-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 09/13/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

رئیس سازمان هلال احمر:
1391/6/22


محمود مظفر، رئیس سازمان امداد و نجات هلال احمر در گفتگو با خبرگزاری مهر گفت: من نمی دانم چرا بنیاد مسکن که وظیفه تامین کانکس (برای زلزله‌زده‌ها) را دارد، آن را تامین نمی کند. او از مردم خواست که به زلزله‌زده‌ها کمک کنند.

آقای مظفر با اشاره به طولانی شدن اسکان اضطراری زلزله‌زدگان در آذربایجان شرقی، سرما و باران را دو مشکل اصلی هزاران زلزله زده اعلام کرد.

او گفت: وضعیت تغییرات جوی و رگبارهای موسمی موجب شده تا زلزله زدگان با گل و لای دست و پنجه نرم کنند.

وی با اشاره به وضعیت کشاورزی در این مناطق افزود: جهاد کشاورزی هم دغدغه دام ها را ندارد به نحوی که برخی از روستائیان دام های خود را زیر قیمت حراج کرده اند.

مظفر از مردم خواست تا به هر نحوی شده کانکس به مناطق زلزله زده ارسال کنند.

منبع: مهر


 
 

1391/6/22
  • داریوش محمدپور
    ملکوت

    عمده‌ی چيزهای خوب عالم، از دل پارادوکس‌ها و تناقض‌ها زاييده می‌شوند. وبلاگ هم به گمان من یکی از نمونه‌های برجسته‌ی تناقض‌هاست. برای اين‌که توضيح بدهم چطور اين تناقض می‌تواند مفيد باشد و چطور اين تناقض را آزموده‌ام، خوب است چيزکی به اختصار درباره‌ی تجربه‌ی «حلقه‌ی ملکوت» بنويسم و سپس به اصل مطلب بپردازم.
     
    اين روزها، حلقه‌ی ملکوت به دهمين سال عمرش وارد می‌شود. حلقه‌ی ملکوت سال ۲۰۰۳ شکل گرفت و طيف رنگارنگی از نويسندگان در این جمع حاضر بودند و شماری هم هم‌چنان فعال و مستمر در اين سال‌ها نوشته‌اند. عده‌ای خانه‌ی خودشان را ساختند و از حلقه‌ی ملکوت اسباب‌کشی کردند. در اين ميان ماجرا و دعوا و دوستی و همگرايی هم البته کم نبود. اگر نقشه‌ای از ملکوت در ذهن‌تان باشد و فرض کنيد کسی از آسمان دارد از زمین – آن هم در شب – عکس می‌گيرد، چراغ حلقه‌ی ملکوت در نقاط مختلف جهان روشن بود – و هم‌چنان هست. اين تک‌چراغ‌هايی که در نقاط مختلف جهان سوسو می‌زدند، بعضی‌هاشان ديگر اين روزها خاموش‌اند. اما يک چيز که خصلت محوری حلقه‌ی ملکوت بود، هم‌چنان پا برجاست: خصلت جهانی‌شده يا کره‌گير شدن آن که طبعاً فرعی است بر خصلت جهانی‌شده‌ی خودِ وبلاگستان.
     
    جهانی‌شدن خودش پديده‌ای است متناقض و سرشار از پارادوکس. دو مثال می‌زنم و اين دو مثال را از کتاب «بينش جهان‌شهری‌گری» اولريش بک برگرفته‌ام. مثال اول، مونيخ است: بایرن مونيخ. بايرن مونيخ يک مثال دست‌مالی شده و مبتذل از جهان‌شهری‌گری است. اين تيم مشهور و نام‌آور ظاهراً نامِ شهری از آلمان را يدک می‌کشد ولی بايرن مونيخ نماينده‌ی باواريا نيست. در اين تيم چه کسانی گل می‌زنند و افتخارآفرين‌اند؟ بازيکنان مهمی که گل می‌زنند باوريايی نيستند؛ از برزيلی‌ها بگيريد تا بازيکنان برجسته‌ای که از کشورهای ديگر به این تيم پیوسته‌اند، سبب عمده‌ی شهرت و نام‌آوری اين تيم هستند. يعنی چل‌تکه‌ای از تيم‌های مختلف و ملیت‌های مختلف است که بايرن مونيخ را ساخته است.
     
    مثال دوم که اولريش بک با ارجاع به سامی زبيده مطرح می‌کند، «غذای هندی» است. اين مفهوم رستوران‌های مختلفی که در جهان پراکنده‌اند، مفهوم بامزه‌ای است. «غذای هندی» اختراع بنگالی‌هايی بود که در لندن زندگی می‌کردند و غذای اختراعی‌شان را به عنوان غذای عجيب و نامتعارفی که لندنی‌ها نداشتند به اين جامعه عرضه کردند. و اين غذا گویی نماد و نماينده‌ی سنت هندی شده است. نهايتاً در اين سير جهانی شدن، اين «غذای هندی» سر از خود هند در آورد و به همان‌جا صادر شد و همين باعث شد، هندی‌ها يواش‌يواش شروع به پختن غذای هندی کنند! اين هم نمونه‌ی ديگری از ابتذال و دستمالی شدن جهانی شدن است.
     
    وبلاگستان فارسی درست نمونه‌ی برعکس اين اسلوب جهانی‌شدن است؛ يعنی يک نمونه‌ی پارادکسيکال و متناقض از سير کلی کره‌گير شدن فرهنگی که ظاهراً از غرب می‌آمد. چه چيزی در وبلاگ، غير ايرانی بود؟ نويسنده‌ی ايرانی وبلاگ، خودش این قابلیت را پيدا کرده بود، اين توانايی را کشف کرده بود که هر چه می‌خواهد دلِ تنگ‌اش بنويسد؛ بدون ملاحظه و رعايت چارچوب‌های مسلط قدرت. قدرت البته هميشه در پی مهار کردن بوده است و از هيچ کوششی برای عنان زدن به اين پديده‌ی رها و نوپديد فروگذار نکرده است ولی عنصر زمان هميشه به زيان قدرت عمل کرده است. نيروی گريز از مرکز وبلاگ و تمام فضاهای وب مدرن که خصلتی وبلاگی دارند – يعنی نويسنده‌اش در آن‌ها منتظر کسب تکليف از نظر اتوريته‌های مسلط نيست – خيلی زود از چنبره‌ی کسب تکليف از مقام بالاتر می‌گريزد. وبلاگستان دستخوش دگرديسی شده است. خيلی از کارهایی که قبلاً می‌کرد، شايد امروز نمی‌کند؛ در عوض توانایی‌های تازه‌ای به مدد فناوری‌های تازه پيدا کرده است که هم‌چنان سوار بر نيروی گريز از مرکز خودش، يک گام بلکه چندين گام از رسانه‌های قدرت جلوتر است بلکه آن‌ها را نیز به دنبال خود می‌کشد.
     
    نمونه‌ی آشکار اين نیروی غلبه‌ناپذير گریز از مرکز/قدرت اين است که در ایران که فيس‌بوک و توييتر و فضاهای وب ۲ به شدت مغضوب هستند – چون می‌توانند قبل از مديریت امنيتی-رسانه‌ای قدرت حرف‌هايی بزنند که معادلات آن‌ها را به هم می‌ریزد – رسانه‌های اقتدارگرا هم ناگهان پای خبرها و مطالب‌شان افزونه‌های توييتر و فيس‌بوک و غيره را می‌افزايند، آن هم در کشوری که ظاهراً اين فضاهای وب ۲ کلاً در زمره‌ی محرمات و فضاهای جاسوسی محسوب می‌شوند. تصور رايج اين است که وبلاگ، مغلوب وب ۲ شده است. اين تصور، تصوری شتاب‌زده است. وبلاگ‌ها در فضاهای وب ۲ سرریز کرده‌اند. بله، درست است که بعضی از کسانی که وبلاگ‌نويس حرفه‌ای بودند، امروز خيلی از حرف‌های مختصر و کوتاه‌شان را مثلاً در فيس‌بوک می‌زنند ولی همان وبلاگ‌ها هم هم‌چنان سر از فيس‌بوک در می‌آورند و مطالب همان وبلاگ‌هاست که در فيس‌بوک و گوگل‌پلاس (و گودر مرحوم) سر در می‌آورند. يعنی گرانیگاه وبلاگستان هم‌چنان در نقطه‌ی سابق قرار دارد. تنها ابزارهای تازه‌ای به مدد وبلاگستان آمده‌اند. وبلاگ‌ دچار دگرديسی شده است و اين دگرديسی هميشه منفی نبوده است بلکه بيشتر باعث قدرت‌مندتر شدن وبلاگ شده است. پديده‌ی وبلاگ‌نویسی در صورت ابتدايی‌اش از غرب وارد فضای ايرانی شد ولی چنان به سرعت رنگ و شکل عوض کرد که وبلاگ ايرانی ديگر شباهتی به نمونه‌ی غربی‌اش نداشت.
     
    ما با وبلاگ‌های‌مان بزرگ شده‌ايم؛ قد کشيده‌ايم؛ رشد کرده‌ايم؛ بالغ شده‌ايم. زبان‌مان تغيير کرده است و بيشتر صيقل خورده است. بيشتر متوجه امکانات و حوادث پيش‌بینی‌ناپذير و زلزله‌آور وبلاگ هستيم. درست است که وبلاگ‌ها – به تنهايی – دیگر آن خصلت زلزله‌آور سابق را ندارند ولی هم‌چنان فضاهای گريز از مرکز وب، روی گسل‌های فعال جامعه حرکت می‌کنند. وبلاگ، روی گسل‌های و شکاف‌های فعال زلزله زندگی می‌کند. نمی‌توان به اين سادگی برای زمينی زلزله‌خيز قاعده و اصل معين کرد. هر قاعده‌ای با فرارسيدن پس‌لرزه‌ها و لرزه‌های بزرگ بعدی فرو می‌ریزد و جای خود را به قاعده‌ی تازه می‌دهد.

    وبلاگ – هم‌چنان – يکی از نمونه‌های موفق اما پارادوکسيکال جهانی‌شدن است که جهان چند صد هزارپاره‌ی ما را به هم متصل می‌کند و مرتبط می‌سازد. وبلاگ‌ها برای خودشان زمينه‌ای هستند برای رشد و رويش و مدد رساندن به يک فضای جامعه‌ی مدنی جهانی که درست در برابر اتوريته‌ی کهن و سنتی فرمانفرمايی ملی و مرزهای دولت-ملت می‌ايستد. از اين جهت، وبلاگستان برای جامعه‌ی مدنی و پايگاه‌های قدرتی که خارج از نظام‌های سنتی دولت‌محور زندگی می‌کنند فرصت است و برای دولت-ملت‌ها تهديد؛ تهديدی که می‌تواند تبديل به فرصت شود اگر حداقلی از خردمندی و دورانديشی در ميان ارباب قدرت وجود داشته باشد.

    وبلاگستان یعنی کام طلبیدن از خلاف‌آمد عادت؛ يعنی جمعيت در پريشانی جستن. در این خصلت، چیز غريب و غیرقابل‌فهمی برای جامعه‌ی ايرانی که تجربه‌ی حافظ و سعدی را داشته و دارد، وجود ندارد. وبلاگ‌نويسی، حافظانه‌ زيستنِ زمانه‌ی ماست. ادعای بزرگی است و اين ادعا پارادوکسيکال می‌‌نمايند ولی وبلاگستان – به معنای وسيع‌اش – در ميان همين تناقض‌ها می‌بالد و می‌رويد.

     
     

    1391/6/22

    مدیرکل سلامت روان وزارت بهداشت می‌گوید که دست کم حدود یک سوم از زلزله زدگان آذربایجان به یکی از انواع آسیب‌های روانی دچار شده‌اند و به روان درمانی نیاز دارند.

    غلامحسین ناصحی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری فارس افزود که برخی از زلزله زدگان نیز با گذشت زمان دچار اختلالات روانی می‌شوند و آمار افراد نیازمند به روان درمانی با گذشت زمان افزایش خواهد یافت.

    آقای ناصحی ادامه داد در حوادثی این چنینی «معمولاً شاهد شیوع ۵۰ درصدی انواع اختلالات روانی در بین آسیب دیدگان حوادث هستیم.»

    بنابر آمارهای دولتی در زلزله ماه گذشته شهرهای اهر و ورزقان در استان آذربایجان شرقی، در شمال غربی ایران، دست کم ۳۰۰ نفر کشته و بیش از ۶۰ هزار نفر بی‌خانمان شدند.

    البته منابع غیر دولتی آمار کشته شدگان را فرا‌تر از آمارهای دولتی اعلام کرده‌اند.

    این مقام مسئول همچنین گفته است از میان حدود ۳۳ هزار فرد آسیب دیده در زلزله اذربایجان، «حدود ۵۲۰۰ نفر به مداخلات فوری روان درمانی احتیاج داشتند که کلاسهای گروهی روان درمانی به صورت مداوم برای آن‌ها برگزار می‌شود تا تخلیه هیجانی شوند و به حالت معمولی برگردند.»

    وی افزوده است که حدود ۵۰ روان‌شناس و تعدادی روانپزشک و دستیار روانپزشکی ارائه این خدمات به زلزله زدگان را انجام می‌دهند.

    منبع: فارس

    مرتبط:

    «در هیچ کجای دنیا زلزله ۶ ریشتری کشته نمی‌دهد»

    "اکثر ساختمان‌های دولتی یک سال ساخت در زلزله آذربایجان تخریب شدند"
     


     
     

    1391/6/22
  •  

    سیدرضا شکراللهی
    خوابگرد

    الف) در این جا که هیچ، در اروپا و امریکا هم که از محدودیت‌های دسترسی و کمبودهای فرهنگی و تکنیکی در زمینه‌ی کتاب‌های دیجیتال خبری نیست، «کتاب کاغذی» هنوز از اریکه‌ی زرین خود فرود نیامده است. حسابِ این در برابر آن و رویایی میان آن‌ها نیست؛ گذشت زمان آشکار کرده که این چیزی دیگر است و آن چیزی دیگر. اهل معاشقه با کتاب نیستم چه رسد به نمایش این عشق‌بازی، اما در به دست گرفتن و ورق زدن کتاب و مطالعه‌ی آن هنوز لذتی هست جهانی که آن را نه تنها از برابر کتاب‌های دیجیتال دور کرده که نوترین پیشرفت‌های فنی دیجیتال را هم به خدمت خود درآورده است. داستان وبلاگِ یازده‌ساله‌ی فارسی‌ در دنیای شبکه‌ای امروز نیز داستان همین کتاب است.

    کم نیستند دوستانی که برای درگذشتِ وبلاگ روضه می‌خوانند، اما بر سر گوری که در آن مرده‌ای نیست. تنبلی یا بی‌انگیزگی یا ترکِ وبلاگ‌نویسی به خاطر حضور در هزار جور شبکه‌ی اجتماعی را به حساب مرگِ وبلاگ گذاشتن، نتیجه‌ی نادرست اما ناگزیر همان خودمرکزبینی ست که در وبلاگ‌نویسی بر بسیاری وبلاگ‌نویسان عارض می‌شد و دیگر می‌توان آن را خصلتِ آن برشمرد. یعنی امکانِ قطعی آزادِ نوشتن و ابراز عقیده یا نمایش «خود» را برابر شمردن با امکان احتمالی دیده شدن در چشم همه‌ی «دیگران»؛ توهمی با آسیب‌هایی چند که موضوع حرفِ اکنونِ من نیست.

    وبلاگ نه تنها در گور نیست که حالا دیگر به آن‌چه دشمن آن پنداشته می‌شد هم جانِ پی‌درپی می‌بخشد. اصلاً دیگر جدالی در میان نیست که از تلفات آن بگوییم. شبکه‌های مجازی، انبوهِ سرگردانان تک‌افتاده در اینترنت را به گردش گروهی در جزیره‌های تودرتوی شبکه‌ها واداشته و سرگردانی‌شان را صورتی نو بخشیده! و این هیچ دخلی به وبلاگ‌نویسی ندارد. وبلاگ برای نسل بازمانده از وبلاگ‌نویسان قدیمی و حتا نورسیده‌های تازه‌نفس، کتابی ست که سر حوصله باز می‌شود و در خلوتِ غیرشبکه‌ای نوشته یا خوانده می‌شود و از رگ‌های متصل به‌ آن، به اندرون شبکه‌های انباشته از نظر و واکنش، خونِ اندیشه و تحلیل و نقد و هویتِ مکتوب پمپاژ می‌شود. شبکه‌ها لایه لایه بر هم می‌آیند و بایگانی ذهن و زمان را به گور می‌سپرند، اما «آدم»‌ها و «هویت»ها و «فکر»ها در وبلاگ‌ها ثبت می‌شوند و باقی می‌مانند و مرجع می‌شوند.

    زندگی مسالمت‌آمیز وبلاگ‌ها و شبکه‌ها تازه شروع شده است. مرگی در میان نیست، آن‌چه هست نشستن هر چیز به جای خود است و تعامل فن‌آورانه میان کنش و واکنش. هر رسانه کارکرد خودش را دارد و در عین حال در خدمت آن دیگری ست. یکی می‌زاید و ثبت می‌کند، آن دیگری بلندگو می‌شود و پخش و نقد می‌کند. وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی، حتا در سایه‌ی شبکه‌ها و فیدخوان‌ها، همان گفتن یا شنیدنِ جدی ست که یکی بر سر سفره‌ی خانوادگی پر از شوخی یا جدل، دیگران را برای گفتنش به سکوت و توجه می‌خواند. و معتقدم وبلاگ فارسی نه تنها هنوز زنده است که روزبه‌روز هم تخصصی‌تر می‌شود و نویسندگان حرفه‌ای‌تر می‌سازد و بر رونق شبکه‌ها نیز می‌افزاید، چه با تزریق ایده و اندیشه و تحلیل، چه با برپایی ستون‌هایی از آدم‌ها که هویت‌شان از نام و متن وبلاگ‌شان می‌آید.

    ب) وبلاگ فارسی زنده است و یازده‌ساله، اما عمری که بر آن گذشته به‌قدر عمری دراز آن را مجرب و سخت‌جان و پرمایه کرده است. از این یازده سال، دستِ‌کم در هشت سال و به طور مشخص در سه چهار سال اخیر، وبلاگ فارسی تیزترین زخم‌ها و سخت‌ترین ضربه‌ها را خورده است از دولت و حکومتی که یک وبلاگ با دویست نفر خواننده را هم برای امنیتِ ممکلت خطرآفرین می‌شمرد! انبوه احضارها و بازداشت‌ها و حبس‌ها و مسدودشدن‌ها و فیلترشدن‌ها و تهدیدها در این چند سال، وبلاگ فارسی را پیر کرده است.

    اما این جوانِ به ظاهر فرتوت، با اتکا به ساختار بی‌مرز اینترنت و انواع مجمع‌الجزایر آن، راه‌های بقا و پیش‌رفتن را آموخته و جامعه‌ی مجازی را پیش برده و تلاش حاکمیت را که با زبان و شیوه‌ای بی‌ربط و نامؤثر با این فضا سخن گفته و رفتار کرده و همه چیز را فشرده کرده در حذف و سانسور، ناکام گذاشته است. تنها نقطه‌ی اثرگرفته‌ی وبلاگستان از این رفتار خصمانه، ضعیف و  حذف‌شدن کارکرد اقتصادی و امکانِ سوددهی مالی وبلاگ‌ها ست که آن را هم می‌توان در ردیف هزینه‌های این رویارویی ناگزیر جا داد.

    پیرمردِ یازده‌ساله‌ی ما، کتابی ست که نه می‌سوزد، نه خمیر می‌شود، نه به خاک سپرده می‌شود. پیرمردِ یازده‌ساله‌ی همه‌ی ما، کتابِ زنده بودن ما و زندگی‌بخشیدن به خوانندگان ما ست.


     
     

    1391/6/22
  •  

    محمدجواد روح
    صمیمانه‌تر

     
    تصویری که در فوق ملاحظه می کنید، مربوط به یک بطری شیر پرچرب پاک است که بنده روز گذشته آن را به قیمت 1450 تومان از بقالی محل خریداری کردم. این جناب شیر البته بیش از کلسیم، حاوی مقادیر زیادی نوستالژی است.
     
    نوستالژی اواسط دهه 60 که بنده و امثال بنده در عنفوان کودکی دو سه ساعتی در آفتاب تابستان در صف می ایستادیم تا چشممان به جمال خاور یخچالدار حمل شیر روشن شود و بعد هم در صف جلو می رفتیم تا دو عدد شاهد مقصود را در آغوش بگیریم و راهی خانه شویم. سالها بود خبری از این نوع شیر نبود. شیرها اشکالی مدرن تر پیدا کرده بودند و از پشت ویترین برای مشتریان دلبری می کردند. از نظر حجم هم بزرگتر شده بودند و کیفیت بهتری هم داشتند. حتی طعم های مختلفی هم از شیر موز و شیر قهوه و شیر کاکائو در بازار بود.
     
    اما مدتی است شیر دارد حکم همان کیمیای دهه 60 را پیدا می کند. هفته قبل سه تا مغازه رفتم تا یک شیر پیدا کردم؛ اون هم از مارک های درجه دوم. تا اینکه دیروز چشمم به این موجود پاک و خاطره انگیز روشن شد. موجودی که عین همان سالهاست، فقط به جای شیشه، لباسی از پلاستیک به تن دارد و البته قیمت آن به جای دو تومان و پنج تومان بچگی هایم 1450 تومان است. یادم هست آن موقع حقوق پدرم 12000 تومان بود و حالا حقوق یک کارمند حداکثر یک میلیون تومان است. خودتان تفاوت را حساب و احساس فرمایید.

     
     

    1391/6/22
  •  

    محمدسعید حنایی کاشانی
    فل‌سفه

    امروز کشورهایی در همسایگی دور و نزدیک ما در آتش جنگهای داخلی می‌سوزند: افراد به خاک و خون کشیده می‌شوند، شهرها ویران می‌شوند، مردمان خانه و کاشانۀ خود را رها می‌کنند و آوارۀ سرزمینهای همسایه می‌شوند، و سرمایه‌های مادی و معنوی جامعه‌ که سالهای بسیار زمان برده است تا بر هم انباشته شوند، در اندک زمانی بر باد می‌روند. مردمان با یکدیگر یا با نظام سیاسی‌شان آشکارا «دشمن» شده‌اند. در کشورهایی دیگر، جنگی کوچکتر و خاموش و ناآشکار در جریان است، جنگی که دولتهای نامردمی با شهروندان‌ بی‌د‌فاع‌شان دارند. شهروندانی که برای «نظام» (regime) به «دشمن» تبدیل شده‌اند. حکومتهای جبّار و ستمگر در جنگی اعلام‌نشده با شهروندان خود، می‌گیرند، می‌زنند، می‌بندند و می‌کُشند تا کسی سر از فرمان نظام برنپیچد و همه چیز همان‌طور پیش برود که دلخواه نظام است، اما دیر یا زود باز روزی فرا می‌رسد که مردمان بر نظام سیاسی خود می‌شورند و سایۀ جنگ داخلی و انقلاب و شورش بر کشور بال می‌گستراند، چرا که آنچه دلخواه نظام است دلخواه شهروندان نیست. باز همه با یکدیگر یا برخی با برخی آشکارا «دشمن» می‌شوند. کشورهایی دیگر خود را آمادۀ جنگ با دشمنان خارجی می‌کنند، دشمنانی که گاهی حتی معلوم نیست که کیستند یا از کجا هستند: بر تولید سلاحهای خود می‌افزایند و موشکها و بمبها و رزمایش‌های خود را به رخ یکدیگر می‌کشند، گویی هریک خود را برای نبردی ناگزیر آماده می‌کنند. اما می‌باید پرسید، این همه آمادگی و تدارک برای «جنگ» و «خونریزی» و «ویرانی» و «تباهی» چرا؟ چه چیزی قرار است از این جنگها نصیب مردمان شود؟ مردم عادی را از جنگها چه سود؟ جنگ و دشمنی برای چه کسی «سود» دارد؟ «مرگ» و «ویرانی» کسب و کار کیست؟ آیا ما زندگی می‌کنیم برای اینکه روزی به جنگ با یکدیگر برخیزیم و خود را نابود کنیم؟ آیا سرنوشت ما این است که یا به جنگ با یکدیگر یا به جنگ با نظام یا به جنگ با بیگانگان بپردازیم؟ چه چیزی علت این همه خونریزی‌ها و ویرانی‌هاست: دشمنی؟ چرا ما باید «دشمن» یکدیگر باشیم، آیا وجود «دشمن» و «دشمنی» برای زندگی ضروری است؟ آیا دشمنی در ذات بشر یا روابط بشری نهفته است؟ آیا مقدّر است که انسانها «دشمن» یکدیگر باشند؟ آیا گریزی از این تقدیر نیست؟ آیا دین و اخلاق و فلسفه می‌توانند به ما کمکی برای حلّ این مسأله بکنند؟ اگر «دشمنی» چیزی طبیعی برای انسانها باشد، چگونه می‌توان آن را از میان برد؟ و اگر طبیعی نیست از کجا پدید آمده است؟

    ۱. «دشمن»: طبیعی یا قراردادی؟

    آیا انسانها به‌طور طبیعی یا ذاتی دشمن یکدیگرند، همان‌طور که برخی درندگان چنین‌اند؟ یا چنین نیست و «دشمنی» برای انسانها و روابط انسانی امری عارضی و قراردادی است؟ در خصوص طبیعت بشر و طبیعت جهان آموزه‌ها و نظریه‌های مختلفی از دیرباز وجود داشته است، آموزه‌ها و نظریه‌هایی که ردّ آنها را از اسطوره تا دین و حکمت و فلسفه می‌توان پی‌گرفت. دوتا از این آموزه‌ها می‌گویند «دشمنی» در طبیعت بشر یا روابط انسانی ریشه دارد، اما البته معنای طبیعی بودن این نیست که انسان حق ندارد آن را از میان ببرد یا اینکه اگر این خو و خصلت در فطرت انسان جای دارد برکندنی نیست. یکی از این آموزه‌ها در قرآن آمده است و دیگری را فیلسوف انگلیسی تامس هابز بیان کرده است.

    به گفتۀ قرآن «دشمنی» میان انسانها از لوازم هبوط انسان است و این مجازاتی است که خداوند برای انسان در زندگی اینجهانی در نظر گرفته است، آزمونی برای او تا هدایت یابد و راه «دشمنی» در پیش نگیرد. آیات 36، سورۀ بقره و ۲۴، سورۀ اعراف و ۱۲۳، سورۀ طه این مضمون را چند بار تکرار می‌کنند: «وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (۳۶، بقره: «فرود آييد شما دشمن همديگريد و براى شما در زمين قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود»)؛ «قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (۲۴، اعراف: «فرود آييد كه بعضى از شما دشمن بعضى [ديگر]يد و براى شما در زمين تا هنگامى [معيّن] قرارگاه و برخوردارى است»)؛ «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى» (۱۲۳، طه: «فرود آييد در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد هركس از هدايتم پيروى كند نه گمراه مى‏شود و نه تيره‏بخت»). این آیات وجود «دشمنی» در میان انسانها را از شرایط هبوط آنها می‌دانند، اما به انسانی که خواهان نیکبختی است پیروی از هدایت الهی را توصیه می‌کنند که از میان‌برندۀ «دشمنی» است. یکی از نعمتهای خدا برای هر مردمی از میان بردن «دشمنی» در میان آنان و نیز دشمنان آنان است، البته اگر آن قوم خود از ستمکاران نباشند.

    اما در روایت تامس هابز فیلسوف انگلیسی، وضعیت بشری زمانی «جنگ همه علیه همه» بود. زمانی که هر انسانی هرچه را می‌خواست می‌باید از چنگ دیگری می‌ربود. در این حالت هر انسانی برای انسان دیگر گرگ بود. انسان در حالتی طبیعی می‌زیست و اجتماع بشری هنوز هیچ‌گونه نهاد قانونی و مدنی نداشت، چرا که اساساً هنوز دولتی به وجود نیامده بود. اما انسانها با تشکیل دولت دست از «دشمنی» علیه یکدیگر برداشتند و رضایت دادند به جای دشمنی با یکدیگر برطبق قوانینی رقابت کنند که عادلانه می‌دانند و کسانی را که از قانون سر می‌پیچند یا به حقوق دیگران تجاوز می‌کنند نه به صورت فردی بلکه بر اساس قوانین و به دست نهادی حقوقی کیفر دهند. از همین رو، سلاحهای خود را به زمین گذاشتند و آنها را به حاکم یا فرمانروایی سپردند که از حق انحصاری داشتن سلاح و اعمال زور برخوردار بود. این البته، به معنای پایان دشمنی در میان انسانها نبود، چون انحصار زور در دست یک تن خود باز سبب ستمهای بسیار می‌شد، اما تا جایی که نظم زندگی جاری بود و عموم مردم کم و بیش از حقوق خود برخوردار بودند و اتفاقی نمی‌افتاد، فقط گاه و بیگاه افرادی طعمۀ ستمهای حکومت می‌شدند، چون مردم به تجربه می‌دانستند که «بدترین حکومت بهتر از بی‌حکومتی» است، چون یک زورگو بهتر است تا هزاران زورگو، بنابراین برای فرار از هرج و مرج و آشوب و جنگ داخلی که بدترین جنگهاست، تا جایی که می‌توانستند بدترین خودکامه را نیز تحمل می‌کردند و این تا جایی ممکن بود که هنوز فرمانروای ستمگر کارد را به استخوان نرسانده بود.

    چه در روایت قرآنی و چه در روایت تامس هابز از آغاز تاریخ بشری «دشمنی» حتی اگر ذاتی وجود و حیات بشری هم باشد نمی‌تواند اصل رفتار در زندگی اجتماعی باشد، چون در آن صورت هرگز اجتماع بشری به وجود نخواهد آمد. بنابراین، یک اصل روشن است اگر اجتماعاتی بشری به وجود آمده است که ما امروز آنها را به نام اقوام و ملتهای گوناگون می‌شناسیم این اقوام یا ملتها توانسته‌اند دست کم مدت زمانی با صلح در کنار یکدیگر زندگی کنند. اما اگر جوامع بشری، دست کم به‌طور رسمی، «دشمنی» را ترک گفته‌اند، و جز در کشورهای عقب‌مانده یا دستخوش آشوب مردم به‌طور گروهی به جنگ با یکدیگر نمی‌پردازند، چرا در عرصۀ بین‌المللی هر کشوری «دشمن» کشور دیگر است یا با «دیگر»ی همچون دشمن رفتار می‌کند؟

    حالت طبیعت، یعنی دشمنی هرکس علیه هرکس، هنگامی از میان رفت که مردمان کشوری با نظامی واحد پدید آوردند و نظام واحد قادر شد که قانونی واحد را بر همه اعمال کند و انحصار سلاح و زور را در اختیار خود داشته باشد، اما در عرصۀ بین‌المللی چنین نیست چون هرکشوری با داشتن سلاح و دولتی متفاوت و قوانینی متفاوت و منافعی متفاوت اکنون برای همسایه‌اش یا کشور دیگر در حکم «دشمن» است، چون می‌تواند در علایق یا زبان یا فرهنگ یا دین یا هرچیز دیگری کاملاً متفاوت با همسایه‌اش باشد، بنابراین هرکشوری برای پیشگیری از تجاوز کشورهای همسایه یا دیگر کشورها همواره خود را مسلح و آماده نگه می‌دارد. بنابراین، تمدن و وجود دولت در هرکشوری اگرچه توانسته است افراد را خلع سلاح کند یا به آنها نشان دهد که حتی در صورت داشتن سلاح نباید از آن برای «دشمنی» با دیگران یا کسب منافع غیرقانونی استفاده کنند، هنوز نتوانسته است دولتها را وادار کند که از سلاح علیه شهروندان ناراضی از حکومت یا علیه دیگر کشورها استفاده نکنند. نتیجه آن شده است که هنوز یا در گوشه و کنار جهان حکومتها علیه شهروندان ناراضی سیاسی از سلاح و زور استفاده می‌کنند، در واقع وظیفۀ حکومت این نیست که با سلاح از خودش در برابر شهروندان دفاع کند، چون حکومت باید نمایندۀ شهروندان باشد نه ارباب آنان، یا علیه دیگر دولتها وارد جنگ و دشمنی می‌شوند. اما آیا این نیز چیزی ناگزیر است؟

    ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم، برای حلّ این مسأله پیشنهادی تحسین‌برانگیز داد. پیشنهاد او این بود که کشورها برای اینکه از حالت بدویت و توحشی که جوامع در حالت طبیعت داشتند بیرون آیند، باید به تشکیل جامعۀ مدنی جهانی دست یازند، به تشکیل دولتی واحد اهتمام کنند تا همان طور که در نتیجۀ تشکیل جامعۀ مدنی «دشمنی» میان افراد بر سر منافع از میان رفت و رقابت قانونمند و عادلانه جای آن را گرفت و دیگر افراد برای حل نزاعهای شخصی‌شان دست به خشونت نمی‌زنند، مگر اینکه تبهکار یا جنایتکار شناخته شوند، کشورها نیز برای حفظ منافع‌شان به خشونت متوسل نشوند. بنابراین، برای ترک خصومت یا دشمنی میان جوامع باید نهادی بین‌المللی یا دولتی واحد پدید آید که در عین به رسمیت شناختن خودمختاری و استقلال اعضایش آنها را از اعمال خشونت و دشمنی با یکدیگر و پرداختن به جنگ باز دارد. در این صورت در جامعۀ بین‌المللی نیز دیگر کسی برای رسیدن به منافعش سلاح به دست نخواهد گرفت و اگر چنین کرد دیگران او را بر سرجایش خواهند نشاند. پیشنهاد کانت را کسی جدی نگرفت، مگر هنگامی که دو جنگ جهانی در اروپا درگرفت و تشکیل جامعۀ ملل و سازمان ملل متحد به نوعی همان اندیشۀ کانت را به‌طور ناقص تحقق بخشید. تشکیل اتحادیۀ اروپا در نخستین دهۀ قرن بیست و یکم نیز به نوعی متأثر از این اندیشۀ کانت بود.

    ۲. «دشمن» در اخلاق و «دشمن» در سیاست

    آیا هیچ انسانی هست که بخواهد «دشمن» داشته باشد؟ آیا داشتن دشمن به سود ماست، آیا ما می‌کوشیم به تعداد «دشمنان»مان بیفزاییم؟ ما چگونه «دوست» و «دشمن» برای خودمان به وجود می‌آوریم؟ برای نابود کردن «دشمنان»مان چه راهی در پیش می‌گیریم؟ برای خودمان چگونه «دوست» پیدا می‌کنیم؟ پاسخهایی که ما به این پرسشها می‌دهیم نشان‌دهندۀ تحولی است که ما در دور شدن از انسانی ابتدایی به انسانی متمدن داشته‌ایم، از انسانی عقب‌مانده و غیراخلاقی به انسانی پیشرفته و اخلاقی. در سیاست نیز همین قاعده جاری است. کشوری که در سیاست «عقب‌مانده» است با همسایگان و کشورهای دیگر همان طور رفتار می‌کند که با شهروندانش (البته برای او آنان شهروندان نیستند بلکه «رعایا» هستند)، یعنی با زور. و ناگزیر همواره در حال خصومت و دشمنی است هم با شهروندانش و هم با همسایگانش، به همین دلیل هموراه نیازمند قدرت‌نمایی و جمع‌آوری سلاح و نمایش و زورآزمایی است. زبانش در سیاست نیز زشت و موهن و پرخاشگر است و فاقد هرگونه وقار و متانت و خویشتنداری و ادب. بنابراین، باید ببینیم اگر ما در زندگی خصوصی نمی‌خواهیم بر دشمنان‌مان بیفزاییم چرا برخی در «سیاست» جز درست کردن «دشمن» کاری ندارند و هزینۀ آن را هم از جیب دیگران می پردازند و فقط وقتی رام و مطیع می‌شوند که «دشمن» بر آنان دست یافته باشد و پا بر گلویشان گذاشته باشد.

    ۳. چه کسی از «دشمن» سود می‌برد؟

    ما مردمان عادی از دشمنی سودی نمی‌بریم. برای ما «دشمنی» مایۀ نگرانی و عذاب است. چگونه می‌توانیم در خانه استراحت کنیم یا در خیابان قدم بزنیم یا به کاری مشغول شویم اگر بدانیم همواره کسی هست که می‌خواهد به ما آسیب برساند؟ از همین رو، کمتر کسی است که بخواهد آن چنان دشمنانی برای خودش فراهم کند که درصدد آسیب رساندن به او باشند. اما این امر در جایی دیگر شاید صادق نباشد و آن جایی است که ما بخواهیم خودمان و دیگران را به ‌گونه‌ای تعریف کنیم که انگار در دو قطب مقابل به سر می‌بریم و هیچ‌گاه نمی‌توانیم با هم کنار بیاییم. رقابتهای شغلی یا حرفه‌ای و گروهی ما گاهی ممکن است تا سرحدّ خشونت هم پیش بروند و آن‌جایی است که ما از «رقابت» گذشته و به «دشمنی» رسیده‌ایم. رقابتهای دوقطبی باشگاههای ورزشی یا احزاب و گروههای سیاسی و مذهبی و قومی گاهی چنین حالتی به خود می‌گیرد و به همین دلیل «رقابت» به «دشمنی» و سپس به خشونت تبدیل می‌شود. در این میان، کسانی بر این گمان‌اند که «دشمنی» می تواند سبب انسجام گروهی و تقویت آن شود و بنابراین خوب است که ما همیشه دشمنی داشته باشیم تا خودمان را در برابر آن تعریف کنیم. اما این «دشمنی» ممکن است از این جهت سودی موقتی برای منافع گروهی داشته باشد، اما سودش موقتی است و عاقبت ندارد، چون همینکه مهار این «دشمنی» از دست در برود به جنگ یا خشونتی تبدیل خواهد شد که آن گروه یا حزب یا کشور را به باد می‌دهد. در این گونه «دشمنی» صاحبان احزاب و مذاهب و نظامیان بیشترین منفعت را نصیب خود می‌کنند، البته تا هنگامی که این دشمنی به فرجام خونین خود نرسیده باشد.

    ۴. بزرگترین «دشمن» ما کیست؟

    ما از «دشمن»، یعنی چیزی یا کسی که تهدیدی علیه ماست، هیچ‌گاه دور نیستیم. اما چرا باید همواره بپنداریم که این «دشمن» انسانی دیگر است؟ آیا فقر، بیماری، نادانی، مرگ، گرسنگی، تشنگی، رنج، ستمکاری و بی‌عدالتی «دشمن» نیستند؟ انسانی که به شناخت رسیده باشد درمی‌یابد که انچه انسانها را به دشمنی با یکدیگر برمی‌انگیزد همین چیزهاست. انسان فقیر چرا باید به دشمنی با ثروتمندان برخیزد، اگر فقر و حرمانش را نتیجۀ آزمندی و ستمکاری آنان نداند؟ مردم چرا باید به جنگ علیه حاکمان برخیزند، اگر آنان را ضایع‌کنندۀ حقوق خود ندانند؟ بنابراین، آنچه ما باید بدانیم این است که چه چیزهایی ما را با یکدیگر دشمن می‌کند و چه چیزهایی ما را از دشمنی با یکدیگر نجات می‌دهد و به دوست بدل می‌سازد و چه چیزهایی «دشمنان واقعی» ما هستند که جز نابودی هیچ کاری با آنها نمی‌توان کرد، دشمنانی که هرگز نمی‌توان با آنها دوست شد یا از آنها دوست ساخت.

    ۵. بهترین راه برای نابود کردن «دشمن» چیست؟

    ما از راههای مختلفی برای نابود کردن دشمنان‌مان استفاده می‌کنیم. اما این راهها فقط برای دشمنان‌مان خطرناک نیستند، برای خودمان نیز خطرناک‌اند. اگر من بخواهم با «دشمن»‌ام بجنگم تا به او آسیب بزنم، این امکان نیز وجود دارد که او هم به من آسیب بزند، یا حتی آسیب بیشتری هم بزند. از همین روست، که انسان عاقل همیشه قدرت خودش و قدرت دشمنش را می‌سنجد و بعد دست به ابراز آشکار دشمنی یا اقدام برای آسیب رساندن به دشمنش می‌زند. اما راههایی که ما ممکن است برای نابودی دشمن‌مان در پیش بگیریم همه به یک اندازه هزینه‌بر و پررنج نیستند. اگر من بخواهم برای نابود کردن دشمنم تمامی سرمایه و وقت خودم را هدر دهم و زندگی خودم و فرزندانم و خویشاوندانم یا هموطنانم را فدای نابودی او کنم، چه بسا حتی با نابودی او خودم را هم نابود کرده باشم، چرا که دیگر چیزی برای ادامۀ حیات نداشته باشم. بنابراین، انسان عاقل از خود می‌پرسد آیا دشمن را حتماً باید از راه اعمال زور و به کار بردن سلاح و نابود کردن جسمانی از میان برداشت، آیا هیچ راه دیگری برای از میان بردن دشمن نیست؟ آبراهام لینکلن در سخن نغزی بهترین راه نابودی «دشمن» را پیشنهاد می‌کند، راهی که می‌توانیم ببینیم چقدر کم‌هزینه و پرفایده است: «بهترین راه برای نابود کردن دشمن دوست شدن با اوست». بله، چرا «دشمن» را به «دوست» تبدیل نکنیم؟ آیا این کم‌هزینه‌ترین و بهترین راه و اخلاقی‌ترین راه نیست؟ چه کسی گفته است که دوستان ما همیشه دوستان ما خواهند بود و دشمنان‌مان همیشه دشمنان‌مان؟ آیا ما در زندگی نمی‌بینیم که چگونه دوستان‌مان به دشمنان‌مان تبدیل می‌شوند و دشمنان‌مان به دوستان‌مان!

    ۶. چگونه از «دشمن» «دوست» بسازیم؟

    هریک از ما شاید به‌ شیوۀ خودش آموخته باشد که چگونه برای خود دوستانی بیابد و چگونه برای خود دشمنانی بسازد. ما معمولاً می‌پنداریم که با ‌منفعت رساندن به کسانی آنان را به «دوست» تبدیل می‌کنیم و با زیان رسیدن به کسانی آنان را به «دشمن». بنابراین، همیشه در این اندیشه‌ایم که با بذل و بخشش دوستان خودمان را حفظ کنیم و تا جای ممکن به دشمنان‌مان آسیب برسانیم. اما آیا چنین کاری برای ما دوستان واقعی فراهم می‌کند و دشمنان ما را نیز نابود می‌کند؟ دین، حکمت، اخلاق و فلسفه چیزی خلاف این را به ما تعلیم می‌دهند. آنها به ما می‌آموزند که ما نباید «دشمنی کردن» را اصل زندگی خود قرار دهیم. به بیان شیوای امام علی (ع) «دوستی ورزیدن نیمی از خرد است» (کلمات قصار، ش ۱۴۲، ترجمۀ شهیدی). همچنین نباید بپنداریم که دوستان ما همواره «دوست» و «دشمنان» ما همواره «دشمن» خواهند بود: «دوستت را چندان دوست مدار! مبادا که روزی دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که بود روزی دوستت گیرد» (کلمات قصار، ش ۲۶۸). بنابراین، انسان باید این توانایی را داشته باشد که برای خود دوستانی پیدا کند و اگر چنین کاری نتواند انجام دهد، ناتوان‌ترین مردم خواهد بود. از سوی دیگر، کسی را می‌توان تواناترین مردم که خواند می‌تواند از «دشمن» دوست بسازد، اما چگونه می‌توان از دشمن دوست ساخت؟

    ۱. بدی را با بدی پاسخ ندهیم. کسی که بر این گمان است که کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است و باید با هرچیز با شدت برخورد کند و دهان دشمن را خُرد و بر صورت او سیلی بزند هرگز قادر نخواهد بود که از دشمن «دوست» بسازد. چنین کسی حتی «دوستان» خود را نیز نگاه نتواند داشت. قرآن در این خصوص به ما تعلیم می‌دهد که چگونه از «دشمن» دوست بسازیم: «وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ»؛ وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۳۵–۳۴، فصلت: «و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] با آنچه بهتر است دفع كن آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مى‏گردد؛ و اين [خصلت] را جز كسانى كه شكيبا بوده‏اند نمى‏يابند و آن را جز صاحب بهره‏اى بزرگ نخواهد يافت»).

    ۲. با انصاف رفتار کنیم. هیچ چیز همچون بی‌عدالتی به خشم و سپس کینه و دشمنی تبدیل نمی‌شود. فردی که با دیگران با انصاف رفتار نکند و برای دیگران همان حقوقی را که برای خودش قائل است قائل نباشد، آنان را به دشمنان سرسخت خود تبدیل می‌سازد. سرچشمۀ بسیاری از ناخشنودی‌های بشری فقر یا گرسنگی نیست. اگر انسان فقر یا گرسنگی را از ناتوانی و تنبلی خودش بداند از کسی خشمگین نخواهد شد. انسان وقتی خشمگین می‌شود که فقر و گرسنگی را ناشی از ستم دیگران بداند. نظامی اجتماعی که نتواند دلایل قانع‌کننده‌ای برای نابرابری‌های اجتماعی داشته باشد، به همین سان به دشمنی در میان مردم و دشمنی مردم با حکومت دامن می‌زند.

    ۳. با تندی و درشتی سخن نگوییم. هیچ‌کس کمتر و کوچکتر از فردی دیگر نیست. احترام لازمۀ زندگی سالم اجتماعی است. منزلتهای اجتماعی، ثروت یا قدرت، این جواز را به کسی نمی‌دهد که کسی هرطور خواست با دیگران سخن بگوید. کسی که حرمت دیگران را به رسمیت نشناسد حرمت او را نیز نگاه نخواهند داشت.

    ۴. از بدگویی و غیبت بپرهیزیم. سخنان روا یا ناروا در خصوص افراد آنان را از زندگی سالم اجتماعی باز خواهد داشت. به وجود آوردن بدگمانیهای ناروا در حق اشخاص این امکان را از آنان می گیرد که رابطه‌ای سالم و ارزشمند با آشنایان تازه داشته باشند. ما حق نداریم با بدگویی افراد را از این امکان و آینده‌شان محروم کنیم. چنین کاری در حکم نابود کردن آیندۀ آنان خواهند بود و از این رو آنان دشمنان ما خواهند شد.

    ۵. خویشتندار باشیم. در زندگی اجتماعی این امکان وجود دارد که ما با یکدیگر برخورد منافع یا برخورد سلیقه و نظر داشته باشیم. هیچ‌گونه از این برخوردها نباید سبب شود که ما خویشتنداری فروگذاریم و به خشم بگراییم و آنچه را خود حق می‌دانیم به دیگران تحمیل کنیم.

    ۶. نیکی کنیم. نیکی کردن باج دادن و خریدن دیگران نیست. ما در رساندن سود یا منفعتی به دیگران حُسن نیّت خود را برای داشتن روابط انسانی نشان می‌دهیم. ما با نیکی کردن نشان می‌دهیم که همه چیز را برای خودمان نمی‌خواهیم و حاضریم بی هیچ چشمداشتی به دیگران یاری کنیم و به آنان سود برسانیم.

    ۷. عذرخواه تقصیرات خود باشیم. کسی که به تقصیرات خود واقف است و آنها را به گردن می‌گیرد و عذرخواهی می‌کند مانع از بروز خشم و کینۀ دیگران می‌شود.

    ۸. به سخن دیگران گوش دهیم. افرادی که خود را همواره حق به جانب می‌دانند و با دیگران طوری سخن می‌گویند، انگار که آنان هیچ نمی‌دانند و تنها آنان هستند که همه چیز را می‌دانند، احمقانی هستند که بیشترین خشم و کینه را متوجه خود می‌کنند. چون دیگران را تحقیر می‌کنند و هیچ کس را به حساب نمی‌آورند.

    انسان کریم و اخلاقی و متمدن شرمی از آن ندارد که دست دوستی به سوی «دشمن» دراز کند، یا دست دشمن را که به سویش دراز شده بفشارد و به دشمنی خاتمه دهد و از «دشمن» برای خود «دوست» بسازد. اما انسانهای لئیم و سفله همواره دشمنی ورزیدن و خوار کردن دیگران را مایۀ مباهات خود می‌شمرند و با رد کردن دست دوستی و پافشاری بر خوار کردن و کوبیدن دشمن خود را سرانجام به چنان خواری و خفتی می‌اندازند که دیگر حتی «دوستی» هم برایشان باقی نمی‌ماند.


     
     

    1391/6/22


    تلویزیون فارسی‌زبان «رها» در اطلاعیه‌ای از آغاز پخش برنامه‌های خود بر روی ماهواره یوتل ست و از طریق وب سایت پخش آنلاین ماهواره‌ها خبر داده است.

    در این اطلاعیه آمده است: «تلویزیون رها، شبکه ای مستقل و غیر دولتی است که با هدف گسترش ارتباط میان ایرانیان در سراسر جهان، به ‌ویژه هم میهنان داخل کشور در شرایطی که سرکوب و سانسور در ایران، حضور هر رسانه ملی و آزاد را برای ایرانیان غیرممکن ساخته، شروع به کار کرده است.»

    سرمایه گذاری این تلویزیون توسط امیر حسین جهانشاهی صورت گرفته که بنیانگذار تشکیلات موج سبز است. مدیر و سردبیر ارشد تلویزیون رها با علی اصغر رمضان پور، معاون سابق وزیر فرهنگ و ارشاد در دوران وزارت احمد مسجد جامعی و رئیس دوره 14 تا 16 نمایشگاه کتاب تهران است. تهیه کننده و سردبیر برنامه تفسیر خبر، احمد رافت، روزنامه نگار ایرانی- ایتالیایی و مدیر سابق خبرگزاری ایتالیایی کرونوس اینترنشنال است. 

    بر اساس این اطلاعیه شبکه تلویزیونی رها پخش برنامه های خود را از 11 سپتامبر و با پخش 4 ساعت در روز آغاز کرده و علاوه بر پخش برنامه های زنده خبری، امکان تماشای مجموعه متنوعی از برنامه های فرهنگی، هنری، ورزشی، اجتماعی، و مستند را برای مخاطب خود فراهم می سازد.

    منبع: تلویزیون رها

     


     
     

    1391/6/22

    یک مقام ارشد پلیس ایران از حضور نگهبانان زن در مراکز تفریحی، تجاری و آموزشی مخصوص زنان خبر داد.

    سرهنگ قاسم سیفیان، رئیس مرکز انتظام پلیس پیشگیری نیروی انتظامی، در گفت‌و‌گو با ایسنا گفت: «این زنان نگهبان برای حفظ حریم بانوان در مکان‌های خصوصی و عمومی به فعالیت می‌پردازند.»

    آقای سیفیان افزود که فروشگاه‌ها، استخرهای زنانه، تالارهای عروسی و آرایشگاه‌ها از جمله مکان‌هایی هستند که نگهبان‌های زن می‌توانند در آن فعالیت کنند.

    وی وجود نگهبانان زن را در «از بین رفتن» مشکلاتی که ممکن است توسط «موبایل‌های دوربین‌دار و برخی رفتارهای ناهنجار» ایجاد شود، «مثمر ثمر» توصیف کرد.

    این مقام پلیس ایران البته به زمان به کارگیری نگهبانان زن در مراکز تفریحی و تجاری زنان اشاره‌ای نکرد.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    فاطمه آلیا حمله «اراذل و اوباش» به استخر زنانه را تایید کرد


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته