-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 10/09/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



غرب نسبت به جهانِ عرب دوچهره دارد: زیرا خودِ غرب آنچنان دین جداخواه نیست که می نماید – و چون از مدتها پیش در جهان به نیروهای مذهبی تکیه کرده است. یا به دیگر سخن: به جامعه های اسلامی هیچگاه امکان آن داده نشد که برای خود دمکراسیِ دین جدا خواه ایجاد کنند.

سال گذشته ما اروپایی ها، تقریباٌ با کمی غبطه، گفتیم: «سرانجام در جهان عرب امید به خیابان می رود – و برای ما چه اتفاقی می افتد؟» اما اکنون، یک سال بعد، می پرسیم: این امیدواری به کجا رسید؟ آنجا که دیکتاتورها بودند اکنون تمایل به ایجاد حکومت های یزدان سالار وجود دارد.

اما آیا واقعاٌ عقبگرد است؟ مقاله نویس انگلیسی رابین بلک، در گذشته سردبیر«نیو لفت ریویو»، از مدتی پیش دو نظر دارد: نظر اولش به اولین انقلاب دمکراتیک در اروپا، انقلاب انگلیسی اولیورکرامول و پیوریتن ها (پاک دینان، فرقه ای از پروتستان های انگلیس – م) مربوط می شود. به نام بنیادگرایی مسیحی برای اولین بار در تاریخ، یک جنبش مردمی شهامت داشت پادشاهی را، چارلرز اول، گردن بزند. و بیشتر از آن: دمکراسی آمریکایی را مهاجران ایجاد کردند، آنان نیز بنیاد گرایان پاک دین که از تعقیب مذهبی فرار کرده بودند.

بنابراین دست کم ناکامل است، این تصویر دین جداگرایانه از دمکراسی که غرب ایجاد کرده است: شاید با انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ تطبیق داشته باشد – گرچه حتی در پاریس انقلابی ها عقیده داشتند که انسین رژیم (سلطنت بوربون ها – م) را نمی توانستند بدون کمک مذهب جدید به زیر بکشند – مذهبِ «خدای عقل». اما اگر حتی در اروپا انقلاب های دمکراتیک به عنوان قیام های مذهبی بنیادگرا شروع کرده اند، در اینصورت البته بین سرمایه داری و بنیادگرایی مذهبی ارتباطی ناروشن تری از آنچه وجود دارد که ماکس وبر با گستردگی به مطالعۀ آن پرداخته است («اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری»). ناروشن زیرا گرچه از سویی اخلاق کالوینی از هر روزنۀ سرمایه داریِ مدرن بیرون می زند، از طرف دیگر اما تبدیل شدن هر جنبۀ زندگی به کالا، مقدس زدایی می کند.

غربِ دین جداخواه چه کسی را غیر از سلفی ها و وهابی ها و اخوان المسلمین و دگر بزرگان اسلام گرا در سوریه و لیبی حمایت مالی کرد؟ غرب چه کاری را انجام می دهد جز اینکه دقیقاٌ «نبرد فرهنگ ها» را دامن بزند که ظاهراٌ به گفتۀ خودشان چیزی وحشتناک است؟ نظر دوم بلک این است: به جامعه های اسلامی هیچگاه امکان آن داده نشد که یک دمکراسی دین جداخواه ایجاد کنند. هربار که کوشیدند در نطفه خفه شد، برای نمونه مانند ملی گرایی چون محمد مصدق در سال ۱۹۵۵ در ایران.

این واقعیت، غرب را با توجه به بنیادگرایی اینگونه دو چهره می سازد. حتی در مورد فرانسه ای که در دین جداخواهی افراط می کند تاریخ دانانی که دوران استعماری را مطالعه می کنند از «تناقض فرانسوی» صحبت می کنند: فرانسوی ها با تمام تون از دین جداخواهی کشورشان دفاع می کنند، اما در مستعمره های خود همواره دینداری را ترویج می کردند و روحانیون بلند پایه را ترجیح می دادند. به همین شکل، بنابر گفتۀ آمارتیا سن، چندگانگی فرهنگی انگلیسی در حقیقت «چند گانگی بنیادگرایی» از آب درآمد زیرا رهبران مذهبی اقلیت ها به عنوان طرف های صحبت ترجیح داده می شدند.

پسامدرن اسلامی یا عقب ماندگی ارتجاعی- قرآنی؟

ایالات متحدۀ آمریکا را نباید فراموش کرد که در سی سال گذشته به دست بینادگرایان مسیحی هم اداره شده است، از اکثریتِ اخلاقی رونالد ریگان گرفته تا محافظه کاران مسیحی جورج بوش پسر. همینکه قرار به حمایت جدی بود آمریکا و قدرت های غربی همه جا در دنیا مذهبی ها و یکدست سازان را به حزب های چپ و دین جدا خواه ترجیح داده اند. ابتدا این اسرائیل بود که از حماس حمایت مالی کرد تا در آن زمان سازمانی «دین جداخواه» مانند سازمان آزادیبخش فلسطین را ضعیف کند. در پاکستان ژنرال ضیاءالحق را به علی بوتوی دنیاگرا ترجیح دادند. در هند در دهۀ نود حزب افراطی هندوی باهاراتی جاناتا در مقابل حزب دنیایی کنگره به کار گرفته شد.

همین علاقه را در بالکان در سال های نود نشان دادند و امروز هم در خاور نزدیک کامل در جریان است. غربِ دین جداخواه چه کسی را غیر از سلفی ها و وهابی ها و اخوان المسلمین و دگر بزرگان اسلام گرا در سوریه و لیبی حمایت مالی کرد؟ غرب چه کاری را انجام می دهد جز اینکه دقیقاٌ «نبرد فرهنگ ها» را دامن بزند که ظاهراٌ به گفتۀ خودشان چیزی وحشتناک است؟ نظر دوم بلک این است: به جامعه های اسلامی هیچگاه امکان آن داده نشد که یک دمکراسی دین جداخواه ایجاد کنند. هربار که کوشیدند در نطفه خفه شد، برای نمونه مانند ملی گرایی چون محمد مصدق در سال ۱۹۵۵ در ایران.

تنها دین جداخواهی را که غرب دوست داشت دیکتاتورها بودند، حالا چه نظامی و چه غیرنظامی مانند ترکیه و مصر و سوریه و عراق و تونس و مصر و این آخری در لیبی در زمان سرهنگ قذافی.

می توان درک کرد که ترک ها از دست دین جداخواهی زندان مانند ژنرال های ظالم خود به تنگ آمده بودند و به حزبی اسلام گرا اعتماد کردند: زیرا تمامی این حکومت ها از نظر سیاست اجتماعی بی رحم بودند و تنها سازمان های خیریۀ اسلامی و شبکه های آنها از مردم حمایت می کردند.

از این جهت آنقدرها پر رمز و راز نیست که چرا مصری ها و تونسی ها اسلام گرایان را انتخاب کرده اند. مسئله فقط این است که دریابیم آیا رئیس جمهور مصر محمد مرسی یک کرامول مصری خواهد شد یا نمونۀ عرب- سنی از خمینی. پرسش این است آیا دولت های جدید مذهبی مؤفق خواهند شد اختلاف های شرم آور اقتصادی و اجتماعی را از بین ببرند یا اینکه اتحاد قدیمی بین روحانیون و بنیادگرا ها را برقرار خواهند کرد. به دیگر سخن: آیا خاور نزدیک را به دورۀ پسامدرن اسلامی رهنمون خواهند شد – یا عقب ماندگی فاسد و غربی را با ارتجاعی- قرآنی جانشین خواهند ساخت.

* از: مارکو دِ اِرامو / در: در تاگس اشپیگل


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته