-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

Latest News from Norooz for 09/06/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



در کتاب " حزب توده " از شکل گیری تا فروپاشی 1320- 1368 " به کوشش جمعی از پژوهشگران " موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی وابسته به وزارت اطلاعات فصلی به " سیر تاریخی مارکسیسم " اختصاص داده شده است. دراین فصل که از فرازی تاریخی به تجربه عملی این ایدئولوژی در انقلاب روسیه و تحولات فکری سیاسی پیامد آن در باورمندان به مارکسیسم در روسیه و دیگر کشورها پرداخته شده، تلاش نویسندگان براین بوده است تا چگونگی ظهور و سقوط نظام مارکسیستی در شوروی را علت یابی و به گونه ای ورشکستگی ایدئولوژی مزبور در راهبری این نظام سیاسی را اثبات نمایند. دراین مسیر ذیل عنوان استالین و « کیش شخصیت » آورده اند:

" در زمان بیماری لنین، از سال 1922 م، جوزف ویساریونویچ جوگاشوویلی با نام حزبی " استالین " (مردفولادین) از اهالی گرجستان زمام قدرت را بدست گرفت و تا آخر عمر، دیکتاتور مطلق العنان و رهبر بلامنازع جهان مارکسیسم بود. در دوران استالین، اورا به مقام " خدایی " رساندند و نام او، در کنار نام مارکس و لنین بعنوان " کلاسیکهای مارکسیسم " عنوان شد و اندیشه استالین بمثابه تکامل اخلاق مارکسیسم – لنینیسم و اوج اندیشه بشری مطرح گردید. این موج " استالین پرستی " کمونیستهای کشورهای دیگر را نیز در برگرفت. ابوالقاسم لاهوتی، شاعر کمونیست ایرانی در شعری چنین از استالین تجلیل کرد:

ستالین گویم و رانم جهان را زمین تابع شود چون بیند این را

ولی با مرگ استالین (وبه روایت مستند آورتورخانوف در کتاب " اسرار مرگ استالین"، قتل او در اثر توطئه گروه 4 نفره بریا، مالنکوف، خروشچف و بولگانین) نام او بعنوان " یک دیکتاتور خون آشام " مطرح گردید که در دوران زمامداری سی ساله خود بر جهان کمونیسم، حداقل 10 میلیون انسان را به قتل رسانیده بود. در دوره خروشچف مبارزه با « کیش شخصیت » ( نامی که شوروی ها به استالین زدایی خود دادند) اوج گرفت و اعتبار آثار و اندیشه های استالین سقوط کرد؛ " استالین خدا " به " استالین جلاد " تبدیل شد. در دوران گورباچف، استالین زدایی ابعاد نوین و عمیقی یافت.

استالین در دوران زمامداری خود، برجسته ترین یاران لنین و رهبران انقلاب اکتبر را، که برخی از آنان چون تروتسکی و بوخارین(1888- 1938 م) تئوریسین های برجسته مارکسیسم بودند، نابود کرد. از 24 نفر اعضای کمیته مرکزی حزب بلشویک روسیه، که رهبری انقلاب اکتبر را بدست داشتند، 11 نفر تیرباران شدند و 5 نفر به اشکال مختلف ( ترور و خودکشی و...) نابود گردیدند... " ( صص 8-9 )

" پس از مرگ لنین، تنازع قدرت میان استالین و تروتسکی به تبعید او در سال 1929 از روسیه و قتل عام طرفدارنش و سرانجام ترور او توسط پلیس مخفی استالین در سال 1940 در مکزیک انجامید. تحت عنوان مبارزه با تروتسکیسم، دهها هزار نفر بیگناه تحویل جوخه های اعدام شدند و یا در سلولها و اردوگاهها نابود گردیدند.

تروتسکی از نظر تئوریک دارای نظریات مستقل و گاه متضادی با لنین بود؛ هرچند برخی از پیروانش می کوشند تا اورا یار و همراه صدیق و ادامه دهنده راه لنین وانمود سازند..." ( ص 10 )

حال سئوال از نویسندگان این کتاب می تواند این باشد که ظهور « کیش شخصیت » استالین و جنایاتی که به او نسبت می دهند ناشی از ذات و ماهیت قدرتی بود که بدست آورده بود یااز ایدئولوژی مارکسیسم که بدان باور داشت؟ البته پاسخ ضمنی نویسندگان دراین کتاب، « کیش شخصیت » استالین را به ایدئولوژی مارکسیسم نسبت می دهد، و واقع هم این است که عملکرد استالین و دیگر رهبران نظام های کمونیستی بپای ایدئولوژی مارکسیسم نوشته شده است اما دریک نگاه عمیقتر می توان دریافت که این رفتار الزاما ناشی از این ایدئولوژی نیست بلکه ناشی از ذات و ماهیت " قدرت مطلقه " است که دارنده اش را مغلوب خود می سازد، چون این رفتار و بیماری « کیش شخصیت » مشترک بین همه قدرتمدارانی است که در اعمال حاکمیت پایبند به هیچیک از قواعد دموکراتیک و حقوق انسانی نبوده اند فارغ از اینکه باورمند به ایدئولوژی ای خاص باشند یا نباشند، از فرعون بگیر تا استالین و رضاشاه و محمدرضاشاه. فقط توجیه هریک ازاینها برای دیکتاتوری و استبداد متفاوت بوده و بعضا شکل ایدئولوژیک داشته است همانگونه که استالین برای برقراری " عدالت آجتماعی " و بهشت موعود کمونیسم آدم می کشت! یا پهلوی ها باعنوان اتهامی " اقدام علیه امنیت ملی ".

حال با توجه به آنچه آمد از نویسندگان این کتاب که دستمزد گرفته اند تا این کتاب حجیم را بعنوان رسالتی روشنگرانه بنویسند و ورشکستگی ایدئولوژی مارکسیسم را درعمل نشان دهند درخواست می کنم با همین نگاهی که به موضوع داشته اند این بار از فراز تاریخ به تجربه عملی جمهوری اسلامی ایران بنگرند و آنرا توصیف نمایند. آیا مسیری که این نظام تاکنون پیموده است شباهتی به آنچه در انقلاب روسیه و شوروی( و ایضا دیگر انقلاب ها ) طی شده، ندارد؟ روشن است که زمانه جمهوری اسلامی زمانه دیگری بوده و تکرار جنایات مشابه انچه در گذشته انجام شده امکانش بسیار سخت شده است اما منظور شکل و راه طی شده است.

نویسندگان این کتاب و ایضا حاکمیت که بودجه تدوین و انتشار آنرا فراهم آورده اند باید بدانند که دیگران به همینگونه در باره ایدئولوژی اسلامی و تجربه عملی اش در جمهوری اسلامی ایران تاریخ می نویسند و نتیجه می گیرند. حال اگر بخواهیم بروال انجام شده در کتاب به راه طی شده در جمهوری اسلامی ایران نگاه کنیم آیا جز این است که پس از رحلت رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی، بتدریج نوعی « کیش شخصیت » در جمهوری اسلامی رواج یافته و در سایه آن بتدریج یاران و نزدیکان امام خمینی مطرود و منزوی و خانه نشین شدند؟ شاهد بارز این مدعا اینکه امروز کار بجایی رسیده است که از چهارنفر زنده مانده سران نظام دوران امام فقط آقای خامنه ای ،که در مصدر " ولایت مطلقه فقیه " قرار گرفته است، ازآسیب و حذف درامان مانده است اما آقایان موسوی نخست وزیر دوران امام در حصر و حبس خانگی است با عنوان " سردمدار فتنه "، هاشمی رفسنجانی جزء " خواص بی بصیرت "، و آیت الله موسوی اردبیلی " خانه نشین درقم ". البته به این فهرست می توان نام کروبی یار نزدیک امام خمینی و ریئس مجالس سوم و ششم را ،که در حبس و حصر خانگی است، و خاتمی، وکیل و وزیر دوران امام و ریئس جمهورسابق را، که ایشانرا هم " سردمدار فتنه " لقب داده اند یا موسوی خوئینی ها و...را افزود، و سری هم به زندانها زد تا امثال بهزاد نبوی و تاج زاده و میردامادی و امین زاده و... را دید که قبل از انقلاب مبارز بوده و زندان کشیده و در همه دوران وزیر و معاون وزیر و استاندار بوده اند. آیا این تصویر حادث ناشی از رخداد بیماری « کیش شخصیت » نیست؟ آیا حذف نیروهای ریشه دار در انقلاب و با تجربه و برکشیدن نیروهای بی ریشه و کم مایه تا حد ریاست جمهوری ناشی از رخداد این واقعه شوم نیست؟ و آیا سرنوشت جمهوری اسلامی ایران و ایدئولوژی اسلامی با این تصویر بگونه ای غیراز سرنوشت شوروی و ایدئولوژی مارکسیسم رقم خواهد خورد؟

من براین نظرم که شکل گیری بیماری « کیش شخصیت » در عمل ناشی از ساختار قدرت است، و نه الزاما ناشی از ایدئولوژی و ساختار حقوقی، و متاسفانه ساختار حقیقی قدرت در جامعه ما ممد و مقوم « کیش شخصیت » است، و با کمال تاسف نظریه " ولایت مطلقه فقیه " هم میدانی فراخ برای بروز و گسترش این بیماری فراهم ساخته و درگذر زمان جمهوری اسلامی ایران را درعمل از اهداف اولیه انقلاب دورساخته و بتدریج اسباب زوال آنرا فراهم ساخته است. آنچه من از تجربیات تاریخی، ازجمله مطلب مورد اشاره کتاب " حزب توده " دریافته ام اینکه راه طی شده جمهوری اسلامی ایران سرنوشتی جز سقوط را برای آن رقم نمی زند مگر آنکه حاکمیت موجود با درک و دریافت این موضوع به تجدید نظر اساسی در اداره کشور پرداخته و باانجام اصلاحات سرنوشت تازه ای را برای نظام رقم زنند و با بازگشت به آرمانهای اولیه انقلاب راه امیدی را بروی ملت گشاده دارند. رهبری جمهوری اسلامی هنوز این فرصت را دارد که با درمان بیماری « کیش شخصیت »؛ که در آموزه های دینی با عنوان " مبارزه با هوای نفس و انانیت " و " جهاداکبر " ازآن یاد می شود و ادبیاتی غنی دراین باره دارد، اشتباهات رخداده را جبران و تصحیح نماید و نامی نیک از خود درتاریخ برجای گذارد، در غیراینصورت تاریخ و تاریخ نویسان کار خود را خواهند کرد همانگونه که نویسندگان این کتاب کرده اند.


 


«در مورد اصلاح پذیر بودن یا نبودن یک نظام سیاسی نمی توان بر پایه وقایع جاری و حوادث پیش آمده در عرصه سیاست در مقاطع مختلف قضاوت کرد.... به چند عامل بستگی دارد. ساختار حقوقی نظام سیاسی، خاستگاه حکومت، میزان همگونی و یکسانی موجود در درون حاکمیت و سابقه تحول در درون نظام»


علیرضا علوی تبار، اصلاحات و پرسش های اساسی . مجموعه مقالات 

 

-                       دیالوگ و سازماندهی، مجاریاصلاح طلبانه

اصلاح طلبی به عنوان منش مدنی سیاستمداری در دنیای مدرن ، «گفت و گو» یا «دیالوگ» سیاسی را یکی از مهمترین راه های مورد استفاده جهت برقراری تعامل در شبکه پیچیده بازیگران مورد استفاده قرار می دهد. در نظریات سیاسی، اصل نخست برای شهروندان مدنی و دموکرات رجوع آنها به ابزارگفت و گو در سیاستمداری و زندگی مدنی است. دیالوگ، به عنوان فرایندی که طی آن موضوعات سیاسی مورد بحث و جدل قرار می گیرد، نقش اساسی در ایجاد مفاهمه بین بازیگران و رقبای سیاسی دارد. باید دانست که قرار نیست و نمی توان انتظار داشت که گفت و گو جای چالش سیاسی را به توافق کامل بدهد، بلکه گفت و گو نوع وماهیت چالش سیاسی را تغییر داده و این امکان را مهیا می کند که تمرکز را در تعاملات روی مسایل اساسی قرار داده و با سازنده کردن چالش ها امکان ایجاد یک مفاهمه و تساهل ایجاد شود. در این پروسه، پیش شرط آن است که باید با «انعطاف» وارد این دیالوگ شد و با آگاهی از امکان عدول از برخی خواسته ها به دیالوگ با رقیب پرداخت.  در واقع باید ابزار و پیش فرض سلطه و برتری را در این پروسه به کناری نهاد و با نیت تاکید بر حداقل مشترکات عمل کرد.

از سوی دیگر، «سازمان» و «سازماندهی» در کنار استفاده از دیالوگ جهت بازیگری در دنیای مدرن سیاست نیاز اساسی به شمار می رود. با رشد چشمگیر و فزاینده نظام های حزبی در قرن بیستم و ظهور و رشد گروه های مدنی در قرن بیست و یکم، اهمیت سازماندهی، هدایت و بازیگری سیاسی از طریق کانالهای مدنی بیش از پیش روشن گشته است. کارویژه هایی چون همراه و هماهنگ کردن صداها و منافع منفرد شهروندان، درگیر کردن بازیگران به صورت جدی تر با سیاست ورزی و سیاستگذاری ، تقویت بخش شکننده و ضعیف تر در جامعه، آموزش و بهبود توانایی های بازیگران منفرد سیاسی، افزایش انگیزه برای سیاستمداری در بین شهروندان، افزایش قدرت نفوذ و لابی و شور، افزایش امکان تاثیر و هدایت افکار عمومی و افزایش قدرت به چالش کشیدن قدرت و حکومت، همه و همه از جمله عوایدی هستند که سازماندهی و ایجاد سازمان مدنی می تواند در جامعه سیاسی و جبهه های رقابت سیاسی داشته باشد.

در این مقاله، با نگاهی به گستره سیاسی ایران امروز، ابتدا با ارائه دلایلی جبهه جنبش سبز و اصلاح طلبی به عنوان یک بازیگر ماهوی یکسان در این عرصه تعریف می شود. سپس،  با نگاهی به وضعیت«اصلاح طلبان» در ایران و بررسی ظرفیت ها و ویژگی های طیف های مختلف اصلاح طلب به بررسی ضرورت تقویت تعامل و سازماندهی در جهت افزایش توان و مهارت بازیگری در این جبهه می پردازم. سپس با تاکید بر تقویت جریان گفت و گو و سازماندهی اصلاح طلبان در عرصه سیاسی و به خصوص جبهه جنبش سبز ، نشان داده می شود که چگونه با بکارگیری ظرفیت های این بازیگر عمده سیاسی، می توان فشاری بیشتر بر حاکمیت وارد و امکان دیالوگ را بیش از پیش برقرار کرد. 

 

-                       جنبشسبز، خیزش نوین اصلاح طلبان

در این بخش ابتدا نشان داده می شود که جنبش سبز و اصلاحات در ایران با داشتن یک خاستگاه و بنیاد هویتی به عنوان یک بازیگر در فضای سیاسی کنونی کشور فعال هستند و سپس به طیف های مختلف در این جبهه پرداخته می شود.

به دلیل وجود دو نام مختلف و تفاوت برهه زمانی ظهور، بین «جنبش سبز» و «اصلاح طلبان» در گفتمان سیاسی حاضر ایران تفاوت گذاشته می شود. اما تحلیل و توجه به ربشه های خیزش آنها، شعارها و مانیفست، هویت، جایگاه رهبران و شخصیت ها و گروههای تشکیل دهنده آنها به خوبی مشخص می کند که می توان جنبش سبز و اصلاحات را در یک بینش حداکثری یکسان تعریف نمود و یا جنبش سبز را خیزشی نو از سوی اصلاح طلبان دانست.

در بعد نخست، باید توجه داشت که هردو جنبش خاستگاه انتخاباتی-مدنی داشتند. جنبش اصلاحات با پیروزی خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 شکل گرفت، با مجلس ششم به ریاست کروبی تقویت شد و جنبش سبز نیز در سال 88 ( انتخابات ریاست جمهوری دهم) در اعتراض به فضای وقت با نامزدی میرحسین موسوی شکل گرفت که سپس در اعتراض به تقلب در انتخابات با همراهی کروبی-به عنوان نامزد معترض- رشد یافت. در واقع هردو جنبش از درون نظام موجود کشور و با گفتمانی مدنی و غیرانقلابی متولد شدند.

در بعدی دیگر، رهبران هر دو شخصیت هایی معتمد و باسابقه از درون نظام جمهوری اسلامی ایران بودند و از کارگزاران پیشین آن، که وضع موجود را غیرقابل قبول دانسته و با تلاش برای بدست گیری قدرت و ابزارهای اجرایی در سیستم موجود درصدد بودند دست به اصلاحاتی بزنند. علاوه بر این، نگاهی مختصر به فعالان، احزاب، کارگزاران و نهادهای فعال، پیشرو و عضو در این دو جنبش، نشان می دهد در واقع یک طیف سیاسی به فعالیت در ایندو مشغول اند.

در بعد سوم، نگاهی به هویت و خواسته های هر دو نشان می دهد چگونه آنها خواسته یا ناخواسته اشتراک اساسی در ادبیات سیاسی دارند و در پی دستیابی به اهداف یکسان هستند؛ تاکید بر قانون گرایی، پاسخگویی دولت، انتخابات آزاد، حاکمیت جامعه مدنی، تحقق آزادی های مدنی-سیاسی، حق حاکمیت مردم، گفت و گو و تسامح و... همگی محورهای اساسی هستند که می توان به راحتی آن ها را هم منشور جنبش سبز موسوی (منتشره در 25 خرداد 89)، بیانیه ها ونامه های کروبی و سخنرانی ها و یادداشت های رسمی و غیررسمی محمدخاتمی رهبر جنبش موسوم به اصلاحات پیدا کرد.

از طرف دیگر، منش و روشی که هر دو جنبش پیش رو داشتند و بارها نیز در برهه های مختلف بر آن تاکید کردند، «مدنی» بودن اصلاحات آنها و عدم براندازی یا انقلاب بوده است. در واقع هیچکدام از این دو، تایید کننده ی رفتارهای رادیکال به منظور براندازی کامل نظام سیاسی و رفتارهای خشونت آمیز نبوده اند و همواره چه در دوران حکومت اصلاح طلبان و چه در مبارزات جنبش سبز، «پرهیز از خشونت» و «حرکت در چارچوب قانون اساسی» خبر از محور مدنی و صلح آمیز آنها می داد.

 و در نهایت آرمانشهر و هدف مورد توجه هر دو جنبش، بهبود اوضاع در راستای حکومت دموکراتیک با تکیه بر حاکمیت ارزشهای حقوق بشری بوده است. هر دو جنبش تقویت جامعه مدنی و شبکه های اجتماعی-مردمی را کانال رسیدن خود به اهداف قرار دادند.

لذا با تکیه بر این اشتراکات اساسی، و چشم پوشی از صرف نام های متفاوت نشان می دهد که اصلاح طلبان و جنبش سبز یک بازیگر در در گستره سیاسی کشور هستند که شاید نقصان شناختی و کمبود معرفتی نسبت به هویت، روش ها و اهدافشان آنها را نسبت به اشتراک ذاتی غافل ساخته است. البته شاید بتوان جنبش سبز را خیزشی نوین در عرصه سیاست کشور دانست؛ خیزشی با قرائات و بینش هایی متفاوت با گذشته و متناسب با زمان خود.

بر مبنای نگاه ذکر شده، در در هر کجای یادداشت منظور از جنبش سبز و یا اصلاح طلب اشاره به اصلاح طلبان و فعالان جنبش سبز است و مرز مصطلح بین آنها نادیده گرفته شده و به عنوان یک بازیگر از آنها یاد می شود.

 

-                       انتخاباتپیشروولزومبازیگری جنبش سبز

پس از انتخابات مجلس نهم در سال گذشته و پیگیری سیاست عدم شرکت فعال از سوی اصلاح طلبان، در برهه کنونی و با توجه به در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری سال آینده به عنوان مهمترین پیشامد پهنه سیاسی کشور، به نظر می رسد دو دلیل اصلی، لزوم حضور و نقش آفرینی از سوی جنبش سبز را توجیه می کند.

دلیل نخست؛ شرایط موجود کشور است که علاوه بر بحران های داخلی، خطرات بسیار جدی، تمامیت ارضی و موجودیت، قدرت، و جایگاه سیاسی ایران را در منطقه و جهان درمعرض تهدید قرار داده است. در بعد داخلی، بحران های اقتصادی؛ رکود و سکون تولید و محدودیت های تولیدکنندگان، جهش روزافزون نرخ تورم، افزایش نرخ بیکاری، کاهش شدید ارزش پول کشور، گرانی و کاهش قدرت خرید مردم و بی برنامگی، در بعد سیاسی و اجتماعی؛ کاهش شدید آزادی بیان، توقیف و سانسور مطبوعات، انحلال و تعطیلی تشکلها و احزاب، محدودیت برگزاری برنامه ها و فعالیت های مدنی و  افزایش عدد زندانیان سیاسی، و مشکلات عظیم دیگر در  عرصه فرهنگی-اجتماعی همه و همه در کنار خطرات خارجی از سقوط سوریه به عنوان متحد اصلی ایران در منطقه گرفته تا زمزمه های جدی شدن حمله اسرائیل به ایران و تنزل اساسی جایگاه کشور در منطقه و سطح جهان، بخشی از بحران هایی هستند که لزوم حضور اصلاح طلبان را به عنوان یک بازیگر آلترناتیو در فضای سیاسی کشور در جهت ایفای کارکرد خود ، به منظور اصلاح سیاست ها و ساختار های نادرست توجیه می کنند. در غیراینصورت، با ادامه این این وضعیت و عقبگرد اساسی در سیاست و قانون گریزی های شدیدتر، سرنوشتی جز تحلیل تدریجی در کنار سایر گروههای مدنی و سیاسی و تخریب زیرساخت های دموکراتیک جامعه در انتظار جنبش سبز نخواهد بود.

دلیل دوم؛  اگر به اصلاح طلبان به عنوان یک گروه و بازیگر در عرصه سیاسی کشور بنگریم، باید دانست که دوری و انزوای یک بازیگر و عدم نقش آفرینی آن در بلند مدت خودبخود جایگاه، مشروعیت، شبکه های ارتباطی و تاثیرگذاری آن را تضعیف خواهد کرد. با توجه به اتخاذ سیاست دوری گزینی از مشارکت مستقیم در صحنه انتخابات سال گذشته، به نظر می آید تکرار این سیاست در انتخابات پیش رو یک دوری طولانی بین اصلاح طلبان و عرصه سیاسی (مردم و نهادهای سیاسی) به وجود خواهد آورد که به خصوص در فضای موجود و با کارشکنی ها و تبلیغات وسیع و شدید دولت تندرو، به قطع و تخریب زیرساخت ها و شبکه های موجود ارتباطی آن ها با مردم نیز منجر خواهد شد. امری که در صورت اتفاق افتادن، می تواند یک شوک عظیم به موجودیت اصلاح طلبان در گستره سیاسی کشور وارد کرده و بازگشت آن ها را بیش از پیش سخت کند.

 

-                       جای خالی دیالوگ و سازماندهی

با نزدیک شدن به انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در کشور، اصولگرایان، در جایگاه حکمرانی و سیاستگذاری با دسترسی به اکثریت منابع قدرت و ثروت، این روزها دغدغه ی کاهش اختلافات روزافزون خود را دارند و در حال یافتن راه هایی برای توجیه و تفسیر عملکرد بسیار ضعیف در دوران حاکمیت خود بر دستگاههای قانونگذاری و اجرایی کشور برای ادامه حاکمیت هستند. این در حالیست که با استقرار شرایط ویژه ای در سه سال گذشته آنها با تسلط کامل بر ابزار های قدرت و ثروت و بستن تمامی مجاری دیالوگ، فعالیت و سازماندهی برای اصلاح طلبان، به صورت یکپارچه دستگاه سیاستگذاری و اجرایی کشور را تحت سیطره گرفته اند.

 در سوی دیگر میدان، رقیب تاثیرگذار و بزرگ یعنی جنبش سبز (اصلاحات) در شرایط عدم دسترسی به منابع قدرت، تحت تاثیر عملکردهای در سطح خرد و همچنین فضاسازی های رسانه های رقیب در حال چالش درمورد شیوه ادامه بازیگری سیاسی و شرکت و یا تاثیرگذاری بر انتخابات پیش رو است.

انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی، صحنه ی سنجش بزرگی برای محک جنبش سبز بود. انتخابات گذشته، در حالی که نخستین تجربه تصمیم گیری در مقیاس گسترده برای اصلاح طلبان پس از وقایع سه سال گذشته بود، توانستند با هم آوایی و توافق سیاست «عدم شرکت فعال» را پیش گیرند و بار دیگر جایگاه، قدرت، تاثیر و مشروعیت خود را به عنوان یک بازیگر اصلی در میدان سیاست کشور به رخ حاکمان بکشند. استراتژی در پیش گرفته شده نتایج خود را به خوبی در چندین فاکتور مشخص نمود و از آن جمله؛ میزان مشارکت، گرمای فضای انتخابات، عملکرد حاکمان در مدیریت فضای انتخابات، تضادهای آماری و...

این انتخابات اما از آنجا که تحت تاثیر فضای سه سال گذشته بود و یاس گسترده مردم را یدک می کشید ؛ دارای پتانسیل برای اتخاذ استراتژی عدم شرکت بود. به واقع، حرکات اصلاح طلبان در آن بیشتر در مقیاس های ذره ای و خرد صورت گرفت و نهایتا همراهی سران و رهبران را نیز به دنبال آورد. به عبارت دیگر، نقش آفرینی اصلاح طلبان در آن انتخابات، بیش از آنکه یک تصمیم سازی ایجابی، حزبی و سازمانی جاری شده از یک اتاق فرماندهی باشد، متاثر از فضای سیاسی کشور بود. در آن انتخابات همراهی و هماهنگی اصلاح طلبان، به دلیل تنگ بودن فضا و عدم امکان سازماندهی و فعالیت در مقیاس بزرگ، در بین شبکه ای از گروه ها، نهاد ها و شخصیت ها در مسیر عدم شرکت جریان یافت و نهایتا یک تصمیم در این جبهه را تولید کرد. این سیاست در واقع از سطوح پایینی و میانی شروع شد و  در سطوح بالایی همراهی ها را به دنبال آورد.

از سوی دیگر به اقتضای وجود شرایط محدود سیاسی و تخریب زیرساخت های گفت و گوی مدنی و سیاسی در سالهای اخیر، در همان دوره رای دادن سیدمحمد خاتمی، رییس جمهور پیشین و رهبر اصلاح طلبان دوم خرداد-بنا به دلایلی که وی آن را تشریح کرد و سپس نیز روشن گشت- محل اختلاف و تقابل آرای نیرو های مختلف در جنبش اصلاح طلب (سبز) شد. تنش هایی که نه از جنس اختلاف بنیادین، ، بلکه برخاسته و نشات گرفته از وجود نیرو های مختلف در این جنبش است، امری که کمتر کسی حتی امروز به آن توجه می کند و سعی در تحلیل و واشکافی آن می نماید و این دقیقا همان جاییست که جای خالی عنصر «سازماندهی متمرکز و تعامل تفاهم آمیز» در این جریان اثبات می شود. البته بسیار می توان یافت موارد ریز و درشت دیگری که نوع گفت و گو و اظهار نظر جریان های اصلاح طلب و هماهنگی عملکردی آنانرا در این نقصان نمایان می سازد.

 

-                       ظرفیتهایمکملجنبش سبزبرای سازماندهی و گفت و گو

با توجه به وجود نیروهای مختلف در جبهه اصلاح طلب، به خوبی می توان دریافت که این بازیگر سیاسی دارای ظرفیت ها و نقاط قوتی استو با داشتن برخی کارویژه های مکمل ، فرصت هایی را به جبهه اصلاح طلب در عرصه بازیگری سیاسی اعطا می کند.

با فرض لزوم حضور اصلاح طلبان در انتخابات آینده- فارغ از چگونگی حضور که می تواند از معرفی نامزد، حمایت از یک نامزد نزدیک، تاثیرگذاری غیرمستقیم و ... باشد- باید در مرحله نخست نگاهی به ظرفیت های گوناگون موجود در جبهه اصلاح طلبان و ظرفیت های آنها داشت تا بتوان با یک نگاه و آگاهی جامع بر نقاط قوت و ضعف نسبت به آینده سیاست مناسب اتخاذ کرد. قطعا انتخابات تنها یکی از صحنه های حضور و نقش آفرینی اصلاح طلبان در زندگی سیاسی پیش روی آنهاست.

به صورت کلی می توان ظرفیت ها و توانایی های موجود در جنبش سبز را در دو حوزه پیشروی مدنی و تعامل با قدرت(حکومت) ارزیابی کرد.بنا به نفس اصلاح طلبی، نیروهای معتقد به اصلاحات از سویی دارای قدرت بسیج و سازماندهی مدنی هستند و از سویی ملتزم به ایجاد و حفظ گفتمان با حاکمان برای تعامل و تفاهم مدنی.

از سویی طیف های میانه رو اصلاح طلبان با داشتن سطح بالاتری از مشروعیت و پذیرش از سوی حاکمان، امکان برقراری و شروع گفت و گو با اربابان قدرت را دارند. از سوی دیگر، طیف پیشرو که سطح بالاتری از ارتباط، فعالیت و کنش مدنی را در جامعه دارد دارای ظرفیت های اساسی در ایجاد کنش و رهبری حرکت های مدنی برای ایجاد فشار از پایین را دارد.

 

سازماندهی فعالیت های مدنی

در حوزه مدنی و سازماندهی اجتماعی می توان به وجود بسیاری از تشکلها و شبکه های اجتماعی اشاره کرد که طیف های مختلف اصلاح طلب و نهاد ها و شخصیت های آن دارای ارتباطات گسترده با آنها هستند. در طول 8 سال ریاست جمهوری خاتمی، با رشد بسیاری از تشکلهای غیردولتی و نهادهای صنفی، مهیا شدن قوانین و قوت احزاب سیاسی زمینه برای ایجاد شبکه ای گسترده از بازیگران مدنی در عرصه سیاسی ایران فراهم شد. امروز اگر چه بعد از چندین سال اتخاذ سیاستهای محدود کننده برای این تشکلها سطح فعالیت و حوزه عمل آنها به محدود ترین سطح خود رسیده است، اما باید دانست که هنوز پتانسیل و زیرساخت هایی برای فعالیت وجود دارد و کاملا از بین نرفته است. نگاهی گذرا به آمار موجود در باره تعداد، انواع، جغرافیا، حوزه کاری و سطح فعالیت تشکلهای غیردولتی نشان می دهد که چه ظرفیت اساسی برای اصلاح طلبان وجود دارد تا از آن طریق مجرایی برای سازماندهی مدنی پیدا کنند. آمار رسمی و غیررسمی نشان از وجود حدود 8000 تشکل مدنی ثبت شده در کشور دارد و این در حالیست که باید به آن حدود50000 گروه و نهاد مذهبی و 4000 نهاد فرهنگی را نیز اضافه کرد.  به واقع هنوز نیز می توان بسیاری از تشکل های فعال در حوزه های اجتماعی، فرهنگی و مدنی را دید که محلی برای سازماندهی و هدایت فعالیت های مدنی-مردمی به حساب می آیند. علاوه بر اینها بسیاری از نهادهای صنفی و اتحادیه ها نیز می توانند نقش سیاستگذاری و تصمیم گیری اصلاح طلبان را از آنچه هست بیشتر نمایند. هر چند این تشکلها نه بسیار بزرگ و تاثیرگذار در سطوح منطقه ای و کشوری، بلکه در سطوح خرد فعالیت می کنند. اما همین حداقل محمل موجود امکان زنده نگه داشتن فعالیت های منسجم و سازماندهی شده را برای اصلاح طلبان مهیا می کند. در طی سالهای گذشته و به خصوص پس از انتخابات با سرکوب های صورت گرفته و منع فعالیت های حزبی در واقع تشکلها، احزاب و نهادهای کشوری امکان فعالیت سازمان دهنده خود را از دست دادند و هرگونه فعالیت مدنی تنها در سطوح خرد و گروههای کوچک پیگیری شد؛ از میهمانیهای خانگی گرفته تا تشکلهای خیریه و هیات های مذهبی که در طول این دوران بخشی از کارکرد سازمانهای سیاسی را نیز بر دوش کشیدند.

این حوزه از فعالیت ها و این کانال های مدنی در واقع تنها شبکه هایی هستند که از طریق آنها اصلاح طلبان در این شرایط امکان سازماندهی و هدایت و اجرای سیاست های خود را دارند. همچنین وجود رسانه های مختلف در این حوزه یکی از مجاری کمکی برای اصلاح طلبان است. ایجاد هماهنگی بین سطوح خرد فعالیت ها و گروهها از مهم هاییست که رسانه های اصلاح طلبان هر چند محدود در این حوزه انجام می دهند؛ وجود روزنامه ها، هفته نامه ها، وبسایت ها و شبکه های ارتباطی هم در سطح کشوری و هم استانی در واقع «ته مانده» سرمایه های حساب اصلاح طلبان هستند.

 از یک سو جبهه پیشروی خارج کشور، دارای ظرفیت اصلی استفاده از فضای آزاد و همچنین دسترسی به رسانه های موثر و سازمان های متنفذ بین المللی است. این فرصت امکان، جاری کردن سیاست های اصلاح طلبان و تلاش برای تحقق خواسته ها از کانال رسانه ها و سازمان های حقوق بشری، فشار دیپلماتیک و مدنی بر حکومت ایران و اصولگرایان حاکم را به جنبش سبز می دهد.  ظرفیت تولید فکری و سیاسی به دلیل وجود گروه دانشجویان و روزنامه نگاران ومتفکران از امکانات بالقوه این طیف در حوزه ابتکار عمل مدنی است.

 

تعامل با حکومت

از سوی دیگر، می توان به مشروعیت بالای طیف میانه رو اصلاح طلبان اشاره کرد و فرصتی که از طریق امکان نشستن بر سر میز مذاکره با حاکمان در اختیار جبهه اصلاح طلب قرار می گیرد. به عبارتی، حکومت با شناسایی و فرض حداقلی از مشروعیت برای این طیف، آن را کانالی برای اصلاح طلبان تبدیل کرده تا از آن طربق بتوانند به مذاکره و گفت و گو بر سر خواسته های خود با حاکمان بنشینند. این طیف همچنین، بخاطر دربرگیری مدیران و بوروکرات های پیشین  نظام اداری-سیاسی دارای ارتباطات و نفوذ حداقلی در برخی دستگاهها هستند که آن نیز می تواند ابزاری مقدماتی برای بازگشت و تعامل با حاکمیت در سطوح خرد باشد.  این طیف از اصلاح طلبان که می توان محمدخاتمی و حتی هاشمی رفسنجانی را در راس آن دانست، متشکل از گروهی از اصلاح طلبان است که پیشتر در سطوح مختلف مدیریتی و کارگزاران نظام بوده اند و در سالهای گذشته علی رغم آنکه برخی از آنها ممکن است حتی بازداشت و محکومیت داشته باشند، به گفتمانی معتدل و منعطف تر از اصلاح طلبی معتقد هستند و عمل می کنند. این گروه که وزرا، استانداران و مدیران رده های میانی و حتی اعضای رده میانی احزابی چون مشارکت و مجاهدین، و احزاب تکنوکراتی چون کارگزاران معتقد و همراه تر به گفت و گو با نظام سیاسی حاضر هستند و حتی در ادبیات سیاسی آنها کوتاه آمدن از برخی خواسته ها برای بهبود نسبی اوضاع و آزادی نسبی نیز جای دارد. در واقع همانطور که خاتمی همواره مورد تاکید قرار داده، تساهل و تسامح مورد تایید این وجه از اصلاح طلبی است. در هدفگذاری این گروه ورود به قدرت، چانه زنی، گفت و گو با اصحاب قدرت و شرکت در انتخابات حتی در محدودترین شرایط نیز سازنده و پیش برنده می باشد.  این طیف اصلاح طلبان از نظر پشتیبانی گروههای مختلف مردم، دارای مقبولیت نسبی هستند؛ چه در گروههای سنتی و چه مدرن. از سوی دیگر، گروههای حاکم در ایران این طیف از اصلاح طلبان را در مقایسه با گروههای دیگر بیشتر به رسمیت شناخته و حاضرند دریچه هایی هرچند محدود را برای تعامل با آنان باز بگذارند. البته این مقبولیت در حکومت در طیف های اصولگرای سنتی و معتدل تر مشاهده می شود. از لحاظ رسانه ای می توان گفت بیشتر رسانه های اصلاح طلب در کشور که اجازه فعالیت دارند، اجبارا و یا آگاهانه در حوزه نزدیک به این طیف فعالیت می کنند و عقاید و اخبار این گروه را منعکس می کنند.

علاوه بر گفت و گو با حاکمان، اصلاح طلبان و طیف های جنبش سبز نیاز به تقویت راهبردهای ارتباطی و مفاهمه آور در درون خود نیاز دارند. وجود اختلاف سلیقه و نیرو های گوناگون در هر جبهه سیاسی امری طبیعی-لازم است. اما این وضعیت می تواند از سویی به هدر دادن سرمایه ها در اثر اختلاف و از سویی به پایه ای برای نقش آفرینی موثر تر با مدیریت فرصت ها تبدیل شود. به نظر می رسد امروز جنبش سبز در اثر مهیا نبودن شرایط برای مهمی به نام « گفت و گو و سازماندهی» در بین جریان های داخلی خود به کنش در سطوح خرد و تاحدی ناهماهنگ مواجه شده است. از سوی دیگر، این امر تا حدی عدم تفاهمی را به وجود آورده که انتظارات و تصورات اصلاح طلبان نسبت به جایگاه و نقش یکدیگر را غیرواقعی کرده و این را می توان در ادبیات سیاسی امروز آنان نیز مشاهده کرد.

با در نظر گرفتن نمودار طیف های اصلاح طلبان، می توان ریشه ی اختلاف نظر ها را غفلت نسبت به جایگاه هر طیف دانست، امری که در تعاملات افراد و گروههای مختلف در این طیف ها نسبت به یکدیگر نیز انعکاس پیدا می کند. به طور مثال، استفاده از واژه هایی چون «خیانت» در برابر رفتارهای طیف میانه رو و از سویی نسبت دادن «براندازی و افراطی گری» به پیشروها مطمئنا برخاسته از عدم آگاهی و در نظر گرفتن جایگاه، ظرفیت ها  و ویژگی های هرکدام از نیرو هاست.

جبهه بزرگ جنبش سبز، پس از سه سال سرکوب و قرار گرفتن در فضای تخریب و اختلاف افکنی، امروز برای بازگشت به صحنه سیاسی کشور به صورت یک بازیگر موثر، نمی تواند بدون یک تفاهم و تعامل موثر درون گروهی به این مهم بپردازد. جای خالی عنصر گفت و گو و مهملی برای تفاهم در بین این طیف ها، علاوه بر این که باعث شده شناخت کافی از سلایق، عقاید و روشهای مختلف در جریان اصلاحات وجود نداشته باشد، از طرفی «نفی و حمله» را جایگزین کرده و در بیشتر موارد بدل از هماهنگی در عملکرد و موضع گیری شاهد تخریب بوده ایم. در طی سه سال گذشته با از بین رفتن بسیاری از زیرساختهای مدنی در عرصه سیاسی ایران، تضعیف تشکلها، تهدید روش های مدنی و قانون مدار و تحدید امکان گفت و گو، فضای سیاسی در مقیاس کلی نیز به صورت شدیدی آلوده به عنصر خشونت و تخریب شده و از میران مدنیت در آن کاسته شده است. لذا، به نظر می رسد تقویت مکانیسم های گفت و گو برای همراهی، نزدیکی و هم آوایی اصلاح طلبان در این برهه بسیار کارساز واقع می شود و می تواند مدیریت سرمایه های انسانی و مادی را برای جنبش سبز ممکن سازد.  در طول هشت سال ریاست جمهوری خاتمی و با سیاستهای پیگیر دولت وی، شاهد بودیم که چگونه سیاست و منش و روش سیاسی در ایران به سوی مدنی و مدرن شدن پیش رفت و گفت و گو جایی در ادبیات و کنش سیاسی پیدا کرد. امروز هم به نظر می آید، تاکید اصلاح طلبان بر پیشبرد دیالوگ سیاسی، می تواند سرمایه سیاسی آنها باشد که هم صحنه سیاسی را منعطف تر کند و هم مجرای بازیگری مجدد برای آنها مهیا کند. می توان به این مجرا امید بست، چرا که هنوز  ابزار های آن همچون روزنامه ها، مجلات، شبکه های مجازی، شبکه های خبری، ارتباطات اینترنتی و...اگرچه به صورت حداقلی، به عنوان مهمل های گفت و گو آماده بکارگیری هستند. امروز هم این سرمایه اگرچه بسیار ضعیف شده، اما از بین نرفته و به نظر می رسد مجددا با همت و تلاش اصلاح طلبان نیاز به بازسازی دارد. آغاز این گفت و گو در جریان اصلاح طلب از سویی فضای مفاهمه و تسامح و نزدیکی را بین نیروهای مختلف آن مهیا می کند و از سوی دیگر می تواند تمرینی برای آنها باشد تا بتوانند دیالوگ خود را در سطحی فراتر با حکومت برقرار کنند.

 

-                       استراتژیبرایشرایطپیشرو

با نگاهی دقیق به ظرفیت ها و توانمندی های موجود در جنبش سبز و طیف های آن، می توان اذعان کرد که در «گذار صلح جویانه و مدنی به دموکراسی» طیف های اصلاح طلب توانایی آن را دارند که از سویی با همراه کردن نیروهای مدنی و از طرفی با گفت و گو با نیروهای حاکم، امکان بهبود اوضاع جهت بازگشت به قدرت را هرچقدر هم تدریجی فراهم کنند.

هانتینگتون1، نظریه پرداز بزرگ سیاسی پیدایش دموکراسی را فراورده ی سازش و توافق در درون نخبگان حاکم و بین آنها و نیروهای اجتماعی می داند. در این چارچوب، حرکت و افق جنبش سبز تنها در مسیری میسر می شود که گفت و گو و سازش ابزار اصلی آن باشد تا در قالب آن تبادل عقاید، رسیدن به مصالحه و توافق بر خواسته ها صورت گیرد. چه آنکه «در همه ی موارد موفقیت آمیز گذار به دموکراسی، رهبران نیروهای سیاسی و گروه های اجتماعی، آشکارا یا پنهانی مذاکره و سازش کردند. به ویژه سازش میان اصلاح طلبان و نیروهای میانه رو در حکومت و درون گروههای مخالف عامل اصلی گذار بوده است»2. لذا داوطلب شدن سران اصلاح طلب و در راس آن کسانی چون خاتمی برای شروع گفت و گو و وارد بازی شدن با حاکمان و حتی اصرار های چندباره بر آن که صدالبته به خوبی انجام شده است و ادامه ی آن در این شرایط تنها «داروی» درد خشونت رو به رشد در ادبیات و عرصه سیاست کشور است،. از سویی، مدیریت بخش مدنی و سازماندهی نیروها در جامعه می تواند توسط نیروها و ظرفیت های موجود در طیف پیشرو صورت گیرد و پشتیبانی اجتماعی گفت و گو و فشار بر حاکمان را ایجاد کند.

امروز، بازگشت به صحنه سیاسی و تعامل با بازیگران حتی در سطح حداقلی می تواند روزنه های تاثیر بیش از پیش اصلاح طلبان در بازی قدرت را پرسو تر کند. «اصلاح طلبان در درون حکومت مجاری مشارکت را باز می کنند و میانه رو ها در درون مخالفین خواسته های خود را تعدیل می کنند و در قدرت مشارکت می کنند»3. با این دید، بخش مدنی و مردمی جنبش سبز که همان طیف پیشروی آن است در صورتی می تواند در قدرت مشارکت کند که شرط تعدیل خواسته ها و آغاز تلاش سرمایه هایی چون خاتمی برای تفاهم سازی با نظام را هم برتابند.

از سویی اصلاح طلبان باید ظرفیت های سازمانی و تشکل های مدنی را بشناسند و در پی استفاده از این مجرای موثر برای هماهنگی و هم آوایی و هدایت کردن نیروهای خود باشند. تشکلهای مدنی مدرن در کنار تعداد بالایی از تشکلهای سنتی و هیات ها و گروههای خیریه و مذهبی، در این دوران به نظر می آید می توانند به عنوان سرمایه ای در حساب اصلاح طلبان باشند که هم اکنون وقت خروج و استفاده از آن است. با ممنوعیت فعالیت های تشکیلاتی برای اصلاح طلبان در مقیاس های بزرگ، به نظر می آید باید در سطوح خرد منطقه ای و شهری نیروهای اصلاح طلب با استفاده از این ظرفیت ها به حفظ شبکه های ارتباطی سیاسی-اجتماعی خود بپردازند. اجتماعات خرد و تجمعات هفتگی، ماهانه و حتی فصلی در این دوران تنها روزنه ای به حساب می اید که می تواند حیات جنبش سبز در این دوران سخت را تضمین کند. از سویی این تشکیلات در سطح خرد حلقه های ارتباطی را حفظ کرده و از سویی امکان هدایت، تصمیم سازی، انتشار اخبار و اطلاعات، و به اشتراک گذاشتن اطلاعات و تصمیمات جبهه ای را تسهیل کند.

لذا با در نظر گرفتن این استراتژی، طیف میانه رو اصلاح طلبان با به کارگیری ظرفیت خود برای گفت و گو با نیروهای حاکم زمینه را برای چند مهم آماده می کنند؛ حضور حداقلی اصلاح طلبان در گفتمان قدرت، کمک به کم کردن فاصله نیروهای طیف خارج وداخل اصلاح طلبان، آغاز تعامل مجدد با بازیگران قدرت، تعدیل کردن ادبیات و صحنه سیاستمداری در کشور. و از جهتی دیگر، طیف پیشرو جنبش سبز به سازماندهی و برقراری پشتیبانی و هماهنگی سازمانی برای اصلاحات خواهد پرداخت.

اما در این راه، نکته اصلی توجه به تمرین و تلاش برای برقراری گفت و گوست و استفاده از حداقل هاست؛ باتوجه به کاهش فضای تعامل، افزایش تنش، سرکوب و خشونت حتی درسطح گفتمان سیاسی،  حتما کسانی که به پیشبرد گفت و و تعامل و تسامح با قدرت حاکم درایران می پردازد، متهم به انواع برچسب های سیاسی از سوی برخی طیف های دیگر خواهند شد. «رهبرانی که زمینه های سازش میان احزاب و گروه های مختلف را برای گذار به دموکراسی فراهم می کنند، اغلب به «خیانت» به پیروان خود متهم می شوند، اما به هرحال در موج سوم، دموکراسی ها به وسیله رهبرانی ایجاد شدند که حاضر بودند منافع پیروان خود و به ویژه گروههای تندرو در بین آن ها را به منظور رسیدن به هدف نادیده بگیرند».4 از سویی کم بودن و حتی ناچیزشماری ارتباطات و نتایج اقدامات در این جبهه می تواند ناامیدی و یاس را نیز ایجاد کند، امری که با آگاهی بیشتر نسبت به شرایط موجود و تاکید بر بلندمدت بودن اصلاحات می توان تا حدی آن را تنزل داد. در غیر این صورت باید شاهد بود که با پایان گفت و گو در فضای سیاسی، خشونت سیطره ی خود را چه در بین جبهه های سیاسی و چه درون آنها بیش از پیش کامل کند.

در پایان، بازگشت به سخن ابتدایی این یادداشت از علیرضا علوی تبار، می تواند روشنگر بلندمدت بودن اصلاحات و ضرورت استفاده از تمامی فرصت ها و منابع و ساختارها برای تغییر باشد؛ تغییری که سازماندهی و دیالوگ مجرای اصلی امروز آن است.

***

1.2.3.4- کتاب گذار به دموکراسی، دکتر حسین بشیریه، 1387

با الهام و استفاده از آثار زیر:

1-      مصاحبه با سعید حجاریان، روزنامه آرمان، سه شنبه، 31 مرداد ماه 1391

2-      سخنرانی های سیدمحمد خاتمی در باره اصلاحات

3-      منشور جنبش سبز، منتشره و نوشته شده توسط میرحسین موسوی، 25 خرداد 1389

4-      مقاله «دیالوگ سیاسی، اهمیتی در حد دزدیده شدن»، گوروویتز، روزنامه اینترنتی هاف پست، 19 آگوست 2012

5-      کتاب «دیالوگ سیاسی؛ نظریات و عمل»، استفن لاورنس، سال 1996

6-      مقاله «وقتی گفت و گو به پایان می رسد»، سعید حجاریان ،روزنامه شرق، ، تیر 1391


 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته