ندای سبز آزادی ـ رضا ماندگار: «17 مرداد»ی دیگر فرا رسید؛ روزی که به نام «خبرنگار» مهر خورده است. 14 سال پیش در چنین روزی، محمود صارمی، خبرنگار ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی) در مزار شریف هدف گلوله های جهل و کین طالبان قرار گرفت. به پشنهاد انجمن صنفی روزنامه نگاران و با همراهی و حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سیدمحمد خاتمی، این روز به عنوان روز خبرنگار ثبت شد؛ یادکرد 17 مرداد به تصویب شورای فرهنگ عمومی رسید و از آن پس «روز خبرنگار» در تقویم کشور ثبت و گرامی داشته شد؛ قرار بود جان و حیثیت روزنامه نگاران و خبرنگاران شریف باشد و باارزش؛ اما چنین نشد.
از اردیبهشت 1379 و با توقیف فله ای مطبوعات در ایران، به دستور رهبر جمهوری اسلامی و با پیگیری قاضی مرتضوی، موج جدید سرکوب روزنامه نگاران و نشریات اصلاح طلب، آغاز شد. اتفاقی که قبل تر برای جامعه و توس رخ داده بود، یک باره دامن خرداد و نشاط و صبح امروز و ایران فردا و آریا و بسیاری روزنامه ها و نشریات مستقل و منتقد و اصلاخ طلب را گرفت.
سالها گذشت، روند تهدید و سرکوب روزنامه نگاران ادامه یافت؛ تا نقطه عطف 22 خرداد 1388 فرا رسید. دور جدیدی از سرکوب روزنامه نگاران و خبرنگاران در پی کودتای انتخاباتی، دامن گیر کشور شد. یک روزنامه نگار (علیرضا افتخاری، همکار ابرار اقتصادی) در 25 خرداد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. دهها روزنامه نگار بازداشت شدند؛ جمعی از آنان به قید وثیقه و قرار بهظاهر آزاد شدند، و برخی همچنان در زندان های جمهوری اسلامی محبوس اند. آن گروه از روزنامهنگاران مستقل و منتقدی هم که ظاهرا دچار بازداشت نشدند، یا طعم احضار و تهدید را چشیدند و می چشند و یا زیر تیغ تهدید و سانسور و ناامنی شغلی زیستند و می زییند و در کنار اینهمه، شمار نه چندان اندکی، ساک سفر و مهاجرت بستند.
روزنامه نگاران همچنان در زندان
در روز خبرنگار نمی توان از کنار فهرست اسامی درخشان روزنامه نگارانی که هنوز در زندان های جمهوری اسلامی روزگار می گذارنند، بی یادکردی گذشت. مرور اجمالی اسامی و کارنامه ی آنان نشان می دهد که چه سرمایه اجتماعی مهم و باارزشی، قربانی سرکوب و خودکامگی و استبداد می شود. این گرامیداشت، بدون رعایت اولویت صورت می گیرد.
علیرضا رجایی؛ دانش آموخته ی دکترای علوم سیاسی، عضو شورای سردبیری و دبیر سرویس سیاسی روزنامه ها و نشریاتی چون ایران فردا، پیام هاجر، نامه، جامعه، توس، خرداد، نشاط، عصر آزادگان، ایران سیاسی، عضو هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران است. رجایی از هفته ی نخست اردیبهشت 1390 در زندان است. افزون بر 15 ماهی که از حبس وی در سلول های انفرادی و جمعی اوین می گذرد، اگر «تغییر»ی رخ ندهد، او باید حدود 5 سال دیگر را در زندان سپری کند. رجایی ازجمله تحلیلگران و ناظران سیاسی شناخته شده است که طرف گفتوگوی رسانه های گوناگون بوده است.
عیسی سحرخیز؛ دانش آموخته ی اقتصاد و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران، مدیرکل مطبوعات داخلی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خاتمی بود و همکار زنده یاد احمد بورقانی. وی مدیرمسئول روزنامه اخبار اقتصادی و ماهنامه آفتاب بود که هر دو به تیغ توقیف، قربانی شدند. سحرخیز از تیرماه 1388 بازداشت شد و بعد از ماه ها حبس در انفرادی و گروهی بند امنیتی 209 و 240 اوین به بند 350 منتقل شد و بعدتر به زندان رجایی شهر، تبعید. بیماری و وضع جسمی بد وی، او را اینک در بیمارستان تحت نظارت قرار داده است. او نیز باید برای ماه هایی دیگر در حبس بماند. وی تاوان یادداشت ها و مصاحبههایی را میدهد که پس از کودتای انتخاباتی جسورانه در نقد حاکمیت سیاسی و رهبر جمهوری اسلامی اظهار داشت.
احمد زیدآبادی؛ دانش آموخته دکترای علوم سیاسی، عضو هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران. او از فردای کودتای انتخاباتی 1388 در اوین حبس شد و تحت بدترین برخوردها قرار گرفت. زیدآبادی ازجمله نویسندگان و تحلیلگران و اعضای سردبیری و سرویس سیاسی و بین الملل بسیاری از نشریات مستقل و روزنامه های اصلاح طلب (چون پیام هاجر، چشم انداز ایران، ایران فردا، نامه، همشهری، آزاد، شرق، کارگزاران، اعتمادملی، و شهروند امروز) بوده است. 6 سال زندان، 5 سال تبعید به گناباد و محرومیت مادامالعمر از هر گونه فعالیت سیاسی و رسانه ای و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی، حکم زیدآبادی است.
بهمن احمدی امویی؛ روزنامه نگار اقتصادی نویس، عضو سرویس اقتصادی و دبیر سرویس اقتصادی و عضو شورای سردبیری روزنامه هایی چون جامعه، توس، خرداد، فتح، صبح امروز، نوروز، شرق، وقایع اتفاقیه، و سرمایه، ازجمله قربانیان سرکوب های پس از 22خرداد است. وی فشارهای سنگینی را در انفرادی های اوین متحمل شد. دو ماه پیش، از بند 350 اوین به رجایی شهر منتقل گردید. و بار دیگر با انفرادی مورد مجازات قرار گرفت. دادگاه انقلاب وی را به 5 سال حبس تعزيری محکوم کرده است. نقدهای اقتصادی وی، و مواضع کارشناسانه و شفاف وی خوشآیند اقتدارگرایان نبوده است.
مسعود باستانی؛ روزنامه نگار جوانی که سخت ترین فشارها و محدودیت ها را پس از کودتای انتخاباتی تاکنون متحمل شده؛ وی ازجمله معدود زندانیانی است که حتی برای یک روز هم به مرخصی نیامده است. وی سردبیری سایت جمهوریت و همکاری با نشریات و روزنامه هایی چون ندای اصلاحات، همبستگی، شرق، جمهوریت و کارگزاران را در کارنامه دارد. وی به 6 سال حبس محکوم شده است. باستانی همسر مهسا امرآبادی است. چند ماه پیش، امرآبادی همکار بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب نیز برای اجرای حکم زندانش به اوین فراخوانده شد. این دو، در ابتدای موج سرکوب ها، هفته ها انفرادی را نیز تحمل کردند.
سعید مدنی؛ دانش آموخته دکترای علوم اجتماعی، از نویسندگان و پایه گذاران و اعضای شورای تحریریه ایران فردا، سردبیر فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی و نیز تحلیلگران و ناظران سیاسی، از دی ماه گذشته در انفرادی ها و سلول های جمعی بند امنیتی 209 اوین در بازداشت است.
کیوان صمیمی؛ عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و مدیرمسئول نشریه نامه و از فعالان قدیمی مطبوعات ایران و عضو سردبیری نشریه دریچه گفتگو است. وی نیز ازجمله نخستین بازداشت شدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم است. مهندس صمیمی که ازجمله فعالان و زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است به 6 سال زندان محکوم شده است.
مهدی محمودیان؛ از فعالان حقوق بشر و روزنامه نگارانی که نامش با افشای فاجعه کهریزک پیوند خورد. وی از تابستان 1388 در زندان است و باید 5 سال حبس تعزیری را تحمل کند. محمودیان از ازجمله زندانیانی است که فشارهای غیرانسانی و خشونت های غریبی را در دوران حبس در انفرادی تحمل کرده، و اینک در رجایی شهر زندان در تبعید را سپری می کند. مادر مهدی محمودیان در گفتگویی به یک نمونه از فشارهای وارده بر وی اشاره کرده: «مهدی را به مدت هشت ساعت و صرفا با یک زیرپیراهنی در دمای بیش از ده درجه زیر صفر اوین در فضای باز نگه داشتند. نتیجه این عمل غیرانسانی این شد که وی به بیماری عفونت ریه، مشکلات شدید تنفسی و ناراحتیهای کلیوی مبتلا شده...»
نازنین خسروانی؛ روزنامه نگار روزنامه های اصلاح طلب که پس از یک دوره بازداشت موقت در آبان 1388 و در بند امنیتی 209، مجددا برای اجرای حکم 6 سال زندان، روانه اوین شده است. او سابقه همکاری با روزنامه های نوروز، بهار، دوران امروز، کارگزاران، سرمایه و خبرگزاری آفتاب دارد. خسروانی با وجود فشار و تهدید و تطمیع، حاضر به نگارش عفونامه نشد و اوین را برگزید.
محمد داوری؛ سردبیر سحامنیوز ازجمله ثبتکنندگان شکنجه و تجاوز، و رسواگر ستمگری های کودتاچیان در کنار شیخ مهدی کروبی بوده است. وی از شهریور 1388 و پس از نامه مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان در مورد شکنجه و آزار زندانیان سیاسی در شکنجه گاه کهریزک در بازداشت است و باید حکم ناروای 6 سال زندان را تحمل کند.
سیامک قادری؛ خبرنگار ایرنا و ولاگ نویسی که از مرداد 1389 بازداشت است و حکم ناروای چهار سال حبس را در پرونده دارد. او با وجود 18 سال سابقه کار در خبرگزاری جمهوری اسلامی، در پی کودتای انتخاباتی و بخاطر مطالبی که منتشر کرد، اخراج شد.
این فهرست، کامل نیست؛ شمار دیگری از فعالان سیاسی با سابقه فعالیت مطبوعاتی (مانند حشمت الله طبرزدی و علی ملیحی) در زندان های جمهوری اسلامی روزگار می گذارنند. و این، مستقل از چند ده روزنامه نگاری است که به قید وثیقه آزادند و جدای از چند ده روزنامه نگاری است که به دلیل فشارهای امنیتی و تهدیدهایی که متوجه آنها بوده یا فضای سرکوب و انسداد رسانه ای در داخل کشور، کوله بار مهاجرت بسته اند.
روز خبرنگار در حالی در ایران فرا رسیده که وضع مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی اسفبارتر از سالهای پیش است. تیغ احضار و تهدید و بازداشت و سرکوب، حلقه ی سانسور و گرانی کاغذ و نداشتن آگهی را تکمیل می کند و وضع معیشتی روزنامه نگاران و خبرنگاران بیشتری را در معرض تهدید جدی قرار داده است. جز خبرنگاران گوش به فرمان حکومت و تحریف گر حقیقت و چشم بسته بر ستم و استبداد، وضع دیگر خبرنگاران و روزنامه نگاران ایران کم اسفبار نیست.
هشت ماه پس از حمله دانشجویان بسیجی به سفارت انگلیس در تهران که منجر به قطع روابط تهران و لندن شد، رهبر جمهوری اسلامی ورود دانشجویان به سفارت انگلیس را نادرست خواند اما در عین حال این اقدام نادرست را ناشی از "احساسات درست" نامید.
آقای خامنه ای همچنین در حالی که بسیاری از منتقدانش در زندان به سر می برند، گفته است که "هیچ نظر کارشناسی مخالف با نظر رهبری ، مخالفت با ولایت نیست."
حمله به سفارت بریتانیا در تهران روز سهشنبه ۸ آذر ۱۳۹۰ توسط عدهای بسیجی صورت گرفت. این افراد وارد ساختمان سفارت شدند، پرچم بریتانیا را پایین کشیدند و بعضی مدارک را از درون ساختمان سفارتخانه به بیرون پرتاب کردند. تعدادی از لباس شخصی های وابسته به بسیج همچنین با حمله به باغ قلهک برای ساعاتی آن را تسخیر کردند. این اقدام باعث خروج دیپلمات های انگلیسی از تهران و اخراج دیپلمات های ایران از لندن شد.
همچنین چندی پیش دولت انگلیس سفارت سوئد در تهران را به عنوان حافظ منافع خود معرفی کرد.
اما رهبر جمهوری اسلامی می گوید این اقدام دانشجویان بسیجی نادرست بوده است.
آنگونه که سایت دفتر رهبری گزارش کرده، خامنه ای این اظهارات را در دیدار جمعی که "نخبگان دانشجو" معرفی شده اند بیان کرده است.
رهبر جمهوری اسلامی در این سخنرانی ادعا کرد: "من به هیچ وجه اعتقادی به انتقاد نکردن ندارم بلکه همواره اصرار دارم، جریان دانشجویی موضع انتقادی خود را حفظ کند."
وی در عین حال افزود: اما در بیان انتقادها باید به این نکته توجه شود که طرح آن به گونه ای باشد که مقصود دشمن را برآورده نکند.
آیت الله خامنه ای کنترل احساسات و پرهیز از تصمیم گیری در اوج احساسات را ضروری دانست و افزود: حضور تشکلهای دانشجویی در دو سه سال اخیر در مسائل مختلف اجتماعی – سیاسی فعالانه و قابل تقدیر بوده است اما در همین سالها مواردی وجود دارد که براساس احساسات پاک و مقدس دانشجویان، تشکلها تصمیماتی گرفته و اقداماتی انجام داده اند که صحیح نبوده است چرا که تصمیم باید بر مطالعه موشکافانه و دقیق متکی باشد نه بر احساسات.
خامنه ای با اشاره به اشغال سفارت انگلیس اظهار داشت: "در قضیه اخیر اشغال آن سفارت خبیث، احساسات جوانان درست بود. ولی رفتنشان درست نبود."
رهبر جمهوری اسلامی همچنین بار دیگر به طور تلویحی از کندی دولت در اجرای سیاست های اصل ۴۴ انتقاد کرده است.
آیت الله خامنه ای گفته است که "باید مراقب بود تا نگاه سوسیالیستی بر تفکرات اقتصادی غلبه پیدا نکند."
صفایی فراهانی- سایت گل
آنقدر در اداره فدراسيون فوتبال موفق بود كه هنوز هم وقتي بحث مديران ورزشي و غيرورزشي پيش ميآيد، همه اسم او را مثال ميزنند. به عنوان يك مدير غيرورزشي كه به ورزش آمد، از بسياري از ورزشيها موفقتر عمل كرد و رفت. مهمترين ويژگي محسن صفايي فراهاني در اداره فوتبال، استقلال فدراسيون چه در مسائل مالي و چه در زمان تصميمگيريها بود. گفتگوي ويژه سايت گل با رئيس سابق فدراسيون فوتبال از همين موضوع آغاز شده و بعدا به مباحث ديگر هم كشيده ميشود. اين گفتگوي مفصل و ويژه را در سه بخش پيش رو داريد.
تفاوت و نگاه فدراسيون دوره شما به مسائل اقتصادي نسبت به دورههاي قبل چه بود؟
يکي از مشکلات فوتبال ايران اين بود که در گذشته هم مطلقا ايدهاي براي درآمدزايي وجود نداشت و اين مورد فقط به طرز فکر مديران ورزشي ربط پيدا نميکرد و نوع اقتصاد دولتي ايران و شرايط آن و وابستگيهاي فدراسيون به دولت بود که باعث ميشد آنها فقط به بودجه دولتي فکر کنند و منابع خود را صرفا از دولت تعريف کنند. من از سال 73 که آقاي مصطفوي رئيس فدراسيون شدند عضو هيئترئيسه بودم و مشکلات مالي زمان ايشان را ميديدم و شاهد بودم که وي براي تامين بودجه چقدر به سازمان وابستگي دارد و دچار مشکل ميشوند. براي هر کدام از تيمها که ميخواست به اردو برود به دنبال منابع مالي از سازمان تربيتبدني بود که هرچند محدود، بتواند به فدراسيون کمک کند و امکانات فدراسيون هم بسيار اندک بود!
از زماني که من به فدراسيون آمدم ميدانستم که با آن بودجه، شرايط و سازمان نميتوان مشکل فوتبال را حل کرد و به همين دليل با نگاه به فوتبال بيرون از ايران و اين که آنها بدون حمايتهاي دولت چگونه مسائل خود را حل ميکنند وارد فدراسيون شدم و در تمام مدتي که در فدراسيون بودم غير از دو بازي اول که با شيلي و نيجريه داشتيم که توافق آن قبل از من انجام شده بود، از آن به بعد تيم ملي تقريبا با هيچ تيمي بازي نکرد که ما درآمدي از آن نداشته باشيم. درآمدزايي مهمترين بخش ورزش امروز است و نميتوان آن را جدا از ورزش ديد، پس بايستي مثل هر کار ديگري ابتدا منابع درآمدي را شناخت. مثل اين ميماند که شما بخواهيد روزنامه منتشر کنيد و به اين فکر نکنيد که منابع آن را از کجا تامين کنيد صاحب نشريه هميشه به دنبال نويسندگاني است که جذب مخاطب کند و فروش روزنامه را بالا ببرد تا اقتصادي شود.
فوتبال هم چارهاي جز اين ندارد که به دنبال توليد خوب باشد تا به درآمد مطلوب برسد. ايران در جام جهاني 98 بهترين تيم آسيايي از لحاظ نتيجهگيري بود و اين نتيجه دو پارامتر به وجود آورد يکي اين که تعداد زيادي از بازيکنان ما خواهان پيدا کردند تا به اروپا بروند که اگر شما سير مهاجرت بازيکنان به ليگهاي اروپايي را در آن زمان دنبال کنيد ميبينيد که از 98 به بعد وارد فضاي جديدي شديم که من يادم هست در يک مقطع ما 23 بازيکن در ليگهاي اروپايي داشتيم. دوم اين بود که تعداد تيمهايي که خواهان بازي با ايران بودند قابل توجه شد. از آمريکا گرفته تا ژاپن با ما مکاتبه ميکردند که علاقهمندند تا با ايران بازي کنند و بازيهاي ما با دانمارک، اتريش، آمريکا، مکزيک، کانادا ، کره و ژاپن همگي بر اساس مکانيزم درآمدزايي بود و هدف اين بود تا بتوانيم شرايطي فراهم کنيم که فدراسيون محتاج دولت نباشد و البته به اين شکل نبود که فوتبال را فراموش کرده باشيم. فوتبالي که ما ارائه ميکرديم و شرايط حاکم در فدراسيون باعث شده بود که براي فوتبال ما مشتري پيدا شود و خواهان داشته باشيم. نتيجه هم اين شد که از سال 78 به بعد بودجهاي که دولت به فدراسيون ميداد کمتر از 10 درصد منابع مورد نياز فدراسيون بود يعني ما 90 درصد نياز خود را از محل درآمدهاي فدراسيون تامين ميکرديم که اگر دفاترمان در فدراسيون موجود باشد هنوز قابل بررسي است. اگر به آرشيو روزنامههاي آن دوران رجوع کنيد ميبينيد که من در مصاحبههايم به همين موارد اشاره کردهام.
يادآوري ميکنم در آن دوره سالانه 2 تا 5/2 ميليارد تومان هزينه داشتيم که کل بودجه پرداختي سازمان تربيتبدني به فدراسيون فوتبال اگر محقق ميشد 200 ميليون تومان بود.
نگاه شما به درآمدزايي و اسپانسرينگ از چه زماني شکل گرفت و معيار شما براي رسيدن به اين مهم چه بود؟
اولا يادمان باشد در دنياي امروز ما حتما نبايد همه چيز را اختراع کنيم و تمام فعاليتها در دنيا مبتني بر الگوبرداري و استفاده از تجربيات يکديگرند. کما اين که وقتي ميخواهيم اتومبيل بسازيم همين کار را ميکنيم فوتبال هم مستثنا از اين نيست. از زماني که من در هيئت رئيسه فدراسيون بودم به اين فکر ميکردم که وقتي کشورها و باشگاههاي ديگر ميتوانند از کنار اين ورزش درآمدزايي کنند چرا ما به اين کار توجه نميکنيم؟ به مجردي که وارد فدراسيون شدم و مسئوليت را به عهده گرفتم شروع به بررسي مسائلي کردم که در کشورهاي ديگر مورد توجه بود چرا که به هر حال ميشد از آنها الگوبرداري کرد و خيلي هم پيچيده نبود، براي اين که در ورزش و مخصوصا فوتبال محصول خوب است که باعث ميشود خواهان و خريدار داشته باشيد و تلويزيونها ميخواهند که فوتبال شما را پخش کنند و تبليغات به سوي شما روانه ميشود و بازي شما با تيمها داراي نرخ ميشود.
براي مثال تيم ملي برزيل در بازيهاي دوستانه مبلغي در حدود 2 تا 3 ميليون دلار دريافت ميکند پس وقتي چنين درآمدي در فوتبال برزيل است فدراسيون اين کشور براي درآمدزايي چنين روشي را پيش ميگيرد. اينها مکانيزمهايي است که ميشود در ورزش شناسايي کرد و روي آنها برنامهريزي کرد. مهم اين است که ما قبول داشته باشيم که بايد درآمدزايي کنيم نه اين که از ابتدا اصل را بر هزينه و کسب پول از اين و آن بگذاريم و مهمتر از آن استفاده از آدمهاي کاربلد است که اين شيوه را بشناسند و توان آن را داشته باشند تا با برنامهريزي منظم و ارتباطاتي که دارند اين شرايط را محقق کنند. براي مثال در زمان رياست من چهار بار جام LG در ايران برگزار شد و در هر دوره ما 500 هزار دلار درآمد داشتيم. پس با نرخ آن روز ما هميشه يک پول قابل توجهي را از اين طريق به دست ميآورديم. علاوه بر اين که 3 تيم خارجي در اين تورنمنت بودند که خودش فرصت خوبي ميشد تا تيم ملي بازيهاي تدارکاتي مناسبي انجام دهد.
اولين مسئله براي شخصي که در راس فدراسيون يا باشگاه حضور دارد اصل استقلال درآمدي و مديريتي است. چون مستقل بودن يک مجموعه اول از همه برميگردد به استقلال مالي که اگر اين نباشد شما براي درآمد مجبوريد از کساني تبعيت کنيد که پول را در اختيار شما ميگذارند پس طبيعي است که شما ديگر نميتوانيد ادعاي استقلال کنيد.
آيا اولين دوره فوتبال حرفهاي در سال 80 با نگاه اقتصادي شروع شد و ايده فدراسيون براي درآمدزايي از کدام کشور صاحب فوتبال شکل گرفت؟
دو عامل باعث شد که من به دنبال راهاندازي ليگ حرفهاي در ايران بروم اولي بحث استقلال مالي باشگاهها بود تا آنها را از وابستگي به شرکتهاي دولتي و دستگاههاي مختلف دور کنم تا خودشان درآمدزا شوند و روي پاي خود بايستند. در آن زمان چون در هيئت رئيسه کنفدراسيون فوتبال آسيا بوديم و از آن چه که در آينده اتفاق ميافتاد باخبر ميشديم ميدانستيم که جام باشگاههاي آسيا از چه زماني آغاز ميشود و اگر ايران بخواهد حضور جدي در اين مسابقات داشته باشد لازمهاش اين است که تغييرات اساسي در فوتبال ما به وجود بيايد تا باشگاهها با برنامهريزي وارد چمپيونزليگ شوند. اين عوامل باعث شد تا من به دنبال تشکيل ليگ حرفهاي بروم. در آن زمان تحقيق کردم و از ليگهاي موفق آسيا و اروپا چندين نمونه را الگو گرفتم که مهمترين آنها ليگ برتر انگليس بود. آئيننامه آن را گرفتم و دقيقا مطالعه کردم و واقعا اين آييننامه پيچده و گسترده بود و مسائل را عميق و جامع بررسي کرده بود.
بعد از آن آئيننامههاي آلمان، اتريش، کره و ژاپن را بررسي کردم و نکاتي از آنها را که ميشد با شرايط ايران تطبيق داد استخراج کردم که در نهايت يک حداقلي به دست بيايد زيرا ميدانستم که يک ليگ نوپا به هيچ وجه نميتواند خواستههاي زيادي را اجرا کند، با کمترين فاصله آن را تهيه کرديم البته در اين راه از مشاوره فيفا و همچنين از 3 نفراز کارشناسان فدراسيون فوتبال انگليس استفاده کردم و به سراغ کارشناسان فوتبال چک رفتم و از آنها خواهش کردم به ايران بيايند تا در کمترين زمان بتوانيم به نتيجه مطلوب برسيم اما نگاهم اين نبود که که ليگي که راه مياندازيم و توقع حداقلي از آن داريم، به اين فکر کردم که در هر سه سال يک بار آييننامه را ارتقا دهيم و سطح آن را بالاتر ببريم تا اين که با بقيه ليگها وارد رقابت شويم و در حد مطلوبي در ميان ديگر کشورهاي مطرح شويم منتها از سال بعد ديگر در فدراسيون حضور نداشتم و تا آنجايي که خبر دارم اتفاقي نيفتاد و زماني که از طرف فيفا رئيس کميته انتقالي شدم همان آييننامه که بنده تهيه کرده بودم در ليگ ايران در حال اجرا بود و تغييري نديدم.
البته در همان مقطع به آقايان گفتم که بياييد و يک بازنگري در آييننامه ليگ بکنيد و آن را ارتقا دهيد خب 5 سال از ليگ برتر گذشته بود ولي به هر حال وقتي تفکر اقتصادي در ليگ و فوتبال نباشد طبيعي است که باشگاهها و سازمان ليگ هم به يک حداقلي بسنده خواهند کرد ولي من متاسفم که بايد بگويم که همان حداقل در ليگ ما اجرا نميشود.
شما اگر سيستم ليگ را بررسي کنيد موارد کوچکي را ميبينيد که اجرا نميشود مثلا وقتي مسابقه سر ساعت برگزار نشد جريمه دارد چه در حذفي و چه در بازيهاي ليگ و همين طور در مورد اين که باشگاهها چگونه تيمهاي پايهاي داشته باشند و گزارشهاي مالي به چه شکلي به سازمان ليگ ارائه شود.
همه اينها در اساسنامه حداقلي ديده شده بود ولي الان وقتي که آن هم اجرا نميشود و تمايلي بر کنترل نيست، در اساسنامه ديده شده که اگر يک باشگاه به ليگ برتر بيايد بايد داراي شرايطي باشد چرا که اگر آن حداقلها نباشد نميتواند وارد ليگ برتر شود. مورد کوچکي که 11 سال پيش قرار بود انجام شود اين بود که تمام تيمهاي حاضر بعد از 3 سال بايد داراي زمين اختصاصي ميشدند، نميدانم اين برنامه اجرايي شده و الان همه تيمها زمين دارند؟
خير!
پس وقتي چنين اتفاقي بعد از 11 سال رخ نداده يعني مسئولين آييننامه را کنار گذاشتند و شخصي و سليقهاي عمل ميکنند!
اقتصاد و فوتبال در ايران چه زماني به يکديگر پيوند ميخورند؟ هر چند در چند دوره اخير نشانههاي کوچکي براي رسيدن به اين هدف ديده شده؟
اين دو به هم رسيدهاند. فوتبال ايران به نظر من الگويي از اقتصاد ايران است يعني همان بينظميهايي که شما در اقتصاد ما ميبينيد و نبودن انضباط مالي در فوتبال مشهود است و اين هم ناشي از اقتصاد دولتي است. چون به هر حال اين بيانضباطيها را شما در تيمهايي که در ليگ به دولت وابسته هستند ميبينيد، از اين 18 تيم که در ليگ برتر هستند چند تيم کاملا در اختيار بخش خصوصي هستند؟!
تيمي در ليگ وجود ندارد. البته ملوان بندرانزلي 70 درصد از سهام خود را واگذار کرده اما آن هم کاملا خصوصي نيست.
پس اگر تيم خصوصي نداريم معنياش اين است که تمام باشگاهها در حال حاضر از اقتصاد دولتي تبعيت ميکنند. اگر شما مثال ميزنيد که تيمهاي باشگاهي خارج از ايران شرايط ديگري دارند بايد گفت آنها از شرايط اقتصادي کشورشان پيروي ميکنند. من باشگاههايي که در ليگ برتر حضور دارند را مقايسه ميکنم با کارخانجات کشورمان. ايرانخودرو وابسته به دولت است و در طول اين 45 سال که در حال توليد خودرو است بياييد محصولش را با هيوندايي که با هم شروع به ساخت کردند مقايسه کنيم. اگر محصول اين دو با هم قابل مقايسه نيست و نميتواند وارد رقابت جهاني شوند پس فوتبال ما هم همين شرايط را داراست و اين دو اقتصاد بدون اغراق يکي هستند و با هم تفاوتي ندارند.
من معتقدم فوتبال ما تصوير تمامنمايي از اقتصاد ماست و همه مشکلاتي که در فوتبال ايران ميبينيد همين را در يک اشل بزرگتر در اقتصاد شاهد هستيم و علت اين هم منابع دولتي است. يعني منابع غير قابل کنترل در اختيار آنهاست و همه يک جور عمل ميکنند. حالا چون فوتبال بيشتر مورد توجه است اين مورد بيشتر نمود ميکند اما به مسائل ديگر کسي توجهي نميکند.
مثلا پالايشگاههاي ايران را مثال ميزنم. اينها روزانه 5/1 ميليون بشكه نفت خام از دولت به صورت رايگان ميگرفتند اين نفت روزانه بين 120 تا 150 ميليون دلار قيمت دارد پس وقتي اين حجم پول بدون کنترل و شرايط بازگشت در اختيار سيستم ميگذاريم چگونه توقع داريد که يک باشگاه شرايط ويژهتري داشته باشد. من از دوستان رسانه سوال ميکنم کدام باشگاه در اين 11 دوره مجمع ساليانه برگزار کرده و در آن به رسانه گزارش مالي داده که چقدر هزينه کرده چقدر درآورده و چه مقدار کمک مالي گرفته آيا شما به عنوان روزنامهنگار با چنين موردي برخورد داشتيد؟!
خير در اين 11 سال چنين چيزي نديدم.
طبيعي است وقتي شما چنين مکانيزم کارآمدي را به اجرا نميگذاريد نبايستي توقع نظم مالي داشت! من شنيدهام که بعضي باشگاهها اعداد نجومي به بازيکنان پرداخت ميکنند. آيا اين مبالغ در قرارداد آنها ذکر ميشود؟!
خير!
وقتي قيد نميشود يعني مدير باشگاه اين پول کلان را پرداخت ميکند و بخشي را طبق قرارداد به بازيکن ميدهد ولي بقيه پول را از چه مجرايي پرداخت ميکند و چگونه آن را ثبت، گزارش و توجيه ميکند که درست خرج کردم؟! وقتي مکانيزم حسابرسي وجود ندارد مطمئن باشيد که فساد به وجود ميآيد و آن چيزي که شما به عنوان عامل فساد ميبينيد ناشي از اين شرايط است.
تحليل شما از 11 دوره ليگ برتر و همچنين فوتبال ايران بعد از حضور شما چيست؟
اطلاعات من بهروز نيست که بتوانم به شما تحليل کاملي ارائه دهم ولي کم و بيش صفحه ورزشي روزنامههاي سياسي را ميخوانم و با برداشتي که دارم ميتوانم به شما بگويم توقعي که از فوتبال ما بعد از ليگ حرفهاي ميرفت اتفاق نيفتاده است. شما ليگ حرفهاي ژاپن وکره را نگاه کنيد و با خودمان مقايسه کنيد بعد از 11 سال سيکل پيشرفت آنها به چه شکلي بوده و ما چه کرديم. اتفاقا من در دورهاي که در کميته انتقالي بودم از طرف AFC سفري به ژاپن داشتم و سه نفر از مديران باشگاههاي ايران هم آمده بودند، بنده با سازمان ليگ ژاپن هماهنگ کردم که ما يکي از باشگاههايي که در ليگ هست را ببينيم و رفتيم و باشگاهي را از نزديک بازديد کرديم يادم هست در روز ورود ما کادر مربيان باشگاه 65 نفر بود و هفت تيم در ردههاي سني مختلف داشتند که در همان زمان تمرين ميکردند. باشگاه 9 زمين فوتبال داشت و در زمان بازديد ما در رده 14 ليگ ژاپن قرارگرفته بود حالا شما ميتوانيد باشگاهي در ايران براي مقايسه پيدا کنيد؟!
اين نشان ميدهد چگونه يک مجموعه به درآمدزايي و سازماندهي فکر ميکند و به نظر من چيزي که درآمدزاست خود نيروي انساني است. حتما در اين سالها که فوتبال را تعقيب ميکنيد شنيديد و ديديد که هلند بهترين آکادميهاي تربيت بازيکن را دارد يا مثلا آرسنال يکي از محسناتش داشتن آکادمي فوتبال است که بازيکنان را براي حضور در ليگ برتر تربيت ميکند. حالا شما به من بگوييد که چند بازيکن استقلال و پرسپوليس حاصل ردههاي سني اين دو باشگاه است که امروز در اين تيمها بازي ميکنند؟
البته يك تعدادي بودهاند اما انگشتشمار.
از دورهاي که بنده در فدراسيون بودم تنها باشگاهي که پرورش بازيکن را در آکادمي خود انجام ميداد و جلودار اين مسئله بود فولاد خوزستان بود. شما اگر فولاد را يک بررسي اجمالي کنيد ميبينيد که اين باشگاه موفق بوده و توانسته در ردهاي سني نتيجه بگيرد. به نظر من تنها باشگاهي که در 15 سال گذشته توانسته سه بازيکن از رده نوجوانان به تيم ملي معرفي کند باشگاه فولاد است. يادم ميآيد برانکو حسين کعبي و ايمان مبعلي را از نوجوانان به تيم ملي آورد. ببينيد اين سازندگي که در فولاد خوزستان بود هم به خود باشگاه کمک ميکرد و هم به تيم ملي که ما در آن بازيکن 18 ساله داشتيم مثل جام جهاني 98 که مايکل اوون 17 ساله در تيم ملي انگليس حاضر شد و درخشيد پس دورهاي که اين بازيکنان در اختيار تيم ملي هستند بلندمدت است و ميتواند کمک بزرگي به باشگاه و تيم ملي کند. شايد اين مدت به 10 سال برسد.
سوال ديگري دارم؛ مهدي مهدويکيا چطور توانسته در اين سطح از فوتبال بماند؟! به نظرم عاملش اين بود که از سن 19 سالگي در تيم ملي بازي کرد و يادم هست در سال 98 بهترين گل از نظر کنفدراسيون فوتبال آسيا گلي بود که مهدويکيا به چين زد. همين بازيکن در جام جهاني 98 درخشيد و گل برتري بر آمريکا را زد و از همان جا به آلمان رفت و سالها در سطح اول فوتبال دنيا بازي کرد. پس نتيجه ميگيريم که سازندگي يکي از شاخصههاي فوتبال حرفهاي است به غير از اين که پشتوانه تيمي ميشود ميتواند از لحاظ درآمدي بيشترين کمک را به باشگاه کند يعني بازيکن با هزينه کم در آکادمي توليد ميشود و ميتواند با نرخ خوبي به فروش برسد. کريستيانو رونالدو مثال کاملي از اين دست است. منچستر يونايتد در سن 18سالگي 17 ميليون دلار او را خريد و بعد از چند سال 80 ميليون دلار فروخت.
حالا در ايران چون اقتصاد دولتي است باشگاه اصلا به اين سمت نميرود يعني يک سيکل معيوب که در اقتصاد و فوتبال شاهدش هستيم. شما اگر ابراهيمويچ را به عنوان رکورددار قيمت در جابجايي مد نظر بگيريد ميبينيد که سيکل موفقيت يک کارخانه اتومبيلسازي در اروپا امکان دارد به همين شکل موفق باشد. بياييد اروپاي دهه 90 را با شوروي سابق مقايسه کنيد شما ببينيد يک اتومبيل شوروي در اروپا خريدار داشت يعني شما نميتوانستيد يک ماشين مسکويچ را در اروپاي غربي ببينيد در حالي که امروز فولکسي که چک توليد ميکند يکي از بهترين خودروها در اروپا است. براي اين که خودش را از اقتصاد دولتي و برنامههاي تمرکزي دولتي خارج کرد و به اقتصاد آزاد پيوست چرا که بخش خصوصي ميداند اگر بخواهد روي پاي خود بايستد بايد رقابت کند. اگر رقابت نکند و قيمت تمام شدهاش پايين نيايد و کيفيت محصول را بالا نبرد ديگر نميتواند در بازار بماند.
همين مسئله را در ورزش ميبينيد؛ از زماني که فروپاشي شوروي اتفاق افتاد چند تنيسباز حرفهاي از کشورها در رنکينگ جهاني مطرح شدند؟! پس نتيجه ميگيريم وقتي اقتصاد رقابتي شود بازيکن از اوکراين ميآيد و در ميلان بازي ميکند و قبل از دهه 90 چنين چيزي نبود پس نشان ميدهد که اقتصاد و فوتبال کجا به هم ميرسند فوتبال ما نمونه بارزي از اقتصاد ماست.
در 34 سالي که از انقلاب ميگذرد فدراسيون فوتبال افراد نظامي تا سياسي را به خود ديده، آيا يک اقتصاددان هم ميتواند رئيس فدراسيون فوتبال باشد؟
به نظر من مهم نيست که مدير فوتبالي باشد، اقتصاددان و يا سياسي باشد. مهم اين است که نگاهش اقتصاد آزاد هست يا خير. شما خيلي از اقتصاددانها را هم ميبينيد که نگاهشان اقتصاد کمونيستي است ولي اقتصاددان هستند. پس رشته تحصيلي نيست که شرايط را تغيير ميدهد نگاه شخص است که بايد از اقتصاد دولتي دوري کند و به سوي خصوصي پيش رود. حالا اگر متخصص نباشد از افراد کاربلد کمک ميگيرد کما اينکه بنده زماني که ميخواستم ليگ حرفهاي را راهاندازي کنم ميدانستم در ايران ليگ حرفهاي نداريم رفتم و از افراد متخصص فيفا و فوتبال انگليس کمک گرفتم اما مهم اين است که خودت بخواهي، اصلا مشاورين متخصص براي همين به وجود آمدند تا به مديران کمک کنند.
پتانسيل خصوصي شدن باشگاههاي ايران وجود دارد؟
خير. براي اين که بخش صنعت ايران واجبتر از باشگاهها است.10 سال است که گفته ميشود قرار است صنايع خصوصي واگذار شوند ولي ميبينيد که همه فقط به ظاهر اين حرف را ميزنند. مثلا دولت 20 درصد سهام شرکت يا کارخانه را براي خود نگاه ميدارد بلافاصله 40 درصد از سهام همان مجموعه به سهام عدالت واگذار ميشود و بعد هم اداره آن با دولت است. پس هيچ خصوصيسازي اتفاق نيفتاده و 60 درصد سهام دوباره در دست دولت خواهد بود. اين نشان ميدهد اسما خصوصيسازي ميشود ولي عملا چنين چيزي نيست و فقط شکل ظاهري را تغيير ميدهند و هنوز کسي اين مسئله را جدي نميگيرد.
آيا استقلال و پرسپوليس ميتوانند وارد بورس شوند و صاحب سهام شوند؟
خير. طبق قانون وقتي يک شرکت ميخواهد وارد بورس شود بايد از قبل نشان داده باشد که زيانده نيست و بايد درآمدزايي آن مشخص باشد چرا که وقتي ميخواهيد سهامي را به کسي بفروشيد بايد نسبت سوددهي به سهام را بدانيد، زيرا مردم ميخواهند به اميد سود سرمايهگذاري کنند. مگر اين که بگوييد ميخواهم سهام خيريه بدهم آن وقت ديگر اسم اين بورس نيست و هر کسي ميتواند آن را انجام دهد. به نظر من موضوع استقلال و پرسپوليس در حد شعار باقي خواهد ماند و زماني اين اتفاق ميافتد که اين دو تيم از شکل سهامدار دولتي خارج شوند و بتوانند در يک بازار رقابتي سالم حرکت کنند و درآمدزا شوند و در آن زمان به عنوان يک شرکت وارد رقابت شوند.
بپردازيم به ارتباط خوب شما در دورههاي قبل با بنهمام و فيفا...
ببينيد. من قبل از اين که با آقاي بنهمام آشنا شوم ارتباط خوبي با FIFA و AFC داشتم.
خب شما و بنهمام با يکديگر دوستي نزديکي داشتيد!
من با خيلي افراد از AFC و FIFA دوست هستم اين ربطي به فوتبال ندارد! آقاي بنهمام در سال 2002 رئيس کنفدراسيون شد من سال 2002 از فوتبال رفتم و رابطه من با کنفدراسيون بود. من در سالهاي 1998، 2002 و 2007 در انتخابات شرکت کردم و به عنوان عضو هيئترئيسه راي آوردم.
اين نشان ميدهد شما در AFC نفوذ داشتيد؟
بله، با توجه به اينکه من دو دوره هم در فدراسيون حضور نداشتم ولي باز در انتخابات شرکت کردم و راي آوردم و بعد از استعفايم از کنفدراسيون ديگر کسي به هيئت رئيسه نرفت. در دورههاي قبل هم ايران در تمام دورههاي انتخابات AFC نامزد هيئت رئيسه شده و بالاترين راي که آورده 12 بوده اما من در سال98، توانستم 28 راي از 46 راي را بياورم. در انتخابات هيئت رئيسه 2007 و 2002 من هميشه از نظر تعداد آرا يا نفر اول بودم يا دوم و اين ربطي به رفاقت بن همام نداشت.
خيليها ميگويند شما در انتخاب بنهمام نقش اساسي را در AFC و FIFAداشتيد و رايزنيهاي شما باعث شد او رئيس کنفدراسيون آسيا شود؟
دقيقا، اين درست است. سال 2001 در آرژانتين وقتي اجلاس فيفا برگزار ميشد در کنارش هم اجلاس کنفدراسيون آسيا شکل گرفت. من به دکتر چانگ که در فيفا معاون بود پيشنهاد دادم که با توجه به پير بودن سلطان احمد و اينکه ايشان اصلا فعال نيست در انتخابات بعدي که سال 2002 خواهد بود رئيس AFC را تغيير دهيم. ايشان گفت بعيد است که اين اتفاق بيفتد، من گفتم هيچ بعيد نيست بلکه اين راي کشورهاست که رئيس را تعيين ميکند. آقاي چانگ گفت پيشنهادت کيست؟ گفتم خود شما و واقعا هم توان اين کار را داشت. نايبرئيس فيفا بود و يکي از شرکاي بزرگ هيوندايي، همينطور نماينده چهار دوره مجلس کره بود و مشاور رئيسجمهور کره. چانگ بسيار انسان توانمندي بود. به من گفت اگر بيايم و رئيس شوم آيا شما ميپذيريد که نايبرئيس باشيد. من گفتم که اين پيشنهاد به خاطر خودم نيست و نميپذيرم. اين پيشنهاد را دادم تا فوتبال آسيا از اين خمودي بيرون بيايد. بعد از يک ساعت ايشان گفتند با اصل حرف شما موافقم که رئيس تغيير کند ولي من آمادگي چنين کاري را ندارم و نميتوانم، چون مشغله زيادي دارم.
چانگ بعد از آن به من گفت اگر شما هر کس ديگري را کانديدا بکنيد من راي خودم و شرق آسيا را براي او تضمين ميکنم. همان جا به ايشان گفتم نفر بعد از شما از نظر من آقاي بنهمام است چون بنهمام انسان بسيار منضبطي در کنفدراسيون بود و در آن سه سالي که به AFC رفت و آمد داشتم اين خصوصيت را در ايشان ميديد و گفتم ايشان بهترين گزينه است. چانگ گفت چرا خودت را پيشنهاد نميکني که من گفتم اصلا آمادگي چنين کاري را ندارم و بهتر است کس ديگري نامزد باشد. او گفت اگر بنهمام بپذيرد من حمايت ميکنم که همان شب در آرژانتين با بنهمام تلفني صحبت کردم و گفتم همديگر را ببينيم که رو در رو اين پيشنهاد را به او دادم و گفتم رياست او بهترين اتفاق براي کنفدراسيون است. بنهمام فرصت خواست که فکر کند و بعد تلفني به من گفت جوابش مثبت است و از همان جا ما شروع کرديم به رايزني و دکتر چانگ هم همکاري بسيار خوبي داشت و همه چيز هماهنگ شد و او در سال 2002 رئيس AFC شد.
اين دوستيها باعث شد تا شما در فيفا و AFC صاحب نفوذ شويد؟
در اين سطح از کار، دوستي بسيار کماثر است و بيشتر به حضور و مقدار وقتي که ميگذاريد مرتبط است. من صادقانه ميگويم وقتي به FIFA يا AFC ميرفتم از صبح ساعت 8:00 وارد ميشدم و ساعت 7 بيرون ميآمدم. باور کنيد حتي يک لحظه از وقتم را هدر نميدادم يعني تمام اين 2 يا 3 روز را در کميتههاي مختلف جلسه ميگذاشتم و براي فوتبال ايران رايزني ميکردم و راه حلي براي مسائل مختلف پيدا ميکردم. سعي ميکردم آخرين اطلاعات را بگيرم و موثر باشم. اگر شما برگرديد به گزارشهاي فيفا در سال 2000 فدراسيون فوتبال ايران در ارزيابيهاي فيفا بالاترين فدراسيون به لحاظ آموزش شناخته شد و در بولتن آمد که فوتبال ايران بالاترين ميزان آموزش را در ميان اعضاي فيفا داشته.
در سال 2001 فيفا فدراسيون ما را به عنوان فعالترين انتخاب کرد، همه اينها و حضور ما در کنگرهها باعث ميشد تماس ما با کشورها روز به روز گستردهتر شود من هيچ وقت يادم نميرود وقتي تيم جوانان ما ميخواست راهي مسابقات جهاني فوتبال 2001 آرژانتين شود بنده با رئيس فدراسيون فوتبال اسپانيا تلفني هماهنگ کردم تا تيم ملي 15 روز به اسپانيا برود و در کنار تيم ملي اسپانيا اردو بزند. اين که بتواني با يک رئيس فدراسيون در اروپا هماهنگ کني و او هم بازي تمريني با تيم ملي جوانان اسپانيا را براي ما تدارک ببيند اسمش تجارت نيست بلکه او فکر ميکند تو و فوتبالت موفق هستيد و روزي به دردش ميخوريد و همين باعث ارتباط منطقي ميشود.
روابط شما با بلاتر چگونه بود؟
ما در انتخابات سال 2002 آقاي بلاتر آخرين سخنران بوديم و ايران 20 دقيقه در مقر فيفا صحبت کرد و ميتوانم بگويم در رايآوري آقاي بلاتر بسيار تاثيرگذار بود. در آن روز بنده متن سخنراني را نوشتم و به آقاي غفاري دادم که آن را بخواند و علتش هم اين بود که من در سوئيس تصميم گرفتم که از فدراسيون فوتبال ايران کنارهگيري کنم. اين اتفاق 5 ماه قبل از کنارهگيري من بود و ميدانستم که ديگر در فوتبال ايران نخواهم بود و به همين دليل غفاري را براي سخنراني فرستادم که چهره و همکاران را بيشتر بشناسد.
همان روز که آقاي بلاتر انتخاب شد اولين فدراسيوني بوديم که تماس گرفت تا با ايران مذاکره کند يعني درست 2 ساعت بعد از انتخاب ايشان بود که با بنده تماس گرفت. همان جا به من قول داد که با توجه به وضعيت فوتسال آمادگي دارد جام جهاني دوره بعد را به ايران بدهد و اگر متقاضي هستيم درخواست فدراسيون فوتبال را براي فيفا ارسال کنيم و واقعا هم فکر ميکنم موقعي که اين تصميم گرفته ميشد اگر فدراسيون بعدي خوب و فعال برخورد ميکرد ميتوانستند ميزباني جام جهاني را بگيرند چون همه چيز آماده بود تا ميزباني را به ايران بدهند. حتي آقاي بنهمام بعدا به من گفت قبل از اين که رايگيري به عمل بيايد به دليل اين که اطلاعات ارسال شده ناقص بود با ايران تلفني تماس گرفتيم و گفتيم که اطلاعاتتان را کامل کنيد تا انتخاب شويد ولي خوب عمل نشد و ميزباني را به ايران ندادند.
شما منتقدان رسانهاي زيادي داشتيد، مثل محمد دادکان که بعدها مشاور شما شد. آيا در مجمع انتخاباتي که ايشان به عنوان رئيس انتخاب شد به اعضاي مجمع توصيهاي از طرف شما شد؟
من نميدانم منظور شما از توصيه چيست!
بعد از انتخاب دادکان گفته شد که شب قبل از انتخابات شما نقش موثري در راي آوردن او داشتيد.
خير، اصلا چنين چيزي نيست. انتخابات در دي ماه بود و من آخر شهريورماه استعفا دادم. در آن فاصله من يک بار هم در فدراسيون حضور پيدا نکردم و روزي که به فدراسيون فوتبال برگشتم در زمان کميته انتقالي بود و در آن بين تماس کاري با هيچ کس نداشتم. دلايل کنارهگيري من هم به خاطر مسائل روزمره نبود که با پادرمياني برگردم اتفاقا يادم هست در آن تاريخ آقاي هاشمي طبا رئيس کميته المپيک بودند و تماس گرفتند و گفتند چرا اين کار را کردي؟ من هم گفتم که تصميمام را گرفتم و قابل تغيير نيست.
درباره انتخاب آقاي دادکان هم هيچ نقشي نداشتم، فقط دو نفر از آقايان با من تماس گرفتند و گفتند اين افراد نامزد هستند به نظر شما در بين نامزدها کدام يک موثرتر است؟ من گفتم دادکان بين اينها از همه مفيدتر است ولي نه براي کسي تبليغ کردم و نه وقت گذاشتم. اگر ميخواستم اين کار را بکنم علني ميگفتم.
شما كه به منتقدانتان توجه نميکرديد و به کسي باج نميداديد، چرا دادکان را به کار دعوت کرديد؟ ايشان قبل از اين که در فدراسيون حاضر شود در روزنامهها مصاحبههاي تندي عليه شما ميکرد؟
دليلي نداشتم به کسي باج بدهم چون هيچ انتفاعي از فدراسيون نميبردم و بارها گفتهام يک ريال حقوق از فدراسيون نميگرفتم. هيچ گاه براي سفرم يک ريال ارز از فدراسيون دريافت نکردم. من با وجود گرفتاريهاي زيادي که داشتم روزي 8 تا 10 ساعت براي فدراسيون وقت ميگذاشتم و لزومي براي باج دادن به کسي نداشتم. آقاي دادکان در يک سال آخر حضورم در فدراسيون به عنوان مشاور همکاري ميکردند و وقتي بنده رئيس سازمان ليگ بودم ايشان هم در کنار من در جلسات سازمان ليگ شرکت ميکردند. در مورد اينکه ايشان منتقد من بود و چرا به فدراسيون فوتبال آمد به نظرم موضوع مهمي نبود. اين نشان ميدهد من حاضر بودم با منتقدم هم کار کنم و نگران نباشم. مهم اين است که آيا زماني که ايشان با فدراسيون و مشکلاتش آشنا شد آيا باز هم منتقد بود؟! ايشان در جلسه انتخابات هم گفته بود من عينا برنامه فدراسيون قبلي را ادامه ميدهم.
انتخاب مجدد کفاشيان در فدراسيون فوتبال را چگونه ميبينيد؟
من فکر ميکنم ايشان مشابه بقيه مديران دولتي کشور هستند.
نقدي راجع به فدراسيون ايشان داريد؟
من اصلا فوتبال ايران را پيگيري نميکنم ولي در سطح کلان نتايج عملکرد مشخص است. يعني تيمهاي پايه ما چه نتايجي گرفتهاند و کجاي فوتبال آسيا قرار دارند؟ همين طور تيم اميد! بالاخره اين نشان ميدهد امروز بعد از گذشت 11 سال از ليگ حرفهاي هنوز تيمي به نام اميد نداريم که بتواند به المپيک صعود کند. الان تيم ملي امارات در المپيک لندن است و نتايجش را همه ديدهاند. من هيچ وقت يادم نميرود قبل از بازيهاي 2002 پوسان که ما قهرمان شديم همه نااميد بودند و قبل از آن در غرب آسيا سوم شده بوديم همه منتقد اين تيم بودند و بعضيها که بعدا در راس کار قرار گرفتند به خود من انتقاد ميکردند که نتيجه نميگيريم و مشکل پيدا ميکنيم. دقيقا يادم هست که آقاي فردوسيپور در يک مصاحبه گفتند که اين بازيکنان را از کجا پيدا کرديد که يکي از آنها همين محرم نويدکيا بود و دقيقا بعد از بازيها ايشان به من زنگ زد و گفت ما اشتباه کرديم.
من فکر ميکنم برآيند تيمهاي ملي بهترين معيار براي ارزيابي يک فدراسيون خواهند بود و بعد از آن رنکينگي که تيم ملي به دست ميآورد. اگر واقعا جزو 30 تيم برتر دنيا مطرح شديم که نتيجه خوبي است اگر تيمهاي پايه در آسيا بين اول تا چهارم هستند حتما ما خوب عمل ميکنيم ولي اگر به هيچ يک از اينها نرسيده اين نشاندهنده آن است که فدراسيون دنبال برنامهريزي نرفته است.
به نظرتان بهتر نبود که کفاشيان دوباره نامزد نميشد و مديري جديد به فدراسيون ميآمد؟
دورهاي که من انتخاب شدم 5 نفر ديگر هم کانديدا بودند كه سرجمع راي آنها 8 از 43 بود. يادم هست آقاي ابوطالب يکي از نامزدها براي رياست برنامه و نقشه داشت اما خب اعضاي مجمع به من اعتماد کردند. کساني که به کفاشيان راي دادند بايد به اين فکر ميکردند که آيا ايشان ميتواند 4 سال ديگر رئيس باشد يا اصلا برنامه مدوني دارد و آن برنامه را مطالعه کردهاند؟ بايد به اين فکر ميکردند آيا او برنامه آسيايي و منطقهاي دارد؟ کسي که انتخاب ميکند بايد به آينده هم فکر کند. خب مسلم است که او دوست داشت دوباره رئيس باشد.
شما هنوز هم فوتبال را دوست داريد؟
بله.
پس چرا آن را پيگيري نميکنيد؟
من فوتبال ايران را پيگيري نميکنم ولي اکثر مسابقات بيرون را تماشا ميکنم.
برنامه نود را ميبينيد؟
نه اصلا اين برنامه را نگاه نميکنم. چون مسائل روز فوتبال در آن بحث ميشود که من در جريانش نيستم.
ندای سبز آزادی - مهمترین خبر حوزه دانشگاه در این روزها، آغاز رسمی تفکیک جنسیتی دختران و پسران در دانشگاه های کشور بود که با اعلام نتایج اولیه آزمون سراسری سال ٩١ و ارائه دفترچه انتخاب رشته داوطلبان کنکور سراسری شاهد اعمال این محدودیت بودیم. محدودیتی که مدت هاست از سوی مسوولان وزارت علوم بیان می شود و در این راستا تلاش های جسته و گریخته ای نیز انجام شده بود.
مطابق آن چه که در دفترچه انتخاب رشته داوطلبان کنکور سراسری آمده، سال جاری در بیش از ٦٠ دانشگاه کشور در برخی از رشته ها داوطلبان به صورت تک جنسیتی پذیرش خواهند شد که این موضوع، بهت دانشجویانی که مجاز به انتخاب رشته شده اند را برانگیخته است.
تارنمای دانشجونیوز ار منایع خبری دانشجویی در گزارشی به بررسی وضعیت تفکیک و تبعیض جنسیتی در رشته های متمرکز و روزانه دانشگاه های دولتی در کنکور سراسری سال ٩١ پرداخته و نوشته است: «آمار تفکیک جنسیتی در کدرشته های دانشگاهی نشان می دهد که از هر ٦ کد رشته دانشگاهی بیش از ١ رشته به صورت تفکیک شده برای دانشجویان پسر یا دختر برگزار خواهد شد و به طور میانگین بیش از ١٧ درصد کدرشته های دانشگاهی در گروه های آموزشی مختلف تفکیک جنسیتی شده اند.»
در کنار تفکیک جنسیتی مورد دیگری که با اعتراض دانشجویان دختر همراه شده «تبعیض جنسیتی علیه زنان» است، آن هم در حالی که در کنکور سراسری امسال ٦٠ درصد شرکت کنندگان را زنان و ٤٠ درصد مردان تشکیل میدهند.
اما نکته قابل توجه اظهارات مدیركل دفتر گسترش وزارتعلوم است که مسوولیت این اقدام را به عهده نگرفته و گفته است که در خصوص تک جنسیتی کردن رشته های تحصیلی روسای دانشگاه ها باید پاسخگو باشند!
ابوالفضل حسنی گفته که در حال حاضر با روسای دانشگاههایی که تفکیک جنسیتی انجام داده اند نامهنگاری شده است تا دلیل این اقدام خود را عنوان كنند.
از همه جالب تر اظهارات رئیس دانشگاه محقق اردبیلی است که از طریق بازی با واژه ها و جا به جایی حروف طرح غیرقانونی «تفکیک جنسیتی» را به «طرح تکریم جنسیتی» تغییر داده و گفته که در سال جاری برخی از رشته های دانشگاهی دو ظرفیتی شدهاند.
دانشگاه محقق اردبیلی در سال جاری در تمامی ۵٦ رشته تحصیلی خود تفکیک جنسیتی برقرار کرده است.
سیل زنجان، پایاننامه و تحقیقات دانشجویان را از بین برد
سیل هفته گذشته در چهار شهر استان زنجان علاوه بر آن که خسارات زیادی را به واحدهای مسکونی، اداری و خودروهای شهروندان زنجانی وارد آورد، منجر به تخریب زمین های تحقیقاتی و از بین رفتن پایان نامه های دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه زنجان شد.
با این حال محسن افشارچی رئیس دانشگاه زنجان از جبران خسارت وارد شده به این دانشجویان خبر داده و گفته: «با وجود اینکه ما تمام سعی مان را برای جبران خسارت و کمک به این دانشجویان به کار خواهیم گرفت ولی کار برروی زمین زمان بر است و این دانشجویان دچار ضرر زیادی شده اند.»
وی میزان خسارتهای وارده به دانشجویان را بیش از ٧٠٠ میلیون تومان عنوان کرد و گفت: «بخشی از پایاننامههای دانشجویی و تحقیقات اعضای هیات علمی در مزرعه تحقیقاتی از بین رفته است.»
توقیف نشریه چرداول
این هفته یک نشریهی دانشجویی در استان ایلام که پیشتر مجوز انتشار آن صادر شده بود قبل از چاپ نخستین شمارهی آن، لغو امتیاز شد.
سایت خبری کردپا گزارش داده که نشریهی دانشجویی "چرداول" که به زبان محلی منتشر می شود و مدتی قبل مجوز انتشار آن از سوی "دانشگاه باختر" ایلام صادر شده بود، بعد از آمادهسازی و در پایان مراحل چاپ توسط حراست دانشگاه از انتشار نشریه جلوگیری شد.
مسئولان حراست دانشگاه باختر ایلام دانشجویانی را که در این نشریه کار میکردند، مطلع کرده که در صورت انتشار و توزیع نشریه با موانع و مشکلات انضباطی روبرو میشوند.
بازگشت به زندان و صدور احکام قضایی برای فعالان دانشجویی
این هفته نیز در کنار عدم تمدید مرخصی سه روزه استعلاجی بهاره هدایت مسوول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت و بازگشت وی به زندان اوین، حکم یکی از فعالان دانشجویی نیز از سوی شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی صلواتی، صادر شد.
محمد حسین مظفری فعال دانشجویی به موجب حکم این شعبه دادگاه انقلاب به یک سال حبس که به مدت ۵ سال به حالت تعلیق درآمده، محکوم شد.
آخرین جلسه محاکمه این فعال دانشجویی مرداد ماه امسال در شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی صلواتی برگزار شده بود که قاضی صلواتی وی را به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی" به یک سال حبس تعلیقی به مدت ۵ سال و همچنین ۵ سال محرومیت از عضویت در احزاب، گروهها و فعالیت در فضای مجازی و رسانه ای محکوم کرد.
عزل رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران
رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران پس از انتقاد از تغییر کاربری اراضی دانشکده کشاورزی، از سمت خود عزل شد.
منابع خبری دانشجویی در ایران از اخراج منوچهر گرجی رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران خبر داده اند.
گرجی در توضیح علت برکناری خود گفته که «5-6 ماه گذشته استانداری البرز قصد داشت در اراضی کشاورزی این دانشگاه شهرک تجاری ایجاد کند و پس از مدتی قرار شد رئیس دانشگاه تهران با استانداری البرز همکاری کند و قسمتی از اراضی به استانداری اختصاص یابد و قسمت دیگر برای کسب درآمد دانشگاه تهران در نظر گرفته شود.»
رئیس اخراجی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران در ادامه افزوده: «من به رئیس دانشگاه تهران گفتم اگر قرار است در اراضی دانشکده کشاورزی تغییر کاربری صورت گیرد، من نمیتوانم در سمت خود باقی بمانم، بر این اساس پس مدتی حکم عزل من از سوی فرهاد رهبر صادر شد.»
اشتباه عجیب در دانشگاه پیام نور؛ حذف ۹۰۰ کد رشته
عبدالله معتمدی معاون آموزش و سنجش دانشگاه پیامنور گفته که «حدود ۹۰۰ کدرشته محل دانشگاه پیامنور که سال گذشته در دفترچه انتخاب رشته کنکور آمده بود امسال به اشتباه حذف شده است.»
میزان تخلفات مالی و اداری و سوء مدیریت در دانشگاه پیام نور در طی سال های اخیر به حدی بوده که چندی پیش ۳۰ نمایندگان مجلس طرح تحقیق و تفحص از این مجموعه را به هیات رئیسه مجلس ارسال کردند.
جذب هیات علمی خارج از ضوابط؛ بررسی قراردادها و مناقصات عمرانی؛ پرداخت پاداش های بی رویه؛ راه اندازی واحدهای خارج از کشور بدون اخذ مجوز شورای عالی گسترش و موافقت کشور مقصد؛ توسعه بی رویه رشته های غیر متناسب با امکانات دانشگاه و برخوردهای غیراخلاقی با دانشجویان و اساتید از جمله علل این تحقیق و تفحص بود.
مقامات آمریکایی میگویند که بانک استاندارد چارترد در طول حدود یک دهه، در پولشویی مبلغ ۲۵۰ میلیارد دلار با ایران "همدستی" کرده است.
اداره امور مالی ایالت نیویورک اعلام کرده که این بانک در مورد ۶۰ هزار مبادله مالی با "نهادهای مالی ایرانی" که مشمول تحریم های اقتصادی آمریکا بوده اند مخفی کاری کرده است.
به گزارش بی بی سی فارسی این اداره بانک مذکور را که مرکز آن در بریتانیا است یک "نهاد یاغی" خوانده است.
به بانک استاندارد چارترد هشدار داده شده که ممکن است اجازه فعالیت بانکی خود را در آمریکا از دست بدهد.
اتهاماتی که علیه این بانک مطرح شده بسیار گسترده تر از اتهاماتی است که پیش تر به بانک اچ.اس.بی.سی زده شده بود.
اچ.اس.بی.سی اخیرا توسط سنای آمریکا متهم شد که در جلوگیری از پولشویی توسط کشورهایی مانند ایران کوتاهی کرده است.
بانک مذکور پس از مطرح شدن این اتهامات ۷۰۰ میلیون دلار برای پرداخت جریمه های احتمالی ناشی از آنها تخصیص داد.
به بانک استاندارد چارترد گفته شده است که باید به اداره امور مالی ایالت نیویورک در قبال "نقض آشکار قانون" از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ توضیح دهد.
اداره امور مالی ایالت نیویورک همچنین گفته است که برای "بررسی جریمه های نقدی" جلساتی برگزار خواهد کرد.
در شکوائیه صادر شده علیه بانک استاندارد چارترد، از یکی از مدیران این بانک نقل شده است: "شما "آمریکایی ها" کی هستید که به ما و بقیه دنیا بگویید که نباید با ایران معامله کنیم".
در ماه های اخیر و همزمان با تشدید تحریم های بین المللی علیه برنامه های اتمی ایران، به چند بانک درباره همکاری با ایران و نقض تحریم های وضع شده علیه این کشور اتهاماتی وارد شده است.
اميد نوروزی روز دوشنبه در فينال وزن ۶۰ کيلوگرم مسابقه های کشتی فرنگی بازی های المپيک ۲۰۱۲ لندن مقابل رواز لاشخی از گرجستان به پيروزی رسید و دومين مدال طلای المپيک لندن را برای ايران به ارمغان آورد.
اميد نوروزی در این مسابقه توانست که کشتی گير تيم گرجستان را در دو وقت پی در پی و با نتايج يک بر صفر و يک بر صفر شکست دهد و بر سکوی قهرمانی اين وزن بايستاد.
اميد نوروزی پيشتر در بازی های آسيايی ۲۰۱۰ گوانگ ژو چين مدال طلا گرفته بود . وی همچنين در مسابقات کشتی قهرمانی سال ۲۰۱۱ بزرگسالان جهان در شهر استانبول ترکيه نيز به مدال طلا رسيد.
حمید سوریان، دیگر کشتی گیر فرنگی کار ایران، روز یکشنبه در دیدار پایانی وزن ۵۵ کیلوگرم کشتی فرنگی المپیک ۲۰۱۲ لندن، با پیروزی بر روشن بایراموف از جمهوری آذربایجان، نخستین طلا این مسابقه ها را برای ایران به ارمغان آورده بود.
امروز همچنین نواب نصیر شلال در رقابتهای دسته ۱۰۵ کیلوگرم با بالا بردن وزنهی ۱۸۴ کیلوگرم در یکضرب و ۲۲۷ در دو ضرب و مجموع ۴۱۱ کیلوگرم به نشان نقره دست یافت و چهارمین مدال کاروان ایران به دست آمد.نصیرشلال در یکضرب دو بار وزنه ۱۸۳ کیلوگرم را روی زمین انداخت اما در آخرین شانس خود وزنه ۱۸۴ کیلوگرم را بالای سر برد.
یک گروه مسلح مخالف رژیم سوریه اعلام کرد، سه تن از ایرانیان بازداشت شده در دمشق، در اثر گلوله باران محل نگهداریشان توسط نیروهای دولتی کشته شده اند.
خبرگزاری رویترز به نقل از سخنگوی یک گروه مخالف دولت سوریه گزارش داد که ۳ نفر از ایرانیانی که در سوریه توسط مخالفان دولت ربوده شده بودند، در اثر بمباران نیروهای دولتی در استان دمشق کشته شدهاند.
این گروه تهدید کرده که در صورت متوقف نشدن حملات، سایر ربوده شدگان را می کشد.
خبرگزاری رویترز می گوید که معتصم الاحمد، سخنگوی این گروه گفته است: "آنها در اثر حمله هواپیماها کشته شدند، خانه ای که در آن نگهداری می شدند روی سرشان خراب شد".
او گفته است که اگر نیروهای دولتی ظرف یک ساعت حملات خود علیه مخالفان را در این منطقه متوقف نکنند، سایر گروگان ها را خواهند کشد.
چهل و هشت ایرانی که مقامات جمهوری اسلامی آنان را زائران حرم زینبیه معرفی کرده اند روز گذشته در دمشق توسط مخالفان حکومت بازداشت شدند.
پیش از این علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه ایران در پاسخ به سوالی که چرا وزارت امور خارجه از اتباع ایران نمی خواهد سوریه را ترک کنند، گفته بود که نیازی به این کار نیست و اوضاع در سوریه امن است.
ارتش آزاد تایید کرد
ریاض اسعد فرمانده ارتش آزاد سوریه در گفتگو با بی بی سی فارسی، کشته شدن سه تن از گروگان های ایرانی را که دو روز پیش به دست نفرات این ارتش ربوده شده اند تأیید کرده است.
آقای اسعد جزئیات بیشتری درباره نحوه کشته شدن این سه گروگان ارائه نداد اما گفته است که دیگر گروگان ها در حال تحقیق و بازجویی اند و به محض اینکه اطلاعات کافی در مورد میزان دخالت آنان در حملاتی که به غیرنظامیان در سوریه می شود به دست آید، در مورد سرنوشتشان تصمیم گرفته خواهد شد.
مديركل بينالملل دفتر رييسدولت از قطعي شدن سفر احمدی نژاد به مكه برای شركت در اجلاس فوقالعاده سازمان همكاريهای اسلامی خبر داد.
این اجلاس که با پیشنهاد و میزبانی ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی برگزار می شود، به احتمال زیاد بحران سوریه را در صدر دستور کار خود خواهد داشت.
ایران و عربستان درباره سوریه اختلاف نظری عمیق دارند و میان کشورهای شرکت کننده در این اجلاس نیز رژیم سوریه دارای مدافعان زیادی نیست.
این اجلاس همچنین در آستانه اجلاس کشورهای عدم تعهد که قرار است در تهران برگزار شود آغاز به کار خواهد کرد.
شرکت کردن یا نکردن احمدی نژاد در این اجلاس در روزهای گذشته موضوع مناقشاتی در ایران بود اما در نهایت فرقانی، مديركل بينالملل دفتر رييسدولت از قطعي شدن سفر احمدی نژاد به مكه خبر داد.
بیش از ۴۰ کارگر و کارگزار شرکت مخابرات شهرستان لارستان در اعتراض به تبدیل قرارداد كاريشان به پاره وقت و ساعتی در مقابل فرمانداری این شهرستان تجمع کردند.
دبیر خانه کارگر شهرستان لار با اعلام این خبر به ایلنا گفت: بیش از ۴۰ کارگر شرکت مخابرات شهرستان لارستان نسبت به تغییر قرارداد خود از سالانه به ۱۵ روز در ماه اعتراض کرده و با ارائه طوماری که یک نسخه از آن دراختیار خبرگزاری ایلنا قرار گرفته است خواستار رفع مشکلاتشان از مسئولان شدهاند.
محمد حسن قوامی در ادامه افزود: کارگران مخابرات شهرستان لارستان با سوابق پنج تا ۲۶ سال در اعتراض به اقدام کارفرمای خود نسبت به تغییر قرارداد خود به ۱۵ روز ابراز نارضایتی کرده و از تغییر شرايط كار و تهديد امنیت شغلی خود ابراز ناامیدی کردهاند.
به گفته قوامی از کارگران خواسته شده است با امضاء فرم و تقاضای همکاری (بدون قرارداد قانونی) روزانه فقط ۴ ساعت کار کنند و بطور ماهانه فقط ۲۰۰ هزار تومان به آنان دستمزد داده میشود.
او با بیان اینکه اجرای این طرح از سوی شرکت مخابران استان فارس برای همه شهرستانها ابلاغ شده است افزود: در حال حاضر شرکت مخابرات شهرستان لارستان نسبت به اجرای این طرح پیش قدم بوده است و اقدام تجمع کارگران در مقابل فرمانداری شهرستان تا هم اکنون بینتیجه بوده است.
دولت برای کاهش هزینه ها و جبران کمبود منابع، اضافهكاری و برخی مزایای كارمندان را حذف می کند.
به گزارش ایسنا، براساس قانون مدیریت خدمات کشوری همه کارکنان دولت میتوانند تا ۵۰ درصد حقوق و مزایای خود را در قالب اضافهکاری دریافت کنند و ۲۰ درصد کارمندان به تشخیص رئیس دستگاه و با معیار نیاز دستگاه به خدمات آنها از این قاعده مستثنی هستند اما طی روزهای اخیر اخباری مبنی بر حذف اضافهکاری و حق دوری از مرکز و بدی آب و هوای کارمندان با هدف کاهش هزینههای دولت منتشر شده است.
با این حال معاون حقوقی معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رییس دولت چنین مسئلهای را تایید نکرده و اعلام کرد: درمورد صحت حذف اضافهکار باید تا پایان ماه صبر کرد.
گفته شده است که بودجه انقباضی است و با توجه به قانون برنامه تخصیص اعتبار باید متناسب با وصول درآمدها صورت بگیرد بنابراین با این شرایط امکان حذف اضافه کار کارمندان بیشتر خواهد بود. در واقع به نظر میرسد با توجه به انقباضی بودن بودجه دستگاهها ملزم شوند میزان اضافهکاری کارمندان خود را کاهش دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر