-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

Latest News from 30Mail for 11/11/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/8/20




 

بهمن دارالشفایی
آق بهمن

علی مطهری دو سه شب پیش چیزی در تلویزیون به حدادعادل گفته و او هم دیروز برگشته گفته:

خانواده شهید مطهری ۳۲ سال است که برای بزرگداشت شهید مطهری و صحبت درباره ایشان به سراغ من می‌آیند، بنابراین به آقای مطهری توصیه می‌کنم از مادر خود درباره سوابق من سوال کنند و بپرسند که نظر شهید مطهری درباره من چه بوده است.

حالا از دیشب یک عده همین یک جمله را دست گرفته‌اند که حدادعادل به مطهری گفته سوابق من را از مادرت بپرس و در فیس‌بوک و این ور آن ور دارند شوخی می‌کنند.
 
من نمی‌فهمم. آیا حدادعادل حرف بی‌ربط یا زشتی زده؟ یا این‌که هر کس در جمله‌اش از کلمه مادر یا خواهر یا عمه استفاده کند (یا مادر یا خواهر یا عمه کسی باشد) ما طبع شوخی‌مان گل می‌کند و لبخند می‌زنیم و ...؟ آیا همه این رفقایی که این شوخی‌ را کرده‌اند با مادر هیچ کدام از دوستانشان ارتباط ندارند؟ آیا مادر خیلی از دوستان ما برایمان مثل خاله نیستند؟ چرا عجیب است که حدادعادل همسر یک استاد قدیمی‌اش را به شهادت بطلبد و اصلاً درباره‌اش حرف بزند؟ آیا ما هم فکر می‌کنیم در ملا عام نباید از زن‌های خانه حرف بزنیم؟
 
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/20




رئیس کمیسیون بهداشت مجلس ایران گفته است دولت ایران تنها به اندازه حقوق پرسنل وزارت بهداشت برای بخش سلامت بودجه اختصاص می‌دهد و این امر سبب افزایش مشکلات سلامت مردم شده است.

به گزارش خبرگزاری فارس، حسینعلی شهریاری که در برنامه نبض شبکه خبر تلویزیون دولتی ایران صحبت می‌کرد، افزود کل ارز مورد نیاز برای دارو و تجهیزات پزشکی دو و نیم میلیارد دلار است که «بعد از گذشت هشت ماه تازه ۵۰۰ میلیون یورو اختصاص داده‌اند که همین هم تا از مسیر بانک‌های عامل بگذرد و به دست افراد برسد بیش از دو ماه طول می‌کشد.»

دولت ایران می‌گوید بر اثر تحریم‌های صورت گرفته، دریافت ارزهای خارجی برای این کشور مشکل شده است اما برخی از نمایندگان مجلس در واکنش به این صحبت‌ها گفته‌اند که ایران در وضعیت کنونی نیز مشکلی برای تامین ارز مورد نیاز خود ندارد.

آقای شهریاری نیز در واکنش به صحبتهای مقام‌های دولتی ایران گفته است: «یک زمان است که مسئولان دولت می‌گویند نداریم اما این چه نداری است که ۶۰۰ میلیون دلار ارز مرجع برای واردات خودروهای لوکس اختصاص می‌دهند. آن وقت برای واردات دارو حتی با دلار ۳ هزار تومانی و ۴ هزار تومانی هم در بانک‌ها و گمرگ کارشکنی می‌کنند.»

وی ادامه داد: «هزینه یک دوره درمان بیماران سرطانی با هرسپتین با قیمت دلار پارسال ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان بود اما حالا همین دوره درمان ۲۰۰ میلیون تومان تمام می‌شود».

رئیس کمیسیون بهداشت مجلس افزود: «یک بیمار برای درمان دریچه میترال قلب باید ۳۷ هزار دلار پرداخت کند که با قیمت دلار پارسال ۶۰ میلیون تومان تمام می‌شد و حالا باید ۱۲۰ میلیون تومان بابت آن پرداخت کند یعنی عملاً  به بخش عمده این بیماران باید بگوییم برو بمیر.»

منبع: فارس




 
 

1391/8/20




خانواده آیت الله هاشمی رفسنجانی در بیانیه‌ای خطاب به «ملت ایران» اعلام کرد انتقال مهدی هاشمی از بیمارستان به زندان اوین «بدون اطلاع پزشکان» و توسط نیروهای امنیتی صورت گرفته است.

در این بیانیه که روز شنبه (۲۰ آبان ماه) منتشر شده، آمده مهدی هاشمی در مسیر انتقال از اتاق خود در بیمارستان به بخش سی‌تی اسکن «ربوده» شده است، در حالی که او به دستور پزشک باید حداقل تا روز شنبه در بیمارستان بستری می‌ماند.

خانواده هاشمی انتقال مهدی هاشمی به زندان را اقدامی «عجیب، سئوال برانگیز و تداعی کننده فیلم‌های اکشن و پلیسی» توصیف کرده و گفته‌اند «بی‌صبرانه» منتظر توضیحات دادستانی درباره این اقدام هستند.

مهدی هاشمی، فرزند چهارم آیت الله هاشمی رفسنجانی، روز دوشنبه (۱۵ آبان ماه) برای عمل انژیوگرافی از زندان اوین به بیمارستان دی منتقل شده بود.

عمل آنژیوگرافی آقای هاشمی روز پنج شنبه (۱۸ آبان ماه) انجام شد اما به گفته خانواده وی، وجود خون در آزمایش‌های ادرار او سبب شده بود تا ادامه درمان آقای هاشمی به دستور پزشک تا ظهر شنبه ادامه پیدا کند.

خانواده آقای هاشمی همچنین در قسمت دیگری از این بیانیه اعلام کردند از «خبرپراکنی برخی سایت‌ها و خبرگزاری‌ها به دلیل انتشار اخبار کذب مبنی بر فشار به رئیس قوه قضائیه برای توقف و اخلال در روند بازرسی» شکایت خواهند کرد.

وبسایت رادیو فردا گزارش داده که در متن کامل این بیانیه، خانواده آقای هاشمی خبرگزاری فارس را به «دروغ‌پردازی» و برنامه خبری ۲۰:۳۰ سیمای جمهوری اسلامی را به «نشر اکاذیب» درباره پرونده مهدی هاشمی متهم کرده و شکایت از آن‌ها را در دستور کار خود قرار داده است.

مهدی هاشمی که پس از انتخابات جنجال برانگیز سال ۱۳۸۸ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفته بود، ابتدای مهرماه امسال به ایران بازگشت و یک روز پس از بازگشت به ایران بازداشت شد.

مقام‌های قضایی ایران تاکنون اتهام‌های وی را به صورت دقیق اعلام نکرده‌اند.

منابع: ایلنا و رادیو فردا

مرتبط:

انتقال مهدی هاشمی از بیمارستان به زندان در بی‌خبری خانواده وی
 




 
 

1391/8/20




 

امید حسینی
آهستان

از دو روز پیش تا حالا که اخبار مربوط به درگذشت یک وبلاگ نویس ایرانی در رسانه های بیگانه منتشر شده، هنوز مسئولی از قوه قضائیه، نیروی انتظامی و یا پلیس فتا به خودش زحمت نداده تا حرفی، نظری و یا توضیحی درباره این خبر ارائه دهد. فقط معاون کمیسیون امنیت ملی مجلس حرف زده که با حرف نزدنش فرقی نمی‌کند!

این سکوت و این نحوه‌ی برخورد، آن هم در قبال موضوعات و اخباری که به سرعت در کل دنیا منتشر می‌شود و فشارهای سیاسی و تبلیغاتی زیادی را علیه نظام به همراه دارد، نشان دهنده بی‌تفاوتی مسئولان نسبت به نتیجه عملکرد خود و بازتاب آن در رسانه‌هاست. برداشت ما این است که آن مسئول و یا آن نهاد محترم، کاری به رسانه‌ها، افکار عمومی و یا تبلیغات دشمن ندارد و اصلا احساس نمی‌کند که باید درباره‌ی عملکردش پاسخگو باشد.

یک نفر به عنوان وبلاگ نویس توسط پلیس فتا بازداشت شد و بعد از چند روز ناگهان از دنیا رفت. همه رسانه های ضدانقلاب هم مدعی هستند که وی در اثر شکنجه و یا بدرفتاری موقع بازجویی درگذشته است. طبعا با توجه به موارد مشابه (زهرا بنی یعقوب و حادثه کهریزک) چنین ذهنیتی فورا بوجود می‌آید. در این شرایط کمترین وظیفه مسئولان مربوطه (در این مورد خاص پلیس فتا) این است که حرفی بزنند. اگر ادعای رسانه ها اشتباه است، آن را تکذیب کنند و در صورت صحت خبر، درباره اصل ماجرا توضیح بدهند. اگر هم اشتباهی صورت گرفته با مقصر آن برخورد کنند. پس سکوت فعلی چه دلیلی دارد؟ چرا فلان مامور، مسئول و یا نهاد مربوطه، با سکوت خود، بار سنگین دیگری را بر دوش نظامی می‌گذارد که این روزها با انواع و اقسام فشارهای سیاسی و تبلیغاتی روبرو است؟

به هرحال «ستار بهشتی» یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته و یا در اثر حادثه‌ای در دوران بازداشتش. از این دو حال که خارج نیست. اگر به مرگ طبیعی از دنیا رفته، ثابت کنید؛ اگر هم بر اثر شکنجه، مسئولیتش را بپذیرید! چرا سکوت؟ نتیجه طبیعی این سکوت این است که ماموران و مسئولان مربوطه می‌خواهند مسئولیت اقدام ِخود را متوجه نظام بکنند! (یعنی هر کسی خودش می‌شود نماد و نماینده‌ی نظام! غیر از این است؟)

البته من درباره جرم و اتهام وی حرفی نمی‌زنم چون اطلاعاتی ندارم. در همین یکی دو روز گذشته وبلاگ منتسب به وی را پیدا کرده و مطالبِ عمدتا غیرمنصفانه‌اش را خوانده‌ام. پس کاملا معلوم است که با او و نظراتش اصلا و ابدا موفق نیستم؛ اما این دلیل نمی‌شود که از مرگش آن هم با این وضعیتِ پر از شبهه خوشحال باشم. حتی اگر جرم کسی آنقدر سنگین باشد که مستحق شدیدترین و سنگین‌ترین مجازات باشد، نحوه و شیوه‌ی مجازات او کاملا مشخص است. بگذریم از اینکه ستار بهشتی فقط یک وبلاگ نویس بود و مگر یک وبلاگ نویس ساده چه جرم بزرگی می‌تواند مرتکب شود که مستحق مرگ باشد؟! یعنی این نظام با نوشتن و خواندن چند تا پست وبلاگی به خطر می‌افتد؟! …

*****

پی نوشت: امشب فیلم «سفر سنگ» ساخته مسعود کیمیایی از تلویزیون پخش شد. اگر تاریخ تولیدش را اعلام نمی‌کردند و اگر با مسعود کیمیایی آشنا نبودیم، گمان می‌کردیم این فیلم در سال‌های بعد از انقلاب ساخته شده! فیلمی که به بهترین شکل ممکن مصیبت‌ها و سختی‌های دوران ارباب رعیتی را نشان داده. فیلمی که هم تاریخی است و هم خودش تاریخ است. یعنی از دل حادثه و از بطن ماجرا بیرون آمده. باور پذیر است چون شعار نمی‌دهد. عملا نشان می‌دهد که کجا بودیم و چطور زندگی می‌کردیم؟ حیف که بعد از سی سال از پیروزی انقلاب، سینما هنوز چشمانش را به روی تاریخ بسته.

حالا حرف من درباره فیلم و سینما نیست. امشب موقع تماشای «سفر سنگ» ذهنم رفت به سمت تاریخ و آن سفر دویست ساله‌ی اخیر در راه آزادی و استقلال و رهایی از استبداد و استعمار که رسیدیم به بهمن ۵۷ و انقلاب شکوهمند اسلامی. انقلابی که حالا حالاها باید باقی بماند و روحِ جهان مرده‌ی کنونی باشد. پس چرا ما به جانش بیفتیم؟ لطفا یک نفر حرف بزند! …

blogs@30mail.net




 
 

1391/8/20




خارج شدن قطار مسافری زاهدان-تهران از مسیر خود سبب کشته شدن چهار نفر و زخمی شدن دستکم ۳۵ نفر دیگر شد.

بر اساس گزارش‌ها، این حادثه ساعت ۲۳ و ۵۰ دقیقه شب شنبه (۱۹ آبان ماه) در نزدیکی ایستگاه نظراباد یزد روی داد.

غضنفر فولادی، سرپرست معاونت بخش مسافری شرکت راه‌آهن ایران، به ایسنا گفته که در این حادثه لوکوموتیو مولد برق و دو واگن مسافری از ریل خود خارج شدند و کشته شدگان نیز سه کارمند شرکت راه آهن و یک مسافر پیرزن بوده‌اند.

قطار سانحه دیده ۲۳۴ مسافر داشت.

مقام‌های مسئول می‌گویند علت وقوع این سانحه در دست بررسی ست.

منابع: ایسنا و ایرنا




 
 

1391/8/19




 

سین جیم

او رفت. 
و من که تا دیروزِ رفتنش توی خیابان های تهران راه که می رفتم، غصه مرد تبعیدی زندگیم را می خوردم، غصه مرد زندانی را هم باید کنارش بگذارم؛ هم ترازش. شبِ خداحافظی حرف هایش را آهسته با هر کس می زد. به من از فرارنکردنش گفت. به مامان از چشم انداز امیدوارانه ای که هست، به بابا از ساختن و چگونه ساختن انگار نه انگار که فردا عازم است و به دیگران نمی دانم از کجا و از چی. باید بروم و از تک تکشان بپرسم. باید حرفهاش را جمع کنم تا دستم بیاید در غیابش چه طور می شود جای خالیش را پر کرد.

حالا هنوز اشک چشمم خشک نشده از رفتنش، خبرهای تلخ آمد پشت هم. مجید دری که بعد از سه سال زندان در تبعید فریاد می زند مادرم را شکنجه نکنید.وعده مرخصی دروغ ندهید. ستار بهشتی که به خانواده اش گفتند قبر بخرید. و من فکر می کنم هر چه مرد حسابی است فراری می دهند، دربند می کنند، می کشند، آن وقت زنان سرزمین من تنها بچه بزرگ می کنند. تنها نان در می آورند. تنها می خوابند.
 
blogs@30mail.net



 
 

1391/8/19




 

فاطمه ستوده
ابر آبی

پریشب، دیروقت، نشستم و هفت‌هشت کیلو انار دان کردم. انارها قرمز، دانه‌درشت، آبدار و یاقوتی بودند. آن‌قدر دان کردم تا خسته شدم، تا خوابم گرفت.

صبح، بیدار شدم. دیدم گوشه‌ی ناخن‌هایم قرمز است. زیر ناخنم‌هایم سیاه شده. انگشت شَستم زرد شده بود، انگشت کوچکم پینه بسته بود. به خاطر انارها.

عصر، یک‌سره به ناخن‌ها مشغول بودم. داشتم ردّ انارها را از زیر ناخن‌ها می‌کشیدم بیرون. قرمزی‌ِ ناخن‌ها کلافه‌ام کرده بود. ناخن‌های قرمز، شده بودند موی دماغم. آینه‌ی دق. می‌ترسیدم کسی ببیند، بگوید چرا انگشت‌هایت این رنگی شده. می‌ترسیدم پاک نشود و بماند.

حالا، نیمه‌شب، چیزی فکرم را به هم ریخته است. به ستار بهشتی فکر می‌کنم. جوان وبلاگ‌نویسی که دستگیر شده، هفت‌هشت روز بازداشت بوده، و می‌گویند آن‌قدر شکنجه شده که مُرده است. دارم به دست‌های آن مرد فکر می‌کنم، به دست‌های پلیس فتا. دارم فکر می‌کنم چه‌جوری هر شب، سر صبر، با حوصله، می‌نشیند توی خانه‌اش، پیش زن و بچه‌اش. بچه‌اش می‌گوید دفتر دیکته‌ام را ببین بابا، و آقای فتا پیش خودش می‌گوید بگذار اول دست‌هایم را بشویم. بچه را سرگرم می‌کند و می‌گوید صبر کن، صبر کن، آمدم. توی دست‌شویی، آن‌قدر صابون می‌زند و آن‌قدر دستش را زیر شیر آب نگه می‌دارد که به خیال خودش ردّ خون‌ از زیر ناخنش برود بیرون. کارهای روزانه‌اش را مرور می‌کند: «خب، زنگ هم زدم به ننه‌بابایش، گفتم بروید قبر بخرید. بیایید جنازه را بردارید ببرید. گفتم؟ آره. آره. گفتم.» زل می‌زند توی آینه، به خودش، بعد به دست‌هایش، هی می‌سابد. می‌سابد؛ خونی که دَلمه بسته زیر ناخنش، خونی که خشک شده گوشه‌ی انگشت‌هایش. خون متهم، خون مقتول، خون انسان.

خون مظلوم؟ با هفت دریا هم پاک نمی‌شود. به جایش درختی سبز می‌شود. چه خوش می‌گفت مک‌ماهونِ «سووشون»، وقتی جسد یوسف را آوردند و شبانه به خاک سپردند. چه خوش نوشت برای زری، که «گریه نکن خواهرم، در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی، سحر را ندیدی؟»

blogs@30mail.net




 
 

1391/8/19




 

محمد معینی
راز سر به مهر

آن طور که وبسایت «کلمه» نوشته، هفتم آبان ماه جاری ماموران نیروی انتظامی «ستار بهشتی» را در رباط کریم بازداشت می‌کنند. ظاهرا ماموران، از بخش "فتا"ی این نیرو بوده‌اند (پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ایران با نام مختصر «فتا»؛ یک واحد تخصصی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران). ده روز بعدتر با خانواده این جوان 35 ساله وبلاگ‌نویس (اینجا: وبلاگش) تماس می‌گیرند که «قبر بخرید و فردا جنازه را در پزشک قانونی کهریزک تحویل بگیرید»! «کلمه» نوشته که «زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که ستار بهشتی یک شب را در آنجا سپری کرده بود، روایت کرده‌اند که بدن این جوان زیر ضرب و شتم له شده بود و به گفته آنها حتی یک جای سالم در بدنش نبود.»(+) یک تصویر از برگه شکواییه مقتول از بازجو هم نشان می‌دهد که وی کتبا به شکنجه خود اعتراض کرده بوده(+). چند روز پس از انتشار خبر، هنوز اما دستگاه‌های ذیربط سکوت اختیار کرده‌اند و این، امید به دروغ بودن خبر را هر دم، بیشتر و بیشتر تباه می‌کند.

.
اینجا بحث بر سر محتوای وبلاگ ستار بهشتی نیست، که خود منتقد بی‌پروایی آنم؛ اینجا بحث بر سر بیمقدار شدن جان و سلامت زندانیانی است که اتهام‌شان به خصوص سیاسی و عقیدتی‌ست، بحث بر سر علنی نبودن مجازات احتمالی ماموران متخلف و آدمکشی است که نقره داغ شدن‌شان هم نمی‌شود که مایه عبرت ‌شود ... یک کلام؛ بحث بر سر انقلابی بسیار گرانبها و پرهزینه است که قول و آرمانهایش انگار که این روزها، روشن‌تر از همیشه، سهم موزه‌ها شده. رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی، خرداد 58 گفته بود: «ما باید در عالم نمونه نشان بدهیم (که) ایران یک الگو است، با رفتن شاه ظلم تمام نمی شود، اگر بنا باشد که ظالم‌ها بروند و ما یک دسته دیگر جای آنان بنشانیم و همان کارها را به اندازه ای که قدرت داریم انجام بدهیم ما هم همان رژیم هستیم».
.
پ.ن: گاهی تکرار حرف‌های رهبری فقید انقلاب هم بی‌پروایی می خواهد؛ کسی این روزها را باور می‌کرد؟
 
blogs@30mail.net



 


شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته