کلمه – سیامک قادری:
امروز روز یکشنبه و درست ۲۴ ساعت پس از فرود آمدن ضربه مرگ بار به امید مشارکت مردم است. هنوز برنامه ای برای اعتراضات سازمان یافته وجود ندارد و ابتکار عمل اعتراض ها به صورت فردی در جای جای تهران نمود دارد.
به یکی از دوستان تلفن می زنم تا با موتور مقابل ایرنا ببینمش که بتوانیم جاهای بیشتری از تهران را ببینیم. چند ساعتی مقابل ایرنا معطل شدم. موتور دوست عکاس من توقیف شده بود و دیگر امیدی به آمدنش نبود.
مردم آرام آرام دو طرف خیابان ولی عصر تجمع کرده و گاهی شعارهایی سر می دادند. میلی شدید من را به ایرنا فرا می خواند اما پای نای رفتن به این نارسانه خیانتکار را نداشت.
پشت شیشه های تیره قهوه ای رنگ ایرنا چهره یکی از مدیران جدید ایرنا را تشخیص دادم . آدم خوبی است اگرچه به اردوگاه غاصبان تعلق دارد . بهانه برای رفتن به سوی ایرنا فراهم آمده بود. به شوخی گفت : “چقدر بی ظرفیت هستید ۱۱ میلیون تقلب که اینقدر سر وصدا ندارد!”
۱۵ دقیقه ای با هم گپ زدیم. در خیابان نیروهای ضد شورش وارد عمل شده بودند و جمعیت را به کوچه های اطراف تارانده بود. یک جوان ۱۸-۱۹ ساله را کشان کشان به داخل خبرگزاری آوردند و در لابی ایرنا با یک مامور بازداشت کردند. مامور با تندی و فحاشی می گفت : “موتور آتش می زنی ؟” راستش هیچ موتور سوخته ای در اطراف به چشم نمی خورد و سر و لباس جوان هم نشان از درگیری و سیاهی آتش و بوی بنزین نداشت.
جوانک گریه می کرد ولی اجازه خروج از ایرنا را نیافت.
زن جوانی سر خود را پایین انداخته بود و بدون توجه به اینکه تجمع کنندگان مقابل ایرنا مردم عادی نیستند بلکه کارمندان این اداره هستند وارد شد و یک راست به سمت آب سرد کن رفت. چهره اش نشان می داد از حمله نیروی انتظامی وحشت زده است و سعی می کرد که توجه کسی را جلب نکند.
افسر یگان حفاظت ایرنا به طرفش رفت و ازش پرسید بفرمایید کارتان چیست؟ زن پاسخ داد امدم آب بخورم . مامور کمی تامل کرد تا آبش را بخورد . سه لیوان پشت سر هم و با اندکی تامل بین هر نوشیدن اما مامور دست بردار نبود و بالای سر زن جوان ایستاده بود و قیافه اش کم کم جدی تر و خشن تر می شد.
ناگهان روسری زن را گرفت و کشان کشان او را به طرف در خروجی برد. چند نفری اعتراض کردند اما مامور می گفت : من از قیافه ات خوشم نمی آید و چند فحش نیز نثارش کرد و بالاخره او را به میان مامورانی رها کرد که باتوم خود را چشم بسته در هوا و زمین می چرخاندند . چند باتومی به بدنش اصابت کرد و اما توانست به انتهای کوچه مجلسی فرار کند.
خیابان خلوت شده بود و فقط تک و توکی در جرات حضور در ورودی های فرعی به خیابان ولی عصر را داشتند.
نیروی انتظامی به صورتی خاص و با طعمه قرار دادن چند مامور مردم را به خیابات اصلی کشانده و وقتی عده ای جوانان جرات می کردند برای زد و خورد به خیابان اصلی وارد شوند فوجی از آنها با باتوم به آنان حمله ور می شدند.
نیروهای لباس شخصی با ریش های تنک و گاه پر و جوانانی که نوع حرف زدنشان نشان از میهمان بودن در این محله را داشت به کمک نیروی انتظامی به صید بی باک ترین جوانان جمع مشغول بودند و چند نفری را هم پس از ضرب و شتم بسیار سوار ماشینی کردند که آنطرف خیابان در انتظار بود.
ساعتی همین وضع ادامه داشت تا زنان ابتکار عمل را در خیابان به دست گرفتند. تصور این بود که کسی زنان را مورد ضرب و شتم قرار نمی دهد و این خیالی باطل بود.
باتوم تشخیص نداشت به هرجایی از بدن هر کسی فرود می امد. دختران معترض فریاد یا زهرا سر می دادند و یک صدا فریاد سر می دادند که “روز زن مبارک”. گویی این هدیه دردآور را به عنوان هدیه روز زن پذیرفته بودند.
کش و قوس ادامه داشت و هزیمت تدریجی مردم دیگر جایی برای نظاره باقی نمی گذاشت.
پیاده خیابان ولی عصر را از مقابل خبرگزاری گز کرده به سمت ونک رفتم که گفته می شد مرکز درگیری هاست.
بین راه به یکی از یارانی که در ماجراهای ۱۸ تیر با موتور همراهی ام می کرد زنگ زدم . او را با تاکسی اش در مقابل پارک ساعی ملاقات کردم.
عده ای پرچم به دست در خیابان تردد می کردند . برخی از جوانان با موتور از پایین ولی عصر یعنی همانجا که ساعتی پیش بودم به سمت شمال در حرکت بودند.
بالاتر از پارک ساعی چند سطل مکانیزه زباله در آتش می سوخت و در سراشیب خیابان ولی عصر به پایین حرکت می کرد.
خودروهای اندکی که به محل تجمع جوانان می رسید متوقف می شدند . جوانان مانع ایجاد کرده بودند. اگرچه صورت های خود با پارچه های سبز رنگ پوشانده بودند اما خشم و نفرت از پشت پارچه ها زبانه می کشید.
موتور سوارانی که نمادهایی از طرفداران احمدی را داشتند و از سمت جنوب می آمدند، دشمنانی فرض می شدند که آن پایین برادران و خواهران آنها را لت و پار کرده و دستگیر کرده بودند پس باید از موتور پیاده شده، موتور آنها در آتش خیابان انداخته می شد، موبایل آنها با کوبیدن به سنگفرش خیابان نابود می شد و تاوان باتوم های وارد آورده بر دیگران را به یکجا اینجا پس می دادند.
یکی از موتور سوارانی که باتوم خود را در پشت یقه اش فرو کرده بود و یک سرنشین اضافی مثل خودش هم ترکش بود . از ولی عصر به سمت ونک حرکت می کرد. موتور سوار جرات کرد و خواست از میان این راهبندان بگذرد.
چند نفر به موتور آویزان شدند و راننده هر چه سعی کرد نتوانست از کمند این دام برهد. به آنی موتور در میان شعله های آتش بود. موبایل ها و بی سیم آنان محکم به سنگ فرش خیابان می خورد و چوب های نتراشیده و سترگ بر سر و صورتشان باریدن گرفت.
ضربه ای به سر یکی از آنان وارد آمد و چنان صدا داد که من فکر کردم احتمالا مغزش ترکید. سعی کردم جوان سبز پوش را به آرامش دعوت کنم اما بی محابا بر سر و صورت و بدن جوان نگون بخت چوب می خورد تا اینکه خون که صورتش را گرفت به حال خود رهایش کردند.
این نفرت به قدری شدید بود که حتی توصیه های ما برای ترک خیابان به دلیل گسیل شدن نیروهای انتظامی هم نتوانست آنان را آرام کند . استدلال آنها این بود “چشم در برابر چشم” سالها بود که این اصل یک قاعده حقوقی در کشور بود و بخشش و فراموش کردن به شوخی بی جا می مانست.
خشونت آنقدر زیاد بود که از جمع فاصله گرفتم. یکی از دوستان خبرنگار از شهرستان زنگ زد و ماجرا را گفتم . خیلی شادمان شد!
زمان اینجا زود سپری می شد و این نشان می داد غریزه عدالت جوی درون از این مکافات پس از جنایت چندان هم ناراضی نبود اما یافته ها و خوانده هایم چیز دیگری می خواست.
خودم را جمع و جور کردم و خشونت جاری را با جزئیات برای دوست خبرنگارم تشریح کردم و ابراز نارضایتی از این موج خشونت در حال گسترش را هم چاشنی اش کردم و با کمال ناباوری شنیدم که دسوتم هم می گفت : “حقشان است دلت برایشان نسوزد!”
خسته این تضاد فکری کمی دورتر سیگاری دیگر روشن کردم . دورتر از این آشوب ۳ نفر را دیدم نقاب غیر رنگی بر صورت زده و هر یک ۲ آجر بزرگ در دست از قسمتی از خیابان که هیچکس در آنجا نبود زیر چشم مراقب بودند کسی متوجه نیت آنها نباشد.
به یکباره آجرها را به سوی بانک تجارت رها کرده و شیشه های آن را فرو ریختند و به سرعت به طرف دیگر خیابان رفتند . نقاب از چهره برکندند و قیافه هایشان نشان داد که اهل این محل نیستند و ماموریتی ویژه آنها را به این نقطه کشانده است. خود را به درون جمعیت پارتیزان های سبز پوش انداختند و از نظرها ناپدید شدند.
دیگر برایم مسجل شده بود که تخریب اموال عمومی، واکنش طبیعی مردم خشمگین نیست بلکه توسط کسانی اجراء می شود که قرار است پروژه ای از پیش طراحی شده را به اجرا در آورند.
کمی دیرتر صحنه را ترک کردم چرا که مثل روز روشن بود این منطقه به زودی از دست این عده خارج می شود.
از یکی از کوچه های میدان ولی عصر خود را خیابان گاندی رساندم که به موازات ولی عصر با کوچه ها و پله هایی به ولی عصر مشرف است.
تمام خیابان گاندی پر بود از نیروهای ضد شورش و تجمع آنان در مقابل خروجی های ولی عصر نشان می داد که حمله قریب الوقوع است.
از انتهای یکی از کوچه های مشرف به ولی عصر صحنه را بار دیگر به نظاره نشستم . خیابان ولی عصر پر بود از دود و گاز اشک آور و دیگر اثری از آن مقاومت ها و درگیری ها به چشم نمی خورد.
نیروهای انتظامی با سلاح هایی که به اسلحه پینت بال شبیه بود به سوی جوانان در حال فرار شلیک می کرد.
گلوله ها پس از اصابت به آنان لکه روغنی سبز رنگی را از خود به جای می گذاشت که به راحتی قابل پاک کردن نبود.
این لکه ها نشان از هدف بودن این عده داشت و جوانانی که از ولی عصر متواری شده بودند در خیابان گاندی و یوسف آباد دستگیر می شدند.
شب چتر تاریکی را بر روی شهر کشیده بود و خیابان علاوه بر روشنایی لامپ های کم مصرف مهتاب گون، از روشنای آتش های افروخته اینجا و آنجا روشن شده بود.
درگیری ها به میدان ونک و خیابان آفریقا کشیده بود و هزاران خودرو در فاصله غرب به شرق ورودی ونک به سمت غرب خودروها را خاموش کرده و بازار بحث سیاسی داغ بود.
از لاین شرق به غرب خیابان، نیروهای انتظامی در تردد بودند و دایم نیروها به سمت خیابان آفریقا سرازیر بود . در تماس با یکی از خبرنگاران ساکن ظفر و میرداماد با خبر شدم که در گیری به خیابان میرداماد و میدان محسنی هم کشیده شده است.
ناگهان از شمال غرب میدان ونک جایی که یک تکه زمین مشجر سالهاست بدون صاحب در بر میدان ونک رها شده است ، شعله های بزرگی زبانه می کشد و علف ها و درختان خشک در آتش می سوخت.
معلوم بود عده ای در این نقطه حضور یافته اند و نیروهای انتظامی سر درگم میان جبهه اصلی در خیابان افریقا و این جبهه جدید می دویدند و هر کس را که در میدان ونک در حال تردد بود با باتوم مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
نزدییک نیمه شب خیابانها خلوت تر شده بود اما اطلاع رسانی خودرو به خودرو و یا موتورسوارها حکایت از آن داشت که فردا تجمعی از میدان انقلاب به سوی میدان آزادی برگزار می شود.
این تجمع و تظاهرات به درخواست میر حسین موسوی تقاضا شده بود ولی وزارت کشور از دادن مجوز خودداری می کرد.
بیانیه جدید میرحسین تاکید داشت مردم به اعتراضات مدنی بدون خشونت خود ادامه دهند و فردا در راهپیمایی اعتراض امیز شرکت کنند.
به سوی کوی دانشگاه تهران در حرکت بودم ، مثل شب گذشته خیابان اصلی مسدود بود و به سودای نفوذ از معابر فرعی وارد مسیرهای مختلف شدم . تقریبا همه مسیرها یسته بود و راه ورود بر هیچ راکبی باز نبود . این همه نشان از پایان کار برای کوی دانشگاه داشت . در وقایع مربوط اعتراض های کوی دانشگاه معنی این چنین حرکتی یعنی آمادگی کامل برای دخالت و ورود به کوی دانشگاه.
خسته از خیابان گردیهای روزانه ، عازم میدان پونک شدم . در طول مسیر گویی حکومت نظامی شده بود. پلیس در تمام شهر حضوری محسوس داشت و شیشه های شکسته اماکن عمومی نشان از وقوع اعتراضاتی در جای جای شهر داشت.
طنین الله و اکبر از پشت بام منازل شنیده می شد و در محلات تمام اهالی سر کوچه جمع بودند و بازار بحث و گفت و گو داغ بود.
یک ساعتی سر محل ایستادم و بدون هیچ سخنی رفتار مردم را نظاره کردم. از جوانان در محلات خبری نبود و فقطط خردسالان و میانسالان و پیرها حاضر بودند و معلوم بود که جوانان حساب خود را از آنان جدا کرده و در گروههای همسال مشغول به فعالیتند.
ساعت ۱ بامداد روز دوشنبه از میدان پونک گروهانی از نیروهای ضد شوررش به همراه یگانی موتور سوار که در میان آنها لباس شخصی هم دیده می شد از پایین میدان به بالا حرکت کرده و با زدن باتوم های خود به سپرها صدای رعب اوری را تولید می کردند . به هر کوچه می رسیدند شعارهایی در حمایت از رهبری می دادند و مردم را مجبور به عقب نشینی به خانه های خود می کردند.
شب از نیمه گذشته بود و من به دلیل اعلام اعتصاب عمومی برای فردا با خیال راحت ساعت ۳ بامداد به رختخواب رفتم.
ادامه دارد …
خاطرات سبز/ از تحریریه تا خیابان
کلمه – گروه بین الملل: دیکتاتور مصر هم به صدام حسین و معمر قذافی پیوست. حسنی مبارک که پس از سی سال رهبری مصر، در پی اعتراضات گسترده مردمی از سمت خود استعفا داده بود، پس از چندین روز بیماری شدید، در نهایت دقایقی پیش بر اثر ایست قلبی، درگذشت.
ساعتی پیش رسانه ها از سکته مغزی و توقف فعالیت قلب وی خبر داده بودند و گزارش شده بود او زندان طره به بیمارستان نظامی المعادی واقع در جنوب قاهره منتقل شده است.
زندان طره، محل نگهداری دیکتاتور معزول مصر از زمان بازداشت وی بوده است. حسنی مبارک ۱۸ روز پیش در دادگاه به حبس ابد محکوم شد و از آن زمان اخبار متعددی درباره بیماری وی منتشر شده بود.
تا دقایقی پیش گروهی از رسانه ها از جمله الجزیره از مرگ کامل او خبر می دادند، هرچند هنوز خبرگزاری های دیگری از جمله رویترز به آخرین تلاش ها برای زنده نگه داشتن مبارک با تنفس مصنوعی اشاره می کردند؛ تلاش هایی که با توجه به مرگ مغزی وی، به نظر نمی رسید موفق باشند.
اما در نهایت خبرگزاری دولتی مصر و همچنین العربیه به نقل از سرلشگر محمود خلف، عضو شورای نظامی حاکم بر مصر، مرگ بالینی مبارک را تایید کردند و با این حساب، حتی اگر به یاری دستگاه های پیچیده پزشکی بتوانند چند ساعت و حتی چند روزی هم او را زنده نگه دارند، او دیگر در آن سرزمین روی پا نخواهد ایستاد.
بدین ترتیب به نظر می رسد مصر بحران زده که هنوز تکلیف انتخابات ریاست جمهوری اش روشن نشده، اکنون باید دیگر باور کند که دیکتاتور دیگر نیست.
خبر مرگ مبارک، اکنون به میدان تحریر قاهره رسیده که در آن هواداران محمد مرسی، نامزد مدعی پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، گرد هم آمده اند و اکنون جشن پیروزی انتخاباتی را با شادی از مرگ دیکتاتور همراه می کنند و فریاد ارحل ارحل سر داده اند.
هرچند مبارک از یک سال و اندی قبل دیگر هیچ نقشی در صحنه سیاسی مصر نداشت، اما مرگ او برای مصری ها بی برکت هم نیست. چرا که دعوای سیاسی بین مدافعان و مخالفان حکم دادگاه درباره او و خانواده اش را احتمالا تا حد زیادی فرو خواهد نشاند.
رفتن مبارک همچنین تصویر عامیانه ی ماندگاری طولانی دیکتاتورها را نیز تغییر خواهد داد و ولو برای چند روز، به یاد همه خواهد آورد که همه، حتی فراعنه هم می میرند و شوکت و جلال رهبران کشورها، به خصوص آنها که در مقابل مردم خود بایستند، در بستر تاریخ، پوشالی تر از آن به نظر می رسد که معاصرانشان تصور می کنند.
کسی اما انتظار ندارد که مرگ مبارک، درس عبرتی برای دیکتاتورهای دیگر در خاورمیانه و سراسر جهان باشد. اگر کسی قصد عبرت گرفتن داشت، از مرگ قذافی و صدام عبرت گرفته بود؛ یا پیش از آنها از فرار بن علی و عبدالله صالح و دیگران.
اتفاقا در قیاس با این همتایان، حسنی مبارک وضعیت بهتری هم داشت. او دیکتاتوری بود که به موقع، یا حداکثر چند روز دیر، فهمید که باید برود. از وقتی که فریاد “ارحل” مصریان را از میدان تحریر قاهره شنید، چند روزی بیشتر به صندلی اش نچسبید و ناآرامی های کشورش را کش نداد! بدین ترتیب شاید اگر دیکتاتور خوب و بد داشته باشیم، او یکی از دیکتاتورهای خوب محسوب شود؛ درست برعکس بشار اسد که تا توانسته دستش را به خون مردمش آلوده کرده و رفتنش هم ناگزیر اما احتمالا سخت و پرهزینه و پرتبعات خواهد بود.
پس از گذشت یک هفته از جراحی کلیه حسین رونقی و با وجود هشدار صریح پزشکان مبنی بر نیاز وی به مراقبت های ویژه در بیمارستان، این وبلاگ نویس زندانی به بند ۳۵۰ زندان اوین بازگردانده شد.
به گزارش کلمه، پزشکان تاکید کرده بودند که این عمل جراحی، سنگین و حساس بوده و برای جلوگیری از عفونت، به مراقبت های ویژه نیاز دارد و بر این اساس، ادامه درمان در خارج از زندان را به دلیل امکان عفونت و خون ریزی در زندان توصیه کرده بودند.
سید حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس دربندی است که از ششم خرداد ماه در شرایطی دست به اعتصاب غذا زده بود که به گفته ی پزشکان به دلیل شرایط حاد بیماری کلیوی اش، این عمل وی را با خطر از دست دادن کامل سلامتی اش و مرگ مواجه می کرد.
اما حسین رونقی دست به اعتصاب غذا زد و بر خواسته هایش پافشاری کرد تا آنکه به دستور دادستانی به بیمارستان هاشمی نژاد تهران منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت.
بر اساس این گزارش؛ خانواده، دوستان و همبندیان حسین رونقی در یک سال اخیر بارها هشدار داده بودند که نگرانی از وضعیت جسمی این زندانی سیاسی جدی است. وی پیش از این شش بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما هر بار بدون آنکه دوره ی درمان و نقاهت تحت نظر پزشک طی شود، با اصرار و اجبار ماموران امنیتی به زندان اوین بازگردانده شده بود. این بار اما حسین رونقی مجدانه با اعتصاب غذا خواهان درمان کامل خود شد.
بر اساس پرونده ی پزشکی وی در بیمارستان و همچنین گفته های پزشکان، یکی از کلیه های حسین رونقی پیش از عمل جراحی به میزان ۸۰ درصد و کلیه ی دیگرش صفر درصد کار می کرد – یعنی موقتا از کار افتاده بود – و این واقعیت، خطر از دست رفتن کامل کلیه در صورت تاخیر در عمل را هشدار می داد.
اما پس از آنکه حسین رونقی به بیمارستان منتقل شد، مسئولان قضایی تضمین دادند که در صورت انجام عمل جراحی، اجازه ی درمان کامل به وی داده شود و از مرخصی درمانی که از حقوق وی است محروم نشود.
این امکان پس از اصرار این زندانی سیاسی بر ادامه اعتصاب غذا فراهم شد، به طوری که بازجوی وی در محل بیمارستان حاضر شد تا تعهد و تضمین دهد که به او فرصت کافی برای طی کامل دوره درمان در بیرون از زندان داده خواهد شد.
بدین ترتیب حسین رونقی سه شنبه هفته گذشته و دو روز پس از شکستن اعتصاب غذا تحت عمل جراحی قرار گرفت که حدود ۶ ساعت به طول انجامید. پس از دو روز خبر رسید که حال عمومی حسین بهتر است و هم خانواده و هم پزشکان نتیجه عمل را رضایت بخش اعلام کرده اند.
بر اساس این گزارش، خوشبختانه حال عمومی وی همچنان تا تا لحظه بازگشت به زندان نیز خوب بوده است.
بیماری حسین رونقی ملکی از انواع بیماری های کلیه و به نام علمی G.P.U شناخته شده که در آن خروجی کلیه به مثانه دچار انسداد می شود. پس از انجام این عمل طولانی، در حال حاضر کلیه چپ وی که پیش از عمل به طور کامل از کار افتاده بود، حدود ۲۰ درصد کارآیی خود را مجددا کسب کرده است.
لازم به ذکر است که در نوبت پیشین عمل جراحی حسین که در همین بیمارستان انجام شده بود، دقیقا همین عمل روی کلیه او صورت گرفته بود. اما حدود دو هفته پس از آن عمل، حسین بهرغم مخالفت پزشکان و هشدار آنها مبنی بر نامناسب بودن فضای زندان برای طی دوران نقاهت و ادامه درمان، به زندان بازگردانده شد و در نتیجه متاسفانه لولهی کار گذاشته شده در حالب کلیه وی جذب کلیه شد تا کلیه اش بار دیگر از کار بیفتد.
در حال حاضر نیز تکرار دوباره این خطا و خلف وعده مسئولان قضایی و امنیتی، باعث شده این نگرانی پیش بیاید که تلاش پزشکان و سختی های متحمل شده از سوی حسین رونقی، همگی به هدر رود و جان و سلامت وی دوباره در معرض خطر قرار گیرد؛ نکته ای که امید بود مسئولان قضایی و امنیتی بیش از هر کس دیگری متوجه تبعات آن باشند.
به گزارش کلمه، ظهر روز چهارشنبه گذشته حسین رونقی از بخش آی سی یو و مراقبت های ویژه ترخیص و به بخش منتقل شد و پزشکان گفتند که وی به بیش از دو تا چهار ماه زمان نیاز دارد تا دوره درمانش کامل شود.
خانواده حسین رونقی که ماه هاست نگرانی از وضعیت جسمی فرزندانشان، امانشان را بریده بود، روز بعد از عمل در پیامی که در اختیار کلمه قرار گرفت و اکنون منتشر می شود، اینگونه از همه دلسوزان پیگیر سلامتی حسین تقدیر کردند:
خانواده رونقی کمال تشکر و مراتب قدردانی خود را از همه فعالان حقوق بشر و همه سازمانها و رسانهها و نیز همه عزیزانی که در این روزهای سخت همراه و حامی حسین بوده و با تمام توان خود در رساندن صدای حسین به گوش همه جهانیان اهتمام ورزیدند ابراز داشته و از تک تک عزیزانی که با ما یکدل شدند و نگذاشتند حسین تنها بماند و حمایتشان مایه استقامت و اصرار وی در رسیدن به خواسته هایش شد، سپاسگزاریم.
ما نیز چون قطرهای از دریای بیکران ملت از وجود چنین فرزندانی (فعالان حامی حسین) که باعث افتخار ایران و ایرانی هستند به خود می بالیم.
با سپاس
خانواده حسین رونقی
ناگفته نماند که در این میان، گزارش هایی افراطی و تفریطی درباره شرایط حسین رونقی در برخی رسانه ها به چشم می خورد. گروهی از رسانه ها که ظاهرا از سر دلسوزی و نگرانی اما با بی تدبیری، مشکلات حل شدنی را حتی بعضا پس از حل مسئله بزرگ نمایی می کردند و دسته ی دیگری از رسانه ها که در واکنش به گروه اول، و ظاهرا با نگرانی درباره تاثیر منفی اطلاع رسانی ها درباره ی حسین رونقی و شرایطش، با گزارش های خود در پی ایجاد شک و تردید نسبت به اصل مسئله ی اعتصاب غذا و مشکلات جسمی ایجاد شده برای رونقی در دوره زندان بودند و متاسفانه تا جایی پیش رفتند که اجحاف آشکاری را که در حق این وبلاگ نویس دربند صورت گرفته بود و به محرومیت وی از حق طبیعی درمان در شرایط مورد تایید پزشکان منجر شده بود، انکار کردند.
اگر چه برخی رسانه های مدعی اصول و مدافع حقوق و موقعیت نهادهای امنیتی، با سانسور کامل و یا کوچک نمایی مشکلات حسین رونقی، سعی در سرپوش گذاشتن بر مسئولیت متصدیان امنیتی و قضایی درباره سلامتی وی داشتند و در مقابل، معدودی از رسانه های حقوق بشری خارج از کشور نیز بعضا تحت تاثیر اخبار اغراق شده و غلوآمیز قرار می گرفتند و با گزارش هایشان غباری از تردید را بر وضعیت این وبلاگ نویس زندانی می انداختند؛ اما کلمه خوشبختانه از ابتدا با بررسی و پیگیری لحظه به لحظه، دقیق ترین اخبار را درباره این پرونده ارائه داد.
لازم است در پاسخ به برخی رسانه های مدعی اصول یادآور شود که اگر پیگیری و رسانه ای شدن جدی این مساله صورت نمی گرفت، معلوم نبود زحمات دلسوزانی که پیگیر وضعیت رونقی بودند به کجا می انجامید و آیا اساسا منجر به توجه مسوولان بدسابقه در این زمینه می شد یا خیر. همین رفتار آخر نیروهای امنیتی و بدقولی و دروغگویی آنها و بازگرداندن یک فرد بیمار نیازمند مراقبت به زندان، به تنهایی می تواند نشان دهد که تلاش آن رسانه ها برای تطهیر عملکرد غلط نیروهای امنیتی تا چه حد راه به خطا برده است.
حسین رونقی به عنوان اعتراض، ۱۶ روز اعتصاب کرد تا توانست از حق درمان آزادانه و بی منت برخوردار شود. او برای بازگشت سلامتی و حفظ حیات خود ناچار شد دست از زندگی بکشد و جانش را که آخرین سرمایه ی زندگی است، کف دست بگذارد تا حاکمیت و دستگاه قضایی بپذیرد که درمان، حق قانونی یک زندانی سیاسی و حق انسانی اوست؛ حقی که گویا این روزها برای یادآوری آن باید جنگید و تلاش کرد.
اما این بار هم مسئولان به رغم وعده های مکرر، باز هم مانند دفعات گذشته با نیمه کاره گذاشتن دوره ی درمان، او را به زندان بازگرداندند و بر اساس هشدار پزشکان، متاسفانه احتمالا باز هم باید منتظر خبرهای نگران کننده از بند ۳۵۰ زندان اوین باشیم.
سوریه و روسیه خبر منتشر شده از سوی خبرگزاری فارس درباره برگزاری رزمایش مشترک نظامی روسیه، سوریه، ایران و چین در خاک سوریه را تکذیب کردند.
بر اساس گزارش رویترز، بعد از ظهر روز سه شنبه و تنها چند ساعت پس از انتشار خبر این رزمایش، مشاور سیاسی ارشد بشار اسد گفت که “این گزارش دروغ و مثل دیگر اطلاعات دروغی است که در مورد ما منتشر می شود.”
بثینه شعبان مشاور سیاسی بشار اسد رییس جمهوری سوریه، روز سه شنبه در گفت وگو با خبرگزاری اینترفکس با اشاره به پرسشی در مورد خبری که از سوی فارس منتشر شده، گفت: “چنین چیزی وجود ندارد. این گزارش دروغ است.”
گفته می شود که وزارت دفاع روسیه نیز پیشتر خبر این رزمایش را تکذیب کرده و گفته بود چنین چیزی نادرست است و صحت ندارد. این در حالی است که بسیاری از رسانه های روسی به نقل از فرماندهان ارتش روسیه، البته بدون ذکر نام آنها، چنین خبری را منتشر کرده بودند.
اما انتشار این خبر توسط خبرگزاری فارس و قرار دادن این خبر بر روی بخش انگلیسی این رسانه باعث واکنش های زیادی شد. خبرگزاری فارس در گزارشی مفصل حتی ادعا کرده بود که این رزمایش شامل نیروهای زمینی، دریای و هوایی و پدافند هوایی و موشکی میشود.
این رسانه ی وابسته به سپاه پاسداران، داستان را بدین شکل هم ادامه داده بود که: چین موفق شده است موافقت رسمی مصر را برای عبور ۱۲ ناو چینی از کانال سوئز بگیرد که حامل ادوات نظامی دریایی و هوایی خواهد بود که تا دو هفته دیگر به سواحل «لاذقیه» و «طرطوس» سوریه میرسد.
منبع خبری فارس یکی از رسانه های وابسته به دولت سوریه به نام شام لایف بود اما سه شنبه شب پس از تکذیب این خبر توسط مشاور بشار اسد، خبرگذاری فارس تلاش کرد این خبر را دروغ شبکه العربیه جلوه بدهد.
گزارش پیشین کلمه را که در آن به تبعات انتشار چنین خبرهای دروغی در رسانه وابسته به سپاه پاسداران اشاره شده بود، در اینجا بخوانید:
اخبار مبهم و ضد و نقیض درباره حضور نظامی روسیه، چین و ایران در سوریه
روز سه شنبه، ۳۰ خرداد، آرش رهایی مهر برای گذراندن دوران محکومیت، خود را به زندان اوین معرفی کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه، آرش رهایی مهر، عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد تبریز که بعد از انتخابات ریاست جمهوری آذر ماه ۸۸ در تبریز بازداشت و به تهران منتقل شده بود، برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان اوین رفت.
وی به علت توهین به ریس جمهور در فضای سایبری به جزای نقدی و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یکسال حبس تعزیری که ۶ ماه آن به حالت تعلیق در آمده است محکوم شده است.
کلمه – گروه بین الملل: تمام تلاش ها برای جلوگیری از شکست مذاکرات در مورد پرونده هسته ای ایران میان دیپلمات های ایرانی و نمایندگان شش قدرت دنیا نتیجه نداد. اگر چه نمایندگان دو طرف حرفی از شکست مذاکرات به میان نیاوردند اما نا امیدی در سخنان هر دو طرف مشهود بود.
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از ادامه مذاکرات خبر داد و اعلام کرد مذاکرات در سطح کارشناسان فنی در استانبول برگزار خواهد شد. تاریخ این مذاکرات سوم جولای تعیین شد. این به معنای آن است که فعلا قراری برای ادامه مذاکره در سطح فعلی وجود ندارد.
بی حاصل ماندن این مذاکرت روسیه همچنین به معنای برقرار بودن تحریم هایی خواهد بود که قرار است کمتر از ۱۰ روز بعد علیه ایران به اجرا گذاشته شود. نکته ای که از سوی اشتون و سخنگوی او نیز مورد تاکید قرار گرفت.
اشتون در سخنان خود همچنین با اشاره به تفاوت زیاد میان خواسته های ایران و شروط غرب گفت: این مذاکرات بسیار حساس و دشوار بود. اشتون تاکید کرد که انتخاب با ایران است و ما انتظار داریم که این کشور تمایل خود را برای حل مسائل از طریق دیپلماسی نشان دهد.
سعید جلیلی نیز با جدی خواندن مذاکرات گفت که بهانهای برای توقف فعالیت صلح آمیز هسته ای ایران وجود ندارد. جلیلی گفت ما اعلام کردیم که اگر گفتگو ها بخواهد موفق باشد، باید جلسات کارشناسی تشکیل شود و این جلسات می تواند دیدگاه ایران و ۶ کشور را به همدیگر نزدیک کند. او افزود: ایران پنج محور مشخص را برای گفت و گوها پیشنهاد داده و ما از اینکه ۱+۵ نظر ایران را برای برگزاری جلسات کارشناسی قبول کرده، استقبال می کنیم.
تلاش مقامات روسیه برای حفظ روند گفت و گو ها نیز کاملا مشهود بود. سرگئی ریابکوف، معاون وزیر خارجه و نماینده روسیه در مذاکرات روز دوشنبه گفته بود که انتظار ندارد مذاکرات روز سه شنبه بدون حصول هیچ نتیجه ای، به شکست منجر شود. او گفت که مواضع هر دو طرف دشوار و مصالحه بین آنها سخت است.
اما عدم تاثیر گذاری این تلاش مسکو بر ایران و گروه ۱+۵ موجب شد تا مذاکرات مسکو بدون رسیدن به نتیجه ای ملموس پایان یابد، تا غرب این پیام را به مسکو داده باشد که اعتبار حل پرونده هسته ای ایران را نصیب روسیه نخواهد کرد.
تکرار مواضع پیشین
در این مذاکرات هر دو طرف تنها شروط و مواضع پیشین خود را تکرار کردند، کاترین اشتون اعلام کرد که به ایران گفتیم غنی سازی بیست درصدی را متوقف کند. سعید جلیلی هم گفت که با ارائه اسناد حقوقی غیرقانونی بودن قطعنامه های شورای امنیت علیه ایران را ثابت کردیم.
به گزارش ایسنا، کاترین اشتون، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا سهشنبه شب پس از پایان مذاکرات مسکو در یک نشست خبری با بیان این که ما در مذاکرات قبلی درخواست کردیم که ایران غنیسازی اورانیوم ۲۰ درصد را تعلیق و سایت فردو را تعطیل و ذخایر اورانیوم ۲۰ درصد را از ایران خارج کند.
او با اشاره به مذاکرات مسکو ادامه داد: ما در پنج نشست عمومی در مذاکرات دیروز و امروز و ملاقاتهای دوجانبه بر روی خیلی از مسایل کار کردیم. اما واضح است که بین مواضع دو طرف به لحاظ محتوایی فاصله زیادی وجود دارد. از این رو یک نشست در ۳ جولای (۱۳ تیر) در سطح کارشناسان خواهیم داشت تا کمک کند به ۳+۳ و پاسخهای ایران را دریافت کنیم و مسایلی که توسط ایران در طول مذاکرات بیان شده است را بررسی کنیم. بعد این دیدار در سطح معاونان اشمید و باقری خواهد بود و بعد من مستقیم با آقای جلیلی صحبت میکنم برای این که درباره دیدار سیاسی بعدی تصمیم بگیریم و این که میتوانیم دیدار داشته باشیم یا نه.
سعید جلیلی نیز به تشریح ویژگیهای این دور از گفتوگوها پرداخت و گفت: مذاکرات این دور جدیتر، واقعیتر و فراتر از اظهار مواضع بود و جمهوری اسلامی ایران بحثهای جامعی در تبیین دیدگاههایش در محورهای پنجگانه تهیه کرده بود و در نشست اول گفتوگو به ارایهی این دیدگاهها معطوف شد. دیدگاههای ما صریح و واضح بیان شد و تاکید کردیم که غنیسازی حق مسلم ملت ایران است و همچنین مستند و با استناد حقوقی ثابت کردیم که بسیاری از رفتارهای خلافی که علیه ملت ایران اعمال میشود غیرقانونی است و به وضوح توضیح دادیم که چرا قطعنامههای شورای امنیت را غیرقانونی میدانیم و این موضوع را با ادله مستدل بیان کردیم.
رکود در بازار بورس
روز سه شنبه همزمان با روز دوم مذاکرات وضعیت شاخص بورس تهران امروز نیز به رنگ قرمز درآمد و به دلیل حاکم شدن جو رکود در تالار، قیمت سهام شرکتها به همراه حجم معاملات کاهش یافت. به گزارش ایسنا، در بازار نیمه تعطیل این هفته، جو رکود در بازار حاکم شد و افت بسیار کند نمادها سبب کاهش ۳۳ واحدی شاخص کل بورس و رسیدن آن به عدد ۲۶ هزار و ۲۹۱ واحد شد.
به این ترتیب با حاکم شدن فضای مبهم و رکود در بورس تهران که بیشتر تحت تاثیر مذاکرات هسته ای قرار دارد، حجم معاملات به ۶۱ میلیون سهم رسید که پایین ترین رقم در هفته های اخیر است؛ با این وضعیت دماسنج بازار سرمایه نیز با افت آرام خود روز به روز به مرز ۲۵ هزار واحد نزدیک می شود.
قطعا نتیجه این مذاکرات باعث نخواهد شد که آمریکا و اتحادیه اروپا اجرای تحریم های ایران را به تعویق بیندازند و تحریم های ایران حدود ۹ روز دیگر اجرایی خواهد شد. از سوی دیگر باید منتظر ماند و دید واکنش کشور های غربی به این مذاکرات بی نتیجه، چه خواهد بود.
محمد نوری زاد:
پیش از شرح ماجرا این را بگویم که در زندان انفرادی، یک شب بازجویی که لهجه اصفهانی داشت برای شکستن مقاومت من دم گوش من غرید: آشغالِ کثیف، یا می شکنی یا می شکونیمت. اگه شده از رختخواب تو و زنت فیلم بگیریم و پخشش کنیم این کار رو می کنیم. و ادامه داد: خط قرمز ما نظام و ولایته. توکه عددی نیستی، خداهم اگه بیاد زمین وبخواد با نظام و ولایت دربیفته، خدا روهم زیرپا می گذاریم. بازجوی اصفهانی این حرفها را درست شب عاشورا به من می گفت. از دور دست های زندان اوین، صدای عزاداری مردم به گوش می رسید. که من درجوابش گفتم: این من و این رختخواب زن وبچه ام. اگه مردید و چیزی ازمردانگی توخودتون سراغ دارید نقشه تونو عملی کنید. وادامه دادم: شماها خیلی وقته برای حفظ نظام وولایت خدا رو زیرپا گذاشتید. جوری می گی خدا اگه بیاد زمین که انگار خدا توزمین نیست! خدا هست و شماها گوش تا گوش سرمی برید.
صدای آن بازجوی بی ادب اصفهانی هنوز درگوش من می پیچد:” اگه شده ازرختخواب تو وزنت فیلم بگیریم و پخشش کنیم این کارو می کنیم”. دراین مدت چهاربار و در هر بار با هشت نفرو ده نفربه خانه و زندگی من ریخته اند وچیزهایی را که به کارشان می آمده بارکرده اند وبرده اند. چه می گویم؟ دزدیده اند. حتی آلبوم ها وعکس ها و فیلم های کاملاَ خصوصی و خانوادگی ام را.
من با تمام ارادتم به خدا و پیغمبر، به خدا و پیغمبرقسم می خورم که ورود ناگهانی اینها به اتاق خواب یک معترض و فیلم برداری از هم آغوشی او با همسرش ازدم دستی ترین کارهای این هیولاهای حیات وحش جمهوری اسلامی است. آنجا که هیولاها به نرمیِ دونیم کردن خیار، سرمی برند، فیلم برداری ازخلوت یک معترض، زنگ تفریح شان است.
این روزها به قول وزیراطلاعات، میان سپاه و اطلاعات شکرآب است و “مرتب به تیپ هم می زنند”. من درماههای زندان، هم دردست اطلاعاتی ها اسیربوده ام هم دردست سپاهیان. وبعد که اززندان بیرون آمده ام، هردوی اینها را درنوشته هایم به غلیظ ترین وجه ممکن نواخته ام. بدیهی است که سوژه ی مشترک این دو دستگاه باشم و تحت تعقیب ومراقبت شان. درجاهای مختلف ازمن عکس و فیلم می گیرند. حتی سه بار آنها را درحال تقلا برای بازکردن درِ اتومبیلم دیده ام. سررسیدنهای ناگهانی واتفاقی من باعث شده که رخ دررخ آنها قرارگیرم وشناسایی شان کنم. آنها ناخواسته مأموران خود را عوض می کنند وچهره های تازه را بکارمی گیرند.
روز پنجشنبه بیست و پنجم خرداد اما ورق برگشت. آن روز، این من بودم که از تعقیب کننده ها واتومبیلشان عکس و فیلم گرفتم. هشت نفربودند. درسه اتومبیل پژو. سه نفرشان پیاده بودند و پنج نفرشان داخل اتومبیل ها که درچند جای یک محله به کمین من نشسته بودند. حتی بطوراتفاقی یکی شان را دیدم که کف صندلی عقب پژویی دمردراز کشیده بود. آنها انتظارداشتند من ازسمت مقابل داخل آن خیابان فرعی شوم. اما به صورت اتفاقی ازپشت سرشان سردرآوردم ودیدمشان.
درروزهای قبل بی تفاوت به حضورآنها به دنبال کارخود می رفتم. اما آن روزتصمیم گرفتم دونفرازپیاده هایشان تعقیب کنم. یکی ازآنها غیبش زد اما دیگری را دریک کوچه ی بن بست گیرانداختم. خودش را به ندیدن زد. ادای زنگ زدن درِخانه ای را درآورد. اما بازیگرخوبی نبود. با تلفن همراهم ازاو عکس وفیلم گرفتم. وبعد رفتم و ازیکی ازاتومبیل هایشان که سه نفرداخل آن بود عکس و فیلم گرفتم. از پلاکش مخصوصاَ.
این که آن روز آنها به دنبال چه بوده اند، البته به خودشان مربوط است. حتماَ درراه خدا به مجاهدتی مخلصانه مشغول بوده اند. شاید برای بردن اتومبیل من یا کارگذاشتن چیزی درآن آمده بودند. که اتفاقاَ آن روز درتعمیرگاه بود. وشاید هم برای فیلم برداری ازصحنه ی دلخواهشان با ورودی ناگهانی دریک بزنگاه مطلوب.
آنها خوب می دانند که برای نابود کردن من درچنته ی اطلاعاتی شان تنها و تنها یک راه، وفقط یک راه باقی مانده. چه؟ بی حیثیت کردن. کاری که بارها وبارها با معترضان کرده اند و نتیجه ی دلخواه گرفته اند. حذف فیزیکی و به زندان انداختن من به صلاح شان نیست.
آن روز وقتی ازآنها عکس وفیلم گرفتم، سواریک اتومبیل کرایه شدم. وبی دلیل سوار کرایه ای دیگر. درراه به عکس ها وفیلم های گرفته شده از اطلاعاتی ها یا سپاهی ها نگاه می کردم. تعدادی ازآنها را به یک جای امن ارسال کردم. شاید نیم ساعت هم نگذشته بود که به چراغ قرمزیک چهارراه رسیدیم. چشم تان روزبد نبیند ناگهان برادران غضبناک که حدوداً هفت هشت نفربودند سررسیدند و مغول گون برسقف اتومبیل کرایه کوفتند و مرا و راننده را بیرون کشیدند. این یورش وحشیانه برای من زنگ تفریح بود اما برای راننده که جوانی بلند بالا وپرورش اندامی بود با هول وهراس آمیخت. من به غضب غلیظ چهره ی براداران لبخند می زدم وهمین لبخند من نمی دانم چرا آزارشان می داد. صدای یکی شان را شنیدم که به دیگری می گفت: ببین چطورداره می خنده بی ناموس!
وحشیانه کیف مرا و تلفن همراه مرا از دستم کشیدند و به دستور سر تیم خود به دست من از پشت دستبند زدند. در همان حال با صدای بلند روبه مردی که با نگرانی ازداخل اتومبیلش به من وبه رفتاراین هیولاهای غضبناک می نگریست که انگار جاسوسی وطن فروش را دستگیرکرده اند، خودم را معرفی کردم: نوری زاد. سرتیمِ مهاجمین که بی دلیل چهره اش را به غلظتی از عصبیت افراط گونه فروبرده بود رو به من غرید که : اگه یه دفه ی دیگه داد بزنی بخوای جوسازی کنی دندوناتو می ریزم تو دهنت. مرا رو به دیوار و لب جوی کنارخیابان نشاندند تا درباره ی راننده تحقیق کنند. خیلی زود متوجه شدند که او با من ارتباطی ندارد. به یکی شان گفتم ازجیب من پول درآورید و کرایه اش را بدهید. همین کاررا کردند.
بجزدونفرشان که با ادب می نمودند، مابقی این مأموران اطلاعاتی یا سپاهی، آدمهای بی سواد و جامانده وفرومایه ای بودند که اگر به همین کارفرونمی شدند، حتماً به دزدی و کلاشی و اخاذی روی می بردند. مرا با دستنبدی که تنگ ازپشت بسته بودند برصندلی عقب یکی ازاتومبیل های خود نشاندند. پیش ازحرکت، همان مأموری که او را درکوچه ای بن بست گیرانداخته بودم سرش را به داخل آورد و ازمن پرسید: ازکجا به من شک کردی ازم عکس گرفتی؟ به اوگفتم: ماوشما خیلی وقته داریم با هم زندگی می کنیم. نمی دانم منظورمرا فهمید یا نه؟ به اوگفتم که بازیگرخوبی نیست وهمین ادا و اطوار او مرا نسبت به او مشکوک کرده بود.
سرتیم این جماعت که وحشی ترازهمه بود وظاهراَ معتاد بنظرمی رسید آمد ودرصندلی جلونشست و دستورحرکت داد. سیگاری روشن کرد وگفت: نوری زاد، حالا دیگه برا ما زرنگ بازی درمیاری؟ ازما عکس می گیری؟ خیال کردی خیلی زرنگی؟ درهمان حال که صورتم تا کف اتومبیل فاصله ی زیادی نداشت گفتم: نه بابا زرنگ بازی کدومه؟ زرنگی مخصوص شماهاست. زرنگ شماهایید که وسط شهر، روزروشن، بدون حکم، منو می دزدید و جاهای دیگه هم گوش تاگوش سرمردمو می برید آب ازآب تکون نمی خوره. سرتیم معتاد که دوست نداشت پیش روی دستیارانش باب بحث وا شود غرید که: تمومش کن. من هم تمام کردم. طرف من اینها نبودند. دلم برایشان می سوخت.
درراه، سرتیمِ این جماعت مرتب ودرچند نوبت با “رییس بزرگ” درتماس بود. که چه بکنند و کجا بروند؟ یکبارتلفن سرتیم زنگ خورد. رییس بزرگ بود. سرتیم که نسبت به او بسیارچاپلوس می نمود، با “روچشمم حاجی، رو تخم چشمم، خیالت تخت حاجی” اطاعت کرد وبه راننده دستورداد کنارخیابان توقف کند. رییس بزرگ پرسید که آیا لپ تاب همراهش هست یانه؟ که سرتیم گفت نه، یک کیف دارد و یک تلفن. وگفت: درسته. یه چندتایی ازما عکس گرفته. کیف مرا درصندوق عقب گذاشته بودند. سرتیم پیاده شد ورفت سروقت کیف من و همزمان با کاویدن کیفم به رییس بزرگ گزارش داد: توکیفش یه چندتا دفتروکاغذهست. نه، لپ تاب نداره. توکاغذاش یه بیانیه هم هست. بخونم؟ تیترش اینه: بیانیه ی محمد نوری زاد درباره ی بازداشت غیرقانونی خود. این بیانیه ازهشت ماه پیش درکیف من بود ودرحافظه ی اینترنت برای پخش. من اگرنیمه شب به خانه برنمی گشتم، این بیانیه بهمراه نامه ها وعکس ها وفیلم هایی که نوشته وساخته بودم یک به یک وخودکار منتشرمی شدند.
خلاصه بعد ازهماهنگی های فراوان قراربراین شد که مرا به فلان جایی که خودشان می دانستند کجاست ببرند.
یک ساختمان با دری سنگین و آهنین. به زورچشم بندی به صورتم کشیدند. اززیرچشم بند دیدم دوسه سربازدراطراف من رفت وآمد می کنند. جوانانی که دوره ی خدمت خود را آنجا می گذراندند و با ادب و مهربان وانسان بودند. یکی ازسربازان مرا به داخل یک اتاق برد وبریک صندلی نشاند. به سرتیم که لابد از شکارخود درپوست نمی گنجید گفتم: این دستبند شما خیلی تنگ است. دست ها و کتف های مرا اذیت می کند. لااقل آن را ازجلو به دستم ببندید. استخوانهای کتف من به شدت درد می کرد. وقتی اهمیت ندادند باهمان وضعیت به پهلو کف اتاق درازکشیدم. وکمی بعد به پهلویی دیگر. بعد ازاستعلام یکی شان که با ادب بود، آمد و دستبند را ازجلو به دستانم بست. اما چشم بند هم چنان به صورتم بود.
دوساعت بعد داد زدم مرا به دستشویی ببرید. بردند. با همان دستبند وچشم بند. صدای سرتیم را می شنیدم که به سربازهمراه من گفت: درِدستشویی روکاملاً بازبذار. به سربازگفتم: بگولااقل این دستبند را بازکنند من بتوانم شیرآب را بازکنم. پرسید. اجازه ندادند. وهمان را برای من تکرارکرد. که: اجازه نمی دند. تقلای من دردستشویی بجایی نرسید و بی نتیجه به سربازگفتم مرا برگرداند به داخل اتاق.
ساعتی بعد، ازرییس بزرگ خبرآمد که می توانند درداخل دستشویی دستبند را ازدست من بازکنند. وساعتی بعدتر دستورآمد که می توانند کلاَ دستبند و چشم بند را کناربگذارند. یکی ازسربازان که جوانی خوش چهره و با اصل و نسب و مهربان بود ، دم به دم تا ساعت ده شب داخل اتاق می شد و به من می گفت: براتون چایی بیارم؟ نهار؟ آب؟ چایی؟ شام؟ که من با تشکرازاو، می گفتم نه پسرم. تصمیم گرفته بودم چیزی نخورم. ودراعتراض به این که رسماَ مرا دزدیده اند، مستقیم به یک اعتصاب خشک فرو بروم.
ساعت یازده شب شد. داد زدم یک پتو به من بدهید. که یکی ازربایندگان آمد وگفت: ازاینجا می رویم. وسایل مرا تحویل دادند. کیف وتلفن و پولهای داخل جیبم را. بازچشم بند و دستبند و خوابیدن روی صندلی عقب پژو. این بارسرم را روی پای جوانی که درکنارم نشسته بود گذاردم. احساس کردم پسرخودم است. اونیزانسان بود. برخلاف بالاتری هایش. درِآهنین بازشد واتومبیل ازساختمان بیرون زد.
درراه سرتیم با دوستان وهمکاران خود درتماس بود. “داریم میایم بالا”. این بالا کجامی توانست باشد؟ ومگرآن ساختمان درپایین شهربوده؟ به خود گفتم: تورا به اوین می برند. خودت را برای یک دوره ی جدید آماده کن. وآماده کردم. خودم را دربند “دوالف” سپاه، و ۲۰۴ یا ۲۰۹ اطلاعات دیدم. وبحث وجدل با بازجوهایی که کیفیت سخنان ورفتارشان را خوب می شناختم.
ساعت نزدیک دوازده بود که دریک خیابان تاریک مرا پیاده کردند و رفتند. به دورشدنشان چشم دوختم. شماره ی اتومبیل را به خاطرسپردم. بعداَ همین شماره را درنوشته ی آن ناشناسی دیدم که هنگام دستبند زدن درچهارراه شلوغ خودم را به او معرفی کرده بودم.
بله، مرا درروز روشن دزدیدند و در نیمه شب رهایم کردند. من خیلی خوش شانس بودم که ازاین آدم ربایی جان سالم بدربردم. چه مردان وزنان بی نشانی که گونی به سرشان کشیدند و به ناکجا بردند و بیخ تا بیخ گلویشان را بریدند وهیچ نشانی نیزازآنان درز پیدا نکرد. دخترم گفت: شکایت کن. گفتم: ازکه؟ با چه سندی؟ به کجا؟ راستی عجب سرودی می شود این پرسش های پی درپی: قانون؟ دستگاه قضایی؟ ادب؟ انسانیت؟ تکریم شهروندان؟ اسلام؟ جمهوری اسلامی؟
محمد نوری زاد سی ام خرداد سال نود و یک
منبع: جرس
وضعیت شاخص بورس تهران امروز نیز به رنگ قرمز درآمد و به دلیل حاکم شدن جو رکود در تالار، قیمت سهام شرکتها به همراه حجم معاملات کاهش یافت.
به گزارش ایسنا، در بازار نیمه تعطیل این هفته، جو رکود در بازار حاکم شد و افت بسیار کند نمادها سبب کاهش ۳۳ واحدی شاخص کل بورس و رسیدن آن به عدد ۲۶ هزار و ۲۹۱ واحد شد.
به این ترتیب با حاکم شدن فضای مبهم و رکود در بورس تهران که بیشتر تحت تاثیر مذاکرات هسته ای قرار دارد، حجم معاملات به ۶۱ میلیون سهم رسید که پایین ترین رقم در هفته های اخیر است؛ با این وضعیت دماسنج بازار سرمایه نیز با افت آرام خود روز به روز به مرز ۲۵ هزار واحد نزدیک می شود.
در بازار امروز ملی مس، بانک پاسارگاد، غدیر، نفت و گاز پارسیان و سرمایه گذاری ملی ایران از مطرح ترین نمادهای منفی بودند و در مقابل نمادهای قندی با صف خرید مواجه شدند به این ترتیب به جز صنعت قند، رشد قیمت در صنایع دیگر بسیار محدود بود.
بر این اساس بازار بی تحول این روزها افت ۳۳ واحدی شاخص و نیز کاهش حجم و ارزش بازار سرمایه را به خود دید و در مجموع ۶۱ میلیون سهم به ارزش ۱۶۹ هزار و ۳۸۵ میلیون ریال مورد معامله قرار گرفت؛ ارزش بازار سرمایه نیز با این وضعیت به ۱۲۴ هزار میلیارد تومان رسید.
معاون مسکن و ساختمان وزیر راه و شهرسازی از پاسخ به سوالات خبرنگاران در خصوص وضعیت اجاره بها و مسکن امتناع کرد.
ابولفضل صومعلو در حاشیه همایش مقررات ملی ساختمان در جمع خبرنگاران در واکنش به سوال خبرنگار ایلنا مبنی بر وضعیت نابسامان اجاره بها در فصل نقل وانتقال حاضر به پاسخگویی نشد.
پاسخگو نبودن معاون مسکن و ساختمان وزیر راه و شهرسازی تنها به این سوال ختم نمیشود؛ صومعلو همچنین حاضر به پاسخ به سوال خبرنگار دیگری مبنی بر راه اندازی سامانه قیمت مرجع در راستای اجرای طرح بلوک بندی شهر تهران که قرار بود از اول تیرماه اجرایی شود، نیز نشد.
در همین حال صومعلو در پاسخ به سوالی درباره برنامههای وزارت مسکن برای کنترل بازار اجاره بها گفت: «به سوالات اجاره بها و مسکن جواب نمیدهم» و خبرنگاران را محدود به سوال مورد نظر خود کرد که خبرنگاران تمایلی برای مصاحبه در آن زمینه نداشتند.
این معاون وزیر در روزهای پایانی سال گذشته در مصاحبه با ایلنا وعده کنترل اجاره بها در سال جاری را داده و گفته بود: «مردم نگران اجاره بها نباشند.»
وزیر راه و شهرسازی نیز در اسفند ماه گذشته درباره برنامههای وزارت راه و شهرسازی برای کنترل اجاره بها در سال ۹۱ که موجب نگرانی مردم شده است، گفته بود: «کسی نگران اجاره بها نیست شما اصرار بر نگرانی دارید؛ خبرنگاران به جای اینکه مشکل جامعه را حل کنند میگویند بسم الله الرحمن الرحیم بعد از عید قرار است اتفاق جدیدی بیفتد».
نیکزاد در واکنش به سوال خبرنگار ایلنا مبنی براینکه آیا شما به مردم این اطمینان را میدهید که اجاره بها افزایش نیابد نیز گفته بود: «من چهار سال است دارم اطمینان میدهم و خبرنگاران سه سال است که میگویند اجاره بها افزیش مییابد و این اتفاق نیفتاد»
اظهارات آقای وزیر در این زمینه ادامه دارد: «هرکس در تهران خانه میخواهد ما به آنها خانه میدهیم اما اگر شما در ونک خانه میخواهید بروید بخرید.»
وعدههایی که بارها و بارها داده شد اما تنها فایل صوتی آنها در ضبط صوت خبرنگاران باقی مانده است؛ بازار اجاره بها نه تنها کنترل نشده است بلکه به نظر میرسد سیاست و نظارتی در این راستا وجود ندارد و وضعیت این بازار بیمار رنگ ناامیدی را بر چهره مستاجران نهاده است.
یک فعال سیاسی اصلاحطلب خواستار آن شد که اصلاح طلبان همچنان به بحث اجرای بدون تنازل قانون اساسی بپردازند و تاکید کرد که ضمن اصلاح بخشهایی از قانون اساسی و تبدیل آنها به قوانین روزآمد، باید رفتار برخی مدیران هم اصلاح شود و به سوءمدیریت ها در جمهوری اسلامی پایان داده شود.
محمد صادق جوادی حصار در گفتوگو با ایلنا افزود: اصلاحطلبان برداشت و تعاریف نامناسب از جمهوری اسلامی را به نقد گرفته و سعی کردند مفهوم جمهوری اسلامی را به اصل خود بازگردانند. ضمن اینکه باید گفت این نقایص ذاتی جمهوری اسلامی نیست و محصول سوءمدیریت و برداشت نامناسب از قانون اساسی است.
وی با بیان اینکه برخی حوزهها در گذشته تعریف دقیقی در قانون نداشتند که هم اکنون موضوعیت پیدا کرده است، اذعان داشت: به طور مثال در قانون اساسی چیزی به نام جامعه مدنی نداریم، اما با اندکی تامل به این نتیجه میرسیم که با چیزی که به عنوان آزادی اساسی مردم در قانون بیان شده است، نه تنها مغایرت ندارد بلکه مؤید آن نیز هست. بنابراین میتوان به تعاریف جدیدی با استفاده از مفاهیم قبلی رسید.
جوادیحصار با تاکید بر اینکه ضمن اصلاح بخشهایی از قانون اساسی و تبدیل آنها به قوانین روزآمد، باید رفتار برخی مدیران اصلاح شود، خاطرنشان کرد: نگاه اصلاحطلبان به این معنا است که ما نسبت به اصول تعریف شده و پذیرفته شده قانون همچون اصل نظام باورهای مشترکی داریم، اما در مقابل، انتقادهایی نیز به رفتار برخی مدیران داریم و معتقدیم که باید اصلاح شود.
وی با اشاره به اینکه مردم سالاری دینی و جامعه مدنی مفاهیمی هستند که در دوره اصلاحات مطرح شدند، یادآور شد: وقتی صحبت از جامعه مدنی میکنیم آن گونه که عدهای گمان میکنند به دنبال هنجارهای صرف جوامع اروپایی نیستیم، بلکه تصور من بر این است که درچارچوب فضای اصلاح طلبی بحثی مغایر با اصول وجود ندارد.
این فعال سیاسی اصلاحطلب افزود: تاکید اصلاح طلبان بر اجتناب از برداشتهای سطحی از قانون توسط برخی دولتمردان و ضرورت بازگشت به اساس انقلاب یعنی استقلال و آزادی است.
جوادیحصار با تاکید براینکه مردم ایران تنها برای دین انقلاب نکردند، تصریح کرد: مردم پیش از انقلاب هم دین داشتند، اما آنچه که برای ان انقلاب کردند علاوه بر دین، استقلال و آزادی بود که از آن محروم بودند.
وی با انتقاد از اینکه نگاه مدیریتی کشور نسبت به اصلاح طلبان منتقدانه و مشفقانه نیست، خاطرنشان کرد: تا زمانی که عدهای اصلاح طلبان را رقیب خود در قدرت سیاسی میدادند و حاضر نیستند از منافع خود دست بکشند، امکان تعامل اصلاح طلبان در کشور ایجاد نخواهد شد.
جوادیحصار همچنین تصریح کرد: جذابیت اصلاحطلبان در رفتار اجتماعی و الگوهایی که ارائه میدهند موجب شده است تا عدهای به این نتیجه برسند که با وجود اصلاح طلبان نمیتوان به راحتی به قدرت دست یافت.
وی با اشاره به اینکه پس از انتخابات ۸۸ میان اصلاح طلبان و طرفداران آنها شکافی ایجاد شد، معتقد است: پس از این تاریخ طیفهای مختلف هر یک عقیدهای داشتند، به گونهای که عدهای عنوان کردند در انتخابات تعمدی در کار بود تا با آشفته کردن فضا اصلاح طلبان را از صحنه حذف کند. این عده هفتههای پس از خرداد ۸۸ را نیز توطئه علیه اصلاح طلبان میدانند.
جوادیحصار افزود: در مقابل برخی بر این باور بودند که اصلاح طلبان نیز قدری دچار افراط شدهاند و میتوانند با چانهزنیهای بیشتر به بخشی از مطالبات خود دست یابند.
این فعال سیاسی اصلاح طلب در بخش دیگری از سخنان خود عنوان کرد: اصلاح طلبان با راه اندازی مجموعه باران علاوه بر نقد گذشته آمادگی خود را برای ارائه مشورت به دولتهای بعدی اعلام کردند. بنابراین اگر فضا برای بازتاب عقاید آنها فراهم شود، جامعه این امکان را دارد تا نظرات منطقیتر را درک کند.
وی همچنین یادآور شد: اگرچه آقای خاتمی با ۲۲ میلیون رای در سال ۷۶ رئیس جمهوری کشور شد، اما چون در ادامه همراهی لازم را از جانب برخی جریانهای خاص سیاسی نداشت، اعلام کرد که من تنها تبدیل به یک تدارکچی بزرگ شدم. بنابراین اصلاح طلبان اگر بدون دیالوگ مشترک وارد صحنه انتخابات شوند، دوباره این مساله تکرار خواهد شد.
جوادی حصار تاکید کرد: تنها نگرانی برخی اصلاح طلبان این است که اگر از عرصه سیاسی کشور به دور باشند، ممکن است مورد فراموشی قرار گیرند، درحالی که چنین تفکری خطا است. اگر اصلاح طلبان از ترس فراموشی دست از اصول و و مواضع اصلی خود بردارند، به فراموشی بدتری دچار خواهند شد. چرا که به نوعی با تغییر ماهیت مواجه میشوند و پس از مدتی به حاشیه خواهند رفت.
این فعال سیاسی اصلاح طلب با اشاره به اینکه افرادی همچون مصدق که بر آرمانهای اصلاح طلبی ایستادند، ماندگار شدند، تصریح کرد: تاریخ در مورد این افراد قضاوت خواهد کرد. بنابراین این توهم که دوری از قدرت دوری از ضمیر مردم را در پی دارد، از ریشه اشتباه است.
جوادی حصار با اشاره به اینکه عمدهترین بحثی که اصلاح طلبان باید به آن بپردازند، اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، عنوان کرد: ما معتقدیم چیزی بالاتر از اصالت قانون در کشور وجود ندارد، اگر چه لازم است تا برخی مکانیزمهای مطرح شده در قانون اصلاح شود، اما اگر قانون اصالت خود را از دست بدهد راه برای جرائم دیگر هموار میشود.
وی با تاکید بر ضرورت طرح گفتوگو برای تنش زدایی در مناسبات داخلی کشور، تصریح کرد: علاوه بر این برای کاهش تنشهای بین المللی نیز باید راهکارهایی را در رفتارهای دیپلماتیک خود در نظر بگیریم، چراکه معتقدم ایران تواناییهای غیر قابل انکاری دارد که میتواند در کوتاه مدت با بکارگیری آنها زمینه نوعی تفاهم بین المللی را فراهم کرده و رونق را به کشور بازگرداند.
جوادی حصار در پایان در توصیهای خطاب به اصلاح طلبان متذکر شد: نباید به خاطر ایجاد مشارکت و بستر سازی برای حضور اصلاح طلبان دچار تعجیل شد، بلکه باید با نهایت دقت و حوصله رفتار کرد تا متن جامعه باورشان را نسبت به اصلاح طلبان از دست ندهند.
تقی رحمانی همسر نرگس محمدی زندانی عقیدتی و فعال حقوق بشر با اظهار اینکه همسرش با صورت کبود شده و لکنت زبان فراوان با خانواده اش در زمان ملاقات روبه رو شده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «در ملاقات روز شنبه ۲۸ خرداد ماه نرگس صورتش کبود بوده و گفته است که روز چهارشنبه ۲۵ خرداد ماه زیر دوش حمام حالش بهم خورده و به زمین خورده است، یکی از هم بندی هایش بلندش کرده اما دیگر نرگس نمی توانسته راه برود و تمام روز همان طور باقی بوده است تا اینکه صبح پنجشنبه او را به بیمارستان بهشتی زنجان برده اند اما آنجا به جای اینکه بستری شود به او قرص می دهند و برش می گردانند. از هم بدتر اینکه متاسفانه بچه هایش با این حالت او را دیده اند ، در حالیکه مادرشان صورتش کبوده بود و لکنت داشته است.»
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ سوم اردبیشهت ماه توسط ماموران امنیتی برای اجرای حکم ۶ سال حبس از خانه مادریش در زنجان به تهران برده شد به جای آنکه طبق روال قانونی به بند عمومی زندان اوین منتقل شود سر از بند ۲۰۹ زندان اوین در آورد و به زندان اوین منتقل شد او در تاریخ ۲۲ خرداد ماه دلایل نامشخصی به زندان زنجان فرستاده شده است.
تقی رحمانی با اشاره به اینکه محیط تنش زا زندان زنجان بیماری همسرش را تشدید می کند، گفت:« در بند زنان زندان زنجان بین زندانیان مرتب دعواهای شدید می شود، با تیغ و چیزهای دیگر به جان یکدیگر می افتند، در آن لحظات نگهبان ها نرگس را از بند خارج می کنند تا دوباره دعوا که تمام شد او را به بند ببرند. نرگس با بیماری که دارد اضطراب برایش مانند سم است با این حال در میان زنانی است که بیشتر جرائم شان مواد مخدر است.
تقی رحمانی با اعتراض به انتقال همسرش از زندان اوین به زندان زنجان گفت: «انتقال نرگس از زندان اوین به زندان زنجان کاملا حرکت غیر قانونی است و هیچ معنی ندارد جز اینکه می خواهند بیشتر نرگس را تحت فشار و اذیت قرار دهند. حکم زندان نرگس، حکم در تبعید نیست همچنین محل زندگی نرگس تهران بوده و دادگاه هایش نیز تهران بوده است. واقعا این انتقال هیچ دلیلی ندارد. متاسفانه در زندان زنجان حتی یک زندانی با جرائم سیاسی و حقوق بشری وجود ندارد و نرگس روزهای سختی را می گذراند.»
همسر تقی رحمانی خطاب به مسولان قضایی کشور گفت:« مطابق قوانین ما باید به زندانیان بیمار رسیدگی شود بنابراین مسولان قضایی ما نیز طبق قانون باید به نرگس مرخصی درمانی بدهند یا خودشان او را به دکتر متخصص ببرند و یا لااقل او را به زندان اوین منتقل کنند تا کمتر تحت اضطراب و تنش باشد. متاسفانه تا به حال به هیچکدام از درخواست های ما درباره معالجه نرگس رسیدگی نشده است و به جای آن ۲۰ روز بعد از بازجویی او را به زندان شهر دیگری منتقل کرده اند.»
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و در تاریخ ۱۴ اسفند سال گذشته از سوی دادگاه تجدید نظر به ۶ سال حبس شده است. او مهرماه امسال از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به سه اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی،عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و تبلیغ علیه نظام به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد که این رای در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر به ۶ سال حبس تغییر یافت.
کلمه – گروه فرهنگی: ۲۵ صنف سینمایی کشور با انتشار نامهای با طرح احمدی نژاد برای جایگزینی «باشگاه سینمایی» به جای باشگاه سینما مخالفت کردند و این طرح را به معنای نابودی مهمترین تشکل سینماگران دانستند.
در حالی که رئیس دولت چندی پیش برای حل مشکل وزارت ارشاد با خانه سینما در جلسه شورای عالی سینما پیشنهاد داده بود تشکلی به عنوان «باشگاه سینمایی» از سوی دولت تشکیل شود، فعالان اصناف مختلف سینمایی کشور ضمن مخالفت با این طرح، تصریح کردند: طرح باشگاه سینمایی و یا هر نام دیگری که به تازگی توسط مسئولان سینمایی به عنوان جایگزین خانه سینما مطرح شده، همان طرح انحلال خانه سینما است که با بستهبندی جدید مطرح میشود.
امضاکنندگان این نامه با متهم کردن متولیان این طرح به اینکه “میخواهند به جدا سازی اصناف سینمای ایران و پراکنده کردن آنها” بپردازند، با لحنی کنایهآمیز نوشتهاند: “این باشگاه نیازی به هیأت مدیره ندارد که بخواهند به کمک اصناف، اساسنامه آنرا بنویسند، و کاملاً مشخص است که در نهایت با یک هیأت امنای دلخواه مسئولان صرفاً به امور کفن و دفن هنرمندان خواهد پرداخت.”
به گزارش کلمه، این نامه را می توان واکنش منفی به دعوت وزیر ارشاد از هنرمندان و فعالان سینمایی برای مشارکت در نوشتن اساسنامه باشگاه سینمایی دانست؛ طرحی که احمدی نژاد تصور کرده بود با جا انداختن آن به جای خانه سینما، می توان برای خود در میان سینماگران محبوبیتی دست و پا کند.
اما اکنون فعالان سینمایی نه تنها با کلیت این طرح مخالفت کرده اند، بلکه بار دیگر به حمایت از اطلاعیه هیأت مدیره خانه سینما پرداخته و “مخالفت خود را با این طرح و هر طرحی دیگری که همچنان بر نابودی خانه سینما و کارکردهای آن پافشاری دارد” اعلام کردهاند.
خانه سینما هم کمی قبلتر در بیانیهای با تاکید بر قانونی بودن فعالیت خود، مصادره عنوان این تشکل صنفی را “غیرقانونی” دانسته و تاکید کرده بود: همانگونه که اصناف نمیتوانند تشکلهای دولتی تأسیس کنند، مدیران دولتی هم نمیتوانند نهاد صنفی تأسیس کنند. بنابراین هیچ تشکل دولتی نمیتواند جایگزین تشکلهای غیردولتی از جمله خانه سینما یا صنوف سینمایی شود.
به گزارش ایلنا، متن نامه اخیر اصناف سینمایی در مخالف با طرح دولت و حمایت از خانه سینما، بدین شرح است:
طرح باشگاه سینمایی و یا هر نام دیگری که به تازگی توسط مسئولان سینمایی به عنوان جایگزین خانه سینما مطرح شده، همان طرح انحلال خانه سینما است که با بستهبندی جدید مطرح میشود. متولیان این طرح میخواهند با جدا سازی اصناف سینمای ایران و پراکنده کردن آنها، خانه را به باشگاهی تبدیل کنند که تنها نامی از خانه سینما را با خود یدک میکشد.
این باشگاه نیازی به هیأت مدیره ندارد که بخواهند به کمک اصناف، اساسنامه آنرا بنویسند، و کاملاً مشخص است که در نهایت با یک هیأت امنای دلخواه مسئولان صرفاً به امور کفن و دفن هنرمندان خواهد پرداخت.
ما امضاء کنندگان زیر، رؤسای اصناف سینمای ایران، ضمن حمایت از اطلاعیه هیأت مدیره خانه سینما مخالفت خود را با این طرح و هر طرحی دیگری که همچنان بر نابودی خانه سینما و کارکردهای آن پافشاری دارد اعلام میداریم و بر این باوریم که تنها شکل حفظ منافع اهالی سینمای ایران حفظ خانه در شکل و شمایل فعلی به عنوان جامعه اصناف سینمای ایران است و اگر ایرادی به اساسنامه و یا موارد دیگری وارد باشد بایستی از طریق اصلاح آن در مجمع عمومی خانه سینما، راه را برای ادامه فعالیتهای این نهاد ۲۰ ساله هموار کرد.
این نامه به امضای اعضایی از صنوف زیر رسیده است: ۱ – انجمن بازیگران سینمای ایران ۲– انجمن بدلکاران و بازیگران سینمای ایران ۳– انجمن جلوههای ویژه ۴– انجمن چهره پردازان۵– انجمن سینمایی فیلم انیمیشن ۶– انجمن صدای سینمای ایران ۷- انجمن طراحان فیلم ۸ – انجمن طراحان فنی و مجریان صحنه ۹– انجمن عکاسان – ۱۰ – انجمن فیلمبرداران – ۱۱ – انجمن کارکنان لابراتوار ۱۲– انجمن گویندگان ۱۳– انجمن مدیران سالنهای سینما ۱۴– انجمن مستندسازان ۱۵– انجمن منشیان صحنه ۱۶– انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ۱۷– شورای عالی تهیه کنندگان ۱۸- کانون تدوین گران۱۹ – انجمن دستیاران فیلمبردار ۲۰– کانون دستیاران و برنامه ریزان ۲۱– کانون کارگردانان ۲۲- کانون آهنگسازان ۲۳- کانون مدرسان ایرانی سینما ۲۴– انجمن تهیه کنندگان مستند ۲۵– انجمن فیلم کوتاه.
این نامه و موضوع آن، از جمله پیامدهای حکم دادگاه برای لغو انحلال خانه سینما است که به چند روز کشمکش بین وزارت ارشاد و مدیران خانه سینما، و در نهایت تعطیلی دوباره خانه سینما منتهی شد. اکنون دولت همچنان اصرار دارد که این تشکل صنفی هنرمندان باید منحل شود، اما مدیران خانه سینما و هزاران هنرمند عضو در آن اصرار دارند که از راه قانونی پیگیر حقوق خود و ادامه فعالیت این نهاد باشند.
گزارش های پیشین کلمه در این باره:
مقاومت دولت در برابر حکم دادگاه/ سینماگران: خانه سینما آزاد شد
ادامه مقاومت وابستگان دولت در برابر قانون/ تجمع گروه فشار در مقابل خانه سینما
حیف که نمیشود همه چیز را گفت/ گزارش تصویری از بازدید اهالی خانه سینما با جانبازان
ازسرگیری فعالیت خانه سینما از فردا؛ زمزمههای تبانی برای انحلال دوباره
کارشکنی دولتیها و تعویق چندروزه ازسرگیری فعالیت خانه سینما
ازسرگیری فعالیت خانه سینما؛ اصرار وزارت ارشاد بر تعطیلی
ایستادگی هنرمندان نتیجه داد؛ خانه سینما بازگشایی شد
تلاش ناکام دولت برای پلمب خانه سینما/ تهدید خانه موسیقی و خانه تئاتر
تعلیق خودخواسته خانه سینما برای حفظ آبروی کشور و جلوگیری از بحران
خبرگزاری فارس در گزارشی درباره گشت های ارشاد، ضمن طرح نقدهایی کمرنگ به این طرح از زبان مصاحبه شوندگان، مدعی شد که “درصد کثیری از مردم و والدین از اجرای این طرح احساس رضایت می کنند.”
گزارش مذکور با این جملات جالب توجه آغاز شده که “پوشش عمومی جامعه به خصوص قشر جوان این روزها ارتباط تنگاتنگی با نیروی انتظامی و نیروهای موسوم به گشت ارشاد برقرار کرده است” و سپس در ادامه آن، این نهاد امنیتی را پرکارتر از روزهای قبل توصیف کرده و آورده که “هر روز شاهد پر و خالی شدن خودروهای گشت از جوانانی هستیم که هنوز ظاهراً هنجارهای جامعه را نشناختهاند.”
این رسانه وابسته به سپاه پاسداران، همچنین از قول یک استاد دانشگاه نوشت: “طرح گشت ارشاد طرح خوبی است ،اگر با آرامش بیشتر و با خشونت کمتر اجرا شود”!! و همچنین گزارش داد: “خانواده های بسیاری رضایت خود را در ارتباط با این طرح بیان داشته اند و یادآور شده اند که گشت ارشاد به اهداف خود تا حدودی دست یافته و اگر جامعه امروز را با چند سال پیش مقایسه کنیم می بینیم که جوی آرام حاکم شده است و در صورت حمایت مسئولان فرهنگی و رسانه ملی موفقیت بیشتری را هم شاهد خواهیم بود.”
این گزارش که به نظر می رسد با تاکید بر رضایت والدین از عملکرد گشت ارشاد، تلاش کرده محیط جامعه و شهر را به مدرسه شبیهسازی کند، بیشترین نقد را متوجه متولیان فرهنگی کشور دانسته که از نیروی انتظامی عقب افتاده اند و پا به پای این نیرو در حوزه عفاف و حجاب تلاش نمی کنند.
این در حالی است که بسیاری از دلسوزان کشور معتقدند حضور گشت های ارشاد در خیابان ها و رفتارهای خشونت آمیز و غیر شرعی آنها، بیشترین ضربه را به دین و دینداری در جامعه زده است.
مطالب قبلی کلمه در این باره را در زیر بخوانید:
عکس دو نفره با تابلوی «متهم به جرم بدحجابی»
صد میلیارد تومان هزینه، برای متنفر کردن مردم از دین؛ این گشت ارشاد است یا گشت وحشت؟!
قیمت سکه طرح قدیم امروز سه شنبه در بازار ۶۹۰ هزار تومان و طرح جدید ۶۸۵ هزار تومان است، فعالان بازار ارز از افزایش نرخ دلار آزاد و رسیدن آن به ۱۷۹۸ تومان خبردادند.
به گزارش مهر، قیمت هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم امروز سه شنبه در بازار ۶۹۰ هزار تومان، طرح جدید ۶۸۵ هزار تومان و نیم سکه ۳۴۲ هزار تومان است. قیمت این سکه ها در روز یکشنبه گذشته به ترتیب ۶۸۷ هزار تومان، ۶۸۰ هزار تومان و ۳۴۱ هزار تومان بود.
قیمت هر قطعه سکه ربع بهار آزادی امروز در بازار ۱۸۲ هزار تومان، سکه گرمی ۱۰۶ هزار و ۵۰۰ تومان و هر گرم طلای زرد ۱۸ عیار در بازار داخلی ۷۰ هزار تومان اعلام شد.
قیمت سکه ربع بهار روز یک شنبه گذشته ۱۸۲ هزار و ۵۰۰ تومان، سکه گرمی ۱۰۶ هزار تومان و هر گرم طلای زرد ۱۸ عیار در بازار داخلی ۶۹ هزار و ۴۱۷ تومان بود.
نرخ هر اونس طلا امروز در بازارهای جهانی ۱۶۳۰ دلار است، این نرخ روز یک شنبه ۱۶۲۷ دلار بود. فعالان بازار ارز قیمت هر دلار آزاد را امروز ۱۷۹۸ تومان اعلام کردند که نسبت به روز یکشنبه گذشته ۹ تومان افزایش قیمت داشته است.
قیمت هر یورو امروز بر روی تابلوی صرافی ها ۲۲۹۴ تومان و هر پوند ۲۸۵۰ تومان است، این نرخ ها روز یکشنبه گذشته به ترتیب ۲۲۸۰ تومان و هر پوند ۲۸۳۵ تومان بود.
کلمه – گروه بین الملل: همچنان در سوریه درگیری ها ادامه دارد و هر روز ده ها نفر کشته می شوند بر اساس آخرین گزارش ها در شهرهای حمص، دیرالزور و دوما در حومه دمشق، آتشباری سنگینی در جریان بوده است و بر اساس گزارش منابع حقوق بشری در سوریه ۵۲ نفر در درگیری های شبانه روز اخیر کشته شده اند.
اما به تازگی اخبار مبهم و ضد و نقیضی در مورد تغییر موضع برخی کشورها در قبال سوریه منتشر شده است که احتمال نظامی شدن بحران سوریه را قوت می بخشد. نگرانی به خصوص از این لحاظ برای ایرانیان جدی تر می شود که توجه کنیم پای ایران نیز مستقیما در این ماجرا در میان است و به نظر می رسد برخی محافل و جریان های تندرو قصد دارند پای ایران و روسیه را زودتر از آمریکا و متحدانش به جنگ احتمالی در پیش رو در سوریه، باز کنند.
ماجرا از آنجا آغاز شد که روز دوشنبه ۲۹ خرداد رسانه های روسیه اعلام کردند دو کشتی جنگی این کشور آماده حرکت به سوی آب های سوریه هستند و به نقل از چند فرمانده ارتش روسیه که خواسته بودند نامشان فاش نشود اخبار ضد و نقیضی منتشر شد.
خبرگزاری اینترفکس در این مورد نوشته بود: دو ناو نیوکلای فلچنکوف و سزار کونیکوف خود را برای حرکت به سمت بندر طروطوس سوریه آماده میکنند. اعزام این دو ناو برای محافظت از شهروندان روس و حفاظت از تاسیسات زیربنایی پایگاه روسیه در سوریه است. سایت خبری بی بی سی نیز نقل قول یکی از فرماندهان نیروی دریایی روسیه نوشته بود که: ما در شرایط اضطراری شهروندانمان را تنها نمیگذاریم و آنان را از منطقه درگیری خارج خواهیم کرد.
برخی از تحلیلگران این اقدام روسیه را نشانهای از تغییر مشی مسکو نسبت به دمشق و در پیش گرفتن اقدامات احتیاطی از سوی روسیه در صورت فروپاشی رژیم سوریه دانسته اند.
اما همزمان با این شایعات، عصر دیروز خبرگزاری فارس اعلام کرد که قرار است بزرگترین رزمایش مشترک خاورمیانه با حضور ۹۰ هزار نیروی نظامی ۴۰۰ هواپیما و ۱۰۰۰ تانک و صدها موشک از چهار کشور روسیه، ایران، چین و سوریه بزودی در خاک و آبهای سوریه آغاز شود. فارس با استناد به خبر منتشر شده در شاملایف که یکی از رسانه های وابسته به دولت سوریه است، اعلام کرد که قرار است این رزمایش تا کمتر از یک ماه دیگر برگزار شود.
بر اساس خبر این رسانه منتسب به سپاه، چین توانسته موافقت رسمی مصر را برای عبور ۱۲ ناو چینی از کانال سوئز بگیرد که حامل ادوات نظامی دریایی و هوایی خواهد بود که تا دو هفته دیگر به سواحل لاذقیه و طرطوس سوریه میرسد و همزمان با این اقدام چین، ناو اتمی روسیه و ناو هواپیمابر و زیردریایی و مینروب روسیه و «نبردناو»ها و زیردریاییهای ایران نیز وارد آبهای سوریه خواهد شد.
فارس به نقل از شام لایف نوشته است که این رزمایش پس از پاکسازی کامل سوریه انجام خواهد شد؛ پاکسازیای که به ادعای این خبرگزاری، هماکنون چند روزی است در چندین شهر محل تجمع گروهکهای مسلح آغاز شده است.
همزمان با انتشار این خبر در فارس، خبر بر روی بخش انگلیسی فارس و خبرگزاری تهران تایمز نیز منتشر شده است.
اگرچه بارها شده که در برخی از رسانه های حامی دولت احمدی نژاد، اخباری منتشر شده اند که در هیچ جای جهان اتفاق نیفتاده و هیچ کسی هم از آن خبر ندارد؛ اما انتشار چنین خبری توسط رسانه خبری وابسته به سپاه پاسداران را، در صورت جدی شدن، می توان نوعی میلیتاریزه کردن منطقه، تبدیل مشکل سیاسی سوریه به یک بحران نظامی فراتر از مرزهای کشور و بلکه در نهایت نوعی اعلام جنگ علیه غرب برداشت کرد.
این اخبار همزمان با انتشار خبر مذاکره روسای جمهور آمریکا و روسیه در حاشیه نشست گروه ۲۰ در مکزیک نگران کننده تر به نظر می رسد. در اولین روز از نشست گروه بیست که در لوس کابوس مکزیک برگزار شد اوباما و پوتین دیدار و گفتوگو کردند. حل بحران سوریه و برنامه هستهای ایران از جمله محورهای اصلی گفتوگوی باراک اوباما و ولادیمیر پوتین عنوان شد. این نخستین دیدار دو رئیس جمهوری بعد از بازگشت پوتین به سمت ریاست جمهوری بود.
این جلسه ۲ ساعت به طول انجامید و به گزارش خبرنگارانی که در محل بودند روسای جمهوری دو کشور در طول جلسه خبری خود، لبخندی به هم نزدند و رفتارهایشان سفت و سخت بوده است.
هلن کوپر از روزنامه نیویورک تایمز می نویسد: این دیدار برای اوباما بسیار سخت بود، با وجود سخنان اوباما در مورد لزوم محکومیت دولت سوریه، پوتین همچنان از تایید سخنان اوباما امتناع کرد و دو طرف در انتهای این نشست تنها خواهان پایان فوری خشونت ها در سوریه شدند و بیانیه مشترکی صادر کردند که در آن صرفا آمده بود: مردم سوریه باید خودشان برای آینده کشورشان تصمیم بگیرند.
در تمام عکس هایی که از این نشست مخابره شده، سرخوردگی و عصبانیت در صورت دو رئیس جمهور موج می زند.
هلن کوپر می نویسد: اوباما چندین بار بر لزوم توقف خشونت و جلوگیری از جنگ داخلی در سوریه تاکید کرد و در مقابل پوتین با ذکر اتفاقاتی که در مصر و لیبی در جریان است، دخالت غرب در این کشور ها را سیاستی شکست خورده نامید و گفت: غرب طرح قابل اعتمادی برای آرام کردن اوضاع سوریه ندارد و تاکید کرد در صورت کناره گیری بشار اسد، جنگ داخلی در سوریه ادامه خواهد یافت.
بر اساس این گزارش، اوباما با دقت سعی داشت به پوتین اطمینان بدهد که ایالات متحده قصد ندارد در میان سوریه و روسیه قرار بگیرد و سوریه همچنان متحد استراتژیک روسیه باقی می ماند.
پیش از این بسیاری از تحلیلگران در مورد منافع روسیه در سوریه و دلایل حمایت این کشور از رژیم بشار اسد نوشته بودند، اما به نوشته هلن کوپر در این جلسه اوباما مستقیما با اشاره به این منافع به پوتین گفت: این شانس را امتحان کنید، آقای پوتین.
بعد از دیدار دو ساعته دو رئیس جمهور، هر دو عملا بر توافقات و حرف های تکراری گذشته تاکید کردند. اوباما گفت که دو کشور قرار گذاشتند تا با بازیگران بین المللی دیگر از جمله سازمان ملل و کوفی عنان همکاری کنند تا راهی برای حل بحران سوریه بیابند. پوتین هم گفت که دو کشور نقاط اشتراک زیادی درباره سوریه دارند.
در بیانیه ای مشترک، دو رئیس جمهوری گفتند که برای پایان دادن به حمام خون در سوریه، باید به سرعت آتش بس اجرا شود. آنها همچنین در بیانیه خود تایید کرده اند که مردم سوریه باید بخت این را داشته باشند تا از راه های دموکراتیک و به صورت مستقل آینده خود را تعیین کنند.
سرکوب خونین مردم سوریه ادامه دارد و روسیه متحد دیرینه بشار اسد همچنان نگران دفاع از منافع اقتصادی و استراتژیک خود در این کشور است.
کلمه – علی پور حبیب:
جناب آقای مهدوی کنی، ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری
در روزنامه کیهان از قول شما نوشته شده بود «تعبیری که من از نظارت بر عملکرد رهبری دارم این است که نظارت بر عملکرد رهبری به معنای جلوگیری از حوادثی است که موجب تضعیف ایشان می شود.»
منظور این است که مسئله «نظارت» مجلس خبرگان به معنی حفاظت موقعیت ولی فقیه است از حوادثی که موجب تضعیف ایشان می شود. البته چنین برداشتی در خصوص نظارت خبرگان مسئله نامربوطی نیست اما انحصار مفهوم «نظارت» به معنی فوق خلاف صریح قانون اساسی است چرا که قانون اساسی به لحاظ جامعیتی که دارد برای هر گونه احتمال بعیدی هم پیش بینی لازم را کرده است. در قانون اساسی به روشنی و صراحت پیش بینی شده که ولی فقیه به دلایلی که در قانون ذکر شده ممکن است عزل شود، اگرچه این احتمال بسیار بعید باشد. اما چون ممکن است روزی ضرورت پیدا کند، قانون برای این امر مهم که موضوع رهبری جامعه اسلامی است، تکلیف را روشن کرده و آن را به عهده مجلس خبرگان گذاشته است.
حال سؤال این است که اگر بر حسب ضرورت چنین شرایطی پیش آمد، آیا خبرگان بدون دلیل و حجت دست به چنین اقدام خطیری خواهد زد؟ روشن است که تصمیم مجلس خبرگان بر اساس براهین محکم، قطعی و یقینی استوار خواهد بود.
سؤال بعدی این است که آیا دلایل و حجت های خبرگان دفعتا و بدون مطالعه و بررسی به دست می آید؟ بدیهی است که چنین تصوری غیرقابل قبول است. حتما مطالعه، بررسی، مقایسه، تجزیه و تحلیل کارکرد رهبری است که باید مجلس خبرگان را به چنین نتیجه مهم و سرنوشت سازی برساند.
و سؤال آخر این که آیا مطالعه، مقایسه و تحلیل روند امور و تغییر وضعیت و شرایط یدون نظارت مستمر امکان پذیر است؟
به نظر نمی رسد برای اثبات مقام و موقعیت ولی فقیه لازم باشد اصل روشن و صریح قانون اساسی را از اعتبار بیندازیم. در قانون اساسی، شأن و موقعیت ولی فقیه بطور کامل لحاظ شده است. همچنین به شرایط عزل رهبری اشاره شده است: «هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصدونهم گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر بر عهده خبرگان مذکور در اصل یکصدوهشتم می باشد.» (اصل ۱۱۱)
کلمه – بیتا موحد:
میرحسین در ادامه گویش داستان انقلاب به سیزده آبان می پردازد. روزی که امام خمینی از ایران تبعید شد و نهضت در فترتی سیزده ساله فرورفت. او با پیوند زدن این رویداد تاریخی به رویدادی دیگر در زمان جنگ می پرسد آیا به راستی امام خمینی در حرکتی که آغاز کرد تنها بود؟ بلافاصله پاسخ می دهد و نگاهش را به نقش رهبران در جنبش ها بیان می کند که هرگز چنین نیست که یک فرد بتواند به تنهایی در صحنه جامعه تحولات نمایان ایجاد کند. او می داند که پیروان امامش بسیار بودند، اما آنان شبیه به یارانی نبودند که سالها بعد پیرامونش را گرفتند، آن زمانی که گفت «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است …»
وی سپس به دومین سیزدهم آبان روز رهبران سیزده ساله می پردازد؛ دانشآموزانی که برای تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد یکی از سبعانهترین کشتارها قرار گرفتند. به تجربه ناکام رژیم اشاره می کند که بدون توجه به تغییر زمینه اجتماعی و ترکیب جمعی و زمان و زمین به روی دانش آموزان آتش گشود. موسوی به زیبایی تبیین می کند که دیگر حکومت شاهنشاهی با یک امام تنها روبرو نبود. این بار کسانی گرد او جمع شده بودند که شاید به اندازه پدرانشان او را نمیشناختند یا سخنانش را نشنیده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سینه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان برای به راه افتادن لازم نبود که پیدرپی شماتت شوند.
مردم رهبرند
درباره سومین سیزده آبان، تسخیر سفارت امریکا، این رهبر جنبش سبز به نکته ای می پردازد که فلسفه سیاسی او را نشان می دهد در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. ظاهرا این دانشجویان بودند که خود را پیرو خط امام میخواندند، اما در واقع این امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. او با درک شرایط سیاسی و اجتماعی می داند امامی می تواند این رویداد را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بنامد که درد یک سکوت سیزده ساله را چشیده باشد میداند که جامعهای شکلیافته از چوبهای فرمانبر و خشک از خود جوششی ندارد و حیات پاکیزهای ندارد.
از منظر امام “مردم” رهبرند. همان چیزی که میرحسین موسوی سی سال بعد دنبال کرد زیرا میدانست که گذر از یک گردنه تاریخ برای سعادت هیچ ملتی کافی نیست. آنان باید از چنان خودانگیختگی و بصیرتی برخوردار شوند که در هر عصری و نسلی بتوانند راه را از بیراهه بشناسند و بپیمایند. او نقش رهبری امروز مردم ایران در جنبش سبز را همان آرزوی بزرگی می داند که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت کرد به سوی آن چیزی که ما را زنده میکرد.
سبزترین روز سال
موسوی که سیزدهم آبان را سبزترین روز سال می داند آن را به دستاوردهای چهل و پنج سال تاریخ معاصر پیوند می دهد و باور دارد ما به اتکای این ریشههاست که سبز شدهایم.
این رهبر جنبش سبز واگذار کردن اسلام به جبهه خرافهپرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان را روا نمی داند. موسوی در این میان به نقش بیگانگان در ترویج جدایی مردم ایران از تاریخ مبارزات یک صد ساله اشاره دارد و به اهداف آنان می پردازد که آنها اگر لازم باشد با وجدانی آرام بر سر جنبش امروز ایرانیان پشت میز معامله مینشینند و به همان مقدار آزادی و توسعه سیاسی که در کشورهای همسایهوجود دارد برای ملت ما قناعت میکنند و در این قناعت قابل سرزنش نیستند. موسوی می داند که این جنبش باید متکی به خود باشد و او باور دارد که این ما هستیم که باید مصالح خود را به درستی تشخیص دهیم.
این رهبر جنبش سبز می داند همین که خواستهای در جامعه متولد میشود دیگر هیچ کس قادر نیست از برآورده شدن آن ممانعت کند. موسوی در برابر پرسشهایی که زمان پیروزی را طلب را می کند نوید می دهد دولتها تنها میتوانند بر مقادیری چون زمان و میزان و شکل تحقق آن تاثیر بگذارند. اما او می داند المعروف بقدر المعرفه؛ انسانها به قدری که بصیرت و آگاهی از خود به نمایش میگذارند در خور نیکوییها قرار میگیرند.
راه سبز؛ مسیر عقلانی
میرحسین موسوی بارها تاکید دارد که راه سبز ما یک مسیر عقلانی است. او این مسیر عقلانی را یک “بشارت” می داند زیرا نشان میدهد که ما تا انتها بر سر خواستههای خود مستحکم خواهیم ایستاد. موسوی حکیمانه یادآوری می کند “تندروی و رفتارهای افراطی” راه را برای تفریط باز می کند. او عرصه سیاست خارجی را مثال مناسبی برای این افراط و تفریط می داند که چگونه مناسبات بینالمللی کشور به اغراض تبلیغاتی آلوده شد و از خردورزی و متانت کناره گرفت. او نتیجه این امر را معامله مصالح مردم می داند.
شاید بهترین نمونه در این مبان مساله هسته ای جمهوری اسلامی باشد که به یک موضوع رسانه ای و جنجالی تبدیل شده و صرفا تحریم را برای ملت به همراه آورده است. موسوی دستاورد دولت در موضوع هسته ای را نه یک موفقیت که عقب گرد می داند. او که از مدیریت در عرصه سیاست خارجی گلایه مند است و بر این باور پا می فشارد که دولتمردان با گشادهدستی از حقوق ملت عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراطگرند. برای او که سالها مدیریت سیاست خارجی را عهده دار بوده است نتیجه “افراط و تفریطهای دولتمردان” را زمینه اجماع بین المللی جهت اعمال تحریمها و فشارهای بیشتر به ملت می داند.
موسوی خردمندانه می خواهد از این تجربه درس بگیرد و از مردم می خواهد که دچار افراط نشده و به آنان بشارت می دهد که مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. این سیاستمدار مردمی مثل همیشه نگران “مصالح کشور” است. او نمی خواهد کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند. او مردم را “صاحبان اصلی کشور” می داند و درخواست دارد که ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم. باید برای فردا چنان مهیا باشیم که اگر همین فردا از راه رسید یکه نخوریم. باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم.
اجرای قانون اساسی؛ راهبرد کلیدی
از نظر این نخست وزیر دوران جنگ اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. او چنین راهبردی را نورافکن مسیر عقلانی جنبش سبز می داند که به رهروان این راه کمک می کند در تاریکی قدم نگذارند و میراثهای به جا مانده از مبارزات نسلهای پیشین را به هیچ تقلیل ندهند.
موسوی در این بیانیه به واقعیت دوگانه ای که در کشور جاری است می پردازد. “ساختار ظاهری” که هرگز تمام آن چیزی، بلکه قسمت اصلی آن چیزی نیست که در جامعه واقعیت دارد. بخشی که دولت و حکومت در پی ترسیم آن است. زندانیان سیاسی، دادگاههای فرمایشی و برخوردهای توهین آمیز با خانواده های زندانیان. اما بخش اصلی این واقعیت زندگیهای ماست. نگاه مردم به این ماجرا و معنایی که آنان به این رویدادها می دهند. از منظر این سیاستمدار تقابلی میان این دو وجود ندارد؛ یکی هست و دیگری نیست، زیرا این زندگیهای ماست که به هر امری در نظم ظاهری جامعه معنا میبخشد. موسوی تاکید دارد که در این مدت نظم ساختگی بر جامعه حاکم بود و لی مردم با تغییر معنا دادن به آن از راه زندگیهایمان صحنه جامعه را تغییر دادند. از نظر او نیازی به شکستن این نظم نیست، همین که مردم با اراده خود به این زندگی ها جهت می دهند برای حرکت در مسیر سبر کافی است.
این سیاستمدار واقع گرا به یکی از اصیل ترین ویژگی های فرهنگ سیاسی می پردازد و می گوید که ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار میآید اگر زندگیهای ما به آن اعتبار نبخشد، یعنی معنی برایش تدارک نبیند، آن را تنفیذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننماید؟ موسوی به این نکته تصریح دارد که باید مردم باید در زندگی خود “پیشوا” باشند و بر اساس نیازی که دارند در جهت اصلاح گام بردارند. موسوی با واگویی تاریخچه سه گانه سیزدهم آبان، آن را “میعادی” می داند که باز به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند.
بسیج؛ تجلی شجاعت ملت و نماد قهرمانی
میرحسین که در سخت ترین دوران نخست وزیری کشوری جنگ زده را برعهده داشت در ادامه بازگویی داستان انقلاب و جمهوری اسلامی در سالروز تشکیل بسیج مستضعفان، این نهاد مردمی را ” نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت” می داند.
این تاریخ گویای انقلاب پس از سی سال به مبانی ایجاد بسیج می پردازد و روشن ضمیری امام را در پیدایی این نهاد مردمی بر می شمارد و تصریح می کند آنچه قدرتهای بزرگ و کوچک را از تعدی به این خاک پشیمان کرد تنها
شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمیترسیدند و در دفاع از آرمانها و حقوق خود کوتاهی نمیورزیدند. میر در بند بسیج را “قابی” می داند که چهره ملتی شجاع را به نمایش میگذاشت.
ارتش بیست میلیونی و تکثر اندیشه
نخست وزیر محبوب امام با اشاره به فلسفه وجودی بسیج که تجلی “یکپارچگی اقشار و سلیقههای گوناگون مردم” است، بر این باور پا می فشارد که ارتش بیست میلیونی نمی تواند نشانگر “یک سلیقه” و “یک نحله” فکری باشد و می گوید: زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس میکرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه میتوانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا میکرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگهای جامعه را در خود جمع کند؛ شبیهترین چیز به پرچمهای سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند میشود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش میآورد.
رمز پایداری بسیج
این معمار آشنا به رمز و رازهای هنر که می داند هنر امامش را در ایجاد وحدت بین مردم و ساختن امتی واحده در برابر ظلم ستم شاهی، بسیج را هم یکی از هنرهایی می داند که ” انسانهایی عادی” را به “لشکر مخلص خدا” تبدیل می کند و رمز “پایدار ماندن” و “پیروز شدن” با دستان خالی را به نمایش می گذارد و می شود ” محور و مایه وحدت و سربلندی یک ملت تاریخی.”
موسوی می داند که بسیجی با حرف و حدیث بسیجی نشد، بلکه آنان که در “آزمون فتنه” بلا دیده شدند و “صادق” ماندند.
راکبان جمل؟!
این راهبر در بند جنبش سبز که خاطرات نیکی از بسیجیان جان برکف باکری ها و باقری ها دارد، بر این باور است ” بسیجی امروز در بوته تاریکترین شبههها و فتنهها” ست. او که این سالها دیده همه آنچه به نام بسیجی و به کام قدرت انجام شده می پرسد: آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاسها واهی است و کسانی که اینگونه قیاس میکنند بسیج را ماشینی سرکوبگر میخواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسانهایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟
او که می خواهد بسیج همان لشکر مخلص خدا باشد از “هویت بسیج” در این زمانه می پرسد: دستگاهی بینیت که بفرموده چشمانش را میبندد و دست و پای خواهران و برادرانش را میشکند، یا نهادی مجهز به عمیقترین بصیرتها که میتواند در ظلمانیترین شبهای فتنه راهرا از بیراههتشخیص دهد؟
با راستگویان باشید
میرحسین موسوی سفارش می کند به توصیه نبی که برای یافتن پرسشها و تردیدها در زمانی که ” فتنه همچون پارههای شب تاریک” همه جا را فرا می گیرد باید به قرآن رو کنید. قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت دهد تصدیق میشود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت میرود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ میراند؛ کتابی که به سوی بهترین راههدایت میکند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان میدهد تا با راستگویان باشیم.
این سیاستمدار اخلاق مدار که ریشه همه مفاسد سیاسی کشور را ناشی از دروغگویی حاکمان می داند، مشعل راه را می دهد که در این شب فتنه چه باید کرد. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلیترین شیوهشان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستیبا آنان و ایمان سازگار با پیرویشان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیدهاید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید.
قرار نبود ….
نخست وزیر دوران دفاع مقدس که از نزدیک شاهد از جان گذشتگی های بسیجیان بوده است می داند آن بسیجی که امام میخواست در مقابل ملت قرار نمیگرفت، بلکه در کنار مردم و پشتسر آنان بود. او می داند که بسیجی فراتر از جناحها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقهای خود با دیگران حافظ عرض و ناموسشان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریمهای خصوصی مردم راحفظ کند.
موسوی که کار آزموده سیاست دوران امام است می داند که امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمیخواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم میدید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. او می داند که ” قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید.” او نا آشناست با آنچه این روزها به نام بسیج می کنند، چرا که می داند قرار نبوده “بسیج جیرهخوار دولت” شود و “به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه” بگیرد.
میر دربند که خود هم بسیجی بود و هم سکاندار کشور در همه آن دوران جنگ، افسوس می خورد بر ” بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند”؛ چرا که می داند این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان میخواست. وی می داند که قرار نبوده بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند.
با مردم و از مردم
این مصلح اجتماعی در قامت یک برادر در سالروز فرمان تاریخی امام در تشکیل بسیج، آنان را خطاب می دهد و می پرسد کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته شود؟ و چرا باید چهرهای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورتها آلوده گردد؟ او به آنها یاد آور می شود که شما خود با مردمید و از مردمید. برادرانه شعارهای انقلاب اسلامی را به آنان یادآور می شود و می خواهد بداند چرا قلب آنان در برابر نام هایی چون ” آزادی” مشمئز می شود.
موسوی که می داند قدرت ها ریاکارانه عنوانهایی چون حقوق بشر، حقوق زنان و حقوق اقلیتها را به خود الصاق می کنند تا چهره شان را زیبا جلوه دهند از برادران بسیجی اش می پرسد که چرا آنان که باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمانهایی باشند از آنها فاصله میگیرند؟ او که اسلام را دوای همه دردهای جامعه می داند از اینکه کسی بخواهد چهره دین را کریه جلوه دهد بیمناک است، ویژگی های دین الهی را برای آنان باز می گوید. میرحسین موسوی دین را به “گل دلخواه” تشبیه می کند که آموزه هایش ملایم و موافق با فطرت بشر است و انذر می دهد که مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس میگیرد زخمی شود؛ زخمهایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابانها میبینند.
بازگشت به عهد نورانی، براندازی است؟!
موسوی که متهم است به ” آرمان خواهی انقلاب” و “پیروی از خط نورانی امام” بسیج را مولود ” یک بوته گل و یک پارچه نور ” می داند و می پرسد: آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آیا اگر کسی بازگشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را طلب کند، آیا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافهپرستیها و قشریگریهایی که با نام دین به مردم فروخته میشود بیزاری بجوید، آیا اگر کسی اجرای بدونتنازل قانون اساسی را دنبال کند، آیا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ایمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ وی بدون آنکه به رویدادهای چند ماهه گذشته بپردازد از کسانی که به نام اسلام و امام به مصاف مردم آمده اند پرسشگری می کند آیا چنین کسانی باید در خیابانها کتک بخورند، در زندانها شکنجه ببینند و به حبسهای طولانیمدت محکوم شوند؟ آیا اسلام و قرآن اجازه میدهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر میکنند کشته شوند؟”
سرنوشت بسیج
موسوی دلسوزانه می خواهد که بسیج به همان سرشت نورانی خود بازگردد. برای مردم باشد و تجلی شهامت ملت. او نمی خواهد “نماینده شجاعت مردم” ایرانیان را بترساند. او بروشنی می بیند که اقلیتی اقتدارطلب می خواهد ایجاد رعب و هراس کند و از نیروی بسیج در این راه بهره می برد و از بسیجی می پرسد که آیا لباسهای مخوف میپوشند و در خیابانهای شهر آرایشهای نظامی به خود میگیرند تا هموطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را میترسانند چون خود میترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم میکنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمیکنند که با این رفتارهای کوتهبینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار میدهند.
موسوی که رمزماندگاری انقلاب اسلامی را حضور شجاعانه مردم در همه صحنه ها می داند و بر این باور است تا مردم باشند هیچ قدرتی نخواهد توانست بر آنان مستولی شود هشدار می دهد کافی است مردم بترسند تا پای قدرتها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشهدار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود.
بی نیاز از بسیج نمی شویم
میردربند می داند که تفکر بسیجی چیزی نیست که ملتی از آن بی نیاز شود و تاکید دارد که بسیج در تاریخ معاصر ما نه فقط یک نام، بلکه یک عملکرد بود که هرگز از آن بینیاز نمیشویم.
امروز مردم “باطل سحر” حاکمان را در جنبش سبز و همدلی یافته است. آموزه های میردربند چراغ راهی است تا با آن از سنگلاخ اقتدارگرایان گذشته و در مسیر نورانی انقلاب اسلامی بار دیگر با “نیت های پاک” شاگرد “مدرسه عشق” بسیج شوند و بر گلدسته های شهادت “بانگ رسای تکبیر” سر دهند. وعده خدا حق است. “فاصْبِرْ انَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَایَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ”
“پس، شکیبا باش که وعده خدا راست است و مبادا کسانى که یقین ندارند تو را به شتابزدگى وا دارند.
حرکت دانشجویی؛ ادامه مبارزات تاریخی ملت
شصت و هفت سال پیش در اعتراض به سفر نیکسون رییس جمهوری وقت امریکا به ایران و در اثر حمله نیروی ویژه ارتش به کلاسهای درس دانشجویان دانشکده فنی، مصطفی بزرگ نیا، شریعت رضوی و قندچیبه شهادت رسیدند و بنیان “روز دانشجو” را با سرخی خون خود بر سنگفرش دانشگاه تهران نهادند. میرحسین موسوی در ادامه بازگویی تاریخ مبارزات این مردم به روز دانشجو که می رسد به نقش و رسالت این قشر در رویدادها و حرکتهای اجتماعی و سیاسی می پردازد.
شانزده آذر برای او روزی است که طی شش دهه هنوز درخشندگی و اهمیت دارد به خاطر آن است که نسبت به وجود و حیات واقعیتی عظیمتر در جان مردم شهادت دادند. این گواهی در سالها و نسلهای پس از آن نیز از سوی جنبش دانشجویی ادامه داشت و هنوز ادامه دارد.
موسوی جنبش دانشجویی در کشور را همواره پیشتاز حرکتهای اجتماعی و سیاسی می داند اما بر این باور است که این حرکت بازتابی از حرکتهای عمیق سیاسی و اجتماعی در کشور است که صدای جوانان ” زبان گویا” ی آن است. صدایی که حاکمان و صاحبان قدرت می خواهند با انکار واقعیت به خود تسلی دهند که حرکتهای دانشجویی جز غوغای چند جوان پرسروصدا نیستند که اگر خاموش شوند صورت مسئله از اساس پاک خواهد شد.
تجربه ای که در جنبش سبز هم باز تکرار شد. در حالی که خیابانهای شهر پر شد از مردمی از شمال و جنوب و شعار “رای من کجاست؟” فصل مشترک همه فریادها شد از پیر و جوان و زن و مرد، حاکمیت تلاش داشت این حرکت عظیم مردمی را محدود به “اعتراض چند جوان” بداند و به خود تسلی دهد که مردم دیگر ساکت شدهاند و فقط دانشجویان ماندهاند؛ در دانشگاهها هم فقط تهران ناآرام است، از تهران هم فقط دانشگاههای مادر هیاهو میکنند.
دانشگاه مستوره ای از مردم
شاید حمله به کوی دانشگاه و محروم کردن صدها دانشجو از تحصیل و اخراج از خوابگاهها به همین منظور صورت گرفت تا داستان خیالی آنجا هم کانون جنبش و جوشش، چند نفر جوان غریبند که اگر آنها را به اخراج از خوابگاه و محرومیت از تحصیل تهدید و محکوم کنیم داستان خیالی خود را تمام کنند. غافل از آنکه این بار دانشجویان همچون رهبران، بدنبال مردم حرکت می کردند نه در جلوی آنان. حاکمیت که به زور سرنیزه کلاسهای درس را هم به تسخیر خود در آورده بود، گمان می کرد که تمام شد. اما اینگونه نبود زیرا حرکت دانشجویی گواه بر واقعیتهایی بزرگتر از خویش است. ای کاش قدر آن را میدانستند، از پیشآگهیهایی که درباره تحولات دور و نزدیک میدهد درسمیگرفتند و خود را با این تغییرات هماهنگ میکردند، خصوصا اینک که دانشجویان نه مستورهای کوچک از مردم، که یکی از وسیعترین و فعالترین قشرها را تشکیل میدهند.
موسوی با شناخت کامل از جامعه و تاثیر حرکت دانشجویی به نمایندگی از مردم به تاثیر متقابل حرکتهای دانشجویی و جامعه اشاره دارد. وی با تجریه ای که از دوران دانشجویی دارد می داند که پیوند حرکت دانشجویی با متن جامعه موجب می شود که این حرکت توانایی هایی خود را بیشتر نمایان کند. موسوی معتقد است حرکات دانشجویی هم به اندازهای که از تمایلات واقعی جامعه خبر بدهند نیرومند و ریشهدارند، زیرا قدرت نهادهای اجتماعی در گرو پایبندی به ضرورتی است که آنها را ایجاد و ایجاب میکند.
نخست وزیر دوران دفاع مقدس دانشجویان را “گردانندگان فردای جامعه” می داند و از آنها می خواهد که نمایندگی و “مظهریت جامعه” را داشته باشند تا از واقعیتهای اجتماعی دور نمانند. وی معتقد است قدرت و سرزندگی آنها در گرو این رمز است. راز موفقیت سیاستمداران نیز همین است. آنها تا اندازهای که بتوانند خواستها و تمایلات جامعه را بشناسند و با آنها منطبق شوند، بلکه تجلی و گواه آنها قرار بگیرند، قادرند به کشور خود خدمت کنند، یا لااقل قدرتمند باقی بمانند. موسوی می داند تضور اینکه کسانی بتوانند به رغم گرایش مردم در قدرت بمانند را صرفا یک ” توهم” می خواند و به دولتهایی که با سرکوب بر ملتها حکومت می کنند هشدار می دهد که تمکین مردم در برابر زور هم دائمی نیست.
ملت ایران رشید است
چیزی که این رهبر جنبش سبز در پس همه خشونتها و سرکوبها می بیند زیبایی یکی شدن مردمی است که به رغم همه تفاوتها با حفظ هویت خود در ” یکرنگی” سبز به وحدت رسیدند. آن زنجیرههای سبز انسانی که شهرهای ما را فرا گرفت نمایشی تهی از حقیقت نبود. برای موسوی آن زنجیره های سبز انسانی نشانه ای بود از طلوع بزرگی و رشد در حیات یک ملت است.
برای این سیاستمدار مردم گرا منابع قدرت صرفا بر مادیات نیست. او ثروت یک ملت را در “بزرگی مردمش” می داند. بزرگی که بتوان امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم. خانه کوچک مکانی است فقط برای «من»، اما در خانه بزرگ برای دیگران هم جا وجود دارد. موسوی واقع گرایانه به موضوع انسان در جامعه مدرن می نگرد و باور دارد به هزار دلیل تنها راه بهرهمند شدن این است که همه با هم بهرهمند شوند. او اما واقف است که کوته بینان و کوته نظران ظرفی ندارند که بتوانند دیگری را در آن جا دهند.
او می بیند که ملت ما اینک دارد نشانههای بزرگی خود را به نمایش میگذارد؛ او بهار را برای مثال خود می آورد. زیبایی که همه به استقبالش می روند و کسی از تغییرات و دگرگونی هایش نمی هراسد. موسوی این رشد بهارگونه مردم را ناشی از انقلاب اسلامی می داند بذری را که سی سال پیش از این با هزار امید در خاک خود کاشته بودیم پرورش داد تا اینک که جوانههایش را پیشرویمان قرار داده است.
برای این سیاستمدار اصولگرا، آرمان بخشی از هویت و شخصیت انسانی است کسی که آرمان ندارد هیچ نمی ارزد، اما کیست که بتواند در عین آرمانگرایی ارتباط خود را با واقعیتها از دست ندهد؟ از نظر موسوی ملت ایران “رشید” است و به رغم تمامی صحنههای تلخی که در این چند ماهه دیدهاند همچنان اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود میدانند. او معتقد است تنها در سایه “حکمت و واقعبینی مردم” بود که اجازه نداده نشد رفتار زشت حاکمان به واکنشهای عصبی و لجامگسیخته بیانجامد.
موسوی یکی دیگر از نشانه ای رشید بودن مردم را ابتکار عمل در گشودن راه حلهای جدید در رویاروی با روزنه های بسته می داند. او به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد اشاره می کند و آن را نشانه دیگری از بلوغ ملت می داند خواستههایشان را چنان با حوصلهای زندگی میکنند که گویی میتوانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصلهای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصلهای که از رشد حکایت میکند.
این رهبر جنبش سبز که باور دارد به مردم و اعتماد به نفس آنان را نشانه خود آگاهی به ارزشهای وجود شان می داند می گوید برای زمانی طولانی ما اینگونه نبودیم. سرهای ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگی خودباوری را از ملت ما گرفته بود، او که انقلاب اسلامی را نقطه عزیمتی در تاریخ سیاسی کشور می داند باور دارد که به نقش انقلاب در ترمیم این باروی فروریخته. این رهبر جنبش سبز معتقد است انسان رشید تمجیدها نه جانش را ذوقزده میکند و نه مسیرش را تغییر میدهد.
موسوی با اشاره به سند چشمانداز بیست ساله که ادعا کرده است ایران باید در سال ۱۴۰۴ قدرت اول منطقه باشد می پرسد آیا قرار است در آن سال ما به منطقه و جهان راست بگوییم که قدرت بزرگی هستیم یا دروغ بگوییم؟ آیا قرار است در حالی که هنوز بزرگ نشدهایم لباسهای بزرگ بپوشیم تا عظیم به نظر برسیم؟ او به نابسامانی های عرصه سیاست داخلی و خارجی از طرحهای عمرانی نیمه کاره و سفرهای شکستخورده خارجی اشاره می کند و تصریح می کند یک کشور تنها زمانی بزرگ است که ملتی بزرگ داشته باشد.
این سیاستمدار مردمی می داند ملتی که با تکیه بر زانوان خود به بلوغ و رشد شایسته رسیده است نمینشیند تا در روز روشن رایش را ببرند و هیچ نگوید. چنین ملتی “انتخابات انتصابی” را تحمل نمی کنند. از منظر این رهبر جنبش سبز وقتی که یک ملت بزرگ میشود دیگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگویند چه باید بخورد و کجا باید برود و چه کسی را برگزیند و به چه چیز و چه کس اعتماد کند. برای چنین ملتی همه نهادها باید نقش خود را خور “بزرگی ملت” ایفا کنند. ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع کند که تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن که تنها یک ادعا پیش رویشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.
موسوی بار دیگر به درخواست حاکمیت و برخی از چهره های سیاسی می پردازد که از او خواسته اند “مسئله انتخابات” را فراموش کند. او به آنان یادآور می شود که مسئله مردم انتخابات نیست. او ملت ایران را فهیم تر از آن می داند که بخواهد بر سر اینکه فردی باشد یا نباشد مجادله کند. مسئلهآنها این است که به یک ملت بزرگ بزرگی فروخته میشود. آن چیزی که مردم را عصبانی میکند و به واکنش وا میدارد آن است که به صریحترین لهجه بزرگی آنان انکار میشود.
این سیاستمدار واقع گرا با طرح این سوال که مگر نمیخواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ به حاکمان راهکار نشان می دهد و به آنان یادآوری می کند که مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند. او می داند که ملت کسی را می پسندد که حق بزرگی آنان را کاملتر ادا کند. موسوی به مساله ای فراتر از انتخابات می پردازد و هر چند بر این باور است که توجه به “بزرگی ملت” توان گشودن گره انتخابات را هم دارد.
موسوی می داند که حاکمیت در برخورد با حرکت اعتراضی مردم راه را به اشتباه رفته و سرکوب راهکار مقابله با حرکت عظیم مردمی نیست که برای احقاق حق خود به خیابان آمده اند. او خیرخواهانه به آنها یاد آوری می شود در خیابان با سایهها میجنگید حال آن که در میدان وجدانهای مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمیکنید. ۱۷ آذر چه میکنید؟ ۱۸ آذر چه میکنید؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمایشهای بیفایده افتاده و آنها را نشانه ترس یافته چگونه تسخیر میکنید؟ اصلا همه دانشجویان را ساکت کردید؛ با واقعیت جامعه چه خواهید کرد؟
راه پیروزی نزدیک است
هر چند اقتدارگرایان بی توجه به آنچه شکاف بین دولت و مردم بیشتر از پیش می کند با توسل به خشونت، دروغ و تزویر سخت ترین فشارها را به مردم و فعالان سیاسی و دانشجویی وارد کردند و خانواده هایی را به سوگ عزیزانشان نشاندند، اما موسوی با همان نیت “خیرخواهانه” خود می گوید هر چند می داند که کسی نمی شنود، امید دارد اگر میشنیدند راه پیروزی خیلی نزدیک میشد؛ آن پیروزی را میگویم که عبارت از غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛ آن پیروزی که انسانها را همچون جوانههای یک مزرعه یکی یکی و گروه گروه بزرگ میکند و بی آن که لازم باشد هویت خود را از دست بدهند سبز میکند، تا جایی که خود زندانبان از کارهایی که میکند خجالت بکشد.
میرحسین بر خلاف آنان که هر تانبده ای را دشمن می دانند، حتی به زندانبان هم برای پیوستن به این راه سبز امید خوش آمد می گوید و بر این باور است این ما نبودیم که سبز را انتخاب کردیم، بلکه سبز بود که ما را برگزید. آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است. موسوی که جز خوبی نمی بیند و انسان را اشرف مخلوقات می داند و باور دارد به کرامت ذات بشر می داند که ذیجود کسی است که به حیله حیلهزننده نگاه نمیکند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.
نخست وزیر محبوب امام که مردم را باور دارد و به نقش عظیم دانشجویان هم واقف است، در همه سختی ها باز امید می دهد زیرا که باور دارد ” ان مع العسر یسری” و ایمان دارد که وعده پروردگار حق است ان شاء الله در آینده این وضعیت دشوار کنونی به خیر و صلاح ملت ما تمام شود؛ با همت همه مردم و با کمک خداوند متعال.
قسمتهای پیشین سلسله مطالب «جنبش سبز به روایت میرحسین موسوی»:
قسمت اول؛ تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نمیشوم
قسمت دوم؛ تجمع ۲۵ خرداد، صیانت از رأی و دفاع از جمهوریت و اسلامیت
قسمت سوم؛ پیگیری تقلب انتخاباتی، وظیفه ملی و دینی
قسمت چهارم؛ امید بذر هویت ماست
قسمت پنجم؛ شبکه های اجتماعی؛ راه سبز امید
قسمت ششم؛ راه سبز امید را زندگی کنیم
معصومه ابتکار
شاید نشانه ای بوده که این هر دو «بزرگ» در یک تاریخ به فاصله چند سال از میان ما رفتند … شریعتی در آخر خرداد ۵۶ و چمران در آخر خرداد ۶۰ …
این روزها مدام فکر می کنم این دو نفر اگر بودند، کجا بودند و بعد می اندیشم که شاید مصلحت خداوند بوده که این پایه گذاران فکری و معنوی انقلاب اسلامی نباشند و این روزهای دشوار را نبینند؛ روزهایی که کسانی داعی بزرگداشت این دو روشنفکر و پیشرو مسلمان را دارند که در فکر و عمل هیچ نسبتی با آنها ندارند و بیشتر نان این نام ها را می خورند.
از ویژگی های این دو، آن طور که من می شناختم دفاع از حق و حقیقت به قیمت از دست رفتن همه منافع و مصلحت های فردی بود. افرادی که نوعا برخلاف جریان روزمره، با فکری نو، اندیشه ای پویا، جسارت نقد و نیزخود انتقادی حرکت می کردند. برای همین در روزگاری که یاد بسیاری از نام ها با عدم پذیرش نسل جوان مواجه می شود، نام این دو نفر – که در تقابل با تحجر، واپس گرایی، ریا و دروغ عمری رنج و گرفتاری را بر خود پسندیدند، همچنان بر سر زبان هاست. اگر چه بسیاری از یاران و همفکرانشان نه تنها دیگر در صحنه نیستند و به حاشیه رانده شده اند، بلکه هنوز در انتظار طعم شیرین آزادی به سر می برند… و این از بازی های تلخ روزگار است.
امروز که به آن سال ها و روزها نگاه می کنم هنوز هم شریعتی برایم مصداق بارز روشنفکر دینی در جامعه است. اگر چه باید هر پدیده و شخصیت را در ظرف زمانی خود تبیین و تفسیر کرد. شریعتی در دوره ای که مسائل دینی مبهم و دینداران واپسگرا معرفی می شدند و البته دینداری سنتی توان آگاهیبخشی در آن دوره را نداشت، نسل جوان را فهمید و با بیانی روشنگر پویایی و حرکتی درونی را به نسل جوان بخشید؛ حرکتی پویا که زمینه ای شد برای انقلاب ضد استبدادی بهمن۵٧.
شریعتی چهره ای از دین را رونمایی کرد که در تقابل با تعصب و خرافات و تبعیت و تقلید کورکورانه بود. از این رهگذر نسل ما توانست میان نگاه متعصبانه و نگاه روشنیبخش اسلام تفاوت قائل شود. او جلوه ای از دین را معرفی کرد که «احیاگر» است؛ جلوه ای که «انسان مسئول» می سازد؛ و گفت: مسئولیت زاده «توانایی» نیست، زاده «آگاهی» است و زاده «انسان بودن».
مصطفی چمران شاید تبلور همین «آگاهی» بود. انسانی روشنگر با روحی بزرگ و مخالف تحجر و خشونت که چهره اش را نه فقط در دلاوری های جنگ ۸ ساله علیه ایران، بلکه در قبل و پس از حضورش پس از سال ها دوری از وطن باید جستجو کرد؛ چهره ای ورای کلیشه های معرفی شده …
آن هنگام که با همسر امریکایی و سه فرزندش – دو دخترو یک پسر- هفته ای را در آپارتمان دانشجویی پدرم در فیلادلفیا مهمان بودند. سال ۱۹۶۶ حدودا ۷ ساله بودم و با دختر بزرگش هم بازی.
چمران در موفقیت های تحصیلی بین دانشجویان در امریکا پرآوازه بود ولی وضعیت اقتصادی خوبی نداشت؛ به نظر می رسید با اندیشه مبارزه در ایران و فلسطین و لبنان، کمکی را از انجمن های اسلامی دریغ نمی کند. یادم هست آخر آن هفته- که برای من با وجود سه همبازی هفته ای رویایی و شیرین به حساب می آمد- یک ماشین قدیمی و ارزان قیمت را اجاره کرد و با خانواده برای ادامه تحصیل راهی غرب امریکا شد.
یکی دوسالی بعد، آنها را در منزل دکتر سعید کوزه کنعانی در اوهایو دیدیم. همسرش را که پروانه صدا یش می کرد با ظاهری مثل دفعه قبل ساده و خوش قلب و فرزندانش را که ساعت ها با هم نقاشی کردیم . چند وقت بعد شنیدم که دختر کوچکش را در حادثه ای از دست داد.
دیدار بعدی ما اما اردیبهشت ۱۳۵۸ یعنی حدود ۱۰ سال بعد در دانشگاه پلی تکنیک بود؛ وقتی دکتر مصطفی چمران به عنوان یک چریک قهرمان به دعوت انجمن اسلامی به جمع دانشجویان پا می گذاشت. اتفاقات زیادی طی این سال ها رخ داده بود. در فضای پرهیجان و تشنه روزهای پس از پیروزی انقلاب به میان دانشجویان آمد وسخنرانی پرشوری ایراد کرد. بعد از اینکه از تریبون پایین آمد تا به جمع دانشجویان بپیوندد مرا بلافاصله شناخت. برایم خیلی مهم بود که آن قهرمان ، پیش دوستانم آن گونه پدرانه و مهربان خطابم کند.
بعد از آن بارها و بارها دکتر مصطفی را دیدم. مرحوم پدر ابتدا مشاور و بعد قائم مقامش در وزارت دفاع شد و رفت و آمدهای کاری و خانوادگی ادامه داشت. اگرچه پروانه و بچه ها با او نبودند و در این قسمت از زندگی پرماجرایش از همراهی او عقب ماندند.
مصطفی مظهر مسلمان مبارز، روشنفکر و پرجاذبه ای برای جوانان به حساب می آمد؛ با سابقه ای روشن و درخشان در زندگی و تحصیل و مبارزه. او ازکسانی بود که به بهترین ها می اندیشید و کمتر از مدارج عالی در همه ابعاد زندگی؛ چه درس، چه اخلاق، چه شجاعت و چه عرفان باشد، نمی خواست. اما حالا این خصلت به اوج رسیده بود. جوشش خاص و متفاوتی با دیگران در وجودش بود. گویی پاهایش بر روی زمین قرار نداشت؛ قدری بالاتر از دیگران و نزدیک تر به آسمان. می شد فهمید که مورد حسادت خیلی هاست. همان طور که به دکتر شریعتی به خاطر محبوبیتش حسادت می کردند، او هم مورد حسد بود. اصلا بیش از هر کسی می شد او را با شریعتی که جای شخصیت پرجاذبه اش میان جوانان خالی بود، قیاس کرد. برای خیلی ها شخصیت پارادوکسیکال «چمران – شریعتی» تابلوی رمزآلودی بود که می شد در آن تعمق کرد و به دنبال حقایق کمیابی گشت. حتی گاه در کلامش و در نیم رخش می شد شریعتی را دید.
دکتر مصطفی بسیارمستقل عمل کرد. زیر بلیط هیچ جناح و حزبی نرفت و وارد بازی های قدرت نشد. در گفتار و عمل می شد فهمید که از بسیاری کارهای رایج سیاسی برائت می جوید. ستاد جنگ های نامنظم او که برخی از فرماندهان نظامی تاسیس آن را نمی پسندیدند هسته های اولیه تشکیل بسیج برای مقابله با حمله بیگانگان شد. البته بعد از شهادت دیگر کسی نگفت که چرا روزگاری مخالفین زیادی داشت… ولی امام او را خوب شناخت که در شهادتش گفت هنر مردان خدا اینست که به دور از هیاهوهای سیاسی برای خدا…
حالا اما … شریعتی و چمران دیریست که رفته اند، ولی نسلی که آنها به خروش و حرکت در آوردندش، هنوز ایستاده است …
منبع: وبلاگ نویسنده
کلمه: بارش شدید باران و تگرگ و هجوم سیل به استان های شمالی کشور، خسارات جانی و مالی بر جا گذاشت و به بخش های کشاورزی و تاسیسات زیربنایی استان خراسان شمالی خسارات گسترده ای وارد کرد.
بر اساس گزارش ها، تاکنون استان های خراسان شمالی، گلستان و مازندران در معرض سیل قرار گرفته اند و در خراسان شمالی، به گفته یک مقام دولتی، دست کم سه نفر کشته شده اند.
از اردبیل هم گزارش شده که بارش باران شدید در کمتر از ۱۰ دقیقه سبب جاری شدن سیلاب در خیابانها و معابر شهر شده و در خلخال هم بارش شدید باران و تگرگ به جاری شدن سیلاب منجر شده و خسارات قابل توجهی به محصولات باغی و کشاورزی این شهرستان وارد آورده و حتی تاسیسات زیربنایی شهرداری خلخال را هم بی نصیب از خسارت نگذاشته است.
هواشناسی پیش تر هشدار داده بود که استان های شمالی کشور تا چهارشنبه شاهد بارش باران و تگرگ و راه افتادن سیل خواهند بود.
مدیرعامل جمعیت هلال احمر خراسان شمالی از مرگ دو نفر در اثر سیل در روستاهای ‘کلاب’ بجنورد و ‘قلندر تپه’ در شهرستان مانه و سملقان خبر داد و معاون فرماندار شهرستان بجنورد نیز با تایید این خبر، گفت: بر اثر جاری شدن سیل در روز گذشته یک چوپان در روستای کلاب این شهرستان، که در حاشیه رودخانه مشغول چرای دام های خود بود، طعمه سیل شد. فرماندار مانه و سملقان نیز خبر داد که جسد یک زن ۵۰ ساله از رودخانه اترک در حوالی این شهرستان از آب گرفته شده است.
فرماندار و رییس ستاد مدیریت بحران بجنورد هم از کشته شدن سومین نفر در سیل شب گذشته خبر داده که آنها را دو مرد ۳۵ و ۵۷ ساله در بخش راز و جرگلان و یک زن ۳۲ ساله در بخش مرکزی بجنورد معرفی کرده است.
به گفته این مقام دولتی، وقوع سیل به ۱۵۰۰ هکتار از کشتزارهای این شهرستان در حاشیه رودخانه ‘اترک’ خسارت وارد کرده است. وی میزان خسارات وارده ناشی از سیل به این مزارع را بیش از ۵۰ درصد اعلام کرد.
همچنین به گفته او، بر اثر بروز سیل ۶۰۰ واحد مسکونی در شهر ‘آشخانه’، مرکز این شهرستان دچار آبگرفتگی شده که بین ۲۰ تا ۳۰ درصد به واحدهای مسکونی و لوازم داخلی آن خسارت وارد آمده است. سیل همچنین به ۱۰۰ واحد مسکونی در ۱۰ روستای بخش مرکزی و مانه در شهرستان مانه و سملقان نیز بین ۲۰ تا ۵۰ درصد خسارت وارد آورده است.
در همین حال گزارش شده که ۱۹۰ مسافر قطار مسافربری مسیر راه آهن شمال در استان های مازندران – گلستان، در مسیر شهرستان های نکا- رستم کلا گرفتار سیل شده بودند که با تلاش شبانه امدادگران هلال احمر نجات یافته و به طور موقت اسکان داده شده اند، اما راه آهن مازندران- گلستان به علت بارش شدید باران و جاری شدن سیل مسدود شده است.
جاده جنگل گلستان نیز شب گذشته به مدت ۳ ساعت مسدود شده بود و گفته شده که در صورت بارش دوباره باران، به منظور پیش گیری از هر گونه تهدید برای مسافران عبوری، این مسیر تا زمان رفع خطر دوباره مسدود میشود.
استان خراسان شمالی از نظر سیل خیزی رده دوم کشور را دارد و از ابتدای بهار امسال هفت نفر در این استان بر اثر بارندگی های سیل آسا و جاری شدن سیلاب جان باخته اند که دو تن آنان مادر و کودکی بجنوردی بودند که در جوی یکی از خیابان های مرکزی بجنورد، مرکز این استان طعمه سیل شدند.
کلمه: فرمانده انتظامی تهران بزرگ از دستگیری ۱۷۰ نفر که آنها را «اراذل و اوباش محلات شهر تهران» مینامید، در شب گذشته خبر داد و گفت: «برای اینکه مردم از عملکرد پلیس مطلع شوند امروز این اراذل و اوباش جمعآوری شده در سطح محلات و مترو چرخانده خواهند شد.»
سردار ساجدی نیا این خبر را صبح امروز در جمع خبرنگاران اعلام کرد و مدعی شد این طرح که «با همکاری تمامی پلیسهای تخصصی صورت گرفته»، با حکم قضایی صورت گرفته، و افزود: «افراد دستگیر شده عموما در زمینه عربدهکشی مزاحمت برای نوامیس، زورگیری و خفتگیری دارای پرونده بوده اند.»
وی البته توضیح نداد که اگر این افراد مجرم بودهاند، چرا تا دیشب آزاد بودهاند و اگر با وثیقه یا به هر دلیل دیگری آزاد یا در مرخصی بودهاند، توجیه قانونی و قضایی بازداشت ناگهانی و یکباره آنها چیست.
به گزارش کلمه، «اراذل و اوباش» اصطلاحی است که پلیس از چند سال قبل برای برخورد با عوامل ناامنی اجتماعی به کار میبرد، اما بیقانونی و برخوردهای خشن نیروی انتظامی که به تصور کاهش جرم و جنایت با ایجاد وحشت و ارعاب انجام میگرفته، هیچ نتیجهای در پی نداشته و به اعتراف پلیس، آمار جرم و جنایت در کشور همچنان رو به افزایش است.
بازداشتگاه کهریزک، از جمله فضاهایی بود که برنامههای خشن و وحشتزای نیروی انتظامی برای برخورد با متهمان به ایجاد ناامنی در آن اجرا میشد و رعایت نشدن قانون و حتی حداقلهای انسانی در آنجا آنقدر ادامه یافت که در سال ۸۸ به فاجعه ختم شد.
در جریان حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، این بازداشتگاه به دستور سعید مرتضوی برای نگهداری بازداشتیهای اعتراضات خیابانی مورد استفاده قرار گرفت که به شکنجه جوانان بازداشت شده و قتل چهار تن از آنها منجر شد.
گفته شده که نیروی انتظامی برای شکنجه معترضان بازداشت شده، از برخی افراد موسوم به اراذل و اوباش که سابقه بازداشت در کهریزک را داشتهاند، کمک گرفته است.
جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت عرصه تئاتر درباره تفاوت فضای نمایش در سالهای اخیر و مقایسه آن با گذشته، گفت: چیزی که خیلی بارز است و کسی نمیتواند منکر آن باشد، ظهور عده زیادی از هنرمندان بزرگ به خصوص در زمینه کارگردانی است، جوانان بسیار در هنر تئاتر پیشرفت کردهاند.
به گزارش ایلنا، وی با اشاره به نیاز نیروهای مستعد برای ادامه کار، افزود: نکته مهم برای ادامه کار این نیروهای جوان بازگذاشتن مسیر فعالیت هنری آنها است، تا هنرمند بتواند اثر را همانگونه که صلاح میبیند روی صحنه اجرا کند.
مشایخی با بیان اینکه شاهد هستیم بسیاری از نمایشنامههای سطحی امکان اجرا پیدا میکنند اما درمقابل نمایشنامههای خوبی وجود دارد که اجرا نمیشود، تصریح کرد: وقتی قرار باشد نمایشنامههای بیارزش مجوز بگیرد و بچهها آن متون را روی صحنه بیاورند، نتیجه این میشود که هنرمند هیچ لذتی از کار نمیبرد و سرخورده میشود.
وی افزود: نمایشنامههای با کیفیت زیادی وجود دارد که متاسفانه شاهد ممیزی آنها هستیم. این یکی از مشکلات مهم تئاتر کشور است.
این بازیگر پیشکسوت در پایان گفت: اگر ما معتقد به این هستیم که ذات پروردگار هنرمند است و دست هنرمند اوست که این جهان هستی را خلق کرده، باید به هنر و هنرمند اعتماد بیشتری کنیم.
قیمت بسیار پایین فروش خرما سبب شده تا بسیاری از کشاورزان در آستانه ورشکستگی قرار بگیرند و نتوانند هزینههای زندگی خود را از این راه تامین کنند.
به گزارش مهر، استان بوشهر با برخورداری از حدود پنج میلیون اصله نخل به عنوان یکی از قطبهای تولید خرمای کشور محسوب میشود و بخش عظیمی از اهالی این استان به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق کشاورزی و نخلداری امرار معاش کنند.
وضعیت نابسامان بازار خرما یکی از مهمترین مشکلاتی است که وضعیت مالی بسیاری از باغداران و باغبانان منطقه را با مشکل مواجه کرده است و برخی از این افراد را نسبت به ادامه کار در عرصه کشاورزی نا امید کرده است.
کشاورزان برای فرآوری محصول خرمای خود زحمات بسیاری را متحمل میشوند تا بتوانند از طریق فروش محصول خود علاوه بر تامین هزینههایی که در طول سال زراعی برای آبیاری و گرده افشانی و برداشت و … متحمل شدهاند، هزینه یکسال خانواده خود را تامین کنند.
دخل و خرجمان با هم نمیخواند/ قیمت گیلاس ۲۰ برابر خرما است
یکی از نخلداران بوشهری اظهار داشت: متاسفانه سال به سال شاهد افزایش قیمت همه کالاها و خدمات در سطح جامعه هستیم ولی در قیمت محصول خرما افزایشی که نداریم بعضا شاهد کاهش قیمت این محصول هم هستیم.
ابراهیم مهرآوران افزود: در روزهای اخیر و با ورود میوههای نوبرانه تابستانه به بازار نظیر هلو، زردآلو، آلبالو و گیلاس به بازار و قیمتهای این میوهها حسرت ما کشاورزان بیشتر شده است. کشاورزی که باید ۲۰ کیلو از محصول خود را بدهد تا شاید بتواند یک کیلو میوه بخرد.
وی اضافه کرد: ارتفاع بلند نخل، خطراتی که برای کشاورزان ایجاد میکند و سختی کار نخیلات باعث شده تا شاهد کاهش کارگران در باغات باشیم و کارگرانی هم که برای کار میآیند با نرخ بسیار زیادی کار میکنند که در بسیاری موارد قیمت تمام شده یک کیلو خرما بیش از هزینهای است که به فروش میرسد.
این کشاورز ادامه داد: با این حال مجبوریم بسیاری از کارهای نخیلاتمان را خود و خانواده انجام دهیم و حتی برای دیگر باغ داران نیز کار کنیم ولی باز هم در تامین مایحتاج زندگی خود و خرج سالانه خود با مشکل مواجه هستیم.
وضعیت نامطلوب آبیاری و کاهش میزان تولید محصولات
یکی دیگر از کشاورزان اظهار داشت: در سالهای اخیر و با کاهش بارندگیها و به تبع آن هفت سال پیاپی خشکسالی در استان بوشهر شاهد کاهش تعداد دفعات آبیاری نخیلات در طول یکسال هستیم و همین کمبود آبیاری برای نخیلات باعث شده تا شاهد کاهش میزان تولید و همچنین کیفیت محصولات تولیدی باشیم.
باقر عباسی افزود: نخلداری یکی از سخت ترین فعالیتها در عرصه کشاورزی است ولی متاسفانه در مقابل تلاشی که برای برداشت هر کیلو محصول خرما انجام میشود هزینه بسیار کمی پرداخت میشود.
وی خواستار توجه بیشتر مسئولان به نخلداران و فعالان این عرصه شد و بیان داشت: با این شرایط بسیاری از کشاورزان قادر به ادامه فعالیت در عرصه کشاورزی نیستند و ممکن است در آینده شاهد رها شدن بسیاری از نخیلات و حضور کشاورزان در دیگر عرصههای اقتصادی باشیم.
نابودی نخیلات و فروش پنیر نخل راهی برای درآمدزایی از نخیلات
در سالهای اخیر و با نزدیک شدن قیمتهای تولید و فروش خرما به هم، بسیاری از کشاورزان نخلهای خود را قطع میکنند و با فروش پنیر آن هزینههای زندگی خود را تامین میکنند. ( پنیر نخل ماده سفید رنگی است که با قطع هر نخل به دست میآید و از قیمت مناسبتری نسبت به خرما برخوردار است)
افراد بسیار زیادی نیز در نقاط مختلف استان بوشهر دکهها و فروشگاههایی را برای فروش پنیر نخل ایجاد کردهاند که همین افزایش فروشندگان پنیر نخل بیانگر ناامیدی کشاورزان از فروش مناسب محصول خرما است.
هر چند برای به دست آوردن پنیر نخل باید یک نخل به طور کامل از بین برود ولی قیمت به نسبت مناسبتر این محصول باعث میشود تا کشاورزان این درآمد را به درآمد چندین ساله فروش خرما ترجیح دهند و نخلستانهای خود را به دست ارهها بسپارند.
رییس سازمان تاکسیرانی شهر تهران با هشدار نسبت به احتمال بیکاری ۱۷ هزار راننده تاکسی در تهران، تاکید کرد که تا وقتی تکلیف تاکسی ها ی فرسوده مشخص نشده و خودروی جایگزین در اختیار رانندگان آنها قرار نگرفته، پلیس نباید از تردد این تاکسی ها جلوگیری کند.
محمد احمدی بافنده در گفت و گو با مهر با بیان اینکه امسال ۱۷ هزار تاکسی در طرح نوسازی قرار می گیرند که بخشی از آنها عمر خودرویشان بالای ده سال است، گفت: ما اجرای منع تردد خوردروهای فرسوده در تهران را برای کاهش آلودگی هوا تایید می کنیم اما این قانون در حال حاضر نباید شامل حال ناوگان تاکسیرانی شود.
وی تاکید کرد: با اجرای قانون منع تردد خودر وهای فرسوده در ۸ کلانشهر ۱۷ هزار راننده تاکسی را در معرض بلاتکلیفی و گرفتاری قرار می دهیم.
احمدی بافنده با بیان اینکه معیشت رانندگان تاکسی تنها از تاکسی هایشان تامین می شود، افزود: اگر این خودروها متوقف شود نان سر سفره این رانندگان را برداشته ایم، باید حق و حقوق رانندگان تاکسی در اجرای این قانون مد نظر قرار گیرد.
وی تاکید کرد: تا زمانی که وزارت صنایع تکلیف تاکسی ها ی فرسوده را مشخص نکند وسایت ایران خودرو که مدتی که بسته است باز نشود نباید پلیس راهور این قانون را برای تاکسی ها اعمال کند.
رییس سازمان تاکسیرانی شهر تهران با اشاره به نامه این سازمان به پلیس راهور و نهاد های اجرایی مسوول برای توقف این طرح در خصوص تاکسی ها گفت: ما به شدت مخالف اجرای محدودیت تردد برای تاکسی های فرسوده هستیم زیرا با فوجی از رانندگان گرفتار و معترض روبهرو می شویم و دوستان به طور شفاف پاسخ این رانندگان را بدهند و ما نیز همچنان پیگیر این موضوع هستیم.
خودروهای تاکسی پیکان قرار است امسال از دور خارج شوند، و این در حالی است که هنوز خودروی جایگزینی در اختیار بسیاری از دارندگان این تاکسی ها قرار نگرفته است.
آخرین تاکسی پیکان در سال ۸۳ وارد تاکسیرانی شد و اکنون قرار است کل این خودروها یکباره از ناوگان تاکسیرانی بازنشسته شوند.
دزموند توتو، اسقف اعظم آفریقای جنوبی، برنده صلح نوبل و از همراهان نلسون ماندلا در جنبش ضد آپارتاید، در پیامی به مناسبت سومین سالگرد تولد جنبش سبز، این جنبش را الهام بخش تغییرات بی سابقه در منطقه دانست و ایرانیان را به ادامه این راه فراخواند.
وی همچنین از حاکمان ایران خواست زندانیان سیاسی را آزاد کنند و از رهبران مذهبی ایران نیز خواست که با زندانی کردن، شکنجه و جنایت تحت لوای دین مخالفت کنند. اسقف اعظم دزموند توتو از جهانیان نیز تعهد خود را در حمایت از مردم ایران و پشتیبانی از مبارزات آنها برای مردمسالاری و حقوق بشر، تجدید کنند.
تصویر این پیام را در اینجا ببینید:
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید.
متن کامل این پیام نیز به شرح زیر است:
سلام به مردم ایران.
من اسقف اعظم دزموند توتو هستم.
سه سال پیش جهان شاهد بود که میلیونها تن از شما علیه سرکوب و خفقان به پا خاستید، و مردمسالاری و حقوق بشر را مطالبه کردید.
بارقهای که شما در ایران افروختید الهامبخش تغییرات بیسابقهای در منطقه شده است.
اگرچه در ایران خواستههای شما کماکان نادیده گرفته میشوند. و ستم و بیداد کماکان ادامه دارد.
بسیاری از ملتهای بزرگ چنین مبارزاتی را تجربه کردهاند، مبارزاتی که برای به ثمر رسیدن معمولا چندین دهه به طول میانجامند. اگر آفریقای جنوبی توانست تغییر ایجاد کند، پس در هر کجای دیگر هم ایجاد تغییر ممکن است.
به راه خود ادامه دهید. به خاطر داشته باشید که تاریکترین ساعات شب ساعاتی پیش از طلوع سپیدهدم است.
خطابم به حاکمان ایران: به خواست مردم تن در دهید. عالیجناب، آیتالله خامنهای، فرزندان ایران را آزاد کنید.
آیتالله لاریجانی، زندان اوین را ببندید، همانگونه که زندان روبنآیلند در آفریقای جنوبی بسته شد.
خطابم به رهبران مذهبی ایران: با زندانی کردن، شکنجه و جنایت تحت لوای دین مخالفت کنید. چنین اعمال و اقداماتی منعکسکننده آموزههای دین اسلام نیست.
خطابم در این سالروز به رهبران جهان: بیایید تعهد خود را در حمایت از مردم ایران و پشتیبانی از مبارزات آنها برای مردمسالاری و حقوق بشر، تجدید کنیم. پاداش شجاعت و کرامت انسانی حبس و زندان نیست.
خطابم به ایرانیانی که در خارج از ایران زندگی میکنند، و در حقیقت به همه مردم در هر کجا که هستند:
زندگی و آینده تکتک ما به یکدیگر گره خورده است. از آزادی خود بهره گیرید تا مطالبات ایشان (مردم ایران) را بیان کنید.
تغییر به واسطه انسانهای شجاع شکل میگیرد. فرزندانم، نرگس (محمدی) و مجید (توکلی)، شما در قلب ما جا دارید. حسین (رونقی) ملکی، ما برایت دعا میکنیم. و برای سایر ایرانیان بیباکی که برای یک ایران بهتر مبارزه میکنند، به راه خود ادامه دهید. ما با شما هستیم.
“فردا از آن ماست.”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر