-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

Latest News from Kaleme for 06/19/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



کلمه-سیامک قادری:

امروز آن روز موعود است و ۴ سال تمام به امید این روز زیستیم و زجر کشیدیم و منتظر ماندیم تا بالاخره ۲۲ خرداد آمد آن هم در ماه خرداد ، ماه تغییرات وسیع که خاطرات خوش و ناخوش بسیار داشت.

یک ماهی می شود که تمام تلاشم و ذهنم را بر روی انتخبات متمرکز کرده ام و به کمک دوستانی بسیار عزیز که ذکر نام آنها در اینجا شاید امروز به صلاح نباشد این سایت را با همه کاستی هایش سرپا نگاه داشتیم تا روز موعود ۲۲ خرداد فرا رسد.

از چند روز پیش با دوستانی بسیار عزیزتر که برخی از آنها را هنوز هم ندیده ام اما همفکر و هم رای هستیم ، شبکه ای برای پوشش اخبار سایر نقاط ایران فراهم شده است و قرار است اخبار سایر نقاط غیر از تهران هم بر روی سایت کلمه منتشر شود.

سایت در طول ماه گذشته مشکلات فنی زیادی داشت اما همه پذیرفته بودیم که مشکلاتش را به جان بخریم تا در مسیر اطلاع رسانی حتی لحظه ای وقفه پیش نیاید.

امروز ۲۲ خرداد است و شناسنامه همه بر وبچه ها در جیبشان و همه پشت کامپیوترها هستیم. از تهران و سایر نقاط ایران خبر از شعبده بازی می آید و خبرهای تلخ تقلب دایم اره به روح و روان بچه ها می کشد با اینحال ما که دوم خرداد را چونان روز تولدمان واقعه ای بس عظیم می دانستیم به معجزه حضور ملت آگاه بودیم و هرگز تصور نمی کردیم چرخ روزگار بار دیگر سودای گذشتن از تن رنجور ایرانیان را دارد.

روز ۲۲ خرداد برای ما بسیار روز بزرگی بود، چرا که هر روز با نگرانی از بیداری و حضور کسانی آن را به شب می رساندیم که حضورشان هر تقلبی را در انتخابات خنثی کند؟

روزهای پایانی تا آن ۲۲ خرداد موعود روزهایش بسیار روشن بود و شبهایش پرستاره تر چرا که نشانه های حرکت ملت خاموش و معترض نمودار شده بود و با نشئه پیروزی بالاخره رسیده بودیم به نیمه های این روز بزرگ که هر لحظه اش بیم بود و نگرانی از اخباری ناخوشایند که همه آنها را بدون سانسور بر روی کلمه منتشر می کردیم تا متقلبان شرمگین شوند و تقلب رها کنند.

از یک ماه قبل کیهان وایرنا وفارس پیشگو شده و پیش بینی می کردند که قافله سالار این ملت رنج کشیده ۴ سال دیگر با هاله نور و چاه جمکران و توطئه های ترور و هزاران بیم و هراس دیگر ملت را با خود به چاله و چاهها خواهد کشاند اما چه باک ملت بیدار شده بود و همه منتظر ۲۲ خرداد و اکنون چیزی به شب نمانده بود.

از استانها خبرهای عجیب و غریب می رسید و از حوزه های رای گیری نزدییک وزارت کشور که مردم ساعتها برای آوردن برگه تعرفه در انتظار بوده اند. ایرنا خبر می داد که در خراسان معجزه ای رخ داده است و شهری با ۲۴۳ هزار واجد شرایط ، ۳۰۰ هزار برگ تعرفه را مصرف کرده است و سفارش تعرفه های جدید داده است !

کم کم نشانه های خستگی در چهره ها نمودار می شد و سیستم ارسال خبر بازی در می آورد. اول به گمان اینکه بازی همیشگی است تلاش کردیم تا اخبار تلنبار شده را منتشر کنیم اما ممکن نبود.

سایت نزدیک به یک میلیون بازدید کننده داشت ، سایتی که تا روز قبل نهایتا ۳۰۰ هزار بازدید را ثبت کرده بود. معجزه ای رخ داده بود ایا ؟

سایتهای دیگر هم چون قلم ، یاری و چمهوریت و اینده و … به رکود افتاده بودند و تو گویی هم بریده بودند . اما ماجرا چیز دیگری بود. دوستان در دولت و لشگر غیبی آنها که در سایه سار دلارهای نفتی ارتزاق می کردند با ترفندهایی آنقدر مراجعه به سایت را بالا برده بودند که دیگر رمقی و فضایی برای نفس کشیدن سیستم ارسال خبر باقی نمانده بود.

حالا ۴۷ خبر تقلب از استانها روی دستمان باد کرده بود و جمهوریت و آنده هم توقیف شده بود .یاری نیوز به باریمان آمد و بخشی از خبرها را در آن سایت منتشر کردیم.

نتایج شمارش اراء در مالزی از همه زودتر منتشر شده بود و شوق انتشار آن همه را یاد روزهایی می انداخت که دوم خرداد ۷۶ خبر آن را برای ائلین بار از چین مخابره کرده بودند که نشان از پیروزی نور بر تارکی داشت .

در مالزیی افزون بر ۷۸ درصد به میر حسین رای داده بودند و این را شمارش آراء تایید می کرد اما ما عاجز از ارسال خبر بودیم.

هنوز نشئه این خبر سخرامیز در دهانمان بود و دوره تمدید شده توسط مجریان انتخابات به پایان نرسیده بود که خبرگزاری فارس اعلام کرد احمدی نژاد با بیش از ۶۰ درصد آراء پبروز شده است.

این چه شعبده بازی بود ؟ ساعتی نگذشت که ایرنا هم خبری به همان سایق بر روی خروجی خود منتشر ساخت و همه را یاد شب انتخابات ۱۳۸۴ انداخت که کیهان ساعت ۱۰ شب ، یعنی زمانی که هنوز رای گیری ادامه داشت خبر از پبروزی بختک داده بود.

حالا دیگر مشخص شده بود که فاز اول عملبات مشترک تیم امنیتی ، دولت و رسانه هایش آغاز شده است .

این سه رسانه شوم دیرگاهی بود که این عملیات را پیش پیش اعلام کرده بود و به زعم آنها قرار بود پس از پیروزی احمدی ، رقیب زیر بار نرفته و انقلاب رنگی راه بیاندازد و شهر را به آشوب بکشد.

میر حسین پیامی دلگرم کننده داشت که شنبه جشن پیروزی را با مردم در خیابانهای تهران برگزار خواهد کرد و گفته می شد ستاد انتخابات به او گفته است متن پیروزی خود را آماده کند.

باری ، ساعت ۲ از نیمه شب گذشته بود که م.ف که افتخاری برای کمک آمده بود سکاندار کشتی بی سکان شد و همه رفتیم به امید اینکه معجزه حضور تمام شعبده ها و سحرها را باطل السحر باشد.

ساعت ۸ صبح شنبه صاعقه بر فرق خرداد و چشم اندازهای روشنش فرود امده بود. احمدی ۶۰ و اندی از آراء را از آن خود کرده و میر ما فقط ۳۰ و اندی را از ان خود ساخته بود!با اینحال هنوز بخش زیادی از آراء شمارش نشده بود .

شمارش آراء متوقف شده بود و محتشمی پور رییس کمیته صیانت از آراء در جمع خبرنگاران همه انتخابات را یک شعبده دروغ و تقلب و فریب خوانده بود.

م.ن اشک می ریخت و همه مبهوت از این کیش ، مات و مبهوت گوشه ای کز کرده بودند و و گاه و بیگاه نفس های آتیشن از سینه همراه با حسرت و آه به بیرون فوران می کرد.

سایت همچنان تعطیل بود و هیچ خبری نمی شد مخابره کرد. جر زنی آغاز شده بود . شکست را تحمیل کرده بودند و اجازه انتشار دلایل ایم شعبده را نیز به هیچ رسانه ای جز ایرنا و فارس و چند سایت رسوای دیگر نمی دادند.

تا ساعت ۲ منتظر ماندیم شاید بتوان با قلم از این سقوط اخلاق و شعبده نوشت و با این فریب و خیانت آشکار به امیدهای یک ملت مبارزه کرد اما دریغ که عنکبوتان چنان تارهایی تنیده بودند که کسی را یارای حرکت نبود.

ساعت ۲ روز شنبه تصمیم گرفتیم با تحریریه وداع کنیم و کلمه را رها به خیابان و نزد ملت رویم تا جوش و خروش خود را با آنها به اشتراک گذاریم.

اوضاع خیابان غیر عادی بود ، مقصد وزارت کشور بود تا بدانیم چه کسی بر روند شمارش نظاره گر است و خبری از شخص موثقی بگیریم.

خیابان فاطمی از ولی عصر بسته بود و عده ای مثل ما در خیابان ولی عصر سرگردان و حیران ، منتظر واقعه ای غیر از آنچه در حال وقوع بود.

چند قدم آن طرف تر ساختمان ایرنا که روزگاری یکی از زیباترین ساختمانهای این خیابان بزرگ محسوب می شد ، چونان دیوی سیاه قهقه پیروزی ناجوانمردانه سر داده بود.

عده ای شعارهای تند می دادند و لحظه به لحظه بر جمعیت دوراهی یوسف آباد افزوده می شد. عده ای یاران قدیم در مقابل ایرنا بهت زده به بهت و رنج مردمی که در خیابان فریاد می کشیدند، خیره شده بودند. به ناگاه یگانی از سرابازان متحد الشکل با باتوم به مردم حمله کرد و آنها را از سر فاطمی تا نزدیکی های دوراهی یوسف آباد عقب راند اما جمعیت دست بردار نبود و دایم شعار می داد و بی تاب بود.

برای بار دوم گارد ویژه از سر فاطمی به سوی شمال یورش برد و هر کسی که سر راه بود به باتوم می نواخت . زنی با یک ضربه باتوم به میانه جوی آب پرت شد و گویی از ناحیه گردن به شدت آسیب دید.

همه به سوی ایرنا پناه آوردند اما یگان حفاظت ایرنا راه بر نا آشنایان بست و تنها ایرنائیان اجازه ورود یافتند و بقیه مردمی که بیرون مانده بودند چند باتومی را تجربه کردند.

از میان یارانی که به درون ایرنا پناه بده بودند کسی مرا به اسم می خواند اما گویی رقبتی به پناه به این نارسانه خیانتکار باقی نمانده بود.

به همرراه جمعیت تا نزدیکی های خیابان تخت طاووس تارانده شدیم . عده ای از جوانان هنوز مقاومت می کردند و به سختی کتک می خوردند.

هنوز خیابان تخت طاووس اوضاع عادی داشت که به ناگاه دودی سیاه رنگ مرا به آنجا کشاند . اتوبوسی در حال سوختن بود و کسی نیز در خیابان نبود گویی دچار حادثه ای طبیعی شده بود اما هیچیک از مسافران و حتی راننده آن در اطراف اتوبوس نبود.

درگیری و مقاومت مردم به خیابان تخت طاووس منتقل شده بود و دورتر از اتوبوس در حال اشتعال بازهم جایی که هنوز هیچکس به انجا نرسیده بود آتش از اتوبوسی دیگری زبانه می کشید. گویی تمام داخل و بیرون اتوبوس به مواد قابل اشتعال آغشته شده بود که به یکباره تمام خودروی عظیم در آتش یکدست زبانه می کشید.

فضا پر از دو و گاز اشک آوری بود که مردم به وسیله آن به شرق خیابان تارانده می شدند.

حالا حیابان مملو از انسانهای معترضی بود که هریک از گوشه ای در حال فرار بود. آن طرفتر چند جوان به خیال اینکه انقلاب شده است سعی داشتند با پاره آجری یکی از دوربین های کنترل ترافیک را از کار بیاندازند و فکر می کردند دیگر یاران آنها اتوبوس ها را به آتش کشیده اند حال آنکه ماجرا چیز دیگری بود.

هر از گاهی باک مملو از گازوئیل جوش آورده اتوبوس های در حال سوختن منفجر می شد و صدای مهیبی تمام خیابان را مملو می کرد و جمعیت از ترس فرار می کردند.

ماموران همه جا بودند و خیابات تخت طاووس تا میرزای شیرازی دست آنها بود و ناگزیر از خیابان موازی با تخت طاووس و از بغل هتل بزرگ تهران به سمت شرق فرار کردم.

مقابل روزنامه تازه تاسیس گسترش یکی از دوستان قدیم را دیدم که مثل راهزنان دستمالی در مقابل صورت خود بسته بود و داشت با گوشی موبایل خود فیلم برداری می کرد.

تازه از حج بازگشته بود و فرصتی کوتاه به دیده بوسی گذشت . چند متر آن طرف تر کپسول گاز اشک آوری منفجر شد و بدون خداحافظی یار قدیم را رها کردم و تا به خیابان تخت طاووس باز گشتم .

به سمت شرق می دویدم تا از تنفس گاز اشک آور که خیابان را رد سیطره خود داشت رهایی یابم. سر بزرگراه مدرس سیگاری روشن کردم و روی زمین نشستم و به امیدهای در حال دود شدن می نگریستم و افسوس می خوردم که چرا تغییر دولت برای ما اینقدر موضوع بزرگی است حال آنکه در بسیاری از کشورهای کوچکتر و کم اهمیت تر کم تاریخ تر از ما یک جابجایی کاملا عادی است.

یکی از درون خودرو به اسم کوچک من را صدا می زد . همکاری عزییز که سالها پیشتر در خبرگزاری ایلنا با هم کار کرده بودیم و الان در سوربون دکتری تخصصی نی خواند و تازه به ایران بازگشته بود.

نگاهی به چهره وحشت زده همسرش انداختم و دلیلش را بر رد چماق ها و باتوم هایی یافتم که سراسرماشین مزدا ۳ مشکی رنگش را داغون کرده بود.

تعارف کرد که سوار شوم ولی بهش گفتم که می خواهم در این برهه تارخی از مملکتم در خیابان و نزد مردم باقی بمانم و این ماجرا بنویسم تا فرزندم فراموش نکند که نامردمی هایی که پدرش تجربه کرده است را هرگز نیازماید.

سری به کوی دانشگاه زدم . کوی میزان الحراره سیاست ایران است . خود من سال ۱۳۶۸ نقش فعالی در یکی از جنبش های صنفی آن ایفا کرده بودم و در ۱۸ تیر خبرنگار رخدادهای ان بودم.

ابتدای امیر آباد از سر جلال توسط ماموران بسته شده بود و اجازه ورود خودرو و آدم نمی دادند بنا بر این از راه پشت قزل قلعه و از خیابان دهم وارد امیر آباد شدم .

دانشجویان وسط خیابان آتش روشن کرده بودند و شعار سر می دادند. شمال و جنوب امیر اباد و خیابانهای فرعی آن تحت کنترل نیروهای امنیتی بود .

ایستگاههای اتوبوس از جا کنده شده و برای جلوگیری از یورش نیروها وسط خیابان گذاشته شده بود. قلک های کمیته و همه سازه های کنار خیابان وسط آن واژگون شده بود.

کمی با دانشجویان گپ زدم و چند عکس یادگاری گرفتم. احساس می کردم خانه و محل خودم است . همسایه ها با شربت و غذا از دانشجویان پذیرای می کردند . آنها سالهاست به این کار عادت کرده اند . سال ۶۸ . ۱۸ تیر ۷۸ ، ۱۸ تیر ۷۹ و ۸۰ و ۸۱ و اکنون ۲۲ خرداد ۸۸ .

در چهره ماموران آهنگ حمله دیده نمی شد . این را تجربه به من می گفت و تازه از لباس شخصی های وحشی هم خبری نبود و میان دانشگاه و نیروی انتظامی چند سالی است که پروتکل های لازم الجرا وجود دارد مبنی بر عدم تعرض به دانشجویان.

ساعت ۹ شب افسرده و دمغ با ماشین به مبدان پونک محل زندگی ام باز گشتم و با شیشه های شکسته ایستگاههای اتوبوس، باجه های تلفن و بانک ها مواجه شدم . رفتم توی محل همه اهالی سر کوچه جمع شده بودند.

صاحب خانه ام را چند روز پیش متقاعد کرده بودم که رای بدهد و سر خیابان دیدمش که لبخند می زد . سرم را به زیر انداختم و بدون هیچ صحبتی به درون خانه خزیدم و بغض گلویم را می فشرد اما نتوانست بر من غلبه کند.

کورسویی از امید مانده بود. میر حسین اعلام کرده بود تسلیم این شعبده بازی خطرناک نخواهد شد و اجازه نخواهد ایران این خانه پارسیان بازیچه دست شعبده بازان شود.

ادامه دارد …


 


کلمه – زهرا امیری:

اولین روز مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ برای رسیدن به تفاهم در مورد فعالیت های هسته ای ایران پایان یافت. این نشست سرنوشت ساز در فضایی برگزار شد که «نه چندان مثبت» توصیف شده است. رسانه های دولتی ایران از این نشست به عنوان آخرین فرصت غرب نام می برند و رسانه های غربی آن را آخرین فرصت ایران می دانند. اما به راستی نتایج این مذاکرات برای کدام‌یک از طرفین سرنوشت ساز است؟

در چند ماه گذشته اتحادیه اروپا و آمریکا برای تحت فشار قراردادن ایران تحریم هایی وضع کرده اند که از روزهای پایانی ماه ژوئن یعنی ده روز دیگر اجرا خواهد شد. از زمان مطرح شدن تحریم های جدید، قیمت ها از جمله قیمت مواد غذایی در ایران چند برابر شده و زندگی روزمره هشتاد میلیون ایرانی با مشکلات زیادی روبه‌رو شده است. این در حالی است که هنوز تحریم ها رسما به اجرا گذاشته نشده است.

ناگفته پیداست که این مذاکرات آخرین فرصت برای جلوگیری از سقوط نهایی اقتصادی است که در ۷ سال گذشته توسط دولت محمود احمدی نژاد ویران شده است و قطعا بار سنگین گرانی ها بر دوش مردم ایران با ادعاها و تهدیدات دروغین رسانه های دولتی سبک نخواهد شد.

در زمان مذاکرات بغداد، اثرگذاری سریع فراز و نشیب مذاکرات در بازار ارز و طلا در ایران نشان داد که مساله هسته ای اکنون بیش از هر زمان دیگری در دهه گذشته، اهمیت اقتصادی پیدا کرده و حتی به گفت و گوهای روزمره راه یافته و دغدغه عمومی مردم شده است. با این حال، بی برنامگی مذاکره کنندگان و ارائه عملکردی که بسیاری از ناظران آن را وقت تلف کردن توصیف می کنند، آن هم در شرایطی که به نظر می رسد زمان به نفع غرب است، حاصلی جز نادیده گرفتن منافع ملی ایرانیان ندارد.

نتیجه این مذاکرات برای بسیاری از تحلیلگران از مدت ها قبل مشخص بود و نمایندگان کشورهای ۱+۵ می دانستند فاصله خواسته هایشان با انتظارات ایران چقدر زیاد است. در واقع این مذاکرات برای غرب در حکم اتمام حجتی با ایران در مقابل جامعه بین الملل است. غرب با برگزاری و پیگیری این مذاکرات قصد دارد عملا نشان دهد که گفت و گو و مصالحه دیپلماتیک با ایران ممکن نیست و در عین حال برای حل مساله سوریه نیز زمان بیشتری داشته باشد.

اما آن دسته از کسانی هم که امید به وقوع معجزه و تغییری در روند مذاکرات داشتند، با نگاهی به خبرهای روز دوشنبه قبل از پایان دور نخست این مذاکرات می توانستند بی نتیجه ماندن آن را پیش بینی کنند. هنوز خبر های رسمی در مورد مذاکرات روز دوشنبه منتشر نشده بود که خبرگزاری ها اعلام کردند رهبری در دیدار مقامات حکومتی و سفیران کشورهای اسلامی به مناسبت عید مبعث با تشبیه این مذاکرات به جنگ میان ایران و غرب، گفته است که دشمنان ایران این بار نیز قطعا و یقینا شکست خواهند خورد.

در دور قبلی این گفت‌وگوها که در بغداد برگزار شد طرفین اعلام کردند که اختلافاتی جدی هنوز وجود دارد و از همان لحظه آغاز مذاکرات مسکو نیز یکی از اعضای هیات مذاکره کننده ایران به رسانه ها از آمادگی نداشتن تیم مذاکره کننده ۱+۵ برای انجام مذاکرات کارشناسی گفت و پیشرفت این مذاکرات را مورد تردید قرار داد.

در حالی که کمترین خواسته های هیات مذاکره کننده ۱+۵ از مدت ها قبل روشن بود. غرب همچنان به دنبال توقف غنی‌سازی اورانیوم ۲۰ درصدی و تعطیلی تاسیسات غنی‌سازی اورانیوم فردو در نزدیکی قم و تحویل اورانیم های غنی شده بالاتر از ۵ درصد ایران است و آن چیزی که در مقابل اجرای این سه شرط به ایران پیشنهاد داده اند واگذاری مقدار محدودی اورانیم ۲۰ درصد و قطعات هواپیمای مسافربری است.

اما محور گفت و گو های طرف ایرانی در این مذاکرات، رفع تحریم های بین المللی و به رسمیت شناخته شدن حق ایران برای غنی سازی اورانیم بود. خواسته ای که در مذاکرات روز دوشنبه بارها و بارها از سوی سعید جلیلی مطرح شد و همانطور که دیپلمات ایرانی نیز اشاره کرده بود طرفین حتی موفق به تعیین چارچوب مشخصی برای این مذاکرات نشدند.

اکنون ده سال از اختلافات ایران و غرب بر سر پرونده هسته ای می گذرد، خواسته های غرب در این مدت نه تنها کم تر نشده که سختگیرانه تر نیز شده است. حاکمیت جمهوری اسلامی نیز پس از کنار گذاشتن تیم مذاکره‌کننده‌ی معتدل تری که در دوره اصلاحات مدیریت این پرونده را عهده‌دار بود، از سیاست جدید هسته ای کشور که رهبری آشکارا آن را هدایت می کند، هیچ نتیجه ای جز بردن پرونده ایران به شورای امنیت، تحریم های بین المللی و به انزوا بردن ایران نگرفته است. اما ابتدا لاریجانی و سپس جلیلی به عنوان افراد معتمد رهبری عهده‌دار شورای امنیت ملی و به تبع آن پرونده هسته ای شدند، و البته برخلاف شعارهایشان، روز به روز نسبت به وضعیت این پرونده در دولت خاتمی پسرفت داشتند.

سعید جلیلی رئیس تیم مذاکره کننده ایران پیش از مذاکرات روسیه در مصاحبه با صدا و سیما گفته یود: این مذاکرات بوته آزمونی برای غرب است که نشان دهد موافق پیشرفت ایران است یا مخالف آن.

اما به عقیده کارشناسان، در واقع شکست مذاکرات مسکو پیامد های سختی برای مردم و دولت ایران به همراه خواهد داشت که طرح مجدد تهدید نظامی علیه ایران و افزایش تحریم ها از جمله این پیامد ها خواهد بود.

خبرگزاری آسوشیتدپرس هم نوشته است یکی از دیپلمات های تیم مذاکره کننده ایرانی که خواسته نام او فاش نشود به این خبرگزاری گفته است که ایران آماده است تمام پیشنهاد های غرب را بپذیرد به شرط آنکه غرب حق غنی سازی را برای ایران بپذیرد و قبول کند که ایران غنی سازی ۲۰ درصدی را به طور موقت و داوطلبانه تعلیق کند.

اما ناظران مسائل آمریکا معتقدند باراک اوباما در صورت پذیرش تعلیق موقت، عملا خود را در مقابل حملات میت رامنی نامزد جمهوری خواه انتخابات قرار خواهد داد و از سوی دیگر دولت اوباما برای در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در این کشور و برای موفق جلوه دادن سیاست خارجی خود تا انتخابات ریاست جمهوری موضعی تند علیه ایران اتخاذ نخواهد کرد و ترجیح می دهد که پس از انتخابات ریاست جمهوری موضع قطعی اتخاذ کند. به این معنا زمان به نفع آمریکا است.

اما به یک معنا هم، زمان به ضرر ایران است. تا ده روز دیگر تحریم های بین المللی اجرایی خواهد شد و بار سنگین تورم بر شانه های مردم ایران هر روز سنگین تر می شود. حال آنکه به نظر می رسد در مقابل غرب، در این سوی میز، نمایندگانی از سوی ایران نشسته اند که نه نگران وضع معیشتی مردم اند و نه می توانند نگرانی ایرانیان را از احتمال بروز جنگ به خاطر بی تدبیری در آخرین فرصت ها درک کنند.

آیا مذاکرات روز سه شنبه و پس از آن، باری از دوش مردم ایران بر خواهد داشت یا تحریم هایی جدید را با همه تبعات ناگوار آن بر شرایط دشوار اقتصادی کنونی خواهد افزود؟ نگاه ها هنوز به مسکو دوخته شده است.


 


کلمه – گروه فرهنگی: افزایش سخت گیری های حکومت بر ناشران کشور که چندی پیش با لغو امتیاز نشر چشمه شدت گرفته بود، با اعلام بررسی صلاحیت دوباره ناشران و رد صلاحیت دو ناشر وارد مرحله جدیدی شده است. پس از رد صلاحیت مدیر نشر دانشگاهی، این بار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اقدام تازه خود صلاحیت مدیر انتشارات کتاب روشن را رد کرده تا فعالیت این انتشارات هم در ابهام قرار گیرد.

خبر رد صلاحیت هرمز همایون پور مدیر انتشارات کتاب روشن که از سوی خبرگزاری مهر رسانه ای شده، در شرایطی منتشر شده است که پیشتر، معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، صلاحیت هرمز همایون ‌پور را به‌عنوان مدیرمسئول مجله “نقد و بررسی کتاب تهران” تأیید کرده بود.

این در حالی است که مؤسسه انتشاراتی “کتاب روشن” به شماره پروانه ٧۶ ٧۵ از سال ١٣٨۴ فعال است و تاکنون کتاب‌های بی‌شماری در حوزه‌های ادبیات و علوم اجتماعی منتشر کرده است.

اقدام جدید اداره کتاب وزارت ارشاد در برخورد با این ناشر در شرایطی صورت می گیرد که این وزارتخانه با گذشت نزدیک به شش ماه از درخواست تمدید پروانه فعالیت انتشارات “کتاب روشن” این درخواست را بی پاسخ گذاشته بود تا فعالیت این مؤسسه انتشاراتی به حالت تعلیق درآید.

این اقدام وزارت فرهنگ و ارشاد که مسبوق به سابقه است چندی پیش با رد صلاحیت” شهبانو بیژن زاده ” همراه بود که مسوولان وزارت ارشاد طی صدور ابلاغیه‌ای، صلاحیت این مدیر انتشارات “علوم دانشگاهی” را پس از ۲۶ سال فعالیت در این مرکز، رد کردند. رد صلاحیت خانم بیژن زاده نیز در شرایطی اعلام شد که اداره کتاب وزارت ارشاد اواخر سال گذشته پروانه فعالیت انتشارات او یعنی نشر علوم دانشگاهی را تمدید کرده بود.

این اقدامات تناقض‌آمیز، بیش از هر چیز، آشفتگی و اختلافات مدیران و دست اندرکاران وزارتخانه ای که به نام فرهنگ و ارشاد نام گرفته را به تصویر می کشد. هرچند محمدتقی عرفان‌پور، مدیر اجرایی نشر علوم دانشگاهی، “رد صلاحیت مدیریت نشر دانشگاهی را به معنای رد مجوز نشر ندانسته و از تداوم فعالیت انتشارات علوم دانشگاهی خبر داده است.

در همین زمینه داریوش رضوانی، مشاور اجرایی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، یکشنبه ۲۸ خردادماه، به خبرگزاری فارس گفته است: “باید پرونده تمامی مسئولان انتشارات دارای استعلام باشد، از این رو پس از استعلام، ممکن است دستگاه‌های مربوطه، برخی افراد را دارای صلاحیت ندانند.”

وی این خط و نشان را هم کشیده که “حتا صلاحیت مدیر یک مؤسسه تبلیغاتی یا یک کانون و نشریه نیز از سوی دستگاه‌های مرتبط استعلام می‌شود.”

شاید در پیگیری همین سیاست بود که سال گذشته در اسفند ماه، وزارت ارشاد اقدام به لغو مجوز ۱۰ انتشارات کرد.

چندی پیش نیز این وزارتخانه، نشر چشمه را لغو امتیاز کرد. بهمن دری معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مدعی شده بود این لغو امتیاز در پی انتشار یک کتاب صورت می گیرد.

با این حال حسن کیائیان (مدیر انتشارات چشمه) با رد ادعاهای وزارت ارشاد توضیح داد که کتاب مورد اشاره معاون وزیر ارشاد با عنوان "روز حسین" اصلا منتشر نشده است.

او در توضیحاتی گفته بود: بیش از پنج ماه از شروع تعلیق این انتشاراتی می‌گذرد و در حقیقت پاداش سی سال کارکردن در چهار‌چوب قوانین جاری به نشرچشمه داده شده. ناشری که در این سی سال حتی یک صفحه کتاب بدون مجوز منتشر نکرده است. در این چند ماه کوچک‌ترین مطلبی از سوی این انتشاراتی در رسانه‌ها بیان نشده است. در حالی‌که متأسفانه از آن‌سو مسئولان معاونت فرهنگی که علی‌الاصول باید بیش از ما دغدغه‌ی آرامش و دوری از سر‌و‌صدا و جنجال را داشته باشند در گفت‌و‌گوهای چند وقت یک‌بار خود با رسانه‌ها به بیان انواع ‌و اقسام اتهامات درباره‌ی این انتشاراتی پرداخته‌اند در حالی که سکوت آگاهانه ما به امید حل مشکل از مجرای قانون و با هدف حفظ آرامش در فضای نشر کشور بوده است.

این اما همه سخت گیری ها بر اهالی نشر نیست؛ چندی پیش هم، بدنبال فضاسازی گروه های مشخص و اتهام " براندازی نرم" به انتشارات چشمه، معاون امور فرهنگی ارشاد خبر از تعلیق این انتشارات داده بود.

ماجرا از آنجا شروع شد که تابستان سال گذشته، جزوه‌ای به نام «زمزمه‌های رنگی» تهیه و منتشر شد و اخبار آن در سطح وسیعی در روزنامه‌ها، سایت‌ها و دیگر رسانه‌های عمومی منتشر شد. در این جزوه از نشر نی، چشمه، ققنوس، عطایی، روشنگران و مطالعات زنان، اختران، و کویر به عنوان عاملان براندازی نرم یاد شده بود.

تهیه‌کنندگان این جزوه با بیرون کشیدن چند جمله یا چند سطر از کتاب‌هایی سعی کرده‌ بودند ثابت کنند که تعداد زیادی نویسنده، مترجم و هفت ناشر در این سال‌ها در حوزه نشر کشور به کار «براندازی نرم» اشتغال داشته‌اند.

پس از آن بود که کیائیان، مدیر انتشارات چشمه در نوشته ای از وزارت ارشاد پرسید: سوال این است که مسئولان کنونی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دیگر سیاستگذاران فرهنگی دولت دهم چه تضمینی می‌توانند به دیگر ناشران دست‌اندرکار بدهند که هر چند کتاب‌های در دست انتشار خود را جهت بررسی به آن وزارتخانه ارایه می‌دهند و با دریافت مجوزهای لازم نسبت به چاپ و نشر اقدام می‌کنند-کاری که ناشران نامبرده در این جزوه هم کرده‌اند- در آینده این گروه یا گروه دیگری اینچنین القاب و صفاتی را که به اینان داده‌اند به آن ناشران ندهند؟

وی گفته بود که باید منتظر ماند و دید که آیا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با دفاع از این ناشران که در چارچوب قوانین موجود عمل کرده‌اند در حقیقت از خود، عملکرد خود و از سیاست‌های فرهنگی دولت‌های متبوع خود که همچنان جاری و ساری است، دفاع خواهد کرد یا خیر؟

ماه گذشته نیز همزمان با برگزاری نمایشگاه کتاب در حالی که مسئولان ارشاد مانع حضور نشر چشمه در این نمایشگاه شده بودند، ۱۶۰ نفر از نویسندگان، شاعران و مترجمان با ارسال نامه ای اعتراض آمیز به وزیر ارشاد، خواستار حضور نشر چشمه و ثالث در نمایشگاه کتاب شدند.

این نویسندگان به محدودیت ها به اهل فرهنگ گلایه کرده و یادآوری کرده بودند که در وضعیت فعلی، صنعت نشر کشور هر روز ضعیف‌تر شده و تیراژ کتاب‌ها به پایین‌ترین حد خود در این سال‌ها رسیده است.


 


کلمه – مسیح علی نژاد:

سه سال از انتخاباتِ دهمین دوره ریاست جمهوریِ سال ۱۳۸۸ و شکل گیری جنبشِ اعتراضیِ مردمِ ایران به نتیجه ی اعلام شده برای این انتخاباتِ پر اما و اگر از سوی حاکمیت می گذرد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همراهان آنها ضمن اعتراض به تقلبِ صورت گرفته در این انتحابات، آن را یک «کودتای انتخاباتی» دانستند که در نهایت نتیجه اعتراضِ آنها منجر به شکل گیری جنبش سبزِ معترضان در ایران و همچنین شکل گیریِ چندین راهپیماییِ اعتراضی در خیابان های تهران و برخی شهرستان های ایران شد.

در جریانِ اعتراضات سال ۸۸ بسیاری از شهروندانِ ایرانی با شلیکِ مستقیمِ گلوله و یا ضرب و شتم از طریق باتوم، استنشاقِ گاز اشک آور، پرتاب شدن از بالای پلِ عابر پیاده، پرتاب شدن از ساختمان، ضرب و شتم در خوابگاه دانشجویی و همچنین رد شدنِ خودروی نیروی انتظامی از روی بدن معترضان کشته شده شدند.

برخی دیگر از شهروندان نیز توسط نهادهای امنیتی دستگیر و به گفته ی خانواده های زندانیان و گواهیِ برخی دیگر از زندانیانِ سیاسی، در اثرِ شکنجه و ضرب و شتمِ مامورانِ زندان، عدم توجه به وضعیتِ بیماریِ آنان و همچنین عدم رسیدگیِ پزشکیِ لازم پس از اعتصابِ غذا و ضرب و شتم در وضعیتِ اعتصاب جان باختند؛ به طوری که حتی در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز موضوعِ شکنجه ی برخی از زندانیان در کهریزک تایید شده است.

رسانه های دولتی و منابع حکومتی همواره آمارهای ضد و نقیضی را در مورد شمار قربانیان سرکوب های پس از انتخابات اعلام کرده اند و این در حالی است که هرچه از انتخابات فاصله می گیریم، تعداد دیگری از خانواده ها و نزدیکان قربانیان سکوتشان را می شکنند و اطلاع رسانی می کنند.

در همان روزهای نخست راهپیمایی های اعتراضی، کمیته ای از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی تشکیل شد تا بتواند اخبار، آمار و اطلاعاتِ مربوط به آسیب دیدگانِ حوادثِ بعد از انتخابات را جمع آوری کند. این کمیته اسامی ۷۲ نفر از کسانی را که بر اساس گزارش های رسیده به این کمیته جان باخته بودند، منتشر و اعلام کرد که در موردِ صحت و سقم و آمارِ واقعی مربوط به قربانیانِ انتخابات به پاسخگوییِ نهادهای امنیتی و همکاریِ قضاییِ مسولان نیاز دارد تا در مورد شبهات و موارد مطرح شده در گزارشِ این کمیته به نتیجه روشنی برسد. اما نتیجه این شد که در شامگاه روز هفدهم شهریورماه سال ۸۸، نیروهای امنیتی به دفتر کمیته‌ی پیگیری آسیب ‌دیدگان رفتند، اعضای کمیته را بازداشت کردند و تمام اموال و اسناد آن نیز توسطِ نهادهای امنیتی ثبت و مصادره شد. پس از آن نیز صداوسیما و سایرِ رسانه های وابسته به حاکمیت، به تکذیبِ اسامیِ کشته شدگانی که در این لیست از آنان نام برده شد پرداختند.

کلمه سال گذشته در گزارشی به ذکر برخی ناگفته‌های کمیته‌ی پیگیری امور آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات ۸۸ پرداخت و از جمله خبر داد که چند ماه پس از حمله نیروهای امنیتی به دفتر کمیته مذکور و ضبط اسناد و مدارک و دستگیری اعضای آن، نیروی انتظامی در گزارشی محرمانه به مجلس، تعداد جان باختگان پس از انتخابات را ۸۶ نفر اعلام کرده و چندی بعد هم برخی منابع اطلاعاتی، تعداد واقعی کشته شدگان را تا رقم حیرت‌انگیز و فاجعه‌آمیز چند صد نفر ثبت کرده اند. اخیرا هم کمیته گزارشگران حقوق بشر از کشته شدن دست کم ۱۱۲ تن در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری (تا ۲۵ بهمن ۸۹) گزارش داده و اسامی آنها را به همراه گزیده مشخصات و نحوه کشته شدن ایشان منتشر کرده است.

در شرایطی که دولت و منابع رسمی از هرگونه اطلاع رسانی صادقانه درباره آمار و مشخصات قربانیان اعتراضات پس از انتخابات خودداری می کنند، تکمیل و مشخص شدن این اطلاعات جز با مشارکت خانواده های ایشان و شکسته شدن سکوت آنها و همچنین اطلاع رسانی دوستان آنها و افراد مطلع، ممکن نیست.

سال قبل، سخنان خانواده های ۴۳ تن از کشته شدگان پس از انتخابات طی گزارشی در کلمه گرد آوری شده بود. در یک سال گذشته نیز شمار دیگری از خانواده های جان باختگان انتخاباتی سکوتشان را شکسته اند و در مورد نحوه کشته شدن بستگان خود اطلاع رسانی کرده اند. بر این اساس، در گزارشی که مشاهده می کنید، این بار مجموعه ای از سخنان و اظهارات خانواده های ۵۶ تن از کشته شدگان پس از انتخابات جنجال برانگیز خرداد ۸۸، جمع‌آوری شده است.

این ۵۶ نفر تنها کسانی هستند که خانواده های آنها به صورت رسمی و با نام خودشان با رسانه های مختلف مصاحبه و در مورد وضعیت جان‌باختگان خود اطلاع رسانی کرده اند؛ حال آنکه خانواده های دیگر قربانیان شناخته شده و احتمالا کسان دیگری که هنوز نام آنها به عنوان کشته شده در حوادث پس از انتخابات فاش نشده، تاکنون به دلایل مختلف سکوت اختیار کرده اند. این در حالی است که رسانه ها و مسئولان حکومتی همچنان به تکذیبِ آمارِ کشته‌شدگانِ حوادثِ پس از دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری ایران می پردازند و تعداد آنها را در اظهارات خود به کمتر از سی نفر، تعداد انگشتان دست و حتی یک نفر تقلیل داده اند.

این گزارش علاوه بر گفت‌وگوهایی که مسیح علی‌نژاد به عنوان خبرنگار با تعدادی از خانواده های کشته شدگان داشته، مستند است به گزارش ها و مصاحبه های دیگر همکاران رسانه ای در سایت‌های کلمه، سحام نیوز، روزآنلاین، جرس، کانون صنفی معلمان، سایتِ مادرانِ داغدار، رادیو فردا، صدای آمریکا، بی بی سی و کمیپنِ بین المللیِ حقوقِ بشر و سایت های دیگر که تا کنون جمعا با ۵۶ تن از خانواده های کشته شدگان مصاحبه و یا از نزدیک دیدار کرده اند.

*        *        *

۱

امیر جوادی فر

امیر جوادی فر دانشجوی مدیریت دانشگاه آزاد قزوین بود که او نیز در جریانِ درگیری های پس از انتخابات در روز ۱۸ تیر بازداشت شده بود. پیکر بی جان این جوان ۲۵ ساله، در حالی به خانواده اش تحویل داده شد که خانواده ی امیر بنا به تصمیمِ شخصی امیر، خودشان تصمیم گرفته بودند برای احترام به قانون او را تحویل پلیس امینت بدهند.

در گزارش هیات تحقیق و تفحص از حوادثِ بعد از انتخابات نیز تاکید شده بود؛ چون امیر جوادی فر در زمان دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و نامبرده از نظر جسمی ضعیف شده و توان مقاومت در برابر صدمات کهریزک را نداشت جان باخت اما علی جوادی فر پدرِ امیر جوادی فر در زمان خاکسپاری فرزندش به صدای آمریکا گفت: امیر در بیمارستان فیروزگر بستری بود، چکاب کامل شده بود، یک شب در بیمارستان خوابید، صحیح و سالم بود و با پای خودش تحویل پلیس پیشگیری داده شد با دست خودم، قبل از اینکه به پلیس برود نوشابه خورد، خنده کرد و گفت دو روز دیگر بر می گردم، ولی پسرم رفت …وقتی خودم با دست های خودم به پلیس تحویل دادم چرا جسد را به من تحویل دادند؟ من چون می دانستم پسرم عاری از هرگونه قصور بود اگر لحظه ای فکر می کردم تقصیری دارد که تحویلش نمی دادم، فراری می دادم، من تحویلش دادم ولی الان فکر می کنم احترام به قانون اشتباه است، من دادم را به کی بگویم، بر اساس قانون رسیدگی بکنند و مسببین این حادثه و آمران را معرفی و محاکمه کنند…

بابک جوادی فر برادر امیر جوادی فر نیز به جرس گفته است: من خودم سراغِ تک تک کسانی که با امیر در کهریزک بوده اند رفته ام، کسانی که به ما گفتند امیر در روزهای آخر بینایی اش را از دست داده بود، کسانی که می گفتند به دلیل آلودگی فضای بازداشتگاه پس از ضرب و شتم، چشم های امیر چرک کرده بود و دیگر بینایی کامل نداشت تا بتواند به تنهایی راه برود. سراغ کسانی رفته ام که زیر بغل امیر را می گرفتند تا موقع راه رفتن به در و دیوار نخورد. امیر در اتوبوسی که ساعت دوازده و نیم ظهر روز بیست و سوم تیر آنها را از کهریزک به اوین منتقل می کردند، به دلیل ضرب و شتم هایی که شده بود، حالش بد می شود، او را پیاده می کنند و بعد روی زمین می خوابانند. با کسی که مراقبت پزشکی می دانست و از اتوبوس پیاده شد و به امیر تنفس مصنوعی داده بود هم صحبت کردم، می گفت؛ امیر موقع تنفس مصنوعی خون بالا آورده بود. بعد از آن، امیر را دیگر به بیمارستان منتقل نکردند، شاید اگر به بیمارستان منتقل می شد، حالا امیر زنده بود.

۲

محمد کامرانی

محمد کامرانی جوان ۱۸ ساله ای بود که در جریان اعتراضات ۱۸ تیر سال ۸۸ بازداشت شد. به گفته ی خانواده ی محمد کامرانی، این جوان در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده می کرد در جریان درگیری های نزدیک به دانشگاه تهران دستگیر می شود و سپس به دلیل شکنجه، ضرب و شتم و جراحاتی که بر بدن او مشاهده می شد، در بیمارستان مهر جان باخت.

علی کامرانی، پدر محمد کامرانی به خبرنگار جرس گفته است: پسر من حتی سن قانونی برای رای دادن هم نداشت، در تجمع هم نبود، اما کسانی به اسم لباس شخصی دستگیرش کردند، او را بی رحمانه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بعد بچه ای که در کما بود و تب شدید داشت را با غل و زنجیر به تخت بیمارستان لقمان بسته بودند تا زمانی که پس از انتقال به بیمارستان مهر تهران، دیگر جان اش را از دست داد.

وی گفته بود: خدا می داند چه به روزمان آمد وقتی در دادگاه متهمان پرونده ی کهریزک حرف های کسانی که در همان بازداشتگاه بوده اند را در مورد جنایت های رخ داده شنیدیم، یعنی بعد از برگزاری دادگاه من و مادر، دو خواهر و برادر محمد نتوانستیم بخوابیم…شب دادگاه ما روانی شدیم، دیوانه شدیم از این همه دردهایی که شنیدیم. فیلم دادگاه متهمان کهریزک را نشان دهند تا عمق فاجعه را مردم ببینند . آمران باید محاکمه شوند. ولله برای همه مردم سوال است که لباس شخصی ها از کجا دستور می گیرند، از کجا حمایت می شوند؟ امینت کشور دست چند ارگان است؟

پدر محمد کامرانی پس از مطلع شدن از جان باختن فرزند خود، به هاشمی شاهرودی شکایت نامه ای نوشت که در آن نام سعید مرتضوی را به عنوان کسی که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بود قید کرده است و آقای شاهرودی نیز در ذیل نامه دستور پیگیری داده بود و در کنار این اقدام، او همچنین نامه ای به رهبری جمهوری اسلامی می نویسد که آیت الله خامنه ای نیز دستور پیگیری را در ذیل نامه آقای کامرانی می نویسد.

۳

محسن روح الامینی

محسن روح الامینی نیز توسط جمعی دیگر از جوانان در روز پنج شنبه ۱۸ تیرماه، بنا به گزارشِ شاهدانِ عینی توسطِ لباس شخصی ها دستگیر و به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه ۱۹ تیرماه آنها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل می کنند.

حسین علایی از سرداران سابق سپاه پاسداران در نامه ای سرگشاده ماجرای جان باختن محسن روح الامینی را اینگونه افشا کرد که فردی به دفتر کار آقای عبدالحسین روح الامینی پدرِ محسن زنگ زد و به ایشان گفت: شما که از مسؤولین هستید، چرا سراغ پسرتان را نمی گیرید؟ آقای روح الامینی می گوید که دو هفته به دنبال فرزندش همه جا را گشته است و هیچ کس از وی خبری نداد اما در همین مکالمه ی تلفنی به وی تسلیت می گویند و سپس نشانی محلی را که باید به دنبال فرزندش برود را نیز در اختیارش قرار می دهند.

در همین نامه به نقل از پدرِ محسن روح الامینی آمده است: راه افتادم و به پزشکی قانونی رفتم. مشخص شد که فرزندم را وقتیکه گرفته اند مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کرده اند. جنازه اش را که دیدم متوجه شدم که دهانش را خرد کرده اند.

فرزندم انسان صادقی بود. دروغ نمی گفت. مطمئنم هرچه از او سؤال کرده اند، درست پاسخ داده است. آنها احتمالاً نتوانسته اند، صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت، کتک زده و زیر شکنجه کشته اند. با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم، محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیده اند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای ۴۰ درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است. او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنج شنبه جسد او را به سردخانه تحویل می دهند.

عبدالحسین روح الامینی که خودش از علاقمندان به آیت الله خامنه ای، رهبری جمهوری اسلامی است همچنین بعدها افشا کرد که رامین آقازاده قهرمانی، مقتول چهارم کهریزک است که در اثر ضرب و شتم جان باخت اما خانواده او به دلیلِ فشارهای نهادهای امنیتی تا کنون سکوت اختیار کرده اند.

۴

رامین پوراندر جانی

رامین پوراندرزجانی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۶۲ در شهر تبریز بوده و به عنوان پزشکِ وظیفه نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در جریان وقایع پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، به سوله کهریزک اعزام شده بود که در همان روزهای رسیدگی به پرونده ی کشته شدگانِ بازداشتگاه کهریزک خبر منتشر شد که بر اساس آن مقامات مسئول اعلام کردند رامین پوراندرزجانی بر اثر سکته قلبی درگذشت. اما مدتی بعد علتِ مرگ را خودکشی اعلام کردند و در نهایت پزشکی قانونی اعلام کرد که مرگ این پزشک جوان به علت مسمومیت بوده است. پس از مدتی مشخص شد که وی برای دیدار با نمایندگان مجلس وقت گرفته بود و تلاش داشت تا شرایط بازداشتگاه کهریزک را به گوش آنان برساند.

مسولان و همچنین کمیته ی پیگیری حوادث بعد از انتخابات اعلام کردند پرونده ی رامین پوراندرجانی هیچ ارتباطی با پرونده کهریزک ندارد لذا به پرونده این پزشک جوان در این پرونده رسیدگی نخواهد شد.

رضا قلی پور اندرزجانی، پدرِ رامین پوراندرجانی نیز با طرحِ شکایتی خواهان معرفی و محاکمه قاتلان فرزندش شده و در همین زمینه به روز گفته است: اول گفتند خودکشی کرده و حتی وصیت نامه هم درآوردند. بعد گفتند ایست قلبی کرده است. بعد هم گفتند که مسمومیت دارویی بوده، ما حتی یک درصد این ادعاها را قبول نداریم و شکایت کرده ایم اما تاکنون پاسخی نگرفته ایم. پزشکی قانونی گفته است که رامین بر اثر مسمومیت جان باخته اما این نظر پزشکی قانونی خیلی مبهم است و ما نمیتوانیم این نظریه را بپذیریم . توضیح دهند چگونه مسموم شده و چه کسی یا کسانی او را مسموم کرده اند.

پدر رامین به جرس نیز گفته است: پسرِ من امانت بود که ما بدست نیروی انتظامی داده بودیم. پسر من در آنجا امانت بود اما خودشان زنگ زدند و گفتند بیاید جنازه پسرتان را تحویل بگیرید. هیچوقت هم جواب قطعی ندادند که علت مرگ فرزندم چه بوده است.

۵

علی حسن پور

علی حسن پور متاهل و پدر دو فرزند ۱۴ و ۲۱ ساله بود که در راهپیماییِ اعتراضیِ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی از ناحیه‌ ی صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. همان روز تصویر پیکر خونین و سر گلوله خورده ی علی حسن پور که روی زمین و در میانِ جمعیتِ معترضان افتاده بود به سرعت در بسیاری از سایت ها و خبرگزاری های دنیا منتشر و تبدیل به یکی از نمادهای مشهورِ اعمالِ خشونتِ حاکمیت در راهپیمایی ِ سکوت مردم در ۲۵ خرداد شده بود اما همسر این جان باخته ی انتخابات در نخستین مصاحبه ی خود با صدای آمریکا گفته بود: علی رغم ِ اینکه عکس آقای حسن پور را در مراجعه به همه ی ارگان ها به مسولان نشان می داد آنها می گفتند او را نمی شناسیم و نمی دانیم کجاست.

در همان مصاحبه لادن مصطفایی گفته بود: « در نهایت بعد از ۱۰۵ روز پیکرِ آقای حسن پور را از طریق دادسرای جنایی توانستیم تحویب بگیریم.»

لادن مصطفایی پس از آن در مصاحبه با رسانه های مختلف در مورد نحوه ی کشته شدنِ همسرش خبررسانی کرد. او اگر چه در داخل ایران خواستارِ رسیدگیِ مسولان و دستگاه قضایی به پرونده ی قتلِ همسرش شد اما همچون سایر خانواده های کشته شدگان انتخابات هیچ نتیجه ای از پیگری قضایی در داخل ایران نگرفت و بر همین اساس خواستارِ ورودِ نمایندگانِ مجامعِ بین المللی به ایران شد تا خانواده ها را در شناسایی قاتلان یاری کند.

لادن مصطفایی در همین زمینه به جرس گفت: من به عنوان خانواده یکی از این قربانیان بعد از انتخابات حداقل ماهی چهار بار به مراجع قضایی مراجعه می کنم تا ببینم چه کسانی همسرم را به جرم حضور در خیابان مورد هدف گلوله قرار داده اند، اما آقای لاریجانی و یا مقامات دیگر کشور هر وقت در مجامع بین المللی ظاهر می شوند یک قاتل جدید را معرفی می کنند، یک بار می گویند کار مامور انگلیسی است، یک بار می گویند کار آمریکا و اسراییل است، یک بار می گویند کار منافقان است، در حالی که من خودم به مراجع قضایی گفته ام که شاهدان زیادی می گویند به همسر من در راهپیمایی بیست و پنج خرداد، از بالای پایگاه ۱۱۷ بسیج عاشورا شلیک شده است و کارشناسان سلاح دستگاه قضایی نیز تایید کرده اند که به همسرم با کلاشینکف شلیک شده است اما در تمام این یک سال در کشور خودمان حتی یک بار هم کسی سراغ ما نیامد که بگوید بر شما چه می گذرد، نهادها و ارگان های دولتی به استعلام های قاضی پرونده هم پاسخگو نیستند، رسانه های داخل کشور هم که نمی توانند صدای ما را به گوش دنیا برسانید، صدای به گوش سازمان ملل و مجامع حقوق بشری برسانید تا به داد خانواده هایی برسند که عزیزان شان را بیگناه در خیابان کشته اند و هیچ پاسخی هم نمی دهند.

۶

سهراب اعرابی

سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای بود که پس از راهپیمایی مسالمت آمیز ۲۵ خرداد ماه، خانواده ی وی فرزندشان را گم می کنند و در نهایت پس از ۲۶ روز پرس و جوی هر روزه در برابر زندان ها و کلانتری ها و بیمارستان های تهران عاقبت مادر و برادرِ سهراب، جنازه ی این جوانِ ۱۹ ساله را در پزشکیِ قانونی شناسایی می کنند.

پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی شاید از جمله نخستین مادران داغداری بود که پس از کشته شدن فرزندش سکوت نکرد و مادران شهدای دیگر را نیز مشوق به شکستن سکوت بود. در سی و یکم تیر ماه سال گذشته، وی تنها چند روز پس از خاکسپاری سهراب اعرابی به همراه جمعی از زنان عضو کمپین یک میلیون امضاء ، علی رغم فضای کاملا امنیتی، به دیدار خانواده ندا و همان روز سخنانِ مادران کشته شدگان انتخابات بود به صورت رسمی تری توسط زنان فعال و خبرنگارانِ داخل ایران منتشر شد.

وی در مصاحبه با خبرنگارِ کلمه تنها شرط گذشتن از خون پسرش را آزادی تمام زندانیان سیاسی اعلام کرد و گفته بود اگر همه زندانیان سیاسی را با اعلام برائت آزاد کنند از خون سهراب می گذرم اما اگر قرار باشد که فرزندم را که کشته اند و زندانیان هم در زندان باشند از خون سهراب نمی گذرم .

مادر سهراب اعرابی همچنین به خبرنگار جرس نیز طی مصاحبه ای گفته بود: همان روزهای نخست از صدا و سیمای جمهوری اسلامی به خانه ما آمدند، من فقط یک درخواست ساده از آنها کردم، گفتم به شرط آنکه همه گفته های یک مادر را پخش کنند، حاضرم بنشینم و هر آنچه بر من گذشت را برایشان بازگو کنم اما آنها نخواستند و رفتند، از پرس تی وی آمده بودند و من فقط خواستم مرا سانسور نکنند چون به عنوان یک مادر فقط می خواستم از حق خودم برای پیگیری پرونده کشته شدن سهراب بگویم. به آنها گفتم فایده ندارد که مدام برنامه بسازیم و بگوییم یک عده اغتشاشگر بچه های ما را کشتند، بیایید تا ما برایتان بگوییم چه کسانی بچه های مرا درخیابان و یا در کهریزک کشته اند، من یک انسان هستم، در ایران زندگی می کنم و این حق قانونی من است که با رسانه ملی کشور خودم در مورد آنچه بر پسرم گذشت حرف بزنم و هیچ حرف سیاسی هم ندارم. حاضر نشدند بنشینند پای درد دل های یک مادر تا حداقل برایشان بگویم سهراب چگونه تیر خورد .

به خانه سهراب اعرابی و همسایه هایشان نیز نیز بارها حمله شد و همچنین مادر سهراب اعرابی نیز چنیدن باز احضار و بازداشت شده بود. وی در همین زمینه به جرس گفته بود: اینها بی رحمانه به همسایه های ما به جوان های شهرکی که سهراب متعلق به این شهرک است حمله می کنند و جوانان را می برند. چرا باید جوانان این کشور که فقط اعتراض دارند اسیر دست دولتی شوند که دروغ می گوید؟

پروین فهیمی وقتی هیچ پاسخی از دستگاه قضایی و امنیتی کشور در مورد پرونده فرزندش نگرفت در گفتگوی دیگری با جرس اعلام کرد: پیشنهاد من این است که آقای بان کیمون، دبیر کل سازمان ملل دیداری با خانواده های شهدا داشته باشند تا واقعیت را از زبان خود خانواده ها بشنوند.

۷

احمد نعیم آبادی

احمد نعیم آبادی نیز یکی از جوانانی است که پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در جریان تظاهرات آرام جنبش سبز در روز ۲۵ خرداد موردِ اصابتِ مستقیمِ گلوله در حاشیه میدان آزادی قرار گرفت که بعد از انتقال به بیمارستان رسول اکرم جان باخت.

پیکر احمد نعیم آبادی بعد از یک هفته در پزشکی قانونی کهریزک به خانواده اش تحویل داده شد.

پدر احمد نعیم آبادی در دیداری که با میرحسین موسوی داشت، گزارشی از چگونگی کشته شدنِ فرزندش به موسوی ارئه داد. بر اساس گزارشی که کلمه منتشر کرد، پدر نعیم آبادی گفته بود: علاوه بر فرزندِ شهیدم احمد، همه اعضای خانواده به نتیجه ی انتخابات معترض بودند و برای گرفتن حق و رای خود در اعتراض های خیابانی شرکت داشتند و هرگز تصور نمی کردند که برخورد حکومت با معترضانی که رای خود را می خواستند ،چنین خشونت بار باشد.

از خانواده ی احمد نعیم آبادی نیز همانند خانواده برخی دیگر از کشته شدگان بعد از انتخابات خواسته شد که با دریافتِ دیه از پیگیری پرونده ی قتل منصرف شوند اما خانواده ی نعیم آبادی از پذیرفتن دیه سر باز زده و خواستار شناسایی و محاکمه عاملان و آمران کشته شدنِ فرزندشان شدند.

خانواده نعیم آبادی در دیداری که زهرا رهنورد پیش از روزهای حصرِ وی داشتند، تاکید کردند که همچنان خواهان معرفی و محاکمه قاتلان فرزندشان هستند و بارها به مراجع قضایی شکایت کرده اند اما پس هیچ پاسخی دریافت نکرده اند.

۸

محرم چگینی

محرم چگینی جوان ۳۲ ساله و متاهلی بود که روز ۲۵ خرداد در مقابل پایگاه مقداد در خیابان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت .

معصومه چگینی همسرِ محرم چگینی به جرس گفت: همسرِ من یک کارگر بود که با تلاش فراوان و زحمت خرج و اجاره خانه را می آورد، در یک کشور اسلامی هیچ یک از مسولان که این همه ادعای عدالت دارند از خودشان پرسیده اند که وقتی نان آورِ یک خانه را می کشید همسر تنهای او چگونه می تواند در شرایط اسف بار فعلی زندگی کند، هیچ یک از مسوولان از خودش پرسید که چرا حتی به وکیل ما هم جوابگو نیستند.

وی همچنین گفت: هیچ کسی از مسولان سراغ مان نیامدند، یک کارت شهید هم دادند دست مان و بعد گفتند بروید دنبال دیه اما هرگز حاضر نشدند به ما بگویند چه کسی همسر من و جوانان بیگناه این کشور را تنها به جرم آنکه دنبال رای گمشده خود بودند با گلوله کشته است.

علی چگینی برادر محرم نیز به خبرنگار جرس گفت: برادرِ من از جنوب شهر به راهپیمایی رفته، جایی که امکانات معمولی برای یک زندگی ساده هم نداریم، اما چون جامعه ایران یک جامعه سنتی و مذهبی هست، رسانه های طرفدار دولت از احساسات مذهبی و سنتی مردم سوء استفاده می کنند. در تلویزیون فقط فیلم هایی را نشان می هند که جوانان دارند می رقصند، پایکوبی می کنند، مثلا کامل نبودن حجاب دختران را نشان می دهند که بگویند « یک مشت بچه قرتی» دنبال عریانی و بی حجابی هستند و اینها همه کسانی هستند که از موسوی طرفداری می کنند. همه این حرف ها را هم به نام دین به خورد یک جامعه مذهبی می دهند تا مذهبی ها را با ما بد کنند. آنقد در تلویزیون در این مورد فیلم نشان داده اند که گاهی مردم مذهبی هم به ما مثل کسانی نگاه می کنند که طاعون داریم. برای بسیاری از مردم خیلی سنگین است که کسانی با اسلام و دین شان مبارزه کند، و صدا و سیما تلاش می کند ما سبز ها را طوری معرفی کنند که انگار داریم با اسلام مبارزه می کنیم.

وی همچنین گفته بود: دولت خودش اعلام کرده ۳۶ نفر در ماجرای اعتراض به انتخابات شهید شده اند، بنا به تشخیص خودشان به برخی از خانواده های کشته شدگان از بنیاد شهید زنگ زده اند و اعلام کرده اند که آنها جز خانواده شهید هستند و حالا هم دنبال این هستند که از میان این ۳۶ خانواده کسانی را راضی کنند که علیه موسوی و کروبی شکایت کنند، اسم موسوی و کروبی را نمی آورند، به ما می گویند علیه سران فتنه شکایت کنید.

۹

رامین رمضانی

رامین رمضانی، جوان ۲۲ ساله ای که سرباز وظیفه بود که در جریانِ راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ در میدان آزادی بر اثر اصابت مستقیم گلوله کشته شد .

سایت رای من کجاست گزارشی را در ماه های نخستِ اعترضات منتشر کرد که بر اساس این گزارش مادر رامین رمضانی گفته بود: «هرگز فکر نمی‌کردم که حضور پسرم در یک تجمع به کشته شدنش بیانجامد.»

در این گزارش آمده است که مادرِ رامین رمضانی آن روز ( ۲۵ خرداد) تا پاسی از شب نگران فرزندش بود، تلفن خانه به صدا آمد مادر با خوشحالی شماره رامین را بر دستگاه تلفن دید اما وقتی با ذوق به تلفن جواب داد ناشناسی پشت خط از مشخصات رامین گفت و اینکه جنازه اش را در یکی از بیمارستانهاست .

مادر رامین به خبرنگارِ این سایت گفته است :« وقتی کلمه جنازه را شنیدم فقط تلفن را روی ایفون قرار دادم و خودم با فریادی نقش بر زمین شدم . بر اساس این گزارش، پدر و مادر رامین از این گلایه مند هستند که تاکنون هیچ رسیدگی درباره پرونده رامین نشده است و آنها میگویند هرگز از خون فرزندشان نمی گذرند.درست در روز تولد ۲۲ سالگیِ رامین، خانواده وی جنازه‌ ی فرزندشان را از پزشکی قانونی تحویل می‌ گیرند. به نقل از مهدی رمضانی، پدرِ رامین رمضانی نیز آمده است: جای یک گلوله را روی سینه‌ ی پسرم دیدم. گلوله ریه و کلیه‌اش را از بین برده بود.

مهدی رمضانی سال ۸۹ بر سر مزارِ فرزند۲۲ ساله اش ،رامین، در بهشت زهرای تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و پس از یک ماه نیم با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد . این حادثه در پی حضور تعدادی از خانواده های شهدای حوادث پس از انتخابات به دلیل شرکت در مراسم سالروز تولد امیر تاجمیر، یکی دیگر از جوانانی که در راهپیمایی روز عاشورا کشته شده بود، رخ داد.

۱۰

داوود صدری

داوود صدری۲۶ ساله، روز ۲۵ خرداد در خیابان آزادی و در مقابل پایگاه بسیج مقداد، هدف گلوله قرار گرفت و جان باخت. فیلمی از صحنه تیرخوردن این جوان در روی سایت های اینترنتی منتشر شده است که نشان می دهد او از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و مردم تلاش می کنند تا پیکر او را بر شانه های خود بگیرند.

رسانه های هوادار حکومت داوود صدری را به عنوان بسیجی معرفی کردند. احمد صدری، پدر داوود به جرس گفت: پسر من بسیجی نبود، روزنامه های داخل ایران یک بار زنگ زدند و هرچه که خودشان دوست داشتند را نوشتند. ما به کی اعتماد کنیم؟ مزد سی سال خدمت صادقانه ی من به مملکتم این بود که پسر جوان مرا کشتند بعد در بنیاد شهید به من گفتند باید افتخار هم بکنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتم وقتی پسر من بسیجی نبود، چرا باید دروغ بگویم، پسرم یک کارمند معمولی بود که کشته شد و حالا هم به مصلحت خود کشور است که قاتلش را معرفی کنند.

وی همچنین اشاره کرد: من خودم به عنوان یک پدر دو بار راه افتادم به سمت جایی که بچه ام گلوله خورد و از نزدیک در مورد وقایع روز ۲۵ خرداد پرس و جو کردم. شاهدان می گویند از بالای پشت بام پایگاه بسیج مقداد به سمت بچه ها شلیک شده است.کسی که خودش شاهد بود چگونه یک مادر و دختر را در مهد کودک به رگبار بستند برایم هم چیز را تعریف کرد مردم و اهالی منطقه می گویند یکی از دلایلی که ناگهان مردم به کوچه و خیابان آمدند شنیدن صدای شلیک تیر هوایی بود. یعنی با صدای تیر مردم به کوچه ها ریختند بعد کشته شدند. پسرِ من دنبال کارش رفته بود، ولی حتی اگر در تظاهرات هم شرکت کرده بود، آیا جواب یک شعار «رای من کو» گلوله بود؟ یعنی نمی توانستند صبوری کنند تا این همه مردم شب به خانه هایشان برگردند و باید تظاهرات را با گلوله تمام می کردند؟

۱۱-۱۲

سرور برومند و فاطمه رجب پور

سرور برومند زن ۵۸ ساله که به اتفاق دختر۳۸ ساله اش فاطمه رجب پور در جریان تیراندازی نیروهای نظامی به مردم در تاریخ ٢۵ خردادماه به یک مهد کودک پناه آورده بودند اما به گفته همسرش و با شلیک مستقیم گلوله جان بختند.

بر اساس گزارش رسانه های هوادرِ دولت، همسرش ابراهیم رجب پور گفته بود: به کمر و گلوی زن و دخترم تیر زده بودند. وقتی رسیدیم هردو عرقِ خون بودند. تشخیص پزشکان این است که در همان لحظه اصابت گلوله کشته شده اند.

رسانه های هوادرار دولت از جمله خبرگزاری فارس نوشته است که این دو شهروند ایرانی از سوی اغتشاشگران به شهادت رسیدند، و این دو زن با اعمال خود به جهان ثابت کردند که تا پای جان حامی و فدایی ولایت فقیه هستند.

۱۳

حسام حنیفه

حسام حنیفه جوان ۱۹ ساله‌ای بود که روز ۲۵ خرداد در برابر پایگاه بسیج مقداد، بر اثر اصابت گلوله کشته‌ شد.

رسانه های هوادار حکومت از جمله خبرگزاری فارس و کیهان بار دیگر مدعی شده بودند که خانواده حسام از میرحسین موسوی شکایت کرده‌اند اما مادر حسام حنیفه در گفتگویی که با روز انجام داده بود، این ادعا را رد کرد و گفت: ما شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه ما را معرفی کنند. ما از آقای موسوی و هیچ کس دیگر شکایت نکرده ایم. حتی قاتل را هم نمیدانیم کیست که مشخصا از او شکایت کنیم. ما در دادسرای جنایی شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه مان را معرفی کنند. بگویند چه کسی او را با گلوله زده است.از بنیاد شهید آمدند گفتند که این بنیاد حسام را به عنوان شهید پذیرفته و برای حسام کارت صادر میکنند و گفتند که حسام اتفاقی گلوله خورده و در راهپیمایی نبوده است… خب ما هم می گوییم بیاورید و قاتلی که گلوله اش اتفاقی به حسام ما خورده را معرفی کنید.

۱۴

حسین اخترزند

حسین اختر زند جوان ۳۲ اصفهانی و استاد تراشکاری بود که در راهپیمایی اعتراضی روز ۲۵ خرداد در اصفهان جانش را به دلیل ضرب و شتم و پرتاب از یک ساختمان چند طبقه از دست داده بود

فرمانده یگان ویژه اصفهان در همان زمان اعلام کرد حسین اخترزند در اثر مصرف مواد مخدر از طبقه سوم به پایین افتاده است.

این در حالی بود که در همان روزهای درگیری های پس از انتخابات، عکس های حسین اختر زند توسط شاهدان عینی منتشر شده بود که آثار ضرب و شتم روی دست چپ ، پای چپ و راست ، کمر ، پهلو و پارگی عمیق دست راست ( که در برگه ی پزشکی قانونی نیز ثبت شده است ) را نشان می داد. شاهدانی که آنجا بوده اند و صدای ضرب و شتم و فریادهای او را شنیده بودند نیز همان زمان در شبکه های اینترنتی خبر داده بودند که او قبل از افتادن مورد ضرب و شتم زیادی قرار گرفته است و در تصاویر منتشر شده از پیکر او نیز آثار ضرب و شتم کاملا مشخص است.

جواد اخترزند، برادر حسین اختر زند پس از دو سال سکوتش را شکست و به خبرنگار جرس گفت: در اصفهان هم مثل شهرهای دیگر درگیری زیاد بود. ماموران مثل اینکه با مردم برخورد می کردند و حسین هم به همراه مردم فرار می کند و به یک ساختمان پزشکی که در دروازه شیراز بود پناه آورده بود. بعد از همانجا از ساختمان چند طبقه پرتاب می شود پایین که آنها می گویند حسین خودش پرتاب شد پایین.

پس از آن زهرا مدنی مادر حسین اختر زند نیز در مصاحبه ای به خبر نگار جرس گفت: مسولان می گویند بچه ی من بعد از اینکه به بیمارستان پناه آورد خودش پرتاب شد پایین، ولی مسئولان و کارکنان بیمارستان واقعیت دیگری را می گویند. اصلا سئوال من این است؛ آثار ضرب و شتم روی بدن بچه ام که همه دیده اند و عکس هایش هم گواه ضرب و جرح است نشان چیست؟

مادر حسین اختر زند تصریح کرد: خانواده از بدن له شده ی حسین عکس گرفتند اما خب وضعیت اش خیلی اسفناک بود. یک مادر نمی توانست بدن تکه پاره شده ی فرزندش را ببیند. حتی دکترش به ما گفته بود حسین اگر زنده می ماند حتما با آن وضعیت پیش آمده قطع نخاع می شد. دکتر می گفت بدن حسین خرد شده است و آنقدر وضعیت بدن او خراب شده است که هیچ راه نجاتی برای فرزند شما باقی نمی ماند و او تا ابد هم فلج می ماند.

او نیز پیگیری های قضایی را بی نتیجه دانست و و گفت ما پیگیری کردیم. آنها از سر خودشان باز کردند و می گویند مقصر خود حسین بوده که به خیابان رفته بود

۱۵

کیانوش آسا

کیانوش آسا، دانشجوی مهندسی پتروشیمی دانشگاه علم و صنعت ایران پس از شرکت در راهپیمایی معترضان به نتیجه انتخابات در روز ۲۵ خرداد مفقود شد و ده روز بعد پزشکیِ قانونی جسد این دانشجوی کرد را به خانواده اش تحویل داده شد.

خانواده کیانوش آسا با انتشارِ یک نامه ی سرگشاده خطاب به رئیس قوه قضائیه ضمنِ آنکه خواستار مشخص شدن علت مرگ کیانوش شدند، نوشتند: شاهدان عینی گفته اند که کیانوش را در حالی دیده اند که در اثر اصابت تنها یک گلوله به پهلویش زخمی شده بود، اما به هنگام مشاهده جسد او در پزشکی قانونی ، اثر اصابت گلوله دیگری هم بر گردن او دیده شده که معلوم نیست چه زمانی و توسط چه کسی به او شلیک شده است.

پس از این نهادهای امنیتی خانواده ی کیانوش را بارها تحت فشار و پیگیرِ قانونی قرار دادند و در همین راستا چندین بار کامران آسا برادر کیانوش را نیز احضار و دستگیر کردند. خواهر این جان باخته ی انتخابات پس از آنکه برادرِ دیگرش توسط حاکمیت دستگیر شده بود، به بی بی سی گفته بود: ما شش ماه است که زندگی نداریم. تا کی باید وضع ما این گونه ادامه پیدا کند؟

کامران آسا برادر کیانوش در گفتگویی با جرس در موردِ فشارهایی که بر این خانواده پس از کشته شدن برادرش وارد شده بود، گفت: بعد از کشته شدن برادرم ما بصورت مستقیم و غیرمستقیم تهدید می شدیم. حتی خواهر و برادرم را در محل کار خود به شکلهای مختلف تهدید می کردند و برادرم توسط حراست اداره بارها احضار شد و به او تذکر دادند. در یکی دو باری هم که من خودم بازداشت شدم بطور غیر مستقیم تهدید می شدم مثلا یکی از بازجوها به من گفت مادرت به عزای کیانوش نشسته است طوری رفتار نکنید که به عزای فرزندان دیگرش هم بنشیند. در روند پیگیری ها، قاضی پرونده به ما گفت به نتیجه نمی رسید و عکسی هم که به دیوار بیرونیِ منزل زده بودیم را پاره کردند، یعنی حتی نگه داشتن عکس کیانوش هم جرم است اما ما تا روزی که زنده باشیم این جنایت را پیگیری خواهیم کرد.

۱۶

محمود رئیسی نجفی

محمود رئیسی‌نجفی، کارگر ساده ای بود که هنگام بازکشت از محل کارش در روز ۲۵ خرداد در میدان آزادی تهران با و ضرب و شتم مجروح و پس از ۱۳ روز در منزل خود جانش را از دست داد.

خدیجه حیدری همسر آقای به همراه پدر این جان باخته به دیدار مهدی کروبی یکی از نامزدهای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری رفته و بنا بر گزارش سهام نیز وی در مورد نحوه جان باختن همسرش گفته بود که آقای نجفی روز ۲۵ ‌خرداد تا ساعت شب دیروقت به خانه آمد در حالی که اوضاع ایشان بسیار بد و نابسامان و بدنشان هم زخمی و خون‌آلود بود و نمی‌توانست سرپا بایستد. آقای نجفی گفت: بعد از پایان کار، من از طرف میدان آزادی به خانه می‌آمدم که دیدم مردم در حال فرار هستند و عده‌ای هم آنان را تعقیب می‌کنند. متوجه شدم که عده‌ای مسلح و باتوم به دست مردم را می‌زنند و فراریان را تعقیب می‌کنند. من اصلا نمی‌دانستم که چرا این نیروها مردم را تعقیب می‌کنند و می‌زنند. من راه خود را می‌رفتم که این نیروها مرا گرفتند و با باتوم و مشت و لگد به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند. به قدری با باتوم و مشت و لگد مرا زدند که بی‌حال شدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که در داخل یک اتومبیل در حال حرکت هستم. تلاش کردم که با دست‌هایم موقعیت اطرافم را بفهمم. متوجه شدم که چند نفر دیگر نیز در وضعیت من هستند و گویی آنان مرده و یا بی‌هوش هستند و مرا روی آن‌ها انداخته‌اند. با دستم به کف ودیواره ی اتاق ماشین کوبیدم و سر و صدا کردم. نیروهایی که ماشین را هدایت می‌کردند، وقتی متوجه شدند که من زنده هستم و سر و صدا می‌کنم ماشین را نگه داشتند و در را باز کردند. من با التماس به آنان گفتم که من زن و بچه دارم و از سرکار می‌آمدم و اصلا نمی‌دانم که چرا این بلا به سر من آمده است. ظاهرا یکی از آنان دلش سوخت و آمد و مرا کشید و بیرون انداخت.

به گفته ی خدیجه حیدری محمود رییسی نجفی تنها ۱۳ ‌روز زنده ماند و سپس جان باخت.

بر اساس گزارش سهام نیوز، پدر محمود نجفی خطاب به مهدی کروبی گفت: «بعد از این که متوجه شدیم جناب‌عالی پیگیر مسائل مربوط به کشته‌شدگان و آسیب دیدگان حوادث بعد از انتخابات هستید، دلگرم شدیم و به خدمتتان آمدیم تا اجازه ندهید خون فرزندمان پایمال شود.

۱۷

مصطفی غنیان

مصطفی غنیان دانشجوی جوانی بود که شب ۲۶ خرداد وقتی روی پشت بام در حال سر دادن شعار «الله اکبر» بود، با اصابت گلوله به سر کشته شد.

همان زمان فیلمی از سخنان محمد ‌تقی غنیان پدر مصطفی غنیان بر روی اینترنت قرار گرفت که شرحی از نحوه جان سپردن فرزندش را در یک مراسم گرامیداشتی که در مشهد برگزار شده بود بیان می کرد. مصطفی بعد از اصابت گلوله‌ای که به سوی سر او شلیک شده و شقیقه‌اش را سوراخ کرده بود، در آغوش پدرش جان داد. رسانه های هوادار دولت نیز همزمان به نقل از غنیان نوشته بودند: «مسوول خون فرزند من میرحسین موسوی است و تا زمانی که این حق استیفا نشود، این موضوع و مجازات قانونی موسوی را مصرانه پیگیری می‌کنم». این مصاحبه ی ساختگی انتقاد شدید آقای غنیان را برانگیخت و خبرگزاری ایرنا ناگزیر شد مصاحبه ای از پدر مصطفی غنیان را منتشر کند که طی آن آقای غنیان مطالب کذبی که به نقل از برخی رسانه‌ها منتشر شده را تکذیب کرد و گفت: در زمینه عامل یا عوامل شهادت فرزندم هیچ مطلبی در هیچ جا عنوان نکرده‌ام.

۱۸

میثم عبادی

میثم عبادی نوجوانی که تنها ۱۶ سال داشت در آغازِ اعتراضاتِ مردمی به نتیجه ی اعلام شده ی انتخابات بر اثر اصابت گلوله جان باخت.

خبرنگار سایتِ کلمه به منزلِ مسکونی این نوجوانِ جان باخته در حوادثِ پس از انتخابات رفته است و پس از مشاهدات خود نوشت: خانه کوچک شان در شهرک کیانشهر تهران است. خانه ای که در هر گوشه اش عکس میثم به دیوار است . نوجوانی ۱۶ ساله که در عکسهای ش حتی کمتر از این سن به نظر می رسد میثم عبادی، ۲۴ خرداد ماه سال ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفت ،میثم کارگری بود که برای کمک به خانواده اش از چهارده سالگی در یک کارگاه خیاطی کار می کرد، این روزها و بعد از گذشت دو سال هنوز خانواده میثم با لباس مشکی بر تن ناباورانه به سوگ این جوان نشسته اند

اصغر عبادی پدر میثم در پاسخ به پرسش خبرنگار کلمه مورد رسیدگی قضایی به پرونده ی قتلِ میثم عبادی گفت: آنها نمی خواهند قاتل را مجازات یا معرفی کنند. به ما گفتند که یک بسیجی را به نام محمد دستگیر کرده اند و او ضارب میثم است و گلوله را مستقیم به شکم پسرم شلیک کرده ، چند ماهی هم نگهش داشتند اما بعد رهایش کردند .ما هیچ وقت نفهمیدیم چرا آزادش کردند و اصلا چه شد؟ آن موقع ها پرونده در شعبه یک بازپرسی بود و قاضی پرونده هم کسی به نام شاملو بود و انصافا قاضی خوبی هم بود اما او از آنجا رفت یا نمی دانم برکنارش کردند بعد هم که همان محمد بیسجی را آزاد کردند .این قاضی چند بار به من گفت وقتی که پسر ۱۵ ساله اینجا به من دستور می دهد، چه کنم ؟ منظورش همین بسیجی ها بودند .به هر جا می روم به من می گویند دولت باید بخواهد به این مساله رسیدگی کند چون دولت مقصر بوده است. پسر من در خیابان گلوله خورده و این دستور توسط دولت صادر شده است. وکیل مان خانم نسرین ستوده هم ماه هاست بازداشت شده و در زندان است. یک ماهی می شد که وکالت این پرونده را پذیرفته بودند که دستگیر و زندانی شدند. ایشان پی گیری پرونده میثم را آغاز کرده بودند که بازداشت شان مانع انجام فعالیتهای بیشتر شد .ما الان نگران ایشان هم هستیم .می دانیم همین فعالیت برای ما و امثال ما موجب بازداشت ایشان شده است و اکنون فرزندان کوچک شان ماه هاست مادرشان را ندیده اند از این بابت هم واقعا ناراحتیم.

۱۹

لطفعلی یوسفیان

لطفعلی یوسفیان کارمند ۵۶ ساله و یک شهروند معمولی بود که در درگیری های خرداد ۸۸ با استنشاق گاز اشک آور دچار مشکلات تنفسی می شود که پس از چند روز در بیمارستان جان خود را از دست می دهد. آقای یوسفیان یکی از بستگانِ نزدیک علی حسن پور است که در راهپیمایی روز ۲۵ خرداد با صابت گلوله کشته شده بود.

آرش یوسفیان فرزندِ لطفعلی یوسفیان با بیان اینکه پدرش سیاسی نبوده است در مصاحبه ای به خبرنگار جرس در مورد روزِ درگیری گفته است: شهر اوضاعِ به هم ریخته ای داشت. پدرم ماشین مرا با خودش برده بود و هنگام بازگشت از محل کارش که حوالی خیابان آزادی بود، میان شلوغی و ترافیک مجبور به توقف شدند. او همراه یکی از همکارانش بود که ناچار شدند در گوشه ای ماشین را پارک کنند، ناگهان می بینند که ماموران برای پراکنده کردن جمعیت گاز اشک آور پرتاب کردند. گاز وارد ماشین آنها می شود و در فضای بسته ی ماشین این گاز می پیچد .

پدرم ۵۶ ساله بود و هیچ مشکل و بیماری تا پیش از آن نداشت. اما آن روز وقتی به خانه برگشت دیگر حالش به روزهای قبل از آن اتفاق بر نگشت. نفس کشیدن برایش چنان سخت شده بود که گاهی وقت ها از شدت نفس تنگی روی زمین می نشست، به خودش می پیچید و اصلا نمی توانست تکان بخورد. با دیدن وضعیت پدر نگران شده بودم و بعد از سه روز او را به بیمارستان ابن سینا واقع در صادقیه ی تهران منتقل کردم که بعد از چند روز همانجا جان سپرد. پزشکان گفتند فوتِ پدرتان را «ایستِ قلبی» اعلام می کنیم چون اگر دلیل اصلی را بنویسیم به این زودی ها جسد را به شما تحویل نخواهند داد و دردسرهای بعدی شروع خواهد شد.

۲۰

احمد نجاتی کارگر

احمد نجاتی کارگر ۲۴ ساله در خرداد ماه سال گذشته در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری، دستگیر شده، سپس بر اثر ضرب و شتم دچار عفونت شدید شد، ریه ها و کلیه هایش هم از کار افتاد و جان باخت.

برنامه ۲۰:۳۰ تلویزیون جمهوری اسلامی و روزنامه کیهان، مدعی شدند که احمد کارگر نجاتی زنده است. آنها با انتشار مطالب یک وبلاگ نویس که مدعی شده بود احمدی نجاتی کارگر است در صدصدِ زیر سئوال بردن اسامی شهدای وقایع بعد از انتخابات بودند، بر اساس گزارش سهام نیوز، «درهمان زمان خانواده احمد کارگر نجاتی با هزارترس ولرز با مهدی کروبی تماس گرفته و گفته اند بچه شان را کشته اند."

همان زمان سایت رسمی مادران داغدار گزارشی را منتشر کرد که طی آن مادر احمد نجاتی کارگر به مادرانِ کشته شدگان دیگرِ حوادثِ بعد از انتخابات گفته بود: احمد وقتی از بازداشت آزاد شده بود برای خانواده از بازداشتگاه تعریف می کرد و وی گفت از ساعت ۶ صبح شروع می کردند به زدنمان تا شب که یک وعده غذا که شامل یک تکه سیب زمینی و تکه ای نان بربری بود به ما می دادند و شب هم چون جایمان بسیار تنگ بود و حتی برای نشستن جا نبود پس مجبور بودیم ایستاده و سرپا بخوابیم.

مادرِ احمدی نجاتی کارگر در مصاحبه ای به جرس هم گفته بود: من هنوز نمی توانم فراموش کنم شبی را که تمام فامیل به ما زنگ می زدند تا برنامه بیست و سی را ببینیم . این ظلم است که فرزندم زیر خاک باشد هنوز خاکش هم خشک نشده باشد آنوقت کسانی که اهل همین خاک و همین کشور هستند بروند بالای سر جنازه ای که به تازگی دفن شده است، فیلم دروغ بسازند. صدا و سیما از یک قبر دو طبقه طوری فیلم گرفت که سنگ قبر مهدی برادر احمد که هشت سال پیش فوت کرده بود را نشان بدهند و به مردم بگویند ببینید احمد نجاتی کارگر کشته نشده است. حتی همان تابلویی که بهشت زهرا خودش نام کسانی که دفن می شوند را روی آن حک می کند هم در فیلم نشان داده شد ولی گفتند این را ما به دروغ ساخته ایم. نمی توانم ببخشم کسانی که با آبرو و احساسات ما یکجا بازی کرده اند.من از صدا و سیما که دروغ گفته بود ناراحت شدم، دلم شکست که آبروی ما را بردند، ولی همیشه دلم می خواست آن جوانِ وبلاگ نویس که همنام پسرم بود را ببینم و بگویم، چطور توانستی با قلب های سوخته پدر، مادر و خواهران یک جوانی که کشته شد بازی کنی؟ من فقط دلم می خواهد ببینمش و با او حرف بزنم. ببینم آیا خودش هم خانواده ای دارد و بعد راضی شد اینگونه با احساسات یک خانواده داغدیده بازی کند. از بس کار این آقا رذیلانه و پست بود گاهی وقت ها فکر می کنم ممکن نیست چنین آدمی وجود داشته باشد که چون همنام پسرم بود، پا روی جنازه یک انسان بگذارد و به دنیا بگوید چون من زنده هستم پس هیچ احمد نجاتی دیگری را در ایران نکشته اند.

وی گفته بود: همه در خواست ما فقط معرفی قاتل بچه های ما بود که هیمن را هم دریغ کردند.

۲۱

اشکان سهرابی

اشکان سهرابی، جوان ۲۰ ساله و دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه آزاد قزوین بوده که در جریانِ نا آرامی های پس از انتخابات در روز ۳۰ خرداد مورد اصابتِ مستقیمِ گلوله قرار گرفته و سپس در بیمارستان جان باخت.

زهرا نیک پیما در همان روزهای نخست به صدای آمریکا گفته بود: اشکان دانشجو بود و روز سی خرداد داشت خودش را برای امتحانِ فردایش آماده می کرد اما به من گفت برای چند دقیقه برای دیدن دوستش به خیابان می رود. علی رغم اینکه گفته بودند مردم را در جاهای خلوت نمی کشند ولی پسرم در یک خیابان خلوت تیر خورد و دیگر به خانه بر نگشت.

مادر اشکان سهرابی به بی بی سی نیز گ گفته بود: "اشکان، تنها فرزند پسرم، نقاش بود. کمربند مشکی دان دو تکواندو بود، با این همه قابلیت در عرض پنج دقیقه پسرم را کشتند و تمام شد، هیچ کس هم نیست که پاسخگو باشد. جواب خون بچه من را چه کسی می دهد؟"

وی در مورد روند قضایی پرونده قتلِ فرزندش به جرس گفته است: ما حتی وکیل هم گرفته ایم، اما نه پیگیری های ما جواب داده است و نه پیگیری های خانم مجد زاده وکیل این پرونده به نتیجه مشخصی رسیده است.

مادر اشکان سهرابی که تنها پسرش در حوادثِ پس از انتخابات کشته شده بود در همین مصاحبه با بیانِ اینکه اشکان فدای پنج دقیقه بیرون رفتن از خانه شده است، گفت هیچ کس از طرف دولت هم سراغ ما را نگرفت. تنها یک بار از طرف حلال احمر آمدند به منزل ما، کمی همدردی کردند و رفتند، شاید آنها فراموش کرده اند اما ما که فراموش نمی کنیم و هنوز چشم انتظار شناسایی عاملان هستیم.

۲۲

ندا آقا سلطان

ندا آقاسلطان دختر ۲۷ ساله ای بود که در جریان اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در محلهٔ امیر آباد تهران به ضرب گلوله کشته شد و همان زمان فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن ندا به سرعت در اینترنت و بسیاری از شبکه های خبری مهم جهان پخش شد.

بازتاب جهانیِ گسترده ی این فیلم موجب شد که جمهوری اسلامی به کرات در صدد واکنش بر آمد و در همین راستا چندین فیلم سینمایی و داستانی و تئاتر هم توسط حکومت ساخته و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده بود تا قتل ندا را به جریان های مختلفِ مخالفِ حکومت مرتبط سازند.

در ۳۱ تیر ماه تنهایک ماه پس از جان باختنِ ندا تعدادی از مادران کمپین یک میلیون امضا، فعالان جنبش زنان به همراه مادر سهراب اعرابی و اشکان سهرابی به دیدار مادر ندا آقاسلطان رفتند و پای درد دل های مادر ندا نشستند تا او برای نخستین بار شرحی از آنچه که بر ندا و خانواده اش رفته بود را بازگو کند: «ندا تا چند دقیقه پیش از حادثه، تلفنی با ما در تماس بود. مدت کوتاهی بعد از آخرین تماس، استادِ موسیقیِ ندا با ما تماس گرفت و گفت پای ندا تیر خورده و به بیمارستان شریعتی منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بیمارستان رساندیم و استاد موسیقی ندا را دیدیم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیده است. مادر ندا گفت که مسئولان پزشک قانونی اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا برای پیوند دیگری استفاده کنند که موافقت کردیم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کردیم که بتوانیم جنازه ی او را تحویل بگیریم و صبح روز یک شنبه در پزشک قانونی بهشت زهرا جنازه ی او را به ما تحویل دادند».

پس از آن خبرنگاران دیگری نیز با این مادر که به تنهایی می باید در مقابل خبرهای متناقضِ حکومت می ایستاد، انجام گفتگو کردند. صدای آمریکا نیز چهار ماه پس از جان باختنِ ندا آقاسلطان با مادرِ وی مصاحبه ای انجام داد که وی در این گفتگو ادعاهای مطرح شده در مورد «دسیسه ی دشمنان» در کشته شدنِ ندا و پیشنهادِ بنیاد شهید را رد کرد و گفت: من هیچ وقت تحت پوشش بنیاد شهید قرار نمی گیرم و نخواهم گرفت. ندا رفته برای مملکتش، ندا نرفته که برای ما درآمد ماهیانه درست کند. اگر این ها می گویند شهید شده روی سنگ قبر او مردم آمدند با رنگ سرخ نوشتند شهید، چرا پس می روند کلمه ی شهید را پاک می کنند؟.

بعد از آن رادیو فردا نیز مصاحبه ای با این مادر انجام داد که وی گفته بود: من و ندا همیشه در تظاهرات شرکت می کردیم و مسئله خاصی نبود. ندا تازه وارد این مسایل شده بود و خیلی برایش جالب بود. روز شنبه ندا به من گفت که با هم برویم تظاهرات، ولی چون من مشکل داشتم گفتم نمی توانم بیایم و به او توصیه کردم که تو هم نرو امروز خیلی خطرناک است، ولی ندا قبول نکرد و گفت می روم…به من مستقیم خبر را نگفتند و به شوهر خواهرش گفتند که ندا تمام کرده و بعد من از چهره خواهر ندا فهمیدم که چه اتفاقی افتاده و بعد دیگر هیچ چیز نفهمیدم.

مادر ندا همچنین در مورد فیلمِ مربوط به صحنه ی تیر خوردن ندا به رادیو فردا گفت: برادرش این فیلم را می بیند هر بار گریه می کند . وی پس از آن به روز نیز گفته بود: یک روز که تنها بودم جرات کردم و فیلم را نگاه کردم. حالم خیلی بد شد؛ قابل توصیف نیست. آن چشم های باز ندا مرا دیوانه کر….

مادر ندا آقاسلطان درگفت وگو با کمپین بین المللی حقوق بشر ایران خواستار پیداکردن قاتل دخترش توسط مجامع بین المللی از جمله دادگاه لاهه و سازمان های حقوق بشری شد.

۲۳

مسعود خسروی دوست محمد

مسعود خسروی دوست محمد متاعل و دارای یک فرزند ۱۷ ساله بود که در راهپیمایی ۳۰ خرداد با اصابت گلوله جان باخت.

همسرِ وی نیز پس از یک سال در مصاحبه ای با جرس سکوتش را اینگونه شکست: همسرم چون کارمند بود، طبق معمول باید غروب به خانه بر می گشت، اما غروب سی خرداد هرچه منتظر بودیم خبری از همسرم نبود. هرچه بیشتر می گذشت ما هم بیشتر نگران می شدیم. حتما یادتان هست که آن روزها تلفن ها را هم قطع می کردند، برای همین زنگ زدن های ما به گوشی همراه ایشان هم بی جواب می ماند. به اتفاق خواهر ایشان و دوستان همسرم همه جا را گشتیم. آن شب ما هم مثل خیلی از خانواده های دیگر بی خوابی کشیدیم تا فردا که باز جستجو های ما شروع شد. به تمام بیمارستان های تهران سر زدیم که سر آخر یکی از بیمارستان ها به ما گفت فردی با چنین مشخصات آنجا بود و ما را راهی پزشکی قانونی کردند. پسرم در همه این شرایط همراه ما بود، هفده سال دارد ولی با همین سن کم اش می خواست تکیه گاه من باشد، می خواست مواظب من باشد و همه جا با من می آمد. پسرم نگذاشت من بروم و عکس ها را در پزشکی قانونی ببینم. به من می گفت تو نیا، خودم می روم. شوهر خواهرهمسرم و دوستان نزدیک مسعود نیز حضور داشتند وعکس ها را هم شناسایی کرده بودند و موضوع را آرام آرام به من گفتند. ولی پسرم می گفت من باید خودم بروم و مطمئن شوم که عکس های پدر من است. هیچ کس نتوانست جلوی او را بگیرد. پسرم خودش رفت و پدرش را شناسایی کرد. به صورت همسرم گلوله شلیک کردند. سمت راست صورتش…تیر از پشت سرش خارج شده بود.

وی گفته بود: به توصیه وکیل مان سعی کردیم با هیچ رسانه ای گفتگو نکنیم تا شاید ایشان بتواند آنچه که خواست قلبی مان بود را از طریق دستگاه قضایی همین کشور پیگیر باشد اما متاسفانه علی رغم پیگیری های مداوم ایشان تاکنون از دستگاه قضایی هیچ جوابی دریافت نکرده ایم.

۲۴

کاوه سبزعلی‌پور

کاوه سبزعلی پور جوان ۲۴ ساله ای بود که در تظاهرات روز شنبه ۳۰ خرداد بر اثر اصابتِ مستقیمِ گلوله کشته شد.

پدر کاوه سبزعلی پور در مصاحبه ای با جرس با بیان اینکه در برگه ی پزشکی قانونی نوشته اند بر اثر اصابت گلوله کشته شده است، گفت: ساعت ده شب بود که از بیمارستان لقمان به ما زنگ زدند، گفتند پسرتان زخمی شده است. ما رفیتم تمام بخش ها را گشتیم ولی خبری از کاوه در بیمارستان نبود. آنجا به ما گفتند بروید سردخانه و ما تازه فهمیدیم که چه بلایی سرمان آمده. من و مادرش جای گلوله را توی صورت پسرمان دیدیم، به چشم هایش شلیک کرده بودند.

خبرگزاری فارس پیشتر به نقل از پدرِ کاوه (سجاد)سبز علی پور نوشته بود: "بنده موسوی و کروبی را از مقصران این اتفاقات می دانم اما پدرِ این جان باخته در گفتگو با خبرنگار جرس چنین خبری را از اساس تکذیب کرده بود و گفت: یک بار از خود دادستانی به ما زنگ زده اند و گفتند که شکایت کنید. ما به آنها گفتیم از چه کسانی شکایت کنیم، ولله ما نمی دانیم چه کسی بچه مرا کشته. بچه من تنها هم نیست، خیلی ها را کشته اند، از آنها خواستم به عنوان مسوول، پیگیر پرونده کشته شدن پسر جوانم باشند، هیچ وقت چنین بحثی را مطرح نکردم و دادستانی هم از ما نخواست که بگوییم ما از موسوی و کروبی شکایت داریم. آنها از ما خواستند شکایت کنیم اما نگفتند از چه کسی. ما هم قبول کردیم و رفتیم شکایت نوشتیم تا به داد مان برسند.

۲۵

مسعود هاشم زاده

مسعود هاشم‌ زاده ۲۷ ساله و دارای دیپلم رشتهٔ علوم تجربی بود که در تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در خیابان شادمان به ضرب گلولهٔ جان باخت. به گفتهٔ برادر مسعود، وی در زمینهٔ موسیقی و طراحی فعالیت می‌کرد و ۹ سال بود که سنتور می‌نواخت. مراسم سالگرد فرزندشان را در روستای ولی آباد زیباکنار بر مزار او برگزار کرده اند.

فیلمی در سایت های خبری منتشر شده است که مادر هاشم زاده را بر مزار فرزندش نشان می دهد در حالی که با گریه می گوید: پسر من در زمان انتخابات وقتی مناظره ها را می دید خیلی حرص می خورد، می گفت تحمل دروغ را ندارم. پسرم آزادی را دوست داشت و هیچ گاه صدایش را برای هیچ کسی بلند نمی کرد. الان که نیست وقتی به خواب ما می آید همیشه می گوید من ناراحت نیستم، من نمرده ام همیشه در میان شما هستم…

مادر مسعود هاشم زاده همچنین در مصاحبه ای به روز گفته است: به ما گفتند دیه بگیرید ما گفتیم دیه نمی خواهیم. گفتم من قاتل را می خواهم؛ می خواهم ببینم و در چشمانش و صورتش نگاه کنم. گفتند اگر دیه نگیرید پرونده ها مسکوت می ماند و به این پرونده ها رسیدگی نخواهد شد.

۲۶

عباس دیسناد

عباس دیسناد، ۴۸ ساله در راهپیمایی روز ۳۰ خرداد و در جریان اعتراضات مردمی به کودتای انتخاباتی به دلیل وارد شدن ضربه باتوم به سرش، دچار خونریزی مغزی شد و جان باخت.

در همان ماه های نخستی که درگیری های حوادث پس از انتخابات در تهران ادامه داشت وبلاگ سخن معلم با انتشار عکس هایی از خانواده این جان باخته ی انتخابات جزییاتی از نحوه کشته شدن این شهروند ایرانی را در دیدار و گفتگویی که کانون صنفی معلمان با خانواده ی عباس دیسناد داشته اند منتشر کرد که به سرعت در تمامی سایت ها منتشر شد.

بر اساس این گزارش مریم خانی همسر عباس دیسناد به اعضای کانون صنفی معلمان گفته است:«همسرم جانباز جنگ بود، در بدنش چند ترکش بود که بعضی اوقات دچار کمر دردهای شدید میشد. با این حال وقتی عباس از جنگ برگشت، خود را به عنوان جانباز به مراکز رسمی اعلام نکرد که از مزایای آن بهره مند شود…روز سی خرداد به خیابان می رود ساعت ۵ عصر دخترم به او زنگ می زند…. از پشت سر با باتوم به سر او میزنند و دچار ضربه مغزی می شود. او را به بیمارستان شهریار می برند. حدود ۳ روز در حالت کما بود و روز چهارشنبه فوت می کند، روز پنجشنبه در سردخانه بود و روز جمعه او را در بهشت زهرا دفن کردیم.»

همسر آقای دیسناد همچنین از نحوه برخورد با خانواده ی کشته شدگان چنین پرده برداشته بود : «در بیمارستان از هر خانواده مبلغ ۱۵ میلیون تومان برای تحویلِ جنازه ها می خواستند، حدود ۳ میلیون تومان هم هزینه بیمارستان شد.»

وی با اشاره به اینکه بر اساس گفته های پزشک اگر عباس را زودتر آورده به بیمارستان منتقل کرده بودند امکان زنده ماندنش وجود داشت، گفت: «ما در منزل مستاجر هستیم و مغازه هم اسیتجاری بود.همسایگان مغازه به ما گفتند که وقتی عباس دچار ضربه شد، ماموران از نزدیک شدن مردم برای انتقال او به بیمارستان ممانعت میکردند و او مدتها بر روی زمین بود! بعد هم به ما گفتند که علت مرگ ایشان را "سکته قلبی" اعلام کنیم.»

۲۷

یعقوب بروایه

یعقوب بروایه جوان ۲۷ ساله ی دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد بود که در حوادث تیر ماه ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان لقمان دچار مرگ مغزی شد و جان باخت.

همان روزهایی که هنوز یعقوب بروایه در بیمارستان بستری بود خبرنگاری سراغِ مادرِ این دانشجو در بیمارستان لقمان رفت و با مادر این دانشجو گفتگویی انجام داد که روز آن را منتشر کرده است. بر اساس این گزارش، مادر یعقوب بروایه به خبرنگار گفته بود که یعقوب به اتفاق دوستانش پس از پایان تمرین تئاتر از دانشکده خود که نبش خیابان فلسطین قرار دارد به سمت میدان انقلاب، که مسیر هرروز آنها بوده در حال حرکت بودند. دوستانش می گویند تا آنجایی که توانستیم سعی کردیم که از شلوغی ها به سرعت عبور و مسیرهای ساده تری را برای حرکت انتخاب کنیم؛ اما مامورین نیروی انتظامی مردم را به سمت خیابان های اطراف هدایت می کنند و ناخواسته به طرف میدان جمهوری در خیابان نواب کشیده می شوند. ناگهان همه جا شلوغ می شود و مامورین یگان ویژه و نیروهای بسیجی با ایجاد رعب و وحشت مردم را متفرق می کنند. در برابر این رفتار مامورین، مردم هم مقاومت می کنند. تا اینکه تیراندازی ها شروع می شود و دقیقا روبروی همان مسجد لولاگر پسرم زخمی می شود. شلیک گلوله از طرف بسیجی هایی بوده است که در پشت بام مسجد لولاگر مستقر شده بودند امروز حال پسر من خیلی بد است. امیدوارم که اتفاق بدی برای او رخ ندهد که من به عنوان مادر یعقوب هرگز از هیچ کسی بابت این اتفاق نمی گذرم.

اما یعقوب بروایه پس از ده روز در همان بیمارستان جان باخت.

محمد رحمانیان، کارگردان تئاتر و استاد یعقوب بروایه، در یادداشتی که همان زمان در روزنامه اعتماد ملی منتشر شده بود خطاب به شاگردِ جان باخته اش نوشته بود: پس تو چرا به خاک افتادی در این پرولوگ؟ کدام درام‌نویس ناشی صحنه مرگ تو را رقم زد در این پیش بازی؟

۲۸

علی فتحعلیان

علی فتحعلیان جوان ۲۰ ساله ای است که با بنا به گفته ی شاهدانِ عینی، در نا آرامی های پس از انتخابات، در تاریخ ۳۰ خرداد با شلیکِ مستقیمِ گلوله جان داد. اما از پدر و مادرِ این جوان در تمام این دو سال هیچ سخن و اظهار نظری منتشر نشد .

امیرعلی فتحعلیان پدر علی بعد از دو سال سکوت در مصاحبه ای با خبر نگار جرس گفت: همان ۳۰ خرداد ۸۸ بود. محل شهادت ایشان برای خودمان هم دقیق مشخص نیست ولی ما هم شنیدیم مقابلِ مسجد لولاگر بود. آن روزی که این اتفاق افتاد پسرم درس داشت، یعنی همان روزها امتحان داشت. در آن زمان اصلا از خانه بیرون نمی رفت و همیشه مشغولِ درس خواندن بود. آن روز هم اتفاقی رفته بود بیرون ولی دیدیم دیر شد و به خانه برنگشت، تمامِ محل را گشتیم و پیدایش نکردیم. فکر کردیم طبقِ معمول رفت خانه ی پدربزرگش اما دیدیم آنجا هم نیست. فردای آن روز هم از بیمارستان به ما زنگ زدند و به ما خبر دادند که پسرتان اینجاست مدراک را بیاورید و پیکرش را تحویل بگیرد.

وی با بیان دستگاه قضایی بر اساس روال اجرایی خود در حال پیگریِ پرونده کشته شدن فرزندِ آنهاست گفت: بچه ای که یک مادر برایش ۲۰ سال زحمت کشید، با شرایط سختی که بچه مریض می شود و مادر باید پرستاری می کرد، مشکلات درس و مدرسه اش، یعنی ۲۰ سال تلاش کرد تا حاصل زحمت و دسترنجش را سربلند ببیند، الان چه بگویم، اصلا قابلِ گفتن نیست، حاصلِ همه عمرم رفت بر باد….

۲۹

بهزاد مهاجر

بهزاد مهاجر ۴۷ ساله در جریان راهپیمایی مسالمت‌آمیز ۲۵ خرداد با شلیک گلوله کشته شد اما تا زمان تحویل جسد هیچ نشانی از وی در فهرست دادسرای انقلاب، زندان اوین و نیز مراکز درمانی وجود نداشت. جسد وی پس از پنجاه روز به خانواده‌اش تحویل داده شد.

بهزاد مهاجر دائی نیما نامداری یکی از روزنامه نگارانِ ایرانی بود و بدین ترتیب همان زمان در مورد مفقود شدن این شهروند ایرانی پس از اصابت گلوله وی از طریق وبلاگ خود تنش سخت مثل سنگ شده‌ نتیجه ۵۰ روز حبس در سردخانه است (سردخانه همان زندان مردگان است؟)

نیما نامداری، خواهرزاده در همین زمینه به رادیو فردا گفته بود: ما قبلاً هم دوبار به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کرده بودیم، یک بار گفتند نمی‌توانیم به شما چیزی نشان دهیم و یک بار هم تعدادی عکس به ما نشان دادند که در آنها عکس بهزاد مهاجر یعنی دایی من وجود نداشت. ما در دادسرای جنایی به عنوان فرد مفقود شده برای او پرونده تشکیل دادیم و بر اساس این پرونده بار دوم به پزشکی قانونی مراجعه کردیم که تصویر او در بین عکس‌های پزشکی قانونی وجود نداشت. در نامه پزشکی قانونی اعلام شده جنازه در ۳۱ خردادماه به پزشکی قانونی تحویل داده شده و این تاریخ قبل از مراجعه ما بوده است، یعنی آن زمان جنازه در پزشکی قانونی بوده ولی اینها به ما اعلام نکرده‌اند.

وی گفته بود: روی سینه او جای برشی به صورت صلیبی وجود داشت که احتمالا به خاطر کالبد شکافی بوده است. درعین حال جای یک گلوله روی قسمت چپ سینه و تقریباً روی قلب وجود داشت و روی بدن هم کبودی و آثار جراحات سطحی دیده می‌شد، ولی نمی‌توان قضاوت کرد این جراحات قبل از فوت بوده یا بعد از فوت هنگام انتقال جنازه ایجاد شده است.

۳۰

محمدجواد پرنداخ

محمد جواد پرنداخ، ۲۵ ساله دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان بود که پس از شرکت در تجمعِ اعتراضیِ دانشجویانِ این دانشگاه پس از دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوریِ ۸۸ چندین بار احضار و بازجویی شده بود، اما در روزی که به اداره اطلاعات اصفخان مراجعه می کرد، جسد وی در زیرپل‌ واقع دربلوار کشاورز اصفهان یافت و به خانواده اش تحویل داده شد.

همان زمان سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان جزئیات بیشتری از نحوه کشته شدن این دانشجوی جوان را منتشر کرد که براس آن محمد جواد پس از شرکت در تجمعات دانشجویان دانشگاه اصفهان در اعتراض به تقلب گسترده در انتخابات به منزل خود در گیلان غرب باز می‌‌گردد اما پس از چند روز از طرف اداره اطلاعات این شهر احضار می شود و به تأمین وثیقه‌ ۳۰ میلیون تومانی آزاد می شود تا به بازگشت دوباره به اداره اطلاعات اصفحان مکلف شود

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران، ایرنا نیز طی انتشار خبری مدعی می شود این دانشجو به عنوان یکی از افراد «اغتشاشگر» در جریان اعتراضات اخیر دستگیر شده و سپس خودکشی کرده بود

برادرش پس از یکسال سکوت خود را شکست و در مصاحبه ای با "روز" اعلام کرد محمد جواد خودکشی نکرده و شکایت خانواده او از ماموران اطلاعات و قاضی پرونده برادرش تاکنون بی نتیجه بوده است.

بر اساس این گزارش، برادر محمد جواد گفته است:‌ برادرم چندین بار تحت از صبح تا شب مورد بازجویی قرار دادند. جواد را خیلی اذیت کرده و او را تهدید کرده بودند که تو را می کشیم و جنازه ات را روی دست خانواده ات می گذاریم . برادرم هم به پدرم گفته بود که اینها دیر یا زود مرا می کشند و هزار جور اتهام دیگر به من زده اند در حالیکه من فقط شعار داده ام.

صبح روز سوم برادرم برای ادامه بازجویی ها به اداره اطلاعات رفت،اما حدود ساعت ۱۰ از اداره اطلاعات زنگ زدند که بگویید بیاید. پدرم می گوید که آمده، می گویند نیامده و پدرم میرود که دنبال برادرم بگردد. بعد ازکلی گشتن می بینند که زیر پلی نزدیک منزل فامیلمان که در اصفهان بود مردم جمع شده اند. جلوتر که می روند می بینند جسد برادرم روی زمین است. پدرم می گوید آدم های مشکوکی بالای سر جسد بودند. از همان جا می برند پزشکی قانونی و درست ظرف نیم ساعت پزشکی قانونی می گوید که علت مرگ، اصابت جسم سخت بر سرش بوده است. برای ما خیلی سئوال داشت که چطور به این سرعت جواب دادند. پدرم همان موقع با همان لباس خونی پیش قاضی پرونده برادرم میرود و قاضی به پدرم می گوید که تو هم برو خودت را بکش

۳۱

مصطفی کیارستمی

مصطفی کیارستمی جوانی ۲۲ ساله بود که در روز ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در نماز جمعه تهران شرکت کرد و به گفته ی شاهدان عینی در این روز بر اثر ضربهٔ باتوم در مقابل دانشگاه تهران مضروب می‌شود و بعد از گذشت چند روز جان باخت. علت مرگ او سکتهٔ‌ مغزی اعلام می‌شود.

مصطفی کیارستمی پس از نا آرامی های مربوط به مراسم نماز جمعه ای که با سخنرانی هاشمی رفسنجانی برگزار شده بود، از خیابان با مادر خود تماس می گیرد و می گوید که شرایط مناسبی ندارد. اما مادر مصطفی با بیان اینکه از اتفاقات آن روز هیچ اطلاعی ندارد، در مصاحبه ای به جرس گفت: مصطفی بعد از ظهر جمعه زنگ زد و گفت من اصلا حالم خوب نیست و می خواهم برگردم خانه. تا دوازده شب دکتر بودیم اما وقتی رسید خانه مدام حالت تهوع داشت و خوابش می برد. خوابید و هرچی فریاد کشیدیم بیدار نشد.

بر اساس همین گزارش وی تاکید کرد: مصطفی سیاسی نبود اما به هر حال برای خودش عقیده ای داشت برای عقیده خودش هم ارزش قایل بود. در مسایل سیاسی نبود، صرفا به عنوان یک آدم معمولی عقایدی داشت و نسبت به باورهای خودش بی تفاوت و باری به هر جهت نبود، اما چون از واقعه روز جمعه هیچ خبری ندارم و اصلا نمی دانم بر پسرم چه گذشت برای همین شکایتی ندارم. توان این را هم ندارم که پیگیری کنم.

۳۲

فاطمه سمسار پور

فاطمه سمسارپور به اتفاق پسرش، کاوه میراسدالهی روز ۳۰ خرداد سال گذشته در جریان اعتراضات مردمی، در مقابل منزلشان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. خانم سمسارپور همان روز جان باخت اما پسرش بعد از دو جراحی سنگین، زنده ماند.

سایت‌ پرچم وابسته به سرکوبگران، با ادعای آمار ۳۶ کشته در حوادث ایران، اسامی برخی از آنها را اعلام کرده بود که در آن میان برخی نام‌ها در لیت منتشر شده توسط کمیته پیگری وضعیت قربانیان که از سایت های نزدیک به معترضانِ انتخابات منتشر شده بود، وجود نداشت. فاطمه سمسارپور از جمله ی آنان بود که حسن میر اسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور در گفتگو با روز اعلام کرد دادسرای نظامی از او خواسته دیه بگیرد اما او حاضر به گرفتن دیه نشد.

بر اساس این گزارش، همسر فاطمه سمسار پور در مورد چگونگی کشته شدن همسر و همچنین زخمی شدنِ فرزندش پرده برداشت و گفت: حدود ساعت یک ربع به ۷ بوده که فاطمه و بچه ها صدای انفجاری را در کوچه می شنوند. فاطمه و کاوه سراسیمه پایین می روند ببینند چه خبر است. همسایه های دیگر هم پایین می آیند. چند نفر را می بینند که کلت به دست ایستاده اند. تعقیب و گریز با مردم به کوچه ما کشیده بود. جنب منزل ما، یک مجتمع چند طبقه است. رئیس مجتمع رو به نظامیانی که اسلحه به دست بودند، دستانش را بالا می برد و با اشاره به لوله گاز می گوید: شلیک نکنید، اینجا منفجر می شود. اما همان لحظه با گلوله به پای مرد همسایه می زنند و بلافاصله هم فاطمه و کاوه را که کنار او ایستاده بودند. فاطمه را به قلبش و کاوه را به شکمش می زنند. و همه اینها در حالی اتفاق می افتد که کوشا از پنجره همه را می دیده است. پزشکیِ قانونی هم دلیل فوت را نوشته است بر اثر اصابت گلوله…آخرین جواب دادگاه این بود که ضارب شناسایی نشد و بهتر است دیه بگیرید.

۳۳

حمید حسین بیک عراقی

حمید حسین بیک عراقی، جوان ۲۲ ساله ای بود که روز ۳۰ خرداد در خیابان انقلاب تهران حین بازگشت به منزل به ضرب گلوله مستقیم کشته شد.

مجید حسین بیک عراقی پدر حمید عراقی که یک سال سکوت کرده بود، در مصاحبه ای با جرس از چگونگیِ کشته شدنِ فرزندِ خود پرده برداشت و گفت: اوایل که به دنبال کار پسرم در دادسرای جنایی بودم به من گفته می شد که با اسلحه کلت به حمید شلیک شده است که اصلا چنین مدل سلاح کلتی در دستگاههای نیروی انتظامی و نظامی بصورت سازمانی وجود ندارد ولی بعد از مدتها که پیگیر کار بودم با گزارش کارشناسی، اسلحه ای که از مرکز تشخیص هویت پلیس آگاهی بدست آوردم مشخص شد که ضایعاتی که در محل ورود و خروج گلوله ایجاد شده با اسلحه جنگی نظیر کلاشینکف بوده و از فاصله زیر پانزده متر به فرزندم شلیک کردند.

وی گفت: فقط به قاتلین فرزندم و کسانیکه مسبب این اعمال و رفتار بودند و حتی از کسانیکه کوچکترین دخالتی در انجام این اعمال داشتند می پرسم که چطور دلتان آمد با این جوانها این اعمال ددمنشانه را اعمال کنید چون این عمل از یک انسان بر نمی آید بلکه فقط از یک حیوان و از یک شیر ناپاک خورده این اعمال بر می آید .

صدا و سیما، کیهان و خبرگزاری فارس با انتشارِ مصاحبه ای با خانواده حمید، مدعی شدند که او بسیجی بود اما فاطمه سرپریان، مادر حمید عراقی در مصاحبه ای با خبرنگار جرس، نسبت به این خبر ساختگی اعتراض کرد و پرده از واقعیت برداشت.

بر اساسِ همین گزارش مادر حمید عراقی پس در آستانه یک سالگی جان باختن فرزندش گفته بود: وقتی خبرگزاری فارس با ما مصاحبه کرد، من فردای همان روز با خانمی که در این خبرگزاری با ما مصاحبه را انجام داده بود تماس گرفتم و گفتم بچه من بسیجی نبود، یک جوان معمولی بود، چرا نوشتید بسیجی؟ این خانم به من گفتند، بسیجی ها خیلی مظلوم واقع شدند و برای همین ایشان یک عنوان «بسیج» را به خاطر مظلومیتِ بسیج کنار اسم پسر من گذاشتند، من فقط به خبرنگار فارس گفتم شما بالاخره رسانه دارید و می توانید برای مظلومیت بسیج مطلب بنویسید چرا باید از پسرِ من که خودش مظلومانه کشته شد برای این کار استفاده می شد؟.

وی با اشاره به عکس هایی که برای شناسایی فرزندشان در پزشکی قانونی مشاهده کرده بود گفت: تمام صورت پسرم پر از خون بود، دندان های جلوی حمید شکسته بود، یک طرف صورت حمید کبود بود. گلوله به سینه اش خورده بود و عکس ها تماما خونین بود، عکس ها داغونم کرد و من همان جا بعد از دیدن عکس ها در پزشکی قانونی از حال رفتم…

۳۴

محمد حسین فیض

محمدحسین فیض یکی از کشته شدگان اعتراضات به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ است که در درگیری‌های ۳۰ خرداد در نزدیکی پایگاه بسیج مقداد به علت اصابت گلوله به سرش کشته شد.

اگرچه برخی ها می گویند محمد حسین فیض عقیده متفاوتی نسبت به خانواده ی خود داشت اما پدرِ محمد حسین فیض و برادرِ وی تنها کسانی هستند که حاضر شدند با نام خود و به صورتِ رسمی مصاحبه کنند و بگویند او عاشق ولایت بوده است.

غلامرضا فیض در مصاحبه ای با جرس گفت پس از شهادتِ پسرم به ما خوش گذشته، چیز بدی نگذشته، کسی که در راه انقلاب و نظام فداکاری کند، زیبا ترین چیز است.

وی در پاسخ به این پرسش که پدر محسن روح الامینی از علاقمندان به این نظام است اما محسن به عنوان یک معترض در خیابان حضور پیدا کرد و گفته می شود محمد حسین هم به نتیجه ی انتخابات معترض بود گفت: در هر جایی هر کسی کشته شد، باعث و بانی کسانی هستند که بحث تقلب را مطرح کرده اند. ما این همه انتخابات بعد از انقلاب برگزار کرده ایم هم اصولگرا رای آورده اند و هم دوم خردادی ها، چطور شد که این دوره می گویند تقلب اتفاق افتاده است؟ پس برای همین می گویم مقصر اصلی کسانی هستند که بحث تقلب را مطرح کرده اند و عوامل خارجی هم از آنها پشتیبانی کرده اند. آقای محسن روح الامینی و پدر ایشان را نمی شناسم چون ما در مشهد و در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا زندگی می کنیم و آنها در تهران ولی بچه من از یک خانواده انقلابی بود و ما به احمدی نژاد رای داده ایم چون یک فرد مخلص و عدالت محور بود و حالا هم مقصر کشته شدن پسرم کسانی هستند که به نا حق و برای چهار روز در قدرت این برنامه ها را راه انداختند.

براساسِ همین گزارش پدر محمد حسین فیض همچنین در پاسخ به پرسشی در مورد شلیک گلوله از سوی بسیجیان به سمت مردم می گوید: نظام در برابر افراد خودفروخته می ایستد. اجازه نمی دهد هر کسی بیاید در خیابان آتش برپا کند و هر کاری دلش خواست بکند. نظام حق دارد از خودش دفاع کند.

۳۵

حسین غلام کبیری

حسین غلام کبیری جوان ۱۸ ساله ای است طبق گزارش کیهان در شامگاه روز ۲۵ خرداد ۸۸ به وسیله یک دستگاه خودروی پراید در منطقه سعادت آباد تهران زیر گرفته شد و چند ساعت بعد به دلیل خونریزی داخلی جان خود را از دست داد.

رسانه ها و منابع حکومتی غلام کبیری را از بسیجیان فعال حوزه ۳۵۵ امام حسن مجتبی (ع) ناحیه مقاومت بسیج ری معرفی می کنند و تا کنون خانواده ی این جوان حاضر به مصاحبه با رسانه های هوادارِ حکومت شده اند.

براساس گزارش رسانه های دولتی که از برگزاری جسله دادگاه متهم به قتل این جوان، ۱۸ ساله خبر داده اند، غلام کبیری تنها قربانیِ راهپیمایی ۲۵ خرداد است که دستگاه قضایی اقدام به بررسی کرده دادگاهی برای محاکمه ی متهمِ به قتلِ وی برگزار شد.

سیدرضایی نماینده دادستان با اشاره به مدارک موجود در پرونده مانند شکایت اولیای‌دم، نظریه پزشکی قانونی، گزارش پلیس آگاهی و اظهارات شهود، خواستار مجازات متهم به اتهام مباشرت در قتل عمدی شد. اولیای‌دم نیز خواسته خود را قصاص متهم عنوان کردند.

روزنامه ی کیهان به نقل از مادر حسین غلام کبیری نوشته است: اسلام و انقلاب برای حفظ خود خون می‌خواهند. باید خون داد و ایستاد. بصیرت داشت و خرجش کرد.حسین مهربان بود، خوش قلب و بسیار مودب. وقتی که به خصلتهای خوبش فکر می‌کنم می‌بینم که لیاقت او جز شهادت نبودبه سران اغتشاشات هم می‌گویم چه کسی باید پاسخ خون حسین من را بدهد.

۳۶

سید علی موسوی

سید علی حبیبی موسوی، ۴۳ ساله، خواهرزاده میرحسین موسوی بود که در ۶ دی ۱۳۸۸ ظهر روز عاشورا در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله از ناحیه سینه قرار گرفت و و بعد از انتقال به بیمارستان ابن سینا واقع در فلکه دوم صادقیه جان باخت.

خدیجه موسوی خامنه، خواهر میرحسین موسوی، مادر علی موسوی است که حتی نسبت خانوادگی او با موسوی نیز موجب نشد تا او در جایگاهی ویژه با رسانه ها مصاحبه کند و از رنج خانواده اش بگوید برای همین پس از شش ماه طیِ مصاحبه ای به خبرنگار جرس گفت: "من هیچ فرقی با مادرهای دیگری که عزیزان شان را از دست داده اند، ندارم. برای همین اگرچه خیلی حرف ها در دلم مانده است اما خودمان خواسته ایم بعد از شهادت علی، سکوت کنیم…دو فرزندِ علی فوق العاده به پدرشان وابسته بوده اند، به همسرشان هم سخت می گذرد، ۲۰ سالی که ازدواج کرده بود ما معمولا هر روز صبح ها کنار هم بودیم و با هم سر یک سفره می نشستیم اما ناگهان از روز عاشورا همه چیز عوض شد. ابراهیم پسر دیگرم وقتی شهید شد، هیجده سال داشت و علی چهل و دو سال، دو برابر برادرش من با او زندگی کردم و حالا غم سنگینی بعد از رفتن او در دل همه ماست.

وی با بیان اینکه علی هم اگرچه عاشق دایی اش ( میرحسین موسوی) بود اما جانش را برای مردم داد. آقای موسوی هم از حق دفاع کرد، بی عدالتی را تحمل نکرد، هر کس دیگری جای موسوی از حق دفاع می کرد علی از او حمایت می کرد، هر گونه پیگیری قضایی در مورد شناساییِ قاتلان را بی نتیجه خواند و گفت: این همه مادران که دارند می سوزند و فریاد می زنند، مگر صدایشان را کسی شنید؟.

خانواده ی علی موسوی همچنین به جرس گفته بودند که خانواده موسوی برای تحویل گرفتن جسد بی جان فرزند خود به ستوه آمده بودند. تا آنجا که پدر شهید موسوی با اندوه خطاب به برخی از نیروهای امنیتی می گفت از خیر جسم بی جان پسرم هم گذشتم، در نهایت ضجه های مادر و پی گیری های مداوم آنها موجب شد تاپیکر این شهید را به خانواده تحویل دهند. اما در مراسم امنیتی که برای برگزار کردن مراسم تشیع شهید موسوی برگزار شده بود، حتی اجازه دیدن صورت این شهید را به برخی از اقوام و بستگان نمی دادند.

۳۷

مصطفی کریم بیگی

مصطفی کریم بیگی ۸ دی ماه شهید شد و ۲۱ دی ماه ما او را شناسایی کردیم و ۲۳ دی شبانه او را به خاک سپردیم. همان زمان پدر مصطفی کریم بیگی در گفتگویی با خبرنگار صدای آمریکا گفته بود: شب عاشورا من شهریار بودم که خواهرش تماس گرفت و گفت مصطفی به خانه نیامد، من همان شب رفتم پلیس پیشگیر جواب ندادند. صبح رفتم جلوی اوین فکر می کردم جز دستگیر شده هاست. بعد از دو هفته رفتن و آمدن دیدیم نتیجه ای نمی گیریم، از طریق شکایت به کلانتری و فرستادن پرونده به دادگاه جنایی و از آنجا به دادگاه شاپور پیگیر شدیم. بعد از آن رفتم کهریزک پسرم را شناسایی کردم دیدم پسرم در روز عاشورا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و بعد از آن دیگر هیچ کسی جوابگوی ما نبود. دو سه هفته بعد از مراسم مرا هم وزارت اطلاعات خواست و از من پرس و جو کرد که دوستان مصطفی چه کسانی بودند گفتم دوستی ندارد آنها به من می گفتند کسی که اینطوری جواب می دهد خونش هم گردن خودش است.

مادر مصطفی کریم بیگی در مصاحبه با جرس گفت: خواهش می کنم حرف های ما را به گوش مجامع حقوق بشری برسانید، من خودم اصلا سیاسی نیستم اما دنیا باید بشنود که به فرزندانِ ما چه ظلمی شده است در حالی که آنها می خواستند همه جا صلح باشد. ما دنبال قصاص هم نبودیم اما بعد از این همه مدت هیچ کسی قاتل فرزندم را به ما معرفی نکرد، کاش مجامع بین المللی و مدافعانِ حقوق بشر فقط نامِ بشر را نداشتند و برای دفاع از حقوق انسانی جوانانی که بی اسلحه اعتراض کردند و با اسلحه کشته و زندانی شده اند، نمایندگانشان را به ایران بفرستند..

وی همچنین به روزهای نخستِ جان باختنِ فرزند خود اشاره می کند و می گوید: وقتی به ما زنگ زدند برای تشییعِ پیکر مصطفی، ساعت هشت و نیم شب بود، یعنی می خواستند مصطفی را شبانه دفن کنند تا همه چیز زود تمام شود، بعد هم فکر کردند با پیشنهادِ پرداختِ دیه به خانواده های شهدا زبانِ ما بسته می شود. .

من با همه ی مردمِ آزادی خواه و صلح خواه حرف می زنم که صدای مادرانِ عزادار را به گوشِ دنیا برسانند، ما دنبال شناساییِ قاتلانِ فرزندانِ خود هستیم تا چراهای ذهنی مان را پاسخ بگیریم، بسیاری از ما خانواده های عزادار دنبال قصاص و ادامه ی این چرخه ی خشونت در ایران نیستیم، من خودم همیشه اعلام کرده ام که دنبالِ قصاص قاتلِ فرزندم نیستم چون نمی خواهم یکی از کسانی باشم که به این خشونت دامن می زند اما خواستارِ شناسایی قاتلان و آزادی فرزندانِ دیگرم هستم که الان در زندان نشسته اند. دیه فرزندِ من آزادیِ همه زندانیانِ سیاسی است.

۳۸

شبنم سهرابی

شبنم سهرابی زن ۳۴ ساله ای بود که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نیروی انتظامی زیر گرفته شد و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت.

مادر میانسال شبنم سهرابی که به خاطر ترس ، درباره ماجرای کشته شدن دخترش سکوت کرده در مصاحبه ای با سایت «رای من کجاست» و در مورد اینکه ظهر عاشورا دخترش از خانه بیرون رفته بود گفت: "دخترم نمی دانست چنین سرنوشتی آن هم روز عاشورا در انتظارش باشد. هر روز با خودم می گویم چطور ممکن است ماشین نیروی انتظامی دختر مرا زیر کرده باشد؟ شبنم هیکل درشتی داشت و چاق بود و نمی توانم آن هیکل را تصور کنم که زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی له شده باشد. "

بر اساس این گزارش مادر شبنم در مورد تحویل گرفتن جسد دخترش گفت: " به همه جا سر زدم . تمام بیمارستان ها را زیر و رو کردم و فهمیدم که شبنم را به بیمارستان رسول اکرم منتقل کرده اند اما از او هیچ خبری نبود و هیچ کس هم پاسخگو نبود تا این که بعد از بیست روز بی خبری از وضعیت دخترم به خانه ما تلفن کردند و گفتند که جسد دخترم در سردخانه کهریزک است."

مادر شبنم سهرابی در مورد پیگیری های قضایی خود به خبرنگار جرس گفته است: دو تا فیلم از نحوه کشته شدن دخترم توسط خودروی نیروی انتظامی توسط مردم تهیه شده است که به عنوان شاهد و سند وجود دارد و همه دنیا این فیلم را دیده اند ولی به من می گویند برو فیلم را بیاور. من وقتی در کوچه و خیابان، در اتوبوس، پارک و خیلی جاها گاهی وقت ها با مردم درددل می کنم همه می گویند آن فیلم را دیده اند. مردم شبنم را روی دست بلند کرده اند و دخترم دست هایش را بالا برده بود و به سمت جمعیت ناله می کرد…اینها دل مرا آتش می زند. من این فیلم را کجا ببرم؟ جایی که شنیده ام حتی کسانی که به عنوان شاهد در مورد کشته شدن شهدای روز عاشورا اظهارنظر کرده اند را به زندان محکوم کرده اند؟ خب اگر شاهدی بیاید به ما کمک کند، نمی داند چه بلایی سرش می آید. برای همین می گویم ما تنهاییم چون مردم می ترسند و نگران هستند که اگر کمکی هم به ما بکنند، زندانی شوند، خطری برایشان به وجود بیاید. صدایم را فقط باید به خدا برسانم اینجا دیگر نمی شود کاری کرد…

شبنم یک دختر هفت ساله به نام «نگین» دارد که پس از کشته شدن مادرش به گفته ی مادربزرگش در روزهای نخست دچار افسردگی شده بود و مدام سراغ مادرش را می گرفت.

۳۹

شهرام فرج زاده

شهرام فرج زاده جوان ۳۵ ساله یکی از کشته‌شدگان اعتراض‌های روز عاشورای سال ۱۳۸۸ در تهران بود که توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد.

اگرچه فیلم زیر گرفتن و کشته شدن این شهروندِ ایرانی توسط خودروی نیروی انتظامی به سرعت در سایت های اینترنتی و شبکه های خبری به صورت گسترده منتشر شد اما همان زمان ناجا اطلاعیه‌ای در باره این موضوع صادر کرد و فیلم را جعلی دانست و از طرفی فرمانده انتظامی تهران نیز در پاسخ به خبرنگاری که از او در این باره سوال پرسیده بودند، واقعه ی کشته شدنِ شهروندان ایرانی به وسیله خودروی نیروی انتظامی را تکذیب کرد.

لیلا توسلی اولین کسی بود که طی مصاحبه ای با رادیو فردا و بی بی سی به عنوان شاهد عینی کشته شدن شهرام فرج زاده توسط خودرو نیروی انتظامی افشاگری کرد اما شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب لیلا توسلی را به اتهام مصاحبه با رادیو فردا و بی بی سی به استناد ماده ۶۱۰ قانون مجازات به تحمل دو سال حبس تعزیری محکوم کرد و لیلا توسلی نیز تنها دو هفته پس از عروسی اش به اتهام شهادت دادن در مورد جزییات این واقعه روانه اوین شد.

خواهر شهرام فرج زاده در گفتگویی که با روز انجام داد گفته بود: با اینکه فیلم کشته شدن شهرام هست و همه آن را دیده اند اما دادگاه می گوید ماشین شخصی شهرام را زیر گرفته است. هر دفعه هم یک مدل ماشین را می گویند. از آن طرف در تلویزیون میگویند ماشین نیروی انتظامی دزدی بوده و شهرام را زیر گرفته؛ از این طرف می گویند ماشین شخصی بوده است. یعنی به خانواده اصلا نمی گویند که ماشین نیروی انتظامی بوده در حالیکه شاهدان عینی دیده اند که راننده ماشین لباس فرم نیروی انتظامی را بر تن داشته است و ماشین اول به شهرام می زند و ماشین دوم از روی او رد می شود.

شهرام فرج زاده نیز یک دختر خردسال به نام «آوا» داشت که اینکه با مادرش زندگی می کند و او نیز همانند دختر شبنم سهرابی یکی دیگر از کشته شدگان عاشورا پس از این واقعه دچار بی قراری و دلتنگی های شدید شده بود.

۴۰

مهدی فرهادی راد

مهدی فرهادی راد(بلالی)جوان ۳۸ ساله ای بود که در جریان حمله نیروهای امنیتی به اجتماعات عزاداری و اعتراضی روز عاشورا در روز یکشنبه ۶ دی ماه ۱۳۸۸ بر اثر اصابت ۲۵ ساچمه به صورت و سینه کشته شده بود.

فیلمی از صحنه ی جان باختن او نیز در اینترنت منتشر شده است اما نهادهای امنیتی ضمن انکار کشته شدن این جوان، از خانواده اش خواستند تا او را نیز همانند مصطفی کریم بیگی و برخی دیگر از کشته شدگان شبانه در بهشت زهرا دفن کنند. مهدی پدر و مادرش را از دست داده بود و از سوی دیگر سایر اعضای خانواده نیز احساس امنیت نمی کنند تا در مورد این رخداد حرفی بزنند، اما در نهایت ناصر یکی از بستگانِ مهدی فرهادی در مصاحبه ای با جرس از نحوه کشته شدن و تحویل جنازه این جوان جان باخته در راهپیمایی روز عاشورا پرده برداشته بود.

وی گفته بود: همان روزهایی که تلویزیون اعلام کرده بود اصلا کسی کشته نشد، و فقط چند نفر مجهول الهویه که یکی از پل پرتاب شد و دو نفر تصادف کردند و بقیه هم به مرگ طبیعی در راهپیمایی مردند، برادران و خواهران آقا مهدی چقدر مظلومانه پیکر عزیزشان را تحویل گرفته اند، وقتی برادر ایشان می رود داخل بیمارستان می بیند، نام و نشانی و حتی شماره تلفن ثابت منزل و تلفن همراه و همه مشخصات یک آدم که می شود در مدارک او پیدا کرد را بیمارستان دراختیار داشت. وقتی همین نکته را به ماموران نیروی انتظامی که در بیمارستان حضور داشتند گفتند که شما مشخصات را دارید و بر اساس همان مشخصات به ما زنگ زدید پس چه چیزی را باید شناسایی کنیم آنها هم ناراحت شدند و جسد را به خانواده مهدی تحویل ندادند

وی همچنین در مورد پیکر مهدی گفته است: مهدی از سر مورد اصابت قرار گرفت. ۲۴ تا ساچمه در صورت او بود که این را در روزنامه خودشان یعنی روزنامه «ایران» هم نوشته بودند. مهدی را سلاخی کردند تا به قول خودشان کالبد شکافی کنند و تشخیص دهند چگونه کشته شد. وقتی مردم از نزدیکی می دیدند چه کسانی شلیک کردند، دیگر کالبد شکافی و سلاخی کردن چه معنی می دهد؟ مردم پیش از عاشورا با سکوت آمده بودند در خیابان ولی آنها روبروی مردم ایستادند و کشتند، تا اینکه در روز عاشورا دیگر مردم طاقت نیاوردند و شعار مرگ بر دیکتاتور دادند.

۴۱

صانع ژاله

صانع ژاله جوان ۲۶ ساله دانشجوی رشتهٔ هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنی‌مذهب بود که در جریان اعتراضات جنبش سبز در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بر اثر اصابتِ مستقیمِ گلوله کشته شد.

در نخستین ساعات کشته شدن این جوان، خبرگزاری فارس و سایت های وابسته به حکومت با انتشار یک کارتِ بسیجی از صانع او را یک چهره بسیجی معرفی کردند و نوشتند که « گروهک مزدور و تروریستی منافقین روز گذشته (دوشنبه) با برپایی تجمعات غیرقانونی و راه‌اندازی اغتشاشات خیابانی در برخی معابر تهران به ‌سوی رهگذران آتش گشودند که در جریان این تیراندازی یکی از دانشجویان دانشگاه هنر تهران به شهادت رسیدو»

هاتف سلطانی همکلاسی و هم خوابگاهیِ صانع که خود از بازداشت شدگانِ کهریزک بود به همراهِ چند تن دیگر از دانشجویان دانشگاه هنر همان روز در گفتگویی با جرس صانع ژاله را به عنوان یک معترض معرفی کرده و بسیجی بودن وی را تکذیب کردند.

قانع ژاله برادر صانع در گفتگویی که با صدای آمریکا انجام داده بود همه ادعاها را تکذیب کرده و گفت: صانع بسیجی نبود، صبح روز ۲۶ بهمن پسرخاله من بدون اینکه من بدانم برادرم شهید شده عکس صانع را از من می خواهد ، من هم به خاطر نسبت فامیلی عکس را به او دادم و بعد دیدم همان عکس را به سایت ها دادند و برایش کارت بسیج درست کردند، یعنی همه اینها تقصیر پسرخاله ی من بود، ما را هم خیلی تحت فشار گذاشتند که حرف نزنیم. صانع آرزویش این بود که مثل بهمن قبادی( کارگردان) در خدمتِ ملتش باشد.\

۴۲

محمد مختاری

محمد مختاری، جوان ۲۲ ساله و دانشجوی مهندسی معدن بود که در اهپیمایی معترضان ایران در روز ۲۵ بهمن براثر اصابت گلوله جان باخت

خبرگزاری فارس و رسانه های هوادار حاکمیت، کشته شدگان راهپیمایی ۲۵ بهمن را بسیج معرفی کرده و مسئول تیراندازی به این جوانِ معترض را «عوامل فتنه‌گر و گروهک مزدور و تروریستی منافقین» خواندند. این در حالی بود که محمد مختاری در فعالیت های خود در شبکه های اینترنتی خود را از هوادارانِ جنبشِ اعتراضیِ سبز معرفی کرده بود و برای آخرین بار پیش از رفتن به راهپیمایی نیز در صفحه ی فیسبوک خود نوشته بود: « خدایا ایستاده مردن را نصبیم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام.»

زمانی که خبرگزاری فارس گزارش داد جسدِ محمد مختاری "در دستان جمعی از مردم انقلابی" تشییع شد، مجید مختاری برادر محمد مختاری در یک مصاحبه تلفنی با جرس حکایت تابوتِ مسروقه برادرش را چنین توصیف کرد: تابوت محمد را کسانی که هیچ نسبتی با برادرم نداشتند دزدیدند، کسانی با ریش و چهره های غریبه پیکر برادرم را تشییع کرده اند، چه کسانی هستند ؟

مجید محتاری با بیان دشواری هایی که خانواده اش پس از کشته شدن برادرش متحمل شدند، تصریح کرد: قاتل را می دانند کی هست و دروغ می گویند و همه چیز صد و هشتاد درجه تغییر می دهند. خانواده ام خیلی نگران شدند…من شنیده ام به خانواده ها یی که شهید داده اند می گویند، شما دو پسر دیگر هم دارید و باید مراقب رفتار و گفته های خودتان در مورد کشته شدن محمد باشید. این کجایش عدالت است…مادرم می گفت روز ۲۵ بهمن محمد به شوخی گفته بود بنشینیم آخرین ناهار را هم دو رهم بخوریم. یعنی برادرم با شوخی و خنده رفت به راهپیمایی و دیگر بر نگشت. محمد را کشتند و بعد اجازه ندهند که حتی آزادانه برایش گریه کنیم…محمد عاشق آزادی بود، محمد عاشق زندگی بود، محمد خسته شده بود مثل خیلی از جوان های دیگر در راهپیمایی ۲۵ بهمن شرکت کرد تا بگوید کشورش را دوست دارد….

اسماعیل مختاری، پدر محمد مختاری نیز در مصاحبه ای به روز گفت که پسرش بر اثر اصابت مستقیم گلوله به پیشانی اش کشته شده و خواستار مشخص شدن قاتل او شده است.

۴۳

بهنود رمضانی

بهنود رمضانی، ۱۹ ساله بابلی و دانشجوی سال اول رشته مکانیک دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که در حوادث شب ۲۴ اسفند ماه مصادف با شب چهارشنبه سوری سال ١٣٨٩ در میدان نارمک جان باخت.

همان زمان خبرگزاری های رسمی جمهوری سلامی علتِ مرگ این جوان را انفجار یک نارنجکِ دست ساز توسط خود وی اعلام کرده بودند اما پدر بهنود رمضانی تنها پنج روزِ بعد از واقعه از چگونگی کشته شدن فرزند خود در یک گفتگوی تلفنی با خبرنگار جرس پرده برداشت و خبرهای رسانه های هوادار دولت را تکذیب کرد.

وی در این مصاحبه ضمن شرحی از مشاهدات خود در بیمارستان گفته بود: به من هم در بیمارستان گفتند حادثه ای که رخ داده است بر اثر انفجار نارنجک و سوختگی بوده است . من به آنها گفتم من همکار آزمایشگاهی شما هستم. ۲۵ سال سابقه دارم مگر می شود بر اثر سوختگی باشد. کسی که دچار سانحه سوختگی شود دچار چنین وضعیتی نمی شود. آثار کوفتگی و شکستگی دست و پا را خودم روی بدن پسرم دیدم. سرش را که دیدم خیلی ناراحت شدم، همانجا با پزشکان گفتم این چه وضعی است، چرا می گویید در اثر سوختگی جان داد؟ لذا بر خلاف این نظرهای اولیه بعد خود پزشکی قانونی گواهی کرد که علتِ مرگ بر اثر صدمات متعدد جسم سخت به سر پسرم بوده و من واقعا درود می فرستم به شرف آن پزشکان که تشخیص دادند و واقعیت را انکار نکردند.

بر اساس همین گزارش پدر بهنود رمضانی در مورد پیگیری های قضایی این پرونده هم گفت: کلانتری ۱۴۷ به ما هم زنگ زده اند و گفته اند که بیایید پرونده را پیگیری کنید. یعنی کلانتری خودش گزارش قتل تهیه کرده است.

۴۴

شاهرخ رحمانی

شاهرخ رحمانی جوان متولد ۱۳۶۳ در ظهر روز ۶ دی‌ ماه ۱۳۸۸ همزمان با برگزاری راهپیمایی معترضان در روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد و جان باخت.

برادر شاهرخ رحمانی همان روزها برای نخستین بار در مصاحبه ای با تلویزیون صدای آمریکا گفت: دو نیم بعد از ظهر چند نفر دوستان آمدند منزل ما و گفتند که شاهرخ تصادف کرده و بیمارستان است این درحالی بود که ماشین ما مقابل منزل ما پارک شده بود، شماره ای که به ما برای پیگری داده بودند، مال نیروی انتظامی بود بعد ما رفتیم پزشکی قانونی که ابتدا علت فوت را از ما سوال کردند و ما به آنها گفتیم علت را شما باید بگویید که آنها هم گفتند تصاودف است.

وی تصریح کرده بود: وقتی جسد برادرم را تحویل گرفیتم ما هم به همه گفتیم که شاهرخ تصادف کرده ، چون ما با یک جسد تکه پاره مواجه شدیم برای همین زیاد اصرار نکردیم تا مراسم خاکسپاری را به هم نزنند.

سکینه نوروزی، مادر شاهرخ رحمانی نیز پس از دو سال به «صبح امروز» گفت: وقتی‌ که گفتند شاهرخ تصادف کرده، من به مراجع قضایی شکایت کردم و رفتم پیگیر شدم چون به ما خبر رسیده بود که فرزندم را روز عاشورا به قتل رسانده اند. مرا تهدید کردند و گفتند مراسم‌ها را هم بدون سر و صدا انجام دهید واگر نه بچه‌های دیگرت هم همین‌جور از بین می‌‌روند. مثلا در سانحه و از این حرف ها که اسم خودشان در میان نباشد. من هم از ترس اینکه بچه‌های دیگر را حفظ کرده باشم به قول معروف خفقان گرفته بودم؛ نمی‌‌توانستم چیزی بگویم. هر وقت هم به من از جایی تلفن می‌‌شد می‌‌گفتم اشتباه گرفتید؛ چون که نمی‌‌توانستم مصاحبه‌ای انجام بدهم. ولی‌ خودم دلم می‌‌خواست که انتقام این بچه را بگیرم؛ بچه بی‌ گناهم را این جور زیر اتومبیل له‌ کردند و آخر سر هم گفتند اتومبیل سرقتی بوده و راننده‌اش هم متواری است که ما گفتیم راننده چه قصد و غرضی با ما داشته که بچه ی من رو اینجور در خیابان له‌ کند؟ ولی‌ جوابی نشنیدیم. گفتند که سرقتی بوده، ما اصلا اطلاع نداریم، ماشین مال نیرو انتظامی است ولی‌ سرقت شده بوده است، کار ما نیست.

۴۵

امیر یوسف زاده

امیر یوسف زاده، دانشجوی ۱۹ ساله ای بود که در درگیری های تیرماه ۱۳۸۸ جان باخت و پس از آن در قطعه ۲۵۷ هشت بهشت زهرا بین مزار اشکان سهرابی و سهراب اعرابی به خاک سپرده شد.

پدر امیر یوسف زاده نیز همچون برخی از خانواده ها بعد از دو سال سکوت خود را شکست و به خبرنگار «سرخسبز» گفت: پسرم دانشجوی الکتروتکنیک دانشگاه تهران بود؛ او فقط نوزده سال داشت که در تظاهرات چنین بلایی به سرش آوردند که دیگر از پیش ما رفت. داغی که به دل من و مادر امیر نشست امیدوارم همین بلا به سر کسانی بیاید که ما را داغدار کردند. »

وی در پاسخ به این پرسش که چگونه از جان باختن فرزند خود در تیر ماه سال ۸۸ مطلع شده است گفت: امیر رفته بود دانشگاه، بعد گفتند که تظاهرات شده ما هم دیدیم امیر برنگشت خانه، بعد به ما زنگ زدند گفتند امیر در بیمارستان است. امیر را خیلی ها دیدند که کجا بود و چه اتفاقی برایش افتاد. ما وقتی رسیدیم امیر تمام کرده بود، یعنی امیر در سردخانه بود. گفتیم از بیرون پسرم را ببینیم ولی نگذاشتند، اجازه ندادند؛ گفتند تمام کرد…

پدر امیر یوسف زاده با بیان اینکه امیر نه فقط عصای دست من بلکه تکیه گاه همه ی خانواده ی ما بود گفت: بعد از اینکه امیر را از دست دادیم، شکایت کردیم؛ اما اصلا شکایت ما را قبول نکردند. ولی اگر زنده بمانم حق فرزندم را از آنها می گیرم اما اگر زنده نماندم که هیچ. امیر چیزی نگفته بود، رفته بود دانشگاه بعد هم تظاهرات شد. او هم مثل همه ی بچه های دیگر رفت شرکت کرد. چیزی نگفت. ولی کسی به حرف ما گوش نمی دهد. اصلا شکایت ما را قبول نکردند.

۴۶

امیرارشد تاجمیر

امیر ارشد تاجمیر یکی دیگر از جوانان معترض ایرانی بود که در راهپیمایی اعتراضی ششم دی ماه مصادف با عاشورا، توسط خودروی نیروی انتظامی سه بار زیر گرفته شد و سرانجام با بدنی له شده جانش را از دست داد.

شهین مهین فر مادر امیر ارشد تاجمیر که یکی از مجریان باسابقه رادیو و تلویزیون نیز به شمار می رود، پس از دو سال سکوت به روز گفت: امیرارشد همان جوانی است که برای نجات دو هموطنش رفت اما جانش را گرفتند. دو دختر را گرفته بودند و به شدت می زدند؛ بعدها یکی از دختران آمد سرخاک امیرارشد و همه را برای من تعریف کرد… آنها را می زدند و مردم هو میکردند، امیرارشد فریاد زده که هو کردن شما دردی دوا نمی کند نجاتشان بدهید و خود جلو میرود و یکی از ماموران را هل میدهد مردم هم می آیند که کمک کنند و نجات دهند اما ماموران می ریزند؛نمیدانم بچه من چقدر باتوم خورد، نمیدانم چقدر کتک خورد اما از پشت، ماشین نیروی انتظامی با سرعت به او می زند و او را می اندازد و همان موقع یک ماشین دیگر که آن هم مال نیروی انتظامی بود و همان جا پارک کرده بود می آید و از روی امیرارشد من سه بار رد می شود.

این مجری با سابقه رادیویی تصریح کرد: فرزندم راهش را خودش انتخاب کرده بود؛ او خودش رفت، در تمام اعتراضات همپای مردم حضور داشت و من سرم بالاست و به وجودش افتخار میکنم، خوشحالم که شرافتمندانه جوانی ایران دوست و ایرانی دوست تحویل جامعه دادم که اگر من، مادر خوبی نبودم اما فرزندم سرم را بلند کرد، او مرا سربلند کرد اما کمرم شکست.

وی در مورد پیگیری های قضایی این قتل گفت: به من خرده می گیرند که چرا شکایت نمیکنی؟ آخر من به چه کسی شکایت کنم؟ این همه آدم شکایت کردند به کجا رسید؟ من هم یک مادرم مثل همه مادران دیگر که دلشان سوخته و جگرشان تکه تکه است. سکوت مرا به حساب ترس نگذارید؛ من از هیچی نمی ترسم، من دیگر زنده نیستم، مرده متحرکی هستم که زندگی ام مثل هر پدر و مادری بچه هایم بوده اند آرزوهایی داشتم… از ترس، سکوت نکردم بلکه نمیخواهم یک امیرارشد دیگر از دست بدهم نمیخواهم یک مادر دیگر داغدار شود.

۴۷

بهمن جنابی

بهمن جنابی جوان ۱۹ ساله ای بود که در راهپیمایی اعتراضی ۳۰ خرداد سال ۸۸ بر اثر شلیک مستقیم گلوله بر قلبش، جان باخت.

هومن جنابی برادر بهمن جنابی در گفتگویی با خبرنگار جرس کشته شدن برادر خود با اصابت گلوله در روز ۲۵ خرداد را تایید کرد و گفت که در گواهی فوت نیز دلیل فوت را همین قید کرده اند.

او تصریح کرد: ما گواهی فوت را در اختیار داریم که ضمیمه ی پرونده مان است و در پیگیری ها نیز آن را همراه داشتیم، اگر توی سازمان بهشت زهرا بخواهند بروند آماری در بیاورند، طبق یک فورمتی که سرچ می کنند، تمام آمار نشان می دهد که چند نفر به مرگ طبیعی بوده، چند نفر بر اثر تصادف جان می دهند و چند نفر بر اثر اصابت گلوله کشته شدند.

وی در مورد روزهای نخست حادثه و پیگیری های خانواده چنین توضیح داد: من همان موقع که بهمن کشته شد، سرباز و افسر وظیفه بودم. یکی از معدود سربازهایی بودم که در سپاه خدمت می کردم که وقتی این اتفاق افتاد، روند پیگیری های ما را همه در جریان این اتفاق بودند و اینگونه نیست که کسی نداند برادر من چگونه جان باخت، نه اینکه فقط یک قشر خاص در جریان باشند. من به عنوان سرباز از طریق سرهنگ های سپاه پیگیری می کردم تا بتوانم برادرم را پیدا کنم. ما سه روز از بهمن خبر نداشتیم و پیگری های ما یک کار مخفی نبود و همه در جریان این اتفاقاتی که افتاد هستند.

او همچنین می گوید ما حتی مایل نیستیم که اغراق کنیم بهمن را همانگونه که بود باید معرفی کرد، بهمن دنبال حق بود و در همین راه هم شهید شد و فکر می کنم بخش هایی از خود مسولان نیز خودشان تایید می کنند که آنچه بر این جوانان رفته است ظلمی بوده که حق شان نبود.

او پیگیری های قضایی پرونده قتل برادرش را نیز بی نتیجه خواند و گفت که تا کنون پاسخی به آنها نداده اند.

۴۸

علیرضا افتخاری

علیرضا افتخاری جوان ۲۹ سال و خبرنگار ابرار اقتصادی بود که ۲۵ خرداد ۸۸ برای حضور در راهپیمایی از منزل خارج شده بود که در خیابان آزادی مورد ضرب و شتم قرار گرفت. خانواده وی جسد فرزندشان را ۲۷ روز بعد از پزشکی قانونی کهریزک تحویل گرفتند.

سازمان گزارشگران بدون مرز برای نخستین بار ۷ مرداد ۸۸ دربیانیه ای خبر کشته شدن علیرضا افتخاری، خبرنگار سابق روزنامه ابرار اقتصادی را علنی و اعلام کرد: “این روزنامه نگار ٢٩ ساله در اثر ضربات باتوم بر سرش و خونریزی مغزی در تاریخ ٢۵ خرداد ماه کشته اما پیکرش در تاریخ ٢٢ تیر ماه به خانواده اش تحویل داده شده است.

مادر علیرضا افتخاری نیز پس از دو سال به روز گفت: علیرضا ۲۵ خرداد رفت و ۲۷ روز بعد جنازه اش را به ما دادند. گفتند خونریزی مغزی کرده. شکایت هم کردیم اما هیچ نتیجه ای نداشت. وکیل مان گفت به جایی نمی رسیم، بهتر است رضایت دهیم

خانم افتخاری بیش تصریح کرد: گفتند حرف نزنید. چه فایده ای دارد الان حرف بزنم؟ پسر من رفت و دیگر کسی نمی تواند کاری برای من بکند و بچه ام را برگرداند.

یکی از نزدیکان علیرضا افتخاری نیز در این زمینه به روز گفت: وکیلی که وکالت خانواده علیرضا را برعهده گرفت خیلی برای رضایت به خانواده فشار آورد و برای ما این موضوع واقعا خیلی عجیب بود، اما به هر حال فشارهای زیادی که روی خانواده بود باعث شد خانواده از حق خود برای پی گیری شکایت شان بگذرند..

او می گوید: ضرباتی که بر سر علیرضا وارد شده بود منجر به خونریزی مغزی شده بود اما ما نمیدانیم علیرضا در خیابان کشته شده یا اینکه پس از ضرب و شتم و بازداشت. نمی دانیم چه اتفاقی دقیقا برای او افتاده، آنچه مسلم است اینکه علیرضا در جریان راهپیمایی ۲۵ خرداد از سوی ماموران مورد ضرب و شتم با باتوم قرار گرفته، پس از آن را خدا میداند. آیا علیرضا همان زمان جان باخته یا اینکه او را به جایی منتقل کرده اند، او تا ۲۲ تیر که جنازه اش را به خانواده تحویل دادند کجا بوده و چه اتفاقاتی افتاده است.

۴۹

رامین آقازاده قهرمانی

رامین آقازاده قهرمانی جوان ۳۰ ساله ایرانی، چهارمین قربانیِ بازداشتگاه کهریزک بود که در جریان اعتراضات پس از انتخابات دستگیر شد اما تنها چند روز بعد از آنکه آزاد شد، در اثر ضرب و جرح شدید جانش باخت.

رضا آقازاده قهرمانی برادر رامین آقازاده قهرمانی بعد از دو سال در گفتگویی با خبرنگار جرس در مورد نحوه جان باختن برادر خود و پیگیری های خانواده اطلاع رسانی کرد.

وی گفت: ما همان روزهای اول که این اتفاق افتاد یک سری مطالب را به برخی روزنامه ها دادیم و آنها هم گزارش هارا به نقل از خودشان منتشر کردند؛ ولی خب شرایط به گونه ای بود که مصاحبه ای انجام ندادیم. ما اصلا نمی دانستیم تحت چه شرایطی و چگونه این ماجرا را پیگیری کنیم تا اینکه همان روزهای اول که پرونده ی کهریزک مطرح شده بود، ابتدا آقای کامرانی و بعد آقای روح الامینی پدران تو تن از کشته شدگانی که مقامات جمهوری اسلامی مسولیت قتلِ آنها در کهریزک را پذیرفتند هم تماس گرفتند و بعد موضوع را در رسانه ها هم مطرح کردند.

پس از آن مادر رامین آقازاده قهرمانی نیز در مورد جزییات ماجرای احضار تا کشته شدن فرزندنش در اثر ضرب و شتم در زندان در گفتگویی با خبرنگار «سرخسبز» چنین توضیح داد: با دست های خودم بچه ام را تحویل دادم. همین عذاب وجدان دارد بدبختم می کند، این عذاب وجدان دارد مرا داغون می کند. وقتی او را می بردم که تحولیش بدهم در میان راه گفتم چه کار کردی مامان، گفتم هیچ کاری نکردم، گفتم خب یک سوالی از او می کنند و عصر بر می گردد… اما عصر که شد دیدم برنگشت، بعد با پدرش عصری رفتم همان کلانتری به من گفتند خانم پسر شما را کهریزک نمی برند، از همین جا بر می گردد خانه. دنبال یک سرباز دویدم، گفتم من هم مادرم، دارد جگرم می سوزد، به من بگو با بچه من چیکار کردند، گفت خانم، من هم اطلاع ندارم، بروید داخل سوال کنید. رفتم داخل به من گفتند، هیچی نیست، تا غروب می آید، اما صبحش فرستادند کهریزک، که رفتن همان شد و دیدارمان ماند به قیامت…

وی ادامه داد: پسرم بعد از آزادی چهارده روز پیش ما بود و بعد تمام کرد، اولین بار بود که پسرم زندانی شده بود و من حتی رویم نمی شد از او بپرسم که در زندان چه گذشته، می گفتم جوان هست شاید ناراحت شود اگر چیزی از او بپرسم. فقط اشک می ریختم. ولی جای زخم ها و ضربه ها را روی تن پسرم می دیدم، پاهایش زخم بود، گردنش باد کرده بود، اصلا فکر نمی کردم، شبی که از اوین آزادش کردند گفتند فیش حقوقی بیارید و بچه را ببرید، برادرهاش رفتند رامین را آوردند، همین فقط همین خاطره مانده از آن شب به بعد…

وی در مورد پیگیری های قضایی تصریح کرد: چه تاثیری به حال من دارد اگر چهارنفر را محاکمه کنند، یا چند مقصر را اعدام و زندانی کنند. بچه ام را از دست دادم، الان دو سال که رفته، هر وقت کلید به در می زنند، می گم این رامین هست، اصلا باورم نمی شود رامین کنارم نیست…. چرا به چه گناهی؟ بر فرض اگر جرمی داشت آیا باید بکشند؟

۵۰

سعید عباسی

سعید عباسی جوان ۲۴ساله ای بود که در نزدیکی محل کارش در سلسبیل در روز سی خرداد با اصابت مستقیم گلوله کشته شد که پیکر او در قطعه ۲۵۷بهشت زهرا در کنار سایر جان باختگان پس از انتخابات به خاک سپرده شد.

پدر سعید عباسی جان باختن سیعد عباسی در درگیری های حوادث پس از انتخابات را تایید کرد و در عین حال گفت که ترجیح می دهد همه این فشارهایی که این خانواده تحمل کرد را به خدا واگذار کند.

به گفته خانواده ی علی حسن پور که او نیز در درگیری های پس از انتخابات با اصابت مستقیم گلوله کشته شده، جمعی از خانواده ها وقتی به سراغ خانواده ی سعید عباسی برای دلجویی رفته بودند از نزدیک دیدند که خواهر سعید عباسی و مادر و پدرش وضعیت مناسبی برای بازگو کردن حقایق نداشتند.

یکی از نزدیکان سعید عباسی در خصوص صحنه ی جان باختن سعید عباسی به “جرس” گفت: سعید به همراه پدرش در مغازه کیف و کفش فروشی کار می کرد؛ در خیابان رودکی یا همان سرسبیل سابق. وقتی تظاهرات کنندگان نزدیک مغازه می شوند، سعید هم به میان آنها می رود که ناگهان به سرش شلیک می کنند. روبروی مسجد لولاگر در روز سی خرداد خیلی شلوغ بود، واقعا صحنه ی تکان دهنده ای بود. همه مردم وقتی می دیدند تظاهرات کنندگان شعار می دهند از مغازه هایشان بیرون می آمدند، سعید هم به جمعیت پیوسته بود. وقتی به او شلیک کردند پدرش بلافاصله بالای سرش رفت. سعید بغل پدر خودش تمام کرد. پدرش وقتی آب در دهانش می کرد سعید خون برمی گرداند. سعید الان هم توی قطعه ای نزدیک ندا و اشکان سهرابی دفن شده. اینها همه هم تراز بودند، همه جوان بودند ولی خب خانواده سعید خیلی اذیت شدند و نتوانستند خیلی حرفی بزنند.

الان دو سال است که مغازه ی کیف و کفش فروشی پدر سعید تعطیل شده و وقتی از او می پرسیم چرا مغازه را باز نمی کند می گوید: این مغازه مال پسرم بود دیگر با چه امیدی بروم دوباره در همان مغازه کار کنم.

وی ادامه داد: به این خانواده اجازه ندادند مراسمی برای فرزندشان برگزار کنند اما وقتی مراسم را در منزل شان برگزار کردند، ریختند منزل این جوان و تمام پلاکاردها و اعلامیه ها را پاره کردند و در مقابل چشم های همه، پدر این شهید را که واقعا بی گناه کشته شده بود، با وضع فجیعی سوار ماشین کردند و بردند.

۵۱

محمد علی راسخی نیا

«محمدعلی راسخ نیا» معلم ۴۰ ساله‌ای بود که در جریان دگیری های عاشورای ۸۸ فیلم مربوط به جان باختن او یکی از تکان دهنده‌ترین صحنه‌هایی بود که در اینترنت منتشر شد. این فیلم مردی را نشان می‌داد که تمام صورتش پر از خون بود و مردم کنار جسد و صورت خونین او ایستاده بودند و برخی با شیون فریاد می‌زدند که او زنده است، اما محمد علی راسخ‌نیا زنده نماند و تنها دو روز بعد به خانواده‌اش زنگ زدند تا جسد را تحویل بگیرند.

خانم دبیری همسر او پس از دو سال سکوت خود را شکست و به خبرنگار جرس گفت: همسرم در روز عاشورا با شلیک گلوله های ساچمه ای کشته و شبانه به خاک سپرده شد. به خاطر دو فرزند خردسالم و برای اینکه معیشت و زندگی‌ام دچار مشکلات بیشتری نشود، ناگزیر شدم سکوت کنم.

او در مورد نحوه‌ی کشته شدن همسرش با بیان اینکه آقای راسخی نیا را با گلوله های ساچمه ای مورد اصابت قرار دادند، گفت: همسرم عضو هیچ حزب و گروه خاصی سیاسی نبود. همسرم دقیقا زیر پل حافظ بوده و وقتی این اتفاق رخ می دهد، موبایل همسرم می افتد که کسی با همان موبایل تماس می گیرد و به خانواده اطلاع می دهد. بعد از دو روز هم که خیلی مظلومانه او را جلوی چشم بچه های کوچکم در تاریکی دفن کردیم. خیلی زجرآور بود. همسرم به دلایل امنیتی شبانه دفن شد. به ما گفته بودند برای اینکه برای مردم مشکلی پیش نیاید ایشان را شبانه دفن کنیم که منجر به درگیری نشود و خدای نکرده کسی آسیب نبیند. نیروهای امنیتی خودشان همان جا پشت سر همسرم نماز خواندند و به بچه های ما تسلیت گفتند، یعنی قبول داشتند که همسرم بی گناه کشته شده است. وقتی به ما زنگ زدند، من به اتفاق بچه هایم برای خاکسپاری رفتیم اما چون همسرم با چندین گلوله ساچمه ای مورد اصابت قرار گرفته بود، ترجیح می دادم بچه های من شکل و صورت داغون پدرشان را نبینند. بچه ها که نمی توانستند این صحنه را تحمل کنند، همان فضای تاریک گورستان برای بچه های من کافی بود.

وی در مورد پیگیری قضایی این پرونده ی قتل در دایره جنایی گفت: در همین دادگاه هایی که ما شرکت کردیم، به ما لفظی گفته اند که منافقین کشته اند.

۵۲

سید الیاس میرجعفری

سیدالیاس میرجعفری جوانی بود که در درگیری های بعد از انتخابات سال ۸۸ ناپدید شد ولی بعد از مدتی خانواده اش جنازه ی او را از پزشکی قانونی تحویل گرفتند.

امید میرجعفری برادر الیاس میرجعفری در گفتگویی با روز کشته شدن برادرش الیاس میر جعفری را تایید کرد و گفت: برادرم شهید شد و رفت، ما هم به اندازه کافی درد داریم و نمیخواهیم بیش از این دچار دردسر شویم.

بر اساس همین گزارش فاطمه محسنی، مادر مسعود هاشم زاده، یکی دیگر از جان باختگانی که اهل استان گیلان است تصریح کرد: در رشت و در شهرک گل ها همه این خانواده را می شناسند و قضیه شهادت فرزندشان را میدانند اما متاسفانه این خانواده براثر فشارها و مشکلاتی که برای آنها ایجاد شده حاضر به سخن گفتن از فرزندشان نیستند.

یکی از نزدیکان الیاس میرجعفری به روز گفت: خانواده میرجعفری اهل ماسال هستند و در رشت زندگی می کنند. اما الیاس در بازار تهران و نزد یک بازاری کار میکرد. او که نزدیک سی سال داشت، بعد از انتخابات ناپدید شده بود. خانواده اش همه جا را زیر پا گذاشتند اما خبری نشد هر روز مقابل زندان اوین بودند و اسامی بازداشت شدگان را می خواندند به امید اینکه نامی از پسرشان ببینند. بعد به آنها می گویند پسرشان بازداشت است و قرار است آزاد شود و بروند او را تحویل بگیرند. اما وقتی مراجعه می کنند به آنها می گویند بروید پزشکی قانونی کهریزک و آنجا تحویل بگیرید.

وی توضیح داد: برادر الیاس جنازه را دیده؛جنازه اینقدر وضعیت وحشتناکی داشته که اجازه نداد پدر و مادرش ببینند. همه بدن الیاس کبود بوده ، بیضه هایش ترکیده و یک چشم اش هم از کاسه درآمده بود. بعد از تشکیل پرونده جنازه را گرفتند و در ماسال دفن کردند. اما اجازه ندادند هیچ مراسمی بگیرند و آنها هم سکوت کردند.

۵۳

عبدالرضا سود بخش

دکتر عبدالرضا سودبخش یکی از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشت شدگات کهریزک بود که در تاریخ ۳۰ شهریور سال۱۳۸۹ ترور شده و جانش را از دست می دهد.

دکتر عبدالرضا سودبخش از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشتگاه کهریزک و زندانیانی بود که از بیماریهای عفونی در مجاری اداری و تناسلی آسیب دیده بودند و مقامات امنیتی به وی دستور داده بودند که بیماری کلیه زندانیانی که به وی مراجعه کرده اند را، مننژیت اعلام کند اما بنا به گفته خانواده اش این پزشک هیچگاه حاضر به انجام چنین کاری نشد.

دکتر سود بخش علاوه بر تدریس پزشکی در دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد تهران و دانشگاه یزد، عضو هیأت مدیره انجمن متخصصین بیماریهای عفونی و گرمسیری ایران و کارشناس دادگاههای پزشکی قانونی و نظام پزشکی کشور نیز بود

دامون سودبخش فرزند دکتر عبدالرضا سودبخش پس از ده ماه سکوت خود را شکست و در گفتگو با خبرنگار جرس در مورد این ترور از مسولان جمهوری اسلامی پاسخ خواست.

وی گفت: قرار بود پدرم با پرواز ساعت ۵ صبح روز ۳۱ شهریور برای دیدن من که از چهارسال پیش از آن برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا در واشنگتن دی سی، آمریکا بودم به آمریکا بیاید که ترور ایشان چند ساعت پیش از آن بین ساعت ۸ و ۹ شب روز ۳۰ شهریور در مقابل مطبشان به وقوع پیوست. با توجه به مسئولیتهای مختلف ایشان (از جمله ریاست کلینیک عفونی بیمارستان امام و کارشناس پزشک قانونی) وقوع این جنایت تنها چند ساعت پیش از پرواز ایشان توسط آدمکشهای حرفه ای که قادرند با شلیک گلوله ای به زندگی انسانی خدمتگزار و با شرافت پایان دهند، سوالات بسیاری را در مورد انگیزه قاتلان ایجاد می کند. اینکه چگونه از آخرین روز سفر ایشان آگاه بوده اند و چگونه با اعتماد به نفس کامل می توانستند در بلوار کشاورز کمین کنند و پس از تیراندازی متواری شوند، به نظر من نشان از دستهایی در “پشت پرده” دارد و میتواند سرنخی برای بررسی پرونده باشد.

وی با بیان اینکه این پرونده یکی از مهمترین پرونده های سالهای اخیراست، تصریح کرد: متاسفانه پی گیری های ما بی پاسخ مانده است و حتی آقای عباس جعفری دولت آبادی نیز به این موضوع اشاره داشتند که هیچ سرنخی از این پرونده بدست نیامده است .

بهرنگ سودبخش یکی دیگر از فرزندان این پزشک نیز پس از افشاگری برادرش اینبار به روز در مورد ارتباط پدرش با پرونده کهریزک توضیحاتی داد.

وی تصریح کرده است: به پدرم گفته بودند درباره قربانیان کهریزک رسما گواهی دهد که تشخیص اش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه ها زیر شکنجه فوت کرده اند و مننژیت نبوده. درباره بیمارانی هم که از میان آزاد شدگان بازداشتگاه کهریزک داشت گفته بودند که اگر به آنها گواهی میدهد باید عفونت مجاری تناسلی آنها را ناشی از مننژیت بنویسد اما پدرم نپذیرفته بود.

۵۴

امیرحسین طوفان پور

امیر حسین طوفان پور، جوان ۳۲ سال بود که در راهپیمایی اعتراضی روز ۲۵ خرداد ۸۸ با اصابت مستقیم گلوله باخت و پیکر او نیز در قطعه ۲۳۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

مادر آقای طوفان پور در مصاحبه ای با «روز» ضمن تایید کشته شدن فرزندش در درگیری های پس از انتخابات، تصریح کرد: چهار روز از ۲۵ خرداد روز بعد جنازه پسرم را در پزشکی قانونی کهریزک پیدا کردیم. بدنش سوراخ شده بود گلوله خورده بود اما نمی دانیم دیگر بعد از اینکه گلوله خورد چه اتفاقی افتاد شکایت هم کردیم که بدانیم اما به جایی نرسیدیم. یک نفر همان شب با موبایل پسرم ما تماس گرفت و گفت که امیر گلوله خورده و ۴ روز گشتیم تا جنازه اش را پیدا کردیم و….

وی تصریح کرد: به ما گفتند بر اثر اصابت گلوله فوت کرده اما نگفتند چرا گلوله به او زده اند. نگفتند چه کسی او را با گلوله هدف قرار داد و چرا. شکایت ما هم که بی نتیجه ماند. دادگاهی تشکیل نشده سخن از پرداخت دیه به میان آوردند و ما دیگر ناامید شدیم از دادخواهی.

۵۵

ناصر امیر نژاد

ناصر امیرنژاد، دانشجوی ۲۴ ساله دانشگاه آزاد بود که در جریان درگیری ها راهپیمایی اعتراضی روز ۲۵ خرداد با اصابت گلوله جان باخت.

او پس از کشته شدن، از سوی مسولان جمهوری اسلامی به عنوان بسیجی معرفی شده بود و خبرگزاری فارس نوشته بود که پدر ناصر امیر نژاد از موسوی و کروبی شکایت کرده‌است و خواهان محاکمه «سران فتنه» شده است.

اما رشید امیر نژاد پدر ناصر امیر نژاد در گفتگویی با روز با بیان اینکه خانواده اش از کسی شکایت نکرده اند، گفت: قاتل فرزندم قاتل همه بچه هایی است که این مدت کشته شدند و کسی که اینکار را کرده مطمئنا دلش برای این مملکت نمی تپد و مجبور خواهد بود پاسخ دهد. وی افزود: اگر خون فرزندم برای مملکت اش ریخته شده من افتخار میکنم به پسرم و خونی که داد.

پدر ناصر امیرنژاد با بیان اینکه در این مدت خیلی به خانواده ی او سخت گذشت و خود او دچار مشکلات روحی شده است گفت: گاهی حتی یادم می رود چه بر ما گذشته است و فقط میدانم روزی قاتلان همه بچه های ما مجبور خواهند بود پاسخ دهند.

جمعی از دوستان ناصر امیرنژاد با راه اندازی وبلاگی به نام «نگین تاج» اعلام کردند که ناصر امیر نژاد در روز ۲۵ خرداد برای اعتراض به خیابان آزادی رفت و بر اثر اصابت گلوله جان باخت.

۵۶

علیرضا صبوری

علیرضا صبوری میاندهی، جوان ۲۲ ساله ای بود که در جریان درگیری‌های حوادث پس از انتخابات ۸۸ در راهپیمایی اعتراضی روز ۲۵ خردادماه در تهران، مورد هدف گلوله قرار گرفت و سرانجام پس از ترک ایران به منظور مداوای خود، در شهر بستون آمریکا جانش را از دست داد.

اگر چه نزدیکان علیرضا در آلمان زندگی می‌کردند اما مسئولان کمیساریای عالی پناهندگان با انتقال او به آلمان مخالفت کرده که سرانجام او به آمریکا منتقل شد و سپس در ۲۶ آبان ۱۳۹۰ جانش را از دست داد، جسد وی دو ماه بعد، برای خاکسپاری به آلمان منتقل شد.

نازآفرین صبوری خواهر علیرضا صبوری در گفتگویی با مسیح علی نژاد روزنامه نگار، سکوت دوساله را شکست و گفت: وقتی برادرم در جریان راهپیمایی ۲۵ خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود همان زمان خانواده ی ما او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند اما در ایران می ترسیدیم که بگوییم چه بلایی سر برادرم آمده است نگران بودیم که مبادا وقتی متوجه شوند برادرم را اذیت کنند.

خواهر این جان باخته ی جوان تصریح کرد:‌ علیرضا به زور نجات پیدا کرده بود، از مرگ برگشته بود، تیر توی پیشانی اش خورده بود. در چنین شرایطی خانواده نگران بودند که مبادا دوباره او را دست بدهند و همه تلاش شان را متمرکز کرده بودند تا علیرضا سلامتی اش را به دست بیاورد.

وی دغدغه ی علیرضا صبوری را «آزادی» خواند و در توصیف روزهایی که علیرضا در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ خرداد زخمی شده بود چنین توضیح داد: موقعی که برادرم گلوله خورد یک ماه گم شده بود. توی بیمارستان توی کما بود. ما بعد از یک ماه پیداش کردیم، ابتدا فراموشی داشت، فلج شده بود، دکتر بالای سرش بود و ما هم کمک می کردیم که او بتواند بایستد و راه برود و قدرت تکلم هم نداشت. شش یا هفت ماه این وضعیت طول کشید. خانواده ما، برای مداوا مجبور شدند منزل مسکونی خود را جابجا کنند و رفتند یک خانه ای اجاره ای و از علیرضا مخفیانه مراقبت می کردند.

خواهر علیرضا صبوری میاندهی تصریح کرد: برادرم مثل خیلی از جوان های دیگر از نابسامانی های جامعه واقعا آزرده بود اما وابسته به هیچ گروه سیاسی نبود و تنها به خاطر اعتراضی که داشت به خیابان رفت که گلوله به پیشانی اش شلیک شد و پس از دو سال در به دری و بیماری و زجر و بدبختی شهید شد.

*تاکید می شود که این گزارش کامل نیست چون هنوز هم هستند خانواده هایی که سکوت کرده اند و ممکن است در آینده اطلاعات جدیدی از سوی این خانواده ها در رسانه ها منتشر شود.


 


جمعی از انجمن ها و گروه های ایرانی فعال در اتریش، برای بزرگداشت سومین سالگرد تولد جنبش سبز، در وین پایتخت اتریش دست به تجمع زدند.

بر اساس گزارش ارسالی برای کلمه، در این تجمع که روز ۱۶ ژوئن در اشتفانزپلاتز میدان اصلی شهر وین برگزار شد، فعالان مدنی و حقوق بشری ضمن برقراری میز اطلاع رسانی، اطلاعیه هایی را به زبان های مختلف و با مضمون یادآوری رویدادهای سه سال گذشته ی ایران، وضعیت ناگوار زندانیان سیاسی و عقیدتی و گزارش نقض آشکار حقوق ابتدایی مردم از سوی حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی، بین رهگذران توزیع کردند.

این برنامه که در پاسخ به فراخوان شبکه ی همبستگی برای حقوق بشر و همزمان با دیگر شهرهای جهان در وین برگزار شد، با استقبال بسیار خوبی از سوی شهروندان اتریشی و همچنین گردشگرانی از تمام نقاط دنیا که در شهر وین به گشت و گذار مشغول بودند، رو به رو شد.

برگزار کنندگان این برنامه، ضمن به نمایش گذاشتن تصاویری از جانباختگان حوادث سه سال گذشته و زندانیان سیاسی و دگر اندیش، پارچه نوشته هایی با مضمون “آزادی برای تمام زندانیان سیاسی در ایران”، “اعدام، شکنجه، تجاوز و تبعیض را در ایران متوقف کنید” و “آزادی برای ایران” را نصب کرده و در معرض دید همگان قرار داده بودند.

شرکت کنندگان در این برنامه در پایان نیز ضمن گرامی داشت یاد و خاطره ی جانباختگان راه آزادی در ایران، حمایت خود را از مبارزات ملت ایران اعلام کردند و خواستار رفع حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و آزادی فوری تمامی زندانیان سیاسی شدند.

همچنین میزگرد و جلسه ی بحث و گفت و گو و پخش فیلم نیز به همین منظور روز جمعه ۱۵ ژوئن در محل خانه ایران برگزار شد و جمعی از ایرانیان مقیم وین با تفکرات و اندیشه های مختلف با شرکت در این برنامه درباره وضعیت کنونی جنبش سبز گفت و گو کردند و به ارائه نظرات و راه کارهای خود برای همگرایی و همدلی بیشتر در فعالیت های پیش رو پرداختند.


 


برخی منابع از اعدام سه زندانی سیاسی در اهواز خبر داده اند. العربیه گزارش داده که ماموران امنیتی به خانواده چند تن از بازداشت شدگان گفته اند سه زندانی را در زندان کارون اهواز اعدام کرده اند.

این در حالی است که پیش از این گفته شده بود پنج زندانی محکوم به اعدام در این زندان از بند عمومی خارج شده اند و خانواده آنها از وضعیتشان بی اطلاع اند. اما خانواده آنها همچنان امیدوار بودند که محاکمه آنها تجدید شود و حکم اعدامشان تغییر کند.

اما اکنون منابع مختلف از قول خانواده های بازداشت شدگان در اهواز خبر داده اند که سه تن از این افراد که عضو خانواده حیدریان بوده اند، اعدام شده اند و دو تن دیگر نیز در آستانه اعدام قرار دارند، هرچند خبر دقیقی از وضعیت آنها وجود ندارد.

این افراد که به اتهام محاربه محکوم به اعدام شده اند، سال گذشته در تظاهراتی در حاشیه اهواز دستگیر شده و به قتل یک مامور محکوم شده اند. اما خانواده هایشان می گویند آنها تحت فشار و شکنجه به اعتراف وادار شده اند.

پیش از این پارلمان اتحادیه اروپا و چندین سازمان حقوق بشری از جمله سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر نسبت به احتمال اعدام این ۵ نفر هشدار داده و تاکید کرده بودند اعترافاتی که از این زندانیان گرفته شده، زیر شکنجه و فشار بوده است و باید اجرای حکم آنها متوقف شود تا بار دیگر در دادگاهی عادلانه و شفاف مورد محاکمه قرار گیرند.


 


عماد افروغ با اشاره به اینکه اگر در جامعه اسلامی حکمرانی دروغ بگوید و فساد کند بر روی مردم اثر گذاشته و مردم آن را به پای دین می نویسند؛ خواستار آن شد که جوامع اسلامی “بین دین و حاکمان دینی تفاوت قائل شوند و در واقع دین خدا را با هیچ حاکمی گره نزنند چرا که الزاماً رابطه یک به یک بین دین و دین داری با حاکمان دینی وجود ندارد و در صورت عدم نهادینه شدن این مساله شاهد خواهیم بود که اشتباهات و خطاهای حاکمان و حکمرانان در کشورهای اسلامی به پای دین نوشته و این مساله باعث تخریب دین داری و دین می شود.”

این استاد جامعه شناسی در گفت وگو با شفقنا اظهار کرد: گرچه جوامع اسلامی و حرکت ها و جنب و جوش های  صورت گرفته در آن اسلامی اند، اما دولت های آنها لزوماً اسلامی نبوده و شاهدیم که شکافی بین بسیاری از دولت های جوامع اسلامی و جهان بینی، ارزش ها و الگوهای رفتاری مردم این جوامع وجود دارد؛ اما با فرض اینکه رابطه یک به یک و نزدیکی بین دولت ها و مردم این جوامع وجود داشته باشد، در ایامی مانند بعثت رسالت سنگینی بر عهده داشته و باید از این ظرفیت ها استفاده کنیم.

او افزود: با فرض اینکه دولت ها، اسلامی باشند باید دید که اصولاً استفاده از ظرفیت هایی مانند بعثت چه ضرورت هایی دارد. امروزه مساله مهمی به نام وحدت ادیان و مذاهب وجود دارد که شاید جدی ترین معقوله معرفتی در جوامع اسلامی و بشری به شمار رود. یکی از تجلیات این ضرورت و امر مهمی که عمدتا در سطح وحدت بین ادیان از آن یاد می شود، مقوله وحدت درون دینی و مذاهب است. به گونه ای که قبل از آنکه اسلام بخواهد با مسیحیت و یهودیت گفت وگو برقرار کند، ضرورت دارد همزمان با آن وحدت بین مذاهب را ایجاد کند و اصولا اگر قرار باشد چنین وحدتی سامان بگیرد، باید بر روی مشترکات موجود مانند توحید، نبوت و معاد تاکید کنیم چرا که وقتی پای نبوت مطرح می شود، نمی توان بعثت را فراموش کرد.

این استاد جامعه شناسی با اشاره به بهره گیری از دیگر مشترکات دینی بین اهل تسنن و تشیع مانند جهاد، نماز، زکات و… در راستای تحقق وحدت و تقریب مذاهب، بیان کرد: در جهان امروز که شاهدیم بخشی از غرب که با جهانی سازی سرمایه داری پیوند خورده است و تلاش می کند که سنگری دینی را برای خود فراهم کرده و پشت مسیحیت پنهان شود، در واقع هیچ نسبتی با مسیحیت ندارد و برای آنکه بتوانیم این سنگر را از آنها بگیریم باید به مشترکات بین ادیان ابراهیمی توجه کنیم که بهترین امر مشترک در این بین، توحید است اما متاسفانه امروزه شاهدیم که نه جوامع اسلامی دارای دولت های اسلامی بوده و نه برخی دولت هایی که وجهه اسلامی دارند چندان دغدغه چنین مسایلی را از خود بروز می دهند و آنقدر غرق در سیاست زدگی، اقتصاد زدگی و مسایلی برای حفظ قدرت شده اند که رسالت جهانی خود که همان گفت وگوی ادیان و وحدت و تقریب است را فراموش می کنند.

او افزود: در واقع همان غربی هایی که دعوای سرمایه داری با جهان غیر سرمایه داری دارند می خواهند وانمود کنند که این دعوا بر سر مسایل دینی است اما در واقع دعوا بین اومانیسم و انسان منهای خدا با انسان متصل به خداست، نه در سطح عامه مردم بلکه این دعوا در سطح حاکمان برخی کشورهای غربی وجود دارد.

افروغ با اشاره به اینکه اگر همه دولت های جوامع اسلامی، اسلامی بودند حال و روز آن ها اینگونه نبود، تصریح کرد: باید به این موضوع فکر کرد که در این راستا بیشتر به نهادهای مدنی و دینی توجه کنیم یا باید دولت هایی را که چنین دغدغه هایی را دارند، تقویت کنیم و در واقع برای بهره گیری از ظرفیت های موجود در دین اسلام باید دید که چه تصویری از اسلام در این جوامع وجود دارد تا بتوان آن را در بین جوانان جاری و ساری کرد. آیا اسلام دین نشاط، اخلاق، شادی، معنویت، آزادی و… است یا دینی مخالف آزادی؟ باید به این سوال پاسخ داد که خداوند متعال و خدای اسلام، رئوف، بخشنده و مهربان است یا منتقم وخود خواه؟ چرا که این مسایل برای جوانان اهمیت دارد و این مهم است که چه تصویری در ذهن آنان از اسلام و دین به وجود بیاید.

او درخصوص چگونگی پیوند دین و سیاست با انتقاد از برخی رفتارها و هشدار نسبت به اینکه  وقتی دین با سیاست پیوند می خورد باید مراقب چگونگی عملکردمان باشیم، اظهار کرد: زمانی مردم می خواهند با گرایش به دین، حکومتشان دینی شود و حقوق خود را از طریق حکومت دینی دریافت کنند اما وقتی سیاست غلبه کند و همه کار انجام دهد جز اینکه نگرش لطیف و بخشنده داشته باشد، حالت دیگری در جامعه به وجود می آید و به جای آنکه دولت و حکومت دینی شود، فرهنگ و دین، سیاسی می شود و در ادامه به حکومت و حکمران تقلیل پیدا می کند و دین، ابزاری در دست حکومت و حکمرانان می شود.

افروغ ادامه داد: خدا در تمام ادیان یک اصل بوده و همه چیز از اوست و خداوند متعال به عنوان خالق همه چیز به راحتی از حق خود می گذرد اما از حق مردم نمی گذرد و حتی خداوند در گناهان فردی برای انسان ها مساله ای به نام رجعت گذاشته است اما متاسفانه عده ای می آیند و از حق متصور و نامتصور خود نگذشته و از حق مردم می گذرند و به برخی اجازه فساد و رانت خواری می دهند.

این استاد دانشگاه هشدار می دهد که برای ایجاد تصویری مناسب از حکومت دینی در بین آحاد مردم نباید در یک جامعه دینی از مردم تنها انتظار اطاعت و انجام تکلیف را داشت بلکه باید حق آنها داده شود.

افروغ که معتقد است «وضعیت جامعه از نظر نشاط دینی مناسب نیست»، این موضوع را به عدم مراقبت مسوولان و دولت به عهدی می داند که می بندند تا در راستای خدا عمل کنند اما به وعده خود جامعه عمل نمی پوشانند.

او تصریح کرد: در هر یک از جوامع اسلامی، اگر حکمرانی دروغ بگوید و فساد کند بر روی مردم اثر گذاشته و مردم آن را به پای دین می نویسند اما باید این مساله را در جامعه اسلامی جا انداخت که بین دین و حاکمان دینی تفاوت قائل شوند و در واقع دین خدا را با هیچ حاکمی گره نزنند چرا که الزاماً رابطه یک به یک بین دین و دین داری با حاکمان دینی وجود ندارد و در صورت عدم نهادینه شدن این مساله شاهد خواهیم بود که اشتباهات و خطاهای حاکمان و حکمرانان در کشورهای اسلامی به پای دین نوشته و این مساله باعث تخریب دین داری و دین می شود.

این جامعه شناس در پایان با بیان اینکه اگر بعثت نبود، ائمه نبوده و ندای وحی به گوش مردم نمی رسید، تصریح کرد: اگر بخواهیم ویژگی اخلاقی و الگوی رفتاری را از پیامبر خاتم درس و عبرت بگیریم، باید به این آیه قرآن توجه کنیم که خطاب به پیامبر (ص) می فرماید «و ما ارسلناک الا رحمته للعالمین» و با توجه به این آیه باید تصویری از پیامبر اسلام ارائه دهیم که نشان دهنده عطوفت و رحمت باشد.


 


کیانوش عیاری کارگردان سینمای ایران می گوید ترجیح می دهد مسافرکشی کند تا آنکه به سانسور و ساختن فیلمهای سفارشی تن دهد.

به گزارش شرق، گوشه نشینی کیانوش عیاری دنباله دار شده است. عیاری در تمام سال های پس از اکران فیلم «بودن یا نبودن»در تلاش نمایش فیلم هایش بوده است. پس از مرگ همسر کیانوش عیاری افسردگی او بیشتر شد. تلاش برای اکران «خانه پدری» هم به جایی نرسید. ممیزی های این فیلم به قدری زیاد بود که عیاری هیچ گاه لحاظ کردن آنها را در فیلمش قبول نکرد.

تقریبا تمام فیلم های اخیر او در محاق هستند. «سفره ایرانی» که ساخت آن در سال ۱۳۸۰ به پایان رسید، وضعیت نامشخصی دارد. «بیدار شو آرزو» که روایت زلزله بم است، به بهانه تلخی و ناامیدی تاکنون از اکران عمومی بی نصیب مانده است. قرار بود «خانه پدری» در جشنواره پلیس اکران شود که عیاری این پیشنهاد را هم نپذیرفت.

خود او در زمینه این اتفاقات می گوید: «به هرحال مشکلاتی که برای فیلم خانه پدری پیش آمد، بسیار جدی است و در سکوت من موثر بوده. من را نمی توان کم کار تصور کرد، بلکه من فیلمسازی هستم که کارهایم را خوابانده اند و انگیزه فیلم ساختنم را گرفته اند شاید چون خیلی تنبلم! من فکر می کنم برای مهیا شدن شرایط ساخت فیلم برای کارگردانانی که مدت هاست خبری از آنها نیست باید حداقل امکاناتی فراهم شود تا فیملسازان بتوانند به ایده های ذهنی شان جدی تر فکر کنند. من در سال ۱۳۶۵ به مدت دو سال ۱۰ تا سناریو نوشته ام، ایده و فکر مطرح کرده ام که رد شده اند و همین باعث می شود من از فضایی مثل «آن سوی آتش» که بسیار آن را دوست دارم وارد فضای فیلمی همچون «روز باشکوه» شوم که کمدی بی مایه ای است و انتقاد سینمادوستان را به همراه دارد. این تازه قسمت کوچکی از کوه یخی است که در من به وجود آورده اند. من با روز باشکوه وارد سینمای موسوم به سینمای بدنه شده ام اما این چیزی بود که به من تحمیل شد. اما از حالا به بعد و بعد از سرخوردگی که سینما برای من آورده ترجیح می دهم مسافرکشی کنم تا در سینمایی که دوست ندارم فیلم بسازم و تبدیل به سفارشی کاری شوم. آنچه بر من گذشت آینه ای تمام قد است از آنچه به همکاران من گذشت. سر فیلم «مرغ مینا» فیلم دو سال و نیم متوقف شده بود و من این روزها دارم به تعهد دوسال پیش خود عمل می کنم؛ تعهدی که به خاطر افسردگی من دو سال و نیم به تعویق افتاد. خانه پدری را فراموش کرده ام، شاید منظورتان همان فیلم بیات شده ای است که می خواهند تکه پاره اش کنند و من حاضر به یادآوری فیلمی نیستم که تا اینجا در کنار مرگ همسرم مصایبش را برای من باقی گذاشته. من در مورد فیلم «خانه پدری» به مثابه پدری هستم که فرزندی معلول به دنیا آورده و خشمش را بر سر همسر و فرزند معلولش خالی می کند.»


 


محمد رضا عارف گفت: نیروهای دلسوز کشور باید با گذشت از کم‌مهری‌ها و با محور قرار دادن میثاقی که با بنیانگذار انقلاب بسته شده و آن آرمان‌های انقلاب است و همچنین با محور قرار دادن بدون تنازل قانون اساسی که میثاق ملت و شهیدان است، دلسوزانه برای اعتلای کشور تلاش کنند.

به گزارش ایسنا، این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، با بیان این‌که یک انقلابی متعهد می‌تواند در مقاطع مختلف سنگرش را عوض کند، اما قهر کردن و رها کردن معنا ندارد و باید در راستای اهداف انقلاب قدم برداریم و حضوری جدی و معنادار در جای جای کشور داشته باشیم، اظهار نمود: اکنون در کشور شرایط خاصی داریم، البته شرایط همیشه خاص بوده، اما خاص بودن در زمان‌های مختلف، متفاوت بوده است. زمانی خاص بودن به لحاظ حضور ضد انقلاب و رویارویی با انقلاب، زمانی خاص بودن به لحاظ جنگ تحمیلی بود، اما امروز، خاص بودن شرایطی را ایجاد کرده که نتیجه‌ی آن بی‌تفاوتی مردم خوبمان می‌شود.

وی ادامه داد: در این شرایط نیروهای دلسوز کشور باید با گذشت از کم‌مهری‌ها و با محور قرار دادن میثاقی که با بنیانگذار انقلاب بسته شده و آن آرمان‌های انقلاب است و همچنین با محور قرار دادن بدون تنازل قانون اساسی که میثاق ملت و شهیدان است، دلسوزانه برای اعتلای کشور تلاش کنند.

وی افزود: می‌توان پاسخگوی مشکلات و گرفتاری‌ها بود، به شرط این که به استفاده از تخصص‌ها باور داشته باشیم و حذف کردن افراد و جریان‌ها را در دستور کار نداشته باشیم.

عارف با اشاره به این که تا کنون برای انقلاب هزینه‌های زیادی صرف شده و با سعی و خطا تجربه‌های گرانقدری کسب گردیده، این پرسش را مطرح ساخت که آیا در دهه‌ی چهارم انقلاب، هنوز می‌توان با سعی و خطا پیش رفت؟

وی در پاسخ به این سئوال، گفت: قطعا باید از تجربه‌های به دست آمده استفاده کرد، باید با هم باشیم و هیچ راهی جز درک متقابل و تفاهم ملی نداریم.

عارف با تاکید بر این‌که ما اکنون به یک خیزش جدی برای بقای آرمان‌های انقلاب نیاز داریم و باید به نیازهای مردم پاسخگویی کنیم،‌ بیان کرد: سطح نیازهای مردم متاسفانه پایین آمده و امروزه مردم برای نیازهای روزمره‌ی خود به مسئولان مراجعه می‌کنند. ما از نظر قوانین، کمبود نداریم، اما باید به اجرای قانون و توجه به سند چشم‌انداز ۲۰ ساله‌ی کشور باور داشته باشیم و در این مسیر، اولویت، پرداختن به معیشت مردم است.

این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با اظهار تاسف از وضعیت فرهنگی کشور، گفت: به رغم همه‌ی شعارهایی که داده می‌شود، شرایط فرهنگی مناسبی در کشور نداریم و تصور می‌شود با برخوردهای خشن می توان مشکلات فرهنگی را حل نمود.

وی با تقدیر از عملکرد اولیا نماینده یزد در مجلس هشتم، خاطرنشان کرد: ما می‌توانیم با عملکرد خوب و پاسخ دادن به توقعات و نیازهای مردم الگویی برای سایر کشورهای اسلامی و دنیای اسلام ارائه کنیم. اگر بتوانیم از افرادی مثل مهندس اولیا در سنگرهای خدمتگزاری مناسب استفاده کنیم با امید و اتکا به خداوند متعال می‌توانیم تلاش و حرکتمان را دنبال کنیم.

عارف تاکید کرد: همه باید از گذشته درس بگیرند و بدانیم که کنار گذاشتن یک جریان اصیل، قبل از این که برای آن جریان، مسئله‌ساز باشد، برای کشورمان مسئله‌ساز است.


 


عبدالله سرور احمدی، دو تار نواز نامدار منطقه تربت جام و یکی از ستون‌های موسیقی این منطقه که ساز قلندرش نمادی از موسیقی نواحی ایران بود، صبح دوشنبه ۲۹ خرداد در تربت جام درگذشت.

هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی، ضمن اعلام این خبر به همشهری‌آنلاین گفت: استاد سرور احمدی به دلیل توموری در بدنش مورد عمل جراحی قرار گرفت ،اما جسمش توان این عمل را نداشت و دل به دیار باقی داد.

سرور احمدی از جمله چهره‌های برجسته موسیقی منطقه تربت ‌جام بود و نقشی تعیین ‌کننده در معرفی موسیقی این منطقه به جامعه موسیقی ایفا کرد. شاید بتوان گفت که او استاندارد موسیقی‌ دوتار نوازی و خنیاگری در این منطقه به شمار می‌رفت که همه‌گاه شان فرهنگی کارش رانگه می‌‌داشت و اصیل‌ترین نغمه‌ها را می‌نواخت.

او در جشنواره‌های متعدد داخلی و خارجی برنده جوایز متعددی شد و برخی از آثارش هم عرضه عمومی شد. از جمله یکی از تکنوازی‌هایش که سالیان قبل از سوی انتشارات ماهور به بازار موسیقی عرضه شد و دیگری از سوی انجمن موسیقی ایران.

آخرین اجرای صحنه‌ای سرور احمدی در تهران تیرماه سال قبل در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد که در آن به اجرای مقام‌هایی در نعت پیامبر اکرم (ص) و برخی مقامات محلی تربت جام پرداخت.

دو سال قبل او کارگاهی آموزشی را در فرهنگستان هنر برگزار کرد و سازی از ساخته‌های خود را هم به این نهاد هنری هدیه داد.

سرور احمدی علاوه بر نواختن ساز، در ساخت ساز دو تار هم دستی چیره داشت و از جمله سازندگان شناخته شده ساز دو تار خراسان به شمار رفت و سازی هم که عمدتا با آن می‌نواخت به تاسی از ساز درویش‌خان، «قلندر» نام گرفته است.


 


حزب سوسیالیست فرانسه در پاسخ به پیام تبریک اردشیر امیر ارجمند به فرانسوا اولاند به خاطر پیروزی اش در انتخابات ریاست جمهوری، ضمن حمایت از مبارزات مردم ایران، خواستار آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی شد.

به گزارش کلمه، در پیامی که حزب سوسیالیست فرانسه برای سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید ارسال کرده، ضمن تشکر از پیام تبریک امیر ارجمند به فرانسوا اولاند، تاکید شده که انتخاب رئیس جمهور جدید فرانسه، فصل جدیدی را در روابط این کشور و اروپا با کشورهای خاورمیانه و به خصوص ایران بر پایه صلح، دموکراسی و احترام به حقوق بشر به دنبال خواهد داشت.

حزب حاکم فرانسه همچنین در پاسخ خود به پیام سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید که در ۲۲ می ۲۰۱۲ ارسال شده، بار دیگر با مردم ایران و مبارزات آنها ابراز همبستگی کرده و لزوم آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی را یادآور شده است.

اردشیر امیر ارجمند در ۹ می ۲۰۱۲ در پیامی به به فرانسوا اولاند، ضمن تبریک به وی بابت پیروزی در انتخابات، ابراز امیدواری کرده بود که فرانسه از تلاش های بین المللی برای رفع سایه جنگ از منطقه و حل مسالمت آمیز و عزتمند پرونده ی هسته ای ایران و همچنین توسعه صلح و دموکراسی در جهان پشتیبانی و حمایت کند.

سید مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی، هم به تازگی در پیامی از زندان اوین به فرانسوا اولاند، ضمن تبریک پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به وی، این انتخاب را پیروزی دوباره جمهوریت فرانسه بر ناسیونالیسم و سکولاریسم افراطی خواند و با ابراز امیدواری نسبت به توقف تهاجم راست افراطی علیه دموکراسی تکثرگرا آورده است: "به تجربه‌ای پر هزینه آموخته‌ایم همه اشکال افراطی‌گری چه به نام دین و چه به نام ملیت و سکولاریسم افراطی، به رغم همه تضادهای فی‌مابین، به یکدیگر سوخت می‌رسانند و بر مبنای منطقی مشابه، در تنور جنگ‌های خانمان‌سوز می‌دمند."

تاجزاده همچنین ابراز امیدواری کرد که پیروزی فرانسه در عرصه دموکراسی تکثرگرا، به عرصه صلح و همزیستی بشری یاری برساند و فرانسه همچنان که در جریان تهاجم آمریکا به عراق، موضعی مستقل و ضد جنگ اتخاذ کرد، این بار نیز از جنگ‌افروزی‌های اسرائیل و جناح جنگ‌طلب آمریکا فاصله بگیرد.

حزب سوسیالیست فرانسه تاکنون بارها از جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان و مبارزه برای برقراری موازین عادلانه و حقوق بشری در ایران حمایت کرده و خواستار آزادی زندانیان سیاسی به ویژه رهبران جنبش سبز، موسوی، کروبی و رهنورد شده است.

فرانسوا اولاند ماه قبل با کسب حدود ۵۲ درصد آرا توانست در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری فرانسه بر نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری پیشین پیروز شود.

در انتخابات پارلمانی هم بر اساس گزارش های منتشر شده تا این لحظه، حزب سوسیالیست به رهبری فرانسوا اولاند رئیس جمهوری برنده کرسی‌های کافی در انتخابات پارلمانی این کشور برای تشکیل یک اکثریت مطلق شده است.

به گزارش یورونیوز، نتایج نهایی هنوز اعلام نشده است اما کسب ۳۱۳ تا ۳۱۵ کرسی از ۵۷۷ کرسی پارلمانی از طرف حزب سوسیالیست قطعی به نظر می‌رسد. در مقابل بنابه تخمین‌ها سهم حزب راست میانه «یو.‌ام. پی» که نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهوری سابق عضو آن بود از ۳۰۴ کرسی به ۲۱۴ کرسی افت می‌کند.


 


کلمه – گروه بین الملل: انتخابات ریاست جمهوری مصر به صحنه جنگ میان اخوان المسلمین و ژنرال های مصری تبدیل شده است. تا پیش از انقلاب مصر در سال ابتدای سال گذشته میلادی، این کشور همواره توسط نظامیان اداره می شد و اخوان المسلمین به مدت شش دهه مهم ترین و بزرگترین اپوزسیون حکومت نظامیان در مصر بود.

اکنون همزمان با اعلام پیروزی ستاد انتخاباتی محمد مرسی، نامزد اخوان المسلمین در انتخابات ریاست جمهوری، شورای نظامیان اعلامیه ای جدید صادر کرده است، بر اساس این اعلامیه، به نظامیان اختیارات ویژه ای داده می شود. بسیاری از تحلیلگران این بیانیه را تلاش نظامیان مصری برای از کم کردن اختیارات ریاست جمهوری می دانند.

بر اساس گزارش ها پس از انتشار این بیانیه از تلویزیون مصر حامیان محمد مرسی در ستاد انتخابات او تجمع کردند و شعار مرگ بر حکومت نظامی سر داده اند. محمد البلتاجی از قانون گذاران اخوان المسلمین در سخنرانی خود بیانیه نظامیان را قسمتی از کودتای نظامی علیه انقلاب و اراده مردم مصر نامیده است.

ناتان براون کارشناس مصر در دانشگاه جرج واشنگتن نیز این اقدام را کودتای آشکار نظامی دانسته و به نیویورک تایمز می گوید این اقدام به معنای حکومت نظامی و نظارت نظامیان بر پارلمان و ریاست جمهوری است و آن را استمرار سلطه ژنرال ها بر نظام سیاسی مصر نامیده است.

محمد البرادعی از رهبران سیاسی مستقل در مصر نیز این اعلامیه را پسرفتی جدی برای دموکراسی و انقلاب توصیف کرده است.

مطابق این بیانیه، که ساعاتی پس از بسته شدن صندوق های رای گیری منتشر شد، اختیارات قانونگذاری در اختیار شورای عالی نیروهای مسلح قرار گرفته است. بر این مبنا عملا کنترل بودجه و اینکه چه کسی قانون اساسی را خواهد نوشت به شورای عالی نیروهای مسلح سپرده می‌شود. بعضی از مصری ها اکنون می گوید که نقش رئیس جمهور کشور از این پس احتمالا مثل ملکه انگلستان در حد یک مقام تشریفاتی تقلیل خواهد یافت.

در بیانیه شورای عالی نظامی مصر تقریبا تمامی اختیارات پارلمان بر عهده‌ نظامیان خواهد بود. تلویزیون دولتی مصر گزارش داد که نظامیان مسئولیت تدوین قانون اساسی جدید را بر عهده گرفته اند. قانون اساسی تازه سپس به رفراندوم گذاشته خواهد شد. قرار است یک ماه پس از این رفراندوم، انتخابات جدید پارلمانی در مصر برگزار شود.

انتشار این بیانیه همزمان با پیروزی نامزد اخوان المسلمین، سوء ظن ها را نسبت به نظامیان این کشور افزایش داده است. اگر چه احمد شفیق به عنوان نامزد مستقل در این انتخابات شرکت کرده بود اما او آخرین نخست وزیر حسنی مبارک، رئیس جمهور برکنار شده مصر و خلبان سابق ارتش است. بسیاری از مصری ها احمد شفیق را نامزد غیررسمی ارتش و نماد روزهای استبداد حکومت مبارک می دانستند.

به گفته ناظران میزان مشارکت در دور دوم ریاست‌جمهوری مصر بسیار پایین تر از دور اول بوده است. در جریان نشستی خبری اعلام شد که محمد مرسی ۵ / ۵۲ درصد آرا و رقیب‌اش احمد شفیق ۵ / ۴۷ درصد آرا را به دست آورده‌اند. این در حالی است که ستاد احمد شفیق نیز همچنان این پیروزی را نپذیرفته و قاطعانه آن را رد می کند.

انحلال پارلمان آغاز تنش ها

تنش های اخیر از آنجا آغاز شد که دادگاه قانون اساسی مصر، پنجشنبه‌ هفته‌ گذشته اعلام کرد که انتخابات پارلمانی مصر که در اوایل سال جاری میلادی برگزار شد، غیرقانونی بوده و پارلمان این کشور باید منحل شود. اسلام‌گرایان مصر در انتخابات پارلمانی این کشور دو سوم کرسی‌های پارلمان را از آن خود کرده بودند. به گزارش برخی رسانه های مصری پیش نویس حکم دادگاه قانون اساسی نیز توسط نظامیان تنظیم شده بود.

از آن پس پارلمان مصر تعطیل است و نیروهای نظامی از ورود نمایندگان به پارلمان جلوگیری می کنند. بسیاری از تحلیلگران مصری حکم دادگاه قانون اساسی را به تبدیل رسمی انقلاب مصر به یک دیکتاتوری نظامی می دانند.

اگر چه نتایج انتخابات مصر هنوز به طور رسمی اعلام نشده اما پس از اعلام پیروزی حزب عدالت و توسعه‌، شاخه‌ سیاسی اخوان‌المسلمین، محمد مرسی در جمع خبرنگاران در ستاد حاضر شد و گفت همه کسانی که به او رأی داده یا نداده اند در قلب او جای دارند و از همه آنان برای شرکت در انتخابات تشکر کرد. او وعده داد که حکومتی قانونمدار تشکیل خواهد داد که حقوق قربانیان انقلاب را به آنان بازخواهد گرداند در صدد انتقامجویی و تسویه حساب با مخالفانش نخواهد بود.

محمد مرسی اعلام کرد که می‌خواهد رئیس‌جمهور همه‌ مصریان باشد. او به مسیحیان قبطی مصر وعده داد که هر فردی در کشور عضوی از فامیل خواهد بود. مرسی گفت که می‌خواهد برای ایجاد یک دولت مدنی، دمکراتیک، قانونمدار و مدرن تلاش کند.

از سوی دیگر به گزارش خبرگزاری الجزیره، هواداران احمد شفیق ادعای اخوان‌المسلمین مبنی بر پیروزی محمد مرسی را قاطعانه تکذیب کردند و گفتند که باید منتظر نتایج رسمی این انتخابات شد. محمود براکه، مدیر برنامه‌های انتخاباتی احمد شفیق، خبر پیروزی نامزد اخوان‌المسلمین را شدیدا تکذیب کرد و گفت آنان خود را به گروگان‌گیران انتخاباتی تبدیل کرده‌اند. او افزود: ارقامی که در اختیار اوست، نشان می‌دهد که احمد شفیق پیش است.


 


وضعیت جسمی نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر یک بار دیگر وخیم شده است.

به گزارش ملی-مذهبی، نرگس محمدی که همچنان در زندان زنجان حبس است روز چهارشنبه گذشته در حمام این زندان بر اثر گرفتگی عضلانی به زمین می خورد به طوری که صورت وی کبود می شود. این وضعیت باعث شد تا روز پنج شنبه به بیمارستان زنجان منتقل شود. اما با وجود تاکید پزشک معالج وی مبنی بر ضرورت بستری شدن خانم محمدی،وی یک بار دیگر به زندان بازگردانده می شود.

بر اساس گزارش ها، نرگس محمدی روزانه ۹ قرص می خورد و وضعیت جسمی او به حدی وخیم است که پزشک زندان و برخی دیگر از مسئولان زندان تاکید کرده اند این زندانی سیاسی یا باید آزاد شود یا در بیمارستان بستری شود.

روز شنبه هفته اخیر نیز در جریان ملاقات وی با خانواده، صورت سرخ و کبود شده او علی و کیانا فرزندان دو قلویش را به شدت متاثر کرد. به طوری که این دو قلو هم اکنون نگران سلامت مادر خود هستند و بی تابی شدیدی می کنند.

وضعیت جسمی و روحی نرگس محمدی روز به روز در رندان زنجان وخیم تر می شود؛به گونه ای که در بندی که خانم محمدی نگهداری می شود بارها درگیری های خونینی میان هم بندیان وی رخ داده که عموما این درگیری ها با چاقو کشی و شکستن شیشه و به هم ریختن اسباب و وسایل بوده است. نگهبانان زندان، نرگس محمدی را برای مصون ماندن از آسیب جسمی در یک اتاق حبس می کنند تا این درگیری ها به پایان برسد.

تعداد زیادی از هم بندیان خانم محمدی زنانی هستند که به جرم های مختلف اجتماعی در زندان حبس شده اند و بسیاری از آنها نیز قربانی روابط ناصحیح جامعه شده اند.

نرگس محمدی در ملاقات روز شنبه خود بر وضعیت وخیم جسمی اش تاکید کرده و گفته است: “در زندان هر روز فلج می شوم.”

وی از بیماری حاد عصبی رنج می برد که بعد از زندان سال ۱۳۸۹ به آن دچار شد. در این بیماری مرموز وی به صورت ناخودآگاه زمین می خورد و این اتفاق بعد از آزادی شان چندین بار در مکان های مختلف از جمله در خیابان و خانه رخ داده است. وضعیت استرس زای زندان این بیماری را تشدید می کند.

محمدی در حالی در زندان زنجان حبس شده است که طبق قانون باید دوران محکومیت خود را در زندان اوین سپری می کرد. این انتقال غیر قانونی در شرایطی رخ داده که هیچ ماده قانونی آن را توجیه نمی کند. به نظر می رسد نیروهای امنیتی که دستگاه قضا را زیر نفوذ غیرقانونی خود گرفته اند قصد دارند خانم محمدی را با حبس در زندان زنجان در معرض شدیدترین اذیت و آزارهای روحی-روانی قرار دهند.

نرگس محمدی که به اتهام فعالیت های حقوق بشری بازداشت شده است بارها بر حقانیت و پایبندی به مسیری که انتخاب کرده است تاکید کرده و درخواست های متعدد بازجویان را برای مصاحبه علیه شیرین عبادی و کانون مدافعان حقوق بشر رد کرده است. وی ابتدا از سوی دادگاه انقلاب به ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به شش سال تقلیل یافت.


 


روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی به قلم محمدرضا جواهری استاد دانشگاه فردوسی مشهد، فلسفه مشورت های پیامبر (ص) را نفی استبداد دانست و نوشت:

شورا در اسلام یک فضیلت و ارزش قرآنی و حدیثی است. قرآن شوری را یکی ازصفات اهل ایمان می‌شمارد و نام یکی از سوره‌های قرآن شوری است.خدای متعال به پیامبراسلام امر فرمود: شاورهم فی الامر(ال عمران،۱۵۹)، درکارها با آنان مشورت کن! از این آیه به دست می‌آید شورا یک اصل اسلامی است و رهبران امت هم باید برای اداره امور کشور با امت مشورت کنند.

در تفسیر این آیه سوالی مطرح می‌گردد: چرا پیامبری که آگاهی کامل دارد و صددرصد از اشتباه مصونیت دارد موظف به شوراگردیده است؟ فلسفه امر پیامبر به مشورت چیست؟در پاسخ این پرسش باید گفت مشورت پیامبر با امت برای آگاه شدن و پیشگیری از اشتباه نبوده است.چون پیامبر پاک ازاشتباه است.شورا و مشورت پیامبر برای “شخصیت دادن به امت” و “آزمایش” و”رشدفکری مردم” و “استفاده از تایید مردم” و”آگاه شدن مشورت شوندگان وآموزش آنان”و”روشن شدن احترام خلق درنزدخدا”و”نشان دادن این که نظر خواهی ازدیگران عیب وعار نیست بلکه یک ارزش است”و”پیشگیری ازانتقادبی جا درصورت شکست”باامت مشورت کرده‌اند. افزون براین هشت دلیل واثرمشورت پیامبر وامت،فرمان الهی به مشورت پیامبرباامت منافع وخیرات دیگری نیزداشته ودارد.

نفی استبداد ودیکتاتوری

مشورت پیامبرخدا باامت بهترین دلیل برای انکار ونفی استبداد درحکومت اسلامی است.پیامبرباعلم لدنی وعصمت ومصونیت کامل ازاشتباه وبی نیازی،بازهم باامت خویش مشورت می‌نمود تااستبداد ودیکتاتوری وخودپسندی رانفی کند.بزرگترین شخصیت الهی وآخرین پیامبرخدا بامردم مشورت می‌کرد تابه حاکمان اسلامی آموزش شورا ونفی دیکتاتوری واستبداد رای بدهد.پیامبرخداباویژگی‌های بی‌نظیر،نخستین آموزگار شوری ومخالف استبدادبود.غیرازمعصومین علیهم السلام همه انسان‌ها ممکن است گرفتاراشتباه وانحراف گردند چون دانش وآگاهی آنان اکتسابی ومحدوداست.پیامبرآگاه پاک ازاشتباه،بامشورت با عموم مسلمانان درس رهایی ازخودپسندی ودیکتاتوری واستبداد داده است.

تأسی امت به پیامبر

خدای متعال به پیامبرش دستورداد بامردم”مشورت”کندتاهمه مسلمانان به ویژه رهبران ومدیران جامعه اسلامی ازاوپیروی کنند.رفتاراواسوه حسنه وسرمشق جهانیان گرددهنگامی که مسلمانان دیدند پیامبر آن همه فضایل وعقل وعلم وفهم وعصمت وعدم نیاز به آراء دیگران، باآنان مشورت می‌کند ارزش مشورت رادرک کردند ومشورت سنت نبوی واصل اسلامی شد.مشورت بین مسلمانان به ویژه رهبران ومدیران آنان رسم گردیدورواج یافت.

استبدادستیزی امام علی علیه السلام

وصی رسول خدا امیرمومنان امام علی علیه‌السلام نیز با ادامه راه پیامبر در شورا و مشورت به مسلمانان درس دوری از خود رأیی و خودخواهی داد. امام علی علیه‌السلام درباره اثر استبداد فرمودند: لاتستبدبرأیک فمن استبدبرأیه هلک(غررالحکم ودررالکلم،ج۶،ص۲۹۶).استبداد رای نداشته باش که هرکس استبداد رأی داشته باشد هلاک و نابود گردد. در حدیث دیگر فرمودند: من استبدّ برأیه زلّ (غررالحکم ودررالکلم، ج۵، ص۱۷۰). هرکه با استبداد رأی کارکند می‌لغزد ولغزش وانحراف پیدامی کند.دررهنمود دیگرفرموده اند:المستبد متهوّر فی الخطا والغلط(غررالحکم ودررالکلم،ج۱،ص۳۱۷)مستبد دراشتباه وغلط متهور است ودرخطا وغلط فراوان گرفتار گردد.

در هشدار دیگر فرموده‌اند: من استبدّ برأیه خاطر وغرر(غررالحکم ودررالکلم،ج۵،ص۴۶۱)هرکه استبداد رأی دارد خطر وضررکند. دررهنمود دیگرفرموده اند:من اعجب برأیه هلکه العجز(غررالحکم ودررالکلم،ج۵،ص۲۵۳).وهرکه به رأی خوداکتفا کند وخودپسندگرددناتوانی وعجز اوراهلاک کند.

درحدیث دیگرفرموده اند:من استبد برأیه حقت وطأته علی اعدائه(غررالحکم ودررالکلم،ج۵،ص۳۴۴).هرکس استبداد رای پیداکند گامهایش علیه دشمنانش سست شود.براساس این احادیث علوی بااستبداد رأی ودیکتاتوری وخودرأیی وخودپسندی نه تنهاآثار ومنافع شورا ومشورت نخواهدبود بلکه”استبداد” اشتباه وزیان ولغزش وهلاکت ونابودی رادرپی خواهدداشت.شیعیان وپیروان پیامبرواهل بیت بایدازاستبداد ودیکتاتوری دورشوند واز خودخواهی وخودرأیی وخودپسندی پاک گردند وباشوری ومشورت درراه تکامل وسعادت گام بردارند.حاکمان ومدیران جامعه اسلامی همواره نیازمند بهره مندی ازمنافع وآثارشورا هستند.انان بایدهمیشه برای عموم مردم مسلمان به ویژه صاحب نظران وفرهیختگان حوزه ودانشگاه احترام قائل شده وازنظر آنان برای رفع مشکلات وسالم سازی رفتار وگفتار خویش استفاده کنند.

* پیامبر خدا با مردم مشورت می‌کرد تا به حاکمان اسلامی آموزش شورا و نفی دیکتاتوری و استبداد بدهد.

* مشورت‌کردن پیامبر اکرم(ص) با مردم باعث شخصیت‌دادن، رشد فکری و احترام به آنان بود.

* براساس آموزش‌ها و دستورالعمل‌های رسول گرامی اسلام(ص)، حاکمان و مدیران جامعه اسلامی همواره نیازمند به مشورت و آثار آن می‌باشند و باید برای عموم مردم جامعه به ویژه صاحبنظران حوزه و دانشگاه احترام قائل باشندو از دیدگاه‌های آنان استفاده کنند.


 


قیمت مرغ گرم در بجنورد به طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافته و به مرز ۶۰ هزار ریال افزایش یافت.

هم‌اکنون قیمت هر کیلوگرم مرغ در این شهر ۵۷ هزار و ۵۰۰ ریال عرضه شده که نسبت به هفته گذشته ۵ هزار ریال افزایش را نشان می‌دهد.

برخی از فعالان مرغداری پیش‌بینی می‌کنند به دلایل مختلف قیمت گوشت سفید در روزهای آینده روند افزایش را داشته باشد.

نرخ مرغ در بجنورد که از دو ماه گذشته و در پی بیماری تب کریمه کنگو سیر صعودی را در پیش گرفته است، میزان مصرف گوشت مرغ را افزایش داده که در پی آن منجر به افزایش دست کم ۱۰ درصد نسبت به قبل شده است.

البته قیمت مرغ در ماه‌های آخر سال گذشته افزایش فزاینده‌ای را طی کرده به طوری که نسبت به ابتدای سال قبل حدود دو برابر رشد قیمت را تجربه کرد.

مدیران این بخش افزایش تقاضا و همچنین سیر صعودی قیمت نهاده‌ها را از دلایل گرانی مرغ عنوان می‌کنند.

رئیس سازمان جهاد کشاورزی خراسان شمالی در این مورد معتقد بوده که افزایش قیمت مرغ در این استان به خاطر رشد هزینه‌های تولید است.

ابوالفضل یاوری با بیان اینکه قیمت جوجه یک روزه و نهاده‌ها طی ماه‌های اخیر به طور چشمگیری افزایش یافته است، افزود: هم‌اکنون قیمت سویا از ۴ هزار و ۵۰۰ به ۷ هزار تومان و ذرت از ۵۱۰ به ۶۰۰ تومان رسیده است.

وی اظهار کرد: قیمت جوجه‌ یک روزه ۷۵۰ تومان، قیمت مرغ زنده را ۲ هزار و ۴۰۰ تومان و مرغ آماده طبخ را ۳ هزار و ۸۰۰ تومان بوده که به تناسب افزایش قیمت تولید، افزایش بهای مرغ نیز در بازار دیده می‌شود.

به گزارش فارس، بنا به آمار بخش زیادی از مرغ مصرفی خراسان شمالی از استان‌های هم‌جوار تأمین می‌شود


 


یک کارشناس بخش کشاورزی اعلام کرد:‌ کاهش روند سرمایه گذاری در بخش کشاورزی منجر به بیکاری خیل عظیمی از کشاورزان شده است.

محمد چیذری در گفتگو با ایلنا با بیان این که سرمایه گذاری در بخش کشاورزی کشور جذابیتی برای سرمایه گذاران ندارد خاطرنشان ساخت: به علت کاهش بهره وری در بخش کشاورزی کشور هزینه های تولید در این بخش افزایش چشمگیری یافته است. و تولید محصولات کشاورزی ما نسبت به محصولات وارداتی گرانتر شده است. از این رو تمایل به واردات بیشتر خواهد شد.

این کارشناس با بیان این که مکانیزاسیون در بخش کشاورزی کشور تاثیری در روند نرخ بیکاری ندارد یاد آور شد: به منظور افزایش نرخ اشتغال در بخش کشاورزی باید باید با ایجاد تنوع در بخش تولید میزان بهره وری را در این بخش افزایش دهیم.

چیذری در ادامه یاد آور شد:‌ کشاورزی فعالیتی سرشار از مخاطرات است. در این فعالیت انواع مخاطرات طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و عمدی دست به دست هم داده و مجموعه شکننده و آسیب پذیری برای تولیدکنندگان این بخش فراهم آورده که نتیجه نهایی آن بی ثباتی درآمد آنهاست.

این کارشناس بخش کشاورزی تصریح کرد: با توجه به شرایط طبیعی و اقتصادی ایران، تولید محصولات کشاورزی در این شرایط یکی از پرمخاطره ترین فعالیتهای اقتصادی است و از آنجا که بخش مهمی از تولیدکنندگان محصولات کشاورزی کشور، یعنی کشاورزان متوسط و میانه حال، توان مالی محدودی دارند و همه داراییشان را در هر دور ة بهره برداری در فرایند تولید به کار می گیرند، گاه حتی کمترین خسارت ممکن است آنها را از هستی ساقط و زندگی فلاکت باری را بر آنها تحمیل کند . به این دلایل است که بیمه محصولات کشاورزی را می توان یکی از اهرمهای توسعة کشاورزی دانست.


 


جامعه بین المللی اپتیک (SPIE) ، در سایت خود نوشته است که حکم ۱۰ سال زندان امید کوکبی، منجر شده است که نامه دومی از طرف اتحاد سازمانهای اپتیک به رهبر جمهوری اسلامی فرستاده شود.

به گزارش دانشجونیوز، در قسمتی از این نامه آماده است که ” جامعه بین المللی اپتیک مشخصا نگران تهدید آزادی های آکادمیک می باشد که بعد از محاکمه امید کوکبی به نمایش در آمد.” زندانی شدن آقای کوکبی “احتمال محرومیت محققان ایرانی در همکاری های بین المللی را افزایش می دهد.”

امید کوکبی، نخبه ایرانی ۳۰ ساله و دانشجوی مقطع فوق دکتری فیزیک اتمی در دانشگاه تگزاس آمریکا در تاریخ ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۹ در فرودگاه “امام خمینی” هنگام ترک کشور بازداشت شد.

کوکبی پس از ۱۵ ماه بازداشت موقت در دادگاهی تحت عنوان "دادگاه متهمان به همکاری موساد در اسراییل" به ریاست قاضی صلواتی در روز یکشنبه ۲۴ اردبیهشت ماه به ده سال حبس محکوم شد.

امضا کنندگان این نامه میگویند که ما بر این باور هستیم که دستگیری و زندانی شدن آقای کوکبی میتواند نتیجه یک سوء تفاهم از فعالیت های علمی او برای فارغ التحصیلی باشد. آنها ادامه میدهند که “تا آنجا که ما میدانیم، آقای کوکبی آموزشی در فیزیک هسته ای ندیده است، فعال سیاسی نیست، وابسته به هیچ جنبش سیاسی در ایران نیست و او تمام اتهام های وارده به خود را مستمرا رد کرده است.”

در پایان نامه امضا کنندگان ابراز امیدواری میکنند که حکومت ایران در اسرع وقت شرایط آقای کوکبی را مورد بازبینی قرار دهد و تمام اتهام های وی را لغو کرده تا این دانشجو بتواند به تحصیل خود ادامه دهد.

پیش از این یکبار امید کوکبی نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه نوشته بود و در آن از نحوه بازداشت غیرقانونیش تا مراحل بازجویی و اعتراف اجباری تحت فشار گفته بود. امید کوکبی در خصوص بازداشتش نوشته بود: در فرودگاه با اتهام شوک آور اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی کشور" بازداشت شدم و ۳۶ روز در انفرادی بودم."

او نوشت که "کل فرآیند بازداشت، اتهام زنی و بازجویی" را غیرقانونی می داند و در نتیجه اقرارهایی که از او گرفته شده اعتباری ندارند. امید کوکبی در این نامه نوشته است: "بازجویان که در هنگام نوشتن مطالب را سطر به سطر از دستم گرفته و می خواندند، بارها جواب های نوشته شده من را با خشم و تهدید و فریاد کنار گذاشته و با در اختیار گذشتن برگه ای دیگر اجبار می کردند که مجددا آنچه را که آنها می گویند و نظر و برداشت آنهاست بنویسم که صدافسوس من نیز چنین می کردم.”

این دانشجوی نخبه ۳۰ ساله در تکه ای از نامه خود با اشاره به اینکه بازجویانش بارها تهدید به آزار خانواده اش کرده اند، نوشته بود: “تنها چیزی که فکر می کردم این بود که هر دقیقه زودتر بتوانم از او اوضاع و احوال آنها آگاه شوم و در کنار آنان باشم . (اولین تماسم با خانواده ام ۲۴ روز پس از بازداشت پس از تحمل مانورها و فشارهای روانی فراوان بازجویان و کسب کسب خشنودی آنها برقرار شد که کمتر از ۲ دقیقه طول کشید) . وقتی مشاهده می کردم که هر وقت مطالبی را که بازجویان دوست دارند می نویسم و یا آنچه آنها دیکته می کنند مکتوب می کنم ، روند تحقیق سریعتر و با فشار کمتری پیش می رود، تهدید و ارعاب کمتر است بطور خودبخودی به این نتیجه رسیدم که مطالبی بنویسم که خوشایند بازجویان باشد.”

امید کوکبی در آن نامه نوشته بود که بازجویانش گفته اند هیچ مدرکی ارائه نخواهند کرد و تاکید کرده اند که "باید خودت بگویی و اقرار کنی تا راستی آزمایی شود.


 


میکائیل عظیمی از شاگردان شهید هدی صابر و از نزدیکان نیروهای ملی-مذهبی برای اجرای حکم ۲ ساله خود به زندان اوین رفت.

به گزارش سایت ملی-مذهبی، میکائیل عظیمی در خرداد ۱۳۸۲ همراه چند تن از دوستان خود به اتهام تشکیل ان جی او «سپهر اندیشه » بازداشت شد. این بازداشت بعد از دستگیری شهید هدی صابر، تقی رحمانی و رضا علیجانی در خرداد ۱۳۸۲ اتفاق افتاد.

عظیمی که در این مقطع در بند «دو الف سپاه» بازجویی شد به اقدام علیه امنیت ملی از طریق راه اندازی ان جی او و ارتباط با نیروهای ملی-مذهبی متهم شد . در خرداد ۱۳۸۲ اعتراض های گسترده ای در دانشگاه های کشور صورت گرفت. نیروهای امنیتی،عظیمی و دوستانش را متهم کردند با ایجاد ارتباط بین نیروهای ملی-مذهبی و دانشجویان در راه اندازی این اعتراضات نقش اساسی ایفا کرده اند.

وی در آذر ۱۳۸۴ محاکمه شد که طی آن دوسال حکم زندان گرفت.

خاطرنشان می شود میکائیل عظیمی در رشته اقتصاد دانشگاه علامه تحصیل کرده بود و مدرک دکترای خود را در رشته توسعه از هند گرفته است.


 


سه سال گذشت! غم و رنج شهادت احمد تا آخر عمر با ماست و فراموش نخواهد شد. شهادت احمد برای ما قابل هضم نیست و از خودمان سوال می کنیم که چرا؟

اینها عباراتی است که پس از گذشت سه سال از کشته شدن احمد نعیم آبادی جوان ۲۲ ساله از زبان پدر دردمندش بیان می شود. او هنوز باور ندارد که چرا در کشوری که دایه دار آزادی و شیعه اسلام محمدیست چنین جنایاتی رخ داده است. سه سال از روزی که احمد با پیشانی بند سبز، دستبند سبز، لباس سبز و کتانی سبز به حمایت از میر حسین موسوی و اعتراض به تقلب در انتخابات از خانه بیرون زد گذشت. سه سال از کشتن احمد و معترضان دیگر توسط عاملین حکومت گذشت. سه سال پر از اندوه و خشم بر خانواده های این شهدا با صبوری و پایداری آنها گذشت و پدر شهید احمد نعیم آبادی با قلبی مالامال از درد و اندوه می گوید: “ما شاهد هستیم که اکثریت مردم طرف ما هستند و وقتی در کنار ما هستند احساس می کنند می توانند حرفهایشان را صریح بزنند و انزجار درونی خود را نسبت به وضعیت موجود بروز دهند. لحظه به لحظه این انزجار “بیشتر” می شود و فشارهای بیرونی هم که بر گرده ی مردم سنگینی می کند باعث شدت گرفتن این انزجار و اعتراض می شود. در واقع وضعیت دشواری است. در این اوضاع، ما هم نه اینکه عزیزی را از دست داده باشیم، بلکه او را در جهت عریان شدن چهره هایی که خود را مخفی کرده بودند تقدیم این ملت و مردم کردیم.”

شهید احمد نعیم‌آبادی یکی از اولین شهدای حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم است که در تظاهرات آرام روز ۲۵ خرداد با چهار گلوله در حاشیه میدان آزادی به شهادت رسید.

آقای نعیم آبادی پدر این شهید در خصوص برگزاری سومین سالگرد مراسم فرزندش به “جرس” می گوید: “روز جمعه یعنی بیست و ششم خرداد ماه یک مراسم مختصری با حضور آشنایان و دوستان برگزار کردیم و بر سر مزار احمد هم رنگ سبز و قرمز (به نشانه جنبش سبز و خون شهدا) ریختیم. بعد از آن بر سر مزار دیگر شهدا از جمله ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی و … رفتیم و فاتحه ای بر سر مزار آنها خواندیم و برگشتیم.”

او عنوان می کند: “سه سال گذشت. تا آخر عمر این غم و رنج فراموش نخواهد شد و همیشه با ماست. اعضای خانواده هم علیرغم گذشت سه سال اندوهناک هستند چرا که احمد را به گونه ای کشتند که اصلا برای ما قابل تصور نبود. شهادت احمد برای ما قابل هضم نیست و از خودمان سوال می کنیم که چرا؟

چرا باید یک چنین اتفاقی در کشوری که دایه دار آزادی و دایه دار شیعه ی اسلام ناب محمدی است بیفتند؟ چنین جنایتی رخ دهد و مقامات رده ی بالا هم نه تنها پیگیری نمی کنند، بلکه عملکرد آنها به گونه ای است که گویی چنین جنایتی مرتکب نشده اند. زمانیکه از آنها علت کشته شدن احمد را توسط نیروی بسیجی و سپاه می پرسیم، می گویند اینطور نیست و ما هم کشته دادیم و اسم احمد را جزو کشته شدگان خودشان می آورند!”

پدر این شهید جنبش سبز با سکوت دستگاه قضایی در معرفی عامیلن قتل فرزندش خاطر نشان می کند: ” دستگاه قضایی نه به اعلام کردند که پرونده مختومه است و نه اعلام کردند که چه کسانی در این جنایت دخیل بوده اند. تنها نتیجه ی کالبدشکافی را به ما داده اند که احمد با اصابت چهار گلوله ی ساچمه ای کشته شده است. ما گفتیم که عوامل این جنایت بسیج و سپاه هستند که اینبار با اسلحه ی شکاری این جنایت را مرتکب شده اند. از بنیاد شهید هم به ما زنگ زدند که چرا بر قبر فرزندتان نوشته اید شهید؟ گفتم پس چه باید می نوشتیم؟! به نظر شما چه کسی احمد را به قتل رسانده است؟ اگر بگوییم که جنگی بین دو کشور رخ داده و فرزندم در راه اعتقادات و حفظ مرز کشورش جان خود را فدا کرده است یک چیز است اما اینگونه به شهادت رسیدن فرزندم از نظر افرادی که آزاده هستند به مراتب بالاتر از شهادت در جنگ با دشمن خارجی است، زیرا احمد در راه امر به معروف و نهی از منکر قدم برداشت تا بر علیه این نابسامانیها، حقه بازیها، عوام فریبی ها و هرچه که بشود اسمش را به بدی نام برد قیام کرد و جان خود را در راه هدفش فدا کرد.”

او ادامه می دهد: “حالا بحثی هم در این زمینه نداریم. به نظر ما احمد شهید رفت زیرا با هدف رفت و معترض وضعیت کشور بود که چرا باید اینگونه باشد؟ جوابی هم نداشتند فقط گفتند باید نام شهید و کلمه ی شهادت را از روی سنگ قبر پاک کنید که ما هم به ناچار اینچنین کردیم. به هر ترتیب دستگاه قضایی بعد از گذشت سه سال پاسخی به ما نداده و تا کنون سکوت کرده است. اما علیرغم این سکوت ما همچنان منتظر نتیجه و معرفی عاملان این جنایت هستیم. به ما گفتند دیه بگیرید. سوال من این است اگر شما می گویید کسی از خارج فرزند من را کشته است پس چرا دیه اش را حکومت می خواهد بدهد؟! ما دیه نمی خواهیم بلکه عوامل قتل را به ما معرفی کنید. هیچکس پاسخگو نیست ضمن اینکه از سه سال گذشته تا به امروز مدام در هراس و واهمه به سر می برد که مبادا مجددا چنین حوادثی تکرار شود.”

آقای نعیم آبادی تصریح می کند: “در حقیقت آنجایی که دشمن خود را پنهان نمی کند چهره اش مشخص است و تیری هم که به سوی او نشانه می رود معلوم است، اما متاسفانه در وضعیت کنونی دشمن مشخص نیست و چهره ی واقعی خود را پنهان کرده و کسانیکه عوام هستند نمی توانند چهره ی واقعی دشمن را تشخیص دهند. اما کسانیکه خداوند به آنها بینش و آزادگی داده و جوانان فعلی کشور که قاطبه ی آنها این درک و بینش را دارند چهره ی واقعی دشمن را شناخته اند و می خواهند برای بهتر شدن آینده ی کشورشان نقش آفرینی کنند. جوانانی که می خواهند آینده ی کشورشان را به سمت آرمانهای ایده آل برای بشریت و دموکراسی سوق دهند.”

پدر شهید احمد نعیم آبادی در پایان اضافه می کند: “خلاصه خانواده ی ما این درد و عصبانیت را با بردباری و صبر در برابر این وضعیت تحمل می کند و ما منتظریم تا ببینیم کسانیکه ظلم کردند به عاقبت اعمال خود برسند تا مرحمی بر دلهای کسانیکه خون عزیزانشان به ناحق به زمین ریخته شده، شود.”


 


مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب کشور از نوبت‌بندی آب در پنج استان و ۱۰ شهر کشور خبر داد.

به گزارش فارس، ثمره هاشمی در پاسخ به این سؤال که چه تعداد شهر یا استان دارای تنش آبی هستند و احتمالاً با نوبت‌بندی آب روبه‌رو می‌شوند، گفت: در حال حاضر در پنج استان و حدود ۱۰ شهر کشور نوبت‌بندی آب در حال اجراست که البته این نوبت‌بندی سبت به سال قبل از ۱۴ شهر به ۱۰ شهر کاهش یافته است.

وی گفت: این ۱۰ شهر مورد اشاره دارای جمعیت ۴ هزار نفری هستند، و هر کدام ۱۵۰۰ مشترک دارند که امیدواریم با طرح‌های در دست اجرا و تا پایان تیرماه ۲ شهر دیگر از نوبت‌بندی خارج و به ۸ شهر کاهش یابد.

به گفته وی، نوبت‌بندی و کمبود آب در ۵ استان مورد اشاره شامل کرمان، هرمزگان، سیستان و بلوچستان ، گیلان و بوشهر است.

وی همچنین گفت: شرکت‌های آب و فاضلاب کشور بالغ بر ۲۵۰ میلیارد تومان به پیمانکاران بدهکار هستند که بخشی از این بدهی‌ها از طریق بودجه، بخشی از فروش اموال و دارایی و بخشی از فروش اوراق مشارکت و سهام دولتی‌ها پرداخت خواهد شد.

مدیرعامل آب و فاضلاب کشور در خصوص طرح آبرسانی به دشت مرکزی ایران هم گفت: طرح آبرسانی به دشت مرکزی ایران سال‌هاست که در ذهن‌ها مطرح شده است و بر روی آن تحقیقات وسیعی صورت گرفته است.

وی ادامه داد: دشت مرکزی ایران به شدت دچار کمبود منابع آب سطحی است و برای ادامه زندگی جمعیت ساکن در دشت مرکزی تأمین آب یکی از ضرورت‌ها است.

مدیرعامل آبفا اضافه کرد: هر نوع طرحی که بتواند بخش آب شرب و صنعت را احیا کند باید اجرایی و عملیاتی می‌شد به همین منظور در مرحله اول انتقال آب از دریای خزر به حجم ۲۰۰ میلیون مترمکعب به دشت مرکزی ایران در دستور کار قرار گرفت.

وی خاطرنشان کرد: در ادامه این طرح و در مرحله دوم چندین خط انتقال دیگر به ظرفیت ۵۰۰ میلیون مترمکعب در سال اجرایی خواهد شد.

به گفته ثمره هاشمی ،در کنار این طرح نیز، طرح شیرین‌سازی آب دریا است که عملیات اجرایی آن نیز با مشارکت بخش خصوصی آغاز شده است.


 


امروز، سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است؛ بزرگمردی تاریخ ساز که هنوز هم گفته ها و نوشته های او مخاطبان زیادی دارد و به اندازه بزرگی روح و اندیشه اش، تفسیرها و ارزیابی ها درباره او نیز متفاوت است. به همین ترتیب، شخصیت و تولیدات فکری او نیز محل اختلافات بسیاری بوده؛ به طوری که نظرات در طیفی از شیفتگی محض تا کینه و دشمنی گسترده است. در این میان تفسیرهای واقع بینانه بسیاری نیز از دکتر شریعتی وجود دارد که هرچه می گذرد، وضوح و روشنی بیشتری پیدا می کنند.

برای شناخت شریعتی، بی شک شنیدن ارزیابی همنسلان و همنشینان او که از نزدیک با شریعتی آشنا بوده اند، مفید خواهد بود. یکی از این افراد که می تواند توصیف دست اولی از شریعتی ارائه دهد، شهید دکتر بهشتی است که در مصاحبه ای که به نقل از سایت بنیاد بهشتی نقل می شود، خاطره و نظرگاه خود را درباره افکار دکتر شریعتی ارائه می دهد:

آشنایی شما با دکتر از چه زمانی آغاز می شود؟ در این رابطه اگر خاطراتی از ایشان دارید عنوان بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. نخستین آشنایی من با مرحوم دکتر شریعتی مربوط می شود به سال ۱۳۴۹٫ در تابستان آن سال در مشهد با آقای خامنه ای و مرحوم دکتر شریعتی و بعضی از آقایان چند جلسه داشتیم و پیرامون مسائل و نیازها صحبت کردیم. در همان مواقع عده ای از افراد علاقه مند به تنظیم مواضع فکری اسلامی جلساتی داشتند و خلاصه کارشان را در مجموعه ای تنظیم کرده بودند. در آن مجالسی که داشتیم گاهی هم پیرامون دین بحث و صحبت می شد؛ ولی به طور عمده با دکتر پیرامون حرکت اسلامی و جنبش اسلامی و نیازهای آن در شرایطی که جنبش در آن موقع داشت و همچنین آینده جنبش گفت وگو می کردیم. به هر حال جلسات خوب و سودمندی بود. از آن به بعد باز جلسات گفت وگو و بحث داشتیم. مخصوصاً زمانی که دکتر به تهران آمدند گاهی فرصت هایی برای تبادل نظر و گفت وگو پیش می آمد.

نظرتان را در مورد طرز تفکر و عقاید دکتر شریعتی بیان بفرمایید.

این سؤال مکرر گفته شده و جواب آن نیز مکرراً بیان شده است. حالا هم همان جواب را می گویم.

مرحوم دکتر شریعتی یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جستجوگر و یک اندیشه ناآرام بود؛ اندیشه ای که همواره در پی فهمیدن و شناختن بود. مایه های اصلی این اندیشه، یکی معارف اسلامی بود که دکتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود )آشنایی بیش از یک جوان معمولی و در سطحی بالاتر( و مطالعاتی که در زمینه ادبیات و جامعه شناسی در رابطه با فرهنگ غربی و اروپایی داشت.

خصوصیت دکتر این بود که هویت و اصالت خود را در این مطالعات گم نکرده و دچار از خود بیگانگی نگشته بود. پیدا بود که در طول سال ها مطالعه و تحصیل در زمینه جامعه شناسی و معارف غربی ، شیفته و دلباخته مطلق فرهنگ غربی نشده بود، بلکه اصالت فرهنگ غنی اسلام همواره برای او جاذبه نیرومند داشت. همین امتیاز سبب شده بود که دکتر بتواند با حفظ خویشتن خویش و هویت خود، در یک سیر و سلوک فکری و معرفتی ، گام های بلندی به جلو بردارد و نتایج جالب و زیبا و ارزنده ای را به دست آورد.

یک استعداد سرشار و قریحه دانا، در چنین حرکت و پویش سازنده ای ، خودبه خود درباره مسائل مختلف نظر می دهد و چه بسا نظراتش در مورد یک مسئله ای در زمان های مختلف، گوناگون می شود. نخستین چیزی که از این بابت در ذهنم مانده مطلبی است که دکتر در کتاب »یاد و یادآوران« بیان این است که چگونه دکتر شریعتی در یک سال که به حج مشرف می شود و در مراسم حج می بیند عده ای از حجاج شیعه در عرفات و مواقف دیگر حج، بیاد امام حسین هستند، زیارت وارث می خوانند، زیارت عاشورا می خوانند، در برخورد با این جریان اول بار این مطلب به ذهنش می آید که آیا اینجا در این کنگره عمومی مسلمانان جهان، بجاست که شیعه، آن آهنگ و آرمان ویژه خودش، یعنی حسینی بودن را مطرح می کند؟ آیا بهتر نیست که در آنجا، شیعه مثل دیگر مسلمانان همان دعاها و دیگر مناسک عمومی اسلام را بجای آورند؟ سال بعد وقتی دوباره به حج مشرف می شود و همین مناظر را می بیند یکمرتبه متوجه می شود که عجب! حقیقت این است که مراسم پرشکوه حج، یک ظاهر و جسم است که باطن و روح آن در حسینی اندیشیدن و حسینی زیستن است. بنابراین، توجه به امام حسین، به هر صورت، در مواقف مختلف حج یعنی توجه به روح این مناسک و عبادت بزرگ و در پیوند همه عبادت ها ولایت و امامت. ذهنش متوجه این می شود که اگر حج، این مراسم بزرگ و باشکوه در خدمت خلافت اموی و عباسی و زمامداران طاغوتی قرار گیرد حقی است که باطل از آن بهره برداری می کند ؛ اما اگر همین مناسک حج در راستای امامت حسین و حسینیان قرار گیرد، آن وقت حقی است که یک حق پرشکوه تر با آن همراه است. بنابراین، به نظرش می آید که بسیار به جاست که در همان جا، در همان مواقف، دل ها متوجه کربلای امام حسین باشد و زیارت های مربوط به امام حسین خوانده شود – که در آن زیارت ها از شهادت و امامت حسینی یاد شود و دل و جان و ضمیر حج گزاران با روح حج، که امامت حسینی باشد، تجدید عهد کند. یعنی سال قبل به نظرش می رسد که این کار نابجاست، در سال بعد به نظرش می رسد که نه تنها بجاست بلکه ضرورت حفظ محتوای راستین حج است. در این رابطه است که یک سخنرانی ایراد می کند که به صورت این کتاب منتشر می شود؛ یعنی چگونه باید همیشه به یاد حسین و حسینیان بود.

یک اندیشه پویا و جستجوگر همیشه از این گردش ها و چرخش های صد و هشتاد درجه ای دارد و دکتر شریعتی در رابطه با مسائل بسیاری یک چنین اندیشه ای داشت. خودش درباره مارکس می گفت که وقتی می گویید مارکس چه گفت، بگویید مارکس در چه سالی : مارکس در زمانی که مانیفست را می نوشت (۱۸۴۸)، یا مارکس سال ۱۸۷۰، یا بعد. بنابراین، در ذهن و اندیشه اش توجه داشته که برای انسان های جستجوگر در رابطه با مسائل مختلف در طول زمان نظرات مختلف پیدا می شود. حالا او از مارکس سخن گفته، من می خواهم بگویم که در تاریخ فقهمان، فقهای برجسته ای داریم که آنها نیز دارای ذهن نقاد، قریحه ای سرشار و اندیشه ای پویا بوده اند.

علامه حلّی و شیخ طوسی دو فقیه معروف هستند و هر دو دارای کتاب های فراوان. ما می بینیم که در مورد یک مسئله فقهی ، علامه حلی در کتاب های مختلف، فتاوی گوناگون دارد. یعنی اندیشه اش پویاست. و عجیب این است که او گاهی در یک کتاب فقهی مسئله ای را برحسب نیاز در دو جا مطرح کرده ؛ یک بار در آغاز کتاب و یک بار در پایان آن، و تا کتاب را به آخر نرسانده دارای یک برداشت جدید می شده و درباره همان مسئله در پایان کتاب، در اواخر کتاب، یک فتوای جدید می دهد. این ویژگی اندیشه های پویا و پرتوان است، و دکتر اندیشه ای پویا و پرتوان داشت.

آنچه می توانم در رابطه با دکتر بگویم دو نکته است: یکی اینکه بر حسب برخوردهایی که داشتیم و تاحدی که شنیده و یا نوشته هایش را خوانده ام، دکتر همواره رو به اصالت اسلامی پیش می رفت؛ یعنی هر چه جلو می رفت به اصالت اسلامی نزدیک تر می شد. دوم اینکه، برعکس آنچه گاهی درباره او گفته می شد که آدمی است که حرف دیگران را نمی پذیرد، او حرف های مستند و منطقی افرادی را که صاحب نظر بودند می شنید و گوش می داد و می پذیرفت، به شرط آنکه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فکری و قدرت تحلیل باشد که بتواند مشکلی را برای او بگشاید و مطلبی را برایش باز کند.

نظر روحانیت مبارز از دیرباز نسبت به دکتر شریعتی چه بوده است؟

نظر روحانیون در مورد دکتر چند دسته بود: یک دسته کسانی که دکتر را به عنوان یک تحصیل کرده و روشنفکر در خط دفاع از اسلام می دانستند و او را ارج می نهادند و کار او را خدمت می دانستند. دسته دیگر کسانی که به دلیل اشتباهات قابل ملاحظه ای که در برداشت های اسلامی دکتر بود، در عین آنکه کار او را ارج می نهادند، سخت انتقاد می کردند؛ اما انتقادی منصفانه و سازنده. یک دسته هم کسانی بودند که چون از دور با دکتر برخورد می کردند نسبت به او آن بینش گروه اول و دوم را نداشتند؛ به طوری که در روحانیون مبارز نیز در رابطه با دکتر برداشت های گوناگون وجود داشت.

ویژگی های دکتر شریعتی در چه چیزهایی بود؟

دکتر مردی سخت کوش، پرتلاش، پرکار و پراحساس بود. او یک انسان براستی هنرمند بود، و این جنبه هنری ، در قلمش و نوشته هایش بخوبی مشهود است. او یک اندیشه پرجهش بود و این جهش ها بخوبی در نوشته ها و گفتارش مشهود است. براستی علاقه مند بود به اینکه دور از تأثیر فرهنگ غرب و شرق، در سرزمین ما یک جنبش و انقلاب اصیل در پرتو اسلام و براساس تعالیم اسلام بوجود بیاید و به این کار سخت عشق می ورزید و علاقه داشت. او به نسل جوان بسیار بها می داد و با رنج و درد نسل جوان خوب آشنا بود و می توانست بیانگر آرمان ها و آرزوها و رنج ها و دردها باشد. به هر حال او یک سرمایه ارزنده بود. البته، همان طور که گفتم، دکتر یک پوینده و جوینده بود که در راه پویش و جویایی اش، در برداشت های اسلامی و اجتماعی اش، در مواردی اشتباهات قابل ملاحظه ای داشت و لازم است در رابطه با خواندن آثار دکتر به این نکات توجه شود.

نقش دکتر علی شریعتی در انقلاب اسلامی چه بود؟

دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثری در جو اسلامی و انقلاب اسلامی به وجود آورد، و در جذب نیروهای جوان درس خوانده و پرشور و پراحساس به سوی اسلام اصیل نقش سازنده ای داشت و دل های زیادی را با انقلاب اسلامی همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.

به عنوان آخرین سؤال، بفرمایید که در آن زمان نظر مجاهدین خلق درباره دکتر شریعتی چه بود؟

آن موقع ها جوان هایی که با مجاهدین ارتباط داشتند مکرر می آمدند و از کار حسینیه ارشاد و افکار دکتر شریعتی انتقاد می کردند و می گفتند که این جریانی است که مخالفین انقلاب اسلامی به وجود آورده اند تا از گرایش جوان ها به انقلاب و قیام مسلحانه – که تز مجاهدین و فدائیان خلق بود – جلوگیری کنند و بکاهند. بنابراین، از نظر اصولشان و برطبق نظراتشان نسبت به کار دکتر و آن برنامه ها نظر مخالف داشتند. آنها دکتر را یک نوع حرکت انحرافی تلقی می کردند. این آن مقدار بود که جوان هایی از آنها که پیش ما می آمدند، اظهار می کردند.


 


۱۲۸ تن از فعالان فعلی و سابق جنبش دانشجویی ایران در داخل کشور با انتشار بیانیه‌ای از دانشجویان بازداشت شده‌ی دانشگاه اصفهان حمایت کرده‌اند و خواستار احترام به دانشجو و حریم دانشگاه شدند.

به گزارش جرس، در بخشی از این بیانیه تاکید شده است: به مقامات مسئول امنیتی و قضائی توصیه می کنیم به جای صرف کردن بودجه کشور و وقت خود برای برخود با فعالان دانشجویی، امکانات خود را صرف مبارزه با مسئله اتهامات جدی فساد مالی برخی از مسئولین، نظیر رشوه یک و نیم میلیارد تومانی یکی از مهره های اصلی دولت، نقش داشتن برخی مسئولین در پرونده بزرگترین اختلاس تاریخ ایران و مسائلی اینچنین کند.

گفتنی است سه دانشجوی دانشگاه اصفهان ماه گذشته به جرم توزیع نشریه دانشجویی “کبریت” توسط حفاظت اطلاعات سپاه اصفهان دستگیر شدند. عرفان محمدی، محمد مرادی و مجتبی کریمی عصر در خوابگاه دانشجویی دانشگاه اصفهان بازداشت شدند. حراست دانشگاه اصفهان مدعی شده بود که نشریه دانشجویی “کبریت” در حالت توقیف بوده و اجازه انتشار و توزیع نداشته است.

متن کامل بیانیه ۱۲۸ فعال دانشجویی به شرح زیر است:

به دخالت نهادهای غیر دانشگاهی در دانشگاه ها پایان دهید

روز اول خرداد ماه بود که خبر بازداشت ناگهانی دوستانمان در دانشگاه اصفهان ما را بهت زده کرد. اکنون یک ماه از این بازداشت غیر قانونی می گذرد و هیچ یک از پیگیری ها برای یافتن اطلاعی از سرنوشت این دانشجویان به پاسخی شایسته دست نیافته است. به همین دلیل تصمیم گرفته ایم که به وظیفه ی اجتماعی و انسانی خود در زمینه این هجمه آشکار به مبانی اولیه یک جامعه دموکراتیک از سوی نهادهای قدرت عمل کنیم و نظرات و خواسته های خود را در این رابطه صریح و روشن اعلام کنیم.

بعد از بازداشت سه تن از فعالان دانشجویی اصفهان در ابتدا مسئولان دانشگاه اصفهان اظهار داشتند که بازداشت این سه فعال دانشجوئی به علت پخش نشریه دانشجوئی کبریت صورت گرفته است. این اظهار نظر مسئولان انتصابی دانشگاه اصفهان خود به روشنی گویای نبود یک دستگاه منطقی در تمامی سطوح تصمیم گیرندگان بر ساختارهای اجتماعی است.

نخست اینکه نشریه دانشجوئی کبریت نشریه ای قانونی در دانشگاه اصفهان بوده و تنها اختلافی که بین مسئولین این نشریه و مسئولان دانشگاه وجود داشته مبنی بر پایان یافتن و یا عدم پایان یافتنِ مدت محرومیت نشریه بوده است و نه هیچ مسئله دیگری.

دوم اینکه بر فرض درستی حرف مسئولین دانشگاه مبنی بر تمام نشدن مدت توقیف این نشریه ، این اختلافی درون دانشگاهی است و ورود نیروهای امنیتی به مسئله ای درون دانشگاه و اختلاف بر سر نشریه ای علنی و دارای مجوز که در سطح دانشگاه پخش «نشده» است ،غیر عقلانی و غیر قانونی است.

سوم اینکه حتی صرف نظر از کلیه حقوق اجتماعی بازداشت شدگان، _حتی در چهارچوب نظریات ِ جزم گرایانه ی دارندگان حق تصمیم گیری درباره دانشگاه از سه دانشجوی بازداشت شده تنها یک نفر مدیر مسئول نشریه کبریت بوده است و بازداشت دو نفر دیگر، هیچ توجیهی ندارد.

بازداشت این سه دوست که از یاران ما در جنبش دانشجویی ایران هستند نقض فاحش جایگاه دانشجو و دانشگاه است. البته این جایگاه، جایگاهی است که در روند تکامل نظریات اجتماعی در این نقطه از تاریخ برای دانشجو و دانشگاه از نظر عقلی تصور می شود و ما هیچ ارزش مطلقی را برای فرآورده های ذهن انسان قائل نیستیم. دو نفر از این دانشجویان با همکاری حراست دانشگاه اصفهان بازداشت شده اند و عرفان محمدی هم در محل خوابگاه و با همکاری انتظامات خوابگاه بازداشت شده است و نیروهای امنیتی اجازه یافته اند با ورود به محوطه خوابگاه و اتاق شخصی این فعال دانشجویی، وسایل و لپ تاپ شخصی او را هم با خود ببرند.

با گذشت حدودا یک ماه از بازداشت عرفان محمدی و مجتبی کریمی و همچنین شروع شدن امتحانات پایان ترم دانشگاه اصفهان، در حالی که نهاد بازداشت کننده به خانواده و دوستانمان در قبال سکوتشان وعده ی آزادی آن ها برای شروع امتحانات را داده بودند ، نه تنها به وعده خود عمل نکردند، بلکه زمزه هائی مبنی بر اضافه شدن اتهاماتی بی پایه و اساس به پرونده دوستانمان به گوش می رسد که این سناریو سازی برای فعالان سیاسی-اجتماعی در ایران هم مایه نگرانی و هم عامل تاسف نسبت به این نوع دیدگاه مقامات دولتی به عمل و نظر کسانی است که دغدغه ای جز سرنوشت مردم کشور خود ندارند.

ما جمعی از فعالین دانشجوئی سابق و فعلی دانشگاه های ایران بنا به وظیفه صنفی، انسانی و اجتماعی خود ضمن اعلام حمایت از دانشجویان بازداشت شده دانشگاه اصفهان خواهان پایان یافتن فوری بازداشت موقت این فعالان دانشجویی و رهایی آنها از سلول انفرادی و بسته شدن این پرونده هستیم. اعلام می کنیم این یک مسئله درون دانشگاهی و غیر مرتبط با نیروهای امنیتی است و به مسئولین این پرونده هشدار می دهیم هرگونه برخورد با این دانشجویان و تحت فشار قرار گرفتن دوستانمان برای قبول اتهاماتی که معمولا بر مبنای تخیلات و توهمات مرسوم در بین تیمهای بازجویی زاده می شوند با واکنش لازم از سوی نیروهای اجتماعی مدافع حریم دانشگاه مواجه خواهد شد.

همچنین به مقامات مسئول امنیتی و قضایی توصیه می کنیم به جای صرف کردن بودجه کشور و وقت خود برای برخود با فعالان دانشجویی، امکانات خود را صرف مبارزه با مسئله اتهامات جدی فساد مالی برخی از مسئولین، نظیر رشوه یک و نیم میلیارد تومانی یکی از مهره های اصلی دولت، نقش داشتن برخی مسئولین در پرونده بزرگترین اختلاس تاریخ ایران و مسائلی اینچنین کند. در شرایطی که اکثریت جامعه ایران با بحران در وضعیت معیشت خود روبه رو است این به مراتب عملی عقلانی تر و ضروری تر است . تجربه نشان داده است اهالی دانشگاه خود به خوبی قادر به رفع مشکلات درون دانشگاه هستند و اگر آنان را به خود واگذارند می توانند نقش موثرتری در پیشبرد منافع جمعی مردم ایران داشته باشند.

دانشجویان دانشگاه اصفهان تنها نخواهند بود و هیچ گونه بی حرمتی به دانشجو تحمل نخواهد شد.

امین احمدیان، سپیده احمدی، آرمان احمدی فر، آلاله اردلان، سعیده اسلامی، محمدرضا اسماعلی طبا، بهرام اسماعیل بیگی، امیر عباس آذرم وند، محمد لیاس آزرمی، شایان اصانلو، مصطفی امینی نسب، مهسا امینی، الاهه امینی، امیر امیر قلی، میلاد ایران نژاد، علی بابائی، مجتبی بایرامی، یاشار باریکانی، نگین باقری، زهره بقائی، سعید بهجو، مهرداد بهروزی نژاد، میلاد پناهی پور، زهره پور ابراهیم، ناصر پویافر، بهرنگ تاجبخش، عزت تربتی، عابد توانچه، محسن ثقفی، فاطمه جزایری، ثمین چراغی، مسعود چناسی، حسین حبیبی، محمد حبیبی، مهران حبیبی، اوختای حسینی، سید محمد حسینی، آیدین حلال زاده، پیمان حکمت پور، محمد رضا حمیدی، نوید خانجانی، مهران خانی، زهرا خندان، حمید خوانین، سروش دهقان سلماسی، فریبا راد، حبیب رستمی، سالومه رضازاده، علی رضائی، کاوه رضائی، سیاوش رضائیان، صادق رضائی گیگلو، فاطمه رفیعی، فربد رهنما، پیام زاد توت آغاج، سمانه زرکوب، زینب زنگنه، جعفر زیاری، مصطفی سحری، فرانک سعیدی، حسین سلطانی، سارا سودانی، سیما سیاوشی، فهیمه شایسته، خورشید شاه ابراهیمی، حمیدرضا شاهرخ شاهی، سامان شاه محمدی، غزل شتابی، حامد شجاعی، آرمین شریفی، محمد شوراب، شاهین شیرازی، سعید شیرزاد، اصلان شیعتی، سپهر صاحبان، مهسا صباغی، فرشته ضیائی، مرتضی طاهر، هومن طاهری، شقایق طباطباییٰ، فرشته طوسی، مهرداد عابدی نژاد، فرشته عادلی، پیمان عارف، نیما عبدالله زاده، محسن عبدی، یاسر عزیزی، تایماز عظیمی سجادی، فرید عموزاده خلیلی، عماد عیسی زاده، مصطفی غلام نژاد، میلاد فدائی اصل، پریسا فرخی، پریا فرهادی، آکوقادریان، عرفان قادرنژاد، سینا قاسمی، شاهین قائمی نژاد، راشد قانع، مریم کاویانی، کیانا کریم پور، نجمه کشتکار، امیر کلهر، فرناز کمالی، علی گنجی، میثم گودرزی، رضا لشکر بلوکی، محمد محمد پور، کوروش محمد کلایه، محسن محبوبیان، مهسا محصصی، پیمان مسکین خدا، اشکان مسیبیان، حمیدرضا مسیبیان، طیبه مرادی، عاطفه مرادی، علی مرادی، امیر مهرزاد، سجاد مومنی، احمدرضا میرناصری، مژده مهدیفر، مهدی میثاقی، شایان وحدتی، الهه وفائی، احمد هاشمی، عنایت همائی راد، احسان یوس


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته