-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

Latest News from Norooz for 10/10/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با ارسال نامه ای به رییس قوه قضاییه نسبت به اظهارات اخیر وی و رییس سازمان زندانها مبنی بر تکذیب هرگونه شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی واکنش نشان دادند.

به گزارش نوروز این خانواده ها برخی برخوردهایی که هر روزه با زندانیان سیاسی صورت میگیرد را مصداق بارز شکنجه دانسته و در این نامه آورده اند:" گیریم اینک پس از گذشت سه سال و قریب چهار ماه از کودتا، به دلیل حضور و هوشیاری مردم، شکنجه گران درازدست دیگر جرأت شکنجه فیزیکی و جسمی خصوصا در مورد زندانیان شناخته شده را نداشته باشند، اما در مورد شکنجه های روانی نه تنها بر زندانیان سیاسی بلکه بر خانواده های آنان حتی فرزندان خردسالشان چه می گویید؟"

متن کامل این نامه که در اختیار سایت نوروز قرار گرفته است در پی می آید:

 

بسم الله الرحمن الرحیم


جناب آقای لاریجانی


رئیس محترم قوه قضائیه


سلام علیکم
ما خانواده های زندانیان سیاسی شاید بیش از هر کس دیگر به گفتارها و اظهارنظرهای مسئولین قضائی توجه نشان می دهیم و دلیل آن هم دغدغه های همیشگی مان نسبت به وضعیت ناگوار عزیزان دربندمان است که محرومیت هایشان به مراتب از زندانیان عادی که بعضا مرتکب جرائم سنگینی شده اند، بیشتر است. اخیرا شما بار دیگر در مورد استقلال قوه قضائیه سخن گفته اید و این در حالی است که شاهدان زنده و حاضری وجود دارند که می توانند به عدم استقلال و وابستگی این قوه شهادت دهند. شاهدانی از زندان و بیرون زندان. آنان که محکومیت های ظالمانه را می گذرانند و آنان که محکومیت های ظالمانه شان تمام شده و یا به هر دلیل دیگری در بیرون زندان هستند و ما خانواده ها که از نزدیک شاهد دخالت های جدی مقامات و مأموران نهادهای امنیتی اطلاعات و سپاه و حتی نهادهای غیرنظامی و غیرامنیتی مانند ائمه جمعه و دیگران بوده و هستیم. 


به راستی اگر این قوه براساس قانون اساسی مستقل است چرا در حال حاضر در عین بی عدالتی بعضی اشخاص و نهادها از مصونیت آهنین برخوردارند و به شکایت ها از آن ها رسیدگی نمی شود و در عوض هر منتقد قانونی به بهانه جرائم امنیتی به محکومیت های سنگین و شرایط سخت زندان و تبعید و تعزیر گرفتار آمده است و از حداقل حقوق خود محروم مانده است.


از سوی دیگر رئیس سازمان زندان های شما وجود شکنجه در زندان ها را دروغ شاخ دار خوانده است در حالی که بسیاری از عزیزان ما طی نامه ای با امضا، ضمن شرح شکنجه هایی که دیده اند شکایت خود را به مقامات قضائی اعلام داشته اند که البته به جای رسیدگی به آن پرونده جدیدی برای امضا کنندگان تشکیل شده است. و عجیب آن که هم زمان ایشان اعلام داشته اند که نامه های زندانیان سیاسی توسط افرادی بیرون از زندان نگارش شده و می شود!


سوال ما از شما و نیروهای تحت امرتان این است که شکنجه از نظر شما چه تعریفی دارد و آیا شما به شکنجه سپید قائل هستید یا خیر. گیریم اینک پس از گذشت سه سال و قریب چهار ماه از کودتا، به دلیل حضور و هوشیاری مردم، شکنجه گران درازدست دیگر جرأت شکنجه فیزیکی و جسمی خصوصا در مورد زندانیان شناخته شده را نداشته باشند، اما در مورد شکنجه های روانی نه تنها بر زندانیان سیاسی بلکه بر خانواده های آنان حتی فرزندان خردسالشان چه می گویید؟


رئیس سازمان زندان های شما بگوید که سلول انفرادی که از نظر رهبری بدترین نوع شکنجه است در ایران منسوخ شده یا هنوز عزیزانی از فرزندان این مرزو بوم در دوران بازجویی و پس از آن حتی در زمان اجرای احکامشان در زندان های سراسر کشور در انفرادی به سر می برند؟!


ایشان به ما بگویند که قرنطینه بیش از دو سال برای زندانی که حکم خود را می گذراند چه معنایی دارد؟! 
هم چنین بفرمایند که تدابیر شدید امنیتی در سلول ها، بندها، هواخوری، سالن ملاقات و حتی کابین های ملاقات که محل دیدار 20 دقیقه ای زندانیان سیاسی با نزدیکترین عزیزان، پدران و مادران پیر و بیمار و فرزندان بعضا خردسالشان است، چه معنایی دارد؟!


بفرمایند قطع تماس های تلفنی زندانیان سیاسی و بی خبر ماندن آنان از خانواده و بی خبری خانواده از آنان تا روز ملاقات اگر شکنجه نیست چه منطق ومعنا و مفهومی دارد؟ 
بفرمایند محرومیت زندانیان سیاسی از حداقل امکانات درمانی و به ویژه درمان تخصصی و یا تأخیر و تعلل در آن مصداق چیست؟ بفرمایند چرا زندانی باید مجبور به اعتصاب غذا شود تا برای درمانش اقدام کنند آن هم زمانی که کار از کار گذشته است؟!


بفرمایند چرا باید خانواده ها از در کنار داشتن عزیزانشان تحت عنوان مرخصی های ماهانه محروم بمانند تا میل و سلیقه و اراده بازجو، معاون دادستان، شخص دادستان یا مقامات بالاتر تعلق بگیرد. چرا باید برای هر حق طبیعی زندانی و خانواده اش مکاتبه ها شود و تمناها شود و پی گیری ها شود و تحقیرها و توهین ها و لگد مال شدن شخصیت و پایمال شدن کرامت انسانی ملازم آن گردد. 

به ما بگویند این که بعضی جوانان دانشجو و اهالی مطبوعات محکوم به حبس در تبعید شده اند مصداق شکنجه برای خودشان و خانواده هایشان نیست و بدتر از آن این که تعدادی از عزیزانمان بدون داشتن حکم حبس در تبعید به زندان رجایی شهر در استان البرز منتقل شده اند و خانواده هایشان دچار عسر و حرج در طی ملاقات های زنانه و مردانه می شوند مصداق شکنجه نیست؟!
این که زوجین زندانی سیاسی که یکی در اوین و دیگری در رجایی شهر حبس ظالمانه را تحمل می کند و با نداشتن ملاقات همسرانشان ظلم مضاعف می بینند مصداق شکنجه نیست؟!
بفرمایند فشارهای مضاعف بر زندانیان اقلیت مذهبی و قومی و خانواده هایشان اگر مصداق شکنجه نیست چه نام و عنوانی باید بر آن گذاشت؟

رئیس محترم قوه قضائیه 
ما خانواده های زندانیان سیاسی مانند عزیزان دربندمان خواستار استقلال قوا وعمل سه قوه در چارچوب قانون هستیم و هرگونه اقدام غیرقانونی را که متاسفانه طی سال های اخیر عادی و معمول شده محکوم می کنیم. اما پیش و بیش از آن، ارتکاب گناهان کبیره از جمله دروغ و تهمت و افترا از جانب مسئولین را محکوم می کنیم که موجب عادی سازی گناه و جرم و جنایت در کشور عزیزمان شده است وما معنای الناس علی دین ملوکهم را بیش از همیشه در جای جای کشورمان مشاهده می کنیم. 
خداوند عاقبت ما را به خیر گرداند.


والسلام علی من اتبع الهدی
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
18/7/1391


 


نوروز : می دانیم که مطبوعات و رسانه های کشورمان با خطوط قرمز پررنگ و غیر قانونی و سلیقه ای بسیار روبرو هستند و ناچار از خودسانسوری می شوند. ضمن ارج نهادن به تلاش خستگی ناپذیر این عزیزان و سپاس از اینکه در هر حال نکات اساسی و محوری مصاحبه دکتر خاتمی را منتشر کردند اما در هر حال برای اینکه بمانند و این ماندن البته بسیار ضروری است برای جامعه ایرانی، چند جمله را که به نظر مهم و شاید تکمیل کننده و ابهام زدا می باشد حذف شده است.از اینرو در اینجا متن کامل مصاحبه آمده است :

-          با توجه به آنچه كه از پايان كار دولت اصلاحات تا امروز اتفاق افتاد و نتيجه تلاش هاي اصلاح طلبان براي اصلاح امور در چهارچوب قانون اساسي، به نظر شما اصلاحات به بن بست رسيده يا همچنان راهي براي ادامه دادن اين روش وجود دارد؟

به عقيده من شرايطي كه به وجود آمده ، نياز به اصلاح طلبي را بيش از گذشته كرده است. وضعيتي كه الان كشور در آن به سر مي برد، مطلوب هيچ كس نيست. چه آن هايي كه در درون حاكميت هستند و چه منتقدان، همه به بد بودن اوضاع اعتراف دارند. اين بد بودن هم در يك زمينه نيست كه مثلا بگوييم اوضاع سياسي بد است. چون به همان ميزان كه اوضاع سياسي بد است، اوضاع اقتصادي ، اجتماعي، فرهنگي و حتي اوضاع علمي هم نگران كننده است. به همين دليل اين سياست قابل ادامه دادن نيست و وضعيت فعلي نمي تواند دوام پيدا كند. اما درباره اينكه چه راه حلي براي اين مشكل داشته باشيم، به نظر من تجربه تاريخي به ما مي گويد كه بايد سنگي روي سنگ بگذاريم. نمي توانيم  با نفي همه گذشته و شروع از نقطه صفر، به آرزوها و مطالبات خود  برسيم. اين تجربه سنگيني بوده كه ملت ايران در طول يك قرن گذشته و به خصوص در طول سال هاي بعد از انقلاب آن را آزموده است.

عقيده من اين است كه مردم خواهان اصلاح هستند و مي خواهند كه روند ها بهبود پيدا كند، اما خواهان زير و رو شدن همه چيز نيستند. من با اين برداشت و به دليل اينكه اين خواسته را يك خواسته ملي و عمومي مي دانم، معتقدم اصلاحات هنوز در بهبود اوضاع كشور حرف اول را مي زند.

-          شما از خواست مردم سخن مي گوييد در صورتيكه آنچه به عنوان شكست يا بن بست اصلاحات مطرح مي شود از روي گرداني مردم ناشي نشده است. بلكه سوال اينجاست كه آيا روش اصلاح طلبانه براي تامين خواسته هاي مردم پاسخگو هست يا نه؟

آنچه كه معمولا گفته مي شود اين است كه ما با سيستمي روبرو هستيم كه اين سيستم علائم و نشانه هاي اصلاح پذيري را از خود نشان نمي دهد. شاید در حاکمیت کسانی باشند که در برابر تغییر ولو کوچک می خواهند مقاومت کنند ولی به نظر من اين حرف درستي نيست كه بگوييم هر آن چيز كه آن ها مي خواهند همان مي شود. ممكن است اراده آن ها اين باشد كه همين وضعيت را ادامه دهند و هيچ راه و مجالي براي اصلاحات باقي نگذارند. اما تجربه هاي انساني نشان مي دهد كه در بسته ترين حكومت ها و ديكتاتورترين حكومت ها، وقتي اراده ملي شكل مي گيرد و خواسته هاي مردمي تجميع پيدا مي كند و مطالبات ملي روشن مي شود، آن حاكميت چاره اي ندارد جز اينكه در مقابل اين خواسته تسليم شود. مسئله مهم اين است كه ما به عنوان منتقدين وضع موجود و به عنوان كساني كه خواستار اصلاحات هستيم، نبايد صبر و حوصله خودمان را از دست بدهيم. بايد بدانيم كه تاريخ براي يك سال و دو سال و پنج سال و ده سال نوشته  نمی شود. تجربه بشری نشان می دهد که آنچه ماندگار شده است حرکتهای اصلاح طلبانه است و حتی یک انقلاب پس از زیر و رو کردن همه چیز اگر نخواهد به اصلاحات دست بزند و بخواهد بر پایه همان ساز و کارهای رژیم قبلی مشی کند محکوم به فنا است.در مورد اصلاحات هم  بارها گفته شده است که به تدريج و در طول زمان و با حركت هاي مستمر و مداوم، يك نهضت يا جنبش يا يك حركت اصلاح طلبانه به نتيجه  می رسد. بنا بر اين ما نمي خواهيم انقلاب كنيم چون اگر حتی شدنی باشد نتیجه آن پس از چند سال یا چند دهه همان خواهد شد که اکنون با آن دست به گریبان هستیم.

به نظر من، اگر ما صبر و حوصله داشته باشيم، آينده به نفع اصلاحات است، چون اين سيستم بدون اصلاحات و بدون تغییر در سیاستها نمي تواند در برابر مردم ایستادگی کند . مخالفان سرسخت اصلاحات روز به روز عِده و عُده شان كمتر مي شود، توانشان كاهش مي يابد، قدرت سازماندهي و تشكيلات آنها تحلیل میرود و مهمتر از همه ایده و انگیزه آنها  رنگ می بازد. من معتقدم حتي در درون حكومت اگركساني هستند كه بسيار در برابر اصلاحات سرسختي مي كنند، در كنار همان افراد، نيروهاي ديگري هستند كه كم كم و شاید بیش بیش در حال پذيرش اين واقعيت هستند كه راهي جز اصلاحات وجود ندارد و كم و بيش ما آثار و علائم اين را مي بينيم. به همين دليل من خيلي اميدوارم به اينكه اصلاحات سرانجام نيكويي خواهد داشت. البته در عين حال باز هم تاكيد مي كنم كه نباید عجله داشت و فكر کنیم  با يك انتخابات يا در عرض كمتر از چهار يا پنج سال، ما بتوانيم به نتيجه برسيم، اما آينده از آن اصلاح طلبان است. بايد به اين نكته هم توجه كرد كه اصلاح طلبان در درون كشور از قدرت فكري و ایده پردازی خوبي برخوردارند و تجربه سازماندهي و انسجام خوبي هم داشته اند كه هنوز هم اين انسجام كم و بيش وجود دارد. گفتمان غالب در جامعه هم گفتمان اصلاحات است. پس تردیدی نیست که اين گفتمان سرانجام به نتيجه خواهد رسيد و كار خود را خواهد كرد.

-          اين صبر شما چه تفاوتي با انفعال دارد؟ اينكه منتظر باشيد تا حاكميت به اين نتيجه برسد كه شما مي توانيد كشور را بهتر اداره كنيد، مي تواند باعث انزوا و حذف شما شود. حاصل جمع نارضايتي عمومي از وضع موجود و بي اثر بودن  اصلاح طلبان هم، همانطور كه گفتيد ممكن است به يك اراده عمومي براي تغيير منجر شود. اما تضميني نيست كه اين اراده در صورت تحقق و سرريز شدن، كار را به دست اصلاح طلبان بسپارد.

اصلا اين طور نيست كه ما منفعل و بي اثر باشيم. اگرچه به دليل شرايط حاكم بر كشور و مسائل سياسي و امنيتي موجود، اصلاح طلبان نمي توانند آن طور كه بايد و شايد خود را بروز بدهند. اما اين به معناي منفعل بودن و كنار نشستن نيست. اصلاح طلبان به رغم همه شرايط امنيتي و فشارهايي كه وجود دارد، هر آنچه را كه براي اداره كشور لازم است، نه تنها حفظ كرده اند، بلكه آن را پرورش و گسترش هم داده اند. طبعا در اين فشارها عموم مردم از اين اقدامات اطلاع ندارند. اما اين طور نيست كه اصلاح طلبان در خانه هاي خود نشسته باشند و دعا كنند كه فرجي حاصل شود. بلكه از تمام توان وامكاناتشان براي اينكه بتوانند  اين وضعيت را تغيير دهند استفاده مي كنند. نه اينكه منتظر باشند تا حوادثي خارج از اراده آن ها اوضاع را تغيير دهد. البته اين موارد هم ممكن است باشد. مثلا مسائلي مانند ناكارآمدي حكومت در اداره كشور، با عث نفوذ كلام اصلاح طلبان و افزايش اعتماد عمومي به آن ها شده و در واقع به كمك اصلاح طلبان آمده است. وليكن اين طور نيست كه اصلاح طلبان منتظر بنشينند تا حكومت در جايي ناكارامدي خود را نشان دهد و بعد اصلاح طلبان سوت و كف بزنند.

به اين دلايل است كه مي گويم اصلاح طلبان نه تنها گفتمان غالب هستند، بلكه نسبت به هرجريان سياسي ديگري در كشور، امكانات غالب هم دارند و كساني كه از نزديك با اصلاح طلبان آشنايي دارند به اين مسائل توجه دارند. با در نظر گرفتن همه اين موارد من كاملا به آينده اميدوارم. اين را هم اضافه كنم كه تاكيد من بر لزوم صبر و حوصله به اين معنا نيست كه منتظر آينده خيلي دوري هستيم.

-          اما همچنان من به پاسخ اين سوال نرسيدم كه اگر نارضايتي عمومي در همين دوران بيرون گود بودن شما، تبديل به يك حركت شد، شما چه خواهيد كرد تا اين حركت عمومي،  اصلاح طلبي را بر ساير روش ها ترجيح دهد؟

البته نمي توان در عرصه جامعه به فعل و انفعالات مختلف توجه نكرد. اين فرضيه اي كه مطرح مي كنيد درست است. يعني اگر حكومتي باشد كه همه راه هاي اصلاح را ببندد، طبعا نتيجه آن، ميدان دادن به انقلابيون و امكان دادن به كساني است كه مي گويند اصلاحات در اين مملكت جواب نمي دهد و بايد به شيوه هاي ديگر عمل كرد. اما حتي خود تجربه انقلاب ما نشان مي دهد كه لزوما انقلاب به معناي حل شدن مشكلات و مسائل نيست. بنابراين مانبايد اجازه دهيم وضعيت به جايي برسد كه همه راه هاي اصلاحات مسدود شود.شايد الان يكي از تاكتيك هايي كه اصلاح طلبان اتخاذ مي كنند همين مسئله است. ما مي توانيم كاري كنيم كه جريان مخالف اصلاحات آنقدر به تندروي رو بياورد كه همه راه هاي اصلاحات بسته شود. اما مي توانيم به گونه اي هم رفتار كنيم كه طرف مقابل متوجه شود نمي تواند بدون بخش عمده اي از جامعه، مديران ، كار آفرينان و نيروهاي باتجربه، كشور را اداره كند. اين هم يك تاكتيك است كه در ميان اصلاح طلبان مورد توجه بوده است. شايد اگر گاهي مواضعي مطرح مي شود كه به مذاق برخي اصلاح طلبان و ديگر منتقدان نظام خوش نمي آيد، به علت اين استراتژي اصلاح طلبان است. چون در کنار حکومت ما هم مي توانيم به تند روان کمک کنیم كه جريان اصلاحات به بن بست برسد، اما معتقديم كه نبايد اين كار را انجام دهيم. به عنوان مثال در طول سه سال گذشته بيشترين فشار روي اصلاح طلبان بوده است. از ممنوعيت ها و محروميت ها تا زندان ها و گرفتاري هاي مختلفي كه احتياج به بازگو كردن ندارد و همه از آن باخبر هستند. يكي از اهداف اصلي این فشارها اين بوده كه ما را از اين دايره اي كه معتقديم دايره نظام و قانون مداري هست بيرون بياندازد و ما دست به رفتارهاي خشونت آميز بزنيم یا از اصول شناخته شده اصلاحات دست بکشیم. مي خواستند ما دست به كارهاي غير قانوني و ساختار شكنانه بزنيم يا به خارجي ها پناهنده شويم. اما علي رغم همه تبليغاتي كه كردند، اصلاح طلبان با درك درست مطلب، زير اين فشارها عصباني نشدند و از كوره در نرفتند. در حقيقت اصلاح طلبان مرزهاي هويتي و حركتي را كه براي خودشان تعريف كرده بودند، نشكستند و وارد صحنه اي كه خواسته مخالفان اصلاحات بود نشدند. من گمان مي كنم در طول سه سال گذشته يكي از موفقيت هاي اصلاح طلبان، به شکست کشاندن استراتژی بخشي از تندروهاي درون حاكميت بوده است. البته من نمي گويم كه تندروها از بدنه حاكميت حذف شدند يا كنار گذاشته شدند، اما رفتار اصلاح طلبان باعث شد كه تيغ اين تندروها كند شود ودر درون حاکمیت هم جا برای میانه رو ترها کمی فراخ شود. امروز در جامعه ما به درستي شكست سياست های سه سال گدشته که البته ریشه حداقل یک دهه ای دارد مشخص شده است. من فكر مي كنم در رسيدن به نقطه شكست اين سياست ها ، اصلاح طلبان نقش مهمي داشتند و اين يعني اصلاح طلبان منفعل نيستند. بلكه برنامه دارند و ممكن است در يك مقطع، برنامه آن ها ايستادگي و مقاومت و صبر باشد. ممكن است مانند زماني كه در حاكميت بودند و امكانات داشتند، در عرصه هاي پر سر و صدا نمايان نشوند. اما براي تحكيم اصلاحات و زمين گير كردن حركت هاي ضد اصلاحات، استراتژي ها و تاكتيك هايي داشتند كه به عقيده من در مجموع موفق بوده است. اگر از اين ديد نگاه كنيم، ما دوران سختي را گذرانده ايم. اما اين دوران سخت را با موفقيت گذرانده ايم و الان به نظر من مهمترين دستاورد ما اين است، كه بعد از سه سال كه كمر به نابودي كامل اصلاحات بسته بودند، اصلاحات نه تنها از هشت سال قبل و از سال 76 كه محل اوج گيري اين جريان بود، ضعيف تر نشده، بلكه قوي تر هم شده است. اين پتانسيلي است كه بايد به آن توجه كرد.

-          شما معتقديد كه صبر و سكوت و عمل شما مبتني بر برنامه و تاكتيك است و اينكه جامعه از آن بي خبر است به دليل فشارهاي امنيتي است. اگر شرايط امروز شما را با شرايط نيروهاي ملي مذهبي در دهه شصت و اوايل دهه هفتاد مقايسه كنيم، مي بينيم كه آن ها هم فشارهايي بيشتر از شما را تحمل كرده اند، اما مواضعشان در همه دوره ها مشخص بوده و افتراق نظر درباره مسائل كلي مانند جنگ و انتخابات ها نداشته اند. اما اين رويه در بين اصلاح طلبان ديده نمي شود و به عنوان نمونه در انتخابات مجلس نهم، مردم شاهد بودند كه چهره هاي شاخص اصلاحات از لزوم برگزاري انتخابات آزاد سخن گفتند و اعلام كردند در اين انتخابات شركت نمي كنند، اما آقاي خاتمي در انتخابات شركت كرد و راي داد. اين تناقضات هم بخشي از برنامه يا تاكتيك شماست؟ اينكه اعلام مي شود اصلاح طلبان كانديدا ندارند و باز برخي ها به نام اصلاح طلب در انتخابات شركت مي كنند نشان از تفرق آرا نيست؟

من گمان نمي كنم اين طور باشد. شما يك مثال خاص مثل راي دادن آقاي خاتمي را مطرح مي كنيد. اما من دقيقا مي خواهم بگويم در جريان انتخابات مجلس نهم، هماهنگي و انسجام و وحدت رويه اي كه اصلاح طلبان داشتند، در طول تاريخ اصلاحات بي نظير بوده است. اگر آن قطعه خاص راي دادن آقاي خاتمي را كنار بگذاريم، كه البته آن هم توجيهات و منتقداني دارد، اصلاح طلبان يك صدا يك حرف را زدند. آقاي خاتمي يك سري شرايط را تعيين كرد، همه آن شرايط را تاييد كردند و گفتند اگر اين شرايط نباشد ما به هيچ وجه كانديدا معرفي نمي كنيم. شما ممكن است بگوييد يك افرادي به اسم اصلاح طلب حرف هايي مي زنند يا وارد انتخابات شدند. خوب مگر آن ها در جامعه چقدر برد دارند؟ چه كسي اين ها را به عنوان نماد اصلاحات مي شناسد؟ ما نبايد در دام رسانه هاي وابسته به محافل قدرت بيفتيم كه هر روز يك اصلاح طلب  مي تراشند و سعي مي كنند اصلاح طلبان قلابي را به عنوان اصلاح طلبان واقعي به مردم معرفي كنند و البته نقشه شان هم نگرفته است. اصلاح طلبي يك جريان با هويت است كه مرزهاي آن كاملا مشخص است و در طول سه سال گذشته موضع گيري هاي صريحي راجع به همه مسائل داخلي، خارجي، اقتصادي و ساير مسائل داشته است. ممكن است فشارها مانع از اين شود كه مواضع ما به گوش مردم برسد. اما همين امروز شما در جامعه نظر سنجي كنيد و بپرسيد اصلاح طلب ها يعني چه كساني؟ كاملا مشخص است كه نتيجه چيست. من فكر مي كنم جريان اصلاحات در طول اين مدت به انسجامي رسيده كه بي نظير است. وحدت عملي كه ما امروز به آن رسيديم در طول سال هاي گذشته بي نظير بوده است. شما به انتخابات سال 84 نگاه كنيد. تفرق و عدم انسجامي كه ما آن زمان داشتيم را با انتخابات هاي بعد از سال 84 مقايسه كنيد. ما در انتخابات مجلس هشتم عليرغم اينكه يك سري از اصلاح طلبان شركت در انتخابات را قبول نداشتند و كانديداهايي كه بودند را خيلي مناسب نمي دانستند اما باز هم به وحدت رسيدند و كسي ساز مخالف نزد. اوج اين وحدت هم همين انتخابات اخير مجلس بود. اگر ما يك حركت فردي آقاي خاتمي را كنار بگذاريم كه آن هم قابل بحث است، وحدت مواضع اصلاح طلبان در اين انتخابات بي نظير بود. مهمتر از اين وحدت هم نتيجه آن بود. يعني عليرغم اينكه اصلاح طلبان رسانه عمومي و رسمي براي اعلام مواضع خود ندارند، عليرغم اينكه تحت فشار هستند و سانسور مي شوند، باز هم اثر شركت نكردن آن ها در انتخابات را در راي دادن مردم ديديم. در انتخاباتي كه فقط سي و هشت درصد مردم درآن شركت كنند، نشان داده مي شود اصلاح طلبان وقتي براي انجام دادن يا انجام ندادن كاري اراده كنند، اين اراده در جامعه ما اثر گذار است. بنابراين من ادعاي متفرق بودن اصلاح طلبان را قابل قبول نمي دانم و اینکه تصور شود در میان اصلاح طلبان هر كس حرف خودش را مي زند، تصور صحیحی نیست. البته اصلاح طلبان هميشه در درون خود  به نیروهایشان آزادي عمل داده اند و عليرغم اينكه ممكن است خوششان نيايد اما مانع اظهار نظر افراد نمي شوند. حتي در ميان احزاب و گروه هاي اصلاح طلب هم ممكن است اين مباحث مطرح باشد كه نمي توان آن را به معناي تفرق دانست.

من بار ديگر تاكيد مي كنم كه اصلاح طلبي يك جريان شناسنامه دار با هويت است، جريان هاي اصلي و رهبران آن براي مردم شناخته شده اند و مردم به آن ها نگاه مي كنند و در بسياري از موارد مردم حركات خود را با آن ها تنظيم مي كنند. ممكن است هركسي بيايد به عنوان اصلاح طلبي يا جنبش سبز حرفي بزند، اما مردم از جريان ها و افراد شناخت كامل دارند و اين نقطه قوت اصلاح طلبي است كه عليرغم همه تلاش هاي مخالفان، توانسته هويت خود را حفظ بكند.

-          برنامه مشخص شما براي انتخابات مجلس نهم چه بود؟

برداشت من از حرکت اصلاح طلبان این بود که اولا هيچ وقت نگفتند انتخابات را تحريم مي كنند. بلكه گفتند اين حق ماست كه تصميم بگيريم در يك انتخابات كانديدا معرفي بكنيم يا معرفي نكنيم.  اين حق ماست كه اظهار نظر كنيم و بگوييم اين انتخابات حداقل موازين يك انتخابات آزاد را دارد يا ندارد و به مردم اعلام كنيم. اما ما اين حق را براي خود قائل نيستيم كه براي مردم تعيين تكليف كنيم. ما نمي توانيم به مردم بگوييم كه شما در انتخابات شركت بكنيد يا شركت نكنيد.آنها هيچ وقت اين كار را نكردند چون نمي خواهند قيم مردم باشند. آنهابه مردم اعلام كردندكه از ديدگاه ما اين انتخابات چنين شرايطي دارد و ما هم در اين انتخابات نخواهيم بود وكانديدا معرفي نمي كنيم. حتي ممكن است بعضي ها بگويند حتي پاي صندوق راي نمي رويم و راي هم نمي دهيم چون راي ما اثر گذار نيست. اما براي مردم تعيين تكليف نمي كنيم و اين خود مردم هستند كه تصميم مي گيرند. اين كليت برنامه اي بود كه هيچ وقت اصلاح طلبان از آن تخطي نكردند. حالا ممكن است يك نفر هم بيايد وصریحا از مردم بخواهد كه در انتخابات شركت نكنند، اما اين يك اعلام شخصي است و نه موضع اصلاح طلبان و البته منافاتی هم با اصول اصلاحات ندارد.

-          آيا درباره علت مشكلات كشور هم اين وحدت نظر بين بدنه اجتماعي و گروه هاي سياسي، اصلاح طلب و مهمتر از آن در ميان چهره ها و گروه هاي شناخته شده اصلاحات وجود دارد؟  به بيان صريح تر شما فكر نمي كنيد در بدنه اجتماعي و حتي در لايه هاي بالاتر جريان اصلاحات درباره علت مشكلات هم اختلاف نظر هست؟ به اين معنا كه عده اي مشكل را در اصل نظام مي دانند، برخي مشكل را در وجود نهادهاي خاص در قانون اساسي مي دانند و به دنبال ايجاد تغيير در قانون اساسي هستند و برخي ديگر اساسا معتقدند كه در چهارچوب همين نظام و همين قانون اساسي بايد امور اصلاح شود و برخي ديگر فقط به اشخاصي كه الان در راس كار هستند نقد دارند و با هيچ بخشي از كليت ساختار مشكلي ندارند؟

من مي خواهم باز هم تاكيد كنم جريان هويت دار و شناخته شده اصلاحات، در اين موارد در عمل اختلاف ندارند و البته من الان قصد ندارم وارد تئوري عمل اصلاحات شوم. در عمل همه نيروهاي اصلاح طلب مي گويند ما مي خواهيم در چهارچوب قانون اساسي فعاليت كنيم. اين چهارچوب قانون اساسي هم به اين معنا نيست كه اين قانون هيچ عيب و ايرادي ندارد. اما بايد در طول زمان و با راهكارهايي كه در خود قانون اساسي وجود دارد يا راهكارهاي ديگر قانون اساسي اصلاح شود. اصلاح طلبان بچه هاي اين انقلاب هستند، براي اين انقلاب زحمت كشيده اند، شهيد داده اند، مجروح شده اند، بسياري از اصلاح طلبان از خانواده شهدا هستند، جانباز هستند، در جنگ حضور داشته اند، در جريان هاي ضد نفاق و ضد ترور شركت داشته اند. درست است كه امروز فهميده اند بعضي از مواضعشان در باره برخي چيزها اشتباه بوده است. اما در اصل نظام هيچ ترديدي ندارند اما قرائتي از نظام دارند كه با قرائت مخالفان اصلاحات تفاوت دارد. قرائت مخالفان اصلاحات از نظام متاسفانه يك قرائت ديكتاتوري است، در حاليكه ما از نظام يك قرائت دموكراتيك داريم. من نمي خواهم بگويم هركاري كه امام كرده صد در صد درست بوده، اما معتقديم كليت تصويري كه امام از نظام ترسيم كرده بود، يك تصوير دموكراتيك است. نظامي كه مبتني بر راي مردم است و هيچ كس حق ندارد در راي مردم دخالت كند. اتفاقي كه افتاده انحرافاتي است كه در طول اين سال ها ايجاد شده است. يعني به تدريج نظامي كه مي توانست يك نظام مردمسالار واقعي باشد به سمتی سوق پيدا كرده كه روز به روز رنگ مردمسالارانه آن كمتر شده است. همه اصلاح طلبان روي اين موارد اتفاق نظر دارند. من نمي دانم كجا و كدام اصلاح طلب گفته است كه نظام بايد عوض شود يا ولايت فقيه برافتد؟ من نمي گويم همه اصلاح طلبان راجع به اصل ولايت فقيه يك جور فكر مي كنند و يك اعتقاد دارند. اما در اينكه ما به اين قانون اساسي كه يك اصلش هم ولايت فقيه است، التزام داريم، ترديدي وجود ندارد. حرف ما اين است كه حتي ولايت فقيه هم چهارچوب اختياراتش را قانون اساسي مشخص كرده است. ما میگوییم ولی فقیه مافوق قانون نیست و باید پاسخکو باشد هم به مراجع قانونی تعیین شده در قانون اساسی وهم به آحاد مردم. ما مي گوييم خبرگان رهبري يك مجلس تشريفاتي نيست. اين بايد واقعا مجلسي تشكيل شده از نمايندگان مردم باشد و از بالاترين مقام كشور پرسش كند و پاسخگويي بخواهد. اين نگاه ما نسبت به نظام است. با اين شرايط همين نظامي كه دو گروه اقتدارگرای داخلی و برانداز خارجی سعي مي كنند نشان بدهند يك نظام ديكتاتوري است، ما مي خواهيم بگوييم همين نظام ولايت فقيه مي تواند يك نظام دموكراتيك باشد. متاسفانه عده اي در داخل به گونه اي عمل مي كنند كه مخالفان خارجي نظام ولايت فقيه هم به استناد عملكرد اين افراد مي گويند نظام ما ديكتاتوري است.

-          فكر مي كنيد همچنان در چهارچوبي كه براي خودتان تعريف كرديد مي توانيد مردمسالار بودن نظام را به اين دو گروهي كه نام برديد بقبولانيد؟ به خصوص درمقابل مخالفان داخلي خودتان ابزار و امكان تثبيت مواضعتان را داريد؟

ممكن است در عمل ما بعدا به مشكلاتي برخورد كنيم و نياز به اصلاحات ديگر هم احساس شود. اما اصلاح طلبان درون اين چهارچوب كار مي كنند و به دنبال كار و روش ديگري نيستند. اتفاقا آن هايي كه سعي مي كنند قرائتي ديكتاتور مآبانه از نظام ولايت فقيه ارائه دهند اصلا از بابت مخالفان خارجي و براندازان احساس خطر نمي كنند؛ بلكه همه نگراني آن ها از بچه مسلمان هايي است كه به نظام و انقلاب اعتقاد دارند اما واقعا طرفدار مردمسالاري هستند و مي خواهند اين نظام را مردمسالارانه اداره كنند. نقطه ضعف مخالفان اصلاحات هم همينجاست. چون نه مي توانند از نيروهاي اصلاح طلب، ايراد اخلاقي بگيرند، نه مي توانند ايراد اقتصادي بگيرند و نه مي توانند آن ها را به  خارج منتسب كنند. علي رغم همه فشارها اين بچه هاي اصلاح طلب در داخل مملكت مانده اند و دارند كارشان را مي كنند. هيچ وقت هم از كوره در نرفته اند و از حدود قانوني شان خارج نشده اند. خوب مخالفان احساس مي كنند، برخوردي كه بايد با اصلاح طلبان شود، بايد شديد تر از برخوردي باشد كه با براندازان خارجي مي كنند.

به نظر من اصلاح طلبان در اين زمينه ها اتفاقا در عمل وحدت كامل دارند، اگرچه ممكن است در نظرات آن ها مثلا درمورد ولايت فقيه اختلاف وجود داشته باشد. ما همه متفق القوليم كه چهارچوب عمل همه ما قانون اساسي است ، عليرغم همه ايراداتي كه نسبت به آن داريم. ما حق خودمان مي دانيم كه اين ايرادها را بيان كنيم. ما خودمان را سانسور نمي كنيم كه بياييم و اعلام كنيم قانون اساسي بدون عيب و ايراد است ولي تا وقتي كه اين قانون هست به آن پاي بنديم و در چهارچوب آن عمل مي كنيم. من معتقدم كه خطر در قانون اساسي نيست وجاي ديگري است.  ببينيد ما وقتي به قانون اساسي زمان شاه هم نگاه مي كنيم قانون اساسي خيلي بدي نبود. اما وقتي حاكميت اين قانون را زير پا گذاشت، يعني در حقيقت خود حاكميت، ميثاق خودش با مردم را شكسته است. در اين شرايط ديگر تضميني وجود ندارد كه مردم به اين ميثاق پاي بند بمانند و ممكن است حركت هاي انقلاب و حركت هاي براندازانه شكل بگيرد.

-          اگر به چنين نقطه اي برسيم جريان اصلاح طلب چه خواهد كرد؟

من اين نكته را مي خواهم صريحا اينجا اعلام كنم و اين دندان طمع را از همه بكشم. من اعلام مي كنم كه در هيچ زماني اصلاح طلبان براي براندازي اين نظام هيچ گونه اقدامي نخواهند كرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاح طلبان تمام تلاششان را مي كنند كه اين نظام را اصلاح كنند، اما اگر نظام اصلاح پذير نبود و اصلاح نشد وارد فاز ديگري نخواهند شد. ممكن است گوشه گيري و سكوت پيشه كنند يا به دنبال كار و زندگي خود بروند.   اصلاح طلبان در عرصه سياسي كه ارتباط با حاكميت پيدا مي كند، هيچ وقت ، تاكيد مي كنم هيچ وقت وارد فاز براندازانه نخواهند شد. ما پرچم براندازي را براي هميشه در جبهه اصلاح طلبان پايين كشيده ايم. حاكميت خيلي تلاش كرد و به خصوص در طول اين سه سال تلاش مضاعفي صورت گرفت تا اصلاح طلبان را به براندازي بكشانند چون مي دانستند اگر اصلاح طلبان وارد اين فاز شوند به راحتي آب خوردن از بين خواهند رفت. اما اصلاح طلبان وارد اين دام نشدند. ما شديد ترين انتقادات را به حاكميت و به بالاترين مقام هاي حاكميت داريم و آن ها را عنوان مي كنيم. اما اين انتقادات را به نظام نسبت نمي دهيم، چون فكر مي كنيم اين نظام برآمده از خواسته هاي ملي مردم اين كشور است و همه ما براي تحقق اين نظام زحمت كشيده ايم. ما حاضر نيستيم به همه چيز پشت پا بزنيم تنها به اين دليل كه يك عده خاص، اين نظام را به انحراف كشانده اند. اصل اين نظام مال ماست و از آن دفاع مي كنيم و براي اصلاحش هم تمام تلاشمان را خواهيم كرد.هرچند عده ای تلاش می کنند بگویند نظام یعنی این فرد یا این نهاد ولی به نظر من نظام یعنی آرمانهایی که مردم برای آن انقلاب کردند و به هیچ فرد و گروهی وابسته نیست که رفتن او باعث تضعیف نظام شود.

-          فرض مي كنيم دوباره اصلاح طلبان بتوانند دولت را در دست بگيرند و در بهترين شرايط مانند سال هاي 78 تا 82، مجلس را نيز در دست داشته باشند. با در نظر گرفتن همه شرايط و ساختارهاي حكومتي موجود، فكر مي كنيد كاري مي توانيد انجام دهيد يا باز هم همان اتفاقاتي كه در هشت سال دولت اصلاحات افتاد تكرار خواهد شد؟

در آن صورت همه چيز تغيير خواهد كرد. شرايط امروز با دوران اصلاحات اصلا قابل مقايسه نيست. شما تصور كنيد در سال 76 جنبشي شكل گرفت كه در واقع يك "غافلگيري ناخواسته" بود. چون نه اصلاح طلبان و نه حاكميت انتظار چنين چيزي را نداشتند. بعد از آن هم شانزده سال تجربيات عظيم انساني و اجتماعی را هم ما و هم حكومت داشته ايم.  فراز و نشيب هاي فراوان، دعواها و آشتي ها و همكاري ها و قهرها داشته ايم.من معتقدم آنچه كه شما فرض گرفتيد بالاخره اتفاق خواهد افتاد و اين اتفاق زماني كه روي دهد يك خواسته آگاهانه از طرف جامعه ، حاكميت و اصلاح طلبان خواهد بود. چون اين اتفاق آگاهانه خواهد بود، حتما مقتضيات آن هم رعايت خواهد شد. يعني مثلا در مورد آزادي هاي مدني كه وجود داشت، اين آزادي ها حتما دوباره تحقق پيدا خواهد كرد اما هم حاکمیت و هم اصلاح طلبان با تجربه اي كه از برخي تندروي ها و نتايج آن ها دارند، خطوط قرمزي كه طرف مقابل را تحريك مي كرد، رعايت خواهند كرد. بنابراين اتفاقي كه خواهد افتاد برخلاف اتفاق شانزده سال پيش كه ناخواسته بود، اين بار به صورت آگاهانه و خواسته شده خواهد بود.

-          يعني مشكل اصلاحات در رعايت نكردن خطوط قرمز بود و از سوي مقابل مشكلي در آينده ايجاد نخواهد شد؟

جامعه ما عوض شده و اصلاح طلبان تجربيات زيادي كسب كرده اند. من معتقدم ما در طول دو دهه گذشته یک انقلاب اجتماعی بزرگ داشته ایم. و این انقلاب آثار و تبعات خود را لامحاله در همه بخشها و از جمله حاکمیت خواهد گداشت و حتی اصلاح طلبان راهم مجبور به بازبینی در رفتارهای خود خواهد کرد. درست است که ما در طول چند سال گذشته با هجمه همه جانبه به همه مظاهر این انقلاب روبرو بوده ایم اما به نظر من دست و پا زدن از روی ناچاری بوده است. مهم این است که الان استراتژي اصلي مقابله با مردم به شكست انجامیده است. شما مطمئن باشيد كه اگر طرف مقابل به اين عقلانيت برسد كه با اين شيوه ديگركشور قابل اداره كردن نيست و نياز به حضور اصلاح طلبان هست، و اين امكان فراهم بشود كه اصلاح طلبان یا هر نیروی وطن پرست و دلسوز دیگری با امكانات و قوا و خرد جمعي خود وارد عرصه بشوند، نه اينكه طرف مقابل براي ما تعيين كند كه چه كسي و چگونه وارد انتخابات شود، ما يك مرحله بسيار مهم در توسعه ايران را پشت سر خواهيم گذاشت. من اين اتفاق را با اتفاقي كه در آفريقاي جنوبي افتاد مقايسه مي كنم. نه به اين معنا كه مخالفانمان را با رژيم آپارتايد مقايسه كنم، بلكه به معناي توسعه و پيشرفتي كه پس از تغييرات حكومت در اين كشور روي داد. چون ما مردم فهيم و نخبگان فكور و درد آشنايي داريم كه از همه تجربيات گذشته براي آينده استفاده خواهند كرد.

-          اين وعده ها مربوط به زماني است كه به گفته شما، امكان حضور اصلاح طلبان بدون اعمال نظرهاي فرادستي، موجود باشد. در شرايط فعلي واقعيت فضاي سياسي اين است كه شما فعلا امكان اين كار را نداريد. با اين حساب ترجيح مي دهيد با گزينه هاي حداقلي وارد انتخابات شويد تا فقط در عرصه سياسي باقي بمانيد يا همچنان به گزينه اي به عنوان نماينده خواسته هاي حداكثري اصلاح طلبان فكر مي كنيد؟

در اينجا چند نكته وجود دارد. اول اينكه اصلاح طلبان حضور در قدرت به هر قيمتي را ديگر قبول ندارند. زماني استراتژي بخشي از اصلاح طلبان اين بود و از زمان مجلس هفتم اين نظر مطرح شده بود و همواره در ميان اصلاح طلبان مورد مناقشه بود اما امروز ديگر همه به اين نتيجه رسيده اند كه به هر قيمتي نبايد به دنبال حضور در قدرت باشيم.  نكته دوم اين است كه اصلاح طلبان "انتخابات" را شاخص مهمي براي دموكراسي و حضور در قدرت مي دانند. يعني دوست ندارند با روشي غير از روش انتخابات وارد قدرت شوند. مثلا لابي كردن با حاكميت و مثلا توافق بر سر اينكه اين بخش ها دست ما باشد و آن بخش ها دست شما باشد، يا اينكه امور اجرايي دست فلان گروه باشد و مجمع تشخيص دست شما باشد يا طرح هايي از اين دست حتي اگر امكانش هم موجود باشد، در برنامه هاي اصلاح طلبان جايي ندارد. چون معتقدند كه بايد با راي مردم سر كار بيايند. اما مسئله بعدي كه وجود دارد، اين است كه انتخابات استاندارد يك سري شاخص دارد. اين شاخص ها هم بايد نمود عيني داشته باشد و نمي توان با قول و قرار نسبت به وجود اين شاخص ها ابراز اطمينان كرد. اينكه مثلا من به شما قول بدهم انتخابات خوب برگزار شود تضمين مناسبي براي برگزاري يك انتخابات استاندارد نيست. براي پذيرش اين قول ها يك سري مسائل بايد قبل از وعده دادن خودشان را نشان دهند. من اصلا قصد ندارم وارد محتواي انتخابات سه سال قبل و مسائل مربوط به آن شوم، اما بالاخره ما از اين انتخابات يك تجربه داريم، آن انتخابات موجب شده كه بخش هاي عمده اي از جريان اصلاحات زنداني شوند و دچار گرفتاري ها و محدوديت هاي بسيار سنگيني شوند. بنابراين براي اينكه ما بخواهيم از انتخابات آينده حرف بزنيم ابتدا بايد نتيجه عواقب آن انتخابات مشخص شود.

-          اما آقاي خاتمي گفته بود كه ما گذشت مي كنيم.

 اينكه اصلاح طلبان مي گويند ما گذشت مي كنيم به اين معنا نيست كه حافظه خود را پاك مي كنيم و مي گوييم همه چيز گل و بلبل است. بلكه ما مي گوئيم گذشته براي ما عبرت است و مي خواهيم به آينده نگاه كنيم. ما گذشته را به چشم عبرت  نگاه مي كنيم و نگاه انتقام گيرانه و كينه توزانه نداريم. اما حرفمان اين است كه شما در انتخابات قبل يك سري هزينه ها را به ما تحميل كرديد. البته من معتقدم بخش عمده هزينه ها به ملت تحميل شد که به تدریج واکنشهای مردم را می بینیم کاین هنوز از نتایج سحر است. ولي به هر حال بخشي از اين هزينه ها هم به اصلاح طلبان تحميل شد. اين اراده بايد نشان داده شود كه مي خواهند اين هزينه ها را جبران كنند. بنابراين برگزاري انتخابات آزاد، به اين معناست كه قبل از فرا رسيدن روز انتخابات فضايي حاكم شود كه همه احساس كنند مي توانند حضور تاثير گذار داشته باشند و راي مردم هم محترم است.

-          نشانه هاي عيني كه شما را مطمئن مي كند چنين فضايي مهيا شده چه عواملي مي تواند باشد؟

مهمترين نشانه،‌همين فعاليت هاي سياسي و مدني است. نمي شود فضاي كشور را امنيتي كرد و گفت ما تضمين مي كنيم كه انتخابات آزاد باشد. نمي شود سانسور را در رسانه ها حاكم كرد و اعلام كرد كه ما قسم مي خوريم انتخابات آزاد برگزار مي شود. نمي توان براي ديگران تعيين كرد كه چه كسي حرف بزند و چه كسي حرف نزند و در عين حال گفت انتخابات آزاد خواهد بود. ما منتظر اين نشانه ها هستيم. در كنار اين نشانه ها، زندانيان سياسي هستند، حصر آقايان موسوي و كروبي هست، مطبوعات به شدت تحت فشار هستند، احزاب و گروه هاي سياسي امكان هيچ حركتي ندارند و هم چيز يك طرفه است. در اين شرايط هركس ادعا كند كه انتخابات استاندارد است مورد قبول نيست. به نظر من بايد منتظر تامين اين شرايط باشيم.

-          در فضاي كنوني و مشخصا در مبحث انتخابات رياست جمهوري همه اصلاح طلبان منتظر فراهم شدن چنين فضايي هستند؟ آیا وحدتي كه از آن سخن گفتيد، در اين شرايط هم وجود دارد؟

بخش هايي از جريان اصلاحات به شرايط خوش بين هستند. اما گذر زمان در حال تبديل كردن اين خوش بيني به بدبيني است. من خبر دارم برخي از دوستاني كه داشتند خودشان را براي شركت در انتخابات آماده مي كردند، با رصد كردن فضا دارند يكي يكي كنار مي كشند. براي اينكه احساس مي كنند بالاخره سرمايه اي در ميان ملت دارند و نمي خواهند اين سرمايه و اعتبار را به آساني از دست بدهند. همه اين ها اميد داشتند كه جريان مقابل بر سر عقل بيايد و ميدان هايي را باز كند، اما هرچه جلوتر مي رويم مي بينيم نه تنها ميدان باز نمي شود بلكه بسته تر هم مي شود. بنابراين كساني كه عرق ملي دارند و به دنبال منافع ملي هستند و در عرصه انتخابات منافع شخصي خود را جستجو نمي كنند، احساس  مي كنند اين ميدان جاي بازي آن ها نيست و كنار مي روند.

-          فكر مي كنيد تغيير قابل ملاحظه اي در رفتار سياسي جريان مقابل اصلاحات صورت پذيرد يا همچنان اصلاح طلبان بيرون از عرصه خواهند بود؟

من باز هم مي گويم بايد ابتدا نشانه هاي يك انتخابات آزاد حس شود. اين هم در حد سخنراني و قول و حرف فايده ندارد و بايد در عمل خود را نشان دهد. به نظر من اصلاح طلبان بر اساس شرايطي كه وجود دارد مي توانند در تاكتيك هاي چندگانه اي كه دارند نحوه حضور خود را در انتخابات مشخص كنند. اما اگر شرايط مثل همين وضعيت امروز باشد، اصلاح طلبان هيچ رغبتي براي شركت در انتخابات ندارند. حالا بايد منتظر باشيم و ببينيم در آينده چه تغيير و تحولاتي در كشور اتفاق خواهد افتاد.

-          با اين توضيح شما، امكان حمايت اصلاح طلبان از يك گزينه معتدل اصولگرا كه اخيرا چندبار توسط برخي افراد پيشنهاد شده، منتفي است؟

اين تصور خيلي ساده انگارانه است كه ما از يك كانديداي اصولگرا و لو معتدل حمايت كنيم. عده اي از دوستان تصور مي كنند كه همه مشكلات ناشي از آقاي احمدي نژاد است و اگر او برود همه چيز درست مي شود. البته من منكراين نيستم كه سليقه ها و نحوه مديريت ها در كشور تاثيرات مهمي دارد، اما تغيير اساسي با تغيیر يك رئيس جمهور شكل نمي گيرد. اينكه سوال مي شود مثلا اين گزينه بيايد بهتر از آن گزينه نيست، پاسخ من اين است كه شما فرض كنيد براي زندگي در دو كشور ديكتاتوري حق انتخاب داريد. قطعا كشوري كه اندكي آزادي هاي اجتماعي در آن بيشتر است را انتخاب خواهيم كرد. اين صحبت هايي كه مطرح مي شود انتخاب كردن دو گزينه در همين حد است. واقعيت اين است كه آقاي احمدي نژاد برآمده از يك سري سياست هايي است كه در جايي تعيين شده اند. ما بايد ببينيم آن سياست ها تغيير كرده يا نه. اگر آن سياست ها عوض نشده باشد، نه تنها اصولگرايان معتدل بلكه تند ترين اصلاح طلبان هم به سر كار بيايند، سرنوشت كشور تغيير اساسي نخواهد كرد. تنها تفاوتش اين است كه دعواهاي داخلي شديدتر و بيشتر مي شود.

-          در واقع علاوه بر تغيير فضا منتظر تغيير سياست هاي فرادستي هم هستيد. اين تغيير را چگونه احساس خواهيد كرد؟

ببينيد سياستي كه از آن حرف مي زنيم اين بود كه مي گفتند اگر حاكميت يك دست باشد و همه قوا مطيع باشند، همه چيز درست مي شود. اين ها مي گفتند همه مشكلات از اينجا ناشي مي شود كه درون مجلس عده اي يك حرف مي زنند، در دولت حرف ديگري زده مي شود و ساير نهادهاي حاكميتي نظر ديگري داشتند. اين ها مي گفتند اگر همه يكدست شوند مشكلات حل مي شود و همين كار را هم كردند. اما سياست آن ها امروز شكست خورده است و در عين حال همچنان برخي از آقايان اين شكست را قبول ندارند. بلكه مي گويند سياست يكدست كردن حاكميت سياست خوبي است و احمدي نژاد نتوانسته مجري خوبي براي اين سياست باشد. اين ها به دنبال آوردن يك مجري بهتر از احمدي نژاد براي سياست يكدست سازي حاكميت هستند. 

-          با اين حساب مي توان گفت ورود اصلاح طلبان به عرصه حاكميت از ابتدا اقدامي بي نتيجه بوده است؟

من درباره شرايط امروز صحبت مي كنم. درسال 76 چنين شرايطي وجود نداشت اما بعد از روي كار آمدن دولت اصلاحات يك استراتژي جديد از طرف حاكميت اتخاذ شد، اين استراتژي به تدريج پرورش پيدا كرد و تكميل شد تا اينكه در سال 84 به بار نشست. اين ها به اين سادگي حاضر نيستند سياست هايي را كه اجرا كرده اند تغيير بدهند. تا زماني كه اين سياست ها تغيير نكند، چه يك اصلاح طلب رئيس جمهور شود، چه يك محافظه كار، چه تند رو و چه معتدل، نهايتا درحد تفاوت زندگي در همان دوكشوري كه مثال زدم، اوضاع تغيير خواهد كرد. اما اگر سياست ها تغيير كند آن وقت بحث ديگري است. ممكن است سياست ها واقعا عوض شود، ولي آقايان بگويند ما با شما چند نفر مشكل داريم و روي شما حساسيت وجود دارد و نمي خواهيم شما چند نفر بياييد. اگر ما بدانيم سياست ها تغيير كرده است، هيچ مشكلي نداريم. اگر ما مانع تغيير سياست ها هستيم حاضريم كنار برويم. ما مي گوييم اگر سياست ها عوض شود و انتخابات آزاد برگزار شود و در آن انتخابات همين آقاي احمدي نژاد هم به عنوان رئيس جمهور انتخاب شود، همه در چهارچوب قانون مي پذيريم. اما اصل جاي ديگريست. اصل اين نيست كه حسن بيايد يا حسين بيايد. امروز اگر اين سياست ها تغيير نكند، حتي اگر براي كاستن از فشارهاي خارجي اجازه بدهند شاخص ترين چهره اصلاح طلب هم وارد انتخابات شود و پيروزي اش را هم اعلام كنند، باز هم چيزي تغيير نمي كند و همين جنگ و دعواها بلكه شديدتر از قبل ادامه خواهد يافت. به همين دليل است كه ما همچنان منتظريم تا ببينيم تكليف آن سياست ها چه مي شود. اگر درب بر همين پاشنه بچرخد، شركت در انتخابات جز اتلاف وقت و انرژي و سرمايه و نيرو هيچ چيز ديگري براي ما نخواهد داشت. اگر قرار است مشاركت در انتخابات و بيان نظرات و انتقادات در نهايت به زندان رفتن افراد ختم شود، براي چه بايد در انتخابات شركت كنيم؟ به چه دليلي بايد اين همه هزينه كنيم كه آخر سر به زندان برويم؟

-          با اين حساب دوباره به همان نقطه ابتداي بحث مي رسيم. يعني اينكه اصلاح طلبان توان تغيير شرايط را ندارند و شرايط بايد از محل ديگري تغيير كند و اگر اين تغيير در محل خودش صورت بگيرد، يك نيروي اصلاح طلب يا حتي نيروي غير اصلاح طلب مي تواند اوضاع را بهتر كند. در واقع بهتر شدن اوضاع از دست شما خارج است و راهي هم براي تغيير اوضاع نداريد و بايد اميدوار باشيد كه سياست ها تغيير كند.

برخي از دوستان تصور مي كنند كه اگر در حاكميت نباشيم هيچ گونه اثرگذاري نخواهيم داشت. اما اينطور نيست. امروز وضعيت به گونه اي است كه بحران همه جاي كشوررا گرفته و گاهي اوقات اين نوع جنگ و دعواها همه كشور را به باد فنا خواهد داد. شرايط خاصي كه الان در آن قرار داريم ازضعف در سياست خارجي تا تحريم و خطر جنگ و مسائل داخلي نظير نارضايتي هاي عمومي، كشور را شبيه انبار باروتي كرده كه متاسفانه با يك جرقه مي تواند اتفاق ناگواري را رقم بزند. در اين شرايط ما نمي توانيم با دعوا براي تغيير سياست ها تلاش كنيم. ما روي مواضع خود ايستاده ايم اما در اين شرايط مواضع خود را با زور و فشارهاي غير عادي نمي خواهيم محقق كنيم. ما معتقديم ارتباطمان با بدنه جامعه بايد برقرار باشد كه هست، معتقديم بايد سازماندهي وجود داشته باشد که دارد ، معتقديم بايد همه امكانات را براي اداره كشور، آماده و مهيا كرد كه اين كار را شده است. ما معتقديم هيچ قدرتي در بلند مدت نمي تواند در برابر اراده قوي ولي مسالمت آميزي كه در داخل كشور وجود دارد و روز به روز هم قوي تر مي شود، مقاومت كند. به عقيده من اوضاع درون حاكميت هم امروز نسبت به سه سال قبل خيلي فرق كرده است. آن هايي كه آن زمان قهاريتشان بر همه غلبه مي كرد امروز ديگر آن قدرت را ندارند، نه به دليل اينكه فقط نمي توانند بلكه در درون خودشان به لحاظ توجيه فكري هم به مشكل خورده اند. ما توانايي اين را داريم كه در يك تعامل سازنده و مثبت و نه يك تعامل خشونت گراي براندازانه، اين تغييرات را به تدريج نهادينه كنيم و حتي بتوانيم سياست هاي بالادستي را نيز به تدريج تغيير دهيم.

-          اين تغيير تدريجي ممكن است تا قبل از انتخابات سال آينده به نقطه مطلوب شما برسد؟

ممكن است اين تغييرات در انتخابات پيش رو حاصل نشود و هوز ما نشانه اي از آن نديده ايم. اما اين اطمينان را داريم كه تغييرات در آينده اي نه چندان دور خودشان را نشان خواهند داد.

-          مي توانيم از مجموع حرف هاي شما اين طور نتيجه گيري كنيم كه اصلاح طلبان وقتي به عرصه بر مي گردند كه اگر كانديداي آنها رئيس جمهور شد، ديگر تداركاتچي نباشد؟

نه، ما مي گوييم اصلاح طلبان زماني مي آيند كه انتخابات آزاد باشد. وقتي انتخابات آزاد با مقدمات و مشخصاتي كه گفتيم برگزار شود، معنايش اين است كه سياست هاي اصلي تغيير كرده است. وقتي اين سياست ها عوض شود حتي لزوم و تاكيدي نداريم كه حتما يك اصلاح طلب رئيس جمهور شود. بلكه يك اصولگراي عاقل هم مي تواند وضعيت مملكت را سر و سامان دهد. ما هيچ وقت نگفته ايم يا ما يا هيچ كس! اصلا هدف اصلاح طلبي نهادينه كردن مردم  سالاري است، خواه ما رئيس جمهور باشيم و خواه نباشيم. هدف برگزاري انتخابات آزاد است . برگزاری انتخابات آزاد یعنی اعلام عملی تغییر سیاستها و یعنی همه چیزو همه کس در چارچوب قانون.

 


 


عبدالناصر مهیمنی، عضو سابق شورای شهر گرگان که ۱۰ روز پیش توسط ماموران امنیتی و به شیوه ای نامرسوم بازداشت شده بود به دلیل وضعیت وخیم جسمانی به بهداری زندان منتقل شد.

به گزارش خبرنگار کلمه، عبدالناصر مهیمنی روزنامه نگار و رییس خانه مطبوعات استان گلستان که از ده روز پیش در بازداشت به سر می برد، به دلیل اعتصاب غذا، امروز دچار وضعیت وخیم جسمانی شد برای درمان فوری به بهداری منتقل شد.

بازداشت به شیوه ای نامرسوم و غیرقانونی

۱۰ روز پیش زمانی که عبدالناصر مهیمنی، فعال مدنی در سفر در تهران به سر می برد و برای بازدید از فرزندان دانشجوی خود در منزل شخصی آنها بود، با هجوم و توهین ماموران امنیتی بازداشت شد. بنا به گفته نزدیکان، زمانی که وی و خانواده به استراحت در منزل مشغول بودند، ماموران علی رغم مخالفت خانواده و همسر وی به طور غیرقانونی به منزل وارد شده و با توهین و ارعاب اقدام به انتقال وی به زندان اوین در تهران کردند.

وی پس از یک روز به زندان امیرآباد گرگان منتقل شد تا به ادامه حبس خود در آنجا بپردازد.

فشار دستگاه های امنیتی در روند صدور حکم

مهیمنی از منتقدین شهرستان گرگان است که در دوران پس از انتخابات و با فشارهای دستگاه های امنیتی استانی که با نیت های شخصی صورت گرفت، در سال ۸۹ یکبار بازداشت شد و پس از آن نیز در دوران آزادی با نگارش نامه هایی عمومی و انتقادی به روندهای غیرقانونی بازداشت خود اعتراض کرد.

پس از آن، با مداخله و ارعاب های پی در پی دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و فشار به پروسه های قضایی دادگاه وی، دادگاه انقلاب گرگان وی را به ۱۷ ماه حبس تعزیری محکوم کرد. این حکم و روند دادرسی ها شدیدا تحت تاثیر فشارهای ماموران امنیتی بود که به وضوح صورت می گرفت و مورد اعتراض خانواده مهیمنی نیز واقع شد. پس از آن نیز وی اقدام به شکایت به حکم غیرقانونی خود کرد که آن نیز با ایستادگی ها و دخالت های نهادهای امنیتی با مشکل و خلل مواجه شد.

اعتصاب غذای دوباره

بنا به گفته نزدیکان، عبدالناصر مهیمنی در نخستین دور بازداشت خود در اعتراض به برخوردها و روندهای غیرقانونی دست به اعتصاب غذا زد، و این در حالی بود که وی تحت نظر پزشک و در حال مصرف داروهای درمانی بوده است.

هم اکنون نیز مهیمنی از نخستین روز بازداشت خود، در اعتراض به دخالت های بی مورد و غیرقانونی با وی، دست به اعتصاب غذا در زندان زده که پس از حدود ۱۰ روز، امروز حال وی بسیار وخیم و برای درمان به بهداری منتقل شد.

بنا به گفته نزدیکان، با توجه به وضعیت شخصی سلامتی وی و همچنین فشارهای وارده، خطر جدی سلامتی وی را تهدید می کند و خانواده وی شدیدا نگران به وجود آمدن خطر های جدی ترر برای وی هستند.

هفته گذشته نیز، ماموران با درخواست مرخصی وی برای شرکت در مراسم ترحیم پدرش مخالفت کرده بودند.

عبدالناصر مهیمنی از فعالان فرهنگی-سیاسی در گرگان است که در چهارمین دهه از عمر سیاسی خود قرار دارد و سابقه فعالیت در صدا و سیما ، شورای شهر، نهاد های مدنی، خانه مطبوعات و نشریات استانی به عنوان سردبیر را دارد.


 


پس از آنکه بلاخره پس از ماه‌ها تلاش، محمدرضا مقیسه روز یکشنبه برای انجام «ام آر آی» گردن به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شد این بیمارستان از انجام این عملیات تشخیصی به دلیل نداشتن مواد اولیه، باز ماند.

به گزارش خبرنگار کلمه، محمدرضا مقیسه، عضو ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی از بیماری های عدیده که اغلب آن‌ها در جریان ۲۰۶ روز حضور در بند امنیتی ۲۰۹ و تحت فشارهای فیزیکی و روانی ایجاد شده، رنج می‌برد و درخواست‌های او در طول بیش از یکسال گذشته برای درمان از سوی دادستانی مورد توجه قرار نگرفته است.

بیمارستان شهدای تجریش از بیمارستان‌های طرف قرارداد زندان اوین است. و درخواست‌های مکرر این زندانی سیاسی برای اعزام او در بیمارستان‌های خصوصی و هزینه شخصی برای درمان مورد قبول واقع نشده است.

بیمارستان شهدای تجریش دلیل امتناع از‌ ام آر آی را نداشتن فیلم رادیوگرافی خوانده است که به دلیل مشکلات مالی بیمارستان و تحریم‌ها ایجادشده است.

رییس دفتر مشترک ستاد پیگیری وضعیت قربانیان حوادث پس از انتخابات، از بیماری های ستون فقرات، پوست، پرستات و دیابت رنج می‌برد.

محمدرضا مقیسه ۳ سال است که در زندان اوین بسر می‌برد و دادستان تهران از دادن مرخصی هنگام مرگ خواهر و ازدواج پسرش در هفته‌های گذشته نیز امتناع کرده بود.

گرفتن وقت درمان و تشخیص از بیمارستان های طرف قرارداد زندان اوین روندی چند ماهه راطی می‌کند که از معرفی پزشک متخصص، تایید کمیسیون پزشکی و تایید دادستانی تا اجازه انتقال زندانیان سیاسی از سوی دادستانی را شامل می‌شود که در صورت هماهنگ شدن تمام این مراحل، زندانی به بیمارستان منتقل می‌شود ولی با بحران‌های اقتصادی پیش آمده اکنون، مشکلات بیمارستان هم مزید بر علت شده است.

مخالفت دادستانی با درمان به هزینه شخصی برای برخی از زندانیان سیاسی باعث شده است تا روند درمان و در نتیجه شکنجه و درد زندانیان‌گاه تا ماه‌ها به طول انجامد.


 


محمدامین هادوی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای خطاب به اعضای محترم اتاق‌های بازرگانی، صنایع و معادن کشور با تشریح اوضاع نابسامان اقتصادی نوشته است: بنده که بسیاری از شما را می‌شناسم و نسبت به شجاعت و خلوص و پاکی در عملتان نیز تردیدی ندارم و مطمئنا بسیار بهتر از من می‌دانید که در گوشه زندان برخی از واقعیت‌ها را به نقل از شما و دیگران در روزنامه‌ها و جراید می‌خوانم. اکنون دیگر حتی برخی از فرصت طلبان که از ابتدای شروع دولت نهم چنان از آن تعریف می‌کردند که گویی دولت امام معصوم (ع) است این روز‌ها چنان به آن حمله می‌کنند که گویا دولتی است خارجی و غاصب، بر این مطالب صحه می‌گذارند و بعضا به آن‌ها نیز شدیدا معترضند. اما چرا این همه اعتراض و نقد به جایی نمی‌رسد؟

به گزارش کلمه، هادوی در بخشی از نامه خود با طرح این پرسش که چرا گوش شنوایی نیست و چرا کسی خود را در مقابل این همه نا‌بسامانی مسئول نمی‌داند؟ تاکید کرده است: به نظر می‌رسد بی‌توجهی به قانون و حرف حق در این سال‌ها رویه‌ای ثابت شده و مسئولین فهمیده‌اند که بهترین راه جوابگویی به این اعتراضات و سوالات، بی‌اعتنایی و عدم پاسخگویی است. لذا به نظر می‌رسد که تنها راه چاره آن است که توامان به قوه قضاییه (با آنکه به آن امیدی ندارم) و به مردم شکایت‌ها و اعتراضات خود را ازین همه تخلفات و نابسامانی‌ها اعلام کنید و بخواهید که کلیه مسئولین دولتی که با تصمیم‌های غلط خود دراین سال‌ها یا باعدم اتخاذ تصمیم به موقع و صحیح، یا با مسکوت گذاشتن وظایف خود باعث بروز این مشکلات و نا‌بسامانی‌ها در اقتصاد کشور شده‌اند به پای میز محاکمه کشیده شده و در دادگاه‌های صالح و در برابر افکار عمومی مردم در قبال تصمیماتشان در مورد ارز، سود بانکی، شکر، گوشت، مرغ، گندم، برنج، تلفن همراه، سویا، ذرت و بطور کلی تولید و تجارت پاسخگو باشند از اینکه کشور به انبار کالاهای بنجل چینی تبدیل شده و فریاد مردم و مسئولین ازین همه کالاهای غیر ضروری، بی‌کیفیت و….. به آسمان رسیده و در برهه‌ای که وضعیت کشور به قدر کافی با بحران‌های مختلف رو بروست و با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند پس چه بهتر که تا بیش ازاین دیر نشده کاری کرد و اجازه نداد ایران عزیز‌تر از جانمان در دام بی‌کفایتی‌ها و سیاست‌های غلط در جا بزند و مسیر سقوط قطعی را تا آخر طی کند.

محمد امین هادوی در مهرماه ٨٩ به اتهام فعالیت هایی از جمله مراجعه به منزل شهدای جنبش سبز و ارتباط و ملاقات با فعالان و رهبران جنبش سبز بازداشت و از سوی قاضی پیرعباسی به تحمل ۶سال حبس محکوم شد.

فرزند هادوی اولین دادستان کل انقلاب پس از پیروزی انقلاب در دوران بازداشت به مدت ۶٠ روز دست به اعتصاب غذای تر زد زیرا ماموران امنیتی جهت تحت فشار قرار نهادن وی فرزندش را نیز بازداشت کرده بودند.

متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

اعضای محترم اتاق‌های بازرگانی، صنایع و معادن کشور

همانطور که اطلاع دارید دولت نهم و دهم با شعارهای خودکفایی کشور از واردات – افزایش تولید و اشتغال – بهبود سطح زندگی و رفاه بیشتر مردم، در انتخاباتی با اما و اگرهای فراوان که قصد ورود به آن مقوله را ندارم، قدرت را در دست گرفت و سیاست‌هایی را که در ادوار گذشته و با زحمات کار‌شناسی هزاران نفر از متخصصان بخش خصوصی و دولتی و نمایندگان مجلس تبدیل به سندهای برنامه‌های سوم و چهارم و سند چشم انداز بیست سالهٔ کشور گردیده بود، سهوا یا عمدا به کناری نهاده و با انحلال سازمان برنامه و بودجه و بی‌توجه به فریادهای کار‌شناسان و منتقدان فقط و فقط با اجتهاد شخصی، سکان اقتصاد کشور را به دست هر نا‌اهلی داده، با سیاست‌های شعارگونه، دهان پرکن، استقبال از تحریم‌ها و قطع روابط اقتصادی و سیاسی و غیره باعث انزوای بیشتر کشور گردیده که این اقدامات فشار بیشتر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بر مردم را باعث گردیده است.

برخی از سیاست‌های مزبور عبارتند از:

تلفن همراه: وزیر صنایع این دولت و معاونش با ادعای تولید تلفن همراه در کشور، ناگهان و یک شبه سود بازرگانی و عوارض گمرکی واردات آنرا به ۶۰ درصد افزایش داده، باعث کاهش واردات قانونی آن و افزایش واردات قاچاق آن گردید که با توجه به نیاز ۵- ۶ میلیونی سالیانهٔ کشور به تلفن همراه، کشور از درآمدهای گمرکی و واردات قانونی محروم و در عوض با افزایش قاچاق، قاچاقچیان سود برده، درآمد آن‌ها تامین و خسارت مادی و معنوی آن به کشور رسید تا با گذشت چند سال و کشمکش‌های فراوان و پیگیری نمایندگان و توزیع کنندگان تلفن همراه و اعتراضات مردمی به عدم خدمات پس از فروش تلقن‌های قاچاق و… عوارض به ۲۵ درصد کاهش یافت ولی نه شعارهای تولید میلیون‌ها تلفن همراه در کشور تحقق یافت و نه هرگز هیچ مسولی بابت این خسارت‌ها به مردم و کشور مواخذه ومحاکمه نشد.

شکر:‌‌ همان مسولین فوق با کاهش عوارض گمرکی شکر در حالی که کشور فقط نیم میلیون تن کمبود شکر داشت که آن هم بایستی با هماهنگی کارخانجات قند و شکر برای واردات شکر خام و تصفیه آن توسط کارخانجات مذکور صورت می‌پذیرفت، با واردات ۱/۵ میلیون تنی شکر با عوارض ناچیز گمرکی باعث لطمه شدید به اقتصاد کشور، کارخانجات قند و شکر و کشاورزان چغندر کار شدند.

گندم: با برپایی جشن خودکفایی گندم توسط وزیر کشاورزی این دولت و سپس جشن صادرات آن با واردات چند میلیون تنی فعلی گندم در تضاد است. قیمت تضمینی خرید گندم از کشاورزان کفاف هزینه‌های تولید آن را نداد. به همین دلیل کشاورزان کشت گندم را کاهش داده و علاقه‌ای به فروش آن نیز به دولت با این نرخ ندارند. درحالی که با اجرای مرحله اول قانون هدفمند کردن یارانه‌ها مصرف گندم در کشور۱۰ تا ۲۰ درصد کاهش یافته است باز هم آنقدر با کمبود گندم مواجه هستیم که بجای داشتن گندم مازاد و صادرات آن در بازارهای کشورهای مختلف به دنبال واردات گندم آن هم از نوع … هستیم

چای: بر اساس آمارهای سازمان‌های چای و نمایندگان اتحادیه‌های چایکاران شمال کشور، کشور حدودا سالیانه به ۱۳۰ هزار تن چای نیاز دارد که مقدار کمی در داخل تولید و مقدار ناچیزی به طور قانونی از گمرکات وارد، و حدود نیمی از آن به صورت قاچاق وارد کشور می‌شود و چای تولیدی کشاورزان شمالی کشور هم به علت سیاست‌های نادرست عمدتا در انبارهای سازمان چای در حال پوسیده شدن است ولی چای قاچاق بی‌کیفیت همیشه در دسترس آسان مردم قرار دارد و باعث تغییر ذائقهٔ مردم و مصرف هر چه بیشتر چای خارجی گردیده است.

مرکبات: چندین سال است که نمایندگان استان های شمالی مجلس و تولید کنندگان مرکبات کشور به دولت برای جلوگیری از صدور مجوز واردات انواع میوه‌ها بخصوص مرکبات تذکر و هشدار می‌دهند و درحالی که کشور با تولید مازاد بر مصرف پرتقال، نارنگی، سیب، انگور و … رو به رو است این میوه‌ها از کشورهای دور و نزدیک که بعضا کرایه حمل آن از قیمت فروش میوه‌های داخلی گران‌تر تمام می‌شود به کشور وارد شده، در معرض عرضه به مردم قرار می‌گیرد این در حالی است که بنا به آمار وزارت کشاورزی حدود ۱۵_۲۰ در صد تولید میوه در کشور متاسفانه به ضایعات تبدیل می‌شود.

(از مقوله دانه‌های روغنی چون ذرت، سویا، آفتابگردان، پالم و همچنین علوفه‌های دامی و جو می‌گذریم و آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.)

شیر و گوشت: سیاست‌های این دولت در بخش شیر و گوشت هم باعث کاهش تولید آن‌ها و افزایش واردت شیر خشک از چین و گوشت از برزیل گردیده است به طوری که هر دو قلم شیر خشک و گوشت منجمد شده جزو اقلام گروه یک و دو بوده که دولت برای واردات آن ارز با نرخ مرجع یعنی ۱۲۲۶ تومان اختصاص می‌دهد. درحال حاضر با سیاست‌های استبدادی ثابت نگه داشتن نرخ خرید شیر خام، دولت باعث شده است که بسیاری از دامداران، دام های خود را به جای تولید شیر به کشتارگاه‌ها بفرستند تا بتوانند با فروش گوشت آن‌ها جلوی ضرر نرخ ارزان شیر را بگیرند.

درحالی که به علت تورم آشکار و پنهان سالیانه، قیمت تمام شده شیر خام تولیدی افزایش می‌یابد، دولت با اجبار از دامداران خواسته است که نرخ شیر خام خود را ثابت نگه داشته و با نرخ مصوب به کارخانجات لبنیات بفروشند. در این میان مردم به خوبی می‌دانند که شیر ارزان شعاری تو خالی بوده و شیر با قیمت هایی بالا‌تر از نرخ‌های مصوب به فروش می‌روند. هرچند دولت سعی داشت با وعده تهیه، واردات و فروش علوفه ارزان به دامداران آن‌ها را وادار به ارزان فروشی شیر تولیدی کند اما در واقع مردم شیر را هم مانند مرغ مجبور بوده‌اند که گران‌تر از قیمت‌های عادی تهیه نمایند.

بهای مرغ را که در سال گذشته حدود ۳۰۰۰ تومان بود، دولت می‌خواست که با افزایش ۵۰ درصدی در حد ۴۷۰۰ تومان ثابت نگه دارد در حالی که نوسان قیمت مرغ در این چند ماهه بین ۵۰۰۰ تا ۸۰۰۰ تومان بوده است و به جای آنکه مسئولان مشکل دامداران و مرغداران را بطور اساسی حل نمایند با استفاده از ارز حاصل از نفت، اقدام به واردات آن کرده‌اند تا یا تولیدکنندگان را مجبور به تمکین سیاست های غلط خود بنمایند یا اینکه آن‌ها را به افلاس و ورشکستگی بنشانند.

فروش ارز: در مورد نرخ گذاری و فروش ارز هم سیاست‌های دولت روشن و شفاف نبوده و نیست. این دولت که بالا‌ترین درآمد‌های ارزی از بابت فروش نفت و گاز و پتروشیمی را در یکصد سال اخیر داشته است، معلوم نیست این درآمد‌ها در کجا و چگونه صرف شده‌اند.

بر اساس قوانین بودجه سالیانه و برنامه‌های مصوب، دولت نمی‌توانسته است تا این میزان درآمدهای ارزی را خرج نماید. درآمد‌های ارزی این دولت که بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ میلیارد دلار تخمین زده شده به کجا رفته که در نبود و کمبود آن در چند ماه گذشته قیمت دلار به دو برابر افزایش یافته است و اصولا با چه سیاستی از سال گذشته میلیارد‌ها دلار اسکناس نو و آکبند در بازار آزاد عرضه می‌شد که دلالان در بسیاری موارد بایستی شب‌ها در صف می‌خوابیدند تا صبح چند هزار دلار نو از بانک‌ها و صرافی‌های مجاز به نرخ کمتر از بازار آزاد بگیرند و سپس در بازار آزاد آن را بفروشند. آیا این‌ها رانت نبوده که فقط به اشخاص خاص می‌رسیده؟

در سال ۹۰ و ۹۱ بانک مرکزی چند میلیارد دلار به این صورت فروخته است؟ و رانتش نصیب چه کسانی شده است؟ که اکنون کشور در حال تحمل کمبود ارز در داخل و خارج است. و سوال بعدی آنکه اختلاف نرخ دلار مصوب در بودجه و نرخی که بانک مرکزی در بازار آزاد می‌فروخته به چه حسابی می‌رفته مقدارش چقدر بوده و صرف چه کاری شده است؟

سود تسهیلات بانکی: یکی دیگر از شعارهای اولیه این دولت کاهش بهره‌های بانکی، یک رقمی کردن آن و تقویت ارزش پول ملی برای تولید ارزان‌تر و فراوان‌تر بود که این نیز به سبب برخی شعارهای ساده لوحانه‌ای بود که بعضی اشخاص برای دریافت وام‌های بانکی ارزان و استفاده از رانت بیشتر سر داده‌اند و حل مشکل تورم و تولید در کشور را فقط با کاهش سود وام‌های بانکی می‌دانستند و هر روزه آن را در مجامع مختلف فریاد می‌کردند.

نتیجه کاهش سود وام‌های بانکی، ایجاد صف‌های طویل برای دریافت وام‌های ارزان‌تر از تورم، دربانک‌ها و دریافت آن توسط اشخاصی بود که رابطه بهتری با بانک‌ها و مسئولین داشتند و ازاین رانت بهتراستفاده کردند. در حالی که تورم ظاهری کشور در حد ۱۸ تا ۲۰ درصد و تورم واقعی ۲۵ تا ۳۰ درصد بود، بانک‌ها با دستور مقامات با اعطای تسهیلات با بهره‌های ارزان و عمدتا به از ما بهتران و و بنگاه‌های زود بازده، چندین هزار میلیارد تومان از پس اندازهای مردم را به اشخاصی داده‌اند که یا نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند که آن‌ها را به بانک‌ها مسترد کنند و این موضوع به بزرگ‌ترین معضل بانکی تبدیل شده است.. در هر حال عده‌ای در ظاهر تولید و تجارت ازاین رانت‌ها بهره‌مند شده، پرونده‌هایی با نام سه هزار میلیاردی پدید آورده‌اند و یا خواهند آورد و باعث افزایش غیرقابل تصور معوقه‌ها و بدهی‌های بانکی خصوصا در بخش بنگاه‌های زود بازده شدند و از سوی دیگربا افزایش تورم، ارزش سپرده‌های ناچیز مردم دربانک‌ها روز به روز کاهش یافته و با کاهش ارزش ریال در مقابل ارزهای خارجی، قدرت خرید مردم هرچه بیشتر سیر نزولی طی می‌کند.

دوستان عزیز و گرامی عضو هیئت نمایندگان اتاقهای بازرگانی و صنایع و معدن

بنده که بسیاری از شما را می‌شناسم و نسبت به شجاعت و خلوص و پاکی در عملتان نیز تردیدی ندارم و مطمئنا بسیار بهتر از من می‌دانید که در گوشه زندان برخی از واقعیت‌ها را به نقل از شما و دیگران در روزنامه‌ها و جراید می‌خوانم. اکنون دیگر حتی برخی از فرصت طلبان که از ابتدای شروع دولت نهم چنان از آن تعریف می‌کردند که گویی دولت امام معصوم (ع) است این روز‌ها چنان به آن حمله می‌کنند که گویا دولتی است خارجی و غاصب، بر این مطالب صحه می‌گذارند و بعضا به آن‌ها نیز شدیدا معترضند. اما چرا این همه اعتراض و نقد به جایی نمی‌رسد؟

چرا گوش شنوایی نیست و چرا کسی خود را در مقابل این همه نا‌بسامانی مسئول نمی‌داند؟ به نظر می‌رسد بی‌توجهی به قانون و حرف حق در این سال‌ها رویه‌ای ثابت شده و مسئولین فهمیده‌اند که بهترین راه جوابگویی به این اعتراضات و سوالات، بی‌اعتنایی و عدم پاسخگویی است. لذا به نظر می‌رسد که تنها راه چاره آن است که توامان به قوه قضاییه (با آنکه به آن امیدی ندارم) و به مردم شکایت‌ها و اعتراضات خود را ازین همه تخلفات و نابسامانی‌ها اعلام کنید و بخواهید که کلیه مسئولین دولتی که با تصمیم‌های غلط خود دراین سال‌ها یا باعدم اتخاذ تصمیم به موقع و صحیح، یا با مسکوت گذاشتن وظایف خود باعث بروز این مشکلات و نا‌بسامانی‌ها در اقتصاد کشور شده‌اند به پای میز محاکمه کشیده شده و در دادگاه‌های صالح و در برابر افکار عمومی مردم در قبال تصمیماتشان در مورد ارز، سود بانکی، شکر، گوشت، مرغ، گندم، برنج، تلفن همراه، سویا، ذرت و بطور کلی تولید و تجارت پاسخگو باشند از اینکه کشور به انبار کالاهای بنجل چینی تبدیل شده و فریاد مردم و مسئولین ازین همه کالاهای غیر ضروری، بی‌کیفیت و….. به آسمان رسیده و در برهه‌ای که وضعیت کشور به قدر کافی با بحران‌های مختلف رو بروست و با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند پس چه بهتر که تا بیش ازاین دیر نشده کاری کرد و اجازه نداد ایران عزیز‌تر از جانمان در دام بی‌کفایتی‌ها و سیاست‌های غلط در جا بزند و مسیر سقوط قطعی را تا آخر طی کند.

محمد امین هادوی

زندان اوین

بند ۳۵۰


 


صدای محمد اصفهانی را بار‌ها شنیده‌ایم؛ بار‌ها از سوز دل و درون خود و ما فریاد زده و شعری و آوازی را همزبان با جان ما زمزمه کرده. اما این بار او هم از دردی جانکاه به فریاد آمده و از غم مردمی که بار‌ها برایشان خوانده، هم خوانده و هم نوشته است. توهین به پیامبر اسلام، باعث شده که طاقت از دست بدهد و از رنج‌های مردم مسلمان ایران بنویسد که مسئولان گویی جان و حرمت آن‌ها را به هیچ انگاشته‌اند و کاری را که در وقت حضور سران کشورهای بیگانه شرم دارند، در حق این ملت روا داشته‌اند.

به گزارش کلمه، اصفهانی پیش از پرداختن به موسیقی، پزشک بوده و هست. او در یادداشتی که به بهانه انتشار آواز جدید خود با عنوان «غم غفلت» قلمی کرده، از رفتارهای غیر مسئولان ی حکومت همچون ارسال پارازیت‌ها که جسم و جان ایرانیان و بلکه قدر و شأن آن‌ها را هدف گرفته‌اند، به فریاد آمده و همچنین از رفتارهای تاسف باری که صدا و سیما با او داشته، به اشاره سخن گفته است.

او از اثرات سوء پارازیت‌های ماهواره‌ای بر بیمارانی که داروهای سرکوب ایمنی مصرف می‌کنند تا عضو پیوندی‌اش در بدن باقی بماند؛ سالمندان فرتوت که اصلا ماهواره نمی‌بینند؛ بیماران سرطانی وضعیف تحت شیمی درمانی؛ مسلول‌ها و جانبازان و معلولان؛ بیماران اعصاب و روان؛ آدمهای سالم و قوی که ماهواره نگاه نمی‌کنند؛ بچه‌های سرطانی در کانونهایی مثل محک؛ دیالیزی‌ها؛ حامله‌ها؛ نوزاد‌ها وجنین‌ها و… سخن به میان آورده و سپس نوشته است: خودمان اینگونه به هم اهانت می‌کنیم و قصد جان همدیگر می‌کنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمی‌دارند… براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم؛ از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟

محمد اصفهانی این یادداشت را با این جملات آغاز می‌کند «این نوشته دغدغهٔ این روزهای من است. در نگارش آن مقید به مرتبط سازی هنجار‌هایش نبودم و هر آنچه در من گذشت بیان کردم» و سپس می‌نویسد:

وقتی ماجرای آن فیلم در مورد پیامبر و وقایع بعدی‌اش اتفاق افتاد از خودم پرسیدم: چرا ما دوستداران و پیروانش این شاخص رحمت و محبت را آنگونه به دنیا معرفی نکردیم تا کسی پروا نکند که به حریم نورانی‌اش نزدیک شود؟ چرا با بد اخلاقی‌ها و خشونت‌های ساده لوحانه و از سر غفلت؛ مکتب بزرگ او را در پهنهٔ گیتی زیر سؤال بردیم؟ پیروان باطل؛ همیشه در جلوه نمایی حاضرند… آیا ما به آن‌ها فرصت‌های خوب و استثنایی ندادیم؟ آیا در تعریف مکتب محمد؛ پیروان «او» کسانی هستند که تا بی‌احترامی و جفا می‌بینند؛ حمله می‌کنند و می‌کشند و کشته می‌شوند؟ آیا او و فرزندانش هم اینگونه بودند؟ آیا حرکاتی که از ما سر می‌زند روح بزرگ پیامبر را بیشتر به درد می‌آورد یا نمایش فیلمی ضعیف از یک فرد معلوم الحال؟ این روز‌ها با غم چنین غفلت‌هایی سر به گریبانم… فکر به کم رنگ شدن روز افزون مقدسات در اذهان؛ فکر به اوضاع نابهنجار مسلمانان درخارج و داخل ایران؛ وضع کار اهالی موسیقی در مملکت؛ مشکلات حرفه‌ای خودم مثل سانسور ناگهانی و یک جانبهٔ تیتراژ سریال «تکیه بر باد» توسط واحد موسیقی صدا و سیما پس از تصویب آن (به گفته دوستان در شبکه تهران) توسط واحد موسیقی سازمان صدا و سیما! آن هم با قطع مواجب و پرداختهای اقشار ضعیفی مانند کارمندان واحد ترابری و… سریال؛ و تحت فشار قراردادن تهیه کنندهٔ محترم با موقوف کردن پرداخت‌ها به قبول این سانسور توسط گروه فیلم و سریال شبکه تهران… سپس انتقال این مساله به بنده که آیا راضی هستم حقوق رانندهٔ ترابری قطع شود یا نه؟ از طرف دیگر تحقیر و شکست و مخاطرهٔ مستمر در قالب بی‌احترامی به اینهمه شهروند ایرانی با فرستادن شبانه روزی پارازیت‌های سنگین ماهواره‌ای و تبدیل تهران و شهرهای بزرگ ایران به کانونهای تشعشع توسط اشخاصی مجهول که نه ملت را قدر می‌شناسند و نه به فریادهای وزیر و وکیل واکنشی نشان می‌دهند که لابد اگر ایرانی باشند خانواده‌های آن‌ها هم قطعا درگذر زمان قربانی چنین تشعشعاتی خواهند شد…

از شما متصدی پارازیت! می‌پرسم: بیماری که داروهای سرکوب ایمنی مصرف می‌کند تا عضو پیوندی‌اش در بدن باقی بماند… سالمندان فرتوت که اصلا ماهواره نمی‌بینند؛ بیماران سرطانی وضعیف تحت شیمی درمانی؛ مسلول‌ها و جانبازان و معلولان؛ بیماران اعصاب و روان؛ آدمهای سالم و قوی که ماهواره نگاه نمی‌کنند؛ بچه‌های سرطانی در کانونهایی مثل محک؛ دیالیزی‌ها؛ حامله‌ها؛ نوزاد‌ها وجنین‌ها و… همه روز و شبشان را با پارازیت‌های ماهواره‌ای و تشعشعات مسموم و مضر آن طی کنند تا شما که کسی جرات ندارد در باره‌تان سؤال کند به وظیفهٔ فرهنگی خود درجبهه‌های تهاجم فرهنگی و جنگ نرم عمل کنید؟ و مثل همیشه فقط با سیستم حذفی ظاهرا به سراغ دشمن و در اصل به سراغ هموطنان و خانواده‌های خود بروید؟… نکند خطر این تشعشعات را شوخی گرفته‌اید؟ آیا می‌دانید رهایی از حق مردم در روز جزا هیچ علاجی جز حلالیت از تک تک آن‌ها ندارد وحتی خداوند بزرگ هم از ناحیه‌ای جز طلب حلالیت؛ قادر به رفع و رجوع آن نیست؟ و اما بعد… جالب اینجاست که ناگهان تمامی این ضرورت‌ها و احساس مسئولیتهای مطابق مصلحت که وضع و تشخیص آن‌ها هم فقط با‌‌ همان قشر غیر پاسخگو و مجهول است یکدفعه رنگ می‌بازد؛ محو می‌شود و از بین می‌رود! چرا؟؟؟

چون چند نفر غیر ایرانی از خارج؛ به نام «سران جنبش عدم تعهد» چند روزی وارد ایران می‌شوند و به خاطر آن‌ها تمامی ملت از این عقوبت شبانه روزی ناگهان عفو شده؛ به یمن برکت ورود آن‌ها موقتا مجاز به ادامهٔ زندگی با شرایط بهتر می‌شوند… ولی فقط موقتا… چون با پایان کار اجلاس؛ پارازیت‌ها دوباره غوغا می‌کنند تا آمار افزایش سرطان به ۹۰ هزار نفر در سال گذشته؛ روند صعودی خود را کماکان ادامه دهد و ما را به آستانهٔ «سونامی سرطان» در ایران بعنوان یکی از رکورد داران جهانی این بیماری برساند… این است قدر و منزلت ما شهروندان ایرانی و ملت ایران… خودمان اینگونه به هم اهانت می‌کنیم و قصد جان همدیگر می‌کنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمی‌دارند… براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم؛ از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟ مگر نگفته‌اند که دنیا مزرعهٔ آخرت است؟ این روز‌ها با غم چنین غفلت‌هایی سر به گریبانم…

آواز «غم غفلت» را که با همراهی دوست خوب و همکارم بهروز صفاریان؛ بر غزل تابناک شاعر بزرگ؛ بیدل دهلوی در استودیوی بهروز اجرا نمودم پیشکش می‌کنم به پیشگاه اسوه و نمونهٔ اخلاق و محبت و جذب… یعنی پیامبر گرامی اسلام. این اثر؛ وصف الحال این روزهای کسی است که متاسفانه فقط نامش شبیه به محمد مصطفی است و درد دل اوست با هموطنانش.

ز ره هوس به تو کی رسم نفسی زخود نرمیده من

همه حیرتم به کجاروم به رهت سری نکشیده من

به چه برگ؛ ساز طرب کنم زچه جام؛ نشئه طلب کنم؟

گل باغ شعله نچیده من می‌داغ دل نچشیده من

تو به محفلی ننموده رو که زتاب شعلهٔ غیرتش

همه اشک گشته به رنگ شمع و زچشم خود نچکیده من

چه بلا ستمکش غیرتم چه قدر نشانهٔ حسرتم

که شهید خنجرناز تو شده عالمی و تپیده من

تو و صد چمن طرب و نمو من و شبنمی نگه آبرو

به بهار عالم رنگ و بو همه جلوه تو همه دیده من

به کدام نغمهٔ دل گسل زنوا کشان نشوم خجل

چو جرس به غیر شکست دل سخنی زخود نشنیده من

من بیدل و غم غفلتی که زچشم پر ز فسون تو

همه جا زجلوهٔ من پراست و به هیچ جا نرسیده من

«بیدل دهلوی» 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته