-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

Latest News from Norooz for 09/12/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



گفتمان‌ها در هر جامعه‌ای نمود شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن جامعه است. به همین دلیل در بررسی گفتمان‌ها در یک جامعه لازم است تا فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن نیز مورد ارزیابی قرار گیرد.
در مورد جامعه ایران علاوه بر مطلب فوق مساله دیگری نیز مطرح است که از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. آن مساله عبارت از تغییر سریع گفتمان‌ها است. به بیان دیگر جامعه ایران از جمله جوامعی است که در آن گفتمان‌ها به سرعت در حال تغییر و تعویض هستند. گاهی هنوز یک گفتمانی در جامعه جا نیفتاده است که جای خود را به گفتمانی دیگر می‌دهد.
این‌که چطور یک گفتمان امکان وجود می‌یابد و از سوی دیگر باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد که به گفتمان غالب در یک جامعه تبدیل شود، پرسش‌هایی است که با جلائی‌پور در میان گذاشتیم.
به باور جلائی‌پور، به میزانی که گفتمان‌ها دارای استدلال‌های عقلی و قدرت اقناع‌کنندگی باشند و بتوانند در خدمت زندگی  بهتر حاملانش قرار بگیرند، به همان میزان می‌توانند در جامعه رونق یابند و با اقبال عمومی مواجه شوند. وی در عین حال معتقد است که اقبال عمومی به یک گفتمان، الزاما به معنای منطقی، عقلانی و مستدل بودن آن نیست. بلکه اقبال گفتمان‌ها در هر جامعه‌ای تا حدود زیادی وابسته به سطح آگاهی عمومی و شرایط اجتماعی سیاسی و نیازهای آن جامعه است.

در ابتدا بگویید واژه گفتمان چه معنایی دارد و مراد از به کار بردن این مفهوم چیست؟

متاسفانه در فرهنگ عمومی و حتی گاهی در رسانه‌ها گفتمان را اغلب به معنای نادرست به کار می‌برد و در واقع معادلی شیک‌تر برای گفتگو و دیالوگ محسوب می‌کنند. درحالی‌که گفتمان همان گفتگو نیست؛ بلکه معادل پیشنهادی خوب داریوش آشوری برای دیسکورس است. در علوم اجتماعی هم معنای گفتمان و هم روش‌های تحلیل گفتمان مورد مناقشه و خودش تحت‌تأثیر گفتمان‌های نظری این رشته‌ها است. در توضیح معنای رایج‌تر گفتمان یا دیسکورس می‌توان گفت: زبان در جامعه در چارچوب قالب‌های گوناگون ساخت‌یابی می‌شود و مردم در زندگی و هنگام مشارکت در قلمروهای مختلف حیات اجتماعی از قالب‌ها و خوشه‌های زبانی مختلفی استفاده می‌کنند که این قالب‌های زبانی و ارتباطی «گفتمان» خوانده می‌شود. «گفتمان پزشکی» و «گفتمان سیاسی» از نمونه‌های معروف انواع گفتمان است. «تحلیل گفتمان» هم تحلیل این قالب‌ها و خوشه‌های زبانی است و یکی از انواع مشهور آن، «تحلیل انتقادی گفتمان» است. با این توضیح کوتاه، باید ببینیم در فضای سیاسی کنونی ایران چند قالب زبانی  و گفتمانی حول و حوش امور سیاسی رایج است و این قوالب گفتمانی از چه موقعیتی برخوردارند. چرا برخی بانفوذتر و برخی کم‌نفوذترند و برخی تداوم دارند و برخی عمر کوتاه‌تری دارند و به حاشیه می‌روند؟ به یک معنا ما با کاربرد مفهوم گفتمان می‌خواهیم از فضای سیاسی جامعه آگاهی انتقادی پیدا کنیم.

گفتمان‌های سیاسی در جامعه ایران دارای چه وضعیتی هستند و به طور کلی نقش این گفتمان‌ها را در جامعه چطور ارزیابی می‌کنید؟

اگر به فضای گفتاری، رفتاری و ارتباطی جامعة سیاسی ایران توجه کنیم حداقل از دو گفتمان اصلی سیاسی که هر کدام زیرشاخه‌هایی دارند می‌توانیم سراغ بگیریم. اولی گفتمان سیاسی اقتدارگرا است که از امکانات عمومی و رسمی حکومت برخوردار است که سه شاخه دارد. شاخه اصلی آن نظر و توانایی بالاترین مقامات کشور را بر فراز قانون اساسی و خارج از چارچوب آن قرار می‌دهد. شاخه نحیف‌تر آن برای این‌که به گفتمان خود جاذبه‌ای بدهد در یک حرکت پاندولی از واژه‌های آخرالزمان‌گرایانه و کورش-باستان-ملی‌گرایانه بهره می‌گیرد و الان زیر فشار حاملان گفتمان اول هستند و از آن‌ها به نام جریان انحرافی یاد می‌شود. گفتمان اقتدارگرایی شاخة دیگری هم دارد که حکومتی نیست و از اقتدارگرایی ناسیونالیستی و باستان‌گرایی دفاع می‌کند (مثل گفتمان سلطنت‌طلب‌ها در فضای مجازی). دسته دومِ گفتمان‌های اصلی سیاسی ایران که از امکانات جامعه و اقشار متوسط آن تغذیه می‌کند «گفتمان مردم‌سالاری» است. این گفتمان هم دو شاخه دارد. شاخة اصلی آن مردم‌سالاری سازگار با دین است که حاملان اصلی آن اصلاح‌طلبان مسلمان هستند. و شاخة دیگرش مردم‌سالاری ناسازگار با دین است که از حضور حتی دموکراتیک دین در عرصة عمومی هم نگران است. به هر ترتیب این گفتمان‌ها به حاملانشان هویت می‌دهند، آن‌ها را منسجم می‌کنند و راه را در عرصه سیاسی برایشان روشن می‌کنند. از طرف دیگر، توجه به چالش‌های محتوای این گفتمان‌ها با یکدیگر نشانگر تعارضات سیاسی در جامعه سیاسی است.

مساله‌ای که اینجا وجود دارد این است که چرا سرعت تغییر و تبدیل گفتمان‌ها در جامعه ایران روندی غیرطبیعی دارد؟ به بیان دیگر چه عواملی موجب می‌شود که جامعه ایران از یک گفتمان یک دفعه به گفتمان دیگری که دارای وجوه اختلافی زیادی با گفتمان قبلی است پرش کند؟


گفتمان‌ها با قدرت، آگاهی، هویت و خصوصاً منافع گروه‌های گوناگون اجتماعی و شرایط زندگی آن ها ارتباط دارد. به همین دلیل مثلا وقتی بعضی از حلقه‌هایی که در قدرت رسمی هستند می‌بینند در جامعة ایران گفتمان اقتدارگرایی جذابیت ندارد سعی می‌کنند با لعاب کورش‌گرایی به گفتمانشان جاذبه بدهند ولی همین کار آن‌ها هم اقتدارگرایی رسمی را به واکنش وا می‌دارد و همین می‌شود که این روزها شاهدش هستید. با این همه یکی از راه های درک معنای سیاست در ایران درک همین چالش‌ها و رقابت‌های گفتمانی است.

بسیار خب. پس بفرمایید که اصلا شرایط به وجود آمدن یک گفتمان در جامعه چیست و گفتمان‌ها باید دارای چه ویژگی‌هایی باشند تا بتوانند به گفتمان غالب تبدیل شوند؟


بروز و غلبه یک گفتمان به عوامل گوناگونی بستگی دارد. مثلا این‌که منطق درونی و انسجام نظام باور حاملانش چقدر استحکام دارد، چه نسبتی با منافع و مصالح و نیازهای حاملان آن گفتمان دارد، دولت موافق یا مخالف آن است یا نسبت به آن بی‌طرف است، چه نسخه‌ای برای اصلی‌ترین مشکلات جامعه می‌پیچد، چه نسبتی با آموزه‌های دینی و ارزش‌های اخلاقی و موازین قانونی دارد، چگونه با معضلات جامعه جدید کنار می‌آید و حفظ تمامیت ارضی و ثبات سیاسی را چگونه می‌خواهد تأمین کند... همه این عوامل باعث نفوذ کمتر یا بیشتر یک گفتمان در جامعه سیاسی می‌شود. ارزیابی من این است که رایج‌ترین و موثرترین گفتمان در جامعه سیاسی کنونی ایران که ریشه در اقشار اصلی جامعه دارد، «دموکراسی سازگار با دین» است و حداقل در بیش از چهل درصد جامعه نفوذ دارد. اما گفتمان «اقتدارگرایی» در خوش‌بینانه‌ترین وضع در بیست‌ درصد از جامعه نفوذ دارد. دو دهه پیش به گفتارهای منسجم سیاسی گفتمان نمی‌گفتند و بعضا از واژه ایدئولوژی استفاده می‌کردند. ایدئولوژی‌ها در اکثر موارد همان گفتمان‌های سیاسی هستند که امروز به کار می‌روند.

یعنی به باور شما این دو واژه دارای مفاهیمی مترادف هستند؟

نه این‌که دقیقاً مترادف باشند اما در اکثر موارد قابل جایگزینی با یکدیگرند. در جامعه‌شناسی متعارف (یعنی جامعه‌شناسی سی سال پیش) به گفتارهای سیاسی معنابخش و هدایت‌کنندة نیروهای سیاسی «ایدئولوژی» می‌گفتند و امروز، یعنی در دورة جامعه‌شناسی متاخر، گفتمان سیاسی می‌گویند. گفتمان‌ها هم قوت و ضعف دارند. مثلا همین گفتمان اقتدارگرای کورش-باستان‌گرا قدرت اقناع‌کنندگی اقشار موثر را ندارد زیرا این اقشار می‌گویند چه شد که ناگهان حاملان گفتمان مهدویت‌گرایانه سطحی‌نگرانه یک‌دفعه یاد کورش افتادند و لذا این گفتمان را چندان جدی نگرفتند، یا گفتمان اقتدارگرایی شاخه اول، دارای قدرت فیزیکی است و زور دارد ولی در جامعه نفوذ ندارد.

البته شاید برخی بخواهند در ابتدا این مسائل را در سطح عمومی جامعه مطرح کنند تا بعد برای آن پایگاه اجتماعی بیافرینند؟


بعضی سیاستمداران عوام‌فریب، سطحی و تبلیغاتچی فکر می‌کنند ذهنیت مردم مثل موم در دست آن‌ها است و آن‌ها به راحتی می‌توانند گفتمان و گفتارهای دلخواه خود را در ذهن و ضمیر مردم جا بیاندازند، اما در فضای عمومی رسانه‌ای امروزی و با وجود دسترسی مردم به رسانه‌های بدیل هر گفتار و گفتمانی نمی‌تواند میان مردم ریشه بدواند. شانتاژ تبلیغاتی تنها یکی از عواملی است که به ریشه دواندن یک گفتمان کمک می‌کند و در غیاب عوامل دیگر چندان کارساز نیست. بنابراین، گفتمان بانفوذ پدیده‌ای نیست که بتوان آن را صرفا به شکل اراده‌گرایانه شکل داد و به راحتی جا بیفتد. مثلا شما ببینید چرا جا افتادن گفتمان اقتدارگرایی به رغم این همه امکانات تبلیغاتی با مشکل روبرو است؟ چون سی سال پیش در این جامعه یک انقلاب بزرگ مردمی شکل گرفت که یکی از ابعاد گفتمانی آن مخالفت با اقتدارگرایی شاه بود. به همین خاطرجا انداختن گفتمان اقتدارگرایی، آن‌هم از نوع سطحی مذهبی یا کورش‌گرایانه‌اش، آن‌هم با تراوشات ذهنی دو سه نفر، کار راحتی نیست.

شما ویژگی‌های موثر برای تبدیل شدن یک گفتمان به گفتمان غالب را برشمردید. از جمله منطقی بودن گفتمان‌ها و مبتنی بودن‌شان بر استدلال‌های قوی. اما با این وجود به نظر می‌رسد سطح آگاهی جامعه که در واقع مخاطبان اصلی استدلال و منطق گفتمان‌ها هستند نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین ممکن است گفتمانی وجود داشته باشد که فاقد منطق و استدلال قوی باشد اما در عین حال مورد اقبال یک جامعه عقب‌افتاده قرار بگیرد و به گفتمان غالب آن جامعه تبدیل شود. نظر شما چیست؟

شما اگر به تجربه گفتمانی همه جوامع سیاسی در دو سدة اخیر توجه کنید می‌بینید بعضی گفتمان‌های سیاسی حضور پررنگ‌تر و موثرتری داشته‌اند. مثل گفتمان‌های «مردم‌سالاری»، «ناسیونالیستی» (خصوصاً هنگامی‌که جوامع جهان سوم در معرض امواج اولیه نوسازی قرار داشتند) و «دین سیاسی» (هنگامی‌که مردم کشورهای در حال توسعه نگران فرسایش ابعاد معنوی و دینی و سنتی زندگی خود می‌شدند). پشت هر یک از این گفتمان‌ها ده‌ها سال کار فکری قرار دارد و جدای از منطق فکری این گفتمان‌ها، شرایط اجتماعی هر جامعه در رکود یا رونق این گفتما‌ن‌ها تاثیر تعیین‌کننده داشته است. مثلا شرایط فعلی جامعه ما که یک انقلاب بزرگ مردمی و تجربه اصلاحات اقتصادی دولت سازندگی و اصلاحات سیاسی و فرهنگی دولت خاتمی و تجربه رخدادهای پس از انتخابات 88 و تجربه سیاستمداران ناکارآمد و تبلیغاتی هفت سال قبل را پشت سر گذاشته، واقعا برای پذیرش گفتمان اقتدارگرایی آماده نیست. لذا چهار نفر که حتی کتاب آقای مطهری را هم نخوانده‌ بودند نمی‌توانستند یک گفتمان اقتداگرایانه ملی‌گرایانه به راه بیندازند. یا الگوی اقتدارگرایی خود را به نام مردم‌سالاری دینی به خورد مردم بدهند.

منظورتان کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام استاد مطهری است؟

بله. آقای مطهری در این کتاب کوشش می‌کنند با ارائه دلایل  و شواهد تجربی (در برابر ناسیونالیست‌هایی که پنجاه سال پیش علل عقب‌ماندگی ایرانیان را به نحوی به پذیرش دین اعراب نسبت می‌دادند) نشان دهد ایرانیان مسلمان حاملان اصلی تمدن سه‌قرنة دورة اسلامی بوده‌اند.

اما آقای دکتر شما هنوز پاسخ سئوال قبلی من را ندادید. پرسشی که مطرح است این‌که برخی گفتمان ها علی‌رغم این‌که فاقد استحکام منطقی و استدلالی هستند اما می توانند در جوامعی عقب افتاده مورد اقبال گسترده واقع شوند. بنابراین تبدیل یک گفتمان به گفتمان غالب الزاما در گرو استحکام منطقی آن نیست.

به یک معنا حرف شما درست است. ما در هر جامعه‌ای تعدادی افراد سرگشته، ناامید،‌ محروم، مظلوم و بدبین و با سوءظن داریم که سیاستمداران شعاری و عوام‌فریب برای پیشبرد منافع خود می‌توانند این قشر را حاملان ایده‌های خود کنند و برای مدت نه‌چندان بلندی گفتمان بدون استحکام و ریشه خود را در میان این اقشار رواج بدهند. اما چنین نیروها و چنین گفتارهای بی‌ریشه‌ای در بلندمدت کامیاب نمی‌شوند و به گفتمان‌های تاثیرگذار سیاسی تبدیل نمی‌گردند. اوضاع همین می‌شود که می‌بینید. به رغم یکپارچگی سیاسی و با بیش از هفتصد میلیارد دلار درآمد ارزی به جای این‌که گفتمان‌های حاکم کنونی کشور را اندکی جلو ببرد، ایران را با انواع تهدیدات داخلی و خارجی روبرو کرده است. در مقابل می‌بینید در همین هفت سال گفتمان مردم‌سالاری و حقوق مدنی‌خواهی و اصلاح‌طلبی به رغم انواع فشارها و محدودیت‌ها از نفوذ بیشتری در افکار عمومی برخوردار شده است. به طوری‌که اقتدارگرایان تمام امکانات کنترلی خود را برای مهار و حصر اصلاح‌طلبان به کار گرفته‌اند.

میزان تحمل گفتمان‌ها در برابر یکدیگر چه تاثیری می‌تواند در پویایی یک جامعه داشته باشد؟ از سوی دیگر آستانه تحمل گفتمان‌های مختلف وابسته به چه عواملی است؟

ما یک مشکل اساسی در جامعه‌مان داریم. در اغلب جوامعی که نظم سیاسی تکامل‌یافته‌تر و اخلاقی‌تری دارند و بدون پول نفت در مسیر پیشرفت حرکت می‌کنند (مثل ترکیه)، دولت نسبت به گفتمان‌های مطرح در جامعة سیاسی نقش داور بی‌طرف‌تریرا دارد. در جامعة سیاسی آن‌ها فضای رقابتی گفتمانی امن‌تر است و در انتخابات نیروهای سیاسی گوناگون با گفتمان‌های سیاسی گوناگون مشارکت عادلانه‌تری می‌کنند و جامعه از برآیند چالش‌های گفتمانی برای پیشرفت کشور سود می‌برد. اما در ایران قدرت سیاسی خودش یک طرف دعواهای گفتمانی است.

-        گفتمان اصلاحات زماني ايجاد شد كه اصلاح‌طلبان در قدرت بودند. ريشه‌ها و ‌هاي به وجود آمدن اين گفتمان چه بود؟ و وقتي يك گفتماني از قدرت كنار مي‌رود چطور مي‌تواند به حيات خودش ادامه دهد؟

در آن موقع ما در انسداد سیاسی نبودیم. لذا اصلاحات، سیاسی و دولت‌محور بود. الان ما با انسداد سیاسی رو به رو هستیم و گفتمان اصلاحی جامعه‌محور شده است و از امکانات و سرمایه‌های اجتماعی تغذیه می‌کند.

-        تفاوت گفتمان غالب و گفتمان حكومتي (گفتماني كه در فضاي سياسي رسمي تبليغ مي‌شود) چيست و هر كدام داراي چه ابزارها و امكاناتي براي رشد هستند؟

در شرایط فعلی، حاکمیت به حاملان گفتمان اصلاحی نه اجازه ورود به عرصه حکومت را می‌دهد و نه اجازه‌ی بازگشت به عرصه سیاست رسمی. خود حاکمیت هم با اختلاطِ گفتمانی رو به روست. هنرشان فقط حذف حاملان اصلاح‌طلب از عرصه سیاسی رسمی بود ولی جامعه ایران را با بحران داخلی و خارجی روبه رو کرده‌اند.

-        در حال حاضر جايگاه گفتمان اصلاحات را در جامعه چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

-        همان‌طور که اشاره شد، در شرایط فعلی جامعه اصلاحات از دولت‌محوری به جامعه‌محوری تبدیل شده است و نفوذ اجتماعی گفتمان اصلاحی و مردم سالاری‌خواهی و حقوق مدنی‌خواهی بیشتر از دور اصلاحات زمان خاتمی شده است.

-        آيا استفاده احمدي‌نژاد از بخشي از گفتمان اصلاحات در سال‌هاي گذشته باعث لوث شدن اين گفتمان نشده است؟ در اين صورت آيا لازم است كه اصلاح‌طلبان براي ايجاد يك گفتمان جديد دست به كار شوند و يا همان گفتمان اصلاحات همچنان مي‌تواند كارايي خود را داشته باشد؟

این اتفاقا نشان‌دهنده این است که گفتمان اصلاحات جذابیت دارد و اصلاحات راه نجات از بحران‌های کشور است. ولی گفتمان مثل لباس نیست که هر وقت خواستیم آن را عوض کنیم. گفتمان‌ها مثل نهادهای اجتماعی به‌تدریج در جامعه شکل می‌گیرند، تداوم پیدا می‌کنند و متناظر با تغییرات جامعه، تغییر می‌کنند. به نظر می‌رسد در شرایط کنونی نه گفتمان اقتدارگرایی (از هر نوعش) و نه گفتمان انقلابی قادر به حل بحران‌های کشور نیست. باید در جامعه گشایش سیاسی ایجاد شود و مسئولان کشور همان حقوقی را که برای فلسطینیان قائل‌اند برای ایرانیان هم قائل شوند. در چینین وضعی حاملان گفتمان‌های رقیب در یک فضای قانونی و مسالمت‌آمیز برنامه‌های خود را می‌توانند با مردم در میان بگذارند تا با مشارکت واقعی مردم بتوان به سراغ حل معضلات و تهدیدات جامعه رفت. الان جامعه با فرسایش سیاسی دولت از درون و تهدید خارجی از بیرون رو به روست.

گفتگو از محمود عظیم زاده

 


 


 


سئوال این است : چرا نرخ برابری ارزهای خارجی با ریال طی یکسال گذشته 1.5 برابر افزایش یافته است؟ در شهریورماه سال گذشته هر دلار حدود 1000 تومان معامله می شد و حالا بیش از 2400 تومان، و دیگر ارزها نیز به همینگونه افزایش قیمت داشته است، چرا این اتفاق افتاده است؟ و آیا روند افزایشی قیمت ارز ادامه می یابد یا متوقف می شود؟

در پاسخ می توان به مجموعه دلائل اقتصادی و سیاسی که باشدت و ضعف موجبات بوجودآمدن چنین وضعیتی شده است، پرداخت اما بنظر می رسد سوء مدیریت حاکمیت یکدست اقتدارگرا در اداره کشور دلیل اصلی باشد. حیرت انگیز است در دوران هفت سال گذشته که کشورمان برخوردار از 553.6 میلیارد دلار درآمد نفتی ( معادل نیمی از کل درآمدنفت در 103 سال گذشته ) ، 122.8 میلیارددلار صادرات غیرنفتی ، و جمعا معادل 676.4 میلیارد دلار شده، و این می توانست فرصتی تاریحی و بی نظیر برای جهش اقتصادی و توسعه ای کشور باشد، حالا وضعیت به اینجا رسیده است که ارزش پول ملی روز به روز در حال کاهش است و به کمتر از 40 درصد ارزش اش در ابتدای کار دولت احمدی نژاد رسیده است.

نقدینگی کشور در پایان سال 83 برابر 68500 میلیارد تومان بوده، و حالا به 387500 میلیارد تومان رسیده، یعنی 5.6 برابر افزایش داشته است، در حالیکه میزان تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری از رقم 145569میلیارد تومان در سال 1383 به رقم 430426 میلیارد تومان در پایان سال 1389 افزایش یافته است، یعنی حدود سه برابر، و روشن است که این اضافه پمپاز نقدینگی بیشتر از تولید باید خودش را در افزایش سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات ( تورم ) و همچنین برابری ارزش ریال با ارزهای خارجی تخلیه کند، و همه نهادها و افرادی که در همراهی با مجموعه سیاست های مالی و پولی اجرا شده در این هفت سال سهیم و شریک بوده اند مسئول بوجودآوردن این وضعیت اسف بار برای اقتصاد و معیشت مردم اند، چرا که این اعداد و ارقام بدون آنکه هیچگونه تحریم اقتصادی متوجه کشور باشد خود به اندازه کافی گواهی بر بوجودآمدن چنین وضعیتی را می دادند، و فقط با تشدید تحریم ها این بیماری درونی بیرون افتاده است.

از زاویه دیگر وقتی در هفت سال گذشته متوسط سالانه نرخ رشد اقتصادی کشور 4.2 درصد بوده اما نرخ رشد متوسط سالانه نقدینگی 26.5 درصد شده است، این اضافه نرخ رشد نقدینگی سالانه نسبت به نرخ رشد اقتصادی و انباشت نقدینگی خودش را درکجا باید نشان می داد؟ و تخلیه می کرد؟ روشن است هرکجا که در اقتصاد قدرت مانور برای سوداگری پیدا کند. زمانی این نقدینگی متوجه بخش مسکن بود، اما حالا چون تقریبا تمام بازارهای سرمایه برویش بسته شده به بازار ارز و طلا هجوم آورده است، و شرایط روانی ناشی از مسائل خارجی ( تشدید تحریم های اقتصادی و سیاسی و تهدیدات لفظی جنگ ) نیز براین موضوع دامن زده و نرخ برابری ریال با ارزهای خارجی را روزانه به نوسان درآورده و کاهش داده است.

خلاصه از هر زاویه ای وارد این بحث شویم سوء مدیریت بیداد می کند. شیوه استفاده از دلارهای نفتی در اقتصاد و تبدیل این دلار ها به ریال و توزیع آن درجامعه از یکسو، و افزایش وارادات از سوی دیگر به دامنگیرشدن " بیماری هلندی " و زمین گیرشدن تولید انجامیده است. در چنین شرایطی اجرای قانون " هدفمند کردن یارانه ها " ضربه مهلک دیگری بر بنگاههای تولیدی وارد آورده و بردامنه تقاضا و نقدینگی و تورم افزوده است. پرداخت وام های تکلیفی بدستور دولت برای اجرای طرح پرسروصدای بنگاههای زودبازده و زان پس طرح مسکن مهر حدود 100000میلیارد تومان از منابع بانکی را روانه بازار کرده است، و 4000میلیارد تومان بدهی معوقه وام گیرندگان به بانکها در سال 84 را به 60000 میلیارد تومان در حال حاضر افزایش داده است. آیا حاصل چنین عملکردی جز آنچه در قالب افزایش نرخ تورم و ارز رخداده می تواند باشد؟ اقتصاد ایران در « تله نقدینگی » گیرافتاده، و « نرخ ارز » علامت بدخیمی این وضعیت را می دهد. هرچند مقابله با این وضعیت در شرایط کنونی بسیار دشوار است، و نیاز به تدبیر و بازنگری کلی در نحوه اداره کشور و روابط خارجی دارد، که متاسفانه حاکمیت کنونی تمایل چندانی به انجام آن ندارد، اما در هرشرایطی بدون عزمی جدی برای کنترل نقدینگی و استفاده درست از درآمد نفت در بودجه عمومی و اقتصادکشور، اصلاح وضعیت موجود و جلوگیری از کاهش ارزش پول ملی ممکن و مقدور نخواهد بود.

خوشمزه اینکه رئیس دولتی که مسبب رخداد این وضعیت فلاکت بار است در هرمجلس و محفلی که فرصت می یابد درخواست مشارکت در مدیریت جهانی را مطرح می نماید و اخیرا برگزاری اجلاس کشورهای غیرمتهعدها درتهران را دلیلی بر درستی این درخواست و آمادگی ایران برای مشارکت در مدیریت جهان اعلام کرد. اگراز تعطیلی تهران درایام اجلاس و هزینه گران برگزاری آن بگذریم لابد قرار است با مشارکت در مدیریت جهان همان بلایی را که بر سرارزش پول ملی و قدرت خرید مردم ایران آورده است بر سر دیگران هم بیاورد تا قدرعافیت دولتی را که مدعی آماده سازی ظهور امام زمان است همه عالم بیش از پیش بدانند!

در انتها برای اینکه روشن شود در درون حاکمیت نیز کارشناسانی هستند که نسبت به حوادث واقعه آگاهند اما ظاهرا صدایشان شنیده نمی شود به نقل بخش هایی از سخنان مدیر اداره بررسی‌ها و سیاست‌های اقتصادی بانک مرکزی می پردازم که روزهای اخیر در رسانه ها منتشر شده است :

" رابطه بین فعالیت‌های اقتصادی و نقدینگی را نیز با استفاده از این تمثیل می‌توان به روشنی تبیین کرد؛ بخش واقعی اقتصاد اعم از تولید، کشاورزی، معدن و خدمات و... برای ادامه فعالیت های خود به سطحی از نقدینگی احتیاج دارند. تا زمانی که کل نقدینگی موجود در اقتصاد متناسب با حجم این فعالیت ها است و توسط شبکه بانکی کشور با سرعت مناسب و پراکندگی لازم در اجزای مختلف اقتصاد به گردش درمی‌آید، نیازی به تزریق نقدینگی بیشتر به کالبد اقتصاد نیست؛ چرا که این تزریق نه تنها به افزایش باثبات و مستمر فعالیت‌ها و رشد اقتصادی پایدار منجر نمی‌شود بلکه با ایجاد تورم و نااطمینانی در اقتصاد، به روند حرکتی بخش های مختلف نیز آسیب می رساند.

نقدینگی دو جزء دارد: پایه پولی و ضریب فزاینده. بطور کلی هر چه سهم نقدینگی ایجاد شده توسط ضریب فزاینده در کل نقدینگی بیشتر باشد، کیفیت نقدینگی بهتر خواهد بود. بر عکس هر چه سهم پایه پولی ( پول برونزا) در نقدینگی بالاتر باشد کیفیت نقدینگی پایین تر خواهد بود. در واقع منابع پر قدرت بانک مرکزی حکم همان خونی را دارند که از خارج  بدن و علاوه بر خون موجود در رگ ها به اقتصاد تزریق می‌شوند و اگر بیش از اندازه لازم و افزون بر ظرفیت فعالیت های اقتصادی باشند، نه تنها به افزایش تولید و رشد بیشتر منجر نمی‌شوند بلکه با ایجاد تورم به کارکرد بخش‌های مختلف نیز آسیب می‌رسانند.

بنابر آمارهای موجود، ضریب فزاینده پولی در پایان خرداد ماه سال جاری با 1.3 درصد افزایش به 4.669 رسیده است. در مقابل پایه پولی که نشان دهنده تزریق پول پرقدرت توسط بانک مرکزی به اقتصاد است از رشدی 5.5 درصدی برخوردار بوده است.

بررسی  میزان رشد نقدینگی و تورم در 160 کشور جهان نشان داده است که رابطه بین تورم و نقدینگی رابطه ای یک به یک است و کشورهایی که رشد اقتصادی بالاتر را با روش تزریق نقدینگی دنبال می کنند، عمدتا به دام تورم گرفتار می شوند و به هدف خود نیز که افزایش رشد اقتصادی است، تنها به صورت محدود در کوتاه‌مدت دست می‌یابند و در میان‌مدت و بلندمدت آثار تورمی بر ضد رشد اقتصادی عمل می‌نماید و رشد مستمر و پایدار از این رهیافت حاصل نمی‌شود.

این کشورها عموما پس از تزریق نقدینگی بی رویه دچار تورم یا همان کاهش قدرت خرید می شوند و ناگزیر به تزریق بیشتر نقدینگی رو می آورند که این تزریق باز هم قدرت خرید را کاهش می دهد. این دور باطل تا زمانی که سیاستگذاران به ایجاد تناسب میان رشد نقدینگی و رشد فعالیت های اقتصادی بپردازند، ادامه می یابد.

: روی دیگر افزایش نقدینگی و افزایش عرضه پول داخلی، به معنای افزایش تقاضای پول خارجی یا به زبان عامیانه افزایش تقاضا برای ارز است و همین افزایش تقاضا، احتمال بروز حملات سفته بازانه را بالا می‌برد و دولت ناگزیر می‌شود برای جلوگیری از افزایش نرخ ارز و حفظ ارزش پولی ملی، حجم بیشتری از ذخائر خارجی (ارز و طلا) خود را روانه بازار کند.

حال در صورتی‌که تزریق عرضه پول داخلی به نحوی مدیریت نشود و ریشه‌های افزایش نا متناسب آن درمان نگردد، تداوم آن باعث تشدید عدم توازن میان پول داخلی و پول خارجی موجود در اقتصاد می‌گردد و این روند استمرار می‌یابد.

بر همین مبنا اگر به دنبال ایجاد ثبات در بازار دارایی های مالی از جمله ارز و طلا هستیم باید به عنوان یک سیاست مکمل رشد نقدینگی را مدیریت و کنترل کنیم، چرا که افزایش نامتناسب حجم پول داخلی منجر به بالا رفتن تقاضا برای پول خارجی می شود که نتیجه آن چیزی جز رشد قیمت ارز و انتظارات تورمی و به تبع آن تورم نخواهد بود."


 


خواهی نخواهی، حاملان اصلی آزادی خواهی در ایران و یا دست کم ویترین این طیف، طبقه متوسط، تا حدی قلمبه سلمبه گو و نسبتا اتوکشیده جامعه ای هستند که از قضا مسیرشان از خلال شکسته شدن اتوی شلوار گذشته و به هزینه های جدی تری رسیده است.

رسیدن مسیر آزادی خواهی از اصلاحات پارلمانتاریستی به جنبش جامعه محور سبز و تبعات بعضا سنگین آن، فضای شیک و آرا مش طلب قبلی را کمی به هم ریخت و چرت ها را پاره کرد. در جنبش سبز کسانی صف های عقب تر ایستادند و برخی جلوتر رفتند. در بین کسانی که جلو آمدند، کسانی هستند که آزادی خواهی شان بیش از آنکه منشا بحث های تئوریک و آکادمیک داشته باشد، مرامی و از سر درد بوده است. شاید هیچ ایسم و نظریه ای، حتی هیچ کتاب تاریخی و فلسفی و جامعه شناسانه ای نمی توانست آنها را آنطور به صحنه بیاورد که تماشای باطوم خوردن جوانی در خیابان، یا شنیدن فجایع کهریزک، یا پای درد دل مادر گریانی نشستن که به دنبال فرزند بازداشت شده اش بین دادستانی ها و زندان هروله می کرد. این جماعت حس می کردند نامردی شده، دیگر توضیح بیشتری نیاز نداشتند تا منبع تئوریک آنها برای توجیه هزینه ای شود که به استقبالش می رفتند. باید جلوی نامردی ایستاد و رفتند که بایستند.

مهدی محمودیان از این دسته است. جوانی از جنوب شهر، بچه میدان شاپور، با همان روحیات جنوب شهری های اصیل و ناب. از آنهایی که دختر محلشان اگر او را در کوچه می دید می دانست که از سر کوچه تا ته آن، متلک لات و لوت ها غلاف است، که چی؟ که آق مهدی ناموس پرسته و دختر همسایه ناموس اوست. وقتی هیات رفقا آخر شب عاشورا لنگ بلندگو یا شام می شد، حتما می شد رد او را گرفت و بعد پیدا کردنش مطمئن شد که دیگه قفل ها یکی یکی باز خواهند شد. چرا؟ چون معنی نداره خیمه عزای حسین لنگی داشته باشه.

حسین جلوی نامردا نایستاد و زن و زندگی و جانش را فدا نکرد که حالا ما راست راست بگردیم و بگذاریم پرچم سرخش خم شود. هر چی حسابی دارد و حساب مردهای عالم به خصوص علی و حسین جداست و می طلبد از همه چیزمان بگذریم که اسمشان از دهان مردم بعد هزار و اندی سال نیافتد.

مهدی بی خبر از تئوری ها نبود، حقوق بشر را بلد بود، مدت ها کنار دست عماد باقی در انجمن دفاع از حقوق زندانیان بالا و پایین کار حقوق بشری را دیده و تمرین کرده بود. در جبهه مشارکت کار حزبی کرده بود و از قضا عضو کمیسیون حقوق بشر حزب و کمیته اطلاع رسانی بود. روزنامه نگاری هم می کرد، گزارش می نوشت، مصاحبه می گرفت، نه فقط در حوزه حقوق بشری و یا سیاسی، که سراغ سوژه های روشنفکری هم می رفت. خلاصه مهدی همه کارهایی که شلوار جین و جلیقه های خبرنگاری شش جیبه را تنش کند و سرش را کتیرا بزند و عینک چنان به چشم و پیپ به لبش بنشاند از سر گذرانده بود، اما وجودش در تسخیر همان مرام جنوب شهری ماند. آگاهی اش را از حوزه های حقوق بشری و حزبی و روزنامه نگاری گرفت، اما عملش را بر همان روحیه جنوب شهری غیر مصلحت جو سوار کرد.

میرحسین که آمد، از جنوب شهر شروع کرد . رفت به مسجدی در نازی آباد و از مستضعفین و حقوق آنها سخن گفت ولی کانال انتقال حرف هایش به آن مناطق زیاد نبود. بعد از جنبش سبز که میرحسین هم مرامی پای حرف هایش ایستاد، ناگزیر به حرف زدن با مردم از طریق اینترنت و شبکه های اجتماعی شد که اغلب میدان انقلاب به بالا را پوشش می داد. کاریش نمی شد کرد، حاملان آزادی خواهی و عدالت جویی مدنی، هر چقدر هم که ادبیاتت را توده ای و محروم پسند کنی، باز اکثریت همراهانش را از بین طبقه متوسط خواهد یافت، اما وای به حال آنکه از پایین میدان انقلاب هم به آنها اضافه شود، به خصوص که عنصر آگاهی هم داشته باشد. چنین نیرویی را باید همه جمع شوند تا گاهی بتوانند و اغلب اوقات نتوانند که برخی مصلحت ها در حرکت را به او تحمیل کنند. وقتی به نظری برسد، به خصوص که آن نظر برگرفته از احساسی آزرده باشد و فکر کند نامردی دیگری شده، دیگر هیچ منطق هزینه فایده فردی در محاسبات او نمی گنجد مگر آنکه هزینه برای دیگری باشد و نه خودش.

این آدم وقتی به زندان هم می افتد همین روحیه را دارد. بانی شربت پخش کردن در مناسبت ها می شود، دربدر حل مشکلات هم بندی هایش می شود، برای رفقایش تولد می گیرد، وقت تلفنش را آن وقتی که داشت، به این و آن می دهد. هر چقدر که شکمو باشد باز اگر 4 نفر را در خوراکی اش سهیم نکند چیزی از گلویش پایین نمی رود. حرف زور تو کتش نمی رود و از رییس بند گرفته تا نگهبان و حتی هم بندی مسئول اتاق را اگر زور بگویند جلویشان می ایستد. مثل دوران آزادی اش بمب روحیه و خنده می ماند، همه از حضورش انرژی می گیرند و می توانند به او برای کسب کمک بی منت اعتماد کنند. گاهی احساسی می شود و با یک ترانه مرا ببوس به گریه می افتد، مرزهای سیاسی و عقیدتی را در موضوعات انسانی در می نوردد و اگر نامه ای از جفاهای زندان می نویسد، همان طور از حق ضایع شده هم طیف اصلاح طلبش می گوید که مثلا از حق یک مجاهد خلقی مثل محسن دکمه چی می گوید. با فرهاد وکیلی متهم به ارتباط با پژاک سر مسایل صنفی بحث می کند، بعد آشتی می کند و وقتی اعدامش می کنند چنان پای گرفتن ختم برای او می ایستد که همان روز قسمتش تبعید به رجایی شهر می شود. جنوب شهری با صفا که از این مرام ها ندارد که وقتی پای حقی به میان آمد، من و تویی داشته باشد. نه، برای همه رفتگان باید ختم گرفت و ختم در خور هم گرفت. باید هر مریضی را سر موقع بیمارستان رساند، چه دور دور از جنس مجاهد خلق باشد چه نزدیک تر از جنس مجاهد انقلاب.

آزادی خواهی جنوب شهری این طوری است. از خود گذشته است و پای هر هزینه ای می ایستد. بیش از آنکه تئوری توجیه گر هزینه دادن را در سرش داشته باشد، مرام و احساس توجیه گر را در قلبش دارد.

پیچیدگی ندارد، حرفش را سر راست می زند، مهربان است، مرخصی هم که بیاید دنبال رتق و تق مشکلات دیگر آدم هاست، کمتر برای خودش می خواهد و بیشتر می بخشد، بی نظم است اما با معرفت. نمی دانید چه کاری را چه زمانی انجام می دهد اما می دانید که هیچ زمانی جدای از انجام دادن کار خیری نیست، شاید گاهی دقیق نباشد و دقیق نگوید اما دغدغه حقیقت دارد. صاف، زلال، شفاف، باروحیه، روحیه بخش، مهربان، خیرخواه، فعال، صادق، خوش خنده، پر گریه، احساساتی، شلوغ و پر هیاهو، با مرام، رفیق،آزادی خواه، ناموس پرست، جنوب شهری با نمک و کوپول، بمب روحیه هر جمعی که در آنجا باشد، مومن و با صفا، مهدی محمودیان، که پای حرفش ایستاده است.

امروز تولدش است. جنوب شهری عادت به جشن تولد ندارد اما بودنش عین برکت است. پس تولدش مبارک.


 


مقدمه اول :

در دوم خرداد ۷۶ به رغم اینکه محافظه کاران و حاکمیت (بجزاقلیتی در دولت و مجلس) در پی ریاست جمهوری ناطق نوری بودند با حضور پرشور و حماسی مردم در پای صندوقهای رای و دادن بیش از ۲۰ میلیون رای به خاتمی، وی ریاست قوه مجریه را بدست گرفت و دوره اصلاحات آغاز شد اما نیروهای اقتدارگرا در درون و برون نهادهای انتصابی حاکمیت به مخالفت سرسختانه با دولت خاتمی کمر بستند و از هرگونه کارشکنی و بحران آفرینی در برابر دولتش دریغ نکردند، و هر نه روز یک مسئله و بحران برای کشور ساختند. با اینهمه دولت خاتمی با درپیش گرفتن سیاست توسعه سیاسی و فرهنگی در داخل و تنش زدایی درخارج فضای مساعدی را برای اداره کشور فراهم ساخت، و در درون این فضا و به رغم کاهش درآمدنفت، برنامه اصلاحات اقتصادی را به اجرا گذاشت. دولت اصلاحات در این مسیر به تهیه و تدوین چهاربرنامه پرداخت : برنامه ساماندهی اقتصادی کشور، برنامه سوم توسعه، برنامه چهارم توسعه، و برنامه چشم انداز توسعه ۲۰ ساله کشور. درسایه نگاه برنامه‌ای به اداره کشورمجموعه عملکرد دولت خاتمی قطاراقتصاد ایران روی ریل قرار گرفته بود و انتظار می رفت که درادامه با اجرای قانون برنامه چهارم توسعه توسط دولت پس از خاتمی مسیر دستیابی به اهداف چشم اندازتوسعه چشم انداز ۲۰ ساله پیموده شود تا ایران به جایگاه برترین قدرت اقتصادی منطقه برسد که اینگونه نشده است. جالب اینکه در همه دوران اصلاحات اقتدارگرایان در نقد عملکرد دولت خاتمی بر مسائل اقتصادی و معیشتی متمرکز شده و انتقادشان این بود که چرا دولت اصلاحات اولویت را به توسعه اقتصادی نداده و بجای آن به توسعه سیاسی و فرهنگی بها داده است، و در همه این دوران با گفتمان اقتصادی به چالش مستمر با اصلاح طلبان پرداخته و با همین گفتمان وارد فضای انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ۱۳۸۴ شدند.

mo_0.jpg


 


 


جبهه مشارکت ایران اسلامی همزمان با برگزاری اجلاس کشورهای غیرمتعهد درتهران با صدور بیانیه ای دیدگاه خود را نسبت به برگزاری این اجلاس و نقشی را که کشورهای عضو باید در عرصه داخلی و بین المللی داشته باشند، بیان داشته است.

در بخشی از این بیانیه تاکید شده است : جهان امروز ما جهانی پر از نگرانی و دلهره است. در شرایطی که نظام زور و سلطه و فریب ، تعیین کننده اصلی مناسبات بین المللی است مستقل ماندن و منادی صلح و عدالت بودن امری دشوار است.شرط اصلی این امر آن است که دولتها نماینده واقعی ملتها و برآمده از آرای واقعی آنها باشند. متاسفانه غالب دولتهای عضو جنبش عدم تعهد ، تعهدی به آزادی و دموکراسی و پیشرفت ملتهای خود ندارند و به همین دلیل علیرغم برخورداری از امکانات فراوان در عرصه بین المللی هم اثر گذاری چندانی ندارند. و به همین سبب می بینیم که امروز مظلوم ترین ملت در دوران معاصر ، فلسطین ،عضوی از این جنبش است که کشورهای عضو عدم تعهد هیچگاه نتوانسته اند در برابر زیاده خواهی و توسعه طلبی نژاد پرستانه رژیم اشغالگرقدس مانعی ایجاد کنند.

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :

بسم الله الرحمن الرحیم

برگزاری شانزدهمین اجلاس سران کشورهای غیر متعهد در تهران فرصتی است تا ملت بزرگ ما به رسم سنت دیرینه ایرانیان تمام مراتب مهمان نوازی را به جا آورده و از همه این دولتمردان می خواهد تمام تلاش و همت خود را در مسیر صلح جهانی و آزادی ملتها بخصوص ملتهای خود به کار گیرند.
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته