-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

Latest News from Norooz for 10/14/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

سلام نازنین دربند روزه دارم

مدت هاست برایت ننوشته ام نمی دانم چرا؟!

شاید فکر می کنم همه چیزهایی که در دلم هست با یک نگاه به چشمانم از پشت آن شیشه های دوجداره لعنتی می خوانی!

نه شاید فکر می کنم هرچه در دلم می گذرد به سرعت نور می رسد به پشت آن دیوارهای لعنتی و تو در خلوت و تنهایی ات آن را تند تند مرور می کنی از ترس این که صاحبان چشم های نامحرمی که از پشت دوربین های سلول بزرگت همه زوایای زندگی خصوصی نداشته ات در انفرادی را رصد می کنند، ناگهان دل دادگی هایم را از تو بربایند!

مهربانم!

دیشب در مراسم تولد سی سالگی فرزند یکی از دوستان قدیم کسی از من پرسید فلانی چرا وبلاگ نویسی را کنار گذاشته ای؟؟؟ و من ناگهان دلم برای خودم تنگ شد. خودِ وبلاگ نویسم که مرا عاقبت به بند کشید! به بند وفاداری دائمی تو که برای من شیرین بود و برای بازداشت کنندگانم تلخ و به غایت عجیب! من به خود آمدم و یادم آمد که خودم و تو را و بچه ها را و خانه خالی را و همه احساسات واقعی خودم را در این خانه خودمانی مجازی به تصویر کشیده بودم و ثبت و ضبط کرده بودم از روز اول بازداشت غیرقانونی تو عزیزمهربانم تا روزهای مرخصی تا روزهایی که رنگ و بوی بهار داشت.

بازجوها از من می پرسیدند برای چه می نویسی؟! من می گفتم نوشتن چرا ندارد. خداوند انسان را گویا آفریده و نویسا می پسندد از آن جا که به قلم سوگند می خورد. 

من وقتی که پرونده ام را مشاهده کردم که مملو از عریضه ها و دلنوشته ها و نامه هایم برای تو بود، دوباره یادم آمد که در سرزمین مادری نوشتن خاصّه برای دلدار جرم بزرگی است! بازجو می پرسید: مگر عقده ای هستی که این چیزها را می نویسی مگر کمبود داری؟! من به آن آدم ها به سبک خودشان پاسخ می گفتم تا بفهمند. حتماً یادشان هست پاسخ مرا... نمی دانم چرا در این دلنوشته که با تأخیر زیاد نگارش می شود و باید حاوی هزاران پیام مهر و دلخستگی های عاشقانه باشد، یاد کسانی را به میان می آورم که فاصل و مانع دیدار ما بودند؟! باید از آن روزهای پلید گذشت...

ضربان قلب رنجورم!

در این روزها که سختی های کینه توزانه نسبت به تو افزون شده دل من با هر روز نه، هر ساعت نه بلکه هر لحظه فراق فشرده تر می شود. وقتی به تو و تنهایی و بیماری ات فکر می کنم، ناگهان دلم چنان تنگ می شود که گویی از دو سو به هم چسبیده و خط ممتدی را تشکیل داده که ابتدایش در وجود من و انتهایش به بند تو زندانی خاصّ جمهوری اسلامی، «بند مصطفی» ختم می شود. انگار انتهای این خط ممتد چنگکی دارد که می تواند تو را خودخواهانه از خلوت عرفانی ات به سوی من بکشد! کاش می شد بکشاندت به خانه مان که بی تو بی نور شده و سرما، نه برای رسیدن پاییز نه برای این بارش های پاییزی بلکه برای فقدان گرمای وجود تو خورشید خانه مان، بر آن و بر وجود من و دخترمان مستولی است!

تک ستاره پر فروغ زندگی ام!

بگذار بهانه این دیرنبشته من برای تو دلواپسی هایی باشد که من به خواستۀ تو آن را پس می زنم اما هر دوستی که دستش به من می رسد و می بیندم و هر آشنایی که صدایش را می تواند به من برساند از تو تمنای شکستن روزه هایت را دارد نه آن که خود را بشکنی یا این که عهدت را بشکنی نه، تنها برای حفظ جانت، سلامت تن شریفت و این چشم های نافذِ ژرف نگرِ حقیقت بین که تا همیشه به آن ها نیاز داری و داریم، برای این هاست که دوست دارانت و دوست داران عدالت و آزادی و صلح و محبت مرا سوگند می دهند که تو را سوگند دهم به کمی مدارا با خودت و با وجود نازنینت عزیزِجان!

عزیزترین!

بوی نم باران مارا با خنکای پاییزی آشناتر می کند و من دلم شورِ تو را می زند در سرمای اوین که برای تن ضعیف شده براثر روزه داری های مستمر تو آسیب زایی مضاعف دارد. پاییز زیبا و رنگارنگ شورآفرین است اما نه برای من که با سرمای آن سوی دیوار بیگانه نیستم! نه برای من که عزیزی، پارۀ تنی، نیمۀ جدا شده ای در آن ستم کدۀ ویران آباد دارد! دلواپسی هایم را که نمی توانم در آن ملاقات کابینیِ شیشه ای تلفنیِ استراق سمعیِ فال گوشیِ تحمیلی به تو منتقل کنم و مگر تو می گذاری که از خودت بپرسم و از سلامتت و از وضعیتت و از حال و روزت در تنهایی مطلقی که سیاه دلان اهریمنی نهاد برایت تقدیر کرده اند به جور، زیر نگاه مستقیم شیطان درونشان!

مهرِ تابانِ من!

فردا را پزشک معالجت وقتی دوباره برای تزریق در چشم تارت قرار داده است. گفته اند که اتاق عمل پذیرای توست برای ساعاتی و من از هم اکنون به هر سبزپوشی که دستش به اندام متبرک و به چشم حق بین تو بنده برگزیدۀ خدا برسد، حسودی می کنم. به آنان که با تو می آیند که به حساب خودشان محافظتت کنند به آن راننده مأمور و به همه کسانی که در مسیر اوین تا بیمارستان و از بیمارستان تا اوین چشمشان به تو می افتد و تو به آن ها آرام لبخند می زنی، حسادت می ورزم. دلم می خواهد که این ساعاتی که برای درمان، از انفرادی ات خلاصی می یابی کش بیاید به اندازه یک ماه، یک سال، و به اندازه همه روزهایی که تا پایان حکم ظالمانه ای که قاضیِ این نظامی که برای پایه گذاری و استقرار و ثباتش زحمت ها کشیدی و خدمت ها کردی، به تو و به خانواده ات پیشکش کرده است. دلم می خواهد تو دیگر دلت «بند مصطفی» را این گونه مشتاقانه نخواهد، دلم می خواهد دلت دیگر عزلت کشی ها و چلّه نشینی ها و اعتکاف ها و خلوت های عرفانه را نخواهد. دلم می خواهد دلت بیرون را بخواهد، آزادی را بخواهد، دلت ما را بخواهد تا بیش از این به همۀ خشت و گل و آهن بندت و به همه ابزار و اشیائی که در آن هست، غبطه نخورم!

همسرجانم یار وفادارم!

فرزندانمان دل تنگ تو شده اند، هر شب خوابت را می بینند، دوری ات را بیش از این تاب نمی آورند، دلتنگی هایشان مرا بی تاب می کند. اما تو در هر گفتار و نوشتار ما را به روزهای سخت تر بشارت می دهی و به صبرمان توصیه می کنی. آخر چرا؟؟؟ تو در پی آن طاعات و عبادات و صبر و صلاة بیش از سه سالت به کدامین مقام  رسیده ای؟ چشمان تیزبینت کجاها را دیده است؟ در میان سطرهای روزنامه های اندکی که به دستت رسیده کدام حقایق را یافته ای که چشمان ما ندیده است؟ عزیزم، همسرم، یارم، شریک همیشه زندگی ام! سال هاست که مرا به بند کشیده ای! کاش سر آن بندی که در دست داری چنگکی داشت که مرا بی هیچ مقاومتی به «بند مصطفی» می کشاند من شیفته کشف اسراری هستم که تو با آن چشم تارت بی پرده می بینی و ما مبهوت و حیرانش مانده ایم!

به من گوش بسپار نازنین خضر راه دان من!

اگر مرا درنیابی برای ادامه راه و هم راهی در راهی که تو پایانش را خوانده ای و دیده ای و من مانند کودکان راه نابلد حیران آنم، دچار مشکل خواهم شد. گفته باشم!


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته