-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

Latest News from 30Mail for 09/01/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/6/10
  • داریوش محمدپور
    ملکوت

    ديروز صبح وقتی يادداشت قبلی را می‌نوشتم، تنها بر اساس محاسبه‌ی پيشين و حدس می‌توانستم پيش‌بينی کنم که رسانه‌های نظام مضامين حرف‌های مرسی را دست‌کاری کنند و کوشش کنند اين فضاحت ديپلماتيک را با فضاحت تازه‌ای بپوشانند (حتی شارلاتانيسم تازه‌ی جواد لاریجانی هم، هر چند دير با دستپاچگی است، توضيح نمی‌دهد که اگر ایران واقعاْ سعه‌ی صدر داشت، چرا ناگزیر به تحريف شد؟). مشکل اين نيست که مواضع سياسی جمهوری اسلامی در سياست داخلی و خارجی با مثلاً مواضع مرسی تفاوت دارد. طبيعی است که سياست‌مداران مختلف اختلاف‌نظر داشته باشند. مشکل بزرگ‌تر اين است که نظام، يک نقشه‌ی بزرگ، یک تصوير کلان از احوال عالم دارد، که تطابقی هم با اوضاع واقعی جهان و داخل ايران ندارد، و هميشه می‌کوشد نشان بدهد که اين تصوير بزرگ و آرمانی همان تصويری است که تمام آزادگان عالم در پی آن هستند. البته برای جا انداختن اين تصوير آرمانی، آزادی‌خواهانه و عدالت‌جويانه به طور سيستماتيک مرتکب خيانت به آرمان‌های خودش، لکه‌دار کردن آزادی و زير پا گذاشتن عدالت می‌شود. حکايت نظام شده است حکايت مسجدی که خوابگاه مردم بدکار است. انگار هر کار بکند، «گر جان بدهد سنگ سيه، لعل نگردد»؛ هميشه قِل می‌خورد و می‌افتد توی چاله‌ی دروغ و نامردمی.
     
    معقول‌ترين واکنشی که دستگاه دیپلماسی در صورت سلامت و کارآمد بودن می‌توانست انجام بدهد، گزارش دقيق و درست حرف‌های مرسی بود و سپس توضيح دادن بستر ایراد آن سخنان. در صورتی که چنين اراده‌ای وجود داشت و اساساً چيزی به اسم دیپلماسی، آن هم نه رأی انور همايونی، در سياست نظام وجود داشت، هيچ وقت با دستپاچه‌گی به سوی تحريف آشکار و جعل و دروغ‌بافی نمی‌رفتند تا حدی که ادعا کنند حتی هيأت سوری جلسه را برای رفتن به مبال ترک کرده بودند. مثلاً گزارش دیپلماسی ايرانی می‌توانست نمونه‌ای خوب باشد در توضيح رفتار مرسی. اما از قضا سرکنگبين صفرا فزود. نظام حاکم بر ايران در مواضع خطا و معيوب‌اش وقاحت به خرج می‌دهد و در مواضعی که احتمالاً می تواند برای‌اش محملی بتراشد و توجيهی ارایه بدهد، با سرآسيمه‌گی و دستپاچه‌گی متعارف‌اش همه‌ی سياست‌های‌اش مبتنی بر خطای محاسبه و به بار آوردن هزينه‌های سنگين برای خودش، برای ملت و برای کشور است.
     
    اما کل اين ماجرا کلید بحث ماست: از مرسی تا موسوی چقدر فاصله هست؟ کاری که محمد مرسی در اجلاس ناهمسوها کرد، هدایت کردن (يا در واقع مجبور کردن) نظام جمهوری اسلامی و سياست رسانه‌ای‌اش به سوی عادت معهود و هميشگی‌اش بود: دروغ بافتن. اين عادت به دروغ‌گویی و لاپوشانی‌ که در دوره‌ی قدرت گرفتن احمدی‌نژاد به اوج رسيد، بی شک يکی از دلايل برگشتن ورق اقبال دولتمردان حاکم بود. اما اين تصور که احمدی‌نژاد تنها کسی بود که مروج و مبلغ سياست دروغ‌گویی و پرونده‌سازی و بسط فضای بهتان و افترا بود، تصوری است خطا. دست‌کم امروز که احمدی‌نژاد ستاره‌ی اقبال‌اش در نظام افول کرده است، این نکته آشکارتر شده است: کسی که هدايت جريان رسانه‌ای دروغ‌بافی و جعل و تحريف را به عهده داشت احمدی‌نژاد نبود؛ احمدی‌نژاد تنها بر این موج سوار شده بود و از مزايای امنيت داشتن دروغ‌گویی و قانون‌شکنی و رياکاری و پرونده‌سازی بهره‌مند می‌شود. اتفاق تازه‌ای نيفتاده بود. احمدی‌نژاد از فضای پيشاپيش موجود بهترين استفاده را کرد تا بی‌کفايتی و هوچی‌گری‌اش را تبديل به نقطه‌ی قوت‌اش کند.
     
    دستگاه رسانه‌ای نظام بلافاصله کوشید تا به شيوه‌ی هميشگی‌اش مديريت بحران کند و آسيب‌های وارده از سخنان مرسی را ترميم کند. اما بيانيه‌های اعتراضی بسيج دانشجويی خطاب به مرسی و سخنان تند و تحقيرآميز وب‌سايت جهان‌نيوز یک معنا بيشتر نداشت: قرار بر اين بود که گريبان مرسی گرفته شود ولی راز نظام – راز دروغ‌گو بودن رسانه‌های نظام و تحريف‌گری‌اش – «به بانگ بربط و نی» آشکار شد و پيش چشم جهانيان پرده از کار خودشان برگرفتند. پس اميد رسانه‌های نظام واقعاً به چی‌ست؟ به اين‌که شمار قابل‌توجهی از مردم ايران که از رسانه‌های رسمی استفاده می‌کنند فقط همين حرف‌ها را بشنوند و ببينند و تصور کنند نه تنها مرسی حرف بدی نزده بلکه همان حرف‌های نظام را تکرار کرده است. لايه‌ی زیرين‌اش اين است که نه تنها «مردم» را ابله فرض می‌کنند بلکه حتی مدافعان و حاميان مخلص و مؤمن خودشان را هم گول و ساده‌لوح می‌پندارند؛ در بهترین حالت، فرض‌شان اين است که نزد آن‌ها جعل و تحريف و دروغ بافتن و نمايش اقتدار و مشروعیت حتی وقتی ميان‌تهی و پوچ باشد، باز هم اخلاقاً و شرعاً موجه است: «زهی طريقت و ملت، زهی شریعت و کيش»!
     
    سياست دروغ‌پروری و پرونده‌سازی که اين روزها و در اين سه سال اخير به خصلت اصلی و محوری نظام و رسانه‌های‌اش تبديل شده است، سیاستی است که تنها در کوتاه‌مدت جواب می‌دهد. هيچ رازی تا ابد مخفی نمی‌ماند. مدت مخفی ماندن رازهایی از اين دست، که پيش چشم جهانيان اتفاق می‌افتد، در روزگار رسانه‌، مدتی است بسیار کوتاه و روز به روز هم، به رغم تمام کوشش‌های نظام برای مسدود کردن روزنه‌های خبررسانی مستقل و سالم و آزاد، کوتاه‌تر می‌شود. پس اصل سياست، سياست وقت خريدن است. در اين فاصله می‌توان مرتکب هر بی‌اخلاقی و نامردمی و تزويری شد. همه چيز تا جايی که بشود حتی دو روز قدرت را محکم‌تر نگه داشت مباح است،‌ ولو مشروعيت به شدت آسيب ديده باشد و اتوريته‌ای هم در کار نباشد.
     
    تمام اين‌ها نشان می‌دهد که قابليت درونی حرکتی که پس از ۲۲ خرداد ۸۸ آغاز شد، هم‌چنان موجود است و هم‌چنان می‌تواند با کنار زدن پرده‌‌ها نشان بدهد که نظام سرسختانه و مستمراً بر کج‌روی و خطا کردن پافشاری می‌کند. سخنان حسام‌الدين آشنا را در نقد بی‌پروا از صدا و سيما نباید دست‌کم گرفت. اين نشانه‌های پراکنده و کوچک و بزرگی که می‌بینيم به افق بالاتری اشاره می‌کند که از هم‌اکنون رنگ ديگری به انتخابات آتی نظام زده است. محمد مرسی کاری را به سادگی انجام داد که اصلاح‌طلبان بايد برای انجام آن متحمل هزينه می‌شدند (يا اساساً رغبت و انگيزه‌اش را نداشتند). مرسی مصونيت و امنيتی را داشت که اصلاح‌طلبان نداشته و ندارند و برای ساختن آن حاشيه‌ی امن ناگزير به انواع مصالحه‌ها و سازش‌ها هستند.
     
    پرسش کليدی اما اين است: آيا مردم این دروغ‌پردازی‌ها را باور می‌کنند؟ آيا در برابر تمام مواضع رسمی و تبلیغاتی بی‌تفاوت شده‌اند؟ نظام با استمرار اين سياست بازی خطرناکی را ادامه می‌دهد: ناخواسته کلید گشايش را در اختيار مردم می‌گذارد. تا زمانی که مردم بی‌تفاوت باقی بمانند يا کليت تبلیغات نظام را باور کنند، تا مدت محدودی خطری قدرت را تهديد نمی‌کند،‌ ولی چه تضمينی وجود دارد که وضع بر همين منوال باقی بماند؟ اگر به ياد بياورید وضع پيش از ۲۲ خرداد هم چندان بهتر نبود. باز هم بساط، بساط دروغ‌پروری و پرونده‌سازی بود (با اين تفاوت که به اين درجه از رسوايی و بی‌آبرويی نرسيده بود). فاصله‌ی اکنون تا تکرار ۲۲ خرداد و بازگشت ۲۵ خرداد ممکن است دوباره به سرعت طی شود؟ بی‌شک نظام تمام سرمایه‌اش را صرف اين خواهد کرد که مانع تکرار این تجربه شود. ولی می‌شود؟
     

     
     

    1391/6/10
  •  

    سین‌جیم

    نوجوان بودم. روحم توی بدنم جا نمی شد. شصت و هفت می رسید و ما منتظر آزادی عمو تقی بودیم. ما دو سال بود منتظر شصت و هفت بودیم و موعد آزادی.عمو تقی جذاب بود.همیشه می خندید.توی بغلش سرود می خواندم.سرودی که بابا یادم داده بود
    جنبشی به پا شده
    از برای خلق ما
    جان خود کنند فدا
    در .... خلق ما
    دسته دسته می روند
    مردم دلیر ما
    سوی قصر و قلعه ها
    از شمال و شرق ما
    جنبش
    دشمن از وجود تو هراسان
    عمر جائران رسد به پایان
    و....
    قند توی دلش آب می کردند.این سرود را بابا یادت داده؟عاشق بابا بود.شصت و پنج شد.او نبود.زندان بود. شصت و هفت بود.وقت آزادی اش بود.ملاقات بیست و چهار ساعته دادند به دخترهای قد و نیم قدش. به همسر زیبایش. وآن ملاقات پایان همه چیز بود.عمو تقیِ جوان و جذاب را که پدرِ سه تا بچه بود و همان قاضی های از عدالت بویی نبرده ی دهه ی شصت، اشد مجازاتش را دو سال حبس بریده بودند، تیرباران کردند. رادیو زحمتکشان هر شب اسم ها را می خواند.اسم اعدام شده ها را. بابا ظهر از سر کار می آمد خانه. می خوابید تا شب. بعدها فهمیدم فشار که از تحملش خارج بشود، می خوابد و می خوابد. شب، بیدار می شد.ساعت 9. اسم ها را گوش می داد، ضبطشان می کرد و دوباره می خوابید. یادم نیست چطور و با چه مکانیسمی بعد از آن شب، بارها اسم عمو تقی را که آن خانمه، مجری رادیو زحمتکشان، همان اول های لیستِ آن شبش خواند، شنیدم و شنیدم. یادم نیست بابا هر شب می گذاشت و گوش می داد تا مطئن شود، یا خودم یواشکی این کار را کرده ام؟ دیگر عشق و عاشقی هورمونی از سرم افتاده بود.دیگر جذاب ترین پسرهای سر راه مدرسه نمی توانستند هوایی ام کنند. شب ها بالشم خیس بود از گریه و روزها نام عمو تقی همه ی ذهنم را پر کرده بود.موشک باران سال پیش که آواره مان کرده بود از تهران، برایم هیچ بود.عمو تقی آزاد نمی شد.خانه را برای مرگش آراسته بودیم.مرگی که حتی نمی توانستیم غمش را با کسی سهیم شویم. جنازه ای در کار نبود. و مجلس ختمی هم.
    هنوز عمو تقی برایم نماد شصت و هفت است.نماد آن کشتار.دلم می فشرد وقتی حال مادر و پدرم را در آن روزها مجسم می کنم. فکر کن هر شب بشینی پای رادیو و نام صدها رفیق را بشنوی که قرار بود در لیست آزادی ها باشند. اما اعدام شده اند. قتل.
     
    توی زندان که بودم، بازجو گفت هر کس، سال شصت و هفت یکی دو سالش بوده و باباش را اعدام کردیم، حالا شده بیست و چند ساله و آمده توی خیابان شعار می دهد. و این شیرین ترین جمله ای بود که از بازجو شنیدم. این که فرزندان آن مبارزان،به جای سرکوب، به جای وحشت از آن چه به سر پدرانشان آمد، رهروشان شدند.
     
    جایشان خالی تر از آن است که بشود چشم پوشید، بخشید و دم نزد.در این روزها دست تنهاییِ بازمانده هاشان،همان ها که شانس آوردند و زنده ماندند،را به چشم می بینم. جایشان خالی تر از آن است که بدون ستاندن دادشان دنیا آرام بگیرد.جایشان سبز شد و رویید و دوباره خشم فروخورده سر برخواهد آورد. اگر نیاورد به همه ی آن چه توی این دنیا هست تف.
     
    * تیتر از سی‌میل

     
     

    1391/6/10
  •  

    پرستو دوکوهکی
    زن‌نوشت

    روانپزشک-روانکاو از همان جلسهٔ اول نشانم داد که مشکلِ منی که با شکایتِ افسردگی پیش‌اش رفته بودم، اضطراب است. نشانه‌های اضطرابِ شدید با نشانه‌های افسردگی همپوشانی گسترده‌ای دارد و من نمی‌دانستم که اصولاً آدمِ مضطربی هستم. بعدتر دیدم که اضطرابِ من عمدتاً ریشه‌اش در کمال‌گراییِ شدیدم است. در این‌که در نمره دادن به چیزها و آدم‌ها بازه نمی‌شناسم: فقط صفر و صد. و پرستو هر روز و هر ساعت از من نمرهٔ صفر می‌گیرد و در تلاش برای صد شدن آن‌قدر مضطرب می‌شود که گاه اصلاً زمین‌گیر می‌شود. اضطرابم از چیزهای دیگری هم می‌آید: مثلاً تمایلِ شدیدم به کنترلِ همه چیز. واگذار کردنِ هر کاری به دیگران برایم سخت است--البته سخت بود. هنوز ترجیحم این است که اگر مسؤولیتی دارم همهٔ کارهایش را خودم انجام دهم که کنترلِ کامل بر همهٔ جزئیاتش داشته باشم. خلاصه..

    مدتی است که (تا حدّ زیادی) «اضطراب»ام در «کنترل»ام است. و مدتی است که حالت‌های افسردگی (همان نشانه‌های اضطرابِ شدید) را ندارم. دورانِ بازداشتم، از قضا، خیلی کمک‌کار بود. آن دوره لابد اثرهای روانیِ خاصی هم داشته که هنوز متوجه‌شان نیستم، اما من را با پرستوئی روبه‌رو کرد که بر هیچ چیز کنترل ندارد. نمادش: درهای بی‌دستگیره‌ای که بر رویم بسته می‌شدند. انگار فشارِ روانیِ کنترل کردن همه چیز از دوشم برداشته شده باشد.. سبک‌بال شدم. و دیدم که می‌شود زندگی کرد.


     
     

    1391/6/10

     

    فاطمه ستوده
    ابر آبی

    رفته بودم بادمجون بخرم. قدیم می‌گفتن بادمجون بم آفت نداره. الان داره. ما تو خونه‌مون، قانون «بادمجون ممنوع» داریم. قبلاً هم گفته بودم، پسره بی‌سلیقه‌س، بادمجون نمی‌خوره. واسه همین من همیشه می‌رم واسه‌ی خودم دو سه تا دونه بادمجون می‌خرم. دونه‌ای. عین خارجی‌ها.

    رفتم مغازه. دیدم آقاهه بادمجون‌های قلمی و کوچولو موچولو رو ریخته تو مشمای بزرگ، چیده جلوی در. رفتم تو. داشتم تو مغازه دور می‌زدم، دیدم عجب… یه مشمای بزرگ دیگه بادمجون هم داره، کجا؟ قایم کرده اون زیر. بادمجون نگو آقا، بگو خربزه مشهدی. قد رشید، هیکل بادی‌بیلدینگی. تو دلم گفتم وا، این بادمجونا چشونه؟ جهش‌یافته‌اند؟ اثر پارازیت‌هاست؟ قد و بالای تو رعنا رو بنازم.

    آب از لب و لوچه‌ام سرریز شده بود. داشتم فکر می‌کردم خب این بادمجونای توی مغازه این‌قدر بزرگن، لابد بیخود و مزخرفن. تخمی‌اند اصلاً. تلخن. نوک زبون رو می‌سوزونند. چشم رو چپ می‌کنند. داشتم هزار و یک عیب می‌گذاشتم روش. چرا؟ چون یارو فروشنده‌هه قایمشون کرده بود اون پشت. تو اون لحظه عقلم به چشمم بود. گفتم لابد آشغال بوده، قایم کرده اون زیر. برم سراغ همون جلوی دری.

    یکهو چی دیدم؟! قیمت روی بادمجون زیر میزی رو. چند؟ خداتومن. سه برابر اون یکی. کیلو سه هزار و خرده‌ای. زل زدم بهشون. چی‌اند اینا آخه؟ گلخونه‌ای‌اند؟ وارداتی‌اند؟ از خارجه اومده‌ن؟ بی‌مزه‌اند؟ تو اون لحظه نه عقلم کار می‌کرد، نه چشمم. یه دل می‌گفت برم برم، یه دل می‌گفت نرم نرم. عقل حسابگرم می‌گفت چرا این‌قدر گرون؟ عقل ایرونی‌ام می‌گفت لابد یه چیزی هست که این‌قدر گرونه. عقل حسابگرم می‌گفت چرا این‌قدر کَت و کلفت‌اند پس؟ لابد یه عیبی دارند اینا. عقل ایرونی‌ام می‌گفت می‌خوای پول بدی بابت قد و بالاش. حالیت باشه لطفاً.

    دولّا شدم سه تا دونه بردارم ببینم چیه که این‌قدر خوشگل و گرونه لامصب. دیدم یارو، صاحب مغازه، با ماژیک روی مقوا نوشته: «بادمجان گوشت آهو.» و کاغذه رو فرو کرده توی یه میله، و چپونده توی کیسه‌ی بادمجونا. من؟ اشک تو چشمام پر شد. سه تا دونه برداشتم. آوردم خونه. یکی و نصفی‌اش رو واسه خودم کشک‌بادمجون پختم، یکی و نصفی‌اش رو یتیمچه. بادمجون نگو شما. گوشت آهو بگو. لذیذ. معرکه. بدون تخم. شیرین. گریه‌دار. هی ملچ و مولوچ می‌کردم و هی چشمای آهوئه می‌اومد جلوی چشمم، ناله‌ام می‌گرفت. اینو می‌گن جنگ بدون اعلان. جنگی که هیچ قاعده‌ای نداره.

    هی با خودم فکر می‌کنم بادمجونای جلوی در مغازه چی بودن از نگاه آقاهه. گوشت خر؟ آدم غمش می‌گیره از این همه تبعیض نژادی.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/6/10

     

     
    بر اساس گزارش‌های سایت‌های کلمه و بالاترین، در دو روز گذشته و هم‌زمان با «جمع‌آوری امضای نامه به بان‌کی‌مون برای دیدار با رهبر جنبش سبز» حملات سایبری سنگینی علیه این دوسایت صورت گرفته است.
     
    وب‌سایت کلمه در گزارشی نوشته که «در اوج جمع‌آوری امضا به بان‌ کی‌مون برای دیدار با رهبران جنبش سبز حملات سایبری سنگینی علیه وب سایت کلمه آغاز شده که در تمام ساعات گذشته به طور مستمر و بی وقفه ادامه داشته است.» 
     
    به نوشته وب‌سایت کلمه پس از  آن‌که در روز چهارشنبه اعلام شد که تعداد امضاهای نامه مردمی به‌ بان کی مون به ده هزار عدد رسیده، حملات سایبری تشدید شد و همچنان نیز ادامه دارد به طوری که در سه سال گذشته بی‌سابقه بوده است.
     
    تیم فنی کلمه همچنین با تاکید بر برقراری امنیت وب‌سایت و کاربران، افزوده است که حجم این اقدام‌ها هزاران دلار هزینه دارد و این موضوع نشان می‌دهد که توسط یک تشکیلات وابسته به حکومت ایران صورت گرفته است.
     
    وب‌سایت بالاترین نیز به عنوان یک وب‌سایت لینک‌دهی پربازدید، در دو روز گذشته بارها از دسترس خارج شده است. این سایت در صفحه اول خود نوشته: «بالاترین بار دیگر تحت حمله DDoS قرار دارد و طی چند روز گذشته بارها از دسترس خارج شده است. لطفا دستگاه‌های خود را برای اطمینان از عدم آلودگی به بدافزار بررسی کنید. در مورد حملات دی‌داس و ماهیت آنها نیز اینجا را بخوانید.»
     

     
     

    1391/6/10

    به گزارش وب‌سایت رسمی سازمان ملل، آقای بان کی مون در دیدارهای رسمی خود در تهران، به حکومت اصرار کرده که رهبران مخالف دولت، فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی را آزاد کنند تا زمینه ساز آزادی بیان و گفت و گو در فضایی باز قرار گیرد.

    وب‌سایت سازمان ملل متن سخنرانی دبیر کل سازمان ملل در دانشکده وزارت خارجه ایران را منتشر کرده که در آن بان‌ کی‌مون اعلام کرده که بسیار مهم است که در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده صدای مردم ایران شنیده شود.

    گزارشگران بدون مرز پیش از سفر او به تهران در نامه ای از دبیرکل خواسته بودند به نام جامعه جهانی خوستار آزادی زندانیان سیاسی در ایران شود.

     
    وب‌سایت کلمه نیز در گزارشی نوشته که دبیر کل سازمان ملل خواستار دیدار با میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی در مدت اقامتش در تهران شده و این موضوع را در آستانه سفر به ایران، به مقام های جمهوری اسلامی اعلام کرده است.
     
    پیشتر سخنگوی دبیرکل سازمان ملل وعده داده بود که عالی‌ترین مقام این سازمان در سفر به ایران تمام «نگرانی‌های جامعه جهانی» را به مقامات در تهران منتقل خواهد کرد.
     
    به نظر می‌رسد بان کی مون در نخستین و احتمالا آخرین دیدار خود از ایران در مقام دبیرکل سازمان ملل فرصت را غنیمت شمرده تا به تمام مسائل داخلی ایران که به‌ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ تشدید شده بپردازد و خواستار اقدام عاجل رهبران جمهوری اسلامی شود.
     
    آن طور که در متن سخنرانی آقای بان در وزارت خارجه آمده است، او به زبانی غیرمستقیم و در عین حال روشن بر تمام مسائل انگشت گذاشته و اشاره کرده است که خواسته مردم ایران باید محترم شمرده شود.
     
    او در این سخنرانی ضمن تاکید بر لزوم گوش دادن به صدای مردم در انتخابات سال آینده گفت: «باور دارم که مردم ایران می‌دانند چه جامعه‌ای می‌خواهند بسازند.»
     
    او همچنین خاطرنشان ساخت که «محدود ساختن آزادی بیان و سرکوب فعالیت اجتماعی تنها توسعه کشور را به تاخیر انداخته و تخم بی‌ثباتی خواهد کاشت».
     
    بان کی مون در بخشی دیگر از این سخنرانی تاکید کرده است که ایران باید بر همکاری خود با مکانیسم‌های حقوق بشری سازمان ملل،‌ «به‌ویژه گزارشگر ویژه» این سازمان، بیفزاید. او پیشتر در دیداری با علی خامنه ای  از وضع حقوق بشر در ایران انتقاد کرده بود.
     
    رهبران جمهوری اسلامی هنوز به احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران، که در پی سرکوب‌های پس از انتخابات سال ۸۸ به این مقام منصوب شد اجازه سفر به ایران و دیدار با زندانیان سیاسی و خانواده‌های آنها را نداده‌اند.
     
    دبیرکل سازمان ملل همچنین تاکید کرده است که سازمان ملل و جامعه جهانی «کاملا پشتیبان مردم ایران در مبارزه طولانی‌شان در راه دموکراسی و حقوق بشر» هستند.
     
    به گفته سخنگوی دبیرکل سازمان ملل، آقای بان پیشتر هم در دیدار خود با محمود احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای به تمام این مسائل اشاره کرده، از وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی کرده و بر لزوم احترام به حقوق مدنی مردم ایران تاکید کرده است.
     
    بان کی مون تا جمعه، دهم شهریورماه، که اجلاس کشورهای غیرمتعهد به پایان می‌رسد در ایران به سر می‌برد و روشن نیست که آیا به درخواست های فعالان ایرانی برای دیدار با موسوی و کروبی پاسخ خواهد داد یا خیر.
     

     
     

    1391/6/10

    خبرگزاری فارس گزارش داد که قیمت هر کیلوگرم گوشت گوساله در بازار تهران به ۲۳ هزار تومان رسیده است.

    بر اساس این گزارش، قیمت هر کیلوگرم گوشت گوساله نسبت به هفته قبل چهار هزار تومان افزایش داشته است.

    علی خندان روی جوان، رئیس اتحادیه گوشت گوساله تهران، در این ارتباط به خبرگزاری فارس گفته که از این موضوع بی‌اطلاع است و در سفر به سر می‌برد.

    خبرگزاری فارس همچنین گزارش داده که هر کیلوگرم گوشت گوسفندی نیز ۱۸ هزار و ۵۰۰ تومان در بازار تهران به فروش می‌رسد.

    منبع: فارس


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته