-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

Latest News from 30Mail for 06/16/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/3/26

وبسایت کلمه گزارش داد که محمد نوری زاد، روزنامه نگار مخالف دولت، صبح روز پنجشنبه «توسط عده‌ای» بازداشت شده و پس از نگهداری چند ساعته در انفرادی، نیمه شب‌پنجشنبه در یکی از خیابان‌های تهران‌رها شد.

در این گزارش به نقل از یک شاهد عینی آمده که آقای نوری زاد هنگام دستگیری در فرمانیه، مسافر یک خودروی پراید بوده و خودروی حامل وی پشت چراغ قرمز توقف کرده بود.

این شاهد عینی افزوده آقای نوری زاد در هنگام دستگیری، نام خودش را با صدای «نسبتآ بلند» به وی اعلام کرد.

وبسایت کلمه افزوده که اطلاعاتی درباره هویت دستگیرکنندگان آقای نوری زاد در اختیار ندارد.

پیش از این نیز اخباری مبنی بر تهدید و ایجاد فشار بر آقای نوری زاد و خانواده وی منتشر شده بود.

آقای نوری زاد پس از درگیری‌های انتخاباتی سال ۱۳۸۸، موضعی نزدیک به هواداران جنبش سبز اتخاذ کرد و به همین دلیل چندین بار به زندان افتاد.

این مستندساز همچنین با نوشتن چندین نامه به رهبر ایران، از وی درخواست کرد تا با مخالفان مهربانانه‌تر برخورد کند و اعتراض‌ها را جدی بگیرد.

رهبر ایران البته به نامه‌های وی پاسخی نداد.

منبع: کلمه

مرتبط:

۳۵ روز بی خبری و ابهام در وضعیت محمد نوری زاد

ممد رفتی و ما را با دزدها تنها گذاشتی

چرا خاتمی از رهبر جمهوری اسلامی خواستنی‌تر است؟


 
 

1391/3/26

رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی تهران از برخورد با یک صدهزار تخلف رانندگان خودرو‌ها و موتورسواران طی هفته گذشته در این شهر خبر داد.

به گزارش ایسنا، سردار حسین رحیمی افزود که این برخورد‌ها در راستای تشدید طرح تشدید برخورد با تخلفات چهارگانه موتورسوران و رانندگان در پایتخت صورت گرفته است.

به گفته این مقام مسئول، بیشترین تخلف صورت گرفته طی هفته گذشته نبستن کمربند ایمنی راننده یا سرنشین ردیف جلو بوده که بیش از یک سوم تخلف‌ها را تشکیل داده است.

بر اساس قانون راهنمایی و رانندگی، نبستن کمربند ایمنی توسط راننده یا سرنشینان ردیف جلو، جریمه‌ای ۳۰ هزار تومانی به همراه دارد.

آقای رحیمی همچنین افزوده که در اجرای این طرح بیش از هفت هزار خودرو و موتورسیکلت متخلفان نیز توقیف و روانه پارکینگ شده است.

منبع: ایسنا

مرتبط:

خودرو افراد «بدحجاب» توقیف و به پارکینگ منتقل می‌شود

توقیف خودرویی با ۳۲۰ کیلومتر سرعت در بزرگراه‌های تهران
 


 
 

1391/3/26
  •  

    مسیح علی‌نژاد

    این عکس مادر سهراب است…انگار در تاریخ حق خواهی ایران همین ترکیب ساده ی «مادرِ سهراب» خود گویای همه چیز است و هزار معنی دارد….

    البته که وقتی با مادران کشته شدگان گمنام صحبت می کنیم تک تک شان مادرانی هستند با همان مانفیست مهربانی و مقاومت و صبوری….

    اما گاهی وقت ها از میان تمامی گل ها یک گلی سر می کشد و چتر می شود گل های دیگر را….

    مادر سهراب هیچ گاه در هیچ یک از مصاحبه هایی که با او انجام داده ام تنها از سهراب و تنها ار حق خودش حرف نزد. مدام گفت «ما مادرها» و بارها گفت نه تاریخ از سه سال پیش آغاز شده و نه پسر من تنها پسری هست که برای یک حق ساده اش، جانش را گرفته اند….همیشه غم و امید را یکجا دارد….خشم و بخشش را همراه…آنچه برای من دشوار است.

    دیروز بعد از سه سال دوباره مادر سهراب به مزار تک تک کشته شدگان سر می زد و شاخه گلی بر مزارها می گذاشت. دیروز که خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات سومین سالگرد رفتن عزیزان شان را در بهشت زهرا گرد هم جمع شده بودند، طبق معمول تنها نبودند، ماموران امنیتی هم بودند؛ سایه های همیشگی ، همراهانِ ناطلبیده، همراهانِ جای مردم را گرفته….

    مادر سهراب بین نیروهای امنیتی هم شیرینی پخش می کرد و به آنها می گفت: ما هموطن هستیم و باید یکدیگر را تحمل کنیم.

    مثل مادر سهراب بودن دشوار است…

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/3/26

     

    شیما زارعی
    گونیا

    چقدر خوب که جامعه عطش شنیدن داشته باشد اما چه بد وقتی هر چیزی را می‌شنود و به‌به و چه‌چه‌اش بلند است و آب هم از آب تکان نمی‌خورد که گوینده‌ واقعا چه دارد می‌گوید! استادی در جمع مشتاقان‌اش که حتما سراپا گوش بودند درباره‌ی جا انداختن فرهنگ عذرخواهی در جامعه چنین گفت:

    «من در طول ترم تحصیلی چند بار به دانشجویانم آمار اشتباه می‌دهم و جلسه بعد از آن‌ها به دلیل اشتباهم عذرخواهی می‌کنم. این کار را برای عادی کردن فرهنگ خوب عذرخواهی انجام می‌دهم. به نظرم برای ایرانی‌ها عذرخواهی خیلی سخت است. به یاد دارم وقتی پسرم دو ساله بود و روی زمین بازی می‌کرد، گاهی از قصد هنگام عبور از کنارش با پایم ضربه کوچکی به او می‌زدم و وقتی سرش را بالا می‌آورد و نگاهم می‌کرد، می‌گفتم: معذرت می‌خواهم بابا! عباراتی مانند «عذر می‌خواهم!»، «فراموش کردم!» و… چقدر سخت میان ما بیان می‌شود. هر چقدر هم مقام و مسئولیت بالا‌تر می‌رود، گفتن این عبارات سخت‌تر می‌شود. آیا تا به حال وزیری یا نماینده مجلسی داشته‌ایم که بگوید من اشتباه کردم؟ فکر کنم اگر انسان روزی ۳ بار بگوید «اشتباه کردم» وضعیت روانی روان‌تری پیدا خواهد کرد.»

    چقدر خوب که انسانی یاد بگیرد چنانچه سهوا، تاکید می‌کنم سهوا، دچار اشتباهی شد از فرد یا افرادی که اشتباه‌اش مشکلاتی برای‌اش یا برای‌شان ایجاد کرده، عذرخواهی کند. اما این‌که کسی به بهانه‌ی یاد دادن این فرهنگ، دائما به دیگران کدهای نادرست بدهد و بعد بگوید عذر می‌خواهم گرفتار نوعی سادیسم عجیب و غریب است که نمی‌دانم اگر جامعه به چنین تمرینی عادت کند چه بلایی بر سرش خواهد آمد. گرچه بر خلاف نظر آقای دکتر این روزها کم نیستند افرادی که دائما در حال فاجعه‌آفرینی‌ و عذرخواهی‌اند. و چه دردآورند کسانی که انسان را «جایزالخطا» می‌دانند و هر نوع امکان‌اش بر خطا را نادیده می‌گیرند و مجوز هر جرم و جنایتی به او می‌دهند. و من چقدر شخصا ترجیح می‌دهم کسی از اشتباه‌اش عذرخواهی نکند تا این‌که آزار برساند و بعد عذر بخواهد.


     
     

    1391/3/26

     

    مژگان ساختمان‌گر
    مژلاگ

    یه روز صبح داشتیم از لب دریا می‌رفتیم،که صبحانه بخوریم. یه مأمور جلومونو گرفت، که من نمی‌تونم با همسر و پسرم از کنار دریا رد بشم و باید از مسیر دیگه‌ای بروم! بلند گفتم: چرا؟! گفت: الان ساعت دریای آقایونه و شما نمی‌تونید از اونجا رد شید! لازم به ذکره که طرح سالم‌سازی دریا با پرده‌های برزنتی پوشیده شده و من اگر می‌خواستم همراه پسر و همسرم آقایان را دید بزنم، با این قد و قواره‌ای که من دارم حتماً به نرد‌بون نیاز داشتم. من تأکید می‌کنم کنار همسر و پسرم. و باید اونقدر دقت کنم تا یه گوله پشم ببینم. که بعد چم بشه؟ نمی‌دونم!

    جدای از اینکه ایشون به من توهین کرد، سوال‌های زیادی تو ذهنم ایجاد کرد که داره آزارم می‌ده. اول اینکه چرا فکر می‌کنن برای مردم باید تعیین تکلیف کنن؟ چرا فکر می‌کنن مردم غیر از مسائل جنسی به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نمی‌کنن؟ آیا مصداق کافر همه را به کیش خود پندارد نیست؟ آیا فکر نمی‌کنن با این تذکرها و یادآوری‌ها دائماً توجه همه را به مسائل جنسی جلب می‌کنن؟ اصلاً آقا مگه همه در همه حال می‌تونن به فکر مسائل جنسی باشن؟ آیا می‌شه همه به هم نگاه جنسی داشته باشن؟ پس تکلیف جمله‌ی «ما خواهران و برادران دینی هم هستیم» را کجای دلم بذارم؟ مگر نه اینکه هر کس مسئول رفتار و کارهای خودش است. و من را توی گور کس دیگه‌ای نمی‌ذارن؟ من چقدر باید منحرف باشم که با شوهر و بچم پا بلندی کنم وایسم آقایان در حال شنا رو ببینم؟!... که اگر متأهل باشم مسئولیت اخلاقیش با خودمه و اگر مجردم که نوش جونم، به کسی چه؟ دارم از این چراها دیوونه می‌شم.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/3/26
  •  

    اویس رضوانیان
    گاهک

    در رستوران نشسته بودم به غذا خوردن. تلويزيون براي خودش روشن بود و راست و دروغ را به هم مي‌بافت. ميز كناري‌ام، دو پسر و يك دختر خوب و خوش و خندان بودند و آن‌طرف‌تر هم يك خانواده نشسته بود: پدر و مادر و دو بچه‌ي قد و نيم‌قد. باقي ميزها هم كمابيش پر بود.
     
    اخبار ساعت 9 كه شروع شد، اولين خبر اطلاعيه‌اي بود در مورد دستگيري عوامل ترورهاي هسته‌اي اخير و بعدش هم اخبار مربوط به خودروهاي فرسوده و مشكلات مالي اروپا و اين‌كه چقدر مردم آن‌جا بدبخت هستند و از اين حرف‌ها. لابه‌لاي اين خبرها بود كه در يك خبر چند ثانيه‌اي، مجري اعلام كرد حسن كسايي نوازنده‌ي ني درگذشت. من لقمه در دهان، سرم بي‌اختيار چرخيد به سوي تلويزيون و خشكم زد. دختر و پسرهاي ميز بغلي هم از جهيدن من توجهشان به تلويزيون جلب شد و يك لحظه ساكت شدند. خبر اما زود تمام شد. مگر چند ثانيه زمان لازم است براي اعلام خبر درگذشت كسي. خبر تمام شد. يكي از پسرها پرسيد: كي بود يارو؟ پسر ديگر جوابش را داد: نمي‌دونم. فكر كنم خواننده‌اي كسي بود. ميز آن‌طرف‌تر كه اصلا صدايي انگار به گوشش نرسيده بود. گذرا نگاهي به ميزهاي ديگر انداختم. يك نفر آن گوشه‌ي سالن هم سرش به تلويزيون مانده بود. اما نمي‌شد فهميد به چه فكر مي‌كند. شايد داشت اخبار ديگر را دنبال مي‌داد. آخر خبر فوت كسايي تمام شده بود و حالا داشت گزارشي درباره‌ي نمي‌دانم چه كوفتي پخش مي‌كرد. گفتم كه. مگر چند دقيق زمان نياز است براي خبر فوت كسي كه نوازنده‌ي ني بود. حالا هم كه ديگر اصلا نبود.
     
    در سال‌هاي زندگي‌ام در خارج از ايران، بسيار پيش مي‌آمد كه وقتي با دوستانم از كشورهاي ديگر صحبتي مي‌كردم و از آدم‌هاي بزرگ سرزمين‌شان سخن به ميان مي‌آوردم، با چنان فخري صحبت مي‌كردند و آن‌قدر اطلاعات كافي از شخصيت مورد گفت‌وگو داشتند كه آدم گاهي تعجب مي‌كرد. همين اواخر با يكي از دوستان روسم سر صحبت را درباره‌ي سولژنیتسین باز كرده بودم و از همان چند دقيقه گفت‌وگو كلي اطلاعات تازه دستگيرم شد كه قبلا نمي‌دانستم. آخر سر هم كه ازش پرسيدم از كجا اين‌همه اطلاعات را حاضر و آماده داشته است، خنده‌اش گرفت كه اگر من كه روس هستم اين‌ها را ندانم، چه كسي بداند.
     
    حالا نگوييد كه جايگاه سولژنیتسین در ادبيات روسيه با كسايي در موسيقي ايران متفاوت بوده است و اين حرف‌ها. مي‌دانم. قصدم هم اصلا مقايسه نبوده است كه آن‌هايي كه دستي در موسيقي ايراني دارند، مي‌دانند كسايي كه بوده است و چه كرده است. اما به هر حال دل آدم مي‌گيرد از اين‌كه سهم كسايي و درگذشتش از اخبار ساعت 9 كشور خبر 8-10 ثانيه‌اي بوده است كه آن را هم اگر شرمشان نمي‌آمد، پخش نمي‌كردند. تازه بگويم كه كسايي در زمره‌ي كم‌حاشيه‌ترين و غيرسياسي‌ترين هنرمندان بوده است. وگرنه واي به حال آن‌ها كه حساسيتي هم رويشان باشد.
     
    پسر ميز بغلي پرسيد: كي بود يارو؟ راست مي‌گفت. كي، كجا، چه وقت مفاخر اين خاك به اين نسل جديد معرفي شدند كه حالا انتظار داشته باشيم بدانند چه كسي بوده است اين يارو.
     
    ياروي بزرگي كه به قول فريدون توللي:
    در نغمه اگر جلوه کند راز خدايی
    هم ساز عبادی خوش و هم نای کسايي

     
     

    1391/3/26

     

    عابر پیاده

    می‌رفتم تهران از مانیتور صندلی اتوبوس با کنجکاوی آلبومی از محسن چاووشی را گوش می‌کردم. می‌خواند "کجاست دلبر من دخترای تهرونی" نیم نگاهی هم روی مانیتور مسافر کناری‌ام داشتم که یک فیلم ایرانی انتخاب کرده بود. افسانه بایگان؟ من بچه بودم این در سریال "سربداران" عروس ارغون شاه بود و همین شکلی بود که حالا هم هست.

    از زمان «سربداران» تا حالا... اتوبوس‌های بین شهری هم تغییر کرده‌اند.

    خبری از پذیرایی نبود. دست بالا کمک راننده یکی دو بار در طول سفر یک پارج آب و یک لیوان پلاستیکی یا شیشه ای دستش می‌گرفت و با همان لیوان به مسافران آب می‌داد. خیلی مانده بود تا لیوان‌های یک بار مصرف به بازار بیایند.

    در حاشیه: آن ظروف یک بار مصرف پلاستیکی هم حالا با انواع قابل بازیافت جایگزین می‌شوند.

    موسیقی هم در ید قدرت راننده بود که من متاسفانه همیشه به طور جدی مشکل داشتم. در ابتدا به خاطر مسایل شرعی و گناه آلود بودن "ترانه" و بعدتر به خاطر سلیقه.

    ولوو‌ ها که آمدند پذیرایی اتوبوس‌های بین شهری هم شروع شد. حتا گاهی قبل از حرکت به آدم خوش‌آمد هم می‌گفتند. آب‌سردکن داشتند و کمک راننده هم که هنوز لباس‌اش چرک بود، یک صندوق نوشابه را کف اتوبوس هل می‌داد و به ما نوشابه و کیک می‌داد و بعد هم بر می‌گشت و شیشه‌هایش را جمع می‌کرد.

    در ابتدا به هر کس یک لیوان یک بار مصرف می‌دادند و بعدن لیوان‌ها را کنار آب‌سردکن گذاشتند.

    صدا و سیما هم تکمیل شد و یک تلوزیون کوچک آن جلو گذاشتند و فیلم پخش می‌کردند.

    اصلاحیه‌ی اول: پذیرایی‌ها از کیک و نوشابه تبدیل شد به یک بسته با چند تا خوراکی مضر مثل شکلات و بیسکوییت‌های مانده و آب‌میوه‌های ارزان.

    اصلاحیه‌ی دوم: یک مانیتور کوچک هم وسط اتوبوس نصب شد تا عقبی‌ها هم فیلم را ببینند. من باز هم مشکل داشتم و فیلم‌ها را با زحمت و رنج تحمل می‌کردم.

    اصلاحیه‌ی سوم: دیگر در توقف‌های بین مسیر، گدا ها را راه ندادند و گداها هم ظاهرن رفتند.

    غلط مصطلح: ما به همه‌ی این اتوبوس‌های گنده می‌گوییم ولوو. اسکانیا مسکانیا حالی‌مان نمی‌شود.

    صندلی‌ها:

    بدتر شدند. به نظرم راحت‌ترین صندلی‌های تاریخ اتوبوس‌های بین شهری، صندلی‌ بنزهای ایران‌پیما بود. صندلی‌های ولوو ها خیلی بد بود ولی ما هنوز تحت تاثیر اتوبوس‌های جدید بودیم و متوجه نبودیم. فاصله‌ی صندلی‌ها در محور x , y کم بود. الان که اصلن نمی‌توانم آن صندلی‌ها را تحمل کنم.

    صندلی روی چرخ:

    موقع خرید بلیت تذکر می‌دادن «صندلی‌اش رو چرخ نباشه.» ولوو ها صندلی روی چرخ را هم به تاریخ بردند. من راضی نبودم چون بر خلاف تمام مردم ایران از صندلی روی چرخ بنز ها خوشم می‌آمد.

    کم‌کم آن تخت آخر اتوبوس و صندلی روی بوفه هم جمع شد. گاهی روی بوفه نشسته‌ام . یک بار زن و شوهر جوانی هم کنارمان روی بوفه بودند و مرده خیلی غیرتی بود و اجازه نمی‌داد راننده برود روی تخت بخوابد و گفت : نمی شه که! زن من این جا نشسته. راننده هم گفت: تو دیگه چه خری هستی! و دعوا شد.

    VIP

    من شک دارم که اتوبوس‌های VIP را یک نسل جدید بنامم یا یک اصلاحیه روی صندلی نسل ولوو ها. مشکل صندلی‌ها تا حدودی حل شد و باز اتوبوس‌های تک‌صندلی برگشتند و فاصله‌ی صندلی‌ها بیشتر شد. این بار یک تکیه‌گاه هم برای زیر پا گذاشتند کمک می‌کند مسافر راحت‌تر باشد گرچه من هنوز هم در آرزوی صندلی‌های مخملی ایران پیماهای تک صندلی‌ام.

    اصلاحیه: بعد از یکی دو سال برای هر صندلی اتوبوس‌های vip ، یک مانیتور گذاشتند. حالا می‌شود بین چند فیلم و چند آلبوم موسیقی، چیزی انتخاب کرد. همه‌شان شجریان را دارند. هدفون هم می‌دهند. شاید در آینده اینترنت هم به این مانیتورها اضافه شود. گرچه پیش از این هم من دیگر چیزهای روی گوشی تلفنم را گوش می‌کردم و چندان درگیر بخش رسانه‌ای اتوبوس نبودم.

    یک اصلاحیه هم روی بخش پذیرایی آمد. حالا بطری‌های کوچک آب معدنی را در یخچال می‌گذارند و به جای بسته‌های کوچک پفک، بادام زمینی بو داده می‌دهند. کمربند ایمنی دارند و بالش می‌دهند با روکش تمیز و یک بار مصرف.

    فکر می‌کردم این راحتی، ناز پرورده‌مان نمی‌کند؟ در خرمشهر پیش از جنگ، در بعضی مدارس وایت‌برد داشتند. وقتی می‌شنیدم نمی‌توانستم تصور کنم یعنی چه؟ سال‌ها بعد تازه وایت‌برد به کلاس‌های درس رسید و بساط گرد و خاک تخته سیاه کلاس‌ها را جمع کرد. گاهی زمان به عقب بر می‌گردد. به خانواده‌هایی فکر می‌کردم که آبادانی و خرم‌شهری‌شان را با همه‌ی امکانات و رفاهی که داشتند، یک شبه از دست دادند و آواره‌ی دهات و صف‌های طولانی و سرد نفت کوپنی شدند. اعتباری به جزایر ثبات نیست. یک شبه آتش جنگ وانقلاب و انتقام سر می‌کشد. نمی دانم! شاید این بدبینی تاثیر اخبار سوریه است که در هرج و مرجی خون آلود می‌رود.

    ظهر که بر می گشتم زیر کولر اتوبوس «سرزمین من» همشهری را ورق می‌زدم پر از تصاویر رنگی از تمدن و علایق شهرنشین‌ها روی کاغذ مرغوب. زیر چشمی مانیتور مسافر کناری‌ام را هم می‌دیدم. باز هم افسانه بایگان در فیلمی دیگر ناز می‌کرد. فکر کنم خانم بایگان هم مثل شجریان کلاسیک شده. من پیر شدم و کم‌کم تاریخ می‌نویسم و ایشون از سربداران تا حالا آخ نگفته.


     
     

    1391/3/26

    معاون سابق ارزی بانک مرکزی می‌گوید بانک مرکزی با اعمال برخی سیاست‌ها می‌تواند نرخ بازار و نرخ مرجع را به هم نزدیک کرده و حتی به صفر برساند.

    سیدکمال سیدعلی که با خبرگزاری فارس گفت‌و‌گو می‌کرد، افزود برای یکسان سازی نرخ ارز ابتدا باید مقررات زائد در این بخش حذف شود.

    آقای سیدعلی البته توضیح بیشتری درباره این مقررات زائد ارائه نکرد.

    وی همچنین تصریح کرد با توجه به منابع ارزی مناسب ایران و افزایش صادرات غیر نفتی، می‌توان بار دیگر ارز را تک نرخی کرد.

    ارزش ریال ایران برابر ارزهای خارجی در شروع سال جاری میلادی پس از اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران توسط آمریکا، به شدت سقوط کرد و به پایین‌ترین نرخ خود در طول تاریخ رسید.

    هم اکنون ارزش هر دلار امریکا در بازارهای آزاد ایران برابر با حدود ۱۸۰۰۰ ریال است.

    به گفته آقای سیدعلی، بر اساس محاسبات علمی و منابع و مصارف ارزی و بدون در نظر گرفتن تحریم، نرخ تعادلی ارز هم اکنون ۱۴۰۰ تا ۱۴۵۰ تومان است.

    منبع: فارس


     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته