-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

Latest News from 30Mail for 11/26/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/9/5




 

مسیح علی‌نژاد

این صفِ تماشای اعدام نیست، صفِ مردمِ نیازمند در سفرهای استانیِ احمدی نژاد نیست، صفِ تقسیمِ یارانه هم نیست، صفِ غوغای قیمه است….من این دست ها را نمی فهمم….قبول ایراد از فهمِ من است اما «من از تصورِ بیهودگی این همه دست می ترسم»…

یادم هست وقتی در وصفِ مردمی که برای نیازهای شان مجبور می شوند برای احمدی نژاد در سفرهای استانی نامه ببرند نوشته بودم ؛ راز دلفین های گرسنه را تنها کسی می داند که آنها را گرسنه نگاه می دارد متهم به توهین شدم اما اینجا فکر می کنم راز مردمی که عزتِ نفس شان را زیر سوال می برند را کسانی دانند که اجازه نقد به شیوه های سنتی این عزاداری ها را نمی دهند و فورا شما را در مقابل مردمِ معتقد و دین باور قرار می دهند. مردمی که اگر به آنها بگویی شما را نمی فهمم هم متهم به توهین می شوی اما آنها حتی تحملِ صفِ مردمی دیگر در مسیرِ روشنگری را ندارند و اگر به آنها فقط گفته شود که آن مردمِ دیگر به مقدسات شما توهین کرده اند، پا پس می کشند برای دفاع از حقوقِ هم میهمانِ خویش…

این جا دیگر صحبت از گرسنگی و نیاز و فقر نیست، اینجا صحبت از فرهنگِ شهروندانی است در هر دو سوی شهر . جنوب و شمال * شهر و روستا…. شهروندانی که الزاما گرسنه نیستند ماشین های مدل بالای خود را در جای جای شهر پارک می کنند تا دستی به صف برسانند…راز این دستها را کسانی می دانند که ذره ای پرسشگری در باره ی فرهنگ و فلسفه ی این صف های طولانی را بر نمی تابند…

*عکس از صفحه امیر هادی انواری




 
 

1391/9/5




 

پدرام رضایی‌زاده
ناتور

در مقاتل، روایت‌های گاه متناقضی از حادثه‌ی کربلا و چگونگی شهادت امام حسین (ع) نوشته شده؛ این وسط اما جمله‌ای هست، منسوب به امام سوم شیعیان، که من در دو مقتل دیدم‌اش و - اگر درست باشد - تصویری تازه و متفاوت از روز دهم به ما می‌دهد.
می‌گویند پس از شهادت حبیب ابن مظاهر، امام بالای سر او می‌رود، برای اولین بار در روز عاشورا گریه می‌کند و این جمله را می‌گوید: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می گذارم...».
همین.

blogs@30mail.net




 
 

1391/9/5




 

رضا ساکی
عبید شاکی

از قدیم رسم است وقتى اذان ظهر روز عاشورا را می‌گویند، تیغه وسط علم را به سمت پایین می‌کشند و ان را با یک پارچه سیاه به بدنه علم می‌بندند و بعد هم دیگر کسى زیر علامت نمی‌رود چون حسین علیه السلام علمدار ندارد و اباالفضل سلام الله علیه شهید شده است.
امسال ولى در مسیر گشت و گذار، فقط یک دسته را دیدم که رسم را به جا اورده باشد، بقیه دسته‌ها انگار حواسشان نبود.
از بچگى این رسم را دوست داشتم و حالا هم دارم، ولى انگار زمانه عوض شده است. نمی‌دانم چرا هنوز بعد از ظهر عاشورا زیر علم می‌روند. شاید رسوم عوض شده یا بانیان هیئت حواسشان نیست یا علم کش‌ها شور دارند، یا…. نمی‌دانم، هر چه هست من این رسم را دوست دارم، جنبه نمادین زیبایى دارد این رسم. رسمی که انگار دارد دست کم در بسیاری از محله‌های تهران فراموش می‌شود. کاش بزرگان هیئت‌ها و تیکه‌ها بیشتر مراقب باشند. هیئت داری که فقط پخش کردن نوحه از بلندگو تا چهار صبح و چای دادن توی لیوان ارزان یک بار مصرف نیست.
این روز‌ها دسته‌ها بعد از نماز ظهر راه می‌افتند ولی قبلا رسم این بود که قبل از نماز ظهر عزاداری می‌کردند. به هر حال زمانه عوض شده است ولی‌ای کاش رسم احترام به علمدار کربلا فراموش نشود.

blogs@30mail.net




 
 

1391/9/5




محمدعلی مومنی
ماتینه

نذری زیاد می‌آمد و می‌آید و زیاد می‌رفتیم و حالا کمتر می‌روم.

نذری، چه فرق می‌کند که چه باشد؟ یک لیوان شربت در گرمای محرم‌های تابستان. یا یک لیوان چای یا شیر در رمضان سرد زمستان. یا قیمه‌ی عجیب و منحصر به فرد محرم، یا شله‌زرد خوشمزه‌ی رمضان.

اما هر کدام جایی خاطره‌ای می‌شود، اگر روی نقطه‌ی زمان خودش باشد.

رواترین نذری که من به عمرم خوردم، نذری عاشورای ۸۸ بود.
خسته و کوفته، کنار یک بانک، توی پیاده‌رو، روی زمین نشستیم. قاشق هم نبود، با دست، نذری (خورش قیمه) را خوردیم؛ جانی دوباره گرفتیم!

بعضی خاطره‌ها پاک شدنی نیستند! خاطره‌هایی که هی سر باز می‌کنند…

* تیتر از سی‌میل

blogs@30mail.net




 
 

1391/9/5




یکی از نزدیکان خانواده ستار بهشتی، وبلاگ نویس کشته شده مخالف دولت، به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفته که ماموران امنیتی چند روز پس از دفن ستار بهشتی از مادر وی «رضایت کتبی» گرفته‌اند.

این فرد، که نامش فاش نشده، افزوده است: «می‌خواهند بازجویان را با این کار و همچنین اعلامیه پزشکی قانونی از مجازات رهایی بخشند.»

ستار بهشتی، کارگر ۳۵ ساله رباط کریمی، نهم آبان ماه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه اجتماعی و فیس بوک توسط پلیس فتا بازداشت شد و منابع خبری روز شانزدهم آبان ماه از مرگ وی در بازداشتگاه پلیس خبر دادند.

مقام‌های حکومتی ایران وجود آثار کبودی در پنج نقطه از بدن ستار بهشتی پس از مرگ را تایید کرده‌اند.

دادستانی تهران روز پنج شنبه (دوم آذرماه) اعلام کرد که به احتمال فراوان، مرگ ستار بهشتی به دلیل فشار روانی یا ضربات وارد شده به وی بوده است.

پیشتر رئیس پزشکی قانونی گفته بود که ستار بهشتی به مرگ طبیعی مرده و کبودی های بدن وی عامل مرگ نبوده است.

گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی، در واکنش به این صحبت ها به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفته اگر مرگ فرزندش طبیعی بوده چرا به وی اجازه دیدن پیکر او داده نشده است.

خانم عشقی به نقل از یکی از نزدیکان خود که موفق شده بود پیکر فرزندش را ببیند نیز افزوده که «کفنش در قسمت پایین پا‌هایش خونی و بدنش کبود بوده است.»

مادر ستار بهشتی ادامه داده که وی و دخترش برای مصاحبه کردن با رسانه‌ها تحت فشار هستند اما وی تا "گرفتن جواب" به مصاحبه کردن ادامه خواهد داد.

منبع: کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران

مرتبط:

احمد توکلی: به جای سخت‌گیری به وبلاگ‌نویسان بدنبال برخورد با صاحب منصبان فاسد باشید




 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته