-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

Latest News from Norooz for 09/13/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سیدمحمد خاتمی، رییس جمهور سایق کشورمان در پیامی به زینب محمودیان، دختر مهدی محمودیان روزنامه نگار محبوس در زندان رجایی شهر با آرزوی رهائی همه آنان که در بند و حصرند نوشته است: بهانه ای پیدا کردم تا سالروز تولد پدر بزرگوارت که مظهر دینداری و آزادی خواهی و صبوری است و هزینه آن را نیز پرداخته و می پردازد، به تو و خودمان و خانواده محترم محمودیان تبریک بگویم.

به گزارش کلمه، روز گذشته سالروز تولد مهدی محمودیان روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی بود. او که در خصوص وقایع بازداشتگاه کهریزک اطلاع رسانی کرد، ۲۵ شهریور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

این زندانی سیاسی که ماه گذشته به مرخصی آمده بود، زمانی که عازم زندان رجایی شهر بود، در گفتگو با خبرنگار کلمه تشریح کرده بود: “سخت ترین قسمت خداحافظی این بود که زینب می گفت “بابا نمی شود کاری کنی که بمانی؟ فقط برای یک روز دیگر!” و حتی حاضر شده بود چند ساعت بیشتر پیشش بمانم که با توجه به اینکه گفته بودند باید برگردم امکان ماندنم نبود. دوست داشت با من تا زندان بیاید که آن هم به خاطر اینکه امکان داشت دم در زندان گریه کند و یا حالش بد شود نگذاشتم و در خانه با او خداحافظی کردم.”

متن کامل پیام سیدمحمد خاتمی به زینب محمودیان که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

زینب محمودیان عزیز!

می دانم که دل پاک و نازکت از دوری پدری مهربان و دوست داشتنی آزرده است. می دانم که شب ها به یاد او چشم بر هم نهاده و بامدادان به امید او دیده به جهان گشوده ای، اما سوگمندانه آنرا تاریک دیده ای و می دانم که پدر عزیزت و مادر مهربان و مادربزرگ ارجمند و پدربزرگ گرانقدرتان، همواره سرود امید در گوش تو نواخته اند و به تو یاد داده اند، و حماسه مقاومت و صبوری را ستوده اند. امیدوارم آینده ات روشن و برخوردار باشد.

بهانه ای پیدا کردم تا سالروز تولد پدر بزرگوارت که مظهر دینداری و آزادی خواهی و صبوری است و هزینه آن را نیز پرداخته و می پردازد، به تو و خودمان و خانواده محترم محمودیان تبریک بگویم و آزادی همه گرفتاران و رهائی همه آنان که در بند و حصرند و پیشرفت و اعتلاء میهن را در پرتو لطف پروردگار آرزو کنم.

روز و روزگارت روشن و پرنسیم

سید محمد خاتمی

۲۱ شهریور ماه ۱۳۹۱


 


به گزارش تارنمای رسمی رئیس جمهور سابق ایران، پس از انتشار خبر سخنان خاتمی در دیدار با اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی، که با عنوان انتقاد شدید خاتمی از "اعمال شیوه‏ های پلیسی" و "تحمیل فضای پادگانی" در دانشگاه ها منتشر شد، این وب سایت دست به انتشار گزارش پرسش و پاسخ های این جلسه زده و مشروح پرسش ها و سخنان دانشجویان را به همراه پاسخ ها و سخنان خاتمی آورده است.


متن زیر، مقدمه و همچنین پرسش و پاسخ رئیس جمهور سابق با این تعداد از دانشجویان است:

محمد خاتمی کیست؟ رییس جمهور خوبی است یا یک فرد محافظه کار یا یک فعال سیاسی یا نابغه ای است که از عصر خود جلوتر است و ما توانایی فهم آن را نداریم؟ یا کسی است که قرار بوده در انتخابات شرکت کند و…؟ نسبت حاکمیت و دانشجوها چیست؟ آیا حاکمیت این تصور را دارد که ما درصدد سرنگونی آنها و مقابله با اندیشه امام هستیم یا جزو دوستان حکومتیم؟ شما به عنوان لیدر اصلاحات رابطه خود و جنبش سبزرا چگونه تفسیر می‏ کنید؟ … این ها و پرسش های متعدد دیگر سؤالات اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران از رئیس دولت اصلاحات در نشست اخیرشان بود.


‏‏* وقتی به جنش دانشجویی نگاه می کنم همه از خاتمی دفاع می کنند چون معتقدند او فضای جامعه و دانشگاه را باز کرده است. مهم ترین سوالی که برای من پیش می آید این است که محمد خاتمی کیست؟ رییس جمهور خوبی است یا یک فرد محافظه کار یا یک فعال سیاسی یا نابغه ای است که از عصر خود جلوتر است و ما توانایی فهم آن را نداریم. یا کسی است که قرار بوده در انتخابات شرکت کند و…؟ من درکی از محمد خاتمی ندارم و دوست دارم بدانم این فرد واقعا کیست؟ ممنون می شوم در این خصوص توضیحاتی بدهید.


* سوال من در رابطه با نسبت حاکمیت است؛ نسبت حاکمیت و دانشجوها چیست؟ می خواستم در این مورد توضیح دهید. سوال اصلی دیگرم این است با توجه به تجربه ما طی این ۸ سال دوره ریاست جمهوری آیا حاکمیت ما را در مقابل خود و به عنوان دشمن فرض می کند و درصدد مقابله با ماست؟ آیا این تصور را دارد که ما درصدد سرنگونی آنها و مقابله با اندیشه امام هستیم یا جزو دوستان حکومتیم؟ یا اینکه منافع سیاسی و اقتصادی حکومت این را اقتضا می کند که با یکسری مقابله کند زیرا احساس می کند خیلی از منافع انها از بین خواهد رفت؟ نسبت ما و جبهه منتقد با این نوع حکومت چیست؟ دانستن این مساله برای ما بسیار مهم است زیرا نسبتمان را با حکومت و عده ای افراد در درون ما که به عنوان بسیج فعالیت می کنند و از سوی دیگر افرادی که بین آنها افراد معتقدی می بینیم، خواهیم دانست.


* شما به عنوان لیدر اصلاحات رابطه خود و جنبش سبزرا چگونه تفسیر می کنید؟ آیا خودتان را جزو لیدرهای جنبش سبز می دانید یا نه؟ اگر پاسختان مثبت است سوال دیگر من در مورد جنبش سبز است. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند جنبش سبز به جنبش طبقه متوسط پایتخت نشین تبدیل شده است و دغدغه اقلیت ها و قومیت های دیگر در آن وجود ندارد و اکثریت خواهی خود را از دست داده است. برخی دیگر معتقدند آتش زیر خاکستر است. با توجه به این مسائل می خواهم بدانم نظر شما در این باره چیست و آرمان های خود را به صورت تیتروار برای ما بگویید. جنبش سبز در چه چارچوبی فعالیت میکند آیا در چارچوب قانون اساسی قدم برمی دارد؟


* سؤالی که همیشه برای من مطرح بوده و از افرادی که از اوایل انقلاب سکاندار آن بوده اند بپرسم این است که آیا اصولا معتقدید وقتی حکومت برای خود رسالتی جهانی قائل است و فکر میکند که باید مردم را به سرمنزل مقصود برساند این امکان وجود دارد که بتواند قبول کند کارهای متفاوت توسط مردم ارزیابی و انتخاب شود یا اصولا چنین حکومتی نمی تواند فی نفسه پاسدار آزادی بیان و… باشد؟


* با توجه به نشستی که قرار بود داشته باشیم ولی مورد قبول دوستان واقع نشد سوال من این است که دیدگاه مهندس بازرگان قبل از انقلاب اسلامی چه بوده است؟ سخنرانی که داشتند، این سوال در ذهنم بود که شاید همیشه فاصله بین دیدگاه نظری ما و آن چیزی که جامعه اجرا می شود، آنقدر زیاد است که بسیاری از نخبگان را سرخورده کند یا این باور را جا بیندازد که جامعه آمادگی اینکه چنین چیزی را اجرا کنیم، ندارد. از این رو من میخواهم بپرسم به عنوان کسی که تجربه تحصیلات آکادمیک داشته اید و بعد در دستگاه اجرایی کشور وارد شده اید آیا فاصله آنقدر زیاد بوده که نظریات ما به درد جامعه نمی خورد یا سیاست اخلاقی که از آن و جامعه مدنی صحبت می شود قابلیت اجرایی ندارد؟


* ما اعتراض نکنیم که چرا آقای خاتمی رای دادند فقط می خواهیم توضیح دهند که چرا رای داده اند. شاید درس هایی از دموکراسی و آزادی هست که اگر برای عموم جامعه توضیح داده شود شاید این مساله را درک کنند.

* از شما بابت قبل، به خاطر شکستن وجهه قهرمان پروری از آقای خاتمی که به عنوان قهرمان مردم ایران شکل می گرفت، تشکر میکنم. ولیکن الان هم شاهد هستیم این وجهه از آقای موسوی وجود دارد. برای شکستن این فضای قهرمان پرورانه باید به چه سمتی حرکت کنیم؟


* معمولا در این چند ساله با برگزاری اردوهای تشکیلاتی بنا بر این بود که هر سال به تحلیل یکی از شخصیت های هویتی انجمن پرداخته و در مورد آن سخنرانی شود یا در نشریه و فضای دیگر کارهایی روی آن انجام شود. ۲ سال قبل در مورد شهید بهشتی، سال قبل مرحوم طالقانی و امسال قرار بود اولین سخنرانی در مورد تحلیل مهندس بازرگان باشد. که در نشریه سحر نیز پرونده ای را بچه ها زحمت کشیده بودند و آماده کرده بودند. جا دارد یادی از مهندس بازرگان در این جمع شود.


پاسخ های خاتمی به پرسش های دانشجویان
بر اساس گزارش وب سایت رسمی سید محمد خاتمی، وی پس از شنیدن سؤالات و مطالب دانشجویان سخنان قبلی خود را اینگونه ادامه داده است:


در آغاز من هم از مرحوم مهندس بازرگان و همه بزرگانی که در طول این نیم قرن، بلکه یک قرن گذشته در عرصه پیشرفت جامعه، اعتلای کشور و آزادی مملکت و نیز عرضه اسلامی که واقعا جوابگوی نیازهای انسان و روزگار ماست، تلاش کردند ذکر خیر می کنم. البته بحث درباره شخصیت افرادی نظیر جناب مرحوم مهندس بازرگان نیاز به مجالی دیگر دارد. با آرزوی علو درجات برای ایشان و همه بزرگان گذشته و با تشکر از شما به خاطر مطالبی که مطرح کردید.


با توجه به اینکه زمان محدود است فرصتی نیست مفصلا به همه سؤالات پاسخ بدهم از جمله این که بگویم خاتمی کیست و چیست و خیلی هم مهم نیست که وقت خود را صرف آن کنیم. به جای آن بیاییم و به عنوان کسانی که در این عصر و زمان زندگی می کنیم و با مختصات تاریخی جامعه ایرانی که در آن به سر می بریم بیشتر آشنا شویم، دردها و درمان ها را بشناسیم. این امر خیلی مفیدتر است. درواقع اگر ما به جای تجزیه و تحلیل افراد و شخصیت ها، بتوانیم جامعه و تاریخ کشور را بشناسیم و راهکاری منطقی در مورد مدیریت آن پیدا کنیم آن وقت می توانیم در مورد انسان ها نیز قضاوت کنیم. به تعبیر امیرالمومنین "نیایید امور و جریانات را با افراد بسنجید شما حق را بشناسید سپس افراد را با ملاک حق بسنجید."


ولی به هر حال سؤالتان را به اجمال پاسخ می گویم: در سال آخر ریاست جمهوری یا سال ۸۳، نامه ای برای «فردا» نوشتم که ناظر بر همین جریان بود. آن «فردا» امروز است و شما آن را مجددا بخوانید. شاید در مورد خودم و جامعه و مشکلات و راه حل های آن چیزی دستگیرتان شود. نمی خواهم بگویم آنچه در آن نامه آمده درست است، اما دیدگاهی که داشتیم و مشکلات حاضر در جامعه و این که چه چیزی قابل پیاده شدن در جامعه هست یا نیست و چرا؟ مطالبی آمده است. بالاخره جامعه محیط آزمایشگاهی علوم طبیعی نیست که بتوانید مواد را دفعتا ترکیب یا تجزیه کنید و خیلی فوری محصولی را به دست آورید. در جوامع، امور به صورت تدریجی حاصل می شود و آگاهان خیرخواه می توانند با تأمل و شناخت راه و داشتن استراتژی و تاکتیک و به صورت جمعی نه فردی و پیداکردن راه حلی درست و رهبری استراتژیک البته نه فردی، امور قابل پیاده شدن را بیابند و اندک اندک پیاده کنند.


برای گرفتن پاسخ کاملتان بهتر است شما نامه ای برای فردا را بخوانید تا حدود زیادی به این مساله پاسخ داده ام البته خیلی به خود نپرداخته ام اما به اینکه چرا جامعه ما احساس می کند به قهرمان نیاز دارد و این چه درد تاریخی است، پرداخته شده. واقعا در این جامعه و فرهنگ بسیار غنی و تاریخ پرفراز و نشیب و طوفان های عظیم که پشت سر گذاشته شد جا دارد بپرسم، چرا با همه این عظمت ها و بزرگی ها مردمش به دنبال این هستند که کسی آنها را نجات دهد و با پیداکردن این فرد همه کارها را متوجه او کنند. اگر هم اتفاقی نیفتاد، دلسرد شوند؟


این طرز تفکر، مشکل و بیماری تاریخی است که عمدة ریشه شکل گیری آن در تاریخ استبدادزده ماست، به خصوص در طول ۱۵۰ – ۲۰۰ سال گذشته که ملت تحقیر شد و به نوعی اعتمادبه نفس از او گرفته شد درنتیجه در پی این بود که دستی از غیب برون آید و کاری بکند. یکی از علل استقرار دیکتاتوری ها همین است، با اینکه انقلاب مشروطیت در جامعه ما بسیار مهم بود اما بسیاری از مردم از استبداد رضاشاه استقبال کردند. واقعا چرا؟ برای اینکه در آن زمان هرج و مرج شد و نتوانستند آزادی را پایدار کنند و به جان هم افتادند، از سوی دیگر فساد قاجاری همه را بی زار کرده بود و در این بین دروغگویانی با شعار آبادکردن و قوی کردن مملکت ایران و ایجاد امنیت، مردم را به سمت خود کشیدند و رضا خان به روی کار آمد. و بعد مردم دیدند که این قهرمان نما چه به سرشان آورد.


حس قهرمان گرایی و قهرمان پروری نشان از بیماری روانی تاریخی دارد و این که می گویم جامعه ما بیمار است خدای ناکرده در صدد تحقیر ملت بزرگمان نیستم. این ملت عزیز و قوی است ولی یک انسان نیرومند را هم بیماری و میکروب از پای می اندازد و زمین گیر می کند و برای به پا ایستادن آن باید سیستم ایمنی و دفاعی او تقویت و میکروب را از تن بیرون کرد و این ملت این ظرفیت را دارد. همان طور که بارها گفتم اگر می خواهید بدانید روحیه این ملت چیست، همان روحیه مشروطیت، نهضت ملی، انقلاب اسلامی و اصلاحات و… است و امر مشترک همه آنها این است که این مملکت، استبداد نه، آزادی می خواهد، استقلال می خواهد، وابستگی به بیگانه نمی خواهد و پیشرفت می خواهد. البته فرهنگ غالب مملکت ما اسلامی است و همه آن را قبول داریم. و اسلامی نیز که در انقلاب ما بود ادعا داشت که آزادی، استقلال و پیشرفت را به مردمانش هدیه می دهد. حال اگر اسلام به گونه ای دیگر تعبیر می شود و تلاش برای تحمیل آن صورت می گیرد آن انحراف از انقلاب و خواست تاریخی ملت است. اما ملت این است ولی اینکه چرا در کشور ما آزادی، پایدار و نهادینه نمی شود و چرا مشکلات پیش می آید و چرا از دل هر جریانی چون مشروطیت، رضاخان یا بعد از آزادی هرج و مرج گونه شهریور ۲۰ و نهضت ملی و استقرار حکومت ملی مصدق، کودتای ۲۸ مرداد و دیکتاتوری نفس گیر بیرون می آید، جای سوال است؟ یا با آنکه انقلاب اسلامی ما که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی آمد و مردم را بر سرنوشت خود حاکم کرد و آزادی را به ارمغان آورد چه شد که در جامعه باز سخت گیری و مشکلات پدید آمد؟ جنگ تحمیلی، تهدیدها، ترور و … طبیعی بود که جامعه انقلابی را از وضع طبیعی خود خارج کند و بعضی مسائل فوق العاده مقتضای انقلاب ما نبود و امام هم در سال های آخر عمر گفتند در جاهایی ما از قانون تخطی کردیم، اما بناست که همه به قانون برگردیم ولی متاسفانه بعد از آن به جای اینکه استثناهایی که امام گفته بود رفع شود و قاعده سرجایش بیاید استثناها قاعده شد و قاعده هم که همان قانون اساسی بود خیلی مورد توجه قرار نگرفت.


شما بنشینید و این مساله را از نظر جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی بررسی کنید که چرا جامعه ما این چنین است. باید بگویم کشور ما ظرفیت فراوان دارد و باید این ظرفیت پرورش داده شود. اتفاقا یکی از مسائل مهمی که می تواند کمک کند ایجاد حکومت های ملی و آزادی خواه است. اگر بخواهیم آزادی به معنای واقعی شکل بگیرد باید بدانیم بسیاری از معیارهای آزادی را در کشورهای دیگر ممکن است قبول نداشته باشیم در ثانی با ظرفیت های تاریخی کشورمان نباید انتظار داشته باشیم که فردا ایران مانند سوئیس شود نه می خواهیم و نه می تواند آن گونه شود. این مسائل باید به تدریج پیش رود. اتفاقا یکی از نقش های حکومت های واسطه این است که به حق و آزادی مردم اعتقاد داشته باشند و در عین حال واقعیت ها را در نظر بگیرند.


متاسفانه بعد از ۲ خرداد ما دچار هیجاناتی شدیم و در این بین شعارها و مسائلی مطرح شد که باعث ایجاد بدبینی هایی در جامعه و تقابل شد که این تقابل به نفع کسانی تمام شد که چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند یا آن را دارای اولویت نمی دانند. میدانید که ما می توانستیم و می بایست با تدبیر بهتر خواسته ها و اولویت هایمان را بیان کنیم. البته من معتقدم که واقعا باید اصلاحات نقد شود. برخی در این بین معتقد بودند کوتاهی شد بنده این را قبول دارم اما در بسیاری مواقع میل به تغییر بیش از ظرفیت کشور بود و همین مساله باعث بروز توقعاتی در جامعه شد و به جای اینکه پایه ها را درست بنا کنیم به اینجا رسیدیم. از این رو نقد درست اصلاحات جایگاه خود دارد و باید به این مساله بپردازیم.
در پاسخ به نسبت حاکمیت با ما و اینکه حاکمیت با ما چه می کند بهتر است بگوییم ما با حاکمیت چه نسبتی داریم و این که ما کیستیم؟


در اینکه وضعیت فعلی قابل قبول نیست و مشکلات فراوانی در زمینه اقتصادی فرهنگی و قضایی و سیاسی وجود دارد شکی نیست و خطر و تهدید از خارج هم بیشتر شده است. ولی راهکار چیست و ما که منتقد هستیم چه باید بکنیم؟ آیا توقع داریم که وقتی صبح بلند می شویم همه این اوضاع حل شده باشد یعنی قانون اساسی جای خود باشد و کسانی که مدعی نگهبانی از قانونی اساسی هستند خود را ولی و متولی مردم ندانند و حتی تفسیرهایی که در مورد قانون اساسی می شود با دیدگاه خاص نباشد و دیدگاه های غلطی که در برخی جاها رواج یافته حل شود؟ خوب این خیال پردازی است. دل ما می خواهد انقلاب به مسیر اصلی خود برگردد، حقوق مردم در کنار ارزش های اسلامی و انقلاب محفوظ باشد و محکم تر شود و … ولی واقعیت ها را هم باید مورد توجه قرار داد.


ممکن است ایده آلی فکر کنیم و واقعیت ها را نبینیم ناکام بمانیم یا ایده ال ها را نبینیم و فقط واقعیت را ببینیم و از مسیر خود منحرف شویم. جمع بین این دو کار مهمی است.


اما ما کیستیم؟‌ بنده به عنوان فردی که جزء کوچکی از جریان اصلاحات است معتقدم به سادگی نمی شود بگوییم این انقلاب را رها کن و سراغ انقلاب دیگر برو. این انقلاب بسیار مهم بود و خون های بسیاری برای آن ریخته شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و پیشرفت بوده است انقلاب ما این خواست ها را با هویت تاریخی فرهنگی کشور عجین کرده است. دیدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسیار هزینه برای آن پرداخته شده است. اینکه بگوییم آن را نمی خواهیم نه معقول و درست است نه عملی. ما انقلاب و اصول و چارچوب ها را قبول داریم و اصل ما این است که همین نظام را با انتقادهایی که به آن داریم قبول داشته باشیم و خواستار از بین رفتن آن نباشیم و توانایی این کار را هم نداریم. کسانی که مدعی براندازی اند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته این اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصیبت باری مواجه خواهد شد؟


جنبش اخیر حرکتی برآمده از متن اصلاحات و توجهش به حادثه انتخابات بود. گرچه کسانی با گرایش های مختلف در آن شرکت داشتند، ولی جهت حرکت انتخابات بود و اعتراضی که نسبت به آن وجود داشت. خوب با این حرکت مقابله شد و آن چه باعث جنبش بود تمام شد؟‌ بعد چه؟


جامعه انتظار این را داشت که هدف و جهت دیگری معرفی شود و شد: آزادی زندانیان سیاسی و تبدیل وضعیت امنیتی به وضعیت آزادی سیاسی، انتخابات سالم و آزاد و تأکید بر این که همه باید در چارچوب قانون اساسی حرکت کنند و این که نظام را قبول داریم. ولی نتوانستیم جامعه ملتهب را درست توجیه و به سوی هدف مقبول هدایت کنیم و با کمال تأسف اعتراض به اصل نظام و حتی براندازی بخصوص در خارج تبلیغ و تقویت شد و جنبش با مشکل روبرو شد.


البته اصلاحات و رهبران اصلی جنبش آقایان موسوی و کروبی تاکید داشتند که در چارچوب قانون اساسی حرکت خواهند کرد و باید قانون اساسی کامل اجرا شود و و سیاست ها و رفتارها اصلاح شود. حتی گذشت هایی هم انجام شد که اینکه طرفین به آینده نگاه کنند و با هم در کنار هم به فکر مملکت باشند. اما به این پیشنهاد جوابی داده نشد و از سوی دیگر نتوانستیم جامعه را قانع کنیم که حرکت در درون نظام مطلوب است. اگر افول و انحراف و مشکلی می بینیم باید آن را حمل بر کم کاری یا اشتباه کرد. گرچه انصافا برخوردی که با مردم و شخصیت ها از سوی حکومت شد برخوردی نادرست و بحران زا بود.


علاوه بر این من معتقد هستم جنبش سبز لیدر نداشت همان طور که اصلاحات به آن معنا لیدر نداشت. البته چهره های شاخص داشت. اما واقعا ما نیامدیم اصلاحات را تعریف کنیم یا تعریف درست خود را در جامعه جا بیاندازیم و به مردم بگوییم حضور داشته باشند. آنها خودشان آمدند و مسائلی را مطرح کردند و در این مورد بحث و گفتگو شد. این جریان اجتماعی بود که وجود داشت که می تواند هم حسن و هم عیب باشد. در جنبش سبز هم مگر آقای موسوی به مردم دستور داد به خیابان ها بیایند این خود آنها بودند که برای راهپیمایی حضور داشتند. اگر خاطرتان باشد آقایان موسوی و کروبی و مجمع روحانیون مبارز اعلام کردند که چون اجازه صادر نشده راهپیمایی نیست اما مردم همچنان حضور پیدا کردند.


اما در مورد شرکت من در انتخابات سال پیش چون احساس کردم جریانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحریم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی دیگر ما و اصلاح طلبان هم با این که به صراحت بر عدم تحریم تأکید کرده ایم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن لیست و نداشتن نامزد دانسته ایم از هر دو طرف می کوشیدند اصلاحات و همه منتقدان را تحریمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بایست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همین بود.


اما در مورد اصل حکومت: ما باید در درون خود برای حکومت دینی تعریفی داشته باشیم تا همه افراد خود را شهروند آن بدانند و نظام حاکم بر آن اسلامی باشد نه به بخش کوچکی از جامعه اختصاص داشته باشد.


با این دیدگاه که ما رسالت جهانی داریم و همه باید مطابق اعتقادات ما باشند، قطعا با مشکلاتی مواجه خواهیم شد.
اما در مورد اصلاح طلبان و انتخابات نیز باید بگویم انتخابات مساله بسیار مهمی است و حق تعیین سرنوشت از جمله در انتخابات محقق می شود. اما مشکلاتی که هنوز وجود دارد و افراد زیادی زندانی یا با محدودیت هایی مواجه شدند به دلیل انتخابات قبلی است.


برای شرکت در انتخابات و رسیدن به نتیجه باید یکسری مسائل را در نظر گرفت. اینکه آیا این مسائل را نادیده می گیریم و وارد انتخابات جدید می شویم؟ یا باید توجه داشته باشیم که انتخابات را از سر گذرانده ایم و به اینجا رسیدیم اگر این باشد باید تامل بیشتری کرد و با توجه به حوادثی که شکل گرفته بدانیم شرکت در این انتخابات چه معنایی پیدا می کند. در ثانی آیا اجازه شرکت در انتخابات داده می شود و آیا تضمین هایی وجود دارد که همه جریان ها کاندیدا داشته باشند؟


هر چند انتخابات حق ماست ما باید در این زمینه سعی و تلاش کنیم که این حق از هیچ کس سلب نشود. در عین حال جناح منتقد و اصلاحات می گویند داخل نظام هستیم و این امیدواری را دارند که در عرصه باشند. آیا شرکت کردن یا نکردن در انتخابات تا چه حد می تواند این امر را تحقق بخشد؟‌ در عین حال که ما از اصول و معیارهایی که داریم و به خاطر آن هزینه پرداخته ایم منحرف نشویم.


آنچه مهم است این است که در این بین باید جریانات همسو به اجماع برسند.

من نمی خواهم بگویم بین اصلاحات و جنبش سبز باید خط بکشیم اما باید خط کشی هایی برای برخی از جریانات که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشیم.


شخص من بیش از اینکه به انتخابات بیندیشم به تغییر فضا می اندیشم. اگر حاکمیت هم خواهان انتخابات پرشوری است باید بپذیرد که با این فضا به دست نمی آید. آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی و تلطیف فضا نه تنها در برگزاری انتخابات پرشور مؤثر است بلکه سبب نزدیکی دلها و آمادگی همگی برای مقابله با تهدیدها و نیز خدمت به کشور خواهد شد. باید همه تلاشمان را بکنیم تا به تفاهم برسیم که فضای موجود به زیان جامعه، مردم، اصلاح طبان و بیش از همه به زیان نظام و حتی حاکمیت و به نفع دشمنان است.


 


 


بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم شهریور، همان روز که اجلاس سران جنبش تعهد در تهران برگزار شد میزبان خبرنگار هفته نامۀ آسمان بودم تا طبق قرار قبلی در بارۀ انتخابات آینده ریاست جمهوری گفتگویی داشته باشیم. این مصاحبه انجام شد و پس از ویرایش من قرار بود در شماره ای که روز شنبه 18 شهریور منتشر گردید چاپ شود، ولی نشد. ظاهراً خط قرمزهایی که هر روز پر رنگ تر و دامنۀ آنها تنگ تر می شود مانع شده اند. متن آن مصاحبه با ویرایشی دوباره به شرح زیر است. انجام مصاحبه و دو بار ویرایش آن وقت بسیاری برد و سرکار خانم جزینی زحمت زیادی برای انجام و تدوین آن کشیده اند لذا تصمیم گرفتم آن را بر روی وبلاگم قرار دهم تا بی حاصل نماند.
--------------------

آقای شکوری به نظر می رسد نوعی تشتت آرا بین اصلاح طلبان در مورد ورود یا عدم ورود به انتخابات آتی ریاست جمهوری وجود دارد بعضی اظهار نظر می کنند که باید به هر قیمت و درهر شرایطی در انتخابات شرکت کرد و در این زمینه حتی مطرح شده که اصلاح طلبان از برخی شرایط وانتظارات خود عدول کنند و به انتخابات به عنوان فرصتی برای بازگشت به عرصه عمومی سیاست نگاه کنند اما برخی دیگر معتقدند در صورت ادامه شرایط فعلی امکان هیچ حضور جدی در عرصه انتخابات به هیچ عنوان وجود ندارد. به نظر می رسد علی رغم فرصت کم باقی مانده تا انتخابات هنوز اصلاح طلبان به یک تصمیم واحد نرسیده اند. آیا چنین است و چرا؟
پس موضوع گفت وگو را تغییر دادید به من گفته بودید درباره صحبت های اخیر آقای حجاریان سوال دارید

نه، این سوال در ادامه همان صحبت های ایشان است. آقای حجاریان قائل به حضور هستند آقای عبدی هم پیرو صحبت های ایشان بحث حضور در انتخابات را مطرح کرده اند.
البته من صحبت های اقای حجاریارن را کاملا نخوانده ام ولی در جریان مضمون حرفهای ایشان هستم. حالا، آقای عبدی چه گفته بودند؟

اقای عبدی هم به نوعی تایید کرده بودند صحبت های آقای حجاریان را و مثلا گفته بودند " انتخابات فقط برای وزن کشی است اما وقتی که چنین نیست به ناچار باید به انتخابات به عنوان یک امکان برای تحول اجتماعی و بروز کنش سیاسی و بسیج و سازماندهی نیروها نگاه کرد.
ممنون، اتفاقا بر خلاف نظر شما باید بگویم که انسجام نسبتا خوبی بین اصلاح طلبان وجود دارد


یعنی دیدارها وجلسات منتج به تصمیم گیری مرتب برگزار میشود؟ پس خبرها خیلی بیرون درز نمی کند؟
اصلاح طلبها در انتخابات مجلس انسجام زیادی از خود نشان دادند وقتی آقای خاتمی معیارهای شرکت درانتخابات را طرح کرد و گفت اگر تحقق یابد شرکت می کنیم اگر نه امکان شرکت سلب می شود تقریبا یک اجماع خوبی سر این موضوع شکل گرفت و تا آخر خط هم این انسجام باقی بود. موارد نقضش آنقدر کم بود که قابل ملاحظه نبود. به جز رای دادن شخص آقای خاتمی که کمی بحث برانگیز شد تا آن لحظه اجماع حداکثری پیش امده بود که ما در هیچ دوره ای بعد از انتخابات سال76 به چنین اجماعی دست پیدا نکرده بودیم و این یک دستاورد مهمی بود.


البته یک اجماع سلبی درست است؟ یعنی این بار هم استراتژی همان است؟
بله، آن موقع در مورد عدم شرکت در انتخابات به اجماع رسیدیم.

ولی آن نوع تصمیم گیری به نظر خیلی راحت تر می آید تا شکل برعکس آن یعنی تصمیم به حضور پیدا کردن؟
نه همان هم مهم بود. به نظرمن خیلی شرایط سیاسی الان خاص است بعد از انتخابات سال 88 جامعه به شدت قطبی شد و برخلاف انتظار که حاکمیت باید از شدت قطبی شدن جلوگیری کند، چرا که به شدت قطبی شدن یک ناهنجاری است، اما حاکمیت دامن زد بر این مسأله و خیلی از کسانی که در چارچوب گفتمان سیاسی و رقابت انتخاباتی عمل میکردند را از عرصۀ سیاسی راند و یک کاسه کرد باکسانی که شاید تفکرشان اصلاح طلبانه نبود و با اصل نظام مشکل داشتند. در حقیقت عاملی که باعث این اتفاق شد خود حکومت بود، سپس با این اتهام یک عده را سرکوب کرد که چرا باهم یکی شده اید درحالی که آنها یکی نشده بودند حکومت فضا را آن قدر رادیکال کرده بود که اینها یکی تلقی می شدند الان هم مجموعه منتقد وضع موجود یکپارچه نیستند. بخش عمده ای از آنها اصلاح طلبها هستند که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی فعالیتشان را تعریف کرده اند، عده ای هم انتقاد کلی دارند ولی قائل به فعالیت در چارچوب های سیاسی پذیرفته شده اند، این طیف ها وجود دارند تا آنها که ترجحیشان این است که اصلا این نظام نباشد و یک نظام دیگر باشد. این مجموعه منتقد وضع موجود اختلافهایشان بعضا بیشتر ازنقاط اشتراکشان است اما عامل وحدتشان رفتار حکومت بوده که کوچکترین انتقادی را برنتافته و هرکسی که حرفی حتی اصلاح طلبانه زده را در زمره مخالفان اصل نظام قرار داده و همه را یکپارچه کرده است. این نمایش یکپارچگی خود باعث شده که حاکمان از بزرگی آن احساس تهدید کنند. تشدید احساس تهدید به سرکوب بیشتر و دو قطبی شدن بیشتر فضا منجر شده و وضعیت را به جایی رسانده است که همه دریافته اند که وضعیت کنونی ناپایدار است اما چگونه این ناپایداری و با رفتن به کدام سمت پایان خواهد یافت محل تحلیل است.


با این وصف این فضای قطبی، که الان شما می فرمایید وجود دارد، چیزی است که حکومت به دنبالش بوده پس چه طور به زعم شما به این نتیجه رسیده است که باید ازآن خارج شود؟ یعنی حتی حکومت هم به زعم شما به این نقطه رسیده است؟
بله ولی اینکه این وضعیت چگونه به سمت یک وضعیت باثبات پیش رود هنوز معلوم نیست. نیروها دارد برهم وارد می آیند ولی هنوز هیچ نیرویی غلبه نکرده است. قبل از انتخابات 88 این تصمیم درمراکز قدرت شکل گرفته بود که تکلیف اصلاح طلبها را یکسره کنند برای همین بود که احکام بازداشت قبل از انتخابات صادر شده بود یا اینکه می بینیم فردای انتخابات هنوز اتفاقی نیافتاده عده زیادی از اعضا احزاب اصلاح طلب بازداشت و دفاتر احزاب تعطیل می شوند این نشان می دهد که آنها تصمیم گرفته بودند از فرصت انتخابات برای یک سره کردن تکلیف اصلاح طلبها استفاده کنند و اصلاح طلبها را از جرگه نظام خارج کرده و، به زعم خودشان، خیال خود را از ناحیه آنها آسوده کنند.
الان می گویم خدمت شما که چرا! آنها فکر می کردند با این کار اصلاح طلبها مضمحل می شوند، قدرت و پایگاه اجتماعیشان را از دست می دهند. با خود می گفتند اینها را حذف میکنیم تا یک مجموعه یکپارچه بر اوضاع مسلط شود اما زورشان نرسید یعنی نتوانستند و اصلاح طلبها باقی ماندند. نفس بقای اصلا ح طلبها و زسیت سیاسی آنان شکست پروژه آنهاست ولو آنکه تحت فشار زیاد قرار داشته باشند و عرصه سیاسی به رویشان بسته شده باشد و شاید چشم انداز روشنی هم پیش رو یشان نباشد. حاکمان الان با صحنه ای رو به رو هستند که اصلاح طلبها هستند، بزرگ و قوی هستند ولی درعین حال از آنها فاصله گرفته اند و آنها نمی توانند مدیریتشان کرده و بر آنها اعمال اثر کنند.


شما مصداق این بزرگ بودن و در صحنه بودن اصلاح طلبها را در عرصه سیاسی فعلی در چه می بینید؟ به نظر که نشانه ای وجود ندارد.
فضای عمومی جامعه هنوز به اصلاح طلبها واکنش نشان میدهد. حصر آقایان موسوی و کروبی و بستن فضای سیاسی و فشاری که وجود دارد به خاطر این است که آنها می دانند اگر این غول از چراغ خارج شود مهارش دیگر ممکن نیست. به زور توانسته اند کمی مهارش کنند اما نتوانسته اند از بین ببرندش و نگرانند که اگر این دوباره جان بگیرد نتوانند مهارش کنند. می بینید که با هرگونه همنشینی اصلاح طلبها مخالفت میکنند هیچ کنگره، تجمع و نشستی را اجازه نمی دهند به احزاب قانونی اجازۀ همایش نمی دهند و یا حتی برگزاری جشن تولدهای ساده را تحمل نمی کنند و آنها را برای خودشان تهدید حساب می کنند درحالی که اگر طرف مقابل دریک وضعیت باثباتی بود و به خود اطمینان داشت لزومی نداشت که اینها را تهدید حساب بکند. آنها می دانند که یک پتانسیل سیاسی اجتماعی بسیار قوی نزد اصلاح طلبها وجود دارد. ما هم این را می دانیم ولی آنها دریچه های بالفعل شدنش را مسدود کرده اند و خیلی هم بر این مسآله مراقبت میکنند که یک موقعی جایی کار از دستشان در نرود . این وضعیت قفل شده امروز به خاطر این است که نتوانستند پروژه خود را کامل به انجام برسانند راه برگشت هم خیلی باقی نگذاشته اند یا حداقل آن قدر ادعا کرده اند و مطالبی گفته اند که برگشت برایشان سخت شده است. از این طرف اما اصلاح طلبها روحیه خیلی بالایی دارند و علتش هم این است که حس می کنند که در پیوند نزدیک با مردم هستند یعنی مردم را پشتوانه خودشان می یابند. برای همین طرف مقابل علی رغم حرفهایی که می زند که همه باید در انتخابات شرکت کنند ولی به محض اینکه اصلاح طلبها یک حرکت جدی بکنند دچار خوف شده و جلویشان می ایستد

این بالفعل کردن منظور شما حرکت یا تصمیمی متفاوت از انتخابات مجلس است؟
نه هرگونه بالفعل شدن یعنی تمام عیار به میدان آمدن و فراخوان دادن. حالا یک زمانی بعد از انتخابات دورۀ پیشین ریاست جمهوری بود فراخوان ها شکلی دیگری داشت که حالا دورۀ آن گذشته است اما فراخوان انتخاباتی می توانند بدهند. از طرفی اما در صورت شرکت در انتخابات معلوم نیست که طرف مقابل بتواند از عهده جمعیتی که به دنبال فراخوان پای صندوقهای رأی می آیند بر بیاید. این تازه در شرایطی است که ما می دانیم میزان سرخوردگی در جامعه به حدی است که علی رغم فراخوان اصلاح طلبها شاید بخشی از مردم به این درخواست پاسخ ندهند. اما همان بخشی که ممکن است پاسخ بدهند به اندازه کافی بزرگ است و برای طرف مقابل تهدید حساب می شود. اینها می خواهند یک رقیب از پیش شکست خورده در صحنه داشته باشند. اصلاح طلبها می دانند دعوت نامه ای که برایشان فرستاده می شود صادقانه و تمام عیار نیست و بنا نیست که فضای کاملاً آزاد انتخاباتی شکل بگیرد. تعدادی از نیروهای اصلاح طلب در شرایط سه سال گذشته آسیب هایی دیده اند، تعدادی در زندان هستند و برای بقیه شرایط شغلی و معیشتی نامناسبی ایجاد شده است و خلاصه عرصه را تنگ کرده اند. در این شرایط مطالباتی شکل گرفته است که مقدم بر نفس انتخابات هستند و هرگز نمی توان نسبت به آنها بی اعتنا بود. از طرفی با این مجریان و ناظران و رسانه های حکومتی تضمین لازم برای انتخابات آزاد وجود ندارد و اینها همه عواملیست که بسیاری از اصلا ح طلبها را منصرف می کند که به انتخابات به عنوان یک فرصت واقعی نگاه کنند. آنها می گویند: "انتخابات آینده انتخابات ما نیست" چون از طرفی همه ابزارها و امکانات ما را گرفته اند و از طرف دیگر تمام موانع را بر سر راه ما گذاشته اند. نه می توانیم به مجریان انتخابات اعتماد کنیم که آراء را واقعی بخوانند و نه به ناظران که صلاحیت ها را درست بررسی و عادلانه اعلام نظر کنند. از همۀ اینها هم که بگذریم در طرف مقابل این صرافت یافت نمی شود که درانتخابات آینده اگر یک نامزد، به هر اندازه اصلاح طلب، انتخاب شود بگذارند که کار کرده و برنامه اش را اجرا کند.


منظور شما این است که مثلا اتاق فکر اصلاح طلبها به این نتیجه رسیده است که در انتخابات آینده حضور پیدا نکند؟
ببینید آنچه که الان در بین اصلاح طلبها هست بقای همان نظر گذشته است که در انتخابات مجلس بر سر آن اجماع حاصل شد یعنی اتفاقی نیفتاده است که آنها را به موضع جدیدی برساند.


ولی آقای حجاریان و به نوعی آقای خاتمی بحثهایی مطرح کرده بودند که فحوایش این بود که اشکالی ندارد اگر ما هم کمی انتظاراتمان را پایین بیاوریم..
من عرض میکنم خدمت شما. هیچ افقی باز نشده که ما بر اساس آن بگوییم که ما یک چشم اندازی داریم و به سویش می رویم تا یک نتیجه ای بگیریم . اما از سویی به سبب مسئولیت سیاسی خودمان می دانیم که باید در تغییر شرایط نقش ایفا کنیم . حاکمیت موجود ابزار و امکانات حفظ بقای خودش را دارد و این طور نیست که به راحتی رفتنی باشد برای همین درافتادن با اصل آن به هیج وجه نه درست است و نه شدنی. اصل نظام بر اساس تعریف ما اصلاح طلبها به معنای جمهوری اسلامی و قانون اساس که دستاورد یک انقلاب واقعی بوده و هنوز پشتوانه زیادی دارد، است و خود اصلاح طلبها هم پشتوانه آن هستند. در تعریف ما و آنچه ما میگوییم و در بیان اصلاح طلبها می آید "اصل نظام" است و آنها که بر سریر قدرت اند معادل اصل نظام نیستند. به همین علت می گوییم و مدعی هستیم ما اصلاح طلب ها پوزوسیونی هستیم که از قدرت برکناریم و در حقیقت این اُپوزوسیون است که الان قدرت را در دست گرفته است. در تعریف ما پوزیسیون و مدافعان اصلی نظام هستیم و می خواهیم برویم در جای خودمان قرار بگیریم و وضعیت ناهنجار را اصلاح کنیم. بنابراین برای اینکه این وضعیت را تغییر دهیم مسئولیت داریم . اگر طرف مقابل درک درستی از واقعیات ندارد و فرصت ها را از بین می برد این وضعیت برای ما نامطلوب و رنج آوراست یکی از کارهایی که می شود انجام داد برای خروج از این وضعیت آن است که روی طرف مقابل تأثیر بگذاریم و او را ادامۀ این مسیر منصرف کنیم. فعلا شرایط به گونه ایست که تاثیر و تاثر دو جناح از هم به حداقل رسیده است .اگر بخواهیم فکر کنیم که کم هزینه ترین راه برای دستیابی به یک راه حل چیست آن این است که بتوانیم باب یک تعاملی را با حاکمیت باز کنیم که آنها از این روش و رفتارشان دست بردارند ما هم به ازای این کار یک مقدار شرایطشان را درک کنیم و سعی کنیم که ابراز حسن نیتمان آن تهدید امنیتی که آنها احساس می کنند را کاهش دهیم. آنها بر اساس احساس تهدید امنیتی هر کاری را برای خودشان مجاز دانسته اند. ما هر قدر اجازه دهیم که این احساس تهدید امنیتی در آنها تشدید شود آنها به شیوه فعلی خودشان بیشتر ادامه خواهند داد. بنابراین باید کاری کنیم که این احساس کمتر شود. وقتی این طور شد می شود کم کم گفت و گو را آغاز کرد و این تنها راهیست که نتیجه می دهد. بدون انجام یک گفت وگو ما چه طور میتوانیم به چیزی جز حذف هم فکرکنیم. وقتی باب گفت و گو بسته شود تنها چیزی که می ماند این است که یکی از طرفین باید برود و حذف شود. تجربۀ سالهای اخیر نشان داده است که این مسیر پر خسارت و بی حاصل است.


این بحث را آقای حجاریان این گونه طرح کرده بود که ما پیاده ایم یعنی آن کسی که بر سر قدرت سوار است و توان تغییر شرایط را دارد طرف مقابل است، کسی که باید فضا را به سمت تغییر ببرد حاکمیت است یا دیگران به نوعی بحث را این طور طرح کرده بودند که 50 درصد قضیه ماییم و بقیه حکومت است همه چیز دست ما نیست و حاکمیت باید این تمایل به گفت وگو و تغییر فضا را در خود نشان دهد. واقعا این طور است به نظر شما؟ یعنی باید نشست تا زمانی که آنها بخواهند فضا را برای ورود اصلاح طلبها آماده کنند؟
ببینید حرف من این است اگر ما کاری بکنیم که این احساس تهدید امنیتی که آنها الان دارند کم شود و از گاردی که دارند خارج شوند امکان تغییر شرایط فراهم می شود. یعنی این کاری است که از دست ما بر می آید. بله بقیه دست آنهاست.


خب ابزار این کار چیست به نظر شما؟
مهندس موسوی مهندس خوبی برای طراحی این مسیر بود و فضا را خوب پیش می برد. او هرگز نخواست که جناح مقابل کنار برود. پیش پایشان راه گذاشت. آنها نخواستند و آن را در نیافتند. در جناح مقابل هم، همه یک جور نیستند بخش رادیکال می خواهد فضا قطبی تر شود چون درفضای قطبی توجیه ماندن در عرصه برایشان وجود دارد اما در فضای غیر از این، امنیتی ها و نظامی ها باید بروند کنار. وقتی فضا سیاسی شود نظامی ها باید به پادگانها برگردند و امنیتی ها به دفاترشان. ولی در فضای امنیتی، نظامیان وامنیتی ها میدان عمل پیدا می کنند و سوار بر کار می شوند و از سیاسیون خودشان هم سواری می گیرند. بنابراین آنها مدام بر این طبل میکوبند که تهدید امنیتی جدیست و به سیاسیون خودشان هم همین گونه گزارش داده و آنها را وادار به تکرار مواضع قبلی می کنند. بنابراین فضا قطبی باقی می ماند. اگر بخواهیم فضا را سیاسی کنیم باید صداها و پالسهایی که درمجموعه منتقدین هست به گونه ای باشد که خیلی طرف مقابل را تهدید و تحریک نکند. جنبش از شعار عده ای که خود را در زمرۀ آن قرار دادند اما شعارهایشان بوی براندازی می داد صدمه دید آن شعارها هرچند توسط بخش کوچکی داده شد اما برای جنبش هزینه سنگینی داشت و من کد دارم حتی که برخی از این شعارها را صحنه گردان های طرف مقابل در جمعیت ترویج می کردند به اسم میتوانم افرادی را نام ببرم که اینها به درخواست و با تکلیف همان نیروها آمدند و چنین شعارهایی را سر دادند و قسمتی از جمعیت هیجان زده را با خود همراه کردند.


البته آن مجموعه ای که معترض بودند هم که یکدست نبودند
من می خواهم بگویم که جدای از اینکه در آن مجموعۀ معترض ممکن است عده ای دنبال این شعارها حرکت کرده یا مثلا مردم عادی بوده باشند اما آنهایی که این شعارها را طرح کردند هدفدار بودند. البته هیچ وقت این شعارها در جنبش عمومیت پیدا نکرد اما بهره برداری تبلیغاتی خیلی زیادی از آنها شد و حاکمیت آنها را بهانۀ سرکوب بیشتر و شدید تر قرار داد. برخی از آن افراد که آن شعارها را طرح کردند شناسایی شده اند و من می توانم آنها را معرفی کنم و سوابق و لواحقشان را بگویم و بگویم چگونه و توسط چه نیروهایی ماموریت یافتند که بیایند در تظاهرات و این شعارها را مطرح و تکرار کنند. همچنین سناریوی آتش زدن عکس امام در مراسم روز دانشجو کار خودشان بود. در دورن جنبش سبز کسی انگیزه اقدام علیه امام نداشت. کسی کاری به امام نداشت همه اعتراضات ابتدا علیه احمدی نژاد بود.


پس نظر شما هم به بحث آقای علوی تبار نزدیک است که بهتر است فعلا به انتخابات فکر نکرد بلکه به تغییر و خروج از شرایط فعلی فکر کرد. به سراغ گفت وگو و اعتماد سازی رفت یا اینکه بر روی اشتراکاتی که میتوانیم با بخشی از اصولگرایان داشته باشیم متمرکز شویم و کار کنیم که این مورد آخر را آقای حجاریان هم مطرح کرده بودند.
بله. به نظر من با شرایط موجود هیچ چشم اندازی برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آینده وجود ندارد. ما که ابزار و امکاناتی دراختیار نداریم اگر آقای حجاریان بحث اینکه ما پیاده ایم و آنها سواره را طرح کرده اند، درست است ما که چیزی در اختیار نداریم که با تمسک به آن شرایط را تغییر بدهیم ما فقط تکرار کرده ایم که شرایط چگونه باید تغییر یابد تا مشارکت افزایش یابد. مساله خواستن یا نخواستن ما نیست بلکه بحث می توانیم و نمی توانیم است. در حقیقت اگر شرایط عوض شود می توانیم در انتخابات شرکت کنیم عوض نشود، نمی توانیم. ربطی به خواستن ما ندارد. اما طرف مقابل ابزار زیادی دارد که با استفاده از آنها می تواند فضا را تغییر دهد و البته باید به گونه ای باشد که مجموعۀ اصلاح طلبها را مجاب کند. اگر حاکمیت تدبیر درستی می داشت این فضای قطبی که به ضرر خودش است را از بین می برد. اما به نظر می رسد آنها در درونشان مشکل دارند که نمی توانند این فضا را از بین ببرند. نگرانی آنها این است که مبادا با این وضعیت که پیش آورده اند اگر یک قدم عقب بگذارند مجبور شوند تا ته عقب بروند و این نگرانشان میکند و باعث می شود نتوانند تصمیم بگیرند. به نظر می رسد طرف مقابل قدرت تصمیم گیری اش را از دست داده است چون نیروهایشان رانمی توانند راحت توجیه کنند. به عنوان مثال همین که رهبری به خواسته جناج رادیکال تمکین نکرد و هاشمی را در مجمع باقی گذاشت باعث شده کلی از آنها واکنش منفی نشان دهند و اظهار نارضایتی کنند. حالا فرض کنید اگر قرار شود دیداری بین رهبری و خاتمی شکل بگیرد ..


از طرف چه کسانی طرح شده است؟ اصلاح طلبها یا اصول گرایان.
خیلی ها طرح می کنند. می گویند آقای خاتمی هشت سال رئیس جمهور مملکت بوده، خدمات شایانی کرده، هیچ پرونده و محکومیتی هم ندارد. نیرویی است که به لجاظ سیاسی محترم است اما شما بینید که الان چند سال است این دو نفر هیچ ملاقاتی با هم نداشته اند اگر بخواهد ملاقاتی صورت بگیرد تا بلکه گشایشی در وضعیت ایجاد شود آیا رهبری می تواند از اقای خاتمی دعوت کند؟ به نظر من نمی تواند. چون نیروهای رادیکالشان سه سال است دارند به آقای خاتمی فحش می دهند و انواع اتهامات بی اساس را به او وارد کرده اند. اگر دیداری انجام شود آنها یک باره سنگ روی یخ می شوند. رهبری حتی اگر تمایلی به این دیدار داشته باشد برایش به راحتی امکان پذیرنیست و ریزش نیروها را بدنبال خواهد داشت. برایش پر هزینه است. نیروهای رادیکال در حقیقت به این صورت اوضاع را هدایت می کنند هر چند خود را تابع و پیرو می دانند و ظاهراً همین طور هم هست.

حتی اختلافات درون اصولگرایان و بحث پیش آمدن جریان انحرافی و...باعث نمی شود که درون جناح اصولگرا این تمایل و خواسته برای دیدار و گفتگو با برخی اصلاح طلبها پیش بیاید؟ یا مساله رجوع به اصلا ح طلبها به نوعی طرح شود؟. امروز که من تصاویر افتتاحیه اجلاس سران جنبش عدم تعهد را در تلویزیون نگاه می کردم دیدم آقای هاشمی را هم دعوت کرده بودند و او مقدم بر احمدی نژاد در کنار رهبری بود. چرا؟ به خاطر اینکه ایشان مقداری وجهۀ بین المللی دارد و به همین علت رهبری در کنار سران سه قوه هاشمی را هم که از نظر دنیا دارای یک سمت حکومتی خیلی شفاف نیست کنار خودشان نشانده بودند. من تردید ندارم رهبری آرزو داشتند که طرف دیگرشان هم خاتمی می نشست چون وجود خاتمی در این اجلاس خیلی اعتبار ایجاد می کرد. اما فارغ از اینکه خاتمی می پذیرفت یا نمی پذیرفت از ناحیه رهبری این کار شدنی نبود چون مساله هوادارن پیش می آید. آنها مسأله دار می شوند. عقلای دو طیف اصلاح طلب و حاکمیت همه اذعان میکنند یا تلقی می شود کرد که اذعان بکنند که اگر بخواهد تغییری در شراط کشور ایجاد شود نقطه شروعش یک نوع گفت وگو و تعامل بین آقای خاتمی و رهبری است اما این کار عملاً امکان خود را از دست داده است. از هر دو سو مانع وجود دارد از سوی اصلاح طلبها نیز این که آقای خاتمی قدم اول را بردارد پیشنهاد نمی شود. کسی که در موضع قدرت است راحت تر می تواند ابتکار عمل داشته باشد. یکی از جهت انجام کار یکی از جهت تحمل تبعات آن. نگاه کنید الان بخش اعظم جمعیت نخبگان کشور در مجموعه اصلاح طلبها هستند. هر آدم عاقلی که سیاسی و جناحی هم نباشد راحت می تواند قضاوت کند که این ظرفیت بزرگی که الان نزد اصلاح طلبهاست معطل مانده درحالی که نظام به آن خیلی نیازمند است. نسبت وزن نخبگی اصلاح طلبها به اصولگرایان الان 80 به 20 است. در حقیقت ممکن است که یک سوم این طیف 80 درصدی سیاسی باشند اما بقیه با آن یک سوم براحتی کار می کنند و مشکلی ندارند اما این دو سوم غیر سیاسی دل خوشی از حاکمان فعلی ندارند. فشار سیاسی سنگینی که بر روی دانشگاههاست به همین دلیل است.


به نظر شما حاکمیت نیاز به استفاده ازا ین ظرفیت نخبگان را حس نکرده تا حداقل به این بهانه فضایی برای حضور اصلاح طلبها فراهم کند یا رجوع کند به اصلاح طلبها؟
اینها امیدوار هستند که بعد ازرفتن احمدی نژاد این جراحت، جدایی و گسست بین نخبگان و حاکمیت را با فرد دیگری بتوانند پوشش دهند اما افرادی که دنبالشان هستند و مطرح می شوند خیلی این پتانسیل را ندارند. آنها به وضعیتی رسیده اند که به یک نیروی 80 درصدی نمیتواند رضایت دهند یعنی باید 100 درصدی خودشان باشد که اوضاع از دستشان در نرود اگر 10 درصد هم در برود می ترسند که تبدیل به 100 درصد شود. آنها از احمدی نژاد که خیلی خودی حسابش می کردند گزیده شده اند حالا خیلی نگران گزیده شدن دوباره هستند.

یک مورد دیگر که طرح می شود ، صحبت از ظرفیتی ست که خود آقای خاتمی به دنبال خود دارد که اگر ایشان بیایند رای بالقوه بالایی دارند و امکان رد صلاحیتشان هم خیلی اندک است همین طرح اسم ایشان و ورودش به انتخابات فضا را به نفع اصلاح طلبها به کل عوض می کند .این بحث چه میزان بین اصلاح طلبها مطرح و یا جدی است؟
طبیعی است که در شرایط کنونی نگاهها در مجموعه اصلاح طلبها به خاتمی باشد. بخصوص اینکه وضعیت برای آقای موسوی به گونه ای پیش رفته است که تحمل ایشان توسط حاکمیت از نظر همه منتفی است. فعلاً کسی که به عنوان کاندیدای تمام عیار قابل طرح است و اجماع حداکثری در موردش هست آقای خاتمی است. بعداً شاید دیگرانی هم طرح شوند. اما آن کسی که الان مطرح می شود خاتمی است اما جناح حاکم او را که به زعم من اشتراکاتش با آنها درمورد اصل نظام و پیشینه و سوابق بیشتر است را تحمل نمی کنند. در واقع وقتی به زعم من حاضر نیستند کسی که 10 درصد اختلاف نظر با آنها دارد را تحمل کنند خاتمی که 60 تا 70 درصد اختلاف نظر دارد، قطعا تحمل نمی شود هرچند معتقدم که آنها می دانند اگر خاتمی با آنها به توافقی برسد بیش از خودشان به آن پایبیند می ماند.


بحث شما کجای داستان قرار می گیرد؟ منظورتان تأیید صلاحیت یا عدم تایید خاتمی است؟
نه. حتی اگر بیاید، تأیید و انتخاب هم بشود. بعید است او را تحمل بکنند. همین الان و همین اندازه که هست هم تحمل نمی کنند و او را تهدید می دانند. نه اینکه شخص او را بلکه پتانسیلی که پشت اوست را تهدید می دانند.


البته منظورمن بعد از انتخابات و اتفاقات مثلا بعد انتخاب احتمالی ایشان نیست بلکه صرفا آمدن ایشان و تاثیری که این آمدن در جامعه و همچنین اصلاح طلبها خواهد گذاشت منظورم است آیا اصلاح طلبها به آثار صرف حضور خاتمی در انتخابات فارغ از نتیجه آن فکر کرده اند؟
یکی از اصلاح طلبها که قصد داشت برای انتخابات بیاید با دوستانش مشورت کرده بود. آنها به او گفته بودند که شما آدمی هستی که وجهه داری اما اگر بخواهی بیایی اول آنها می گویند باید تایید کنی که در انتخابات گذشته تقلب نشده است اگر تایید نکنی که آنها نیز تو راتایید نمی کنند اکر بکنی که دیگر رایی نداری یعنی بخشی مهمی از رأیت می ریزد. بعد هم اگر تایید کردی دست بر نمی دارند می گویند باید به اصطلاح خودشان سران فتنه را محکوم کنی و مرز بندی کنی اگر نکنی، تایید نمی شوی. اگر بکنی، که رفته ای بیرون دایره اصلاح طلبی و چیزهای دیگری هم از تو خواهند خواست که اگر اجابت بکنی که دیگر آن وقت اصلاح طلب نیستی. بنابر این از ما چه انتظاری داری؟


به اعتقاد شما حتی درباره خاتمی هم این احتمالات صادق است؟
بله این در حقیقت مسیری است که آنها پیش پایش می گذارند تا از هویت خارجش کنند. بدون پشتوانۀ مردمی اش او یک کاندیدای شکست خورده است که فقط اسمش هست. آنها بدشان نمی آید کاندیدایی اصلاح طلب با اعتبار اجتماعی وارد میدان شود و تنور انتخابات را برایشان گرم کند و به یک رقیب بی خطر بدل شود. آنها دنبال این هستند و در واقع پروژه آنها همین است. حتما چند نفری پیدا می شوند که با این شرایط بیایند. بالاخره همیشه از این جور آدمها پیدا می شوند. نمی گویم کسی نمی آید اما کسانی که این گونه بیایند دیگر هویتی نخواهندداشت تا به اعتبار آن مردم را بیاورند پای صندوق. کسانی که این گونه بیایند هیزم گرم کننده تنور انتخابات خواهند شد. خواهند سوخت و از میدان به در خواهند شد. اما اگر حاکمیت درک کند که شرایط خطیری است و بتواند از بعضی چیزها که در گذشته ادعا کرده و گفته است دست بردارد آنگاه می شود برای صلاح و مصلحت ملت و کشور گفت و گو و تعامل کرد. وقتی دو طرف واقعاً قصد گفت وگو و تعامل داشته باشند یک کمی از مواضع قبلی خود عدول می کنند . گفت وگو معنایش این است که می خواهیم بعضی چیزها را به طرف مقابل بقبولانیم و نیز آمادگی داریم که برخی را خودمان بپذیریم. آداب گفت و گو این نیست که فقط حرف خودمان را فقط بزنیم و به حرف طرف مقابل گوش ندهیم.


آن طرف آماده گفت و گو هست؟ آیا حرفهای آقای خاتمی در یک ماه قبل یا آقای حجاریان در خصوص کاستن ازانتظارات را میشود به نوعی پالس به طرف مقابل تعبیر کرد؟
این طرف همیشه آمادگی اش را داشته است. آقای خاتمی وقتی شرط می گذارد معنی اش این نیست که اگر محقق شد همه چیز فراهم شده است . می گوییم زندانیان را آزاد کنید اما دیگر نمی پردازیم که چرا از اول زندان کردید. به احزاب اصلا ح طلب اجازه فعالیت بدهید دیگر نمیگوییم چرا آن موقع جلوی فعالیتشان را گرفتید. انتخابات آزاد برگزار کنید ما نمی پرسیم چرا در انتخابات قبلی چنان کردید. دلیل آن این است که صرف پافشاری بر موضع قبلی، ما را به آن سمت می برد که نهایتا خواهان حذف طرف مقابل باشیم. طرف مقابل هم همین طور خواهد بود. همان طور که تا حالا هیچ کدام از طرفین نتوانسته اند همدیگر را حذف کنند بعد از این هم نخواهند توانست. چند وقت قبل یک فیلم مستند دیدم که گوزنهایی را نشان می داد که در جریان مبارزه با هم هیچکدام کوتاه نیامده بودند. شاخ هایشان درهم گیر کرده، همان طور مانده بودند تا مرده بودند. اسکلتشان در میان دشت باقی مانده بود. وضعیت سیاسی ما در صورت تداوم این وضعیت چنین صحنه ای را تداعی می کند.


پس شرکت شما در انتخابات آینده منوط به این است که ببینند حاکمیت چه برنامه ای برای تغییر فضای فعلی دارد. درست است؟
بله. البته بنده از طرف خودم صحبت می کنم ولی فکر می کنم نظر غالب اصلاح طلبان همین است. پاسخ ما به کسانی که سوال می کنند برنامه شما برای شرکت درانتخابات چیست این است که با شرایط موجود ما هیچ برنامه ای برای شرکت در انتخابات نداریم. اگر شرایط تغییر یابد متناسب با شرایط برنامه خواهیم داشت. برخلاف تصور شما تعامل و همفکری بین اصلاح طلبها زیاد است ، همگرایی خوب است. هم فکری ها و هماهنگی ها علی رغم همۀ شرایط امنیتی زیاد صورت گرفته و می گیرد.


آقای علوی تبار بحثی طرح کرده بود مبنی بر اینکه درشرایط فعلی که امکان هر گونه تجمع و تشکل گرفته شده است اصلاح طلبها ذره ای شده اند واین یک آسیب است کار را مشکل کرده است و در درجه نخست باید برای برون رفت از این وضعیت کاری کرد. نظر شما چیست؟
بله. پراکنده شدن اصلاح طلبها هم برای خودشان و هم برای حاکمیت ضرر است. وقتی حزب شناسنامه دار در جامعه فعالیت می کند باری از دوش حاکمیت برداشته است ولی وقتی نباشد مسولیت به عهده حاکمیت می افتد. الآن، به هر حال ارتباطات و تعامل وجود دارد. افراد همدیگر را را می بینند و شرایط را تحلیل میکنند. آن همگرایی در انتخابات مجلس حاصل گفت و گوهای زیادی بود که انجام شد و خود به خودی حاصل نشده بود. به عنوان مثال بعد از اعلام انحلال غیر قانونی جبهه مشارکت ارتباط مرکزیت آن با استانها به حداقل رسیده است اما آنها که بیکار ننشسته اند. ارتباطاتشان را حفظ کرده اند. دیگر نیرویهای اصلاح طلب جامعه نیز بیکار ننشسته اند. با یکدیگر ارتباط می گیرند و تبادل نظر می کنند. در سطح جامعه اصلاح طلبی به هیچ وجه مضمحل نشده است. شاید سازمان ظاهری اصلاح طلبان از بین رفته باشد یا به چشم نیاید. اما تفکر اصلاح طلبی همچنان پابرجاست و در شرایط سخت محک هم خورده است. تجربه های خوبی به دست آمده است. کمتر کسی بوده است از اصلاح طلبها که در اثر فشار سه چهار سال گذشته تفکرش را کنار گذاشه باشد. در واقع نداریم و نمی شناسم کسی را که با این فشارها تبدیل شده باشد به کسی که فکری مشابه اصولگرایان داشته باشد. 

منبع: وبلاگ نویسنده


 


آیت الله العظمی یوسف صانعی معتقد است که برای جذب عموم مردم باید اسلام طرفدار حقوق بشر به جهان معرفی شود و واقعیات اسلام درباره رعایت حقوق انسان با هر مذهب و مرام و نژادی برای جهان بشریت بازگو شود. ایشان تاکید می کند که اسلام واقعی طرفدار بشریت است، نه اسلام متحجران و خشونت طلبان.

به گزارش کلمه، این مرجع تقلید همچنین می گوید: حاکم باید به گونه‌ای باشد که وقتی مردم او را دیدند به یاد تربیت‌های اسلام و قرآن، پیامبر(ص) و علی(علیه السلام) بیفتند. نه اینکه وقتی او را دیدند قدرتمندان ستمگر برایشان تداعی کند و با عملکرد بد او خدای نکرده از اسلام ، دین و حکومت مبتنی بر آن بی‌زار شوند.

در بیاناتی از آیت الله صانعی که به مناسبت شهادت امام صادق(ع) در وب سایت دفتر ایشان منتشر شده، با اشاره به روایتی از آن امام بزرگوار، به سه گروه اجتماعی- سیاسی اشاره می شود که به همزیستی مسالمت آمیز تمدن انسانی کمک می کنند. ایشان از آن جمله، به حاکم خیرخواه مردمی اشاره می کند که مردم آزادانه او را انتخاب کرده اند و “چون مردم می‌بینند خودشان به این حاکم قدرت داده‌اند و او وقتی بر مسند قرار گرفت به‌گونه‌ای است که به مردم ظلم نمی‌کند.”

مشروح این گفتار را در ادامه بخوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

این روزها در آستانه‌ شهادت رئیس مذهب جعفری آقا جعفر الصادق(علیه السلام) هستیم. مناسب است چند جمله‌ای درباره آن بزرگوار عرض کنم. قبل از آن قسمتی از یک روایت امام صادق(علیه السلام) را عرض می‌کنم:

«لایَستَغنی أَهلُ کُل َبلدٍ عن ثلاثةٍ یفزعُ إلیهم فی أمر دنیاهم و آخرتِهِم فإن عَدِمُوا ذلک کانوا هَمَجاً»، سه چیز است که اهل هر منطقه‌ای بی‌نیاز نیستند که در امر دنیا و آخرتشان به آن پناه برند پس اگر آن را از دست دهند نادان و احمق هستند و خیر و خوبی در آنها نیست. در این جا امام صادق(علیه السلام) به سه گروه مهم اجتماعی و سیاسی‌اشاره می‌کند که با این سه گروه است که تمدن انسان‌ها همراه با همزیستی مسالمت‌آمیز خواهد بود که اگر هر یک از این سه گروه و جمعیت از تمدن و جامعه‌ای تهی شد، به تمدن آنها خدشه وارد می‌شود:

یکی: «فقیهٍ عالمٍ وَرِعٍ» ،یعنی فقیهی، دانشمندی، دانشگاهی و محققِ متتبعی در آن جامعه باشد. دانشمندان و فقهایش اهل ریشه‌یابی مسائل، پویایی و نوآوری باشند و به گونه‌ای نشود که انگیزه برای تحقیق نباشد تا خدای ناخواسته بزرگان و دانشمندان ما، دانشجویان متفکر و مغزهای ما در دانشگاه‌ها فراری شوند و در حوزه‌ها هم عمق و ریشه‌یابی مسایل اسلامی گرفته شود. خدا نکند روزی برسد که یک عالم حوزوی یا دانشگاهی احساس کند باسواد بودن ارزشی ندارد و از فکر و طرح‌های او استفاده نشده به آن بها داده نشود. البته امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: این دانشمندان و عالمان باید پرهیزگار باشند تا آن منطقه تمدن و کشور، به رشد و بالندگی برسد.

دوم: «و أمیرٍ خَیِّرٍ مُطاعٍ» ، و حاکمان خیرخواهی که مورد اطاعت مردمند. حکمرانان و قدرتمندانی که برای حفظ امنیت، اقتصاد، سیاست، شخصیت، فرهنگ و آزادی جامعه و ده‌ها امر دیگر، قدرت را در دست گرفته‌اند باید بسیار خیرخواه مردم باشند، و هیچ‌گاه بد مردم را نخواهند. سپس می‌فرماید: «مُطاعٍ» وقتی حاکمی خیرخواه مردم بود باید مطاع هم باشد یعنی حق اوست که مردم از او اطاعت کنند. چون مردم می‌بینند خودشان به این حاکم قدرت داده‌اند و او وقتی بر مسند قرار گرفت به‌گونه‌ای است که به مردم ظلم نمی‌کند. در حقیتقت مردم به صحنه آمده‌ او را سرکار آورده‌اند تا قدرتمندان در اختیار مردم باشند نه اینکه مردم در اختیار قدرتمندان. قدرتمندان، حاکمِ بر مردم نیستند بلکه این مردمند که حاکمِ بر قدرتمندان هستند. اما به لحاظ اینکه مردم رأی داده‌اند، و فرد مورد نظر خود را آزادانه انتخاب کرده‌اند و هر کس بیشتر رأی آورده و مورد اقبال است و سر کار آمده پس باید مردم به عهد خود وفادار باشند و از او اطاعت کنند. البته اطاعت نباید از روی زور و غلبه باشد ورابطه میان مردم و حاکمان رابطه محبت و دوستی باشد. حاکم باید به گونه‌ای باشد که وقتی مردم او را دیدند به یاد تربیت‌های اسلام و قرآن، پیامبر(ص) و علی(علیه السلام) بیفتند. نه اینکه وقتی او را دیدند قدرتمندان ستمگر برایشان تداعی کند و با عملکرد بد او خدای نکرده از اسلام ، دین و حکومت مبتنی بر آن بی‌زار شوند.

و سوم: «طَبیبٍ بصیرٍ ثِقةٍ»،[۱] عامل مهم دیگر رشد کشورها و تمدن‌ها وجود پزشکان آگاه، بصیر و مورد اطمینان است. منظور این است که جامعه دارای تمدن، فقط با عالمان و دانشمندان پرهیزگار و حاکمان خیرخواه اطاعت شده کامل نیست بلکه جامعه به متخصصان هر رشته ازجمله پزشک‌های بینا و بصیر نیاز دارد که مردم به آنها اطمینان دارند و جسم خویش را برای معالجه در اختیار آنها قرار می‌دهند. بنابراین هر جامعه‌ای به بهداشت هم نیاز دارد.

یک نمونه هم از رعایت حقوق بشر و اخلاق نیکوی حضرت امام صادق(علیه السلام) نقل کنم که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده است: «روزی امام صادق(علیه السلام) غلامش را به دنبال کاری فرستاد ولی غلام دیر کرد. امام(ع) خودش شخصاً بدون اینکه فرد دیگری را دنبال او بفرستد، به دنبال غلام راه افتاد ؛ دید غلام کنار کوچه خوابش برده است! امام(ع) عصبانی نشد، بیدارش هم نکرد بلکه شروع کرد او را باد زدن، تا بالاخره بیدار شد. وقتی بیدار شد امام صادق(علیه السلام) فرمود: این فرصتی که خوابیدی، در اختیار ما بودی، الآن وقت خوابیدن نیست، این درست نیست که هم شب بخوابی هم روز! بلکه شب‌ها را بخواب و استراحت کن و روزها کارهایی که به تو محول شده انجام بده».

شما کجا می‌توانید جایی پیدا کنید که مثل اسلام به حقوق بشر اهمیت داده شود؟! کجا می‌توانید دینی پیدا کنید که مثل اسلام باشد که به بشر و انسان توهین و تحقیر روا ندارد؟! با این دیدگاه سراغ آیات و روایات بروید و جاذبه‌های اسلام را برای مردم بیان کنید. امروز جذب به اسلام از این راه است که واقعیات اسلام در باره رعایت حقوق انسان با هر مذهب و مرام و نژادی برای جهان بشریت را بگوئید. اسلام واقعی طرفدار بشریت است نه اسلام متحجران و خشونت طلبان. اگریک آدمی هم بد است ولی بالاخره آدم است با هر مذهب و مرامی که می‌خواهد باشد، باید حقوقش رعایت شود. قرآن می‌فرماید: (( لَقَد کرَّمنا بنی آدم)).[۲] امروزه معجزه‌ی اسلام ، طرفداری او از حقوق بشر است و با این معجزه اگر خوب بیان شود دنیا به طرف اسلام گرایش پیدا می‌کند.

معروف است که ۲۵ شوال روز شهادت امام صادق(علیه السلام) است. وقتی امام صادق(علیه السلام) رحلت فرمودند ابی الحسن الاول(علیه السلام) ـ یعنی امام کاظم(علیه السلام) ـ ، فرمودند: پدرم را در پنج قطعه پارچه کفن کردم: دو ثوب شطوی ـ که پارچه‌ی مخصوص بوده که گفته می‌شود منسوب به قریه‌ای از مصر است که چه خصوصیتی داشته ما نمی‌دانیم ـ ، که حضرت موقع حج با این دو تکه پارچه احرام می‌بسته است. و همچنین پیراهنی که حضرت می‌پوشیده و در آن عبادت می‌کرده است. قطعه چهارم عمامه‌ای بوده که از جدش امام سجاد(علیه السلام) برای امام صادق(علیه السلام) به یادگار مانده بود و قطعه پنجم بُرد یمانی بوده که ظاهراً آن را هم برای احرام استفاده می‌کرد.

در پایان این بحث روایتی امیدوار کننده از امام صادق(علیه السلام) عرض می‌کنم و آن اینکه: حضرت(علیه السلام) ذکر خیری از مادرشان ام فروه می‌کند که دختر قاسم بن محمد بن ابی‌بکر است و شاید برای اینکه عده‌ای از ناحیه پدر نمی‌توانستند ایرادی به امام صادق(علیه السلام) بگیرند لذا می‌خواسته‌اند از ناحیه مادر نورانیت حضرت را خدشه‌دار کنند. برای همین است که امام(ع) می‌فرماید: « مادرم از کسانی بود که به خدا ایمان آورد، پرهیزگار و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد». سپس حضرت(علیه السلام) از مادرش نقل می‌کند که پدرم فرمود:

« ای ام فَروه! همانا من هر شبانه روز هزار مرتبه برای شیعیانمان از خدا طلب مغفرت می‌کنم».‌

امیدواریم از این طلب مغفرت و لطف امام صادق(علیه السلام) و دیگر اهل بیت گوشه‌ای و لو ناچیز هم شامل ما بشود. ان‌شاء‌الله

——————————————————————————–

[۱]. تحف‌العقول: ص ۳۲۱، و من کلامهg سمّاه بعض الشیعة نثر الدّرر؛ بحارالانوار، ج ۷۵، ص۲۳۵، ح ۵۹، باب ۲۳ مواعظ الصادق.

[۲]. الإسراء(۱۷)، ۷۰


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته