امروز: عصرایران نوشت: با این حال، زیباکلام تاکید می کند که اگر مطمئن شود احمدی نژاد از سر اعتقاد سخنان دموکراتیک می گوید، در حمایت از او تردید نخواهد کرد. متن زیر، گفتگوی با صادق زیباکلام درباره سخنان سوال برانگیز احمدی نژاد در دومین سه شنبه مهر ماه 1391 است.
***
محمود احمدی نژاد در نشست خبری اخیرش، پاره ای از خط قرمزهای اصولگرایان را پشت سر گذاشت. مثلاً صریحاً از تاثیرگذاری تحریم ها سخن گفت و از حضور نظامیان در سیاست انتقاد کرد. به نظر شما، چرا او چنین کاری کرد؟
دلیل حملات وی ناشی از این واقعیت است که آنها هم حملاتی را به احمدی نژاد کرده اند. مثلاً زمانی که آقای احمدی نژاد در نیویورک بود، آقای جوانفکر که جزو حلقه اصلی یاران احمدی نژاد است، روانه زندان شد.
انتقادات او تا حدودی قابل پیش بینی بود؛ زیرا اصولگرایان سنتی، هیچ وقت حاضر نشده اند بحران اقتصادی پدیدآمده در کشور را با تحریم ها مرتبط بدانند و همیشه مشکلات اقتصادی را به پای بی کفایتی های دولت احمدی نژاد گذاشته اند. بنابراین عجیب نبود که احمدی نژاد بالاخره به آنها بگوید مردم نمی دانند تحریم ها چه تبعاتی داشته، ولی شما که از آثار تحریم ها باخبرید. پس چرا دائماً مرا مقصر وضع اقتصادی کشور می دانید؟
به نظر من، حقیقت چیزی است مابین حرف اصولگریان و حرف احمدی نژاد. تحریم ها بالاخره تاثیرگذار بوده است و این واقعیت را نمی توان کتمان کرد؛ اما سیاست های اقتصادی احمدی نژاد هم پخته و عالمانه و مدبرانه نبوده است. سیاست های اقتصادی احمدی نژاد در سال های 84 و 85 هم درست نبود. اما در آن سال ها، تمام اصولگرایان احمدی نژاد را تایید می کردند. آن موقع آقای احمدی نژاد برای اصولگرایان بت بود و ماه شب چهارده! اما بعد از وقایع اردیبهشت 1390، احمدی نژاد این ویژگی ها را از دست داد.
به نظر می رسد احمدی نژاد دیگر رسماً در برابر کانون های اصلی قدرت قد علم کرده است. فکر می کنید این مساله چه پیامدهایی در هفت-هشت ماه آینده داشته باشد؟
اگر آقای احمدی نژاد به این روند ادامه دهد، قطعاً مجلس نهم رای به عدم کفایت احمدی نژاد می دهد و او را حتی ماهها قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آینده، برکنار می کند.
خود احمدی نژاد هم قطعاً می داند که اگر همین طور پیش برود عزل می شود. پس چرا او در نشست خبری اش چنان سخنانی گفت؟
دو تا حدس می توانم بزنم. یکی اینکه احمدی نژاد می خواهد با درافتادن با اصولگرایان، در این پرده آخر ریاست جمهوری اش مثل یک قهرمان از صحنه خارج شود. او می داند که اگر اصولگرایان او را کنار بگذارند ، از نظر بسیاری از اقشار و لایه های مردم، یک قهرمان قلمداد خواهد شد. علیرغم عملکردش در چهار سال نخست ریاست جمهوری اش برکناری احمدی نژاد از سوی مجلس، نوعی تطهیر برای اوست.
اما حدس دوم من این است که احمدی نژاد چون نقاط ضعفی را از اصولگرایان در دست دارد، شاید فکر نمی کند که آنها به سادگی بتوانند او را کنار بگذارند.
فرض کنید مجلس احمدی نژاد را عزل کند. او دیگر به عنوان رئیس جمهور تریبونی نخواهد داشت.
من دقیقاً نمی دانم که احمدی نژاد چه چیزهای را می خواهد افشا کند. اگر بخواهند او را عزل کنند، مسلماً او تریبون نماز جمعه را در اختیار نخواهد داشت، در صدا و سیما هم نمی تواند حرفی بزند و روزنامه ایران را هم از او می گیرند. اما اگر واقعاً کار به چنین رویارویی و ستیزی برسد، احمدی نژاد در این عصر ماهواره و اینترنت، می تواند حرفهایش را به اشکال دیگر به اطلاع مردم برساند.
البته منظور من افشاگری در مقام رئیس جمهور بود. اما جدا از این، قهرمان شدن علیرغم پایان عمر سیاسی اش در نظام جمهوری اسلامی، چه فایده عینی ای می تواند برای احمدی نژاد داشته باشد؟
فایده عینی چندانی برایش نخواهد داشت ولی به هر حال، این هم انگیزه ای است که او می تواند داشته باشد. البته هیچ چیز قطعی نیست و این صرفاً یک گمانه زنی است. البته فارغ از تلاش ما برای کشف انگیزه های احمدی نژاد، به این نکته هم می توان اشاره کرد که شاید او دلیل و انگیزه خاصی نداشته باشد و اساساً به لحاظ روحی، انسانی است که به راحتی تسلیم نمی شود و مقاومت می کند.
من این را قبلاً هم گفته ام که آقای احمدی نژاد به هیچ وجه مثل خاتمی و هاشمی رفسنجانی نیست که در برابر همه اقداماتی که برایشان ناخوشایند بود، سکوت کردند و چیزی نگفتند.
افزایش تقابل احمدی نژاد و اصولگرایان، چه پیامدهایی برای نیروهای دموکراسی خواه جامعه ایران می تواند در بر داشته باشد؟
این تقابل در مجموع ضربه ای جدی به اصولگریان می زند و این امر باعث تضعیف قدرت اصولگرایان خواهد شد و اصلاح طلبان می توانند از این شکاف و اختلاف می توانند استفاده کنند.
چه استفاده ای می توانند بکنند؟
برای تثبیت وضعیت خودشان می توانند از این فضا استفاده کنند. در عین حال این خطر هم وجود دارد که جریانات رادیکال و افراطی اصولگرایان، در میانه دعوای خودشان با احمدی نژاد، تعدادی از اصلاح طلبان را هم زیر دست و پا له کنند. ولی حتی اگر چنین شود، این امر متعلق به دوره ای کوتاه مدت خواهد بود. در بلندمدت، شکاف احمدی نژاد و اصولگریان، به نفع اصلاح طلبان خواهد بود.
به نظر می رسد که موضع گیری احمدی نژاد در حوزه های فرهنگ، سیاست داخلی و سیاست خارجی - ولو با هر انگیزه ای - تا حدی به نظر نیروهای دموکراسی خواه جامعه ایران نزدیک شده است. با این نظر موافقید؟
احمدی نژاد در همین مصاحبه، از بسته شدن روزنامه شرق اظهار تاسف کرد و وزیر ارشاد را مورد شماتت قرار داد. به نظر من، این موضع گیری کمی نبود. این موضع گیری، چیزی است که آدم از یک رئیس جمهور اصلاح طلب انتظار دارد. موضع گیری های احمدی نژاد در قبال حل و فصل روابط ایران و آمریکا هم تقریباً عین موضع آقای هاشمی بود.
منتقدین احمدی نژاد در بین اقشار مدرن جامعه ایران، می گویند موضع گیری های آزادیخواهانه احمدی نژاد، قلابی است و اصالت ندارد. نظر شما درباره این انتقاد چیست؟
برای من، ابراز این نظرات از سوی احمدی نژاد مهم است. ما در دل و ذهن احمدی نژاد نیستیم و نمی دانیم که او چقدر به این حرفها اعتقاد دارد. ما به برخی امور اطمینان داریم. مثلا مطمئن هستیم که احمدی نژاد اهل کار تیمی، احترام گذاشتن به نظرات دیگران، انتقادپذیری و تشریک مساعی نیست. سابقه هفت سال مدیریت او موید تک روی و قدرت طلبی اوست.
شما اصالت تغییر احمدی نژاد در چه حوزه هایی را باور می کنید؟
من باور نمی کنم که احمدی نژاد از توقیف روزنامه شرق ناراحت شده باشد. پس چرا او چنین اظهار نظری می کند؟ زیرا می داند که با اظهار تاسف از توقیف روزنامه شرق، می تواند اقشار و لایه های مهمی از جامعه را با این سوال مواجه کند که چرا احمدی نژاد چنین گفت.
قطعاً کسانی که در سال 76 به خاتمی رای دادند، به صرف این اظهار تاسف احمدی نژاد، نمی توانند همه هفت سال گذشته را فراموش کنند و بگویند احمدی نژاد نلسون ماندلا و واسلاو هاول شده است!
اما به نظر من، تداوم این قبیل موضع گیری های احمدی نژاد، اصلاح طلبان را در وضع دشواری قرار می دهد. اصلاح طلبان در این صورت با این سوال مواجه می شوند که چه باید بکنند؟ باید از احمدی نژاد حمایت کنند یا نه؟
در صورت تداوم این موضع گیری ها، به نظر شما، اصلاح طلبان چه باید بکنند؟
من فکر می کنم اگر مواضع جدید احمدی نژاد ادامه و توسعه یابد، این امر برای اصلاح طلبان مشکل ساز می شود؛ زیرا آنها نمی توانند رویشان را به دیگر سو بکنند و بگویند این دعوا ربطی به ما ندارد.
اگر اصلاح طلبان از شما مشورت بخواهند، چه مشاوره ای به آنها می دهید؟
برای خود من هم این سوال برای اولین بار مطرح می شود. من به عنوان یک اصلاح طلب این واقعیت را می بینم که یک فرد سیاسی منصب دار، مواضعی مترقی اتخاذ می کند. ممکن است آقای احمدی نژاد در سخنرانی بعدی اش به قوه قضاییه بگوید پرونده کوی دانشگاه، که آن طور به خاک و خون کشیده شد، به کجا رسید؟ و یا پرونده کهریزک چه شد؟
اگر احمدی نژاد چنین حرفهایی بزند، من علی القاعده باید از او حمایت کنم. اما مشکل من این است که این حرف را کسی می زند که عامل کهریزک را به عنوان رئیس سازمان تامین اجتماعی منصوب کرده است.
به همین دلیل است که من فکر می کنم موضع گیری های جدید احمدی نژاد، ما و اصلاح طلبان را دچار نوعی پارادوکس می کند. اگر او با همین روند پیش بیاید، ما تا کجا می توانیم بگوییم احمدی نژاد به این حرفها اعتقادی ندارد و فقط چون با اصولگرایان درافتاده است، چنین حرفهایی می زند؟
به نظر شما، احمدی نژاد الان جزو مخالفان سرسخت دموکراسی در ایران است؟
من همچنان احمدی نژاد را یکی از بزرگترین موانع دموکراسی در ایران می دانم. من حتی اگر ناطق نوری در انتخابات کاندیدا شود، از ناطق حمایت می کنم و همچنان به احمدی نژاد بی اعتماد هستم.
منظور من احمدی نژاد در مقایسه با اصولگرایان بود نه در مقایسه با ناطق نوری.
بله، اگر احمدی نژاد را نه در برابر ناطق نوری بلکه در برابر جریانات تندرو اصولگرا ببینیم، این سوال پیش می آید که ما اصلاح طلبان چه باید بکنیم؟ من معتقدم احمدی نژاد در چنین شرایطی، باز هم یک مورد تردید و سوءظن ما باشد و نباید به راحتی او را یک دموکراسی خواه قلمداد کنیم.
آیا کمتر بودن فاصله احمدی نژاد جدید با ارزش های دموکراتیک، نمی تواند مجوز حمایت اصلاح طلبان از ایستادگی او در برابر اصولگریان باشد؟
اگر این سوال را از ماکیاولی بپرسید، پاسخش مثبت است! ولی اگر از من این سوال را بپرسید، من می گویم واقعاً نمی دانم که آیا حمایت از احمدی نژاد در برابر جریان های رادیکال تر از او، کار درستی است یا نه.
در سال 1974 مردم پرتغال از نظامیان آن کشور، که در برابر سالازار قد علم کردند، حمایت کردند. به نظر شما، کنش سیاسی مردم پرتغال ماکیاولیستی بود؟
به نظر من، کنش مردم پرتغال درست بود. این مثال تا حدی متفاوت است. خیلی از آن نظامیان، علیرغم اینکه جزو ارتش رژیم فاشیستی و دست راستی سالازار بودند، از مدتها قبل، واجد رگه هایی از آزادیخواهی و دموکراسی خواهی شده بودند. من قبول دارم که تداوم مواضع دموکراسی خواهانه احمدی نژاد، اصلاح طلبان را در موضع دشواری قرار می دهد.
انگار پذیرش رگه هایی از آزادیخواهی در نظر و عمل احمدی نژاد، شجاعت می خواهد. یعنی کار آسان، نپذیرفتن این امر و تداوم انتقاد اصلاح طلبان از احمدی نژاد است.
بله. ولی سوال اساسی این است که آیا این کار ما درست است؟ اگر موضع گیری های دموکراسی خواهانه احمدی نژاد تداوم یابد و این موضع گیری ها به نفع جنبش دموکراسی خواه ایران تمام شود، آیا درست است که ما از احمدی نژاد حمایت نکنیم؟
اگر کسی قبلاً آدم خوبی نبوده باشد ولی الان کارهای خوبی انجام دهد، آیا ما باید به دلیل رفتار گذشته اش، رفتار امروز او را انکار کنیم و او را نپذیریم؟
مردم ایران از جایی به بعد پذیرفتند که جریان چپ اسلامی دهه 60 و هاشمی رفسنجانی اقتدارگرا، تغییر کرده اند و دیگر خواستار مناسبات دموکراتیک هستند. ممکن است نگاه مردم به احمدی نژاد هم این گونه تغییر کند؟
فرض من بر این است که خیلی از چپ های دهه 60، در دهه هفتاد واقعاً به اشتباه بودن کارهای قبلی شان پی بردند. من واقعاً معتقدم آقای هاشمی امروز واقعاً طرفدار دموکراسی است.
حالا اگر ما روزی درباره احمدی نژاد هم به چنین نظری برسیم، همان طور که هاشمی و چهره های جریان چپ اسلامی را به عنوان اشخاص دموکراسی خواه پذیرفتیم، باید احمدی نژاد را هم به عنوان یک فرد خواستار دموکراسی بپذیریم. ولی در این جا یک "اگر" بزرگ وجود دارد و آن اینکه، ما باید به یقین برسیم که احمدی نژاد دموکراسی خواه شده است.
اگر من از هاشمی و چپ های دهه 60 دفاع می کنم، دلیلش این است که الان یقین دارم آنها دموکراسی خواه هستند. اگر روزی درباره احمدی نژاد هم به چنین باوری برسم، از او حمایت می کنم. دغدغه من دموکراسی است نه پیشینه افراد.
اگر من یقین پیدا کنم که اظهار تاسف احمدی نژاد از بسته شدن روزنامه شرق، از روی تاکتیک و فریبکاری نیست، با تمام وجود از دفاع می کنم چرا که چنین احمدی نژادی در حال کمک به تحقق دموکراسی است.
احمدی نژاد الان منتقد برخی از اقدامات و سخنان گذشته اش است. مثلاً پذیرفته است که انحلال هیات نظارت بر قانون اساسی، که از سوی خاتمی تاسیس شد، اقدام اشتباهی بوده است. همچنین در آمریکا تلویحاً گفت که انکار هولوکاست، سخن درستی نبوده است.
اگر این روند ادامه پیدا کند، ما دقیقاً به همان دلیلی که هاشمی رفسنجانی و خاتمی و تاج زاده و حجاریان و همه کسانی را که در دهه 60 اقدامات غیردموکراتیکی را مرتکب شده بودند، بخشیدیم و دموکراسی خواهی آنها را پذیرفتیم، باید بپذیریم که احمدی نژاد هم دموکراسی خواه شده است.
امروز: انگار "با لباس سفید به خانه بخت رفتن و با لباس سفید بیرون آمدن" مربوط به گذشته های خیلی دور است، چراکه متاسفانه امروزه حقیقت تلخ "طلاق" به تمام خانواده های ایرانی ورود پیدا کرده و به ندرت کسی می تواند ادعا کند که در خانواده شان نشانی از این پدیده وجود ندارد؛ پدیده ای قبح شکسته که ممکن است گاه به مناسبتش جشن هم برگزار شود!
به گزارش «تابناک»، چند سالی است که طلاق در کشورمان می تازد. این را آماری می گوید که بی توجه به طرح های عجولانه و دم دستی مسئولان مانند «راه اندازی ازدواج موقت در دانشگاه ها»، «ازدواج آسان» و ... روز به روز بالاتر از ماه ها و سال های قبل قرار گرفته و در مقابل آن، آمار ازدواجی مطرح می شود که آن هم روند نزولی در پیش گرفته است.
بر پایه آمار و اسناد سازمان ثبت احوال، در سال 90، 874 هزار و 792 واقعه ازدواج و 142 هزار و 841 واقعه طلاق در کشور به ثبت رسیده (نسبت ازدواج به طلاق: 6.1) که اگر این اعداد را نسبت به سال ۸۹ قیاس کنیم، با رشد 4.1 درصدی طلاق و کاهش 1.9 درصدی ازدواج روبرو خواهیم شد؛ افزایش و کاهشی که فراتر از نمودارهای آماری و در دل خود افزایش آمار زنان سرپرست خانوار، کودکان بی سرپرست، بیکاران، جویندگان کار، مستاجران و فراتر از همه رشد اختلالات روحی و روانی را به دنبال دارد.
این در حالی است که بررسی روند «نسبت ازدواج به طلاق ثبت شده» در سه ماهه اول سال 91، با نشان دادن نسبت 6.4 بیانگر استمرار این روند بوده و نشان می دهد که در مقابل تقریبا هر شش ازدواج ثبت شده در کشور یک طلاق هم به ثبت رسیده است؛ آماری میانگین که در استانهای تهران و البرز به پایین ترین میزان خود رسیده (تقریبا به ازای هر سه ازدواج یک طلاق)، در استانهای سمنان، قم، اصفهان، مازندران و مرکزی، هم وضعیت چندان مناسبی نداشته (تقریبا به ازای هر پنج ازدواج ثبت شده یک طلاق) و در استانهای سیستان و بلوچستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال بختیاری بهترین وضعیت در سطح کشورمان را نشان می دهد.
آمارهای مربوط به ازدواج و طلاق سال 1390 با نسبت 1/6 هم روند مشابهی را نشان می دهد. روند نسبت ازدواج و طلاق ثبت شده طی سال های 1383-1389 نیز بیانگر این است که این نسبت با در پیش گرفتن روند نزولی، از 8/9 در سال 83 به 4/5 در سال 89 رسیده است. در سال 83 در مقابل هر طلاق 8/9، در سال 84 در مقابل هر طلاق 4/9، در سال 85 در مقابل هر طلاق 3/8، در سال 86در مقابل هر طلاق 4/8، در سال 87 در مقابل هر طلاق هشت مورد، در سال 88 در مقابل هر طلاق 1/7 و نهایتا در سال 89 در مقابل هر طلاق 5/4 ازدواج به ثبت رسیده است.
تمامی این آمار و ارقام در حالی مطرح می شود که آمار تجمیعی این پدیده و پدیده های مرتبط با آن در دست نیست؛ به عبارتی بهتر، برای درک بهتر وضعیت جامعه چه بسا بهتر است که آمارهای مربوط به افزایش طلاق و کاهش نرخ ازدواج در سالهای متوالی را با توجه به نمودارهای ترکیب جمعیتی، بررسی کرده و دریابیم که چه درصدی از افراد بالغ به ازدواج رسیده و کارشان به طلاق کشیده نمی شود تا به این روش، میزان ازدواج های پایدار را ارزیابی کنیم.
ناگفته پیداست که در اینصورت با آمار و ارقام متعجب کننده ای مواجه خواهیم بود، چرا که کاهش نرخ ازدواج، افزایش آمار طلاق، افزایش خانواده های تک نفره و ...، همه و همه موید کاهش شکل گیری خانواده در سطح کشور بوده و دورنمای خوبی برایمان ترسیم نخواهند کرد.
بدین ترتیب سلسله اتفاقاتی کلید می خورد که به مثابه زنجیر، با نرخ ازدواج و طلاق و به طور کلی، شکل گیری نهاد خانواده در آمیخته و از قوت و ضعف آن تاثیر می پذیرند؛ بروز ناهنجاری هایی مانند درصد بالای اختلالات روانی، افسردگی، روسپی گری، کیف بری و سرقت، اعتیاد و ... روی ناخوش همین ماجراست، هرچند که روابط حاکم بر جامعه کاملا پیوسته و مسلسل وار بوده و همزمان هم تاثیرپذیرند و هم تاثیرگذار و شاید تشخیص علت و معلول بودن برخی ناهنجاری ها آسان نباشد.
به عبارت دیگر عواملی چون فقر، طلاق، افسردگی، اعتیاد و ... عواملی اند که نمی توان گفت کدام علت است و کدام پیامد. در جامعه پیچیده انسانی هر ناهنجاری می تواند به معضلی تبدیل شود؛ حال یا طلاق باعث اعتیاد، فقر و افسردگی شود یا مشکل اقتصادی، افسردگی یا اعتیاد به طلاق بیانجامد.
با وجود چنین آمار و پیامدها و آسیب های ناشی از طلاق، مهم است که بیش از پیش در پی کاهش آن برآییم. این بدان معنا نیست که کوششی در این زمینه صورت نمی گیرد، اما جا دارد که بپرسیم چرا با وجود پرداختن رسانه ها و نشریات به علل و عوارض و تبعات ناشی از طلاق، روز به روز آمار بر آن افزوده می شود؟
تفاوت امروز و دیروز در این است که امروزه علل طلاق نیز افزایش یافته و روند زندگی اجتماعی به سمتی سوق پیدا کرده است که موجبات تفرقه و ازهم گسستن ها را بیستر می کند. از یک سو مواردی مانند بدآموزی های مطرح در فیلم ها و سریال ها، رواج تکنولوژی، ورود زنان به عرصه های مردانه بازار کار و خلاصه برهم خوردن تعادل و جایگاه زن و مرد از علل امروزی به شمار می روند که از سوی دیگر با رنگ باختن ارزشهای جامعه تقویت می شوند.
دکتر امان اله قرایی مقدم، کارشناس آسیب های اجتماعی در تحقیقاتش به این نتیجه نائل آمده که حداقل 16-17 مورد صرفا اجتماعی در بروز طلاق موثر است. عواملی چون دو ساختی شدن جامعه، عدم شناخت و آشنایی صحیح و کافی به هنگام ازدواج، نوع شغل زنان، دخالت اطرافیان ، تفاوت نامعقول سنی زوجین و اختلاف میزان تحصیلات و ... را می توان برشمرد.
وی براین باور است که از آنجا که شیوه رادیو و تلویزیون اثربخش نبوده و تنها می بایست از طریق کتاب های درسی و از دوران مدرسه نسبت به کاهش طلاق بایدامیدوار بود.
در این میان به یک دسته بندی برای عوامل طلاق بر می خوریم که عوامل موثر را در 5 دسته ذیل طبقه بندی می کند:
1- عوامل قانونی: به عنوان مثال قوانین مربوط به مهریه که نه تنها نتوانسته به بقا ازدواج ها نائل آید بلکه گاه بهانه ای شده برای گریز از ازدواج و حتی کسب و کار برخی زنان سودجو که ولو بسیار اندک هم باشد، اثرات سو زیادی بر روان جامعه تحمیل خواهد کرد.
2- عوامل روانشناختی: در اصل عدم تفاهم و سازگاری که می تواند از تفاوت فرهنگ ها و تربیت ها نشأت بگیرد و یا عدم تمایل یکی از طرفین قبل از ازدواج، ازدواج اجباری، عدم بلوغ اجتماعی، اختلالات روانی و عاطفی( افسردگی و ...).
3- عوامل اقتصادی: من جمله فقر و بیکاری (که به شدت در هم تنیده شده اند) که خود باعث درگیری های ذهنی و کم طاقت شدن، زود رنج شدن و از کوره به در رفتن و ... خواهد شد.
4- عوامل ارتباطی: ارتباط با خانواده های طرفین ونگرش های متقابل بین فرد با خانواده همسرش.
5- عواملی مانند بیماری و ناباروری، مسائل جنسی، فاصله طبقاتی و رتبه های تحصیلی... .
بدین ترتیب با مولفه هایی مواجه هستیم که یا کمتر مورد توجه قرار گرفته و ریشه یابی شده اند و یا از فرط ساده انگاری، به کل مغفول مانده اند؛ به عبارتی بهتر، درصد چشمگیری از طلاق ها به معیارهایی بر می گردد که زوجین قبل از ازدواج مد نظر داشته اند اما با پا گذاشتن به عرصه زندگی مشترک، دریافته اند که مسائلی بس موثرتر و مهمتر از آن پیش فرضهای اولیه شان هم وجود دارد.
اینجاست که کارشناسان بر اساس آن به آموزش های قبل از ازدواج تاکید دارند. این موضوع نیاز به یک باور عمومی و فرهنگ سازی داشته که بخشی از آن باید در خانواده ها به صورت جدی به آن پرداخته شود و بخش فراگیرتر آن باید از طریق رسانه های عمومی و با همت دولت و کارشناسان امر به آن پرداخته شود تا شاید از این طریق بتوان جوانان را قبل از ازدواج به یک شناخت درست از فلسفه این واقعه رساند و امید بست که در سایه آن، شاهد کمتر شدن مراجعات گسترده بعدی به دادگاه های خانواده باشیم.
شاید درک این نکته ساده که محکم کردن ادله یک ازدواج مانع از تبدیل آن به طلاق خواهد شد، کلیدی باشد که در جامعه امروزمان گم شده، وگرنه نه برای رونق ازدواج به دنبال خلق شیوه های جدید و یا استفاده از سایت های همسریابی می رفتیم و نه برای کاهش اثرات جانبی ناشی از شکست ازدواج (بخوانید طلاق!) به نعل وارونه زدن و راهکارهایی مانند قانونی کردن چند همسری می رسیدیم!
امروز: آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای با فصلنامه انتظار به پارهای از شبهات و انحرافات پیرامون ظهور امام زمان پاسخ داد و تاکید کرد: مبنای امام زمان همان مبانی خود اسلام است مبنای رفتار خود پیغمبر و رفتار علی ابن طالب است، حضرت (عج) با مردم سر و کار دارند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، متن کامل مصاحبه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با فصلنامه انتظار بدین شرح است:
انتظار: اجازه بدهید گفتوگو را با فرازی از دعای ندبه آغاز کنیم. در بخشهای پایانی دعای ندبه چنین میخوانیم: «واعنا علی تادیة حقوقه الیه». این حقوق، آن قدر سنگین است که بایستی برانجام دادن آن، از ذات احدیت کمک گرفته شود. این حقوق، میتواند حقوق فردی باشد و میتواند حقوق اجتماعی باشد. آنچه تا حالا گفته شده، و در بیشتر کتابها هم هست، حقوق فردی است. مرحوم صاحب مکیال المکارم، تا حدود هشتاد تکلیف، برشمرده است. آنچه از شما میخواهیم استفاده کنیم، حقوق اجتماعی حضرت است; یعنی، ایران اسلامی و نهادهای حکومتی آن، به لحاظ پیش تاز یک حرکت عظیم و زمینه ساز حکومت حضرت حجت (علیه السلام) چه تکلیفی نسبت به آن حضرت دارند؟
ما، اصلا، مبارزهمان، انقلابمان، و همهٔ برنامههای حکومتیمان، به نیابت از ایشان است; چون، به عقیدهٔ شیعه، مشروعیت حکومت، در زمان غیبت، با اذن ایشان و خواست مردم است. بنابراین، وقتی که ما «ولایت فقیه» را میگوییم، منظورمان، کسی است که در صورت موافقت مردم و خواست مردم، از سوی امام زمان مأذون است تا مسئولیت ادارهٔ امور جامعه را بر عهده بگیرد. این فرض، جزء عقائد مسلم است.
مسئولیت دخالت در زندگی مردم، قانون گذاشتن، قانون اجرا کردن، مسائل مالی، مسائل تربیتی، همهٔ اینها، با این اذن و اجازه است. خوب، پیدا است که در چنین شرایطی، ما باید آنچه را که میفهمیم و فکر میکنیم که از معارف اسلام است، پیاده کنیم. امام زمان هم خودشان برای اینها قیام خواهند کرد. ما باید محتوای واقعی اسلام را در حد فهم خودمان، آن قدر که میفهمیم، در همهٔ زمینهها اجرا کنیم. غفلت کردن از هر بخشی از اسلام درجامعهٔ اسلامی که به عنوان حکومت شیعی شناخته شده، یک نوع تخلف از حقوق است.
انتظار: از جمله حقوقی که نسبت به آن حضرت بر عهدهٔ ما است گسترش فرهنگ مهدویت و بسط آن در همهٔ جهان است. ما، در این باره، تاکنون چه کردهایم؟ و چه کارهایی باید بکنیم؟
شما، محدودهٔ بحث را یک مقدار کوچک کردید. اصلا، مهدویت برای چیست؟ خوب، مهدویت، برای اسلام است! اگر اسلام نباشد، مهدویت چه ارزشی دارد؟ به عنوان یک شخص، امام، ارزششان به این است که میخواهند معارف آسمانی را تبیین و اجرا کنند. ما اگر همین را بتوانیم به جامعهٔ بشری بفهمانیم که برنامهٔ امام زمان چه خواهد بود و دنبال چه هستند، کار بزرگی است. من، معتقد نیستم که ما، همهٔ برنامههای امام زمان را میفهمیم، چون این تعبیر که «ایشان، دین جدید میآورند»، نشان میدهد که ما، اسلام را خوب نمیشناسیم. «دین جدید» اشاره به محتویات عملی و فکری و... اسلام است. ما نمیتوانیم فکر کنیم همهٔ آن چیزهایی را که امام زمان (عج) دارند، در اختیار ما است و همهٔ آنها را میفهمیم. اسلام واقعی و تفسیر واقعی و... را ایشان باید بیاورند. بنابراین، آن، مهمترین حقی است که به گردن است. گسترش فرهنگ مهدویت هم، یکی از این بخشها است.
انتظار: در اسلام همهٔ مباحث و اجزاء و احکام آن از ارزش یکسانی برخوردار نیستند. هم چنان که در روایات «بنی الاسلام علی خمس» این معنا کاملا مشهود است در آخر همین طایفه از روایات آمده است: «مانودی بشی ء کما نودی بالولایة لان الوالی هو مفتاحهن و الدلیل علیهن». سؤال ما در حقیقت این است که شما با توجه به اهمیت مسئلهٔ مهدویت هم به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ شرائط خاص امروز ایران و جهان، چه راهکارهایی را برای طرح بهتر این مسئله و بهرهٔ بیشتر بردن از آن پیشنهاد میکنید؟ به عنوان مثال میتوان حکومت امام عصر (عج) را به عنوان الگوی خود و اهداف تربیتی، سیاسی، اقتصادی و... آن را به عنوان اهداف نظام خود بگیریم؟ آیا مهدویت و ظهور میتواند به عنوان استراتژی و راهبرد نظام ما باشد؟
یکی، این است که یک کار تحقیقی شود و ابعاد برنامهٔ ایشان که در منابع ما وجود دارد، متناسب با زمان ما، استخراج، و به دنیا عرضه شود و به مردم بگوییم، امام زمان، چنین برنامههایی خواهد داشت. دربارهٔ ایشان، برای خیلی از افراد، پرسشها و ابهامهایی مطرح است. میپرسند: «بالاخره، این چه برنامهای است که یک انسانی از هزار سال پیش، زنده بماند و منتظر باشد تا اینکه در یک زمان مناسبی، ظهور کند و مردم را نجات بدهد؟» ; اینها را باید برای مردم، باز بکنیم و توضیح دهیم.
ممکن است که برخی بگویند: «متن روایات، برای مردم خوانده شود.» و به همین مقدار هم قانع باشند. این، درست نیست ; زیرا، روایات مربوط به حضرت حجت (علیه السلام) صحیح و ناصحیحاش با هم مخلوط شده است چیزهایی، قابل فهم است و چیزهایی هم برای عموم قابل فهم نیست. مخلوط کردن اینها، خدمت خوبی به عامهٔ مردم نیست. خدمت خوب، این است که ما آنهایی را که میتوانیم بفهمیم که برنامهٔ امام زمان است، متناسب با وضع امروز، به مردم عرضه کنیم.
در این باره هم، تنها مردم خودمان را در نظر نگیریم. مردم ما، یک تعبد و علاقهٔ خاصی به حضرت دارند. وضعیت فرهنگی مردم جهان را نیز در نظر بگیریم. اتقاقا، وقتاش هم همین الان است.
انتظار: اینجا، یک بحث مهمی مطرح میشود. این بحث مهم، نقش مردم در حکومت جهانی حضرت مهدی (علیهم السلام) است. واقعیت، این است که گاهی اوقات، در مباحثی که پیش میآید، مردم، در این حکومت، کنار گذاشته میشوند و یا مورد غفلت واقع میشوند. شما، نقش مردم در این حکومت جهانی را چگونه تحلیل میفرمایید.
اتفاقا، یکی از چیزهایی که میشود از همین منابعی که اشاره شد، استخراج کنیم و درست تبیین بکنیم، همین موضوع است. بعضی فکر میکنند که حضرت، با یک قدرت قاهرهای وارد میشوند و بامعجزه و سوار بر ابر و... اسلام را بر جهانیان تحمیل میکنند و مردم، طوعا یا کرها، این را باید بپذیرند! از روایات و اسناد، این طوری استفاده نمیشود! اولا، مبانی خود اسلام این نیست، و ثانیا، رفتار خود پیغمبر (علیه السلام) و رفتار علی ابن طالب (علیه السلام) این نبوده است. حضرت (عج) با مردم سر و کار دارند و قطعا نظر مردم، اینجا، مهم است. من فکر میکنم، یکی از خدماتی که میتوانیم به عنوان ادای حقمان، انجام دهیم، این است که این بحث را خوب روشن بکنیم، چون، در اسناد، کاملا، روشن است که وقتی امام زمان (علیه السلام) میآید، مردم، رشد فکری پیدا کردهاند. وقتی که رشد فکری پیدا کردند، میتوانند برنامههای درست را درک کنند. بعلاوه، مردم، از کسانی که ادعاها کردهاند و به عنوان مصلح وارد جامعه شدهاند، ولی خودشان هم به یک اخلال گر و استعمارگر تبدیل شدهاند، خسته شدهاند و تشنهٔ یک برنامهٔ عادلانه و انسان دوستانه و سعادت آور هستند. در آن زمان، شرایط جهانی هم به گونهای پیش میآید که حضرت میتوانند برنامهٔ خودشان را به صورت جهانی مطرح کنند و با مردم جهان ارتباط برقرار کنند. مردم جهان هم، مطالب را میفهمند و با چشم باز، پس از درک کردن، میپذیرند.
برای من، این مطلب، خیلی روشن است و از اسناد و احادیث مربوط به حضرت حجت (علیه السلام)، به روشنی، این مطلب به دست میآید. شرایطی که ایشان در آن ظهور خواهد کرد، زمانی است که اگر برنامهٔ همه جانبهٔ قابل دفاع و امید بخشی برای مردم مطرح بکنیم، مردم، رای میدهند و استقبال میکنند. بنابراین، قطعا، شما باید فرض را بر این بگذارید که ایشان، با رضایت مردم و با استقبال مردم مواجه میشوند. حالا اگر شما مطالبی در بعضی از اسناد میببینید که با اینها نمیخواند، آنها را باید بررسی کنیم. یکی از کارهای تحقیقی ما همین باید باشد.
انتظار: یکی از مباحث مطرح در جهان، در زمان حاضر، بحث جهانی شدن و جهانی سازی است. متفکران غربی دراین باره بحثهای زیادی دارند و اصطلاح «دهکدهٔ جهانی» را مطرح کردهاند.
شاید، یک موقعی بود که اگر بحث حکومت جهانی حضرت مطرح میشد، از اذهان بعضی، دور مینمود و خیلی افراد نمیتوانستند تلقی روشنی از آن داشته باشند، ولی امروز، طرح این مباحث و ضرورت آن به راحتی قابل فهم است. البته به گمان برخی، جهانی شدنی و جهانی سازی با مباحث حکومت جهانی حضرت (عج) یکی است. آیا چنین است؟ آیا اهداف، مبانی و آثار این دو یکی است؟
جهانی شدن، الان، مسئلهٔ روز، بلکه از مهمترین مسائل است. به طور طبیعی، تاریخ بشر، به طرف جهانی شدن میرود. این امر، قابل اثبات است. شما از پنجاه سال، صد سال پیش به این طرف که نگاه بکنید، میبینید که بسیاری از مسائل که قبلا منطقهای بوده، یا کشوری بوده، یا قبیلهای بوده، الآن، جهانی شده است. الآن، مسائلی است که کشورها نمیتوانند به تنهایی دربارهٔ آن، تصمیم بگیرند. حمل و نقل دنیا، ارتباطات و اطلاع رسانی دنیا، محیط زیست دنیا، تجارت دنیا، مسائل امنیت دنیا،... الان به هم مرتبط هستند و هر گوشهای از جهان که حادثهای پیش بیاید، روی همهٔ جهان اثر میگذارد. هرچه قدر هم پیش برویم، این مسئله جدیتر میشود. تعبیر دهکدهٔ جهانی، واقعا، یک تعبیر خوب و قابل درک است و حقیقت و طبیعت موضوع را میرساند.
فرض ما، این است که یک عده از کسانی که این بحثها را مطرح میکنند، محقق و دل سوز بشر هستند و میخواهند، مشکلات بشر را حل کنند. در این میان، قدرتهایی هستند که فکر میکنند باید از این جریان، برای خودشان، برای حکومتشان، برای کشورشان، سوء استفاده کنند. آمریکا، این چنین است. آمریکاییان، با عملشان نشان دادند که از این جهانی کردن، در درجهٔ نخست، منافع خودشان را میخواهند و برای اینکه به منافعشان برسند، یک منافعی هم به دیگران میدهند.
امام زمان، عجل الله تعالی فرجه، وقتی تشریف میآورند، با یک مکتب (حقیقت اسلام) تشریف میآورند. مکتب ایشان، چند خصوصیت دارد: یکی، این است که مکتب ایشان، جهانی بینی دارد. الان، در دنیا، جهان بینی واحد نیست. دربارهٔ مبدا و معاد و رابطهٔ انسان با خدا و رابطهٔ طبیعت با خدا و رابطهٔ انسان با طبیعت، نظرهای گوناگونی وجود دارد و مکتبهای فراوانی هست. مکتب حضرت، با واقعیت جهان مطابق است.
خصوصیت دیگر، ایده ئولوژی مکتب است. منظورمان از ایده ئولوژی، بایدهای فکری است که در اصطلاح ما، اصول عقاید (توحید و نبوت و معاد و)... گفته میشود.
خصوصیت دیگر، استراتژی مکتب و خطوط راهنما است.
اینها، در دنیای امروز، واحد نیست. کشورها، برای خودشان، اصول خاصی دارند.
مکتب امام زمان (علیه السلام) این سه عنصر را دارد. مقررات و احکام و وظایف و اخلاقیات و... مراحل و گامهای بعدی است که باید با آن سه خصوصیت هماهنگ باشد. حضرت (علیه السلام) اینها را در سطح جهانی مطرح میکند و با توجه به رشد مردم، پذیرفته میشود.
البته، اختلاف سلیقههای فراوانی هم میتواند باشد. این، بحث بعدی ما است. ما نمیتوانیم بگوییم، بشر، در آن زمان، مثل دانههای تسبیح، یک شکلاند. بشر، هیچگاه مانند محصول کارخانهای نبوده و نخواهد بود. تفکر و خلاقیت، همیشه بوده و هست.
اینکه با این اختلاف سلیقهها، چه میشود، بحث بعدی است. وقتی حضرت (علیه السلام) مکتباش را عرضه میکند، به طور طبیعی، زمینهٔ حکومت واحد جهانی، ایجاد میشود.
انتظار: با توجه به اینکه جهان امروز، در مادیت زندگی میکند، با توجه به اوضاع کنونی جهانی، آیا اصلا، جایی برای حکومت امام زمان (علیه السلام) هست یا نه؟ آیا میشود تفکر مهدویت را در این جهان مادی نشان داد؟
چرا نمیشود؟ وقتی برنامهای باشد که هر کسی، سعادت خودش را در آن بینید، چرا نپذیرد؟ الآن، کشورهای اروپایی که هر کدامشان برای خودشان پول داشتند، مرز داشتند، خیلی چیزها داشتند، به این نتیجه رسیدند که بیایند، ابتدائا، بازار مشترک درست کنند و بعد اتحادیهٔ اروپا درست کنند و بسیاری از مقررات داخلی خودشان را، حتی پولشان را به نفع این مجموعه کنار بگذارند. سبباش هم این است که احساس میکنند که منافعشان در این اتحاد است و مردم هم این را میفهمند و موافق میشوند.
من دارم فرض را بر این میگذارم که امام زمان (علیه السلام) با برنامهای میآیند و ابزار تبلیغ و ابزار معرفی و اطلاع رسانی هم وجود دارد و مردم هم از وضع موجود خودشان، راضی نیستند و خستهاند، وقتی که برنامهٔ حقوقی مناسبی را میبینید، همکاری میکنند.
اینکه میفرمایید: «مادیت غلبه دارد.»، امام زمان نمیآیند که مسائل مادی مردم را ندیده بگیرد! منافع مردم را در نظر میگیرند و زندگی سعادتمند برای مردم میآورند! امام زمان که نمیگوید: «همهاش نماز بخوانید! همهاش قرآن بخوانید! ; همهاش زیارت کنید! همهاش...»! او، برنامهٔ زندگی میآورد و مردم هم میفهمند و میپذیرنند. مثل الآنکه پذیرش نیست، خوب حضرت هم ظهور نکردهاند.
انتظار: با توجه به این فرمایشهایی که فرمودید، اگر بخواهیم تفکر مهدویت را فراگیر بکنیم تا آن مقبولیت جهانی هم پیدا بشود، کدام یک از این ابعاد تفکر و فرهنگ مهدویت را برجسته کنیم؟
من فکر میکنم، شما باید دنبال جامعیت برنامه بروید. این هم به طور خیالی نمیشود، بلکه باید از اسناد موجود، شما برنامههای امام زمان را استخراج کنید و آنها را اعلام کنید. ما، الان نمیتوانیم ادعا کنیم که همه چیز را میدانیم. اگر شما، پنجاه در صد از آن واقعیتها را هم بتوانید به صورت برنامه معرفی کنید، خدمت بزرگی کردهاید.
انتظار: آن سیرهٔ تربیتی، فکری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حضرت را که تبیین کنیم، با توجه به اینکه مردم، عطش دارند و هم از درک بالایی هم برخوردارند، طبیعی است که آنرا بخواهند و از آن استقبال کنند.
بله; این همین طور است، ولی باید به اسناد متکی باشد. یک وقت، ممکن است که خودمان، به عنوان یک متفکر، آرزویمان را بیان کنیم، ولی این، جواب نمیدهد. خیلی از متفکران، الآن، افکاری دارند، ولی مقبولیت ندارند.
انتظار: برجسته کردن عدالت اجتماعی حضرت که «یملاء الارض قسطا و عدلا» مناسب و مؤثر است.
بله; این طور است. البته، خیلی از موارد دیگر هست. دربارهٔ علم داریم، دربارهٔ اخلاق داریم، دربارهٔ ارتباطات داریم، دربارهٔ سیاست داریم، دربارهٔ برخورد با مردم داریم، دربارهٔ امنیت داریم،.... اینها را با توجه به اسناد، باید تبیین کنیم.
امنیت، امروزه، یک شاخص مهم برای زندگی است. وقتی میگوییم، امام زمان آمدند، امنیت آن قدر قوی است که یک زن جوان میتواند از این منطقه تا هر منطقه دیگری برود و کسی تعرض به او نکند، این، برای مردم جذاب و جالب است.
انتظار: یا پشتوانههای مکتبی که شما فرمودید و یک چنین فردی که دارای مقام عصمت است و یاران توانمندی هم ساخته، با این پشتوانهها، به نظر میآید که راه، برای مقبولیت، خیلی باز است.
به هر حال، وقتی که مستند به ادلهٔ موجود باشد و مطابق با عدل و فطرت انسان باشد، پذیرش زیاد، است.
انتظار: کدام بعد از ابعاد، اولویت دارد؟
من، هیچ وقت فکر نکردم که کدام اولویت دارد، اما همین حالا میشود روی بعضی از موارد، انگشت گذاشت. عدالت، گمشدهٔ بشریت است. اگر شما بتوانید از اسناد نشان بدهید که امام زمان، عادل مطلق است، کار ارزشمندی است.
امنیت، اولویت دیگر است. مردم، در همهٔ زندگیشان، مشکل امنیت داشتند.
علم، محور دیگر است. امام زمان (علیه السلام) درهای زیادی از دانش را بر روی بشر میگشاید و طبیعت را که هنوز بر روی بشر بسته است، باز خواهد کرد.
ما، در اسناد، به اندازهٔ کافی، از این چیزها داریم. اینها، یک ارزشهای موقتی نیستند. من فکر میکنم در همهٔ طول تاریخ، از انسانهای بدوی گرفته تا امروز، همهٔ اینها، برایشان ارزش بوده است. البته، تفاوتهایی داشته است.
انتظار: ما میتوانیم جلوههای محبت حضرت را مطرح کنیم. بعضی، این طور مطرح میکنند که آن حضرت، جوی خون راه میاندازند! واقعیت، این طور نیست! حضرت، آن قدر محبت دارند، که مردم مجذوب او میشوند. وقتی مردم بدانند که او چه میکند و چه مشکلاتی را از سر راه بشر بر میدارد، طبعا، چنین آقایی، خواستنی و دوست داشتنی است و همهٔ انسانها هم منتظرش هستند. در حقیقت، اگر جاذبههای فردی آن حضرت هم توضیح داده شود، خیلی از افراد، مجذوب میشوند.
بله; این، یک دریچهٔ دیگر است. در اسناد ما، فراوان، این طور وارد شده است که امام زمان، نقاط برجستهٔ انبیای سلف را همراه خودشان دارند; یعنی، شخصیت رئوف حضرت عیسی و شخصیت حضرت موسی و شخصیت حضرت رسول اکرم را دارند. خوب، مسلمانان به انبیاء، سلام الله علیهم اجمعین، عشق میورزند و مسیحیان، به حضرت عیسی علاقه دارند و یهودیان، به حضرت موسی.
ادیان دیگر، منتظر منجی خودشان هستند. اسم منجی آنان، مهدی نیست، ولی آنان، منتظر فردی هستند با مشخصههایی که حضرت مهدی (عج) آنها را دارد.
در روایات ما، برای جنبههای عطوفت و مهربانی و دل سوزی ایشان، موارد زیادی پیدا میشود.
اصلا، آن جنبهٔ خشنی که در بعضی از اسناد، بعضی، روی آن تکیه میکنند، به نظر درست نمیآید. آن، مولود تفکرات زمانی بوده که پیروزی را همراه با جنگ و کشورگشایی میدانستند. این نوع پیروزی، اگر میخواست بشود، خوب، در زمان حیات حضرت، بلکه در زمان حیات حضرت علی (علیه السلام) هم میتوانست اتفاق بیفتد! چرا خداوند، منتظر میماند که این همه زمان بگذرد تا شرایط درست بشود؟ اگر بنا است با معجزه و آن ابزاری که معمولاا میآورند، با آنها بخواهد ایشان پیروز بشود، خوب، این را در زمان حضرت آدم هم میتوانست انجام دهد! پس پیدا است که برای برقراری یک حکومت جهانی، زمینههای دیگری باید آماده باشد و آن، همان پذیرش و عطش مردم است.
یکی از نکات جالب توجه در بارهٔ آن زمان، این است که عطوفت، همگانی میشود. در روایت آمده است، هنگامی که حضرت میآیند افرادی که نیازمندند، دست در جیب برادر مسلمانشان میکنند، و به اندازهٔ نیاز بر میدارند و بعدا بر میگردانند! ما، مقداری از رفاقت و مهربانی و صفا و صمیمیت را در صدر اسلام دیدهایم، ولی در زمان حضرت، این امور، گسترده است. خوب، شما ملاحظه بفرمایید، اگر اخلاق جامعه، به اینجا رسید که، این گونه رفتار کنند، آیا فقیری در جامعه خواهد ماند؟ حل معضل فقر، یکی از مشکلات زندگی بشر است! آرزوی بشر، این است که هیچ کس فقیر نباشد! وقتی زمان ظهور حضرت، این گونه وصف شود، مردم جذب آن میشوند.
مورد دیگر، بحث آموزش و پرورش است. الآن سازمانها و افراد گوناگونی تلاش میکنند تا بیسوادی نباشد، ولی موفق نشدهاند. در زمان حضرت، نه تنها بیسوادی نیست، بلکه عقل بشر، رشد بالایی پیدا میکند و خیلی از مجهولات برای او حل میشود.
مورد دیگر، بحث ارتباطات است. در زمان حضرت، که وقتی ماموری به نقاط دور دست میرود، اگر دربارهٔ ماموریت خودش، ابهامی پیدا کند، میگویند. «در کف دست خودت نگاه کن و ماموریت را ببین.». خوب، در کف دست آدم که چیزی نیست! ما نمیخواهیم بگوییم، آن موقع، این معجزه اتفاق میافتد، بلکه مسائل ارتباطی، به گونهای است که او میتواند از اینها چیز بخواند; یعنی، برنامهاش را میتواند از دور ببیند و آن را اجرا بکند. این گونه روایات را در قدیم نمیفهمیدند، اما الآن، با فن آوری اطلاع رسانی، این موارد، معلوم میشود.
انتظار: حضرت مهدی (عج) که بیایند، برخوردشان با کسانی که هم دین با حضرت نیستند، چه گونه خواهد بود؟ نیز احزاب و آنانی که هم کیش و هم فکر نیستند، نقششان در حاکمیت حضرت چه گونه است؟
از آیات قرآن، میشود فهمید که ادیان دیگر هم تا قیامت، طرفدار دارند. ما، دلیلی نداریم که وقتی حضرت، تشریف میآورند، همه را به پذیرش اسلام مجبور میکنند. شاید کسانی هم باشند که اسلام را نپذیرند. البته، اینها، قطعی نیست، ولی جای این است که بگوییم، چنین آزادی وجود دارد که مردم، عقاید خودشان را داشته باشند. منتها، منطقا، وقتی که ایشان اسلام را معرفی میکنند، خود مردم میپذیرند. مردم، دیگر، تعصبی ندارند. وقتی که تفکرشان باز باشد و استدلال هم بشوند، خیلی از افراد میپذیرند. اینکه ایشان، با چه شیوهای حکومت میکنند، آن نقطهٔ مشخص که نقطهٔ شروع ما است، این است که ایشان، صاحب الامر هستند، و مانند دیگر امامان، حاکمیت منحصرا برای ایشان است، اما اینکه تحزب خواهد بود. یا نه، شاید باشد و ایشان اجازه بدهند تا سلیقههای مختلف، به صورت جریانها و احزاب، فعال باشند. اینکه انتخابات به همین شکلی که از پایین، مردم، انتخاب میکنند، اینکه شوراها خواهد بود، اینکه در هر منطقهای، شورای مدیریت درست میشود، اینکه افرادی را منصوب میکنند، اینها، چیزهایی نیست که قطعی باشد.
من فکر میکنم، اصل مسئله، روشن است; یعنی، که رضایت مردم و رای مردم ملاک است، اما اینکه، در مدیریت کشور، چه گونه به رای مردم میرسند و چه گونه در ادارهٔ کشور به آنان متکی میشوند، اینکه آیا واقعا در همهٔ کرهٔ زمین، یک نوع مدیریت اعمال میشود، آیا اینکه....، همهٔ اینها، از اموری است که روشن نیست. چه بسا، مثلا، در گوشهای از جهان، مسلمانان، یک نوع مدیریت خاصی با سلیقهٔ خودشان داشته باشند، منتها، همه، هماهنگ با هدف و برنامهٔ حضرت هستند.
در برنامهٔ حکومتی حضرت، شاید جایی برای اختلاف نظر و... وجود داشته باشد. ما، هیچ دلیلی نداریم که فکر کنیم که همهٔ جهان، مثل یک خانواده اداره میشود.
انتظار: عرض بنده، ناظر به حقوق اقلیتها است. با توجه به اینکه در زمان ظهور، اقلیتهایی هم هستند، آیا حقوقی را رسما دارند؟
من نمیتوانم یک نظر قطعی بدهم. اینها، از همان شیوههای حکومتی است که در هر زمانی میتواند تغییر بکند. اینکه چه گونه با آنان رفتار بشود و چه قدر به آنان در مسائل سیاسی و تربیتی و اقتصادی، میدان داده شود، چیزهایی نیست که به صورت قانون کلی و غیرقابل تغییر باشند.
انتظار: آیا جهانی شدن یا جهانی سازی را ما میتوانیم مقدمهای برای حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) تلقی کنیم؟ آیا ما میتوانیم به این امر، کمک کنیم؟
این، میتواند به عنوان یک مقصد و تسهیل کنندهٔ شرایط ظهور امام زمان، مطرح باشد. وقتی که مقررات جهانی، از طرف همهٔ کشورها پذیرفته شده باشد، مردم، نمایندگانشان را در یک جا جمع کرده باشند و دربارهٔ محیط زیست و مسیر هواپیماها و شرایط ارتباطات اینترنتی و مخابرات، مقرراتی را وضع کرده باشند، آن وقت، حکومت واحد جهانی که بخواهد تشکیل بشود، در یک شرایط آماده تری میآید. آلان، برای اینها، یک سری مقرراتی وضع شده است، در آن زمان، حضرت مهدی (علیه السلام) مقررات را کاملتر و بهتر و عادلانهتر و قابل اجراتر میکند.
به نظرم، این، روالی است که میتواند به حکومت واحد جهانی منتهی شود.
انتظار: موضع ما در مورد جهانی شدن چیست؟
ما، فعلا، عضوی از اینجامعهٔ بزرگ هستیم و نباید در این بحث، با اصل جهانی شدن مخالفت کنیم; چون، این، یک چیزی است که میتواند در خدمت بشریت باشد. دادگاه بین المللی کیفری که برای مجازات جنایتکاران جنگی تشکیل شده است، درست است که الآن آمریکا در آن نفوذ دارد و...، ولی اگر انصافا یک عده دانشمند قاضی عادل شریف باشند و اگر هر کشور کوچکی هم از یک دولت قدرتمندی، به عنوان جنایتکار جنگی، شکایت کرد، آنجا رسیدگی کند، آن، یک چیز خوبی است.
مطالب و امور دیگر هم این طور است. ما باید اینها را کمک بکنیم تا انجام بشود و از اینکه هست، به سمت عقلانی تری برود.
انتظار: آمریکا، الآن، مدعی ریاست و سلطهٔ خود در امر جهانی سازی است. آیا او در جهانی سازی، به معنای رعایت حقوق مردم دیگر کشورها، صادق است یا نه؟
به نظر من، قطعا، صادق و عادل نیست، اما بالاخره، آنان، این را میفهمند که اگر بخواهند در چنین کارهایی موفق شوند، باید یک مقدار امتیاز به دیگران هم بدهند; یعنی، اگر سازمان ملل بخواهد تشکیل بشود و ما هم بخواهیم عضو بشویم و حق ضویت بدهیم، باید یک منافعی را برای خودمان، آنجا ببینیم، و اگر بانک جهانی میخواهد تشکیل بشود و بخواهیم ما هم عضو شویم و یک پولی آنجا بگذاریم، خوب، باید نفعی هم به ما برسد.
انتظار: آیا ما میتوانیم در این سازمانهای جهانی، تاثیرگذار باشیم؟
بله; یقینا، ما میتوانیم تاثیر بگذاریم. در بعضی از اینجاها که میخواسته تاسیس بشود یا چیزی تصویب بشود، وقتی ما حضور جدی پیدا کردیم، توانستیم اثر بگذاریم و بعضی چیزها را اصلاح کردیم و نظر ما رای آورده و دنیا هم استفاده کرده است.
البته، این، احتیاج دارد که بقیهٔ کشورهای اسلامی هم همکاری کنند. اگر این پنجاه و چند کشور اسلامی، بتوانند خودشان را همراه کنند و متحد باشند، یک وزنهٔ عظیم میشوند و در همهٔ این مراکز جهانی، میتوانیم با رای خودمان، سرنوشت دنیا را اصلاح بکنیم.
البته، آنان، باز نفعشان را بیشتر از ما میبرند. از این رو، اگر منافعشان لطمه ببیند، بیرون میروند. آمریکا، از یونسکو بیرون رفت; چون، رایاش در تعیین دبیر کل، مؤثر نبود. نیز از پیمان «کی. یو. تو» بیرون رفت.
انتظار: تا چه اندازه قدرت انتخاب و در واقع آزادی عمل برای کشورها و جوامعی که میخواهند با معیارها و ملاکهای خودشان انتخاب کنند، در پروسهٔ جهانی شدن وجود دارد؟ آیا اصولا میشود برخورد فعالانهای داشت؟
بببیند! این طراحیهایی که میشود، فرض کنید همین تجارت جهانی، که طبیعی است آنانی که پیش تاز این کارها بودهاند، هدفشان، این بوده که باب تجارت را با کشورهای دیگر آن چنان باز کنند که خودشان برنده باشند; چون، کسی را یارای مقابله به خود نمیدیدند. به تدریج که کشورهای دیگر آمدند، یک مقرراتی گذاشتند. اگر کسی پیوست، این طور نیست که فوری همهٔ گمرکات خودش را حذف بکند و تعرفهها را بردارد! او، میگوید، من، در ظرف ده سال، هر کالایی را که احساس میکنم میتوانم در بازار جهانی رقیب شوم، آن را در سبد میگذارم. البته، در مجموع، آناناند که سود میبرند.
برای ورود به آنجا هم اختیار با خود ما است. در دولت من، ماهی یک بار، برای ملحق شدن به تجارت جهانی بحث میکردیم. عدهای مخالف بودند و برخی نیز موافق. ما، آن وقت، به این نتیجه رسیدیم که فعلا تقاضایمان را بدهیم، چون، خود پذیرش عضویت، سالها به طور میکشد. آمریکا هم که مخالف ما است، خود این هم، زمان پیوستن ما را طولانیتر میکند. از این رو، وقت داریم که خودمان را برای آن روز آماده کنیم. درست است که امریکا با پیوستن ما به تجارت جهانی مخالف است، اما اگر ما، جدا، بخواهیم به آن پیمان بپیوندیم، راه حلهایی برای خثنی کردن تلاش امریکا وجود دارد.
انتظار: الآن، دیگر معلوم نیست به شما حق انتخاب بدهند! اگر عضو نشوید، نه چیزی به شما میدهند و نه چیزی از شما میگیرند! مضافا اینکه مخالفت یکی از اعضاء برای عدم پذیرش کافی است.
بله! نقطهٔ زشتی که آنجا هست، همین حق وتو است که به همه دادند. خوب، این، دیگر، جزء مقررات آنجا است. آمریکا، مخالفت نکند، یک کشور کوچک دیگری ممکن مخالفت بکند. بعضی از مقررات آنجا، باید اصلاح بشود و اگر ما حضور داشته باشیم، خود این، کمک میکند که آنجا تاثیر بگذاریم و بعضی از مقررات را اصلاح کنیم.
در مجموع، الآن، شیوهٔ ملحق شدن به پیمانهای بین المللی، یک شیوهای است که اجبار برای کسی ندارد، مگر اینکه شرایط، انسان را مجبور بکند. به نظرم، اگر نفوذ و زورگویی بعضی از قدرتها را از این جدا بکنید، اصل جریان، مثبت است.
انتظار: با توجه به اینکه جناب عالی با امام امت (ره) مانوس بودید، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، در مراحل مختلف، یار ایشان بودید، بفرمایید که آیا حضرت امام، با توجه به بحث جهانی شدن، آیا میخواستند یک حکومت دینی فراگیر تشکیل دهند یا نه؟ البته، قطعا، همین طور بوده است. شما بفرمایید، برای این کار، ایشان، چه تمهیداتی اندیشیده بودند؟
ایشان، تفکرشان این بود که آرمانهای عادلانهٔ انقلاب، مانند کفر ستیزی و استعمار ستیزی و حمایت از محرومان و... محدود به حتی فضای اسلامی نیست، بلکه اینها، مسائل بشری است، اما اینکه خصوصا در بارهٔ حکومت واحد جهانی حضرت مهدی (عج) صحبت کرده باشیم، چیزی یادم نمیآید. اگر ایشان، چیزی را مطرح کرده باشند، حتما، در سخنرانی ایشان آمده است.
انتظار: ایشان، مکرر، نام حضرت را میبردند و میفرمودند: «ما، منتظریم حضرت تشریف بیاورند و این حکومت را تقدیم ایشان بکنیم».
بله; این تعبیرها بود، اما اینکه ما بحثی کرده باشیم برای اینکه ما الآن مثلا داریم مقدمات حضور حضرت را فراهم میکنیم، من، یادم نمیآید. در اینجا لازم است این نکته را مطرح کنم که جمهوری اسلامی، پیوسته، در پی این بوده است که حکومت جهانی حضرت (علیه السلام) را الگوی رفتار خود قرار دهد. ما اگر از رفاه میگوییم، اگر از امنیت میگوییم،...، چیزهایی است که از آنجا الگوبرداری کردهایم.
البته، در این باره، ما، به اندازهٔ فهم خودمان از اسلام و توانی که داریم، عمل میکنیم. ما، نه فهم حضرت را داریم و نه امکانات حضرت را، لذا آنچه پیاده میکنیم، نمیتواند، کاملا مطابق با آن الگو باشد.
اگر ما بتوانیم، به اندازهٔ توانمان هم اسلام را پیاده کنیم، الگوی خوبی برای جهان خواهیم بود و این میتواند، زمینه را برای ظهور حضرت فراهم آورد.
انتظار: اگر فرضا، شما، این مشغلههای فراوان سیاسی را نداشتید و فارغ البال بودید، چه موضوعی را برای گسترش فرهنگ مهدویت انتخاب میکردید؟
به دنبال اجرای اسلام میبودم; یعنی، همین کاری که الآن میکنیم; چون، فکر میکنم روح مهدویت، همین است. باز تاکید میکنم، اگر ما بتوانیم آرمانهای اسلام را در عمل پیاده کنیم و به مردم جهان نشان دهیم، کار بزرگی برای گسترش فرهنگ مهدویت انجام دادهایم. الآن هم، سعی و تلاشمان، جز این نیست. حالا اینکه چه مقدار موفق شدهایم، یک بحث دیگری است.
انتظار: به نظر شما، بهترین شیوهٔ حکومت برای دوران غیبت چیست؟
به نظرم، همین نظام ولایی است که در ایران ایجاد شده است. اگر ولایت فقیه نبود، نه انقلاب پیروز میشد و نه مشکلات پس از پیروزی حل میشد و نه در جنگ موفق میشدیم که تمامیت ارضی خود را حفظ کنیم و یک وجب خاک به دشمن ندهیم و نه میتوانستیم، انسجام و وحدت ملی کشور را حفظ کنیم و در آینده هم بدون ولایت فقیه نمیتوانیم پیش برویم.
گزینههایی که گاهی مطرح میشود، مانند سکولاریزیم و... امتحان خودشان را در جاهای دیگر دادهاند و اینها، فقط، یک مزاحمتهایی است که از آغاز انقلاب هم مطرح بوده است و چیز تازهای نیست. در شورای انقلاب، اینها هم مطرح شد. این بحثها، از سوی نهضت آزادی و... مطرح میشد. آنان صریحا میگفتند، نوع حکومت ایران، یا جمهوری باشد یا جمهوری دمکراتیک!
انتظار: حکومت دینی، به اعتقاد شما، مبنایش بر اساس مشروعیت است یا مقبولیت یا هر دو؟
هر دوی اینها باید باشد. اگر نظر و مقبولیت مردم نباشد، کاری نمیتوان کرد. برای عملی کردن اسلام، ما باید مردم را همراه خود داشته باشیم. به نظر ما، فقیه واجد شرایط، جانشین حضرت بقیة الله (علیه السلام) است، اما اگر این بحثها بخواهد جنبهٔ حکومتی به خود بگیرد، باید برای فقیه، مقبولیت حاصل شود. حضرت علی (علیه السلام) چون پذیرش مردم نبود، خانه نشین شد! ما که بالاتر از حضرت نیستیم! اصلا چرا حضرت در پردهٔ غیبتاند؟ زمینهٔ پذیرش گسترده و جهانی مردمی وجود ندارد.
انتظار: یعنی، مشروعیت را از شرع میگیریم و مقبولیت را از مردم؟
بله; همین طور است. تنها تئوری که میتواند خود را نشان بدهد و در عمل هم نشان داده است، تئوری ولایت فقیه است.
انتظار: حاج آقا! دشمن، این را خوب فهمیده است، از این رو، سرمایه گذاری فراوانی برای دور کردن مردم از ولایت، چه ولایت معصوم و چه ولایت فقیه، کرده است. الآن، فیلمهایی را میسازند که تفکر مهدویت را زیر سوال میبرند. نظام، برای مقابله با این شبهات خارجی و داخلی، چه تدبیری اندیشیده است؟
همین تدبیرهایی که تا به حال کردهایم. من نمیدانم که شما چه قدر سالهای آغاز انقلاب را به یاد دارید. در آن زمان تهاجم به تئوری ولایت فقیه، فراوان بود. بنی صدر که رییس جمهور شد، افکارش را آشکار کرد و پیش از او، دولت موقت، تهدید به استعفا کرد و... تدبیرهایی که اندیشیده شد، این توطئهها از بین رفت.
ما، همیشه، با این گونه مسائل، در گیر بودیم و الآن هم همین طور است. ما، اولا، کار خیلی مهمی که باید انجام دهیم، این است که معاش مردم را سر و سامان ببخشیم. این، جزء نخستین وظیفهٔ دولت اسلامی است. حضرت که مالک اشتر را به مصر میفرستد، به او میگوید، با اموالی که جمع میکند، آبادانی کند و آبادانیها را گسترش دهد.
الآن، شبهاتی که مطرح است، بیشتر، مربوط به بعد کارایی نظام است. با موفقیت اقتصادی، این شبهات، خود به خود، پاسخ داده میشود. البته، آن شبهات فکری را هم باید مستدلا پاسخ داد.
این شبهات، چیزهای تازهای نیست. شما کتاب خاطرات مرا که منتشر شده، ملاحظه کنید. خواهید دید که اینها، از آن موقع هم بوده است. بله، یک وقتی در کمون و نهفته بوده است و زمانی آشکار شده است.
انتظار: الآن، نسبت به گذشته به فرهنگ مهدویت، تهاجمات گستردهتر و سازمان یافته تری میشود. به عنوان نمونه بر اساس پیشگوییهای نوسترداموس فیلم ساختند و تا مدتها آن را در تمامی شبکههای تلویزیونی خود نشان دادند تا مردم خود را سبت به این مساله، بدبین و متنفر کنند.
بله; اینها هست، ولی آنان اساس اسلام را هدف گرفتهاند و به دنبال حذف اسلام هستند. الآن، به همهٔ ارزشهای اسلامی حمله میشود. حجاب هم یکی از اینها است.
انتظار: ولی حجاب، به اهمیت مسئلهٔ مهدویت نیست حجاب کجا، مهدویت کجا!
این، درست است، ولی آنان، به جان خود اسلام افتادهاند شما، چون روی این قضیه زحمت میکشید، چنین میگویید، ولی ما میبینیم که آنان، همهٔ ارزشهای اسلام را مورد هجوم قرار داده اند; زیرا، حضرت مهدی (علیه السلام) هم بدون اسلام، مطرح نیست! حضرت میآیند تا اسلام را اجرا کنند! داستان سلمان رشدی برای نابودی اساس اسلام بود!
انتظار: در اوایل پیروزی انقلاب، در اسراییل، همایشی بود. در آنجا گفته شد، در شیعه، دو نگاه مطرح است: نگاه سرخ و نگاه سبز. شیعه، با نگاه سرخ، انقلاب میکند و با نگاه سبز آن را حفظ میکند. آنان گفتند، برای نابودی شیعه، باید قیام حسینی و قیام مهدوی را از اینان بگیریم.
من میگویم، آنان، تنها، به یک موضوع نپرداختهاند، بلکه به هر چیزی که مایهٔ افتخار ما است و برای ما ارزش است، تهاجم کردهاند و میکنند. یکی از این محورها هم موضوع مهدویت است.
انتظار: یکی از اصلیترین چالشهایی که جامعهٔ کنوی با آن مواجه است، مسائل اقتصادی است. شما در ارتباط با حکومت امام زمان (علیه السلام) و جلوههایی که از رفاه عمومی در جامعه ایجاد میشود و فقر رخت بر میبندد، چه توضیحی دارید؟
من، آنچه را که فعلا از مبانی اسلامی میفهمم، این است که یکی از ویژگیهای اقتصادی زمان حضرت حجت (علیه السلام)، اولا، نقد کردن منابع طبیعت است. آن روز که ایشان میآیند، زمین، کنزهای خودش را بیرون میدهد و تکثیر ثروت در دنیا میشود. با توجه به علم و فن آوری، همهٔ منابع طبیعت تسخیر میشود و این، با امروز ما، اصلا قابل مقایسه نیست.
یکی دیگر از ویژگیها، تقسیم عادلانه است. تقسیم عادلانهای که ما فعلا میفهمیم، سلب مالکیت نیست. حقوق ضعفا، به گونهای تامین میشود که فرد محتاج، در حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) وجود ندارد، ما نمیتوانیم بگوییم، تفاوت نیست، اما کسی محتاج نیست. جهان آباد، با توزیع مناسب ثروت، مهمترین ارکان اقتصادی حضرت مهدی (عج) است.
انتظار: تفاوت حکومت امام زمان (علیه السلام) با دیگر حکومتها در چیست؟ اگر بگوییم، عدالت است، امنیت است، رفاه است،... ممکن است کسی بگوید، مکاتب دیگر هم چنین ادعایی دارند، حالا، هر چند تا به حال نتوانستهاند آن را عملی کنند؟
مسئلهٔ مهمی که در رسالت انبیا و در مکتب تربیتی قرآن هست، آن بعد تکامل انسانی است; یعنی، این مکتب، انسانی را میخواهد که به دنبال نزدیکی به خدا است. اسلام، حرکت بشر به سوی قرب الهی را میخواهد. مطابق جهان بینی ما، اصل، برای انسان، این است که به طرف خداوند حرکت بکند و آخرتاش را تامین بکند و سعادت نهایی را بیابد. دنیا، مقدمهٔ آخرت است. این مطلب، در زمان ظهور حضرت، خالصتر میشود.
انتظار: صحبت از کارهایی شد که علیه مهدویت انجام میگیرد. نمونهاش، مثلا ساختن فیلم علیه مهدویت است. حالا اگر ما بخواهیم در صدا و سیما در همین زمینهها، کار بکنیم، نظر شما چیست؟ آیا ساختن فیلمی در بارهٔ شخصیت حضرت و عصر ظهور ممکن است؟ آیا لزومی برای آن میبینید؟
بله; من، با این پیشنهاد موافقام. البته، شرطاش، این است که یک مطالعهٔ همه جانبه و تحقیق گستردهای انجام بگیرد و از آن نکات مهمی که از اسناد درباره حکومت امام زمان پیدا میشود، یک فیلم نامه نوشته شود و مظاهر زیبای او را، از بعد اقتصادی و اخلاقی و امنیتی و آموزشی و ارتباطی و همهٔ چیزهایی که در دنیا، ارزش است، نشان داده شود.
همین طور که الان، فیلمهایی ساخته میشود که مثلا، دنیای صد سال دیگر را نشان میدهد، میتوان فیلمی ساخت که زمان حضرت را نشان دهد.
البته، پیش از ساخت، باید با مقام معظم رهبری و مراجع و... هماهنگی شود.
انتظار: ما با آقای لاریجانی صبحت کردیم و ایشان هم استقبال کردند.
این کار، یک گروه قوی تحقیقاتی میخواهد. البته، کار سختی هم نیست.
انتظار: جامعهٔ مسیحی، منتظر برگشت حضرت مسیح است تا عدالت را برای زمین بیاورد. آیا شما، این نکتهٔ مشترک را زمینهٔ مناسب برای گفت و شنود و جلب افکار عمومی و بین المللی برای پذیرش یک حکومت دینی، میدانید یا نه؟ مردم مسیحی و مسیحیت، پس از سرخوردگی از رنسانس، به این نتیجه رسیدهاند که برای رسیدن به آرامش و... باید به دین، روی بیاورند.
این تفکر، به طور کلی، در همهٔ ملل و نحل وجود دارد. یکی از کارهایی که برای همین مسئلهٔ مهدویت میتوان کرد، این است که میان مراکز دینی و مذهبی که چنین تفکراتی دارند، ارتباط برقرار شود، بحث شود، خبرهای آن پخش بشود، اطلاعات جمع بشود. بحث مهدویت را در مسیحیت باید یک طور مطرح کرد و در مراکز تشیع، یک گونهٔ دیگر. این جوامع، هر کدام، ادبیات خاص خود را دارند. ما از طریق این نقاط مشترک، میتوانیم به یک نقطهٔ نیرومندی برسیم. خداشناسی در فطرت بشر هست و در یک جایی ظهور میکند. باید این را احیا کرد.
انتظار: در بارهٔ همایش بین المللی مهدویت چه نظری دارید؟
موافقام، ولی باید دامنهٔ بحث را مشخص کنیم. این را میشود به عنوان یک بحث دینی مطرح کرد و نیز میشود به عنوان حکومت جهانی مطرح کرد. این را طوری باید مطرح کرد که برای همه، جاذبه داشته باشد.
انتظار: اعتقاد ما، این است که بدون عنایت امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، نه انقلاب، شکل میگرفت و نه پیروز میشد و نه از بحرانهای پس از پیروزی، سرافراز بیرون میآمد و نه در جنگ، سربلند بود. عنایت حضرت، در برخی از موارد، محسوستر است. پرسش ما این است که آیا این موارد را در زندگی شخصی و یا انقلاب، دیدهاید؟ از عنایت حضرت به خودتان، اگر خاطرهای دارید، برای تذ کار ما نقل بفرمایید.
من، خودم، از عنایات حضرت، زیاد دیدهام. در جاهایی که انسان، واقعا، مستاصل میشود، با توسل از صمیم قلب، عنایات ایشان را خواهد دید.
انتظار: یک نمونهاش را بفرمایید.
اصراری نداشته باشید.
انتظار: گمان میکنم خیلیها علاقهمند باشند که لااقل یک نمونهاش را بشنوند.
یک موردش را در فتح فاو دیدم. ما، برای فتح فاو، باید هزاران نفر را از آب میگذراندیم و به سنگرها و استحکامات عراق، حمله میکردیم. ما، همهٔ وسائل لازم را فراهم کرده بودیم، ولی به خاطر سنگینی کار طبیعی بود که در آن شرایط توسل به ائمه به خصوص به امام عصر (علیه السلام) برای ما خیلی کارساز شد. و بالاخره دلهره داشتیم. خلوص رزمندگان و توسل آنان و ما، سبب شد که عملیات والفجر هشت با موفقیت به پایان برسد. ما فکر میکردیم که اگر دست عراق را از آب کوتاه کنیم، نمیتواند دیگر ادامه دهد. افزون بر آن، در این فکر بودیم که اگر قرار شد، آتش بس شود، آنجا را به، عنوان حربهای برای رسیدن به حقوقمان نگه داریم. الحمدلله، فاو، به دست ما افتاد.
منبع: فصلنامه انتظار، زمستان ۱۳۸۱، شماره ۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر