-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

Latest News from Kaleme for 06/15/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



صبح روز پنج شنبه، محمد نوریزاد، توسط عده ای بازداشت و پس از ساعت ها نگهداری در یک انفرادی، ساعت یازده و نیم شب در یکی از خیابان های تهران رها شد.

به گزارش خبرنگار کلمه، صبح روز پنج شنبه، محمد نوریزاد، جهادگر و مستندساز منتقد در یکی از خیابان های تهران، توسط عده ای بازداشت و پس از ساعت ها نگهداری در یک انفرادی در محلی نامعلوم ساعت یازده و نیم شب در یکی از خیابان های تهران رها شد.

راوی روایت فتح شهید آوینی طی یک سال اخیر بارها با تهدیدهای مستقیم، غیر مستقیم، علنی و غیرعلنی ماموران روبرو شد اما اراده اش بر ادامه ی نوشته های انتقادی و نامه های افشاگرانه ادامه یافت.

وی در گفتگوهایی با سایت کلمه نیز به افشاگری هایی از آنچه دیده بود و می دانست پرداخت. کلمه به محض دریافت اطلاعات تکمیلی از اینکه در این بیش از ۱۲ ساعت بر نوریزاد چه گذشته است آن را در اختیار خوانندگان خواهد گذاشت.

همچنین متن زیر توسط یکی از خوانندگان که شاهد ماجرای بازداشت این نویسنده و روزنامه نگار بوده در اختیار کلمه قرار گرفته است:

ساعت ده صبح روز پنجشنبه بیست و پنج خرداد پشت چراغ قرمز فرمانیه – کامرانیه منتظر سبز شدن چراغ بودم که ناگهان دیدم هفت هشت نفر با شتاب به سر وقت یک اتومبیل پراید رفتند و مردی را از آن بیرون کشیدند. او را شناختم. برای لحظه ای نگاهم با نگاهش تلاقی کرد. در حالی که از پشت به دستش دستبند می زدند به صورت من نگریست. تبسمی کرد و با صدای نسبتا بلند خودش را به من معرفی کرد: نوری زاد.

یکی که ظاهرا حکم سرتیم مهاجمین را داشت به نوری زاد غرید که اگر یک باردیگر دهانت را باز کنی دندان هایت را توی دهانت می ریزم.

اورا برسر جوی رو به دیوار نشاندند. چراغ سبز شده بود و من بناچار باید به راه می افتادم . درآخرین نگاه دیدم که او به یکی از مهاجمین گفت: ازجیب من پول در بیاورید و کرایه این بنده خدا را بدهید. نوری زاد را سوار یک اتومبیل پژو یشمی رنگ کردند. تنها توانستم از آینه شماره اش را به ذهن بسپرم و روی برگه ای بنویسم: ۲۲ ۹۱۶ ل ۳۳

خدا می داند نوری زاد اکنون کجاست. مهاجمینی که من دیدم منتظر یک بهانه کوچک بودند تا همانجا جلوی چشم همه دل وروده نوری زاد را بیرون بریزند.

خدایا خودت پشت و پناهش باش

“یک شاهد ماجرا که شهامت نام بردن اسم خود را ندارد”


 


کلمه – شهاب میرجعفری:

بسم‌الله‌الرّحمن الرّحیم

وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ.

و ما را نرسد که بر خداوند توکل نکنیم، و حال آنکه ما را به راه درستمان هدایت کرده است، و بر آزارى که به ما مى‌دهید، شکیبایى خواهیم کرد، و اهل توکل باید که بر خداوند توکل کنند (سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی دوازدهم).

امید به آینده رساترین اعتراض ماست. به سابقه‌ی دیرینه‌ی این سرزمین نگاه کنید. در زندگانی ما مردم که از کهن‌ترین تمدن‌ها زاده شده‌ایم، فراز کنونی جزئی از یک تاریخ طولانی است. ما در جاده‌ای به درازای تاریخ همه بشریت قدم می‌زنیم. در این جاده چه بسیار ملت‌ها که منقرض شدند و جز داستانی از آنان باقی نماند. آن چیزی که ملت ما را به خلاف آنان و علیرغم سخت‌ترین رویدادها زنده نگه داشت امید بود، زیرا آفت این راهپیمایی هزاران ساله ناامیدی است (میرحسین موسوی، بیانیه‌ی هشتم).

 

مقدمه

خردادماه حامل تقارن‌های تاریخی معناداری نزد خاطره‌ی جمعی ما مردم ایران است، خاطره‌هایی از مسیری پرفراز و نشیب که مردمی بزرگ در چالش با مستبدان داخلی و مداخله‌جویان خارجی برای کسب استقلال و آزادی و حقوق اساسی خود پشت سر نهاده است: دوم خرداد جشن مهار استبداد داخلی، سوم خرداد جشن پیروزی بر دشمن خارجی، چهاردهم و پانزدهم خرداد، خاطره‌ی خیزش تاریخی مردم دربرابر تحقیر ایران از سوی ائتلافی از استبداد داخلی و قدرت‌های مداخله‌جوی بین‌المللی، و همچنین خاطره‌ی برآمدن و نیز فقدان یک رهبر دینی فرهمند. پانزدهم خرداد یادآور خیزشی علیه استبداد است که با سرکوب خشن امنیتی و انتظامی به لایه‌های زیرین جامعه رانده شد و پانزده سال پایید و بالید و به دیگر جریان‌های ضداستبدادی از درون جامعه پیوست و بالأخره معجزه‌ی انقلابی بزرگ را پانزده سال بعد رقم زدند، جریان‌هایی که همگی از دوران استبداد صغیر تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کشتار سیم تیر ۱۳۳۱ و کودتای بیست‌و‌هشتم مرداد ۱۳۳۲ و قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ سرکوب و زیرزمینی شده بودند.

۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در تداوم ستیز تاریخی ملت ایران با استبداد

۲۵ خرداد ۱۳۸۸ را در پرتو این واقعه‌ها و رخدادها می‌توان بازشناخت و آن را برای گشودن راهی فراروی پویش‌های حق‌طلبانه‌ی مردم ایران، مبدأ حرکت و عزیمت‌گاهی جدید دانست. جنبش مشروطه جنبش مهارکردن و مشروط‌ساختن سلطنت در چارچوب قانون بود. ویرانی کنگره‌های بنای استبداد به بنیاد‌های آن نرسیده بود که با حمله‌ی مستبدانی که به حمایت مداخله‌جویان روسی مستظهر بودند، بنای مجلس شورای ملی ویران شد. استبداد صغیر به کودتای مستبدانی انجامید که این بار به پشتوانه‌ی مداخله‌جویان انگلیسی پشت‌گرم بودند. بنیان استبداد پهلوی با برآمدن نخست‌وزیری ملی، آزادی‌خواه و استقلال‌طلب سست شده بود. مصدق دربرابر مداخله‌های نظامیان و درباریان در انتخابات مجلس ایستاد و پایمردی و شهادت‌جویی مردم استبداد را عقب نشاند. این استبدادستیزی مقدمه‌ای شد بر ملی‌سازی صنعت نفت ایران و احقاق حقوق پایمال‌شده‌ی مردمی که ثروت ملی‌شان را بیگانگان به‌حراج و تاراج می‌بردند. شیرینی مضاعف مهار استبداد داخلی و استعمار خارجی دیری نپایید و با کودتای آمریکایی-انگلیسی-استبدادی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در کام ملت ایران به تلخی گرایید. ۱۰ سال بعد در نیمه‌ی خرداد ۱۳۴۲ قیام مردم علیه تحقیر باز هم سرکوب شد. در هر یک از این سرکوب‌ها جریان‌های سیاسی بیشتری به لایه‌های زیرین جامعه فرونشستند و وقتی به هم رسیدند موجی از انقلاب برآمد که برخلاف جریان جهانی و منطقه‌ای سیاست بین‌الملل، اراده‌ی مردم را بر خواست مستبدان داخلی و مداخله‌جویان خارجی در قالب یک نظام سیاسی مردمی و دینی بر تخت نشاند. موج بازگشت این پیروزی تاریخی به بزرگی ویرانگری جنگی تمام‌عیار بود. جبهه‌ی متحد جهانی در این جنگ در سوم خردادماه ۱۳۶۱ دربرابر اراده‌ی مردمی که نمی‌خواستند گوهر آزادی از استبداد و مداخله‌ی خارجی را باز از کف بدهند، به زانو نشست.

بازگشت استبداد مُصلح و مُسَلَّح پس از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی

خرداد هم‌چنین یادآور برآمدن و نیز فقدان یک رهبر دینی فرهمند، تأثیرگذار، دوران‌ساز و موفق است که تاریخ ایران و منطقه را می‌توان به‌نحوی معنادار به دو دوره‌ی پیش و پس از برآمدن او تقسیم کرد. درگذشت او برای سیاست و حکومت دینی در ایران همراه بود با تغییری در قانون اساسی و حذف مرجعیت دینی از شرایط منصب رهبری نظام. این تقارن مبارک، دلالتی نمادین داشت بر برآمدن امکانی تاریخی برای آینده‌ی نظام سیاسی در ایران، نظامی که تا آن زمان رکن رکین آن شخص شاخصی مانند بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. این تقارن می‌توانست زمینه‌ای شود برای به رسمیت شناختن این واقعیت که دوران رهبری سیاسی یک مرجعیت فرهمند دینی در ایران با درگذشت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به پایان رسیده است. اگر چنین می‌شد، دیگر با دست‌کاری‌های تصنعی و مصلحتی در نهاد مرجعیت، این نهاد مهم دینی و سیاسی-اجتماعی آسیب نمی‌دید و سازوکار تصمیم‌گیری شخص‌محور جای خود را به تصمیم‌گیری مشارکتی و دموکراسی نظارتی می‌داد تا کشوری با آن‌ همه بنیه‌ی تخصصی و تجربه‌ی مدنی و آبدیدگی در بوته‌ی جنگی نابرابر، بر مدار اراده‌ی غائی و رأی نهایی یک شخص اداره نشود، تا اگر نام سلطنت را از کتاب قانون با آب انقلاب شسته اند، نشان آن را هم با باران آرای مردمی براندازند و هم دو عنصر مقوم قانون اساسی جمهوری اسلامی یعنی جمهوریت و اسلامیت را با هم به سازگاری به تفاهم برسانند و الگویی نو برای حکومتی اخلاقی و دینی و مردم‌نهاد پی نهند. دریغا که چنین نشد و خوی دیرینه‌ی خودکامگی چندان در سرشت نخبگان و رهبران سیاسی بعدی نهادینه بود که ایشان را مجال نداد تا گذشته‌ی دور و نزیک را در آیینه‌ی عبرت بنگرند و به بازتولید استبداد حتی از نوع مُصلح آن تن ندهند، چه رسد به نوع مسلّح آن، و خلأ رهبری مردمی را با قدسی‌سازی‌های تصنعی و معطوف به اجبار و قهر و تغلب و تقلب پر نکنند.

بیم‌ها و امید‌های جنبش انتخاباتی دوم خرداد برای مهار چرخه‌ی بازتولید استبداد

دوم خرداد همان مردمی که حماسه‌ی پیروزی بر دشمن خارجی را در سال ۱۳۶۱ رقم زده بودند در کنار فرزندان‌شان، پانزده سال بعد جنبشی انتخاباتی را آغاز کردند که مهمترین هدفش «اصلاح» خلل‌هایی بود که در وجه مردمی و جمهوریت نظام سیاسی افتاده بود. با دوم خرداد پویش‌های نهفته‌ی حق‌جویی و سیاست اخلاقی در جامعه‌ای پساانقلابی و پساجنگی زبانی برای سخن گفتن به زبان نرم و فضایی برای کنشی صلح‌جویانه و اصلاحگرانه یافت تا سایه‌ی استبداد شخصی را که باز بر زندگی ایشان سنگینی می‌کرد با روشن کردن چراغ خردورزی جمعی و مشارکت مدنی و سیاسی و پاسداشت معیارهای سیاستی اخلاقی برای تأمین حقوق مردم از سر جامعه کم کند. نظام سیاسی چندان با استبداد به رأی رهبران خوگر شده بود که دیگر ابایی نداشت که بر خلاف قانون انتخابات، یک روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، در صفحه‌ی اول یکی از روزنامه‌های اندک‌شمار آن روزگار، نام و نشان و عکس نامزد مورد نظر رهبر نظام سیاسی را در کنار نتایج یک نظرسنجی ۶۳ درصدی به نفع او منتشر کند.

جنبش انتخاباتی دوم خرداد و صف‌آرائی نظامیان و مستبدان دربرابر آن

در آن روزگار، این خوی استبدادی هنوز البته به سامانی نظامی و امنیتی خوب پیوند نخورده بود. رشته‌ی خواب خوش استبداد، روز بعد وقتی گسسته شد که رأس و رأی خیال‌اندیشانه‌ی ایشان به دیواری سخت از جنس اراده و خواست نزدیک به ۷۰ درصد از واجدان شرایط رأی دادن برخورد کرد و شکست. این فرصت تاریخی دیگری بود پس از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی که جانشینان او باز فرصت یافته بودند تا خیال استبداد را از سر بیرون کنند و جان را از تفرعن استعلا و دهان را از مدعای «انا ربکم الاعلی» بشویند و دست از آزار خلق بردارند و رو به قبله‌ی رضایت خدا و مردم بنهند. شوربختانه این فرصت را هم از کف دادند و آن را به جبران مافات، صرف تحکیم بنیادهای یک حکمرانی تحکمی کردند و این بار به ساماندهی نیروهای نظامی به عنوان بازویی سیاسی برای مهار پویش‌های دموکراتیک و حق‌جویانه‌ی مردم روی آوردند و شکاف خواست مدنی مردم و اراده‌ی فردی رهبری نظام را با نظامی‌گری و تهدید و ارعاب و ترور پر کردند. جنبش اصلاحات زود دربرابر خود ائتلافی از نظامیان و نیروهای امنیتی را گرداگرد اندیشه‌ی استبداد، صف‌آراسته یافت. قتل‌های زنجیره‌ای و سرکوب دانشجویان در سال ۱۳۷۸ آغاز روندی سیاسی-نظامی بود که بر خلاف نص قانون اساسی و روح انقلاب اسلامی، خواست جمهور مردم را از روال تصمیم‌گیری و حاکمیت با اختراع معجونی مرکب از تغلب و تقلب حذف می‌کرد. رهبران سیاسی نظام با اختراع کیمیایی معکوس، ترکیب زرین جمهوری اسلامی را که به امانت از دست مردمی آزاده ستانده بودند، به خاکستر نظامی‌گری و استبداد و استخفاف تبدیل می‌کردند و مردم را روز به روز بیشتر به خاک سیاه مذلت، ترسخوردگی و یأس می‌نشاندند. نظام سیاسی روز به روز بیشتر تغییر ماهیت می‌داد و هر چه می‌گذشت، به مرور رهبری و نظام و نظامی‌گری با هم بیشتر هم‌سرشت و هم‌سرنوشت و هم‌خون و هم‌پیوند می‌شدند. اصلاح‌طلبی نیز به‌مرور از جریانی مدنی-اجتماعی به سیاست‌ورزی روزمره‌ای تبدیل شد که همت خود را باید صرف آرام نگه داشتن فضا و بحرانی نشدن اوضاع می‌کرد، تا آنجا که عملاً اهرم‌های مؤثر اعمال خواست مردم را از دست داد و از نهادینه ساختن مشارکت و نظارت مردم در ساخت سیاسی ناتوان ماند. جنبش اصلاحات به رکود و افول گرایید.

انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ حاصل یأس و ترسخوردگی مردم

شرنگ تغلب و تقلب آمیخته به زهرآب ترس‌خورده‌گی و یأس و مذلت کم‌کم در ارکان جامعه و فرهنگ و سیاست نفوذ کرد تا آنجا که از غده‌ی چرکین دروغ و فساد و تهمت و بهتان و آزار و عوامفریبی و تزویر و ریا در انتخابات نهم ریاست جمهوری سر برآورد، و همچون زخم بدهیبتی بر پیشانی نظام سیاسی ایران نشست، دملی که وجاهت و اعتبار و مشرعیت نظام سیاسی را هزینه‌ی گسترش خویش کرد و سرمایه‌های مادی و معنوی، و بنیه‌های سیاسی، فرهنگی، امنیتی اقتصادی، مدیریتی و اداری، و زیربناها علمی و آموزشی را تباه ساخت.

مشارکت امیدوارانه‌ی مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ برای مبارزه با بی‌اخلاقی نهادینه

با نزدیک شدن به انتخابات دهم ریاست جمهوری بود که درد استخوان‌سوز دروغ و فساد، بخش‌های مختلف جامعه را به تب‌وتاب انداخت و هشیار ساخت که باید باز برای به دست گرفتن سرنوشت خویش و درمان این درد جانکاه آستین همت بالا بزنند. خانواده‌‌های شهدا، جانبازان، آزادگان، محرومان، جوانان، زنان، دانشگاهیان، روحانیان، کارگران و معلمان و دانش‌آموزان همگی در بسیجی خودجوش و آگاهانه در انتخاباتی شرکت کردند که گزینه‌های اصلی آن نه نامزدهای انتخاباتی، که سیاست اخلاقی دربرابر سیاست مبتنی بر تقلب و تغلب بود. رأی مردم هنوز شمارش نشده بود، و هنوز در برخی حوزه‌های انتخاباتی رأی‌گیری در جریان بود، که برنامه‌ای نظامی-امنیتی در هماهنگی با مرکز نظام سیاسی فعال شد و جمعی از فعالان سیاسی رقیب جریان حاکم را به زندان افکند و جمعی دیگر را تهدید و تعقیب کرد. این تازه آغاز حمله‌ای برنامه‌ریزی شده بود به نهاد انتخابات در جمهوری اسلامی و یک‌سره ساختن انهدام رکن جمهوریت نظام سیاسی. نتایج اعلام شده برخلاف شهود سیاسی و مشاهدات عینی مردم و فعالان سیاسی منتقد نظام بود. اخبار موثقی که از نتایج انتخابات به مقام‌های عالی رتبه‌ی نظام مانند رؤسای قوا، و نیز به نامزدهای رقیب رسیده بود نشان می‌داد که حق با مردم است که نسبتی میان رئیس‌جمهوری که از صندوق بیرون کشیده بود با آرایی که به صندوق ریخته اند نمی‌بینند. بر خلاف همه‌ی روال‌های رسمی و عرفی و قانونی، رهبری نظام سیاسی هم با صدور نامه‌ای شتاب‌زده پیش از رسیدگی به شکایات، بر نتیجه‌ی انتخابات مهر تأیید نهایی زد. دست‌پاچگی نیروهای نظامی و امنیتی در حمله به ستادهای انتخاباتی رقیبان انتخاباتی رئیس دولت وقت، و دستگیری ازپیش طراحی شده‌ی برخی فعالان سیاسی شک مردم را به ظن و ظن مردم را به‌سوی یقینی عمومی کشاند که نظام دست به تقلبی نظام‌وار و نظام‌مند زده است و حاصل رأی ایشان را به خیانت آلوده است. روایت سخنگوی ضمیر جنبش سبز، میرحسین موسوی، از آن ماجرا گویای فهم مشترک مردم است:

«صد افسوس که اقتدارگرایانی که انحصار در قدرت را تنها راه دوام خود می‌دانند، این بار به این خواسته‌های برحق وقعی ننهادند. اقتدارگرایان که با تمامی امکانات و رسانه‌ها در مقابل خواست اکثریت صف‌آرایی کرده بودند، زهرآگین‌ترین تیرهای تهمت و افترا را به سینه‌ی مردمی که خواهان تغییر بودند، رها کردند، هنگامی که به علت استقبال و حضور بی‌سابقه‌ی مردم از شیوه‌های معمولشان برای تقلب و تخلف در روند رأی‌گیری طرفی نبستند، چاره را در کودتای انتخاباتی دیدند: شمارش آرا را کنار نهادند، پیروزی‌شان را اعلام و ابلاغ کردند، به ستادهای مخالفانشان یورش بردند و به دستگیری چهره‌های فعال پرداختند. و آنگاه که مردم خشمگین و سرخورده برای اعتراضی آرام و مسالمت‌جویانه به خیابان‌ها ریختند تا مطالبه‌ی حق مسلم‌شان در احترام به رأی‌هایشان کنند، ریختن خونشان را مباح دانستند و ماجراهای خونین کوی دانشگاه و کهریزک و مانند آن را آفریدند.»

اکنون پس از برآمدن سه سال بر آن ماجرا، اعتراف‌های ناخواسته و افشاگری‌های «اصولگرایانی» که از نظام رانده شده اند، نشان می‌دهد که ظن مردم در مورد تقلب سامان‌یافته ظنی کاملاً درست و مبتنی بر واقعیات بوده است.

تقلب و تغلب مستبدان در انتخابات ۱۳۸۸

ناپسندی این خیانت نظام‌وار به امانت قانونی یک ملت این بار در نظر مردم بسیار نابخشودنی‌تر از نوبت های گذشته بود چرا که مهم‌ترین عاملی که بازار انتخابات را، علی‌رغم یأس و افسردگی سیاسی فراگیر در سال‌ها و ماه‌های منتهی به انتخابات، در این نوبت گرم کرده بود امید انباشته‌ای بود که مردم به قدرت رأی و انتخاب خود برای نه گفتن به تقلب و دروغ و فریب و تزویر و تحقیر و استیداد از نو پرورده بودند. دو تیغه استبداد، یعنی تقلب و تغلب، این بار این رشته‌ی ستبر صبر مردمی حلیم را بریده بود و آبگینه‌ی اعتماد مردم را شکسته بود. اما به جای آنکه پند مصلحت‌اندیشانی مانند رئیس مجمع تشخیص مصلحت را بشنوند که «به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی،» این تازه اول تطاول بود. نظام می‌خواست سیاهی تقلب را به سرخی خون بیگناهان بشوید یا در سیاهچال حبسهای طویل المدت و با اعترافهای برامده از داغ و درفش و دادگاه‌های گروهی و نمایشی یا از شکنجه‌های سفید، بیرنگ جلوه دهد و به دست فراموشی زمانه بسپارد، اما این همه بخشی از خاطره‌ی مشترک مردم شد.

خطای محاسبه‌ی مستبدان

سامان‌دهندگان این کودتای انتخاباتی در مورد گستره، ژرفا و شدت واکنش جامعه در قبال این ستم گستاخانه، دچار اشتباه محاسبه شده بودند، همانطور که در مورد نفوذ کلمه‌ی رهبری و نیز قدرت امنیتی و اطلاعاتی سیاست نظامی‌شده‌ی نظام هم دچار سوء فهم بودند. اگر بتوان حداقلی از مآل‌اندیشی و مصلحت سنجی را در میان ایشان مفروض گرفت، می‌توان گفت که اگر ایشان دچار این دو اشتباه محاسبه و سوء فهم نشده بودند، شاید اصلاً دست به چنین قمار نابخردانه‌ای نمیزدند، یا دست‌کم برای گرفتن همین نتیجه، راههای کم هزینه‌تری را برمی‌گزیدند.

سربرآوردن جنبش دیرپای ضداستبدادی مردم ایران در قالب جنبش سبز

اینچنین بود که جنبش سبز مردم ایران از نهانخانه‌ی ضمیر بیدار و آزادیخواه مردم ایران بر همان ریشه‌ای جوانه زد و بالید که نهضت مشروطیت، قیام سیم تیر، نهضت ملی‌سازی صنعت نفت، قیام پانزدهم خرداد، انقلاب ۱۳۵۷، پیروزی‌های سوم خرداد ۱۳۶۱ و بالأخره دوم خرداد‌ماه ۱۳۷۶ شاخه‌هایی از آن بودند. برآمدن این جنبش نشان داد که علیرغم همه‌ی آلودگی‌های استبداد و اقتدارگرایی، ریشه‌ی حق‌طلبی، استیفای حقوق اساسی، صبر و ثبات دربرابر ستم و مبارزه با استبداد همچنان در آب است و دم‌به‌دم جوانه‌های نو برمی‌آورد. ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ یادآور تکامل‌یافته‌ترین و خوش‌آینده‌ترین برگ و بار این درخت است. در این روز وجدان جمعی مردمی آگاه و مسؤولیت‌پذیر در پاسخ به ندای درون و نه در اجابت هیچ دعوت بیرونی و بلکه علی‌رغم همه‌ی مخاطرات، مردم را در ابعادی چند میلیونی به خیابانهای پایتخت کشاند.

جنبش سبز جنبشی از سر خشم نیست

مردمی که آن روز به خیابان‌ها آمدند، نه از سر خشم و برای گرفتن انتقام از مستبدان فتنه‌گر و متقلب، بلکه با کظم غیظی بالغانه، برای ارتقای تراز سیاست و بهروزی عمومی پایمردی کردند؛ به قول میرحسین موسوی در نهمین بیانیه،

«متقلبان و دروغگویان تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفته‌اند. لیکن تلاشی که ما وارد آن شده‌ایم یک مشاجره و تلافی‌جویی نیست. ما را عصبانیت یا جاه‌طلبی یا خودپسندی برنیانگیخته است، بلکه حرکت ما اقدامی برای اصلاح و تامین بهروزی کشور است.»

جنبش سبز نزاعی بر سر مناصب حکومتی نیست: جنبش سبز نزاعی بر سر این نیست که چه کسی بایستی بر منصب ریاست جمهوری می‌نشست یا چه کسانی بر کرسی‌های نمایندگی مجلس باید تکیه بزنند یا چه کسی شایسته‌ی رهبری است. به قول میرحسین موسوی،

«مشکل آن است که یک ملت بزرگ نمی‌نشیند تا در روز روشن رأیش را ببرند و هیچ نگوید. یک ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمی‌کند. وقتی که یک ملت بزرگ می‌شود دیگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگویند چه باید بخورد و کجا باید برود و چه کسی را برگزیند و به چه چیز و چه کس اعتماد کند. کجا باید برود و چه کسی را برگزیند و به چه چیز و چه کس اعتماد کند. یک ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع کند که تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن که تنها یک ادعا پیش رویشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.»

جنبش سبز سرآغاز تجربه‌ی سیاست دیگری‌محور

اینچنین بود که مفهوم و تجربه‌ای نوین از سیاست در کشور ما تجربه شد که کمتر عدل و بدیلی برای آن می‌توان در تاریخ سیاسی ایران سراغ گرفت: سیاستی دیگری‌محور و شفقت‌ورزانه که به منفعت «خودی» مستقل از شفقت‌ورزی بر «دیگری» و پروای «غیر» نمی‌اندیشد. به قول میرحسین موسوی،

«حتی آنانی که اینک رو‌در‌روی ما به خشونت متوسل می‌شوند در اخوت ما شریکند، زیرا ما به دنبال آینده‌ای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابان‌ها کتک زده است، سعادتمندتر، معنوی‌تر، سالم‌تر و زیباتر از امروز زندگی کند.»

کثرت‌گرایی جنبش سبز؛ به رسمیت شناختن کثرت و تنوع، مؤلفه‌ی درونی جنبش سبز

میرحسین موسوی ضمیر رشید و ادراک عمیق سیاسی مردمی که آن راه‌پیمایی سکوت را با فروخوردن خشم تجربه کردند و زیستند به سخن درآورد و در قالب کلمات ریخت که:

«تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز سلیقه ها و گرایش‌ها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی می‌کنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوه‌های زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه‌‌ای است که آنان را به یکدیگر پیوند می‌زند، اگرچه فهم‌های ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد، به درستی که راه از بیراهه بیان شده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.»

و خود به خاطر این درک والای مردم و تجربه‌ی اصیل ایشان از تراز نوین سیاستی کثرتگرا، مردم را می‌ستود که

«دستیابی به این وجدان عمومی دستاورد بزرگی است که گاهی قرن‌های متمادی از عمر ملت‌ها و تمدن‌ها صرف تحصیل آن می‌شود و چه هزینه‌های گزافی که در این راه نمی‌پردازند. اما مردم ما این موهبت بزرگ را با هزینه‌هایی بسیار اندک و ظرف مدتی کوتاه به دست آوردند.»

جنبش سبز، پاسدار امید تاریخی و اجتماعی یک ملت بزرگ برای ساختن آینده‌ی بهتر

اما ملت ایران این دستاورد سیاسی-فرهنگی بزرگ را رایگان به کف نیاورده است. چراغ جنبش آزادیخواهانه و حق‌محور مردم ایران از امیدی نهادینه فروغ می‌گیرد. امیدی که مراقبت از آن همچون رشته‌ای بینانسلی، جنبش‌های سیاسی و اجتماعی ما را به هم پیوند زده است و به آنها خصلتی انباشتی و پیش‌رونده داده است. همان که میرحسین موسوی در بیانیه‌ی هشتم، آن را «بذر هویت ما» می‌دانست و رمز بقا و استقامت ما:

«آن چیزی که ملت ما را به خلاف آنان و علیرغم سخت‌ترین رویدادها زنده نگه داشت، امید بود، زیرا آفت این راهپیمایی هزاران ساله ناامیدی است. مردم ما می‌توانستند با بدبینی و ناامیدی حوادثی شبیه به آنچه را که در جریان انتخابات گذشته با آن روبرو شدیم پیش‌بینی کنند و به صحنه نیایند. آیا آنان اشتباه کردند که به این پیش‌بینی‌ها اعتنا نکردند؟ نه! آنان به مقتضای روح امیدی که هسته درونی هویت ملی ما را شکل داده و ما را در طول هزاره‌ها زنده نگه‌ داشته است چنین کردند. به‌ویژه با جوانان می‌گویم که اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.»

جنبش سبز، جنبشی اجتماعی درون شبکه‌های اجتماعی زندگی روزمره‌ی مردم

پاس‌داشت این امید، نه به آرزواندیشی برمی‌آید و نه تقدیرگرایی و حوالت دادن ستمگران به دست قهر تقدیر، تاریخ یا آسمان. این امیدی است که جان و مایه از درک درست لایه‌های عمیق مناسبات قدرت در زندگی عادی و روزمره‌ی مردم می‌گیرد. منشأ قدرت در این روی‌کرد انسانی به سیاست، شبکه‌های انسانی در مناسبات زندگی اجتماعی مردم در جهان واقعی است. به قول میرحسین موسوی،

«وقتی که سخن از تقویت شبکه‌های اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز می‌شود بلافاصله می‌پرسند چگونه؟ همان‌گونه که هستید. سخن از آن نیست شبکه‌های اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است که قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم.

… از مهمترین نقاط قوت این شبکه، شکل طبیعی اجزای آن است. این واحدها عبارت از گروه‌هایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقه‌دار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و اعتماد پیدا کرده‌اند، به صورتی که انحلال آنها امکان‌پذیر نیست، زیرا به معنای انحلال جامعه است. این واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعی موثری را شکل نمی‌دهند. با این همه اولین قدم در راه‌حل پیشنهادی اینجانب آن است که ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید این هسته‌های اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم. باید خانه‌هایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ به تعبیر قرآن خانه‌های خود را قبله قرار دهیم، یعنی به این هسته‌های اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه ما هستند بپردازیم، اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم تا قدرت‌های نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات می‌کردیم، اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در این امر است.»

خصلت نوشونده و پویای جنبش سبز

جلوه‌های خیابانی جنبش سبز پس از روبه‌رو شدن با سرکوب وسیع و بی‌رحمانه‌ی اقتدارگرایان چندی است پدیدار نیست. اما حیات جنبش سبز خصلتی شبکه‌ای دارد. آنچه در قالب راهپیمایی بزرگ سکوت و حضورهای بعد از آن از جنبش سبز بروز یافت روشن‌ترین و قابل رؤیت‌ترین سطح جنبشی ریشه‌دار بود. اقتدارگرایان به‌جای شنیدن پیامی که در آن سکوت بالغانه بود، ترجیح دادند با ارعاب و تعقیب و تعذیب معترضان، آن را انکار کنند. غافل از آن که جنبش‌های اجتماعی مبتنی بر شبکه‌های اجتماعی چون در زندگی روزمره‌ی مردم جاری و روان اند، خصلتی سیال دارند و به‌آسانی تغییر شکل می‌دهند و موانع سخت و ضخیم و زمخت را از درون فرومی‌کاهند و بی‌معنا و بی‌اثر می‌کنند.

جنبش سبز و پرهیز از بازتولید چرخه‌ی خشونت و استبداد

جنبش سبز مردم ایران برخلاف جنبش‌های دو سال اخیر در کشورهای عربی خاورمیانه، جنبشی پساانقلابی است. جنبشی است که تجربه‌ها و پویش‌های انقلابی به بزرگی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را درونی کرده است و بنای تکرار رجعی آن را ندارد. این نشانه‌ی تکامل جنبش‌های سیاسی-اجتماعی کشور ما ست که سازوکارهایی را اختیار می‌کند که به بازتولید چرخه‌ی خشونت و استبداد نمی‌انجامد.

کثرت‌گرایی جنبش سبز، چراغ راه آینده

جنبش سبز مردم ایران همچنین جنبشی است کثرت‌گروانه. کثرت‌گرایی این جنبش نه به این معنا ست که این جنبش هویتی از خود ندارد. فهمی نادرست از کثرت‌گرایی ریشه‌ی این سوءتفاهم می‌تواند باشد که کثرت‌گرایی را با هویتی متعین داشتن ناسازگار بدانند. برعکس، کثرت‌گرایی اساساً بدون داشتن موضعی معین و هویتی متعین ناممکن است. همه‌جا ایستادن تنها به معنای هیچ‌جا نه‌ایستادن است. بر «هیچ‌کجا» نمی‌شود ایستاد و از «هیچ‌کجا» نمی‌شود موضع گرفت، حتی اگر آن موضع بخواهد کثرت‌گروانه باشد. یک نیروی سیاسی برای آن‌که کثرت‌گرا باشد، باید اول خودش را بیابد و خودش را تعریف کند و سعی کند خودش باشد و خودش بماند، اما در مواجهه و هم‌کاری با دیگران، مرامی کثرت‌گروانه را در پیش بگیرد، یعنی اولاً، وجود دیگران را هم به رسمیت بشناسد، ثانیاً «حق» دیگران را برای بودن و ماندن به رسمیت بشناسد، ثالثاً، در موضع یک‌سان‌سازی دیگران با خود قرار نگیرد، رابعاً برنامه‌ی سیاسی خود را در تعاملی افزایشی و انباشتی با دیگر برنامه‌های سیاسی تعریف کند، به‌نحوی که «پیروزی او شکست دیگران نباشد.» این کثرت‌گرایی سیاسی یک آرمان دست‌نیافتنی یا مربوط به دموکراسی‌های پیش‌رفته یا مربوط به وضعیت‌های باثبات نیست. هم‌چنین لازم نیست حاملان چنین سیاستی واجد اکثریت آرای جامعه باشند، دست بالای اقتصادی یا سیاسی یا نظامی داشته باشند، محوری باشند یا نخبه باشند.

موفق‌ترین نمونه‌ی معاصر یک سیاست کثرت‌گروانه‌ی رهایی‌بخش برای جنبش سبز و برای نیروهای سیاسی خاورمیانه، نه گاندی یا ماندلا، بلکه سیاست امام موسی صدر در لبنان دهه‌ی ۱۹۷۰ است. لبنان نه دموکراتیک بود و نه باثبات. شیعیان لبنان هم یک اقلیت رانده‌شده‌ی فرودست بود. آقای صدر هم یک روحانی جوان شیعه‌ی ایرانی-لبنانی بود، مشخصاتی که او را در دور‌دست‌ترین نقطه از نخبگان سیاسی آن روزگار لبنان می‌نشاند. اما پس از چندی سیاست کثرت‌گروانه‌ی او، لبنانِ در آستانه ی فروپاشی را با محوریت شیعیان و آقای صدر متحد کرد. او با مسیحیان و سنیان و لبنانی‌های سکولار و غیرلبنانی‌ها و کشور‌های هم‌سایه و … بر اساس هویتی که برای شیعیان لبنان تعریف کرده بود، وارد هم‌کاری کثرت‌گروانه شد و با محوریت او سیاستی کثرت‌گروانه در لبنان شکل گرفت. سیاست کثرت‌گروانه مستلزم صلح کل بودن نیست. بخش بزرگی از حیات سیاسی امام صدر در جنگ با صهیونیست‌ها و عاملان داخلی آن‌ها در لبنان گذشت. مهم این است که برای پیش‌بردن سیاستی کثرت‌گروانه او هویت خود و جامعه‌اش را انکار نکرد. در عین حال محور هم‌کاری سنیان و مسیحیان و سکولار‌های لبنانی و عرب‌های غیر لبنانی و نیز غیرعرب‌ها برای پیش‌بردن سیاستی رهایی‌بخش درلبنان شد و نه‌تنها لبنان را به وحدتی کثرت‌گروانه رساند، بلکه جایگاه شیعیان لبنان را هم در ساخت حقوقی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی لبنان ارتقا داد و این همه را از موضع اقلیت به سرانجام رساند. این هنر سیاست و سیاستمدار کثرت‌گرا ست.

جنبش سبز به عنوان یک جنبش کثرت‌گرای سیاسی-مدنی متشکل از همه‌ی نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران است که تعین و تشخص خود را دارند اما در تعامل با یکدیگر، به اصول کثرت‌گرایی سیاسی برای تأمین منافع ملی و در مبارزه با استبداد داخلی و مداخله‌جویی بیگانگان وفادار اند.

جنبش سبز و مناسبت‌های انتخاباتی پیشِ رو

جنبش سبز جنبشی است که به خاطر پیوند خوردن با زندگی واقعی و روزمره‌ی مردم در اوج واقع‌بینی و پرهیز از خیال‌اندیشی مسیر خود را به‌آرامی و با صبوری و استواری می‌پیماید. واقع‌بینی و درک شرایط عینی و عملی سیاست نظامی و امنیتی شده در کشور اقتضا می‌کند که هر نوع مشارکت سیاسی صوری مانند شرکت در انتخابات با این ملاک ارزیابی و سنجیده شود که این مشارکت‌های صوری چقدر راه جامعه‌ی سیاسی ما را برای نشاندن یک قانون اخلاقی بر تخت داوری سیاسی می‌گشاید، و یا از سوی مقابل، چقدر ما را در چرخه‌ی بازتولید استبداد، بازیچه‌ی مناسک صوری شبه‌دموکراسی نظامیان و مستبدان می‌کند. تنوع و تکثر درونی جنبش سبز اقتضا می‌کند که هر یک از نیروهای سیاسی همراه با جنبش سبز واجد این قوه‌ی تشخیص و تمییز دانسته شود که بر اساس این ملاک برای چگونگی مشارکت خود در فرصت‌های انتخاباتی یا شبه‌انتخاباتی آینده تصمیم بگیرد. اما نباید فراموش کرد که انتخابات به معنای برگزاری یک مراسم بی‌معنا و بی‌حکمت نیست. جنبش سبز جنبشی است که در صدد بازگرداندن شرایط برگزاری یک انتخابات معنادار و قانونی به کشور است، جنبشی است برای احیای نهاد انتخابات، نهادی که در سال ۱۳۸۸ دستخوش الغای کودتاوار مستبدان شد. جنبش سبز ما جنبشی است که در آن ما از خلال نحوه‌ی زیست‌مان می‌کوشیم روح حق و آزادی و عدالت را به کالبد فسرده‌ی قانون و انتخابات و سیاست بازگردانیم. میرحسین موسوی تشخیص مردم را به رسایی و وضوح در بیانیه‌ی چهاردهم تعبیر کرده است:

«در شرایطی که اصول متعدد قانون اساسی بتوانند بی‌محابا معطل بمانند حقیقت آن است که فرقی میان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار می‌آید اگر زندگی‌های ما به آن اعتبار نبخشد، یعنی معنی برایش تدارک نبیند، آن را تنفیذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننماید؟ به همین ترتیب اگر این ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگی‌های واضح بود ما تنها در صورتی می‌توانستیم آن را اصلاح کنیم که نخست معنای آن را اصلاح می‌کردیم و این کار را با زندگی‌های خود انجام می‌دادیم.»

صبوری و استقامت و امید، رمز بقای هویت ضداستبدای و پیروزی جنبش سبز

برنده‌ی نهایی این آزمون‌ها و خطاها البته مردمی هستند که از تنوع این تجربه‌ها برای گشودن راه‌های آینده درس می‌گیرند. مردمی که در میان‌مدت و دراز‌مدت به عین‌الیقین درخواهند یافت که صبوری و ایستادگی و استقامت بر حق و ثبات قدم هرچند ممکن است در آغاز تلخ و بی‌نتیجه به نظر آید، اما تنها راه عبور از موانع و دشواری‌هایی است که مستبدان بر سر راه اراده‌ی آزادیخواهانه‌ی ایشان ایجاد کرده اند. این سنت بی‌تخلف الهی است که صبر و ثبات بر قول و فعل حق و صواب خصوصاً دربرابر ستمگران کوششی است دشوار که ضایع نخواهد شد. به قول میرحسین موسوی در بیانیه‌ی سیزدهم،

«آیا در این چند ماهه ندیدید که او چگونه به این وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ایمان‌هایمان را ضایع نکرد و نخواهد کرد، زیرا او به خلاف مدعیان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کیست که دستاوردهای حاصل شده در عین این تلخکامی‌ها را ناچیز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در این ایام کوتاه حاصل شده است را درک می‌کنیم. ما چه کردیم که به این دستاوردها رسیدیم. حقیقت آن است که جز ایمان به وعده الهی عملی متناسب با این همه پیشرفت نداشته‌ایم. به حوادث این ایام بنگرید و در هر کدامشان راه های خدا را که یکی پس از دیگری پیش پای ما گشوده شدند ملاحظه کنید. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعده‌ای که داده است عاجز نمی‌شود و راه‌هایی دیگر پیش پای کسانی که برای او می‌کوشند می‌گشاید؛ راه‌هایی امن، راه‌هایی هموار، راه‌هایی مستقیم که بدون تردید ما را به مقصد می رسانند. چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که راه‌هایمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا ان لا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسی به چنین راه‌هایی ما نیاز به تخطی از قانون، پشیمانی از مسالمت، توسل به تخریب یا وارد شدن به هر کوره راه دیگری نداریم.

… رهروان راه‌های خدا به امیدی که از وعده او داشتند رسیدند؛ آیا مسافران بیراهه نیز به آن چیزی که باید انتظارش را می‌کشیدند نرسیده‌اند؟ ملاحظه تقیه و تملق این و آن و شنیدن بوی حرص و بخل و آز از دهان تمجیدگران، برخورداری از حمایت خطیبی که از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشویق و به اعتراف‌گیری مباهات می‌کند؛ ترس،ترس از تنهایی، ترس از آینده،‌ ترس از عاقبت، ترسی که با ترساندن دیگران پنهانش می‌کنند.»

جنبش سبز و تحریم‌های اقتصادی و تهدید‌های نظامی بیگانگان علیه کشور

تهدید به تهاجم نظامی به بهانه‌ی پرونده‌ی هسته‌ای ایران اینک چندی است با تحریم‌هایی وسیع، بی‌سابقه، بی‌رحمانه و ضدمردمی علیه مردم و حاکمان کنونی ایران پیوند خورده است، تحریم‌هایی که در ماه‌های آینده شدت خواهد گرفت. موضع جنبش سبز در برابر هرگونه مداخله‌ی خارجی از تحریم گرفته تا تهدید و تهاجم نظامی تا کنون بارها از سوی رهبران و همراهان جنبش سبز بیان شده است و نیازی به تکرار محکومیت مطلق همه‌ی انواع این مداخله‌ها از سوی جنبش سبز نیست. چنان که در بیانیه‌ی نهم میرحسین موسوی آمده است:

«ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد. در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچ‌کس نباید صدمه ببیند. ما زمانی در تلاش خود موفق خواهیم بود که ابتکارهای ما برای احقاق حقوقمان تا آن حد اندیشیده شده، کارآمد و در چارچوب قانون باشد که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند.»

و باز به قول او در بیانیه‌ی سیزدهم،

«این نه تحریم یک دولت،‌ بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.»

میرحسین موسوی در بیانیه‌ی هفدهم، با بصیرتی مثال زدنی نسبت به از دست رفتن صیانت ملی کشور به خاطر ورود نظامیان به انحصارات کلان اقتصادی هشدار می‌داد و این هشدار با قوت بیشتری امروز شنیدنی است که:

«ما می گوئیم نهاد بزرگ و تاثیر گذاری چون سپاه اگر هر روز چرتکه بیاندازد که قیمت سهام چقدر بالا و پائین رفته نمی تواند از کشور و منافع ملی آن دفاع نماید؛ هم خود به فساد کشیده می شود و هم کشور را به فساد می کشاند.»

جنبش سبز و مذاکرات هسته‌ای با قدرت‌های بزرگ

این مذاکرات تا آنجا که در چارچوب منافع ملی ایران و ایرانیان باشد و به تنش‌زدایی در عرصه‌ی بین‌المللی بینجامد خواسته‌ی جنبش سبز است. اما تردیدی بزرگ وجود دارد در این حکومتی که تنش‌زدایی را از درون کشور آغاز نمی‌کند و ملت خود را محرم و محترم نمی‌شمارد و رهبران و نمایندگان ایشان را به حبس و حصر می‌کشد، و بر همان مسیر استبدادی پیشین اصرار می‌ورزد، آیا اصلاً در موقعیتی هست که با قدرتهای بزرگ به مذاکره بنشیند و جز بقای خود بتواند به منافع ملی هم بیندیشد. هشدار میرحسین موسوی را هنوز باید بسیار جدی گرفت و با نگرانی بسیار در صلاحیت سیاستمدارانی نظامی که منافع سرشار اقتصادی در صنایع بزرگ نفتی و اتمی دارند برای سامان دادن چنین مذاکراتی در مسیر منافع ملی تردید کرد:

«راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان می‌دهد که ما تا انتها بر سر خواسته‌های خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمۀ راه باز می‌گشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز می‌کند. اگر برای قبول این حقیقت به مثال نیاز دارید به سیاست خارجی دولتمردان بنگرید. همان وقتی که آنان مناسبات بین‌المللی کشور را به اغراض تبلیغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند می‌شد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله خواهندکرد. شانزده سال پیش از این تهیه سوخت برای تاسیسات هسته‌ای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانه‌ها انجام آن را یک خبر مهم تلقی نمی‌کردند. امروز قسمت اعظم محصول فعالیت‌های هسته‌ای کشور ،که این همه جاروجنجال به خود دیده و چندین تحریم برای ملت به همراه آورده است، گویا باید برای تامین همین نیاز ساده تحویل کشورهای دیگر شود، شاید بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختیار ما بگذارند. آیا این یک پیروزی است؟ یا یک تقلب آشکار، که چنین تسلیمی فتح‌المبین نامیده شود؟»

همسویی استبداد داخلی و بیگانگان مداخله‌جو در نفی عاملیت مردم

در این میانه، ائتلافی نانوشته هم میان استبداد داخلی و مداخله‌جویان خارجی علیه جنبش دموکراسی‌خواهی مردم ایران شکل گرفته است. این ائتلاف بر اساس نفی و انکار توان و اراده‌ی مردم ایران برای به دست گرفتن سرنوشت خویش و مهار استبداد و تأمین منافع ملی استوار است. این نفی عاملیت و توانمندی مرم ایران تحقیری مضاعف است. همان که میرحسین موسوی تحقیر مردم بزرگ ایران می‌دانست و جنبش سبز را نه جنبشی از سر عصبانیت بر سر تقلب انتخاباتی اقتدارگرایان، بلکه پاسخی به این تحقیر می‌دید:

«مسئله‌ مردم این است که به یک ملت بزرگ بزرگی فروخته می‌‌شود. آن چیزی که مردم را عصبانی می‌کند و به واکنش وا می‌دارد آن است که به صریح‌ترین لهجه بزرگی آنان انکار می‌شود.»

بیگانگان مداخله‌جو بهانه می‌آورند که برای تأمین صلح و امنیت جهانی و نیز برای دموکراسی‌سازی در ایران باید نیروهای بین‌المللی حکومت ایران را مهار یا نابود کنند. مستبدان داخلی نیز مردم ایران را دربرابر یک دوگانه‌ی کاذب و راهزن نشانده اند: امنیت دربرابر آزادی. یعنی می‌خواهند به مردم ایران بباورانند که یا باید به استبداد حاکم گردن نهند و دست از پویش‌های دموکراسی‌خواهانه‌ی خود بشویند تا حکومت ایران بتواند با پشتیبانی مردم و در سکوت نیروهای سیاسی منتقد، جلوی فشار بیگانگان بایستد و مانع از مداخله‌ی ایشان در امور کشور شود و امنیت نظام را پاسداری کند، یا این که دست از امنیت کشور بشویند تا با پی‌گیری انتقادهای خود از حاکمیت اقتدارگرا کشور دچار بحران داخلی شود و راه مداخله‌ی بیگانگان و سلب امنیت از مردم گشوده گردد.

مانند بیگانگان که دموکراسی‌سازی را بهانه‌ی مداخله می‌کنند، حاکمیت استبدادی نیز با طرح این دوگانه‌ی کاذب و غلط‌انداز، خود را قیم و آقابالاسر مردم می‌دانند، قیمی که یا مردم باید او را تحمل کنند یا همین ته‌مانده‌ی امنیت ایشان به تاراج جنگ و مداخله‌ی خارجی خواهد رفت. هم مداخله‌جویان خارجی و هم مستبدان داخلی توان و اراده‌ی مردم برای تأمین منافع و مصالح خود را انکار می‌کنند.

امنیت ملی و تنش‌زدایی، در گرو حاکمیت دموکراتیک مردم

واقعیت اما این است که هم امنیت مردم ایران و هم صلح جهانی هر دو در گرو برقراری دموکراسی درون‌زا و درون‌جوش در این کشور است. آنچه امنیت مردم را به خطر انداخته است و هر روز تهدیدی نو را به سوی این آب و خاک جلب می‌کند حاصل سیاست‌ورزی‌های ذهن‌های ناتوان و استبدادزده‌ای است که حقوق مردم خود را همان‌قدر به رسمیت نمی‌شناسند که سیاست جهانی و قوانین حقوق بین‌الملل و آداب دیپلماسی را. این رسم استبداد است که مستبدان بریده از مردم، دربرابر فشار و تهدید بی‌امان بیگانگان، اگر موجودیت شان به خطر بیفتد، در پس پرده‌ی مصلحت‌جویی، چوب حراج بر منافع ملی می‌زنند، از گردنه‌ و گریوه‌ای می‌گذرند، ولی باز پس از چندی تهدیدی جدید را متوجه این کشور می‌کنند. از سوی دیگر مردمی ترسخورده‌ی مستبدان و ستمگران کجا توان و انگیزه‌ای برای دفاع دربرابر تهدید خارجی دارند. سخن میرحسین موسوی در بیانیه ی پانزدهم تحلیل دقیقی از این مناسبات به دست می‌دهد:

«کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشه‌دار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند.ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریست‌های افراطی هنوز به آن امید که بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این کشورها حکومت کنند آنان را بیرحمانه می‌کشند. قربانیان ددمنشی‌های صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را می‌پردازند، کما این که ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.»

جنبش سبز بر بنیاد سیاست اخلاقی

کلام آخر و صد البته صدر و زبده‌ی کلام تأکید و تکیه بر سیاست اخلاق‌محور به عنوان بنیان و درونمایه‌ی اصلی جنبش سبز است. اخلاق فردگرایانه‌ای که بریده از مقتضیات زندگی سیاسی و اجتماعی به زهد گوشه‌گیرانه می‌خواند، و می‌خواهد از بندگان عادی خدا موجوداتی فراتر از فرشتگان نامختار بسازد، البته راهی به سیاست ندارد. اما سیاست در لحظه‌لحظه‌ی زندگی اجتماعی ما آدمیان خاکی حاضر است و از آن گریزی نیست. اخلاق اجتماعی متکفل سامان‌دادن همه‌ی مناسبات افراد در سطح سیاسی و اجتماعی است، یعنی آنجا که منافع فردی با هم تصادم می‌کند، آنجا که ارزش‌ها و هنجارهای متّبع گروه‌ها و افراد با هم ناسازگاری می‌کنند، آنجا که مطلوبات و خیرات محدود سیاسی و اجتماعی موضوع مناقشه‌ است، آن‌جا که اقتضائات پایبندی به پیمان‌ها و معاهدات گوناگون جا را بر یکدیگر تنگ می‌کنند، آنجا که مصلحت‌های خرد و درشت ما را به سوی خود می‌خوانند و اعتنای به هر یک به معنای قربانی کردن دیگر مصالح است، آنجا که تصمیم‌های افراد زندگی‌های بسیاری را در زمان حال و اینده و چه بسا به شکل بینانسلی تحت تأثیر قرار می‌دهد، و آنجا که قانون عرفی و قانون شریعت و الزامات اخلاق فردی با هم در‌می‌پیچند. پشت کردن به این اخلاق اجتماعی در حوزه‌ی سیاست، و سیاست را تنها تابع منطق قدرت و قانون دیدن، سر از مغاک توجیه اخلاقی قدرت‌پرستی درمی‌آورد. این بزرگترین معضل سیاست و حکومت در جامعه‌ای است که فرهنگی دینی یکی از مهمترین مؤلفه‌های هویتی آن است. سیاست را نمی‌توان به دست افرادی متدین که مراقب اخلاق فردی هستند سپرد و امیدوار بود که آنچه حاصل خواهد آمد لزوماً سیاستی انسانی و اخلاقی باشد. تجربه‌ی دهه‌های اخیر در ایران نمونه‌ی دیگری از شکست این امید قرون وسطائی است.

جنبش سبز در مسیر پویشهای خود به سوی افق نوینی از سیاست اخلاقی رهسپار است که در آن سیاست اخلاقی جایی باقی نخواهد گذاشت برای سوء استفاده‌ی مستبدان از قانون، شریعت و اخلاق فردی برای توجیه تفرعن به نام ولایت و برای مشروع جلوه دادن همه‌ی مفاسدی که دین و اخلاق و قانون اگر آبرویی دارند در گرو وعده‌ای است که برای مهار آنها می‌دهند. اگر الگوی حفظ و تأمین مصلحت یک نظامی سیاسی روزبه‌روز بیشتر به سوی توجیه شرعی و اخلاقی فساد پیش رفت و فساد جزو مقوم آن نظام سیاسی شد، ان نظام نه‌تنها تقدسی ندارد، بلکه فاقد حداقلی از مشروعیت سیاسی نیز هست و حفظ آن نه وظیفه‌ی قانونی است، نه اخلاقی و نه شرعی.

استقامت مدنی برای مهار استبداد

آنچه در قبال چنین نظامی وظیفه‌ی قانونی و اخلاقی و شرعی است کوششی خستگی ناپذیر در دو زمینه است. یکی برای آشکارساختن و حذف و مهار قانونی و اخلاقی فساد نهادینه، دروغ و ریا و تزویر و تملق نهادینه، خشونت نهادینه، ظاهرگرایی و مادی‌گرایی نهادینه، و تزویر و دین‌فروشی نهادینه. دیگری دست‌کم برای تن ندادن و تسلیم نشدن به همه‌ی این آلودگی‌ها و بخشی از چرخه‌ی بازتولید آنها نشدن و آنها را توجیه نکردن. تا آنجا که به جنبش سبز و پویش‌های آغازین و تغییر تراز آن بازمی‌گردد، این توصیف میرحسین موسوی در بیانیه‌ی نهم بسیار گویا و راهگشا ست:

«در ابتدا هدف همه ما از شرکت در انتخابات آن بود که عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور بازگردد، لیکن در میانه مسیر به اهدافی بسیار بلندتر هدایت شدیم. ما در این بین می‌خواستیم ارکان ذیربط نظام به یاد آورند که در ورای تمامی آنان و ما فوقشان میزانی به نام رای و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه می‌توانند آن را نادیده بگیرند. امروز خواست عمومی برای سازوکاری کارآمد جهت انتخابات که در آن اطمینان ملی حاصل شود و دروغ، تقلب و تزویر جایی نداشته باشد، به یک مطالبه انکار ناپذیر مردمی تبدیل شده است. در هر قدمی در آینده تجربه تلخ و مشروعیت‌‌زدای جریانات اخیر باید پیشاروی ملت باشد و نباید هیچ فرصتی برای روشن‌تر شدن ابعاد این دروغ و تقلب بزرگ و پی‌آمدهای تلخ آن از دست برود.»

همراهان جنبش سبز به عنوان جنبشی ضد تقلب و تغلب، نمی‌توانند با کسانی که بنیان سیاست‌شان فریب و دروغ است همراه شوند و در دام ایشان گرفتار آیند و بازی ایشان را گرم کنند. به قول میرحسین موسوی،

«اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پایان می‌رسید. در عین حال این قدر معلوم است که راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید. دروغ‌گویان که معلوم‌اند. از دروغ‌گویان پرهیز کنید. روزگار شبهه و تاریکی هم مرتفع خواهد شد. حتی در تاریک‌ترین شب فتنه، دروغ بین و آشکار و افترا و تهمت و بهتان را نمی‌توان به جای حق گرفت.»

این راه سبز امید است که مردم ما با نهایت تأنی و آرامش و صبوری و حق‌جویی و بی‌هیچ استعجالی در مسیر آن روان اند. همراهان جنبش سبز هریک می‌توانند و مختار اند که در هر مقطعی از پویش های جنبش سبز، راه‌های متنوعی را بیازمایند. جنبش سبز مردم ایران از این تنوع و تکثر آزمون‌ها و خطاها نه‌تنها متضرر نخواهد شد، بلکه از آنها خواهد آموخت و مانند میرحسین موسوی خواهند دید که:

«پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.»

حصر رهبران جنبش سبز گروگان گرفتن ضمیر ضداستبدادی مردم ایران است

بندیان آزاده‌ی ما، خصوصاً میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد ضمیر گویای یک ملت اند و نماد استقامت ایشان در مسیر حق و عدل. ما امروز هم اگر بخواهیم فهم و تعبیر بصیرانه، عمیق و آینده‌نگرانه‌ای از تجربه‌ی جنبش اخیرمان علیه استبداد بدهیم، باز گویاترین تعابیر را در میان بیانیه‌های ایشان می‌یابیم. تا آن هنگام که ایشان دربندند مردم ما حجت موجهی دارند که خوی استبدادی حاکمان کنونی تغییری نکرده است. مردم با بصیرتی تاریخی می‌بینند که راهشان جز از مسیر پایمردی بر حق و استقامت در مسیر سیاستی اخلاقی نخواهد گذشت، همان راهی که رهبران دربند و دیگر اسیران بی‌بصیرتی مستبدان رفته‌اند و بر آن استوار ایستاده اند. چگونه ممکن است حاکمیتی نظامی-امنیتی که خود را مساوی نظام می‌شمارد ضمیر ملتی را گروگان بگیرد و باز مردم را به مشارکت سیاسی فرابخواند؟ سنگینی این پرسش بر دوش نظامی سیاسی که از مسیر اخلاق و دین و قانون و ادب و مروت خارج شده است بسیار بیشتر است از سنگینی فشارهای بین‌المللی و تهدید و تحریم، چرا که اولی بنیان مشروعیت چنین نظامی را به چالش می‌کشد ولی دومی گذران امور را بر مردم دشوار می‌کند.

پایان‌بخش این گفتار یادآوری سخنی است از میرحسین موسوی، سخنگوی ضمیر سبز و وجدان بیدار و روح عزت‌جوی مردم ایران، که رمز پویایی جنبش سبز را به‌روشنی در صبر و استقامت بر طریق حق بیان می‌کند:

«دادار از وفا به وعده‌ای که داده است عاجز نمی‌شود و راه‌هایی پیش پای کسانی که برای او می‌کوشند می‌گشاید؛ راه‌هایی امن، راه‌هایی هموار، راه‌هایی مستقیم که بدون تردید ما را به مقصد می رسانند. چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که راه‌هایمان را به ما نشان داده است؟ و ما لَنا أن لانَتَوَکلَّ عَلَی اللهِ و قد هَدانا سُبُلَنا.»

با آرزوی آبادی و آزادی ایران و بهروزی برای همه‌ی ایرانیان

 


 


جمعی از خانواده های شهدای سبز با حضور بر مزار فرزندان خود در بهشت زهرا یاد و خاطره آنها را گرامی داشتند.

به گزارش کلمه، در این برنامه که در سومین سالگرد کشته شدن اولین شهدای جنبش سبز در ۲۵ خرداد برگزار شد، خانواده های ندا آقا سلطان، اشکان سهرابی، سهراب اعرابی، یوسف زاده و تعداد دیگری از خانواده ها و نزدیکان قربانیان سرکوب های پس از انتخابات ۸۸ حضور داشتند.

همچنین بسیاری از شهروندان و به خصوص جوانان نیز با حضور بر مزار شهیدان سبز، با خانواده های آنها همراهی و ابراز همدردی کردند.

این در حالی است که بر اساس گزارش خبرنگار کلمه، حضور خانواده ها و همراهانشان بر مزار شهیدان، با جو شدید امنیتی و حضور گسترده نیروهای امنیتی همراه بود.

اما مادر سهراب اعرابی که با گذاشتن گل بر مزار یکایک شهدای سال ۸۸ یاد و خاطره آنها را گرامی می داشت و از مردمی که ابراز همدردی می کردند نیز با توزیع شیرینی پذیرایی و قدردانی می کرد، به توزیع شیرینی بین نیروهای امنیتی نیز پرداخت و به آنها گفت: ما هموطن هستیم و باید یکدیگر را تحمل کنیم.

پروین فهیمی در حاشیه این برنامه در گفت و گو با خبرنگار کلمه، به بیان این جمله بسنده کرد که این شب ها و روزها بسیار به ما سخت می گذرد.

مادر سهراب اعرابی که با گذشت سه سال از شهادت فرزندش هنوز حتی وسایل سهراب را به او تحویل نداده اند، همچنان تاکید دارد: به شرطی از خون فرزندم می گذرم که همه زندانیان سیاسی آزاد شوند و حصر رهبران جنبش سبز و خانم زهرا رهنورد همراه همیشگی ما برداشته شود.

سهراب اعرابی پس از مراسم راهپیمایی سکوت ۲۵ خرداد دیگر به خانه بازنگشت و یک ماه پس از آن خبر کشته شدن وی به خانواده اش رسید. پیگیری ها و شکایت این خانواده در مورد شهادت فرزندشان تاکنون بی نتیجه مانده است و تنها پیشنهاد ماموران حکومتی، پرداخت دیه به آنها بوده که خانواده سهراب با آن مخالفت کرده اند.


 


برخی گزارش ها از نقاط مرکزی شهر تهران حاکی از حضور محسوس نیروهای پلیس در چند میدان و تقاطع اصلی شهر تهران در عصر روز پنجشنبه ۲۵ خرداد است.

برخی شاهدان از فضای امنیتی در خیابان های آزادی و ولیعصر سخن گفته اند و برخی شاهدان دیگر شرایط را مشابه پنجشنبه شب های دیگر توصیف کرده اند.

یکی از خبرنگاران کلمه گزارش داده که در حوالی میدان انقلاب و پارک لاله حضور نیروهای لباس شخصی، استقرار خودروهای نیروی انتظامی و حضور جمعیت بیشتر از روزهای عادی بوده است.

خبرنگار دیگری نیز اضافه کرده که علاوه بر ون های گشت ارشاد که در هفته های عادی در میادین و تقاطع های پرتردد شهر حضور پررنگی داشته اند، تعدادی خودرو و نیروهای ویژه پلیس نیز به آنها اضافه شده اند.

گزارش دیگری هم حاکی از آن است که پس از تاریکی هوا، تعداد زیادی از نیروهای لباس شخصی موتورسوار در میدان انقلاب اقدام به ویراژ و ایجاد رعب و وحشت کرده اند.

با این حال گزارشی از حضور نیروهای گارد ویژه و یا هرگونه برخورد پلیس با مردم در دست نیست.

کلمه با تاکید بر ضرورت اطلاع رسانی دقیق و صادقانه به افکار عمومی، در صورت دریافت گزارش های تکمیلی یا متفاوت، آنها را نیز به اطلاع مخاطبان گرامی خواهد رساند.

شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیه ای به مناسبت سومین سالگرد تولد جنبش سبز، پیشنهاد کرده بود که مردم “در اعتراض به دشواری‌های روزافزونی که دولتمردان اقتدارگرا و ناکارآمد بر سر راه زندگی آزاد و توأم با کرامت ایرانیان پدید آورده‌اند، بین ساعت ۷ تا ۹ شامگاه پنجشنبه بیست و پنجم خرداد در اماکن عمومی و به‌ویژه پارک‌های اصلی شهرها تجمع اعتراضی سکوت برگزار کنند.”

این فراخوان و شیوه طرح آن با انتقاداتی از سوی فعالان سبز مواجه شده بود که همچنان تمرکز بر راهبرد آگاهی بخشی و تلفیق تدبیر با صبر و استقامت را راهکار مناسب تری در شرایط  اختناق برای پیشبرد اهداف جنبش سبز می دانند.

 

lمنبع عکس: دیگربان

lمنبع عکس: دیگربان


 


کلمه: نسبت دین واقعی با دینی که در خدمت حکومت قرار می گیرد و ابزار استبداد می شود، چیست؟ چگونه مردم و به خصوص نسل جوان می توانند دین را از جدا از استفاده های ابزاری و پیرایه هایی که قدرت به آن می افزاید، بشناسند؟ و چگونه باید دین و مرام اهل بیت را از دست حاکمان سوء استفاده گری که به کمک جهل عوام، چهره ای مخدوش از دین به نمایش می گذارند، نجات داد؟

توجه به این پرسش ها و پیگیری پاسخ آنها در این روزها ضرورتی دوچندان یافته است. حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی با ارائه عملی چهره ای خشن، ضد عقلانی و ضد انسانی از دین و اهل بیت، مردم را به مصداق “یخرجون من دین الله افواجا” از دین رسمی که ابزار قدرت قرار گرفته، گریزان ساخته و سکوت و بی عملی دینداران دلسوز و اهل اندیشه نیز به رواج این باور کمک کرده که دین چیزی جز همین تصویر نامطلوبی که حکومت ارائه می دهد، نیست.

با کمال تأسف، از سوی بسیاری از علما و بزرگان و حتی طلاب و فضلای نواندیش نیز در این حوزه کم کاری جدی دیده می شود و روحانیونی که خود باید متولیان این امامزاده باشند و بیش از دیگران دغدغه حرمت آن را داشته باشند، حتی از همین امکان آزادانه ای که فضای اینترنت در اختیار آنها گذاشته تا چهره دین را از غبار بدکاری های حاکمیت تطهیر کنند، استفاده نمی کنند و نتیجه جز ضربه خوردن بیش از پیش و روز به روز دین و دیانت با هه مظاهر و نمادها و معناهای آن نیست.

حجت الاسلام عبدالرحیم سلیمانی اردستانی یکی از معدود پژوهشگران فعال حوزه و دانشگاه است که با کمترین امکانات به تلاش برای ارائه معارف ناب دینی و پالایش آن از آفت استفاده ابزاری و آلودگی به قدرت مشغول است. این روحانی نواندیش در مطلب تازه ای که در وبلاگ خود منتشر کرده، به سهم خود پاسخی اجمالی به سؤالاتی از نوع پرسش های بالا می دهد.

وی در یادداشت اخیر خود، با اشاره به روایتی از امام موسی کاظم (ع) که در ایام شهادت ایشان قرار داریم و با نقل رفتارهای خلیفه همدوره آن امام، معتقد است که مطالعه و تعقل و تدبیر و پرهیز از رفتارهای کورکورانه می تواند به نجات دین از سوء استفاده های صاحبان قدرت کمک کند.

درباره امام موسی کاظم (ع) بیشتر بدانیم:
امامی که به اتهام فتنه زندانی و شهید شد
موسی کاظم(ع) امامی که او را متهم به فتنه گری کردند

این نویسنده همچنین تاکید می کند: ائمه اطهار(ع) عموما با این مشکل جدی روبرو بوده اند که حاکمانی چهره دین را دگرگونه ارائه می کرده ند. آنان به این جرم محبوس و محصور و شهید می شده اند که تلاش می کرده اند چهره واقعی و درست دین را به مردم معرفی کنند. حال ممکن است کسانی پشت چهره و شخصیت همین ائمه اطهار پنهان شوند و به نام آنان دین خدا را تحریف کنند. چه ظلم بزرگی به این چهره های نورانی است که کسانی به ساحت قدسی این بزرگان به این بهانه جسارت کنند که کسانی از نام آنان سوء استفاده کرده اند؛ کسانی پشت نام آنان سنگر گرفته اند و قرائتی خردستیز و اخلاق ستیز و حق ستیز از دین ارائه می دهند.

متن یادداشت ایشان را در ادامه می خوانیم:

امام کاظم(ع) می فرماید: «تفقهوا فی دین الله، فان الفقه مفتاح البصیرة و تمام العبادة و السبب الی المنازل الرفیعة و الرتب الجلیلة فی الدین و الدنیا. و فضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکوکب. و من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا؛

در دین خدا آگاهی پیدا کنید، چرا که آگاهی کلید بصیرت و روشن بینی و کمال عبادت است و باعث می شود انسان به درجات بلند و مراتب ارزشمند در دین و دنیا دست یابد. و برتری کسی که از دین آگاهی دارد نسبت به عابد مثل برتری خورشید نسبت به دیگر ستارگان است و کسی که در دین آگاهی نداشته باشد خداوند اعمالش را نمی پسندد» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام کاظم«ع»).

کلمه فقه در آیات و روایات به معنای شناخت عمیق دین است که شاید بتوان آن را معادل اسلام شناسی قرار داد (مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، فقه، ص۵۳-۵۴). واژه تفقّه به معنای تلاش برای شناخت دین است. اگر عقل انسان ها دینداری را بر آنان واجب و لازم کرده است همین عقل دین شناسی و تلاش برای شناخت درست دین را به عنوان مقدمه تکلیف، واجب می کند. کما اینکه عقل و خرد آدمی حق پرستی و تسلیم بودن نسبت به حق را تکلیف می کند و امام کاظم(ع) از لقمان حکیم نقل می کند که: «تواضع للحق تکن اعقل الناس؛ در مقابل حق فروتن باش تا خردمندترین مردم باشی» (تحف العقول، وصیت امام کاظم«ع» به هشام). اما اگر عقل می گوید انسان باید در مقابل حق و حقیقت تسلیم باشد، قطعا همین عقل حکم می کند که انسان باید مطالعه و تامل کند تا با روشن بینی و بصیرت مصادیق حق را بشناسد تا به آنها گردن نهد. اگر تنها تکلیف انسان در این دنیا حق پرستی است، عقل و خردی که چنین حکمی را داده است می گوید باید مطالعه و تفکر و تعمق کنی تا مصادیق حق را بشناسی و الا به هیچ وجه معذور نیستی. هیچ کس نمی تواند در پیشگاه خداوند مدعی شود که من حق پرست بوده ام، اما درباره حق اندیشه نکرده ام و آنچه را که دیگران گفته اند چشم بسته پذیرفته ام و به آن گردن نهاده ام. حتی کسی که می خواهد تسلیم حق و حقیقت باشد در صورتی معذور است که وظیفه حق شناسی خود را انجام داده باشد.

امام کاظم(ع) در سخنی که نقل شد مطالعه و دقت در دین خدا را کلید بصیرت و روشن بینی می شمارد و می فرماید که هیچ عبادتی بدون مطالعه و تفکر و روشن بینی، کامل و تمام نیست و هیچ درجه و مقامی بدون تامل و مطالعه حاصل نمی شود و این امر، هم در امر دین و هم دنیا صادق است. معنای این سخن این است که دینداری با تبعیت کورکورانه هیچ سنخیتی ندارد و تمام ارزش آن به بصیرت و روشن بینی است که با مطالعه و دقت حاصل می شود. به همین جهت است که آن حضرت پس از آنکه به برتری انسان آگاه نسبت به عابد اشاره می کند می فرماید که هیچ عملی نزد خدا ارزشمند نیست مگر اینکه از آگاهی دینی ناشی شده باشد.

امام موسی ابن جعفر(ع) کسانی را که تعقل نمی کنند و از این و آن تبعیت می کنند مذمت می کند و به این آیه قرآن مجید استناد می کند که: «و هرگاه به آنان گفته می شود پیروی کنید از آنچه خدا نازل کرده می گویند بلکه پیروی می کنیم آنچه را که آباء و اجدادمان بر آن بودند. آیا اینگونه نبود که پدرانشان نیز تعقل نمی کردند و در نتیجه راه درست را نیافته بودند (انفال/۲۲)» (تحف العقول، وصیت امام کاظم(ع) به هشام).

آن حضرت می فرماید که خدا به اهل فهم و تعقل بشارت داده و فرموده است که: مژده بده به بنده های من، کسانی که سخن را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می کنند. اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان می کند و اینان همان خردمندان هستند (زمر/۱۷ و ۱۸). همچنین خدا نیز وقتی با بندگان سخن می گوید با دلیل روشن سخن می گوید و حتی خود را با دلیل معرفی می کند (همان).

پس مطابق سخنان امام کاظم(ع) و نیز آیات و روایات اسلامی دینداری با مطالعه و تعقل و تدبر رابطه ای تنگاتنگ دارد و با تبعیت کورکورانه هیچ سنخیتی ندارد. انسان ها در همه زمان ها وظیفه دارند که درباره دین، خود تفکر و تامل کنند و از دیگران تقلید و تبعیت کورکورانه نکنند. اما این امر هرچند در همه زمان ها سختی های خاص خود را دارد ولی در برخی زمان ها سختی اش بسیار بیشتر است. در برخی از زمان ها شناخت دین واقعی بسیار مشکل است و آن زمانی است که حاکمان از دین به عنوان ابزاری برای استحکام و تداوم قدرت خود استفاده کنند. از اتفاق، زمان خود امام کاظم(ع) اینگونه است. دین برای هارون الرشید یک ابزار صرف است. او قرائتی از دین ارائه می دهد که با شیوه حکومت او و اعمال و کردار او سازگار و هماهنگ باشد.

هارون کسی است که پای وعظ فضیل ابن عیاض می نشیند و اشک می ریزد و به ظاهر از هوش می رود، اما به هنگام خشم کسی ظالم تر از او نیست. او نماز می خواند و ظواهر دینی را رعایت می کند اما با کم ترین بهانه ای خون بی گناهان را می ریزد و ظلم و ستم را به آخر می رساند (ر.ک. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳).

هارون مانند همه حاکمانی که از دین استفاده ابزاری می کنند عالم نمایانی را دارد که در خدمت حکومت هستند و دین را آنگونه که حکومت می خواهد ارائه می دهند و به توجیه دینی اعمال حکومت اهتمام می ورزند. یحیی ابن عبد الله از نوادگان امام حسن مجتبی و از بزرگان خاندان بنی هاشم است. او در قیام فخّ شرکت کرده و هارون به او امان نامه محکم و قاطعی داده است. هارون میخواهد امان نامه خود را زیر پا بگذارد و یحیی را به قتل برساند، اما می خواهد به این کار شکلی دینی و موجه دهد. به همین جهت شورایی از فقیهان و قاضیان تشکیل می دهد که در آن «محمد ابن حسن شیبانی»، «حسن ابن زیاد لؤلؤی» و «ابو البختری» شرکت دارند. چون شوار تشکیل می شود محمد ابن حسن شیبانی امان نامه را می خواند و آن را درست و بی نقص، و نقض آن را ناروا می شمارد. اما ابو البختری می گوید این امان نامه باطل است چرا که یحیی بر ضد خلیفه قیام کرده و … به هر حال هارون دستور می دهد تا امان نامه را پاره کنند و به ابو البختری صله و انعام زیاد می دهد و او را به سمت قضاوت منصوب می کند و محمد ابن حسن را از دادن فتوا محروم می سازد و با استناد به رای شورا یحیی را به قتل می رساند (شریف القرشی، باقر، حیاة الامام موسی ابن جعفر، ج۲، ص۱۰۰؛ امین احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۲۰۴).

نمونه دیگر هنگامی است که هارون در اوایل خلافت عاشق کنیز پدر خود می گردد و کنیز به او می گوید من با پدر تو همبستر شده ام و تو باید از این کار صرف نظر کنی. هارون دست به دامن قاضی خود فروخته، ابو یوسف، می شود و او چنین حکم می کند که ادعای کنیز پذیرفته نیست و او راست گو نیست (عبد الرحمن سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۹۱) (این در حالی است که طبق فقه اسلامی در این موارد سخن زن ملاک است).

به هر حال اینها نمونه هایی از اعمال هارون و وارونه کردن دین توسط او برای رسیدن به اهداف خود بود. حکومت هایی که دین را ابزاری برای قدرت خود میکنند چهره ای از دین ارائه می دهند که هرگز خوشایند نیست. اینان برای این امر از حربه های مختلفی استفاده می کنند. عالمانی را در اختیار دارند که هنرشان مداحی و توجیه اعمال حاکمان و تحریف دین است. عالمانی که بیش از اینکه دین شناس باشند دین فروشند. این حاکمان صداهای دیگر را خفه می کنند و مانع این می شوند که چهره نورانی دین به مردم معرفی شود. آنان همه بلندگوها را در اختیار کسانی قرار می دهند که با سیاست آنان هماهنگ هستند.

در این اوضاع و احوال شناخت چهره واقعی دین بسیار مشکل می گردد. از دو دسته که بگذریم، یعنی عالمان خود فروخته و عالمان وارسته و روشن بینی که صدایشان خفه شده است، اکثریت مردم چه داوری ای درباره دین دارند؟ آیا دین همین است که هارون می گوید؟ اگر همین است آیا اساسا دین چیز خوبی است و می تواند جامعه را اصلاح کند و انسان ها را به کمال و سعادت برساند؟

در این وضعیت طوفانی و پر گرد و غبار است که اکثریت مردم به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته کسانی هستند که تحت تاثیر عالمان و واعظان دین فروش دنیا پرست می پذیرند که دین همین است که امثال هارون می گویند و آن چیز خوبی است و باید تسلیم آن شد. اینان به امثال هارون تقدس می دهند و برای او احترامی در حد پرستش قائل می شوند. اما دسته دوم کسانی هستند که باز در اثر تبلیغات دستگاه هارون می پذیرند که دین همین است، اما از آنجا که این قرائت از دین را با عقل و فطرت خود ناسازگار می یابند، اصل دین را رد می کنند.

وجه مشترک این دو گروه این است که هر دو مقلدانه دین را شناخته اند. هر دو در این مشترکند که قرائت هارون از دین را به عنوان چهره واقعی و اصلی دین می پذیرند. اما اولی که از اندیشه کمتری برخوردار است، به همین چهره خرد ستیز از دین تن می دهد و دیگری که به عقل و اندیشه خود بهای بیشتر می دهد آن را رد می کند.

از سخن امام کاظم(ع) بر می آید که اساسا هر دو گروه بر خطا هستند و دین را نباید از این و آن گرفت. درباره دین باید مطالعه کرد و چهره واقعی آن را شناخت. اینکه کسانی از دین سوء استفاده می کنند و چهره واقعی آن را پنهان می سازند هرگز نباید باعث شود که مردم چشم بسته بپذیرند که دین همین است که اینان می گویند. تعلیم بزرگان اسلام چیز دیگری است. آنان می گویند برای شناخت دین حتی شخصیتی مثل علی(ع) را باید با اعمال و کردارش سنجید. نه اینکه به صورت پیشینی پذیرفت که حتی شخصیتی مثل علی(ع) ضرورتا چهره واقعی دین را معرفی می کنند. هنگامی که امام علی(ع) عازم جنگ صفین است، گروهی نزد او می آیند و می گویند ما نمی دانیم حق با تو است یا معاویه، ما به دنبال شما حرکت می کنیم و اعمال هر دو گروه را زیر نظر می گیریم. هرگاه دیدیم که یک گروه اهل بغی و تجاوز و ستم است به گروه مقابل او ملحق می شویم. امام(ع) فرمود: «مرحبا و اهلا، هذا هو الفقه فی الدین و العلم بالسنة، من لم یرض بهذا فهو جائر خائن؛ آفرین، در واقع تفقه در دین و راه آگاهی از آن و علم به سنت و سیره نبوی همین است. هر کس به این نظر شما راضی نباشد ستمگر و خائن است» (وقعة الصفین، ص۱۱۵، به نقل از، ناظم زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۲۳).

اگر اعمال و کردار شخصیتی مثل امام علی(ع) را باید با عقل و منطق و مسلمات متون دینی سنجید، تکلیف دیگران روشن است. همه نظام ها و حکومت هایی که خود را دینی و اسلامی می خوانند و با بیان و اعمال و کردارشان قرائتی خاص از اسلام را ارائه می کنند ضرورتا قرائتی که ارائه می دهند مطابق با واقع نیست. بلکه ممکن است سهوا یا عمدا دین را تحریف کرده باشند. باید دین را شناخت و اعمال و کردار آنان را با آن مقایسه کرد، نه اینکه دین را از سخن و اعمال آنان فرا گرفت.

ائمه اطهار(ع) عموما با این مشکل جدی روبرو بوده اند که حاکمانی چهره دین را دگرگونه ارائه می کرده ند. آنان به این جرم محبوس و محصور و شهید می شده اند که تلاش می کرده اند چهره واقعی و درست دین را به مردم معرفی کنند. حال ممکن است کسانی پشت چهره و شخصیت همین ائمه اطهار پنهان شوند و به نام آنان دین خدا را تحریف کنند. چه ظلم بزرگی به این چهره های نورانی است که کسانی به ساحت قدسی این بزرگان به این بهانه جسارت کنند که کسانی از نام آنان سوء استفاده کرده اند؛ کسانی پشت نام آنان سنگر گرفته اند و قرائتی خردستیز و اخلاق ستیز و حق ستیز از دین ارائه می دهند. در این وضعیت وظیفه حق پرستان این است که چهره نورانی آن شخصیت ها را آشکار سازند و قرائت نورانی آنان از دین و معنویت و اخلاق را بیان کنند و جلو سوء استفاده از نام و شخصیت این بزرگان را بگیرند، نه اینکه به این جرم که از نام آنان سوء استفاده شده، به آنان جسارت و بی ادبی کنند.


 


چند مرجع تقلید قم در دیدار با علی لاریجانی رئیس مجلس از گرانی ها و شرایط اقتصادی کشور انتقاد کردند؛ از جمله آیت الله جوادی آملی که با ابراز تاسف از اختلاس سه هزار میلیارد تومانی و اختلاس بیمه اظهار داشت: این کشور به زحمت و با دعای امام زمان(عج) زنده است.

بر اساس گزارش ها، لاریجانی که همزمان با آغاز به کار دوره جدید مجلس به دیدار تعدادی از مراجع تقلید رفته بود، با انتقادهای همگی آنها از شرایط اقتصادی کشور و گرانی ها رو به رو شد.

آیت‌الله موسوی اردبیلی با اشاره به توصیه امام خمینی (ره) مبنی بر جلوگیری از افزایش قیمت نان، گفت: امام خمینی (ره) در بدو پیروزی انقلاب همواره گرانی نان را به مسئولان وقت هشدار می‌دادند، اما در روزهای اخیر شاهد افزایش قیمت ها به ویژه در نان هستیم که این مسئله وضعیت خوبی برای اقشار آسیب‌پذیر ایجاد نکرده است.

آیت‌الله صافی گلپایگانی هم مهم‌ترین نگرانی و دغدغه مردم را گرانی کالاهای اساسی دانست و گفت: مسئله گرانی‌ به صورت دستوری برطرف نمی‌شود بلکه برای حل آن، باید مطالعات و کارهای کار‌شناسی انجام شود.

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی نیز گفت: گرانی سر و صدای مردم را درآورده و باید برای آن فکری شود و یکی از نگرانی‌های عمده مردم مخصوصا گرانی نان است.

وی افزود: باید برای مقابله با این گرانی‌ها فکری کرد. مردم گاهی ما را هم مقصر می‌دانند که چرا با صراحت این مسائل را نمی‌گوییم.

آیت‌الله شبیری زنجانی هم انتظار مراجع تقلید از مجلس را حل مسائل و مشکلات اساسی جامعه دانست.

آیت‌الله سبحانی نیز از نوسان قیمت مواد خوراکی ابراز گلایه و نارضایتی کرد و گفت: در حال حاضر افزایش قیمت ها به ویژه در مواد خوراکی، مردم را به ستوه آورده.

آیت‌الله جوادی آملی هم با اظهار اینکه در حال حاضر ۸۰ درصد مردم با ربا و سودهای کلانی که بانک‌‌ها دریافت می‌کنند سروکار دارند، تصریح کرد: ما خودمان را فریب ندهیم؛ ما مثل کسی که قلبش ۸۰ درصد از کار افتاده و با ۲۰ درصد کار می‌کند هستیم. تعارف هم نکنیم، با ۲۰ درصد زنده‌ایم و ۸۰ درصد با ربا به سر می‌برند.

ایشان با ابراز تاسف از اختلاس ۳ هزار میلیارد تومان و اختلاس دیگر در مورد بیمه اظهار داشت: این کشور به زحمت و با دعای امام زمان(عج) زنده است.

علی لاریجانی هم در این دیدارها مجلس نهم را شاداب و غنی توصیف کرد و با دفاع از عملکرد مجلس های اصولگرای قبلی، گفت: در ۸ دوره مجلس شورای اسلامی برابر ۷۰ سال قبل از آن در مجلس، قانون به تصویب رسیده و ما به دنبال این هستیم که پیگیر امور اساسی مردم باشیم.

وی افزود: توجه به اشتغال و مهار تورم از مسائل مهمی است که در دستور کار مجلس قرار گرفته است و ما سعی می‌کنیم از نظرات افراد صاحبنظر در بخش‌های مختلف استفاده کنیم.


 


کلمه: سه سال قبل در چنین روزهایی، کوی دانشگاه تهران بار دیگر آماج حملات نیروهای انتظامی و شبه نظامی لباس شخصی قرار گرفت. حمله به کوی دانشگاه، تخریب وسیع اموال دانشجویان و تأسیسات خوابگاهی، ضرب و شتم تعداد زیادی از دانشجویان، دستگیری و بازداشت حداقل ۲۰۰ دانشجو و … قسمت پایانی اعتراضاتی بود که از غروب یکشنبه ۲۴ خرداد برای دومین شب پیاپی در خیابان کارگر شمالی حد فاصل بزرگراه جلال آل احمد تا خوابگاه فاطمیه (کوی دختران) آغاز شده بود.

به گزارش کلمه، تاکنون روایت های پراکنده ای درباره وقایع منتهی به حمله آن شب و نیز برخوردهای خشونت‌آمیز با دانشجویان پس از بازداشت در زیرزمین وزارت کشور منتشر شده است. اما امسال گروهی از دانشجویان ساکن کوی دانشگاه تهران مستندترین روایت ها، گزارش ها و اظهارنظرها در این باره را یکجا جمع کرده اند.

در ویژه نامه ای که به همت دانشجویان دانشگاه تهران در این باره تهیه شده و به صورت یک کتاب الکترونیک در ۱۱۳ صفحه منتشر می شود، علاوه بر گزارش های عینی متعدد از ماوقع به روایت شاهدان و ناظران و افراد مطلع، مواضع و دیدگاههای مسئولان رسمی کشور و همچنین آثار گروه های دانشجویی در این باره نیز گردآوری شده و همچنین به گزارش بی سرانجام کمیته حقیقت یاب مجلس نیز اشاره شده است.

مستندات موجود از جمله گزارش ها و مواضع رسمی و مطالب مطبوعات و همچنین اخبار مربوط به بازداشت و محکومیت دانشجویان، در کنار پرونده ای برای لباس شخصی ها، از جمله دیگر مطالب قابل مشاهده در این ویژه نامه است.

این ویژه نامه با مرور تشریحی یازده وعده و انتظار تحقق نیافته مسئولان برای برخورد با مهاجمان به کوی دانشگاه؛ هشت پرسش بی جواب درباره پرونده کوی دانشگاه و همچنین تصاویری از بقایای حمله به خوابگاه دانشجویان خاتمه یافته است.

فایل PDF ویژه نامه تهاجم ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ به کوی دانشگاه را از اینجا دریافت کنید

برای دریافت فایل، ابتدا بر روی لینک بالا کلیک راست کنید و سپس از منوی باز شده، گزینه "Save Link as" در مرورگر های فایرفاکس و کروم و "Save as target" در اینترنت اکسپلورر را انتخاب کنید.


 


وزارت اطلاعات در اطلاعیه ای اعلام کرد: سربازان گمنام امام زمان موفق به دستگیری عوامل ترور شهید شهریاری، شهید احمدی‌روشن و شهید قشقایی شدند.

در این اطلاعیه به «شناسایی عده‌ای از افسران اطلاعاتی» اسرائیل اشاره شده و آمده است: سلسله عملیات سنگین و همه جانبه اطلاعاتی که پس از وقوع اوین ترور هسته‌ای آغاز شده بود، با ترورهای بعدی هرچه شدیدتر و گسترده‌تر و متهورانه‌تر استمرار یافت تا با حصول اشراف اطلاعاتی بر تعدادی از پایگاه‌ها و ایستگاه‌های اطلاعاتی و عملیاتی رژیم صهیونیستی و با گستراندن تور اطلاعاتی بر آنها به شناسایی عده‌ای از افسران اطلاعاتی رژیم جعلی حاکم بر سرزمین‌های اشغالی و تروریست‌های مزدور آنها انجامید و با تعقیب و مراقبت‌های شبانه روزی و ره گیری سوژه‌ها و سرنخ‌ها در داخل و خارج از کشور، نهایتاً عوامل اصلی ترور شهید شهریاری، شهید احمدی‌روشن و شهید قشقایی شناسایی شده و طی سلسله عملیات برق‌آسا و مقتدرانه و در مناطق مختلف دستگیر شده و به بازداشتگاه ها منتقل گردیدند.

در سه سال گذشته، مسعود علی‌محمدی، مجید شهریاری، و داریوش رضایی‌نژاد که از آنها به عنوان دانشمند هسته ای یاد شده، ترور شده اند و اقدام برای ترور فریدون عباسی دوانی نیز به مجروح شدن او انجامیده است. عباسی هم اکنون رئیس سازمان انرژی اتمی است.

در دی ماه گذشته نیز رسانه ها گزارش دادند که در یک بمب‌گذاری در تهران، مصطفی احمدی روشن از فعالان صنایع هسته ای کشور و نیز رضا قشقایی، محافظ و راننده اتومبیل وی، به شهادت رسیده اند.

یک ماه قبل، مجید جمالی فشی، به عنوان عامل ترور مسعود علی‌محمدی، اعدام شد و اکنون نیز وزارت اطلاعات با اعلام دستگیری عوامل دو ترور دیگر، وعده داده که: در روزهای آینده و به محض برطرف شدن برخی ملاحظات امنیتی و حفاظتی،‌ اطلاع رسانی بیشتری پیرامون ابعاد مختلف این عملیات بزرگ صورت خواهد داد.


 


استاد حسن کسایی نوازنده برجسته ساز نی در سن ۸۳ سالگی چشم‌هایش را به روی زندگی بست.

به گزارش خبرآنلاین، او که سال ۱۳۰۷ در کوچه باغ کلم محله بیدآباد اصفهان به دنیا آمده بود، در این شهر هم با زندگی خداحافظی کرد. استاد کسایی سال ۱۳۸۱ به عنوان چهره ماندگار موسیقی ایران معرفی شده بود.

کسایی یکی از چهره‌های نامدار موسیقی مکتب اصفهان بود که علاوه بر استادی در نوازندگی نی، موسیقی شناس و ردیف‌دان هم بود. او آموزش موسیقی را نزد استاد تاج اصفهانی آغاز کرد و در ابتدا به فراگیری هنر آواز پرداخت، اما در سال ۱۳۱۹ با ساز نی آشنا شد و این ساز را به عنوان ساز اصلی‌اش انتخاب کرد.

حسن کسائی زاده در تاریخ ۳ مهر ۱۳۰۷ در خانواده‌ای تاجرپیشه به دنیا آمد. پدرش، «حاج سید جواد کسائی» از تاجران به نام آن زمان اصفهان بود که به دلیل علاقه و انسی که با موسیقی داشت، با اساتید و بزرگان آن زمان مانند سید حسین طاهرزاده، جلال‌الدین تاج اصفهانی، اکبر خان نوروزی، خاندان شهناز (شعبان خان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهناز)، غلامحسین سارنج و ادیب خوانساری رفت و آمد می‌نمود. به طوری که منزل آقا سید جواد، محفلی بود برای تجدید دیدار و نیز ساز و آواز اساتید به نام موسیقی اصفهان. این آمد و شدها موجب شد حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شود و به مرور زمان، علاقه زیادی خصوصاً به ساز نِی پیدا کرد (بعد از دیدن یک نوازنده دوره‌گرد) و بر آن شد تا پدر، وی را نزد مهدی نوایی ببرد. وی مدتی آواز و گوشه‌های موسیقی ایران را نزد استاد تاج اصفهانی و ادیب خوانساری آموخته و نِی را از مهدی نوایی فرا گرفت. وی هر زمان که به تهران می‌رفت از محضر استاد ابوالحسن صبا استفاده می‌نمود.

کسائی، در سن ۲۰ سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعه معروف سلام را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروف‌ترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار می‌رود. این قطعه بعدها توسط حسین علیزاده در آلبوم صبحگاهی با سازبندی و ارکستراسیونی حجیم بازسازی شد.

استاد البته نوازنده ساز سه‌تار هم بود و این ساز زخمه‌ای را با تبحر می‌نواخت.

بعد از انقلاب، وی آخرین برنامه رسمی خود را در رادیو ایران با همکاری جلیل شهناز، محمدرضا شجریان و جهانگیر ملک اجرا کرد. در این سال و تا قبل از سال ۱۳۶۱، آرشیو موسیقی رادیو اصفهان از بین رفت و کسایی هم از صدا و سیما برکنار و حقوقش قطع شد.

اوایل اردیبهشت سال جاری بود که پس از گذشت دو ماه، خبر به کما رفتن این چهره برجسته موسیقی ایران رسانه‌ای شد. حال آنکه استاد حسن کسایی به دلیل کهولت سن به مدت یکسال در منزل شخصی اش در تهران بستری بود. وی صبح امروز ۲۵ خرداد ۱۳۹۱ دار فانی را وداع گفت.


 


کلمه – زهره نقیبی:

مسیر امام حسین – آزادی؛ روز ۲۵ خرداد ۸۸، سه روز بعد از کودتای انتخاباتی. وعده مان بر سکوت است. شکوه جمعیت، همه را خیره می کند. همه حضور دارند. هیچ کس باور نمی کند همفکران و همدلان تا این حد زیاد باشند. نگاه مردم به اراده سرکوب تغییر کرده؛ دیگر کسی نمی ترسد. پای کسی نمی لرزد. همه با هم همدل شده اند، همراه و همصدا…

خبرنگار کلمه در مسیر انقلاب به آزادی، با چند نفر از مردم همکلام شده تا از خاطرات آن روز بگویند. بهانه ای برای اینکه مخاطبان سایت کلمه هم خاطرات ناگفته شان از آن روز به یادماندنی را بازگو کنند.

*       *       *

به یاد آن روز، بخشی از این مسیر را طی می کنم؛ نه با سکوت، بلکه با مرور خاطرات شما. سنگفرش های شهر هنوز پر از رنگ سبز آن روزهاست. همین تاکید شما به ادامه راه، گواه سبز بودن و سبز ماندن یکایک ماست بر عهدی که داشتیم.

اولین همسخنم می گوید: از چهار راه ولیعصر راه پیمایی را شروع کردم. جمعیتی دانشجویی با برگه های فراوانی که در دست داشتیم که روی آن نوشته شده بود “رای من کو” به فارسی و لاتین. زودتر از ساعت شروع راهپیمایی حرکت کردیم. با این حال سر چهارراه جمعیت در حال حرکت به سمت بالا بودند. حس خوبی بود در میان این موج. فکر نمی کنم ایران در جایی چنین جمعیتی به خود دیده باشد. من که هنوز با مرور آن روزها احساس غرور می کنم. به خود می بالم.

گزارش تصویری از روز ۲۵ خرداد؛ آن روز همه با هم بودیم

خانمی حدود ۷۰ ساله می گوید از سمت امام حسین حرکت کرده و از جمعیت در حال حرکت شگفت زده شده است. از خاطرات خود از آن روز که می گوید، با شور و هیجان صحبت می کند. می گوید: با آن جمعیتی که دیدیم فکر نمی کنم کسی در خانه اش مانده بود. همه آمده بودند. من هم با وجود پا درد شدید حاضر شدم. یک تکلیف بود.

ادامه می دهد: حتی آنها که نیامده بودند هم تا مسیر آزادی می دیدی که از پنجره و پشت بام های خود با مردم خود را یکی می دانستند. بسیاری پرچم ها و پارچه های سبز را از پنجره ها و بام ها برای مردم تکان می دادند. یادم هست برخی از مردم هم برای پاسخ به آنها هورا می کشیدند از سوی بقیه دعوت به سکوت می شدند. چون قرار بود راهپیمایی سکوت باشد.

شهروند دیگری خاطره ای نقل می کند که در طول مسیر مردی چک پول ۱۰۰ هزار تومانی در دست داشت و رو به مردم می گفت ” احمدی نژاد را عشق است.” که برخی او را ” هووو” کردند اما بقیه همراهان سکوت را به آنها یادآوری کردند. هیچ گاه از ذهنم نمی رود جمعیتی که آن روز بود. موج سبز ۲۵ خرداد هنوز در ذهنم هست.

آن یکی می گوید: بهترین خاطره آن روز لحظه ای بود که ماشینی از کنارمان گذشت و گفتند میرحسین است. بعد هم شنیدم که در مسیر به مردم ملحق شده و سخنرانی کرده است و در ادامه مسیر هم اگر اشتباه نکنم آقای کروبی جلوی دانشگاه صنعتی شریف برای مردم سخنرانی کردند.

شهروند دیگری لحظات تلخی از میدان آزادی را تصویر می کند و می گوید: همه چیز خوب بود اما یک باره شنیدن صدای تیر همه چیز را خراب کرد. از پایگاهی همان حوالی. نزدیک تر رفتیم. صدای تیر بیشتر می شد. مسیر طولانی را که با سکوت طی کرده بودیم، یک باره با صدایی همراه شد که فریاد می کردند ” می کشم می کشم آنکه برادرم کشت.” آن شب برای اولین بار گاز اشک آور را هم تجربه کردیم. حس بدی بود. همه چیز را خراب کردند. گاز که زدند از آن محدوده دور شدیم. همه خیابان ترافیک شده بود. مردم آشفته و مضطرب شدند. پایان تلخی بود. حق آن جمعیت، گلوله نبود…

خود را دانشجو معرفی می کند. با شنیدن نام راهپیمایی سکوت، عصبانی می شود. می گوید: اشتباه ما این بود که همان روز راهپیمایی سکوت برنامه را تمام کردیم. باید تک تک شهدای سبز را بر دست می گرفتیم و در خیابان ها می ماندیم. برگشتن به منازل کار اشتباهی بود. باید در خیابان ها می ماندیم تا حق مان را بگیریم. می گوید: این همه شهید و زخمی و زندانی دادیم. واقعا چه شد؟ چه دستاوردی به دست آمد؟ چه پوئن و امتیازی گرفته شد؟ هیچ! چه حاصلی داشت؟ به چی رسیدیم؟ رهبران در حصرند و زندان ها هم که پر هستند.

آن یکی هم با شنیدن نام راهپیمایی سکوت این گونه توضیح می دهد که بهترین سال های زندگی و بدترین روزهایم همان سال بود. اما راه را اشتباه رفتیم. رمز سکوت اشتباه بود. با سکوت با طایفه مغول به جایی نمی رسد… عصبانی می شود و ادامه می دهد: باید مسلح باشیم. باید تک تک اینها را کشت. باید نسل شان را از زمین برداشت. مدارا با کی؟ با آقایونی که چند صباح دیگر بمب اتم رو سرمان خراب می کنند؟

دیگری هم با یادآوری آن روز می گوید: خاطرم هست همه می گفتند اگر موسوی بازداشت شود شبانه روز در خیابان ها می مانیم. اما چه شد؟ این مردم به کک شان نگزید. یعنی ناراحت شدند. اما سرکوب ها خیلی زیاد بود. آن روزها می گفتند بیشتر مساجد و حتی خانه های خودشان را بازداشتگاه کردند.

آن یکی نقل می کند: پاسخ جمعیت باشکوه سکوت، آن پایان نبود. توضیح می دهد که اکثر جمعیت که مسیر رفت را با سکوت آمده بودند با خستگی همان راه را هم برگشتند. تمام تصاویر در ذهنم هست. همه عصبی بودند از کشتاری که شده بود. خیلی ها که نزدیک تر به میدان آزادی بودند تصاویر تلخی دیده بودند. در مسیر برگشت خیلی ها که فیلمبرداری کرده بودند آن را برای مردم با موبایل بولوتوس می کردند. خود من فیلمی را همان شب از یکی از آقایان دیدم که به قدری فاجعه و ناراحت کننده بود که اصلا آن را باور نکردم. جوانی غرق در خون بود که دست و پایش تکان می خورد و … اول گفتم این برای ایران نیست. اما بعد با اخباری که رسید معلوم شد اتفاقات تلخ تر از آن هم افتاده است. برخی هم فریاد می زدند. خانمی بود که می گفت پسرم را کشتند، جگر گوشه ام را کشتند. اما همه دچار شوک شده بودیم. توجهی نمی کردیم.

شهروند دیگری هم توضیح می دهد: آن جمعیت که آن روز آمده بود، چیزی نبود که بتوانند انکار کنند. به همبن خاطر در روزهای بعد اجازه شکل گیری آن را ندادند. با همان گلوله های آخر مراسم رسما اعلان جنگ کردند. آنها از ما، از آن جمعیت که مقابلشان قرار گرفته بود ترسیدند. بعد از آن راهپیمایی، برای مراسم بعدی می شنیدیم که می گفتند حکم تیر دادند. همین خیلی ها را نگران کرد. اما موج سبز از همان اول شهید داده بود، اشکال نداشت تعدادشان بیشتر می شد. هر خانواده یک شهید. یک زندانی. در عوض امروز به یک نتیجه مشخص رسیده بودیم.

نگاه شهروند دیگری هم این است که آنقدر جمعیت باشکوه بود که تحمل آن را نداشتند و با ریختن خون مردم خواستند حرص خود را خالی کنند. بعد هم که همه را خفه کردند… باید از مردم سوریه یاد بگیریم. آنها هم زیر توپ و تانک همین نامردهای ایرانی هستند. سوری ها شرف دارند. باید ادامه می دادیم.

شهروند دیگری می گوید: هیچ نتیجه ای هم اگر نگرفته باشیم همین که همه دنیا فهمیدند ایرانیان این چیزی نیستند که حکومت تبلیغ می کند کافی است. رفتار مدنی و انسانی مردم در آن روز واقعا شخصیت و تاریخ ایران را به نمایش گذاشت. ما با همان اخلاق و ایمان اگر باشیم برنده ایم، حتی اگر اینها چند سالی بیشتر دوام بیاورند ولی می ارزد که ملت ما نگذارند تصویری وحشی و خشن از آنها به نمایش گذاشته شود. روز ۲۵ خرداد مردم ما باادب و باصبر و باامید بودند. باید همان طور پیش برویم…

 

شما هم می توانید خاطرات خود را از آن روز در زیر همین مطلب منتشر کنید.


 


روزنامه جمهوری اسلامی با افشا و انتقاد از اقدام اخیر دولت در “اعطای جایزه برای نابودکننده ۳۲ میلیارد تومان از بودجه کشور”، نوشت: در سال گذشته طرح “پی ان سی بی” یک شرکت در تبریز با ۳۲ میلیارد تومان هزینه بعد از مدت کوتاهی که از راه‌اندازی آن گذشت، از چرخه تولید خارج و دستگاه‌ها و ماشین آلات آن باز شدند. اما مدیر عامل شرکت به علت اشتغال موقت کارمندان این طرح به عنوان کارآفرین نمونه استان معرفی گردید و هم زمان با این معرفی اقدام به لغو قرارداد کارکنان بخش پی ان سی بی ‌و واحدهای تابعه شرکت نمود.

هنوز هیچ یک از نهادهای مسئول در مورد آب شدن و از بین رفتن ۳۲میلیارد پاسخگویی و اظهارنظری ننموده‌اند.

مدیر عامل این شرکت برای نشان دادن توانمندی‌های مدیریتی خود حتی کتاب مدیریت کوروش بزرگ را نیز چاپ و هدیه می‌دهد.


 


رییس اتحادیه نان‌های حجیم و نیمه حجیم خبر داد: در بخش نان های فانتزی با توجه به انواع نان بین ۱۵ تا ۲۵ درصد افزایش نرخ صورت گرفته است.

محمدجواد کرمی ـ رییس اتحادیه نان‌های حجیم و نیمه حجیم ـ در گفت وگو با ایسنا، گفت: وقتی قیمت گندم و آرد اصلاح شد طبیعی است که ما نیز افزایش را اعمال کنیم که علاوه بر افزایش قیمت گندم و آرد در مواردی مثل بهبوددهنده، شکر و یا روغن که در تهیه نان های فانتزی مورد استفاده قرار می گیرد نیز افزایش داشتیم.

وی افزود: طبیعی است که میزان این افزایش در مناطق مختلف متفاوت است و با توجه به اینکه ما به دنبال رقابت با نان‌های سنتی هستیم صلاح دیدیم که قیمت نان بربری خود را که از پرمصرف‌ترین نان‌های فانتزی است را افزایش ندهیم و همان ۵۰۰ تومان باقی می‌ماند و با توجه به اینکه به ماه مبارک رمضان نزدیک می شویم و مصرف این نوع نان فانتزی افزایش می‌یابد تعرفه آن را تغییر ندادیم.

رییس اتحادیه نان های حجیم و نیمه حجیم با بیان اینکه قیمت نان باگت که از دیگر انواع پرمصرف نان فانتزی است از ۳۵۰ به ۴۲۵تومان افزایش یافت ، ابراز کرد: باید به دنبال کیفیت مناسب نان و کیفیت آن باشیم و از طرفی مشتری‌یابی و رقابت سالم را نیز در نظر داشته باشیم.

کرمی افزود: آردی که برای نان های فانتزی استفاده می کنند نسبت به نان های سنتی غنی تر است و از مرغوبیت و کیفیت بالاتری برخوردار است اما هنوز فرهنگ استفاده از نان های فانتزی در کشور جا نیافتاده است و مردم استقبال بیشتری از نان های سنتی می کنند.

قیمت هر عدد نان همبرگری ۳۲۵ تومان، نان باگت ۴۲۵ تومان، نان ساندویج فرانسوی ۳۲۵ تومان و نان بربری ۵۰۰ تومان است.

همچنین ایلنا گزارش داده است که آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعه در قم، اظهار داشت: روزانه حدود ۲هزار نامه و ایمیل به دفتر ما ارسال می‌شود که نگرانی‌های مختلف مردم از جمله گرانی در آن‌ها ذکر می‌شود.

وی افزود: عمده نگرانی مردم از گرانی، در گرانی نان ظاهر شده است و باید برای مقابله با این گرانی‌ها فکری کرد.

این مرجع تقلید با بیان اینکه گرانی سر و صدای مردم را درآورده، گفت: مردم گاهی ما را هم مقصر می‌دانند که چرا با صراحت این مسائل را نمی‌گوییم.

وی خاطرنشان کرد: البته با زور نمی‌توان فروشنده‌ها را وادار کرد تا نان و شیر و کالاهای ضروری را به مردم ارزان بفروشند بلکه باید مشکلات آن را بصورت ریشه‌ای برطرف کرد.


 


آخرین آمار از وضعیت بنگاههای اقتصادی استان اصفهان، نشان می‌دهد هدفمندی یارانه‌ها، بر فعالیت ۱۵ درصد تولیدکنندگان تاثیر چندانی نداشته، ۱۰ درصد کارخانه‌ها نیز موفق عمل می‌کنند اما بیش از ۷۰ درصد واحدهای صنعتی با بحران دست و پنجه نرم می‌کنند.

به گزارش ایلنا، خسرو کسائیان رییس اتاق بازرگانی، صنایع و معادن استان اصفهان در نشست «بررسی آخرین وضعیت تولید و صنعت استان اصفهان» با اعلام این خبر گفت: مهم‌ترین دغدغه اتاق بازرگانی، عملیاتی کردن قانون بهبود مستمر فضای کسب و کار است که متاسفانه در اصفهان اجرایی نشد در حالی که بیشتر استان‌های کشور آنرا در دستور کار خود قرار داده‌اند.

او تلاش برای اصلاح قانون کار و قانون تجارت همچنین عملیاتی کردن قانون مستمر بهبود فضای کسب و کار را از جمله فعالیت‌های پارلمان بخش خصوصی بیان کرد و افزود: اگرچه هدفمند کردن یارانه‌ها یکی از دلایل ایجاد این بحران در بخش تولید بوده، اما مشکلات ارز و قیمت آن نیز چالش‌های صنعت را دو چندان کرده است، چرا که مواد اولیه بیشتر کارخانه‌ها از خارج وارد کشور می‌شود و برای وارد کردن این مواد نیاز به ارز است، اما دو نرخی بودن ارز در شرایط فعلی این کارخانجات را دچار مشکل کرده است.

کسائیان با انتقاد از بحران بیکاری و تعطیلی کارخانجات در پی دو نرخی بودن ارز در کشور، گفت: در حال حاضر ۳۰ تا ۴۰ درصد بنگاههای تولیدی در شهرک‌های صنعتی فعالیت می‌کنند و اگر مشکلات تولید رفع نشود در آینده‌ای نزدیک تعداد زیادی از کارخانه‌ها از تولید باز می‌مانند و شاهد مسایلی همچون بیکاری در جامعه خواهیم بود.

عضو دیگر هئیت رییسه اتاق بازرگانی اصفهان در ادامه این نشست خبری از رشد ۱۰۰ درصدی قیمت اجناس وابسته به ارز خبر داد و گفت: نامگذاری امسال به نام تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ملی از سوی مقام معظم رهبری نشان دهنده وجود مشکلات در تولید داخل است.

ابوالقاسم سرتیپی افزود: مهم‌ترین مساله اتاق در حال حاضر آموزش بازرگانان و اعضا است، چون بسیاری از بازرگانان هنوز روش کار را به خوبی نمی‌دانند.

همچنین مسعود گل شیرازی، عضو هئیت رییسه اتاق بازرگانی اصفهان به راه اندازی مرکز مشاوره مالیاتی و نظارت بر عملکرد نمایندگان در کمیسیون‌های حل اختلاف، تلاش در جهت راه‌اندازی مرکز آمار و پژوهش اتاق، اضافه کردن کمیسیون تامین مالی به عنوان شاه کلید نیاز کسب و کار، تشکیل کمیسیون برند با نام اصفهان و ساماندهی فعالیت‌های صادراتی در اصفهان اشاره کرد و گفت: اصفهان صنعتی‌ترین استان کشور است و اگر در مورد دغدغه‌ها و مشکلات این حوزه به موقع چاره اندیشی نشود جبران اثرات آن بسیار سخت خواهد بود.

وی تصریح کرد: قوانین در مرحله اجرا و در گام‌های ابتدایی خوب برداشته می‌شوند و هم‌چنین بخش‌هایی که برای تولید تعهد ایجاد می‌کند به خوبی اجرا می‌شود، ولی در این قوانین تسهیل امور برای تولید به دست فراموشی سپرده می‌شود.

عضو هئیت رییسه اتاق بازرگانی اصفهان گفت: سال گذشته با اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها حدود ۳۱ درصد هزینه‌های نهاده‌های تولید در کشور رشد کرد، ولی ۲۰۰ بنگاه اقتصادی به طور میانیگن ۱۸. ۷ رشد قیمت داشتند به این معنی ۱۳ درصد از منافع تولید کشور سال گذشته کسر شد.

او با بیان اینکه برای توسعه کشور باید قواعد و شاخصه‌های موثر در توسعه تجارت جهانی را تسهیل کنیم، اضافه کرد: در این خصوص قانون طرح تحول اقتصادی نیز باید اجرا و قوانین مالیاتی، قانون کار، قانون بیمه و نرخ ارز اصلاح شود.

عضو هئیت رییسه اتاق بازرگانی اصفهان با بیان اینکه نرخ ارز باید واقعی شود، خاطر نشان کرد: اگر بخواهیم اقتصاد کشور سرو سامان بگیرد، باید با واقعی شدن نرخ ارز واحد‌ها را تجهیز کنیم.

تعداد کارگران اخراجی ایران تایر به ۱۳۰ نفر رسید

در همین راستا، کارخانه ایران تایر به کارگرانش اعلام کرده است در صورت افزایش مشکلات با سایر کارگران قرادادی نیز قطع همکاری خواهد کرد.

به گزارش ایلنا، دبیر شورای اسلامی کار کارخانه ایران تایر خبر داد: این کارخانه، وابسته به بنیاد مستضعفان۵۰ کارگرقراردادی دیگر خود را پیش از اتمام قرار داد کاریشان اخراج کرد.

مجتبی حسینی با اشاره به اخراج ۸۰ کارگر قراردادی ایران تایر در اوایل ماه جاری گفت: کارخانه ایران تایر به بهانه کمبود مواد اولیه تولید و نقدینگی۵۰ کارگر قراردادی خود را پیش از پایان قراردادشان اخراج کند.

او با بیان اینکه ۵۰ کارگر اخراجی تا پایان تیر ماه قرارداد دارند، افزود: ایران تایر با اخراج ۵۰ کارگرخود در هفته جاری تعداد کارگران اخراج شده خود را به ۱۳۰ نفر رسانده است.

به گفته حسینی افزایش بی‌رویه قیمت مواد اولیه و کمبود نقدینگی این کارخانه را با مشکلات متعددی روبرو کرده است.

این فعال کارگری با تاکید بر اینکه عدم حمایت دولت در بخش صنایع منجر به افزایش مشکلات واحد‌های تولیدی شده است، اظهار کرد: کارخانه ایران تایر به کارگرانش اعلام کرده است در صورت افزایش مشکلات با سایر کارگران قرادادی نیز قطع همکاری خواهد کرد.


 


میرحسین موسوی: افتخار واقعی به شرکت خودجوش مردم در راهپیمایی ۲۵ خرداد و مراسم‌های بعد از آن است و نه راهپیمایی‌های مهندسی‌شده و یا احیانا اجباری با این‌همه هزینه و فضای امنیتی و ارعاب.


 


در ادامه رکود و تعطیلی واحدهای تولیدی، صنعتی و کشاورزی کشور، بسیاری از کارخانه های پنبه پاک کنی کشور، تعطیل و یا تبدیل به انبار مصالح ساختمانی و پارکینگ خودرو شدند.

به گزارش مهر، طبق آمارها، تعطیلی ۲۸ کارخانه در سالهای اخیر در استان گلستان موجب از دست رفتن تولید و اشتغال استان شده است و وضعیت این محصول را نامتناسب تر کرده است.

نبود ماشین آلات مناسب کاشت، داشت و برداشت محصول پنبه و کشت سنتی آن از دیگر مسائلی است که رغبت کشاورزان را برای تولید این محصول کم کرده است.

علاوه برآن عملکرد پایین ارقام پنبه و مقاومت برابر بیماریها وآفات از دیگر مسائلی است که بر کشت این محصول استراتژیک در استان تاثیر گذاشته است و در این بخش محققان تلاشهای زیادی برای تولید رقمهای جدید پنبه آغاز کرده اند.

در حال حاضر کشت پنبه به کشت دوم تبدیل شده و کشاورزان تمایلی به فعالیت در این حوزه ندارند و رفتن به کشت دوم، برای پتانسیل علمی کشور مشکل ایجاد می کند.

بر اساس این گزارش، عدم یکپارچه سازی اراضی، بالا بودن هزینه های تولید، راندمان پایین ارقام، آزاد بودن واردات پنبه، قیمت پائین این محصول، تولیدات سنتی و دستی سیر تولیدات پنبه در گلستان را روبه قهقهرا کشانده است.

محمد تقی احسن یک فعال در حوزه کشاورزی گلستان در این زمینه گفت: وقتی کارخانه های پنبه به انبار گندم تبدیل شد گفتم گندم نیز محصول کشاورزی است و این مسئله تاحدی قابل تحمل بود.

وی اظهار داشت: اما اکنون برخی کارخانه های پنبه به انبار مصالح ساختمانی و پارکینگ خودرو تبدیل شده است.

وی عنوان کرد: به عنوان نمونه یک کارخانه ای اطراف ترمینال گرگان و میدان شهید قندهاری وجود داشت که اکنون به پارکینگ خودرو و کامیون و انواع مصالح ساختمانی، کچ، کاشی و … تبدیل شده است.

احسن گفت: این امر نشان می دهد که بلایی سر کشاورز بیچاره آمده است و بسیاری از کارخانجات تبدیلی تعطیل شده است.

وی خواهان توجه مسئولان برای رفع مشکلات فراروی کشاروزی شد.

گفتنی است، چندی پیش سید کاظم نورمفیدی، نماینده ولی فقیه در گلستان نیز خواهان رفع مسائل و مشکلات پنبه کاران شده و گفته بود: در سال ۵۳مساحت زیر کشت پنبه در استان گلستان ۱۸۸ هزار هکتار بود که ۵۰ درصد کشاورزی استان را در بر داشت و میزان پنبه برداشت شده از استان گلستان ۶۰درصد پنبه کشور را تامین می کرد و به نوعی گلستان، قطب پنبه کشور و سرزمین طلای سفید بود. اما امروز مساحت زیر کشت پنبه کاهش چشمگیری یافته است و نسبت به گذشته افت شدیدی را در این زمینه شاهد بودیم.


 


کلمه – بیتا موحد:

موسوی بلافاصله داستان تاریخ را به رویداد اخیر پیوند می زند و به مردم یادآوری می کند که مردم ما می‌توانستند با بدبینی و ناامیدی حوادثی شبیه به آنچه را که در جریان انتخابات گذشته با آن روبرو شدیم پیش‌بینی کنند و به صحنه نیایند. او این به صحنه آمدن مردم به رغم همه سختی ها و سرکوبها را ناشی از همان “امیدی” می داند که “هسته درونی هویت ملی” ما را شکل داده و ما را در طول هزاره‌ها زنده نگه‌داشته است. او به جوانان توصیه می کند که اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.

موسوی با همان ایمان الهی باور دارد به فضل به پروردگار در زمانه ای که مذهب را به مسلخ منیت برده اند و تاکید چند باره دارد که هویت ما آمیزه ای از اسلام و ایران است. او باز یادآوری می کند جهت حرکتی را که آغاز شده است ما آمده بودیم این علاقه را احیا کنیم. و می خواهد که از این هویت خود فاصله نگیریم. موسوی باور دارد که “لطف خدا” هرگز “نیت های پاک” را تنها نخواهد گذاشت.

او بلافاصله برای این “امید” راهکار می دهد و می خواهد که دستانمان را به سوی یکدیگر دراز کنیم و خانه‌هایمان را قبله قرار دهیم. واجعلوا بیوتکم قبله. به خودتان و دوستان همفکرتان برگردید و این بار هر شهروند محوری باشد برای یک فعالیت مفید سیاسی،‌اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد.

موسوی در این سخنان هسته های “شبکه های اجتماعی” را به ساده ترین زبان بیان می کند و به مردم یادآوری می کند که در چنین عرصه و زمانه ای مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم. مسئولیت دینی ماست که نگذاریم انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمی‌پسندد استحاله بیابد. مسئولیت انقلابی ماست که اجازه ندهیم حاصل خون صدها هزار شهید به یک دولت امنیتی تنزل پیدا کند و مستهلک شود.

جمهوری اسلامی؛ “میوه و میراث مبارزات تاریخی دویست‌ساله با استبداد”

موسوی این اعتراض را حق و مسئولیت همگانی می داند ولی از همان ابتدا چارچوب آن را تعریف می کند. برای آنان که با تبلیغات و دروغ نخست وزیر محبوب امام را متهم به براندازی می کنند بازگشت به اصول انقلاب اسلامی و قانون اسلامی حکم براندازی نظامی را دارد که نه اسلامی است نه جمهوری.

میرحسین موسوی نظام جمهوری اسلامی را “میوه و میراث مبارزات تاریخی دویست‌ساله با استبداد” می داند. او که خود از بانیان این نظام است می داند که جمهوری اسلامی نظامی‌است که اگر بر اساس عهد نخستین و نسخه‌اصیلش به اجرا درآید تمامی خواسته‌های ما را در بر می‌گیرد. هشدار می دهد که مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد. او صریحا مخالفت خود را با “چنین وسوسه ای” از همان ابتدا اعلام می کند و باور دارد که قانون اساسی ما همچنان دارای ظرفیت‌های ارزشمند تحقق نایافته‌ای است که باید با فعالیت همه نخبگان روحانی و دانشگاهی و اندیشمندان کشور اجرای آنها به صورت مطالبه‌ای ملی درآید.

موسوی در این گذار از تاریخ به داستان انقلاب باز می گردد و می گوید چرا در سه دهه پیش مردم مجبور به ساختار شکنی شدند. سوالی که نسل سومی ها می پرسند. او می گوید که ملت ما در انقلاب اسلامی به دلیل عدم انعطاف در قبال خواسته‌های به حقش، که از زبان امام راحل بیان می‌شد، مجبور به ساختارشکنی گردید.

مخالف ساختار شکنی هستیم

این مصلح اصولگر دلسوزانه به “همه نهادهای تصمیم‌گیر” در نظام توصیه می‌کند که “چون شورای نگهبان عمل نکنند و مجاری را برای اصلاح اشتباهات باز بگذارند”. او می داند که بسته شدن این راه، تهدید ساختارشکنی را به عنوان تنها بدیل مطرح خواهد کرد. موسوی که خود از صاحبان این نظام سیاسی است تهدید ساختار شکنی را بدیلی می داند که همه ما هزینه سنگین آن را می‌دانیم و قاطعانه با آن مخالفیم. اما در عین حال تاکید می کند که تعلل در محقق ساختن آرمان‌هایی چون قانون‌گرایی، عدالت، آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، و به ویژه اصول معطل مانده قانون اساسی مشروعیت‌سوز است.

اسلام آن پوستین وارونه نیست

میرحسین موسوی سیاستمدار دست پرورده مکتب اسلام در حالی که مشروعیت نظام را از مردم می داند و از جمهوریت نظام دفاع می کند همزمان در مقام دفاع از اسلامی بر می آید که اقتدارگرایان چون پوستین وارونه ای به تن کرده اند و حساب آن اسلام را از اسلامی که منادی وحدت و صلح است جدا می کند. او در توصیف چنین دینی که صاحبان قدرت از آن استفاده می کنند می گوید اسلام آن پوستین وارونه‌ای نیست که برخی مخالفان شما پوشیده‌اند. شیوه آنها این است که هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره کنند، تا جایی که حتی اگر بتوانند شال سبز شما را هم می‌ستانند. او حساب اسلام را از دینی که اینان در مکاره سیاست خود می فروشند جدا می کند و تاکید دارد که اسلام راستین نسبتی با ظاهرسازی‌ها و کج‌اندیشی‌های آنان ندارد، بلکه مکتبی رهائی‌بخش است که اگر به حقیقت و نورانیت آن برسیم دوای تمامی دردهای شخصی و اجتماعی ماست.

موسوی با همه خون دلی که از این اقتدارگرایی و وارونه کردن جمهوری اسلامی دارد اما باز آن را اختلافی خانوادگی می بیند. او خود را جزئی از نظامی می داند که در شکل گیریش نقش داشته است و نمی خواهد کسی بیرون از این دایره وارد ماجرا شود و صحنه گردانی کند. موسوی خوب می داند که بیگانگان برای صلاح و اصلاح گامی برنخواهند داشت و آنان در پی منافع خود بوده و هستند. او تاکید دارد ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد.

آنان که فرمان تیر می دهند و موسوی را متهم می کنند در برپایی آشوب و شریک جرم در مرگ جوانانی که بیگناه به جرم حق خواهی به شهادت رسیدند، یادشان می رود که موسوی از همان ابتدای مبارزه تاکید بر آرامش و حرکت در چارچوب قانون داشت. اعتراضی که موسوی در پی آن بود آنقدر آرام و اصلاح طلبانه بود که حتی خردسالان و زنان باردار هم در آن نقش داشتند. در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچ‌کس نباید صدمه ببیند. ما زمانی در تلاش خود موفق خواهیم بود که ابتکارهای ما برای احقاق حقوقمان تا آن حد اندیشیده شده، کارآمد و در چارچوب قانون باشد که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند.

قانون راه حل مشکلات ماست

نخست وزیر دوران جنگ که خود در بحرانی ترین شرایط سیاسی کشور توانسته بود با اتکای به قانون کشور را از بحران نجات دهد در این برهه از تاریخ هم باز به قانون بازمی گردد و می گوید که راه‌حل بسیاری از مشکلات‌ما قانون است. او با نگاهی ژرف و جامعه شناسانه به همه کاستی هایی که هست و انتقاداتی که می تواند به این بازگشت به قانون وارد کند می پردازد. او می داند که قانون بی عیب نیست. او می داند که قانون عرفی قراردادی اجتماعی است و به مانند هر عهد و پیمانی که انسان‌ها با هم می‌بندند رعایت آن تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد. او همه آنچه را که می توان گفت باز می گوید. او می داند که مخالفان این مردم قانون‌اساسی را زیر پا می‌گذارد، به خلاف نص این میثاق ملی شما را از حق برگزاری اجتماعات محروم می‌کند، بلکه حتی اگر به نشانه اعتراض پارچه‌ای سبز به دستتان ببندید به رغم اصول متعدد قانون اساسی و قوانین بی‌شمار عادی، خود آن کسی که مسئول حفظ امنیت است شما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. موسوی از دروغ اقتدارگرایان هم پرده بر می دارد متقلبان و دروغگویان تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفته‌اند.

موسوی همه اینها را می داند اما به تاسی از امیرالمومنین نمی خواهد وارد “جدل و مشاجره” شود. او که حرکت مردم را حرکتی ناشی از ” عصبانیت یا جاه‌طلبی یا خودپسندی” نمی داند. در باور این رهبر جنبش سبز این حرکت “اقدامی برای اصلاح و تامین بهروزی کشور” است. فلذا برای رسیدن به چنین هدفی جا دارد که ما حتی به جسد قانون احترام بگذاریم، موسوی که خود امید می دهد و آن را هسته هویتی ملت می داند باور دارد که “در فردای نزدیک” که ” کوشش‌مان به ثمر” نشست نخستین اصلی که باید آن را نهادینه کنیم پایبندی به قانون است. این شالوده‌ای است که امروز صبورانه می‌ریزیم تا بر رویش بنای رفیع فردایمان را استوار کنیم.

پیروزی در گروی پیوند و اتحاد

این سیاستمدار اخلاقمدار “وحدت” را عامل اصلی انسجام ملی می داند و به رغم همه خشونتها و نامهری هایی که هست، باز مردم را به “برادری” دعوت می کند. چرا که او می داند “پیروزی در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است”. برخلاف حاکمیت که فقط مردم را تقسیم می کند و بین هر دو نفری می تواند به بهانه مذهب، اندیشه و نژاد اختلاف بیندازد، موسوی نگاهش فراگیر است و حتی “تمایزی میان ما و مردمی که به دیگران رای داده‌اند” نمی بیند. او حتی خشونتگران را برادر می داند چرا که نگاهش به ایرانی که وعده اش را می دهد ما به دنبال آینده‌ای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابان‌ها کتک زده است، سعادتمندتر، معنوی‌تر، سالم‌تر و زیباتر از امروز زندگی کند.

از منظر این سیاستمدار دیندار “رنگ سبز” که نماد اعتراضات مردم ایران است برگرفته از ” اهل‌بیت نور، اهل بیت راستی، اهل‌بیت خرد، اهل بیت کرامت و فضیلت” است.

موسوی با موشکافی اتفاقاتی که در صحنه سیاسی کشور در جریان است و به رغم همه فشارها و محدودیتها می داند آنچه اقتدار گرایان “سطحی اندیش و افراطی” پی می گیرند این است که دیگر ” فرجه‌ای برای بیان اعتراض” باقی نماند. اما او باور به الطاف و فضل الهی دارد ” الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا” باور دارد که تو خود پا به ره نه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت و برای این باورش مثال های روشن دارد. ” آرامش” که بر “اجتماعات بی‌کرانة‌” مردم مستولی بود و “شعارهای نغزی” که بیان می شد. موسوی چون به مردم باور دارد می داند که این “خلاقیتها” می تواند باز هم “راه‌کارهایی بکر و موثر” پیش‌پای ما قرار دهد و میدان‌های گسترده‌ای برای عمل در مقابل‌ما بگشاید و تجربیات جدیدی برای آزادیخواهان جهان اندوخته کند.

مطالبه ملی؛ انتخابات بدون تزویز و تقلب

نخست وزیر دوران جنگ مثل یک فرمانده با درایت به تبیین اهداف می پردازد و آن را مرور می کند. اولین هدف “شرکت در انتخابات” بود. اما آیا صرف شرکت در انتخابات می تواند هدف باشد؟ موسوی بلافاصله می گوید که “بازگشت عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور”. عقلانیت دینی هم بارها تبیین کرده است. اسلام رحمانی و مدیریتی که بتواند چتر حمایتش را بر همه مردم بگستراند.

او می گوید که در این میانه راه در سایه همان هدایت الهی به اهداف بلندتری هم هدایت شدیم. موسوی از “مطالبه ملی” که برگزاری “انتخابات بدون تقلب و تزویر” بعنوان این هدف بلند نام می برد و می گوید امروز خواست عمومی برای سازوکاری کارآمد جهت انتخابات که در آن اطمینان ملی حاصل شود و دروغ، تقلب و تزویر جایی نداشته باشد، به یک مطالبه انکار ناپذیر مردمی تبدیل شده است. در هر قدمی در آینده تجربه تلخ و مشروعیت‌‌زدای جریانات اخیر باید پیشاروی ملت باشد و نباید هیچ فرصتی برای روشن‌تر شدن ابعاد این دروغ و تقلب بزرگ و پی‌آمدهای تلخ آن از دست برود.

موسوی صادقانه با مردم در میان می گذارد همه رایزنی ها که شد. افراد و گروههایی که رفتند و از این نخست وزیر دوران جنگ خواستند که “گذشت” کند. گمانش بود که موسوی با کسی مشکل شخصی دارد. او که پیشتر گفته بود حفظ نظام جمهوری اسلامی و “اعتماد عمومی” وظیفه دینی و ملی اوست . او که نمی تواند بر سر حقوق و آرای پایمال شدة مردم معامله یا مصالحه کند. برای این سیاستمدار که خود در ساختن نظام جمهوری اسلامی نقش موثر داشته است مساله از انتخابات فراتر است مسئله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. او بعنوان یک اصولگرا که باور دارد به اصول انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی می داند که اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم. از نظر او حق و رای مردم اصل نظام و انقلاب است و کسی نمی تواند بر سر آن مصالحه و معامله کند.

او بجای اینکه مرهم و مسکن برای این غده چرکینی که کیان نظام را تهدید می کند تجویز کند می خواهد که گرو‌هی از نخبگان بر سر آنند که گرد هم آیند و با تشکیل جمعیتی قانونی صیانت از حقوق و آرای پایمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طریق انتشار مدارک و اسناد تقلب‌ها و تخلف‌های انجام گرفته و نیز رجوع به محاکم قضایی پیگیری کنند و نتایج آن را مستمرا به اطلاع عموم مردم برسانند. او مردم را محرم می داند و می خواهد آنان در جریان همه امور قرار گیرند. او نگاهش ساختاری است. بدنبال یافتن ریشه مشکلات است که با حل آن کشور را در برابر دیکتاتوری و اقدامات غیرقانونی واکسینه کند او می خواهد که این گروه اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی را در دستور کار خود خواهد داشت.

میرحسین موسوی به رغم اینکه نگاهش کلان است و درصدد رفع ریشه های این نابسامانی در عرصه سیاست است اما از راه حلهای کوتاه مدت هم برای رفع نسبی تنش ایجاد شده در کشور غافل نیست و دلسوزانه درخواست می کند توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و نظامی با مسائل انتخاباتی و بازگشت کشور به فضای طبیعی سیاسی، اصلاح قانون انتخابات به نحوی که امکان تکرار تقلبات گسترده را از بین ببرد و بی‌طرفی نهادهای مجری و ناظر را تضمین کند، رعایت اصل ۲۷ قانون اساسی در مورد آزادی تجمعات، آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها، فعالیت مجدد سایت‌های خبری مستقل، ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیام‌های کوتاه، و جلوگیری از قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر، توقف برخوردهای یک‌جانبه، افترا، دروغ‌پردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور، برخورداری از کانال‌های مستقل تلویزیونی در خارج و داخل کشور، صدور مجوز برای تشکیل جمعیت‌های سیاسی،‌فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و آزادی همه دستگیرشدگان سیاسی، ابطال پرونده‌سازی‌های جعلی امنیتی و دخالت ندادن پرونده‌های جاری در برخورداری آنها از حقوق اجتماعی.

برای میرحسین موسوی این خواسته های بحق و قانونی راهکار و درمان مشکلات کشور نیست. تنها رفع تنش و بحرانی است که در اثر ندانم کاری و بی تدبیری مسئولان ایجاد شده است. او ریشه مشکلات را بسیار بنیادی تر می داند و بر این باور است که “اصل نظام جمهوری اسلامی” مورد حمله بداندیشان قرار گرفته است.

دادگاههای فرمایشی؛ یادگار قرون وسطی

وقتی حکومت از لشکرکشی خیابانی فارغ شد برای تکمیل سناریو خودنوشته اش در توجیه اقدامات غیرقانونی و خشونت عریان در سرکوب اعتراضات بحق و قانونی مردم با برگزاری دادگاههای فرمایشی سعی کرد حداقل طرفداران خود را راضی کند که این همه سخت گیری و خشونت به چه منظوری انجام شده است. حکومتی که فرزندان و صاحبان انقلاب را به حبس برده بود در یک محکمه ساختگی آنان را به به ارتباط با بیگانه و برنامه‌ریزی برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی متهم نمود و با شکنجه و ارعاب اعترافات ساختگی آنان را به نمایش گذاشت.

میرحسین موسوی حکیمانه در لابه لای این اعترافات ساختگی شنید ناله‌ عمیق از سرگذشت دردناک خود در این پنجاه روز می گفتند؛ انسان‌هایی له شده که ممکن بود به هرچیز دیگری هم که به آن الزام شود اقرار کنند به راستی چه چیز دیگری جز داستان رنج‌هایی که کشیده‌اند ممکن است بگویند.

او به گوش جانش می شنید که در زندان با آنها چه کرده اند که اینک در برابر دوربین سیمایی که ملی نیست اینگونه اعتراف کنند. موسوی بخوبی شنیده بود از لابلای کلام مظلومانه آنان که اگر ۵۰ روز ایستادگی نکرده بودیم این نمایش هفته‌ها پیش برگزار می‌شد. می‌‌گفتند هرچه را که به آنان می‌گفتند تا گفته باشند که اینها حرف‌های ما نیست.

این سیاستمدار اخلاقمدار از عمق فاجعه سخن گفت دندان شکنجه‌گران واعتراف‌گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است تا جایی که اینک از میان کسانی قربانی می‌گیرند که خدمات بزرگ به کشور و نظام در کارنامه دارند و به تهدید دیگرانی سرگرمند که در نشو و نمای این نهضت و تاسیس نظام برخاسته‌از آن برجسته‌ترین نقش‌ها را بر عهده داشته‌اند.

او برپایی این دادگاهها را چیزی جز سقوط اخلاقی و بی اعتباری صحنه گردانان نمی داند و می پرسد آیا کسانی را که آرزوی شهادت در راه نورانی انقلاب اسلامی داشته‌اند به چیزی کمتر از آن تهدید می‌کنید؟ یا پس از به مسلخ بردن جمهوریت نظام، اسلامیت و آبروی آن را هم با این بی‌آبرویی‌ها هدف گرفته‌اید؟ تنها داوری قطعی وجدان بشری از مشاهدة دادگاه‌هایی اینچنین فرمایشی سقوط اخلاقی و بی‌اعتباری صحنه‌گردانان آن است.

موسوی در این دادگاههای فرمایشی چیزی را دید که صحنه گردانان پی می گیرند تدارکی ناشیانه برای شروع به کار دولت دهم. او چه زیبا می گوید که از دادگاهی که همه چیزش تقلبی است انتظار دارند عدم وقوع تقلب در انتخابات را اثبات کند. به نکته ای انگشت می گذارد که نشان از ترس و بی اعتباری حکومتگران است. اگر شما اهل تقلب نیستید آن را در رعایت ظواهر اولیه یک دادرسی قضایی به نمایش بگذارید. او با استناد به سخن نبی اکرم این دادگاهها و اعترافات را که با قید و بند و تهدید انجام شده بی اعتبار می داند و می پرسد دادخواستی سخیف با طرح مطالبی بی‌ربط، با استناد به کتاب‌هایی که به خروار خمیر می‌شوند، با تکیه بر گزارش خبرنگارانی که نامشان را هم کسی نشنیده است و با استناد به اعتراف‌هایی که رنگ شکنجه‌های قرون وسطایی از آن هویداست انتظار دارند ملت را به چه چیز قانع کنند؟

میرحسین زبان حال این مردم است وقتی می گوید مردم ما با فرزندان خود که دیشب پس از ۵۰ روز بی‌خبری چهرةشان را دیدند احساس همدردی می‌کنند. او به برادران ایمانی خود که تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند هم دلداری می دهد و شرایط آنان را درک می کند. غمگین نباشید. بدانید که مردم وضعیت شما را درک می‌کنند و می‌دانند که حفظ جان شما واجب‌تر از هر چیز دیگر است. وعده می دهد به آنان زود خواهد بود که ملت محاکمه مرتکبین این فجایع را شاهد باشد و بازجویان و شکنجه‌گرانی که این‌گونه با جان و آبروی او بازی می‌کنند بشناسد.

قسمت‌های پیشین سلسله مطالب «جنبش سبز به روایت میرحسین موسوی»:

قسمت اول؛ تسلیم این صحنه‌آرایی خطرناک نمی‌شوم

قسمت دوم؛ تجمع ۲۵ خرداد، صیانت از رأی و دفاع از جمهوریت و اسلامیت

قسمت سوم؛ پیگیری تقلب انتخاباتی، وظیفه ملی و دینی


 


در حالی که فرانسه موضعی شدیدتر از قبل درباره برخورد با حکومت سوریه اتخاذ کرده، عفو بین‌الملل نیز در تازه‌ترین گزارش خود از “نقض گسترده حقوق بشر”، “جنایات جنگی” و “جنایت علیه بشریت” توسط نیروهای نظامی و شبه‌نظامی وابسته به دولت سوریه خبر می‌دهد.

دیروز سازمان حقوق بشری عفو بین‌الملل تازه‌ترین گزارش خود را در باره‌ی ناآرامی‌های سوریه منتشر کرد. در این گزارش آمده است که گسترش خشونت در سوریه به حد فاجعه‌باری رسیده است.

به گزارش دویچه وله، دوناتلا روورا فرستاده‌ی ویژه‌ی عفو بین‌الملل به سوریه در جمع خبرنگاران گفت: «هر جا که می‌رفتم با انسان‌های درمانده‌ای روبرو می‌شدم که همه این پرسش را داشتند: چرا جامعه‌ی جهانی تنها نظاره‌گر است و کاری برای ما نمی‌کند؟»

عفو بین‌الملل در گزارش خود نیروهای نظامی و شبه‌نظامی وابسته به دولت را به “نقض گسترده‌ی حقوق بشر”، “جنایات جنگی” و “جنایت علیه بشریت” متهم می‌کند.

در همین حال لوران فابیوس، وزیر امور خارجۀ فرانسه خواهان تحریم های سخت تر علیه دولت سوریه شده است.

به گزارش یورو نیوز، او همچنین از سازمان ملل متحد خواسته که طرح صلح شش ماده ای کوفی عنان برای رفع بحران سوریه از بعد نظامی نیز ضمانت اجرایی بیابد. این خواسته امکان برقراری منطقۀ پرواز-ممنوع در سوریه را نیز پیش می کشد.

در حالی که فرانسه و سازمان ملل می گویند درگیری های نظامی مخالفان حکومت و نیروهای دولتی سوریه در حد جنگ داخلی است، دولت بشار اسد، رئیس جمهوری آن، این گفته را رد می کند. او می گوید نیروهای دولتی مشغول مبارزه با تروریست ها هستند.

روز سه‌شنبه، هروه لادسوس، سرپرست نیروهای ناظر صلح سازمان ملل در سوریه برای نخستین بار درگیری‌های مسلحانه در این کشور را “جنگ داخلی” نامید. ساعاتی بعد دولت سوریه این اتهام را رد کرد و بار دیگر مدعی شد که نیروهای دولتی درگیر مبارزه با “گروه‌های تروریستی” هستند.

لادسوس در جمع خبرنگاران در نیویورگ گفت، بر اساس گزارش‌های تایید‌شده‌ای که به او رسیده، نیروهای دولتی برای سرکوب مخالفان، علاوه بر سلاح‌سنگین و تانک از هلی‌کوپترهای مجهز به تیربار نیز استفاده می‌کنند.

با این حال «دیده بان حقوق بشر سازمان ملل متحد» می گوید کاربرد عبارت جنگ داخلی در بارۀ درگیری های سوریه، به خونریزی در آن پایان نمی دهد.

ناظران سازمان ملل به دلیل احتمال حملۀ نیروهای دولتی به شهر الحفه در شمال غرب سوریه، روز سه شنبۀ اجازۀ سفر به آن را دریافت کردند.

اما در همین روز عده ای از طرفداران دولت این کشور با شعارهایی در حمایت از بشار اسد به خودروهای ناظران آتش بس سازمان ملل حمله کردند.


 


سیاوش حاتم، فعال دانشجویی سابق صبح روز ۲۳ خرداد ماه برای اجرای حکم شانزده ماه حبس تعزیری که نه او و نه وکیلش از آن خبر داشتند روانه زندان شد. چهار مامور امنیتی با مراجعه به منزل او و نشان دادن حکم زندان او را به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل کردند.

محمود حاتم پدر این فعال دانشجویی با ابراز تعجب از چنین حکمی به “جرس” می گوید: “ما از برگزاری دادگاه پرونده دوم او با خبر نشدیم. یکدفعه آمدند منزل و حکم جلب نشان ما دادند که شانزده ماه به خاطر شرکت در راهپیمایی و تجمعات جنبش سبز در دادگاه تایید شده و او را با خودشان به بند ۳۵۰ زندان اوین بردند. بعد وکیل رفت اما اصلا او را راه ندادند حتی حکم را به او ندادند که حکم را ببیند و بخواند. نمی دانیم اصلا به کجا مراجعه کنیم هر جا که می رویم ما را راه نمی دهند اصلا نمی دانیم دادگاه تجدید نظر چه زمانی بوده است!”

وی تصریح می کند: “سیاوش یکبار در سال ۸۹ بازداشت شد که بخاطر آن در دادگاه بدوی به چهار ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.اما حکم یکسال را ما خبری نداریم که اصلا دادگاهش چه زمانی تشکیل شده و اصلا به سیاوش و وکیلش اطلاع ندادند. فقط ماموران امنیتی گفتند شانزده ماه بخاطر شرکت در تجمعات و راهپیمایی جنبش سبز که اتهام پرونده اولش است اما از حکم یکسال خبری از آن نداریم.”

سیاوش حاتم، دانشجو و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی همدان بود که یکبار در تاریخ ۲۵ خرداد ماه سال ۸۸ بازداشت شد. وی پس از آن از دانشگاه بوعلی همدان به دانشگاه شهید بهشتی منتقل شد. اما مدتی پس از انتقال در آذر ماه ۸۹ در جلسه امتحان در دانشگاه شهید بهشتی توسط ماموران وزارت اطلاعات قبل از شروع امتحان بار دیگر بازداشت شد.

آقای حاتم که به سختی قادر به صحبت بود در ادامه می افزاید: “پیش از این دو بار سیاوش را دستگیر کرده بودند و بار اول به مدت دو ماه زندان بود و بار دوم که سال گذشته بود وسط کلاس درس در دانشگاه شهید بهشتی دستگیرش کردند و یکماه در بند ۲۰۹ حبس بود. اصلا بعد از آن بازداشت اول هیچ فعالیت نداشت، زیرا هر بار که او را برده بودند و بیچاره اش کرده بودند، دیگر اصلا کاری انجام نمی داد. سیاوش داشت برای کارشناسی ارشد آماده می شد که به او گفتند شرکت نکن زیرا پرونده داری اگر در امتحانات هم قبول شوی به دانشگاه راه پیدا نمی کنی!”

محمود حاتم با اشاره به وضعیت آشفته و نگرانی اعضای خانواده خاطرنشان می شود: “چنان از این حکم و بازداشت سیاوش دچار شوک شده ایم که خود من از ناراحتی دارم سکته می کنم. مادرش هم در خانه افتاده و شب و روزش گریه و زاری است. با مادرش رفتیم جلوی در اوین، مادرش اینقدر گریه کرد اما اصلا ما را نپذیرفتند. حالا همینطور پیگیر هستیم ببینیم چه می شود. سیاوش یک جوان مظلوم و محجوب که هیچ کاری نکرده و سر به زیر دنبالشان رفت زندان…واقعا نمی دانم او که کاری نمی کرد چرا باید او را به زندان بیاندازند؟! خدا را خوش نمی آید جوانی که آینده ساز این مملکت است الان جوانی و عمرش در زندان تلف شود…”


 


کلمه – سیدحامد آرین:

“سلام بر شما ملت عزیز، سلام بر شما هموطنان. آمده ام تا ادای احترام به این همه ایستادگی و آگاهی بکنم. آمده ام ، تا بهاری سبز «استقامت کنم» تا «نماد سبز» را به «یغما» نبرند.”

میرحسین موسوی است که ایستاده بر یک اتومبیل با بلندگوی دستی کوچکی که همه سهم این نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس شده بود. رسانه های تصویری همه در خدمت قدرت. میرحسین آمده بود با اتکا به این مردم، در برابر قدرت طلبی ها بایستد و بار دیگر آرمان های انقلاب را زنده کند. درخواست برپایی یک راه پیمایی در ۲۵ خرداد بی جواب مانده بود.

اما میلیون ها نفر از گوشه و کنار آمده بودند. میدان امام حسین تا میدان آزادی، جلوگاه حضور میلیونی مردمی بود که با آرامش و مدنیت، رای گم شده خود را در سکوت فریاد می کردند.  فقط تهران نبود که سبز می شد، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، اهواز……. همه ایران جوانه زده بود و یک صدا یک خواسته را فریاد می کرد.

مجوز داده بودند یا نه. خیلی فرقی نداشت. بعدها استاندار تهران مدعی شده بود که “نظم” مراسم را به عهده داشته اند!! اما مردم می دانستند که بر اساس قانون اساسی که برخاسته از تلاش سال مبارزه ضد استبدادی است، تجمع و راه پیمایی مسالمت آمیز حق مسلم آنان است.

حماسه ای با حضور سبز مردم در خیابا نهای تهران آفریده شد. خبرگزاری ها و تحلیل گران سیاسی ابتدا با احتیاط و سپس با اطمینان سخن از میلیون ها شهروندی سخن گفتند که بدون هیچ رسانه رسمی، با تمسک به ” هر شهروند یک رسانه” گرد ” گزینه” ریاست جمهوری خود آمده بودند و از میرحسین می خواستند که ” رای” شان را پس بگیرد.

صاحبان قدرت و سناریو نویسان توهم و توطئه، با خیالبافی و سند سازی می خواستند حرکت عظیم مردم را وابسته به بیگانگان نشان دهند و آن را اقدامی علیه ” امنیت ملی” بخوانند، اما همانطور که سیدعلیرضا بهشتی، همراه جنبش سبز بعدها در توصیف این حماسه گفت “تظاهرات عظیم روز ۲۵ خرداد با منابع اعطایی بنیاد سوروس و به دست کسانی که از چند روز قبل در زندان به سر می‌بردند سازماندهی نشد، بلکه این مردم بودند که به صورت خودجوش این رویداد تاریخی را رقم زدند.”

این همراه میرحسین موسوی در روزهای سخت، راوی اتفاقاتی است که آن روز در دفتر کوچک میرحسین رقم خورد. از هشدارها و بیم ها می گوید. اینکه ” در روز ۲۵ خرداد از چندین طریق به دفتر مهندس موسوی پیغام رسید که نیروهای ضدشورش با حاضران در تظاهرات برخورد خواهند کرد و مسئولیت خون این عده به گردن اوست.”

او می گوید که دوستان مهندس موسوی در دفتر او جمع شده بودند و به او اصرار می‌کردند به خیابان نرود، استدلال می کردند که  تنها تعداد کمی از کسانی که از لغو تظاهرات بی‌اطلاعند خواهند آمد و قاعدتا برای زهر چشم گرفتن از دیگران، این عده به‌شدت سرکوب می‌شوند و جان هرکسی که به میانشان برود هم در معرض خطر قرار می‌گیرد.

و چه صادقانه میرحسین موسوی در میان همه این استدلال های عقلانی و منطقی و حساب های دو تا دوتا چهار تا، با تمسک به اصولی که به آن ایمان دارد، به خیابان می رود که ” مردم تنها نمانند”. بر این باور است که شاید ” حضورش هزینه سرکوب را بالا ببرد و از شدت آن کم کند.”

میرحسین هم راست قامت مثل همیشه، عهد بست با مردم که بر سر حق آنان معامله نکند و از همه راه های قانونی برای بازگرداندن رای آنان اقدام کند. او می دانست ملت رنج می برد از اینکه به ” شعور” ش بی احترامی شده است و هر چند نامه ای به شورای نگهبان نگاشته بود، اما می دانست که امیدی به شورای نگهبانی نیست که به جای نگهبانی از ” اسلام” و ” قانون اساسی”، به نگهبانی اصحاب قدرت پرداخته است.

او می دانست که شورای نگهبان نه بی طرف است و نه عادل و شورایی که در طور انتخابات طرفداری صریح خود را از یک کاندیدا اعلام کرده است، چگونه خواهد توانست، به داوری رای دزدیده شده مردم بنشیند. همان دبیری که بعدها حکم به حصر میرحسین داد و فرمان حبس صادر کرد از تریبون نمازجمعه.

میرحسین موسوی در آن هنگامه که صاحبان قدرت سرمست از آرای دزدی خواب های شیرین می دیدند و گمان داشتند بساط این ” لشکرکشی” خیابانی را چند روزه جمع می کنند، راهکار اجرایی حل بحران را داد. راهکاری که هنوز هم خواست مردم است ” راه حل بنده، ابطال این انتخابات مخدوش است و این کمترین هزینه را برای ملت ما خواهد داشت وگرنه از اعتماد ملت به دولت و نظام هیچ چیزی باقی نخواهد ماند.”

توصیه و راهکار اجرایی این سیاستمدار اخلاقمدار شنیده نشد و شکاف ملت دولت روز به روز عمیق تر شد و بی اعتمادی به آنجا رسید که بحران مشروعیت دامن قدرتمداران را گرفت.

میرحسین که آمده بود پس از دو دهه سکوت، تا بار دیگر انقلاب را به دست مردم، صاحبان اصلی نظام بازگرداند در توصیف مردم به درستی گفت که “شما مردم بت شکن هستید ، شیشه شکن نیستید . آن کسانی دیروز اتوبوسها و موتورها را آتش زدند که دیشب به خوابگاههای دانشجویی حمله کردند و وحشیانه ضمن شکستن دست و سر و پا ، عده ای را از پنجره ها بیرون ریختند و عده زیادی را دستگیر کردند .”

موسوی چون از جنس مردم بود، آنان را خوب می شناخت و می دانست که خواسته هایشان چیست. او می دانست که سلاح مردم ” الله اکبر” است و آرمانشان مبارزه با ” دروغ” و “تقلب”. صمیمانه این راهکار را در جمع میلیونی مردم بیان کرد”   ما باید با الله اکبر هایمان و از طریق راههای قانونی به دنبال حق پایمال شدة مردم خود باشیم و بتوانیم جلوی این پدیده، این دروغ آخرین، یعنی این تقلب و شعبده بازی حیرت آور بایستیم.”

میرحسین موسوی راهپیمایی “عظیم و شگفتی‌آفرین ۲۵ خرداد” که به رغم مشکلات و محدودیت‌های فراوان با “خویشتنداری معنادار و هوشمندی کامل مردم” و عاری از شعارهای ساختارشکن همراه شد، را راهنمایی برای صاحبان قدرت دانست و گفت که این تظاهرات ” برای درک خواست و اراده مردم کافی بود و فرصتی برای نظام ایجاد کرد که در صورت تن دادن به خواست مردم و استفاده از فرصت می‌شد با کمترین هزینه به ساماندهی مشکلات کشور پرداخت.”

صاحبان قدرت نه در ۲۵ خرداد و نه در هیچ روز دیگری تن به خواسته های مردم ندادند و همه آن توصیه های خردمندانه و راهکارهای اجرایی و قابل حصول نخست وزیر محبوب مردم را نادیده انگاشتند و سه سال است که کشور را با بحران سیاسی و اقتصادی رو به رو کرده اند و همانند همه اقتدارگرایان تاریخ که تا سقوط کامل به راهکارهای عقلانی تن نمی دهند، سرمست از آرامش قبرستانی که حاکم کرده اند، در پستوهای قدرت خود هم حتی دمی آسایش ندارند.

اما میرحسین موسوی که افق نگاهش نه کسب کرسی ریاست جمهوری در پاستور که تحقق خواسته های مردم بود، جوانمردانه همانگونه که در ۲۵ خرداد در برابر تهدیدها و هشدارها، مردم را تنها نگذاشت، بعدها هم که “تقیه” سکه رایج سیاستمداران شد، دست از همراهی مردم برنداشت و  با ایستادگی بر آنچه در ۲۵ خرداد به مردم وعده داده بود ” هر هزینه ای را به جان خرید ” و با مردم بر سر “حق” ایستاد و در عمل نشان داد که آماده است” همه گونه هزینه ای را برای تحقق آرمان های شما ملت عزیز” بپردازد.

در این ۲۵ خرداد که میرحسین در میان ما نیست و زندانبان او را از حداقل حقوق یک زندانی هم محروم کرده است، منشور سبز که برآیند نگاه سبز مردم ایران است و در سالگرد حماسه ” عظیم و شگفتی آفرین” مردم به قلم میرحسین نوشته شد، راهنمای حرکت سبزهاست و “امید به آینده ای روشن” هویت ماست.

 

همراه با میردربند بر این باوریم که ” فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض”

اما کف  به کناری رود و از بین رود، اما ‏آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین مى‏مانَد.


 


در هفته ای که گذشت، روزنامه کلمه به ضرورت این روزها به طور فوق العاده و همه روزه منتشر شد.
امروز هم شماره فوق العاده روزنامه در روز ۲۵ خرداد در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.

در این شماره می خوانید:
۲۵ خرداد ۸۸ و حماسه حضور سبزها
همفکری زندانیان سیاسی درباره جنبش سبز
نامه مادر مهسا امرآبادی
خبر انتشار مجموعه آثار قلمی و گفتاری میرحسین موسوی
و آخرین اخبار از زندانیان سیاسی

روزنامه کلمه را منتشر و دست به دست کنید. رسانه شمایید.

صفحه فیس بوک روزنامه کلمه

روزنامه کلمه - بیست و چهارم خرداد ماه - نسخه پی دی اف - PDF

دریافت نسخه PDF – پی دی اف

دریافت نسخه JPEG – عکس

چنانچه در دریافت فایل مشکل دارید ابتدا بر روی لینک دانلود کلیک راست نمایید و از منوی باز شده گزینه "Save Link as" در مرورگر های فایرفاکس و کروم و "Save as target" در اینترنت اکسپلورر را انتخاب کنید.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به kaleme-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به kaleme@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته