-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

Latest Posts from Tehran Review for 08/16/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



به نظرم این تصویر یکی از معنادارترین تصویرهای زلزله است. اگر بگویم معنادارترین و مرکزی ترین آنها اغراق نکرده ام. اما چه چیزی در این تصویر هست که آن را چنین سنگین و سرشار از معنا می کند؟
در اولین نگاه تصویر ماندن است و رفتن. چیزی مانده است که همان پرده توری است. چیزی رفته یا از دست رفته است که آبادی است. خانه است. پرده نقش و نگاردار هست و خانه دیگر نیست.
در نگاه بعدی پرده تقابلی دیگر را نشان می دهد. اگر تقابل نخستین میان رفتن و ماندن بود میان آبادی و ویرانی بود تقابل بعدی میان تصور است و واقعیت. بر پرده چیزی نقش است. از یک دنیای دیگر. زنی و مردی در لباس عروسی و دامادی. زن به طور شاخصی از یک فرهنگ دیگر می آید. لباس اش این را می گوید.
پرده پرده ای از تصور است. تصور یک دنیای خیالی. دنیایی دیگر. دنیایی بهتر. دنیایی شاد. واقعیت اما خانه ای است لرزان که به جنبشی فرو می ریزد.
جهان ایرانی از منظر خانه یک روستایی. جهان ایرانی گویا تا روستاهایش نیز به تصوری فتح شده است که تصور دنیای جدید است. روستایی اهری هم پرده آن خیال را در خانه آویخته است. واقعیت خانه اما آن نیست. نباشد. به خیالی خوش است. خیالی که به جنبیدن زمین پریشان می شود.
واقعیت ایرانی با تصورات ایرانی دنیایی فاصله دارد. ماجرا درست همین فاصله است. ایرانی در واقعیتی خشن و دور از تصورات خود زندگی می کند. زندگی اش از آبادی و استحکام و شادی و شادخواری مدام خالی است. به تصوری دل خوش می دارد.
خانه که می آییم از دنیای واقعی بیرون جدا می شویم. مثل کفشی که از پا در آوریم. کفشی که سنگریزه دارد. به خانه که آمدیم پرده را می آویزیم و به خیال خوش خویشتن دل می سپاریم. اما واقعیت سفت و سخت بیرون، خانه مان را می لرزاند. تصورات مان از واقعیت مان نمایندگی نمی کند.
پرده خانه ما از دنیای مدرن حرف می زند. از روابطی دیگر سخن می گوید. واقعیت ما از دنیایی که به شیوه باستانی خانه می سازد. در خانه ما پرده مدرن است اما خانه از خشت خام است و الوار است. چیز مدرنی در واقعیت خانه ما نیست. چیزی از دانش مدرن و معماری مدرن و حفاظت مدرن در واقعیت ما رسوخ نکرده است. در این خانه خشت و گلی پرده ای خیالین آویزان است. درست مثل صفحه تلویزیون که خیالهای سرزمین های دیگر را برای من نمایش می دهد.
در تمام راه بدخشان هر کلبه و هر خانه تک اتاقه خشت و گلی یا سنگی هم دیش ماهواره داشت. آنجا فکر می کردم این یعنی چه. جواب اش را در آذربایجان پیدا کردم.
پرده آنجا آویزان است. نگاه که بکنی در آن تکرار تصویری دیده می شود. ریتم دارد. آن مرد و زن که لباس های بیگانه پوشیده اند اما آنقدر آشنا یند و مطلوب و دلخواه که پرده خیال خانه مرا ساخته اند با ریتم معینی تکرار شده اند.
یک معنای دیگر این تصویر همین نیست؟ همین ریتم؟ پرده ریتم دارد. اما ریتم بیرون با ریتم پرده یکسان نیست. بیرون، از ریتم افتاده است. چیزی از موسیقی و توازن ندارد. شکسته است. شکسته هم که نبود باز ریتم نداشت چه رسد حالا که شکسته است.
خیال ما و واقعیت ما از توازن برخوردار نیست. ریتم شان یکی نیست. اینطوری موسیقی ساخته نمی شود. زندگی ریتم می خواهد. زندگی ما در دو ریتم نامیزان می گذرد. واقعیت سازی می زند. تصورات ما سازی دیگر. خواهش ما چیزی است و دانش ما چیزی دیگر. دانش ما به قد خواهش ما نیست. درد ما را درمان نمی کند. پس هر کس به تصوری مشغول تا واقعیت را فراموش کند. اما این واقعیت است که آوار می شود.
تصورها البته آوار شدنی نیستند اما تصورکنندگان می توانند زیر آوار بمانند. تصورها ادامه می یابند. واقعیت را باید درمان کرد. میان خیال مان و واقعیت مان باید پل زد. باید توازن ایجاد کرد. زندگی بدون توازن ما تا به توازن نیاید در زلزله دایم است. متزلزل است. آبادی ندارد. تصور جهانی دیگر دلهای همه را ربوده است. وقت است. وقت آن است که آبادی را به دل هر روستا ببریم. میان خیال و خانه ریتم برقرار کنیم اگر قرار است به ایام سوگواری که دیگر همه روزهامان را گرفته خاتمه دهیم.

 


 1 از ديدگاه تاريخي مي‌توان سوفسطائيان يونان باستان را نخستين روشن‌فکران دانست. چون آنان به بحث درباره مسائل اجتماعي، سياسي و فلسفي در ميدان‌هاي عمومي شهر آتن مي‌پرداختند. در مقابل اين‌گونه روشن‌فکران، مي‌توان از سقراط نام برد که با چنين بحث‌هايي در ميدان‌هاي عمومي شهر مخالف بود؛ زيرا خواهان شناخت عقلي عميق‌تر و منسجم‌تر بود. بنابراين از فرهنگ مدني و شهري کناره مي‌گرفت و در پي شناختي تخصصي‌تر و ژرف‌تر بود. اين نکته مهمي است. به اين معني که روشن‌فکران را اغلب سطحي‌انديش مي‌پندارند و آنها را متهم به ايجاد هياهو و جنجال مي‌کنند و تبليغات‌چي‌شان مي‌دانند. به همين دليل متخصصان علوم سياسي و اجتماعي که دانش ژرف‌تري در اين حوزه‌ها نسبت به روشن‌فکران دارند از سطحي‌نگري روشن‌فکران بيزارند. اما بر عکس ژان پل سارتر مي‌گفت که روشن‌فکران وجدان اخلاقي عصر خود هستند و وظيفه آنان مشاهده وضعيت سياسي و اجتماعي در لحظه کنوني است و بايد آنان بتوانند آزادانه عقايد خود را در اين خصوص بيان کنند.

بعضي‌ها معتقدند که روشن‌فکر هميشه نسبت به محيط خود احساس بيگانگي مي‌کند و يک خود- تبعيدي است که هميشه در حاشيه اجتماع به سر مي‌برد. دست راستي‌ها روشن‌فکران را نظريه‌پردازان افراطي مي‌دانند که بينشي سطحي نسبت به زندگي واقعي دارند. مثلاً در هلند اصطلاح روشن‌فکر داراي بار منفي است و به معناي کسي است که تصورات غير واقعي از جهان پيرامون خود در سر دارد. اما روشن‌فکران متخصص در سياست و علوم اجتماعي و نيز ليبرال‌هاي اجتماعي و سوسيال دموکرات‌ها معمولاً از اصول دموکراتيک مانند آزادي، برابري، عدالت اجتماعي، حقوق بشر، رفاه اجتماعي، محيط زيست و اصلاحات سياسي و اجتماعي،هم در عرصه داخلي و هم در عرصه بين‌المللي، حمايت مي‌کنند و در جنبش‌هايي که براي تحقق اين خواسته‌ها به راه مي‌افتند به طور فعال مشارکت دارند. معمولاً روشن‌فکران به غير از چند استثنا داراي تمايلات چپ هستند.

از اين رو بيشتر وقت‌ها مردم و حاکمان با سوء‌ظن به آنان مي‌نگرند. اما خود اصطلاح روشن‌فکر مي‌تواند بار منفي نداشته بلکه داراي بار مثبت باشد که نمونه بارز چنين روشن‌فکراني واسلاو‌هاول در جمهوري چک است که سال‌ها در چکسلواکي تحت سلطه کمونيست‌ها مبارزه کرد و پس از سقوط کمونيسم در اروپاي شرقي رئيس‌جمهور چک شد. همچنين مي‌توان از فيزيکدان نامدار روسي، آندره ساخاروف نام برد که در شوروي سابق دست به مبارزه زد و از حقوق بشر و آزادي‌هاي فردي و اجتماعي دفاع کرد

رژيم‌هاي کمونيستي چه در گذشته و چه در حال بدترين ناقضان حقوق بشر بوده و هستند که نمونه بارز آنها چين کمونيست است. ولي متأسفانه روشن‌فکران چپ جنايات کمونيست‌ها را ناديده مي‌گيرند و فقط از حکومت‌هاي کشورهاي غربي انتقاد مي‌کنند. هم‌اکنون کشورهاي کمونيستي و نيز کشورهاي سابقاً کمونيستي مانند روسيه نه فقط همچنان ناقضان حقوق بشر و سرکوب‌کنندگان آزادي‌هاي فردي و اجتماعي هستند بلکه در سطح جهاني پشتيبان حکومت‌هاي خودکامه‌اي هستند که در نقض حقوق بشر و سرکوب آزادي‌هاي فردي و اجتماعي رکورد تازه‌اي از خود به جاي گذاشته‌اند.

2 اما اين سوال مطرح است که آيا روشن‌فکري آينده‌اي هم دارد؟ در پاسخ مي‌توان گفت که ولتر هنگامي که شنيد مقامات سوئيسي دستور سوزاندن کتاب‌هاي ژان‌ژاک روسو را داده‌اند، بر اين اصل معروف خود مجدداً تاکيد ورزيد که «من يک کلمه از آنچه تو مي‌گويي را قبول ندارم اما براي آنکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته‌ باشي، تا دم مرگ مبارزه خواهم کرد».

درست است که بيشتر رژيم‌هاي کمونيستي سقوط کرده‌اند اما پيدايش نحله‌هاي روشن‌فکري، ارتباط ارگانيکي با مارکسيسم- لنينيسم نداشته است. تا وقتي حقوق بشر در جايي نقض شود و آزادي‌هاي فردي و اجتماعي سرکوب شوند هميشه عده‌اي خواهند بود که به پا مي‌خيزند و نسبت به بي‌عدالتي‌ها اعتراض مي‌کنند. بنابراين روشن‌فکر هميشه وجود خواهد داشت.

منبع: مهرنامه

 


مردم با تعجب نگاه می‌کنند و ماموران پارک، آنها را زیر نظر گرفته‌اند. چند جوان در حال انجام حرکات “بریک” هستند. قصدشان جلب توجه نیست و برای خودشان تمرین می‌کنند اما توقف‌های گاه و بی‌گاهِ مردمی که از کنار محل تمرین رد می‌شوند و نگاه‌های حیرت‌زده بسیاری از آنها، نشان می‌دهد که توجه‌شان به این حرکات جلب شده است.

پسرها سرشان روی زمین است و پاها در هوا، بدون ترس از صدمه دیدن، دورخیز می‌کنند، برای چند ثانیه در هوا پرواز کرده و به نرمی فرود می‌آیند. گاهی هم با ریتم می‌رقصند و حرکاتی را که در ایران به “تکنو زدن” معروف است اجرا می‌کنند. چند دختر هم در حال تماشا هستند و منتظر تاریک شدن هوا و مساعد شدن شرایط  که در صورت امکان با حفظ حجاب به تمرین بپردازند.

“رقص بریک” که با اسم “برکینگ” شناخته می‌شود گونه‌ای از “رقص خیابانی” است که محبوبیت زیادی در سراسر جهان دارد. به پسرانی که این رقص را انجام می‌دهند “بی بوی” (مخفف بریک بوی) و به دختران رقصنده، “بی گِرل” گفته می‌شود.

این رقص برای نخستین بار در دهه ۷۰ میلادی و در میان جوانان آمریکاییِ آفریقایی‌تبار در شهر نیویورک پدیدار شد. سیاهپوستان جوان و معترض در آن سال‌ها موسیقی “هیپ‌هاپ” و رقص‌های ویژه خودشان را داشتند که بخشی از فرهنگ اعتراضی آنها به تبعیض نژادی و شهروند درجه دوم بودن به‌شمار می‌رفت.

مُبدعان رقص‌های خیابانی در ابتدا برای خودنمایی و حریف‌طلبی، این رقص‌ها را در محله‌های خود انجام می‌دادند و با برگزاری مسابقات مختلف، تلاش می‌کردند خود را برتر از جوانان سفیدپوست نشان دهند. اما همزمان با ظهور موسیقی الکترونیک، شاخه‌های مختلف رقص‌های خیابانی از یکدیگر مجزا شده و پیشرفت کردند. رقص بریک نیز زیرشاخه‌ای از رقص‌های خیابانی بود که در فضاهای باز و جایی خارج از استودیو انجام می‌شد. فضاهایی مانند پارک‌ها، خیابان‌ها، حیاط مدرسه‌ها و مهمانی‌هایی که در فضای باز برگزار می‌شدند.

رقص بریک از چهار بخش اصلی تشکیل می‌شود: حرکات قدرتی، فریز، تاپ‌راک و داون‌راک. این رقص نسبت به سایر رقص‌ها به قدرت بدنی بیشتری احتیاج دارد. حرکاتی شامل حفظ تعادل بدن بر روی یک دست یا روی سر، حرکات آکروباتیک و چرخش‌ها بر روی زمین به بدنی ورزیده و عضلاتی قدرتمند نیاز دارند. حرکات تاپ‌راک به‌‌صورت ایستاده انجام می‌شوند و به‌طور معمول، شروع کننده رقص هستند. یکی از حرکات معروف رقص بریک، “شش قدم” نام دارد که جزو حرکات داون‌راک است. در این حرکت که بر روی زمین انجام می‌شود همزمان از دست‌ها و پاها برای اجرای رقص استفاده می‌شود. در حرکات فریز، رقصنده بدن خود را برای لحظاتی معلق نگه داشته و از قدرت بالاتنه برای اجرای حرکت، استفاده می‌کند.

“سیاوش” و چند تن از دوستانش در یکی از پارک‌های تهران به تمرین رقص بریک می‌پردازند. او که پیش از این “پارکور” کار می‌کرده، هم‌اکنون مربی رقص بریک است. سیاوش به این هنر علاقه بسیاری دارد و می‌گوید: “ما جزو اولین سری‌های پارکور و رقص بریک بودیم و سختی‌های راه را به‌خوبی درک کرده‌ایم. مردم با این رقص و حرکاتش، چندان آشنا نیستند و در مواردی برای ما مشکلاتی پیش می‌آید. نگهبان پارک به ما می‌گوید که انجام حرکات آکروباتیک شما باعث خرابی سنگ‌های پارک می‌شود. اینها بیت‌المال است و شما حق ندارید در این فضا تمرین کنید. گاهی هم بهانه‌های جدید پیدا می‌کنند. مثلاً امروز به ما تذکر داده‌اند که حق ندارید در نزدیکی زمین اسکیت پارک تمرین کنید.”

دوستان سیاوش از شهرک اکباتان می‌آیند. آنها می‌گویند: “محل تمرین ما به‌طور معمول، اکباتان است. آنجا کمی راحت‌تر هستیم. حداقل مردم به ما کمتر کار دارند چون چندسالی هست که این چیزها را می‌بینند. اما از آنجا که رقص خیابانی نیاز به فضای باز و محل‌های جدید و متنوع دارد تا انگیزه رقصنده‌ها را افزایش دهد، اغلب برای تمرین به محل‌های جدید می‌رویم.”

“فرزاد”، یکی دیگر از رقصنده‌های حاضر در پارک می‌گوید: “ما رقصنده‌های بریک مانند یک جامعه هستیم. شاید ظاهرمان گسسته باشد اما خوشبختانه از طریق اینترنت با یکدیگر اتحاد و انسجام لازم را برقرار می‌کنیم. دوستان ما در شهرهای مختلف ایران حضور دارند و برای مسابقات آنها را دعوت می‌کنیم. همین هفته گذشته بی‌بوی‌- های اصفهان آمده بودند و با آنها در فستیوال رقص خیابانی که دوستان‌مان در تهران ترتیب داده بودند شرکت کردیم و در باشگاه نیز به تمرین پرداختیم”.

رقص بریک در ایران با نام “ایروبیک حرفه‌ای مردان” شناخته می‌شود و زیر نظر “انجمن آمادگی جسمانی و ایروبیک جمهوری اسلامی ایران” است. به این ترتیب، بریک زدن از حالت زیرزمینی درمی‌آید و مسابقات قهرمانی کشور که زیرنظر این انجمن در باشگاه‌های معتبر برگزار می‌شود، انگیزه رقصنده‌ها را برای تمرینِ بیشتر، فراهم می‌آورد چرا که برگزیدگانِ کشوری به مسابقات جهانی فرستاده می‌شوند.

در سال‌های دور در ایران، هر رقصی را که به سبک “مایکل جکسون” یا با آهنگ‌های الکترونیک رقصیده می‌شد بریک زدن می‌نامیدند اما این روزها با وجود دسترسی به اینترنت، علاقه مندان می‌توانند به تماشای فیلم‌های آموزشی بپردازند و بین حرکات ویژه هر یک از سبک‌های رقص خیابانی، هیپ هاپ یا بریک، تمایز قائل شوند.

سیاوش نیز از شکل‌گیری علاقه‌اش به این هنر می‌گوید: “وقتی بچه بودم با تماشای فیلم‌هایی که در آنها رقص و حرکات آکروباتیک وجود داشت علاقمند شدم که این حرکت‌ها را یاد بگیرم. احساس می‌کردم در این کار استعداد دارم از این رو به پارکور پرداختم و پس از اینکه بارها مصدوم شدم تصمیم گرفتم رقص بریک را دنبال کنم. این‌بار به یک باشگاه رقص در اکباتان رفتم و با کلیپ‌های آموزشی که در سایت یوتیوب می‌دیدم و همزمان با تمرین و پیگیری، به یک رقصنده حرفه‌ای مبدل شدم به طوری‌که هم‌اکنون شاگردان زیادی دارم و این هنر را به دیگران نیز آموزش می‌دهم.”

منبع: جدیدآنلاین


 


معمولاً هنگام بروز مصائب طبیعی مانند زلزله یا سیل رهبران سیاسی می‌کوشند از فضای عاطفی عمومی برای افزایش محبوبیت خود بهره بگیرند.

فرض کنید آیت الله خامنه‌ای که از سمت پدر تباری آذربایجانی دارد، در ساعات اولیه‌ی وقوع زلزله‌ اخیر پیامی گرم و التیام‌بخش صادر می‌کرد و حتی بی‌درنگ برای چند ساعت به مناطق زلزله‌زده سفر می‌کرد، از جریان امدادرسانی و وضع آسیب‌زدگان خبر می‌گرفت، با کودکان و زنان و مردانِ رنجور و داغ‌دیده حرف می‌زد و همه‌ این‌ها به مدت چهل و هشت ساعت در رسانه‌های دولتی انتشار می‌یافت.

چنین کاری می‌توانست در ذهن عمومی اثری عمیق بگذارد و رهبر کشور را سخت دل‌مشغول آسایش و امنیت مردم وانماید. اما او چنین کاری نکرد. رسانه‌های دولتی نیز عمداً بیشتر به مراسم شب احیا و نیز مسائل دیگر پرداختند و مسأله‌ زلزله را حاشیه‌ای قلمداد کردند.

این امر حاصل غفلت نبوده است. در بحران بالارفتن قیمت مرغ، به طور هماهنگ شده، بیشتر ائمه‌ جمعه و نیز برخی مراجع تقلید مانند ناصر مکارم شیرازی به مردم توصیه کردند که مرغ نخرند و نخورند و حتی برخی در مذمت گوشت‌خواری یا حرمت خوردن مرغ نیز سخن گفتند.

نوع برخورد رسانه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی با مسأله‌ تحریم‌ها نیز نادیده گرفتن آن‌ها و تظاهر به بی‌اهمیت بودن و نامؤثر بودن آن‌هاست.

روی دیگر پیامی که رسانه‌های تبلیغاتی و سخنان رسمی و رفتار علنی رهبران جمهوری اسلامی به مردم می‌فرستند گویا این است که اطلاع‌رسانی درباره‌ی اخبار منفی می‌تواند به جنگ روانی «دشمن» علیه جمهوری اسلامی کمک کند.

تمرکز قدرت در دست رهبری

پوشش ناقص اخبار زلزله‌ آذربایجان در رسانه‌های دولتی و نیز پیام کوتاه و سرد آیت الله خامنه‌ای با تأخیری نزدیک به سی ساعت می‌تواند بخشی از واقعیتِ وضع سیاسی در ایران را روشن کند.

معمولاً در نظام‌های سیاسی که گروه‌های مختلف می‌توانند به شکلی با یکدیگر رقابت کنند، سیاست خارجی تابع سیاست داخلی می‌شود.

در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی رقابت میان دو جناح اصلی جمهوری اسلامی به طور جدی جریان داشت و هیچ یک از دو جناح نتوانسته بود آن دیگر را از میدان به در کند.

طی آن شانزده سال، مسائل اصلی سیاست خارجی مانند رابطه با آمریکا و برنامه‌ی هسته‌ای موضوع جدل میان دو جناح و ابزاری برای به دست آوردن قدرت در رقابت‌های داخلی بود.

در چند سال اخیر، به ویژه پس از سرکوب جنبش اعتراض‌آمیز پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸، قدرت در دستان آیت الله خامنه‌ای متمرکز شد.

نه تنها اصلاح‌طلبان به شکلی بی‌سابقه از مدار منازعات سیاسی حذف شدند که حتی حلقه‌ای سیاسی که گرد محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی، نیز شکل گرفته بود متهم به فساد مالی، عقیدتی و عدم اطاعت از ولی فقیه شد و در نتیجه بخت خود را برای دستیابی به موقعیت‌های سیاسی مهم در آینده از دست داد.

آیت الله خامنه‌ای که بنابه عادت می‌کوشید رییس جمهوری یا مقامات دیگر را مسئول پرونده‌ی هسته‌ای و به طور کلی سیاستِ خارجی وانمود کند، در چند سال گذشته آشکارا مسئولیت سیاست خارجی را به عهده‌ خود گرفته و در سخنرانی‌هایش پرده از تصمیم‌هایش درباره‌ مسائل کلیدی مورد اختلاف ایران و غرب برمی‌دارد.

تمرکز قدرت در دست آیت الله خامنه‌ای پیامدهای مهمی دارد. به نظر می‌رسد دیگر سیاست خارجی در ایران چندان تابعی از سیاست داخلی نیست؛ چون دیگر جناح‌های رقیب توانمندی نمانده‌اند که بتوانند بدون وابستگی مطلق به آیت الله خامنه‌ای با یکدیگر کارزاری سیاسی داشته باشند.

نزاع میان دو طیف محافظه‌کار در درون دائره‌ای بسته صورت می‌گیرد که آیت الله خامنه‌ای مرزها و محدودیت‌های آن را تعیین کرده است.

پیامد دیگر این تمرکز قدرت، سایه انداختن سیاست خارجی بر سیاست داخلی در موقعیت بحران است. اکنون ذهن رهبران ایران درگیر دو مسأله‌ی اصلی است: بحران سوریه و بحران برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی.

کشوری که مثل هیچ کشور دیگر نیست

در دهه‌ نخست سده‌ بیست و یکم دو جنگ مهم در همسایگی ایران روی داد که اثری پایدار بر نظم سیاسی منطقه‌ی خاورمیانه داشت: جنگ افغانستان و جنگ عراق.

رویکرد آیت الله خامنه‌ای به هر دو جنگ بسیار محتاطانه و سنجیده بود. ایران در برخی موارد با ایالات متحده که رهبری نیروهای ائتلافی را در هر دو جنگ داشت همکاری کرد. در افغانستان مقامات ایرانی و مقامات آمریکایی در تماس و ارتباط بودند و هر دو کشور از روند این همکاری رضایت داشتند.

در عراق نیز ایران تماشاگر سقوط حکومت صدام شد بدون آن‌که اخلالی در روند آن ایجاد کند. در همان سال جنگ عراق، ۲۰۰۳، مقامات ایرانی از طریق سفارت سوئیس، حافظ منافع آمریکا در تهران، نامه‌ای به وزارت خارجه ایالات متحده فرستادند که در آن پیشنهاد مذاکره‌ بدون قید و شرط درباره‌ی همه‌ مسائل اختلافی حتی حزب الله لبنان داده شده بود.

این نامه‌ استثنایی بی‌پاسخ ماند اما نگرانی ایران از امکان حمله‌ آمریکا به ایران تداوم یافت. در زمینه‌ سیاست هسته‌ای ایران برای مدتی تعلیق غنی‌سازی را پذیرفت و همکاری‌های بسیاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی برای شفاف کردن برنامه هسته‌ای و اطمینان دادن به غرب از جهت غیرنظامی بودن این برنامه کرد. با این همه کوشید سیاستی واحد در قبال افغانستان و عراق در پیش گیرد؛ یعنی همه‌ تخم مرغ‌ها را در یک سبد نگذارد.

جمهوری اسلامی کوشید با همه‌ نیروهای سیاسی در دو کشور به شکلی ارتباط برقرار کند: سنی و شیعه، کرد و عرب، هزاره و پشتو.

سیاست ایران در این دو کشور کمتر تابع متغیرهای قومی و مذهبی بوده است. حتی روزنامه نیویورک تایمز بارها گزارش داد که ایران با گروه‌های شورشی در عراق و نیز با القاعده در ارتباط است.

در شورش‌هایی که در چند کشور عربی صورت گرفت و به بهار عربی آوازه یافت، ایران همواره کوشید با نیروهای مخالف که بر سر قدرت آمدند ارتباط برقرار کند: تونس، مصر و لیبی کشورهایی بودند که ایران از برافتادن حکومت‌شان استقبال کرد با آن‌که با حکومتی مانند حکومت معمر قذافی سابقه‌ ارتباط نزدیک و مبادلات نظامی و هسته‌ای و تجاری داشت. سیاست ایران در قبال سوریه یک‌سره متفاوت است.

به رغم هزینه‌های سیاسی فراوانی که این سیاست داشته جمهوری اسلامی هم‌چنان از بقای بشار اسد بر مسند قدرت به هر بهایی حمایت می‌کند.

از زمان آغاز بحران در سوریه حدود بیست هزار نفر از مردم این کشور به دست حکومت کشته شده‌اند. ایران متهم به پشتیبانی نظامی، مالی و تکنولوژیک از حکومت اسد در سرکوب‌های خونین شده است.

جمهوری اسلامی روابط حسنه‌ خود با ترکیه و عربستان سعودی را قربانی سیاست سوریه‌ی خود کرده است؛ در حالی که تیره شدن روابط با این دو کشور مهم منطقه بر فشارهای ناشی از تداوم برنامه‌ی هسته‌ای نیز می‌افزاید.

ایران نشان داده است که سوریه مانند برنامه هسته‌ای خط قرمزی بسیار مهم است و مصالحه بر سر آن به همان اندازه دشوار.

تهران با تغییر نظام سیاسی در سوریه خود را در موقعیتی فوق العاده دشوار قرار می‌دهد و سرمایه‌ی سی ساله‌ی جمهوری اسلامی را در منطقه برای تهدید اسراییل دچار مخاطره می‌کند.

در شرایطی که ایران زیر فشار تحریم‌ها نمی‌تواند به آسانی نفت خود را بفروشد و تورم و کمبود نیازهای اولیه در کشور را مهار کند، حمایت از سوریه هم بر فشارهای اقتصادی و انزوای سیاسی می‌افزاید و هم بخشی از ثروتی را که باید در ایران صرف شود به صورت بلاعوض هزینه‌ی سرپانگه داشتن حکومتی متزلزل و خارجی می‌سازد.

زلزله و جدول اولویت‌های حکومت

رسانه‌های رسمی در ایران می‌کوشند افکار عمومی را متقاعد کنند اولاً مسأله‌ برنامه‌ی هسته‌ای و نیز سوریه به هم گره خورده‌اند و بقای اسد به ستون نگاه‌دارنده منافع منطقه‌ای ایران بدل شده است.

ثانیاً این دو مسأله چنان اهمیت دارند که مردم باید آماده‌ کنار آمدن با دشواری‌های فراوان اقتصادی و جز آن نیز باشند.

ثالثاً نباید جنگ روانی را به غرب واگذار کرد. اخبار باید گزینشی منتشر شود. مثلاً بحران اقتصادی در اروپا و آمریکا برجسته گردد به صورتی که دولت‌های اروپایی و آمریکا را در معرض سقوط نشان دهد. از سوی دیگر اخبار منفی در داخل باید حتی المقدور پریده‌رنگ منتشر شود تا مردم روحیه‌ی «مقاومتی» خود را در شرایط کنونی نبازند.

آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی اخیر خود برای کارگزاران نظام گفت: «اگر کشور در مقابل فشارهای دشمن از جمله در مقابل همین تحریم‌ها و از این چیزها مقاومت مدبرانه بکند نه فقط این حربه کند خواهد شد بل‌که در آینده هم امکان تکرار چنین چیزهایی دیگر وجود نخواهد داشت.»

ایده‌ اقتصاد مقاومتی یا تشبیه موقعیت کنونی به جنگ بدر نشان‌دهنده‌ عدم تمایل ایران به مصالحه بر سر این دو مسأله‌ است؛ در حالی که عدم مصالحه می‌تواند مخاطرات پیش‌بینی‌نشده و ویران‌گری داشته باشد.

رویه‌ دیگر سیاست مصالحه‌ناپذیری، انکار اهمیت و تأثیر تحریم‌ها، عدم شفافیت در ارائه‌ی آمار و داده‌های اقتصادی و نیز سانسور خبری مشکلات واقعی روزمره‌ مردم است.

این‌که آیت الله خامنه‌ای نخواست از وضعیت عاطفی پس از زلزله‌ آذربایجان برای بالابردن محبوبیت عمومی خود بهره بگیرد، بخشی از هزینه‌ای است که او ناگزیر برای پیشبرد سیاست خارجی‌اش می‌پردازد.

منبع: بی‌بی‌سی


 


Israel has not yet decided whether to strike Iran over its suspect nuclear program, US Defense Secretary Leon Panetta said, as Tehran dismissed the threat of an imminent attack.

Israeli Prime Minister Benjamin Netanyahu and Defense Minister Ehud Barak in recent days had stiffened their rhetoric on Iran, suggesting they were thinking more seriously of military action against Tehran’s nuclear facilities.

When asked about the issue at a press conference, Panetta offered reassurances, echoing the White House line that there is still time to negotiate a solution to the nuclear showdown.

“I’ve said this before, I’ll say it now — I don’t believe they made a decision as to whether or not they will — they will go in and attack Iran at this time,” Panetta told reporters.

“Obviously, they’re an independent — they’re a sovereign country. They’ll ultimately make decisions based on what they think is in their national security interest,” he noted.

“The reality is that we still think there is room to continue to negotiate.”

Earlier this month, Panetta visited Israel, where his pleas for more time to let diplomacy run its course received a less than warm welcome from Netanyahu and Barak.

Speculation in the Israeli press about a possible strike has since multiplied.

The Jewish state insists that Iran is on the point of developing nuclear weapons, and says it reserves the right to act to prevent that. Tehran insists the program is solely for peaceful, civilian purposes.

Repeated rounds of talks between Iran and the permanent five members of the United Nations Security Council — Britain, China, France, Russia and the United States — plus Germany have failed to end the standoff.

Tehran has refused to make major concessions on its right to enrich uranium, a process used to make nuclear fuel but also the core of an atomic bomb.

US President Barack Obama has stressed that his position is that he will stop Iran from “acquiring nuclear weapons” a step further down the path to developing an atomic arsenal than the Israeli red line.

There is concern in Washington that a unilateral Israeli strike may not destroy Iran’s underground nuclear facilities, could spark Iranian retaliation worldwide and may drag the United States into another war in the Middle East.

“Any kind of military action ought to be the last alternative, not the first,” Panetta said Tuesday.

General Martin Dempsey, the chairman of the US Joint Chiefs of Staff, emphasized that any military strike would likely only delay Iran’s nuclear program, not ruin it altogether.

“I may not know about all of their capabilities. But I think that it’s a fair characterization to say that they could delay but not destroy Iran’s nuclear capabilities,” Dempsey told reporters.

On Tuesday, Iranian ministry spokesman Ramin Mehmanparast told reporters that Tehran was not taking the Israeli threats seriously.

“Even if some officials in the illegitimate regime (Israel) want to carry out such a stupid action, there are those inside (the Israeli government) who won’t allow it because they know they would suffer very severe consequences from such an act,” Mehmanparast said.

(AFP)


 


Iran is helping to build and train a militia in Syria to prop up embattled President Bashar al-Assad, America’s top military officer says.

Gen Martin Dempsey said the militia was intended to take the pressure off battle-weary Syrian regime forces.

Iran has described Syria as part of a vital regional alliance that Tehran will not allow to be broken.

Meanwhile, a summit of Islamic countries is due to suspend Syrian membership, despite Iranian objections.

The 57-member Organisation of Islamic Co-operation is expected to endorse the decision of its foreign ministers at the summit in Mecca, Saudi Arabia.

Saudi state TV showed King Abdullah welcoming leaders with Iranian President Mahmoud Ahmadinejad at his side. They were shown talking and laughing together.

‘Bolstering doomed regime’
Gen Dempsey, chairman of the US Joint Chiefs of Staff, said Syrian regime forces would be “taxed” after fighting for almost 18 months.

“They are having re-supply problems, they are having morale problems, they are having the kind of wear-and-tear that would come of being in a fight for as long as they have,” he said.

He said Iran was training a militia “made up of Syrians, generally Shia and some Alawite,” a reference to the Shia heterodox sect to which President Assad belongs.

It was called “Jaysh al-Shaab” or “Army of the People”, Gen Dempsey added.

The mainly Sunni Muslim rebels in Syria are being backed by Sunni-ruled Arab states such as Saudi Arabia and Qatar, as well as Turkey.

Speaking at the same news conference, US Defence Secretary Leon Panetta said it had become obvious that Iran was providing assistance and training for the Syrian regime.

“We do not think that Iran ought to be playing that role at this moment in time,” he said.

“It is adding to the killing that’s going on in Syria, and it tries to bolster a regime that we think ultimately is going to come down.”

Gen Dempsey said Washington had held talks with Syria’s neighbours Jordan and Turkey about the possible need for a safe zone, amid an influx of refugees fleeing the fighting.

“With a safe haven would probably come some form of no-fly zone, but we are not planning anything unilaterally,” he said.

Gen Dempsey also said it appeared that rebels had recently shot down a Syrian warplane, despite Damascus insisting that it had suffered a technical fault.

However, he said there was no indication that the rebels were armed with heavy weapons or surface-to-air missiles.

He said the jet could have been brought down with small-arms fire.
(BBC)


 


لئون پانه تا، وزير دفاع آمريکا گفت، ايالات متحده معتقد است که اسرائيل در خصوص حمله احتمالی به ايران هنوز تصميم نگرفته است.

به گزارش رادیو فردا، لئون پانه تا که دو هفته پيش به اسرائيل سفر کرده بود در وزارت دفاع آمريکا، پنتاگون، به خبرنگاران گفت: گزينه نظامی بهتر است به عنوان آخرين چاره مد نظر باشد.

وی اضافه کرده است که هنوز زمان برای تحریم ها و فشارهای ديپلماتيک بر ايران وجود دارد.

اين در حالی است که مقام های اسرائيلی طی روز های اخير در خصوص احتمال حمله به ايران هشدار داده اند. مايکل اورن، سفير اسرائيل در واشينگتن نيز روز دوشنبه به شبکه تلويزيونی «سی ان ان» گفته بود: پنجره و فرصت زمانی قبل از توسل به اقدام نظامی در حال «کوچک و کوچکتر شدن» است.

به گزارش رويترز، وزير دفاع آمريکا در پاسخ به پرسش خبرنگاران در خصوص اظهارات مقام های اسرائيلی در اين زمينه، گفت:«من باور ندارم که آنها در اين زمان در خصوص اين که آيا به ايران حمله کنند يا نه، تصميمی گرفته باشند.»

لئون پانه تا در ادامه گفت:«از نقطه نظر ديپلماتيک در خصوص این که الان ما کجا هستيم، واقعيت اين است ما هنوز فکر می کنيم همچنان فرصت برای مذاکره وجود دارد.»

در همین زمینه، ژنرال مارتین دمپسی، رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا گفت که حمله اسرائیل به ایران نمی تواند برنامه هسته ای این کشور را از بین ببرد، بلکه فقط می تواند آن را به تاخیر بیندازد.

کشورهای غربی و اسرائيل ايران را متهم می کنند که در پوشش برنامه هسته ايش در صدد دستيابی به تکنولوژی لازم برای ساخت سلاح های هسته ای است . ايران با رد اين اتهام می گويد ماهيت برنامه هسته ايش صلح آميز و برای توليد انرژی است.

در همين زمينه، جی کارنی، سخنگوی کاخ سفيد، نیز روز دوشنبه بار ديگر تاکيد کرد که زمان و فرصت برای حل مناقشه هسته ای ايران از طريق ديپلماتيک وجود دارد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه جی کارني گفته بود :«ما همچنان باور داريم که هنوز زمان و فضا برای ديپلماسی وجود دارد ، اين فرصت نيز برای ايران وجود دارد که از چنين اين فرآيندی استفاده کند.»

طبق اين گزارش، جی کارنی در اشاره ای که ظاهرا به مذاکرات دولت باراک اوباما با دولت بنيامين نتانياهو تعبير شده، گفته است: واشينگتن به «شرکايش» به طور شفاف و صريح تاکيد کرده است که هنوز زمان برای پيگيری مسير ديپلماتيک از طريق رويکرد دو مسيره به همراه تشديد تحريم ها وجود دارد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، اختلاف نظر دولت های آمريکا و اسرائيل بر سر برنامه هسته ای ايران باعث شده است اين دولت ها به طور علنی موضعگيری کنند.

بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، روز يکشنبه گفته بود «خطر هسته ای شدن ايران بزرگ تر از هر تهديد ديگری برای اسرائيل است»

مقام های اسرائيلی خواهان جلوگيری از دست يابی ايران به «قابليت ساخت» سلاح هسته ای هستند و از سوی ديگر آمريکا همواره تاکيد کرده است که اجازه نخواهد داد ايران به قابليت ساخت سلاح های اتمی دست يابد.


 


بانک بریتانیایی “استاندارد چارترد” با وجود تحریم‌های بین‌المللی، چندین سال به معامله با ایران ادامه داده است. این بانک برای حفظ جواز فعالیت خود، در دادگاهی در نیویورک به پرداخت ۳۴۰ میلیون دلار مجبور شد.

به گزارش دویچه‌وله، بانک بریتانیایی “استاندارد چارترد” موافقت کرده است که با پرداخت ۳۴۰ میلیون دلار جریمه، از دادگاهی شدن پرونده مالی خود جلوگیری کند. بانک همچنین موافقت کرده است که مقام‌های مالی نیویورک بتوانند در دو سال آینده بر تمام معامله‌های شعبه نیویورک این بانک نظارت داشته باشند.

پیش از این بانک “استاندارد چارترد” اتهام‌های مقام‌های آمریکایی ناظر بر امور مالی در نیویورک را بی‌اساس خوانده بود. شعبه نیویورک این بانک بزرگ متهم شده بود که در طول ۱۰ سال به نقل و انتقال بیش از ۲۵۰ میلیارد دلار پول به بانک‌های ایران پرداخته است.

به گفته مقام‌های ناظر بر فعالیت‌های بانکی در نیویورک، بخش بزرگی از این مبلغ از طریق شعبه این بانک در نیویورک جا به جا شده است. این گونه عملیات مالی نقض اقدامات تحریمی ایالات متحده آمریکا علیه ایران شناخته می‌شود.

به گفته مقام‌های مالی نیویورک، بانک “استاندارد چارترد” با ناپدید کردن حواله‌های مربوط به ایران، کوشیده است معاملات بانکی و انتقال پول برای بانک‌های ایرانی را پنهان کند. آنها تهدید کرده بودند که مجوز فعالیت این بانک را لغو خواهند کرد.

با قبول جریمه از سوی بانک، بازجویی از مدیران “استاندارد چارترد” که قرار بود روز چهارشنبه (۱۵ اوت) انجام گیرد، به تعویق افتاد. به نظر تحلیلگران این بانک با قبول جریمه در عمل تخلفات خود را قبول کرده است. بانک ضرر بزرگی متحمل شد تا بتواند از زیانی بزرگتر جلوگیری کند. ناظران امور مالی نشان دادند که در اجرای تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی بسیار جدی و پی‌گیر هستند.

تحقیقات ۹ ماهه ناظران مالی نیویورک نشان می‌داد که بانک “استاندارد چارترد” در ده سال گذشته بیش از ۶۰ هزار معامله مالی برای ایران انجام داده است. حجم این معاملات بیش از ۲۵۰ میلیارد دلار بوده است.

در ایالات متحده معاملات مالی با ایران زیر کنترل دقیق قرار دارد. ناظران مالی به شدت از هرگونه معامله مالی با ایران جلوگیری می‌کنند. هدف دولت امریکا از تحریمات ایراد فشار مالی به جمهوری اسلامی است، زیرا به نظر کاخ سفید ایران با برنامه هسته‌ای خود به دنبال دستیابی به سلاح اتمی است. ایران همواره این موضوع را رد کرده است.

پیش از این نیز برخی از بانک‌های بریتانیایی در مظان همکاری با ایران قرار گرفته بودند. چندی پیش بانک بزرگ بارکلیز به خاطر فعالیت‌هایی در ارتباط با پولشویی برای جمهوری اسلامی، به پرداخت جریمه محکوم شد.

در ماه گذشته نیز اچ‌اس‌بی‌سی، بزرگترین بانک بریتانیا، به خاطر اتهام‌هایی مشابه عذرخواهی کرد و اکنون قرار است این بانک نیز جریمه‌ای نقدی بپردازد.


 


حاکمان ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره تلاش کردند تا هنر و فرهنگ ایران از یک اصل واحد در محتوا پیروی کند. رویکردی به هنر که بسیار نزدیک به خواست حاکمان شوروی سابق بود. حزب کمونیست شوروی سبک هنری پذیرفته شده رسمی خود را «رئالیسم سوسیالیستی» می‌نامید، پس بد نیست ما نیز آنچه حاکمان ایران به عنوان هنر متعهد می‌نامند را «رئالیسم ولایت فقیه» بخوانیم. این نوشتار نگاهی دارد به این دو رویکرد سرکوب فرهنگی و هنری.
رئالیسم سوسیالیستی
از آغاز دهه سی میلادی تا انتهای دهه نود و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رئالیسم (واقع گرایی) سوسیالیستی تنها سبک پذیرفته شده هنری در این کشور و دیگر کشورهای بلوک شرق بود. هنر و ادبیات پیشرو شوروی در دهه بیست با یک جلسه دستوری در ۲۳ آوریل ۱۹۳۲ کاملا تغییر هویت داد و پس از آن بود که سندیکا‌ها مسئولیت تمام امور هنری را به دست گرفتند. با تصویب کمیته مرکزی حزب حاکم تمامی گروه‌های هنری منحل شدند و تمامی هنرمندان در سندیکاهایی مانند سندیکای معماران، نقاشان، نویسندگان و غیره ساماندهی شدند. چندی بعد در نخستین کنگره اتحادیه نویسندگان در سال ۱۹۳۴، رئالیسم سوسیالیستی تبدیل به یگانه سبک پذیرفته شده هنری در شوروی شد. سبکی که بدون تغییر خاصی در شکل و محتوا برای سایر اشکال هنری نیز اجباری شد.

رئالیسم سوسیالیستی اینگونه تعریف می‌شد: «آثار هنری و ادبی باید در ساختار رئالیستی و در محتوا سوسیالیستی باشند.» تعریفی که آشکارا می‌توانست راه هرگونه تفسیری را باز نگه دارد و سوالاتی از این دست را به ذهن بیاورد که محتوای سوسیالیستی واقعا چه می‌تواند باشد؟ چه چیز یک اثر را تبدیل به اثری سوسیالیستی می‌کند؟ و…. رئالیسم سوسیالیستی از هنرمند تجسم صادقانه و انقلابی می‌خواهد و نیز از او می‌خواهد که در تحول ایدئولوژیک و تربیت کارگران با روحیه‌ی سوسیالیستی شرکت کند. رئالیسم سوسیالیستی در واقع بیش از آنکه خود یک سبک هنری حقیقی باشد، برای حاکمان شوروی ابزاری بود برای مقابله با آنچه هنر منحط غربی خوانده می‌شد. در واقع سال‌های ابتدای دهه سی را می‌توان جزو سال‌های درخشانی در هنر مدرن دانست که قالب هنری در بسیاری از انواع هنر‌ها دچار دگرگونی‌های عمیق شد. این تحولات از آن جهت برای حاکمان شوروی نگران کننده و ناپسند بود که هنر را از محتوا خالی می‌کرد و فرم را به محتوا ارجحیت می‌داد. در هنر مدرن و در سبک‌های جدید هنری آنچه برای هنرمند مهم بود نه محتوا و نه بازنمایی واقعیت بود. عکاسی برای بازنمایی واقعیت به وجود آمده بود و هنرمندان دوران جدید از شعارزدگی و حرف زدن در هنر به ستوه آمده بودند. از اینجا بود که قالب و فرم تبدیل به اصل شد و این اصل بنیادی جایگزین نظریات قدیمی می‌شد که «فرم و ساختار هستند که درونمایه آثار را می‌سازند.»

اما در شوروی کمونیست با تصویب قانون یکدست سازی سبک، کارکرد هنر و ادبیات از کارکردی بداهه و خلاقانه تبدیل می‌شد به ابزاری برای به حرکت درآوردن توده‌ها و نشان دادن مزیت‌های یک جامعه اشتراکی. هنر وظیفه داشت با زدن رنگ دروغ و فریب به واقعیت، جهانی را بازنمایی کند که آرمانشهر حزب حاکم بود. در حقیقت به سبب شکاف میان آنچه در واقعیت وجود داشت و آنچه در آثار هنری نمایش داده می‌شد، با گذشت زمان آثار هنری از دیدگاه توده‌های مردم تبدیل به آرزوهای دوردستی شدند که دست نیافتنی بودند و در نتیجه بسیاری از مردم به هنر بی‌اعتماد شدند. تولید هنر سوسیالیستی با جنگی بر علیه فرمالیسم و بازگشت به مدل‌های کلاسیک آغاز شد. حذف نشانه‌های هنر مدرن در این آثار تا بدان جا پیش رفت که هنر کمونیستی را کاملا قابل تفکیک از هنر بورژوایی می‌کرد. دستمایه این آثار جدید رژه‌ها، تظاهرات دولتی، پیشوایان حزب کمونیست، پیشه وران و کارگران سخت کوش و شادی بودند که پایه‌های این نظام جدید کمونیستی را می‌ساختند.

اما آنچه بیش از همه جالب می‌نماید روشی است که حزب حاکم شوروی برای تسلیم کردن هنرمندان و نویسندگان برای خلق کردن آثار به این سبک به کار می‌برد. علاوه بر آنکه نیروی سرکوب و ترس از دستگیری و تبعید به اردوگاه‌های کار و یا حتی اعدام، ظاهرا برای پیروی کردن از امر دیکتاتور کافی بود، اما در عین حال نظام بوروکراتیک شوروی با ساماندهی سندیکا‌ها، هنرمندان را مجبور می‌کردند که برای فروش آثار و به دست آوردن درآمد ناچارا به خواسته‌های حزب حاکم تن دهند. در حقیقت دستگاه حزب نظارت دقیقی بر همه سندیکا‌ها داشت. بودجه دولتی برای خرید تولیدات هنری نیز در اختیار سندیکای مربوطه بود. سندیکا بر تمامی قراردادهایی که میان یک عضو و سازمان عمومی دیگر اعم از ناشران، خانه‌های فرهنگی، سرمایه گذاران و… بسته می‌شد نظارت دقیق داشت. بنابراین هر کسی که می‌خواست اثری هنری یا ادبی را به فروش برساند ناچار بود که در سندیکای مربوطه ثبت نام کند. سازوکاری به ظاهر ساده که وقتی با ماشین مخوف سرکوب استالینی در هم می‌آمیخت بی‌شک راهی برای هنر مستقل باز نمی‌گذاشت. هرچند که در سال‌های بعد و تقریبا از اواخر دهه پنجاه میلادی، همزمان با پشت سر گذاشتن دوران سرکوب استالینی، کم کم آثاری غیر رسمی در شوروی تولید می‌شدند اما این دسته آثار به هیچ وجه جایی در محافل رسمی نداشتند و از طرف هیات حاکمه و دستگاه‌های رسمی به کلی نادیده گرفته می‌شدند.

رئالیسم ولایت فقیه
نزدیک به نیم قرن پس از به رسمیت رسیدن رئالیسم سوسیالیستی در شوروی، در مرزهای جنوبی این کشور پهناور، انقلاب ایدئولوژیک دیگری به وقوع پیوست که گرچه در اصل دینی بود و در تضاد اساسی با اندیشه خداناباور کمونیستی قرار داشت، اما در ساختار و فرم کشورداری بسیاری از روش‌های آزموده شده حزب حاکم شوروی را مشابه سازی کرد. از سازمان بسیج برای یکپارچه سازی نظامی توده‌ها و جوانان گرفته تا شیوه‌های اقتصادی سخت گیرانه متکی بر کوپن، و البته ساماندهی تشکیلات عریض و طویل سانسور.

هرچند که رئالیسم سوسیالیستی در مفهوم مشکل تاویل پذیری داشت، اما از آنجا که دستگاه حاکم بر اساس یک ایدولوژی کاملا مشخص کمونیستی برپا شده بود، از چارچوب مشخص تری نسبت به آنچه جمهوری اسلامی هنر متعهد می‌نامید برخوردار بود. اگر حزب حاکم کمونیست از هنرمندش تقدیس رهبران و مفاهیمی مانند کار و جامعه شاد را انتظار داشت، جمهوری اسلامی در هر مقطعی مفاهیمی تازه از هنرمند توقع داشت

جمهوری اسلامی می‌کوشید به‌‌ همان روش همسایگان شمالی هنری دولتی که نام «هنر متعهد» بر آن می‌نهاد را جایگزین هنر غربی کند و دقیقا برای این هدف به‌‌ همان سبک حاکمان شوروی کمونیستی عمل کرد. یعنی استفاده دوگانه از چماق سرکوب و پول‌های دولتی. از‌‌ همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از هنرمندان و نویسندگانی که مانند حاکمان جدید نمی‌اندیشیدند ممنوع القلم و ممنوع الکار شدند و بسیاری دیگر نیز به زندان افتادند. حتی گروهی نیز مانند سعید سلطانپور از جوخه‌های اعدام جان سالم به در نبردند و یا در سال‌های بعد در پروژه حذف دگراندیشان قرار گرفتند. نمونه‌اش قتل‌های زنجیره‌ای سال‌های ۷۷ بود. سرکوب همه جانبه اوایل انقلاب که با راه افتادن جنگ دیگر حد و مرزی نمی‌شناخت، همزمان شد با راه اندازی نهادهای دولتی و نیمه دولتی برای ساماندهی هنرمندان متعهد و نزدیک به حاکمیت. از مهم‌ترین این سازمان‌ها می‌توان به «حوزه هنری» اشاره کرد که چتری گشوده برای هنرمندان جوانی بود که می‌کوشیدند به دنبال «ایجاد و احیای نهضت فرهنگی اسلام» باشند. این تشکل هنری، ادبی و فرهنگی که در ابتدا از اتحاد جوانان پرشوری که دیدگاهای عمدتا رادیکال داشتند تشکیل شده بود، پس از چندی زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی شد که نقش اصلی اجرای سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی را بر عهده داشت. بنابراین جوانان حوزه هنری توانستند به بخش بزرگی از بودجه‌های دولتی در بخش فرهنگ دست پیدا کنند. حوزه هنری بی‌شک نقش مهمی در سرکوب هنرمندان دگراندیش ایفا می‌کرد. علاوه بر آنکه این سازمان بزرگ دولتی حجم عظیمی از بودجه سالانه فرهنگی کشور را می‌بلعید، از عناصری رادیکال تشکیل شده بود که برای اثبات بر‌تر بودن اندیشه هنری و ادبی خود حاضر بودند دست به هر کاری بزنند. از حمله به سینما‌ها گرفته تا انتشار جزوه‌ها و کتاب‌هایی بر ضد هنرمندان دیگر. نمونه آن را می‌توان حمله سازمان یافته به سینماهای نمایش دهنده فیلم «حاجی واشنگتن» علی حاتمی در اوایل دهه شصت دانست. حوزه هنری به سرعت در تمام ایران گسترش یافت و با استفاده از نیروی پول در تمام کشور به متولی درجه یک فرهنگ تبدیل گشت. علاوه بر حوزه هنری، سازمان بسیج هم بخش بزرگی از سفارش‌های هنری را سرپرستی می‌کرد. تعداد زیادی از کانون‌های فرهنگی مناطق مختلف کشور که عموما به همت فرح پهلوی ساخته شده بودند در‌‌ همان ابتدای انقلاب ضمیمه سازمان نیمه نظامی بسیج شدند. این کانون‌ها خود پایگاه‌هایی بودند برای جذب جوانان و ساخت گروه‌های هنری مورد تائید حکومت اسلامی.

به تمام این‌ها باید نقش سانسور دولتی را نیز اضافه کنیم. نقشی که دوسویه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان صدا و سیما آن را ایفا می‌کردند. این سانسور که با اصلاح روش‌های وزارت فرهنگ دوران پهلوی کارآمد‌تر نیز شده بود، ماموریت داشت همه چیز را فیلتر کند و اجازه عبور هیچ نوع ناخالصی را ندهد. کار سانسور به جایی رسید که علاوه بر هر اثر هنری، از کتاب و آلبوم موسیقی گرفته تا تئا‌تر و فیلم، که در مراحل مختلف و به دفعات بازبینی می‌شدند، حکم شد که هرگونه اثر چاپی نیز نیاز به مجوز دارد. این هرگونه اثر چاپی شامل «همه چیز» می‌شد، حتی لیبل آدامس. هرچند که بعد‌ها در دوران اصلاحات پاره‌ای از محدودیت‌ها برداشته شد اما داستان سانسور همچنان با قدرت ادامه یافت.

رئالیسم ولایت فقیه در دست انداز
چرا جمهوری اسلامی با وجود اینکه تمام توان خود را به کار گرفت، هرگز نتوانست هنر و ادبیات ایران را یکدست کند؟ چرا در ‌‌نهایت بسیاری از هنرمندان و نویسندگان توانستند در‌‌ همان فضای خفقان به کار خلاقانه خود ادامه دهند و آثاری درخشان خلق کنند؟ آثاری که علاوه بر ارزش هنری و ادبی، توانست زندگی برخی از آنان را از نظر معیشت تامین کند.

جمهوری اسلامی در سال‌های ابتدای پیروزی انقلاب رویکردی کاملا مشابه حاکمان شوروی در برخورد با مقوله سانسور داشت. حکام جمهوری اسلامی از‌‌ همان ابتدا در نظر داشتند سبک هنری مورد نظر خود را که عنوان گنگ «هنر متعهد» را بر دوش می‌کشید یگانه سبک هنری پذیرفته شده در سراسر کشور و تمامی هنر‌ها باشد. اما جمهوری اسلامی از چند ایراد اساسی برای حاکم کردن این سبک رنج می‌برد.

- تعریف گنگ
هرچند که رئالیسم سوسیالیستی در مفهوم مشکل تاویل پذیری داشت، اما از آنجا که دستگاه حاکم بر اساس یک ایدولوژی کاملا مشخص کمونیستی برپا شده بود، از چارچوب مشخص تری نسبت به آنچه جمهوری اسلامی هنر متعهد می‌نامید برخوردار بود. اگر حزب حاکم کمونیست از هنرمندش تقدیس رهبران و مفاهیمی مانند کار و جامعه شاد را انتظار داشت، جمهوری اسلامی در هر مقطعی مفاهیمی تازه از هنرمند توقع داشت، مفاهیمی که گرچه در ابتدا مشخص و دارای مرزبندی‌های آشکار بودند اما به مرور زمان با رنگ باختن شور انقلابی اولیه جای خود را به مفاهیمی انتزاعی‌تر و غیر تصویری‌تر دادند. هنرمند ایرانی متعهد پس از مقطع اولیه انقلاب و پس از عبور از اشکالی کلیشه‌ای مانند انقلاب و شهادت به مرور به جایی رسیده بود که باید تصویرگر حماسه و جنبه‌های ملکوتی‌تر می‌شد، جایی که فضا برای ترسیم کلیشه‌ای محدود‌تر می‌شد، به علاوه اینکه جمهوری اسلامی در بعد سیاست گذاری یکدستی لازم برای القای مفاهیم مورد نظرش را نداشت و شاید بهتر است گفته شود که نظام اسلامی حتی خود هم نمی‌دانست دقیقا از هنر چه می‌خواهد.
- سیاست گذاری چند رنگ
جمهوری اسلامی تقریبا در تمامی مقولات حکومتداری دچار تضادهای رفتاری است. از اقتصاد گرفته تا سیاست خارجی و داخلی. طبیعتا مقوله سانسور نیز از این جمع خارج نیست. کشوری که روزی اقتصاد سوسیالیستی دارد و ناگهان به اقتصاد باز رو می‌کند و پس از آن دم از عدالت می‌زند، قاعدتا در مقوله فرهنگی نیز نمی‌تواند از خط روشنی تبعیت کند. جمهوری اسلامی و وزارت ارشاد که نهاد اصلی سیاست گذاری سانسور در ایران است در مقاطع مختلف سیاست‌های متفاوتی را برای برخورد با هنرمندان در پیش گرفته‌اند. این دسته سیاست‌ها در چند مقطع مختلف دچار دگرگونی شکلی و محتوایی شدند. دوران انقلابی‌گری اولیه، جنگ هشت ساله، دوران سازندگی، دوران اصلاحات، دوره اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و دوران پس از سرکوب‌های سال ۸۸ مقاطع مهمی هستند که هرکدام مشخصات خاص خود را در زمینه سانسور به همراه داشتند. ضمن اینکه مدیرانی که در هر مقطع بر بخشی از این دستگاه سانسور تکیه زدند با دخالت‌های شخصی خود گاهی رویکردی متفاوت با مدیر سابق داشته‌اند. این عدم یکدست بودن سیاست‌های جمهوری اسلامی ابزاری شد که نمودار سینوسی سانسور در ایران شکل بگیرد.
- زمانه جدید
رئالیسم سوسیالیستی شوروی در زمانی پا گرفت که جهان مرزهای مشخص تری نسبت به امروز داشت. ارتباطات بسیار محدود‌تر بودند و عناصری مانند رادیو و تلویزون به گستردگی اواخر دهه هفتاد میلادی نبودند. سبک‌های هنری و ادبی جدید اکثرا هنوز به زندگی مردم عادی رسوخ نکرده بودند و سینما و عکاسی از منظر تکنولوژی خردسال بودند. اما جمهوری اسلامی در شرایطی پا گرفت که جامعه ایران سال‌ها بود که با هنر مدرن خو گرفته بود. سینما و موسیقی غربی جزو زندگی بخش بزرگی از مردم شده بود و مرزهای جهان به واسطه ابزارهای جدید تکنولوژی ارتباطات روزبه روز کمرنگ‌تر می‌شدند. در چنین فضایی حاکمان ایران کار بسیار سختی برای دور نگه داشتن هنرمند ایرانی از فضای بین الملی داشتند. سینمای ایران به راحتی می‌توانست به فستیوال‌های خارجی راه پیدا کند و هنرمندان و نقاشان می‌توانستند با ساده‌ترین روش‌ها در مجامع غربی به نمایش آثار خود بپردازند. ضمن اینکه عمومی شدن اینترنت و ماهواره آخرین ضربه به مرزبندی‌های نظام اسلامی با خارج را وارد کرد. با ورود تکنولوژی‌های جدید هنرمندان توانستند با مرزهای خارج ارتباط برقرار کنند و ضمن تاثیر پذیری هنری از نظر مالی نیز به دنبال راهکارهای جدیدتری بگردند. بسیاری از‌‌ همان هنرمندان متعهد اولیه که حلقه‌های اولیه حوزه هنری را شکل داده بودند پس از آشنایی با فضاهای جدید تغییر هویت دادند و حتی مانند محسن مخلباف پاپیون زده و فیلمی همراه سکانس‌های برهنگی ساختند.
- اقتصاد
یکی از ابزارهای مهم شوروی برای به انقیاد در آوردن هنرمند، اقتصاد بود. ساختار اقتصادی بسته شوروی این اختیار را به حاکمان می‌داد تا هنرمند را ناچار به پذیرش قواعد عرضه و تقاضا کنند. در واقع یک اصل ساده وجود داشت. یا به روش حزب حاکم کار می‌کنی و یا کارت خریداری ندارد. این در حالی است که سیستم اقتصادی جمهوری اسلامی تفاوت‌های آشکاری با شوروی دارد. اقتصاد ایران نه آنچنان بسته است که شوروی بود و نه دولت آنچنان ثروتمند است که بتواند جوابگوی نیاز ملی تمام هنرمندان باشد. در این شرایط با وجود آنکه بودجه‌های دولتی می‌توانند بخش بزرگی از هنرمندان را جذب کنند اما همواره در خارج از دایره اقتصاد دولتی و بودجه‌های نهادهایی مانند حوزه هنری، می‌توان خریدارانی برای هنر پیدا کرد، تهیه کنندگانی برای سینما یافت و یا خریدارانی خصوصی برای تابلوهای نقاشی. کما اینکه در تمام این سال‌ها خریدهای دولتی آثار هنری بخش ناچیزی از اقتصاد هنری را به خصوص در زمینه تجسمی تشکیل داده‌اند.
ـ مقاومت
شاید نتوان همه این‌ها را گفت و از نقش مقاومت هنرمندان در این دوران نامی نبرد. هنرمند ایرانی هنگامی که فضا را برای فعالیت بسته دید، اگر نمی‌خواست که همرنگ محیط شود یا مهاجرت کرد و به این وسیله درهای تازه‌ای رو به هنرش باز شد و یا در کشور ماند و مقاومت کرد. آن دسته‌ای که کوچ کردند اغلب توانستند تجربیات جدیدی را با خود همراه کنند. هرچند که گروهی نیز در فضای جدید نتوانستند به چیزی که می‌خواهند برسند و سرخوردگی اولین نتیجه مهاجرت اجباری اشان شد. دسته بزرگی که ماندند در حوزه‌های مختلف دست به مقاومت زدند. بسیاری از اساتید در جریان انقلاب فرهنگی از دانشگاه‌ها حذف شدند اما در آتلیه‌های خود تلاش برای آموزش را فراموش نکردند. در حوزه تجسمی گالری‌های خصوصی تا سال‌ها نقاشان و مجسمه سازان مستقل را یاری کردند تا اینکه دولت سرانجام سر تسلیم فرد آورد و بینال‌ها پا گرفت، هرچند که محدودیت‌های ریز و درشت همچنان بر سر این هنرمندان آوار می‌شد. در این میان اما یک نکته بسیار مهم و آزار دهنده باقی ماند و آن «خود سانسوری» است. هنرمندان و نویسنده ایرانی برای آنکه به ناچار کار خود را از سد فیلتر عبور دهد، تلاش کرد با سیستم هماهنگ شود. این تلاش که شاید در ابتدا خودآگاه و از سر تیزهوشی بود به مرور زمان تبدیل شد به ابزاری بر ضد خود. به این معنی که ذهن هنرمند عادت کرد به اینکه چگونه بنویسد که سانسور نشود و حتی در بسیاری از شرایط تلاش نکرد که مرزهای سانسور را بشکند. به زودی در نوشتار دیگری به این مقوله «خودسانسوری» خواهم پرداخت.
امروز
همزمان با قیام مردمی سال ۸۸ و پس از سرکوب‌های خونین این سال‌ها آنچه در داخل کشور بیش از پیش به چشم می‌خورد یکدست سازی حکومت در تمام جوانب است. در این میان حاکمیت علاوه بر اینکه می‌کوشد با استفاده از نظریات رهبر ایران هنر متعهد را تئوریزه کند، در عین حال از برخوردهای پلیسی و قضائی نیز رویگردان نیست. چندی پیش دادستان تهران پس از توقیف اجرای یک تئا‌تر در گفتگوی مطبوعاتی به روشنی بر این سیاست گذاری تاکید کرد: «متاسفانه هنرمندان فراموش کرده‌اند که باید هنرشان در خدمت حفظ انقلاب باشد … درست است ما سرمان شلوغ است و درگیر سیاست هستیم، اما دادستان از هیچ جا غافل نمی‌شود … امیدوارم هنرمندان به یاد داشته باشند که بزرگ‌ترین کار آن‌ها حفظ انقلاب باید باشد و ما حق نداریم در قالب هنر به بسیاری از ارزش‌ها اهانت کنیم.» البته حفظ انقلاب و ارزش‌های انقلابی مهم‌ترین شعار حامیان یکدست سازی فرهنگی و هنری از ابتدای شکل گیری انقلاب اسلامی بوده و مطمئنا در آینده نیز خواهد بود. باید به نظاره نشست و نتایج سیاست گذاری‌های فرهنگی جدید جمهوری اسلامی را دید که مشخصا با حذف خانه سینما کلید خورده است.

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته