فشار به فعالین مدنی و سیاسی مستقل، مسالمت جو و قانون گرا در شهرستان ها روز افزون شده است. نیروهای امنیتی در این راستا از هر حربه ای استفاده میکنند از جمله محرومیت از تحصیل و یا اخراج ازمحل کار و تحت فشار اقتصادی قرار دادن آنان. این امر جدا از بازداشت ها واحضارهای مکرر این فعالان است.
در همین راستا و بنا به اخبار سایت ملی – مذهبی، موریس باقری از فعالان ملی- مذهبی شهرستان لاهیجان نیز با اقدامات و فشارهای اداره اطلاعات این استان از کار اخراج و به خیل بیکاران پیوست.
موریس باقری به همراه همسر، خواهر و نیز پدر همسرش در هنگام انتخابات مجلس نیز به علت امضا کردن بیانیه ای پر امضا در رابطه با عدم شرکت در انتخابات با ورود ماموران به منزل مسکونی و تفتیش آن، بازداشت و مورد بازجویی و فشار قرار گرفته بود. اداره اطلاعات استان گیلان به بازداشت شدگان جهت تکذیب امضای خود و به گردن ضد انقلاب خارج از کشورانداختن و شکایت از آنها و… فشار زیادی وارد آورده بود که موفق به این کار نشد.
اخراج موریس باقری از جمله به علت انتقاد و اعتراض او در طی بازجویی به وضعیت اقتصادی کشور، مذاکرات هسته ای، وضعیت نرگس محمدی و … بوده است.
در حالیکه وی و دیگر دوستانش بارها خواسته اند پرونده آنها به مراجع قضایی ارسال شود اما اداره اطلاعات از این کار خودداری میکند و نهایتا با فشارهای امنیتی او را از محل کارش اخراج میکنند. آنها تهدید کرده اند وی باید مصاحبه تلویزیونی کرده و اعلام نماید دیگر فعالیت سیاسی نخواهد کرد وگرنه مانع اشتغال او در هرجای دیگر با فشار آوردن به کارفرمایش خواهند شد.
شکایت آنها به مراجع قانونی نیز هیج نتیجه ای نداشته است و اداره اطلاعات بدون هیچ شان قضایی برای صدور حکم اخراج ، باعث اخراج موریس باقری از محل کارش شده است.
دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان: خدایا در این روز از پلشتی و گناه، پاکیزه ام دار و در این روز به آنچه برایم مقدر است صبور دار و مرا به تقوى و هم نشینى با نیکان توفیق ده، به حق یاریت، اى روشنى چشم مستمندان
ضیا نبوی دانشجوی تبعیدی به زندان کارون اهواز در یادداشتی با بیان اینکه مطمئنم که من و هم نسلانم خیلی شانس آوردیم که سیاست رو ابتدائا درون فضای اصلاحات تجربه کردیم، نوشته است: فضایی که در اون اجازه حرف زدن، نوشتن، ارتباط داشتن وفعالیت کردن را داشتیم . ما این فرصت رو داشتیم که درون عرصه سیاست تمرین کنیم، اشتباه کنیم و تجربه کنیم.
به گزارش کلمه، وی در این یادداشت ابراز نگرانی کرده است: احتمالا می بایست نگران نسلی بود که سیاست رو از درون چنین فضایی تجربه می کنه و یاد می گیره! نسلی که کمتر امیدواره و بیشتر عصبانیه! کمتر انتقاد می شنوه و بیشتر معترضه! کمتر مسئولیت می پذیره و بیشتر دنبال مقصر می گرده! نسلی که سیاست رو نه در دنیای واقعی و به صورت جمعی بلکه در فضای مجازی و به تنهایی تجربه می کنه! پرسش اساسی در وضعیت امروز شاید این باشه که چگونه می شه حضور موثر و مفیدی درون عرصه عمومی داشت، بدون اینکه اسیر وضع موجود شد و تاثیر نامطلوبی از انقباض سیاسی حاضر گرفت؟!..
ضیاءالدین نبوی، دانش آموخته دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که در کنکور کارشناسی ارشد سال ۸۷ علیرغم کسب رتبه تک رقمی در رشته جامعه شناسی، “ستاره دار” و از تحصیل محروم شد. پس از آن، با تشکیل “شورای دفاع از حق تحصیل” برای دفاع از حق دانشجویان محروم از تحصیل، به عضویت این شورا در آمد.
تنها ۳ روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و پس از راهپیمایی عظیم روز ۲۵ خرداد ۸۸ در اعتراض به نتیجه اعلام شده انتخابات، ضیا نبوی به همراه چند تن از دوستانش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون بدون ساعتی مرخصی در زندان بسر برده است.
متن کامل یادداشت ضیا نبوی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
من برای سیاست ساخته نشده ام، چون نمی توانم مرگ دشمنم را بخواهم یا بپذیرم…
«آلبر کامو- یادداشت ها»
۱٫ از میان همه احساس های متفاوتی که انسان نسبت به اعدام یک هم بند خودش در زندان پیدا می کند، احساسی هست که در دراز مدت انسان را درگیر می کند و وادارش می کند که نسبت به اون واکنشی نشون بده… احساسی از تبار تاسف که با پرسش های یقه گیرانه ای در ذهن انسان نمود پیدا می کند. پرسش هایی از این دست که: فکر می کنی این اتفاق چقدر ضروری بوده و تا چه حد خارج از شمول اراده تو؟ … آیا هرگز قدمی برداشتی، حرفی زدی یا کاری کردی که از دل اون چنین وضعیت فاجعه باری بیرون بیاید؟.. آیا به اندازه کافی در جلوگیری از چنین پیشامدی تلاش کردی و آیا در مخالفت و پرهیز از خشونت همیشه هوشیار بودی؟… آیا به کسانیکه از این به بعد ممکنه قربانی چنین وضعیتی بشن فکر کردی و برای پیشگیری از اون قدمی برداشتی؟!… پرداختن به این سوال ها، انسان رو دچار ترس عجیبی می کنه یعنی آدم حس می کنه شکاف بین او و خشونت اونقدرها هم که قبلا فکر می کرده عمیق نیست و حتی بدتر اینکه شاید هیچ شکافی در کار نباشه! اینکه شاید فاصله ما و خشونت مرز بسیار باریکی باشد که چندان هم واضح نیست، مرزی که با کمی بی توجهی و بی مسئولیتی می تونیم اون را پشت سر بگذاریم و به صف کسانی بپیوندیم که خشونت می ورزند، اون را توصیه می کنند و یا در برابرش سکوت می کنند!!..
۲٫ یکی از سخت ترین وضعیت هایی که انسان ممکنه درون زندان تجربه کنه، مواجه شدن با فردیه که هزینه زیادی رو برای مشی سیاسی اش داده اما از نظر ما نگاه سیاسی قابل دفاعی نداره و حتی بدتر از اون، خطرات زیادی هم از فهم سیاسی اش بیرون می آد! چنین مواجهه ای انسان رو دچار نوعی کشمکش درونی می کنه چراکه از طرفی احساس می کنه نباید انتقاداتش را پنهان کنه و چشمش رو به روی خطرات این نگاه سیاسی ببنده و از طرف دیگه می بینه که خود این نگاه هم تا حد زیادی متاثر از شرایط سیاسی و اجتماعی است که فرد مورد نظر ما هم قربانی اونه! از سویی با فردی مواجهیم که می تونه بواسطه فهم غلطش از سیاست مخرب باشه و ظلم بکنه و از طرف دیگه می بینیم که خود این فرد هم به نحوی مظلومه و اون حدی از عدالت و انصاف که می بایست باشه ازش دریغ شده! در چنین وضعیتی واقعا آدم نمی دونه که چه کنه! این وضعیت زمانی کاملا تراژیک می شه که طرف مقابل ما یک محکوم به اعدام باشه و این شرایط حقیقتا انسان را مستاصل می کنه! آخه انتقادات ما چه به درد یک اعدامی می خوره؟ اینکه چند روز باقیمانده از زندگی اش را با حس تردید و تناقض سرکنه؟! اینکه پای چوبه دار به این فکر کنه که آیا زندگی ام رو سر یک تصور اشتباه قمار کردم؟! راستی آیا ما حق داریم که با چنین انسانی رو راست باشیم؟! بالعکس اون چطور؟!
۳٫ وقتی از منظر یک محکوم به اعدام نگاه می کنم و می بینم که مجازات اعدام، خیلی غیر منصفانه است. نه فقط به این دلیل که همیشه امکان اشتباه در قضاوت های بشری وجود داره و یا به این دلیل که نظام های قضایی موجود عموما ساختار بسیاری دارند و عدالت قضایی در اونها محقق نمی شه… حتی به این دلیل هم نه که فرد می تونه خودش را اصلاح کنه و گذشته اش رو تغییر بده! اونچه که ذهن من رو مشغول می کنه اینه که معمولا یک قسمت از وجود انسان مرتکب خطایی می شه ولی در نهایت تمام وجود او اعدام می شه! یعنی مشکل اینجاست که تمامی وجود انسان تاوان یک قسمت از وجود اون رو بده! حقیقت اینه که خیلی از انسان هایی که مرتکب خشونت یا قتل می شن ممکنه دارای توانایی ها و قابلیت های خاصی در حوزه های متفاوت باشن که حیفه از بین بره! یعنی ممکنه یک هنرمند، یک دانشمند، یک فیلسوف یا یک عاشق بواسطه اختلال در بخشی از شخصیتش مرتکب خطایی بشه اما خب نباید اون را به حساب کل شخصیتش نوشت! مشکل اینجاست که ما معمولا فکر می کنیم انسان موجودی یکدست و هماهنگه که با اراده واحدش بر رفتارهای خودش مدیریت می کنه در صورتیکه اینطور نیست و انسان غالبا تکه پاره تر از این حرف هاست! یعنی انسان ها الگوهای ذهنی و رفتاریشون رو در دوره های متفاوت زندگی و در محیط های متفاوت به دست می آرن و ممکنه این الگوها چندان با هم هماهنگ و هم پوشان نباشند! یعنی ممکنه شخصیت عاطفی فرد جدای از شخصیت سیاسی، شخصیت اخلاقی، شخصیت اجتماعی یا شخصیت علمی اش شکل بگیره و در نتیجه جمع بستن و یک کاسه کردن همه اینها با هم درست نیست و نمی بایست به خاطر خطای یکی، همه رو مجازات کرد! می خوام روی این مسئله تاکید و اصرار بیش از حد بکنم اما باور کنید در زندان افرادی رو دیدم که اگرچه مرتکب خشونت و حتی قتل هم شدند، اما در برخی وجوه انسانی و شخصیتی، ویژگی های تحسین برانگیزی از خودشون نشون می دن! راستی با چنین تناقضی چطور باید مواجه شد؟!…
۴٫ نگریستن از منظر یک قربانی خشونت اما تکلیف مقوله عدالت رو در جهان به مراتب سخت تر می کنه! در واقع با کشته شدن یک انسان، امکان حصول عدالت به صورت بالقوه از بین می ره چراکه او در هیچ صورتی دوباره به زندگی برنمی گرده و هر اتفاقی که پس از مرگ او بیافته، اعم از پشیمانی قاتل یا مجازات او، هیچ فرقی به حالش نمی کنه! آخه برای کسی که مرده چه فرقی می کنه که قاتلش پشیمونه یا نه؟ اینکه کدوم شخصیتش توسعه پیدا نکرده؟ اینکه نظام قضایی سالم یا بیماره؟ حتی اعدام قاتل هم چیزی را عوض نمی کنه! اعدام حتی وضعیت قاتل و مقتول رو برابر هم نمی کنه چراکه اونچه انسان ها با مرگ از دست می دن، بسته به غنای درونی زندگی افراد متفاوته و در نتیجه مرگ هیچ دو انسانی به لحاظ هزینه باهم برابر نیست! از طرفی قربانیان خشونت به صورت مضاعف هم مظلوم واقع می شن چراکه هم جونشون رو از دست می دن و هم امکان دفاع کردن از خودشون و حق خواهی رو در محکمه عدالت ندارند! دقیقا به همین دلیله که تعداد کسانی که انسانی رو می کشند و از چنگ عدالت فرار می کنند، خیلی بیشتر از کسانیه که بیگناه یا به اشتباه اعدام می شن! مجرمین و قاتلین همیشه این فرصت رو دارند که چهره ای از خودشون به نمایش بگذارند و بیانی داشته باشند و در نتیجه همیشه حدی از همدلی و برمی انگیزند، فرصتی که مقتولین ندارند، عجیب نیست که ما دلمون برای معمر قذافی می سوزه اما تقریبا هیچوقت به هزاران نفری که به دستور او کشته شدند فکر نمی کنیم! به هر حال انصاف حکم می کنه یکسویه به جهان نگاه نکنیم و اگر با حکم اعدام مخالفیم به این پرسش هم پاسخ می دیم که پس حق زیستن اون انسانی که کشته می شه چی؟! حتی اگر مقتول خود ما بودیم و یا انسان بسیار عزیزی بود باز هم همینطور با حکم اعدام مخالف بودیم؟!..
۵٫ خطرناکترین گونه خشونت احتمالا خشونت سیاسیه، بخصوص زمانی که با یک روایت ایدئولوژیک و خیرخواهانه تکمیل میشه!… اونچه که قدرت تخریب این گونه از خشونت رو زیاد می کنه، اینکه که عاملین این خشونت خودشون رو کارگزار اراده ای فراتر از شخص خودشون تعریف می کنند و مسئولیت اعمال خشونت رو از گردن خودشون برمی دارند و دقیقا همین نکته باعث میشه که چشم خودشون رو به روی قربانی ببندند! مشکل اینجاست که اینگونه از خشونت از اونجا که فلسفه وجودش رو ضدیت و مبارزه با یک جریان نامشروع می دونه، در نتیجه فضای ارزشی و خیرخواهانه ای رو اطراف خودش ایجاد می کنه و همین نکته سبب شیوع سریع اون درون جامعه (بخصوص در وضعیت های بحرانی) می شه. قسمت تاسف آمیز قضیه اینه که بخش عظیمی از فرهنگ و تاریخ بشر، تقدیس چنین خشونت مشروعه و بسیاری از قهرمان های تاریخ هم عاملین همین گونه خشونتند! کافیه فیلم هایی رو که روزانه می بینیم مرور کنیم تا بفهمیم چه حجم عظیمی از خشونت در قالب های ارزشی به خورد مخاطب داده میشه! بحث البته این نیست که سوء نیتی این بین در کاره، بلکه مسئله در حماقتیه که غالبا به اون دچاریم! شاید هیچ وقت به ذهنتون نرسه که فردی ممکنه با دیدن همین فیلم ها و الگوبرداری از همین قهرمان های پوشالی تاریخی، بخواد وارد فضای سیاست بشه و تاثیری خلق کنه! می دونم که ممکنه از نظر مخاطب این انتقادها مته به خشخاش گذاشتن به نظر برسه و شاید هم من زیادی درون جغرافیای بسته و کوچک زندان و مسائلش غرق شدم و دارم دست به تعمیم نابجا می زنم اما خب جون همین چند نفر انسان هم اصلا کم نیست! شاید ندونید چه وضعیت وحشتناکیه وقتی می بینم فردی با کلی ویژگی خوب و پسندیده، فقط بواسطه یک موقعیت غلط و درک نادرست از یک امر سیاسی مرتکب خشونت می شه و دستگاه امنیتی و قضایی هم اینقدر ناتوان و کج و کوله است که حکم به اعدام او می ده؟ توی چنین شرایطی واقعا آدم نمی دونه یقه چه کسی رو توی دنیا بگیره؟!…
۶٫ مطمئنم که من و هم نسلانم خیلی شانس آوردیم که سیاست رو ابتدائا درون فضای اصلاحات تجربه کردیم. فضایی که در اون اجازه حرف زدن، نوشتن، ارتباط داشتن وفعالیت کردن را داشتیم . ما این فرصت رو داشتیم که درون عرصه سیاست تمرین کنیم، اشتباه کنیم و تجربه کنیم. الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم که من و دوستانی که با وارد فعالیت های دانشجویی می شدیم، چندان روحیات دمکراتیکی نداشتیم و حتی برخی خصلت های خطرناک هم درون ما بود. اینکه کمتر گوش می کردیم، مطلق نگر بودیم، حوصله ای برای تحمل مخالفین نداشتیم و از حقانیت خودمون معمولا مطمئن بودیم! البته شاید همه این روحیات در ما دگرگون نشده باشه اما خب حضور مداوم در عرصه عمومی، خیلی چیزها رو درون ما تغییر داد. ما شاید به ناچار به کثرت و گونه گونی نوع بشر تن دادیم! این جمله خیلی بیراه نیست که نسل ما تقریبا تمامی فضایل دموکراتیکش رو مدیون یک دوره انبساط سیاسی در دوران اصلاحاته! فضایلی که به نظر نمی رسه درون فضای بسته سیاسی امروز، چندان مجالی برای رشد داشته باشند و احتمالا می بایست نگران نسلی بود که سیاست رو از درون چنین فضایی تجربه می کنه و یاد می گیره! نسلی که کمتر امیدواره و بیشتر عصبانیه! کمتر انتقاد می شنوه و بیشتر معترضه! کمتر مسئولیت می پذیره و بیشتر دنبال مقصر می گرده! نسلی که سیاست رو نه در دنیای واقعی و به صورت جمعی بلکه در فضای مجازی و به تنهایی تجربه می کنه! پرسش اساسی در وضعیت امروز شاید این باشه که چگونه می شه حضور موثر و مفیدی درون عرصه عمومی داشت، بدون اینکه اسیر وضع موجود شد و تاثیر نامطلوبی از انقباض سیاسی حاضر گرفت؟!..
۷٫ شجاعت سیاسی، مقوله ای که فکر می کنم در شرایط فعلی می بایست بیشتر به اون پرداخت و در موردش بیشتر حرف زد. ضرورت این توجه از این جهته که هزینه گفتار و فعالیت سیاسی بسیار زیاد شده و در نتیجه افراد برای ورود به عرصه عمومی ملاحظات بیشتری رو به کار می برند و در اصطلاح هزینه فایده بیشتری می کنند. این نکته سبب شده که شجاعت سیاسی خصلت ویژگی پرطرفداری بشه و واجدین اون بتونند به نوعی هژمونی سیاسی رو از آن خودشون کنند. البته در اینکه شجاعت ویژگی بسیار مثبت و ارزشمندی است به هیچ وجه بحثی نیست اما مشکل از اونجا آغاز میشه که این صفت، از معدود ویژگی های مثبت افراد درون عرصه سیاست باشه! شرایطی که ما درون اون به سر می بریم به صورت بالقوه این خطر رو درون خودش داره که سیاسیونی رو برجسته کنه که جز تهور، تقریبا چیزی در چنته ندارند! البته این خطر خیلی هم بالقوه نیست چرا که وقتی ورودی های جدید سیاسی رو در زندان از سال ۱۳۸۸ به این طرف باهم مقایسه می کنم می بینم که چنین الگویی تقریبا صادقه! در واقع احتمالا با نوعی رشد نامتوازن فضائل درون عرصه سیاست مواجه هستیم و توجه بیش از حد به مقوله شجاعت ما رو از فضایل سیاسی بسیار مهم دیگری مثل اهل تعامل و گفت و گو بودن، اخلاق، انصاف، انتقاد پذیری، مسئولیت پذیری، مدارا و باقی مشتقات اون بازداشته. شاید بشه گفت ما در شرایط فعلی به نوعی از شجاعت سیاسی نیازمندیم که سویه های خطرناک اون توسط فضایل دموکراتیک دیگری کنترل و مهار شده باشه و از رهگذر اون هم عرصه عمومی خالی از کنشگر نمونه و هم هژمونی سیاسی از دست افراد متهور و ماجراجو خارج بشه. اما مسئله اینجاست که آیا چنین توانایی و قابلیتی رو داریم؟! بر فرض که آری اما آیا هنوز حوصله و امیدی برای ایستادن در میدان و بازی کردن برایمان باقی مانده؟!!
ضیا نبوی
تیر ۱۳۹۱
یاسر یوسفزاده، مسئول ستاد میرحسین موسوی در بابلسر، طی دفاعیهای خطاب به قاضی پرونده میگوید «چگونه میخواهید فرزندان نظام را به دامان آن بازگردانید؟! با ادامه این رفتارهای نسنجیده و تصمیمات پیش روی اینگونه؟! با حبس؟! با ضرب و شتم؟! با سلول انفرادی و…؟!»
این فعال جنبش سبز در ادامه گفته است: به راستی فرق بین ما و معترضین مظلوم بحرینی در چیست، که ما فتنه گریم و آنها مظلوم و قابل حمایت؟! جناب آقای قاضی این قسمتی از موضع گیریهای رسمی مقامات کشورمان است در قبال حوادث تلخ و زشت بحرین.
یوسفزاده در فیس بوک خود خطاب به قاضی پرسیده است: آیا رهبری از ظلم و ستمهایی که اینگونه بر جوانان این مرزو بوم میرود آنهم به نام ایشان و با اصرار واهی به انتساب جرم «توهین به مقام رهبری» به آنها آگاه هستند؟! چنانکه بدون هیچ گونه مصداق و موردی که در پرونده موجود باشد.
یاسر یوسفزاده رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی در بابلسر بعد از اینکه توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه مازندران، در منزل پدریش در بابلسر بازداشت شد، با قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شده است.
یاسر یوسفزاده رییس ستاد جوانان میر حسین موسوی در بابلسر در انتخابات ریاست جمهوری گذشته بود که اولین بار در بهمن ماه ۸۸ بازداشت و ۵۴ روز را در سلول انفرادی گذرانده و با وثیقه آزاد شده بود.
متن این دفاعیه که اوایل مرداد ماه در دادگاه قرائت کرده و در صفحه فیس بوک این فعال جنبش سبز منتشر شد، به شرح زیر است:
«بنام پروردگار حق و یقین»
«رب الشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدتا من لسانی یفقهوا قولی»
«رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا»
با سلام و درود بر راه و روح شهدای پاک و آزاده وطنمان، ایران عزیز.
در محضر دادگاهی ایستادهام که سراپای وجودم را به شکی سهمگین از عدالت و بیطرفی کشانده است، با این حال سعی نمودم با نیکترین گمانها به این دادگاه بنگرم، و دفاعیاتم را بیان نمایم. امید دارم خداوند به تک تک ما تقوای عدالت را عطا فرماید.
بعد از خواندن محتویات پروندهام و گزارش کارشناس محترم! دلم سخت برای خودم و هموطنانم سوخت، که این چنینهایی داعیه دار تلاش برای برقراری امنیت هستند! در مورد این محتویات بیش ازین چیزی نمیگویم چرا که مرغ پخته هم از خواندن آن به خنده خواهد افتاد.
دو سال از بازداشت اولم میگذرد، از گذراندن۵۴ روز در سلول انفرادی در نظام اسلامی که ما فعالین سیاسی به زعم کارشناس پرونده اینجانب «حرفهای» را لایق همبندی دزد و قاچاقچی و مجرمان مبتلا به ایدز میداند. آنهم به اتهاماتی بدون هیچ گونه استناد ومصداق و مدرک!
دو سال پیش در همین دادگاه و همینجا گفتم که این راه به هیچ جا نخواهد رسید و شما چوب بیبصیرتیمان را بر سر ما کوفتید. به یاد میآورید؟ و اینک بعد از دو سال همه آنچه که ما «بیبصیرتان» گفتیم مانند آب و آیینه میبینید که انکار ناپذیر مینماید. از دل آن دولت که آنهمه پیر و جوان را به خاطرش به زندان کشاندید و از نظام «دست و دل بریده» کردید، جریان انحرافی برخاست که بزرگترین ضربات را بر همین نظام و آنچه این همه سال ما و پدرانمان برای ساختنش خون دلها خوردیم وارد ساخت، و بیبصیرتی دیروز ما شد عین بصیرت امروز…
یا به تعبیر ظریف دکتر علی مطهری فرزند استاد شهید مطهری:
التزامم به اصل ولایت فقیه به آن شدت نیست که ۱۱ روز خانه نشینی کنم.
آقای قاضی:
سوالهای من بیشمار است، اما در این مقال ترجیح میدهم به همین چند سوال بسنده کنم، جناب قاضی به عنوان یک برادر دینی از شما تقاضا دارم که در خلوت خودتان هم که شده در این ماه مبارک و لحظاتی که با خدای خود خلوت کردهاید، به این سوالها اندیشیده تا شاید شما در مقام قضاوت پاسخی برای آنها بیابید:
جناب قاضی:
آیا صفهای طویل خرید مرغ دولتی که ظاهرا منت دولت بر گرده این مردم است، این وضع اسفبار اقتصادی، خط فقر یک میلیون تومانی و همه این رفتارهای تحقیر امیز با مردم مصداق بصیرت است و اعتراض به ان مصداق بیبصیرتی و فتنهگری؟!
آقای قاضی:
اگر سهم من، همسرم، پدرم، خواهر و برادرم و همه خانوادهام، از این نظام، در هنگام دستگیریام اسپری فلفل و ضرب و شتم است، پس سهم آن نورچشمیهایی که میلیاردها تومان حق وحقوق مردم از بیت المال را به اختلاس بردهاند و در عوض با رعایت کامل حقوق و تشریفات قضایی محاکمه میشوند، تا آنجا که سیمای ملی و رسانههای نظام خود را از گفتن نام کاملشان «به دلیل حفظ آبرویشان» معذور میدانند، چیست؟!
آقای قاضی:
به راستی تکلیف این تخم نفرتی که توسط بازجوها و ماموران بازداشت در دل خانوادهها و مردم که با این روشهای قرون وسطایی بازداشت، بازجویی و دستگیری کاشته میشود و رشد میکند چیست؟!
پاسخ نگاههای بهت زده و متاثر همسایهها را چه کسی خواهد داد؟!
آیا اینگونه قرار است رافت اسلامی و انقلابیمان را به رخ جهانیان بکشیم؟!
آقای قاضی:
حضور بنده و امثال بنده که به فرمایش برخی اینگونه از چشم مردم افتاده و رانده شدهایم، در فضای انتخابات آزاد و سالمی که مدعی آن هستند،
چه شخص یا اشخاصی را اینچنین به وحشت میاندازد، که تمام هم و غم و تلاش خود را بکار میگیرند تا به هر قیمتی در زمان انتخابات حضور نداشته و در زندان به سر بریم؟!
گویا که زندان برایمان امنترین جاهاست! و امید دارم که لا اقل این دادگاه و حکم صادره آن سرآغاز راهی نباشد که حضور بنده و همفکرانم در انتخابات آتی ریاست جمهوری را نشانه رود…
آقای قاضی:
به راستی فرق بین ما و معترضین مظلوم بحرینی در چیست، که ما فتنه گریم و آنها مظلوم و قابل حمایت؟! جناب آقای قاضی این قسمتی از موضع گیریهای رسمی مقامات کشورمان است در قبال حوادث تلخ و زشت یحربن. این مواضع عبارتند از تاکید برحق مردم در برگزاری تظاهرات. اعتراض به اخراج کارگران و کارمندان بحرینی به جرم اعتراض. دستگیری فعالان سیاسی و معترضان حتی انقلابی بحرین، آنقدر از نظر مسئولین ما منزجزکننده است، که حتی حاضر به دیدار با پادشاه بحرین نشدند. آیا میتوان باور کرد نظامی که سرکوب انقلابیون را برنمی تابد با دستگیری و زندان رفتن معترضانی اصلاح طلب چون من که به هزار زبان بر آرمانهای انقلاب پافشاری میکنیم، امنیتش برقرار شود، و یا نه باید این گونه رفتارها را سلیقهای خواند: مصداق بارز تبلیغ علیه نظام. این تناقض را چگونه باید پاسخ داد؟! مگر میشود از حکومتی خواست با براندازانش به نیکی رفتار کند و در داخل با منتقدان به بدترین شکل برخورد کند؟! من هنوز هم فکر میکنم و امیدوارم که این ظلمها سلیقهای و پرداخته شده توسط چند بازجو و مقام امنیتی بیبصیرت و خودسر باشد. و دامان نظام از چنین زشتیهایی پاک.
آقای قاضی
آیا نباید این موضوع برای من مسجل شود که آنهایی که ۵۴ روز به بند انفرادیت میکشند و در بیخبری کامل، در بازجوییها خود را قاضی و حاکم و همه چیز میخوانند، و بار دیگر در حین بازداشت دوم به تو و خانوادهات حمله ور میشوند و شبانه به سیاهچالی در زیر زمین در مکان نامعلومی میبرند، در جلسات بازجویی به صورت مداوم تو را تهدید به بازداشت همسرت میکنند، زندگی اقتصادیت را به مرز نابودی میکشند، قصدی جز نابودی و ساقط کردنت از یک زندگی شهروندی را دارند؟!
آیا قصدی جز این دارند که به هر قیمتی شده امثال من را از وطن فراری دهند و به تبعید ناخواسته در غربت بفرستند، تادیگر استخوان در زخم منافعشان نباشیم؟!
آقای قاضی
آیا مقام رهبری از ظلم و ستمهایی که اینگونه بر جوانان این مرزو بوم میرود آنهم به نام ایشان و با اصرار واهی به انتساب جرم «توهین به مقام رهبری» به آنها آگاه هستند؟! چنانکه بدون هیچ گونه مصداق و موردی که در پرونده موجود باشد، و با وجود اینکه حتی یک سوال در بازجوییها دراین مورد پرسیده نشده به صورت ناگهانی و بعد از سه بار بازپرسی مجدد بعد از گذشت دو ماه از آزادی بنده به ناگاه از دل اتهامات منتسبه توهین به اسلام و رهبری سر بر میاورد!
اگر آگاه نیستند که لاجرم تقصیر از شما مجریان دستگاه قضاوت است که بیخبر میمانند، و اگر آگاهند و سکوت میکنند، ترجیح میدهم دیگرهیچ نگویم…
آقای قاضی:
اینک سوال دو سال پیش را دوباره میپرسم:
چگونه میخواهید فرزندان نظام را به دامان ان بازگردانید؟! با ادامه این رفتارهای نسنجیده و تصمیمات پیش روی اینگونه؟! با حبس؟! با ضرب و شتم؟! با سلول انفرادی و…؟!
آقای قاضی
تکلیف ما با این بیریشهها که خود بهتر از هر کسی میشناسیدشان چیست؟!
تکلیفمان با آنها که دانسته و دانسته! تاکید میکنم «دانسته» تیشه جهل برداشته و بر ریشه این نظام و کشور و بیت المال میکوبند، چه در لباس مسئول، بازجو، مامور امنیتی و…، به عنوان یک مسلمان چیست؟!
با اینان چگونه باید برخورد کرد که در نهایت محکوم به حبس و تعزیر به اتهام فتنهگری نشد؟!
اقای قاضی
آیا راهی هست که بتوان دیگر نیندیشید و نگفت تا نه موجبات رنج خود و خانواده را فراهم ساخت و نه اسباب زحمت دستگاه قضایی و بازجوها شد، تا دیگر نیازی به تفتیش عقایدمان نباشد؟!
آقای قاضی:
به همین سوالها اگر در خلوت خود و خدا و وجدانتان پاسخ گفتید، ماراهم بینصیب نگذارید
نهایتا امیدوارم هیچ کداممان مصداق آنانی نباشیم که خداوند بر چشم و گوششان مهر نهاده تا صدای حق و حقیقت را نه ببینیم و نه بشنویم، تا زمانی که گرفتار عذاب الیم پروردگار شویم.
و امید دارم که هیچکداممان در فردای قیامت وهنگامی که در حضور آن قاضی بزرگ و عادلترین عادلان ایستادهایم، از شرم دروغ و ریا کاری و بیعدالتی، خجل و سر افکنده نباشیم.
جناب قاضی:
بیشک هرکس که میاندیشد، سهمش اینجا مشخص است، آنکس که درد وطن دارد و به آن میاندیشد، محکوم به فراق اجباری از وطن میشود، به ناچار یا باید کنج سلولهای تاریک را برگزیند یا رنج سکون و انفعال را…
به فردای کشورت که بیاندیشی گرفتار بیریشههای نوکیسهای خواهی شد که مزدوری کمترین صفاتشان است و جز پول و قدرت هیچ نمیفهمند، اندیشیدن جرم کمی نیست، گناهی بزرگ به اندازه آنکه بیشتر و پیشتر از نوک بینیمان را دیدهایم و میبینیم…
جرم امثال من در این بین شاید این باشد که به فردای فرزندانمان در این یغمای بیت المال میاندیشم، و اینکه سهم آنان چه خوهد بود از امروز ما…
همه چیز خوب را برای همه خواستن، جرم کمی نیست…
و در پایان با همه آنچه گفته شد، یقین دارم اگر ذرهای استقلال رای و عدالت در قضاوت جنابعالی باشد، که انشاالله هست، حکم نهایی این دادگاه برای اینجانب برائت، عذرخواهی از بنده و خانوادهام خواهد بود.
و برای امام زمان غایبم:
وقت است که از پرده غیبت بدر آیی
زیرا که محبان تو را خون جگر آمد
«والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین»
روز چهارشنبه تعدادی از مدیران سایت مجذوبان نور و وکلای زندانی دراویش در بند ۳۵۰ اوین، آقایان مصطفی دانشجو، افشین کرم پور و امیر اسلامی به بیمارستان منتقل و بستری شدند.
به گزارش تارنمای مجذوبان نور، مصطفی دانشجو صبح چهارشنبه در پی تشدید ناراحتی تفسی (آسم) به بیمارستان مدرس تهران منتقل و بستری شد، گفتنی است بیماری تنفسی وی در دوره بازداشت او شدت زیادی گرفته به طوری که قبلا نیز چندین بار برای این مساله به بیمارستان منتقل شده است، یادآور میشود این درویش و زندانی عقیدتی اسفند سال گذشته بیش از یک ماه را در بیمارستان شهدای تجریش برای درمان بیماری تنفسی و کلیوی گذراند.
همچنین افشین کرم پور نیز برای درمان ناراحتی و شکستگی ناحیه پا به بیمارستان میلاد تهران اعزام شد، لازم به ذکر است با اینکه مدت بیش از ۶ ماه از زمان تقاضای وی و تائید پزشک بهداری زندان اوین برای اعزام وی به بیمارستان میگذرد، به تازگی با انتقال او به بیمارستان موافقت شد، چرا که این وکیل و زندانی عقیدتی قبلا با اعتراض از نحوه انتقال وی و استفاده از دستبند، از اعزام به بیمارستان امتناع کرده بود، این درویش گنابادی بعد از انجام معاینات و انجام آزمایشات مربوطه ظهر امروز به زندان اوین بازگردانده شد.
امیر اسلامی نیز که از وکلای دراویش گنابادی محبوس در زندان اوین است به دلیل تشدید بیماری قلبی به بیمارستان طالقانی تهران منتقل و پزشک معالج دستور بستری فوری او را صادر کرد. وی که سابقه بیماری قلبی داشته است در طول بازداشت در بند ۳۵۰ و ۲۰۹ بارها دچار حمله قلبی شده بود ولی هر بار تنها به صورت سرپایی به بیمارستان منتقل گشته و سریعا به زندان بازگردانده میشد. خانوانده وی با ابراز نگرانی از وضیعت قلبی وی اعلام داشتند: مدتها بود که برای تحت نظر قرار گرفتن وی توسط پزشک متخصص پیگیری و تلاش میکردیم به طوری که سرانجام بعد از گذشت بیش از ۲ ماه از زمان تایید پزشک بهداری زندان این وکیل زندانی به بیمارستان اعزام شد.
بر اساس این گزارش، حمید مرادی از مدیران سایت مجذوبان نور زندانی در بند ۳۵۰ نیز اصلا از وضیعت جسمی مناسبی برخوردار نبوده و ناراحتی شدید کلیه و گرفتگی رگ بالای ۷۰ درصد وی خانواده این درویش را به شدت نگران کرده است، برادر وی آقای صالح مرادی نیز که ۱۱ ماه را در حالی در زندان عادل آباد شیراز سپری میکند که با وجود درد ناحیه گردن و دست که از زمان دستگیری وی عارض شده، هنوز اجازه معاینه توسط پزشک به او داده نشده است، همچنین آقای رضا انتصاری نیز برای انگشت دست وی که از زمان هجوم ماموران در حین دستگیری وی دیگر قادر به خم شدن عادی نیست، با وجود طی شدن تمام مراحل اداری و تائیدات پزشکی همچنان در صف انتظار برای درمان به سر میبرد. گفتنی است وضعیت بهداشتی و رسیدگیهای درمانی زندانیهای عقیدتی و سیاسی در ایران اصلا مطلوب نیست، و وضیعت دراویش نیز به عنوان زندانی عقیدتی خود گویای احوال سایر زندانیهای سیاسی و عقیدتی میباشد.
با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و کاهش تقاضا برای اهدا خون، سازمان انتقال خون با مشکل مواجه شده است. مدیرکل سازمان انتقال خون از مشکل در تامین فرآورده ی خونی با نام پلاکت خون خبر داده است. به گزارش شفاف، وی گفته که روزانه به ۱۳۰۰ واحد پلاکت خون نیاز داریم که تنها نیمی از آنها را میتوانیم تامین کنیم.
فراخوان هفته قبل کلمه برای اهدای خون در این روزها را در اینجا بخوانید:
سبز زیستن را در ماه رمضان با اهدای خون به نیازمندان تجربه کنیم
حاجی بیگی با یبان اینکه در ماه مبارک رمضان میزان مراجعه مردم به پایگاههای انتقال خون برای اهدای خون ۵۰ درصد کاهش مییابد، افزود: با ذخایر موجود در تامین خونهای مورد نیاز جوابگوی بیمارستان ها هستیم اما با توجه به اینکه پلاکت خون باید روزانه تولید شود، نمیتوان به طور کامل نیازهای بیماران سرطانی و بیماریهای خونریزی دهنده ارثی را تامین کرد.
مدیر پایگاه انتقال خون استان تهران از وجود ۱۷۰ بیمارستان و مرکز درمانی در پایتخت خبر داد و افزود: ۲۵ درصد خون کشور در استان تهران مصرف می شود.وی، افزایش مراکز خون و آنکولوژی (سرطان)، پیوند اعضا، دیالیز و… در استان تهران را از دیگر علل افزایش تقاضا برای خون در این نقطه از کشور دانست.
شاید باور غلطی است که برخی از افراد روزه داری را مانع خون دادن می دانند. حاجی بیگی نیز بر این موضوع تاکید دارد و از تلاش سازمان خون برای سهل والوصول شدن خون دادن برای اهداکنندگان خبر می دهد. به گفته وی سازمان انتقال خون به خاطر راحتی مردم، تلاش کرده با حضور در هیئتهای مذهبی مهم شهر تهران در فاصله افطار تا سحر، در خدمت اهداکنندگان باشد.
جالب است بدانید اهدا خون نه تنها نجات بخش جان انسان های دیگر است بلکه ضامن سلامتی خود فرد هم است. طبق اذعان اطباء و کارشناسان کسانی که نسبت به اهدای خون مبادرت میکنند، خون سالمتری نسبت به سایر افراد دارند .
براساس تحقیقات انجام شده، اهدای خون به طور منظم سبب مصونیت فرد در برابر بیماریهای قلبی و عروقی میشود. علاوه بر این سیستم خونسازی بدن به گونهای است که با افزایش جریانی خون در بدن، طی مدت زمان کوتاهی، خون اهدا شده را جایگزین می کند.
اهدای خون یکی از سنتهای پسندیده در فرهنگ کشور ما قلمداد میشود و با توجه به تاکید کتب دینی ما به اهمیت انجام این عمل نجاتبخش ،مردم برای شرکت در این اقدام خداپسندانه گرایش زیادی دارند. موضوعی که شاید با کمی فرهنگ سازی بیشتر بتوان آن را نهادینه کرد.
هر فرد سالم در گروه سنی ۱۷ تا ۶۵ سال با حداقل وزن ۵۰ کیلوگرم میتواند خون اهدا کند. فشارخون این افراد باید متعادل باشد یعنی کمتر از ۹۰ و بیشتر از ۱۸۰ میلیمتر جیوه نباشد. از آخرین زمان اهدای خون قبلی نیز باید حداقل ۸ هفته گذشته باشد. به طور کلی افرادی که به بیماری عفونی مانند ایدز و هپاتیت مبتلا نباشند، میتوانند اهدا کننده خون باشند و حتی ۴ بار اهدای خون در سال نیز هیچ ضرری برای فرد نخواهد داشت.
یک نشریهی دانشجویی در استان ایلام که پیشتر مجوز انتشار آن صادر شده بود، از چاپ نخستین شمارهی خود باز ماند.
به گزارش دانشجو نیوز، سایت خبری کردپا گزارش داده است که نشریهی دانشجویی “چرداول” که مدتی قبل مجوز انتشار آن از سوی “دانشگاه باختر” ایلام صادر شده بود، بعد از آمادهسازی و در پایان مراحل چاپ توسط حراست دانشگاه از انتشار نشریه جلوگیری شد.
بنابر این گزارش، مسئولان حراست دانشگاه باختر ایلام دانشجویانی را که در این نشریه کار میکردند، مطلع نموده که در صورت انتشار و توزیع نشریه با موانع و مشکلات انضباطی روبرو میشوند.
نشریهی دانشجویی چرداول با لهجهی کُردی “لَکی” در حال چاپ و انتشار بود.
کلمه: سایت بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی فیلتر شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، سایت بنیاد شهید آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی که در آدرس www.beheshti.org در دسترس علاقهمندان آن شهید انقلاب بود، امروز به دلایلی نامعلوم و اعلام نشده به زیر تیغ فیلترینگ رفت.
آخرین مطلب منتشر شده در این وب سایت که چند روز قبل در اختیار مخاطبان قرار گرفت، پاسخ فرزند شهید بهشتی به ادعای یک مقام ساواک درباره آن شهید انقلاب بود و در آن از اینگونه «تاریخسازی»ها و نیز تحریف و مصادره تاریخ با امکانات دولتی انتقاد شده بود.
البته فیلترینگ سایت تنها مورد از برخوردهای قهرآمیز حاکمیت فعلی با خانواده شهید بهشتی نیست و پیش از این هم بازداشت سید علیرضا حسینی بهشتی، جلوگیری از برگزاری مراسم بزرگداشت آن شهید توسط خانواده برای سه سال متوالی، ممانعت از عرضه کتابهای آن شهید انقلاب در نمایشگاه کتاب تهران برای سه سال متوالی و همچنین لغو همایش علمی بازخوانی اندیشه های شهید بهشتی از دیگر نمونه های برخورد میراث داران انقلاب اسلامی با بنیان گذاران آن است.
به نظر می رسد نظرات بنیان گذاران انقلاب اسلامی با رویه امروز حاکمیت که بر مبنای نظریات افرادی همچون مصباح یزدی پیش می رود، منافات دارد و بعید نیست که فیلتر شدن سایت بنیاد بهشتی نیز به همین خاطر و به منظور جلوگیری از طرح اندیشه هایی که نشان دهنده انحراف حاکمیت از مسیر اصیل انقلاب اسلامی است، صورت گرفته باشد.
سایت بنیاد شهید بهشتی در شهریور سال ۱۳۸۹ با طراحی نوینی نسبت به ساختار پیشین راه اندازی شد، اما از بهمن ماه همان سال و در پی دستگیری میثم محمدی مدیر سایت به حالت تعطیل درآمد و فعالیت آن متوقف شد. این سایت در میانه سال ۱۳۹۰ فعالیت خود را از سر گرفت و با طراحی جدید و تقسیم بندی موضوعی آثار و مطالب شهید دکتر بهشتی، گام در راه نشر اندیشه های سیدالشهدای انقلاب گذاشت.
انتشار سخنرانی ها و دست نوشته های منتشر نشده شهید دکتر بهشتی و بازنشر سخنرانی ها و مصاحبه ها ایشان از جمله فعالیت های این وب سایت بوده است. تفسیر قرآن شهید دکتر بهشتی از جمله آثار دیگری است که مراحل پایانی تحقیق را پشت سر گذاشته و در آستانه انتشار قرار دارد.
از دیگر فعالیت های سایت می توان به انتشار خاطرات شخصیت هایی چون حضرات آیات مکارم شیرازی، موسوی اردبیلی، خامنه ای، هاشمی، مصباح یزدی و آقایان مرحوم مهندس بازرگان، مهندس میرحسین موسوی، سید محمد خاتمی، صادق طباطبایی، عبدالمجید معادیخواه، حبیب الله عسگراولادی و دیگران از شهید دکتر بهشتی؛ تعریف و تهیه پروژه های تحقیقی درباره موضوعات سرنوشت سازی همچون فعالیت های شهید بهشتی پیش از انقلاب، شکل گیری و کارکرد شورای انقلاب، انتخابات خبرگان قانون اساسی و شکل گیری قانون اساسی ۱۳۵۸، آغاز جنگ، غائله کردستان، اشغال سفارت آمریکا، انتخابات ریاست جمهوری و مجلس اول؛ معرفی آثار و قرار دادن فایل پی دی اف کتاب های شهید بهشتی برای استفاده محققین، و همچنین بخشی با عنوان بهشتی از نگاه دیگران که آثار منتقدان علمی و سیاسی ایشان را در اختیار مخاطب قرار می دهد، اشاره کرد.
کلمه – گروه اقتصادی: ساعتی پیش قیمت دلار در بازار آزاد تهران از مرز ۲۰۰۰ تومان گذشت. این اتفاق همزمان با اعمال تحریم های نفتی و بانکی علیه ایران، و در شرایطی اتفاق می افتد که سران حاکمیت بارها ادعا کرده بودند تحریم اثری بر اقتصاد کشور ندارد.
به گزارش کلمه، این اتفاق که با توجه به توقف عرضه ارز مسافرتی، از چند روز قبل انتظار می رفت، بالاخره امروز چهارشنبه به تحقق پیوست تا به روال هر دو بار قبلی که قیمت دلار به مرز ۲۰۰۰ تومان رسید و چند قدمی هم بالاتر رفت، این بار هم رکوردشکنی بهار دلار در روز پنجشنبه آخر هفته تجربه شود.
اما تفاوت این بار با دفعات قبلی در این است که بعید به نظر می رسد قیمت، حبابی باشد و به وضعیت قبلی برگردد. پیش از این، یک بار حتی قیمت دلار آزاد تا ۲۰۶۰ تومان هم رفته بود، اما دوامی نداشت و به زیر دو هزار تومان برگشته بود.
این بار اما حتی تلاش های دولت و اهرم های رسمی و غیر رسمی بانک مرکزی هم بعید بتواند حریف تقاضای گسترده مسافران خارج از کشور برای خرید دلار و دیگر ارزهای خارجی شود. بدین ترتیب باید فعالان اقتصادی و بازار مصرف، پس از این خود را با دلار بالاتر از ۲۰۰۰ تومان هماهنگ کنند.
در این شرایط، و در حالی که فرمان رهبری برای پیش روی در مسیر اقتصاد مقاومتی از سوی نهادهای مختلف حکومتی در حال پیگیری است و مجلس هم طرحی ۹ ماده ای برای این منظور داده است، به نظر می رسد دلار گوش به فرمان نیست و حتی برخی کارشناسان پیش بینی می کنند که قیمت آن تا پایان سال ۹۱ به سمت ۳۰۰۰ تومان خیز بردارد.
امروز علاوه بر دلار، بهای طلا و سکه هم افزایش یافت و هر سکه طرح قدیم ۷۴۵ هزار تومان، سکه تمام بهار طرح جدید ۷۴۳ هزار تومان، نیم سکه ۳۷۱ هزار و ۵۰۰ تومان و ربع سکه ۱۸۸ هزار تومان فروخته شد.
واردات بیرویه لوازم تحریر چینی سبب تعطیلی کارخانه پارس اسلت (مداد روزنامهای آسیا) و بیکاری ۵۰ کارگر با سوابق ۱۰ ساله شده است.
نصرالله دریابیگی، دبیر خانه کارگر مازندران با اعلام این خبر به ایلنا گفت: کارخانه مداد سیاه پارس اسلت آمل با ده سال سابقه فعالیت در زمینه تولید لوازم تحریر و استفاده از کارگران و مدیرانی تحصیل کرده و متخصص با سرمایه بخش خصوصی در یک ماه گذشته اعلام ورشکستگی کرده است.
دبیر اجرایی خانه کارگر مازندران در خصوص سایر دلایل تعطیلی این کارخانه اضافه کرد: این واحد تولیدی به جهت اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها و به تبع حذف یارانههای بخش تولید دچار بحران اقتصادی شده بود.
او افزود: مشکلات مالی باعث شد این کارخانه در پرداخت بدهیهای معوقه بانکی خود دچار مشکل شود و هم اکنون ناچار شده است ۵۰ کارگر خود را اخراج و اعلام انحلال کند.
تحریم نفتی ایران به نفع عربستان سعودی، روسیه و ونزوئلا تمام شده است.
به گزارش انتخاب به نقل از رویترز، صادرات نفتی ایران به چین، ژاپن، کره جنوبی و هند در شش ماه اول سال جاری به یک سوم کاهش یافته است.
در حالی که صادرات نفت ایران کاهش یافته است، عربستان سعودی، ونزوئلا و انگولا فروش نفت خود به مصرف کنندگان نفت در آسیا را افزایش داده اند.
در نیمه اول سال جاری، عربستان میزان فروش نفت خود به ۴ خریدار اصلی نفت در اسیا تا ۱۵ درصد و ۳٫۸ میلیون بشکه در روز افزایش داد. همزمان، صادرات ونزوئلا ۴۲ درصد افزایش یافت و به ۵۹۶ هزار بشکه در روز رسید.
همچنین صادرات نفت روسیه با ۳۶ درصد افزایش به ۶۸۲ هزار بشکه در روز رسید. فروش نفت انگولا دیگر عضو اوپک با ۲۴ درصد افزایش به ۹۹۴ هزار بشکه در روز رسیده است. صادرات نفت کویت با ۲۶ درصد افزایش به ۹۳۸ هزار بشکه در روز رسیده است.
در میان مصرف کنندگان اصلی نفت در آسیا، به نظر می آید که چین نفت خام روسیه را به نفت دیگر کشورها اوپک ترجیح می دهد.
در همین زمان، واردات نفتی چین از ایران در شش ماه اول سال به ۲۰٫۵ درصد کاهش یافته است و پکن این میزان نفت را از عربستان سعودی، انگولا و روسیه خریداری کرده است.
تحلیلگران معتقدند، صادرات نفت ایران به کشورهای آسیایی بیش از این کاهش نمی یابد. چراکه ۴ کشور اصلی خریدار نفت ایران راه هایی به مظنور دور زدن تحریم ها پیدا کرده اند.
بنابر اظهارات مدیرکل آمار، اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال ازدواج کودکان در ۳ ماه نخست امسال ۱۸۰۵ کودک زیر۱۵ سال ازدواج کرده اند که تمام این ازدواج ها قانونی بوده و با اجازه دادگاه به ثبت رسیده است!
به گفته علی اکبر محزون، در سال گذشته هم ۷۴۴۰ ازدواج در سنین کمتر از ۱۵ سالگی در کشور رخ داده که این رقم برای سه ماهه نخست امسال ۱۸۰۵ ازدواج است.
پیش از این محمد علی اسفنانی سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس در میزگرد آسیب شناسی ازدواج کودکان اعلام کرد که در قانون منعی برای ازدواج در سن پایین نداریم ،اما برای حل این مشکل همه دستگاه ها باید حرکت منسجمی داشته باشند و سازمان ثبت و احوال باید از ثبت چنین ازدواج هایی خودداری کند،البته بنابراین باید فرهنگ سازی کرد.
وی با اشاره به اینکه در زمان پیامبر سن بلوغ دختر ۹ و سن بلوغ پسر ۱۵ سال بود که شاید به نظر به خاطر مقتضیات آن زمان این طور بود که الان با وضعیت کنونی همخوانی ندارد.البته اینکه فقها به این موضوع ورود نمی کنند ،شاید به خاطر این باشد که اگر این سن دست کاری شود فرد به وظایف شرعی خود عمل نکند.
اسفنانی با بیان اینکه شروع بلوغ شرعی در سن ۹ سالگی به این معنا نیست که دختربه بلوغ جسمی و جنسی رسیده باشد می گوید:به نظر من سن بلوغ برای دختران در ۹ سالگی در اسلام، صرفاً برای بیان نوعی علامت است که دختر در این سن نوعاً آمادگی ازدواج دارد. بدیهی است برای ازدواج علاوه بر سن بلوغ، شرایط دیگر روحی، فرهنگی، اجتماعی و… لازم است و سن شرعی بلوغ تنها یکی از شرایط جواز ازدواج است، نه همه آن. بنابراین سن بلوغ دلیل بر رشد جسمی و آمادگی جنسی فرد برای ازدواج است و این با رشد فکری و عقلی متفاوت است و در نظر گرفتن این سن به معنای تکامل فرد در این سن نیست، بلکه در رشد فکری و عقلی و تکامل فرد، شرایط دیگری نیز لازم است.
اسماعیل صحابه تبریزی، فعال سیاسی محبوس دربند ۳۵۰ اوین که با دستنبد به بیمارستان سینا منتقل شده بود بدون معاینه پزشک به زندان بازگردانده شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، اسماعیل صحابه تبریزی، عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی که در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می شود هفته ی گذشته با دستنبد به بیمارستان سینا منتقل شد اما از آنجا که این انتقال بدون هماهنگی با پزشک معالج و اطلاع به بیمارستان بوده به دلیل نبودن پزشک و عدم هماهنگی، صحابه مورد معاینه قرار نگرفت و به زندان بازگردانده شد.
بر اساس این گزارش برخورد ماموران امنیتی زندان اوین نه تنها با این زندانی سیاسی بلکه با پرسنل بیمارستان بسیار بد و تند بوده است.
اسماعیل صحابه تبریزی ۱۲ خرداد برای انجام عمل هموروئید به بیمارستان سینا منتقل شد و پس از گذراندن دو هفته نقاهت مجددا به زندان بازگردانده شد.
عضو شاخهٔ جوانان جبهه مشارکت و دبیر کمیتهٔ مالی ستاد جوانان حامی خاتمی و موسوی (۸۸) به اتهام "نقش داشتن در برگزاری دعای کمیل" خانواده های زندانیان سیاسی و فعالان اصلاحات، به چهار سال حبس محکوم شده بود، از بهمن ماه سال ۸۹ بدون داشتن یک روز مرخصی در بند ٣۵٠ اوین بسر می برد.
انتشار اخبار و اطلاعات و تصاویر تازه نشان می دهد بسیاری از تصاویر و فیلم های منتسب به مشکلات مردم میانمار، مربوط به حوادث دیگری در کشورهای تایلند، پاکستان، کنیا و… بوده و به طور سازماندهی شده و با هدف تحریک افکار عمومی در برخی رسانه های بابصیرت وطنی و نیز رسانه های غیر معتبر برخی کشورهای اسلامی منتشر شده است.
مطالب پیشین کلمه در این باره:
تراژدی مسلمانان برمهای؛ مردمان بیوطن
دفاع آنگ سان سوچی از حقوق اقلیتهای دینی و قومی برمه
پیشنهاد ارگان انصار حزب الله: مداخله نظامی ایران در برمه!
انتقاد نوام چامسکی از سکوت نهادهای بین المللی در قبال کشتار برمه
بزرگنمایی و آمار متناقض از کشتهشدگان برمه در رسانههای حکومتی
قدردانی تاجزاده از حمایت آنگ سان سوچی از حقوق اقلیتها
انسان کشی و مسلمان کشی در برمه؛ یادداشتی از عمادالدین باقی
هرچند مسلمانان میانمار از برخی مشکلات نظیر بی خانمانی و عدم صدور تابعیت برای آنها و نیز تبعیضات پلیس این کشور رنج می برند، مشخص نیست تصاویر مربوط به حوادث دیگر در کنار آمارهای اغراق آمیز از کشتار آنها چگونه به رسانه های ایرانی و نیز اظهارات خطبای جمعه و شخصیت ها و مسوولان رسمی راه یافته است و بر چه مبنایی حتی رهبری از کشته شدن هزاران نفر در برمه سخن گفته است.
این چهره ها و رسانه ها در حالی به تحریف در ارائه اطلاعات و ادعای کشته شدن ۲۰ هزار و ۵۲ هزار نفر پرداخته اند که وزارت امور خارجه ایران به طور رسمی از آمار ۷۸ تا ۱۶۰ نفری کشته شدگان خبر داده است.
شاید بتوان فرض کرد که بخشی از این خطا ناشی از ضعف اطلاعات درباره کشور میانمار و فقدان اطلاعات و تجربه کافی برخی رسانه ها است و تلاش برای جذب بیننده با اقسام مطالب عجیب و غریب نیز آن را تشدید کرده، در عین حال باید منشا انتشار مطالب و تصاویر غیرواقعی را در اهدافی سیاسی جست و جو کرد که نیاز به سنگر گرفتن در پشت پروژه تحریک و انحراف افکار عمومی را ضروری احساس می کند.
اما به روال دیگر دفعات دروغگویی رسانه های حاکمیت، این بار هم برخی فعالان فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و شهروند خبرنگاران، به واکاوی تصاویر بی ربط منتسب به برمه پرداخته و ایرادات آنها را برشمرده اند. مثلا عکسی که نشان می داد تعداد زیادی جسد بدون لباس را عده ای بودایی با لباس های قرمز می خواهند آتش بزنند، ظاهرا مربوط به زلزله ای در چین بوده و ماسک هم بر صورت لباس قرمزها دیده می شود.
یا در تصاویر دیگری تعداد زیادی جسد مشاهده می شود که همگی سوخته اند. این جنازه های سوخته مربوط به انفجار یک تانکر در آنجا در سال ۲۰۱۰ است.
لینک خبر در رویترز که خبر را به همراه عکسهای سانسور شده و غیر دلخراشتر گزارش می دهد. (به تاریخ خبر دقت کنید.)
بعدا ظاهرا این عکسها به دروغ به کشتار مسیحیان توسط مسلمانان نسبت داده می شود که این هم بی ربط است و البته به صورت گسترده پخش شده است. (این فیلم، این گزارش و اینجا را هم ببینید.)
یکی از عکسها هم مربوط به ٢٨ اکتبر ٢٠٠۴ در تایلند است و کسانی هم که دراز کشیده اند، اجساد نیستند٬ بلکه معترضانی هستند که پلیس وادارشان کرده بخوابند تا دستگیر شوند.
اینجا را هم ببینید. فیلم دیگری نیز به آتش زدن مسلمانان برمه نسبت داده شد و در تاریخ ۲۶ تیر ماه پخش شد که بسیار صحنه رقت انگیز و بدی داشت. (لینک)
ظاهرا اصل این فیلم متعلق به سال ۲۰۰۸ در کنیاست و جریان سوزاندن ۱۱ مرد مسن که مشکوک به جادوگری هستند می باشد که به تدریج به آتش کشیده می شوند. ولی بر اساس گزارش بی بی سی کشته می شوند. (اصل فیلم را اینجا می توانید ببینید.) با اینکه فیلم حقیقت دارد هیچ ارتباطی به برمه ندارد.
گزارش تصویری که متاسفانه در بسیاری از سایت های داخلی هم منتشر شده است، تلفیقی از عکسهای درست و جعلی است (اینجا) اما تصاویر واقعی که مربوط به آواره کردن مسلمانان میانمار است، اخیرا منتشر شد. نکته جالب اینجاست که این گونه تصاویر نامربوط، تنها در سایت های ایرانی هم پخش نشد و در سایت ها و رسانه های خارجی نیز به صورت گسترده منتشر شد.
منبع: بازتاب، با دخل و تصرف
http://www.kaleme.com/1391/05/07/klm-107711/
علی مطهری نماینده مردم تهران، بار دیگر از سوی نمایندگان مجلس به عنوان عضو ناظر در هیات نظارت بر مطبوعات انتخاب شد.
او که با کامران و مقتدایی رقابت می کرد، توانست ۱۰۶ رأی از ۲۴۲ رأی مأخوذه را کسب کند و علاوه بر کمیسیون فرهنگی مجلس، همچنان در هیات نظارت بر مطبوعات نیز حضور داشته باشد.
به گزارش کلمه، ترکیب این هیات کاملا یکسویه و جانبدارانه به نفع جریان های حاکم چیده شده و از این رو مطبوعات منتقد غالبا پیش از آنکه گرفتار تیغ دستگاه قضایی شوند، از سوی این هیات تحت فشار قرار می گیرند.
مطهری از معدود کسانی است که گهگاه در این هیات می تواند از برخی مطبوعات منتقد دفاع کند و به همین خاطر نمایندگان وابسته به دولت به شدت تلاش می کردند تا او آرای لازم را برای حضور در هیات نظارت کسب نکند. این تلاش در مجلس هشتم هم انجام شد اما به شکست انجامید و مطهری از آن زمان تاکنون عضو هیات نظارت بر مطبوعات بوده است.
به دنبال بدرفتاری ها و ضرب و شتم صورت گرفته با ابو الفضل قدیانی عضو ارشد و دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، خانواده های زندانیان سیاسی در نامه ایی سرگشاده این بار نه خطاب به مسوولان و مقامات قضایی که خطاب به پروردگارشان از ظلمی که به آنها و عزیزان در بندشان می رود نوشتند و شکایت خود را پیش او بردند.
به گزارش کلمه، خانواده زندانیان سیاسی در این نامه با اشاره به اینکه چهارمین رمضان را نیز با چاشنی ظلم آغاز کرده اند، نسبت به وضعیت سلامت ابوالفضل قدیانی که اکنون در اعتراض به رفتاری های صورت گرفته با خود اعتصاب غذا کرده است ابراز نگرانی کرده و تاکید کرده اند که این برخورد تنها قلب او و خانواده اش را نیازرده بلکه هر انسان آزاده و صاحب وجدانی را نیز به فغان آورده است.
کلمه روز گذشته خبر داده بود که ابوالفضل قدیانی که روز گذشته با ضرب و شتم ماموران زندان اوین و با پای برهنه با غل و زنجیر به بیمارستان پارس تهران منتقل شده بود در اعتراض به این رفتار غیرانسانی دست به اعتصاب غذا زده است.
این زندانی سیاسی بیمار است و تاکنون سه بار قلب وی مورد عمل جراحی قرار گرفته ولی هربار پس از عمل جراحی به جای استراحت و طی کردن کامل دوران نقاهت به زندان بازگردانده شده، این در حالی است که کمیسیون پزشکی قانونی ۴ ماه مرخصی برای انجام معاینات و مراقبت از وی را توصیه اکید کرده است.
نامه خانواده های زندانیان سیاسی در محکومیت برخوردهای غیرانسانی با ابوالفضل قدیانی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم حبّب الیّ فیه الاحسان و کرّه الیّ فیه فسوق و العصیان و حرّم علیّ فیه السّخط و النّیران بعونک یا غیاث المستغیثین
خداوندا در این ماه پربرکت تو و به دعوت تو به میهمانی ات آمده ایم و تمنای احسان و لطف و کرمت و دوری از فسق و عصیان و حرمت غضب و آتشت را داریم که تویی فریاد رس فریاد خواهان!
خداوندا ما خانواده های زندانیان سیاسی چهارمین رمضان را با چاشنی ستم آغاز کردیم و آن را به امید بازگشت ستم گران به سوی تو و رفع ستم از خود و عزیزانمان تمام می کنیم. رمضان را با امید نرم شدن دل ها و سبک شدن بارگناهان با توبه و استغفار و طلب رحمت و بخشایش تو آغاز می کنیم و به امید توشه اندوزی در شب های قدرش آن را سپری می کنیم و به امید جشن فطرش و پاداش معنوی از جانب تو. اما چگونه می توان درکشور اسلامی مان در ماه مبارک رمضان چشم داشت به اثرات روزه داری و شب زنده داری حاکمان و مسئولان نداشت. اصد افسوس وقتی که ما باز هم با خوش بینی، تدبیر را در مسئولان مدعی مسلمانی مان جستجو می کنیم ناگاه حرکتی دون شأن آدمیت از جانب برخی از آنان ما را از رویای خوش بازگشت عقل و اندیشه به جای بی خردی و گزاف گویی و گزاف خواهی، بیرون می کشد و به جهان واقعیت پرتاب می کند!
خدایا تو خوب می دانی آن چه که با یکی از بهترین بندگان خوب و مخلصت در همین ماه رمضان توسط پلید مردمانی که نام مسلمانی را یدک می کشند شد، تنها قلب او و خانواده اش را نیازرد بلکه هر انسان آزاده و صاحب وجدانی را که الفبای انسانیت را می شناسد، به فغان آورد! قدیانی بنده محبوب تو که همه عمر را به خدمت خلق تو گذرانده و اندک کژی در رفتار و کردارش نبوده و نیست. پیر فرزانه ای که باید در سال های آخر عمر بر کرسی اندرز جوانان این دیار و عبرت خوانی مردمان روزگار از گذشته خویش نشیند و به ستم محبس نشین شده و قلب بیمارش در کنار یاران دربند به درد بی قراری های مام وطن آن چنان تند می تپد که گویی تاب از کف داده است!
ما جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در این ماه عزیز مانده ایم مخاطب نوشتار خویش را چه کسی یا کسانی یا نهاد و نهادهایی قرار دهیم؟ برای کدامین گوش شنوا بگوییم و بنگاریم و کدامین چشم عبرت بین را به مدد بطلبیم؟ از مسئولین که هیچ اعجازی ممکن نیست که هرخلاف کاری را قانونی و حق مسلم خویش می پندارند از حصر شیخ و میر و همسر بزرگوارش و ستمی که به خانواده این بزرگان روا می دارند تا سایر زشت کاری های غیرقانونی شان. از بزرگان اندیشمندانمان نیز کاری برنیاید و مراجع عالیقدر مستقلمان نیز جز تسلا و تکرار وعده های قرآنی که دلمان را آرام می کند و فرزندانمان را که پاسخ فوری تری می طلبند راضی نمی کند، برایمان ندارند و مردمان عزیز و همراهمان نیز با شنیدن دلگویه های ما تنها آب به چشم می آورند و لب به دندان می گزند. پس بگذار خدای رمضان را که عالم محضر اوست شاهد بگیریم بر همه ستمی که این روزها بر ما و عزیزانمان می رود. ستمی که بر عزیزانمان می رود از قدیانی عزیز که سمبل آزادگی در دو رژیم بوده و هست و تن رنجورو قلب بیمارش با دست پلید مردمان سیاه دل بدکار رنجه تر می گردد تا زندانیان در تبعید که بیش از خودشان خانواده هایشان رنج فراق می برند و دشواری راه را متحمل می شوند برای یک چند لحظه دیدار و نگاه های باحسرت و تا زوجین جوانی که هنوز در حسرت تنها یک روز مرخصی مانده اند تا زندگی مشترک را در لابلای راه های منتهی به اوین و رجایی شهر و دیگر زندان های آباد شده ایران اسلامی فراموش نکنند! و تا زندانی خاص جمهوری اسلامی که کینه ها مانند تار عنکبوت و البته به همان سست بنیادی پیرامونش را گرفته تا صدای حقش خفه شود و اراده تو بلندتر شدن صدای حق است که «کلمة الله هی العلیا»
بارخدایا تو را به حق این ماه عزیز و شب های قدرش سوگند می دهیم دل های ما را که رنج این روزگاران و زمامداران بی مقدار در برابر کبریا و عظمت تو زخم دارش کرده آرام بخشی و به فرزندان ما نیز صبر جمیل عطا کنی و بر این ملت فهیم و رشید رحم آوری که بی تدبیری حاکمان از خلق برگشته و رضای تو از دست داده شان بیش از این کشورشان را به ورطه نابودی نکشند. خداوندا ما می دانیم که تو از رفتار این عمله های جور رضایت نداری پس ما را نیز در این بی رضایتی و نه گفتن به ظلم مستدام بدار و هرگز مگذار برای استیفای حقوق از دست رفته مان سر مقابل غیر تو خم کنیم و از بندگان سفله تو تمنای آن چه را کنیم که تنها به اراده تو محقق می شود.
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین
اللهم غیّر سوء حالنا به حسن حالک
برحمتک یا ارحم الراحمین
یازدهم رمضان المبارک ۱۴۳۳ (دهم مردادماه ۱۳۹۱)
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
کلمه_ گروه اجتماعی: در حالی که حکم قطعی دیوان عدالت اداری برای عزل سعید مرتضوی متهم جنایت کهریزک از سازمان تامین اجتماعی صادر شده است، متهم پرونده بیمه ایران می گوید که سعید مرتضوی سرجایش می ماند!
این در حالی است که سعید مرتضوی امروز در جلسه هیات دولت هم شرکت کرد!
احمدی نژاد نیز که در حمایت مدیرانش ید طولایی دارد درباره حکم اخیر دیوان عدالت اداری در خصوص سعید مرتضوی پاسخی نداد. وی پس از پایان جلسه هیئت دولت در پاسخ به سوال خبرنگاری مبنی بر اینکه نظرتان درباره حکم دیوان عدالت اداری در مورد مرتضوی چیست؟ گفت: خدا بهترین سرنوشت ها را برای همه مردم در این ماه مبارک رقم زند.
به گزارش کلمه، محمدرضا رحیمی، معاون اول احمدی نژاد در حالی تاکید دارد که حکم دیوان عدالت اداری مبنی بر ابطال حکم انتصاب سعید مرتضوی به عنوان مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی اجرا نخواهد شد که رییس دیوان عدالت اداری از لازم الاجرا و قطعی بودن این حکم خبر داده است.
متهم پرونده بیمه ایران، در حاشیه جلسه امروز هیات دولت در جمع خبرنگاران، در پاسخ به پرسشی درباره موضع دولت نسبت به رای صادره از سوی دیوان عدالت اداری برای سعید مرتضوی گفت: موضع دولت مشخص است؛ معاونت حقوقی استدال خود را ارائه کرده است.
وی افزود: تامین اجتماعی یک موسسه عمومی انتفاعی و غیردولتی است و گمان میکنم تصمیم دیوان عدالت اداری در آن مورد نافذ نباشد از جهت حقوق بررسی کرده و پاسخهای مناسب در روزها گذشته دادند.
رحیمی در پاسخ به این پرسش که “آیا امکان اجرای رای دیوان عدالت اداری درباره سعید مرتضوی وجود دارد؟” گفت: اجرا نمیشود و آقای مرتضوی سر جایش است.
ادعاهای رحیمی در حالی صورت می گیرد که بر اساس قانون حکم دیوان عدالت اداری برای وزیر کار که سعید مرتضوی را منصوب کرده، لازم الاجراست.
احمد توکلی نماینده تهران و از افراد پیگیر در ماجرای برکناری مرتضوی نیز گفته است: اگر وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی مرتضوی رییس تامین اجتماعی را برکنار نکند دیوان عدالت اداری میتواند به عزل شیخالاسلام رای دهد.
وی گفت: وزیری که قانون را قبول نداشته باشد دیگر صلاحیت ادامه کار نخواهد داشت.از تاریخ صدور حکم دیوان عدالت اداری مرتضوی باید از سمت خود برکنار شود. اگر او نامهای امضا کند،حکمی صادر کند و یا چکی را امضا نماید کار غیرقانونی انجام داده است و باید پاسخگوی رفتار خود باشد.
محمدرضا رحیمی در حالی از متهم جنایت کهریزک دفاع می کند که پرونده تخلفات مالی و فساد اداری او در بیمه ایران کماکان مفتوح است و وجه المصالحه پرونده جواد لاریجانی برادر قاضی القضات شده است.
غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضاییه چندی پیش اعلام کرد نام محمدرضا رحیمی در فهرست متهمان پرونده فساد موسوم به "خانه فاطمی" نیست!
این در حالی است که دو سال پیش، الیاس نادران نماینده تهران با بیان اینکه افرادی که در بحث مفاسد اقتصادی از رحیمی دفاع می کنند از میزان دخالت وی در شبکه مفاسد اقتصادی که اخیرا اعضای آن دستگیر شده اند اطلاعی ندارند، اظهار داشته بود: یا این افرادی که از آقای رحیمی دفاع می کنند از میزان دخالت وی در شبکه فساد اطلاعی ندارند یا اینکه اطلاعات آنها ناقص است.
نماینده تهران گفته بود: آقای رحیمی رئیس حلقه فساد در خیابان فاطمی است که نسبت به جمع آوری منابع از محل منابع فاسد و توزیع آن تصمیم گیری می کرده است و اکنون تقریبا همه اعضای این شبکه فاسد اقتصادی در خیابان فاطمی دستگیر شده اند الا معاون اول فعلی احمدی نژاد. اینکه کسی را به دلیل مسئولیت اجراییش از دستگیری مستثنی می کنند نه عادلانه است نه پذیرفتنی. شبکه فساد اقتصادی خیابان فاطمی متشکل از افرادی به اسامی جابر ابدالی، الیاس محمودی، مسعودی و برخی افراد بوده که همه این افراد دستگیر شده اند.
این سخنان با واکنش احمدی نژاد رو به رو شد و او مثل همیشه به دفاع از مردانش آمد و گفت: این سخنان و اتهامات بیاساس و صرفا یک حرکت سیاسی است.
با توجه به محرز بودن نقش محمدرضا رحیمی در پرونده اختلاس شرکت بیمه، پس از اظهارات اژه ای، ذبیحی نماینده دادستان در دومین جلسه رسیدگی به این پرونده نام "م.ر" "معاون اول با عنوان "ریاست سابق دیوان محاسبات" در فهرست متهمان این پرونده اعلام کرد و گفت: "در ابتدای جلسه گذشته نام «م.ر» که در جلسه قبل برده شد مربوط به دوران ریاست دیوان محاسبات وقت بوده است و ربطی به سمت فعلی وی ندارد که بدین وسیله اصلاح می شود".
صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه هم که طی سالهای گذشته متهم سازش و معامله بر سر پرونده معاون اول احمدی نژاد است ادعا کرده است که نتیجه این دادگاه و دادگاه بیمه عبرتی ماندگار برای همه کسانی شود که فکر میکنند میتوانند با سوءاستفاده از مناصب و قدرتهای اجرایی و با رانتهای مختلف به مال و ثروت برسند و ملت بزرگوار باید بدانند که تبعیضی در رسیدگی به اتهامات متهمان فساد اقتصادی در هر رده و مقامی که باشند نداریم.
جهان نیوز در گزارشی خواستار حذف ارز زیارتی همانند دیگر ارزهای مسافرتی شد و نوشت:
پدیده «بازارگردی» حجاج ایرانی، علاوه بر آنکه وجهه ملت ما را در نگاه سایر ملل پایین میآورد با خروج چیزی حدود ۲ میلیارد دلار از کشور، ضربه بزرگی به «تولید ملی؛ حمایت از کار و سرمایه داخلی» وارد کرده است. از سوی دیگر اگر حاجی ایرانی دست خالی یا به عبارتی بدون بار اضافه از سرزمین حجاز برگردد اتفاق خاصی نمی افتد، تنها سرمایه ملی از کشور خارج نشده است.
با ایجاد مشکلات عدیده ای که در ماه های گذشته بر سر خرید و فروش ارز در بازار ایجاد شد بالاخره مسئولین به فکر چاره افتاده و ارز مسافرتی را که در این مدت رانت بسیار مناسبی برای عده ای ایجاد کرده بود، حذف کرده تا شاید مرهمی هر چند دیر بر بازار ارز باشد.
پیشنهاد حذف ارز مسافرتی در نشست غیرعلنی روز چهارشنبه ۴ مرداد مجلس از سوی برخی نمایندگان مطرح شد و رئیس کل بانک مرکزی ایران با آن موافقت کرد. نشست غیرعلنی مجلس بهمنظور “مقابله با آثار تحریمها بر مسائل اقتصادی کشور”، با حضور رئیسکل بانک مرکزی و وزیران چند وزارتخانه حوزه اقتصاد تشکیل شد.
پیش از این ارسلان فتحی پور رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی درباره طرح مجلس برای حذف ارز مسافرتی گفته بود: «سالانه بیش از ده میلیارد دلار ارز مسافرتی از کشور خارج میشود درحالی که هیچ توجیه اقتصادی برای آن وجود ندارد.»
در همین راستا، به گفته محمود بهمنی رئیسکل بانک مرکزی، ارز مسافرتی لغو شده و فقط برای سفر “عتبات، حج عمره و حج تمتع” آن هم به مقدار بسیار کم در اختیار زائران قرار می گیرد.
۲ میلیارد دلار پول ایرانی در جیب عربها
اما نکته ای که نیاز به توجه ویژه دارد آن است که باید دید با چه منطقی دولتمردان ارز مسافرتی برای سفر به عربستان و عراق را حذف نکرده اند. با نگاهی به آمارهای رسمی و غیر رسمی می توان مشاهده نمود که زایران ایرانی مبلغ هنگفتی ارز از کشور خارج نموده و در قبال آن کالاهای بی کیفیت چینی وارد کشور می کنند که این موضوع می تواند ضربه ای سنگین به اقتصاد ملی و تولید داخلی وارد نماید.
از دیگر سو، آمار دقیقی در مورد مقدار ارزی که توسط حجاج و عمرهگزاران کشورمان به سمت عربستان سعودی سرازیر میشود، در دست نیست اما آمار غیر رسمی حاکی از آن است که سالانه بیش از ۲ میلیارد دلار سود خالص از طریق خریدهای حجاج و عمرهگزاران ایرانی به جیب وهابیون عربستان سعودی سرازیر میشود.
سجاده و تسبیحهای چینی!
پدیده بازارگردی یکی از آفتهایی است که اغلب به جان زائران ایرانی میافتد و بخش عظیمی از فرصت گرانبهای آنان برای حضور در جوار حرم امن الهی و مرقد مطهر نبوی را به غفلت میکشاند. علاوه بر این در کولهبار سوغات حاجیان ایرانی که گاهی میلیونها تومان ارز برای گردآوریاش از کشور خارج شده است، انواع و اقسام کالاهای بیکیفیت خارجی یافت میشود. سوغاتی حجاج مکه و مدینه از پیراهن و اسباب بازی گرفته تا تسبیح و سجاده و جانماز، همگی یک نشان بینالمللی دارد؛ «ساخت چین!»
از دیگر سو باید بانک مرکزی به دلایل تبعاتی که این تصمیم دارد در شعب بانک ها ارز به نرخ آزاد به فروش برساند تا برخی سود جویان نتوانند ارز تقلبی وارد بازار نمایند.
به نظر می رسد حج و عمره اگرچه یکی از زیباترین جلوههای عبادی – سیاسی مسلمانان و بزرگترین مراسم تبلیغاتی دین اسلام است، اما خروج میلیونها دلار ارز از کشور به منظور تهیه سوغات از بازارهای عربستان سعودی چالشی است که حمایت از تولید ملی را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر نخعی می فرماید:
«ای مالک … هرگز نیکوکار و تبهکار در نظر تو یکسان نباشند چرا که این کار نیکوکاران را به نیکوکاری بی میل و تبهکاران را به تبهکاری تشویق می نماید. با هر کدام مطابق کردارشان برخورد کن. و بدان که هیچ چیز به اندازه نیکی والی به رعیت، و کاستن از بار رنج آنان، و اجبار نکردن آنان به کاری که بر عهده آنان نیست، سبب اعتماد و حسن ظن والی به رعیت نمی شود. باید چنان رفتار کنی که حسن ظن به مردمت را در پی داشته باشد؛ زیرا این خوش گمانی و اعتماد به مردم رنج بسیاری از تو بر می دارد. حسن ظن و اعتماد به کسی شایسته تر است که از آزمایش او نیکو بیرون آمده ای و بدگمانی و بی اعتمادی به کسی شایسته تر است که از آزمایش او ناموفق بیرون آمده ای» (نهج البلاغه، نامه ۵۳، ش ۳۴-۳۷).
بزرگ ترین نعمت برای یک نظام حکومتی آن است که بتواند به ملت خود تکیه کند و به آنان اعتماد داشته باشد. چنین حکومتی دارای اقتدار واقعی است و آفات کم تر می تواند به آن لطمه بزند و توفان ها و سیلاب ها نمی تواند به راحتی ریشه آن را در آورد، چرا که ریشه در اعماق دارد. نظامی که توده های مردم دفاع از آن را وظیفه دینی و ملی و انسانی و اخلاقی خود بدانند، و برای آن هزینه کنند و از بذل جان و مال و حیثیت خود در راه حفظ آن دریغ نکنند، از بهترین سنگر و حفاظ و زره و پناهگاه برخوردار است. اما حکومتی و نظامی که این را نداشته باشد یا باید به سر نیزه نیروهای نظامی خود تکیه کند و با استفاده از قدرت چکمه پوشان در بین مردم وحشت ایجاد کند و آنان را به زور آرام و تسلیم نماید، و یا اینکه به بیگانگان تکیه و اعتماد کند و مملکت خود را به آنان بفروشد تا چند صباحی به حکومت خود ادامه دهد.
اما نه سر نیزه چکمه پوشان و نه قدرت های بیگانه هیچکدام مأمن و پناهگاه مطمئن و دستگیره و جای پای محکمی نیستند. صفحات متعددی از تاریخ سرنوشت ناخوشایند این حکومت های پوشالی را نقل کرده و خود نیز شاهد بوده ایم که حکومت هایی که به مردم خود تکیه نداشته اند چگونه سرنگون شده و چه سرنوشت بدی داشته اند و چه نام بدی از آنان مانده است. تکیه و اعتماد به سر نیزه و بیگانگان به اندازه چنگ زدن به تار عنکبوت برای نجات از سقوط و چسبیدن به خزه ای بر روی آب برای نجات از غرق شدن کارساز است.
اما این نعمت اعتماد و تکیه بر مردم چگونه حاصل می آید؟ پاسخ این است که این اعتماد و تکیه در صورتی حاصل می شود که مردم به حکومت اعتماد داشته باشند و آن را از آنِ خود و خدمتگزار خود بدانند. در واقع این اعتماد، متقابل است و حکومتی می تواند به مردمش اعتماد کند که پیش تر اعتماد آنان را جلب کرده باشد. اما چگونه می توان اعتماد مردم را جلب کرد؟ در اینجاست که بسیاری از حکومت ها و نظام ها خطا می کنند و گمان می کنند با تبلیغات گسترده و راه انداختن هیاهو و جار و جنجال می توانند این اعتماد را به دست آورند. آنان گمان می کنند که انحصاری کردن همه بلندگو ها و قطع صدای هر مخالف و منتقد باعث می شود که مردمی که بمباران تبلیغاتی میشوند و تنها تعریف و تمجید از خدمات و کارهای بزرگ حاکم و حکومت را می شنوند و هیچ صدای منتقد و مخالفی را نمی شنوند، به حکومت اعتماد می کنند و این مردم پشتوانه حکومت هستند یا حداقل ساکتند و اعتراض نمی کنند و نابسامانی ها و نارسایی ها را تحمل می کنند. اما این حکومت ها غافل از آنند که در گام نخست، اعتماد نخبگان و تحصیل کردگان و انسان های فهیم و آزاده را از دست می دهند و هرچند ممکن است چند صباحی بتوان بین توده ها و نخبگان فاصله انداخت و با زندانی و حصر و مانند آن مردم را از آنان جدا کرد، اما این ابزار چون کفی بر روی آب است و به زودی بی ارزشی اش آشکار می شود و حقیقت برای مردم آفتابی می گردد.
امام علی(ع) راه دیگری به مالک اشتر پیشنهاد می کند. راه جلب اعتماد مردم پایبندی به اصول دینی و انسانی و اخلاقی است. مردم حکومت ها را آزمایش می کنند و به حکومتی اعتماد می کنند که از آزمایش آنان سربلند بیرون آید. مردم را چند روزی می توان فریب داد. دروغ و خدعه و پشت هم اندازی چند صباحی در اقشاری از مردم کارآیی دارد. چند روزی می توان به مردم گفت که وضع اقتصادی روبراه است و ما در حال پیشرفتیم و به زودی به یکی از قدرت های اقتصادی دنیا تبدیل می شویم. می توان گفت که ما در صنعت چنان پیشرفت کرده ایم که همه دنیا به حال ما غبطه می خورد. می توان گفت که ما برای همه دنیا برنامه داریم و کشورهای مختلفی برای گرفتن برنامه به ما مراجعه کرده و می کنند. می توان گفت که ما بیش از همه جا حقوق بشر را رعایت می کنیم. می توان گفت که ما زندانی سیاسی نداریم و …
با این سخنان شاید بتوان تعدادی از مردم را برای مدتی فریب داد و حمایتشان و اعتمادشان را جلب کرد. اما این فریب ها و دروغ ها برای نخبگان و قشر وسیعی از جامعه از همان ابتدا مضحک و خنده دار است و چند روز بعد توده ها نیز نسبت به آن آگاهی می یابند.
امام علی(ع) می فرماید راه درست این است که برای حکومت، تنها نیکوکاری و خدمت و اصول انسانی مهم باشد و نیکوکاران را تشویق و ترغیب کند و از تبهکاری و تبهکاران دوری کند و به این دلخوش نباشد که این تبهکاران ممکن است به گونه ای به کار حکومت بیایند و برای مثال نقادان و مخالفان را ساکت کنند. این کار باعث می شود که مردم به حکومت و نظام اعتماد نکنند و آن را دینی و انسانی ندانند.
امام(ع) می فرماید که اگر حکومت می خواهد به مردم اعتماد و تکیه کند باید اعتماد آنان را جلب کند و اعتماد آنان با سه چیز جلب می شود. یکی اینکه با مردم خوشرفتاری کند و آنان را ولی نعمت خود بداند و به آنان احترام بگذارد. بزرگ ترین بی احترامی به مردم فریب دادن آنان است. وقتی حاکمی به مردم می گوید که هیچ گرانی و تورمی در کار نیست، در واقع نه تنها به عقل و شعور ملت خود، بلکه به حس آنان توهین کرده است. گرانی و تورم چیزی است که مردم با گوشت و پوست و تمام حواس خود لمس می کنند. حکومتی که دائما مردم را فریب می دهد و با وعده های توخالی آنان را سرگرم می کند به مردم خود احترام نمی گذارد. اعتماد مردم در صورتی جلب می شود که صداقت را در رفتار و کردار مسئولان بینند و آنان را خدمتگزاران واقعی دین و ملت و مملکت بدانند.
نکته دومی که امام(ع) برای جلب اعتماد مردم گوشزد می کند این است که مردم شاهد این باشند که حکومت در پی کاهش درد و رنج آنان است و می خواهد مشکلات آنان را حل کند. ممکن است برخی از مردم از گرفتن مبلغی از دست حکومت شادمان بشوند، اما پس از چند روز خواهند دید که این عمل حکومت به واسطه سیاستی بوده که شغل و کار و رونق اقتصادی و کشاورزی را از بین برده است. این سیاست، خدمت به مردم نبوده است بلکه خیانت به آنان بوده است. ممکن است حکومتی با واردات بی رویه کالاهایی که امکان تولید آنها در داخل وجود دارد برای مدتی فراوانی و ارزانی ایجاد کند، اما بزودی مردم خواهند فهمید که بر سر آنان کلاه رفته و قضیه «خر برفت مولانا» برای آنان تکرار شده و سرمایه هنگفت ملی آنان برای نابودی صنعت و کشاورزی آنان صرف شده و جیب خارجی ها را پر کرده است.
نکته سومی که امام(ع) برای جلب اعتماد مردم بیان می فرماید این است که حکومت، مردم را به کاری که وظیفه آنان نیست وادار نکند. آنان را بی جهت به خیابان نکشد و با هیاهو مجبور نسازد که به دنبال اتومبیل انسانی مانند خود بدوند. او را به نوشتن نامه در خواست و گدایی مجبور نسازد. آنچه را که شرع و دین برای او مجاز و مشروع دانسته بر او ممنوع و حرام نگرداند و …
به هر حال امام (ع) می فرماید راه جلب اعتماد مردم که مقدمه اعتماد حکومت به مردم است این است که حکومت به جای فشار و اجبار مردم و به جای فریب مردم، به اصول دین و اخلاق در عمل پایبند باشد و به مردم صادقانه خدمت کند و مصلحت آنان را در نظر بگیرد و در پی حل مشکلات آنان باشد.
در حالی که سیاست های غلط اقتصادی دولت نهم و دهم کشور را با بحران های جدی روبه رو کرده است، خبر از واردات ۷۰ میلیون دلاری عروسک از چین می رسد.
به گزارش کلمه، حجم واردات از چین انتقادات زیادی را بر انگیخته است و بخشی از این واردات غیر ضروری که شامل تیغ سلمانی و تازیانه تعلیم و شلاق هم می شود با ارز دولتی تهیه می شود.
احمدی نژاد در سفر اخیر خود به پکن با استقبال از سطح روابط دو جانبه و واردات ۴۵ میلیارد دلاری گفته بود: هیچ نکته منفی در سوابق روابط جمهوری اسلامی ایران و چین وجود ندارد و ایران بدون هیچ محدودیتی علاقمند به گسترش همه جانبه روابط خود با این کشور است.
در همین حال به نوشته آریا، امروز فتحی پور رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس گفته است که در جلسه با فعالان اقتصادی در اتاق بازرگانی واردات ۷۰ میلیون دلاری عروسک از چین را مطرح شده است. وی ادامه داد: در همان جلسه یکی از فعالان اقتصادی گفت که کشور نیازی به واردات پفک و آدامس وشکلات و امثالهم ندارد و باید جلوی واردات این اقلام گرفته شود.
به گفته بیگی برای کالاهای بیهوده خیلی راحت ارز تخصیص میدهند ولی برای مباحث اصلی و ضروری این کار با مشکل مواجه است.
نائب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی با تاکید بر اینکه باید مجلس و دولت دست در دست هم در جهت رفع مشکلات کشور و مردم گام بردارند، اذعان داشت: اولویت کشور معلوم است وباید بدانها توجه بیشتری صورت گیرد.
مراد ثقفی
دوست گرامی آقای عمادالدین باقی در شماره ۱۹ هفته نامه آسمان مطلبی را با عنوان “در پستوی اتاق فکر” منتشر کردهاست و در آن، به استناد توصیفهایی که تافلر از جوامع متعلق به “موج دوم” و “موج سوم” در کتابی با عنوان “موج سوم” میدهد، به نقد تندی از پیشنهاد تأسیس اتاق فکری که در آن به راهکارهایی اصلاحی برای معضلات کشور اندیشیده شود پرداخته است. در این یادداشت به نقد نوشته “در پستوی اتاق فکر” خواهم پرداخت. حرف اصلیام آن است که برخلاف آنچه عمادالدین باقی از زبان منتقدان احتمالیاش گفته است، یعنی اینکه ممکن است استدلالهایش ” متهم به توصیه به بیعملی شود”، به نظرم از قضا آنچه در آن مقاله آمده، در واقع عمدتاً دعوت به نیندیشیدن است، فراخوانی است به امتناع تفکر سیاسی در معنای معاصرِ آن. امتناعی که نه فقط زمینه اجتماعی را بیش از پیش برای عملگرایی صرف مهیا خواهد کرد بلکه به استیصال جامعهای اتمیزه نیز دامن خواهد زد، آنهم در شرایطی که مشخص است از تفکر تمامی کسانی که حاضرند این توانایی خود را در اختیار قرار دهند باید استفاده شود.
عمادالدین باقی بر این نظر است که جامعهی ایرانی عصر “موج دوم” یعنی عصر پیشادیجیتالی را از سر گذراندهاست و وارد عصر “موج سوم”، یعنی عصر موبایل و اینترنت و بهپاد و غیره شدهاست. به همین دلیل نیز باید تلاش برای ساماندهی سیاسیاش را با این وضعیت جدید هماهنگ سازد.
در این یادداشت اول به ابعاد تغییرِ واقعیای که تکنولوژی در سازماندهی سیاسی دموکراتیک پدید آورده یا نیاوردهاست اشاره خواهم کرد و داوریهای عمادالدین باقی را در مورد وضعیت احزاب و سازمانهای سیاسی در دوران “موج دوم” مورد سنجش قرار خواهم داد. نشان خواهم داد که چرا این داوریها اشتباه هستند و دموکراتیک بودن یا نبودنِ احزاب تا چه حد بیارتباط با امواج تافلری میباشند. در بخش بعدی به اهمیت تأسیس اتاقهای فکر یا همان فضاهای میانجیِ اندیشه و عمل سیاسی در برآمدن اندیشه انتقادی در حوزه سیاسی اشاره خواهم کرد. در پایان نگاهی گذرا خواهم انداخت به یگانه استدلالِ عملیای که باقی برای ممکن نبودن فعالیت اتاقهای فکر مطرح میکند، یعنی اینکه “مضیقههای امنیتی اجازه تشکیل اتاق فکر جدی را نخواهد داد”.
اما پیش از همه اینها باید به آنچه اساسیترین وجه سردرگمی در نوشته باقی است اشاره کنم.
اتاق فکر مطلوب و نامطلوب
عمادالدین باقی دو نوع اتاق فکر را از یکدیگر مجزا می کند: یکی آن اتاق فکری است که وی در “پسِ پشتِ” آن، تلقیهای پیشینی از سیاستورزی را میبیند، تلقیهایی که “در چنبره نوستالژی خاطرات گذشته به سر میبرند” و اعضایش آن را “بیانگر عقل جمعیمیدانند”. به گفته باقی، این اتاق فکر متشکل است از افرادی که گمان میکنند “جلوتر از نیروهای واپسگرا” در حرکت هستند. این اتاق، همان اتاق فکر نامطلوب است. اما اتاق دیگری هم هست که باقی آن را اتاق فکر مطلوب میداند و آن، اتاقی است که “در درون شبکههای اجتماعی واقعی و مجازی تعریف میشود و در تعامل دائمی و ارگانیک با آن است و جزیی از آن و نه قیم آن به شمار آید”.
پرسش اصلی که متأسفانه هیچ پاسخی در نوشتهی باقی به آن داده نمیشود آن است که چرا عمادالدین باقی تشخیص داده که اتاق فکر پیشنهادیِ “اصحاب و ارباب سیاستِ” اصلاحطلب از نوع اول است و نه از نوع دوم؟ وی کمترین اشارهای به نام و نشان کسانی که این اتاقها را تأسیس کردهاند که نمیکند، اندک توصیفی که از چگونگی برگزار شدن یا نشدنِ جلسات این اتاقها نمیدهد، آدرسی نیز از اتاقهای فکر دیگری که با ویژگیهای مطلوبتری تأسیس شده باشند یا در حال تأسیس باشند در اختیار نمیگذارد. به کدام دلیل خواننده باید بپذیرد که این اتاق قرار است به توصیف عمادالدین باقی میراثخوار “سانترالیسم دموکراتیک”، یعنی شیوه سازماندهی بلشویکی باشد و نه آن اتاق فکری که در پیوند و تعامل با جامعه است؟
به همان میزان که توضیحات غایبند، اتهامات حیّ و حاضر میباشند. اتهاماتی که نشان خواهم داد نه بستر نظری دارند و نه واقعیت عملی.
احزابِ سیاسیِ موج دوم و سوم
عمادالدین باقی بر اساس تقسیمبندی تافلر دو نوع جامعه را از نظر نوع فناوری، نقش رسانهها، نگاه به سیاست و نهایتا ساماندهی سیاسی از یکدیگر تفکیک میکند: یکی جامعهای متعلق به عصر انقلاب صنعتی و دیگری جامعهای متعلق به عصر انفورماتیک. یعنی جوامع موج دوم و سوم به استناد تافلر. توصیف هر یک از این دو جامعه به قرار زیر است:
در جامعه متعلق به عصر انقلاب صنعتی”رسانهها یکسویه و پیامساز هستند و مخاطبانشان منفعل و پیامگیر”. در این جوامع، “ساختار توزیع آگاهی و خبر و اندیشه به نحوی بود که برآیند طبیعیاش پدیده قهرمان و نخبه و توده با مرزبندیها و شکافهایی روشن” بود. همچنین به گفته باقی در این جوامع، “پدیدههایی چون حزب پیشتاز و نخبگان و روشنفکران که طبقه هدایت کننده جامعه محسوب می شدند و… وجود داشت”. سازماندهی سیاسی در این دوره بر عهده احزابی بود که به شیوه “سانترالیسم دموکراتیک” اداره میشدند که خود را “قیم توده بیسر میدانستند”.
و در مقابل، جوامع متعلق به عصر انفورماتیک قرار دارند که در آنها “رسانهها دو سویه هستند به این معنا که “دیگر یک گروه اندک القاگر و پیام ساز و یک اکثریت تلقین شونده و گیرنده وجود ندارد”. در این نوع جوامع “مفاهیم انقلابات و تغییرات اجتماعی متحول شد و دیگر تئوریهای سنتی تغییرات اجتماعی درباره ضرورت وجود سازمان، ایدئولوژی، رهبری و رهبری کاریزماتیک و … که در آن زمان حقیقت داشت در این زمان یا بطور کلی صدق نمی کند یا مفهوم تازهای گرفته است”.در این نوع جوامع “شبکههای اجتماعی به وجود آمدهاند که در بستر شبکه جهانی اینترنت حضوری فعال دارند و افراد نیز به صفت فردی در سطح شبکه اینترنت عرض اندام میکنند و پیام خود را به همه میرسانند”، به گونهای که به عنوان مثال “در بهار عربی این شبکهها خود به جای نخبگان و احزاب سنتی، نقش ایجاد و رهبری جنبش های بزرگ اجتماعی را بر عهده گرفتند”.
جالب توجه اینکه مقایسه در همین جا به پایان میرسد، یعنی باقی نه کمترین اشارهای به سازماندهی سیاسی در جوامع به قول خودش “پسادیجیتال” که در آنها ثبات سیاسی وجود دارد میکند و نه به اینکه پس از پایان یافتنِ اولین مرحله از آنچه او “بهار عربی” میخواند، آن افرادی که ادعا میشود به صفت فردی عرض اندام کردند در کجای نظمهای جدید در این کشورهای عربی قرار دارند. یعنی نه اشارهای میکند به جایگاه امروزی احزاب در جوامع اروپای غربی -که مسلماً در زمره اولین جوامعی بودند که به دوران کامپیوتر و اینترنت و موبایل و بهپاد وارد شدند- و نه به اینکه پس از پشت سر گذاشتن اولین مرحله بهار عربی، هم اکنون چه گروههایی بر این کشورها حُکم میرانند. به این موضوع در خلال بحثهای بعدی بازخواهم گشت. عجالتاً باید ببینیم که اتاق فکر اصلاحات در کجای این ماجرا قرار میگیرد.
برای باقی، با تشکیل اتاق فکر، ما “در واقع در ضمیر ناخودآگاه خود نوعی سانترالیسم دموکراتیک را با نام تازهای تجدید سازمان کردهایم” زیرا روح دوران جدید را درنیافتهایم و همچنان هدفمان این است که “قیم توده بی سر” بشویم و برایش “نسخه نجات” بپیچیم و در نهایت این اتهام سنگین را وارد میداند که “ایده اتاق فکر، عبارت اُخرای همان حزب پیشتاز و نخبگان و قهرمانان و پیشتازان و روشنفکران پیشرو و سانترالیسم دموکراتیک است”. باقی حتی گامی به جلو بر میدارد و پیشنهاد دهندگان اتاق فکر را متهم میکند که با اطلاع از اینکه آن سازماندهیهای پیشین دیگر جذابیت ندارند و دیگر “جوانان و انقلابیون را مسحور” نمیکنند و “تا مرز جان باختن” نمیبَرَند، بر آن واقعیتهای دهشتناک لباس مبدلی به نام اتاق فکر پوشاندهاند تا لابد همان کارکردها را از آن استنتاج کنند.
پرسش این است که آیا این توصیفها از وضعیت سازماندهی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از جوامع “پیشادیجیتالی” با واقعیت امر خوانا هستند یا نه؟
در اینکه رسانههای جدید بر امکانات تعامل اجتماعی به میزان قابل توجهی افزودهاند شکی نیست، همینطور تردیدی نیست که سهلالوصول بودن این رسانهها، امکانات عرضاندام فردی و مشارکت انفرادی را در روندهای اجتماعی افزوده است. اما به نظرم نه درست است بگوئیم که پیش از گسترش اینترنت و موبایل، رسانهها یکسویه بودند و نویسندگان مطبوعات یک تنه به قاضی میرفتند و راضی بر میگشتند و نه اینکه رسانههای دوران پسادیجیتالی را دو سویه و فاقد دوگانهی نویسنده-مخاطب. اشتباه است اگر مطبوعات و نویسندگان عصر “پیشادیجیتالی” را افرادی کنده شده از جامعه، برج عاجنشین و خطابهسرایانی به شمار آوریم “برسازندهی” مخاطب و نه در گفتوگو با وی. آن رسانهها نیز به میزانی که نویسندگانشان و تولیدکنندگانشان در بطن جامعه زندگی میکردند در بدهبستان دائمی با جامعه خود قرار داشتند و به ویژه در جوامعی که تکثر رسانهای وجود داشت و دارد، چه بسا اگر در این تعامل، حساسیتها و مطالبات و آمالها و آرزوهای مخاطب به درستی درک نمیشد از میدان رقابت حذف میشدند. البته همراه با این بحث، به نظرم باید به سویه مهمی از تعامل رسانهای نیز توجه شود و آن مقایسه کیفیتِ تعامل است در جوامع پیشادیجیتالی و پسادیجیتالی، که خود حدیث مفصلی است و در این مجال نمیگنجد.
آنچه در مورد رسانهها نوشتم، در مورد احزاب و سازمانهای سیاسی نیز صدق میکند. به نظرم نه فقط اشتباه، بلکه گمراه کننده خواهد بود اگر تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی دوران “پیشادیجیتالی” را احزابی بدانیم که بر اساس سانترالیسم دموکراتیک تشکیل شدند و متشکل بودند از تعدادی نخبه و قهرمان و خیل عظیمی عقبهی گوش به فرمان که به اشارهای “تا مرز جان باختن” میرفتند. و به همین سیاق اشتباه خواهد بود اگر گمان کنیم که امروز نظم سیاسی دموکراتیک در جهان دیجیتالی بر پایه احزاب و سازمانهای گسترده و ملی نمیگردد. مردمسالاری -که تا اطلاع ثانوی به همان نظمی اطلاق میشود که در جوامع صنعتی غربی پایهگذاری شد- بر گرده سازمانها و احزاب و اجتماعات سیاسی و اجتماعیای حمل شد که در همان اعصار پیشادیجیتالی تأسیس شدند و گذار از موج دوم به سوم نیز در این واقعیت تأثیر تعیین کننده نداشتهاست. این احزاب و سازمانها در همان دوران نیز مانند امروز با شبکههای اجتماعی -به فرض با تعاریفی کلیتر از امروز – پیوندهای ناگسستنی داشتند. امروزِ روز یعنی سه دهه پس از وارد شدن در عصر دیجیتالی نیز همین احزاب و سازمانها هستند که آن مردمسالاریها را سامان میدهند. البته حضور و قدرت آنها وابسته به تلاش برای درک مطالبات گروههای اجتماعی مختلف و متکثری است که به لطف گسترش رسانهها، آگاهی یافتن از وجود و خواستههایشان سهلتر شده است و همچنین آگاهی رساندن به آنها.
موجِ سوم تافلر و نگاه انتقادی
بحث در مورد اظهارات تافلر در کتاب “موج سوم” فرصت جداگانهای میطلبد. زبان این کتاب گاه توصیفی است و گاه تجویزی و گاه ارشادی. توصیف تافلر از پدیدههایی که به نظرش خبر از “موج سوم” میدهند گاه با داوری و ارزشداوری همراه است و گاه هشدارگونه. خواندن این کتاب سی سال پس از انتشارش میتواند با گرفتن سر میان دو دست یا به دندان گزیدن پشت دست همراه باشد و میتواند با تعجب از توصیف مناسبی از آنچه او سی سال پیش دیده بود. از نظر من، عدم توجه به تبعاتِ از بین رفتن نهاد خانواده، نداشتن دید انتقادی نسبت به افزایش تحکم شرکتهای چند ملیتی بر سرنوشت انسانها، ندیدن جابجایی تولید به سمت استثمار کودکان و زنان در کشورهایی که این اقشار امکان دفاع از خود را ندارند -دقیقاً به دلیل نبود همان احزاب و سازمانها و تشکلاتی که پیش از این نام بردم- و بسیاری فجایع دیگر که فهرست و چگونگی برآمدن و تأثیرات فاجعهبار آنها را بر مردمسالاری و حقوق بشر میتوان از جمله در کتاب “انبوه خلقِ” هارت و نگری (ترجمه رضا نجف زاده، نشر نی) خواند، در زمره پشت دست گزیدنها هستند؛ و وقوف به ارزشهای جهانشمول انسانی، بالا رفتن آگاهی به محیط زیست در زمره روشنبینیهای وی. اما از منظر ساماندهی سیاسی دو نکته در نوشته تافلر روشن است: یکی اینکه باید نهادهای سیاسی و مدنی و اجتماعی را، هم بیشتر و هم بهتر به کار گرفت؛ و دوم اینکه باید جمعها و جمعیتهایی را سامان داد که به تولید فکر در ارتباط با عمل بیندیشند، یعنی همان اتاقهای فکری که تافلر احزاب و سندیکاها و وزرا و وکلا و صاحبان سرمایه و صنعت را به تشکیل دادنشان برای تبادل نظر با دیگران فرا میخواند.
در این میان، عمادالدین باقی اشاراتی نیز دارد به مفاهیمی همچون “عقل جمعی” و تغییر و تبدیل نگاه به دموکراسی و حقوق بشر که چندان به اصل مطلب مربوط نیست، یا دستِ کم باید بگویم که من ربط آنها را درک نکردم. اینکه افرادی دور یکدیگر جمع شوند و تصویری را از آنچه خواست و مطالبات عمومی است تبیین کنند، ابداً به این معنا نیست که آنها دیگرانی را از همین کار منع کردهاند یا “عقل جمعی” خود را به منزله “عقل عمومی” در معنای مفرد و یگانهی آن به جامعه تحمیل کردهاند. در این صورت هر تحریریهی هر نشریهای را میتوان متهم به تحمیل “عقل جمعی” خویش به جامعه کرد و هر تصمیمی را که پیرو مشاوره و گفتوگوی بیش از یک نفر باشد، به “پستویی” تشبیه کرد که در آن برای جامعه تصمیم گرفته میشود. همین ناروشنی در بحث باقی در مورد تغییر دید ما نسبت به حقوق بشر وجود دارد. درست است که برای برخی از دیدگاهها، روند تغییر حقوق بشر از حقوق سیاسی به حقوقی ناظر بر اجتماع و سپس حقوقی ناظر بر محیط زیست، را نوعی “پیشرفت” در فهم حقوق بشر به شمار میآورند. اما اولا همهی مفسران امروزی حقوق بشر این سیر را سیر تکاملی نمیدانند. دیگرانی هستند که این تغییر را جدا شدن حقوق بشر از “حقوق محوری” و “انسانمحوری” به شمار میآورند و آن را بازگشت به “رمانتیسیزم” با تمامی سویههای ضد مدرن و تامگرایانهی آن به شمار میآورند. ثانیاً ارتباط مستقیمی میان این سیر -چه آن را مطلوب بدانیم و چه نامطلوب- با کامپیوتر و موبایل و اینترنت و بهپاد وجود ندارد. در مورد تعمیم حق رأی به اقشار مختلف اجتماعی -به عنوان مثال وارد شدن زنان در شمول دارندگان حق رأی، یعنی مثالی که باقی ارائه میدهد- نیز حقیقتاً ارتباط آن با امواج تافلری روشن نیست.
اتاق فکر و حوزه عمومی
از همان آغاز برآمدن جهان صنعتی، جامعهشناسان، عالمان علوم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تلاشهای زیادی برای یافتن ویژگیهای مشترک “جهان صنعتی” انجام دادند و چه بسا بتوان گفت که تأسیس جامعهشناسی توسط اگوست کنت پاسخی بود به نیاز شناختنِ همین دست از جوامع. از آن پس، هزاران نویسنده و محقق به تلاش برای درک پیوندهای ساختاری یا غیرساختاری این جوامع در حوزههای سیاست و اقتصاد و فرهنگ و غیره و غیره ادامه دادند. حتی متفکری همچون ریمون آرون که هم بر مکتب فردگرایی تأکید داشت و هم تمامی عمر در جستجوی درک و تبلیغ و تحکیم مبانی مردمسالاری، درسگفتارهای هجده فصلیای دارد برای تلاش در فهمِ شباهتهای جوامع صنعتی فارغ از نظم سیاسیشان. اما در میان همه اینها، فقط تعدادی از اندیشمندان چپ و در دورهای متأخرتر تعدادی از اندیشمندان راست را مییابیم که اینچنین که عمادالدین باقی مُهر بطلان بر سامان سیاسی مردمسالارانه در این جوامع زده است بزَنَند. البته از نظر ترجمه این آثار به زبان فارسی باید اذعان داشت که متأسفانه، ما بیشتر به ترجمه آثار همین “معدود” اندیشمندان چپ و راست پرداختهایم تا آن خیل عظیمی که تلاش برای فهم پدیدههای جوامع صنعتی را با هدف ناچیز و استبدادی شمردن نهادهای سیاسی و مدنی و منزلتیِ آن انجام ندادند.
اما همراه با تلاشهای جامعهشناسان در درک پدیدههای جهان صنعتی که به گفتهی عمادالدین باقی با دیجیتالی شدن فناوری به کل دگرگون شده است، متفکران دیگری را نیز داریم که نه بر ارتباط فناوری و بینش اجتماعی و سامان سیاسی، بلکه بر اساس تغییر جایگاه عمل و اندیشه در جهان “قدیم” و “جدید” تمرکز کردهاند. هدفِ آنها این بود که ببینند و بفهمند که این انسان جدیدِ برآمده از نظم صنعتی و شهرنشینی چگونه تصمیم میگیرد و آیا میتوان به باروری اندیشه انتقادی نزد وی امیدوار بود یا نه. به نظرم مطالعه عقاید و نظرات آنها شاید مفاهیم مناسبتری را برای رهجویی در موقعیتی که در آن به سر میبریم در اختیار ما بگذارند.
اگر از کتاب پُربار بنژامن کنستان در تفاوت گذاری میان آزادی نزد قدما و متجددین بگذریم، باید به نوشتهای از هانا آرنت اشاره کنیم که تا آنجا که من اطلاع دارم برای اولین بار به تغییر جایگاه عمل و اندیشه در جهانبینی در عصر جدید نسبت به سنت اشاره میکند(۱) . بخشی از کتاب آرنت با تفکیک میان “حیات عملی” و “حیات فکری”، بر این نکته اشاره میکند که در جهانبینی عصر جدید، “حیات عملی” از اولویتی زمانی-مکانی نسبت به “حیات- فکری” برخوردار شد و به عبارتی زمینه ساز آن گشت. این دوگانه آرنت، بعدها توسط بسیاری از متفکران مورد استناد قرار گرفت که در بسط آن به حوزه سیاست تلاش کردند. یکی از آنها متفکر یونانیالاصل ساکن فرانسه بود به نام کورنلیوس کاستوریادیس. کاستوریادیس بر این امر تأکید کرد که برای استفاده از دوگانه آرنت در جهت درک حوزههایی که در آنها اندیشه سیاسی امکان بررسی نقادانه قدرت را دارد، باید آن را به سه گانهای تبدیل کرد. سهگانهای که به زبان هانا آرنت میتوان آنها را چنین نامگذاری کرد: حیات “عملی-عملی”، حیات “فکری-فکری” و و حیات “فکری-عملی” (یا “عملی-فکری”؛ در اینجا تقدم و تأخر معنای خاصی ندارد). کاستوریادیس بر این نظر بود که در نوع حیات سوم است که اندیشه سیاسی انتقادی شکل میگیرد. وی با استناد به محل تجمع شهروندان آتن نام این فضا-زمان را “آگورا” میگذارد. به عبارت دقیقتر فضایی که در آنها عمل و اندیشه هر دو حضور داشت، فضایی که شاید بتوان در مقیاس کوچکتر، آن را به اتاقهای فکر سیاسی تعبیر کرد.
به نظر من همین نگاه مثبت به اتاق فکر را میتوان از مفهوم حوزه عمومی هابرماس نیز استنتاج کرد به شرط آنکه همچون عمادالدین باقی آن را در معنای شکسته و بستهای که در نوشتهاش به دست داده نگیریم. باقی مینویسد:”عقل جمعی منظور نظر هابرماس و جامعه شناسان این است که اولا باید حوزه عمومی وجود داشته باشد و مسائل درحوزه عمومی به بحث آزاد گذاشته شود سپس برونداد این حوزه عمومیِ مسبوق به بحث در آزادی کامل، به صورتهای مختلفی نظیر نظرسنجیهای علمی را میتوان عقل جمعی نامید”.
اما حوزه عمومی مورد نظر هابرماس نه به معنای کل جامعه است و نه فضایی چنان گسترده که برای دسترسی به تعقلی که از آن برمیخیزد نیاز به نظرسنجی و غیره داشت. ویژگی این حوزه عمومی قرار گرفتنش ورای قطبهای قدرت رسمی همچون دولت و اقتصاد و جمعیت و کلیساست. به عبارت دیگر حوزه عمومی عرصهای مکانی-زمانی است که در آن، افراد آزادانه مشارکت کرده و به تبادل نظر میپردازند. به همین دلیل نیز محلی است برای تجلی کنش ارتباطی و تفاهمی که برونداد آن میتواند قدرت را نقد کند.
در اینکه موبیل و اینترنت و اصولاً فناوری دیجیتالی میتواند به تشکیل سهلتر و تعدد و تکثر این فضاها مدد رساند شکی نیست. اما اگر این فضاها خود به اقتداری تبدیل شوند که به سان قدرت رسمی عمل میکند، یعنی بخواهد بر هر نوع دیگری از شکلهای تشکیل حوزه عمومی سایهای پدرسالارانه بیفکند و با منطق “این است و جز این نیست” عمل کند، سخت تردید دارم که در این صورت بتوانند به عنوان فضاهایی در نظر گرفته شوند که در آنها کنش ارتباطی و تفاهمیای که هابرماس از آن سخن میگوید بینجامند؛ یعنی همان فضاهای که محل تولد اندیشه انتقادی یا پادزهرِ قدرت و اقتدار هستند. چنین استفادهای که عمادالدین باقی برای فضاهایی که به لطف فناوری دیجیتالی ممکن گشتهاند در نظر دارد، این فضا- مکانها را به حوزههایی برای “سرکوب” یا “افشاگریِ” حوزه عمومی مد نظر هابرماس تبدیل خواهند کرد و یا در آنها فقط شاهد زایش “نااندیشه” خواهیم بود. “نااندیشگیای” که فقط به صِرف توانش در بسیج موقت و عملگراییای که “هر کسی را از ظنّ خویش” با خود همراه میکند، از توان تأسیس بیبهره است.
حوزه عمومیِ مورد بحث هابرماس دقیقاً مکان-فضایی است که اعتبار و اهمیت آن فارغ از آمار و رأیگیری و این دست عقلانیت ابزاری قرار دارد. اینکه بروندادهای این حوزه عمومی تا چه حد مقبولیت عام بیابند یا نیابند به کل بحث دیگری است. یکی از مهمترین مداخلات هابرماس در اندیشه انتقادی دقیقاً همین است که او با ارائه چنین تعریفی از حوزه عمومی، به وجود فضا-مکانهایی بشارت داد که فارغ از سلطه قدرت، و همانطور که اشاره کردم از جمله قدرت جمعیت میتواند به کنش ارتباطی و تفاهمی دست یابد و به این ترتیب جامعه را از گرفتار ماندن در چنبرهی “دیالکتیک منفی” برهاند.
نکته دیگری را هم مِن باب اشاره بگویم و به جنبه نظری این بحث خاتمه بدهم. یکی دیگر از ویژگیهایی که هابرماس غیر از فراغت از سلطه برای حوزه عمومی قائل است، به دور بودن این فضا-مکانها از آسیبهای زبان شناختی است و معطوف بودنشان به تفاهم بینالاذهانی. تجربه شخصیام نشان داده است که فضاهای مجازی یا به قول مدافعان پر و پا قرص آنها، فضاهای آنلاین، توان بسیار قلیلی در ایجاد تفاهم بینالاذهانی و گریز از آسیبهای زبانی و زبانشناختی در اختیار میگذارند. حتی گاه به نظر میرسد زمینههای مساعدی هستند برای از بین بردنِ حداقلی از “دیگرفهمی”. البته این فقط یک مشاهده شخصی است و نه اصراری بر صحت آن دارم و نه دلایلش را چندان کاویدهام.
به اعتبار آنچه در خطوط پیشین گفتم، بر این نظرم که چنانچه اتاقهای فکر تشکیل نشوند، یعنی ما به خودمان، زمان-مکان لازم را برای گرد یکدیگر جمع شدن و تبادل نظر ندهیم، تبادل نظری که به هر رو نمیتواند در جمعهای بسیار گسترده صورت گیرد، به سختی خواهیم توانست به ابزارهای نظری نقد قدرت و اقتدار دست یابیم. آنچه برایمان میماند غلطیدن در کنشِ عملی است با عقلانیت تک منطقی و ابزاری. عقلانیتی ابزاری که بدون تردید توان عملگرایی را افزایش خواهد داد درست همانند همان احزاب پیرو سانترالیسم، زیرا آن را به وجود یک ذهنیت واحد که در میان عملکنندگان مشترک است محدود میکند. اما نتیجهی آن، البته به باور من، حتی اگر رهاییای موقتی باشد نخواهد توانست نظمی جدید را تأسیس کند.
با اشارهای کوتاه به یگانه استدلال عملیای که در نوشته عمادالدین باقی وجود دارد به این گفتوگو خاتمه بدهم. باقی مینویسد “از سوی دیگر مضیقههای امنیتی اجازه تشکیل اتاق فکر جدی را نخواهد داد”. بر همین اساس میتوان جملات بسیار دیگری را یادآور شد و به عنوان مثال گفت که همین مضیقهها اجازه انتشار مطبوعات جدی را هم نمیدهد و اجازه انتشار کتاب جدی را هم نمیدهد و ایراد سخنرانی و حتی استفاده مجاز از اینترنت و غیره و غیره را هم نمیدهد. با این همه، سالهاست که همه تلاش میکنیم که با عنایت به همین مضیقهها، آنچه را که صلاح میدانیم بازگو کنیم. پذیرش ماتقدمی این مضیقهها و استناد به آنها برای نگفتن و ننوشتن و تلاش نکردن، به رفتار آن فردی میماند که در ۴۰ یا ۵۰ سالگی خودکشی کند به این بهانه که به هر حال در ۸۰ یا ۹۰ سالگی دار فانی را وداع خواهد گفت. بگذارید کسانی که به باور شما وظیفه ابلاغ این مضیقهها را دارند به اینکار اقدام کنند، شما و بنده که نباید سخنگوی این افراد بشویم. فزون بر این، هم اکنون که در اقصی نقاط جهان گروههای متعددی در اتاقهای فکری که حقیقتاً عنوان “پستو” شایسته برخی از آنهاست جمع میشوند و بنا را بر آن گذاشتهاند که برای ما تصمیم بگیرند، حقیقتاً چه استبعادی دارد که ما خود در اینجا گِرد هم بیائیم و به همفکری بپردازیم. به قول تافلر و در آخرین پاراگراف همان کتاب موج سوم “سرنوشت ما آن است که سرنوشت خود را بسازیم”.
۱- کتابی که آرنت در آن به این بحث پرداخته است کتابی است که با عنوان “بحران فرهنگ” به زبان فرانسه منتشر شد. بخشی از این کتاب که از جمله حاوی این بحث نیز هست با عنوان “میان گذشته و آینده” ترجمه سعید مقدم، نشر اختران به فارسی منتشر شدهاست.
منبع: هفتهنامه آسمان، شماره ۲۱
اسامی نفرات برتر آزمون سراسری سال ۹۱ منتشر شد، در میان نفرات اول چندین شهرستانی دیده می شود.
در این میان محمد استاد محمدی که توانست رتبه اول کنکور ریاضی را از آن خود کند از کاشان است و فرزانه رحمانی نفر اول کنکور تجربی از سنندج و در رشته زبان، فاطمه ولیزاده پاشا از بابل.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در گروه آزمایشی علوم ریاضی و فنی محمد استاد محمدی از کاشان رتبه نخست را به دست آورد و سینا ملکیان از بابل و الهام احسانی مقدم از بابل به ترتیب رتبههای دوم و سوم را در گروه آزمایشی علوم ریاضی کسب کردند.
همچنین در گروه آزمایشی علوم تجربی فرزانه رحمانی رتبه نخست کنکور ۹۱ را به خود اختصاص داد و علیرضا اورعی از تهران و مهدی سلیمانزاده از تبریز به ترتیب رتبههای دوم و سوم را در گروه آزمایشی کسب کردند.
در گروه آزمایشی علوم انسانی فاطمه فتاحی از تهران امیرمحمد هوشمند چترودی از تهران و فاطمه سادات حسینی دهنوی از کرمان به ترتیب رتبههای اول تا سوم این گروه را به خود اختصاص دادند.
در گروه آزمایشی هنر یاسمین قلعه نویی، شیرین جعفری نصب کرمانی و میترا موحد از تهران به ترتیب رتبههای اول تا سوم گروه آزمایشی هنر را کسب کردند.
همچنین در گروه آزمایشی زبانهای خارجی فاطمه ولیزاده پاشا از بابل رتبه نخست را کسب کرد و سروش آرایی از اصفهان رتبه دوم این گروه آزمایشی را به دست آورد.
مهری بیتا از اصفهان و پردیس پاشاخانلو از تهران به طور مشترک رتبه سوم این گروه آزمایشی را کسب کردند.
امسال از میان بیش از یک میلیون و ۶۵ هزار داوطلب کنکور ۳۶ نفر به عنوان نفرات برتر گروههای کنکور سراسری انتخاب شده اند.
آژانس پناهندگان سازمان ملل متحد هشدار داده است که با عملیات تهاجمی ارتش سوریه علیه مخالفان مسلح برای چهارمین روز متوالی در شهر حلب، هزاران نفر هنوز در این شهر که کانون اقتصادی سوریه است به دام افتاده اند. به گزارش بی بی سی، فعالان در شهر می گویند که ذخیر آذوقه و سوخت پخت و پز در آنجا کم است.
روز سه شنبه درگیری های تازه و حملات هلی کوپترها در شهر گزارش شده است اما شورشیان می گویند که محله حساس صلاح الدین را همچنان تحت کنترل دارند. سازمان ملل می گوید که ۲۰۰ هزار نفر از درگیری ها در شهر گریخته اند.
اما ملیسا فلمینگ، سخنگوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، گفت که تعداد خیلی بیشتری نتوانسته اند آنجا را ترک کنند، زیرا به وسایل نقلیه برای انجام سفر دسترسی نداشته اند یا این کار را بیش از اندازه خطرناک فرض کرده اند. او گفت تخمین زده می شود که بیش از ۱۵ هزار ساکن وحشتزده در مدارس، مساجد و ساختمان های عمومی پناه گرفته اند.
او گفت: ۳۲ مدرسه در حلب هست که ما شناسایی کرده ایم و شنیده ایم یا دیده ایم که در هر کدام از آن مدارس ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر جمع شده اند که خیلی از آنها خانواده ها با کودکان هستند و در خوابگاه های دانشجویی هم در مجموع هفت هزار نفر از ادامه درگیری ها پناه گرفته اند.
محمد سعید، فعال در حلب، به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که وضعیت ساکنان خیلی بد است. او گفت: غذا کافی نیست و مردم می کوشند آنجا را ترک کنند. ما واقعا به کمک خارجی نیاز داریم. گلوله باران تصادفی علیه غیرنظامیان صورت می گیرد.
همچنین گزارش هایی وجود دارد که ساکنان باقی مانده در شهر با صف های طولانی نان روبرو هستند.
نبرد سرنوشت ساز
هر دو طرف نبرد حلب را سرنوشت ساز توصیف کرده و از موفقیت های خود خبر داده اند. روز سه شنبه، ١٠ مرداد (٣١ ژوئیه) نبرد سنگین بین نیروهای دولتی و مخالفان حکومت سوریه برای یازدهمین روز پیاپی در حلب، بزرگترین شهر سوریه و مرکز اقتصادی این کشور، ادامه داشت.
در طول روز، مناطق تحت تسلط مخالفان در حلب زیر آتش توپخانه و حملات هلی کوپترهای توپدار ارتش سوریه قرار داشت در حالیکه نیروهای مخالف به عملیاتی علیه مراکز مهم امنیتی و نظامی در برخی نقاط حلب دست زدند. به خصوص محله صلاح الدین، که محل تمرکز نیروهای مخالف است، هدف حملات مداوم زمینی و هوایی ارتش قرار داشت و رسانه های دولتی در گزارش های خود از پاکسازی این منطقه از تروریست های مسلح خبر داده اند.
مقامات و رسانه های دولتی سوریه از مخالفان حکومت بشار اسد، رئیس جمهوری، با عنوان تروریست های مسلح نام می برند و آنان را وابسته به کشورهای خارجی یا اسلامگرایان تندرو معرفی می کنند.
خبرنگار روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت در گزارشی که از محله صلاح الدین مخابره کرده، گفته است که اکثر ساکنان این محله خانه های خود را ترک کرده اند و تنها مخالفان مسلح حکومت در این محله باقی مانده اند. خبرنگار ایندیپندنت گفته است که گزارش منابع دولتی در مورد تصرف این محله نادرست است و به نظر می رسد که رسانه های دولتی از تحولات حلب آگاهی ندارند.
بر اساس این گزارش، واحدهای ارتش توانسته اند بخش هایی از محله صلاح الدین را تصرف کنند، اما در نقاط دیگر، با مقاومت شدید مخالفان روبهرو شده اند.
روز دوشنبه، سازمان ملل گفت که تنها طی دو روز، بیش از دویست هزار نفر شهر حلب را ترک کرده و به سوی مرز کشورهای همسایه یا نقاط دیگر سوریه گریخته اند.
تا چند هفته پیش، حلب نسبت به برخی دیگر از شهرهای دیگر سوریه از آرامش بیشتری برخوردار بود و به همین دلیل هم، بسیاری از بیجاشدگان داخلی به این شهر پناه برده بودند. با آغاز درگیری مسلحانه در حلب، بعضی از این آوارگان بار دیگر به سوی مناطق دیگر عزیمت کرده اند.
برخی منابع خبری گزارش کردند که یکی از پاسگاه های مهم ارتش در شمال شهر حلب توسط نیروهای مخالف تصرف شده و سقوط این مرکز نظامی به معنی تسلط مخالفان بر مسیر ارتباطی حلب تا مرز ترکیه است. سازمان نظارت بر حقوق بشر در سوریه، که مرکز آن در لندن است، روز سه شنبه اعلام کرد که نیروهای مخالف توانسته اند دو پاسگاه مهم پلیس در حلب را اشغال کنند، اما این گزارش ها از سوی منابع مستقل تایید نشده است.
خیلی آدمها هستند مسلمان نیستند ولی آدمهای خوبیاند. سالها قبل راننده های محل ما میگفتند: ماشین که خراب میشود ببرید خیابان شاپور اصفهان تعمیرگاه ارمنیها، چون آنها ماشین را خوب تعمیر میکنند. این طور نیست که هر کس شناسنامهاش اسلامی شد صد در صد خوب است. بنابر روایتی انسانها مانند معادن طلا و نقره مختلف و ریشه دارند: «النّاس معادنُ کَمعادن الذَّهبِ وَالِفضِة».[۱] ما انسانهایی سراغ داریم که دهری هستند و هیچ خدایی را قبول ندارد، اما در عین حال مردم آزاری نمیکند و در چارچوب خودش حرکت کرده و به جامعه خدمت میکند، با عمل خودش امر به خوبیها میکند، نه امر به معروف یعنی بیاید مثلاً بگوید نماز صبح بخوان بلکه معروف یعنی آنچه در میان عرف جامعه و مردم و عقلش پسندیده است انجام میدهد. این خطاب قرآن نشانگر رسم «امانت داری» برخی از اهل کتاب است:
(وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَّ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَآئِمًا)،[۲] « و از اهل کتاب کسی است که اگر او را بر یک پوست گاو پر از طلا[مال فراوانی] امین شمری آن را به تو برگرداند، و از آنان کسی است که اگر او را بر دیناری امین شمری، آن را به تو نمیپردازد، مگر اینکه دائماً بر[سر] وی به پا ایستی ».
میبینید اگر بعضی از یهودی ها یا بعضی از مسیحی ها اگر یک پوست از گاو پر طلا به او بدهند یک قِرانش را بر نمیدارد، با اینکه شناسنامهاش اسلامی نیست بنابراین انجام امور خیر و کمک به دیگران یک وظیفه انسانی و ناشی از فطرت پاک و عقیده به مبداء و معاد است و ارتباطی به مسلمان بودن یا مسلمان نبودن ندارد و یک غیر مسلمان هم می تواند باعث اصلاح جامعه و پیشرفت بشریت گردد.
——————————————————————————–
[۱]. الکافی ، ج۸، ص۱۷۷، ح۱۹۷٫
[۲]. آل عمران (۳)، ۷۵٫
کلمه: پرسش از نسبت جنبش سبز با اقشار ضعیف، پرسش جدیدی نیست. پاسخ های متعددی هم به این سوال داده شده و با این حال هنوز پرسش اولیه، موضوعیت دارد و دغدغه سبزهای اهل اندیشه و در فکر آینده است. چرا؟
تاکنون بارها مطالبی در این زمینه در کلمه منتشر شده و از زوایای مختلف و با تلقی های متفاوت ضاحبنظران و تحلیلگران به این بحث پرداخته شده است. علاوه بر یادداشت هایی همچون “جنبش سبز و اقشار محروم” و “جنبش سبز و عدالت اجتماعی“، مطالب متعدد دیگری درباره ربط مسائل و مشکلات اقشار کم درآمد، کارگران و زحمتکشان منتشر شده و از این ها مهمتر، در بیانیه ها و مصاحبه های میرحسین موسوی نیز بارها به نسبت جنبش سبز با مستضعفان و اقشار “محروم نگه داشته شده”، اشاره شده است.
همچنین بارها در مطالب مختلف (از جمله اینجا) به این موضوع اشاره شده که برخلاف تصور برخی، حتی خاستگاه بسیاری از شهدای سبز نیز اقشار محروم و ضعیف جامعه بوده است و تبلیغات مسئولان و رسانه های حکومتی مبنی بر اینکه جنبش سبز یک حرکت مختص به تهران و آن هم بلوار کشاورز به بالاست، دروغی بیش نیست.
اکنون یکی از زندانیان سابق بند ۳۵۰ اوین که پس از انتخابات در چند مرحله به زندان رفت، مشاهدات خود از ترکیب جمعیتی و خاستگاه قشری سبزهای زندانی در این بند را برای کلمه بازگو کرده است. او روایت می کند که اکثر زندانیان سیاسی پس از انتخابات ۸۸ اتفاقا متعلق به اقشار محروم جامعه و ساکن محله های حاشیه ای و نیز مناطق جنوبی تهران هستند. این روایت، با تصویری که شاید در ذهن بسیاری از ناظران وجود دارد، متفاوت است و کلیشه ذهنی موجود نزد برخی تحلیلگران درباره خاستگاه طبقاتی جنبش سبز را مغایر با واقعیت نشان دهد.
در کنار این روایت، گزارش آماری کلمه از مسائل و مشکلات زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین نیز می تواند تصویر ما از این زندانیان غالبا هوادار جنبش سبز را دقیق تر کند. همچنین مشخصات دقیق بیش از صد نفر از زندانیان بند ۳۵۰ که سال گذشته در کلمه منتشر شد و در آن شغل و تحصیلات و میزان درآمد زندانی و شغل پدر او به همراه اطلاعات مفید دیگری دیده می شود، می تواند به شناخت دقیق تر واقعیت خاستگاه اجتماعی زندانیان سبز کمک کند.
متن کامل یادداشت این زندانی سیاسی سابق را در زیر بخوانید. برای اعلام نظر خود در این باره نیز می توانید از باکس نظرات در انتهای همین متن استفاده کنید.
* * *
فراز و فرود جنبش سبز و تمرکز آن در شهرهای بزرگ به ویژه در کلان شهر تهران و مناطق شمالی آن از یکسو، و طرح مطالبات مدرنی چون حقوق شهروندی، دموکراسی طلبی، تنوع و رنگارنگی و… از دیگر سو و بالاخره استراتژی عدم خشونت و نامتمرکزی آن، بحث های زیادی برانگیخته است و بسیاری از تحلیل گران، نویسندگان و محققان را به تکاپوی شناخت ماهیت و نحوه فراگیری و به تبع آن آینده اش واداشته است.
در این میان، یکی از مهمترین نقاط مورد بحث که اغلب با شک و ناباوری به آن نگاه می شود، خاستگاه طبقاتی و نفوذ جنبش سبز در اقشار مختلف و مهمتر از همه در میان جامعه فرودستان (طبقات پایین تر از متوسط) است. البته برای کسانی که میر سبز را می شناختند، این واقعیت به هیچ وجه دور از ذهن نیست؛ زیرا ما همیشه از نزدیک نه تنها تأکید ایشان بر توجه به این گروه در فعالیت های تبلیغی و بیانیه ها را می دیدیم، بلکه شاهد اصرار به ارتباط مستمر ایشان با این گروه از مردم در زندگی شخصی شان بودیم و بارها نیز از ایشان شنیده بودیم که می گفتند جهت گیری اصلی حکومت ها بایستی در جهت توانمندسازی این اقشار ضعیف و مستضعف، و حرکت آنها به طبقه متوسط باشد. به عبارت دیگر، بزرگ کردن طبقه متوسط و کوچک و محدود ساختن اقشار فرودست، وظیفه و هدف اصلی دولت فرهنگی پیشنهادی او بود.
و چه بر حق گفته شاعر که: هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند. باری، راقم این سطور که خود از بازداشت شدگان و زندانیان پس از انتخابات بوده و مدتی طولانی در سوئیت های ۲۴۰، سپس بند عمومی و در نهایت در دو مرحله در بند ۳۵۰ حضور داشتم، این فرصت را یافتم که این جریان را در بین زندانیان بند ۳۵۰ بررسی و نتایج آن را بدین شرح بازگو کنم:
در مدتی که در بند ۳۵۰ اوین به سر می بردم، میانگین روزانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر زندانی سیاسی حضور داشتند؛ تعدادی از آنها قبل از خرداد ۸۸ به دلایل دیگری حکم گرفته و چند نفری هم با اتهام هایی چون ارتداد، ترویج پورنوگرافی و… بازداشت شده بودند. برآوردم این بود که ۸۰ تا ۱۵۰ نفر از آنها مستقیما در ارتباط با انتخابات دستگیر و حکم گرفته باشند.
آنها را می توان به دو گروه فعالان و افرادی که به نوعی وابستگی سیاسی و حزبی دارند و جمعی که سابقه فعالیت سیاسی نداشته و انگیزه اصلی آنان انتخابات ۸۸ بوده که باعث دستگیری و زندانی شدن آنها شده است، تقسیم کرد. گروه اول که عمدتاً در اتاق ۷ بند مذکور ساکن بودند شامل اصلاح طلبان، ملی- مذهبی ها، دو نفر از مشاوران میرحسین موسوی و تعدادی از اعضای احزاب اصلاح طلب و… اند و قطعاً چهره های این گروه جزء طبقه متوسط جامعه تلقی خواهند شد. لیکن اعضا و هواداران مقیم این اتاق را بایستی از آنها مجزا کرد؛ چرا که در میان آنان مستأجر، فرزندان کارمندان با رتبه های شغلی پایین و حتی دانش آموخته در جست و جوی کار نیز به چشم می خورد. افرادی که مضیقه های مالی کنونی آنها حکایتی غیر از وابستگی به طبقات متوسط را بازگو می کرد.
گروه دوم افرادی هستند که غالباً در محلات پایین شهر تهران و بعضاً در حاشیه هایی مانند شهریار، ورامین، اسلامشهر، تهرانسر، ملارد کرج و… زندگی می کردند و بدیهی است اغلب آنان مستأجر بودند.
در میان زندانیان نانوا، کارگر ساختمانی، نظافتچی، فروشنده، دست فروش، مغازه دار خرده فروشی، راننده تاکسی، بیکار در جست و جوی کار و… حضور داشتند و اکثریت معلمان، وکلا، دانشجویان، خبرنگاران جوان و… از خانواده های حقوق بگیر با مشاغل عادی دولتی و کاسب های خرده پا و… بودند؛ به لحاظ سنی هم از پیرمرد ۷۵ ساله که به همراه نوه اش حین شعارنویسی دستگیر شده تا جوان ۱۸ ساله و نیز میزان تحصیلات از بیسواد تا دکترا دیده می شد.
بنابراین با نگاه کلی به چنین ترکیبی، سوال اساسی این است که چرا حضور، فعالیت و هزینه دادن این قشر عظیم که در حرکت های اجتماعی بسیار تأثیرگذارند، از چشم محققان پوشیده مانده است؛ به نظر می رسد برای پاسخ موارد زیر را باید مدنظر قرار داد:
۱ . در حال حاضر فضای مجازی و رسانه ای بازتاب دهنده نقش گروه ها و افراد شرکت کننده و مؤثر در جنبش است؛ و به صورت طبیعی این افراد و خانواده های محترم آنان در دسترسی به این رسانه ها در مضیقه و مشکل هستند.
۲ . تقریبا تمام افراد این قشر، هیچ گونه وابستگی سیاسی و تشکیلاتی نداشته و در نتیجه حامیان ویژه ای ندارند تا وضعیت آنان را پیگیری و منعکس کند و در بسیاری از موارد حتی امکان به کار گرفتن وکیل نیز نداشتند.
۳ . نویسندگان و تحلیل گران بعضاً با پیروی از کلیشه های مرسوم و نیز اطلاعات در دسترس به نوشتن و استنباط می پردازند. کلیشه هایی که مدعی است روشنفکران در چند دهه گذشته توانایی ارتباط مؤثر با فرودستان را از دست داده اند بر این نوشته ها سیطره دارند.
۴ . دستگاه تبلیغاتی حکومت و نخبگان سیاسی منتقد برای نادیده گرفتن سهم و مشارکت طبقات پایین جامعه، هر یک به دلایلی به نوعی تفاهم نانوشته رسیده اند. حاکمیت از ترس گسترش و شکسته شدن تابوی مخالفت با حکومت در اقشار فرودست. و برخی اصلاح طلبان که قویا به چانه زنی و تعامل پشت پرده اعتقاد دارند. از سخنگویی و نمایندگی طبقات فرودست ناتوان اند و تا حدودی واهمه هم دارند. اصلاح طلبان در ۸ سالی که دو قوه را در دست داشتند سیاست و برنامه خاصی برای کاستن از شمار این قشر ارائه نکردند. شاهد این مدعا آن است که در عمل هم بین اصلاح طلبان زندانی و این رادمردان تعامل و گفت و گویی سازنده برقرار نشده است.
خلاصه کلام آنکه اگر مجموعه افراد زندانی مقیم بند ۳۵۰ را نمونه ای تصادفی از فعالان جنبش در نظر بگیریم، شاهد گویایی از فراگیری و نفوذ نسبتاً خوب آن در طبقات فرودست خواهد بود و نقش آنها بدلیل نداشتن صدا برای انعکاس، موجب غیبت آنها از تحلیل ها و نوشته ها شده است.
در حالی که دلار روز گذشته به مرز دو هزار تومان رسیده است، رییس اتاق بازرگانی ایران و چین از شش نرخی بودن ارز خبر می دهد.
اسدالله عسکراولادی پیش از این نیز گفته بود که شیوه کنونی مدیریت بازار ارز روش درستی نیست، کما اینکه در این شرایط تخصیص ارز دولتی به برخی کالاهای وارداتی نیز متوقف شده که این مسئله به نوبه خود فشار زیادی را به بازار ارز آزاد منتقل کرده است. این امر زمینه افزایش رانت در بازار ارز را ایجاد میکند.
در هفدهمین نشست هیات نمایندگان اتاق بازرگانی تهران به موضوع نرخ ارز و تبعات ناشی از نابسامانی در نظام ارزی کشور پرداخته شد و البته پیشنهادات و نظرات کارشناسی بخش خصوصی نیز مطرح شد.
در این نشست اسدالله عسگراولادی، رییس اتاق بازرگانی ایران و چین تعداد نرخهای ارز را بسیار ببیشتر از سه نرخ دانست.
عسگراولادی با برشمردن شش نرخ ارز موجود در کشور این وضع را به نفع اقتصاد ندانست و گفت: «علاوه بر نخ ارز مرجع که ۱۲۲۶ تومان است، ارز محدودی هم برای مسافران سفرهای زیارتی و بیمارانی که برای مداوا به خارج اعزام میشوند وجود دارد که با ۱۲ درصد افزایش از نرخ مرجع محاسبه می شود. هم چنین نرخ سومی وجود داردکه بانکهای عامل بین ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ تومان به واردکننده می دهند و شرط می کنند پس از این که واردکننده پروانه سبز را بگیرد و به بانک بیاورد، مازاد را به او پس بدهند اما این کار را نمی کنند.»
او ادامه داد: «چهارمین نرخ ارز از محل رانت است. در چند کشور صرافی هایی هستند که با دریافت روبل و یوان ارز آزاد میکنند. و پنجمین نرخ ارز هم همان نرخ بازار آزاد است. اما اگر بخواهیم قیمت کالاهای قاچاق را محاسبه کنیم نرخ ششمی هم برای دلار تعیین خواهد شد».
به گزارش خبر، این فعال اقتصادی از سازمان توسعه تجارت خواست حتی در صورتی که ارز در اختیار ندارد تا به واردکنندهها پرداخت کند باز هم ثبت سفارش را انجام دهد چرا که در این صورت فعال اقتصادی می تواند با ارز آزاد کالا و مواد اولیه موردنیاز خود را وارد کند و به سمت خرید از بازار قاچاق نخواهد رفت.
وی همچنین در بخش پایانی سخنان خود از اتاق های بازرگانی خواست تا از دریافت مبلغ یک در هزار فروش چشم پوشی کنند. چرا که این که باعث کاهش مراجعات برای دریافت کارت بازرگانی و احتمالا استفاده از کارتهای بازرگانی دیگران خواهد شد.
اسدالله عسگراولادی از برجستهترین و ثروتمندترین بازرگانان ایرانی، معروفترین صادرکننده خشکبار ایران، عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در تمام دوران پس از انقلاب است.
روزنامه کلمه را پس از خواندن دست به دست کنید.
هر یک از ما یک رسانه هستیم
صفحه فیس بوک روزنامه کلمه
چنانچه در دریافت فایل مشکل دارید ابتدا بر روی لینک دانلود کلیک راست نمایید و از منوی باز شده گزینه "Save Link as" در مرورگر های فایرفاکس و کروم و "Save as target" در اینترنت اکسپلورر را انتخاب کنید.
کلمه_ گروه اجتماعی: هرچند رییس دیوان عدالت اداری از قطعی بودن حکم غیرقانونی سعید مرتضوی بر سازمان تامین اجتماعی خبر داده است، اما معاون این سازمان مدعی است که سازمان تأمین اجتماعی یک نهاد عمومی غیر دولتی است و دیوان عدالت اداری بر اساس قانون صلاحیت رسیدگی به دعاوی مربوط به آن را ندارد.
به گزارش کلمه، روز گذشته نیز روابط عمومی این سازمان خبر از عدم صلاحیت دیوان عدالت اداری در صدور حکم ابطال ریاست سعید مرتضوی داده بود.
این در حالی است که متهم جنایت کهریزک بدون توجه به حکم صادره شده همچنان در سمت خود باقی است و روز گذشته خبر از استخدام دویست نیروی جدید برای این سازمان داده است.
از سوی دیگر وکیل سعید مرتضوی، محمد اصلانی می گوید: صلاحیتهای دیوان عدالت اداری به شرح مواد ۱۳ و ۱۹ قانون دیوان عدالت اداری مربوط به وزارتخانهها، سازمانهای دولتی و نهادهای عمومی دولتی است نه نهاد عمومی غیردولتی، که در مورد سازمان تامین اجتماعی صادر شده است. دیوان عدالت اداری فارغ از این است که بخواهد یا بتواند وارد این موضوع شود.
سعید مرتضوی که هفته گذشته به عنوان رئیس هیأت مدیره شرکت سرمایهگذاری تأمیناجتماعی نیز انتخاب شده است، می گوید: باتوجه به لزوم به کارگیری نیروهای متخصص، متعهد و استفاده از نخبگان کشور برای نوسازی و ارتقای کیفیت مدیریتهای شرکتهای تخصصی صندوق و ایجاد بانک اطلاعات مدیران تخصصی تأمیناجتماعی و با توجه به ظرفیتهای مدیریتی شرکتهای تابعه، به هیأتمدیره صندوق پیشنهاد دادم که ۲۰۰ نفر از افراد نخبه با تحصیلات فوقلیسانس و دکتری جذب شوند که هیأتمدیره صندوق تامین اجتماعی نیز در یکی از جلسات خود به اتفاق آرا این پیشنهاد را تصویب کرد.
این اظهارات در حالی بیان شده است که رئیس دیوان عدالت اداری درباره اینکه این رأی از چه زمانی لازمالاجرا خواهد بود گفت: آرای صادره بعد از ابلاغ لازمالاجرا هستند. رأی صادره درباره پرونده سعید مرتضوی نیز تا ابتدای هفته آینده ابلاغ میشود.
اما مشاور مدیر عامل و مدیر کل روابط عمومی و امور بین الملل سازمان تامین اجتماعی گفت: مدیر عامل این سازمان با قدرت به کار خود ادامه میدهد و هیچ خللی در انجام وظیفه ایشان در سمت خود پیش نیامده است.
وی گفته است: مدیر عامل تامین اجتماعی در حال حاضر در محل کار خود حاضر است و با قدرت و صلابت به کار خود ادامه میدهد.
این در حالی است که کشاورز، حقوق دان در روزنامه شرق نوشته است: «مرتضوی نمیتواند رای را اجرا نکند چون با اطلاع از صدور این رای هر تصمیمی که به عنوان رئیس سازمان بگیرد و هر امضایی که بکند باطل است و تبعات منفی مالی و قانونی آن متوجه شخص ایشان خواهد شد.»
او میافزاید که وزیر کار نیز با نادیده گرفتن این حکم «در معرض تعقیب کیفری و محکومیت به انفصال از خدمات دولتی از یک تا پنج سال خواهد بود.»
مرتضوی؛ مدیری موفق
در همین حال خبازها، رییس کانون عالی بازنشستگان و مستمریبگیران صندوق اجتماعی با تاکید بر اینکه تامین اجتماعی سازمانی غیردولتی و تحت نظارت دولت است، به ایسنا گفته است: این صندوق ۳۵ میلیون نفر عضو دارد و این اعضا صاحبان اصلی صندوق اصلی تامین اجتماعی هستند.
وی بدون اشاره به تبانی دولت و سعید مرتضوی برای پرداخت بدهی های این سازمان از طریق واگذاری شرکت های دولتی ادعاکرد: ریاست مرتضوی در صندوق تامین اجتماعی، سخت مورد تایید ماست، چراکه وی موفق شد مطالبات ۳۵ هزار میلیارد ریالی تامین اجتماعی از دولت را در قالب ۳۸ شرکت وصول کند کاری که تاکنون هیچ مدیری قادر به انجام آن نبوده و با این وصول گشایشی در امور تامین اجتماعی به وجود آمده و تامین اجتماعی موفق شد با مراکز درمانی تسویه کند.
بعد از انتصاب غیرقانونی سعید مرتضوی به ریاست سازمان تامین اجتماعی دولت در یک اقدام عجیب مصوب کرد ۱۰ هزار میلیارد ریال (هزار میلیارد تومان) اعتبار در اختیار تامین اجتماعی برای پرداخت مطالبات پزشکان، داروخانه ها و مراکز درمانی و سایر موارد ضروری قرار بگیرد.
آنطور که پایگاه اطلاع رسانی دولت نوشت، بانک مرکزی و بانکهای عامل موظف شدند مبلغ ده هزار میلیارد ریال تسهیلات به منظور پرداخت مطالبات پزشکان، داروخانه ها و مراکز درمانی و سایر موارد ضروری با قید فوریت در اختیار صندوق تأمین اجتماعی قرار دهند.
رییس کانون عالی بازنشستگان و مستمریبگیران صندوق اجتماعی در ادامه با اشاره به افزایش حقوق بازنشستگان و مستمریبگیران تامین اجتماعی در سال جاری گفت: این امر رضایت نسبی بازنشستگان و مستمریبگیران را در بر داشت و مرتضوی اقدامات نیمهکارهای در تامین اجتماعی دارد و انتظار داریم اجازه دهند تا این اقدامات را انجام دهد که از جمله این اقدامات میتوان به اجرای قانون همسان سازی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی با بازنشستگان کشوری و لشگری اشاره کنم.
خبازها مدعی شد: ملاک عمل، زمان حال افراد است و با گذشته افراد کاری نداریم، چرا که مرتضوی در پنج ماه اخیر اقدامات مفیدی را در تامین اجتماعی انجام داده است.
سعید مرتضوی دادستان سابق تهران که در پرونده حادثه کهریزک متهم بود، بیش از این در زمینه های "معاونت در قتل"، "نقض حقوق شهروندی" و "هتک حیثیت ناجا" تفهیم اتهام شده است و پرونده کهریزک هنوز مفتوح است.
متهم جنایت کهریزک اواخر اسفند ماه سال گذشته به ریاست سازمان تامین اجتماعی رسید. انتصابی که تا به امروز با مخالفت اصولگرایان و منتقدان احمدی نژاد رو به رو شده است. اما او آنقدر مستظهر به باندهای قدرت هست که ماه هاست به رغم همه مخالفت ها و وعده ها برای افشاگری ها در مسند خود مانده است و برای دیگران خط و نشان می کشد.
پیش از این معاون احمدینژاد گفته است که دولت از سعید مرتضوی، رئیس کنونی صندوق تامین اجتماعی به طور جدی حمایت خواهد کرد تا این سازمان را به آنچه "جایگاه اصلی و بینظیر" آن خواند، برساند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر