ایمایان
پینوشتی به عنوان پیشدرآمد: درستی یک پیشنهاد با بررسی منطق درونی آن، ارجاعش به واقعیّت بیرونی و بررسی موارد مشابه سنجیده میشود نه با عنوانهایی مانند تندروانه، معتدل یا محافظهکار. برچسبهایی از این دست گرچه ممکن است بجا باشند ولی گذشته از نسبی بودن، هر کدام در شریط خاصّی درست یا نادرست هستند. برای مثال برای رابطهی زناشویی در چند مرحلهی اختلاف سلیقهی جزئی، شكاف فکری و فرهنگی، از بین رفتن رابطهی عاطفی و بدلشدن زندگی مشترک به جدال دائم و فزونخواهانه، چند نسخهی متفاوت میتوان پیچید که هر یک فقط در آن شرایط درست است. پس نمیتوان مثلاً با برچسب تندروانه (در برابر معتدلانه) چارهای یا راهحلّی را نکوهش کرد.
۱. تعریف سانسور: سانسور را باید بسیار بزرگتر از عرصهی کتاب و ادبیات دید که از حذف نامزدان خواهان اشتراک در قدرت سیاسی تا ناديدهگرفتن برخی چهرهها و آثار فرهنگی در رسانههای رسمی تا فیلترینگ دنیای مجازی و جز آن را در برمیگیرد. وقتی چارچوبهای قدرت رسمی از ساختار جامعهی سیاسی محدودتر است و از هرگونه تلاشی برای ویرایش و بازسازی خود سربازمیزند، تنها راه، انکار بخشهایی است که بیرون از آن بخش قراردادی قرار گرفتهاند. پس هدف سانسور حفظ قدرت از راه حذف ناسازههاست و دلیل اصلی اینکه حاکمیّت با کتابفروشهای جلو دانشگاه کاری ندارد این است که آن کتابها قدرت موجود را به چالش نمیکشند نه اینکه بر سانسور اثری ندارند. اتّفاقاً همین پرسش - که چرا کتابهای دارای مضامین منافی با اخلاق رسمی یا احیاناً ضدّمذهب در بازار آزاد یافت میشوند- خود نشانگر اخلاقی و مذهبی نبودن واقعی قدرت رسمی است و گرنه با آن مبارزه میشد. تصوّر کنید که همین کتاب «شرح اسم» بیخاصیّت که جمع و اصلاح شد با همان شکل سابق جایی یافت شود، به گمانم در کمتر از چند روز کلّ فروشندگان و کتابهایشان جارو خواهند شد (این موضوع جای بسط بیشتری دارد). پس سانسور به خودی خود هدف نیست تا اثرگذاشتن یا نگذاشتن بر آن مهم باشد؛ سانسور فقط وسیله است.
۲. سانسور را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. یکی سانسور پیش از نشر (خودسانسوری) و دیگری سانسور در فرایند نشر (فعلاً با ممیّزی پس از نشر کاری نداریم). به این امر در متن اشاره نشده است (گرچه میتوان بند دو را اشاره به آن دانست که بسیار مبهم و نارساست). سناپور میگوید که حتّی در نشرزیرزمینی سانسور حاکم است که ادّعایی بدون دلیل و از دید من اشتباه است. خیلی فرق میکند که نویسندهای بداند این اثرش قرار است ممیّزی شود یا بداند قرار است آزادانه منتشر شود در حالت دوّم خودسانسوری به کمترین حد میرسد. شاید سانسور/خودسانسوری برای کسی که ابتدا فکر میکرد میتواند اثرش را منتشر کند و بعد با برخورد به سدّ ممیّزی تصمیم به نشر آزاد آن گرفت باقی باشد ولی برای کسی که از ابتدا آگاهانه دست به این کار زده اینطور نیست. بررسی محتوای دو وبلاگ که در دو سرویس وبلاگ داخلی و خارجی منتشر میشوند برای بررسی این امر کافی است اوّلی میکوشد جوری بنویسد که به بستهشدن وبلاگش نینجامد و دیگری خیر. نمیتوان ادّعا کرد که سانسور بر دوّمی همان اثری را دارد که بر اوّلی.
۳. سانسور را چگونه میتوان از بین برد؟
یک. چانهزنی: چانهزنی میتواند تنها اندکی سانسور را کمرنگ کند نه اینکه از بین ببرد. این امر نیاز به توان چانهزنی دارد که در نویسندگان و انتشارات ما یافت نمیشود. چانهزنی را در دو دههی گذشته، در سینما میتوان یافت و آن هم به خاطر قدرت محدود ناشی از کار جمعی سینماگران است که متأسّفانه اهل قلم حتّی در حدّ ابتدایی هم توانایی راهانداختن صنف مربوط به خود را نداشته و ندارند. مقایسه اهالی این دو هنر هم جای کار دارد.(بیشتر در بند شش)
دو. فهمیده شود که اثر، تأثير مستقیمی بر قدرت ندارد: نمایش بسیاری از فیلمها که ابتدا توقیف شدند.
سه. بزرگشدن حجم قانونشکنی به گونهای که اعتبار قانونگذار را زیر سؤال ببرد: آزادشدن ویدئو و نوارهای غیرمجاز در گذشته.
چهار. تغییر عملکرد یا ماهیّت ساختار قدرت: هدف اصلاحطلبان و اصلاحگران.
از چهار راه فوق، راه اوّل به نحو بسیار محدود (گلیم خود را از آب کشیدن) در موضوع بحث ما وجود دارد و نه بیشتر. سناپور به این موضوع اینجا پرداخته است که بررسی آن بحث را طولانی میکند ولی به دلیلی که در بند شش خواهم گفت نویسندگان نمیتوانند چنین تأثیرگذاريی داشته باشند و تازه آن هم با حاکمیّت فعلی به راحتی برگشتپذیر است (نمونهاش لغو مجوّز خانه سینما). راههای دو و سه راههای چارهی میانمدّت هستند (راه سوّم همان بحث نشرغیر رسمی است هرچند عاملان آن، به این قصد چنان کاری نکنند) راه اصلی راه چهارم است.
۴. نگاهی به موارد تاریخی. در نوشته سناپور جز اشارهای به سامیزدات اثری از ارجاع تاریخی به چشم نمیخورد.
نتیجه سه دهه کلنجار با سانسور چه بوده است؟ اگر الآن وضع اندکی از سه یا دو دهه پیش بهتر بود میشد ادّعا کرد که در آینده بهتر میشود امّا هیچگاه سابقه نداشته است که نشری به خاطر اینکه جرأت کرده کتابی پیشنهاد دهد که باید از ابتدا میفهمید مشکل دارد، اخطار بگیرد، تعلیق شود یا مجوّزش لغو شود. الآن سیاهترین دوران سانسور در دوران پس از جمهوری اسلامی است، چرا سه دهه تلاش به جای اینکه به جای بهتری برسد به بدترین وضع رسیده به گونهایکه کتابهایی که پیش از این مجوّز میگرفتند نیز حالا اجازهی نشر ندارند. فرايند فرسوده و تعويضشدن مميّزان نيز اصل سانسور را همچنان باقی نگه میدارد. این بررسی نادرستی راهحل چانهزنی را آشکارا نشان میدهد.
بررسی نشر کتابهایی مانند «حکمت و حکومت» نشان میدهد که نیندیشیدن به سانسور چقدر راهگشاست و چاپ خارج از کشور چه امکان خوبی. وقتی میگویم خارج به فکر اروپا و امریکا نیستم، چاپ در یکی از کشورهای همسایه امروز کاملاً ممکن است و راه رسیدن به داخل كشور را کوتاه میکند. کتاب «تولّد اسرائیل» زیباکلام مجوّز نگرفت؛ چطور میتوان کتابهایی از این دست را چاپناشده باقی گذاشت و به چانهزنی پرداخت؟ هر کتابی فرزند زمان خودش است و شاید ده سال دیگر آن نوشته کهنه شده باشد. مثالهای از این دست زیاد است که نویسنده هم در متنش به این راه اشاره کرده است امّا محدودیّت چاپ خارج در برابر چاپنشدن و از آن بدتر تن به سانسور/خودسانسوری داخل دادن چیزی به شمار نمیآید.
۵. «آیا اصولا مشیمان اصلاح است یا انکار و حذف دیگری؟» جواب این سؤال را در پیشدرآمد دادم که مسائل اجتماعی مسائل ریاضی نیستند تا جوابی واحد داشته باشند. اگر بتوان چیزی را اصلاح کرد، اصلاح خوب است و اگر کار از حدّ اصلاح برسد باید کنارگذاشتتش؛ درست مثل دندانی نیمهفاسد یا تمام فاسد، اوّلی را پرمیکنیم و دوّمی را میکشیم. طرح این سؤال جایی است که ما با افراد سروکار داشته باشیم نه با پدیدهها. مثلاً دربارهی یک معتاد میگوییم مجرم است یا بیمار، آیا با نفی از جامعه، اعدام و مانند آن موضوع حل میشود یا با بررسی ریشهای. امّا کسی هیچ گاه دربارهی خود اعتیاد نمیگوید که آیا مشی ما اصلاح است یا حذف! یک پدیدهی منفی را حتماً باید حذف کرد، حالا هم بحث ما دربارهی پدیدهی سانسور است (که از قضا خود حذف دیگران است) و باید حذف شود نه دربارهی سانسورچیان که مثلاً در پی حذف آنها باشیم. همین مورد کوچک نشان میدهد که گاهی یک شعار ظاهراً میانهروانه و عاقلانه (اصلاح به جای حذف) اگر در جای خودش به کار نرود چه معنای نادرستی پیدا میکند. همین راه را برای دیگر موارد اجتماعی مانند انتخابات و جز آن باید به کار برد. نظارت استصوابی -به معنای ردّ و تأييد صلاحیّتی که میشناسیم- باید حذف شود ولی عاملان آن باید اصلاح شوند.
۶. چه کسانی نمایندهی خود و چه کسانی نمایندهی اجتماع هستند؟ اینکه نویسنده شاخک حسّاس جامعه، آینهی بازتابندهی آن است و عباراتی از این دست میتواند دربارهی آثار نویسندگانی که احاطهی لازم بر تاریخ و اندیشهی سرزمین خود دارند بیان شود و در نقد و بازخوانی آثار آنان به کار رود امّا برای حضور اجتماعی نويسندگان، این بیانهای کمابیش شاعرانه به درد نمیخورند. اگر بپذیریم که جامعهی مدنی، حلقهی واسط بین جامعهی سیاسی و تودهی مردم است، زمانی نویسندگان نمایندهی مردم و رابط آنان با حكومت میشوند که توانایی به راهانداختن یک صنف را داشته باشند و از آن راه با قدرت وارد دادوستد شوند. نويسندگان به هزار و یک دلیل و علّت نه صنف دارند و نه کمترین تمایل به همکاری. درست بر خلاف سینماگران که خانهی سینما دارند و میتوانند در برابر سهمگینترین حملات دولتی ایستادگی کنند. این را با انجمن حکومتی قلم و کانون مضحک نویسندگان مقایسه کنید. نویسندگان اگر از مجرای صنف خود با سانسور مبارزه میکردند میتوانستند ادّعا کنند نمایندهی جامعه هستند ولی حالا هرکس فقط نمایندهی خود یا نشر خود است.
۷. نوشتهی سناپور بر اساس «چه کنیم تا خوانده شویم» نوشته شده است. این فقط بخشی از دغدغهی نویسنده است ولی اگر بدل به تمام فكر یا دغدغهی اصلی او شود، مشکل پیش میآید. سؤال ریشهایتر که چهبسا کلیشهایتر هم باشد این است که :«من مینویسم چون ناچارم بنویسم، یعنی با نوشتن نیازی درونی را برآورده میکنم یا مینویسم تا به عنوان نویسنده شناخته شوم و در جامعه جایگاهی به دست آورم؟» برای اینکه بیش از حد ایدهآلگرا نباشیم فرض میکنیم جواب ترکیبی از هر دو باشد امّا با نفی سویهی اوّل، نفس هنر و آفرینندگی زیر سؤال میرود. وقتی کسی خواست بنویسد دیگر نمیتواند یا نباید به اینکه چقدر احتمال خواندهشدن او هست توجّه کند، اثر اگر دندانگیر باشد خواهناخوه جای خود را پیدا میکند. نویسنده اگر بیش از حد به سویهی دوّم بیندیشد به کارگزاری بدل میشود که از بازار کار سفارش میگیرد و آن را برآورده میکند.
۸. پیشنهاد نشر زیرزمینی- یا دیگر راههای دور زدن سانسور- به تعبیر منطقیان گزارهی جزئی است یعنی میگوید برخی (شاید کمتر از یکدرصد نویسندگان) میتوانند يا بهتر است این راهها را امتحان کنند. امّا «مخالفم» گفتن سناپور گزارهای کلّی است یعنی ایشان میگوید نباید این را به عنوان نظریّه یا پیشنهاد ارائه کرد و این متأسّفانه به نوشتهی او لحنی آمرانه میدهد. از نوشتهی سناپور برمیآید که او این شیوهی نشر را ناکام، محروم از نقد، بدون بازگشت مالی لازم، بیاثر بر سانسور و... میداند؛ فرضاً تمام این مسائل درست باشد، این شیوه چه ضرری برای راهحل ایشان یعنی چانهزنی برای رفع سانسور دارد؟ آن تعداد اندک کار خودشان را بکنند و شما هم کار خودتان را. آنها به کسانی که در برابر دستگاه ممیّزی تمکین میکنند کاری ندارند، شما با چه منطقی با کاری که نفیاً یا اثباتاً با شما کاری ندارد، مخالفت میکنید؟ نقد یک روش یا بیاثر خواندن آن با مخالفت با آن تفاوت میکند.
۹. تمام اینها دربارهی نشر کاغذی بود؛ نشر به صورت پیدیاف الآن رواج عجیبی یافته است. ایرادهایی که میتوان به آنها وارد کرد:
الف. برگشت مالی: زمانی میتوان مانند سناپور از «عروسکساز»- و یا حتّی «بیشعوری»- به عنوان استثنا یاد کرد که مدّت زیادی از این کار گذشته باشد و یکی دو مورد بیشتر موفّق نشده باشند امّا این راه هنوز جوان است و کتابهای بالا به عنوان اوّلین تجربهها خوب بودهاند و در آینده حتماً بیشتر هم میشوند.
ب. نبود نقد. وبلاگستان الآن دارای قدرتی شده که به مراتب از نشريّات كاغذی در نقد اثرگذارتر است. به مصاحبهی امید روحانی، آغداشلو و دیگران در شماره شهریور مجلّه ۲۴ مراجعه کنید: آنها- بحق- معتقدند که نقدهای وبی در آیندهی نزدیک، نقد کاغذی را تقریباً از بین خواهد برد حال آنکه نه نویسندگانش آن اعتبار را دارند، نه آن سابقه را و نه موضوع صحبت دربارهی فیلمهای ممنوع است. من به خلاف سناپور و مانند آن منتقدان معتقدم که نقد اگر قرار است ترویج یک اثر باشد، حتّی آثار غیرممنوع هم در آینده بيشتر محتاج وب خواهد بود چه رسد به آثار ممنوع.
ج. نشر موفّق محتاج ناشر معتبر است. بازنشر آثار بزرگان ادب و هنر و دانش نیازی به ناشر معتبر ندارد (اکثر شاهکارهای ادبيات دنیا در ایران غیر قابل انتشار هستند) و مشکل سایت یا وبلاگ معروف را با کمی تعاون و همکاری میتوان حل کرد.
د. تبلیغات. تبلیغ یک اثر هنری مانند سینما یا کتاب در ایران بیشتر فرد به فرد است. دنیای مجازی، هم در زدن جرقّهی اوّل این تبلیغات و هم در مقام وسیلهی گسترش آن بینظیر است و در سه سال اخیر کارکردهای بسیار متنوّعتری هم یافته است. من به خلاف نویسنده معتقدم نه تنها دنیای وب برای تبلیغ محصولات خود تواناست که محصولاتی که از مجاری رسمی منتشر میشوند هم باید روی آن حساب باز کنند.
۱۰. همانطور که در ابتدا اشاره کردم این اختلاف نظر، به سؤال بزرگتری برمیگردد که به فرض ما اصلاحطلب و مسالمتجو باشیم، آیا باید با هر شریطی فقط به دنبال گفتگو و مشارکت در ساختاری باشیم که برخاسته از خواست قدرت است یا میتوانیم علاوه بر مخالفت نظری با آن، دست به اقدام عملی هم بزنیم. پاسخ این پرسش چندی است بین معتقدان به شرکت در انتخابات (هر انتخاباتی) یا تحریم آن در گرفته است. به گمان ما میباید و میشاید که جایی بالاخره «نه» بگوییم و جلو زیادهخواهی ارباب قدرت را بگیریم. بدين ترتيب، نشر جز از راه رسمی درون کشور، فقط پاککردن صورت مسئله نیست بلکه به چالش کشیدن آن نیز هست. سانسور توهین به قلم است و تعلیق انتشارات به خاطر اینکه با علم غیب نمیدانسته ممکن است سانسورخور كتابش زياد باشد، اوج وقاحت است. برخی معتقدند که با هر شرایطی باید از مدارا - یا درستتر: تمکین به خواست حاکم- بگوییم و بعضی معتقدند جایی باید ایستاد.
از زاویهی دیگر، توصیه به مدارا از کسی برمیآید که به اندازهی امثال من به اینکه ترس از سانسور، ادبیات داستانی و بخش بزرگی از تحقیقات علمی ما را نابود کرده است، اعتقاد ندارد. دم مشهور رضاخان امروز به تمام زوایای زندگی ما سرک کشیده است و برای مثال وقتی اقتصاددانی به خاطر انتقاد از نحوهی پرداخت یارانهها به زندان میرود، دیگر کسی جرأت نمیکند از بازگشت به الگوی تولید انبوه فرزندان یا مسئلهی هستهای و هزینههای آن برای ایران یا روال نابودکنندهی حاکم بر دانشگاهها و جز آن انتقاد کند. اگر دربارهی مسائل علمی و اجتماعی بتوان در وب کاری کرد، حاصل باید کوتاه، مثل مقاله یا مصاحبه باشد ولی تحقیقات پروپیمانی در کار نخواهد بود؛ دربارهی ادبیات و دیگر هنرها کار از این هم دشوارتر است. سؤال اینجاست: «تا کجا میتوان به اسم مسالمتجویی تسلیم بود؟» (بازخوانی نمایشنامهی «در رستوران» نوشتهی نوریس باریه توصیه میشود.)
۱۱. امّا به نظر من نسلی از نویسندگان هستند که در آیندهای نه چندان دور روال کار را عوض خواهند کرد. ما امروز در آستانهی یازدهسالگی وب فارسی هستیم. طیّ سالهای گذشته کسانی در زمینههای مختلف «عادت کردهاند» که با کمترین میزان سانسور بنویسند. اینان اوّلین تجربههای نویسندگی خود را در وب انجام دادهاند و برای آنان سخت یا ناممکن خواهد بود که به ممیّزیهای رسمی تن دهند. از دید من با راه یافتن تدریجی اینان به اجتماع، شاهد روند رو به رشد کتابها و آثار آزاد از سانسور خواهیم بود و این رخداد، جواب مسئله را عوض خواهد کرد. هرچه انتشار این گونه آثار آسانتر باشد، تمایل به آن بیشتر. همانطور که امروز فیلترینگ در وب محلّی از اعراب ندارد و هرکس با ساختن یک وبلاگ در سرویسهای خارجی میتواند هرچه میخواهد بنویسد، فردا نیز در عرصهی اجتماع اینگونه خواهد بود. سناپور از دشواریهای نشر غیررسمی گفته است، طبعاً هرکس به دنبال کاری باشد برای اجرای آن چارهای خواهد اندیشید. چیزی که نباید فراموش کرد این است که اوضاع جاری در ایران و به تبع آن کارکرد فضای مجازی، سه سال است که از اساس عوض شده است و دیگر نمیتوان به بسیاری از پرسشهای پیش از خرداد ۸۸ همان جوابها را داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر