-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 09/05/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/6/14


اکبر ترکان، معاون وزير نفت در دولت نهم می‌گوید که «نیمی از کل درآمد ۱۰۳ سال توليد نفت نصيب دولت احمدی نژاد شده است.»

به گزارش خبرگزاری مهر، آقای ترکان، معاون وزير نفت در دولت نهم، اعلام کرده  که کل درآمد نفتی ايران در طول ۱۰۳ سال گذشته حدود يک هزار و ۱۱۶ ميليارد دلار بوده است و با افزايش بهای طلای سياه، درآمد نفتی ايران در دوران رياست جمهوری احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم به ۵۳۱ ميليارد دلار رسيده است.\\

اين رقم معادل ۴۷ درصد از کل درآمدهای نفتی ايران در طول ۱۰۳ سال گذشته است.

به گزارش خبرگزاری مهر، آقای ترکان در نشست تخصصی رويکرد‌ها و استراتژی‌های نوين تامين مالی پروژه‌های زيرساخت و انرژی با رويکرد مديريت صحيح منابع مالی موجود، گفته است که علت جهش ناگهانی درآمدهای نفتی ايران در دوران رياست جمهوری آقای احمدی نژاد به خاطر صعود قيمت نفت در بازارهای جهانی بوده است.

آقای ترکان در رابطه با جزئيات درآمدهای نفتی ايران می گويد: «از دوره حکومت مظفر‌الدين شاه تا سال ۱۳۵۲ شمسی درآمد‌های نفتی ايران حدود ۲۶ ميليارد و ۸۰۰ ميليون دلار بوده ... در مجموع پيش از پيروزی انقلاب نزديک به ۱۴۰ ميليارد دلار درآمد نفتی نصیب اقتصاد کشور شده است.»

معاون وزير نفت در دولت نهم همچنين مجموع درآمد‌های نفتی ايران را از ابتدای پيروزی انقلاب تا پايان فعاليت دولت هشتم را حدود ۴۴۵ ميليارد و ۴۰۰ ميليون دلار عنوان کرد و در تشريح جزئيات آن افزود: «بر اين اساس سهم دولت اول و دوم از درآمد‌های نفتی ۲۵.۸ ميليارد دلار، دولت سوم و چهارم ۱۱۰.۶ ميليارد دلار، دولت پنجم و ششم ۱۴۱.۷ ميليارد دلار و دولت هفتم و هشتم ۱۵۷.۲ ميليارد دلار بوده است.»

وی مجموع درآمدهای نفتی دولت نهم و دهم را بيش از ۵۳۱ ميليارد دلار اعلام کرد و يادآور شد: در شرايط فعلی ۸۰ درصد درآمدهای نفتی ايران از محل صادرات نفت خام و ميعانات گازی است.

بر پايه آمار رسمی سازمان کشورهای صادرکننده نفت، اوپک، درآمدهای ايران از منبع صادرات نفت خام از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ به ترتيب، ۴۶.۶ ميليارد، ۵۷.۷۱۹ ميليارد، ۶۶.۲۱۴ ميليارد، ۸۷.۰۵۰ ميليارد، ۵۶.۳۴۱ ميليارد و ۷۱.۵۷۱ ميليارد دلار بوده است.

ايران در سال گذشته ميلادی نيز کمی بيشتر از ۶۰ ميليارد دلار صادرات نفت داشته است.

منبع: مهر و رادیو فردا


 
 

1391/6/14
  •  

    فاطمه شمس
    نیم‌دایره

    با بابا کم پیش می‌آید خیلی طولانی پای کامپیوتر حرف بزنم. خیلی وقت‌ها خواب است یا نیست. وقتی باشد هم زیاد حرفی نداریم بزنیم و به سلام و احوال‌پرسی و حرف‌های خیلی معمولی ختم می‌شود. بابا علاقه دارد خودش را توی وب‌کم نگاه کند و صدای خودش را بشنود. بعد هم فکر می‌کند در صورتی که وب‌کم من به هر دلیلی کار نکند، حرف زدن بی‌فایده است. چون مثل حرف زدن توی چاه می‌ماند. ولی وقتی وب‌کم به راه باشد می‌آید جلوی دوربین می‌نشیند. بابا کلن دلیلی هم نمی‌بیند یاد بگیرد این کامپیوتر در نهایت چه‌طوری کار می‌کند. ترجیح هم می‌دهد بهش نزدیک نشود، مگر به خاطر دیدن و حرف زدن با من. این است که وقتی می‌آید، مامان برایش گوشی را می‌گذارد و باهاش چک می‌کند که صدا برود و برسد. بابا معتقد است این گوشی را که می‌گذارد شکل خلبان‌ها می‌شود با میکروفن گوشه‌ی گوشی هم خیلی میانه‌ی خوبی ندارد. هر دفعه می‌خواهد حرف بزند چشم‌هایش را می‌گرداند به سمت زیر چانه راستش و هی به میکروفن نگاه می‌کند. بعد خطاب به میکروفن می‌گوید:‌ صدا می‌آید؟ این‌ها همه باعث می‌شود ته دل من یک چیزی آب شود. دلتنگی از جنس قند. یکهو چند برابر بیشتر دلم تنگ می‌شود و خلاصه که مهرش قلمبه می‌شود. نه که حالا فکر کنید دارم ادای این دخترای تیتیش‌بابایی را در می‌آورم. خیر. واقعیت همان است که آن اول نوشتم. خیلی حرفی نداریم که بزنیم. ولی امشب یک‌هو درآمد بعد از سال‌ها گفت برام شعر بخوان. اصلا یادم نیست دفعه آخری که بابا همچین سوالی پرسیده بود کی بود یا اینکه اصلا پرسیده بود و خواسته بود من براش از شعرهام بخوانم یا نه. ولی امشب پرسید. یک‌هو چیزی ته دلم افتاد. فکر کردم خیلی سال است، طوری که از یادم رفته بود اولین بار همین بابا بود که رفت اولین شعرم را وقتی پانزده سالم بود داد با خط نستعلیق نوشتند و قاب گرفت و آورد خانه. امشب وقتی گفت شعر بخوان، رفتم به آن شبی که بابا از در آمد با آن قاب توی دست‌اش و تکیه‌اش داد بیخ دیوار و گفت فاطمه بیا این را بخوان. رفتم. رفتم همین طور بر و بر نگاه کردم به تابلو. نمی‌فهمیدم چه کار کرده. چرا این کار را کرده. ولی همان شب یک چیزی را با کلی عشق گذاشت روی دوش‌هام که تا همین امروز هم هست. شاید اگر بابا آن شعر را قاب نمی‌گرفت من هیچ وقت دنبال شعر را نمی‌گرفتم. کلا همان دفعه اول هم اشتباهی شده بود که یک غزلی سر هم کرده بودم.

    بابای بابا، حاج‌آقا، شعر می‌گفت و بابا فکر کرده بود خوب خون را انتقال داده لابد یا یک همچه چیزی که تا مدت‌ها گفت کسی به این قاب دست نزند. بعد من هی شعر گفتم به امید اینکه بابا برود شعرهام را قاب کند بیاورد تکیه بدهد کنار هم. ولی خب همان یک دفعه بود و نکته هم در همان یک‌بارگی‌اش بود. بعد دیگر بابا یادش نبود یا مهم نبود خیلی براش. تا وقتی پدرش مرد. حاج‌آقا هم شاعر بود و شاعر خوبی هم بود. از بین نوه‌هاش من را می‌گرفت می‌نشاند و برام شعر می‌خواند. چندتا که می‌خواند وسطش یک خنده نخودی می‌کرد بعد هم با لهجه شمالی غلیظش می‌گفت:‌ دوخترم!‌ فاطمه فاطمه است! یک طوری می‌گفت آدم باورش می‌شد این را خودش سروده. داشتم می‌گفتم، حا‌ج‌آقا که مرد، یک شعر نوشتم براش و بردم دادم دست بابا. بابا هم از همان شب دوم، دور نشست با عموها و عمه و رفقا هی شعر خواند و هی گریه کرد. تا مدت ها هم پرسید حاج‌آقا آمده بود به خوابت؟ من هم می‌گفتم آره. نیامده بود ولی باید همین را می‌گفتم که بابا غمش کم شود. شعر را هی داده بود دست روضه‌خوان مسجد روز چهلم و گفته بود آقاجان وردار جای روضه این شعر را بخوان. این‌ها را نخوان. این را بخوان و حرف بالا گرفته بود... سومین پلان این قصه هم امشب بود. بابا برای بار سوم چشم‌هاش یک طوری که دوست داشتم ببینم درخشید. مدت‌ها بود دلخوش نبود به وضع من. ولی امشب هی نگاه کرد توی وب‌کم. این دفعه جای خودش من را نگاه می‌کرد، مطمئنم. بعد هم گفت یک جایزه پیش بابا داری. (این را همان طوری گفت که وقتی ده ساله بودم می‌گفت مثلن). با خودم گفتم جای جایزه دادن کاش بیایی یک جایی ببینمت اقلا. می‌دانستم حالش خوش نیست، نمی‌آید. برای همین هم نگفتم. این زمستان بیاید می‌شود سه سال که ندیدم‌اش. خیلی پا به سفر نمی‌دهد. بعد از همان سفر سه سال پیش دیگر نیامد بیرون. گفت می‌نشینم تا تو بیایی. مگر می‌شود نیایی؟ حرف حساب می‌زند خب! مگر می‌شود نروم؟ پوف!.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/6/14
  •  

    گیس‌طلا

    با رها رفتیم جمهوری ال سی دی قیمت کنم
    ابتدای خیابان جمهوری تصمیم داشتم سامسونگ بخریم
    بعد شد سونی 
    بعد ال جی
    بعد پاناسونیک
    بعد ایکس ویژن
    و
    البته عدد اینچش هم مدام پایینتر می اومد

    آخر جمهوری دوتا آب هویج بستنی خریدیم و با یه قبض جریمه برگشتیم خونه

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/6/14
  •  

    آرمان امیری
    مجمع دیوانگان

     به بهانه 31 آگوست (9 شهرویورماه) «روز جهانی وبلاگ‌نویسی» و در آستانه 16شهرویورماه، «روز بلاگستان فارسی»، به نظرم رسید دو دغدغه‌ای را که مدت‌هاست در ذهنم وجود دارد بنویسم. من می‌خواهم با کمی اغراق، این دو دغدغه ذهنی را دو تهدید پیش روی وبلاگ‌نویسی معرفی کنم. یعنی دو خطری که اگر وبلاگ‌نویسان آن‌ها را جدی نگیرند، به زودی و در جهان پررقابت شبکه‌های اجتماعی از بین خواهند رفت.

     

    ترس را کنار بگذارید و از کوتاه‌نویسی دست بردارید!

    کوته‌نوشت یا «مینیمال»، از هر کجا که آغاز شد و به هر طریق که وارد وبلاگستان شد، برای مدت‌ها ذایقه وبلاگ‌خوانی ما را تغییر داد. وبلاگ‌های اختصاصی «کوته‌نوشت» با سرعتی حیرت‌انگیز رشد یافتند و مخاطبان بسیاری هم به خود اختصاص دادند. هیجان جذب این حجم از مخاطب با کم‌ترین زحمت و پشت‌کار، هر کسی را وسوسه می‌کرد که به قطار سریع‌السیر کوته‌نویسی سوار شود. از سوی دیگر رونق بازار کوته‌نوشت‌ها گروهی را به این تحلیل رساند که با افزایش سرعت مطالعه، به ویژه به مدد خوراک‌خوان‌هایی نظیر «گوگل‌ریدر» (گودر) دیگر کسی در پای مانیتور وقتش را صرف مطالب طولانی نخواهد کرد. من می‌گویم این ادعایی بود که گذشت زمان به خوبی آن را مردود ساخت.

    گسترش شبکه‌های اجتماعی، در درجه اول به کمک «فیس بوک» و پس از آن گوگل‌پلاس، تویتر و ... خیلی زود زنگ تفریح وبلاگ‌های کوته‌نویس را به پایان رساند. حال دیگر هر کاربر اینترنتی خودش یک حساب کاربری دارد که می‌تواند در قالب یک «استتوس» همان کوته‌نوشت‌ها را تولید کند. خیلی زود اساس وجود وبلاگ‌های کوته‌نویس بلاموضوع و چراغ‌هایشان یکی پس از دیگر خاموش شد. کوته‌نویس‌ها و کوته‌خوان‌ها به شبکه‌های اجتماعی مراجعه کردند تا وبلاگستان بار دیگر از شتابی سرگیجه‌آور نجات یابد و به آرامش قبلی خودش بازگردد. اما آیا این به معنای افول وبلاگستان و بی‌مخاطب ماندن آن بود؟ من می‌گویم: نه!

    «استتوس» گذاشتن و «استتوس» خواندن و لایک زدن، لذت و جذابیت خاص خودش را دارد، اما از اساس جنسی متفاوت از مطالعه متن دارند. بدین ترتیب من عمیقا اعتقاد دارم که این شبکه‌های اجتماعی هیچ گاه نمی‌توانند جای نوشته‌های وبلاگی را بگیرند و به این بخش از نیازهای مخاطب پاسخ دهند. در نهایت، مخاطبان باز هم سری به فضای وبلاگستان می‌زنند، با این تفاوت که دیگر به سراغ همان محصولاتی که می‌توانند در شبکه‌های اجتماعی پیدا کنند نخواهند رفت.

    به باور من، تنها آن دست از وبلاگ‌نویسانی می‌توانند همچنان به بقای خود ادامه دهند که ترس از طولانی شدن مطالب را کنار بگذارند و به جای دقت مداوم بر تعداد کلمات هر یادداشت، تمرکز خود را بر محتوای مطلب قرار دهند. هدف وبلاگستان باید پاسخ دادن به نیازی باشد که شبکه‌های اجتماعی آن را برآورده نخواهند کرد و شعار وبلاگ‌نویس موفق باید از «کوتاه بنویس تا خوانده شوی» به «خوب بنویس تا ارزش وقت گذاشتن داشته باشی» تغییر کند.

     

    مشارکت خوانندگان را فراموش نکنید

    باید میان «مخاطب»، با «مستمع» تمایزی قایل شویم. البته وبلاگستان از بدو تولد خود همواره از طریق بخش «نظرات» (کامنت‌) با مخاطبین خود در ارتباط بوده است اما من گمان می‌کنم شبکه‌های اجتماعی تغییراتی در ذایقه مخاطبین پدید آورده‌اند. دیگر مخاطب نمی‌پذیرد که صرفا یک «مستمع» باشد. کسی دلش نمی‌خواهد پای منبر بنشیند و به صورتی یکجانبه به وعظ دیگری گوش بدهد. صرف ارایه فرصت کامنت‌گذاشتن کافی نیست. وبلاگ‌نویس باید بیش از هر زمانی به مخاطبین خود این امکان را بدهد که در پیش‌برد مباحث مشارکت داشته باشند و احساس نقش‌آفرینی کنند.

    در شبکه‌های اجتماعی، مخاطب با تقریب خوبی می‌تواند به اندازه صاحب مطلب تاثیرگزار باشد. به اندازه او کامنت‌ بگذارد، به صورت کاملا فعال با او گفت و گو کند و در صورت لزوم بلافاصله پاسخ مناسبی را در حساب خود (که احتمالا از نظر مخاطب تفاوت چشم‌گیری ندارد) منتشر کند. در وبلاگستان این فرصت‌ها به صورت معمول برابر نیست. اول اینکه حجم کامنت معمولا با حجم یادداشت برابری نمی‌کند. دوم اینکه ابزارهایی نظیر گوگل ریدر اساسا امکان کامنت‌گزاری ندارند. در نهایت اینکه اگر مخاطبی احساس کند می‌خواهد به صورت مستقل پاسخ نگارنده را بدهد، امکان اینکه بلافاصله وبلاگی تاسیس کند و مورد توجه قرار گیرد تقریبا وجود ندارد. این‌ها تماما خطراتی هستند که می‌توانند به فرصت تبدیل شوند.

    پیشنهاد من این است: «وبلاگ‌نویسی مشارکتی»! اگر وبلاگی دارید به هر طریق ممکن تلاش کنید تا امکان ارتباط مخاطبین را تسهیل کنید. در این راه می‌توانید از شبکه‌های اجتماعی کمک بگیرید. حساب‌های کاربری مخصوص وبلاگتان را تاسیس کنید. به ویژه تلاش کنید که میان شخصیت حقیقی خودتان و شخصیت حقوقی وبلاگتان مرزی قایل شوید. با مخاطبین خود گفت و گو کنید و اجازه بدهید با شما راحت باشند. حتی‌المقدور تلاش کنید با نام و مشخصات خودتان مطلب بنویسید تا مخاطب بتواند شما را یک انسان برابر ببیند که می‌توان با او مواجه شد، درکش کرد، دوستش داشت و یا حتی از او متنفر بود! در هر صورت دقت کنید که اختلاف شما با مخاطبانتان نباید به اختلاف آنان با وبلاگ شما بدل شود. اجازه بدهید احساس کنند هرقدر که با شما مشکل دارند باز هم می‌توانند وبلاگ شما را به عنوان مرجعی قابل توافق به رسمیت بشناسند. حتی اجازه داشته باشند اختلافشان با شما یا انتقاد از شما را در همان وبلاگ مطرح کنند. یادداشت وارده بگیرید و به نام خود اشخاص منتشر کنید. این به وبلاگ شما شخصیت می‌دهد و در مخاطب شما احساس آشنایی و وابستگی ایجاد می‌کند. لزومی ندارد هر کس حرفی برای گفتن داشت حتما وبلاگی تاسیس کند. به یاد داشته باشید که رونق وبلاگستان در بالا رفتن شمار وبلاگ‌هایی که خاک می‌خورند نیست، بلکه در رونق و فعالیت مداوم وبلاگ‌های موجود است و این رونق در نهایت به سود تک‌تک اعضای وبلاگستان بزرگ تمام خواهد شد.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/6/14


    پرویز همایون‌پور، مترجم آثار میلان کوندِرا هفته گذشته در دریاچه لِمان سوئیس غرق شد و در شهر ژنو به خاک سپرده شده است.

    هرمز همایون‌پور، برادر دوقلوی پرویز همایون‌پور، با تایید این خبر، به خبرگزاری مهر گفت: «بر اساس گزارش پلیس ژنو، برادرم چند روز پیش و به رسم معمولی که برای خود گذاشته بود، برای شنا به دریاچه لمان در این شهر می‌رود، ولی بر اثر سرمای آب دریاچه، سنکوب می‌کند و می‌میرد.

    هرمز همایون‌پور در عین حال تاکید کرد که برادرش به رغم کهولت سن (دارا بودن ۷۳ سال)، از لحاظ جسمی نسبتاً توانمند بوده، اما به گفته پلیس گویا سرمای این دریاچه در آن روز به حدی بالا بوده که بدن وی تحمل آن را نداشته‌است.

    پرویز همایون‌پور مترجم ایرانی آثار میلان کوندِرا، نویسنده مشهور چکی-فرانسوی، است و پس از سال‌ها همکاری با وزارت علوم ایران و یونسکو به پروژه‌هایی تحقیقاتی پرداخت که در ارتباط با این پروژه سفرهایی نیز به سوئیس داشت.

    همایون‌پور در شهریور ۱۳۱۸ در شهر شیراز به دنیا آمد. او دکترای علوم سیاسی را در سال ۱۹۶۷ از دانشگاه لوزان سوئیس دریافت کرد و پس از کار در مؤسسه برنامه‌ریزی آموزشی وزارت علوم ایران، سال‌ها به عنوان مشاور امور آموزشی در سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی ملل متحد، یونسکو، فعالیت می‌کرد.

    وی کتاب‌های متعددی از جمله برخی از آثار مهم میلان کوندرا هم‌چون «بار هستی»، «هویت»، و «هنر رمان» را برای نخستین بار به فارسی ترجمه کرد. وی اخیراً کتابی هم با عنوان «درباره قالی‌بافی و عشایر» نوشت که در آستانه انتشار قرار دارد.

    تألیف کتاب‌هایی چون «پیکار سوادآموزی»، «آموزش و پرورش در خدمت تحول بنیادی جامعه» و «جیران زن عشایر و چنته» از دیگر فعالیت‌های پرویز همایون‌پور است.

    همسر و دو فرزند پرویز همایون‌پور برای انجام خاکسپاری به سوییس رفته‌اند و قصد دارند پس از بازگشت به ایران، مراسمی را برای او برگزار کنند.

    منبع: مهر و رادیو فردا

     


     
     

    1391/6/14
  •  

    آرش آبادپور
    کمانگیر

    روز وبلاگستان فارسی نزدیک است، اما این نوشته درباره‌ی این نیست که وبلاگ، به‌خصوص در زمینه‌ی ایرانی‌اش، چه‌است. این نوشته درباره‌ی چیزهایی است که وبلاگ نیست.

    وبلاگ لزوما کمک به دموکراسی نیست. این درست است که حکومت‌های خودکامه فضای جمعی را می‌بندند و در مسیرهای گفتگو دیوار می‌سازند، اما لزوما مشکل ِ «روزنامه‌ی آزاد وجود ندارد» با «هرکسی یک روزنامه دیواری بسازد» حل نمی‌شود. وبلاگ فضای بی‌صدا را پرصدا می‌کند. در بی‌صدایی انگیزه برای تغییر هست. در پرصدایی خیلی‌ها گوش‌شان را می‌گیرند. در بی‌صدایی تک‌صدایی که حرفی برای زدن دارد شنیده می‌شود. در پرصدایی خیلی از صداها بیشتر هوار و شکایت هستند تا حرفی که بشود شنید. وبلاگ باید کوتاه باشد تا خوانده شود. نوشته‌ی کوتاه حتما جزییات را از دست می‌دهد. کلیشه‌ای می‌شود. چیزهایی را بدیهی فرض می‌کند که نیستند. شلوغ‌بازی می‌کند.

    وبلاگ‌نویسی لزوما یک ارتباط ِ انسانی ِ کارا نیست. در ارتباط انسانی در میان ِ هرجمله حالت ِ چهره‌ی دونفر به هم اطلاعات منتقل می‌کند. در وبلاگ می‌شود ماه‌ها حرف زد و ندید که مخاطب، اگر مخاطبی هست، چه واکنشی نشان داده‌است. در وبلاگ می‌شود به‌مدد رنگ ِ زمینه‌ی سیاه و قلم درشت و «رژیم آخوندی» و «مبارزان راه آزادی» انقلاب کرد. این انقلاب البته «مجاز»ی است و در دنیای غیر مجاز حضوری ندارد.

    وبلاگ‌نویسی لزوما به ارتباط ِ بیشتر نمی‌انجامد. می‌توان سال‌ها در دایره‌ی کوچکی بود و وبلاگ نوشت و لینک داد و فضای بزرگتر را ندید. وبلاگ‌نویسی می‌تواند آدمیزاد را جزمی‌تر کند. می‌تواند «ما» و «آن‌ها» را تشدید کند. وبلاگ را هم طرفداران رهایی از ساختار خودکامه می‌نویسند و هم طرفداران حفظ و تثبیت ِ آن.

    وبلاگ ابزار تغییر حکومت نیست. وبلاگ می‌تواند، و باید بتواند، چیزی باشد که وبلاگ‌نویس می‌خواهد. می‌شود توش درباره‌ی درد رماتیسم نوشت و وبلاگستانی که درش نشود این کار را کرد مشکل دارد.

    وبلاگ خودش است. با همه‌ی تنوعی که وبلاگستان دارد. هرچیزی جز این دستوری و فرمایشی است. چیز دستوری و فرمایشی هم که این‌همه حرف و حدیث ندارد.


     
     

    1391/6/14

    شهردار شهر باشت در استان کهگیلویه و بویراحمد از پرداخت نشدن حقوق سه ماه کارکنان شهرداری این شهر خبر داده است.

    به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، سیدعلی نامی خواه افزوده که این کارکنان از حدود دو سال پیش تاکنون، اضافه کاری و عیدی خود را نیز دریافت نکرده‌اند.

    آقای نامی خواه بدهی ۷۰۰ میلیون تومانی شهرداری باشت را دلیل عدم توانایی این شهرداری در پرداخت حقوق ۸۰ پرسنل خود عنوان کرده است.

    به گفته اقای نامی خواه، این شهرداری تاکنون ۴۶۰ میلیون تومان از این بدهی را پرداخت کرده و در تلاش است تا باقیمانده این بدهی‌ها را نیز پرداخت کند.

    آقای نامی خواه روز گذشته در گفت و گویی با خبرگزاری دولتی ایران (ایرنا) نیز گفته بود که سازمان تامین اجتماعی پیرامون طلبکاری از این شهرداری، حکم انسداد حساب های بانكی شهرداری باشت را گرفته است.

    وی مبلغ بدهی شهرداری باشت به سازمان تامین اجتماعی را به ۲۶۰ میلیون تومان عنوان کرده و افزوده بود که حساب های این شهرداری طی دو روز آینده مسدود خواهد شد.

    درآمد شهرداری‌ها در ایران از منابعی چون عوارض اراضی و املاک، مالیات و کمک‌های اعطایی دولت و سازمان‌های دولتی تامین می‌شود.

    منبع: ایلنا


     
     

    1391/6/14

    خبرگزاری مهر گزارش داد برخی موسسات فروش مدرک تحصیلی در تهران به ارسال پیامک تبلیغاتی فروش اقساطی مدرک دیپلم می‌پردازند.

    به گزارش خبرگزاری مهر، یکی از این موسسات گفته که هزینه مدرک سیکل، ۶۵۰ هزار تومان و هزینه مدرک دیپلم نیز ۹۵۰ هزار تومان است و درصورت کسب همزمان هر دو مدرک، امکان استفاده از تخفیف ۲۰۰ هزار تومانی نیز وجود دارد.

    این موسسه آموزشی به خبرگزاری مهر اعلام کرده که فرد متقاضی می‌تواند مبلغ یک میلیون و چهارصد هزار تومانی هزینه مدارک را طی سه قفره چک یا به صورت ماهانه ۱۰۰ هزر تومان پرداخت کند.

    ارسال تبلیغات پیامکی فروش مدرک در تهران «با خیالی آسوده» از سوی موسسات آموزشی در حالی رخ داده که سال گذشته وزیر آموزش و پرورش ایران از برخورد قانونی با این موسسات خبر داده بود.

    آقای حاجی بابابی گفته بود که «متخلفان را به دست قانون می‌دهیم تا قانون به صلاحدید خود با آن‌ها برخورد کند.»

    ابراهیم سحرخیز، رئیس ستاد مبارزه با جعل اسناد آموزش و پرورش، نیز به خبرگزاری مهر گفته است که هیچ آموزشگاهی مجوز صدور دیپلم یا مدرک سیکل برای افراد را ندارد.

    وی افزوده که مدارک ارائه شده در این آموزگاه‌ها جعلی ست و در صورت شناسایی این آموزگاه‌ها با آن‌ها برخورد قضایی می‌شود.

    منبع: مهر

    مرتبط:

    خرید و فروش مدرک کار‌شناسی ارشد با ۶ میلیون تومان
     


     
     

    1391/6/14

    تازه‌ترین آمار گمرک ایران حاکی از آن است که صادرات پسته این کشور در چهار ماه نخست سال جاری شمسی، حدود ۳۰ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل کاهش یافته است.

    به گزارش ایسنا، صادرات انواع پسته ایران طی چهارماه نخست سال جاری شمسی حدود ۱۸۲ میلیون دلار بوده است و بیشترین کاهش صادرات پسته نیز متعلق به گروه پسته خندان است که صادرات آن حدود ۴۷ درصد طی چهار ماه گذشته کاهش یافته است.

    ایران پس از آمریکا دومین کشور تولیدکننده پسته در جهان به شمار می‌رود اما به دلیل اینکه پسته‌های تولیدشده در آمریکا در داخل این کشور مصرف می‌شوند، ایران در جایگاه نخست صادرکنندگان پسته در جهان قرار دارد.

    تا حدود ۱۶ سال پیش، ایران نزدیک به ۹۰ درصد بازار پسته اروپا را در اختیار داشت اما پس از سختگیری‌های اتحادیه اروپا در اردات پسته از ایران و نیز تحریم پسته ایران توسط آمریکا از دو سال پیش، بیشتر پسته ایران به کشورهای آسیایی صادر می‌شود.

    منبع: ایسنا

    مرتبط:

    "افزایش قیمت ۵۰ درصدی پسته نسبت به سال قبل"
     


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته