ندای سبز آزادی ـ مصطفی خسروی: هم زمان با نزدیک شدن به پایان ماه مبارک رمضان، بار دیگر موضوع رویت هلال ماه شوال و فرا رسیدن عید سعید فطر، از اهمیت بسیاری برخوردار شده است. شاید اگر روزه گرفتن در اول ماه شوال حرام نمی بود، جامعه نیز دچار حساسیت هایی این چنینی نمی شد.
حساسیت ها به این واقعه آنجا افزایش می یابد که اکثر مراجع شیعه در شوال 1430 (شهریور 1388) نظر آیت الله خامنه ای مبنی بر رویت هلال در روز شنبه 28 شهریور را نپذیرفتند و در مقابله با حکم ایشان، روزه داران را به اقامه نماز عید فطر در روز دوشنبه 30 شهریور 1388 یعنی یک روز پس از اقامه نماز عید فطر توسط رهبر ایران در دانشگاه تهران، دعوت نمودند.
آیات عظام حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، سیستانی و گلپایگانی از جمله مراجعی بودند که آن سال در مقابل نظر آیت الله خامنه ای که مقام ولایت و حاکم شرعی را نیز یدک می کشد ایستادند، البته باید گفت که این اولین بار نبود که تقابلی میان مراجع شیعه با رهبر انقلاب در باب رویت هلال ماه شوال رخ می داد و مطمئنا آخرین بار نیز نخواهد بود، و چه بسا در روز های آینده نیز با توجه به شرایط رصدی ماه، بار دیگر شاهد این رویاروی باشیم .
ریشه ی اختلاف در کجاست؟
اختلاف بر سر آغاز ماه رمضان یا ماه شوال، تنها به اختلاف بین مراجع شیعه محدود نمی شود، بلکه اختلاف بنیادی تری میان علمای اهل سنت و علمای شیعه وجود دارد. اکثر کشورهای اهل تسنن، نو شدن ماه را، در کشور خود، منوط به اعلام ماه نو توسط عربستان سعودی نموده اند، و در این کشور نیز، معیار نو شدن ماه، غروب ماه پس از غروب خورشید در شهر مکه عنوان شده است، به گونه ای که اولین بار که ماه، پس از مقارنه(1) و بعد از خورشید غروب کند، فردای آن روز، اول ماه جدید قمری خواهد بود، اما از آنجا که این روش همواره با خطاهایی مواجه است، و دلیلی بر رویت پذیری ماه در آن روز نیست، حکومت سعودی، برای ماه های مهم مذهبی هم چون رمضان و شوال شورایی تحت نام شورای عالی قضایی رویت هلال تشکیل داده است. این شورا نیز با بررسی گزارش های مردمی رای به آغاز ماه نو قمری صادر می کند. البته این شورا گاه با توجه به حجم گزارش های مخدوش، غیرواقعی و غیرعلمی ، اشتباهات فاحشی نیز در اعلام رویت هلال مرتکب می شود که به هیچ وجه از منظر علمی قابل توجیه نیست.
در این میان لیبی را می توان به عنوان یک استثنا در میان کشور های اهل سنت به حساب آورد، چرا که علمای این کشور، تنها وقوع مقارنه را شرط بر نو شدن ماه می دانند و هر زمانی که مقارنه رخ دهد، آن روز را روز اول ماه اعلام می کنند.
اما علمای شیعه که حوزه نفوذشان بیشتر در کشور های ایران، عراق و لبنان است با استناد به برخی آیات و احادیث، تنها راه اثبات نو شدن ماه را رویت هلال آن هم با چشم می دانند.
حال باتوجه به پیشرفت علم و تکنولوژی و توانایی انسان برای در اختیار گرفتن ابزارآلات نجومی همچون تلسکوپ ها و دوربین های قدرتمند، علمای شیعه با دو سوال اساسی مواجه هستند؛ اول اینکه که آیا دیدن ماه با تلسکوپ می تواند باعث اثبات نو شدن ماه گردد یا صرفا رویت هلال می بایست توسط چشم غیر مسلح به رخ دهد؟ و دوم اینکه رویت هلال در روز و پیش از غروب خورشید، که عمدتا توسط تلسکوپ ها و دوربین ها امکان پذیر است، می تواند ملاک عمل قرار گیرد یا خیر؟
از نزدیک به یک دهه قبل، جمعی از رصدگران حرفه ای ایران که در زمینه رویت هلال ماه تخصص ویژه داشتند در دیدار هایی با رهبر ایران ایت الله خامنه ای، توانستند نظر مثبت او را نسبت به رویت پذیری هلال ماه با چشمان غیرمسلح جلب کنند، به گونه ای که وی جز اولین و اندک مراجعه رسمی کشور محسوب می شود که رویت ماه با چشمان مسلح را بلامانع دانست. در پی این اعلام نظر بود که افرادی همچون آیت الله فاضل لنکرانی و آیت الله نوری همدانی نیز نظر به بلامانع بودن رویت هلال با چشمان مسلح دادند.
اندکی بعد و در همین راستا ستادی در دفتر رهبر ایران تحت عنوان ستاد استهلال دفتر رهبری تشکیل شد و هر ماه با به کار گیری تجربیات منجمان و رصدگران حرفه ای به فعالیت در زمینه رویت هلال ماه اقدام کرد. این ستاد گاه برای رویت هلال های حساس و بحرانی، هواپیماهای بلند پرواز ایلیوشین سپاه را در اختیار منجمان قرار می دهد تا بتوانند بر فراز ابرها و آلودگی های محیطی، اقدام به رصد هلال ماه نمایند، که این روند تا امروز نیز ادامه دارد.
در دیگر سو اما، اکثر مراجع مستقل و البته سنتی کشور تا کنون حاضر به پذیرش رویت هلال با تلسکوپ و دوربین نشده اند و تنها بر رویت با چشمان غیرمسلح تاکید می ورزند؛ در حالی که افکار عمومی معتقدند که ماه چه از پشت تلسکوپ و چه بدون آن، ماه است و در هر دو حالت آنچه که رخ خواهد داد، رویت هلال ماه است نه چیز دیگر؛ و البته همین اختلاف فتوا در رویت با چشم مسلح و غیرمسلح بود که باعث شد تا 3 سال پیش در ایران بین اکثریت مراجع شیعه و آیت الله خامنه ای، در تعیین روز عید فطر اختلافات جدی شکل بگیرد.
در پاسخ به پرسش دوم نیز، باید توجه داشت که استفاده از ابزارهای رصدی، این امکان را به وجود آورده که منجمان در روشنایی نور روز و قبل از غروب خورشید بتوانند در شرایطی خاص، هلال ماه را رویت کنند؛ این نوع هلال، که به "هلال در روز" شناخته می شود خود یکی از محل های اختلاف جدی میان مراجع است به گونه ای که بسیاری از آنها تنها رویت هلال را در شامگاه و پس از غروب خورشید ملاک نو شدن ماه قرار می دهند. با وجود این در سالهای اخیر، آیت الله خامنه ای رهبر ایران، تنها کسی است که رویت هلال در روز را نیز پذیرفته گرچه دیگر مراجع دینی، کماکان از این موضوع سر باز می زنند.
هلال شوال 1433
محاسبات نجومی نشان می دهد که رویت هلال ماه شوال 1433 در شامگاه شنبه 29 رمضان عملا غیرممکن است و تنها می توان در عصر روز شنبه، قبل از غروب خورشید با استفاده از ابزار نجومی قوی و رصدگران حرفه ای و با تجربه، هلال را در روز شکار کرد.
در این صورت می بایست منتظر باشیم تا رهبر ایران، روز یک شنبه را به عنوان عید فطر اعلام کرده و دیگر مراجع نیز روز دوشنبه را به عنوان روز عید اعلام نمایند؛ مگر این که در این میان حوادثی غیر قابل پیش بینی رخ دهد.
طبق نظرات روانشناسان و نظریه توهم ماه، به طور میانگین از هر 100 نفر که برای رویت هلال ماه اقدام می کنند، 19 نفر دچار توهم هلال شده و اعلام می کنند که ماه را دیده اند، از همین رو، مراجعی که ارتباطی با جامعه علمی و نجومی کشور نداشته و ندارند، همواره در معرض پذیرش گزارش های صادقانه اما، خلاف واقع و توهم گونه مردمی هستند که امری است طبیعی و اجتناب ناپذیر، که این خود نیز می تواند به صدور احکام شرعی نادرست منتج شود.
پی نوشت:
(1) مقارنه: لحظه ای که ماه در گردش خود به دور زمین، میان زمین و خورشید قرار می گیرد.
حجتالله ربانی، استاد دانشگاه تهران و شهید بهشتی و همکار موسسه کارولینسکا در استکهلم گفته است که به این دلیل که همسرش نتواند کس دیگری را ببوسد لب او را بریده و خورده است. اما خبرگزاری دولتی فارس، بازداشت این فرد را "توطئه ای علیه او وجامعه علمی ایران" ارزیابی کرده و گزارش داده است حجتالله ربانی دانشمند ایرانی رشته بیوتکنولوژی که اخیرا پس از بازگشت به سوئد، به دلیل آگاهی از خیانت همسرش، با وی برخورد کرده و پس از آن از سوی مقامات قضایی این کشور بازداشت شده است، به دلیل وخامت حالش از زندانی در سوئد آزاد شده است.
روزنامه ی سوئدی آفتنبلادت، بیست وهفتم ژوئن در توضیح این "برخورد" گزارش داده بود که استاد سابق موسسه پزشکی معتبر کارولینسکا به اتهام بریدن لب همسرش با چاقو و خوردنش، توسط پلیس سوئد بازداشت شد. این مرد زمانی اقدام به بریدن لبهای همسرش کرد که مظنون شد همسر جوانش، که بارها خواستار جدایی از او شده بود، با شخص دیگری رابطه ی عاشقانه دارد.
محقق سابق موسسه کارولینسکا، در دادگاهی که به طورغیر علنی برگزار شد، اعتراف کرده است که به تلافی رفتار همسرش لب پایینی او را بریده است تا او دیگر نتواند کسی را ببوسد. به نظر می رسد که متهم به هیچ عنوان از کرده خود پشیمان نیست. او معتقد است که همسرش به او توهین کرده و آبروی او را برده است. با این وجود او بارها به بازجویانش گفته است که بعد از ارتکاب به جنایت قصد داشته دست به خود کشی بزند.
یک منبع مطلع به روزنامه آفتنبلادت گفت که این تجاوز به حدی وحشیانه بوده که دادستان تلاش کرده مرد را متهم به قتل کند. ولی دادگاه باتقلیل حکم، متهم را به حمله شدید و وحشیانه متهم کرد. اینگلا هسیوس اکمن، وکیل قربانی، گفت که موکل او دچار آسیب و جراحتی شده که ممکن است ترمیم ناپذیر باشد: " جراحات جدی ست و پزشکان هنوز مطمئن نیستند قادربه درمانش باشند".
متهم گفته است که : "در ابتدا یک چاقو برداشتم که به اندازه ی کافی تیز نبود؛ سپس چاقوی جراحی ام را برداشتم." او همینطور شرح داده است که همسرش هنگام حمله بیدار بوده و به او گفته است که قصد کشتن او را ندارد؛ تنها می خواهد او را مجازات کند. او در بازجویی ها گفته که در ابتدا فکر کرده که با بریدن لب زن او هرگز نخواهد توانست کسی را ببوسد، ولی بعدا فکر می کند که ممکن است پزشکان قادر به پیوند دوباره ی لب باشند؛ از این رو آن را می بلعد. او به پلیس گفته که این ایده به طور کاملا ناگهانی به ذهنش رسیده است. او گفته است که: "من مرد علم هستم و ضریب هوشی بالایی دارم. من قادرم مسائل را در یک ثانیه حل کنم."
متهم ۵۲ ساله که شهروند ایران است، در سال ۲۰۱۰ به عنوان محقق پست - دکتری در موسسه ی کارولینسکا مشغول به کار بوده است. او در حال حاضر استاد دانشگاه در تهران است ولی همچنان به طور موقت در استکهلم، جایی که با گروه تحقیقاتی سابق خود همکاری دارد، اقامت می کند. بنگت نوروینگ، مدیر موسسه کارولینسکا، با "تراژدی" خواندن این حادثه اظهار داشت: "از آنجایی که محقق مورد نظر در حال حاضر در استخدام موسسه کارولینسکا نیست، این موسسه از انجام هر گونه اقدام قانونی ناتوان ست."
برخوردی که خبرگزاری فارس به آن اشاره نکرده در واقع بریدن لب های همسر وبلعیدن آن در سوئد بوده است. فارس خبر داده که صبح روز گذشته (سهشنبه) پلیس سوئد این دانشمند برجسته ایرانی را پس از گذراندن بیش از یک ماه از دوران حبسش درحالی که در کما بوده از زندان آزاد کرده است.
جالب این جاست که فارس، بازداشت دانشمند ایرانی در سوئد را توطئه ای علیه او وجامعه علمی ایران ارزیابی کرده است. فارس می نویسد: "یکی از نکات قابل تامل در مورد حجتالله ربانی این است که وی پروژه مشترکی را بین پژوهشکده ابنسینای جهاد دانشگاهی و دانشگاه سوئد هدایت میکرد، که دولت سوئد از این دانشمند ایرانی درخواست میکند، دستآوردهای خود را با نام این کشور به ثبت برساند اما حجتالله ربانی با این درخواست دولت سوئد مخالفت میکند.پس از اعلام مخالفت این دانشمند ایرانی، دولت سوئد با برگزاری کنفرانس خبری در آمریکا، دستاوردهای حجتالله ربانی را دستاوردهای سوئد معرفی کرد". فارس می افزاید: "از سوی دیگر همسر حجتالله ربانی که تبعه کشور سوئد است، از دادگاه سوئد درخواست میکند تا این دستاورد که به نام حجتالله ربانی به ثبت رسیده است، به نام وی انتقال داده شود."
لینک خبر
لینک فارس
مهندس عباس امیرانتظام، عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران و باسابقه ترین زندانی سیاسی جمهوری اسلامی، به دلیل وخامت شرایط جسمانی اش روز گذشته در بیمارستان ایرانمهر تهران بستری شده است.
این عضو سابق نهضت آزادی ایران و سخنگوی دولت موقت پس از حمله دانشجویان خط امام به سفارت امریکا در تهران در ۱۳ آبان ۵۸ ، با ادعای این دانشجویان مبنی بر همکاری مهندس امیرانتظام با دولت امریکا به حبس ابد محکوم شد. ادعایی که هیچگاه برای اثبات آن سند معتبری ارائه نشد تا این زندانی سیاسی پس از ۱۷ سال زندان بلا انقطاع با فشار گزارشگران ویژه وقت حقوق بشر ملل متحد ، گالین دوپل و موریس کاپیتورن، در سال ۷۵ به مرخصی اعزام شد و در نخستین روز مرخصی اش به دیدار شهیدان داریوش و پروانه فروهر رفت.
پس از آن بود که به دلیل افشاگریهایش درباره وضعیت دهشتناک زندانهای سیاسی جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ در رسانه های فارسی زبان و انگلیسی زبان بعد از ترور اسدالله لاجوردی در بهار ۷۷ دوباره به زندان بازگردانده شد.
مهندس امیرانتظام که به دلیل دوستی نزدیکش با داریوش فروهر و پروانه اسکندری از نقاط بیم حاکمیت بعد از قتلهای زنجیره ای محسوب میشد در این سالها نه تنها علیرغم وضعیت نامناسب جسمانی و تاکید پزشکی قانونی مبنی بر عدم تحمل کیفر زندان ،از مرخصی محروم شد، بلکه در جریان اعتراضات دانشجویی بعد از ۱۸ تیر ۷۸ همسر وی ، الهه میزانی نیز توسط وزارت اطلاعات همراه با سایر رهبران ملیون چون خسرو سیف و بهرام نمازی بازداشت شده در بیانیه شماره ۲ وزارت اطلاعات بعد از ۱۸ تیر به عنوان یکی از رهبران قیام ۱۸ تیر معرفی شد.
عباس امیرانتظام نهایتا در آبان ماه سال ۸۱ در شرایط وخیم جسمانی به مرخصی آمد و با تمدید مرخصی اش به صورت چند ماه یکبار دیگر به زندان بازگردانده نشد.
این قدیمی ترین زندانی سیاسی جمهوری اسلامی در سال ۸۲ به عضویت هیئت رهبری جبهه ملی در آمد و در سال ۸۶ توسط کانون مدافعان حقوق بشر به دلیل یک عمر کوشش حقوق بشری اش مورد تجلیل قرار گرفت و برنده نخستین جایزه کانون مدافعان حقوق بشر شد.
امین بزرگیان
برای ح.س
دادستان تهران گفته است که زندانیان آزادشده به حکم عفو آزاد شده اند. چرا همواره احکام آزادی زندانیان را منوط به بخشش حاکم اعظم و مقارن با یک جشن دینی اعلان می کنند؟ بی شک این نشانه ها بی جهت نیست.
عفو، هرچند در ظاهر بخشایشی است برای آزادی زندانیان اما در واقع، فرمانی است برای کشاندن مطرودان به زیرساحت قدرت مسلط ونشان دادن قدرت مضاعف شخص حاکم. قدرت پادشاه در دو موقعیت نمایش داده می شود: اول دستور «بزن» که خطاب به جلاد و در میدان های شهر ابلاغ می شود ودومی فرمان شنیع تر و پر سر وصدا تر: «بخشیدم رهایش کنید».
در مکانیزم های بازجویی معمولا زندانی با دو بازجو روبروست. یکی خشن و سخت گیر که همواره از پاسخ ها ناراضی و در کار تهدید کردن زندانی است و دیگری فردی است آرام و دلرحم ومهربان. وظیفه دومی این است که با نمایش خیرخواهی برای متهم به جلب اعتماد او نائل شود. او را برای حرف زدن و «لو» دادن و استغاثه به پای بازجوی اول آماده کند. در واقع بازجوی دومی است که مقاومت زندانی را می شکند. او اینکار را با مکانیزم «سرکوب-مهربانی» انجام می دهد. مکانیزمی که هدف مشترک تمام بازجویی ها را در میان «خیر» جستجو می کند. این خیر، ابزار شری است که در سرشت قدرت سرکوب، خوابیده است. یادمان نرود که تمامی کنش های انسانی و خیرخواهانه می توانند توسط دولت به ابزاری برای سلطه بیشتر تبدیل بشوند. این از خصوصیات دولت است که همه مفاهیم وکنش ها را به درون دستگاه پیچیده خود می کشاند و پس از هضم، محصول ومدفوع جدیدی را تولید می کند.
بخش عمده ای از بار بازجویی به عهده بازجوی مهربان است. او نماینده چهره مهربان سلطان است. نکته اینجاست که هر دو باز جو در درون حاکم جمع می شوند. فرمان عفو چهره دیگری است از فرمان مرگ. در واقع حاکم با توانایی ابلاغ فرمان مرگ است که توانسته فرمان زندگی دادن را به نام خود ثبت کند. عفو کردن بر روی تلی از فرمان شکنجه امکان وجود می یابد. وقتی تعیین مصداق «الشداء علی الکفار ورحما بینهم» در اختیار حاکم است، این پیام به مکانیزمی برای تایید تصمیم حاکم تبدیل می شود.
فرمان عفو می خواهد به ما بگوید که حتی همین زندانیان نیز مشمول توجه حاکم اند. او یکبار قدرتش رابا حبس کردن، پیشتر، نشان داده و حال اینکار را به گونه ای هژمونیک تر با فرمان بخشایش وعفو انجام می دهد. لحظه ای که حاکم به صورت «فرشته خیر» درمی آید واز شکنجه آزادمی کند، می خواهد بگوید که اتباع من! تنها اپوزیسیون واقعی این وضعیت نیزخودمنم. «قانون» منم، ونیز این منم که می توانم قانون را ملغی کنم. برای آزادی نیازی به شکستن قفل زندان هاندارید. کسی یا چیزی جز من نمی تواند شما را نجات دهد.
این فیگور نیازمند نوعی «خدایی» است. حاکم به دنبال کنش مومنانه، خنثی وانفرادی است که سلامتی را از خدایی می خواهد که جان او را در نهایت می گیرد. شبیه شدن به خدایی که می میراند و در عین حال دوست داشته می شود. بیراه نیست که تا این حد فرمان های عفو مقارن با نشانه های دینی اعلان می شوند.
ندای سبز آزادی - کامیار بهرنگ - خبر کوتاه بود اما عمق فاجعه همچنان ناپیدا است. زمین لرزه ای آذربایجان را تکان می دهد. خبرگزاری ها تنها به درج خبر می پردازند و رسانه ی ملی برنامه های ویژه ی شب احیا را تغییر نمی دهد و تنها در بخش خبری خود و کمتر از ۲ دقیقه به آن می پردازد. اما خبرهای غیر رسمی و سایت های غیر دولتی و حتی خبرگزاری هایی چون فارس و مهر و ایسنا و ایلنا، پس از ساعاتی تصاویری را منتشر می کنند که نشان می دهد، فاجعه عمیق تر از یک رانش ساده است.
از همان لحظه در فضای مجازی و در بین مردم عادی، جوش و خروشی بر پا می شود. این واکنش به واقع همان تعریف ' حرکت خودجوشی ' است که سال ها در میان مردم به مضحکه تبدیل شده بود. پیش از این بارها لباس شخصی ها به صورت خودجوش! اعتراض می کردند، به سفارت حمله می کردند و یا به مردم! در حرکتی خودجوش به نمایش فیلم ها اعتراض می کردند و ....
اما اینبار به واقع این خود مردم بودند که بدون دریافت وعده ای به صحنه آمدند. این حرکت در در ابعادی متفاوت قابل بررسی است.
شبکه های اجتماعی جایگزین خبرگزاری دولتی
بازبینی اخبار و واکنش ها در فضای مجازی، خصوصا فیس بوک، توییتر، وبلاگ ها و ... نشان داد که بر خلاف آنچه پندار عمومی است، این شبکه ها به صورت وسیعی در میان طبقه های مختلف اجتماعی جایگاهی اثر گذار دارد. پیشتر بسیاری بر این باور بودند که به واسطه ی ضریب پایین گستره ی اینترنت در ایران، شبکه های اینترنتی توان یک شبکه ی واقعی را ندارند و تنها بخشی از جامعه را پوشش می دهد که آن بخش نیز بنا به پراکندگی خواست و مطالبه نمی توانند در یک فضای همگن، عمل مشترکی را پی ریزی و پیگیری کنند. اما تجربه ی کنش جمعی در این شبکه ها نشان داد که این امکان وجود دارد که در سانسور شدید خبری، خبر ها را منتشر و باعث یک کنش واقعی در سطح جامعه شوند.
مساله مهمی که نمود بیرونی و قابل اندازه گیری داشت، پیگیری مجدانه ی گروه های اینترتی برای اهدا خون بود.
ایده ی اولیه خیلی ساده از سطح جامعه ی واقعی به میان آمد و در زمان کوتاهی با اطلاع رسانی درباره نیازهای مصیبت زدگان و راه های رفع آن، فردای خبر مراکز دریافت خون با سیلی از هموطنانی همراه شد که یکی از راه های کمک به مردم زلزله زده ی آذربایجان را اینگونه یافته بودند.
نگاه به صف های پر ازدحام این مراکز در شهرهای مختلف نشان می دهد که جوانان بسیاری با تقسیم بندی های رنگارنگ درگیر این نیاز شده اند. این مهم نشان می دهد که به واقع جوانان ضرورت ها را به خوبی می شناسند و همچنین توان بالایی در جدا سازی فضاهای سیاسی و ملی دارند.
حرکت کاروان های مردمی و جای خالی کمک های دولتی
پس از تاکید نماینده اهر که دستور ویژه ی محمود احمدی نژاد برای کمک از مرکز را ضروری دانسته بود، ساعاتی گذشت اما نه دستور صادر شد و نه حتی پیام تسلیت و همدردی. در همین زمان بود که باز در شبکه های اجتماعی ضرورت رساندن کمک های اولیه، ادوات پزشکی و دارو، مواد غذایی و همچنین نیازهای لجستیکی مطرح شد و نیروهای مردمی به صورت شخصی و یا تحت سازمان های مردم نهاد و انجمن های خیریه به میدان آمدند و دسته های کمک راهی مناطق شد.
نکته ی جالب آنجا بود که گزارش هایی مبنی بر ممانعت نیروهای امنیتی برای ورود این کمک ها نیز منتشر شد. پر واضح است که در اینگونه شرایط بحرانی حفظ نظم و امنیت منطقه از ضروریات است، اما در جایی که نهادهای دولتی از پروژه ی کمک رسانی عقب هستند، تنها نیروی مردمی است که می تواند به عنوان بازوی کمکی نقش مثبتی را ایفا کند. خصوصا آنکه همین نیروها نقش اصلی برای کمک رسانی را برعهده گرفتند.
از سوی دیگر، افراد آشنا به محل نیز گزارش های خود از نیازمندی های منطقه را از طریق همین شبکه های اجتماعی مطرح می کردند و اخبار آن با سرعت دست به دست می شد.
در این میان نقش افرادی که چهره های محبوب ورزشی و هنری هستند، بسیار پررنگ و ماندگار است که تنها علی دایی، یکی از آنها است. کسی که در نبود مسئولان دولتی در منطقه یاری رسان بود و همین بودن، آرامش نسبی را به بخشی از مناطق بازگردادنده بود.
جمع آوری کمک های مالی، جای خالی کمک های دولتی
درست زمانیکه دولت در حد یک خبر اعلام کرد که کمک های بلاعوض را به آسیب دیدگان پرداخت می کند، در درون و برون مرز، گروه های مختلف مردمی جمع آوری پول و ارسال آن به اشخاص معتمد خود در ایران را آغاز کردند.
چنین کمک هایی هرچند کم و محدود باشد و حتی با مشکلات زیادی برای ارسال به داخل ایران همراه باشد، اما یک حس بزرگ همپیوندی را در بین ایرانیان تقویت کرده است. این کمک ها بر اساس بزاعت هر فرد از ۱۰ دلار تا هزاران دلار نه تبدیل به یک ارزش مادی که به واقع یک ارزش عظیم معنوی شده است که ایرانیان را در تمام جهان به هم پیوند داد و با یکدیگر همراه کرد.
شبکه های اجتماعی در این مورد نیز نقشی بی بدیل داشته است. مردم به افراد شناخته شده خود اطمینان می کنند و حتی به کسانی که او را هرگز ندیده اند، اما بر اساس شناختی که در همان فضای مجازی دارند وارد شدند و تلاش کردند که قطره قطره، دریایی از کمک ها را جمع آوری کنند تا که شاید بخش کوچکی از فاجهه را پوشش دهند.
قسمت فاجعه بار برخورد رسانه های وابسته به حاکمیت آنجا بود که کوشیدند، با پخش شایعه و گسترش حس بدبینی به فعالان سیاسی و اجتماعی، این طرح را دچار تشتت کنند. اما این طرح با قدرت پیش رفت و در عین حال ورزشکاران و هنرمندان را نیز درگیر خود ساخت، به طوریکه مدال آوران المپیک هدایای دریافتی خود را مستقیما به این مهم اختصاص دادند. کمک های مالی باشگاه های ورزشی و حتی داوران مسابقات فوتبال را نیز می توان بخشی از این همبستگی ملی برای جبران خسارات در آذربایجان دانست.
در این میان هنرمندان و اهالی فرهنگ نیز همت کردند و واسط کمک های مردمی برای ارسال مستقیم به آنانی شدند که امروز نیازهای خود را به صورت گسترده ای از هموطنان خود تامین کرده اند.
فاجعه طبیعی، انسجام ملی
آخرین بخشی که در این میان بررسی می شود، روحیه ای است که در ساعات اولیه پخش خبر ایجاد شد. این حس مدت ها بود که برای بسیاری تبدیل به خاطره شده بود. امری مهم و حیاتی که پویایی و عشق را نوید داد و صد افسوس که باید در چنین زمانی و به این شکل خود را نشان دهد. روحیه ی مردمی که ایران و ایرانی را دوست می دارند و بر خلاف خواست و تلاش بدخواهان، ایران و ایرانی یکپارچه به کمک هموطنان خود برخواست تا دوباره یادآور شوند که هنوز از همان نسلی هستند که روزگاری فلسفه ی زندگی شان ' بنی آدم اعضای یکدیگرند ' بود.
قیمت ارز در بازار تهران امروز دوباره نوسانات شدید را تجربه کرد در حالی که خبرگزاری ایسنا قیمت هر دلار را ۲۱۲۰ تومان اعلام کرده بود خبرگزاری مهر ساعاتی بعد ضمن اعلام نوسانات شدید در بازار سکه و ارز نرخ دلار را ۲۱۳۰ تومان اعلام کرد.این خبرگزاری قیمت دلار را ظهر امروز ۲۱۰۵ اعلام کرده بود.
براساس گزارش مهر قیمت هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم امروز پنج شنبه به ۷۸۹ هزار تومان و هر دلار نیز به ۲۱۳۰ تومان رسید.
به گزارش مهر، عصرامروز پنجشنبه قیمت هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم در بازار به ۷۸۹ هزار تومان رسید و قیمت هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح جدید نیز ۷۸۸ هزار تومان است.
بر پایه این گزارش، هر نیم سکه عصرامروز ۳۹۴ هزار تومان و هر ربع سکه بهار آزادی نیز ۱۹۸ هزار تومان وقیمت سکه های ۱ گرمی هم ۱۱۵هزار تومان است.
باوجود ثابت بودن قیمت هر اونس طلا در بازارهای جهانی به مبلغ ۱۶۰۴ دلار، نرخ هر گرم طلای ۱۸عیارعصر امروز به ۸۰ هزارو ۲۵ تومان رسید.
همچنین عصر امروزقیمت هریک دلار در بازار آزاد ۲۱۳۰ تومان، یورو ۲۶۲۵ تومان و درهم نیز ۵۸۰ تومان است.
معاون حفاظت و امور اراضی منابع طبیعی کهگیلویه وبویراحمد گفت: از ابتدای سالجاری تاکنون ۸۶هکتار از اراضی منابع طبیعی این استان طعمه حریق شده است.
«محمدرضا جهانآرا» در گفت وگو با ایسنا افزود: در نیمه دوم سال به دلیل فصل بارندگی آتشسوزی رخ نمیدهد و بیشتر آتشسوزیها به علت گرمای هوا از اواخر خرداد و تا اوایل مهرماه به وقوع میپیوندد که از ابتدای سال ۹۱ تاکنون ۳۱مورد آتشسوزی به وقوع پیوسته که توسط محیط بانان این سازمان مهار شده است.
وی اظهار کرد: سال گذشته حدود ۴۳ مورد آتشسوزی به وقوع پیوست که در این چند مورد آتشسوزی ۱۴۳ هکتار از جنگلها و اراضی استان از بین رفته است که بیشتر این آتشسوزیها به دلیل پوشش جنگلی بیشتر و سطح جنگلی فراوان در شهرستان بویراحمد به وقوع پیوسته است.
معاون حفاظت و امور اراضی منابع طبیعی کهگیلویه و بویراحمد خاطرنشان کرد: تاکنون موردی از آتشسوزی عمدی گزارش نشده و ما بعد از هر آتشسوزی تحقیقات محلی انجام میدهیم و اگر مورد عمدی گزارش شود از طریق مراجع قضائی پیگیری میکنیم.
وی مساحت جنگلی استان را ۹۹۰هزار هکتار بیان و تصریح کرد: حدود ۹۰ درصد از اراضی استان کهگیلویه و بویراحمد را بلوط و بقیه را بادام، بنه، کُله خنگ و سایر گونهها تشکیل میدهد.
به غیر از زلزله پنج ریشتری شب گذشته ورزقان، از بامداد پنجشنبه تاکنون، این شهرستان ۱۶ بار دچار پس لرزههایی در محدوده ۲.۶ تا ۳.۸ ریشتر شده است.
به گزارش ایسناجواد رشتبر، معاون فرماندار ورزقان، گفت: زلزله پنج ریشتری این شهرستان تلفات جانی در پی نداشته و در زمینه خسارت مالی تاکنون گزارشی ارائه نشده است.
بر اساس این گزارش، به دنبال زلزله شدید شب گذشته ورزقان که به شدت در تبریز احساس شد، مردم این شهر به خیابانها ریختند.
از روز شنبه هفته جاری که زلزله ۶.۲ ریشتری در مناطق اهر و ورزقان رخ داد و در تبریز نیز احساس شد، پس لرزههای کم و بیش شدید آن مردم این شهر را وحشتزده کرده است.
اغلب مردم به ویژه ساکنان ساختمانهای پرجمعیت با هر پس لرزهای به خیابانها میریزند.
پارکهای تبریز همانند مناطق زلزله زده مملو از چادرها است. برخی از ساختمانها و برجهای نوساز در تبریز ترک خوردهاند که این امر، مردم را نسبت به امنیت و مقاومت محل زندگیشان بدبین کرده است.
عصر روز شنبه دو زمین لرزه به بزرگی ۶.۲ و شش درجه در مقیاس امواج درونی زمین شهرستانهای اهر، ورزقان و هریس در آذربایجان شرقی را لرزاند.
مسعود باستانی روزنامه نگار محبوس در زندان رجایی شهر در یادداشتی با اشاره به حادثه تلخ زلزله آذربایجان و همزمانی آن با اجرای حکم شلاق ۱۳ زندانی سیاسی در زندان اوین که تعدادی از آنان روزنامه نگار بوده اند نوشته است: این روزها، روزهایی است که بی اختیار بخاطر کار روزنامه نگاری، پرسش گری در ذهن آدمی تقویت می شود، پرسشگری که ۱۰ سال است ذهنم را اشغال کرده است. روزهایی که اندکی آزادی می خواهم تا پرسش هایم را بپرسم و حال آتش پرسیدن درباره زلزله اهر و سوال در باره مراسم شلاق زنان در اوین همه وجودم را پر کرده است.
به گزارش کلمه، در بخشی از این یادداشت آورده است: باید سوال بپرسیم از شلاق های اوین و اینکه این تازیانه ها پاسخ به کدام رویای این روزنامه نگاران بود؟ مزدک علی نظری که روزنامه نگاری را برای صلح می خواست و صلح را برای روزنامه نگاری، سیامک قادری روزنامه نگاری که از آسیب های اجتماعی می نوشت و خوب به خاطر دارم که وقتی دید همه خبرنگاران بر حادثه بم تمرکز کرده اند او راهی “بروات” شد تا روایت تازه ایی را از ناگفته های زلزله بم بنویسید، رحمان بوذری روزنامه نگار و دوست نادیده ام که ذکر کارهای خوب اش را شنیده ام و چندین بار مقالاتش در روزنامه شرق خوانده ام. رحمان، مزدک و سیامک به راستی این تازیانه پاسخ به کدام رویای شما بود؟ و کدام سوال ممنوعه را با شلاق پاسخ گرفتید؟
مسعود باستانی از تاریخ ۱۴ تیر ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ایجاد اغتشاش به شش سال زندان محکوم شده است. وی تا بهمن ماه ۱۳۸۸ در زندان اوین به سر میبرد، اما در تاریخ پنجم بهمن ماه ۱۳۸۸ در اقدامی خلاف قانون و بر خلاف اصل تفکیک و طبقهبندی زندانیان از زندان اوین به زندان رجاییشهر که محل نگهداری مجرمین خطرناک است، منتقل شده و اکنون در این زندان نگهداری می شود.
متن کامل این یادداشت که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
اصلا مهم نیست که حکم را با چه کیفیتی اجرا کرده اند، اصلامهم نیست که آیا جای شلاق بر بدن روزنامه نگاران باقی می ماند یا خیر، که برای اجرای حکم شلاق در آزادی قریب الوقوع آنان چه تاثیری خواهد داشت، اصلا مهم نیست که این یادداشت بر مرخصی احتمالی من که قرار است بعد از ۳ سال حبس ۳ روز را در کنار خانواده و به یاد همسر زندانی ام سپری کنم اثر خواهد داشت یا خیر.
اکنون مهمترین چیز برایم این است که قلم را شلاق زده اند. روزهایی که آذربایجان لرزیده است و دلم سخت گرفته، روزهایی که بیش از هر زمان دیگری خاطرات خبرنگاری از زلزله در ذهنم چرخ می زند.
این روزها، روزهایی است که بی اختیار بخاطر کار روزنامه نگاری، پرسش گری در ذهن آدمی تقویت می شود، پرسشگری که ۱۰ سال است ذهنم را اشغال کرده است. روزهایی که اندکی آزادی می خواهم تا پرسش هایم را بپرسم و حال آتش پرسیدن درباره زلزله اهر و سوال در باره مراسم شلاق زنان در اوین همه وجودم را پر کرده است.
روزهایی که بایستی روانه آذربایجان می شدیم و بجای درد شلاق، از درد مردم می نوشتیم از دردهایی که هست و امکاناتی که نیست روزهایی که باید می پرسیدیم، روزهایی که باید براش می نوشتیم درباره زندگی در چادر و پیرامون کمبود پتو و دارو، سوال می پرسیدیم، درباره نحوه نگهداری از کودکان بی سرپرست، گزارش می نوشتیم از آنانی که داوطلبانه از سراسر دنیا به یاری حادثه دیدگان ما می آیند و ساعت ها در فرودگاه ها بخاطر ویزا معطل می مانند. پرسش می کردیم در باره زندگی یک خانواده آذری در یک چادر کوچک فاقد امکانات اولیه بدون حمام و دستشویی، و دوباره سوال می پرسیدم درباره غفلت یک روزه رسانه های رسمی کشور و تاخیر تیم های امداد و نجات درساعت های طلایی همانند زلزله بم و بر اساس آن با تجربه های پیشین گزارش می نوشتیم، درباره تشکیل یک ستاد داوطلبانه مردمی برای عیادت مجروحان که در غربت روی تخت بیمارستان در شهری کیلومترها دور تر از خانه و کاشانه خود بستری هستند و کسی از آنان عیادت نمی کند.
درباره بیمارستان های صحرایی و مواد غذایی که به آسیب دیده گان زلزله داده می شود. از چگونگی توزیع وسائل در پراکندگی مناطق آسیب دیده خبردار نمی شدیم. گزارش می نوشتیم درباره نیاز مردمان منطقه به کمک های روحی و روانی چرا که عده ایی از زلزله زدگان طی چند ساعت جنازه چندتن از اعضای خانواده خویش را به دست خود به خاک سپرده بودند و سوال می پرسیدیم درباره آموزش کودکان روستایی که مدرسه کوچکشان ویران شده بود. سوال می پرسیدیم درباره دولتمردان که اگر دیر بحنبند به زودی خانواده های چادر نشین گرفتار سرمای شدید آن منطقه خواهند شد.
کار ما روزنامه نگاران همین بود، گزارش نویسی و طرح پرسش، چراکه اگر پرسشی نباشد پاسخی در کار نیست و کمبودی دیده نخواهد شد ولی گویا این روزها تعدادی از پرسش گران در زندان محبوسند و شاید هم پاسخشان را با شلاق می دهند.
اما افسوس که حالا باید سوال بپرسیم از شلاق های اوین و اینکه این تازیانه ها پاسخ به کدام رویای این روزنامه نگاران بود؟ مزدک علی نظری که روزنامه نگاری را برای صلح می خواست و صلح را برای روزنامه نگاری، سیامک قادری روزنامه نگاری که از آسیب های اجتماعی می نوشت و خوب به خاطر دارم که وقتی دید همه خبرنگاران بر حادثه بم تمرکز کرده اند او راهی “بروات” شد تا روایت تازه ایی را از ناگفته های زلزله بم بنویسید، رحمان بوذری روزنامه نگار و دوست نادیده ام که ذکر کارهای خوب اش را شنیده ام و چندین بار مقالاتش در روزنامه شرق خوانده ام. رحمان، مزدک و سیامک به راستی این تازیانه پاسخ به کدام رویای شما بود؟ و کدام سوال ممنوعه را با شلاق پاسخ گرفتید؟
هنوز یادم هست روزهایی که را که در سال ۸۴ من هم بر اساس حکمی از دادگاه انقلاب به شلاق و حبس محکوم شده بودم به جرم خبرنگاری و حضور در بیمارستان میلاد، در زندان اوین ساکن شده بودم. آن روزها خیلی ها گفتند و نوشتند که فلانی را به زندان ببرید و حبس کنید، اصلا او را تبعید کنید و یا مثل گالیله تا مرز گیوتین جلو ببرید اما مسعود را شلاق نزنید چرا که حکم شلاق برای روزنامه نگاری یعنی شلاق بر تن قلم، چرا که روزنامه نگاری یعنی قلم و شلاق بر تن روزنامه نگار یعنی بی حرمتی قلم، تازیانه بر حرمت قلم.
مرداد ماه ۹۱
مسعود باستانی
رجایی شهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر