اصلاحطلبان زماني ميآيند كه انتخابات آزاد باشد. وقتي انتخابات آزاد با مقدمات و مشخصاتي كه گفتيم برگزار شود، معنايش اين است كه سياستهاي اصلي تغيير كرده است. وقتي اين سياستها عوض شود حتي لزوم و تاكيدي نداريم كه حتما يك اصلاحطلب رييسجمهور شود.
محمدرضا خاتمی دبیرکل سابق جبهه مشارکت با تاکید بر لزوم برگزاری انتخابات آزاد در مورد اصلاحات می گوید: اصلاحطلبي يك جريان شناسنامهدار با هويت است، جريانهاي اصلي و رهبران آن براي مردم شناخته شدهاند و مردم به آنها نگاه ميكنند و در بسياري از موارد مردم حركات خود را با آنها تنظيم ميكنند. ممكن است هركسي بيايد به عنوان اصلاحطلبي حرفي بزند، اما مردم از جريانها و افراد شناخت كامل دارند و اين نقطه قوت اصلاحطلبي است كه با وجود همه تلاشهاي مخالفان، توانسته هويت خود را حفظ بكند.
نائب رئیس مجلس ششم می افزاید: اين دندان طمع را از همه بكشم. من اعلام ميكنم كه در هيچ زماني اصلاحطلبان براي براندازي اين نظام هيچگونه اقدامي نخواهند كرد و مخالف جدي آن هستند. اصلاحطلبان تمام تلاششان را ميكنند كه اين نظام را اصلاح كنند، اما اگر نظام اصلاحپذير نبود و اصلاح نشد وارد فاز ديگري نخواهند شد.
او در گفت و گو با روزنامه اعتماد، اظهار داشت: اصل اين نظام مال ماست و از آن دفاع ميكنيم و براي اصلاحش هم تمام تلاشمان را خواهيم كرد. هرچند عدهيي تلاش ميكنند بگويند نظام يعني اين فرد يا اين نهاد ولي به نظر من نظام يعني آرمانهايي كه مردم براي آن انقلاب كردند و به هيچ فرد و گروهي وابسته نيست كه رفتن او باعث تضعيف نظام شود.
خاتمی معتقد است: امروز اگر اين سياستها تغيير نكند، حتي اگر براي كاستن از فشارهاي خارجي اجازه بدهند شاخصترين چهره اصلاحطلب هم وارد انتخابات شود و پيروزياش را هم اعلام كنند، باز هم چيزي تغيير نميكند و همين جنگ و دعواها بلكه شديدتر از قبل ادامه خواهد يافت.
متن کامل این گفت و گو به شرح زیر است:
با توجه به آنچه كه از پايان كار دولت اصلاحات تا امروز اتفاق افتاد و نتيجه تلاشهاي اصلاحطلبان براي اصلاح امور در چارچوب قانون اساسي، به نظر شما اصلاحات به بن بست رسيده يا همچنان راهي براي ادامه دادن اين روش وجود دارد؟
به عقيده من شرايطي كه به وجود آمده، نياز به اصلاحطلبي را بيش از گذشته كرده است. وضعيتي كه الان كشور در آن به سر ميبرد، مطلوب هيچكس نيست. چه آنهايي كه در درون حاكميت هستند و چه منتقدان، همه به نامناسب بودن اوضاع اعتراف دارند. اين بد بودن هم در يك زمينه نيست كه مثلا بگوييم اوضاع سياسي بد است. چون به همان ميزان كه اوضاع سياسي بد است، اوضاع اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي هم نگرانكننده است. به همين دليل اين سياست قابل ادامه دادن نيست و وضعيت فعلي نميتواند دوام پيدا كند. اما درباره اينكه چه راهحلي براي اين مشكل داشته باشيم، به نظر من تجربه تاريخي به ما ميگويد كه بايد سنگي روي سنگ بگذاريم. يعني نميتوانيم با نفي همه گذشته و شروع از نقطه صفر، به آرزوها و مطالبات خود برسيم. اين تجربه سنگيني بوده كه ملت ايران در طول يك قرن گذشته و به ويژه در طول سالهاي بعد از انقلاب آن را آزموده است.بنابر اين عقيده من اين است كه مردم خواهان اصلاح هستند و ميخواهند كه روندها بهبود پيدا كند، اما خواهان زير و رو شدن همهچيز نيستند. من با اين برداشت و به دليل اينكه اين خواسته را يك خواسته ملي و عمومي ميدانم، معتقدم اصلاحات هنوز در بهبود اوضاع كشور حرف اول را ميزند.
شما از خواست مردم سخن ميگوييد در صورتي كه آنچه به عنوان شكست يا بن بست اصلاحات مطرح ميشود از رويگرداني مردم ناشي نشده است، بلكه سوال اينجاست كه آيا روش اصلاحطلبانه براي تامين خواستههاي مردم پاسخگو هست يا نه؟
آنچه كه معمولا گفته ميشود اين است كه ما با شرايطي روبهرو هستيم كه اين شرايط علائم و نشانههاي اصلاحپذيري را از خود نشان نميدهد. شايد در حاكميت كساني باشند كه در برابر تغيير ولو كوچك ميخواهند مقاومت كنند ولي به نظر من اين حرف درستي نيست كه بگوييم هر آن چيز كه آنها ميخواهند همان ميشود. ممكن است اراده آنها اين باشد كه همين وضعيت را ادامه دهند و هيچ راه و مجالي براي اصلاحات باقي نگذارند. اما تجربههاي انساني نشان ميدهد كه در بستهترين حكومتها ، وقتي اراده ملي شكل ميگيرد و خواستههاي مردمي تجميع پيدا ميكند و مطالبات ملي روشن ميشود، آن حاكميت چارهيي ندارد جز اينكه در مقابل اين خواسته تسليم شود. اما مساله مهم اين است كه ما به عنوان منتقدان وضع موجود و به عنوان كساني كه خواستار اصلاحات هستيم، نبايد صبر و حوصله خودمان را از دست بدهيم. بايد بدانيم كه تاريخ براي يك سال و دو سال و پنج سال و ده سال نوشته نميشود. تجربه بشري نشان ميدهد كه آنچه ماندگار شده است حركتهاي اصلاحطلبانه است و حتي يك انقلاب پس از زير و رو كردن همهچيز اگر نخواهد به اصلاحات دست بزند و بخواهد بر پايه همان ساز و كارهاي رژيم قبلي مشي كند محكوم به فنا است. درباره اصلاحات هم بارها گفته شده است كه به تدريج و در طول زمان و با حركتهاي مستمر و مداوم، يك نهضت يا جنبش يا يك حركت اصلاحطلبانه به نتيجه ميرسد. بنابراين ما نميخواهيم انقلاب كنيم. چون اگر حتي شدني باشد نتيجه آن پس از چند سال يا چند دهه همان خواهد شد كه اكنون با آن دست به گريبان هستيم.
به نظر من، اگر ما صبر و حوصله داشته باشيم، آينده به نفع اصلاحات است، چون اين سيستم بدون اصلاحات و بدون تغيير در سياستها نميتواند ادامه مسير بدهد. مخالفان سرسخت اصلاحات روز به روز عِده و عُدهشان كمتر ميشود، توانشان كاهش مييابد، قدرت سازماندهي و تشكيلات آنها تحليل ميرود و مهمتر از همه ايده و انگيزه آنها هم رنگ ميبازد. من معتقدم حتي در درون حكومت كساني هستند كه بسيار در برابر اصلاحات سرسختي ميكنند، در كنار همان افراد، نيروهاي ديگري هستند كه در حال پذيرش اين واقعيت هستند كه راهي جز اصلاحات وجود ندارد و كم و بيش ما آثار و علائم اين را ميبينيم. به همين دليل من خيلي اميدوارم به اينكه اصلاحات سرانجام نيكويي خواهد داشت. البته در عين حال باز هم تاكيد ميكنم كه نبايد عجله داشت و فكر نميكنيم با يك انتخابات يا در عرض كمتر از چهار يا پنج سال، ما بتوانيم به نتيجه برسيم، اما آينده از آن اصلاحطلبان است. بايد به اين نكته هم توجه كرد كه اصلاحطلبان در درون كشور از قدرت فكري و ايدهپردازي خوبي برخوردارند و تجربه سازماندهي و انسجام خوبي هم داشتهاند كه هنوز هم اين انسجام كم و بيش وجود دارد. گفتمان غالب در جامعه هم گفتمان اصلاحات است. پس ترديدي نيست كه اين گفتمان سرانجام به نتيجه خواهد رسيد و كار خود را خواهد كرد.
اين صبر شما چه تفاوتي با انفعال دارد؟ اينكه منتظر باشيد تا حاكميت به اين نتيجه برسد كه شما ميتوانيد كشور را بهتر اداره كنيد، ميتواند باعث انزوا و حذف شما شود. حاصل جمع نارضايتي عمومي از وضع موجود و بياثر بودن اصلاحطلبان هم، همانطور كه گفتيد ممكن است به يك اراده عمومي براي تغيير منجر شود. اما تضميني نيست كه اين اراده در صورت تحقق و سرريز شدن، كار را به دست اصلاحطلبان بسپارد.
اصلا اينطور نيست كه ما منفعل و بياثر باشيم. اگرچه به دليل شرايط حاكم بر كشور و مسائل سياسي و امنيتي موجود، اصلاحطلبان نميتوانند آن طور كه بايد و شايد خود را بروز بدهند اما اين به معناي منفعل بودن و كنار نشستن نيست. اصلاحطلبان با وجود همه شرايط سخت و فشارهايي كه وجود دارد، هر آنچه را كه براي اداره كشور لازم است، نه تنها حفظ كردهاند، بلكه آن را پرورش و گسترش هم دادهاند. طبعا در اين فشارها عموم مردم از اين اقدامات اطلاع ندارند. اما اين طور نيست كه اصلاحطلبان در خانههاي خود نشسته باشند و دعا كنند كه فرجي حاصل شود بلكه از تمام توان وامكاناتشان براي اينكه بتوانند اين وضعيت را تغيير دهند استفاده ميكنند، نه اينكه منتظر باشند تا حوادثي خارج از اراده آنها اوضاع را تغيير دهد. البته اين موارد هم ممكن است باشد. مثلا مسائلي مانند ناكارآمدي دولت در اداره كشور، باعث نفوذ كلام اصلاحطلبان و افزايش اعتماد عمومي به آنها شده و در واقع به كمك اصلاحطلبان آمده است. وليكن اين طور نيست كه اصلاحطلبان منتظر بنشينند تا دولت در جايي ناكارآمدي خود را نشان دهد و بعد اصلاحطلبان سوت و كف بزنند.
به اين دلايل است كه ميگويم اصلاحطلبان نهتنها گفتمان غالب هستند، بلكه نسبت به هر جريان سياسي ديگري در كشور، امكانات غالب هم دارند و كساني كه از نزديك با اصلاحطلبان آشنايي دارند به اين مسائل توجه دارند. با در نظر گرفتن همه اين موارد من كاملا به آينده اميدوارم. اين را هم اضافه كنم كه تاكيد من بر لزوم صبر و حوصله به اين معنا نيست كه منتظر آينده خيلي دوري هستيم.
اما همچنان من به پاسخ اين سوال نرسيدم كه اگر نارضايتي عمومي در همين دوران بيرون گود بودن شما، تبديل به يك حركت شد، شما چه خواهيد كرد تا اين حركت عمومي، اصلاحطلبي را بر ساير روشها ترجيح دهد؟
البته نميتوان در عرصه جامعه به فعل و انفعالات مختلف توجه نكرد. اين فرضيهيي كه مطرح ميكنيد درست است. يعني اگر حكومتي باشد كه همه راههاي اصلاح را ببندد، طبعا نتيجه آن، ميدان دادن به انقلابيون و امكان دادن به كساني است كه ميگويند اصلاحات در اين مملكت جواب نميدهد و بايد به شيوههاي ديگر عمل كرد. اما حتي خود تجربه انقلاب ما نشان ميدهد كه لزوما انقلاب به معناي حل شدن مشكلات و مسائل نيست. بنابراين ما نبايد اجازه دهيم وضعيت به جايي برسد كه همه راههاي اصلاحات مسدود شود. شايد الان يكي از روشهايي كه اصلاحطلبان اتخاذ ميكنند همين مساله است. ما ميتوانيم كاري كنيم كه جريان مخالف اصلاحات آنقدر به تندروي رو بياورد كه همه راههاي اصلاحات بسته شود. اما ميتوانيم به گونهيي هم رفتار كنيم كه طرف مقابل متوجه شود نميتواند بدون بخش عمدهيي از جامعه، مديران، كارآفرينان و نيروهاي باتجربه، كشور را اداره كند. اين هم يك روش است كه در ميان اصلاحطلبان مورد توجه بوده است. شايد اگر گاهي مواضعي مطرح ميشود كه به مذاق برخي اصلاحطلبان و ديگر منتقدان نظام خوش نميآيد، به علت اين استراتژي اصلاحطلبان است. چون در كنار حكومت ما هم ميتوانيم به تندروان كمك كنيم كه جريان اصلاحات به بنبست برسد، اما معتقديم كه نبايد اين كار را انجام دهيم. به عنوان مثال در طول سه سال گذشته بيشترين فشار روي اصلاحطلبان بوده است. از ممنوعيتها و محروميتها تا زندانها و گرفتاريهاي مختلفي كه احتياج به بازگو كردن ندارد و همه از آن باخبر هستند. يكي از اهداف اصلي اين فشارها اين بوده كه ما را از اين دايرهيي كه معتقديم دايره نظام و قانونمداري هست بيرون بيندازد و ما دست به رفتارهاي خشونتآميز بزنيم يا از اصول شناخته شده اصلاحات دست بكشيم. ميخواستند ما دست به كارهاي غيرقانوني و ساختارشكنانه بزنيم يا به خارجيها پناهنده شويم. اما با وجود همه تبليغاتي كه كردند، اصلاحطلبان با درك درست مطلب، زير اين فشارها عصباني نشدند و از كوره در نرفتند. در حقيقت اصلاحطلبان مرزهاي هويتي و حركتي را كه براي خودشان تعريف كرده بودند، نشكستند و وارد صحنهيي كه خواسته مخالفان اصلاحات بود نشدند. رفتار اصلاحطلبان باعث شد كه تيغ تندروها كند شود و در درون حاكميت هم جا براي ميانهروترها كمي فراخ شود. امروز در جامعه ما به درستي شكست سياستهاي سه سال گذشته كه البته ريشه حداقل يك دههيي دارد مشخص شده است. من فكر ميكنم در رسيدن به نقطه شكست اين سياستها، اصلاحطلبان نقش مهمي داشتند و اين يعني اصلاحطلبان منفعل نيستند، بلكه برنامه دارند و ممكن است در يك مقطع، برنامه آنها ايستادگي و مقاومت و صبر باشد. ممكن است مانند زماني كه در حاكميت بودند و امكانات داشتند، در عرصههاي پر سر و صدا نمايان نشوند. اما براي تحكيم اصلاحات و زمين گير كردن حركتهاي ضد اصلاحات، استراتژيها و تاكتيكهايي داشتند كه به عقيده من در مجموع موفق بوده است. اگر از اين ديد نگاه كنيم، ما دوران سختي را گذراندهايم. اما اين دوران سخت را با موفقيت گذراندهايم و الان به نظر من مهمترين دستاورد ما اين است، كه بعد از سه سال كه كمر به نابودي كامل اصلاحات بسته بودند، اصلاحات نه تنها از هشت سال قبل و از سال 76 كه محل اوجگيري اين جريان بود، ضعيفتر نشده، بلكه قويتر هم شده است. اين پتانسيلي است كه بايد به آن توجه كرد.
شما معتقديد كه صبر و سكوت و عمل شما مبتني بر برنامه و تاكتيك است و اينكه جامعه از آن بيخبر است به دليل فشارها است. اما وحدت رويه در بين اصلاحطلبان ديده نميشود و به عنوان نمونه در انتخابات مجلس نهم، مردم شاهد بودند كه چهرههاي شاخص اصلاحات از لزوم برگزاري انتخابات آزاد سخن گفتند و اعلام كردند در اين انتخابات شركت نميكنند، اما آقاي خاتمي در انتخابات شركت كرد و راي داد. اين تناقضات هم بخشي از برنامه يا تاكتيك شماست؟ اينكه اعلام ميشود اصلاحطلبان كانديدا ندارند و باز برخيها به نام اصلاحطلب در انتخابات شركت ميكنند نشان از تفرق آرا نيست؟
من گمان نميكنم اينطور باشد. شما يك مثال خاص مثل راي دادن آقاي خاتمي را مطرح ميكنيد. اما من دقيقا ميخواهم بگويم در جريان انتخابات مجلس نهم، هماهنگي و انسجام و وحدت رويهيي كه اصلاحطلبان داشتند، در طول تاريخ اصلاحات بينظير بوده است. اگر آن قطعه خاص راي دادن آقاي خاتمي را كنار بگذاريم، كه البته آن هم توجيهات و منتقداني دارد، اصلاحطلبان يكصدا يك حرف را زدند. آقاي خاتمي يكسري شرايط را تعيين كرد، همه آن شرايط را تاييد كردند و گفتند اگر اين شرايط نباشد ما به هيچوجه كانديدا معرفي نميكنيم. شما ممكن است بگوييد يك افرادي به اسم اصلاحطلب حرفهايي ميزنند يا وارد انتخابات شدند. خب مگر آنها در جامعه چقدر برد دارند؟ چه كسي اينها را به عنوان نماد اصلاحات ميشناسد؟ ما نبايد در دام رسانههاي وابسته به محافل اصولگرايان بيفتيم كه هر روز يك اصلاحطلب ميتراشند و سعي ميكنند اصلاحطلبان قلابي را به عنوان اصلاحطلبان واقعي به مردم معرفي كنند و البته نقشهشان هم نگرفته است. اصلاحطلبي يك جريان با هويت است كه مرزهاي آن كاملا مشخص است و در طول سه سال گذشته موضعگيريهاي صريحي راجع به همه مسائل داخلي، خارجي، اقتصادي و ساير مسائل داشته است. ممكن است فشارها مانع از اين شود كه مواضع ما به گوش مردم برسد. اما همين امروز شما در جامعه نظرسنجي كنيد و بپرسيد اصلاحطلبها يعني چه كساني؟ كاملا مشخص است كه نتيجه چيست. من فكر ميكنم جريان اصلاحات در طول اين مدت به انسجامي رسيده كه بينظير است. وحدت عملي كه ما امروز به آن رسيديم در طول سالهاي گذشته بينظير بوده است. شما به انتخابات سال 84 نگاه كنيد. تفرق و عدم انسجامي كه ما آن زمان داشتيم را با انتخاباتهاي بعد از سال 84 مقايسه كنيد. ما در انتخابات مجلس هشتم با وجود اينكه يكسري از اصلاحطلبان شركت در انتخابات را قبول نداشتند و كانديداهايي كه بودند را خيلي مناسب نميدانستند اما باز هم به وحدت رسيدند و كسي ساز مخالف نزد. اوج اين وحدت هم همين انتخابات اخير مجلس بود. اگر ما يك حركت فردي آقاي خاتمي را كنار بگذاريم كه آن هم قابل بحث است، وحدت مواضع اصلاحطلبان در اين انتخابات بينظير بود. مهمتر از اين وحدت هم نتيجه آن بود. يعني با وجود اينكه اصلاحطلبان رسانه عمومي و رسمي براي اعلام مواضع خود ندارند، با وجود اينكه تحت فشار هستند اصلاحطلبان وقتي براي انجام دادن يا انجام ندادن كاري اراده كنند، اين اراده در جامعه ما اثرگذار است. بنابراين من ادعاي متفرق بودن اصلاحطلبان را قابلقبول نميدانم و اينكه تصور شود در ميان اصلاحطلبان هر كس حرف خودش را ميزند، تصور صحيحي نيست. البته اصلاحطلبان هميشه در درون خود به نيروهايشان آزادي عمل دادهاند و با وجود اينكه ممكن است خوششان نيايد اما مانع اظهارنظر افراد نميشوند. حتي در ميان احزاب و گروههاي اصلاحطلب هم ممكن است اين مباحث مطرح باشد كه نميتوان آن را به معناي تفرق دانست.
من بار ديگر تاكيد ميكنم كه اصلاحطلبي يك جريان شناسنامهدار با هويت است، جريانهاي اصلي و رهبران آن براي مردم شناخته شدهاند و مردم به آنها نگاه ميكنند و در بسياري از موارد مردم حركات خود را با آنها تنظيم ميكنند. ممكن است هركسي بيايد به عنوان اصلاحطلبي حرفي بزند، اما مردم از جريانها و افراد شناخت كامل دارند و اين نقطه قوت اصلاحطلبي است كه با وجود همه تلاشهاي مخالفان، توانسته هويت خود را حفظ بكند.
برنامه مشخص شما براي انتخابات مجلس نهم چه بود؟
برداشت من از حركت اصلاحطلبان اين بود كه اولا هيچوقت نگفتند انتخابات را تحريم ميكنند بلكه گفتند اين حق ماست كه تصميم بگيريم در يك انتخابات كانديدا معرفي بكنيم يا معرفي نكنيم. اين حق ماست كه اظهارنظر كنيم و بگوييم اين انتخابات حداقل موازين يك انتخابات آزاد را دارد يا ندارد و به مردم اعلام كنيم. اما ما اين حق را براي خود قائل نيستيم كه براي مردم تعيين تكليف كنيم. ما نميتوانيم به مردم بگوييم كه شما در انتخابات شركت بكنيد يا شركت نكنيد. آنها هيچوقت اين كار را نكردند چون نميخواهند قيم مردم باشند. آنها به مردم اعلام كردند كه از ديدگاه ما اين انتخابات چنين شرايطي دارد و ما هم در اين انتخابات نخواهيم بود و كانديدا معرفي نميكنيم. اما براي مردم تعيين تكليف نميكنيم و اين خود مردم هستند كه تصميم ميگيرند. اين كليت برنامهيي بود كه هيچوقت اصلاحطلبان از آن تخطي نكردند. حالا ممكن است يك نفر هم بيايد و صريحا از مردم بخواهد كه در انتخابات شركت نكنند، اما اين يك اعلام شخصي است و نه موضع اصلاحطلبان و البته منافاتي هم با اصول اصلاحات ندارد.
آيا درباره علت مشكلات كشور هم اين وحدت نظر بين بدنه اجتماعي و گروههاي سياسي اصلاحطلب و مهمتر از آن در ميان چهرهها و گروههاي شناخته شده اصلاحات وجود دارد؟ به بيان صريحتر شما فكر نميكنيد در بدنه اجتماعي و حتي در لايههاي بالاتر جريان اصلاحات درباره علت مشكلات هم اختلاف نظر هست؟ به اين معنا كه عدهيي مشكل را در اصل نظام ميدانند، برخي مشكل را در وجود نهادهاي خاص در قانون اساسي ميدانند و به دنبال ايجاد تغيير در قانون اساسي هستند و برخي ديگر اساسا معتقدند كه در چارچوب همين نظام و همين قانون اساسي بايد امور اصلاح شود و برخي ديگر فقط به اشخاصي كه الان در راس كار هستند نقد دارند و با هيچ بخشي از كليت ساختار مشكلي ندارند؟
من ميخواهم باز هم تاكيد كنم جريان هويتدار و شناخته شده اصلاحات، در اين موارد در عمل اختلاف ندارند و البته من الان قصد ندارم وارد تئوري عمل اصلاحات شوم. در عمل همه نيروهاي اصلاحطلب ميگويند ما ميخواهيم در چارچوب قانون اساسي فعاليت كنيم. اين چارچوب قانون اساسي هم به اين معنا نيست كه اين قانون هيچ عيب و ايرادي ندارد. اما بايد در طول زمان و با راهكارهايي كه در خود قانون اساسي وجود دارد يا راهكارهاي ديگر قانون اساسي اصلاح شود. اصلاحطلبان بچههاي اين انقلاب هستند، براي اين انقلاب زحمت كشيدهاند، شهيد دادهاند، مجروح شدهاند، بسياري از اصلاحطلبان از خانواده شهدا هستند، جانباز هستند، در جنگ حضور داشتهاند، در جريانهاي ضدنفاق و ضدترور شركت داشتهاند. اما در اصل نظام هيچ ترديدي ندارند و قرائتي از نظام دارند كه با قرائت مخالفان اصلاحات تفاوت دارد. قرائت مخالفان اصلاحات از نظام متاسفانه يك قرائت بسته و محدود است، در حالي كه ما از نظام يك قرائت دموكراتيك داريم. من نميخواهم بگويم هركاري كه امام كرده صددرصد درست بوده، اما معتقديم كليت تصويري كه امام از نظام ترسيم كرده بود، يك تصوير دموكراتيك است؛ نظامي كه مبتني بر راي مردم است و هيچ كس حق ندارد در راي مردم دخالت كند. اتفاقي كه افتاده انحرافاتي است كه در طول اين سالها ايجاد شده است. همه اصلاحطلبان روي اين موارد اتفاق نظر دارند. من نميدانم كجا و كدام اصلاحطلب گفته است كه نظام بايد عوض شود . من نميگويم همه اصلاحطلبان راجع به اصل ولايت فقيه يك جور فكر ميكنند و يك اعتقاد دارند. اما در اينكه ما به اين قانون اساسي كه يك اصلش هم ولايت فقيه است، التزام داريم، ترديدي وجود ندارد. حرف ما اين است كه حتي ولايت فقيه هم چارچوب اختياراتش را قانون اساسي مشخص كرده است. با اين شرايط همين نظامي كه دو گروه اقتدارگراي داخلي و برانداز خارجي سعي ميكنند نشان بدهند يك نظام ديكتاتوري است، ما ميخواهيم بگوييم همين نظام ولايت فقيه ميتواند يك نظام دموكراتيك باشد.
فكر ميكنيد همچنان در چارچوبي كه براي خودتان تعريف كرديد ميتوانيد مردمسالار بودن نظام را به اين دو گروهي كه نام برديد بقبولانيد؟ به ويژه درمقابل مخالفان داخلي خودتان ابزار و امكان تثبيت مواضعتان را داريد؟
ممكن است در عمل ما بعدا به مشكلاتي برخورد كنيم و نياز به اصلاحات ديگر هم احساس شود. اما اصلاحطلبان درون اين چارچوب كار ميكنند و به دنبال كار و روش ديگري نيستند. اتفاقا آنهايي كه سعي ميكنند قرائتي متفاوت از نظام ولايت فقيه ارائه دهند اصلا از بابت مخالفان خارجي و براندازان احساس خطر نميكنند؛ بلكه همه نگراني آنها از بچه مسلمانهايي است كه به نظام و انقلاب اعتقاد دارند اما واقعا طرفدار مردمسالاري هستند و ميخواهند اين نظام را مردمسالارانه اداره كنند. نقطه ضعف مخالفان اصلاحات هم همينجاست. چون نه ميتوانند از نيروهاي اصلاحطلب، ايراد اخلاقي بگيرند، نه ميتوانند ايراد اقتصادي بگيرند و نه ميتوانند آنها را به خارج منتسب كنند. با وجود همه فشارها، اين بچههاي اصلاحطلب در داخل مملكت ماندهاند و دارند كارشان را ميكنند. هيچوقت هم از كوره در نرفتهاند و از حدود قانونيشان خارج نشدهاند. خب مخالفان احساس ميكنند، برخوردي كه بايد با اصلاحطلبان شود، بايد شديدتر از برخوردي باشد كه با براندازان خارجي ميكنند. به نظر من اصلاحطلبان در اين زمينهها اتفاقا در عمل وحدت كامل دارند، اگرچه ممكن است در نظرات آنها مثلا درباره ولايت فقيه اختلاف وجود داشته باشد. ما همه متفقالقوليم كه چارچوب عمل همه ما قانون اساسي است، با وجود همه ايراداتي كه نسبت به آن داريم. ما حق خودمان ميدانيم كه اين ايرادها را بيان كنيم. ما خودمان را سانسور نميكنيم كه بياييم و اعلام كنيم قانون اساسي بدون عيب و ايراد است ولي تا وقتي كه اين قانون هست به آن پايبنديم و در چارچوب آن عمل ميكنيم. من معتقدم كه خطر در قانون اساسي نيست .
اگر به چنين نقطهيي برسيم جريان اصلاحطلب چه خواهد كرد؟
من اين نكته را ميخواهم صريحا اينجا اعلام كنم و اين دندان طمع را از همه بكشم. من اعلام ميكنم كه در هيچ زماني اصلاحطلبان براي براندازي اين نظام هيچگونه اقدامي نخواهند كرد و مخالف جدي آن هستند. اصلاحطلبان تمام تلاششان را ميكنند كه اين نظام را اصلاح كنند، اما اگر نظام اصلاحپذير نبود و اصلاح نشد وارد فاز ديگري نخواهند شد. ممكن است گوشهگيري و سكوت پيشه كنند يا به دنبال كار و زندگي خود بروند. اصلاحطلبان در عرصه سياسي كه ارتباط با حاكميت پيدا ميكند، هيچوقت، تاكيد ميكنم هيچوقت وارد فاز براندازانه نخواهند شد. ما پرچم براندازي را براي هميشه در جبهه اصلاحطلبان پايين كشيدهايم. آقايان خيلي تلاش كردند و به ويژه در طول اين سه سال تلاش مضاعفي صورت گرفت تا اصلاحطلبان را به براندازي بكشانند چون ميدانستند اگر اصلاحطلبان وارد اين فاز شوند به راحتي آب خوردن از بين خواهند رفت. اما اصلاحطلبان وارد اين دام نشدند. ما شديدترين انتقادات را داريم و آنها را عنوان ميكنيم. اما اين انتقادات را به نظام نسبت نميدهيم، چون فكر ميكنيم اين نظام برآمده از خواستههاي ملي مردم اين كشور است و همه ما براي تحقق اين نظام زحمت كشيدهايم. ما حاضر نيستيم به همهچيز پشت پا بزنيم تنها به اين دليل كه يك عده خاص، اين نظام را به انحراف كشاندهاند. اصل اين نظام مال ماست و از آن دفاع ميكنيم و براي اصلاحش هم تمام تلاشمان را خواهيم كرد. هرچند عدهيي تلاش ميكنند بگويند نظام يعني اين فرد يا اين نهاد ولي به نظر من نظام يعني آرمانهايي كه مردم براي آن انقلاب كردند و به هيچ فرد و گروهي وابسته نيست كه رفتن او باعث تضعيف نظام شود.
فرض ميكنيم دوباره اصلاحطلبان بتوانند دولت را در دست بگيرند و در بهترين شرايط مانند سالهاي 78 تا 82، مجلس را نيز در دست داشته باشند. با در نظر گرفتن همه شرايط و ساختارهاي حكومتي موجود، فكر ميكنيد كاري ميتوانيد انجام دهيد يا باز هم همان اتفاقاتي كه در هشت سال دولت اصلاحات افتاد تكرار خواهد شد؟
در آن صورت همهچيز تغيير خواهد كرد. شرايط امروز با دوران اصلاحات اصلا قابل مقايسه نيست. شما تصور كنيد در سال 76 جنبشي شكل گرفت كه در واقع يك «غافلگيري ناخواسته» بود. چون نه اصلاحطلبان و نه حاكميت انتظار چنين چيزي را نداشتند. بعد از آن هم 16 سال تجربيات عظيم انساني و اجتماعي را هم ما و هم حكومت داشتهايم. فراز و نشيبهاي فراوان، دعواها و آشتيها و همكاريها و قهرها داشتهايم. من معتقدم آنچه كه شما فرض گرفتيد بالاخره اتفاق خواهد افتاد و اين اتفاق زماني كه روي دهد يك خواسته آگاهانه از طرف جامعه، حاكميت و اصلاحطلبان خواهد بود. چون اين اتفاق آگاهانه خواهد بود، حتما مقتضيات آن هم رعايت خواهد شد. يعني مثلا درباره آزاديهاي مدني كه وجود داشت، اين آزاديها حتما دوباره تحقق پيدا خواهد كرد اما هم حاكميت و هم اصلاحطلبان با تجربهيي كه از برخي تندرويها و نتايج آنها دارند، خطوط قرمزي كه طرف مقابل را تحريك ميكرد، رعايت خواهند كرد. بنابراين اتفاقي كه خواهد افتاد برخلاف اتفاق 16 سال پيش كه ناخواسته بود، اينبار به صورت آگاهانه و خواسته شده خواهد بود.
يعني مشكل اصلاحات در رعايت نكردن خطوط قرمز بود و از سوي مقابل مشكلي در آينده ايجاد نخواهد شد؟
جامعه ما عوض شده و اصلاحطلبان تجربيات زيادي كسب كردهاند. من معتقدم ما در طول دو دهه گذشته يك انقلاب اجتماعي بزرگ داشتهايم. و اين انقلاب آثار و تبعات خود را لامحاله در همه بخشها و از جمله حاكميت خواهد گذاشت و حتي اصلاحطلبان را هم مجبور به بازبيني در رفتارهاي خود خواهد كرد. درست است كه ما در طول چند سال گذشته با هجمه همهجانبه به همه مظاهر اين انقلاب روبهرو بودهايم اما به نظر من دست و پا زدن از روي ناچاري بوده است. شما مطمئن باشيد كه اگر طرف مقابل به اين عقلانيت برسد كه با اين شيوه ديگر كشور قابل اداره كردن نيست و نياز به حضور اصلاحطلبان هست، و اين امكان فراهم بشود كه اصلاحطلبان يا هر نيروي وطنپرست و دلسوز ديگري با امكانات و قوا و خرد جمعي خود وارد عرصه بشوند، نه اينكه طرف مقابل براي ما تعيين كند كه چه كسي و چگونه وارد انتخابات شود، ما يك مرحله بسيار مهم در توسعه ايران را پشت سر خواهيم گذاشت. چون ما مردم فهيم و نخبگان فكور و درد آشنايي داريم كه از همه تجربيات گذشته براي آينده استفاده خواهند كرد.
اين وعدهها مربوط به زماني است كه به گفته شما، امكان حضور اصلاحطلبان بدون اعمال نظرهاي فرادستي، موجود باشد. در شرايط فعلي واقعيت فضاي سياسي اين است كه شما فعلا امكان اين كار را نداريد. با اين حساب ترجيح ميدهيد با گزينههاي حداقلي وارد انتخابات شويد تا فقط در عرصه سياسي باقي بمانيد يا همچنان به گزينهيي به عنوان نماينده خواستههاي حداكثري اصلاحطلبان فكر ميكنيد؟
در اينجا چند نكته وجود دارد. اول اينكه اصلاحطلبان حضور در قدرت به هر قيمتي را ديگر قبول ندارند. زماني استراتژي بخشي از اصلاحطلبان اين بود و از زمان مجلس هفتم اين نظر مطرح شده بود و همواره در ميان اصلاحطلبان مورد مناقشه بود اما امروز ديگر همه به اين نتيجه رسيدهاند كه به هر قيمتي نبايد به دنبال حضور در قدرت باشيم. نكته دوم اين است كه اصلاحطلبان «انتخابات» را شاخص مهمي براي دموكراسي و حضور در قدرت ميدانند. يعني دوست ندارند با روشي غير از روش انتخابات وارد قدرت شوند. مثلا لابي كردن با حاكميت و مثلا توافق بر سر اينكه اين بخشها دست ما باشد و آن بخشها دست شما باشد، يا اينكه امور اجرايي دست فلان گروه باشد و مجمع تشخيص دست شما باشد يا طرحهايي از اين دست حتي اگر امكانش هم موجود باشد، در برنامههاي اصلاحطلبان جايي ندارد. چون معتقدند كه بايد با راي مردم سر كار بيايند. اما مساله بعدي كه وجود دارد، اين است كه انتخابات استاندارد يك سري شاخص دارد. اين شاخصها هم بايد نمود عيني داشته باشد و نميتوان با قول و قرار نسبت به وجود اين شاخصها ابراز اطمينان كرد. اينكه مثلا من به شما قول بدهم انتخابات خوب برگزار شود تضمين مناسبي براي برگزاري يك انتخابات استاندارد نيست. براي پذيرش اين قولها يكسري مسائل بايد قبل از وعده دادن خودشان را نشان دهند. من اصلا قصد ندارم وارد محتواي انتخابات سه سال قبل و مسائل مربوط به آن شوم، اما بالاخره ما از اين انتخابات يك تجربه داريم، آن انتخابات موجب شده كه بخشهاي عمدهيي از جريان اصلاحات زنداني شوند و دچار گرفتاريها و محدوديتهاي بسيار سنگيني شوند. بنابراين براي اينكه ما بخواهيم از انتخابات آينده حرف بزنيم، ابتدا بايد نتيجه عواقب آن انتخابات مشخص شود.
اما آقاي خاتمي گفته بود كه ما گذشت ميكنيم.
اينكه اصلاحطلبان ميگويند ما گذشت ميكنيم به اين معنا نيست كه حافظه خود را پاك ميكنيم و ميگوييم همه چيز گل و بلبل است. بلكه ما ميگوييم گذشته براي ما عبرت است و ميخواهيم به آينده نگاه كنيم. ما گذشته را به چشم عبرت نگاه ميكنيم و نگاه انتقامگيرانه و كينهتوزانه نداريم. اما حرفمان اين است كه شما در انتخابات قبل يكسري هزينهها را به ما تحميل كرديد. البته من معتقدم بخش عمده هزينهها به ملت تحميل شد. ولي به هر حال بخشي از اين هزينهها هم به اصلاحطلبان تحميل شد. اين اراده بايد نشان داده شود كه ميخواهند اين هزينهها را جبران كنند. بنابراين برگزاري انتخابات آزاد، به اين معناست كه قبل از فرا رسيدن روز انتخابات فضايي حاكم شود كه همه احساس كنند ميتوانند حضور تاثيرگذار داشته باشند و راي مردم هم محترم است.
در فضاي كنوني و مشخصا انتخابات رياستجمهوري همه اصلاحطلبان منتظر فراهم شدن چنين فضايي هستند؟ آيا وحدتي كه از آن سخن گفتيد، در اين شرايط هم وجود دارد؟
بخشهايي از جريان اصلاحات به شرايط خوشبين هستند. اما گذر زمان در حال تبديل كردن اين خوشبيني به بدبيني است. من خبر دارم برخي از دوستاني كه داشتند خودشان را براي شركت در انتخابات آماده ميكردند، با رصد كردن فضا دارند يكي يكي كنار ميكشند. براي اينكه احساس ميكنند بالاخره سرمايهيي در ميان ملت دارند و نميخواهند اين سرمايه و اعتبار را به آساني از دست بدهند. همه اينها اميد داشتند كه جريان مقابل بر سر عقل بيايد و ميدانهايي را باز كند، اما هرچه جلوتر ميرويم، ميبينيم نه تنها ميدان باز نميشود بلكه بستهتر هم ميشود. بنابراين كساني كه عرق ملي دارند و به دنبال منافع ملي هستند و در عرصه انتخابات منافع شخصي خود را جستوجو نميكنند، احساس ميكنند اين ميدان جاي بازي آنها نيست و كنار ميروند.
فكر ميكنيد تغيير قابل ملاحظهيي در رفتار سياسي جريان مقابل اصلاحات صورت پذيرد يا همچنان اصلاحطلبان بيرون از عرصه خواهند بود؟
من باز هم ميگويم بايد ابتدا نشانههاي يك انتخابات آزاد حس شود. اين هم در حد سخنراني و قول و حرف فايده ندارد و بايد در عمل خود را نشان دهد. به نظر من اصلاحطلبان بر اساس شرايطي كه وجود دارد ميتوانند در تاكتيكهاي چندگانهيي كه دارند، نحوه حضور خود را در انتخابات مشخص كنند. اما اگر شرايط مثل همين وضعيت امروز باشد، اصلاحطلبان هيچ رغبتي براي شركت در انتخابات ندارند. حالا بايد منتظر باشيم و ببينيم در آينده چه تغيير و تحولاتي در كشور اتفاق خواهد افتاد.
با اين توضيح شما، امكان حمايت اصلاحطلبان از يك گزينه معتدل اصولگرا كه اخيرا چندبار توسط برخي افراد پيشنهاد شده، منتفي است؟
اين تصور خيلي سادهانگارانه است كه ما از يك كانديداي اصولگرا ولو معتدل حمايت كنيم. عدهيي از دوستان تصور ميكنند كه همه مشكلات ناشي از آقاي احمدينژاد است و اگر او برود همهچيز درست ميشود. البته من منكر اين نيستم كه سليقهها و نحوه مديريتها در كشور تاثيرات مهمي دارد، اما تغيير اساسي با تغيير يك رييسجمهور شكل نميگيرد.
در واقع علاوه بر تغيير فضا منتظر تغيير سياستهاي فرادستي هم هستيد. اين تغيير را چگونه احساس خواهيد كرد؟
ببينيد سياستي كه از آن حرف ميزنيم اين بود كه ميگفتند اگر حاكميت يكدست باشد و همه قوا يك خط و هماهنگ باشند، همهچيز درست ميشود. اينها ميگفتند همه مشكلات از اينجا ناشي ميشود كه درون مجلس عدهيي يك حرف ميزنند، در دولت حرف ديگري زده ميشود و ساير نهادهاي حاكميتي نظر ديگري داشتند. اينها ميگفتند اگر همه يكدست شوند مشكلات حل ميشود و همين كار را هم كردند. اما سياست آنها امروز شكست خورده است و در عين حال همچنان برخي آقايان اين شكست را قبول ندارند. بلكه ميگويند سياست يكدست كردن حاكميت سياست خوبي است و احمدينژاد نتوانسته مجري خوبي براي اين سياست باشد. اينها به دنبال آوردن يك چهرهيي بهتر از احمدينژاد براي سياست يكدستسازي حاكميت هستند.
با اين حساب ميتوان گفت ورود اصلاحطلبان به عرصه حاكميت از ابتدا اقدامي بينتيجه بوده است؟
من درباره شرايط امروز صحبت ميكنم. در سال 76 چنين شرايطي وجود نداشت اما بعد از روي كار آمدن دولت اصلاحات يك استراتژي جديد از طرف مقابل اتخاذ شد، اين استراتژي به تدريج پرورش پيدا كرد و تكميل شد تا اينكه در سال 84 به بار نشست. اينها به اين سادگي حاضر نيستند سياستهايي را كه اجرا كردهاند تغيير بدهند. تا زماني كه اين سياستها تغيير نكند، چه يك اصلاحطلب رييسجمهور شود، چه يك محافظهكار، چه تندرو و چه معتدل، نهايتا در حد خيلي مختصر، اوضاع تغيير خواهد كرد. اما اگر سياستها تغيير كند آن وقت بحث ديگري است. ممكن است سياستها واقعا عوض شود، ولي آقايان بگويند ما با شما چند نفر مشكل داريم و روي شما حساسيت وجود دارد و نميخواهيم شما چند نفر بياييد. اگر ما بدانيم سياستها تغيير كرده است، هيچ مشكلي نداريم. اگر ما مانع تغيير سياستها هستيم حاضريم كنار برويم. ما ميگوييم اگر سياستها عوض شود و انتخابات آزاد برگزار شود و در آن انتخابات همين آقاي احمدينژاد هم به عنوان رييسجمهور انتخاب شود، همه در چارچوب قانون ميپذيريم. اما اصل جاي ديگري است. اصل اين نيست كه حسن بيايد يا حسين بيايد. امروز اگر اين سياستها تغيير نكند، حتي اگر براي كاستن از فشارهاي خارجي اجازه بدهند شاخصترين چهره اصلاحطلب هم وارد انتخابات شود و پيروزياش را هم اعلام كنند، باز هم چيزي تغيير نميكند و همين جنگ و دعواها بلكه شديدتر از قبل ادامه خواهد يافت.
با اين حساب دوباره به همان نقطه ابتداي بحث ميرسيم. يعني اينكه اصلاحطلبان توان تغيير شرايط را ندارند و شرايط بايد از محل ديگري تغيير كند و اگر اين تغيير در محل خودش صورت بگيرد، يك نيروي اصلاحطلب يا حتي نيروي غير اصلاحطلب ميتواند اوضاع را بهتر كند. در واقع بهتر شدن اوضاع از دست شما خارج است و راهي هم براي تغيير اوضاع نداريد و بايد اميدوار باشيد كه سياستها تغيير كند.
برخي از دوستان تصور ميكنند كه اگر در حاكميت نباشيم هيچگونه اثرگذاري نخواهيم داشت. اما اينطور نيست. با اين اوضاع و احوال كه فعلا در كشور هست، تحريمهاي شديد بينالمللي، مشكلات اقتصادي، تورم، بيكاري و در مجموع وضعيت حاد و خاصي بر كشور حاكم شدهاست. در اين شرايط ما نميتوانيم با دعوا براي تغيير سياستها تلاش كنيم. ما روي مواضع خود ايستادهايم اما در اين شرايط مواضع خود را با زور و فشارهاي غيرعادي نميخواهيم محقق كنيم. ما معتقديم ارتباطمان با بدنه جامعه بايد برقرار باشد كه هست، معتقديم بايد سازماندهي وجود داشته باشد كه دارد، معتقديم بايد همه امكانات را براي اداره كشور، آماده و مهيا كرد كه اين كار شده است. ما معتقديم هيچ قدرتي در بلندمدت نميتواند در برابر اراده قوي ولي مسالمتآميزي كه داخل كشور وجود دارد و روزبهروز هم قويتر ميشود، مقاومت كند. به عقيده من اوضاع درون حاكميت هم امروز نسبت به سه سال قبل خيلي فرق كرده است. آنهايي كه آن زمان قهاريتشان بر همه غلبه ميكرد امروز ديگر آن قدرت را ندارند، نه به دليل اينكه فقط نميتوانند بلكه درون خودشان به لحاظ توجيه فكري هم به مشكل خوردهاند. ما توانايي اين را داريم كه در يك تعامل سازنده و مثبت و نه يك تعامل خشونتگراي براندازانه، اين تغييرات را به تدريج نهادينه كنيم و حتي بتوانيم سياستهاي بالادستي را نيز به تدريج تغيير دهيم.
اين تغيير تدريجي ممكن است تا قبل از انتخابات سال آينده به نقطه مطلوب شما برسد؟
ممكن است اين تغييرات در انتخابات پيش رو حاصل نشود و هنوز ما نشانهيي از آن نديدهايم. اما اين اطمينان را داريم كه تغييرات در آيندهيي نهچندان دور خودشان را نشان خواهند داد.
ميتوانيم از مجموع حرفهاي شما اينطور نتيجهگيري كنيم كه اصلاحطلبان وقتي به عرصه برميگردند كه اگر كانديداي آنها رييسجمهور شد، ديگر تداركاتچي نباشد؟
نه، ما ميگوييم اصلاحطلبان زماني ميآيند كه انتخابات آزاد باشد. وقتي انتخابات آزاد با مقدمات و مشخصاتي كه گفتيم برگزار شود، معنايش اين است كه سياستهاي اصلي تغيير كرده است. وقتي اين سياستها عوض شود حتي لزوم و تاكيدي نداريم كه حتما يك اصلاحطلب رييسجمهور شود. بلكه يك اصولگراي عاقل هم ميتواند وضعيت مملكت را سر و سامان دهد. ما هيچوقت نگفتهايم يا ما يا هيچكس! اصلا هدف اصلاحطلبي نهادينه كردن مردمسالاري است، خواه ما رييسجمهور باشيم و خواه نباشيم. هدف برگزاري انتخابات آزاد است. برگزاري انتخابات آزاد يعني اعلام عملي تغيير سياستها و يعني همه چيز و همه كس در چارچوب قانون.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر