-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

Latest News from 30Mail for 11/13/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/8/22




 

محمد معینی
راز سر به مهر

پلاک 26 – خانه ستّار بهشتی ته یک کوچه تنگ در رباط کریم، پلاک 26 خورده؛ از آن کوچه های تنگی که نباید موتور هم به راحتی بتواند تا تهش را برود. ستار گمنام بود؛ وبلاگش گمنام بود، او اما منتقد بود، نه: اصلا مخالف بی پروا بود؛ دستانش اما به کیبرد بود و نوشتن. پلیس او را برد. زد. کشت. گفت: "قبر بخرید، بیایید بچه‌تان را ببرید". ستار 35 ساله بود. حالا زیر خروارها خاک سرد است اما جای کبودی‌ها حالا درد ندارد ... وبلاگش دیگر به روز نخواهد شد ... پلاک 26، دیگر ستار ندارد.
.
قطعه 26 – یک وبلاگی هست به اسم «قطعه 26». اسم نویسنده وبلاگ «حسین قدیانی» است. می گوید پدر شهیدش در قطعه 26 به خاک سپرده شده. از سال 88 مشهور شد؛ البته نه به خاطر کتک زدن معترضان خیابانی؛ که مدام به آن افتخار می‌کند؛ بلکه به خاطر نعمت آزادی بیانی که ارزانی‌اش شد تا دشنام دهد، توهین کند، دائره‌المعارف دریدگی شده بود در دفاع از آنچه اسمش را گذاشته بود نظام و انقلاب و خون شهدا و قس علیهذا (یک نمونه: +). صفحه فیلترینگ (همان صفحه «پیوندهای مفید») تا مدت‌ها لینک وبلاگش را به کاربران معرفی می‌کرد. از سعید تاجیک که فائزه هاشمی را به آن فحش‌ها گرفت، حمایت کرده و می‌کند. اینور و آن ور هم به خاطر نوشته‌هایش تقدیر و تشویق شد. این سفر آخری احمدی نژاد به نیویورک هم، عضو هیئت اعزامی شد تا گزارش بنویسد.
.
ستار بهشتی معروف نبود، مخالف بود توی پلاک 26 ... حالا مُرده
.
حسین قدیانی مشهور است، موافق است توی قطعه 26 ... گزارش سفر می نویسد از نیویورک
 
 
* تیتر از سی‌میل
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/22




 

سرمه
premenstrual syndrome

در محوطه دانشگاه به دخترک حمله کرده بود. ساعت شش عصر با همان لباس کار. دخترک با چابکی و قدرت بدنی‌اش زده بود بین پاهای مهاجم و در رفته بود. رفتیم سراغ حراست دانشگاه. گفتیم این است و این شکلی است و این لباس را پوشیده بوده. گفتند ما نمی‌توانیم دنبالش بگردیم. اگر پیدایش کردید خبر بدهید که بگیریمش. دوره افتادیم در دانشگاه، آدم‌های با لباس کار مشابه را پیدا کردیم، پرس‌وجو کردیم و فهمیدیم کارگران پیمانکار فضای سبز دانشگاهند. یکی‌شان را سوال‌پیچ کردیم و فهمیدیم اسم طرف چیست. بعد درست قبل از اینکه با تمام مشخصات و اسم و رسمش برویم سراغ حراست دیدیمش که خیلی آسوده و انگار نه انگار که دو روز قبلش همین‌جا به یک دختر دانشجو حمله کرده آمده سر کار و دارد با دستگاه چمن‌زنی سر و کله می‌زند. حراست تحویلش داد به کلانتری محل. 
 
فردایش گفتند دخترک باید برود برای تنظیم شکایت. با هم رفتیم. جناب "سر نمی‌دانم فلان"ی که نشسته بود آنجا به شدت تحویل‌مان گرفت. گفت شما افتخارات این مملکتید. گفت باعث تاسف است که در محیط مقدس دانشگاه این اتفاق می‌افتد. گفت طرف اعتراف کرده؛ گفته شما را حین برف‌بازی دیده و نشان کرده. اضافه کرد که البته منظورش این نیست که چون در محوطه دانشگاه برف‌بازی کرده‌اید او حق داشته به شما حمله کند. غلط کرده. بیجا کرده. اما بی‌سواد است دیگر. یک کارگر ساده که بیشتر نیست. یک بچه‌ی یک ماهه هم دارد. حالا اگر شما بخواهید کاملا حق دارید از او شکایت کنید و ما هم اعترافش را کامل داریم. اما خودتان می‌دانید که دادگاه و اینها چقدر دردسر دارد. چقدر باید بروید و بیایید. شما هم که اینجا کسی را ندارید. خانواده‌ی این فلان‌فلان‌شده هم که گناهی ندارند. به زن جوانش فکر کنید، با آن بچه‌ی یک ماهه. این را هم بگویم که اگر نگرانید که تنبیه نشده باشد باید بدانید ما اینجا حسابی به خدمتش رسیده‌ایم. طوری خورده که یک عمر یادش نرود. من به شما قول می‌دهم دیگر از این غلط‌های اضافه نکند. بگذارید بگویم بیاوردندش که جلوی خودتان بگوید غلط کردم. 
 
از خیر شکایت گذشتیم با اینکه هر دو می‌دانستیم کار درست‌تر این است. خانواده‌ی دخترک شهرستان بودند و نمی‌خواست نگرانشان کند. در بیست سالگی و با یک امتحان جامع علوم‌پایه پیش رو فکر اینکه تنها بیفتد دنبال دادگاه و شکایت هم ترسناک بود. غیر از آن با کسی طرف بودیم که در روز روشن به دانشجویی حمله کرده بود و فردایش بدون ترس و نگرانی برگشته بود به محل جرم. آمدیم بیرون. طرف را واگذاشتیم به وجدانش و کتک‌هایی که خورده بود.
 
همان وقت هم می‌دانستیم یک جای کار غلط است. زده بودندش و طوری از این زدن صحبت می‌کردند که یعنی حقش بوده و باید می‌خورده و خیال شما راحت. انگار که ما می‌خواستیم کتک بخورد. تمام راه برگشت به دانشگاه ساکت بودیم. نمی‌دانم. انتظار داشتیم حراست دانشگاه مسوولانه‌تر رفتار کند _ دست‌کم همانقدر مسوولانه که کمیته‌ی انضباطی آن وقت‌ها با صحبت ساده‌ی یک پسر و دختر دانشجو برخورد می‌کرد _ انتظار داشتیم پیمانکاری که او را به دانشگاه آورده فسخ قرارداد شود، یا اینکه طرف از کارش اخراج شود؛ یا دست‌کم روند دادگاه و اطمینان خاطر از امنیت‌مان بعد از شکایت طوری باشد که بتوانیم از مرجع قانونی وارد شویم و وادارش کنیم مجازات جرمش را بکشد. قانون و مجری و ناظرش شرایطی فراهم کنند که کسی به این سادگی به خودش اجازه جرم ندهد و تازه بعدش با خیال راحت، بدون نگرانی، انگار که نه انگار، سر کارش برگردد.
 
 به جایش طرف را کتک زده بودند و تمام. مشکل حل شده بود. با همین روال ساده‌ی بدوی. انگار که عصر هنوز عصر غارنشینی باشد. عصر جوامع اولیه. قوانین قبیله‌ای. انگار بچه‌ای شیطنت کرده باشد و تنبیه بدنی شده باشد و حالا همه برگشته باشند سر زندگی‌شان. حتی در بیست سالگی هم می‌دانستیم این چیزی نیست که جامعه از قانون انتظار دارد. حتی در بیست سالگی هم می‌فهمیدیم احمقانه است. 
 
*_/ طبعا از نوشته‌های این چند روز، به خصوص نوشته‌ی "آق بهمن" درباره زندانیان عادی یاد این خاطره افتادم.
 
* تیتر از سی‌میل
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/22




 

حجت قندی
اقتصادانه

دولت در ماههای اخیر دو سیاست را در پیش رو گرفته است که هر کدام ممکن است موجب ایجاد نوسانات شدید در بازار و حتی باعث قحطی بعضی کالاها خواهند شوند. یکی مبارزه با "احتکار" است. مبارزه با "احتکار" حمله به انبارداری است که باعث افزایش ریسک در این صنعت می‌شود و همین ممکن است باعث کاهش انبارداری (به دلیل افزایش هزینه آن که احتمال مصادره بخشی از آن است)، افزایش نوسان در بازارها و در حالت حاد وقتی که مبارزه با «احتکار» به مجازات‌های حاد منجر می‌شود، باعث قحطی شود.

دوم تخصیص ارز ارزان به یک کالاست. مثلا دارو مورد "لطف" دولت قرار گرفته و قرار است که ارز ارزان بگیرد. یک بنگاه را در نظر بگیرید که وارد کننده داروست. فرض کنید که دولت به این بنگاه مقداری ارز به قیمت 1226 تومان بدهد. این بنگاه می تواند حداقل مقداری از این ارز را در بازار بفروشد و سود بیش از 150 درصدی کسب کند یا دارو وارد کند و توزیع کند و غیره و سودی ببرد. منطق اقتصادی می گوید که اولی پرمنفعت تر است و شما هر چه بگویید که وجدان و نظارت و غیره هم خواهد بود، وقتی سود هست همه اینها کم رنگ می شود و مانند ماجراهایی که اخیرا دیده ایم بالاخره راه این ارز به بازار آزاد باز می شود و آنچه کم خواهد بود دارویی است که قرار بوده با این ارز وارد شود.

درس ساده این است که سیاست هایی که قرارند به مصرف کننده کمک کنند می توانند واقعا به آنها آسیب برسانند.
 

blogs@30mail.net
 



 
 

1391/8/22




 

روح‌الله شهسوار
روح‌سوار

فکر می‌کنم مرگ دلاورانه و شجاعانه و افتخار آمیز ستار بهشتی، یک درس بزرگ برای ما داشت. اینکه وبلاگ داشتن، ارزش کشته شدن و مردن را هم دارد. در شرایطی که صدا و سیمای دروغ پراکن، همواره به ساختن یک تصویر دروغی از جامعۀ ما مشغول است و همچنین گاه و بیگاه فیلم‌های سینمایی با هزینه‌های گزاف برای تحریف واقعیت و تخریب جنبش سبز ساخته می‌شود، ما چه سلاحی داریم جز خودمان!؟
 
ستار بهشتی خودش را در وبلاگش بازتاب داده بود. هم اکنون بهترین وبلاگ‌های فارسی توسط شهروندانی در شرایطی مثل ستار بهشتی به روز می‌شود و شمار آنها از حد خارج شده است. تنوع موضوع‌ها هم اینقدر هست که نمی‌شود یک دسته و رده برای این وبلاگ ها در نظر گرفت. هرکسی از هرچیزی که می‌تواند و به زندگی‌اش پیوند دارد می‌نویسد و وبلاگش هم کم و بیش خوانده می‌شود.
 
توصیۀ من به کسانی که در برار مرگ ستار بهشتی و وضعیت ناعادلانۀ دیگر آزادی خواهان و عدالت طلبانِ دربند، احساس مسئولیت می‌کنند این هست که اگر وبلاگ دارید، با آن جدی‌تر برخورد کنید و مرتب‌تر و منظم‌تر دربارۀ هرچه فکر می‌کنید درست و خوب هست و به وضعیت فعلی ما کمک می‌کند، بنویسید. حتی اگر نمی‌توانید یا نمی‌خواهید به بی‌پروایی ستار بنویسید اشکالی ندارد. با سبک و زبان خودتان بنویسید. دربارۀ هنر، ادبیات، جامعه، ورزش، شهرسازی، سینما، مدرسه، دانشگاه، خانواده، دین، و هرچیز دیگری که برایتان مهم است بنویسید. هرکدام از ما ادبیات و زبان مخصوص خودمان را داریم. هرکدام از ما در فضای ویژه و متفاوتی به سر می‌بریم و با افراد خاصی ارتباط داریم. ضریب نفوذ اینترنت در کشور به سطح قابل قبولی رسیده است و دیگر مثل گذشته نیست که فقط قشر خاصی به اینترنت دسترسی داشته باشند. امسال که تمام شود، ده سال است که وبلاگ می نویسم. درآغاز، خوانندۀ زیادی نداشتم. الان هم خیلی نیستند. ولی به حدی رسیده است وبلاگم از شهرهای خراسان جنوبی و خوزستان و آذربایجان خواننده دارد و هر از چندگاهی با آن‌ها نامه نگاری می‌کنم و یا برایم کامنت می‌گذارند و نظرشان را می‌دهند. همین لوگوی زیبای وبلاگم را یکی از خواننده های خوب وبلاگم برایم طراحی کرده و فرستاده است. درحالی من تا به حال او را ندیده ام. شاید اینترنت همۀ ایران را در بر نگیرد. ولی همین درصد فعلی هم بسیار قابل توجه هست و اگر خوب پوشش داده شود، همان‌ها می‌توانند پیام ما را به دیگرانی که به اینترنت دسترسی ندارند، برسانند. 
 
پس همین الان دست به کار شوید. وبلاگ درست کردن بسیار ساده است. اگر یک حساب گوگل (جی. میل) دارید، همین الان می‌توانید به راحتی یک وبلاگ در بلاگر راه اندازی کنید. ویا اینکه از امکانات رایگان وردپرس استفاده کنید. هیچ کاری ساده‌تر از چند خط وبلاگ نوشتن نیست. فقط باید انگیزه و ایمان کافی را داشته باشید. 
 
 توصیه می‌کنم که با نام واقعی خودتان بنویسید. زیرا که وقتی پشت یک اسم مستعار قایم می‌شود، ممکن است حرف‌هایی بزند که از واقعیت زندگی خودش دور باشد. اما اگر فکر می‌کنید نمی‌توانید، بازهم اشکالی ندارد. با اسم مستعار بنویسید. فقط بنویسید.
 
* تیتر از سی‌میل
blogs@30mail.net
 



 
 

1391/8/22




یک عضو هیئت مدیره انجمن قطعه سازان می‌گوید کارخانه رنو فرانسه اعلام کرده در صورت دریافت نکردن پول قطعات خودروهای خود، که از ۹ ماه پیش معوق مانده، دیگر قطعات مورد نیاز خودروسازهای همکار خود در ایران را تامین نخواهد کرد.

به گزارش وبسایت خبرآنلاین، محمدرضا نجفی منش افزوده که آخرین مهلت اعلام شده از سوی شرکت خودروسازی رنو برای دریاف طلب‌هایش از خودروسازان ایرانی، تا پایان دسامبر امسال (حدود ۴۰ روز دیگر) خواهد بود.

پس از اعمال تحریم بانک‌های ایرانی از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا، داد و ستد میان بانک‌های ایران و کشورهای دیگر به سختی انجام می‌پذیرد و شرکتهای خارجی برای ماندن در بازار ایران به مشکل برخورد کرده‌اند.

آقای نجفی منش ادامه داده که قرار بود بخشی از بدهی‌های شرکت خودروسازی رنو را شرک نفتی توتال فرانسه پرداخت کند که این اتفاق هنوز نیفتاده است.

شرکت نفتی توتال به دولت ایران بدهکار است. این شرکت نیز به دلیل تحریم‌های مالی صورت گرفته علیه ایران نمی‌تواند بدهی خود به دولت این کشور را به صورت مستقیم پرداخت نماید.

این عضو هیئت مدیره انجمن قطعه سازان افزوده که «در حال حاضر تمام شرکت‌های خودروسازی خارجی از ایران رفته‌اند و تنها رنو مانده است و نباید اجازه داد این خودورساز اروپایی از بازار ایران خارج شود.»

منبع: خبرآنلاین




 
 

1391/8/22




وبسایت خبرآنلاین در گزارشی به قیمت میوه‌های پاییزی در بازار میوه و تره بار شهر تهران پرداخت.

در این گزارش آمده که هر کیلو نارنگی در این بازار ۱۱۰۰ تومان و هر کیلو پرتقال نیز ۱۱۵۰ تومان به فروش می‌رسد.

این میوه‌ها ارزان‌ترین میوه‌های پاییزی در میدان میوه و تره بار تهران به شمار می‌رود.

بر اساس گزارش خبرآنلاین، خرمالو و انار نیز در بازار تهران به ترتیب هر کیلو ۱۶۰۰ تومان و حدود ۱۸۰۰ تومان به عرضه شده است.

یک کیلو گلابی که گران‌ترین میوه پاییزی در میادین میوه و تره بار تهران به شمار می‌رود نیز ۲۳۵۰ تومان ارزش دارد.

منبع: خبرآنلاین




 
 

1391/8/22





بارش شدید باران در مازندران، سبب وقوع سیلاب در غرب این استان شد و به دلیل تداوم بارندگی در مناطق سیلزده وضعیت اضطراری اعلام شده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، از بامداد امروز (دوشنبه، ۲۲ آبان) وقوع سیلاب در بخش هایی از شهرهای غرب مازندران خصوصا چالوس و نوشهر منجر به اعلام شدن «شرایط اضطراری» شده است.

بارندگی های شدید شب گذشته و صبح امروز، در نوشهر و چالوس، آبگرفتگی شدید، بالا آمدن آب رودخانه ها و وقوع سیل را در پی داشت.

این سیل  به 150 روستای بخش مرکزی چالوس خسارت وارد آورد و همینطور بخشهایی از آمل، تنکابن، نوشهر و هچیرود دچار سیلزدگی و آب گرفتگی شدند.

بر اثر وقوع سیل شب گذشته 300 خانوار در شهر هچیرود و محلات و روستاهای اطراف آن نیز دچار خسارت شدند. سیل به باغات، مزارع کشاورزی  و کانال های زراعی بخش مرکزی چالوس آسیب جدی وارد کرد.

سیل پل ارتباطی و دسترسی در سطح روستاهای مرکزی چالوس را تخریب و در حال حاضر نیز آب رودخانه در این منطقه فروکش کرد اما به دلیل تداوم بارندگی وضعیت اضطراری به اهالی منطقه اعلام شد.

بر اساس اعلام مسئولان اداره کل بحران مازندران، سیل شهرستان چالوس، تاکنون تلفات جانی نداشته این در حالی است که مسئولان آبفای نوشهر و چالوس از قطعی آب در برخی مناطق سیل زده شهرستانهای چالوس و نوشهر خبر می دهند.

بر اساس آخرین اخبار قرار است، جلسه ستاد بحران استان، ساعت 18 عصر امروز دوشنبه در محل فرمانداری چالوس برگزار شود.

منبع: مهر

 




 
 

1391/8/22





مقام‌های جمهوری اسلامی درباره علت مرگ ستار بهشتی٬ وبلاگ‌نویسی که در حین بازجویی کشته شده، اطلاعات متناقضی در اختیار رسانه‌ها قرار داده‌اند.

غلامحسین محسنی اژه‌ای٬ سخنگوی قوه قضائیه وجود آثار «کبودی» در پنج قسمت از بدن ستار بهشتی را تائید کرده است اما محمدحسن آصفری٬ عضو کمیسیون امنیت ملی گفته پزشکی قانونی علت مرگ بهشتی را «ایست قلبی» اعلام کرده است.

غلامحسین محسنی اژه ای عصر دوشنبه، ۲۲ آبان ماه،‌ درباره پرونده ستار بهشتی گفت: «پزشکی قانونی نظریه ای مفصلی داده است که در آن اعلام شده است پنج جای بدن این فرد از جمله ساق پا، دست، پشت کتف و یکی از ران هایش دارای علامت کبودی است و آثار خاص دیگری و شکستگی ندارد.»

به گفته دادستان کل ایران، در کالبد شکافی پزشکی قانونی، مشخص شده که «در سر و صورت او [ستار بهشتی] هیچ گونه خون مردگی مشاهده نشده است.»

آقای اژه ای در عین حال خبر داد که در تماس تلفنی مسوولان پزشکی قانونی به او اطلاع داده‌اند، در آزمایش سم شناسی مورد خاصی مشاهده نشده است.

از سوی دیگر محمدحسن آصفری٬ عضو کمیسیون امنیت ملی گفته پزشکی قانونی علت مرگ بهشتی را «ایست قلبی» اعلام کرده است.

آصفری افزوده است: «تاکنون هیچ اثر ضربه یا خوراندن چیزی که سبب فوت ستار بهشتی وبلاگ نویس شده باشد، وجود ندارد و پزشکی قانونی، ‌ ایست قلبی را دلیل مرگ اعلام کرده است.»

وی همچنین اظهار کرده است: «بازجویان ستاربهشتی نیز مورد بازخواست قرار گرفته‌اند و برخی از آنان با قید وثیقه آزاد هستند.»

پیش از این نیز علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، گفته بود که بر اساس اطلاعات اولیه از پرونده مرگ ستار بهشتی در زندان، آثار ضرب و شتم بر بدن وی دیده نشده است.

منبع: ایرنا و رادیو فردا

پیشینه:
گزارشگران بدون مرز خواستار روشن شدن سرنوشت «ستار بهشتی» شد

۴۱ زندانی سیاسی زندان اوین: ستار بهشتی شکنجه شده بود

درگذشت ستار بهشتی، وبلاگنویس، در حین بازجویی؛ «کلمه: ستار را زیر شکنجه کشتند»

وزارت خارجه بریتانیا خواستار توضیح درباره مرگ ستار بهشتی شد‎

 

 




 
 

1391/8/22




علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، می‌گوید بر اساس اطلاعات اولیه از پرونده مرگ ستار بهشتی در زندان، آثار ضرب و شتم بر بدن وی دیده نشده است.

صحبت‌های آقای بروجردی در حالی مطرح شده است که روز شنبه (۲۰ آبان ماه) ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در شهادت نامه‌ای عنوان کرده بودند آثار شکنجه و ضرب و شتم را بر بدن ستار بهشتی دیده‌اند.

ستار بهشتی کارگر و وبلاگ نویس ۳۵ ساله اهل رباط کریم روز نهم آبان ماه توسط نیروهای پلیس به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و فیس‌بوک" بازداشت شد.

وی حدود یک هفته پس از دستگیری در بازداشت جان خود را از دست داد. 

۴۱ زندانی سیاسی یادشده همچنین به نقل از این وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران گفتند که ستار بهشتی در مقر پلیس امنیت شکنجه شده است.

آقای بروجردی همچنین گفته که بعد از ظهر روز دوشنبه (۲۲ آبان ماه) پرونده مرگ ستار بهشتی در جلسه‌ای با حضور مسئولان ناجا و در محل کمیسیون امنیت ملی مجلس برگزار خواهد شد.

وی افزوده که در پایان این جلسه درباره پرونده ستار بهشتی اطلاع رسانی خواهد شد.

منبع: خبرگزاری مجلس

مرتبط:

درگذشت ستار بهشتی، وبلاگنویس، در حین بازجویی؛ «کلمه: ستار را زیر شکنجه کشتند»

توکلی: به جای سخت‌گیری به وبلاگ‌نویسان بدنبال برخورد با صاحب منصبان فاسد باشید




 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته