملی معتقد است: به علت اینکه بسیاری از کسانی که در راس جبهه ملی قرار داشتند در امریکا، فرانسه، انگلیس و سایر کشورهای غربی درس خوانده بودند و به لیبرال دموکراسی و نظام پارلمانتاریسم غرب اعتقاد داشتند و هنوز هم دارند معنی ندارد که بگوییم آنها نوکر امریکا یا انگلیس بودند.
احزاب باید به دنبال رسیدن به قدرت اجرایی باشند
زیباکلام در ادامه گفت و گوی خود تاکید کرد: یکی از اتهاماتی که مخالفان به احزاب در ایران وارد میکنند این است که احزاب در ایران به دنبال قدرت و دنبال حکومت هستند، و در اینجا سوالی که من دارم این است کدام حزب در کدام کشور به دنبال قدرت نیست؟ حزبها اساسا برای این تشکیل میشوند که به قدرت برسند، وارد مجلس شوند، در مجلس اکثریت پیدا کنند و حتی حکومت تشکیل دهند و اگر انتخاب رئیس جمهور از طریق رأی مردم باشد سعی میکنند بر روی رأی مردم تأثیر گذاری داشته باشند و اگر مثل انگلیس حزبی که بیشترین کرسیها را در مجلس دارد رهبر آن حزب تبدیل به نخست وزیر میشود.
استاد دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: اگر تلاش برای رسیدن به قدرت را عیب بگیریم تمام احزاب دنیا این عیب را دارند، بنابر این باید گفت که این عیب نیست و مانند این است که به کسی ایراد وارد کنیم که دارد درس میخواند که دکتر شود و پول در بیاورد. در واقع بخشی از پزشک و مهندس و استاد دانشگاه شدن هم ایجاد درآمد است و نمیتوان به این کار ایرادی وارد کرد و از همه انتظار داشت که بروند در بنگاههای خیریه کار کنند.
صادق زیبا کلام عدم همراهی حکومت با احزاب را مهمترین علت عقیم بودن تحزب در ایران عنوان کرد و گفت: هیچ کدام از دلایلی که برای توجیه عقیم بودن احزاب و تشکلها در ایران آوردهاند، از نظر من دلایل موجه و درستی نیست. عمدهترین و بزرگترین دلیل ناموفق بودن احزاب و ناتوانی آنها در نهادینه شدن در ایران، عدم همکاری حکومتها بوده است. حکومتها هیجوقت اجازه فعالیت به احزاب مستقل را ندادهاند و همیشه به آنها به عنوان رقیب، دشمن و خطر نگاه شده و در اولین فرصتی که احساس بحران شده، احزاب غیر قانونی اعلام شده و رهبران احزاب دستگیر شدهاند و اینها باعث جلوگیری از پر و بال گرفتن احزاب در ایران شدهاند. البته گروهی از اصولگرایان هم متوجه این موضوع شدهاند و این مسئله را مرتب متذکر میشوند و آن را از بزرگترین ایرادهای جامعه عنوان میکنند.
روحانیت به جای احزاب
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است: وجود روحانیت در ایران تا حدودی از نظر جامعهشناسی سیاسی کار ویژه تحزب را در ایران انجام داده است. بخصوص در اول انقلاب روحانیت محل برای خیلی از مردم تعیین کننده بود. برای مثال مردم نگاه میکردند که روحانی محل چه کسی را قبول دارد و به چه کسی رای میدهد و از او پیروی میکرند اما به نظر من در حال حاضر این قضیه کم رنگتر از سابق شده است.
وی گفت: شاید برای دانشجوها در دهه شصت و حتی نیمه اول دهه هفتاد مهم بود که روحانیت مبارز و روحانیون شاخص به کدام یک از کاندیداها رأی میدهند اما در حال حاضر که ما در آبان ۱۳۹۱ قرار داریم شاید برای درصد كمتری از دانشجویان مهم باشد که به طور مثال روحانیون شاخص در صدر تشكلها چه کسی را قبول دارند و کدام گروه را تأیید میکنند اما برای مردم عادی این درصد بیشتر است.
زیبا کلام در خصوص تفاوت نمایندگان حزبی با کاندیداهای حزبی به خبرنگار ایلنا گفت: وقتی احزاب در یک جامعه نهادینه میشوند، دیگر افراد آْن جامعه با حزب سرو کار دارند و حزب را میشناسند و با فرد کاری ندارند. برای مثال کسی که در ایران با مؤتلفه آشناست و مؤتلفه را به عنوان یک جریان سیاسی تأیید میکند، این فرد دیگر برایش مهم نیست که فردی که مؤتلفه برای نامزدی در شورای شهر، انتخابات مجلس و یا جای دیگر معرفی میکند دقیقا چه کسی است و شخصیتش را در حزب میشناسد.
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است: ممکن است این حزب در انتخابات خاصی از خودش کاندیدا نداشته باشد و کسانی که از لحاظ فکری به این حزب نزدیکند را معرفی کند، در این مواقع رهبران حزب، شخصی که از لحاظ فکری و جهان بینی به این حزب نزدیکترند را به طرفدارانشان معرفی میکنند و آنها به علت اینکه حزب را قبول دارند نمایندگان معرفی شده از طرف حزب را نیز میپذیرند و رهبران حزب همیشه در قبال سیاست گذاریهایشان به مردم پاسخگو هستند.
گفت و گو و تنظیم از طاهره عیدی زاده
امروز: حسین رونقی فعال حقوق بشر محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای خطاب به نسرین ستوده که این روزها در بند زنان همین زندان در اعتصاب غذا به سر می برد نوشته است: چند روزی است که دست به اعتصاب غذا زدهای و میدانم برای چه؛ برای دستیابی به حقوق ابتدایی و انسانیات - که نمادی از حقوق همه ماست - و از تو اکنون دریغ شده؛ چنان که از ما هم دریغ شده؛ برای همین نمیدانم آیا باید مانند دیگران بگویم که اعتصابت را پایان ده یا نه؟ اگر بگویم آری، تایید سکوت در قبال نارواییها را چه کنم؟ اگر بگویم نه، پس چرا با تو همراهی نمیکنم؟ چرا به غریب وارگی و مظلومیتت مینالم؟ چرا تو را، خودم و دیگران را میبینم و دم در نمیکشم؟
به گزارش کلمه، در بخشی از این نامه آمده است: روزی در همین زندان به من گفتی که ایمان دارم کارمان بیهوده نیست؛ راهمان درست است و بیانجام نیست؛ و تمامی رنجهای ما ثمر خواهد داشت؛ گفتی در این زمانه تراکم ارتباطات که هیچ رازی سرپوشیده نمیماند، پیروزی با ماست؛ و برایم از آنگ سان سوچی و دیگر مبارزان راه آزادی مثال آوردی، همه آنان که دیر زمانی رنج کشیدند و ایستادگی کردند اما ایمانشان را در کوران ناکامیها از کف ندادند.
کلمه روز گذشته خبر داد که نسرین ستوده، فعال حقوق بشر و وکیل محبوس در بند زنان زندان اوین که از هفته ی پیش دست به اعتصاب غذای اعتراضی زده بود دو روز پیش در پی وخامت حالش به بهداری این زندان منتقل شده است.
رضا خندان، همسر نسرین ستوده، هفته ی گذشته در گفتگو با کلمه با اعلام خبر اعتصاب غذای وی در زندان گفته بود: من خیلی اصرار کردم که از اعتصاب غذا صرف نظر کند اما می گفت من هیچ کاری اینجا از دستم بر نمی آید و آخرین راه اعتراض برای من همین اعتصاب غذا است. شما تصور کنید یک وکیل لایحه ی دفاعیه ی خودش را که دادسرا خواسته محاکمه کند، ناچار شده روی یک دستمال کاغذی بنویسد و آن را هم ازش گرفته اند به عنوان یک کار غیرقانونی و از آن تاریخ ملاقات حضوری بچه ها را قطع کردند. من نگران همسرم هستم، او در حال حاضر هم از شدت ضعف و لاغری قیافه اش درست قابل شناسایی نیست برای کسانی که در این مدت او را ندیده اند چه برسد از این به بعد.
نسرین ستوده از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ در بازداشت است و در دادگاه به جرم "اقدام علیه امنیت ملی، تبانی و تبلیغ علیه نظام و عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر" به تحمل ۶ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور و به جرم تظاهر به بی حجابی به ۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی ست
نسرین بانوی عزیز!
در راه دشوار آزادی، انسان های آزاده، لاجرم دردها و رنجهای بسیاری را متحمل میشوند؛ دردهایی از جنس نابجای ظلم و ستم؛ اما این دردها و رنجها که ما در کنار هم، برای هدفی مشترک، برای ایران عزیزمان متحمل میشویم، بیهوده و بیثمر نیستند.
بانوی ایثار!
چند روزی است که دست به اعتصاب غذا زدهای و میدانم برای چه؛ برای دستیابی به حقوق ابتدایی و انسانیات - که نمادی از حقوق همه ماست - و از تو اکنون دریغ شده؛ چنان که از ما هم دریغ شده؛ برای همین نمیدانم آیا باید مانند دیگران بگویم که اعتصابت را پایان ده یا نه؟ اگر بگویم آری، تایید سکوت در قبال نارواییها را چه کنم؟ اگر بگویم نه، پس چرا با تو همراهی نمیکنم؟ چرا به غریب وارگی و مظلومیتت مینالم؟ چرا تو را، خودم و دیگران را میبینم و دم در نمیکشم؟
بانوی استوار سرزمینم!
روزی در همین زندان به من گفتی که ایمان دارم کارمان بیهوده نیست؛ راهمان درست است و بیانجام نیست؛ و تمامی رنجهای ما ثمر خواهد داشت؛ گفتی در این زمانه تراکم ارتباطات که هیچ رازی سرپوشیده نمیماند، پیروزی با ماست؛ و برایم از آنگ سان سوچی و دیگر مبارزان راه آزادی مثال آوردی، همه آنان که دیر زمانی رنج کشیدند و ایستادگی کردند اما ایمانشان را در کوران ناکامیها از کف ندادند.
نسرین عزیز!
ما نیز در کنار تو ایستادهایم و به هدفمان ایمان داریم؛ مگر جز این است که همه ما دردها و شادی های مشترکی داریم؛ پس چگونه از ظلم و ستمی که بر تو میرود دل خون نباشیم؟ آری همه خسته دل و رنجوریم، اما واقعیت دیگری نیز هست؛ این واقعیت که به زندان افتادن، اگر برای دفاع از حقوق دیگران، برای حفاظت ازشان و منزلت مردم، و برای صیانت از آزادی، منافع ملی و پیشرفت سرزمینمان باشد، هر چند ظلم است و رنج، افتخار نیز هست؛ از این روست که ما به وجود تو و هم بندیانی چون تو، مفتخریم.
امروز، من نیز تصمیم گرفتهام برای دستیابی به حقوق خود و مخالفت با ظلم و ستم حاکم و اتفاقات ناگواری که زیر سایه قانون شکنی و قانون گریزی، تبدیل به رویه و عادت شده است، اعتراض کنم. آنچه مسلم است دیگر حربه فریب، تزویر، دروغ و سرکوب کند شده و شناخت و آگاهی مردم، سلاح تهدید، تطمیع و تزویر را از کار انداخته است. سرانجام و ناگریز، بنیادهای ستم فرو میریزد، ظلم به پایان میرسد و آزادی طلوع میکند.
امروز: دیپلماتهای غربی میگویند نصب آخرین سری از سانتریفوژها درتأسیسات فردو به قصد غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصد به پایان رسیده است. گفته میشود از دستیابی به اورانیوم ۲۰ درصد تا رسیدن به بمب اتمی فقط یک گام کوتاه فنی فاصله است.
به گزارش خبرگزاری آلمان، به نظر میرسد که ایران تقریبا نصب سانتریفوژها در تأسیسات زیرزمینی فردو به پایان رسانده است. این نظر برخی دیپلماتهای غربی است.
این دیپلماتها معتقدند که بدین گونه این گزینه برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که در صورت تمایل غلظت غنیسازی اورانیوم را در سطح تولید سلاح اتمی بالا ببرد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، آمریکا و متحدانش بهویژه نگران تأسیسات فردو هستند، زیرا جمهوری اسلامی امکان غنیسازی در سطح ۲۰ درصد را دارد، ولی مدعی است که این سطح از غنیسازی فقط برای تأمین سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران است.
دیپلماتها میگویند آنها به شواهدی دست یافتهاند که بر مبنای آن ایران نصب آخرین ۶۴۰ سانتریفوژ غنیسازی اورانیوم، که از مجموعهی ۲۸۰۰ تایی است را به پایان رسانده است، ولی این سانتریفوژها هنوز آغاز به کار نکردهاند.
فاصله کوتاه اورانیوم ۲۰ درصد تا بمب اتمی
یک دیپلمات دیگر میگوید، به نظر او سانتریفوژها در جای خود نصب شدهاند، ولی لولههای اتصالی آنها و دیگر تدارکات ضرور تکمیل نشدهاند تا بتوان آنها را وارد سیستم غنیسازی کرد.
گفته میشود که از دستیابی به اورانیوم غنیشدهی ۲۰ درصدی تا دستیابی به سلاح اتمی راه چندانی نیست و فاصله آن فقط یک گام فنی کوتاه است. همین امر موجبات نگرانی جامعه بینالملل و کشورهای غربی و اسرائیل را فراهم آورده است.
گام گذاردن ایران به سوی غنیسازی اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد به معنای اعلام تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای است. از نظر کشورهای غربی، در این مرحله سخن گفتن از اهداف صلحآمیز برنامه هستهای ایران دیگر امری بیمعناست.
تولید غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصد در تأسیسات فردو، برای جامعه بینالملل این امر را مسجل خواهد کرد که ایران به دنبال دستیابی به بمب اتمی است.
اهمیت فعالیت هستهای جمهوری اسلامی به حدی رسیده که آژانس بینالمللی یک "گروه ویژه" را مأمور نظارت بر فعالیتهای اتمی ایران کرده است.
براساس یک سند داخلی، در آژانس بینالمللی انرژی اتمی مستقر در وین، یک "گروه ویژه ایران" تشکیل شده است که گفته میشود ۲۰ نفر عضو آن هستند. تحقیق و بازرسی تأسیسات اتمی ایران و رسیدگی به تمامی مسائلی است که با فعالیتهای هستهای مناقشهبرانگیز جمهوری اسلامی مرتبط است، از جمله وظایف این "گروه ویژه ایران" است.
به گزارش خبرگزاری رویترز این خبر مبتنی است بر یک سندی داخلی که روز چهارشنبه (۲۹ اوت/۸ شهریور) رویت شده است. در این سند با صراحت ذکر شده که یوکیو آمانو، مدیرکل آژانس بینالمللی تشکیل "تیم ویژه ایران" را تأیید کرده است.
این خبرگزاری میافزاید، به نظر میآید این اطلاعیه کوتاه آژانس بینالمللی که خطاب به همکاران آژانس صادر شده، تلاشی است برای تمرکز و سختگیری بیشتر نسبت به پرونده حساس اتمی ایران.
به نظر میآید آژانس بینالمللی مستقر در وین قصد دارد تمامی فعالیتهای نظارتی بر تأسیسات اتمی ایران را در یک واحد متمرکز و جمعآوری کند.
ایران همواره بر صلحآمیز بودن برنامههای هستهای خود تأکید میکند.
امروز: ۱ . خبرهای عجیبی از تحرکات حاکمیت در مراوده با آمریکا به گوش می رسد. گفته می شود که علی اکبر ولایتی مشاور رهبری در امور بین الملل به ایالات متحده سفر کرده و در تلاش برای برقراری باب مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا است. شنیده شده که حسین طائب، رئیس سازمان اطلاعات سپاه نیز در این سفر، ولایتی را همراهی می کند. اما این سفر از دید افکار عمومی مخفی نگه داشته شده و رسانه های رسمی حتی اخبار اخیر رسانه های بین المللی درباره مذاکره مستقیم ایران و آمریکا و واکنش های دو طرف به آن را نیز چندان پوشش نداده اند. چرا حاکمیت درباره حضور این افراد در آمریکا و علت آن توضیحی به افکار عمومی نداده است؟ آنها در آمریکا چه می کنند؟
۲ . حضور مستقیم مشاور رهبری در پیگیری بحث مذاکره با آمریکا، نشانه ای از مسئولیت پذیری مستقیم رهبری در این کلیدی ترین موضوع سیاست خارجی است. اولین مقدمه ضروری هرگونه تفاهم یا حتی تعاملی بین ایران و غرب، این است که از جمهوری اسلامی یک صدا شنیده شود. خیال های خامی همچون پیگیری موازی چند تاکتیک، ناعقلانی گری، بازی دوگانه، مواجهه چندوجهی و راهبردهایی از این قبیل که پیش تر تجربه شده، جز افزایش بی اعتمادی بین نظام و طرف های بین المللی، نتیجه ای نداشته است. پس از اعلام آمادگی رئیس دولت در نیویورک برای مذاکره با آمریکا نیز ولایتی یادآور شد که رهبری در این باره تصمیم می گیرد. بهترین کاری که رهبری می تواند بکند، همین به عهده گرفتن مستقیم مسئولیت شرایط کنونی و پیش بردن آن تا سرانجام مطلوب است. اما آیا ایشان واقعا چنین قصدی دارد؟
۳ . هر شهروند ایرانی، با هر گرایش سیاسی، از این که کشور از بحران دور شود، استقبال می کند. اما در عین حال هر شهروند ایرانی که بشنود دو هفته پس از تاکید رهبری بر ادامه مقاومت در برابر غرب، مشاور عالی ایشان برای زمینه چینی مذاکره به آمریکا سفر کرده، واکنشی جز تعجب و سپس احساس بی اعتمادی نخواهد داشت. چه نیازی هست که حاکمیت با دست خود مردم را بی اعتماد کند؟ و در راستی و صداقت چه عیبی هست که دروغ و پنهان کاری برگزیده می شود؟
۴ . شاید اینگونه توجیه شود که امور دیپلماتیک با فاش گویی پیش نمی رود، یا شاید بگویند نباید کاری کنیم که مردم احساس کنند در این سالها بیهوده رنج برده اند و این همه تاوان داده اند و حالا هم به هیچ نرسیده اند. اما آیا می توان تضمین داد که مذاکره پنهانی و بدون اطلاع ملت، به باج دادن و حراج سرمایه های وطن نمی انجامد؟ و آیا مذاکره بدون خبردار شدن ملت، کاری از موضع ذلت نیست؟ بر فرض که اعلام چنین مذاکراتی در بخشهایی از جامعه به معنای عقب نشینی نظام تلقی شود، آیا صداقت ولو به بهای سرشکستگی در کنار هموطنان ترجیح دارد یا پنهان کاری همراه با سرافکندگی در مقابل بیگانگان؟ آیا در شرایطی که غرب، جمهوری اسلامی ایران را در گوشه رینگ انداخته و در آستانه شکست قرار داده، اطلاع رسانی صادقانه به مردم نمی تواند به کمک حکومت بیاید و دست کم بخشی از بار حل بحران را به دوش بکشد؟ و به خصوص از ظرفیت نخبگان و دلسوزان انقلاب که فعلا به هر دلیل از حاکمیت رانده شده اند، نمی توان برای تسهیل روند حل بحران استفاده کرد؟
۵ . در روزهای اخیر موضوع مذاکرات مخفیانه ایران و آمریکا در برخی رسانه های غربی نیز مطرح شده و از هر دو سو با لحن مردد تکذیب شده است. تکذیب هایی که در واقع بیشتر به نوعی طفره رفتن از بحث می مانند و نه رد اصل موضوع. از این سو، صالحی وزیر امور خارجه گفته که "چیزی به نام مذاکره وجود ندارد" و از آن سو هم سخنگویان کاخ سفید انجام مذاکره را تکذیب کرده اند اما گفته اند که "آماده مذاکره هستیم اما در این باره هنوز زمان بندی و توافقی نشده"؛ آنها بدین ترتیب تلویحا در جریان بودن نوعی زمینه چینی برای مذاکره را هم تایید کرده اند. کار به مناظره های انتخاباتی اوباما و رامنی هم رسیده و رئیس جمهور آمریکا محتوای خبر نیویورک تایمز (به توافق رسیدن ایران و آمریکا برای اصل مذاکره، و موکول شدن آن به بعد از انتخابات آمریکا) را تکذیب کرده اما تصریح کرده که "چنین مذاکراتی را رد نخواهد کرد"؛ موضعی که مورد انتقاد رقیب اوباما قرار گرفته است. اینها همه نشان می دهد که چیزکی در کار است. حال سوال اینجاست که چرا خبر باید از کانال رسانه های آمریکایی مطرح شود و بازی رسانه ای با تایید و تکذیب این خبر در اختیار آنها باشد. آیا همین یک مورد، نشان نمی دهد که هنوز تدبیر دقیق و سنجیده ای پشت تحرکات اخیر برای مراوده با آمریکا نیست و جوانب موضوع برآورد نشده است؟
۶ . زشت ترین اتفاقی که می تواند بیفتد، این است که حاکمان ایران سرنوشت کشور را به رقابت های انتخاباتی آمریکا گره بزنند. هر تصمیمی درباره ایران فردا، باید در تهران گرفته شود و نه واشنگتن، و توسط مردم ایران و نه ایالات متحد؛ و این ضرورتی است که مسئولیت تامین و تحقق آن با حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی است. در تاریخ ما کم نیست موارد ننگینی که سرنوشت ایران در سرزمین بیگانگان تعیین شده و مردم و در واقع حتی حکومت در تعیین تکلیف خود بی اثر و مسلوب الاختیار بوده اند. آیا برای جمهوری اسلامی مایه کسر شأن نیست که کار را به جایی برساند که دیگری به جای خود ما تصمیم بگیرد؟ و حالا که به هر صورت به وضع فعلی رسیده ایم، آیا نمی توان از سرمایه ی حمایت و پشتیبانی (غیر احساسی و بدون هیجان) مردمی برای یافتن دست بالا در مذاکرات احتمالی با آمریکا بهره گرفت و مثلا این موضوع را به جای انتخابات آمریکا، به انتخابات آتی ایران و رای آزادانه مردم گره زد؟ یا پیشنهاد برخی منتقدان برای همه پرسی درباره موضوع هسته ای، با هر نتیجه ای که از آن عاید شود، آیا نمی تواند موضع کشور را در مذاکره با آمریکا تقویت کند و از ذلتی که به سمت آن می رویم، بیرون بکشد؟
۷ . اینکه گفته می شود طائب نیز به همراه ولایتی در آمریکا حضور یافته هم سوال برانگیز است. طائب فرمانده اطلاعات سپاه و چهره ای روحانی- امنیتی- نظامی است. او در لیست تحریم های ایالات متحده هم قرار دارد و به همین جهت اجازه یافتن او برای ورود به خاک آمریکا سوال برانگیزتر می شود و احتمال یک زد و بند پشت پرده (به چه قیمتی؟ معلوم نیست) را مطرح می کند. چه نیازی هست که چنین فردی در یک تیم دارای ماموریت شبه دیپلماتیک حضور داشته باشد؟ آیا بهتر نیست کار به کاردان سپرده شود و به جای عوامل امنیتی و نظامی، از ذخایر انسانی وزارت امور خارجه و یا حتی سرمایه های دیرین و شناخته شده جمهوری اسلامی در عرصه جهانی برای چنین ماموریت هایی استفاده شود؟ آیا از افراد و افکاری که خود با مشاوره های غیر کارشناسی به رهبری و عملکرد نسنجیده در جریان کودتای انتخاباتی، کشور را به سمت وضع ناگوار فعلی سوق داده اند و حسن شهرتی جز سرکوبگری و مردم ستیزی ندارند، کارگزاران بهتری برای حل بحران نداریم؟
۸ . اگر حاکمیت بنای مذاکره دارد، و می خواهد با حرکت به سمت حل اصل مشکل با آمریکا، راهی برای خروج از بحران بیابد؛ بیش از هر چیز به وفاق در داخل نیاز دارد. وقتی شاهدیم شکاف بین ملت و حاکمیت به شکاف در درون حاکمیت یکدست گسترش یافته و حتی رهبری هم از پس مهار انشقاقات رو به فزونی درون ساختار نظام بر نمی آید؛ واضح است که سرانجامی جز باج دادن در انتظار مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا نخواهد بود. ایجاد اعتماد در درون و ایجاد صدای واحد ملی از طریق گفت و گو و تفاهم (و نه سرکوب) شرط لازم سربلندی در مذاکرات احتمالی است. بی شک منتقدان حاکمیت از مسئولان فعلی مشتاق ترند به اینکه حاکمیت، عقلانیت به خرج دهد و کشور را بیش از این در معرض خطر قرار ندهد و در مسیر سقوط رها نکند. آیا حاکمان فکر نمی کنند که یک قدم هم آنها باید برای حل مساله بردارند و قبل از حل مشکل با اهالی واشنگتن، مشکل خود را با اهالی تهران حل کنند؟
۹ . الگوی رفتاری امام خمینی در حل بحران های اینچنینی، می تواند یاری گر رهبران نظام در مدیریت روند حل بحران باشد. الگویی که جزئیات تحلیلی و نمونه های آن بارها از سوی یاران امام و دلسوزان کشور یادآوری شده است و شایسته است که در ۱۳ آبان امسال به جای هیجان پراکنی های صرف و سخنان شعاری، این الگو برای مردم تشریح شود. نظامی که امام بنا کرد، ظرفیت های مهمی برای توسعه دامنه فعالیت ها و مدیریت بحران دارد. یک نمونه اش سپردن تصمیم درباره گروگان ها به مجلس است. همین مجلس فعلی هم با همه ضعفی که دارد، اگر اینقدر تحقیر نشود، می تواند بخشی از بار کار را به دوش بکشد. اگر نیمی از آزادی عملی که به احمدی نژاد داده می شود تا بحران سازی کند، به همین مجلس نه چندان قوی داده شود، خیال حاکمیت از بسیاری از تبعات چرخش در سیاست خارجی راحت خواهد شد؛ البته به شرطی که مدیریت مدبرانه ای در بالا برقرار باشد. آیا هست؟
۱۰ . باید دست از لجاجت و احیانا کینه توزی برداشت. سرنوشت کشور مهمتر از مسائل شخصی است. میرحسین موسوی که اکنون خود در زندان خانگی است ولی روز به روز تحقق پیش بینی هایش را از روند انحرافی نظام و انقلاب می بینیم، دو سال پیش و به دنبال صدور قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت علیه ایران، یادداشت مهمی را منتشر کرد که مفاد آن هنوز هم خواندنی است و می تواند کمک کار حاکمیت برای حل بحران باشد. او از ضرورت اطلاع رسانی صادقانه به ملت گفته بود، از گسترش دایره مشاوران تصمیم ساز، از لزوم استفاده از همه ظرفیت های سابق و فعلی نظام، از امکان رفراندوم و مراجعه به آرای مردم برای تصمیم گیری درباره مسائل اساسی کشور، از بازگرداندن سپاه به جایگاه خود، از ضرورت پرهیز از ماجراجویی نظامی و از سرنوشت شوم و ترحم برانگیز کشورهایی که در دام لفاظی های مغرورانه دولتیانشان افتادند. مدلی که میرحسین ارائه کرده، به سادگی می تواند کشور و نظام را به سمت حل مشکل به شکلی عاقلانه و پایدار رهنمون شود؛ و در غیر این صورت، همان گونه که او هم تاکید کرده بود، "جنبش سبز از طریق آگاه سازی همه جانبه اقشار اجتماعی و نخبگان به سرکوبگران اجازه نخواهد داد با ایجاد وضعیت اضطراری در کشور و استقبال از درگیری های نظامی از پاسخگویی و مسوولیت پذیری فرار کند و به تشدید سرکوب و ارعاب مخالفان بپردازد و یا در خفا برای تامین منافع کوتاه مدت خود بر سر منافع عالی ملی تن به سازش های خفت بار دهد."
کلمه - سید مهرداد طباطبایی
سرنوشت مذاکره پنهانی و بدون اطلاع ملت، چیزی جز باج دادن نخواهد بود
امروز: سفیر جمهوری اسلامی ایران در فرانسه در دیدار با مسوولین شرکت یوتل ستپیرو نسبت به توقف پخش شبکههای ماهوارهای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران از ماهواره "یوتل ست" اعتراض کرد.
به گزارش ایسنا علی آهنی سفیر جمهوری اسلامی ایران در فرانسه در دیدار با میشل دو روزن مدیرکل و رییس هیات مدیره شرکت یوتل ست که برخی از مسوولین این شرکت نیز حضور داشتند، ضمن اعتراض شدید به این تصمیم یکجانبه و غیرمنطقی شرکت یوتل ست که بر اساس تفسیر غیرقابل قبول از مصوبات سیاسی اتحادیه اروپائی بر علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ شده آن را ناقض قراردادهای دوجانبه دانست.
وی اظهار کرد: محروم ساختن میلیونها نفر بیننده و شنونده برنامههای رادیویی و تلویزیونی شبکههای مختلف جمهوری اسلامی ایران در سطح جهان نقض آشکار حقوق بشر و معاهدات بینالمللی است که بر آزادی بیان و آزادی دسترسی عموم به اخبار و اطلاعات تاکید دارند.
وی همچنین قطع شبکههای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران توسط شرکت یوتل ست را نقض صریح معاهدات مربوط به استفاده یکسان و برابر همه کشورها از فضای ماورای جو دانست و بر ضرورت بازنگری در این تصمیم تاکید کرد.
سفیر کشورمان در فرانسه در این ملاقات توسل غیرمشروع برخی دول غربی به ابزارهای مختلف جهت فشار به رسانهها و شرکتهای ارتباطاتی برای پیشبرد اغراض سیاسی و کنترل و سانسور فضای رسانهای را غیرقابل قبول و توجیه خواند.
مدیرکل و رییس هیات مدیره یوتل ست در پاسخ توضیحاتی درباره دلایل اتخاذ تصمیم خود که متکی بر تفسیر آنها از مصوبات و مجازاتهای اتحادیه اروپایی به ویژه مجازاتهای مورخ مارس 2012 بر علیه جمهوری اسلامی ایران و همچنین دستور شورای عالی سمعی و بصری فرانسه بوده است ارائه داد.
سفیر کشورمان در فرانسه ضمن تشریح تناقضات مصوبات اتحادیه اروپایی با کنوانسیونها و معاهدات بینالمللی و وارد ندانستن دستور العمل شورای عالی سمعی و بصری فرانسه، دلائل ارائه شده از سوی طرف فرانسوی برای متوقف نمودن پخش شبکههای صداوسیما را قانع کننده ندانست و خواستار رفع محدودیتهای غیرقانونی اعمال شده در این خصوص شد.
امروز: رییس کل بانک مرکزی درباره اولویت در طرح تغییر و تحول در ساختار بانکها گفت: اولویت ما بحث تفکیک قرضالحسنه ها بود که در حال انجام آن هستیم.
به گزارش ایسنا، محمود بهمنی رییس کل بانک مرکزی با بیان این مطلب افزود: بعد از این موضوع، بحث ساختار اجرای درست بانکداری اسلامی را با مکانیزمهایی که در پیش داریم مد نظر قرار دادیم.
وی همچنین درباره تغییر نرخ سود بانکی گفت: نرخ سود بانکی فعلا تغییر نمیکند تا زمانی که ببینیم وضع تورم چه میشود و تا چه میزان میتوانیم آن را پایین بیاوریم.
بهمنی افزود: معمولا نرخ سود بانکی باید متناسب با نرخ تورم تعیین شود.
به گزارش ایسنا، اواخر شهریورماه سال جاری سخنگوی ستاد طرح تحول اقتصادی از نهایی شدن طرح تحول نظام بانکی در این ستاد خبر داده بود.
محمد رضا فرزین رییس هیات عامل صندوق توسعه ملی در پاسخ به سوالی مبنی بر این که طرح تحول بانکی چه زمانی به مجلس ارائه میشود، گفته بود: جلسات منظم هفتگی درباره طرح تحول بانکی در دفتر رییس جمهوری برگزار میشود و این طرح در دبیرخانه ستاد طرح تحول نهایی شده است.
وی افزود: درحال بررسی برای اجرای این طرح هستیم و قاعدتا باید در مورد اجرای این طرح به اجماع برسیم.
طرح تحول بانکی بهمعنای انجام اصلاحاتی در نظام بانکی کشور است که از سالهای قبل شروع شد به طوری که بانک مرکزی در سال 84 به سمت تدوین قوانین پولی و بانکی جدید حرکت کرد و بخشی از این کار را انجام داد، نوع نظارت بانک مرکزی بر سیستم بانکی و سیاستگذاریهای نظام بانکی تحت عنوان قوانین پولی و بانکی از جمله اقداماتی است که بانک مرکزی انجام داده است.
امروز: اگرچه این روزها از محمدرضا عارف به عنوان یکی از نامزدهای احتمال انتخابات ریاست جمهوری 92 یاد میشود، اما او هنوز کاندیداتوری خود را اعلام نکرده است.
معاون اول دولت اصلاحات در گفت وگوی مشروحی که با خبرآنلاین داشت، گفت: من سال 84 آمادگی نامزدی نداشتم و به قول معروف دوست داشتم بروم دنبال درس و مشق و کارهای دانشگاهیام. اما دوستانی میخواستند که وارد عرصه شوم. آن زمان خدمت آقای هاشمی رسیدم و از ایشان پرسیدم که اگر شما میآیید، من هیچ اقدامی نکنم. من خودم را با برخی شخصیتهای بالای نظام اصلاً مقایسه نمیکنم که مثلا ببینم کارایی من بیشتر است یا آنها؟ من مفیدترم یا آنها؟ چون برداشتم همیشه این بوده که اگر آقای هاشمی یا خاتمی بیایند من میتوانم در خدمت آنها باشم، اما اگر من بیایم، آنها قاعدتاً نمیتوانند عضوی از کابینه من باشند.
البته باید از تجربه و نقطه نظراتشان استفاده کرد. مشکل ما این است که از بخشی از نیروهای مومنی که همه سرمایهشان، تجربه 30 ساله اشان است، استفاده نمیشود.
وی افزود: مهمترین دلیلی که سال 84 من به عرصه نامزدی انتخابات ریاست جمهوری نیامدم، همین بود که از دوستان نزدیک آقای هاشمی شنیدم که ایشان خواهند آمد. انشاءالله زمانی موضوع انتخابات سال 84 را هم مطرح خواهم کرد. من آن زمان معاون اول دولت آقای خاتمی بودم و امکانات زیادی در اختیارم بود. اگر میخواستم از آن امکانات استفاده کنم هم حرفوحدیثی پیش نمی آمد . میتوانستم هر زمان به سفر استانی بروم و همه هم از حضورم استقبال میکردند. چون من شخصیت دوم کابینه بودم، اما به خاطر آقای هاشمی کنار رفتم. البته در آن زمان تفرق زیادی میان کاندیداهای اصلاحطلب بود و با چهار - پنج نفر میخواستند در عرصه حضور یابند. من نمیخواستم که در کنار آنها قرار بگیرم. اگر اجماع و جمعبندی خوبی میشد، حاضر بودم جلو بیایم.
عارف ادامه داد: سال 88 هم ابتدا آقای خاتمی میگفتند من نمیآیم. من به دوستانم گفتم که اگر آقای خاتمی بیایند، من همان لحظه کنار میکشم. همین کار را هم کردم و حتی یک ساعت هم برای اعلام انصرافم معطل نکردم. هرگز هم خودم را با آقای خاتمی مقایسه نکردم که مثلا در انتخابات سال 88 من مناسبترم یا آقای خاتمی؟ ممکن است در جمعهای دوستان خودمان، خودم را با برخی دیگر از افراد مقایسه کنم و ببینم که کی مناسبتر است، اما قطعاً چنین مقایسهای را بین خودم و آقایان خاتمی و هاشمی نخواهم کرد.
وی در پاسخ به اینکه اگر رئیس جمهور شوید، حاضرید آقای خاتمی را معاون اول خود کنید؟، گفت: جایگاه آقای خاتمی اجل ازاین پستهاست. من معتقدم که آقایان خاتمی و هاشمی باید
رئیسجمهور ساز باشند و رهنمود بدهند نه اینکه خودشان وارد عرصه رقابت شوند و در کنار دیگران قرار بگیرند این را بگویم که اگر بیایم از همه نیروها و پتانسیلهای کشور استفاده خواهم کرد. نه فقط از آقایان خاتمی و هاشمی، بلکه با تمام نیروهای مومن و باتجربهای که میتوان با رایزنی با آنها کار را جلو برد، همکاری خواهم کرد.
امروز: سه سال و نیم اخیر و پس از شکفتن جنبش سبز، شاهد طرح بیش از پیش و گاه و بیگاه نام گروه تروریستی رجوی در برخی رسانه ها بوده ایم. اتفاقی که در آن اعضای این گروه در شکل گیری اش نقش چندانی نداشتند، ولی از فواید آن بی بهره نماندند. فوایدی که پس از چندین سال شکست های متعدد در عرصه های مختلف سیاسی و امنیتی، به اعضای دگم و سرخورده آن روحیه ای نسبی و البته نه چندان واقع بینانه داد و توانست آنها را تا حدی از انزوای سیاسی در جهان در آورد. پرسشی که باید به آن پاسخ داد، سهم گروه های سیاسی مخالف این جریان، و مشخصا حاکمیت فعلی و جریان های درون قدرت در این مسیر است. و نیز باید این اتهام را بررسی کرد که آیا همزمانی جنبش سبز با زنده کردن نسبی نام این گروه از سوی اقتدارگرایان، به معنی صحت اتهام تندروهای جناح اقتدارگرا درباره همدستی و حتی همسویی جنبش مدنی و پیشرو سبز با آن گروه بسته و متحجر است و یا حداقل اتهام افراد معتدل تر جریان حاکم دایر بر قصور ناخواسته جنبش سبز و رهبران آن در تنفس دادن به این گروه مرده، روا و صحیح است یا خیر.
بی مناسبت نیست پاسخ به این پرسش را با روایت چند نفر از آزادگان جنبش سبز درباره گفته های زندانیان هوادار این سازمان آغاز کنیم. این زندانیان که اتهام هواداری و بعضا محاربه از طریق همکاری موثر با گروهک منافقین را در پرونده دارند - و البته طبق روایت قابل تصور و تایید زندانیان سبز اکثر آنها هواداران ساده و سطح پایین این سازمان هستند و بعضا چنین اتهامی برای برخی از آنها کذب و پرونده سازی است - اغلب معتقد بودند که دولت احمدی نژاد از بدو فعالیتش در سال ۸۴ و به خصوص پس از انتخابات سال ۸۸، بزرگ ترین خدمت پس از انقلاب اسلامی را به سازمان مورد علاقه شان انجام داده است. آنها اشاره داشته اند که پس از جنگ تحمیلی و حتی کاری تر از ضربه ای که این سازمان به لحاظ نظامی و سیاسی و تبلیغاتی در عملیات مرصاد دریافت کرد را در دوره اصلاحات و سال های ریاست جمهوری خاتمی دریافت کردند. همان دوره ای که برای اولین بار عنوان فتنه اصلاحات و خاتمی از سوی مسعود رجوی با کینه فراوان مطرح و بارها تکرار شد و هنوز هم در ادبیات رسانه های آن فرقه، این اصطلاح وجود دارد و به کار می رود.
در آن دوره به دلیل وجهه مثبت ناشی از سیاست ورزی حرفه ای و تنش زدا در سیاست خارجی و پرهیز از ماجراجویی های نابجا، نه تنها این گروه در لیست گروه های تروریستی قرار گرفت، بلکه به اعتراف خود آنها و آنگونه که هنوز در برنامه ها و سخنرانی های اعضای ارشد آن مشهود است، چنان در چنبره مدیریت اطلاعاتی و امنیتی صحیح قرار داشتند که به گفته وزیر اطلاعات وقت، بارها هواداران این سازمان به راحتی به کمپ اشرف رفت و آمد می کردند، ولی جز در مواردی که قصد اقداماتی مانند فریب افراد و گسیل جدی نیرو و یا برنامه های جاسوسی و تروریستی داشتند، تنها به مدیریت آنها پرداخته می شد و اعضای این سازمان هم امکان کمترین تحرک تروریستی و یا سیاسی هم نداشتند. در واقع در دوره اصلاحات، این سازمان در اشرف درون زندانی خودساخته قرار داشت که هزینه آن را نظام نمی پرداخت و امکان مظلوم نمایی و تبلیغات کاذب هم برایشان وجود نداشت. مرگی از درون در این تشکیلات غیر دموکراتیک عقب مانده ای در حال جریان بود و امید می رفت که به مرور فریب خوردگان این سازمان، همان طور که بعضا اتفاق افتاده بود و با سیر فزاینده ای ادامه داشت، از دام تصلب سازمانی و جزمیت ایدئولوژیک آنها رها شوند و به درون کشور یا لااقل به زندگی انسانی تر در جایی از دنیا برگردند.
اما با آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد و به موازات انزوای ایران از صحنه بین الملل، به مرور در وضعیت مجاهدین خلق گشایش هایی صورت گرفت؛ آن هم در حالی که دولتی مخالف آنها در عراق به ریاست نوری المالکی بر سر کار بود. با وقوع زلزله سیاسی اجتماعی که از خرداد ۸۸ در ایران حادث شد، رسانه های حکومتی با بی تقوایی و ندانم کاری مفرط تلاش کردند جنبش اجتماعی و بزرگ مردم را به خارج از کشور و گروه های منفوری مانند مجاهدین خلق و یا یکی از تندترین شاخه های سلطنت طلبان به نام انجمن پادشاهی ایران (تندر) وصل کنند. در این مسیر علاوه بر به کارگیری دستگاه تبلیغاتی وسیع اما کم هوش و بی تحلیل حکومتی، روش های آلوده و سوخته ای مثل کنار هم نشاندن متهمان سلطنت طلب و مجاهد خلقی در کنار سبزها را در دادگاه های دسته جمعی اجرا کردند. دستگاه امنیتی حتی زندانیانی مانند آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی را که متهم به همکاری با تندر بودند و ماه ها قبل از انتخابات خرداد ۸۸ بازداشت شده بودند، به نام مشارکت در اعتراضات پس از انتخابات به دادگاه های نمایشی آورد و مدتی بعد اعدام کرد تا برای تخریب چهره جنبش سبز، این افراد هم هم در آستانه ۲۲ بهمن ۸۸ قربانی مدیریت امنیتی متکی بر رعب و فریب شوند.
اعدام بعدی افرادی از محکومان به همکاری با منافقین همچون جعفر کاظمی، محمد حاج آقایی و علی صارمی نیز در همین چارچوب بود. این افراد اگرچه همکاری نسبی شان با مجاهدین خلق و دست کم هواداری شان قطعی تایید بود، اما اتهامشان در سطحی نبود که بر اساس رویه قضایی، مجازات اعدام داشته باشند و در بدبینانه ترین وضعیت، کار آنها چند سال زندان به همراه داشت. اما این برخوردهای چکشی و خشن، با هدف ایجاد ارتباط بین جنبش سبز و این گروه منفور، و به علاوه ایحاد رعب انجام شد تا بنا بر عادت مالوف نهادهای امنیتی، با ملکوک کردن یک جریان بزرگ به یک ننگ بزرگ، آنها را در وضعیت آچمز قرار دهند بی آنکه تهدید بزرگ تر شدن آن لکه ننگ بزرگ وجود داشته باشد.
اما محاسبه سیاستگذاران این برنامه متکی به دروغ از دو جهت اشتباه از کار در آمد. اولا جنبش سبز فراگیرتر و عمیق تر از آن بود که در داخل کشور چنین اتهام نچسبی موثر واقع شود؛ و ثانیا در خارج از کشور سازمان مرده ای را صاحب اعتبار و سند متکی به اقاریر حکومتی کرد که آی اهل عالم که می گفتید ما در ایران منفور و مطرودیم، این جنبش فراگیر سبز و این اذعان حکومتیان به سهم ما در این جنبش فراگیر! حالا ما را تحویل بگیرید و به ما سهم بدهید.
نگاهی به برنامه ها و تبلیغات مجاهدین خلق در روزهایی که جنبش سبز متهم به همراهی با منافقین می شد و یا برنامه های تلویزیونی و تبلیغاتی که اشتیاق این سازمان تروریستی را برای شهیددار شدن در میانه اعتراضات سبزها نشان می داد، گواه این ادعایند. بگذریم که توهم خود آنها برگرفته از دروغ پردازی های کیهان و فارس و دیگر رسانه های امنیتی زنجیره ای گاه آنقدر بالا می زد که امر بر آنها هم مشتبه می شد و مدعی می شدند وقوع جنبش سبز به معنای اثبات حقانیت آنهاست. هرچند خیلی زود این توهم آنها با واکنش خوب همراهان متکثر اما متفق القول جنبش سبز و به خصوص شخص میرحسین موسوی رو به رو شد و مرزبندی جنبش با تروریست ها و خشونت طلبان، آنها را به فاصله گرفتن از ادعای دروغ و فرصت طلبانه همراهی با این جنبش و حتی به تمسخر گرفتن نمادهای جنبش سبز و شعارهای آن در برنامه ها و کلیپ های تلویزیون مجاهدین خلق کشانید و به کار گیری شعارها و نمادهای ضد جنبش سبز در تجمعات گاه و بی گاه آنها در اروپا و آمریکا یک اصل شد.
رسانه ها و تحلیل گران جریان اقتدارگرا هم زمانی به این خطای راهبردی خود پی بردند که کمی دیر شده بود. آنها به مرور از ایراد اتهام دخالت منافقین در مشارکت و همراهی با جنبش سبز سر باز زدند، اما رجوی و همدستانش ماهی خود را از آب گل آلود ساخته و پرداخته ی اقتدارگرایان گرفته بودند. آنها در برنامه های خود عکس شهید تازه داشتند و می توانستند اعدامی های خود را در منظر کسانی که خبرهای جسته و گریخته ی ایران را دنبال می کردند اما جزییات آن را نمی دانستند، به عنوان همراهان حرکت غالب در ایران معرفی کنند. آنها از انزوای سیاسی بیرون آمدند و توانستند برای ادامه حیات خود نقش عامل فشار آمریکا و غرب را بر عهده بگیرند. برای آنها که قبلا سابقه ترور و جاسوسی و هم سنگری با دشمن متجاوزی در حد صدام آبرویی نگذاشته بود تا بر رفتارشان مهاری بزند، بی آبرویی و بی پرنسیبی های دیگری مثل مزدوری و جاسوسی برای غرب و آمریکا و اهرم فشار آنها شدن عین پادشاهی بعد از دوره ای طولانی گدایی بود. آنها که مرده بودند برای زنده شدن و بودن به هر وسیله ای چنگ می زدند، اما نیل به چنین هدفی بدون کمک جماعت کیهانی و خبرنویسان سپاه در خبرگزاری فارس و سایت های رنگارنگ موسوم به بازجو نیوز که اتفاقا ادبیات و رفتاری شبیه به فرقه رجوی دارند، ممکن نبود.
آنها فکر نمی کردند که این بار حرکتی که می خواهند با اتصال به یک جریان منفور خرابش کنند، بزرگ تر از آن است که با این رفتار سبک از چشم مردم بیفتد، اما در خارج از کشور برای منافقین اعتبار آفریدند. از تهران پاس دادند و در دادگاه های اروپا و آمریکا با خروج این گروه از لیست تروریستی آبشار را زدند تا افکار عمومی بار دیگر به صحت این گفته درخشان میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۱۷ برسد که گفت: "من به عنوان یک دلسوز می گویم منافقین با خیانت ها و جنایت های خود مرده اند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینه ورزی آنها را زنده نکنید."
منبع: کلمه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر