-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 09/06/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/6/15

 

حوا

1. داخلی. اتاق نشیمن. نور صبحگاهی. صدای جوشیدن آب.

«میم» چادر سیاه را تا می کند و می گذارد توی کیف اش. «ف» از اتاق بیرون می آید: من حاضرم. بریم؟ میم نگاهی به مانتوی سیاه و بلند ف می اندازد: ای بابا... تو این هوای گرم... هم من مشکی پوشیدم هم تو... امروز بریم بازارچه چند تا مانتوی رنگی بخریم.

خارج می شوند.

2. خارجی. پیاده رو میدان هفت تیر. نور شدید ظهر. صدای ماشین ها.

میم با مجله خودش را باد می زند. ف با موبایلش ور می رود.

میم:« هنوز داری کامنت هات رو چک میکنی؟ «سین» می رسه به تئاتر؟ بیا قبل از اینکه بریم ایرانشهر یه دوری تو مغازه ها بزنیم. مانتوهای اینجا هم بد نیستن.»

یک زن با چادر مشکی وارد قاب می شود: کارت شناسایی خانوم.

میم مبهوت به زن و سرباز ها و ون سبز رنگ نگاه می کند: من که حجابم درسته خانوم... چادر هم توی کیفم هست... می خواین سرم کنم؟

زن بازوی میم را می گیرد و با خشونت به طرف ون می کشد اش: من تشخیص میدم که حجابتون درسته یا نه. ساپورت پاتونه. کارت شناسایی؟؟

میم کارت نظام پزشکی اش را می دهد. زن دیگری دختری را گرفته که سر تا پا مشکی پوشیده و حتا ذره ای آرایش ندارد. دختر التماس می کند: خانوم من از سرِ کار میام...چیم اشکال داره آخه؟ خانوم تو رو خدا... زن دختر را به طرف ون می کشد: مانتوت کوتاهه...همین که گفتم.

میم و دختر سیاهپوش را به داخل ون هل می دهند. ف بیرون ایستاده و سعی می کند زن را قانع کند: خانوم دوست من رو بگیرین من گم میشم...تهران رو بلد نیستم... زن چادری: خب برو تو ون بشین کنارش.

 

3. داخلی. ون گ ش ت ارشاد. آفتاب تند. سکوت.

زن چادری می آید داخل. رو به میم می کند: خونه تون کجاست؟

میم: ما مسافریم.

زن با حالت تهاجمی: چرا دروغ میگی؟؟ مگه خونه تون جمهوری نیست؟؟؟

میم مبهوت: خانوم خونه دوستمون اونجاست. خودمون مسافریم. زن رو به همکارش میگوید: موبایل هاشون رو بگیر. باهاشون حرف هم نزن. و پیاده می شود.

دخترک سیاه پوش همچنان بحث می کند و سعی دارد زن را قانع کند. میم ساکت است. می داند چه می شود. می داند بحث فایده ای ندارد. سعی می کند به چشم یک تجربه مستند به قضیه نگاه کند. از زن چادری دوم می پرسد: شما دستوالعمل دارین یا آموزش دیدین؟ زن کوتاه جواب می دهد: هر دو.

میم: به رنگ هم گیر میدین؟

زن: نه.

میم: به دامن شلواری چطور؟

زن: به دامن آره...

میم: لیسانس این دیگه؟

زن:آره...ارتباطات.

میم: پس چرا اینجا؟ چرا تو روزنامه نیستین؟

زن: توی روزنامه هم مینویسم. تو همشهری.سرنخ.

میم: ا... پس آقای ... رو میشناسین؟

زن:آره... مگه شما هم مینویسین؟

میم: ...

دختر سیاه پوش با نفرت زن را نگاه میکند: چطور حاضر میشین همچین کاری بکنین؟؟

زن فقط شانه هایش را بالا می اندازد.

میم: فکر کنم واسه هر شیفت 200 هزار تون میگیرین...نه؟

زن سرش را بیرون میبرد: جناب سروان میشه بگین کولر رو بزنن؟ خیلی گرمه.

میم دی وی دی « تهران من حراج» را از توی پلاستیک خریدش بیرون میکشد و با آن خودش را باد می زند. ف بالا می آید: چی کار کنیم؟؟ چی میشه حالا؟؟

میم: هیچ چی. میبرن مون وزرا. نگران نباش. تو برو مانتو ها رو نگاه کن.

ف راضی نمی شود. کنار میم می نشیند.

4. خارجی. نمای پیاده رو از زاویه پنجره ون:

زن چادری به دختری که ظاهر موجهی دارد و فقط مقنعه اش کمی کوتاه است نزدیک می شود و صحبتی میکند. رنگ و روی زن می پرد. صحبت تمام میشود و دختر با لبخندی که نشان دهنده رهایی است می شود. سرباز ایستاده کنار ون رو به زن:

بابا بذار زود پر بشه بریم...گرمه!!!!

زن به زن دیگری نزدیک میشود که هم مانتوی بسیار کوتاهی دارد و هم شال بسیار نازکی. چیزهایی رد و بدل می شود و زن می رود. صدای میم از داخل ون روی تصویر:

چرا این رفت؟؟

زن چادری دوم: چون کارت ... ( نامفهوم) داشت.

 

5. داخلی. ون. هرم گرما. پچ پچ زن ها.

چند نفر داخل ون هستند که ظاهر هیچ کدام غیر عادی نیست. یک نفر مقنعه دارد و به خاطر آستین هایش گرفته اند اش. یک نفر مانتویش تا نوک کفش اش است و به خاطر نازک بودن مانتو سوارش کرده اند. دختر نوجوانی گوشه ون نشسته است. ساکت است. گیتارش را به صندلی تکیه داده. بسیار ساده لباس پوشیده ، اما قدش بلند است و گویا به خاطر کوتاهی مانتو سوار شده. به میم می گوید: « میشه موبایلتون رو بدین من یه زنگ خونه تون بزنم؟»

میم: گوشی ها رو اون خانوم گرفته...

دختری با چادر ملی(!!) به داخل ون هل داده می شود. تمام تنش می لرزد. لب هایش سفید شده. میم دست هایش را می گیرد و کنار خودش می نشاند اش: چیزی نشده...آروم باش... کاری ندارن... زن چادری سوار می شود و رو به دختر تازه وارد فریاد میزند: درِش بیار!! می گم چادرتو در بیار!!  دختر فقط می لرزد. زن صدایش را بلند تر میکند: مگه با تو نیستم؟؟؟ درِش بیار. فکر کردین یه چادر رو سرتون بندازین میتونین زیرش هر غلطی خواستین بکنین؟؟ دختر به آرامی چادر را در می آورد.

زن چادری دوم با کارت شناسایی ها ور میرود. رو به میم می گوید: فولیکول چیه؟؟

میم چند لحظه فقط زن را نگاه می کند: کیست داری؟

زن: نه...سونوگرافی دادم توش نوشته.

میم: الان همراهتونه؟

زن به طرف کیف اش می رود و پاکتی را به دست میم میدهد.

میم وقتی سونوگرافی را می خواند نمی تواند جلوی اشک هایش را بگیرد. به نظرش موقعیت خنده دار و رقت باری است. ویزیت جناب سروانی که دستگیرش کرده. توی ون.

میم: نه...چیزی نیست. نگران نباشین.

 

6. خارجی. حیاط ساختمانی در وزرا. زن های زیادی ایستاده اند. دخترک چادری به میم نزدیک میشود. هنوز می لرزد: خانوم میشه یه دقیقه با مامانم حرف بزنین و بگین پلیس هستین و منو ول میکنین؟ میم گوشی را میگیرد. فقط صدای جیغ می شنود. و کلمات نامفهوم: دختر من... ولش کنین... من می میرم... دخترم....میم سعی میکند آرام اش کند. زنِ آن طرف خط اصلن صدای میم را نمی شنود. فقط جیغ می زند.

 

7. داخلی. اتاقی دلگیر با سه میز. زن هایی که از این میز به آن یکی می روند:

میم پشت میز اول است. زن هایی که آن طرف میزها نشسته اند همه زشت و بدخلق و بی ادب اند. فرمی را جلوی میم می گذارند. میم وقتی به تحصیلات می رسد مکث می کند... خجالت می کشد بنویسد: دکتری.

فرم را به میز آخر تحویل می دهد. روی برگه ای با ماژیک مشخصات اش را می نویسند. و در آخر: جرم: بدحجابی. زیرش را انگشت می زند. برگه را به دستش می دهند و می گویند آن طرف تر بایستد تا عکس اش را بگیرند. میم نمی تواند زهرخندش را پنهان کند.

چادر را به سرش می کشد و بیرون می رود.

 

8. خارجی. پارک هنرمندان. روبروی تالار ایرانشهر.

ف: خوبی؟ چی شد؟ چی کار کردن؟

میم: هیچ چی بابا. تحقیر. از این مملکت متنفرم. متنفرم. ولش کن. بریم بلیت بگیریم.

 

9. داخلی. دستشویی. صدای آب.

میم چادر را در می آورد و تا می کند. زنی آن طرف تر در حال وضو گرفتن است. می گوید: خانوم...چادرتون داره به زمین کشیده می شه... میم با نفرت نگاهش می کند: مهم نیست....

 

10. داخلی. سالن تئاتر. نور کم.

میم توی صندلی قرمز فرو رفته است. بهزاد فراهانی روی صحنه است. میم یاد تمام رنج هایی می افتد که این مرد کشیده...چون دخترش ترجیح داده آن جوری زندگی کند که دوست دارد. که برود دنبال ساده ترین حقوق انسانی.

بهزاد فراهانی رو به تماشاچی ها می گوید:« تو چهار دیواری خودمون که دیگه میتونیم دلنگ دلونگ کنیم...نه؟» 

میم دستش را جلوی دهانش می گیرد. شانه هایش می لرزند.


 
 

1391/6/15

 

کیوان
لابیرنت

باید می‌رفتم بانک. تنبلی می‌کردم. چند روز بود هی دست‌دست می‌کردم. این سیستم‌های آنلاین، آدم رو تنبل می‌کنه. بیزینس‌مَن هم که نیستم همچین کار بانکی‌ای داشته باشم. یه چس‌مثقال حقوق هست که اون رو هم سَر ماه یا بُرج (که من هیچ‌وقت نفهمیدم این بُرج دیگه از کجا سروکله‌اش پیدا شده وسط تقویم ما) می‌ریزن توی حساب و به هفته‌ی دوم نرسیده تموم شده. نه چک و سفته‌ای دارم و نه حساب ارزی و طولی‌ای‌.

خلاصه دیروز سعی کردم فاتح بشم به این گشادی مزمن شهریور ماه. کَندم و رفتم. از این‌جایی که من الان نشستم تا برم و برسم به بانک، ده دقیقه‌ای باید پیاده‌روی کنم. ساعت یازده بود و خب رفتم و کار هم انجام نشد. اصولاً این‌جور کارها اگه توی یک بار رفت‌و‌برگشت انجام بشه باید تعجب کرد!

برگشتم دوباره پشت میز. رفت‌و‌برگشت مجموعاً شد نیم ساعت. ولی دیدنِ آدم‌ها توی اون موقع روز خیلی خوب بود. انگار توی یه شهر دیگه‌ای بودم. یه آدم‌های دیگه‌ای رو می‌دیدم. انگار این‌ها همون آدم‌هایی نبودن که عصر، موقع رفتن به خونه هم می‌دیدم‌شون.

دیشب مونده بودم توی استاتوس‌های فیس‌بوک چی بنویسم. نمی‌دونستم دوباره تیکه‌ایی از شعر‌هایی رو که دوست دارم بنویسم یا یه چیزی از خودم در کنم!

این‌جوری نوشتم:

ما آدم‌های «کارمند» جماعت که هر روز صبح خروس‌خون، قبل از این‌که آفتاب بزنه تا بوق‌سگ، پشت میز اداره می‌شینیم باید بعضی روزها، ساعتِ ده و یازده به هوای خریدی، تزریقی، بانکی، کوفت‌و‌زهرماری از اداره بزنیم بیرون .

بریم توی خیابون و توی پیاده‌روهای این شهر قدم بزنیم. آدم‌ها رو ببنیم. زن‌ها رو. مردها رو. جوون و پیرها رو. اصلاً دیدنِ آدم‌های شهر، وسطِ روز یه حس‌و‌حال دیگه‌ای داره. خیلی خوبه. خیلی.

 ما آدم‌های «کارمند» خسته شدیم از بَس آدم‌ها رو همیشه قبل و بعد غروب دیدیم.

اتوبوس دو طبقه تهرانبعد دیدم ای دل غافل، همین دو خط، دغدغه و دردِ دل چقدر از همین جماعت مثل خودم بوده. همه‌ی دوست و رفقایی که مثل خود من زندگی‎شون محدود شده به ساعت‌های خاص اداری و معمولاً ساعت ده صبح هیچ‌جایی جز پُشت میزشون نیستند چقدر دل‌شون تنگِ بودن وسط خیابون و دیدن آدم‌ها بوده، توی اون ساعت روز.

من دیدم، شما رو نمی‌دونم. اون درب‌و‌داغون و قدیمی‌هاش که صندلی‌های قرمز تند که دیگه از فرط کثیفی هم جیگری شده بود رو من دیدم. لامصب جون می‌کَند تا راه بره. هن‌هن می‌کرد. ولی خوب بود. خیلی خوب. اتوبوس‌های دو طبقه رو می‌گم.

معمولاً کم‌تر پیش می‌اومد اون بالا، روی دو ردیف صندلی‌های اولش، اون جلو، بچه‌ای با پدر و مادرش ننشسته باشه. خیلی از ماها عشق به رانندگی‌ و خلبانی و درایوری رو از پشت شیشه‌های بزرگ طبقه‌ی دوم اتوبوس‌های شرکت واحد به یادگار داریم. از همون روزها.

و کاش هنوز بود. اتوبوس‌های دو طبقه رو می‌گم.

کاش هنوز بود و هفته‌ای یک‌بار می‌اومد و ما کارمند‌های خسته رو بدون بلیط سوار می‌کرد و می‌بُرد دور تا دور این شهر را نشون‌مون می‌دهد. می‌شستیم پُشت شیشه‌های طبقه‌ی دوم و شهر و آدم‌ها و خونه‌ها رو از اون بالا می‌دیدیم.

اتوبوس‌های دو طبقه، نعمتی بود توی این شهر. این رو کسی می‌تونه حس کنه که اون پله‌ی نیم‌ پیچ فلزی رو بدو می‌رفت بالا تا روی صندلی‌های ردیف اول بشینه و فرمون خیالی اتوبوس رو بگیره دستش و رانندگی کنه توی خیابون‌های پیروزی، بهارستان، پیچ شمرون، حسن‌آباد، تجریش و توپخونه.


 
 

1391/6/15
  •  

    آرمان امیری
    مجمع دیوانگان

    شب گذشته محمود احمدی‌نژاد بار دیگر در تلویزیون حاضر شد تا در حضور همیشگی مرتضی حیدری برای بینندگان سخنرانی کند. به نظر می‌رسید حواشی اجلاس غیرمتعهدها، اصلی‌ترین دلیل این برنامه باشد، اما آنچه برای من جالب توجه بود، موضوع سفر احمدی‌نژاد به عربستان (هم‌زمان با وقوع زلزله آذربایجان) بود. وی در تلاش برای دفاع از این سفر، خواسته یا ناخواسته سخنانی گفت که به باور من هدف اصلی او را مشخص می‌ساخت.

    احمدی‌نژاد ابتدا به منتقدین سفر خود به شدت حمله کرد و عربستان را کشور دوست نامید. در بخش دیگری از صحبت‌هایش اشاره کرد که بسیاری از کشورها پیش از سفر او به عربستان نمی‌خواستند در اجلاس غیرمتعهدها به میزبانی ایران شرکت کنند. در جای دیگر گفت که «برخی» (واژه معمول او برای اشاره به هیچ کس!) از ما می‌خواستند که در بیانیه و موضوعات اجلاس این مسئله را بگنجانیم و آن مسئله را بگنجانیم و این حرف‌ها را بزنیم، اما ما گفتیم که نمی‌خواهیم از میزبانی اجلاس استفاده شخصی کنیم. (نقل به مضمون) و در نهایت، در بخش دیگری از سخنان خود به شدت به «برخی» که مسوولیتی ندارند اما هر تریبونی که پیدا می‌کنند نسبت به همسایگان کشور اظهارات خصمانه می‌کنند و یا به رهبران کشورهای دیگر توهین می‌کنند حمله کرد. احمدی‌نژاد با یکی از خشن‌ترین چهره‌های خود «توهین به رهبران کشورهای دیگر» را محکوم و تاکید کرد که «دنیا بداند، این موضع دولت نیست».

    از کنار هم قرار دادن این عبارات پراکنده، من به این نتیجه رسیدم که به گفته خود احمدی‌نژاد، تا پیش از سفر او به عربستان بسیاری از کشورهای عضو قصد تحریم اجلاس تهران را داشتند که می‌توانست افتضاح بزرگی برای دیپلماسی ایران محسوب شود. گویا این مشکل در جریان سفر احمدی‌نژاد به عربستان برطرف شده، اما چگونه؟ نگاه ساده‌ای به روند اجلاس و قطع‌نامه پایانی آن این مسئله را مشخص می‌کند. ایران، بر خلاف مصر که مواضع منطقه‌ای خود را با صراحت در سخنرانی عمومی اعلام کرد، هیچ یک از مواضع پیشین خود را، از جمله دفاع از سوریه و یا انتقاد از بحرین و عربستان تکرار نکرد. ایران حتی تلاشی جدی برای جلب حمایت غیرمتعهدها از پرونده هسته‌ای خود نیز نشان نداد و موضوع در حد همان تعارف همیشگی «استفاده صلح‌آمیز حق همه ملت‌هاست» باقی ماند.

    بدین ترتیب به نظر می‌رسد مقامات سعودی با دعوت احمدی‌نژاد به شدت به او هشدار داده بودند که اگر ایران بخواهد مواضع منطقه‌ای‌اش را از حد تبلیغات داخلی برای پیاده‌نظام خود فراتر برده و به عرصه اجلاس غیرمتعهدها بکشاند، هیچ یک از کشورهای منطقه تحمل نخواهند کرد و احتمالا همراه با هم‌پیمانان خود اجلاس را تحریم می‌کنند. بدین ترتیب و در شرایطی که میهمانان (نظیر مصر) مواضع رسمی خود را با صراحت و اقتدار در اجلاس بیان کردند، میزبانی که بر کرسی ریاست نشسته بود با سری پایین و صدایی لرزان صرفا به فراخوان جهانیان به تعارفاتی نظیر «مهرورزی و مدیریت مشترک» اکتفا کرد تا همه اعضا به چشم خود میزان اقتدار میزبان جدید را ببینند!



     
     

    1391/6/15


    مهدی سحرخیز، فرزند عیسی سحر خیز می‌گوید پدرش در اعتصاب دارو و غذا به سر می‌برد. او افزوده که پدرش به دنبال انتقال به زندان اوین در شب سه شنبه هفتم شهریورماه دست به اعتصاب غذا (تر) زده بود و از صبح روز ۱۴ شهریورماه خوردن داروهایش را نیز قطع کرده است.

    به گزارش وب‌سایت کلمه، مهدی سحرخیز افزوده است: «پدرم را همان شبی که او را از بیمارستان به زندان بردند، گفته بود دست به اعتصاب غذا خواهد زد و اگر ماندنش در زندان ادامه پیدا کند حتی داروهایش را هم دیگر نخواهد خورد. طبق نامه های پزشک قانونی و کمیسیون پزشکی که موجود است ادامه درمان پدرم باید در خانه انجام می گرفت و تحت هیچ شرایطی نباید به زندان بازمی گشت چون شرایط و فضای زندان برای او خطرناک است با این حال پدرم را در اقدام ناگهانی حتی بدون اینکه تیم پزشکی و خانواده باخبر باشند شب هفتم شهریورماه از بیمارستان به زندان اوین منتقل کردند.»

    مهدی سحرخیز با اظهار اینکه پس از انتقال پدرش به زندان تا کنون از او بی خبر هستند، گفت:« متاسفانه از روزی که به زندان بازگشته تا به حال ما هیچ خبری از او نداشته ایم. وضعیت پدرم به دلیل بیماری های که دارد حاد است و حتی شاید باعث فوتش شود. اگر اتفاقی برای پدرم بیفتد مسئولش شخص خامنه ای است. کسی که حتی کوچکترین انتقاد را هم نمی تواند تحمل کند و به همین دلیل با روزنامه نگاران بازداشتی به دلیل کینه های شخصی و خود بزرگ بینی بیش از اندازه اش رفتار بسیار بدی دارد.»

    مهدی سحرخیز در خصوص انتقال ناگهانی پدرش گفت:« شاید بان کی مون درخواست کرده بوده تا پدرم را در بیمارستان ببیند که آنها ناگهان او را شبانه به زندان منتقل کردند. نمی دانم ولی با این رفتار احتمال می دهم به دلیل نامه های که پدرم به سازمان ملل نوشته است مسولان خواسته اند تا قبل از ورود دبیر کل سازمان ملل به ایران او را از بیمارستان خارج کنند و به زندان انتقال دهند تا دیگر دسترسی به او وجود نداشته باشد.»

    عیسی سحرخیز به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام به سه سال حبس و به دلیل فعالیت های مطبوعاتی سابقش به دو سال حبس محکوم شده است. او در تیرماه سال ۱۳۹۰ نامه ای خطاب به احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل نوشت و درآن خواست تا او هر چه زودتر به ایران سفر کرده و از نزدیک وضعیت زندانیان سیاسی را ببیند. یکسال پس از نوشتن این نامه و درست یک روز قبل از ورود بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل به ایران او در اقدام ناگهانی از بیمارستان به زندان اوین منتقل شد و حتی در این اقدام خانواده و تیم پزشکیش نیز در جریان قرار نگرفتند.

    منبع: کلمه

     


     
     

    1391/6/15


    برای فعالان مدنی بازداشت شده در جریان کمک رسانی به زلزله زدگان آذربایجان، ضمن تفهیم اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور وثیقه از ۶۰ تا ۱۱۰ میلیون تومان تعیین شد.

    به گزارش کلمه، این افراد که در محل کمپ قانونی و تحت نظارت هلال احمر فعالیت داشتند، بدنبال حساسیت نهادهای امنیتی نسبت به فعالیت مستقل مردمی و اصرار به پلمپ این کمپ، همگی بازداشت شدند.

    این زندانیان هفته قبل در نامه‌ای سرگشاده‌ به رئیس قوه قضائیه نوشته‌اند که نیروهای انتظامی و امنیتی تلاش کردند ماهیت انسانی و خیرخواهانه فعالیت آن‌ها را وارونه جلوه دهند.

    در این نامه که دوشنبه ششم شهریور در وب‌سایت‌های مخالف دولت منتشر شد، آن‌ها خطاب به صادق آملی‌لاریجانی گفته‌اند که درخواستشان نه آزادی خود که «ادامه‌ روند امدادرسانی در بهترین شرایط به مردم آسیب‌دیده از زلزله و اعاده‌ وضعیت معیشتی سابق» آن‌ها است.

    در نامه این امدادگران آمده بود که از ابتدای حضور آن‌ها و ایجاد کمپ مستقل برای امدادرسانی به زلزله‌زدگان، برخی نیروهای انتظامی و امنیتی به جای تسهیل راه‌های امدادرسانی، نسبت به این حضور انسانی موضع‌گیری و مخالفت کردند.

    طبق اخبار تکمیلی کلمه، به برخی بازداشت شدگان گفته شده در برابر ضبط وثیقه درخواستی آنها را آزاد نکرده، بلکه به تهران منتقل خواهند شد. همین خبر حاکی است ۸ نفر از بازداشت شدگان امروز و دیروز به زندان مرکزی تبریز منتقل شده اند.

    منبع: کلمه

    پیشینه:
    امدادگران بازداشت‌شده: نیروهای امنیتی فعالیت ما را وارونه جلوه دادند

     


     
     

    1391/6/15


    یک عضو هیئت رئیسه مجلس نهم، امروز چهارشنبه، ۱۵ شهریورماه با انتقاد از سخنان شب گذشته محمود احمدی‌نژاد گفت که دلیل اصلی رئیس‌جمهوری برای حضور در صدا و سیما استفاده از رسانه ملی برای طرح انتخاباتی پوتین - مدودف است.

    محمد دهقان خطاب به محمود احمدی‌نژاد ادامه داد: رئیس‌جمهوری باید بداند ایران روسیه و او هم پوتین نیست و مدودف مورد نظر آقای احمدی‌نژاد نیز چنین جایگاهی در میان افکار عمومی ندارد و نخواهد داشت.

    محمود احمدی‌نژاد روز سه‌شنبه در گفت‌وگو با شبکه اول تلویزیون دولتی ایران در پاسخ به این سؤال مجری برنامه که آیا رئیس جمهور در سال پایانی دولت اسامی [مفسدان] را اعلام نمی‌کند، گفت: «از کجا می‌دانید سال پایانی دولت است؟»

    «طرح انتخاباتی پوتین - مدودف» که محمد دهقان از آن نام برده الگویی است که به گفته منتقدان، ولادیمیر پوتین و دمیتری مدودف در روسیه با استفاده از آن توانسته‌اند به طور تناوبی پست‌های ریاست‌جمهوری و نخست‌وزیری را میان خود رد و بدل کنند و با تغییر قانون اساسی روسیه، مدت هر دوره ریاست‌جمهوری در این کشور را نیز از چهار سال به شش سال افزایش دهند.

    عبارت «مدودف مورد نظر آقای احمدی‌نژاد» در اظهارات محمد دهقان نیز می‌تواند اشاره به اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی‌نژاد، داشته‌باشد.

    محمد دهقان، عضو هیئت رئیسه مجلس، در بخشی دیگر از انتقادات خود از رئیس‌جمهوری ایران افزود: «مدودف مورد نظر آقای احمدی نژاد چنین جایگاهی در میان افکار عمومی ندارد و نخواهد داشت البته چون احمدی‌نژاد از ابتدا برای انتخاب وزرا به‌جای ژنرال به دنبال سرباز بود، لذا انسان‌های با ظرفیت بالا که بتوانند نقش مدودف را بازی کنند در اطراف وی وجود ندارد.»

    این نماینده مجلس با بیان اینکه «این ناعادلانه است که رئیس جمهور از رسانه ملی استفاده کند تا پروژه انتخاباتی خود را پیش ببرد»، اضافه کرد: «اگر مشخص شود رئیس جمهور می‌خواهد کسی را تعیین کند و یا برای فرد خاصی تبلیغ کند، حتی برای اجرای انتخابات نیز با مشکل مواجه خواهیم شد.»

    محمود احمدی‌نژاد در حالی به‌طور تلویحی از عدم پایان کار دولت در یک سال آینده سخن گفت که روز گذشته یک روزنامه سخنان اسفندیار رحیم‌مشاعی را در یک جلسه که در یکی از شب‌های قدر برگزار شد، منتشر کرد که در آن چهره جنجالی دولت گفته بود که در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت می‌کند.

    در خبر منتشر شده در روزنامه مغرب به نقل از اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس دفتر رئیس‌جمهوری آمده بود: دولت آینده هم دست ما خواهد بود، شخص خودم هم اعلام آمادگی کرده‌ام و می‌آیم، آقای احمدی‌نژاد بنده را متقاعد کرد تا حضور داشته باشم.

    منبع: مهر، مردمک و رادیو فردا


     
     

    1391/6/15

    آیت الله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه ایران، می‌گوید مطرح شدن پرونده نزاع برادرش با منابع طبیعی دارای انگیزه سیاسی بوده است.

    به گزارش ایسنا، آقای لاریجانی روز سه شنبه (چهاردهم شهریورماه) گفته است: «بر اساس نقل قولی ۵۰۰ هزار پرونده‌ نزاع با منابع طبیعی مطرح است. آیا همه‌ آن‌ها را در سایت‌ها منتشر کرده‌اند؟ پس مشخص است که می‌خواهند کار سیاسی کنند.»

    نخستین بار محمود احمدی‌نژاد از وجود پرونده محمدجواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه ایران، در قوه قضاییه ایران خبر داده بود.

    وی در سفر استانی سال ۱۳۸۹ خود به استان کرمان گفته بود که «کسی در اطراف تهران ۳۰۰ هکتار از بهترین زمین‌های دولت را سال‌هاست تصرف کرده و وزیر جهاد کشاورزی قبلی زورش نرسیده و تاکنون وزیر فعلی نیز نتوانسته کاری کند».

    در پی این سخنان، برخی از سایت‌های حامی محمود احمدی‌نژاد حتی اسنادی از پرونده «زمین خواری» محمد جواد لاریجانی را منتشر کردند.

    آیت الله لاریجانی البته می‌گوید که این پرونده مربوط به سال ۱۳۷۹ بوده و در زمان ریاست قبلی دستگاه قضایی برای پرونده، منع تعقیب صادر شده است.

    وی ادامه داد اگر در این پرونده محکومیتی صورت گرفت و او زنده بود، آن را اجرا خواهد کرد.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    "زمين‌خواری بزرگترين فساد اقتصادی در جمهوری اسلامی است"

    یک سال و نیم زندان برای عبدالله شهبازی به اتهام افشای «زمين خواری» در فارس

    "پسر امام‌ جمعه شیراز زمین خوار بود"


     
     

    1391/6/15

    رسول یونان، شاعر و مترجم کتاب، می‌گوید ناشران کتاب‌های وی از چاپ دوباره کتاب‌ها به دلیل قیمت بالا و "هراس از فروش نرفتن کتاب‌ها" خودداری می‌کنند.

    به گزارش ایسنا، آقای یونان گفته است: «چاپ برخی از کتاب‌هایم در بازار تمام شده است اما ناشران این آثار دست نگه داشته‌اند و آن‌ها را دوباره چاپ نمی‌کنند چون اگر قرار باشد این کتاب‌ها تجدید چاپ شوند، قیمتشان به نسبت سال گذشته در پشت جلد سه‌برابر می‌خورد. بنابراین ناشران می‌ترسند که آثار فروش نرود.»

    با تشدید تحریم‌ها علیه ایران و افزایش قیمت دلار در این کشور، قیمت کاغذهای وارداتی که سهم عمده بازارهای مصرفی در ایران را تشکیل می دهند، نیز افزایش یافته است و ناشران کتاب‌ها در ایران با مشکلات مالی مواجه شده‌اند.

    پیشتر اسرافیل عبادتی، مدیرمسئول روزنامه کار و کارگر، گفته بود اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها نیز در گرانی کاغذ سهم داشته بطوریکع قیمت هر کیلو کاغذ پیش از اجرای این قانون ۱۵۰ تومان بود اما پس از اجرای این طرح، قیمت کاغذ به کیلویی ۱۷۰۰ تومان رسید که حتی کاغذ با این قیمت نیز به آسانی در بازار پیدا نمی‌شود.

    آقای یونان نیز در این زمینه گفته است: «ناشران پول ندارند که این همه کاغذ را با این قیمت گزاف بخرند و با ادامه این روند، دیگر کتابی چاپ نمی‌شود.»

    وی وضعیت نشر کتاب در این روز‌ها را «در تعطیلات تابستانه» توصیف کرده است.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    متوسط تیراژ کتاب در شش سال گذشته ۱۲۰۰ نسخه کمتر شده است

    افزایش دو برابری قیمت کاغذ و ابراز نگرانی از دسترسی کمتر مردم به کتاب

    "بسیاری از کتاب‌فروشی‌ها به تعطیلی فکر می‌کنند"

    موسوی گرمارودی: امیدوارم ممیزی کتاب از ریشه برداشته شود


     
     

    1391/6/15

    مدیر روابط عمومی انجمن حمایت از حیوانات می‌گوید باغ وحش‌های ایران از «تمامی جهات» عملکرد ضعیفی داشته‌اند و این باغ وحش‌ها ۵۰ سال عقب‌تر از استانداردهای جهانی هستند.

    عبدالرضا باقری در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کار ایران (ایلنا) افزود ضعف اصلی باغ وحش‌های ایران، وجود مدیران ناآشنا با مبانی اصلی حیات وحش است.

    وی ادامه داد: «بسیاری از مدیران باغ وحش کشور با نیازهای اولیه‌ی یک حیوان آشنا نیستند به طوری که یکی از مدیران گذشته‌ی یکی از باغ وحش‌ها مدعی بود که تا قبل از مدیریتش پا به باغ وحش نگذاشته است.»

    آقای باقری مشکل دیگر باغ وحش‌های ایران را مشکل در انتخاب حیوانات وارداتی خواند و افزود: «در هنگام انتخاب حیوانات متاسفانه تنها به دنبال تکمیل آرشیو حیوانات خودشان هستند در حالی که باید دید که آیا امکانات و شرایط لازم برای نگهداری از این حیوانات را دارند یا نه.»

    طی دو سال گذشته گزارش های زیادی از کشته شدن یا جان سپردن حیوانات در باغ وحش‌های ایران به دلیل نگهداری در شرایط نامناسب و بیماری منتشر شده است.

    در مهمترین گزارش های منتشر شده، حدود یک سال و نیم پیش منابع خبری از جان سپردن ببر سیبری در باغ وحش ارم تهران خبر داده بودند.

    این ببر سيبری نر که از روسيه برای طرح احيای ببر منقرض شده مازندران وارد ايران شده بود، به دلیل ابتلا به ایدز گربه سانان که ناشی از مصرف گوشت خر بود، جان سپرد.

    منبع: ایلنا

    مرتبط:

    ۱۴ شیر باغ‌ وحش ارم با شلیک گلوله كشته شدند

    هشت قلاده شیر، به علت بیماری‌های قابل انتقال به انسان کشته شدند

    قتل عام شیرها اشتباه بود، آنها مشمشه نداشتند


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته