سیدمحمد خاتمی، رییس جمهور سایق کشورمان در پیامی به زینب محمودیان، دختر مهدی محمودیان روزنامه نگار محبوس در زندان رجایی شهر با آرزوی رهائی همه آنان که در بند و حصرند نوشته است: بهانه ای پیدا کردم تا سالروز تولد پدر بزرگوارت که مظهر دینداری و آزادی خواهی و صبوری است و هزینه آن را نیز پرداخته و می پردازد، به تو و خودمان و خانواده محترم محمودیان تبریک بگویم.
به گزارش کلمه، روز گذشته سالروز تولد مهدی محمودیان روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی بود. او که در خصوص وقایع بازداشتگاه کهریزک اطلاع رسانی کرد، ۲۵ شهریور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
این زندانی سیاسی که ماه گذشته به مرخصی آمده بود، زمانی که عازم زندان رجایی شهر بود، در گفتگو با خبرنگار کلمه تشریح کرده بود: "سخت ترین قسمت خداحافظی این بود که زینب می گفت "بابا نمی شود کاری کنی که بمانی؟ فقط برای یک روز دیگر!" و حتی حاضر شده بود چند ساعت بیشتر پیشش بمانم که با توجه به اینکه گفته بودند باید برگردم امکان ماندنم نبود. دوست داشت با من تا زندان بیاید که آن هم به خاطر اینکه امکان داشت دم در زندان گریه کند و یا حالش بد شود نگذاشتم و در خانه با او خداحافظی کردم."
متن کامل پیام سیدمحمد خاتمی به زینب محمودیان که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
زینب محمودیان عزیز!
می دانم که دل پاک و نازکت از دوری پدری مهربان و دوست داشتنی آزرده است. می دانم که شب ها به یاد او چشم بر هم نهاده و بامدادان به امید او دیده به جهان گشوده ای، اما سوگمندانه آنرا تاریک دیده ای و می دانم که پدر عزیزت و مادر مهربان و مادربزرگ ارجمند و پدربزرگ گرانقدرتان، همواره سرود امید در گوش تو نواخته اند و به تو یاد داده اند، و حماسه مقاومت و صبوری را ستوده اند. امیدوارم آینده ات روشن و برخوردار باشد.
بهانه ای پیدا کردم تا سالروز تولد پدر بزرگوارت که مظهر دینداری و آزادی خواهی و صبوری است و هزینه آن را نیز پرداخته و می پردازد، به تو و خودمان و خانواده محترم محمودیان تبریک بگویم و آزادی همه گرفتاران و رهائی همه آنان که در بند و حصرند و پیشرفت و اعتلاء میهن را در پرتو لطف پروردگار آرزو کنم.
روز و روزگارت روشن و پرنسیم
سید محمد خاتمی
۲۱ شهریور ماه ۱۳۹۱
وقتی بعضی از حلقههایی که در قدرت رسمی هستند، میبینند در جامعه ایران گفتمان اقتدارگرایی جذابیت ندارد، سعی میکنند با لعاب کوروشگرایی به گفتمانشان جاذبه بدهند ولی همین کار آنها هم اقتدارگرایی رسمی را به واکنش وامیدارد و همین میشود که این روزها شاهدش هستید. با این همه یکی از راههای درک معنای سیاست در ایران، درک همین چالشها و رقابتهای گفتمانی است.
شانتاژ تبلیغاتی تنها یکی از عواملی است که به ریشه دواندن یک گفتمان کمک میکند و در غیاب عوامل دیگر چندان کارساز نیست. بنابراین گفتمان بانفوذ پدیدهیی نیست که بتوان آن را ارادهگرایانه شکل داد و به راحتی جا بیفتد. به همین خاطر جا انداختن گفتمان اقتدارگرایی، آنهم از نوع سطحی مذهبی یا کوروشگرایانهاش، کار راحتی نیست.
گفتمانها در هر جامعهیی نمود شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن جامعه است. به همین دلیل در بررسی گفتمانها در یک جامعه لازم است فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن نیز مورد ارزیابی قرار گیرد. درباره جامعه ایران علاوه بر مطلب فوق، مساله دیگری نیز مطرح است که عبارت از تغییر سریع گفتمانهاست. به بیان دیگر جامعه ایران از جمله جوامعی است که در آن، گفتمانها به سرعت در حال تغییر و تعویض هستند.
گاهی هنوز یک گفتمانی در جامعه جا نیفتاده است که جای خود را به گفتمانی دیگر میدهد. اینکه چطور یک گفتمان امکان وجود مییابد و از سوی دیگر باید دارای چه ویژگیهایی باشد که به گفتمان غالب در یک جامعه تبدیل شود، پرسشهایی است که با جلاییپور در میان گذاشتیم.
به باور جلاییپور، به میزانی که گفتمانها دارای استدلالهای عقلی و قدرت اقناعکنندگی باشند و با زندگی حاملان آن ربط داده شده باشند، به همان میزان میتوانند در جامعه رونق یابند و با اقبال عمومی مواجه شوند. وی در عین حال معتقد است اقبال عمومی به یک گفتمان، الزاما به معنای منطقی، عقلانی و مستدل بودن آن نیست بلکه اقبال گفتمانها در هر جامعهیی تا حدود زیادی وابسته به سطح آگاهی عمومی و شرایط اجتماعی- سیاسی آن جامعه است.
جلاییپور همچنین معتقد است برخلاف زمان دولت اصلاحات که گفتمان اصلاحطلبی دولتمحور بود، اکنون در شرایط سیاسی فعلی این گفتمان به گفتمانی جامعهمحور تبدیل شده است.
در ابتدا بگویید واژه گفتمان چه معنایی دارد و مراد از به کار بردن این مفهوم چیست؟
در علوم اجتماعی هم معنای گفتمان و هم روشهای تحلیل گفتمان مورد مناقشه و خودش تحتتاثیر گفتمانهای نظری این رشتههاست. در توضیح معنای رایجتر گفتمان میتوان گفت زبان در جامعه در چارچوب قالبهای گوناگون ساختیابی میشود و مردم در زندگی و هنگام مشارکت در قلمروهای مختلف حیات اجتماعی از قالبها و خوشههای زبانی مختلفی استفاده میکنند که این قالبهای زبانی و ارتباطی، «گفتمان» خوانده میشود. «گفتمان پزشکی» و «گفتمان سیاسی» از نمونههای معروف انواع گفتمان است. «تحلیل گفتمان» هم تحلیل این قالبها و خوشههای زبانی است و یکی از انواع مشهور آن، «تحلیل انتقادی گفتمان» است. با این توضیح کوتاه، باید ببینیم در فضای سیاسی کنونی ایران چند قالب زبانی و گفتمانی حول و حوش امور سیاسی رایج است و این قالبهای گفتمانی از چه موقعیتی برخوردارند. چرا برخی بانفوذتر و برخی کمنفوذترند و برخی تداوم دارند و برخی عمر کوتاهتری دارند و به حاشیه میروند؟ به یک معنا ما با کاربرد مفهوم گفتمان میخواهیم از فضای سیاسی جامعه آگاهی انتقادی پیدا کنیم.
گفتمانهای سیاسی در جامعه ایران دارای چه وضعیتی هستند و به طور کلی نقش این گفتمانها را در جامعه چطور ارزیابی میکنید؟
اگر به فضای گفتاری، رفتاری و ارتباطی جامعه سیاسی ایران توجه کنیم، حداقل از دو گفتمان اصلی سیاسی که هر کدام زیرشاخههایی دارند، میتوانیم سراغ بگیریم؛ اولی گفتمان سیاسی اقتدارگراست که از امکانات عمومی و رسمی برخوردار است که دارای سه شاخه است؛ شاخه اصلی آن، نظر و توانایی مقامات کشور را بر فراز قانون اساسی و خارج از چارچوب آن قرار میدهد. شاخه نحیفتر آن برای اینکه به گفتمان خود جاذبهیی بدهد، در یک حرکت پاندولی از واژههای آخرالزمانگرایانه و کوروش-باستان- ملیگرایانه بهره میگیرد و الان زیر فشار حاملان گفتمان اول هستند و از آنها به منحرف یاد میشود. گفتمان اقتدارگرایی شاخه دیگری هم دارد که حکومتی نیست و از اقتدارگرایی ناسیونالیستی و باستانگرایی دفاع میکند (مثل گفتمان سلطنتطلبها در فضای مجازی). دسته دوم گفتمانهای اصلی سیاسی ایران که از امکانات جامعه و اقشار متوسط آن تغذیه میکند «گفتمان مردمسالاری» است. این گفتمان هم دو شاخه دارد، شاخه اصلی آن، مردمسالاری سازگار با دین است که حاملان آن اصلاحطلبان مسلمان هستند و شاخه دیگرش مردمسالاری سکولار است که از حضور حتی دموکراتیک دین در عرصه عمومی هم نگران است. به هر ترتیب این گفتمانها به حاملانشان هویت میدهند، آنها را منسجم میکنند و راه را در عرصه سیاسی برایشان روشن میکنند. از طرف دیگر توجه به چالشهای محتوایی این گفتمانها با یکدیگر نشانگر تعارضات سیاسی در جامعه سیاسی است.
مسالهیی که اینجا وجود دارد، این است که چرا سرعت تغییر و تبدیل گفتمانها در جامعه ایران روندی غیرطبیعی دارد؟ به بیان دیگر چه عواملی موجب میشود جامعه ایران از یک گفتمان یکدفعه به گفتمان دیگری که دارای وجوه اختلافی و حتی تضادهای زیادی با گفتمان قبلی است، پرش کند؟
گفتمانها با قدرت، آگاهی، هویت و خصوصا منافع گروههای گوناگون اجتماعی و شرایط زندگی آنها ارتباط دارد. به همین دلیل مثلا وقتی بعضی از حلقههایی که در قدرت رسمی هستند، میبینند در جامعه ایران گفتمان اقتدارگرایی جذابیت ندارد، سعی میکنند با لعاب کوروشگرایی به گفتمانشان جاذبه بدهند ولی همین کار آنها هم اقتدارگرایی رسمی را به واکنش وامیدارد و همین میشود که این روزها شاهدش هستید. با این همه یکی از راههای درک معنای سیاست در ایران، درک همین چالشها و رقابتهای گفتمانی است.
بسیار خب. پس بفرمایید اصلا شرایط به وجود آمدن یک گفتمان در جامعه چیست و گفتمانها باید دارای چه ویژگیهایی باشند تا بتوانند به گفتمان غالب تبدیل شوند؟
بروز و غلبه یک گفتمان به عوامل گوناگونی بستگی دارد. مثلا اینکه منطق درونی دانش حاملانش چقدر استحکام دارد، چه نسبتی با منافع و مصالح حاملان آن گفتمان دارد، دولت موافق یا مخالف آن است یا نسبت به آن بیطرف است، چه نسخهیی برای اصلیترین مشکلات جامعه میپیچد، چه نسبتی با آموزههای دینی دارد، چگونه با معضلات جامعه جدید کنار میآید و حفظ تمامیت ارضی و ثبات سیاسی را چگونه میخواهد تامین کند… همه این عوامل باعث نفوذ کمتر یا بیشتر یک گفتمان در جامعه سیاسی میشود. ارزیابی من این است که رایجترین و موثرترین گفتمان در جامعه سیاسی کنونی ایران که ریشه در اقشار اصلی جامعه دارد، «دموکراسی سازگار با دین» است و حداقل در بیش از ۴۰ درصد جامعه نفوذ دارد. اما گفتمان «اقتدارگرایی» در خوشبینانهترین وضع در ۲۰ درصد از جامعه نفوذ دارد. توجه داشته باشید که تا همین دو دهه پیش به گفتارهای منسجم سیاسی، «گفتمان» نمیگفتند و بعضا از واژه ایدئولوژی استفاده میکردند. ایدئولوژیها در اکثر موارد همان گفتمانهای سیاسی هستند که امروز به کار میروند.
یعنی به باور شما این دو واژه مترادف و دارای مفاهیمی مشترک هستند؟
نه اینکه دقیقا مترادف باشند اما در اکثر موارد قابل جایگزینی با یکدیگرند. در جامعهشناسی متعارف (یعنی جامعهشناسی ۳۰ سال پیش) به گفتارهای سیاسی معنابخش و هدایتکننده نیروهای سیاسی «ایدئولوژی» میگفتند و امروز یعنی در دوره جامعهشناسی متاخر، «گفتمان سیاسی» میگویند. گفتمانها نیز هر کدام دارای نقاط قوت و ضعف هستند. مثلا همین گفتمان اقتدارگرای کوروش- باستانگرا قدرت اقناعکنندگی اقشار موثر را ندارد زیرا این اقشار میگویند چه شد که ناگهان حاملان گفتمان مهدویتگرایانه سطحینگرانه یکدفعه یاد کوروش افتادند و برای همین این گفتمان را چندان جدی نگرفتند یا گفتمان اقتدارگرایی شاخه اول، دارای قدرت فیزیکی است ولی در جامعه نفوذ ندارد اما در عین حال از قدرت و زور برخوردار است.
البته شاید برخی بخواهند در ابتدا این مسائل را در سطح عمومی جامعه مطرح کنند تا بعد برای آن، پایگاه اجتماعی بیافرینند؟
بعضی سیاستمداران عوام فریب، سطحی و تبلیغاتچی فکر میکنند ذهنیت مردم مثل موم در دست آنهاست و آنها به راحتی میتوانند گفتمان و گفتارهای دلخواه خود را در ذهن و ضمیر مردم جا بیندازند، اما در فضای عمومی رسانهیی امروزی و با وجود دسترسی مردم به رسانههای بدیل، هر گفتار و گفتمانی نمیتواند میان مردم ریشه بدواند. شانتاژ تبلیغاتی تنها یکی از عواملی است که به ریشه دواندن یک گفتمان کمک میکند و در غیاب عوامل دیگر چندان کارساز نیست. بنابراین گفتمان بانفوذ پدیدهیی نیست که بتوان آن را ارادهگرایانه شکل داد و به راحتی جا بیفتد. مثلا شما ببینید چرا جا افتادن گفتمان اقتدارگرایی با وجود این همه امکانات تبلیغاتی با مشکل روبهرو است؟ چون ۳۰ سال پیش در این جامعه یک انقلاب بزرگ مردمی شکل گرفت که یکی از ابعاد گفتمانی آن، مخالفت با اقتدارگرایی شاه بود. به همین خاطر جا انداختن گفتمان اقتدارگرایی، آنهم از نوع سطحی مذهبی یا کوروشگرایانهاش، کار راحتی نیست.
شما ویژگیهای موثر برای تبدیل شدن یک گفتمان به گفتمان غالب را برشمردید از جمله منطقی بودن گفتمانها و مبتنی بودنشان بر استدلالهای قوی. اما با این وجود به نظر میرسد سطح آگاهی جامعه که در واقع مخاطبان اصلی استدلال و منطق گفتمانها هستند نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین ممکن است گفتمانی وجود داشته باشد که فاقد منطق و استدلال قوی باشد اما در عین حال مورد اقبال یک جامعه عقبافتاده قرار بگیرد و به گفتمان غالب آن جامعه تبدیل شود. نظر شما چیست؟
شما اگر به تجربه گفتمانی همه جوامع سیاسی در دو سده اخیر توجه کنید، میبینید بعضی گفتمانهای سیاسی حضور پررنگتر و موثرتری داشتهاند مثل گفتمانهای «مردمسالاری»، «ناسیونالیستی» (خصوصا هنگامیکه جوامع جهان سوم در معرض امواج اولیه نوسازی قرار داشتند) و «دین سیاسی» (هنگامی که مردم کشورهای در حال توسعه نگران فرسایش ابعاد معنوی و دینی و سنتی زندگی خود میشدند). پشت هر یک از این گفتمانها دهها سال کار فکری قرار دارد و جدا از منطق فکری این گفتمانها، شرایط اجتماعی هر جامعه در رکود یا رونق این گفتمانها تاثیر تعیینکننده داشته است. مثلا شرایط فعلی جامعه ما که یک انقلاب بزرگ مردمی، تجربه اصلاحات اقتصادی دولت سازندگی، اصلاحات سیاسی و فرهنگی دولت خاتمی، تجربه رخدادهای پس از انتخابات ۸۸، تجربه سیاستمداران ناکارآمد و تبلیغاتی هفت سال قبل را پشت سر گذاشته، واقعا برای پذیرش گفتمان اقتدارگرایی آماده نیست.
اما شما هنوز پاسخ سوال قبلی من را ندادهاید. پرسشی که مطرح است این است، که برخی گفتمانها با وجود اینکه فاقد استحکام منطقی و استدلالی هستند اما میتوانند در جوامعی عقبافتاده مورد اقبال گسترده واقع شوند. بنابراین تبدیل یک گفتمان به گفتمان غالب الزاما در گرو استحکام منطقی آن نیست.
به یک معنا حرف شما درست است. ما در هر جامعهیی تعدادی افراد سرگشته، ناامید، محروم، مظلوم، بدبین و دارای سوءظن داریم که سیاستمداران شعاری و عوامفریب برای پیشبرد منافع خود میتوانند این قشر را حاملان ایدههای خود کنند و برای مدت نهچندان طولانی گفتمان بدون استحکام و ریشهدار خود را در میان این اقشار رواج بدهند. اما چنین نیروها و چنین گفتارهای بیریشهیی در بلندمدت کامیاب نمیشوند و به گفتمانهای تاثیرگذار سیاسی تبدیل نخواهند شد و در نهایت اوضاع همین میشود که در حال حاضر مشاهده میکنید. با وجود یکپارچگی سیاسی و با بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی به جای اینکه گفتمانهای حاکم کنونی کشور را اندکی جلو ببرد، ایران را با انواع تهدیدات داخلی و خارجی روبهرو کرده است. در مقابل میبینیم که در همین هفت سال گفتمان مردمسالاری و حقوقمدنیخواهی و اصلاحطلبی با وجود انواع فشارها و محدودیتها از نفوذ بیشتری در افکار عمومی برخوردار شده است.
میزان تحمل گفتمانها در برابر یکدیگر چه تاثیری میتواند در پویایی یک جامعه داشته باشد؟ از سوی دیگر آستانه تحمل گفتمانهای مختلف وابسته به چه عواملی است؟
ما یک مشکل اساسی در جامعهمان داریم. در اغلب جوامعی که به درستی ساماندهی شدهاند و بدون پول نفت در مسیر پیشرفت حرکت میکنند (مثل ترکیه)، دولت نسبت به گفتمانهای مطرح در جامعه سیاسی نقش داور بیطرف را دارد. در جامعه سیاسی آنها فضای رقابتی گفتمانی امن است و در انتخابات نیروهای سیاسی گوناگون با گفتمانهای سیاسی مختلف به طور برابر مشارکت میکنند و جامعه از برآیند چالشهای گفتمانی برای پیشرفت کشور سود میبرد اما در ایران قدرت سیاسی خودش یک طرف دعواهای گفتمانی است.
گفتمان اصلاحات زمانی ایجاد شد که اصلاحطلبان در قدرت بودند. ریشهها و زمینههای به وجود آمدن این گفتمان چه بود؟ و وقتی گفتمانی از قدرت کنار میرود، چطور میتواند به حیات خودش ادامه دهد؟
در آن موقع ما در شرایط فعلی سیاسی نبودیم و به همین دلیل اصلاحات، سیاسی و دولتمحور بود. الان ما با اوضاع سیاسی روبهرو هستیم و گفتمان اصلاحی جامعهمحور شده است و از امکانات و سرمایههای اجتماعی تغذیه میکند.
تفاوت گفتمان غالب و گفتمان حاکم (گفتمانی که در فضای سیاسی رسمی تبلیغ میشود) چیست و هر کدام دارای چه ابزارها و امکاناتی برای رشد هستند؟
در شرایط فعلی، حاکمیت به حاملان گفتمان اصلاحی نه اجازه ورود به عرصه حکومت و نه مشارکت در عرصه سیاست را میدهد. خود حاکمیت هم با اختلاط گفتمانی روبهرو است. هنرشان فقط حذف حاملان اصلاحطلب از عرصه سیاسی رسمی بود.
در حال حاضر جایگاه گفتمان اصلاحات را در جامعه چطور ارزیابی میکنید؟
همانطور که اشاره شد، در شرایط فعلی جامعه از اصلاحات دولتمحور به اصلاحات جامعه محور تبدیل شده است و نفوذ گفتمان اصلاحی و مردمسالاریخواهی و حقوقمدنیخواهی بیشتر از دوره اصلاحات زمان خاتمی شده است.
آیا استفاده احمدینژاد از بخشی از گفتمان اصلاحات در سالهای گذشته باعث لوث شدن این گفتمان نشده است؟ در این صورت آیا لازم است که اصلاحطلبان برای ایجاد یک گفتمان جدید دست به کار شوند یا همان گفتمان اصلاحات همچنان میتواند کارایی خود را داشته باشد؟
این نشاندهنده این است که گفتمان اصلاحات راه نجات از مشکلات فعلی کشور است. ولی گفتمان مثل لباس نیست که هر وقت خواستیم، آن را عوض کنیم. گفتمانها نیز مانند نهادهای اجتماعی به تدریج در جامعه شکل میگیرند، تداوم پیدا میکنند و متناظر با تغییرات جامعه، تغییر میکنند. به نظر میرسد در شرایط کنونی نه گفتمان اقتدارگرایی (از هر نوعش) و نه گفتمان انقلابی قادر به حل مشکلات کشور نیست. باید در جامعه گشایش سیاسی ایجاد شود. مسوولان کشور همان حقوقی را که برای دیگران قائلاند، برای ایرانیان هم قائل شوند. در چنین وضعی حاملان گفتمانهای رقیب در یک فضای قانونی و مسالمتآمیز برنامههای خود را میتوانند با مردم در میان بگذارند تا با مشارکت واقعی مردم بتوان به سراغ حل معضلات و تهدیدات جامعه رفت. الان جامعه با فرسایش سیاسی دولت از درون و نوعی تهدیدات خارجی از بیرون روبهرو است.
منبع: روزنامه اعتماد
کتابهایی با ترجمه مهدی سحابی هچون «مکتب دیکتاتورها» برای نوبت سوم و «دوست بازیافته» برای نوبت پنجم تجدید چاپ شد.
به گزارش ایسنا، چاپ تازه کتابهای مهدی سحابی منتشر شد. کتاب «خروج اضطراری» نوشته اینیاتسیو سیلونه با ترجمه مهدی سحابی از سوی نشر ماهی برای نوبت دوم تجدید چاپ شده است.
«خروج اضطراری» دو کتاب در یک مجلد است؛ فصل نخست مجموعه چند داستان کوتاه از سیلونه است، فصل دیگر هم دربرگیرنده شرح کشمکشهای حزب کمونیست با نهادهای مقتدر دوران استالینی است. این فصل تأملاتی بر خاطرههای فردی، سیاسی این نویسنده است.
همچنین ترجمههای دیگری از مهدی سحابی تجدید چاپ شده است. کتاب «مکتب دیکتاتورها» دیگر اثر سیلونه برای نوبت سوم و «دوست بازیافته» اثر فرد اولمن برای نوبت پنجم از سوی نشر یادشده تجدید چاپ شدهاند.
مهدی سحابی ۱۸ آبانماه سال ۸۸، در سن ۶۶سالگی بر اثر سکته در پاریس درگذشت. «دیوید کاپرفیلد» چارلز دیکنز، «بارون درختنشین» ایتالو کالوینو، «انقلاب مکزیک» ماریو دمیکلی، «مرگ آرتیو کروز» کارلوس فوئنتس، «در جستوجوی زمان از دسترفته» و «خوشیها و روزها»ی مارسل پروست، «همه میمیرند» سیمون دوبووار، «مزدک» موریس شیماسکو، «تقسیم» پیرو کیارا، «کوه خدا»ی اری دکوما، «تربیت احساسات» گوستاو فلوبر و «مرگ قسطی» فردینان سلین از جمله آثاری هستند که در کارنامه ترجمه سحابی به ثبت رسیدهاند.
سفیر آمریکا در لیبی کشته شد.
به گزارش عصر ایران به نقل از شبکه های ماهواره ای الجزیره و العربیه، کریستوفر استیفنز سفیر آمریکا و سه شهروند دیگر این کشور در حمله مسلحانه به کنسولگری آمریکا در شهر بنغازی لیبی در عصر روز گذشته (سه شنبه) کشته شده اند.
این گزارش ها حاکی است سفیر آمریکا به دلیل خفگی ناشی از آتش سوزی در کنسولگری این کشور در بنغازی کشته شد.
اما شبکه سی ان ان گفت که سفیر آمریکا در لیبی در حمله به وسیله گلوله های راکت انداز کشته شده است.
دفتر معاون نخست وزیر لیبی مرگ سفیر آمریکا و سه دیپلمات این کشور در حمله به کنسولگری آمریکا در شهر بنغازی را تایید کرد. منابع آمریکایی گفته اند این کشور ۳۵ کارمند خود را از شهر بنغازی خارج کرده است.
گفته می شود دو نفر از کشته شدگان، تفنگداران دریایی آمریکایی و یک نفر دیگر ، کارمند کنسولگری این کشور بود اما منابع دیگر گفته اند سفیر آمریکا و ۴ دیپلمات این کشور کشته شده اند.
حمله با بمب آتش زا و خمپاره انداز به ساختمان کنسولگری
افراد مسلح ناشناس عصر دیروز سه شنبه به کنسولگری آمریکا در بنغازی حمله کردند و نیروهای امنیتی لیبی نیز نتوانستند مانع از آنها شوند. بنغازی پس از طرابلس ، مهمترین شهر لیبی است.
العالم نیز درباره جزئیات حادثه گزارش داد: حمله با پرتاب بمب های آتش زا و شلیک گلوله به ساختمان انجام شد و محافظان ساختمان با تیراندازی تلاش کردند مقاومت کنند، اما در این کار موفق نشدند و ساختمان کنسولگری لحظاتی پس از حمله به آتش کشیده شد. سفارت آمریکا در طرابلس تلاش می کند که کارکنان کنسولگری این کشور در بنغازی که تعداد آنان ۳۵ نفر ذکر شده را به همراه اجساد کشته شدگان به پایتخت لیبی منتقل کند.
عصر دیروز سه شنبه کنسولگری آمریکا در بنغازی شاهد برگزاری تجمع اعتراض آمیز و مسالمت آمیز بود. این تجمع در اعتراض به انتشار فیلم توهین آمیز علیه پیامبر اسلام در آمریکا برگزار شده بود اما این تظاهرات به حملات مسلحانه منجر شد. گفته می شود مهاجمان در ابتدا از سلاح سبک و سپس از سلاح سنگین و خمپاره انداز در حمله به کنسولگری آمریکا استفاده کردند.
حمله هواداران القاعده به سفارت آمریکا در قاهره
درهمین حال صدها معترض مصری روز سه شنبه در اعتراض به توهین به پیامبر اسلام در یک فیلم سینمایی آمریکایی به سفارت آن کشور در قاهره، حمله کرده و پرچم را پایین کشیدند.
پرچم آمریکا روز سه شنبه به خاطر سالگرد حملات یازدهم سپتامبر نیمه افراشته بود اما معترضان پس از اینکه از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند، پرچم را به آتش کشیدند و پرچم مشکی رنگی را جایگزین آن کردند که بر روی آن نوشته شده بود “لا اله الا الله محمد رسول الله” و معمولا القاعده از آن استفاده می کند.
صبح روز شنبه ۱۸ شهریور ماه از ساعت ۹ معلمان مناطق مختلف شهر همدان مقابل سازمان آموزش و پرورش این شهر تجمع کردند.
بنا به گزارش های رسیده به کلمه، خواستهی اصلی این اجتماع حدوداً ۱۰۰ نفری عذرخواهی سازمان از اعلام غیرواقعی افزایش ۱۵ درصدی حقوق کارمندان و ایجاد شرایط مناسب رفاهی برای معلمان با توجه به تورم واقعی اقتصاد کشور بود.
پس از حدود دو ساعت تجمع در پیادهرو خیابان فرهنگ (محل سازمان آموزش و پرورش استان همدان) حسنی محتشم مدیر کل آموزش و پرورش به همراه معاونین خود معلمان را به داخل محوطه دعوت کرد و از ایشان خواست به سالن اجتماعات بروند تا طرفین صحبتهای همدیگر را بشنوند، که این درخواست با مخالفت حاضران روبهرو شد و در همان محوطه باز سازمان بر زمین نشستند.
بر اساس این گزارش حسنی محتشم با گزارش تغییرات و تحولات چند سال اخیر در آموزش و پرورش ایران خصوصاً با اشاره به اقدامات حاجیبابایی، این دوره را پرافتخارترین دورهی آموزش و پرورش خواند و مدعی شد که در هیچ دورهای تا این حد به شأن و مقام معلم اهمیت داده نشده است.
این اظهارات با اعتراض حاضران مواجه شد و چند تن از معلمان به اظهارنظر در مورد آمار و گزارشات صوری و کذب که در تمام وزارتخانههای دولتهای نهم و دهم به صورت امری عادی درآمده پرداختند.
در این لحظه چند تن از تحصنکنندگان متوجه شدند که در تمام این مدت از یکی از پنجرهها شخصی با دوربین مشغول فیلمبرداری از تجمعکنندگان است که با شعار دادن مانع صحبتهای بیشتر مسئولین حاضر شده و اظهار کردند تا مسئولین فضای اعتماد و همدلی ایجاد نکنند و برخورد امنیتی با این قبیل مسایل نداشته باشند، انجام هرگونه گفتوگوی سالم غیرممکن خواهد بود.
یکی از نمایندگان معلمان هم در پایان به حسنی محتشم یادآور شد در صورتی که فقط یک نفر از همکاران حاضر در تجمع به هر صورتی مورد احضار و بازخواست قرار گیرد یا خواستههای معلمان به دست فراموشی سپرده شود این قبیل تجمعات در آیندهی نزدیک و شدیدتر از وضع فعلی ادامه خواهد داشت. این تجمع در حدود سه و نیم ساعت به طول انجامید و ساعت دوازده و نیم پایان یافت.
کلمه – گروه سیاسی:
امروز بیت المال در معرض یغمای یغماگران قدیس مآب است و هنوز ملت علیرغم ادعاها و دستورهای شدید از شناسایی و معرفی و محاکمه این مفسدان چیزی ندیده است. کجا رفت آن پرونده بزرگی که در مجلس باز شد و یک شبه در یک معامله پایاپای بسته شد؟ (میرحسین موسوی)
سه سال پیش وقتی میرحسین موسوی تنها به بخشی از فسادی که همه لایه های حاکمیت را در برگرفته است اشاره کرد، خیلی ها را خوش نیامد. آنها که در پستوهای قدرت به مال اندوزی اشتغال داشتند و با “یکدستی” که به واسطه تقلب و تخلف در انتخابات کسب کرده بودند، به تقسیم قراردادهای نفتی بین خود و خاندانشان مشغول بودند.
همان ها که با وعده افشای نام “دانه درشت ها” و “بگم بگم” های بی شمار و ادعای وجود لیست هایی که در جیب ها ماند و هیچ وقت بیشتر نیامد، تنها به فریب مردم پرداختند و همزمان با اینکه یاران انقلاب و دلسوزان کشور را به انزوا می بردند، دست یغماگران بیت المال بر جان و مال مردم را باز گذاشتند.
هفت سال از مدیریت جناح خیلی نزدیک به رهبری نگذشته که داستان فساد بی پایان مردان کابینه احمدی نژاد گوش فلک را کر کرده و پرونده های فساد یکی یکی و هر روز و هر هفته بر دایره می افتند. افشاگری هایی که نه برای ملت و به قصد شفافیت، که برای انحصاری کردن بیشتر قدرت و ثروت است. افشاگری هایی که هنوز هم – اما این بار دیگر مخفیانه – حکم به “کش” نیامدن آنها داده می شود، تا نکند از پرده برون افتد آنچه نشاید و نباید.
طی چند روزی که گذشت، نه احمدی نژاد که مدیر امین و معتمدش، کسی که دولت به واسطه حضور او افتخار “پاک دست ترین دولت” را به خود اختصاص داده است، اتهاماتی را به سمت رییس سازمان بازرسی کشور، پورمحمدی نشانه رفته است. همان کسی که برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده خیز برداشته و جریان مدعی اصول امید بسته اند شاید بتوانند او یا یکی دیگر از همراهانشان را به کاخ ریاست جمهوری بفرستند. همان مدعیان اصولگرایی که به اعتراف اخیر علی مطهری، اکثریت قریب به اتفاقشان نظر منفی به احمدی نژاد داشتند، اما چون گمانشان بود “نظر رهبری” بر شخص احمدی نژاد است، سکوت کردند و به همین سادگی مصالح و منافع مملکت را به ثمن بخس فروختند.
ماه های آخر ریاست جمهوری احمدی نژاد، احتمالا روزهای پر خبری را به همراه خواهد داشت. سکوت فعلی اصولگرایان در مقابل ایستادگی احمدی نژاد بر حفظ متهم جنایت کهریزک بر کرسی سازمان تامین اجتماعی و عدم تمکین از رای دیوان عالی اداری کشور از یک سو، و از سوی دیگر جانبداری از محمدرضا رحیمی که به گفته مقامات قضایی پرونده اش بنا به “مصالح” مسکوت مانده است، باعث شده “تیم انحرافی” احمدی نژاد میدان را بازتر ببیند و به افشاگری “اخراجی ها”ی کابینه بپردازد تا وانمود شود که همه این دعواها به خاطر دور شدن از صندلی قدرت و ریاست است و بس!
محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد اخیرا ادعا کرده است که یکی از اعضای سابق دولت زمانی که در کابینه مشغول بهکار بود و پیش از آنکه از دولت «طرد» شود، به طور غیر قانونی حدود ۲۱ میلیارد تومان از وزارتخانه خارج کرد. این رقم با در نظر گرفتن سود آن در چهار سال گذشته به بیش از ۳۰ میلیارد تومان میرسد و میتوان با این پول به هزاران دانشجو وام تحصیلی داد اما هنوز پس داده نشده است!
هر چند رحیمی از کسی نام نبرد، اما پورمحمدی در بیانیه ای اعلام کرد که “مبلغ مورد ادعای رحیمی از وزارت کشور خارج نشده بلکه به عنوان وام در اختیار کارکنان این وزارتخانه قرار گرفته است.”
اما او که مسئولیت بالاترین نهاد بازرسی کشور را بر عهده دارد نگفت که یک وزیر به چه “حقی” از بودجه وزارت خانه برای اعطای وام بهره جسته است و در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم در وزارت کشور چه خبر بوده که این همه بذل و بخشش صورت گرفته است؟ در همان زمانی که محمدرضا رحیمی، سرحلقه تیم فاطمی نیز مدعی شده همه آن اختلاس ها را برای انتخابات هزینه کرده است!
البته دولتیان به این هم بسنده نکرده و حتی پورمحمدی را به طور تلویحی به ” قتل ” متهم کرده و در روزنامه رسمی دولت (ایران) نوشته اند که “مشاور مصطفی پورمحمدی دو روز پس از افشای نام وی از سوی مهآفرید خسروی در دادگاه رسیدگی به پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مرده است.” روزنامه ایران در گزارش خود با اشاره “تخلفات” مصطفی پورمحمدی در دوران مسئولیتش، از اعطای چک به فردی به ارزش ۱۰ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان برای واردات اتوبوس از چین خبر داده، اتوبوسی که نه از چین وارد شد و نه پولی به بیتالمال بازگردانده شد.
اینها فقط بخش هایی از تخلفات و سوء استفاده های مالی است که در سایه دولت کریمه و بی ضابطه احمدی نژاد طی سال های گذشته انجام شده است. همان کسی که وقتی در برابر میرحسین موسوی برای مناظره نشست، حتی نمی توانست از آن سندهای ساختگی اش، یک ریال حیف و میل بیت المال و جابجایی غیرقانونی چیزی ارائه کند و این نخست وزیر دوران دفاع مقدس را به آن متهم کند. کسی که پس از سال های خدمت در یکی از بالاترین مناصب دولتی، نه چیزی بر دارایی و مایملک خود افزود و نه خانواده اش.
اینک کشور در معرض غارت یغماگرانی است که حتی برای این چپاول با هم کنار هم نمی آیند و به روی هم پنجه می کشند تا هر کس بتواند سهم بیشتری از ثروت و قدرت را از آن خود کند.
هر چند بنا به توصیه رهبری، اصولگرایان بارها اعلام کرده اند که این یک سال باقی مانده را صبر خواهند کرد! اما گویی تیم احمدی نژاد برای آن ده هزار سندی که در اختیار دارد طاقت از کف داده و می خواهد هر چه زودتر تا این ده ماه باقی مانده، افشاگری کند و رازهای مگو را باز گوید، هرچند دبیر کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس اعلام کرده باشد که پس از پایان دولت دهم٬ ابعاد گستردهتری از «تخلفات» و «فساد» تیم محمود احمدینژاد منتشر می کند!
“زمان” اینک بازی جدیدی را پیش روی اصولگرایان و تیم احمدی نژاد قرار داده است و هر دو طرف در تلاش است در این فرصت باقی مانده، اعتبار گروه دیگر را برای انتخابات پیش رو از بین ببرد و همه قدرت را از آن خود و همراهانش کند. معلوم نیست از خاکستر، آتشی که اینان برای نابودی کشور افروخته اند چه کسی سر بر خواهد آورد. اما تجربه همه این سال ها نشان داده است، آنان که “بدون ترمز” در اتوبان ها و بزرگ راه ها، کورس رسوایی داده اند، سرنوشت شومی را برای مردم رقم زده اند و باشد که “نیمه پنهان” شان در آتشی که خود خرمنش را جمع کرده اند، به زودی نمایان شود.
در حالی که فشار اقتصادی ناشی از تاثیرات تحریم های بین المللی، سومدیریت و قانون گریزی دولتمردان، مبسوط الید بودن نهادهای فراقانونی، زد و بندهای پشت پرده حاکمان و … مردم را بیش از پیش نشانه گرفته و سفره های آنان را کوچک تر از روز قبل می کند، به جای این اتهام زنی ها و افشاگری هایی که هیچ دستاوری برای مردم به همراه نخواهد داشت، باید آنان که خود را نماینده این مردم می دانند و به نام آنان بر کرسی های قدرت جای گرفته اند، همه همصدا با میرحسین پرسشگری کنند:
چه کسی جرات دارد پرونده واگذاری های بزرگ را به بهانه اجرای اصل ۴۴ به مراکز قدرت و نفوذ باز کند و پرده از این غارت بزرگ ملی که منجر به ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی شده است، برکشد؟
چه کسی آن شجاعت را دارد که از فاجعه نبود کمترین نظارت مالی بر دستگاههای نظامی و امنیتی و نهادهای شبه دولتی که سراسر فضای اقتصادی کشور را تحت تاثیر خود قرار داده اند دم برآورد؟
و باز ملت ما سوال می کند که آیا این بود آن نظام اسلامی و عادلانه که در پی آن بودیم. شفافیت در مقابل ملت چه مشکلی ایجاد می کرد که به پنهانکاری از ملت پناه بردیم؟ آیا آن اصل طلایی شفافیت حکومت در مقابل ملت را از زبان پیر جماران یادمان رفته است که میگفت: "کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح دهید."
معافیت کارگاه های زیر ده نفر از شمول قانون کار، از اتفاقات ناگواری بود که متاسفانه در دوره اصلاحات به وقوع پیوست.
به گزارش کلمه، این طرح در تاریخ۲۹دی ۸۱ بنا به پیشنهاد شورای عالی کار در هیات دولت به تصویب رسید. این در حالی است که بخش اعظمی از زنان کارگر و کودکان و نوجوانان کار، علی رغم اینکه کار کودکان زیر ۱۵ تمام بر اساس ماده ۷۹ قانون کار ممنوع است، در کارگاه های زیر ده نفر کار می کنند. بر اساس ماده ۱۹۱ قانون کار “کارگاههای کوچک کمتر از ۱۰ نفر را میتوان بر حسب مصلحت موقتا از شمول بعضی از مقررات این قانون مستثنی نمود. تشخیص مصلحت و موارد استثنا به موجب آئین نامهای خواهد بود که با پیشنهاد شورای عالی کاربه تصویب هیئت وزیران خواهد رسید.”متاسفانه این ماده در پیش نویس اصلاحیه قانون کار نیز وجود دارد. این ماده قانونی راه بهره کشی و استثمار از زنان کارگر و کودکان کار را تسهیل می کند.
به گزارش ایلنا فعالان حقوق کودکان کار ماده ۱۹۱ قانون کار را زمینهساز سوءاستفاده از نیروی کار کودکان در کارگاههای کوچک میدانند و خواستار اصلاح آن هستند. اما متاسفانه این مصلحت سنجیها که قرار بود استثنا باشند هم اکنون به قاعده تبدیل شده و عملا کارگاههایی که جمعیتی کمتر از ۱۰ نفر دارند نه از بعضی مقررات قانون کار بلکه از شمول تمامی قوانین حمایتی از کارگر خارجاند.
یکی از اعضای انجمن حمایت از حقوق کودکان این قانون را نتیجه عدم رابطه قانون گذاران و برنامه ریزان کشور با نهادها و تشکلهای مدنی و کارگری عنوان میکند.
طاهره پژوهش در این زمینه به ایلنا میگوید: نتیجه این عدم ارتباط دوسویه، تصویب و تداوم اجرای ماده ۱۹۱ قانون کار است که به موجب آن کارگاههایی که جمعیت آنها از ۱۰ نفر کمتر است از شمول بسیاری از مواد حمایتی این قانون محروم شدهاند. کسانی که این قانون را تصویب کردهاند، هیچ ایده و دورنمایی از پیامدهای ناگوار این قانون نداشتهاند. دلیل آن هم چیزی جز عدم ارتباط با نهادهای مدافع حقوق کارگران از جمله نهادهای مدافع حقوق کودکان کار نبوده است چرا که اگر نظرات کارشناسی فعالان مدنی و صنفی شنیده میشد، قانونگذاران متوجه میشدند که با خروج کارگاههای کوچک از نظارت و حمایت قانون کار، فرصت سوءاستفاده از نیروی کار کودکان برای فرصتطلبان فراهم میشود.
وقتی که این کارگاهها از شمول قانون کار و در نتیجه از نظارت و بازرسی بازرسان وزارت کار که حکم ضابطین قضایی را نیز دارند خارج شدند، شرایط بهره کشی و استثمار کودکان و نوجوانانی که در این کارگاهها مشغول به کار بودند فراهم شد. پرداخت دستمزد اندک و طولانی کردن ساعت کار گام اول فرصت طلبان بود. در گام بعدی وقتی فرصت فراهم دیده شد سپردن کارهای سخت به آنان به امری رایج بدل شد.
یاشار پورخامنه، عضو جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان میگوید: من کارگاهی را سراغ دارم که نوجوانی ۱۴ ساله با دستگاه پرس ۱۹ تنی در آن کار میکرد. این در حالی بود که او روزانه با بیش ۱۰ ساعت کار پشت این دستگاه تنها ۲۴ هزار تومان دستمزد میگرفت.
علی اکبر اسماعیل پور، عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان بیان میکند: نتیجه چنین قانونی همانطور که از ابتدا نیز مشخص بود، فاجعه بار بوده است. ساعت کار طولانی، کار طاقت فرسا و سنگین، دستمزد اندک، عدم رعایت ایمنی و بهداشت و… از جمله پیامدهایی است که به صورت رایج در این کارگاههای کوچک به چشم میخورد.
طرف خطرناک کارگاههای خانگی
اما فقط کارگاهها و واحدهای تولیدی مذکور نیستند که یک معضل و مشکل محسوب میشوند. کارگاههای خانوادگی و مشاغل خانگی نیز زمینه ساز سوءاستفاده از نیروی کار کودکان است.
در این کارگاهها عدهای در محیط خانه فضای کسب و کار تولیدی را ایجاد میکنند و بصورت خانوادگی روی آن کار میکنند. در حالی که کنترلی از سوی دولت بر کارگاههای صنعتی وجود ندارد مشخص است وضعیت کارگاههای خانوادگی چه میشود. این گونه کارگاهها، امکان به کار گماشتن کودکان در خفا را فراهم میکنند. حضور اعضای خانواده برای پایان گرفتن سریعتر کار، یا انجام کار بیشتر منجر به کار کردن کودکان خانواده خواهد شد.
همه آنچه گفته شد در حالی است که مدیر کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان تهران از تصویب قانون حمایت از مشاغل خانگی خبر میدهد و آمادگی دولت را برای ایجاد تسهیلات در این زمینه اعلام میکند.
در همین راستا یاشار پورخامنه وضعیت کارگاههای خانوادگی را بحرانی عنوان میکند و میگوید: در بسیاری از خانوادهها به دلیل وجود دیدگاه سنتی به دختران اجازه اشتغال در بیرون از خانه را نمیدهند و وقتی به سن ۱۲ یا ۱۳ سالگی میرسند کارهای طاقت فرسایی را به آنان محول میکنند. طیفی از قطعهسازی خودرو تا بسته بندی کلوچه با برندهای معروف از جمله مشاغلی است که در کارگاههای خانوادگی انجام میشود.
برخی مسئولان دولتی با طرحهایی همچون جمع آوری کودکان کار از سطح خیابان یا توسعه مشاغل خانگی در صدد آن هستند که مسئله کودکان کار را حداقل در ظاهر (پاکسازی خیابانها از کودکان و نوجوانان ژندهپوش) پاک کنند. اما عمل آنها پیامدهای ناخواسته و گاهی مخربی دارد.
علی اکبر اسماعیلی پور طرحهای جمع آوری کودکان و نوجوانان در سطح شهر را بسیار خطرناک توصیف میکند و اظهار میکند: این طرحها کودکان و نوجوانان را به سمت این کارگاهها و بدتر از آن برخی کارگاههای مخفی سوق میدهد و بدین ترتیب فرصت استثمار آنان فراهم میشود.
همه آنچه گفته شد تنها بخشی از مشکلات کودکان و نوجوانانی هستند که در کارگاهها و واحدهای تولیدی مشغول به کارند. شاید و فقط شاید تغییر سن ممنوعیت کار برای کودکان و نوجوانان از ۱۵ به ۱۸ سال بخشی از مشکلات را حل کند. آنچه مسلم است افرادی که سن بالاتری دارند توانایی بیشتری برای دفاع از حقوق قانونی خود دارند.
عیلرضا علوی تبار در نشستی که به همت کمیته فرهنگی سازمان دانشجویی حزب اسلامی کار برپا شد، محافظه کاران را ناتوان از حل مشکلات کشور عنوان کرد.
به گزارش سایت خبری- تحلیلی پویش، وی مجموعه خط مشیهایی را که از سال ۸۴ به بعد در کشور اجرا شده، عامل وضعیت بحرانی فعلی دانست و گفت: محافظه کاران ظرفیت لازم برای حل مشکلات را ندارد زیرا حل این مشکلات نیازمند دانش علوم اجتماعی است که پشتوانه خط مشی گذاری محسوب میشود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: وقتی دانشی را از اساس منکر میشوید و چیزی هم برای جایگزینی آن ندارید مجبور خواهید بود از صفر شروع کنید و کسی که از صفر شروع میکند، اگر خیلی باهوش باشد در آخر چرخ چاه را اختراع میکند. دانش انباشتنی است و برای مشاهدهٔ افقهای جدید علمی باید بر دوش دیگران ایستاد.
به گفته علوی تبار دلیل عدم مخالفت محافظه کاران با سایر علوم طبیعی به دلیل احساس نیاز مستقیمی است که نسبت به آنها دارند. برای مثال با ساخت دارو که به صورت مستقیم با سلامتی آنها در ارتباط است یا ساخت موشک مشکلی ندارند.
او ضمن انتقاد به تحقیر همه جانبه طبقه متوسط جامعه، ظرفیتهای این طبقه را کلید حل بحرانها اعلام کرد و گفت: طبقه متوسط به این دلیل که حامل دانش علوم اجتماعی است قادر به حل مشکلات و بحرانهای کشور است.
این تحلیلگر مسائل سیاسی، شخم زده شدن نظام اداری کشور، ورشکستگی و عدم استقبال از سینماها، وضعیت اسف بار فروش کتاب و روزنامه را از جمله مشکلاتی عنوان کرد که به دلیل عملکرد نامطلوب اصولگرایان اتفاق افتاده است.
وی با اشاره به درآمد بالای نفت در چند سال اخیر و پیدایش یک طبقه غارتگر جدید، اظهار داشت: رقم بزرگی از درآمدهای نفتی ما گم شده که طبق محاسباتی که میشود بین ۱۰ تا ۶۰ میلیارد دلار تخمین زده میشود.
دکتر علوی تبار، عدم قدرت چانه زنی و جدی گرفته نشدن در عرصه سیاست خارجی را از مشکلات مهم محافظه کاران دانست و دیپلماسی دولت در برخورد با جامعه جهانی را فاقد زبان اقناع کننده دانست.
او در ادامه ارتباط با جهان را نیازمند گفتمانی مبتنی بر ارزشهای جهانی خواند و بیان کرد: وقتی گفتگویی میان ما و آنها صورت نمیگیرد اقناعی هم در کار نخواهد بود. از دست دادن فرصت اندک ۱۵ دقیقهای برای صحبت با سران جهان با کارهایی همچون دعا خواندن، نشان دهندهٔ عدم وجود حرف جدی برای طرح کردن در این زمینه است و نتیجه آن هم جدی گرفته نشدن در جامعه جهانی خواهد بود.
این استاد دانشگاه افزود: ۴ بحران موجب فروپاشی یک جریان خواهد شد. این ۴ مورد شامل بحران مشروعیت، بحران همبستگی فاعلان جریان، بحران کارآمدی و بحران اعمال سلطه میشود.
وی با اشاره درآمد بالای نفت در سالهای اخیر ادامه داد: درآمد افسانهای نفت در چند سال اخیر باعث شده است بحرانهای فعلی در پشت آن دیده نشوند اما در اثر کم شدن درآمد نفت کشور، دیر یا زود بحرانها خودشان را نشان میدهند. آن زمان هیچ جریانی جز اصلاحات قادر به حل بحران نخواهد بود و جریان حاکم برای بقای خود و نه از سر دلسوزی مجبور است به اصلاح طلبان روی بیاورد.
علوی تبار نقد وضع موجود را شرط لازم برای اصلاح طلبی عنوان کرد و گفت: نباید پشت سر کسی قرار گرفت که وضع موجود را نقد نمیکند. البته اصلاح طلبی فقط نقد جریان حاکم نیست بلکه نقد جامعه هم هست. پرچمدار اصلاحات کسی است که عملکرد مسئولان، قدرت نامحدود و غیر پاسخگو و ساختار تصمیم گیری ناکارآمد را به چالش میکشد.
او اصلاح طلبان را نیازمند گفتوگوی دست جمعی دانست و اظهار کرد: اگر اختلافی میان آنها وجود دارد، این اختلافها باید در تاکتیک باشد و نه استراتژی، در غیر این صورت راهها از همدیگر جدا میشود. فعالان این جریان بر حسب روحیه خود میتوانند در حوزه بهبود خواهی حکومتی یا جنبش اجتماعی فعالیت کنند و اتفاقا این دو همدیگر را تقویت میکنند و هم پوشانی دارند.
این تحلیلگر مسائل سیاسی، اولویت اول اصلاح طلبان را نه انتخابات ریاست جمهوری، بلکه تلاش برای به رسمیت شناخته شدن از سوی جریان حاکم عنوان کرد.
وی تصریح کرد: یک پرسش جدی که از سابق مطرح است این است که در حالی که اصلاح طلبان یک روزنامه در سطح کشور ندارند، چگونه میتوانند یک رئیس جمهور داشته باشند.
او ضمن مخالفت با تعیین زود هنگام کاندیدا، انجام این کار را نشانه شرکت در انتخابات دانست و گفت: شرکت در انتخابات زمانی معنا دارد که شرایط لازم برای برگزاری انتخابات فراهم باشد.
علوی تبار در پایان، فعالان سیاسی را به کنش جمعی سیاسی در قالب نشستهای هم اندیشی دعوت کرد و از آنها خواست تا به گونهای فعالیت کنند که کمترین هزیته ممکن پرداخت شود.
«شهناز سگوند» همسر «علی نجاتی» کارگر زندانی، پس از احضار به شعبه ی دوم دادیاریِ دادگاه شوش در روز دوشنبه بیست شهریور، به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق ارتباط و مصاحبه با رادیوهای بیگانه و نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی، محاکمه گردید.
بر اساس گزارش تارنمای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری «شهناز سگوند» موقتا تا صدور حکم دادگاه، با قید کفالت آزاد گردید. این در حالی است که ایشان تنها به تشریح وضعیت بد جسمی همسرش «علی نجاتی» پرداخته بود.کمیته ی هماهنگی این برخورد دستگاه قضایی را با همسر علی نجاتی که تنها جرم او دفاع از همسر کارگر خود است را به شدت محکوم می کند.
علی نجاتی رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران نی شکر هفت تپه است که به علت فعالیت سندیکایی از کار اخراج شد و به یک سال زندان محکوم شده است. نجاتی از مشکل حاد قلبی رنج می برد. در سال گذشته دو اتحادیه بین المللی کارگری، فدراسیون بین المللی کارگران صنایع غذایی، کشاورزی و خدماتی و کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری در شکایت نامه خود از جمهوری اسلامی ایران از دبیر کل سازمان بین المللی کار خواسته اند تا این سازمان در بالاترین سطح برای اطمینان یافتن از سلامتی آقای نجاتی و آزادی او اقدام کند.
سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه ابتدا در سال ۱۳۵۳ تأسیس شده بود. بعد از انقلاب این تشکل مستقل کارگری منجل و به جای آن شورای اسلامی کار نشانده شد.کارگران این کارخانه در آبانماه ۱۳۸۶ در نامهای به مدیر کل کار استان خوزستان، درخواست شان را مبنی بر بازگشایی سندیکا اعلام کردند. مسولین از همان ابتدا با خواست کارگران مبنی بر تشکیل سندیکا برخوردی امنیتی داشتند و بررسی درخواستشان از اداره کار استان به شورای تأمین استان منتقل شد. با وجود همه این ممانعت ها و مخالفت ها، در تاریخ هفتم آبان ماه سال ۸۷ سندیکای کارگران هفتتپه با رأیگیری عمومی کارگران اعلام موجودیت کرد. بلافاصله بعد از اعلام موجدیت سندیکا، فشار نیروهای امنیتی بر اعضای هیات مدیره دو چندان شد و آنها بارها دستگیر شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. اعضای هیأت مدیرهی سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه در تاریخ ۲۹ بهمن و ۵ اسفند ۸۷ در دادگاه انقلاب دزفول به اتهام تبلیغ علیه نظام محاکمه شدند. دادگاه برای تمامی اعضای هیات مدیره یک سال حکم زندان صادر کرده و آنها را به مدت سه سال از حضور در تمامی فعالیتها و انتخابات صنفی کارگران محروم کرده بود.
دبیر خانه کارگر خرم آباد از بیکاری ۱۴۰ کارگر کارخانه «فرو آلیاژ» در پی اتمام قرارداد پیمانکار تامین نیروی انسانی این واحد تولیدی خبر داد.
پیمان نادرنیا در این باره به ایلنا گفت: با اتمام قرارداد پیمانکار کارخانه فرو آلیاژ ۱۴۰ کارگر با سوابق کاری یک ماه تا چهار سال بیکار شدهاند و این در حالی است که شغل این کارگران جنبه دائمی دارد و اصل وجود پیمانکار در مشاغل دائمی جای سئوال دارد و کارفرما میبایست به صورت مستقیم با کارگران قرارداد امضا میکرد.
این فعال کارگری در ادامه افزود: نفس وجود پیمانکار به عنوان دلال نیروی انسانی در مشاغلی که جنبه مستمر دارند به نوعی فرار از مسئولیتهای قانونی کارفرما در قبال کارگران است.
نادرنیا خواستار بازگشت به کار این کارگران و انعقاد قرارداد مستقیم از سوی کارفرمای واقعی این کارخانه شد و اضافه کرد: عدم نظارت دولت بر نحوه استخدام نیروی کار واحدهای تولیدی و واگذاری بخشی از وظیفه جذب کارگران کارخانجات بزرگ به پیمانکاران تبعات جبران ناپذیری را برای نیروی کار به همراه داشته است، از جمله بیکاری کارگران متخصصی که چهارسال تجربه اندوختهاند و اکنون باید کار دیگری را آغاز کنند.
کارخانه فرو آلیاژ ازنا، تولید کننده فروسیلیسیم ومیکروسیلیکا (به عنوان یکی از اصلیترین مواد اولیه صنایع فولاد و چدن) در سال ۱۳۶۵ تاسیس شد و در بهمن ماه ۱۳۷۲ رسماً مورد بهره برداری قرار گرفت.
وکیل دکتر مصطفی معین خبر داد که به حکم اولیه دادگاه علیه موکلش اعتراض کرده و هم اکنون منتظر دریافت نظر دادگاه تجدید نظر است.
محمود علیزاده طباطبایی در گفتوگو با ایلنا درباره آخرین وضعیت پرونده مصطفی معین اظهار کرد: این پرونده هم اکنون در شعبه ۵۴ تجدید نظر بوده و هنوز حکم تجدید نظر به ما اعلام نشده است.
مصطفی معین وزیر علوم، تحقیقات و فناوری دولت اصلاحات به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام از سوی دادگاه انقلاب به جزای نقدی بدل از یک سال حبس محکوم شده است. علیزاده طباطبایی وکیل پیش از این به ایلنا گفته بود: معین به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام در ارتباط با مطلبی که سال ۸۸ روی وبلاگ خود قرار داده است، به یک سال حبس از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب محکوم شد که این حکم توسط دادگاه به ۲۰ میلیون تومان جزای نقدی تبدیل شد که مورد اعتراض معین قرار گرفت.
به گزارش کلمه، متنی که دکتر معین در چهاردهم آذرماه ۱۳۸۸ در در وبلاگ شخصی خود منتشر کرده و موجب محکومیت وی به تبلیغ علیه نظام شده، بدین شرح است:
"عید سعید غدیر مبارک و روز دانشجو گرامی باد!"
سلام ! لطفا" تاخیر در روزآمد کردن وبلاگ را فقط به پای سفرهای پی در پی و اشتغالات سنگین علمی ، تخصصی و اجتماعی ام بنویسید! برنامه های من در مهر و آبان مانند اردیبهشت و خرداد که فصل کنگره ها ، سمینارها و همایش های علمی است از نظر تراکم و تنوع در نقطه اوج خود قرار دارد ، به هرحال از دوری همه شما دلتنگ و ناخرسند بودم!
اخیرا" مثل میلیون ها تن از دیگر هموطنان دل نگران از بی مهری و جفای زورمندان حاکم و امیدوار به یاری و عنایت خداوند به زیارت مشهد و مرقد امام رئوف (حضرت رضا) (ع ) توفیق یافتم . امام و رهبری که زندگی مبارکش بر پایه رضایت پروردگار ، رافت با مردم و تجلی صفات خدای رحمان و رحیم بود.
فیض حضور در مشهد و قلب مقدس خراسان بزرگ در ایام نیایش و تسلیم عرفه و قربان و تداوم جنبش سبز جوانان پاک نهاد ایرانی ، فکرم را به اندیشه های دور و دراز تاریخی ، دینی و فلسفی می برد:
مگر نه اینست که : " زندگی انسان " امانت و حقی خدادادی است که رعایت حرمت و حفظ آن بر فرد و نظام اجتماعی ضروری است؟ اولین تعرض به حق حیات یک انسان وخشونت ثبت شده در تاریخ ، کشته شدن هابیل به دست برادرش به علت خودخواهی، حسد و نفرت بوده است ( مائده _٠ ۳ تا ۳۵ ). در فرهنگ قرآنی قتل یک انسان برابر با قتل همه بشریت و نجات زندگی او نجات همه انسان هاست ، چرا که همه آدمیان در برخورداری از حق حیات و کرامت نفس برابرند(اسری – ۷٠). مطابق آیات سوره صافات (٠۱ ۱ – ۱۱۱ ) در باره حضرت ابراهیم (س) و فرزندش اسماعیل (س) ، حرمت وشرافت نفس انسان مانع از قربانی ساختن او در برابرامرمقدس می شود، پس در واقع عید قربان ، جشن عشق و اخلاص در برابر خداوند و بزرگداشت حرمت حیات آدمی است. پس چگونه است که در دیار و زمانه ما ذیگر حرمت و ارزشی برای جان و مال و آبروی انسان های شریف و آزاده باقی نمانده است؟
مگر نه اینست که : " ایران ما در همیشه تاریخ مهد عشق و عاطفه و مهرورزی بوده است! از ۲٠ قرن قبل از میلاد مسیح (س) در این مرز و بوم ، " روز زمین " به عنوان نماد عشق و رحمانیت خداوند که با فروتنی و گذشت همگان را در دامان پر مهر خود پرورش می دهد جشن گرفته می شد و۵ اسفند ماه ، "روز عشاق" ( سپندارمزگان ) نام داشت. پس چگونه است که در جامعه جوان ما ، افسردگی و اضطراب و اختلالات روانی دومین بار بیماری ها را تشکیل میدهد؟
مگر نه اینست که : اولین میثاق حقوق بشر برای رفع ظلم و ستم ، نفی سلطه و استبداد ، الغای تبعیض قومی و نژادی ، لغو برده داری ، آزادی دین و مذهب و تلاش برای صلح پایدار میان ملت ها از این کشور و از سوی کورش بزرگ به جهانیان اعلام شده است؟ ومگر نه اینست که : ایران ما از اولین امضا کنندگان " اعلامیه جهانی حقوق بشر " و متعهد به رعایت مفاد آن گردیده است؟ پس چگونه است که در این زمان کشورمان هر بار در زمره نقض کنندگان حقوق بشر اعلام و محکوم می شود؟
مگر نه اینست که : رسالت اسلام و بشارت رسول خدا (ص) ، ترویج آگاهی و رحمت ، قسط و عدالت و احترام به کرامت و حقوق بشر فارغ از هرگونه تفاوت یا تبعیض جنسیتی ، نژادی ، سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و دینی بوده است؟اسلام دین " سمحه و سهله "( بقره – ۲۸۶ ) و بدون اکراه و ابرام (بقره – ۲۵۶ ) ،دین عشق و محبت به خدا و همنوعان است ، آئین تفتیش عقاید ، خشونت و سرکوب و شکنجه و تجاوز نیست! پس چگونه است که دین داری اکنون بناحق مترادف با سوءظن ، دروغ ، مردم فریبی ، تعصب ، خرافه گرائی ، منطق زور و واپس گرائی معرفی می شود؟
مگر نه اینست که : آزادی و عدالت ، دو خواسته اصلی مردم در نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی و روح حاکم بر اصول قانون اساسی ماست؟ آیا آزادی بیان و اندیشه و مطبوعات ، آزادی تجمع و راهپیمائی مسالمت آمیز ، آزادی انتخابات و اداره همه امور کشور بر اساس آرای آگاهانه و نظارت مردم و … تامین حقوق شهروندی بخش اعظم این میثاق ملی ( فصل های اول ، سوم و چهارم قانون اساسی ) نیست؟ پس چگونه است که با حضور شکوهمندانه مردم در انتخابات ، اجتماعات مسالمت آمیز و اعتراض های مدنی اینگونه برخورد می شود؟
***
آسایش دو گیتی تفسیراین دوحرف است
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا ( حافظ )
همانگونه که در پست قبلی تاکید شد ، مدارا و برادری ، آزادی و اخلاق ، گذشت و بخشش ، فتوت و جوانمردی و در یک جمله " مروت و مدارا " ارزش ها و هنجارهائی است که سخت مورد نیاز جامعه ماست. آحاد ملت همگی از دوستانند ، هیچ حکومتی نباید آنان را با دشمن یا دشمنان اشتباه بگیرد! اگر به جای کینه و تنفر و خشونت از زبان خطیبان و تریبون ها و رسانه های رسمی و غیر رسمی سخن از عطوفت و مهربانی و رحم و عفو می آمد آنوقت دیگر تکرار کهکشانی از فجایع و تراژدی هائی چون .۳ تیر (۱۳۳۱ ) ،۱۶ آذر (۱۳۳۲) ، ۱۵خرداد( ۱۳۴۲) ، ۱۷ شهریور ( ۱۳۵۷) ، ۱۳آبان (۱۳۵۷ و ۱۳۸۸ ) ، ۱۸ تیر ( ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ ) ، ….و؟! را در تاریخ معاصرمان نداشتیم!
***
و .. در پایان با این امید که :
۱- " نوع نگاه حکومت " به انسان تغییر یابد!
۲- " نخبگان علمی ، اجتماعی و فرهنگی" بیش از پیش از مسئولیت و تعهد اجتماعی برخوردار شوند و در اصلاح و رشد جامعه ای اخلاقی ، عادلانه و مردم سالار و کشوری پیشرفته سهم و دین خود را بپردازند.
۳- انسان در جامعه ما به " حقوق شهروندی " خود دست یابد! انشاالله
" صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید خواه بو که برآید " ( حافظ )
*****
" ارادتمند و دوستدار همیشگی شما "
کلانشهر کرج روزگاری باغشهری با آب و هوای مطبوع و طبیعت بی نظیر بوده که امروز به بهانه توسعه، رشد و آبادانی دستخوش ساخت و سازهای بی رویه، ترافیک، افزایش جمعیت و آلودگی هوا شده و روستاهای اطرافش تنها ریه های تنفسی آن محسوب می شوند که متاسفانه بسیاری از آنها نیز رو به زوال و نابودی گذاشته اند.
به گزارش مهر، کرج که امروز به عنوان یکی از کلانشهرهای پر جمعیت کشور محسوب می شود روزگاری باغشهری آرام با هوای مطبوع و طبیعت بی نظیر بوده و تفرجگاهی برای اقوام و اقشار مختلف تا در طبیعت بکر فارغ از هیاهوی شهری به استراحت بپردازند.
امروز به واسطه رشد و توسعه و عمران و آبادی به معنا و مفهوم شهری، این باغشهر کلانشهری است با هیاهوی بسیار زیاد، ساخت و سازهای بی رویه، جمعیت انبوه و معضلاتی چون ترافیک، آلودگی هوا، الودگی صوتی وافزایش آسیب های اجتماعی … درختان سرسبز این باغشهر جای خود را به ساختمان های عرض و طویل و بعضا نا فرمی داده که روز به روز بر تعداد آنها افزوده می شود و به واسطه این رشد و توسعه و به اصطلاح مدرنیزه شدن شهری، امروز سهم کرج به جای آرامش و صدای جریان آب در رودخانه تنها هیاهو و صدای بوق و تردد خودروهاست.
تنها ریه های تنفسی کرج، امروز روستاهای اطراف آن است که ریشه تعداد زیادی از انها نیز با تیشه بی توجهی مسوولان رو به خشکی و نابودی گذاشته و می رود که آرام آرام اثری از زندگی بکر و طبیعی در این کهن دیار به جای نماند.روستاهای اطراف کرج، با بافتی تاریخی، آثار باستانی و آداب و رسومی بومی گواهان و اسناد محکمی برای کهنه دیار البرز در قدمت و اصالت هستند ضمن آنکه هر یک دنیایی از جاذبه های گردشگری را در خود جای داده اند.
اما بی توجهی مسئولان به این روستاها هریک را با مشکلات و معضلات مختلفی مواجه کرده برخی دستخوش ساخت و سازهای بی رویه و افزایش جمعیت شده اند و برخی با کمبود امکانات و عدم زیرساخت های لازم عمرانی، رفاهی، آموزشی و بهداشتی مواجه هستند.
تعدادی از روستاها با در اختیار داشتن ظرفیت های بی نظیر گردشگری در انتظار نگاه ویژه مسئولان برای احیا و به کارگیری این ظرفیت ها با ایجاد زیرساخت های لازم هستند و برخی قربانی کشمکش های مدیریتی برای عمران و آبادی در جهت سلایق خود.
آتشگاه روستایی غنی از ظرفیت های گردشگری
آتشگاه کرج روستایی در ۲۰ کیلومتری شمال غرب آن با متراژی در حدود دو هزار و ۵۰۰ هکتار با جمعیت دایمی بیش از ۵۰۰ نفر و جمعیت شناور دو هزار نفری است که به واسطه خانه های مسکونی روستایی، زمین های کشاورزی، منطقه کوهستانی با چشم اندازی زیبا و اب و هوای خوب، تپه های باستانی و اثار تاریخی و همچنین دسترسی به جاده چالوس یکی از مناطق گردشگری غنی استان محسوب می شود.
ساخت و سازهای بی رویه، مناسب نبودن آب شرب ساکنان، آسفالت نبودن مسیرهای اصلی و عدم وجود زیرساخت های لازم برای هدایت آبهای سطحی و همچنین عدم وجود زیرساخت های گردشگری در حد لازم در این روستا از جمله مشکلات ومعضلات این روستاست که بعضا مورد پیگیری قرار گرفته اند.
دهیار روستای آتشگاه از احداث و بهره برداری پارک گردشگری در این روستا خبر داد و آن را اقدامی شایسته در جهت احیای ظرفیت های این منطقه برشمرد. مهدی خدابنده لو گفت: این پارک در سه فاز و در مساحتی بالغ بر ۳۵ هزار متر مربع احداث و ظرف یکسال آینده به بهره برداری می رسد. وی از مقابله جدی با ساخت و سازهای بی رویه در این روستا خبر داد و گفت: این طرح که به عنوان طرحی ضروری در الویت اقدامات این روستا قرار دارد نیازمند تعامل و همدلی بیشتر مسئولان و اهالی در این روستا خواهد بود.
محمودآباد با معضل ساخت و ساز بی رویه دست و پنجه نرم می کند
محمودآباد از دیگر روستاهای کرج است که در دو کیلومتری رجائی شهر و با جمعیتی بالغ بر پنج هزار نفر واقع شده و از طبیعت و آب و هوای بکر کوهستانی برخوردار است.این روستا به شدت با پدیده ساخت و ساز بی رویه دست و پنجه نرم می کند، ساخت و سازهایی که ضمن آسیب جدی به سیما و مبلمان شهری و شهرسازی، مشکلات و خطرات جبران ناپذیری را برای مالکان و اهالی آن در پی خواهد داشت.روستای محموداباد در دهیاری خود و در شش سال گذشته شاهد تغییر و جایگزینی هفت نفر بوده و از آنجا که اقدامات اساسی و زیرساختی در گرو برنامه ریری های دقیق و طولانی مدت است، این تغییرها به شدت بر نابسامانی های این روستا دامن زده است.
معاونی دهیار محمودآباد عدم تعامل و همکاری برخی مسئولان و مقابله کاری و موازی کاری دستگاه ها را مانع اصلی اقدامات موثر عمرانی در روستاها دانست.وی اظهار داشت: دهیاری روستا به لحاظ مادی و نیروی انسانی ضعیف تر از ان است که بخواهد با ساخت و سازهای بی رویه مقابله کند کمااینکه بنده شخصا گاهی مواقع برای تخریب اقدام کردهام.
دهیار محمودآباد گفت: بلا تکلیفی مردم روستا بر اثر ناکارآمدی مدیران و عدم تعامل آنها ادامه دارد و بلایی بر سر روستای محمود آباد آمده که تنها یک زلزله ۳ ریشتری آن را نابود خواهد کرد.
این دو روستا تنها نمونه ای از روستاهای اطراف کرج هستند که دستخوش مشکلات و معضلات عدیده به واسطه رشد و توسعه شهری و به بهانه عمران و آبادی شده اند و بی شک موارد اشاره شده تنها گوشه ای از مشکلات این روستاها است که به آنها اشاره شد. آنچه مهم است این که در توسعه و پیشرفت شهری باید همه مراتب امر مورد توجه قرار گیرد و انصاف نخواهد بود که در سایه پیشرفت در حوزه های صنعتی، علمی، پژوهشی و فرهنگی از دیگر ظرفیت ها غافل ماند.
باید توجه داشت که کرج برای گریز از هیاهوی شهری تنها همین روستاها دارد که علاوه برآنکه ظرفیت های ارزشمند در مقوله گردشگری و جذب گردشگر هستند می توانند تا حدی کلانشهر را از فرو رفتن در آلودگی هوا و صنعتی شدن محض نجات دهند تا عاقبتی همچون پایتخت و دیگر کلانشهرها در انتظارش نباشد.برای حل مشکلات و معضلات روستاها و جلوگیری از نابودی آنها تنها نگاه ویژه مسئولان به روستاها در کنار کلانشهر کافیست تا نیم نگاه آنها اوضاع نابسامان این روستاها را بهبود بخشیده و آنها را به عنوان ذخایر گرانبهائی از طبیعت بکر حفظ کند.
رییس اتحادیه کاغذفروشان از رسیدن قیمت هر بند کاغذ هفتاد گرمی در دو ماه اخیر از ۲۷ هزار تومان به ۸۲ هزار تومان خبر داد و اعلام کرد که خرید و فروش کاغذ تقریبا متوقف شده است!
به گزارش شبستان، منصور حاجی آخوندیان با ابراز نگرانی از روند افزایش قیمت کاغذ گفت: مدتهاست با وزارت صنعت و تجارت مکاتبه کردیم اما کسی پاسخگو نیست .ما هم وارد کنندگان کاغذ را نمی شناسیم که بتوانیم با آنها مذاکره داشته باشیم.
وی با اشاره به افزایش روز افزون کاغذ بیان کرد: کاغذ هفتاد گرمی که دو ماه پیش ۲۷ هزار تومان بوده تا دو روز پیش به ۸۲ هزار تومان رسید.
حاجی آخوندیان با بیان اینکه در حال حاضر فروشندگان کاغذ نمی فروشند، اظهار داشت: این دو روز اخیر به خاطر افزایش قیمت ارز کسی کاغذ نمی فروشد و کلا فروشندگان تصمیم گرفتند که از فروش کاغذ دست نگه دارند تا وضعیت قیمت ارز مشخص شود.
رییس اتحادیه کاغذفروشان خاطر نشان کرد: ما اتحادیه ها کار تجاری انجام نمی دهیم. تاجران کاغذ را وارد می کنند و ما آنها را نمی شناسیم و آنها هستند که قیمت را مشخص می کنند.
حاجی آخوندیان تصریح کرد: از وزارت بازرگانی درخواست کردهایم نام تاجرانی که کاغذها را وارد بنگاهها کردهاند به ما بدهند، اما آنها این کار را نمیکنند و در این بین عدهای سودجو آن را به سه برابر قیمت واقعی به ما میفروشند. اگر مسئولان نمیتوانند در این خصوص کاری کنند، حداقل نام و نشان تاجرها را بدهند تا خودمان پیدایشان کنیم و جلوی این مسئله را بگیریم.
بر اساس گزارش شبستان، این روزها افزایش قیمت کاغذ موجبات نگرانی ناشران و نویسندگان را فراهم کرده است. افزایش قیمت کتاب که از اوایل امسال نمود زیادی پیدا کرده باعث کاهش شمارگان کتاب و از طرفی افزایش قیمت کتاب شده است. این افزایش قیمت موجب کاهش سرانه مطالعه می شود و ادامه این روند تهدیدی برای فرهنگ کتابخوانی و مطالعه در کشور محسوب می شود.
احمدرضا اعتماد مظاهری، مدیرعامل شرکت تعاونی صنف چاپخانهداران تهران اعلام کرده است: آذرماه سال گذشته ما در داخل با ۲۸هزار و پانصد تومان، یک بند کاغذ میخریدیم اما الان برای همان مقدار کاغذ باید بین ۷۵ تا ۸۰ هزار تومان بدهیم.
محمود آموزگار، دبیر اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران آمار بسیار قابل تاملی درحوزه تأثیر گرانی کاغذ بر کتابخوانی دارد که توسط کارشناسان متعدد و با دقتنظر خاصی به ثبت رسیده است: ارزش پشت جلد کتابهای منتشرشده در سال ۱۳۸۹مبلغ ۶۷۰میلیارد تومان بود. این مبلغ در سال ۱۳۹۰با افزایش ۱۰۰میلیارد تومانی روبهرو شد. جالب است بدانید در چهارماه اول امسال (از فروردین تا آخر تیر) کل قیمت پشت جلد کتابها به ۲۲۰میلیارد تومان رسیده و اگر هشتماه باقیمانده سال را نیز به همین روال محاسبه کنیم به ۶۶۰میلیارد تومان میرسیم که حتی به رقم سال۸۹ نیز نخواهیم رسید.
هفتصد کارگر نساجی مازندران شامل کارخانجات تلار، گونی بافی، طبرستان و چند واحد دیگر بیش از ۲۵ است که حقوق دریافت نکردهاند و مسئولان بیتوجهی میکنند.
به گزارش فارس، نصرالله دریابیگی امروز با بیان اینکه کارگران نساجی مازندران متشکل از کارخانجات تلار، گونی بافی، طبرستان و چند واحد دیگر بیش از ۲۵ ماه است که حقوق دریافت نکردهاند، مشکلات اقتصادی، عدم بازسازی به موقع، سوءمدیریت و اجرای قانون خصوصیسازی را از جمله چالشهای فراروی یکی از بهترین واحدهای تولیدی شمال کشور عنوان کرد.
وی کارخانجات نساجی مازندران را از بهترین واحدهای تولیدی کشور و شمال ایران ذکر و خاطرنشان کرد: در دو دهه گذشته هزاران نفر در این کارخانجات مشغول به کار بودند ولی امروز با وجود کاهش کارگران، ۷۰۰ کارگر این واحد تولیدی بیش از ۲۵ ماه از دریافت حقوق محروم ماندهاند.
دبیر اجرایی تشکلات خانه کارگر استان مازندران تصریح کرد: اعتراض کارگران و همه اعتراضهای این افراد به خاطر بیتوجهی مسئولان کشور اتفاق افتاده است.
دریابیگی افزود: در جریان خصوصیسازی این واحد تولیدی، پخته و سنجیده عمل نشد چرا که سرمایهگذار خارجی نمیتواند مشکل صنعت و کارگران این مجموعه را حل کند.
وی با اشاره به قول مساعد احمدی نژد برای احیای کارخانجات نساجی مازندران بیان کرد: بعد از چندین سال از ابراز این وعده، نه تنها این واحد احیا نشد بلکه اسباب نارضایتی کارگران را نیز فراهم کرد.
دریابیگی افزود: انتظار ما از مسئولان ارشد استان و کشور این است که این واحد تولیدی با مصوبه مسئولان عالی رتبه به بخش دولتی یعنی به شرکت سرمایهگذاری بانک ملی بازگردد و تمامی حقوق معوقه کارگران با بودجه اختصاصی تا ریال آخرش تصفیه شود همچنین تغییرات اساسی در مدیریت ارشد، هیئت مدیره و مدیرعامل با در نظرگرفتن تخصص و تعهد انجام پذیرد.
حال علیرضا عسگری، فعال کارگری در بند و عضو کمیتهٔ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، وخیم گزارش شده و وی با شرایط نامناسب جسمی در انتظار حکم دادگاه تجدیدنظر است.
بر اساس گزارش تارنمای کمیتهٔ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، علیرضا عسگری فعال کارگری دربند از بیماریهای متعددی رنج میبرد: بیماری مزمن و حاد روده، آسیب دیدگی شدید لگن و مهرههای تحتانی کمر، ناراحتی قلبی که بیشتر اوقات دست چپ او را تحت تاثیر قرار داده و بیحس میکند، کم خونی شدید که غالباً او را میآزارد و حتی ایستادن را برای او سخت میکند و بیماریهای پوستی (قارچ و دملهای چرکین زیر پوستی) که خارش بسیار آزاردهندهای دارد، از جمله مشکلاتی است که ضرورت رسیدگی و معالجهٔ جدی و فوری را در مراکز ویژهٔ درمانی میطلبد.
این گزارش حاکی است، علیرضا عسگری قبل از دستگیری و بازداشت حال عمومی مناسبی داشته است و این خود سندی محکم بر اعمال فشارهای شدید جسمی و روانی بر او و شرایط بسیار بد نگهداریاش است.
ضمنا کادر پزشکی زندان نیز با توجه به وخامت حال علیرضا عسگری و نبود امکانات لازم جهت معالجهٔ او در زندان، اعزام هر چه سریعتر ایشان را به مراکز درمانی جهت انجام معالجههای مربوطه و عملهای جراحی لازم و ضروری دانستند اما تا این لحظه هیچ گونه اقدامی از طرف کارگزاران مربوطه جهت رسیدگی به وضعیت وخیم ایشان صورت نگرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر