-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

Latest News from 30Mail for 11/10/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/8/19




 

سین جیم

او رفت. 
و من که تا دیروزِ رفتنش توی خیابان های تهران راه که می رفتم، غصه مرد تبعیدی زندگیم را می خوردم، غصه مرد زندانی را هم باید کنارش بگذارم؛ هم ترازش. شبِ خداحافظی حرف هایش را آهسته با هر کس می زد. به من از فرارنکردنش گفت. به مامان از چشم انداز امیدوارانه ای که هست، به بابا از ساختن و چگونه ساختن انگار نه انگار که فردا عازم است و به دیگران نمی دانم از کجا و از چی. باید بروم و از تک تکشان بپرسم. باید حرفهاش را جمع کنم تا دستم بیاید در غیابش چه طور می شود جای خالیش را پر کرد.

حالا هنوز اشک چشمم خشک نشده از رفتنش، خبرهای تلخ آمد پشت هم. مجید دری که بعد از سه سال زندان در تبعید فریاد می زند مادرم را شکنجه نکنید.وعده مرخصی دروغ ندهید. ستار بهشتی که به خانواده اش گفتند قبر بخرید. و من فکر می کنم هر چه مرد حسابی است فراری می دهند، دربند می کنند، می کشند، آن وقت زنان سرزمین من تنها بچه بزرگ می کنند. تنها نان در می آورند. تنها می خوابند.
 
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/19




 

فاطمه ستوده
ابر آبی

پریشب، دیروقت، نشستم و هفت‌هشت کیلو انار دان کردم. انارها قرمز، دانه‌درشت، آبدار و یاقوتی بودند. آن‌قدر دان کردم تا خسته شدم، تا خوابم گرفت.

صبح، بیدار شدم. دیدم گوشه‌ی ناخن‌هایم قرمز است. زیر ناخنم‌هایم سیاه شده. انگشت شَستم زرد شده بود، انگشت کوچکم پینه بسته بود. به خاطر انارها.

عصر، یک‌سره به ناخن‌ها مشغول بودم. داشتم ردّ انارها را از زیر ناخن‌ها می‌کشیدم بیرون. قرمزی‌ِ ناخن‌ها کلافه‌ام کرده بود. ناخن‌های قرمز، شده بودند موی دماغم. آینه‌ی دق. می‌ترسیدم کسی ببیند، بگوید چرا انگشت‌هایت این رنگی شده. می‌ترسیدم پاک نشود و بماند.

حالا، نیمه‌شب، چیزی فکرم را به هم ریخته است. به ستار بهشتی فکر می‌کنم. جوان وبلاگ‌نویسی که دستگیر شده، هفت‌هشت روز بازداشت بوده، و می‌گویند آن‌قدر شکنجه شده که مُرده است. دارم به دست‌های آن مرد فکر می‌کنم، به دست‌های پلیس فتا. دارم فکر می‌کنم چه‌جوری هر شب، سر صبر، با حوصله، می‌نشیند توی خانه‌اش، پیش زن و بچه‌اش. بچه‌اش می‌گوید دفتر دیکته‌ام را ببین بابا، و آقای فتا پیش خودش می‌گوید بگذار اول دست‌هایم را بشویم. بچه را سرگرم می‌کند و می‌گوید صبر کن، صبر کن، آمدم. توی دست‌شویی، آن‌قدر صابون می‌زند و آن‌قدر دستش را زیر شیر آب نگه می‌دارد که به خیال خودش ردّ خون‌ از زیر ناخنش برود بیرون. کارهای روزانه‌اش را مرور می‌کند: «خب، زنگ هم زدم به ننه‌بابایش، گفتم بروید قبر بخرید. بیایید جنازه را بردارید ببرید. گفتم؟ آره. آره. گفتم.» زل می‌زند توی آینه، به خودش، بعد به دست‌هایش، هی می‌سابد. می‌سابد؛ خونی که دَلمه بسته زیر ناخنش، خونی که خشک شده گوشه‌ی انگشت‌هایش. خون متهم، خون مقتول، خون انسان.

خون مظلوم؟ با هفت دریا هم پاک نمی‌شود. به جایش درختی سبز می‌شود. چه خوش می‌گفت مک‌ماهونِ «سووشون»، وقتی جسد یوسف را آوردند و شبانه به خاک سپردند. چه خوش نوشت برای زری، که «گریه نکن خواهرم، در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی، سحر را ندیدی؟»

blogs@30mail.net




 
 

1391/8/19




 

محمد معینی
راز سر به مهر

آن طور که وبسایت «کلمه» نوشته، هفتم آبان ماه جاری ماموران نیروی انتظامی «ستار بهشتی» را در رباط کریم بازداشت می‌کنند. ظاهرا ماموران، از بخش "فتا"ی این نیرو بوده‌اند (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ایران با نام مختصر «فتا»؛ یک واحد تخصصی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران). ده روز بعدتر با خانواده این جوان 35 ساله وبلاگ‌نویس (اینجا: وبلاگش) تماس می‌گیرند که «قبر بخرید و فردا جنازه را در پزشک قانونی کهریزک تحویل بگیرید»! «کلمه» نوشته که «زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که ستار بهشتی یک شب را در آنجا سپری کرده بود، روایت کرده‌اند که بدن این جوان زیر ضرب و شتم له شده بود و به گفته آنها حتی یک جای سالم در بدنش نبود.»(+) یک تصویر از برگه شکواییه مقتول از بازجو هم نشان می‌دهد که وی کتبا به شکنجه خود اعتراض کرده بوده(+). چند روز پس از انتشار خبر، هنوز اما دستگاه‌های ذیربط سکوت اختیار کرده‌اند و این، امید به دروغ بودن خبر را هر دم، بیشتر و بیشتر تباه می‌کند.

.
اینجا بحث بر سر محتوای وبلاگ ستار بهشتی نیست، که خود منتقد بی‌پروایی آنم؛ اینجا بحث بر سر بیمقدار شدن جان و سلامت زندانیانی است که اتهام‌شان به خصوص سیاسی و عقیدتی‌ست، بحث بر سر علنی نبودن مجازات احتمالی ماموران متخلف و آدمکشی است که نقره داغ شدن‌شان هم نمی‌شود که مایه عبرت ‌شود ... یک کلام؛ بحث بر سر انقلابی بسیار گرانبها و پرهزینه است که قول و آرمانهایش انگار که این روزها، روشن‌تر از همیشه، سهم موزه‌ها شده. رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی، خرداد 58 گفته بود: «ما باید در عالم نمونه نشان بدهیم (که) ایران یک الگو است، با رفتن شاه ظلم تمام نمی شود، اگر بنا باشد که ظالم‌ها بروند و ما یک دسته دیگر جای آنان بنشانیم و همان کارها را به اندازه ای که قدرت داریم انجام بدهیم ما هم همان رژیم هستیم».
.
پ.ن: گاهی تکرار حرف‌های رهبری فقید انقلاب هم بی‌پروایی می خواهد؛ کسی این روزها را باور می‌کرد؟
 
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/19




 

اویس رضوانیان
گاهک

نكته‌ي اول اين‌كه، اي كاش يكي از هزاران دانشجوي روان‌شناسي دانشگاه‌هاي كشور همت و ابتكاري به خرج دهد و موضوع پايان‌نامه‌اش را كشف علت علاقه‌ي سياستمداران كشورمان به كت‌‌شلوارهاي رنگ روشن و پيراهن‌هاي طرح‌درشت بدرنگ قرار دهد. بلكه در همين تحقيق دوا درماني هم براي اين عارضه پيدا شود و شر اين بلا را از سر اين مملكت دور كند. سوال اين‌جاست كه آيا واقعا در دستگاه عريض و طويل ديپلماسي كشور هيچ كسي نيست كه همين نكته‌ي ساده را به ايشان يادآوري و توجيهشان كند كه لباس رسمي فقط و فقط كت‌شلوار تيره، پيراهن بسيار روشن و كفش و جوراب مشكي است و لا غير؟
 
نكته‌ي دوم هم اين‌كه، تصوير بالا كاروان پرتعداد مديران دولتي ايران را نشان مي‌دهد كه همگي براي شركت در شصت و چهارمين نمايشگاه كتاب فرانكفورت عازم آلمان شده بودند و احتمالا اگر دستشان بازتر بود اهل و عيال را هم با خود مي‌بردند. مديراني كه –به گفته‌ي مصطفي رحماندوست- بسياري‌شان توان دو كلام انگليسي صحبت كردن هم نداشتند و اساسا معلوم نبود حضورشان در اين نمايشگاه چه ضرورت و فايده‌اي داشته است.
 
قيافه‌هاي ذوق‌زده‌ي آقايان مديران و نيش‌هاي تا بناگوش باز شده‌شان نشان مي‌دهد كه چقدر از اين كه چنين فرصتي نصيبشان شده و پايشان به اين‌جا باز شده است مسرورند. همين قيافه‌ها داد مي‌زند كه در خوابشان هم نمي‌ديدند روزي اوضاع مملكت چنين بي سر و صاحب و قحط‌الرجال شود كه نوبت به آن‌ها برسد تا به عنوان نماينده‌ي كشورمان در چنين جايي حضور پيدا كنند و بابتش لابد حق مأموريت تپلي هم بگيرند. چشم‌بسته شرط مي‌بندم اگر عقبه‌ي بسياري‌شان را بررسي كنيم، نه در زندگي‌شان يك كتاب درست و حسابي خوانده‌اند، و نه هيچ دركي از موضوع نشر و كتاب و اين چيزها دارند.كت‌هاي بدرنگ، پيراهن‌هاي بدطرح، شكم‌هاي برآمده، خنده‌هاي ذوق‌زده‌ي از سر نديدپديدگي، ريش‌هاي چند روز نتراشيده كه لابد خرت‌خرت مي‌خارانندش و قيافه‌ي مبهوت و گيج‌شان وقتي كسي به انگليسي سر صحبتي را باهاشان باز مي‌كند. اين‌ها نمايندگان ايران هستند.
 
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/19




ایالات متحده فهرست جدیدی از تحریم‌ها علیه ایران را منتشر کرد که نام رضا تقی‌پور، وزیر ارتباطات و فن آوری ایران نیز به دلیل فیلترینگ اینترنت در این فهرست قرار گرفته است.

وزارت دارایی امریکا اعلام کرده که در فهرست جدید تحریم‌ها علیه ایران، «نهاد‌ها و افرادی مشمول تحریم شده‌اند که در سرکوب مردم ایران و خفه کردن صدای آزادی‌خواهی آن‌ها نقش دارند.»

در این فهرست همچنین هفت نفر دیگر از جمله علی فضلی، جانشین فرمانده بسیج و اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده ناجا و نیز هشت موسسه از جمله شرکت ملی نفت ایران و وزرات فرهنگ و ارشاد ایران نیز به چشم می‌خورد.

وزارت دارایی اعلام کرده نام وزارت ارشاد ایران به دلیل مسئولیت در توقیف روزنامه‌ها و بازداشت روزنامه نگاران در این فهرست قرار گرفته است.

افرادی که نامشان در فهرست تحریم ها قرار گرفته، نمی‌توانند به خاک آمریکا سفر کنند و دارایی آن‌ها در بانک‌های آمریکا نیز توقیف خواهد شد.

منابع: صدای آلمان و رادیو فردا




 
 

1391/8/19




مهدی هاشمی، فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی، صبح روز جمعه (۱۹ آبان ماه) و پس از انجام عمل آنژیوگرافی به زندان اوین بازگردانده شد.

فاطمه هاشمی، برادر مهدی هاشمی، به خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گفته که انتقال برادرش به زندان اوین بدون اطلاع خانواده هاشمی بوده است.

وی افزوده است: «صبح امروز، مشکلات کلیوی مهدی تشدید شد که با تشخیص پزشک برای انجام معاینات تخصصی‌تر به طبقه پایین بیمارستان منتقل شد. بعد از گذشت چند ساعت متوجه شدیم که بدون اطلاع ما، مهدی را با آمبولانس به زندان اوین منتقل کردند در حالی که قرار بود بعد از انجام آزمایش‌های کلیوی مهدی را به اطاقش بازگردانند.»

مهدی هاشمی که به علت عارضه قلبی از زندان اوین به بیمارستان دی تهران منتقل شده بود، روز پنج شنبه مورد عمل آنژیوگرافی قرار گرفته بود.

فاطمه هاشمی گفته که از زمان بستری شدن برادرش در بیمارستان، آیت الله هاشمی روزانه دو بار از وی عیادت می کرد.

مهدی هاشمی سوم مهرماه امسال و تنها یک روز پس از بازگشت از انگلستان خود را به دادسرای مستقر در زندان اوین معرفی کرده و بازداشت شده بود.

اتهام‌های آقای هاشمی البته تاکنون به صورت دقیق اعلام نشده است.

منبع: ایلنا (+ و +)

مرتبط:

رفسنجانی با «دعا» مهدی را بدرقه زندان کرد و «گفت که از بازداشت فرزندانش نگران نیست»




 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته