-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

Latest News from 30Mail for 11/22/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/9/1




 

نیاز
Nei C

تصمیمم هر روز ورزش کردن بود. یک روز توی باشگاه زن‌ها را نگاه می‌کردم که راه می‌رفتند و عرق می‌ریختند و یک روز توی استخر شالاپ شالاپ می‌کردند و می‌خندیدیم. البته سوالی که باید به‌صورت مداوم باید پاسخ می‌دادم این بود که «تو که لاغری؛ چرا ورزش می‌کنی؟» ظاهراً ورزش کردن صرفاً به درد لاغر شدن می‌خورد و شاید به همین دلیل است که روزانه روش‌ها و ابزارآلاتی را توی شبکه‌های مختلف برای لاغرشدن بدون ورزش تبلیغ می‌کنند!
 
موضوع دیگر این است که استاندارد لاغری بعضی‌ها کمی با سلیقه‌ی من فرق دارد. کسانی از لاغری می‌نالیدند که به نظرم جا داشت کمی باریک‌تر بشوند و من دلم می‌خواست ساندویچ‌های کوکوسیب‌زمینی‌شان را از دستشان بگیرم. خصوصاً صورت گرد خیلی طرفدار داشت. خودم هم اوایل دچار وسواس شده‌بودم و از لحظه‌ای که برمی‌گشتم باید تمام برنامه‌ی خواب و خوراکم را براش تعریف می‌کردم تا دانه دانه‌ش را توضیح بدهد.
 
 سیلیکون مساله‌ی روز باشگاه و استخر بود. مثلا خبر دارم که فلانی لب‌هاش را تزریق کرده ولی چون سایزش بزرگ بوده و به دلقک‌ها شبیه‌شده‌بوده گفته از توی لب‌هاش دربیاورند و حالا باید کوچک‌ترش را بگذارد. ضمناً می‌خواهد گونه بگذارد ولی ترسیده چون زن‌عموی یکی از مربی‌های استخر گونه گذاشته و بعد از مدتی افتاده پایین. البته در حین تعریف گفت که خیلی غصه‌ دارد که خانه‌شان کرج است و رویش نمی‌شود جلوی بچه‌های تهران بگوید که کرج زندگی می‌کند چون باعث سرافکندگیست. یکی از بچه‌های قدیم هم سینه‌هاش را عمل کرده و خورده زمین و بخیه‌هاش باز شده‌ و بلایی بر سر محتویاتش آمده‌است. حدس می‌زنم که بخشی از خاطرات آدم‌ها با افسانه و خیال همراه است.
 
 روزانه از شما سوال می‌شد که برنامه‌ای برای عمل‌کردن اعضایتان دارید؟ از طرفی مهم است که افراد در اثر عمل، احساسات سکسی خودشان را از دست می‌دهند یا نه ولی به‌هرحال زیبایی و دلبری واجب‌تر است.
 
برای دیدن پاییز جاده چالوس که به قول دوستم ممکن بود نتوانم تا مدت‌ها ببینمش رفتیم صبحانه بخوریم. حین لقمه کردن تخم‌مرغ و خیارشور و گوجه و نان تافتون فهمیدم که ماجرای عمل به استخر و باشگاه ختم نمی‌شود. یکی از بچه‌های پزشک گفت که همکارش آن‌ها را خر فرض کرده و می‌گوید زمین خوردم و کبودی‌ها را  به عنوان گواه نشان می‌دهد؛ در حالی‌که به نظر او از توی پهلوش چربی کشیده ریخته توی صورتش. البته بعد از مدتی چانه و گونه‌اش را عمل کرده وچون بساط زمین خوردن خیلی داغ است، یک‌بار زمین افتاده و به همین دلیل چانه‌ش رفته بالا و گونه‌ش آمده پایین. بعد هم زیر بغلش بوتاکس زده تا عرق نکند.
 
 یک روز باشگاه بودیم و داشتیم با ندا تند تند آماده می‌شدیم که بیاییم خانه. یکی از دخترها خوش‌حال بود که پدر و مادرش اجازه داده بودند در سن بیست و هشت سالگی به اولین سفر مجردی خودش برود. یک جوراب شلواری پوشید بعد چیزی شبیه مامی‌شورت پوشید و یک دفعه قلنبه شد. گفت زیر لباس خیلی خوش فرم و قشنگ است. یک نفر پرسید «اگر خواستگاری تو را به‌خاطر باسنت بپسندد و بعد بفهمد قلابی بوده چه کار می‌کنی؟» خندید و مانتوی تنگ را روی ابزار قلنبه‌ساز تنش کرد و رفت بیرون. گفت پاساژ رضا همه سایز باسن مصنوعی می‌فروشد با قیمت عالی قبل از تورم. البته وقت خرید پیش نیامد.
 
blogs@30mail.net
 



 
 

1391/9/1




 

آرمان امیری
مجمع دیوانگان

کمتر از دو هفته پیش، زمانی که علی مطهری در سیمای جمهوری اسلامی با علی‌اصغر زارعی بر سر مسئله طرح سوال از احمدی‌نژاد مناظره می‌کرد، به صورت همزمان یک نظرسنجی پیامکی هم از مخاطبان برنامه به عمل آمد. نتیجه کار قابل پیش‌بینی بود: 79 درصد خواستار طرح سوال از احمدی‌نژاد به صورت علنی بودند. 7 درصد دیگر خواستار طرح سوال به صورت غیرعلنی بودند و در نهایت تنها حدود 14 درصد خواستار «منتفی شدن طرح سوال» بودند. (اینجا+)

امروز رهبر نظام اعلام کرد که طرح سوال از احمدی‌نژاد در مجلس «خواست دشمن است»(+) و آب پاکی را روی دست همه ریخت تا از خیل مریدان و سرسپردگان یکی پس از دیگری فریاد «لبیک» بلند شود که «سر سپرده‌ایم و به گوش جان می‌پذیریم». مسئله برای من نه آن طرح سوال بود از این مجلس سرسپرده‌ای که به قول میرزاده عشقی «بر کرّ و فر ش باید ...» و نه این حکم حکومتی که که عادتی شده است برای رهبر صاحب قدرت اما غیرپاسخ‌گوی کشور. برای من، از همه جالب‌تر نشانی دیگر در تحقق پیش‌بینی «علی معلم دامغانی» در سروده‌ای است که پس از کودتای خرداد 88 تقدیم رهبری کرد. جناب معلم دو سال پیش در پیشگاه رهبر نظام خواند: (+)

 

در این عشرت‌سرا از جوش عیاشی و اوباشی

علی - القصه - خواهد ماند و حوضش حوض نقاشی

 

حالا وضعیت رهبر نظام به جایی رسیده است که در بهترین حالت در میان مخاطبان سیمای رسمی خودش نظرش تنها با 14 درصد مردم هم‌خوانی دارد و بی‌هیچ ابایی نظر 86 درصد مخاطبان خود را «خواست دشمن» می‌خواند.

 

blogs@30mail.net




 
 

1391/9/1




 

اویس رضوانیان
گاهک

به نظرم بايد يك كمپيني، نهضتي چيزي راه بيفتد كه پراكنده‌خواني‌هاي بي سر و ته اينترنتي را به نفع مطالعه‌ي درست و حسابي محدود كند. مطالعه كه مي‌گويم، منظورم فقط كتاب خواندن نيست. بلكه هر نوع خواندني كه به صورت هدفمند انجام شود و اين‌طور نباشد كه همين‌جوري مثل قارچ سر راهمان سبز شده باشد.

ممكن است بگوييم –و اين‌طور خودمان را گول بزنيم- كه خب، به هر حال همين خواندن‌هاي جسته گريخته‌ي اينترنتي هم مطالعه هستند و سطح عمومي دانش آدم را بالا مي‌برند. اما خدا مي‌داند، خودمان هم مي‌دانيم كه حرفمان درست نيست. خواندن‌هاي بي‌هدف اينترنتي فقط ذهن آدم را به سطحي‌خواني و پراكندگي عادت مي‌دهد و اصلا به نظر من دشمن مطالعه‌ي درست و هدفمند است. مثال مي‌زنم. فيس‌بوك را باز مي‌كنيم و همان اول چشممان به مطلبي مي‌خورد با عنوان "چگونه مي‌توان شخصي را از يک مرگ حتمي نجات داد" كه درباره‌ي علايم نمي‌دانم ضربه‌ي مغزي است و اين‌كه خانمي در مهماني پايش به سنگ خورد و به زمين افتاد و چند ساعت بعدش يكهو جان به جان‌آفرين تسليم كرد و اين‌ها. بلافاصله زير همين يادداشت، كس ديگري مطلبي را به اشتراك گذاشته است با عنوان "يادتونه؟" و كلي خاطرات دهه‌ي شصتي‌ها را يادآوري كرده است. چيزهايي نظير اين‌كه با تراش و پوست پرتقال تار عنكبوت درست مي‌كرديم و نوك پاك‌كن‌هاي آبي-قرمز را زبان مي‌زديم كه بهتر پاك كند، اماعوضش كاغذ را پاره مي‌كرد و ده‌ها چيز ديگر. زيرترش مطلبي‌ست درباره‌ي تجمع راستگرايان ايتاليايي بر سر مزار موسوليني و سلام فاشيستي آنها. باز زيرترش كسي تكه‌هايي از مصاحبه‌ي اخير استاد مصطفي ملكيان را با مجله انديشه پويا آورده است و اين داستان همچنان ادامه دارد.
 
من اصلا نمي‌گويم كدام‌يك از اين مطالب خواندني و به‌دردبخور است و كدامشان نيست. يعني بحث ارزش‌گذاري اين مطالب را ندارم. بحث بر سر اين است كه مطالعه‌ي هيچ كدام از اين خواندني‌ها انتخاب ما نبوده است و خط ارتباطي‌اي هم ميانشان نيست كه بتواند آن‌ها را بدل به يك مطالعه‌ي به‌دردبخور و نظام‌مند كند. اين‌ها همه چيزهايي بوده‌اند كه سر راهمان سبز شدند و ما هم مانند آدمي كه بي‌هدف براي خريد به بازار مي‌رود و آخرش مي‌بيند خدا تومان پول خرج كرده و كلي چيز خريده است كه اصلا قصد خريدشان را نداشته، زمان زيادي را صرف مطالعه‌ي چيزهايي مي‌كنيم كه هيچ ارتباطي با يكديگر و اساسا با خود ما ندارند. اين‌طور مي‌شود كه ذهنمان به طور وحشتناكي به پراكنده‌خواني و كم‌دقتي و از هر چمن گلي چيدن و هر چه پيش آيد خوش آيد عادت مي‌كند. حالا بگذريم از اين كه بخش زيادي از اين خواندني‌هايي كه گفتم، چرندياتي هستند كه نه درستي‌شان محرز است و نه كسي مي‌داند از كجا آمده‌اند. چيزهايي از قبيل اين‌كه آيا مي‌دانيد موش صحراي فلان در زندگي‌اش آب نمي‌خورد و فلان اسب آبي اقيانوس بهمان 78 تا دندان دارد و يا سرعت عطسه‌ي آدم فلان قدر است و از همين حرف‌هاي صد من يك غاز. ملت جملات قصار از آدم‌هاي مشهور و كتاب‌هاي معروف را نقل مي‌كنند و لايك مي‌زنند (حالا صحت و سقم همين نقل قول‌ها و حكايت‌ها هم خودش داستاني است)، اما كسي حوصله نمي‌كند خود آن كتاب را بخواند يا درباره‌ي آن آدم مشهور چيز بيشتري بداند. علتش هم واضح است: خواندن يك جمله سي ثانيه زمان مي‌خواهد، اما كتاب خواندن يا مرور زندگي آن بابا چند ساعت يا چند روزي زمان مي‌برد.
 
من كسان زيادي را مي‌شناسم –در صدر همه‌شان خودم- كه بخشي از زمان مطالعه و كتاب خواندن‌هاي روزانه‌شان را به نفع همين بيهوده‌خواني‌هاي پراكنده‌ي اينترنتي مصادره كرده‌اند و يا –بدتر اين‌كه- اصلا كتاب‌خواندن را بوسيده‌اند و گذاشته‌اند كنار. در حالي كه هيچ چيزي جاي كتاب خواندن و مطالعه‌ي درست و حسابي را نمي‌گيرد. اين كه آدم كتابي را شروع كند و از ابتدا تا انتهايش پيش برود و يا اگر پاي اينترنت مي‌نشيند، موضوع مشخصي در ذهنش باشد كه منابعش را پيدا كند و بنشيند به خواندنشان.

 

ما كساني هستيم كه حوصله‌ي كتاب خواندن نداريم، اما مدام تصوير نويسندگان معروف را با جمله‌هايي از همان كتاب‌هايي كه حوصله‌ي خواندنشان را نداريم به اشتراك مي‌گذاريم. ما كساني هستيم كه سال به سال در اينترنت يك مطلب علمي پدر مادر دار معتبر –ولو مرتبط با رشته‌ي تحصيلي و كارمان- نمي‌خوانيم، اما تعداد دندان‌هاي اسب آبي فلان اقيانوس و سرعت عطسه‌ي آدم را در هنگام خروج از دهان مي‌دانيم. ما آدم‌هاي پراكنده‌خوان هستيم.
 

پ.ن. يكي از دوستانم (راه ميان‌بر) الان برايم لينك يادداشتي را فرستاد كه مدتي پيش درباره‌ي همين موضوع نوشته بود. جان حرف‌هاي هر دومان يكي است. البته با اين تفاوت كه اين دوستم همت عالي داشت و پا را از حرف هم فراتر گذاشت و از مدتي پيش، وب‌سايت ويكيتنرا راه‌اندازي كرد كه تلاش خيلي خوبي براي چارچوب دادن به آموخته‌ها و پرهيز از پراكنده‌كاري‌ها است. سري به اين وب‌سايت بزنيد، ضرر نمي‌كنيد.
 
* تیتر از سی‌میل
blogs@30mail.net



 
 

1391/9/1




 

لیشام

صحنه، از این قرار بود...

در ترافیکِ در حالِ حرکتِ همت به غرب، ورودی حقانی، حضرت موتور کمی بد رانندگی کرد و راننده‌ی سمند، نهیب‌اش زد. همان طور که آهسته می‌راندند، بحث‌شان شد. از تکاپوی هر سه سرنشین سمند، به نظر می‌رسید چیزهای خوبی به موتوری و سرنشین‌اش نمی‌گفتند. جنب و جوش بالا گرفت و ناگهان، به طرزی عجیب، موتوری ایستاد و از سمند فاصله گرفت. سمندی‌ها که ظاهری علیه السلام داشتند و سیاه پوشیده بودند برمی‌گشتند عقب و با تلخ اخمی، خطاب به موتوری، لب می‌جنباندند و دست تکان می‌دادند. موتوری‌ها، در گوش هم نجوا می‌کردند و فاصله را حفظ. سمندنشینان دست بردار نبودند و به ژانگولر مشغول. تا این که...

تا این که صحنه را دیدم...

آن جوانک سیاه‌پوش، آن جوانک علیه السلام که عقب نشسته بود و لابد رخت عزای محرم به تن داشت، نیم‌تنه از پنجره‌ی عقب خودش را بیرون کشید و تفنگ در دست موتوری را نشانه رفت...

یک لحظه تمام ماشین‌ها فریز شدند. کسی جرأت تکان خوردن نداشت. موتوری، رنگ پریده، کنار گارد ریل ایستاده بود و همراه سرنشین‌اش، مبهوت، حرکات وقیح جوانک را می‌پایید...

سمند، رفت. جوانک، سلاح در دست، خودش را درون ماشین کشید؛ سلاح‌اش آخر از همه...

...

یک سری چیز، قطار شد توی ذهن‌ام...

blogs@30mail.net

 




 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته