قرنها پس از اظهار نظر افلاطون، که حکومتداری فلاسفه را نمونهای ایدهآل قلمداد میکرد، حالا جمهوری اسلامی ایران قصد دارد برای خروج از بحرانهای معنوی دستگاه حکومتیاش، فلاسفه را به دولتگردانی منصوب کند. دو نامزد اصلی برگزیده برای جانشینی محمود احمدینژاد، هر دو از اساتید و پژهشگران فلسفه در دانشگاههای ایران بودهاند؛ علی لاریجانی و غلامعلی حدادعادل، دو گزینه ـ رقیب جدی تصاحب پست ریاستجمهوری سال آینده در ایران هستند. آنها، رقابت بر سر ریاست را چند ماه پیش برای نشستن بر صندلی اول مجلس شورای اسلامی تجربه کردند. مشخصهی اصلی این دو، علاوهبر نزدیکی به تفکرات سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، تبحر و تحقیقاتاشان بر روینظریات «ایمانوئل کانت»، فیلسوف غربیست.
علی لاریجانی در اردیبهشت 91 توانست همانند گذشته، با احراز حداکثر آراء بر صندلی اول مجلس تکیه زده و بر رقیباش، حدادعادل غلبه کند. وی به دلیل سوابقاش در شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی و مسئولیت ارشد در گروه مذاکرات هستهای ایران به چهرهای شناخته شده برای رسانههای غربی مبدل شد. گرچه مسئولیت هدایت مذاکرات هستهای به دلیل وجود اختلافات ریشهای با محمود احمدینژاد، برای لاریجانی چندان دوامی نداشت و وی در سال 1386، مجبور به کنارهگیری از تیم شد، ولی درست پس از چند روز، به دستور مستقیم رهبری ایران، به عضویت شورای عالی امنیت ملی کشور منصوب شد. رقیب وی یعنی غلامعلی حدادعادل نیز که دخترش عروس خامنهایست، فردی ناشناخته بهشمار نمیآید. حدادعادل در دورهی هفتم، اولین رییس غیر روحانی مجلس شورای اسلامی ایران بود.
این دو سیاستمدار حکومت ایران، از معدود کسانی بهشمار میروند که تفکرات سیاسیاشان با ایدئولوژی حکومت اسلامی ایران تطابق کامل دارد و بهصورت بنیادین تلاش میکنند تا رهبریت جمهوریاسلامی را به رهبریت شیعیان جهان پیوند بزنند و سیدعلی خامنهای را بهعنوان بالاترین مقام مذهبی شیعیان معرفی کنند. آن گونه که در مبانی ایدئولوژیک جمهوریاسلامی آمده، رهبر حکومت تنها فردیست که حق تفسیر حقوقی ـ سیاسی اسلام را داشته و پیروی از او یک الزام قانونی بهشمار میرود.
تکیه زدن بر مبانی فکری یک فیلسوف غربی از جانب ایدئولوژیستهای ارشد جمهوری اسلامی، بهعنوان سوپاپ اطمینان برای حل بحرانهای اندیشه در حکومت محسوب می شود. این دو نامزد انتخابات ریاستجمهوری در دورهی بعدی، با تکیه بر معرفتشناسی کانت به استقلال صددرصد فکری مؤمنان اعتقادی ندارند و از کانت طلب کمک کردهاند تا فلسفهی اخلاق مورد نظرشان را مستدل کنند
آنچه در مورد این دو ایدئولوژیست حکومت ایران بهشدت جلب توجه میکند، نگرش محوری آنان به تفکرات کانت و پیوند آن با مبانی ایدئولوژی حکومت است. پیوندی که با نگاه به نظریات کانت، بسیار پر اصطکاک هم هست. فیلسوف غربی در جزوهی «دین در محدودهی عقل تنها»، مدل حکومتی ایران را توهم دینی قلمداد کرده است: «زمانیکه یک فرد روحانی، خودش را مفسر یگانه و پاسدار برحق فرامین الهی تصور کند، بهنوعی کتاب مقدس و مبانی عقلی را زاید شمرده و ایمان را به قانونی همهگیر تبدیل میکند». کانت، این شرایط را یک «توهم دینی» دانسته که روحانیت برای حفظ مومنان و اطاعت بیچونوچرای آنان طراحی میکند.
باوجود این تنش آشکار میان تفکرات کانت و رفتار سیاسی لاریجانی و حدادعادل، قاعدتن انتظار میرود که این رویکرد تنها بهمنزلهی یک سوء استفادهی ایدئولوژیک از نظرات فیلسوف غربی باشد تا این دو بتوانند نظرات خود را بهپشتوانهای مستدل بیآرایند. اما نگاهی اجمالی به کتاب کانت، این فرضیه را بیاعتبار میکند. ترجمهی دقیق غلامعلی حدادعادل که در سال 1377 با عنوان «تمهیدات» از کتاب «پرولهگومنا»ی کانت که در باب «نقد عقل محض» نوشته شده، وفاداری کامل مترجم را به متن اثبات میکند. در حرکتی همسو، علی لاریجانی نیز در نوشتههایش از تریلوژی کانت، با شایستهگی از عهدهی توضیح مباحث پیچیدهی رابطهی متعالی فلسفه و ریاضیات و قابل فهمکردن آن برای خوانندهگان فارسیزبان برآمده است و خود را بهعنوان پژوهشگر فلسفی معرفی کرده است. مجموعهی این کتابهای منتشرشده نشان میدهد که بدون تردید، هردوی این سیاستمدار متفکر موفق شدهاند، به هدف اصلیاشان در گسترش فلسفهی کانت نایل شده و نقش اصلی را در تبیین اندیشههای این فیلسوف آلمانی ایفا کنند. «پرولهگونا»، خود بهتنهایی در توضیح مباحث متافیزیک، گامی بلند در تظاهری علمی نیز برداشته است.
کانتشناسی در ایران، پدیدهای نسبتن تازه است. نام فیلسوف اهل «کونیگزبرگ»، برای اولینبار در ایران، در اواخر قرن نوزدهم، بدون هیچگونه پیششناختی وارد آثار علمای مسلمان شد و آن زمانی بود که اولین دانشگاه ایران با ویژهگیهای جهانی تاسیس شده بود. با راهاندازی دانشگاه تهران، نظریات کانت مورد توجه بسیاری از سکولارها، از جمله نخستوزیر دوران پهلوی، «محمدعلی فروغی» قرار گرفت. علارغم این توجه مقامات سیاسی کشور، از عمر اولین ترجمهی کامل کتابهای کانت به زبان فارسی، بیش از نیمه قرن نمیگذرد.
سال 1362، در حالی که تنها چهار سال از پیروزی انقلاب اسلامی در کنارزدن حکومت پهلوی میگذشت، کتاب «سنجش خرد ناب»، توسط «میرشمسالدین ادیب سلطانی» بهزبان فارسی ترجمه شد. در آن روزها، اولین فاز «انقلاب فرهنگی» با هدف پاک سازی دانشگاههای ایران از ترکیب ساختهشدهی «تاثیرات مخرب غرب» آغاز شده بود. روند بازدارندهای که به اخراج وسیع اساتید دانشگاهها، جرح و تعدیل سرفصل آموزشی دروس و تعطیل دوسالهی دانشگاههای سراسر کشور انجامید. نکتهی قابل تعمق در اجرای فاز انقلاب فرهنگی، نه تنها در امان ماندن نوشتههای کانت از پروسهی جرح و تعدیل که سرآغازی برای ترجمهی بیشتر آثار این فیلسوف به زبان فارسی بود. بعد از انقلاب فرهنگی، نام «ایمانوئل کانت»، بیش از سایر فلاسفهی غرب به گوش خورد. اندیشهمندانی مانند پوپر، هایدگر و یا هابرماس که دیدگاههای متفاوتی با کانت داشتند، دیگر برای سران حکومت، حذف شده بودند.
این هدف برنامهریزیشده برای انتشار نظرات کانت، زمینهی تاثیرپذیری ایدئولوژیستهای حکومت ایران را از تفکرات کانت در آینده مهیا کرد. تاثیری که بهشکلی دقیق، نه تنها بر محور ایدئولوژی تنظیم شده بود، بلکه برای تاثیر بر حوزههای دیگر نیز طراحی شده بود. این تلاش هدفمند را میتوان با بررسی زبانشناسانهی متون ترجمه شده، آشکارا دریافت. اولین ترجمهی آثار کانت که به دست ادیب سلطانی صورت گرفت، نه از متن انگلیسی و فرانسوی، که بهطور مستقیم از زبان آلمانی برگردانده شده بود و همین، باعث ورود ترکیبات و مفاهیم مورد نظر کانت به زبان فارسی شد. تعابیری که برای بیشتر خوانندهگان فارسیزبان نامتعارف بود. چند سال بعد، یعنی در سال 1377، غلامعلی حدادعادل، همگام با اهداف انقلاب فرهنگی، به ترجمهی کتاب «پرولهگوما»، بهعنوان پایاننامهی دکترایش اقدام کرد. او در تلاشی هدفمند، مضامین کانتی را با تعابیر عربی منتشر کرد؛ تعابیری که در فلسفهی اسلامی کاربرد داشت. این شیوه، برای مخاطبان فارسیزبان که پیشزمینهی آموزشی زبان عربی را هم داشتند، بیشتر قابل فهم بود. شاید بتوان این عمل حدادعادل را که در فرهنگستان زبان فارسی مسبوق به منصب مدیریت هم بود، استراتژی همسان با انقلاب فرهنگی در نظام آموزشی ایران و اسلامیزهکردن واحدهای درسی علوم انسانی و نظری تعبیر کرد.
از سوی دیگر، این روند را میتوان در ظاهر به انگیزههای ایدئولوژیک و یا جعل آثار کانت نسبت داد، در حالیکه بههیچ وجه اینگونه نبود. تعبیرات و اصطلاحات فلسفهی اسلامی، نه تنها ایدئولوژیک و دینی نبوده، بلکه فاصلهی زیادی هم با آن دارد. زبان شناسی فلسفهی اسلامی، مبین این نکته است که این زبان، ریشه در فلسفهی عهد عتیق داشته و با تاریخ علوم نظری شرق، پیوندی ناگسستنی دارد. گروهی که اندیشههای غرب را از ریشههای باستانی اسلامی مجزا می دانند، معمولن به اینچنین پیشبینیهای شتابزدهای دست میزنند. به هرحال، تفکیک صددرصد تفکرغربی از ریشههای اسلامی، خود نوعی برخورد ایدئولوژیک به شمار میآید.
شکل دیگر اینگونه تفکرات متعصبانه را میتوان در میان دستگاه حکومت ایران بهوفور مشاهده کرد؛ تفکری مبتنی بر ترویج «دوگانهگی شرق و غرب» و مجزا دانستن این دو از هم. روند خودی و غیرخودی کردن تفکرات و اندیشههای انسانی، به دهههای گذشته در ایران برمیگردد. زمانیکه «تاریخ تفکر اسلامی» و «ارزشهای دینی» به «خودی» تعبیر شد و ترویج اینگونه برداشت متعصبانه، زمینهی شکلگیری انقلاب اسلامی را سالها بعد فراهم کرد.
با قاطعیت میتوان وجود چنین نگاههایی در جو روشنفکرانهی ایران را، خود دلیل گرایش دوسویهی لاریجانی و حدادعادل به کانت دانست. نگاهی که تحت تاثیر عقاید مرتضا مطهری هم بود. وی بهعنوان همپالهکی خمینی، از افرادی بود که در برابر رواج اندیشههای غرب میایستاد و مروج شکاکیت نسبت به ذهنیت غربی در ایران بود. مطهری تلاش میکرد تا با اقتدا بر تفکرات نوافلاطونانهی هستیشناس قرن نوزدهم، ملاصدرا، برتری «فلسفهی اسلامی» را بر «تفکر غربی» اثبات کند.
ایدهآلیسم استعلایی کانت با اندیشههای ملاصدرا تطابق نداشت. کانت ماهیت سوژه را با ابعاد زمان، مکان و علیت تعریف میکرد و این مطابق با تعریف رئالیستییه هستیشناسانهی ملاصدرا نبود که باعث ارتباط با عالم ربانی میشد. همین اختلاف باعث شد که شاگردان مطهری در دو مسیر جداگانه قدم بگذارند. برخی با استفاده از آموزههای منتقدانهی معلم خود، نظریات کانت را در بستهی تفکر غربی، غیرخودی دانسته و به تردید در مورد آن دامن زدند و گروهی دیگر سعی کردند با تکیه بر نگاه اخلاقی کانت، به ترویج تفکر او بپردازند. گروه دوم که از میانهروها محسوب میشدند ، همت گماردند تا اثبات کنند نگاه اخلاقی کانت به برتری دینی منجر خواهد شد. لاریجانی که سالها مدیریت صداوسیمای جمهوری اسلامی را برعهده داشت و حدادعادل که نقش مهمی در انتشار چندین دایرةالمعارف و تدوین کتابهای درسی داشت، از همین گروه بودند و با ابزاری که در اختیار داشتند، استراتژی توسعهی استدلالهای اخلاقی کانت را در آموزش و پرورش تحقق بخشیدند. رویکرد آنان بر توسعهی فلسفهی عملی کانت مبتنی بود.
با این همه، نگاه بدبینانه به تفکرات کانت، همچنان در ایران وجود دارد و گروه سومی از طیف بیشماری از سکولارها و متفکران دینی شکل گرفت که به استقلال اخلاقی انسان معتقد بودند. یکی از آنان، دینشناس مقیم آلمان، «محمد مجتهد شبستری»ست که بهدلیل طرح مباحثی در مورد فلسفهی هرمونتیک در ایران فردی شناخته شده است. از نگاه او، گوهر دین در ایمان شخصی فرد آزاد با قدرت تصمیمگیری بدون اجبار وجود دارد. وی تجویز دین رسمی در جامعه را بر خلاف ماهیت ایمان میداند. این همان اصلیست که کانت نیز با اشاره به کتاب مقدس و استناد بر اصول مقدماتی عقل عملی هرمنوتیک، و نه تکیه بر معنای تحتاللفظی کتاب مقدس استخراج میکند. شبستری، این استقلال فکری کانت را در تببین دین، دلیل محبوبیت وی در ایران میداند. از نظر شبستری، این نوع تفکر در جامعهای جواناندیش که با خشونت پیوندی دیرینه دارد، چهرهی انسانیتری از دین بهنمایش میگذارد.
تکیه زدن بر مبانی فکری یک فیلسوف غربی از جانب ایدئولوژیستهای ارشد جمهوری اسلامی، بهعنوان سوپاپ اطمینان برای حل بحرانهای اندیشه در حکومت محسوب می شود. این دو نامزد انتخابات ریاستجمهوری در دورهی بعدی، با تکیه بر معرفتشناسی کانت به استقلال صددرصد فکری مؤمنان اعتقادی ندارند و از کانت طلب کمک کردهاند تا فلسفهی اخلاق مورد نظرشان را مستدل کنند. هر دوی این سیاستمدار ایرانی معتقدند که مختاربودن مؤمنان در قضاوت آزاد به فساد در جامعه منتهی میشود. قدرتگرفتن این دو فلسفهدان ایرانی، زمینهی اجرای فازهای دیگر انقلاب فرهنگی را در دستگاه آموزشی کشور فراهم کرده و ماشین ایدئولوژی جمهوری اسلامی را تقویت خواهد کرد.
* در این نوشتار به تحقیقات رومان زایدل، آسیستانت دانشگاه زوریخ در توضیح نظریات کانت در جوامع اسلاممحور هم توجه شده است *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر