حرفه مترجمی از جمله مشاغلی است که همزمان با گسترش ارتباطات بین جوامع بشری و بهویژه پس از آغاز دوران بازرستاخیز و رنسانس در اروپا، توسعه فزاینده ای پیدا نموده و در قرون و دهههای اخیر شعبهها و زیرشاخههای تخصصی متعددی بر آن افزوده شده و جایگاه خود را در میان مشاغل حساس و کلیدی تحکیم نموده است به طوریکه در دنیای امروز تصور جهانی بدون این حرفه امری غیرممکن مینماید. بر طبق رتبهبندی بینالمللی سختی مشاغل، مترجمی از جمله مشاغل سخت، سنگین و پراسترس به حساب میآید که به همین دلیل، شاغلان در این حرفه مشمول برخی امتیازات از قبیل بازنشستگی زودهنگام میشوند. ولی شرایط حاکم بر ایران و ویژگیهای حکمرانان کنونی آن این پیچیدگی، اضطراب و سختی را مضاعف و دوچندان مینماید که در این مجال اختصارا به این پیچیدگیها پرداخته خواهد شد.
ویژگیهای ترجمه جمهوری اسلامیپسند
به عنوان مترجم وزارت خارجه جمهوری اسلامی که چند سالی در امر ترجمه به زبانهای انگلیسی و ترکی استانبولی برای دولتمردان و مسوولین را در پرونده کاری خود دارد مایلم به گوشهای از مصائب و مشکلات مضاعفی که افراد دخیل در امر ترجمه با آنها دست و پنجه نرم میکنند اشاره کنم. در مترجمی از نوع جمهوری اسلامی آن، یک چارچوب متصلب و مجموعه قوانین نانوشتهای وجود دارد که مترجمان در حین کار آنها را یاد گرفته، بدانها خو گرفته و ملکه ذهن خود نمودهاند و آنها را در عمل به طور ناخودآگاه و غیرارادی اعمال میکنند که ذیلن به چندی از آنها میپردازم:
آزاداندیشترین در دستگاه دیپلماسی
بدور از هر گونه پیشداوری، لازم میدانم قبل از هر چیز اشاره کنم که همکاران اداره ترجمه از لیبرالترین، شریفترین و آزاداندیشترین کارمندان وزارت خارجه جمهوری اسلامی هستند و برای اینکه همکاران و مسوولین آن بخش از وزارتخانه مورد آزار و اذیت احتمالی مسوولین واقع نشوند دراین نوشتار، از ذکر جزییات، مصداق و مثال معذور خواهم بود ولی بهطور کلی میتوانم بگویم که آنها به شدت تحت فشار هستند تا قلب واقعیت کنند و ترجمه جمهوری اسلامی پسند (اصطلاحی که در بین همکاران رایج است) ارایه کنند و همچنان که ورزشکاران صلح دوستمان که مجبور میشوند از رقابت در مقابل همتایان اسراییلیشان امتناع کنند مترجمان هم در این دیار، آزادی عمل ندارند.
ایدئولوژیک بودن
همانند تمامی رژیمهای حکومتی خودکامه، شخص محور و ایدئولوژیک، در ساختار جمهوری اسلامی، امر ترجمه و شخص مترجم نیز بهسان تمامی امور دیگر، نمیتواند عاری از بار ایدئولوژیک و یا به اصطلاح مکتبی باشد و همیشه این تعهد است که بر تخصص چیرگی و دست بالا را داشته و در صورت نیاز و ضرورت میتوان تخصص را در قربانگاه تعهد قربانی نموده و به مسلخ کشید. به عنوان مثال اگر در یک سخنرانی در یک اجلاس به اصطلاح بینالمللی در تهران یک مدعو از کشور زامبیا، گامبیا و یا گینه بیسائو، که با ادبیات سیاسی حاکم بر ایران آشنایی ندارد و یا به هر دلیلی مایل است واژه «اسراییل» را – ولو برای محکومیت آن کشور- به زبان بیاورد این واژه می باید به عنوان غده سرطانی خاورمیانه، فلسطین اشغالی، رژیم اشغالگر قدس، رژیم غاصب و اشغالگر قدس، رژیم سفاک و خونآشام صهیونیستی و از این قبیل ترجمه شود. به عبارتی تا مادامی که خود واژه اسراییل را بهکار نبرده باشیم در ترجمه و حتا تفسیر و تاویل این واژه، آزادی تام و تمام داریم. مثال دیگر اصطلاح «بهار عربی» است که از جمله واژگان ممنوعه در قاموس جمهوری اسلامی است و بنده شخصن به یاد دارم که از بهکار بردن این واژه اکیدا منع شدم. «بیداری اسلامی» اصطلاحی است که بهجای واژه مصطلح و شناخته شده «بهار عربی» بهکار میرود.
کنار گذاشتن اصل امانت در ترجمه
در دستگاه جمهوری اسلامی، امانتداری در ترجمه را باید به بوته فراموشی سپرد. همچنانکه در بند بالا اشاره شد در یک حکومت ایدئولوژیک ترجمه نیز باید ایدئولوژیک و مکتبی باشد. بنایراین نمیتوان به امانتداری و دقت در ترجمه توجه و اهتمام نمود. مثلن اگر در یک منبع غربی در مورد طالبان و یا القاعده اصطلاح تروریست بهکار برده میشود به عنوان مترجم مکتبی و ارزشی باید آنرا به شورشیان یا گروه القاعده یا شبهنظامیان طالبان تبدیل و ترجمه کنیم و یا تکلیف شرعی و قانونی و مکتبی ما ایجاب میکند از دولت فلسطین به مرکزیت راماله به اسم گروه فتح و از حماس به عنوان دولت قانونی فلسطین نام ببریم.
اغلب در جلسات ترجمه مواردی پیش میآید که مترجم باید اطلاعرسانی کند یعنی در حین جلسه مثلن وزیر جهاد کشاورزی در مورد موقعیت جغرافیایی و جمعیت و مذهب یک کشور میپرسد که مترجم میباید به اطلاع همایونی وزیر محترم برساند.
اضافه کردن جملات مربوط به مبادی آداب دیپلماتیک
بعضن مترجم باید از خودش مطالبی را به صحبتهای مقام موردنظر یا سخنران ایرانی اضافه کند و صحبت کردن و سخنرانی آخرین کاری است که برخی از مسوولین به آن آشنایی دارند. به عنوان مثال وزیر نفت آقای رستم قاسمی – با وجود اینکه مشاور بینالملل ایشان در جریان دیدارهایش کاملن به او کمک میکند و جملات آماده تحویل او میدهد تا به زبان بیاورد و مطالب را به سان دانش آموزی که با تقلب و رساندن مطلب میخواهد نمره قبولی دریافت کند به او میرساند- ولی همین وزیر به عنوان مثال در پایان دیدار وزیر خارجه غنا از به زبان آوردن جملات کلیشهای و اصطلاحات رایج در جهان دیپلماسی از قبیل «از آشنایی با شما خرسند شدم» و یا «امیدوارم شاهد گسترش روزافزون روابط دوستانه دو کشور باشیم« عاجز بود و به هیچ عنوان آشنایی هرچند اندکی با اصول و مبادی آداب عمومی و اصول دیپلماتیک ندارد و بسیار عامیانه و زخمت و به اصطلاح چاله میدانی صحبت میکند که مترجم در حد امکان مجبور به افزودن جملات زیبا و تعدیل آن سخنان است.
ترجمه ناپذیری:
شاید برای دیگرانی که از بیرون به این حرفه نگاه میکنند واژه «ترجمهناپذیری» کمی بیگانه و عجیب به نظر بیاید ولی برخی از مفاهیم و اصطلاحات و واژگان ابداعی جمهوری اسلامی به سختی قابل ترجمه هستند که ما در اداره ترجمه با کمک پیشکسوتها میتوانستیم با رایزنی و همفکری فشرده، معادل تقریبن نزدیکی برای آنها پیدا کینم. «ولایت پذیری»، «ارزش مداری»، «بصیرت ورزی یا بصیرت افزایی»، و «این ممه را لولو برد» تنها چند نمونه از تعابیر ترجمهناپذیر است.
مترجم همیشه مقصر
همیشه مترجم دیوارش کوتاهترین است که می توان او را هم در عزا و هم در عروسی قربانی نمود مثلن عباراتی از قبیل «مترجم بد ترجمه کرد» و یا «به خاطر مصالح نظام نباید این مطلب را ترجمه میکرد» و «اشکال از ترجمه است» و موارد مشابه دیگر بسیار رایج است. حتا در برخی نهادها برخی از مسوولین به مترجم تذکر میدهند که ترجمه گزینشی، اصلاح شده و فیلتر شدهای از سخنان یک مقام (مورد وزیر مسکن و شهرسازی) داشته باشد تا از سوتفاهمات احتمالی جلوگیری شود.
تناقض ترجمه آزاد
مسوولین اداره ترجمه وزارت خارجه در جلسات خودمانی و صمیمی، تاکید زیادی بر ترجمه اصلاح شده دارند و مکرر گفته میشود که اظهارات سخنران مرتب و جفت و جور گردیده و جملات معنیدار، به هم پیوسته و منسجم و ویرایش شده از سخنان آنها ایجاد و ترجمه شود.
ترجمه با چاشنی تملق
مترجم در جمهوری اسلامی باید مطالب را طوری ترجمه کند که به مذاق مقام مسوول خوش بیایید وگر نه گفته خواهد شد که فلان مترجم دیگر برای ترجمههای بعدی نیاید. بیشتر چاپلوسی و تملق خواسته میشود تا کار دقیق، این امر بهویژه در مورد شخص رییس جمهوری مصداق دارد. همچنین اگر میهمانی خارجی رهبر ایران را صرفن رهبر خطاب نماید وظیفه یک مترجم مکتبی و انقلابی این است که او را مقام معظم رهبری و ولی امر مسلمین جهان معرفی نماید.
تاویل در ترجمه
معمولن مقامات و مسوولین جمهوری اسلامی ترجمه صورت گرفته را به قول خودشان تاویل و تفسیر میکنند و به آن حالتی که مصلحت بدانند در میآورند تا معنی مورد نظر آنها استنباط شود. مثلن اگر در صدا و سیما از فلان مقام گامبیایی شرکتکننده در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی پرسیده شود که چرا در مراسم ارتحال حضور پیدا کردهای و او پاسخ دهد که توسط سفارت ایران در بانجول برای شرکت در مراسم دعوت شدم و هزینه اقامت و بلیت رفت و برگشت و تور ایرانگردی من توسط دولت ایران پرداخت شد و البته امام را هم دوست دارم در این حالت قسمت اول مصاحبه کاملن حذف و در عوض در قسمت دوم که این مهمان به دوست داشتن امام خمینی اشاره میکند به تفسیر و توضیح و تاویل کردن و به قول فرنگیها بهparaphrase کردن میپردازند.
ویرایش و تصحیح
یکی از کارکردهای مترجم از نوع ایرانی آن اصلاح و تصحیح اشتباهات بعضن فاحش مقامات است. مثلن معاون اول رییس جمهوری آقای رحیمی در زمینه موضوعات بینالمللی دارای اطلاعات بسیار محدودی بوده و معمولن مرتکب اشتباهات فاحشی میشود که اینجانب در چندین مورد اشتباهات ایشان را به شکل اصلاح شده و پس از گذراندن از صافی، ترجمه کردهام. به طور مشخص، یکی از اشتباهات فاحش ایشان تلقی کردن فیدل کاسترو به عنوان رهبر کشور دوست و برادر سنت وینسنت بود که تا حد ممکن سعی در اصلاح ترجمه کردم.
وصله پینه کردن
سخنرانی و اظهارات برخی از مسوولین به گونهای است که به تعبیر همکاران، نیاز به وصله پینه کردن اظهارات آنها داریم چون در برخی موارد گنگ و مبهم و نامفهوم میشود و معنای معقول و منطقی از آن سخنان استنباط نمیشود. در این مورد میتوان به شیوه سخنرانی آقای لاریجانی رییس مجلس و منوچهر متکی رییس سابق دستگاه دیپلماسی اشاره کرد.
نتیجه گیری:
ترسیم آرمانشهر، بر زبان آوردن دروغهای فاحش و دادن وعدههای غیرعملی و ریا و نفاق از بنیانها و مولفههای اصلی تشکیلدهنده رژیمهای خودکامه و تودهگرا میباشد. رژیم حاکم بر ایران نیز همچون همتایان خود از قبیل کره شمالی، اریتره، ونزوئلا و… نیاز مبرمی به بهرهبرداری از این حربه و مکانیزم دارد و دوام و بقای خود را در گروی آن میبیند. وعدههای آیتاله خمینی در زمینه اصلاح مردم، ارزانی نمودن بهشت بر آنان و رایگان نمودن آب و برق و اظهارات محمود احمدینژاد در زمینه آوردن پول نفت بر سر سفرهها، کوروش مآبی، مدیریت بر جهان و همکاری و ارتباط گیری مستمر با امام دوازدهم شیعیان تنها چند نمونه در این زمینه است. از آنجایی که رژیم نیازمند تهیه شعار، سخنان بزرگ ولی بیپشتوانه و خوراک تبلیغاتی برای کارآمدی و موفق نشان دادن خود به منظور تامین بقا و مشروعیتش میباشد ترجمه همجهت، هماهنگ و همراستا از جمله ابزارهایی است که رژیم در نبود رسانههای آزاد و مستقل، بهطور گستردهای از آن بهرهبرداری مینماید تا مانع از افول موج تودهگرایی و تودهفریبی در جامعه – که محل ارتزاق رژیم و موجب دوام و قوام خود است- گردد.
احمد هاشمی کارمند و مترجم سابق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران بوده و هم اکنون به عنوان روزنامهنگار مستقل فعالیت میکند.
منبع: رادیو کوچه
دعوت از ارتش های خارجی به مداخله نظامی و حمله به وطن خویش چنان ننگ بزرگی است که هیچ کس علنا جرات دفاع از آن را به خود راه نمی دهد. با این همه می توان با ردیابی کردار و رفتار برخی گروهها و سازمانهای سیاسی نشان داد که آنها کم وبیش طرفدارمداخله نظامی خارجی در ایران هستند.خوشنود خواهم شد اگر جریانهایی را که در این مقاله به طرفداری از مداخله خارجی متهم کرده ام با تکذیب مدعای من، مرا پشیمان و شرمنده سازند!
جنگ بزرگترین خطری است که ایران را تهدید می کند. نظامی که هویت و موجودیت خود را در دشمن سازی و تنش دایم با دشمن خارجی می بیند، نظامی که با تبعیض و آپارتاید مذهبی و قومی و جنسی به مقوله "ملت" و همبستگی ملی ضربات سنگینی وارد ساخته، اینک درپی ۳۴ سال، به بند کشیدن آزادی و عدالت،تمامیت و موجودیت ایران را به مخاطره افکنده است.
سلطنت مطلقه خامنه ای با تکرار شعاربی پایه و بی مایه نابودی اسرائیل از نقشه جغرافیا و با اصرار بر خصومت با آمریکا و ادامه سیاستهای ماجراجویانه منطقه ای، هم ثروتهای ملی را در قمارهای ماجراجویانه خود به باد داده و گام به گام اقتصاد کشور را به ورشکستگی کشانده وهم ایران را به ورطه جنگ نزدیکتر ساخته است.
علی خامنه ای و درباریان او در سالهای گذشته با هر شعار تندی که برای تسلیح و تحریک شیعیان منطقه و انسجام نیروهای تحت فرماندهی خود سرداده اند، ایران را آسیب پذیرتر وحکومت نتانیاهو و دولت های عربی حوزه خلیج فارس را به زیان منافع ملی ایران درافکار عمومی بین المللی محق جلوه داده و آنان را به دست اندازی علیه ایران تحریص کرده اند!
کار انزوای ایران به جایی رسیده که دولت زورگو و زیاده خواه نتانیاهو، دولتی که بر زراد خانه ای از صدها سلاح هسته ای تکیه دارد، دولتی که بر خلاف ایران توافقنامه منع گسترش سلاح هسته ای را امضا نکرده، دولتی که رکورددار بی احترامی به سازمان ملل و نقض قطعنامه های آن است، با گستاخی ایران را به حمله نظامی تهدید می کند، بدون آن که نگران واکنش افکار عمومی جهانی و اعتراض دولت های عضو سازمان ملل باشد. حتی امیرنشین های کوچک خلیج فارس نیز با دلگرمی از حمایت آمریکا پا را از گلیم خود درازتر کرده و به فکر تصاحب جزایر و منافع ایران در خلیج فارس افتاده اند!
اگر در ۲۲ خرداد ۸۸ خامنه ای به رای مردم گردن می گذاشت، امروز درهنگامه گسترش جنبش هایی که به بهار عربی معروف شده اند ایران صاحب نفوذ و اعتبار بی سابقه ای بود، کار اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور به ازهم گسیختگی و نابه سامانی نمی رسید و طبعا در عرصه جهانی نیز دشمنان و رقبای ایران کشور ما را تا این حد منزوی و آسیب پذیر نمی دیدند که فکر تجاوز نظامی علیه ایران به مغز خود راه دهند، و با وقاحت و صراحت حرف از بمباران کشوری بزنند که در یک قرن گذشته هرگز در حمله به هیچ کشوری پیشقدم نبوده است.
خاورمیانه که ایران به لحاظ موقعیت ژئوپلی تیک کشور محوری آن به شمار می رود از دیرباز حوزه تضاد منافع غرب، با دولت های چین و روسیه بوده است. ایران اگر دارای یک دولت ملی و برخوردار از حمایت مردمی بود، می توانست به یک بازیگر قدرتمند و مورد احترام همه قدرت های بزرگ ذی نفوذ و ذی نفع تبدیل شود و از فرصت های منطقه ای درجهت تامین منافع ملی ایران بهره برداری کند. اما این امر مستلزم گردن گذاشتن به رای مردم، دست برداشتن از تحریکات و تنش فزایی های ماجراجویانه، عادی سازی مناسبات ایران و غرب بویژه ایران و آمریکا و بیطرفی ایران در رقابت های بازیگران بین المللی در خاورمیانه است. وقتی جمهوری اسلامی سیاست تشدید خصومت با غرب و کشاندن ایران به سوی جنگ را دنبال می کند، طبعا به جای ایفای نقشی که متضمن تامین منافع ملی باشد، به سوژه ای برای بهره برداری روسیه و چین تبدیل می شود و به ناچار در کشمکش های منطقه ای و جهانی تا حد یکی از اقمار بلوک چین- روسیه سقوط می کند.
اما چرا خامنه ای و دست چین شدگان وی با اصرار برمواضع خصمانه و سخنان هیستریک و تحریک آمیز علیه آمریکا و اسرائیل به تنش موجود میان ایران و غرب دامن می زنند و حتی جنگ را بر عادی شدن مناسبات ایران و آمریکا ترجیح می دهند؟ چه منافعی در کار است؟
آیا منافع و رانت های بی حساب و کتاب مافیای نظامی- اقتصادی حاکم که بر همه شریانهای اقتصادی و تجاری کشور چنگ انداخته اند، انگیزه این سیاستهای ماجراجویانه است؟
- آیا ایدئولوژی مذهبی نظام و توهمات مهدویت انگیزه ادامه دشمنی خامنه ای با آمریکا و متحدان آن است؟
- آیا دیکتاتوری مذهبی، عادی سازی مناسبات ایران و آمریکا را برای بقای نظام حاکم خطرناک ارزیابی می کند؟
چنین می نماید که هرسه مولفه بالا در شکل دادن به سیاست های ماجراجویانه جمهوری اسلامی و ادامه تنش میان ایران و آمریکا دخیل اند. با این همه اصرار حاکمیت بر ادامه تنش و خصومت با آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه به معنای آن نیست که خامنه ای از جنگ با آمریکا نمی ترسد. او و مجموعه حاکمیت می دانند که در صورت ورود آمریکا در یک جنگ تمام عیار با ایران به احتمال زیاد جمهوری اسلامی نابود می شود. منتها تحلیل و تصور خامنه ای آن است که :
اولا آمریکا با توجه به تجارب عراق و افغانستان از چنین جنگی پرهیز دارد.
ثانیا آن که حمله هوایی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران نه فقط موقعیت وی را در داخل ایران و در منطقه تحکیم می کند، بلکه دست او را برای سرکوب بیشتر و ادامه پروژه اتمی ایران باز نگهمیدارد.
خامنه ای و همدستان وی بر آن هستند که حمله هوایی اسرائیل، حتی در صورت واکنش متقابل ایران، به ورود آمریکا در یک جنگ هوایی تمام عیار نمی انجامد، چرا که روسیه و چین با توجه به منافع خود از ایران حمایت می کنند و در برابر چنین خطری ایران را تنها نمی گذارند. صدام حسین، معمر قذافی و بشار اسد نیز در محاسبات سیاسی خود روی حمایت روسیه و چین حساب می کردند. غافل از آن که اولا قدرت بازدارندگی این دو دولت نامحدود نیست و ثانیا آن که تصمیمات این دو تابعی است از متغیر تعیین کننده منافع آنها. و قطعا منافعی که این هر دو در مناسبات اقتصادی و تجاری و دیپلماتیک خود با آمریکا و اروپا و نیز دشمنان و رقبای منطقه ای ایران دارند بسیار بزرگتر از آن است که آن را قربانی حمایت یکجانبه از جمهوری اسلامی بکنند. حتی بعید نیست که پیش از وقوع جنگ، آمریکا و روسیه بر سر تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ متفاوت توافق کنند…
اصرار بر سه وجه اصلی سیاست کلان رژیم سرانجام به حمله نظامی آمریکا ومتحدان آن به ایران می انجامد:
- اختناق و سرکوب داخلی که نتیجه مستقیم آن تضعیف بنیه دفاعی کشور در برابر مداخله خارجی است،
- سیاستهای ماجراجویانه منطقه ای و بین المللی،
و پافشاری بر پروژه غیرشفاف هسته ای.
هیچ کس نمی داند که جنگ کی و چگونه آغاز خواهد شد. در شرایط اوجگیری تنش و حضور ناوهای جنگی آمریکا در خلیج فارس حتی یک درگیری اتفاقی نیز برای شعله ورشدن آتش جنگ کافی است. حمله هوایی اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران نیز که واکنش جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت می تواند آمریکا را به رویارویی نظامی با ایران بکشاند. حال تصور کنید که حملات هوایی آمریکا و اسرائیل به ایران آغاز شده است. آیا این حملات به نابودی تاسیسات هسته ای ایران محدود می شود؟ بعید است. طبیعی است که جمهوری اسلامی در نخستین ساعات و روزهای مداخله نظامی با همه ظرفیت های خود به مقابله بپردازد. اما در برابر قدرت بی همتای هوایی و دریایی ایالات متحده هرچه جمهوری اسلامی بیشتر مقاومت کند ایران بیشتر ویران می شود. اشتباه نکنیم، در جنگ با ایران برخلاف عراق و افغانستان آمریکا وظیفه دشوار و پرهزینه اشغال نظامی ایران و اداره موقت کشور را برعهده نمی گیرد، بلکه بمباران ایران را با هدف نابودی تاسیسات نظامی و زیربنائی ایران در دستور دارد. یعنی ویرانی تاسیسات صنعتی و نظامی و زیرساخت ها، به منظور خنثی کردن و فلج کردن کامل تحرکات نظامی ایران و پس از آن ایران زخمی و در حال احتضار را به کفتارهای حریص منطقه که همدست مداخله گران هستند وامی گذارند.
تصور کنید هزاران کشته، دهها هزار زخمی و تخریب زیرساخت ها و تاسیساتی که برای ساختن آن هزاران میلیارد دلار و پنجاه تا صدسال وقت لازم بوده، اما ظرف یک هفته و یا یک ماه ویران شده اند!
تصور کنید ایران ویران شده و زمین خورده ای را که همسایگان در جنوب و شمال و غرب و شرق در پی طمع ها و زیاده خواهی های دیرینه خود علیه آن خیز برداشته اند!
تصور کنید ایران درهم شکسته ای را که قدرت های جهانی و منطقه ای آن را به حوزه های نفوذ خود تقسیم می کنند!
تصور کنید ایرانی که در هر نقطه آن جنگ برادر کشی و تروریسم به راه افتاده و تمامیت ارضی آن از همه سو زیر سئوال رفته و همزمان ویرانی و بینوایی از سروروی آن می بارد!
مداخله نظامی آمریکا، اسرائیل و متحدان آنان ایران را ویران می کند و ظرف یکماه همه آرزوها و رویاهای دیرینه مردم آن را به باد می دهد. در این فاجعه البته ممکن است جمهوری اسلامی نابود گردد و یا سلطه آن به مناطق مرکزی کشور محدود شود. اما آن که در این جنگ قربانی می شود موجودیت و تمامیت ایران و مردم آن اند.
همان گونه که پیشتر اشاره رفت سیاستهای تبعیض آمیز جمهوری اسلامی در ۳۴ سال گذشته ضربات سنگینی به مقوله ملت و همبستگی ملی ایرانیان وارد کرده است. امری که بستر رشد گرایش های تجزیه طلبانه را هموار ساخته است. مداخله نظامی می تواند این گرایش ها را به جنبش های جدایی طلبانه فعال و مسلح تبدیل کند.
پیش از آن که دیرشود برای اجتناب و جلوگیری از جنگ باید کاری کرد، پیش از آن که شعارها و ماجراجویی های خامنه ای و همدستان نظامی وی ایران را در جنگی بیهوده به یک سرزمین "کلنگی" تبدیل کند، باید همه ظرفیت ها و صداها در یک جنبش بزرگ ضد جنگ تجلی پیدا کنند. شگفتا که با وجود گسترش سایه سیاه جنگ بر سر ایران از جنبش ضد جنگ خبری نیست. از معدود بیانیه ها و مقاله هایی که تعداد انگشت شماری از فعالان و روزنامه نگاران و برخی گروههای سیاسی علیه جنگ منتشر کرده اند که بگذریم، هیچ صدایی از هیچ کجا علیه جنگ بلند نیست. به راستی چرا؟
- در این چند ماهه در فرصت های مختلف با هموطنانی که در مناطق مختلف کشور زندگی می کنند، درباره احتمال مداخله نظامی در ایران و پیامدهای آن پرسش کرده ام. اکثر آنها کمتر به جنگ و پیامدهای آن فکر کرده اند. گویی هنوز خطر را حس نمی کنند. اما من پاسخ های نگران کننده ای که نشان از عمق بی خبری از پیامدهای جنگ، نومیدی از اوضاع داخلی و صرفا از سر نفرت از جمهوری اسلامی بیان می شوند نیز شنیده ام: "بگذار بیایند ما را از دست این بی شرفها نجات دهد!" "خودمون که دست خالی کاری ازمون ساخته نیست" "بذار بیان کار رو یکسره کنن هر خسارتی هم داشته باشه اگر از دست اینا خلاص بشیم میارزه…" و شگفتا که این گونه حرفها نه فقط از سوی جوانان کم تجربه و خوشباوری که خیلی آسان تحت تاثیر تبلیغات بی مایه رسانه های فارسی زبان خارجی و مبلغان "مداخله بشر دوستانه" قرار می گیرند، بلکه از زبان آدم های تحصیل کرده و حتی میانسال و پیران باتجربه نیز جاری می شود. نفرت از جمهوری اسلامی و احساس ناتوانی در غیاب احزاب سیاسی که از راه سازماندهی و یک کاسه کردن ظرفیت ها راه حل های امیدبخش ارائه کنند و مردم را به توان و مسوولیت جمعی خود آگاه و امیدوار سازند، مهمترین دلیل امید بستن به مداخله نظامی برای نجات از چنگال جمهوری اسلامی است.
- نقش گمراه کننده برخی از گروههای اپوزیسیون
برخی از جریان های مخالف جمهوری اسلامی مستقیم و یا غیرمستقیم از مداخله نظامی خارجی در ایران به عنوان "مداخله بشر دوستانه" برای رهایی از دیکتاتوری مذهبی دفاع می کنند. البته دعوت از ارتش های خارجی به مداخله نظامی و حمله به وطن خویش چنان ننگ بزرگی محسوب می شود که هیچ کس علنا جرات دفاع از آن را به خود راه نمی دهد. با این همه می توان با ردیابی کردار و رفتار برخی از جریانات، مثلا سازمان مجاهدین خلق، و بخشی از سلطنت طلبان، عده ای از رهبران جریانهای سیاسی کردستان ایران (بیانیه ها و موضع گیری های این جریانات در سالها و ماههای اخیر مقاصد جدائی طلبانه و آمید آنها به مداخله نظامی را نشان می دهد) و حتی گروهی از اصلاح طلبان تبعیدی که صدو هشتاد درجه چرخیده اند، نشان داد که آنها کم وبیش مداخله نظامی خارجی در ایران را در خدمت مقاصد خود ارزیابی می کنند.
مجاهدین خلق و پهلوی طلبان (در این مورد مصاحبه رضا پهلوی با رسانه های آلمانی بسیار گویا است) دو آتشه در این آرزو و توهم سیر می کنند که حمله نظامی به ایران راه به قدرت رسیدن آنان را هموار می کند. گرایش های جدائی طلب نیز حمله نظامی به ایران را هموارکننده مقاصد "استقلال طلبانه" خود می دانند. برخی اصلاح طلبان دگردیسی پیدا کرده خارج از کشور (البته اقلیتی از آنها) نیز که نام "مداخله بشر دوستانه جامعه جهانی" را برای حمله نظامی به ایران برگزیده اند در این توهم اند که مداخله نظامی آنان را به آرزوهایشان نزدیک می کند.
مجاهدین خلق (شورای ملی مقاومت) در سالهای گذشته نقش ستون پنجم قدرت های خارجی را با مبارزه سیاسی عوضی گرفته اند. آنها پیدا کردن آدرس و لو دادن مکان فعالیت های هسته ای ایران را از افتخارات خود می دانند. از این بدتر سخنگویان آنان در رسانه های خارجی (برای نمونه در کانالهای تلویزیونی فرانسه) بارها هشدار داده اند که اگر جامعه جهانی دیر بجنبد و هرچه زودتر اقدارم نکند، جمهوری اسلامی به بمب اتمی مجهز می شود. این گونه کردار و گفتار چه مفهومی مگر دعوت از اسرائیل و آمریکا به مداخله نظامی در ایران می تواند داشته باشد؟
برخی دیگر از طرفداران جنگ با وجود آن که درقلم و سخن به مکنونات قلبی خود صراحت نمی دهند، اما تاکید آنان بر این که ایران درصدد ساختن بمب اتمی است و "جمهوری اسلامی بزرگترین خطرکنونی برای بشریت است" و نیز با برابر کردن شرایط کنونی ایران و شرایط آلمان هیتلری، عملا همسو و همراه با تبلیغات جنگی حکومت نتانیاهو و محافل افراطی حزب جمهوریخواه آمریکا هستند. جمهوری اسلامی بزرگترین خطر برای ایران و مردم ایران است. اما در وضعی نیست که مثل آلمان نازی بشریت را تهدید کند و حتی اگر به بمب اتمی هم مجهز شود نمی تواند تهدیدی برای اسرائیل باشد. بلکه از آن برای تحکیم موقعیت داخلی خود استفاده خواهد کرد.
این گونه تبلیغات که در غیاب جنبش ضد جنگ بطور وسیعی در سایت ها و رسانه های دیداری و گفتاری فارسی زبان خارج از کشور دنبال می شوند، بدون آن که هیچ بحث جدی و ریشه ای درباره پیامدهای فاجعه بار انسانی و اقتصادی و اجتماعی جنگ دنبال شود، در بی حس کردن مخاطبان خود نسبت به خطر جنگ موثرند.
در عراق نیز مردم این کشور پیش از آن که قربانی پیامدهای کشتار و خرابی های بی حد و حصر جنگ شوند، برای نجات از دیکتاتوری صدام از دخالت نظامی آمریکا ئیان استقبال می کردند، و تنها پس از آشنایی با واقعیات ویرانگر جنگ بود که به خطای خود پی بردند.
از طرفداران "مداخله بشر دوستانه" باید پرسید آیا حمله نظامی آمریکا به عراق این کشور را به دموکراسی رساند؟ مسلما خیر، اما می بینیم که یکی از پسامدهای جنگ عراق آن است که امروز پس از این همه ویرانی و کشتار به سه بخش تقسیم شده است!
مداخله نظامی، که مهاجمان اسم آن را حمله به جمهوری اسلامی خواهند گذاشت حمله به ایران است. ایران به نظام جمهوری اسلامی محدود نمی شود. زیرساخت ها، صنایع، بنادر، اسکله ها و حتی پایگاههای نظامی ثروت های زیربنایی مردم ایران اند. حمله نظامی به ایران اگر محدود باشد بطور نسبی به همین زیرساخت های کشور آسیب می رساند و نه به جمهوری اسلامی و اگر وسیع و طولانی باشد همراه با نابود کردن جمهوری اسلامی همه زیر ساخت های اقتصادی و صنعتی کشور را به همراه جان هزاران ایرانی نابود خواهد کرد و تازه پس از جنگ این ایران است که در معرض هرج و مرج، فقر بی سابقه، بیماری، دربه دری و تلاشی قرار خواهد گرفت. مهاجمان برای منافع و اهداف خویش به ایران حمله خواهند کرد و مطلقا هیچ گونه دلسوزی برای مردم ایران انگیزه جنایات آنان علیه ایران نمی تواند باشد.
آن بخش از مردم ایران که امروز بخاطر نومیدی از شرایط کشور و نفرت از نظام سرکوبگر و فاسد جمهوری اسلامی در این تصور باطل اند که جنگ راه نجات است، با شروع جنگ به اشتباه مهلک خود پی خواهند برد.
گروهها و محافلی که امروز از جنگ علیه کشور خود حمایت می کنند، از فردای جنگ به خیانت متهم خواهند شد و همه ما که امروز برای شکل دادن به جنبش ضد جنگ هیچ کاری نمی کنیم، فردا پشیمان خواهیم بود.
آنان که امروز مستقیم و یا غیرمستقیم "مداخله بشر دوستانه" نظامی را راه نجات مردم ایران می دانند دانسته و یا ندانسته به میهن و مردم خویش خیانت می کنند و ما که در هر مساله کوچک و بزرگی می نویسیم و سخن می گوئیم، اما در این باره ساکتیم با این سکوت در فجایع آینده شریک هستیم.
صاحبان قلم! فرهیختگان! روشنفکران، صلح دوستان، وطن پرستان!
آیا صدای پای جنگ علیه ایران را می شنوید؟ آیا به پیامدهای سکوت امروز خود اندیشیده اید؟ بیائید فریاد خود را علیه جنگ بلند کنیم. بیائید به مردم ایران بگوئیم که جهنم جنگ با ایران چه خواهد کرد؟ بیائید به همه محافل و دولتهایی که در وسوسه مداخله نظامی در ایران اند بگوئیم که مخالفت ما و مبارزه ما با استبداد مذهبی ایران به هیچ روی به مفهوم همسویی با محافل جنگ طلب اسرائیلی و آمریکائی نیست. بیائید یکصدا به کسانی که فکر حمله به ایران را در سر می پرورانند بگوئیم که چنین جنایتی به زیان خود آنها نیز خواهد بود و ما همگی در برابر تجاوز همراهیم.
نگوئید اگر قرار است جنگ اتفاق بیافتد از ما کاری ساخته نیست.
مخالفت صریح، و فراگیر جنبش دموکراسی خواهی ایران با جنگ، دولتهای مداخله گری که وسوسه حمله نظامی به ایران را در سر پرورانده اند را به تامل و درنگ برمی انگیزد. مخالفت امروز ما با جنگ حتی اگر مانع از مداخله نظامی در ایران نشود، می تواند برای فردای پس از جنگ، اعتبار و ظرفیت جنبش دموکراسی خواهی را افزایش دهد. امری که برای حفظ همبستگی ملی و جلوگیری از تلاشی یک کشورجنگ زده حیاتی خواهد بود. به باور من بلند کردن پرچم ضد جنگ بزرگترین وظیفه کنونی جنبش دموکراسی خواهی ایران است. جنگ و خشونت قبل از همه این جنبش را قربانی خواهد کرد.
خشونت و جنگ هرگز نمی تواند به دموکراسی منجر شود، بویژه در ایران. حمله نظامی به ایران فقط در خدمت مقاصد مداخله گران، ویرانی ایران و رشد گرایش های افراطی در کل منطقه خواهد بود.
منبع: میهن
امین معلوف که آخرین رمانش را در سال ۲۰۰۰ منتشر کرده بود، پس از دوازده سال، امسال رمان جدیدی روانه بازار کتاب کرده است: «گمراهان».
این رمان حجیم پانصد و سی صفحهای، قصه «آدم»، یک لبنانی مهاجر است که در همان آغاز جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵، کشورش را ترک میکند و به غرب میآید.
بهار سال ۲۰۰۱، وقتی آدم در پاریس زندگی میکند، مراد، یکی از دوستان دوران کودکی و نوجوانیاش، به او زنگ میزند و میگوید دوست دارد قبل از مرگ او را ببیند. و آدم برای اولین بار پس از ترک کشورش، بلیط هواپیما به مقصد بیروت میخرد.
آدم به خانه مراد میرود و در تراس آن خانه، علاوه بر این دوست دوران کودکی، دوستان دیگرش را نیز میبیند که هر کدام شغلی متفاوت و دینی خاص دارند؛ یکی یهودی، آن یکی مسیحی و دیگری مسلمان. اما جنگ همه آنها را از هم جدا کرده است.
امین معلوف پیش از این رمان هم در کتابها و مقالات قبلیاش به ویژه در کتاب «هویتهای مرگبار»(۱۹۹۸) درباره همنشینی هویتها و فرهنگهای مختلف سخن گفته بود.
او در کتاب «نابسامانی جهان»(۲۰۰۹) مینویسد: «من عمیقا معتقدم که تمامی ادیان و ایدئولوژیها با خود، تخم جزماندیشی و عدم مدارا حمل میکنند، … ما به نفوذ و تأثیر مذاهب بر مردم باور داریم، اما هنوز نپذیرفتهایم که انسانها هم میتوانند بر مذاهب مؤثر باشند.»
در «گمراهان» نیز امین معلوف همین دغدغه را دنبال میکند؛ این که عقاید و هویت یک انسان چگونه میتواند او را تا مرز مرگ بکشاند و «مرگبار» باشد و اینکه «ریشه»های انسان چگونه میتواند «انسانیت» او را تهدید کند.
امین معلوف در زندگی شخصیاش نیز گذشته و اصالتش را انکار نمیکند، اما کلمه «ریشه» را دوست ندارد.
معلوف میگوید: «به دنیا آمدن، یعنی به «دنیا» آمدن، نه به «کشوری خاص» آمدن.»
تفکر «جهانوطن» در سطر سطر رمان تازه معلوف بازتاب دارد. اصلا شخصیت اصلی رمان بسیار شبیه به خود معلوف است. امین معلوف هم سال ۱۹۷۶ یعنی یک سال پس از آغاز جنگ داخلی لبنان، کشورش را ترک کرد.
شاید بتوان این کتاب را گونهای خودزندگینامه دانست، اما خود نویسنده درباره رمانش میگوید: «فقط فضای کلی این کتاب شبیه همان فضای دوران کودکی و نوجوانی و جوانی من در لبنان است، وگرنه من بقیه وقایع و شخصیتها را تغییر دادهام.»
دنیای بزرگ نویسنده در جزیرهای کوچک
اما امین معلوف که امسال، با چاپ رمان تازهاش و همچنین ورود به آکادمی فرانسه، سال پرباری را دارد و اسم خود را به عنوان «نویسنده» بیش از پیش تثبت کرده، کجا مینویسد و چه جایی الهامبخش اوست؟
این پرسش شاید درباره تمام نویسندگان مطرح نباشد، زیرا کمتر نویسندهای است که همچون امین معلوف، محل مخصوص نوشتن داشته باشد.
امین معلوف هر سال سه چهار ماه، یا حتی بیشتر، دست آندره، زنش، را میگیرد و به جزیرهای کوچک در اقیانوس اطلس در غرب فرانسه میرود: «ایل دیو» (Île-d’Yeu). رفتن به این جزیره برای معلوف، حکم بریدن از جهان و تمام دغدغههایش را دارد.
بیست سال است که امین و آندره به این جزیره میآیند. بار اول ژوئیه 1993 بود که این زن و شوهر نویسنده به ایل دیو آمدند؛ بله، آندره هم نویسنده است، نویسنده یک کتاب آشپزی با نام «آشپزی لبنانی».
همان سال، امین معلوف که خود فرزند صخره و ساحل و دریاست، از صخرههای زیبا، رنگ سفید دیوارها، آبی آرامبخش پنجرهها و شمایل گلهای ختمی این جزیره خوشش آمد. همچنین وسعت اقیانوس آنها را گرفته بود: «ما یکهو عاشق این جزیره شدیم.»
امین معلوف که دنبال جای دنجی برای نوشتن میگشت، این جزیره را انتخاب کرد: «اینجا فورا در نوشتن غرق میشوم.»
امین معلوف راست میگوید، نتیجه رفتن به این جزیره خیلی زود مشخص شد. همان سال اول، یعنی سال ۱۹۹۳، امین معلوف هفت ماه در این جزیره ماند و و وقتی به پاریس آمد، دستنوشتههایش تبدیل به رمانی شد با نام «صخره تانیوس» که جایزه گنکور همان سال را به دست آورد.
رمان «صخره تانیوس» درباره لبنان بود، آن هم لبنان قرن نوزدهم. خود معلوف درباره این کتاب میگوید: «وقتی بچه بودم پدرم داستانی برایم گفته بود. در قرن نوزدهم کدخدای دهی کشته میشود. قاتل برای فرار از محکومیت به قبرس میگریزد و سرانجام با مکر و حیله به تله میافتد و برای محاکمه به ده برگردانده میشود. بقیه داستان همه از تخیلات خودم سرچشمه میگیرد. از زندگی آرام و بیهرج و مرج در یک روستا در لبنان قبل از جنگ، در لبنانی که کمبود آن را عمیقا حس میکنم.»
حالا پس از بیست سال، دوباره معلوف در همین جزیره رمانی درباره لبنان مینویسد و به کشور مادریاش باز میگردد؛ گویی سواحل ایل دیو برایش یادآور سواحل بیروت است، با همان صخرهها و همان آب و هوا.
معلوف در این جزیره همه چیز را فراموش میکند و فقط تخیل میکند و مینویسد. گوشه عزلت، برای او به نوعی پرورش درون است.
برای معلوف، ساحل برای قدم زدن است نه برای دراز کشیدن. او شنا نمیکند، سوار قایق نمیشود، فقط وقتهایی روی یکی از همین صخرهها مینشیند و رو به دریا، به افق خیره میشود.
این نویسنده که خود در خانوادهای مسیحی به دنیا آمده، در سکوت ایل دیو فقط گهگاهی صدای ناقوس کلیسای کوچک جزیره را میشنود؛ کلیسایی که در قرن یازدهم ساخته شده است. همچنین خلوت معلوف را گاهی دیدار نویسندگان محلی آنجا مثل میشل راگون پر میکند.
خانه معلوف در این جزیره، بسیار ساده و به رنگ دیگر خانههای جزیره است: سفید و آبی. در این خانه او کتابخانه برای خود جور کرده که بتواند هم بخواند و هم بنویسد؛ کتابهایی درباره اسلام و اقوام مختلف و همچنین زندگینامه اشخاص. «وقتی در اتاقم را میبندم، خودم را در یک جعبه چوبی کوچک حس میکنم و جز نوشتن، همه چیز را از یاد میبرم.»
لابهلای کتابهای کتابخانه کوچک امین معلوف در ایل دیو، یکی از کتابهای پدرش هم به چشم میخورد: «البرلمان الامثل»(مجلس آرمانی) نوشته «رشدی معلوف». پدر امین معلوف هم نویسنده، شاعر و روزنامهنگار بود.
معلوف بخشی از آثار پدرش را سامان داده و آنها را تصحیح کرده است و اکنون او خیلی از دستنوشتههای پدرش را در همین کتابخانه نگهداری میکند.
امین معلوف همان طور که به عربی، انگلیسی و فرانسه کتاب میخواند، به همین سه زبان هم مینویسد، اما عربی را برای نوشتههای کوتاه، انگلیسی را برای کنفرانسها و فرانسه را برای کتابهایش به کار میبرد. او از سهزبانه بودن خود فهمیده که برای زندگی با دیگران باید آن گونه که حرف میزنند با آنها سخن گفت. همین دید جهانی امین معلوف باعث شده که آثارش به ۵۳ زبان خوانده شود.
یکی از نویسندگان مورد علاقه معلوف، اشتفان تسوایگ، رماننویس اتریشی است. تسوایگ در سال ۱۹۳۴ ناچار به ترک اتریش شد و به لندن گریخت. او پس از آغاز جنگ جهانی دوم، تابعیت بریتانیا را پذیرفت ولی در لندن طاقت نیاورد و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت. اشتفان تسوایگ در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۴۳ میلادی، در تبعیدگاه خود در برزیل، به زندگی خود پایان داد و به همراه همسرش خودکشی کرد.
شاید دلیل علاقه و احساس نزدیکی امین معلوف به این نویسنده، اندیشههای صلحجویانه تسوایگ است. «زندگی تسوایگ بر من خیلی تأثیر گذاشت؛ این که نویسندهای بتواند یک چشمانداز تاریخی جدید بگشاید. شما میتوانید انعکاس افکار تسوایگ را در آثار من درباره جنگهای صلیبی بیابید.»
همچنین چهره ادبی دیگر مورد علاقه معلوف، گیوم آپولینر است: «خیلی وقت است دوست دارم کتابی دربارهاش بنویسم.» آپولینر، شاعر فرانسوی قرن بیستم است که زندگی او نیز با جنگ گره خورده بود.
در نهایت اینکه، درست است که امین معلوف در لبنان به عنوان نماینده نسل جدید نویسندگان این کشور و در فرانسه هم عضو یکی از مهمترین نهادهای ادبی کشور است، اما او ترجیح میدهد تا آخر عمرش به همین جزیره کوچک بیاید و در همسایگی اقیانوس و در کنار همسرش، غذاهای لبنانی بخورد و فقط بنویسد.
منابع:
Le Magazine Littéraire, Septembre 2012
Lire, Septembre 2012
منبع: رادیو فرانسه
نظامهای سیاسی مطلوب به نظامهایی گفته میشود که بر پایه این سه مؤلفه باشد:
۱. قانونگذاری با پذیرش منشور جهانی حقوق بشر،
۲. اداره حکومت بر اساس دموکراسی، رای اکثریت و رعایت حقوق اقلیت،
۳. سکولار بودن دولت، به مفهوم بی طرفی دینی دولت.
هدف این مقاله پرداختن به موضوع سوم است. با توجه به اینکه اکثر ایرانیان دارای مذهب شیعه هستند، رابطه این مذهب با سکولاریسم یکی از چالشهای پیش روی ایرانیان است.
تعریف سکولاریسم
واقعیت این است که تعریف کلاسیکی از سکولاریسم موجود نیست، عبدالله النعیم در کتاب خود با نام “اسلام و حکومت سکولار” مینویسد:
واژه سکولار در زبان انگلیسى از واژه لاتینى saeculum به معناى “گستره بزرگ زمان” یا به صورت دقیقتر”روح عصر” اشتقاق یافته است. بعدها معناى این کلمه به “این جهان” تغییر یافت که دلالت بر بیش از یک جهان داشت، عاقبت به مفهومى سکولار و دینى تبدیل شد که از اندیشه دنیوى و روحانى نشات گرفته بود. همچنین این واژه در بافت اروپایى دگرگونى یافت و از “سکولاریزاسیون” به معناى خصوصىسازى زمینهاى کلیسا به سکولاریزاسیون سیاست و بعدها، هنر و اقتصاد تبدیل شد. این سیر توسعه در تعریف فرهنگ وبستر از سکولاریسم منعکس است “بى اعتنایى یا رد کردن یا طرد دین یا موضوعات دینى.” فرهنگ مختصر آکسفورد سکولاریسم را چنین تعریف مى کند “این آموزه که اخلاق باید صرفا مبتنى بر توجه به سعادت بشر در حیات کنونى، طرد تمام موضوعات برآمده از اعتقاد به خداوند یا شرایط آینده باشد.” لذا این اصطلاح اغلب دلالت بر تصوراتى چون افول دین، همنوایى با جهان حاضر، جدایى یا تفکیک جامعه از دین (جدایى دولت و کلیسا)، جابجایى اعتقادات دینى و نهادها (تغییر جهت دادن از منبع قدرت الهى به سوى پدیده توانایى و ابتکار انسانى)، و تقدس زدایى از جهان و متعاقب آن، تقدس بخشى به عقلانیت دارد.
اما آنچه امروزه از سکولاریسم در میان مردم شناخته شده است دو مفهوم ذیل است
۱. جدایی دین از سیاست و راندن دین به حوزه صرفأ شخصی و خصوصی
۲. جدایی نهاد دین از نهاد دولت به مفهوم بی طرفی دینی دولت.
برای شکافتن موضوع لازم است چهار مقوله سیاست، دین، حکومت و دولت تعریف شود.
الف: سیاست فرآیند پویاى انتخاب از میان گزینه هاى سیاسى متعارض است.
ب: دین و به تبع آن مذهب شامل مجموعهای از باورها، اخلاقیات و دستورات دینی است.
ج: دولت مجموعه اى از شبکهها، سازمان ها، نهادها و فرآیندهایى است که وظیفه دارند سیاستهایى را که طى جریان سیاسى هر جامعه اى اتخاذ شده به اجرا درآورند.
د: حکومت مشتمل بر نهادهای مختلف قانونگذاری، اجرای قوانین و داوری میان مردم و دولت و نیز رسیدگی به شکایات مردم از هم، که تعبیر به قوای سه گانه مقننه، اجرائیه و قضائیه میشود. شرط استقلال قوا از لوازم دمکراسی است.
اینکه کدام تعریف درباره سکولاریسم مد نظر قرار قرار داده شود، در مقبولیت سکولاریسم بسیار حائز اهمیت است. باورمندان به دین (هر دینی) – خواه عامل به دستوراتش باشند، خواه نباشند – اکثریت افراد جامعه ایرانی را تشکیل میدهند. هر چند حکومت اسلامی حاکم با اعمال روشهای استبدادی خود، دلزدگی شدیدی نسبت به دین در مردم جامعه ایجاد کرده، اما واقعیت این است که بند ناف مردم از دین بریده نشده و به نظر میآید که بریده شدنی هم نیست – هر چند اقلیت یا اکثریت بودن دینداران تاثیری بر اصل موضوع نمیکند.
دینداران نمیتوانند و نباید تعریف اول از سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست و راندن دین به حوزه صرفأ شخصی و خصوصی را بپذیرند. این فرض که دین امر خصوصی است و نباید دینداران در امر سیاست دخالت کنند، به معنای محروم کردن گروهی از افراد جامعه در سرنوشتشان بوده و بر خلاف مبانی پذیرفته شده در مفاد حقوق بشر و در تعارض با دمکراسی است. و در این میان مهم نیست این گروه در اقلیت باشند یا اکثریت. مگر دینداران میتوانند بدون تاثیر از باورهای دینی شان در امور سیاسی مانند احزاب و مشارکت در انتخابات – به عنوان انتخاب کننده یا انتخاب شونده – ویا در قوای ثلاثه حضور پیدا کنند؟ مگر میتوان دینداران را – خواه در اقلیت و خواه در اکثریت- از تعیین سرنوشتشان باز داشت؟ عدم دخالت مومنین به ادیان در سیاست به معنی حاکمیت دیکتاتوری و تضییع حقوق مردم است. از طرف دیگر تاکید بر جدایى مطلق بدون نشان دادن نقش عمومى دین هم غیر واقع گرایانه و گمراه کننده خواهد بود، زیرا تاکید بر طرد اخلاق دینى بدون فراهم آوردن بدیلى براى آن، دیدگاهى صرفاً منفى درباره رابطه دین و سیاست عمومى است.
حاکمان مستبد حکومت اسلامی و همچنین مخالفان سر سخت دینداری، این تعریف از سکولاریسم را تبلیغ میکنند که نتیجه آن عدم تعادل در جامعه ایران بوده و مسیر دمکراسی را غیر ممکن میسازند.
اما اگر تعریف دوم از سکولاریزم یعنی جدایی نهاد دین از نهاد دولت به مفهوم بی طرفی دینی دولتمد نظر قرار گیرد با پیش فرض رعایت مفاد حقوق بشر و نیز رعایت ملزومات دمکراسی، همه احاد جامعه دین باور (از هر نوع دین و مذهبی) یا غیر دین باور، در سیاست دخالت میکنند و در تمام نهادهای حکومتی حضور مییابند اما دولت برخاسته از آرا آنان حق طرفداری یا مخالفت و ممانعت از دین یا مذهب خاص را ندارد هر چند دولتمردان دیندار یا بیدین باشند.
بنابراین تعریف سکولاریسم به مفهوم جدایی دین از سیاست و راندن دین به حوزه صرفأ شخصی و خصوصی نه مطلوب است و نه معقول؛ مطلوب نیست زیرا دینداران را به حاشیه میراند و تعیین حق سرنوشت را از آنان سلب میکند و معقول نیست، زیرا با تمامی موازین حقوق بشری ناسازگار است اما تعریف سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد حکومت به مفهوم بی طرفی دینی حکومت هم به نفع دین است و هم به نفع حکومت.
البته لازم به ذکر است که دولت سکولار موانع زیادی پیش رو دارد، به عنوان مثال سکولاریسم صرفا به معناى جدایى دین و دولت، براى بررسى هر اعتراض یا شک وتردیدى که ممکن است مؤمنین درباره هنجارهاى اساسى و معیارهاى حقوق بشر داشته باشد کفایت نخواهد کرد. براى مثال، چون اغلب در جوامع اسلامى تبعیض علیه زنان بر اساس دینى توجیه مىشود، لذا این منبع نقض دستگاهمند و ناهنجار حقوق بشر، بدون توجه به اصول دینى فهمیده شده مشترک نمى تواند از میان برداشته شود. خصوصأ اگر این کار بدون زیر پاگذاشتن آزادى دینى یا اعتقادى مسلمین، که خود از اساسىترین حقوق بشر است، انجام شود.
سکولاریسم، که مشتمل بر نقشى در حوزه عمومى براى دین است، مى تواند بحث درونى و عدم توافق با سنتهاى دینى را تشویق و تسهیل نماید، که این کار مى تواند بر اعتراضات دینمحورانه غالب آید. هنگامى که یک جامعه تضمین مى نماید که دولت در ارتباط با دین بى طرف است، نیروى قهرآمیز دولت نمى تواند براى سرکوب بحث و دگراندیشى به کار رود. اما لازم است شهروندان از این حاشیه امن به صورت فعال استفاده کنند، تا دیدگاههاى دینى حامى تساوى حقوق زنان و سایر حقوق بشر را اشاعه دهند.
سؤال اساسی این است: آیا در عقاید و باورهای تشیع سازگاری با سکولاریسم وجود دارد؟
برای پاسخ به این سؤال باید بررسی را با تفکیک گروههای مختلف شیعه و لحاظ کردن شرایط زمانی پیش برد. با نظر به اینکه اکثریت جامعه ایرانی شیعه اثنی عشری هستند، سایر فرق شیعه مثل زیدیه یا اسماعیلیه از موضوع بحث خارج میشوند.
۱. دوران ائمه شیعه
اسناد و مدارک موجود و مجموعه روایات شیعه نشان میدهد بعد از حکومت ۵ ساله امام علی و عدم موفقیت برای برپایی حکومت تمام عیار و یکپارچه اسلامی و وجود سه جنگ داخلی و خارج شدن حکومت از دست امام علی و شهادت وی در سال ۴۰ هجری و نیز پذیرفتن صلح و واگذاری خلافت به معاویه توسط امام حسن و در نهایت شهادت امام حسین فقط به جهت عدم بیعت با یزید پسر معاویه در ابتدای سال ۶۱ هجری، از زمان امام سجاد (امام چهارم شیعیان) بنای تشیع بر این قرار گرفت که سازمان تشیع را صرفأ سازمانی دینی و فرهنگی قرار دهند که وظیفه آن حفظ و گسترش و تبلیغ و بیان احکام دینی باشد و از هر گونه دخالت در امور حکومتی – خواه تشکیل حکومت و خواه دفاع از حکومت – خودداری کنند و تشکیل حکومت دینی را موکول به ظهور منجی و قائم آل محمد نمایند. بنابراین از دیدگاه ائمه شیعه تشکیل حکومت دینی بی معناست و تمام حکومتها عرفی میباشند خواه عادل باشند خواه ظالم. (نویسنده در نوشتههای مختلفی به این موضوع پرداخته است. به این لینک رجوع کنید.)
باید به نکته هم توجه کرد که بسیاری از فرق شیعه مانند زیدیه (زید فرزند بسیار پارسا و مبارز امام سجاد بودند) به این دلیل از تشیع انشعاب یافتند که ائمه را اهل مبارزه با حکومتهای جابر و ستمکار نمییافتند.
بنابراین ائمه شیعه یک حکومت بی طرف نسبت به فرق دینی را به حکومتهای مدعی فرقه گرا ترجیح میدادند زیرا در این نوع حکومت بی طرف نسبت به گرایشهای مختلف دینی بهتر میتوانستند عقاید، اخلاق و احکام دین جدشان را ترویج نمایند بدون آنکه حکومت مزاحم آنان شود و آنان را در مضیقه قرار دهد.
۲. دوران غیبت تا تشکیل حکومت پهلوی
در این دوره که از سال ۲۶۰ هجری قمری تا کودتای رضا خان سال ۱۲۹۹ هجری شمسی است، فقها به عنوان متولیان سازمان تشیع اداره آن را به عهده داشتهاند، روش آنان درباره حکومت همسان روش ائمه شیعه میباشد، هیچ فقهی ادعای تشکیل حکومت نداشته و مدعی آن هم نبوده است. اما از دوران صفویه که حکومت بر اساس مذهب شیعه شکل گرفت، بعضی فقهای شیعه به همکاری با حکومت پرداختند، بدون آنکه خود راسأ ادعای حکومت داشته باشند. این دسته از فقها معتقد بودند که باید از فرصت ایجاد شده استفاده ببرند و در جهت نشر عقاید و احکام شیعه بهره برداری کنند.
با تسلط صفویه دوران شکوفایی شیعه و فعالیتهای اجتماعی شیعه آغاز میگردد؛ فقها در کنار شاهان قرار میگیرند و ضمن حمایت صریح از آنان، از حمایتهای حکومتی بهره مند میشوند، در مجالس شاهان بر صدر مینشینند، شاه را دارای قدرت خداوندی واعمال حکم حکومتی و خود را مرجع صدور احکام شرعی میکنند و قضاوت و آموزش و تبلیغ را برای خود انحصاری میکنند. این روش هم به نفع حکومت بود، تا با استفاده از نفوذ فقهای دین از اعتراضات و مخالفتها رهایی یابند، و هم به نفع فقها، که میتوانستند برای بقا و گسترش شیعه تلاش کنند.
بدین ترتیب یک تقسیم کار شکل گرفته بود که بر مبنای آن شاه اداره دنیای مردم را بر عهده داشت و فقها اداره دین مردم را پیش میبردند. چنین سامانی هم بقای قدرت حاکم را تضمین میکرد وهم بقای قدرت فقهای دین را. این شرایط بیش از سه قرن و تا دوران مشروطیت همچنان پابرجا میماند. در این دوره، هم گروههای مخالف و معترضین حکومت و هم منتقدان و اندیشمندان مخالف نظر فقهای دین، در میان دو لبه قیچی حاکمان ظالم و فقهای متحجر قرار میگرفتند و با عنوانهای ” قیام بر علیه حکومت دینی” و یا ” ارتداد از دین” از صحنه روزگار حذف میشدند.
هر چند هیچ کدام از فقهای شیعه خود را نظرأ و عملأ موظف و مکلف به تشکیل حکومت نمیدانستند و همچون امامان شیعه، وظیفه تشکیل حکومت را فقط منوط به ظهور و حضور امام غایب میدانستند، اما عملأ جامعه ایرانی خود را در برابر یک حکومت دینی (بهتر است گفته شود حکومت دینداران) میدید نه یک حکومت سکولار که نسبت به دین آحاد جامعه بی طرف باشد.
در این دوره با مشروطیت هم مواجه هستیم که حرکت عظیمی برای ایجاد دمکراسی در جامعه است. نوشتن قانون اساسی و تشکیل مجلس شورای ملی و ایجاد صندوقهای رای و تفکیک قوا و محدود کردن قدرت حکومت از نتایج جنبش مشروطیت بود و این محدود کردن راه را برای ایجاد حکومتی سکولار فراهم میکرد. فقهای شیعه عملأ به دو دسته طرفدار مشروطه و مخالف مشروطه تقسیم شدند و مخالفان مشروطه به رهبری شیخ فضل الله نوری هر چند نتوانستند اساس مشروطه را براندازند اما با گنجاندن تایید قوانین برای انطباق با شرع به پنج تن از فقها سبب کندی حرکت به سمت سکولاریسم شدند.
در کل میتوان دوران مشروطیت را دوران حرکت قابل قبول به سمت سکولاریسم و دمکراسی و حقوق بشر نامید.
۳. دوران حکومت پهلوی
در دوران پهلوی حرکت به سوی سکولاریسم با موفقیت انجام شد ولی به تدریج و با نوساناتی از دمکراسی و حقوق بشر فاصله گرفت، تنها در بازه زمانی تبعید رضا شاه تا کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲) شاهد دولتی سکولار و نظامی دمکراتیک و ملزم به حقوق بشر بودهایم. در این دوران آن دسته از فقهای شیعه که زمانی سوگلی مجالس شاهانه بودند و بدون اینکه شاه باشند اوامر شاهانه داشتند و با از دست دادن مکتبخانهها و قضاوت به حوزهها خزیده بودند و با کوتاه شدن دستشان از خزانه به خمس و زکات شیعیان وابسته شده بودند، از وضع موجود ناراضی بودند، اما همچنان از نظر باور شیعی علاقه به تشکیل حکومت دینی شیعی نداشتند.
در میان فقهای مطرح حوزه قم بعد از فوت آیت الله بروجردی تنها یک فقیه مدعای حکومت دینی شیعی شد و بر خلاف سلف فقهای شیعه و سیره ائمه شیعه تشکیل حکومت قبل از ظهور امام غائب را لازم و بلکه واجب شمرد و دلائل دینی خود را در کتاب “ولایت فقیه” منتشر کرد. (این کتاب توسط نگارنده در مقاله “تشیع در دوران غیبت” نقد شده است.)
۴. دوران جمهوری اسلامی
مردم با عقاید مختلف با حکومت مطلقه محمد رضا شاه که ناقض دمکراسی و حقوق بشر بود، مخالف بودند. انگیزههای مخالفت همه یکی نبود: برای عدهای وابستگی حکومت به امریکا، برای عدهای دیگر استبداد داخلی، برای عدهای عدم رعایت احکام اسلام در حکومت و برای گروهی مشکلات اقتصادی، عامل مخالفت بود. برای گروههایی ترکیبی از عوامل فوق، دلیل مخالفتشان بود. سرانجام آنکه توانست گوی سبقت رهبری مخالفت با شاه را برباید، آیت الله خمینی بود.
آیت الله خمینی، چه آن زمان که در نجف بود وچه زمانی که به پاریس رفت، اصلأ از موضع یک مؤسس و مدافع ولایت فقیه مصاحبه نکرد؛ آنچه از زبان او جاری میشد حقوق بشر بود و دمکراسی وعدم رعایت آن توسط شاه ایران، تا آنجا که میگفت: به فرض اینکه شاه بهترین آدم روی دنیا باشد، اگر مردم نخواهند، آیا او حق حکومت دارد؟ مگر دمکراسی رای اکثریت برای تعیین سرنوشت نیست؟ خمینی از آزادی بیان و قلم، دفاع میکرد و میگفت آزادی در اسلام بیش از آزادی قید شده در بیانیه حقوق بشر است. او میگفت جمهوری اسلامی ما، جمهوری است مانند همه جمهوریهای شناخته شده در دنیا، او میگفت در جمهوری اسلامی او حتی کمونیستها در بیان عقایدشان آزاد هستند، او میگفت جای روحانیون در مسجد و حوزه است و ابدأ در حکومت نخواهند بود و… صدها از این وعدهها، اما آنچه در بیان او نبود ولایت فقیه بود و حکومت اسلامی.
آیت الله خمینی که حالا دیگر امام خمینی شده بود، پس از ورود به ایران در ۱۲ بهمن ۵۷، حتی در بهشت زهرا هم از ولایت فقیه سخن نگفت، بلکه گفت که پدران ما حق ندارند برای ما تعیین سرنوشت کنند، هر ملتی سرنوشتش دست خودش است.
اما این حکومت از روز اول با خون و خونریزی همراه شد، اول تمام وابستگان و سردمداران حکومت پیشین از زیر تیغ گذشتند و بعد نوبت کمونیستها شد و سپس نوبت ملیون رسید و با درگیری خونین با مجاهدین و سرکوب نهضت آزادی عملأ نوبت به اسلامیون نیز رسید، مراجع سنتی دینی که به حکومت دینی معتقد نبودند نیز در امان نماندند و به شدت منکوب شدند. دموکراسی ملزم به حقوق بشر، قربانی حکومت دینی شد. و این حکومت طبعا نمیتوانست سکولار باشد.
در این دوران فقها به دو دسته تقسیم شدند گروهی که اکثریت داشت و به حکومت دینی در دوران غیبت باور نداشت (فقهای سنتی) و گروهی که در اقلیت بود و معتقد به تشکیل حکومت دینی بود. فقهای سنتی هیچ موضع موافقت و یا مخالفت درباره سکولاریسم (بی طرفی دولت نسبت به دین) ندارند زیرا از یک سو علاقهمند هستند که احکام دینی در جامعه حاکم باشد، ولی از طرف دیگر هیچ حکومتی را قبل از ظهور امام غائب حکومت دینی نمیدانند. اما فقهای اقلیت معتقد به حکومت دینی در زمان غیبت نمیتوانند به سکولاریسم باور داشته باشد، و طبعا از مخالفان سکولاریسم (بی طرفی دولت نسبت به دین) هستند.
فقهای معتقد به حکومت دینی که خود در میان فقها در اقلیت بودند، در دوره آقای خامنهای به دو دسته تقسیم شدند: منتقدان حکومت دینی موجود که اکنون در اکثریت هستند و موافقان حکومت دینی موجود که در اقلیت قرار گرفتهاند. به تعبیر دیگر، آنان در مجموعه فقهای شیعه، اقلیت در اقلیت هستند.
اصلاح طلبان حکومتی مانند مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین و محققین حوزه و گروههای سیاسی مرتبط با آنان، اگر چه اکنون بیشترین قربانی را میدهند و بزرگانی از آنها در زندان هستند، هرگز سکولاریسم را نخواهند پذیرفت، هر چند در میانشان زمزمههایی مانند آنچه ابوالفضل قدیانی، این زجر کشیده دو رژیم، در رد ولایت فقیه بیان کرده است، در میانشان وجود دارد. دلیل این امر این است که باور به تشکیل حکومت دینی در زمان غیبت، در مقابل بی طرفی دولت نسبت به دین قرار دارد، و پذیرش سکولاریسم یعنی دست کشیدن از باور تشکیل حکومت دینی در زمان غیبت. سخنان اخیرآقای سید محمد خاتمی در دیدار با دانشجویان که با صراحت جدایی خط خود و همفکرانش را از براندازان و سکولارها اعلام نمود، شاهد صدق این مدعا است.
اما موضع فقهای سنتی درباره سکولاریسم را میتوان از رفتار آیت الله سیستانی در عراق مشاهده کرد که هر چند ممکن است از عدم اجرای احکام و دستورات دینی خشنود نباشد، ولی در مقابل دولت سکولار حاکم قرار ندارد. و نیز این موضع را میتوان از زبان آیت الله وحید خراسانی شنید که مدافع حکومتی است که بر اساس قرآن و نهج البلاغه عمل کند ۰،اما به هیچ روی به تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت باور ندارد، لذا هیچ همراهی با حکومت دینی نداشته و در بازیهای سیاسی حکومت دینی شرکت نمیکند.
نکته آخر رابطه جنبش سبز با سکولاریسم است: هر چند دامنه جنبش سبز بسیار گسترده است و از دیندار متعصب تا منتقد سرسخت دین را را شامل میشود، اما اساس تفکر در جنبش سبز بر سکولاریسم استوار است. رهبران جنبش سبز، آقایان موسوی و کروبی، هر چند هردو از دینداران مقید به احکام اسلامی میباشند در بیانیهها و بیانات خود بر سکولاریسم صحه گزاردهاند و از نظر باور دینی نسبت به حکومت، دیدگاهشان به آیت الله سیستانی بسیار نزدیک است.
امیدوار باشیم که آن گروه از اصلاح طلبانی که خود را مقید به دمکراسی مقید به حقوق بشر میدانند در باورهای خود تجدید نظر نموده و از نام سکولاریسم وحشت نکنند و به این درک برسند که سکولاریسم هم به نفع دین است و هم به نفع دولت و از ایده تشکیل حکومت دینی دست بکشند.
منبع: رادیو زمانه
يوکيا آمانو، مديرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی، روز دوشنبه در نشست شورای حکام گفت که عدم پيشرفت در وادار کردن ايران به همکاری برای راستی آزمايی تحقيقات نظامی در پرونده هسته ايش «نا اميدکننده» بوده است.
به گزارش رادیو فردا، آقای آمانو در سخنرانی افتتاحيه نشست شورای حکام آژانس که پرونده هسته ای ايران نيز در دستور کار آن است، تصريح کرد: «به رغم گفت و گوهای فشرده ميان آژانس و ايران از ژانويه سال ۲۰۱۲، هيچ دستاورد مشخصی هنوز به دست نيامده است.»
وی اظهار داشت: «اين موضوع نا اميدکننده است چرا که بدون همکاری کامل ايران، ما قادر نيستيم تا پروسه حل تمام مسائل در دست بررسی از جمله جنبه های احتمالا نظامی در برنامه اتمی ايران را آغاز کنيم.»
مديرکل آژانس بين الملی انرژی اتمی افزود: «از نظر ما ضروری است که ايران بدون فوت وقت به نگرانی های ما پاسخ دهد.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، آژانس در ماه های اخير مذاکرات بی حاصلی را با ايران برای دسترسی به سايت های اتمی و دانشمندان هسته ای اين کشور صورت داده است تا بتواند ادعاهای مطرح در زمينه ابعاد نظامی برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را بررسی و راستی آزمايی کند.
مقام های ايرانی هرگونه تحقيقات نظامی- هسته ای را رد کرده و می گويند که اسناد ادعايی آژانس بين المللی انرژی اتمی بی پايه و اساس، و ساختگی است. آقای آمانو حتی برای متقاعد کردن رهبران ايران به همکاری با آژانس اوايل سال جاری ميلادی به تهران سفر کرد.
مديرکل آژانس در سخنرانی روز دوشنبه خود همچنين گفت که اقدامات ايران در پايگاه نظامی پارچين، «اثرات نامطلوبی بر توانايی ما برای راستی آزمايی فعاليت های صورت گرفته در آنجا برجای خواهد گذاشت.»
ايران از سوی آژانس متهم شده است که در حال انجام تحقيقات نظامی- اتمی در پايگاه پارچين است و برای نابودی شواهد مربوط به آزمايش های خود دست به پاکسازی وسيع اين محل و خاکبرداری های گسترده زده است.
يوکيو آمانو می گويد که «ايران در نامه ای به تاريخ ۲۹ اوت ۲۰۱۲، اعلام کرده که اتهام های مربوط به فعاليت های هسته ای در پايگاه پارچين بی اساس است.»
وی افزود: «معهذا، اقدامات صورت گرفته، تقاضای ما را مبنی بر دسترسی به منطقه پارچين برای راستی آزمايی فعاليت ها در اين محل را بدون فوت وقت، بيشتر تقويت می کند.»
آژانس درتازه ترين گزارش خود که روز نهم شهريور منتشر شد ضمن تاکيد بر «دو برابر» شدن تعداد سانتريفوژهای تاسيسات فردو در نزديکی قم، بار ديگر اعلام کرد که شواهد نشان میدهد جمهوری اسلامی در منطقه نظامی پارچين «عمليات پاکسازی» انجام دادهاست.
ايران در واکنش به گزارش تازه آژانس خواستار مشاهده اسنادی شدهاست که «مبنای نگرانیهای آژانس هستند» اما آژانس میگويد اين اسناد به دليل محرمانه بودن نمیتواند در اختيار ايران قرار بگيرد.
با آغاز نشست شورای حکام آژانس بينالمللی انرژی اتمی در وين، ديپلماتهای غربی گفتند که اميد دارند در اين نشست با رسيدن به اجماع در مورد افزايش فشارها بر ايران، اسرائيل متقاعد شود که رويکرد ديپلماتيک همچنان بر اقدام نظامی ارجحيت دارد.
ادامه برنامه هستهای ايران و در عين حال ادامه تهديدات لفظی مقامات ايرانی عليه اسرائيل باعث تشديد نگرانیها در اسرائيل و افزايش تعداد گزارشها در مورد احتمال حمله این کشور به تأسيسات ايران شده است.
هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در مصاحبهای با رادیو بلومبرگ گفته است که آمریکا قصد تعیین “ضرب الاجلی” برای ایران را ندارد و هنوز مذاکره را “به فاصله زیاد از سایر گزینهها بهترین راه” برای جلوگیری از توسعه سلاح اتمی توسط ایران میداند.
به گزارش بیبیسی، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل اخیرا گفته بود که تحریمها از سرعت پیشرفت برنامه اتمی ایران کم نکرده “زیرا این کشور شاهد خط قرمزی از سوی جامعه جهانی نیست.”
کلینتون گفت: “ما به دقت مواظبیم که آنها چه میکنند، زیرا همیشه این مساله که آنها چه میکنند از اینکه چه میگویند مهمتر است.”
بنیامین نتانیاهو و ایهود بارک وزیر دفاع اسرائیل اشاره کردهاند که با بینتیجه ماندن مذاکرات با ایران و تحریمها علیه این کشور، اسرائیل ممکن است چارهای جز دست زدن به اقدام نظامی پیشگیرانه نداشته باشد.
کلینتون گفت: “اسرائیلیها برای واکنشی سریع مضطربترند زیرا احساس میکنند که نشانهگیری شدهاند. اما ما قانع شدهایم که وقت بیشتری برای تمرکز بر این تحریمها داریم، هر کاری بتوانیم میکنیم تا ایران پای مذاکراتی با حسن نیت بکشانیم.”
بنیامین نتانیاهو به تازگی در مصاحبهای با شبکه سیبیسی کانادا گفته است: “فکر میکنم مهم است تشخیص دهیم که ایران منصرف نمیشود مگر آنکه شاهد عزمی روشن از سوی کشورهای دموکراتیک جهان و یک خط قرمز مشخص باشد. ما اکنون درحال بحث در این باره با آمریکا هستیم.”
خانم کلینتون در مصاحبه با بلومبرگ گفت که تلاشهای مذاکره کنندگان بین المللی “برای پی بردن به اینکه ایران دقیقا مایل است چه کار کند هنوز ادامه دارد و در ماه آینده نشستهایی در نیویورک و جاهای دیگر خواهیم داشت.”
انتظار می رود رهبران شش قدرت جهانی که مشغول مذاکره با ایران بودهاند در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک شرکت کنند.
کلینتون گفت: “تلاش برای راضی کردن آنها برای حرکت در جهت اجرای تعهدات بین المللی شان کار خیلی دشواری است. اما ما معتقدیم که این هنوز به فاصله زیاد از سایر شیوهها، بهترین رویکرد در زمان حاضر است.”
جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید، در هفته های اخیر گفت که آمریکا و اسرائیل در مورد جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی هیچ اختلافی ندارند.
آقای کارنی اما همچون گذشته تاکید کرد که هنوز برای به ثمر نشستن تلاشهای دیپلماتیک فرصت هست و گفت که دیپلماسی بهترین راه برای حل اختلاف بر سر برنامه اتمی ایران است.
ایران اتهامات اسرائیل و غرب دایر بر تلاش برای ساختن بمب اتمی را رد میکند.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل پیش از این با ذکر اینکه “ایران با توسل به مذاکره با قدرتهای جهان در صدد خریدن وقت است” گفت که جامعه بینالمللی در تعیین “خط قرمزی مشخص” برای ایران در مورد برنامه هستهای آن کشور شکست خوردهاند.
پیش از آن، ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا تاکید کرده بود که دولت باراک اوباما نمیخواهد در حمله احتمالی به مراکز اتمی ایران “همدست” اسرائیل شناخته شود.
کودکان در رویارویی با حوادث و بلایای طبیعی و غیر طبیعی مانند زلزله، جنگ، بیماری و مرگ بسیار شکنندهتر و حساسترند. ذهن کودکانهی آنها نمیتواند بین اتفاقات، روابط علّی برقرار کند. مثلا بین از دست دادن والدین یا سایر اعضای خانواده و ویران شدن خانه نمیتوانند رابطهای برقرار کنند و در نتیجه تحمل و درک مشکلات و حوادث را ندارند. دقیقا برخلاف بزرگترها که توانایی آن را دارند تا با دلایل منطقی یا اعتقادی تا حدودی به آرامش نسبی برسند. (منصوره موسوی)
مجموعه عکس «کودکان زلزله»، کاری از حماد نظری
خبر افزایش ۷ درصدی نقدینگی نسبت به مدت مشابه آن در آن سال گذشته را می توان از ابعاد گوناگونی بررسی کرد. نکته ی قابل توجه در این میان آن است که دولت امروز برای بیشتر آمارهای خود که مبانی عینی و واقعی ندارد، هیچ شفاف سازی پیرامون مراحل دستیابی به آن را ارائه نمی دهد و با ذکر یک سری اعداد و ارقام و ارائه مغاطلات اقتصادی تلاش می کند که اثرات مخرب سیاست های خود را لاپوشانی کند. در این میان و در فضای سانسور شدید رسانه های داخلی مستقل، حتی همین آمارهای دولت ساخته، فرصت نقد ندارند و تمام تلاش دستگاه تبلیغاتی حاکمیت به روی نمایش وضعیت ثبات و یا حتی پیشرفت طراحی شده است. این یادداشت تلاش می کند خبر افزایش نقدینگی و دلایل آن را اجمالا بررسی کند.
در تعریف نقدیندگی باید گفت اصولا نقدینگی به دارایی های اطلاق می شود که سریعا قابل نقد باشند. میزان نقدینگی اثر مستقیمی به روی تورم دارد چرا که میزان کالا و خدمات محدود است بنابراین میزان حجم پول (نقدینگی در تعریفی دیگر) در جامعه می بایست متناسب با آن باشد.
دلایل رشد
مدیر کل بانک مرکزی، مهم ترین دلایل رشد نقدینگی در سال گذشته را عمدتا ناشی از خطوط اعتباری و اضافه برداشت بانک ها از منابع بانک مرکزی عنوان می کند. خطوط اعتباری، استفاده از تسهیلات کوتاه مدت بین بانکی است و به این صورت خریدار داخلی می تواند وجه کالای وارداتی را به صورت اقساط به بانک پرداخت کند اما فروشنده وجه خود را در تاریخ مشخص به صورت نقدی از بانک دریافت می کند.
اشاره به موضوع خطوط اعتباری اساسا ۲ نکته ی عمده را در پی دارد، اول آثار آشکار و پنهان تحریم های اقتصادی و دوم استفاده ی خود دولت از خطوط اعتباری برای پروژهایی چون مسکن مهر.
در مورد اول به واسطه ی محدودیت های ایجاد شده در جابجایی ارز، تولیدکنندگان و واردکنندگان میانی جامعه ی اقتصادی با مشکلات عمده ای روبرو هستند. یکی از تبعات این مشکل در تامین ارز مورد نیاز تاثیر منفی به روی قدرت خرید ریالی آنها است به همین جهت آنها به سمت تامین اعتبارات بانکی می روند، اما نکته ی مهم اینجا است که این اعتبارات می تواند به دوست اعتباری (کردیت) و یا خطوط اعتباری (ریفاینانس) در اختیار واحدهای اقتصادی قرار گیرد، اما از آنجایی که ریسک سرمایه در ایران بسیار بالا رفته است، بانک ها به راحتی اعتبارهای ارزی خود را در عرضه نمی کنند، چرا که در این میان سود و زیان معامله و یا جابجایی ارزش ارز در اختیار دریافت کننده ی اعتبار است؛ اما در شیوه ی پرداخت خطوط اعتباری، بهره ی حاصل از پرداخت و همچنین جابجایی ارز مستقیما به سود بانک است و این خود دلیل عمده ی بانک ها برای استفاده از این شیوه است، چرا که ارزش برابری ارزها به ریال همواره سود سرشاری را به همراه داشته است.
از سوی دیگر استفاده دولت از خطوط اعتباری برای طرح هایی چون مسکن مهر سال هاست مورد انتقاد کارشناسان است. با اینکه مدیر کل بانک مرکزی در برابر این سوال مدعی است در ۳ ماهه اول امسال هیچ برداشتی از خطوط اعتباری تحت پروژه مسکن مهر انجام نشده است اما هیچ توضیحی پیرامون موارد قبلی و تاثیرات آن نمی دهد. روزنامه جوان در ۲۵ مرداد ۹۱ به نقل از رییس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس گزارش می دهد که ۵۳ درصد از خطوط اعتباری بانک مرکزی به بانک مسکن و تحت عنوان پروژه مسکن اختصاص داده شده است. این گزارش در ادامه اشاره به سیاست وام های ۱۸ میلیونی می کند که برای خرید مسکن در ابتدای دوره ی دولت اول محمود احمدی نژاد پرداخت شد، وام هایی که به افزایش نقدینگی در حوزه ی مسکن انجامید و سونامی افزایش قیمت در سال ۸۶ را به همراه داشت. ادامه ی سیاست های غیر کارشناسی و عدم ارائه گزارش های شفاف در مورد پروژه مسکن مهر تا حدی است که بخشی از نمایندگان مجلس طرح تحقیق و تفحص از این پروژه را در دستور کار خود قرار داده اند.
موضوع دومی که مدیر کل بانک مرکزی به آن اشاره می کند اضافه برداشت بانک ها از حساب بانک مرکزی است. اما داستان را می توان از بعدی دیگر شروع به بررسی کرد. زمانی که اوایل سال ۹۱ در رسانه ها خبر برداشت شبانه ی سه هزار میلیارد تومان از حساب های ۱۸ بانک توسط بانک مرکزی را تیتر زدند، بانک مرکزی این میزان را مابه التفاوت فروش ارز دولتی با نرخ غیر رسمی در بازار آزاد اعلام کرده است. رییس بانک مرکزی در این مورد می گوید از آنجایی که بانک ها اطلاعات درخواستی بانک مرکزی در مورد فروش ارز دولتی را به موقع ارائه نداده اند، کمیته ی ۵ نفری ساماندهی ارز (شامل وزیر اقتصاد و امور دارایی، صنعت ـ معدن و تجارت، کشور ، اطلاعات و رییس کل بانک مرکزی) به این نتیجه رسیدند که ارزهای توزیع شده بین بانک ها در محل هایی غیر از مسیر قانونی و مصوب، هزینه و صرف شده است. از سوی دیگر بانک مرکزی به دنبال این برداشت و اختلاف های ایجاد شده بین بانک ها، دولت و مجلس، حساب بانک ها را بدهکار اعلام کرد و آنها را ملزم به پرداخت بدهی با نرخ ۳۴ درصد بهره نیز می کند، جریمه ای که حدود ۲۶۶ میلیارد تومان برای ۳ ماه محاسبه شده است. این اقدامات در حالی است که به گزارش دنیای اقتصاد در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۹۱، مجلس بانک مرکزی را در مورد برداشت های شبانه از حساب بانک ها متخلف اعلام نموده است و از سوی دیگر کانون بانک های خصوصی اعلام نموده است که تمام فروش ارزی در بانک ها بر اساس قیمت مصوب بوده است.
دیگر عوامل
جدا از ۲ عاملی که مدیر کل بانک مرکزی اعلام کرده است، ۲ عامل مهم دیگر به روی این نقدینگی تاثیر مستقیم داشته و دارد. یکی از مهم ترین آنها طرح اشتغال زایی دولت و سیاست دفاع از طرح بنگاه های زود بازده است. طرحی که در همان سال اول اجرای آن در سال ۸۵ و ۸۶ نقدینگی را از ۷۰ هزار میلیارد تومان به ۱۳۴ هزار میلیارد تومان افزایش می دهد و از سوی دیگر با شکست طرح و عدم ایجاد فرصت های شغلی پایدار مستقیما ایجاد تورم کرده است.
عامل دیگر، اجرای غیر کارشناسی طرح هدفمندی یارانه ها است. طرحی که موجب کسری شدید بوجه دولتی شده است که دولت برای رفع آن از محل اعتبارات بانک مرکزی آن را پوشش می دهد که باعث افزایش پایه ی پولی شده که یکی از مهم ترین عوامل تشدید نقدینگی است.
روش های پیشنهادی کنترل نقدینگی
اصولا ۳ راه برای کنترل نقدینگی به صورت کلاسیک در نظر گرفته می شود:
اول) تغییر سیاست قیمت گذاری ارز و فروش ارز به قیمت واقعی به منظور جمع آوری نقدینگی حاصل از طلا و ارز
دوم) تغییر در سیاست های مربوط به یارانه های دولتی
سوم) فروش اوراق قرضه با نرخ سود واقعی و تضمینی
به واقع این ۳ راه همواره از سوی دولت محمود احمدی نژاد با جدیت رد می شود و بر این اصرار بر شیوه های نادرست و غیر کارشناسی اقتصادی نشان از یک سال بد اقتصادی دیگر و تحت تاثیر قرار دادن آینده اقتصادی حتی با اصلاح این سیاست را نشان می دهد.
به روایت خبرنگاران، امدادگران و شهروندانی که به محل رفتهاند، میزان یاری مردم به زلزله زدگان آذربایجان، در مقایسه با حوادث مشابه بینظیر بوده است. بیراه نیست اگر برای بعضی از زلزلهزدگان و همزبانان آنها این سوال پیش آمده باشد که آیا این حجم از کمکها و همدردیها از سوی همان کسانی است که برای تُرکها جُک میگویند؟! بدبینترها، یعنی آنهایی که در پس هر “یه روز یه ترکه…” دسیسهای برای تحقیر ترکزبانان ایران – بخش بزرگی از ایرانیان – میبینند، حتی شاید شگفت زده هم بشوند: چطور ممکن است همان آدمهایی که بیجهت و “فقط از روی خنده” جکهای آزارندهای درباره “ترکها” میگویند، برای یاری به چند روستای آسیبدیدهی آذربایجان بشتابند؟!
جکها و ترکها
چند ماهی پس از انتخابات جنجالی سال 88 و وقتی که اعتراضها و سرکوبها در اوج بود از دوستی تبریزی که در تهران زندگی میکرد و تازه از سفری به زادگاهش برگشته بود از حال و هوای شهری که نامش با قیامها و جانفشانیها در انقلاب مشروطه پیوند خورده پرسیدم. آنچه میگفت برای هردویمان نگرانکننده بود. میگفت تا آنجا که با اقوام و خویشان و دوستان تبریزیاش صحبت کرده متوجه شده که آنها آنقدر از سرکوب اعتراض آذریزبانها در جریان وقایع سال 85 عصبانی و دلگیرند که سرکوبهای خونین جنبش سبز را بیشتر مسالهی “فارسها” می دانند و نه خودشان! حتی با حیرت میگفت از چند نفری شنیده که چندان هم بدشان نمیآید چنین زد و خوردهایی باعث ضعف فارسها شود. هر دو ترجیح دادیم اینطور فکر کنیم که چنین طرز فکری محدود به همان چند دوست و آشنای راوی است و از موضوع گذشتیم. اما دلگیری عمیق آذریها چیزی نبود که بعدا بارها به چشم کسی که کارش در ارتباط با طنز است نیاید.
سرآغاز غائله سال 85 در مناطق ترک زبان ظاهرا روشن و جزئی بود: در کارتونی که مانا نیستانی در "ایران جمعه" کشیده بود و به روال بیشتر کارهای او دنبالهدار بود، به تفصیل به زندگی سوسکها پرداخته شده بود و در کادری کوچک درباره زبان سوسکها از زبان سوسکی که مشغول گفتگو با دیگری بود نوشته شده بود “نمنه؟”. واژهای ترکی که به خاطر کثرت استفاده تقریبا فارسی محسوب میشود و میتوانست ارتباط قومی آن نادیده گرفته شود؛ همانطور که کاربرد کثیری از کلمات عربی و مغولی و فرانسوی در فارسی، دیگر با اعراب و مغولها و فرانسویان ارتباطی ندارد. با این حال، به دلایل مختلفی و از جمله امدادهای غیبی که سودشان در اغتشاش و سرکوب تامین میشود اعتراضها و اغتشاشات بزرگی نواحی آذری زبان را فراگرفت. از جملهی این امدادها یکی آنکه مشخص شد در حالیکه ایران جمعه کلا در تیراژ 30 هزار چاپ شده و سهم آن برای مناطق آذری زبان در حدود 3000 نسخه بوده فقط در طول یک شب 300 هزار نسخه از روزنامه در تهران چاپ و به مناطق آذریزبان ارسال شده بود.(1)
اسناد و مدارک بیشتر و همچنین خاطرات شاهدان عینی آن ماجرا این گمان را تا مرحلهی یقین پیش میبرد که یک پای ثابت آن غائله، نیروهای امنیتی حکومتی بوده اند که از یک سو مردم را تحریک به شورش میکردهاند و حتی خودشان به اموال عمومی آسیب میرساندهاند (کاری که به وضوح در جریان سرکوبیهای پس از انتخابات سال 88 رخ داد) از سوی دیگر به سرکوبی و تسویه حساب با فعالان سیاسی و اجتماعی ترکزبان و آذری میپرداختهاند. شهرآشوبیهای بعضی پانترکیستها و تجزیهطلبها که علیه فارسها نفرت پراکنی میکردند هم البته قابل انکار نیست.
با این حال مشخص است که دلگیری بسیاری از ترک زبانهای ایران نمیتواند یکسره مربوط به آن سرکوبی باشد، همانطور که واضح است بدون یک پیشینه ذهنی، محال بود “صرفا” به خاطر کارتونی کودکانه و کم اهمیت اعتراضاتی به آن بزرگی انجام گیرد. معترضان معتقد بودند ظلم و تبعیض علیه آنها ریشه دار و حساب شده است. با این حال از فهرست بلندبالای اجحافها، از محرومیتهای اقتصادی و ممانعت از آموزش زبان مادری در مدارس و بیتوجهی به فرهنگ مردم منطقه و غیره، تقریبا هیچکدام نبود که سایر اقوام و خرده فرهنگهای ایرانی از آن کمتر بهره برده باشند. سهل است که در مقایسه با آنچه بر کردها و بلوچها و ترکمنها و دراویش و سنیها میرود، وضعیت در آذربایجان و سایر مناطق ترکزبان خوب هم باشد. همشهری و همزبان و هممذهبِ رهبر فعلی و نخست وزیر سابق و یک دوجین وزیر و سردار اگر از تبعیض چنان به تنگ آید که ایستگاه اتوبوس آتش بزند، درویش کُردِ سنی حق دارد خودش را به جای ایستگاه آتش بزند. تازه همهی اینها در حالیست که بسیاری از فارسیزبانهای شیعه دوازده امامی هم که متهمند تبعیضها به نفع آنها صورت میگیرد، از تبعیضهایی که به نفع بسیج و روحانیون و سپاهیها انجام میشود در فغانند. به هر حال حکومت عدل اسلامی در هر چه کمکاری کرده باشد در ظلم باالسویه با استاندارد مطلوبی مشغول انجام وظیفه است.
به نظر میرسد در این زمینه تنها در یک چیز است که ترک زبانها با سایر ایرانیان فرق دارند و آن همان چیزیست که چه در اعتراضات سال 85 و چه در سایر موقعیتها مکررا به آن اشاره شده است. جکهایی درباره ترکها، که اتفاقا به نظر نمیرسد حکومت در ساختن و اشاعه آنها نقشی داشته باشد.
اگر این حجمِ بسیارِ ابراز همدردیها و کمکهای مادی و معنوی ایرانیان به هموطنان زلزلهزدهی آذری، فضای بدبینی را تا حدودی رفع کند، جا دارد در فضای کمتر ملتهب و دوستانهتری به مسائلی بسیار مهم در این زمینه پرداخت. از جمله پیشینهی جکهای نژادی و قومیتی در سایر کشورها، سابقهی “ترکها” در ادبیات طنزآمیز ایران، مسائل اخلاقی طنزهای نژادی و قومیتی، ارتباط بین ترکها و آذریها، نقش کلیشه ها و پروتوتایپها در ادبیات فکاهی، و نظایر آنها.
پانوشت:
1)
ادعای رسمی غلامحسین اسلامیفر مدیر مسئول روزنامه ایران در دادگاه که از کلیه اتهامات تبرئه شد. چنین حجمی از چاپ روزنامه در یک شب فقط از چاپخانههای بزرگ و معمولا نیمه ـ حکومتی (نظیر چاپخانه روزنامههای کیهان و اطلاعات) برمیآید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر