-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 06/19/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



پنج عضو پیوستۀ شورای امنیت و آلمان تا سه شنبه در پایتخت روسیه با ایران در بارۀ برنامۀ اتمی این کشور گفتگو می کنند. اگر این بار نیز نتیجۀ مشخصی به دست نیاید اصل گفتگو زیر سؤال می رود.

بعد از استانبول و بغداد حالا مسکو: در این دوشنبه و فردا سه شنبه نمایندگان پنج عضو پیوستۀ شورای امنیت سازمان ملل و آلمان از یک سو و ایران از دگر سو در پایتخت روسیه با هم دیدار می کنند تا از نو دربارۀ برنامۀ اتمی ایران به گفتگو بپردازند. به ایران از سالها پیش شک دارند که انرژی هسته ای را فقط برای استفادۀ صلح آمیز نمی خواهد.

پیش نشان های دور تازۀ گفتگوها چندان امیدبخش نیستند. تازه ده روز پیش بود که گفتگوها بین ایران و آژانس ین المللی انرژی اتمی در وین قطع شد. در آنجا می خواستند دربارۀ چگونگی بازرسی های بعدی از تأسیسات اتمی ایران به دست آژانس به توافق برسند تا این سوءظن ها را که ایران می خواهد از برنامۀ اتمی خود استفادۀ نظامی هم کند برطرف کنند.

به ویژه مسئله برسر تأسیسات پارچین بود که آژانس گمان می برد ایران ممکن است در اتاق انفجار، چاشنیِ یک بمب اتمی را آزمایش کرده باشد. ناکامی در وین از همه بیشتر برای دبیرکل آژانس یوکیا آمانو بد شد. وی قبلاٌ در تهران دربارۀ توافق مورد نظر مذاکره کرده و با امیدواری برگشته بود.

قبل از دیدار مسکو، در هفته های گذشته گفتگوهای فشرده ای بین پنج به اضافۀ یک و نیز با ایران انجام شده بود – که بدون آزردگی هم نبود. برای نمونه ظاهراٌ علی باقری – معاون مذاکره کنندۀ ارشد ایران سعید جلیلی، گله کرده بود که پنج به اضافۀ یک به اندازۀ کافی از برنامه های خود نمی گویند. مدیر سیاسی بخش خارجی اتحادیۀ اروپا، دیپلمات آلمانی هلگا اشمیت، با نامۀ صریحی واکنش نشان داد که به مطبوعات هم راه یافت.

از قرار تازه بعد از گفتگوی یکساعتۀ تلفنی بین کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادۀ اروپا که مذاکره کنندۀ ارشد پنج به اضافۀ یک است و سعید جلیلی، ایران یک هفته قبل از مذاکرات مسکو قانع شد به پیش گفتگوهای فنیِ دیگری تا پیش از اجلاس نیازی نیست.

درسنجه با مذاکرات بغداد، از طرف پنج به اضافۀ یک تغییر محتوایی ایجاد نشده است. همچنان از ایران خواسته می شود به غنی سازی اورانیوم تا غلظت بیست درصد پایان دهد و آنچه را تاکنون تولید کرده برای ادامۀ کار بر روی آنها به خارج بفرستد و کارِ تأسیسات زیرزمینی فردو را متوقف کند. غنی سازی اورانیوم در ایران تا غلظت بیست درصد محل مناقشه است زیرا این اورانیوم برای استفادۀ صلح آمیز از انرژی هسته ای کاربرد ندارد، اما از این اورانیوم تا تولید اورانیومی که کاربرد نظامی داشته باشد از نظر فنی گام به نسبت ساده ای است. اگر ایران این خواسته را بپذیرد ممکن است در مقابل، به ایران قطعات یدکی هواپیماهای غیرنظامی بدهند و نیز برای امنیت تأسیسات اتمی غیرنظامی از این کشور حمایت شود.

ایران به نوبۀ خود خواسته هایی – و بعضاٌ متفاوتی – دارد که مایل است به رسمیت شناخته شوند و یا می خواهد دربارۀ آنها گفتگو کند. از جمله است حق ایران برای غنی سازی اورانیوم و همچنین مسائل امنیتی در منطقه، به ویژه سوریه و بحرین. نکتۀ مهم این است که آیا در مسکو آن «گام های اساسی» برداشته می شود که دیپلمات های غربی از ایران انتظار دارند یا نه. منتفی نیست که ایران همچنان حسابگری کند و وقت بگذراند. اما ملاقات در مسکو به منظور اینکه در مورد محل جدیدی برای دورتازۀ گفتگوها توافق کنند، به این کار دیگر نمی توان ادامه داد. از سوی دیگر امید می رود که روسیه، نزدیکترین متحد ایران در بین پنج به اضافۀ یک، تلاش خواهد کرد که گفتگوها دست برقضا در مسکو ناکام نمانند. و ایران نیز احتمالاٌ مایل است وضعیت بهتر شود. زیرا بدون پیشرفت های واقعی تحریم ها همچنان برقرار خواهد بود – و در اول ژوئیه تحریم های دیگری هم علیه بخش نفتی و بانکی به اجرا درخواهد آمد.

رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد کوتاه زمانی قبل از گفتگوهای مسکو نیز اشاره کرده که ایران در مسئلۀ غنی سازی راه خواهد آمد. البته به هیچ رو نپذیرفت که بازرسان آژانس به پارچین بروند. وی به «فرانکفورترآلگماینه زونتاگز تسایتونگ» گفت: «پارچین در قراردادهای ما با آژانس نیامده است.»

* از: روت تسیزینگِر / در: دِرتاگس اشپیگل


 


ساده نیست از احمدی نژاد برای گفتگو وقت گرفت. اما آیا اصولاٌ آدم می خواهد به او صحنه برای مصاحبه بدهد؟

دوست ایرانیم وقتی شنید می خواهم با احمدی نژاد مصاحبه کنم گفت: «آبروی خودت را نبر.» دوستم گفت تا حال اهمۀ روزنامه نگاران غربی در مصاحبه با احمدی نژاد آبروی خودشان را برده اند. وی ادامه داد که اصلاٌ آدم نباید به او صحنه ای برای مصاحبه بدهد. پدر و مادر دوست من را وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسانده است.

در ماه مارس کلاوس کِلِبِر از شبکۀ تلویزیونی تِست دِ اِف با احمدی نژاد مصاحبه کرده بود. کلبر در این مصاحبه همچون یک دولتمرد و به عنوان نمایندۀ جهان غرب ظاهر شد. وی از مصاحبه مذاکره ساخت، از احمدی نژاد انتظار داشت در مناقشۀ اتمی کوتاه بیاید – و حسابی ناکام ماند. کلبر داوطلبانه در نقشی ظاهر شده بود که احمدی نژاد می اندیشد همۀ روزنامه نگاران غربی چنینند. اینان از نظر احمدی نژاد به عنوان نمایندگان غرب، سیاست و فرهنگ و تاریخ غرب را توجیه می کنند. معلوم بود که کلبر خود را از نظر تخصصی خوب آماده نکرده بود و در موارد زیادی نمی توانست چیزی بگوید. احمدی نژاد با لبخند پیروزمندانه ای او را بازی می داد: «چرا صهیونیست ها حق دارند تمام دنیا را تهدید کنند؟ چرا کشورهایی که پیمان جلوگیری از گسترش سلاح های اتمی را امضا کرده اند مورد تبعیض قرار می گیرند؟» از کلبر انتقاد کردند که وقتی احمدی نژاد از اسرائیل به عنوان «کشور مصنوعی» یاد کرد از در مخالفت درنیامد.

ساعت سه و نیم تلفن رهایی بخش زده می شود

رسم احمدی نژاد این است که شرایط مصاحبه های غربی را برهم بزند. سؤال را با سؤال دیگری پاسخ می دهد، می کوشد روزنامه نگاران را درگیر بحث کند: «حالا من از شما می پرسم:اگر هولوکاست افسانه نبوده چرا باید فلسطینی ها بهای آن را بپردازند؟» پرسش هایی می کند که جوابشان معلوم است و فوری به صحبت ادامه می دهد. دوراهۀ ناخوشایند اینجاست: اگر با او مخالفت نکنم اتهام هایش به جا می مانند. اما اگر با او مخالفت کنم خودم را درگیر بحثی کرده ام که زمان مصاحبه را می گیرد.

برای گریز از این دوراهۀ ناخوشایند در نظر می گیرم که به پرسش های تهاجمیش جواب های کوتاه بدهم. برای انکه آبروی خودم را نبرم مصاحبه را می آزمایم. شوهرم نقش احمدی نژاد را بازی می کند. برای امتحان وقت به اندازۀ کافی هست. بین توافق اصولی اولیه و مصاحبه پنج ماه وقت سپری می شود. بعد از چند پیشنهاد کلی، کوتاه زمانی قبل از انجام مصاحبه وقت تعیین می شود. یکشنبه شب اطلاع می یابم که دوشنبه شب ساعت هفت باید پرواز کنم. پنج ساعت قبل از پرواز در دفتر سفیر ایران در برلین نشسته ام. منتظریم که تهران اجازۀ صدور روادید بدهد. سفیر در گرفتن اجازۀ مصاحبه شخصیتی کلیدی بوده است. بدون پادرمیانی او ممکن نمی شد. در فرهنگ ایران مناسبات شخصی و اعتماد مهمند.

فردای آن روز آقای شیخان رئیس ادارۀ مطبوعات نهاد ریاست جمهوری من را برای مصاحبه آماده می کند. می گوید باید رئیس جمهوری را «آقای رئیس جمهور» خطاب کنم. نباید پاهایم را روی هم بیندازم زیرا رئیس جمهور هم این کار را نمی کند. آقای شیخان از حجابم خیلی ناراضی است: می گوید بلوزم بیش از حد تن نما و روشن است، و آستین ها بیش از حد کوتاه، روسریم هم که مدام از سرم سُر می خورد.

سفیر می گوید روادید تشریفاتی است. چای می نوشیم. امیدوار است که من مصاحبه را بدون پیشداوری انجام دهم. می گوید هرچه باشد من پنج سال در تهران زندگی کرده ام. می گوید من که می دانم ایران چگونه است: در آنجا براین باورند که همۀ رسانه های غربی به دست آمریکایی ها هدایت می شوند. در ساعت دیواری که از سرامیک است عقربه با بی رحمی حرکت می کند. ساعت سه تلفن روی میز کوچک زنگ می زند.

هنوز چیزی معلوم نیست اما گفته می شود ساعت پنج حتماٌ از تهران جواب می رسد: «ساعت پنج؟ ایشان می خواهد ساعت هفت پرواز کند. دنبال کار را بگیرید.» قهوه می آورند. دربارۀ مذاکرات هسته ای صحبت می کنیم. سفیر نام اسرائیل را می برد. نمی گوید:«رژیم صهیونیستی.» سفیر فردی عملگراست. ساعت سه ونیم تلفن رهایی بخش زده می شود.

و باز از روسری من انتقاد می کنند

فردای آن روز آقای شیخان رئیس ادارۀ مطبوعات نهاد ریاست جمهوری من را برای مصاحبه آماده می کند. می گوید باید رئیس جمهوری را «آقای رئیس جمهور» خطاب کنم. نباید پاهایم را روی هم بیندازم زیرا رئیس جمهور هم این کار را نمی کند. آقای شیخان از حجابم خیلی ناراضی است: می گوید بلوزم بیش از حد تن نما و روشن است، و آستین ها بیش از حد کوتاه، روسریم هم که مدام از سرم سُر می خورد. آقای شیخان اطراف را می گردد انگار امیدوار است چادری پیدا کند تا بتواند روی من بیندازد. اما در نهاد ریاست جمهوری فقط مرد وجود دارد: منشی ها و دربان ها و دفتردارها. من در این بعد ازظهر فقط به یک زن برمی خورم: در قسمت بازرسی تفتیش بدنی من را انجام می دهد.

بعد همراهم می شود. نگاه آقای شیخان به مانتوی او می افتد: تنگتر اما بلندتر و تیره تر از مانتوی من است. من هرچه بُرش دارم جمع می کنم و پیشنهاد آقای شیخان را برای تعویض لباس با این خانم نشنیده می گیرم. باز هم خواهش می کند مراقب روسریم باشم. می گوید مشکل رئیس جمهور نیست بلکه این است که این گفتگو ضبط تلویزیونی می شود. اضافه می کند که آیت الله های سخت گیر ممکن است از رئیس جمهور انتقاد کنند زنی را که حجاب آنچنانی ندارد به حضور می پذیرد. اصلاٌ به فکرم هم نمی رسد که مخالفت کنم: قرار مصاحبۀ تلویزیونی نبود. از من سؤال نکردند. خشم همواره بیش از حد دیر می آید.

پرسش اول من دربارۀ سوریه است. رئیس جمهور می گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم.» بعد دعای فرج می خواند. در پاسخش احمدی نژاد غرب را مسئول همۀ جنگ های صدسال اخیر می داند. جنگ ها را برمی شمارد. جوابش چند دقیقه طول می کشد. برای ایران خیلی زیاد نیست. اما من فقط نیم ساعت وقت دارم. شوهرم هیچگاه اینقدر حرف نمی زد. نمی توانم توی حرف رئیس جمهور بیایم بدون اینکه خیلی بی ادب جلوه کنم. حالا می توانم کلبر را بهتر بفهمم.

در سالن دو صندلی در مقابل هم قرار دارند، درکنار میزی است با گل و عکس های رهبر زنده و درگذشتۀ انقلاب در یک قاب. نورافکن های تلویزیونی و دوربین ها و بیش از ده مرد در اطراف هستند. من را کابل پیچی می کنند. و باز از روسری من انتقاد می کنند. سه مرد در حالیکه زیرلب معذرت خواهی می کنند من را مرتب می کنند.

حالا می توانم کلبر را بهتر بفهمم

حالا رئیس جمهور می آید. می نشیند، دستهایش را روی دسته های صندلی می گذارد. لحظه ای لبخند می زند و به من سری تکان می دهد. آرام نشسته، ریز نقش است و تا حدودی در خود فرورفته، پاهایش را که در کفش های ارزان قیمتی است به طرف داخل داده. رئیس جمهور ماسک آرایشی به چهره داشته اما خسته به نظر می آید. عینکش را به او می دهند، به چشم می زند، به من نگاه می کند، لبخند می زند و می گوید: «پیری است.»

پرسش اول من دربارۀ سوریه است. رئیس جمهور می گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم.» بعد دعای فرج می خواند. در پاسخش احمدی نژاد غرب را مسئول همۀ جنگ های صدسال اخیر می داند. جنگ ها را برمی شمارد. جوابش چند دقیقه طول می کشد. برای ایران خیلی زیاد نیست. اما من فقط نیم ساعت وقت دارم. شوهرم هیچگاه اینقدر حرف نمی زد. نمی توانم توی حرف رئیس جمهور بیایم بدون اینکه خیلی بی ادب جلوه کنم. حالا می توانم کلبر را بهتر بفهمم. کار من ساده تر است، می توانم مصاحبه را برای روزنامه به شکلی قانع کننده کوتاه کنم.

رئیس جمهور موقع صحبت سر و دستش را خیلی تکان نمی دهد. بیشتر وقت دستهایش آرام روی ران هایش قرار دارند. گاهی جلوی شکمش روی هم می گذارد. کوتاه می ماند، مانند نیکلاسارکوزی خودش را باد نمی کند، نمی کوشد خود را بزرگتر نشان دهد. با چشمانی که کمی تنگ کرده به من نگاه می کند، اما آرام و بدون تهاجم صحبت می کند. خانمِ همراه من صمیمیت رئیس جمهور را پیامی برای جهان غرب می داند. من را اما نگران می کند. پرسش هایم بیش از حد دوستانه است؟

شاید با این وجود آبروی خودم را بردم

در حالیکه رئیس جمهور طولانی حرف می زند من فکر می کنم آیا با اتهام هایش مخالفت کنم یا به مسئلۀ سوریه برگردم. تقریباٌ تحمل ناپذیر است که به روایت او از تاریخ جهان پاسخی نداد. به ویژه، وقتی فکر می کنم که مصاحبه در تلویزیون ایران نشان داده خواهد شد. حق به جانبی او، داعیۀ برتری اخلاقی او من را از جا به در می آورد. و حتی اجازه ندارم پاهایم را روی هم بیندازم.

تصمیم می گیرم به مسئلۀ سوریه برگردم. خیلی دشوار نیست. مشکل تر وفتی است رئیس جمهور به «صهیونیست ها» حمله می کند. حالا خودم را موظف می دانم مخالفت کنم در غیر اینصورت ممکن است من را به همدستی متهم کنند. سکوت من ممکن است مؤافقت جلوه کند. خیلی بی معناست، در هیچ مصاحبۀ دیگری به روزنامه نگار اتهامِ تأیید نمی زنند اگر که مخالفت نکند. اما احمدی نژاد منکر هولوکاست است و من آلمانی.

تصمیم می گیرم به مسئلۀ سوریه برگردم. خیلی دشوار نیست. مشکل تر وفتی است رئیس جمهور به «صهیونیست ها» حمله می کند. حالا خودم را موظف می دانم مخالفت کنم در غیر اینصورت ممکن است من را به همدستی متهم کنند. سکوت من ممکن است مؤافقت جلوه کند. خیلی بی معناست، در هیچ مصاحبۀ دیگری به روزنامه نگار اتهامِ تأیید نمی زنند اگر که مخالفت نکند. اما احمدی نژاد منکر هولوکاست است و من آلمانی.

خیلی خوب، حالا من حرف اسرائیل را نمی زنم. نمی خواهم بحثی راجع به هولوکاست و حق موجودیت اسرائیل در بگیرد زیرا من هم همان جواب هایی را دریافت خواهم کرد که بسیاری پیش از من گرفته اند. چرا باید دوباره به احمدی نژاد بلندگو بدهم؟ با این وجود احساس می کنم باید حساب پس بدهم. به عنوان روزنامه نگار آلمانی نگرانم ممکن است به این جهت به من اتهام یهود ستیزی بزنند زیرا این مصاحبه را انجام می دهم. برای همۀ طرف ها باید خودم را توجیه کنم: در برابر دوستان ایرانیم؛ در برابر اسرائیلِ درونم.

بعد از مصاحبه رئیس جمهور باید به سرعت به قرار بعدی برسد. در پایان به او می گویم: «هیچ حرفی دربارۀ هولوکاست نزدید.» جواب داد: «شما از من نپرسیدید. حتماٌ به شما اجازه نداده اند. در غیر اینصورت چرا نپرسیدید؟» پاسخ دادم: «جواب هایتان را می دانم.» می خندد. شاید آبروی خود را بردم.

* از: کریستیانه هوفمان / در: فرانکفورترآلگماینه تسایتونگ


 


میشائِل لودِرس٬ کارشناس خاورمیانه٬ کتاب خود را در مورد ایران آنقدر مزورانه نوشته که هیچکس نمی تواند از او سبقت بگیرد.

میشائِل لودِرس علوم سیاسی و اسلام شناسی خوانده و مشاور وزارت خارجه٬ وزارتخانه همکاری اقتصادی و توسعه و بنیاد فریدریش ابرت بوده. مقاله های او در تقریبا مهمترین روزنامه های آلمانی منتشر می شوند و او از یک برنامه تلویزیونی به برنامه بعدی می رود. با وجود این او در کتابش توانسته خودش و مواضعش را طوری معرفی کند که گویا به حاشیه اجتماع کشانده شده اند. با کمال جدیت او ادعا می کند که در آلمان «بیشتر سیاستمداران و مفسران ساده لوحانه از جنگ با ایران دفاع می کنند.»

او چندین بار تاسف می خورد که «جمهوری اسلامی اهریمنی جلوه داده می شود» برای اثبات توصیف مضحک و پوچش از بحث هایی که به زبان آلمانی در مورد ایران وجود دارد٬او انتقادهایی که به رژیم ایران مطرح می شوند را بعنوان سند ارائه کرده و می نویسد که ادعا می شود که ایران از سازمان های تروریستی حمایت می کند٬ و یا مشغول ساختن بمب اتمی است و یا روند صلح در خاورمیانه را مختل می کند. این موضوع را فقط زمانی می توان فهمید که آدم بداند لودِرس٬حماس و حزب الله را همان طوری که خودش می نویسد که از ایران حمایت می شوند٬ علناً بعنوان سازمان های تروریستی قبول ندارد؛ به نظر او در روند به اصطلاح صلح٬نه توسط تروریسم یهود ستیزی که از ایران حمایت می شود بلکه توسط سیاست «اشتباه» اسرائیل اقدامات خرابکارانه انجام می شوند. او فقط موقعی حاضر است امکانِ وجودِ برنامه تسلیحات اتمی ایران باور کند که «تفنگ دودی» یعنی وجود آن کاملا ثابت شود٬ یعنی وقتی که دیگر دیر شده باشد که از دسترسی آیت الله ها و پاسداران به بمب جلوگیری شود.

به نظر او یکی از بدترین شیوه های «اهریمنی جلوه دادنِ» رژیم ایران تذکراتی هستند که در مورد شهید پرستی اسلامگراها مطرح می شوند: «مدافعان جنگ از خود تصویری از هوس شیعیان ایران برای مردن و کشتن از خود شان می سازند.» این نوع «فرافکنی های اشتیاق به مرگ» کاملا اشتباه و مانند «مترسکی از مجموعه های اسلام ستیزی» هستند. ولی او چند صفحه بعدش دوباره خودش به آن هزاران داوطلبانی اشاره می کند که دقیقاً بخاطر همان شهید پرستی در جنگ ایران و عراق بعنوانِ کماندوهای زنده جمع آوریِ مین تلف شدند – با یک کلید پلاستیکی به گردنشان که با آن قرار بود دروازه بهشت را باز کنند. کمی بعدش هم او دوباره خودش هشدار می دهد که «ده ها هزار نفر در ایران منتظرند که به عنوان سوء قصدکنندگان انتحاری برای کشورشان بمیرند.»

به نظر او یکی از بدترین شیوه های «اهریمنی جلوه دادنِ» رژیم ایران تذکراتی هستند که در مورد شهید پرستی اسلامگراها مطرح می شوند: «مدافعان جنگ از خود تصویری از هوس شیعیان ایران برای مردن و کشتن از خود شان می سازند.» این نوع «فرافکنی های اشتیاق به مرگ» کاملا اشتباه و مانند «مترسکی از مجموعه های اسلام ستیزی» هستند.

مانند همه کسانیکه از «اهریمنی جلوه دادن» رژیم آخوندی صحبت می کنند٬ لودِرس در بازی جزئی گرفتن خمینیسم شرکت می کند. تهدیداتِ تکراری و آشکارِ نابودیِ کشورِ زنده ماندگان شوآ و بازماندگانِ آنان برایش فقط نشانه «بی مسئولیتی در سخنوری» هستند که «سوءتفاهم هایی» ایجاب کرده اند. او نفرت به اسرائیل را بعنوان یکی از مرکزی ترین عنصرهای ایدئولوژی خمینیستی تحلیل نمی کند بلکه آنرا بعنوان «اهریمنی جلوه دادن ابزاری» اصلاً بی خطر جلوه می دهد. طبق نسخه نویسیِ لودِرس هر کسی «الزاماً درک فرافکنی» دارد که٬به تخیلاتی که رژیم ایران و متحدینش در مورد نابودی تا به حال ابراز کرده اند٬اشاره می کند.

او می نویسد که هدفِ رژیم ایران «نابودی اسرائیل» نیست٬بلکه فقط «تاسیس کشور فلسطین بدون سیطره یهودی بر اعراب و مسلمین است.» البته این بیان زیباتری برای نابودی اسرائیل است نسبت به آن کلماتی که سرلشگرحسن فیروزآبادی فرمانده کنونی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران استفاده می کند. طبق گزارش خبرگزاری فارس٬ ۲۰ ماه مه٬او مکررا اعلام کرد که هدف جمهوری اسلامی ایران «نابودی کامل رژیم صهیونیستی اسرائیل» است. البته رهبرمعظم مذهبی علی خامنه ایی هم طبق گزارش خبرگزاری فارس بدفعات «رژیم صهیونیستی» را «غده سرطانی» نامید که باید «قطع» شود.

لودِرس در کتابِ جنگی خود که به نفع آخوندها نوشته است٬ادعا می کند که اصلا ثابت نشده است که قدرتمندان تهران دنبال برنامه تسلیحات اتمی هستند. او بی انتها تکرار می کند که در عراق هم آخرش تسلیحات کشتار جمعی پیدا نشد – ولی او فراموش می کند که بگوید که آژانس بین المللی انرژی اتمی امروز دقیقا همان موسسه ای است که آمریکا را قبل از جنگ عراق به شدت مورد انتقاد قرار داد و علنا موضع آمریکا را رد کرده و بطور خاص نسبت به برنامه اتمی ایران هشدار داده بود.

لودِرس تمام انبار خوشگفتاری هایش را به کار می گیرد: او بخطا به یهودیانی اشاره می کند که در ایران زندگی می کنند و ادعا می کند که «مرزهای آزادی» که آنها درونش زندگی می کنند, همان مرزهایی هستند که «برای سایر ایرانیان هم صدق می کند» و او به همین منوال به صورت گزینشی به گزارش های سازمان های امنیتی آمریکا و گزارش هایی که از گفته های نمایندگانِ سازمان اطلاعات اسرائیل در روزنامه ای آلمانی چاپ شده رجوع می کند.

هر جایی که دیگر تحریف واقعیت یا درکِ گزینشیِ لودِرس دیگر برایش راهگشا نیست او متوسل به ادعاهای دروغین می شود٬مثلا وقتی که او بر خلافِ واقعیت می نویسد که سازمان آمریکاییِ مدافع اسرائیل٬آیپاک٬از «یک اسرائیل بزرگ» دفاع می کند و اصولا«مخالف یک دولت فلسطینی است.» او در مورد تاریخ تاسیس دولت اسرائیل خیالبافی می کند و می نویسد: «در دهه بیستِ قرن بیستم, جنبشِ به اصطلاح «رویزینیسم»٬ درون جامعه یهودیان در فلسطین به کرسی نشانده شد.» برای یادآوری: تازه بعد از انتخابات سال ۱۹۷۷ جنبشی که در ابتدا به آن جریان «رویزینیستی» صهیونیسم می گفتند با پیروزی انتخاباتی مناخم بگین برای اولین بار اکثریت آراء را کسب کرد.

تز اصلی او٬همانطور که روی جلد کتابش آمده٬«پیشنهاد شجاعانه» ای است که آنقدر فرومایه است که نمی شود از آن تند تر رفت: «جنگ ضد ایران در درجه اول جنگ اسرائیل است. رهبریت اسرائیل و لوبی اسرائیل این جنگ را می خواهند.»

لودِرس تمام انبار خوشگفتاری هایش را به کار می گیرد: او بخطا به یهودیانی اشاره می کند که در ایران زندگی می کنند و ادعا می کند که «مرزهای آزادی» که آنها درونش زندگی می کنند, همان مرزهایی هستند که «برای سایر ایرانیان هم صدق می کند» و او به همین منوال به صورت گزینشی به گزارش های سازمان های امنیتی آمریکا و گزارش هایی که از گفته های نمایندگانِ سازمان اطلاعات اسرائیل در روزنامه ای آلمانی چاپ شده رجوع می کند.

چون لودِرس این تصور را که گویا جنگ طلبان مابین یهودیان هستند٬می خواهد به خوانندگانِ آلمانی زبانش ارائه دهد٬البته منظور خوانندگانی هستند که به چنین نظریاتی خیلی علاقه دارند٬او مجبور می شود که در مورد تمامِ کوشش های اسرائیل و حامیانش که از دوره دولت اسحاق رابین از اوائل دهه نود سعی کرده اند که دنیا را متقاعد کنند که باید با ابزار غیر نظامی مانع ساخت بمب اتمی ایران شد و اینکه احتمالا هم می توانند برنامه نظامیِ اتمی را متوقف کنند٬سکوت می کند.

اینکه لودِرس فعالانه جلوی هر اقدام غیر نظامی در مقابل رژیم آیت الله ها و پاسداران می ایستد خودش نشاندهنده ریاکاری اوست.

لودِرس عضو هیات مشورتی کانون خاور میانه و خاور نزدیک است٬یکی از مهمترین انجمن های شرکت های سرمایه داری که در سال ۱۹۳۴ هم از منافع اقتصاد آلمان در منطقه نمایندگی می کرد. به این خاطر حتی بدون خواندن کتابش هم معلوم بود که چرا لودِرس مخالف تحریم رژیم ایران است: او نوشته که تحریم ها «یک قدم قابلِ شناخت اشتباه به سمت اشتباه هستند.» با تحریفِ کاملِ واقعیت ها او ادعا می کند که سیاست آلمان در خصوصِ ایران در سال های گذشته «مطیع عجولانه» طرفداران تند تحریم ها است. او می خواهد به خوانندگانش بقبولاند که دولت آلمان «در سال های گذشته هر چیزی را که زورش می رسید انجام داده تا همکاری اقتصادی به پایین ترین سطحش نزول کند.» شرکت های آلمانی ولی به رغم تمام تحریم ها در سال گذشته هم با ایران معاملاتی بیش از سه میلیارد یورو داشته اند.

لودِرس از «مقام ویژه» اسرائیل ناراضی است و می خواهد خاورمیانه و خاور نزدیک را به یک «منطقه عاری از سلاح اتمی» تبدیل کند که هیچ معنی دیگری نمی دهد بجز اینکه اسرائیل باید از ظرفیت تحذیر خود صرف نظر کند. از این لحاظ هم به هیچ وجه غیر مترقبه نیست که او آثاری را برای خواندن پیشنهاد می کند که تقریباً هیچ کدام از آنها از منابع معتبر کتب زبان انگلیسی و آلمانی نیستند بلکه به خوانندگانش نویسندگان اسرائیلی را که در بحث های پر از نفرت خاور نزدیک آلمانی زبان شرکت می کنند٬مانند آوراهام بورگ٬شلومو زاند و ضد صهیونیست های رادیکالی مانند هیلان پاپه و یا کتاب هِشت-گالینزکی با تیتر «اسرائیل اجازه دارد همه کار بکند» را توصیه می کند. لودِرس در استدلال هایش به یکی از کتاب های محبوب همه یهود ستیزان اتکاء می کند که همان کتابِ شتفان والتس و جان مرسهایمر به نام «لوبی اسرائیل» است.

لودِرس که تقریبا به مدت ده سال خبرنگار خاورمیانه روزنامه دی سایت بود به منتقدینِ خود تهمت می زند که آنها «دید فرافکنی به واقعیات» دارند٬ولی خودش از نادیده گرفتن واقعیت ها رنج می برد٬مثلا وقتی که او می گوید که سیاستمدارانِ فعال در آلمان «تقریبا هیچ وقت علنا به اسرائیل انتقاد نمی کنند.» همانطور که گونتر گراس مطرح کرد٬بیانِ نفرت٬ضدِ توانِ دفاعِ صهیونیسم از خود٬تبدیل می شود به نمایش یک قهرمانِ مبارز که ضدِ خیال های غیر واقعی خود با پدیده هایی که گویا از وسط اجتماع می آیند می جنگد؛ مانند گراس٬لودِرس هم مخالفِ تحویل کشتی های زیر دریایی آلمانی به اسرائیل است و مانند گراس او هم در نقش یک معصوم٬مخالفِ وفایِ مصیبت بارِجانشین حقوقی ناسیونالسوسیالیسم [آلمان] به کشورِ یهودی است و البته مخالفِ «حواریون جنگ» و مخالفِ «مریدانِ جنبشی که به اصطلاح انتقاد به اسرائیل برایشان به معنی یهودستیزی است.» و مانند گراس او هم می خواهد این نوع مطالب را بعنوان نگرانی اش برای آینده اسرائیل معرفی کند. معجزه نیست که این کتاب در آلمان خوب بفروش می رود و مثلا توسط فرانسیسکا آگزشتاین در زوددویتشه سایتونگ بعنوان «یک کتاب عالی» ستوده می شود.

این مشاور اقتصادی و سیاسی مدافعِ سیاست «تغییر توسط قرابت» است و به «منافعِ امنیتیِ مشروعِ» دیکتاتوری خمینیستی اصرار می ورزد٬مساله ایی که هیچ معنی دیگری بجز اینکه لودِرس به خوبی با آن دیکتاتوری کنار می آید ندارد٬فقط برای آنکه این رژیم تا ابد در قدرت بماند. منطقی است که او خواستار «ضمانت های امنیتی» برای ایران است – یعنی دقیقاً آنچه که حاکمان تهران سال هاست تقاضا می کنند.

لودِرس یک لولوخورخوره برای خودش می سازد٬و ضد آن با کلمات گنده گنده وارد میدان می شود: او ادعا می کند که «مدافعان جنگ ضد ایران» فرض می کنند که دخالت نظامی فقط یک گردش تفریحی است٬وبعلاوه می توانند رژیم را سرنگون کنند و جنبش آزادی خواهی ایران را به قدرت رسانند. این بیانات هیچ ربطی با واقعیتِ بحث هایی که در اسرائیل در موردِ خطراتی که هر اقدامی که ضد تهدیدات ایران می شود٬با خود می آورد٬ندارد. از موضع مدافعان حقوق بین المللی هدف لودِرس بدنام کردن صهیونیسم بعنوان «ایدئولوژی اسرائیل بزرگ» که جنگ طلب هم است٬می باشد و البته غیر قانونی جلوه دادن حق دفاع اسرائیل از خود.

او برای اینکه به این نتیجه برسد٬نه فقط سکوت در مورد کوشش های بیش از بیست ساله و بدون موفقیتِ چشمگیر اسرائیلی ها می کند که می خواهند دنیا را در مورد ضرورتِ حرکاتِ قاطعانه و غیر نظامی ضد برنامه تسلیحات اتمی ایران متقاعد کنند بلکه او در موردِ جنگ هایی که رژیم ایران از سال ۱۹۷۹ شروع کرده هم سکوت می کند: یک جنگ مخفی ضد اسرائیل و یک جنگ کاملاً علنی ضد مردم ایران.

* نقدی بر کتاب میشائِل لودِرس: «ایران: جنگِ غلط. چگونه غرب آیندۀ خودرا در قمار می بازد.»

مترجم: وحید وحدت حق


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته