-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 08/07/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



یکشنبۀ گذشته وزیر امورخارجۀ سوریه ولید المعلم در زمانی که کشورش دچار از هم گسیختگی است برای سفری غیرمنتظره به تهران رفت. می توان گفت جمهوری اسلامی آخرین کشوری است که بدون چون و چرا از حکومت سوریه پشتیبانی می کند. حتی روسیه و چین که تاکنون تحریم علیه سوریه را رد کرده اند به تدریج شروع به بررسی مجددِ سیاست خود می کنند.

گرچه ایران اعلام آمادگی کرده بود از هر طرح صلحی حمایت کند اما تنها به شرطی که اسد سرقدرت بماند. چنین می نماید اتحاد با سوریه آنقدر برای ایران مهم باشد که معاون رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مسعود جزایری گفته ایران اجازۀ تغییر حکومت را در سوریه به دست «دولت های دشمن» مانند عربستان سعودی و قطر یا ترکیه نخواهد داد. آیا در نتیجه ایران حتی آماده است به خاطر اسد وارد جنگ شود؟

برای جمهوری اسلامی پای خیلی چیزها در میان است. اگر حکومت اسد سقوط کند کل بنایی فرو می ریزد که ایران در سال های گذشته به زحمت در خاورمیانه بنا کرده است.

مذهب نقشی ندارد

مناسبات نزدیک بین سوریه و ایران کوتاه زمانی بعد از استقلال سوریه در سال ۱۹۴۶ آغاز شد. بر میزان این مناسبات در طول سالها پیوسته افزوده شده است. جالب توجه این است که نه مشترکات مذهبی و نژادی و فرهنگی و به ویژه سیاسی بلکه بیشتر دشمن های مشترک باعث این نزدیکی شده است.

سوریه کشوری است عربی با اکثریت سنی، در ایران اما اکثریت با شیعیان است. از نظر سیاسی سوریه متعلق به جبهۀ پایداری عرب در مقابل اسرائیل است و در جنگ سرد به ملی گرایی عربی و سوسیالیسم و اردوگاه شوروی گرایش داشت. ایران برعکس تا قبل از انقلاب اسلامی مناسبات خیلی خوبی با اسرائیل داشت و کاملاٌ در اردوگاه غرب بود. اما هر دو کشور ابتدا با بعثی های عراق دشمنی داشتند؛ با به قدرت رسیدن اسلام گرایان در ایران اسرائیل هم به دشمنان مشترک اضافه شد. از این زمان به بعد مناسبات برای هر دو کشور اهمیت راهبردیِ روزافزون یافت. به ویژه که حالا دیگر هردو کشور از سوی غرب و در رأس همه ایالات متحده مورد دشمنی و تهدید بودند.

بنابراین منطقی بود که در جریان جنگ عراق و ایران ( ۱۹۸۰ -۱۹۸۸ ) سوریه تنها کشور عربیِ حامی ایران باشد. سوریه در آن زمان جلوی عبور نفت عراق را از داخل خاک خود گرفت و به ایران اجازه داد نیروهای سپاه پاسداران را در سوریه و در نزدیکی مرز لبنان مستقر کند. در مقابل ایران نفتِ مجانی به ارزش یک میلیارد دلار به سوریه صادر کرد.

بعد از جنگ سوریه و ایران بر مناسبات اقتصادی و نظامی خود افزودند. دو سال پیش حجم مبادلات بازرگانی بین دو کشوربه پنج میلیارد دلار رسید.

سوریه برای ایران همچون پل است

دو کشور در سال ۲۰۰۶ قرار داد همکاری نظامی در زمین و دریا امضا کردند. ایران در سال ۲۰۱۲ یک سامانۀ مدرن رادار ایجاد کرد که سوریه را قادر می سازد موشک های اسرائیلی را زیرنظر بگیرد و در نتیجه بهتر از امنیت هوایی خود و لبنان و همچنین ایران حمایت کند.

سوریه اکنون مانع بزرگ در راه تلاش برای تضعیف و انزوای ایران است. تعجبی ندارد که سعودی ها همراه قطر از زمان آغاز نا آرامی ها در سوریه به شدت از شورشیان با دادن سلاح حمایت کرده اند، بعد از آنها ترکیه است که در این درهم گسیختکی بخت خود را برای قدرت منطقه ای شدن می بیند. چنین می نماید این واقعیت که در این راه سازمان های تروریستی از هر طیفی دخالت می کنند نه آنها و نه کسی را در غرب چندان ناراحت نمی کند.

از نظر راهبردی مهم برای ایران به ویژه نقش پل گونه ای است که سوریه برای راه جمهوری اسلامی به مردم کشورهای عربی دارد، به لبنان و فلسطین و اقلیت های شیعی در کشورهای غرب خلیج فارس. در دهۀ هشتاد حدود ۱۵۰۰ نفر از نیروهای سپاه ایجاد حزب الله را در لبنان سازماندهی کردند و نیروهای آن را آموزش دادند. از این زمان به بعد ایران به حزب الله پول و سلاح می دهد، حتی موشک.

امروز حزب الله قوی ترین نیرو در لبنان است و پیوندی محکم با جمهوری اسلامی دارد. دو سازمان فلسطینی نیز یعنی حماس و جهاد اسلامی از جمله توسط ایران حمایت می شوند. دست آخر اینکه ایران می کوشد نفوذش را بر اقلیت شیعه در کشورهای عرب خلیج فارس گسترش دهد، به ویژه در بحرین، و نیز البته عربستان سعودی. بعد از سرنگونی صدام حسین و قدرت گرفتن شیعیان در عراق این کشور نیز در منطقۀ نفوذ ایران به حساب می آید. ایران در این فاصله قدرت بزرگ منطقه ای شده است.

ایران برای سعودی ها بیش از حد قوی است

دقیقاٌ همین مطلب دشمنی کشورهای عرب به ویژه عربستان سعودی را بر می انگیزاند. غرب نیز منافع خود را در خلیج فارس در خطر می بیند. اینگونه بود که عربستان سعودی، در این فاصله در کنار اسرائیل مهمترین متحد غرب در منطقه، با حمایت گستردۀ آمریکا و نیز آلمان زرادخانۀ خود را توسعه می دهد و جبهه ای از کشورهای عرب خلیج فارس را علیه همسایۀ شمالی ایران می سازد. از «محور شیعی» صحبت شده است که در مقابل آن محور سنی گذاشته شد. سعودی ها می کوشند در لبنان حزب الله را به سوی خود جلب کنند، در عراق به سنی ها در مبارزه با شیعیان اسلحه داده می شود و در کشورهای عرب خلیج فارس نا آرامی های شیعیان، همانند سال گذشته در بحرین، با سبوعیت سرکوب می شود.

سوریه اکنون مانع بزرگ در راه تلاش برای تضعیف و انزوای ایران است. تعجبی ندارد که سعودی ها همراه قطر از زمان آغاز نا آرامی ها در سوریه به شدت از شورشیان با دادن سلاح حمایت کرده اند، بعد از آنها ترکیه است که در این درهم گسیختکی بخت خود را برای قدرت منطقه ای شدن می بیند. چنین می نماید این واقعیت که در این راه سازمان های تروریستی از هر طیفی دخالت می کنند نه آنها و نه کسی را در غرب چندان ناراحت نمی کند.

اکنون تهران هرکاری را می کند که بشار اسد را نگه دارد. زیرا اگر اسد سقوط کند ایران دچار انزوایی شدید می شود و به سختی می تواند فشار تحریم ها را تحمل کند. حملۀ نظامی به ایران نیز در چنین صورتی بسیار راحت تر می شود. اما دخالت ایران در جنگ سوریه کمتر خطرناک نخواهد بود.

در حال حاضر چنین نمی نماید که اسد بتواند در مدت زمان کوتاهی شورشیان را سرکوب کند. طرح ایران: جنگ داخلی طولانی و فرسایشی، شبیه جنگ داخلی در لبنان که پانزده سال تمام به درازا کشید.

* از: بهمن نیرومند / در: دی تاگس تسایتونگ


 


در اسرائیل از حملۀ این کشور به ایران ترس وجود دارد اما سکوت می شود. چرا وزیران و کارکنان نیروهای مسلح بلند نمی شوند و نظر خود را آزادانه نمی گویند؟ مقاله ای از نویسندۀ اسرائیلی داوید گروسمان.

ممکن است کار به این صورت انجام شود: اسرائیل به ایران حمله می کند – با وجود مخالفت شدید رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما که مؤکداٌ از اسرائیل خواهش می کند کار را به ایالات متحده واگذار کند. چرا؟ زیرا بنیامین ناتانیاهو یک ذهنیت تاریخی و یک برداشت تاریخی دارد که طبق آن، به زبان ساده، اسرائیل «ملتی جاویدان» است و ایالات متحده، احترامش به جای خود، تنها آشور یا بابل، آتن یا رومِ روزگار ماست. یعنی: ما نامیرائیم، ما ملتی هستیم جاویدان و آنها، با وجود توان و قدرتشان، فقط برای چندگاهی هستند و می گذرند.

ممکن است کار به این صورت انجام شود: اسرائیل به ایران حمله می کند – با وجود مخالفت شدید رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما که مؤکداٌ از اسرائیل خواهش می کند کار را به ایالات متحده واگذار کند. چرا؟ زیرا بنیامین ناتانیاهو یک ذهنیت تاریخی و یک برداشت تاریخی دارد که طبق آن، به زبان ساده، اسرائیل «ملتی جاویدان» است و ایالات متحده، احترامش به جای خود، تنها آشور یا بابل، آتن یا رومِ روزگار ماست. یعنی: ما نامیرائیم، ما ملتی هستیم جاویدان و آنها، با وجود توان و قدرتشان، فقط برای چندگاهی هستند و می گذرند.

آنها منافع سیاسی و اقتصادیِ مستقیم و تنگ نظرانه دارند: نگران تأثیر حمله بر قیمت نفت و انتخابات ریاست جمهوری هستند، در حالیکه ما، مانند همیشه، در سرزمین جاویدان اسرائیل زندگی می کنیم. ما را حافظه ای تاریخی است پر از معجزه های ناگهانی و نجات های پیروزمندانه که توجهی به منطق و واقعیت ندارند. رئیس جمهور آنها بزدلی است که باور دارد دشمنانش همچو او اهل خردند در حالیکه ما در چهار هزار سال گذشته در نبردی بی امان با تیره ترین قدرت های زیرزمینی و پلیدترین نیت های انسانی بوده ایم و از این رو خیلی خوب می دانیم چه چیزی لازم است تا در این عرصه های سؤال برانگیز جان سال به در بریم.

گرفتارِ جهان بینی ناتانیاهو

برخی این تصویر را ترسناک خواهند یافت اما احتمالاٌ نخست وزیر اسرائیل آن را توصیف صائبی می بیند؛ حتی ممکن است ستایشی از خود تلقی کند. از قرار نخست وزیر از حمایت ائتلافی گسترده برخوردار است و جناحِ مخالف چندان موی دماغش نمی شود. به گونه ای به عنوان پادشاه خودکامه عمل می کند، آنگونه که «مجلۀ تایم» او را نامیده است پادشاه بی بی. منظور این است که، اگر قرار باشد تصمیم های مهم گرفته شود، آینده و سرنوشت مردم اسرائیل در درجۀ اول اسیر قضاوت ناشی از جهان بینی افراطی و خشک و مصالحه ناپذیر ناتانیاهوست.

به دیگر سخن: حتی تعداد فراوانی از اسرائیلی ها با سلیقه های گوناگون سیاسی که نمی خواهند اسرائیل به ایران حمله کند اکنون همراه برخی کارشناسان امنیتی با تأسف تمام در دام جهان بینی بستۀ نخست وزیر گرفتار آمده اند.

با این وجود ناتانیاهو همکاران با وفایی در دولت دارد، آدم هایی که ظاهراٌ با نظر و تصمیم های او مؤافقند. مزیت آنها در مقابل مردم معمولی به گفتۀ خودشان در «اطلاعات بیشتر» است زیرا اینان «همۀ واقعیت ها و ارزیابی ها» را در اختیار دارند. درست است، دولتی دمکراتیک اینگونه کار می کند، اما اسرائیلی ها از تجربه های تلخ آموخته اند که رهبران آنها از اشتباه های سنگین مصون نیستند و اینکه آنها مانند هرکس دیگر – و شاید هم بیشتر – در معرض خودفریبی هستند و شور و شوق تندروها آنها را با خود می برد.

از این رو، چون موضوع سرنوشت سازی است، ما وظیفه داریم دوباره و دوباره بپرسیم یا دست کم بخواهیم که تصمیم گیران از خود بپرسند و صادقانه پاسخ دهند: آیا «مطلعان» واقعاٌ همۀ آنچه را باید بدانند می دانند؟ آیا واقعاٌ کسی می تواند چنین تصمیمی را بگیرد؟ کسی واقعاٌ می تواند «همۀ واقعیت ها و ارزیابی ها» را که چنین اقدامی به دنبال دارد بسنجد و محاسبه کند؟

آیا «مطلعان» واقعاٌ مطمئنند که در میزان توانایی نیروهای دفاعی اسرائیل مبنی بر اینکه مسئلۀ بمب اتمی ایران را برای همیشه حل کند اغراق نمی کنند و امکانات ایران را دست کم نمی گیرند؟ واقعاٌ مطمئنند که ایران در صورت حملۀ اسرائیل به بمب دست نخواهد یافت یا، اگر با این وجود به بمب برسد، علیه اسرائیل به کار می گیرد؟

«بمباران کردن یا شدن»

به دیگر سخن: آیا «اطلاع» آنها منحصراٌ مبتنی بر واقعیت هاست یا جانبدارانه است و از روی ترس، آیا آرزوست و بازتاب ترس های گذشته که هیچکس نمی تواند مانند ناتانیاهو این چنین ماهرانه به آنها دامن بزند؟ و از همه مهمتر: آیا کاملاٌ می دانند که حمله به قدرت مهمی مانند ایران، آنهم با بی توجهی به آمریکا، ممکن است یکی از بدترین اشتباهاتی باشد که دولتی در اسرائیل تاکنون مرتکب شده است؟

البته که ایران هسته ای خطری واقعی است، و نه تنها محصول تخیل عجیب و غریب دولت اسرائیل. اما حتی در وضعیت کنونی راه های دیگری وجود دارد، دیگر امکان های عمل کردن یا نکردن، و البته نیز تضمین برگشت ناپذیر آمریکا که ایران قدرت هسته ای نمی شود. اما ظاهراٌ اسرائیل دچار نیروهای قدیمی و تقریباٌ مرموزی است که دیگر آنها را در اختیارِ خود ندارد، این نیروها از ذهنیت تاریخی ذکر شده تغذیه می شوند که تقریباٌ بدون استثناء همۀ ترس های خود را در شرف واقعیت می بیند و، مانند آهنی که جذب آهن ربا می شود، پیوسته خود را در آغوش خطری می داند که موجودیت کشور را تهدید می کند.

حامیان حمله یک خط مستقیم می بینند که در پایان آن امرمخیر است به «بمباران کردن یا شدن» – با تابلویی در بالایش: «شمشیر باید تا ابد در حرکت باشد.» رهبری اسرائیل چنان در این نحوۀ تفکر گرفتار آمده که چنین می نماید فرمانی آسمانی یا قانون طبیعی است که اسرائیل همیشه محکوم است در هر دو راهۀ ناخوشایندی یا تصمیمی مربوط به امنیتش فقط یک راه را برود: «بمباران کردن یا شدن»، حمله کردن و مورد حمله قرار گرفتن.

گرفتار نیروهای قدیمی و تقریباٌ اسرارآمیز

البته که ایران هسته ای خطری واقعی است، و نه تنها محصول تخیل عجیب و غریب دولت اسرائیل. اما حتی در وضعیت کنونی راه های دیگری وجود دارد، دیگر امکان های عمل کردن یا نکردن، و البته نیز تضمین برگشت ناپذیر آمریکا که ایران قدرت هسته ای نمی شود. اما ظاهراٌ اسرائیل دچار نیروهای قدیمی و تقریباٌ مرموزی است که دیگر آنها را در اختیارِ خود ندارد، این نیروها از ذهنیت تاریخی ذکر شده تغذیه می شوند که تقریباٌ بدون استثناء همۀ ترس های خود را در شرف واقعیت می بیند و، مانند آهنی که جذب آهن ربا می شود، پیوسته خود را در آغوش خطری می داند که موجودیت کشور را تهدید می کند.

از این رو این پرسش مبرم مطرح می شود: چرا وزیران و کارکنان نیروهای مسلح – انسان هایی که اکنون مقام دارند نه آنهایی که کار خود را انجام داده اند – بلند نمی شوند و راحت حرف خود را نمی زنند؟ کسانی هستند که در گفتگوهای خصوصی، خود را مخالف حمله نشان می دهند، بر این باورند که حملۀ اسرائیل، ایرانِ در راه قدرت هسته ای شدن را تنها کمی به عقب برخواهد گرداند. اینان از پیامدهای سنگینی نگرانند که چنین حمله ای برای موقعیت اسرائیل خواهد داشت، برای بقای بی خطرش. چرا درست حالا بلند نمی شوند، که هنوز ممکن است، و نمی گویند: ما مؤافق این نظر خود بزرگ بینانه، این جهان بینی عده ای که کشور را در خطر نابودی می بینند و خود را منجی آن نیستیم؟

در تاریکی لب فروبسته اند

آیا وفاداری به نظام مهمتر از وفادرای به امنیت و آیندۀ اسرائیل است – آن چیزی که زندگی خود را وقف آن کرده اید؟ چنین اقدامِ چشمگیری با معنی ترین کاری است که می توانید برای اسرائیل انجام دهید، برای امنیت و اینده اش.

و ما چه، ملت اسرائیل که ناگهان در وسط این تاریکیِ فزاینده لب فروبسته ایم، مایی که با چشمان باز در تسلیمی فاجعه بار نادیده می نگریم تهدیدی را که هر روز بر میزان آن افزوده می شود؟ ما به خود و فرزندانمان چه می توانیم گفت آنگاه که از ما بپرسند چرا ساکت ماندید؟ چرا به صورت توده ای به خیابان نرفتیم تا علیه جنگی دیگر که ما آغاز کرده ایم تظاهرات کنیم؟ چرا ما یک چادر برای اعتراض نمادین در برابر مقر نخست وزیر برپا نکردیم تا نسبت به فاجعۀ ممکنی هشدار دهیم که در برابر ماست؟ زیرا همانگونه که بیالیکِ شاعر در مورد دیگری گفته است: ما هستیم که بهای این ضربه را با خون و جانمان خواهیم پرداخت.

* از:داوید گروسمان/ در: فرانکفورترآلگماینه تسایتونگ


 


ورود ارتش اسرائیل به بیروت در ۳۰ سال پیش منجر به خروج یاسر عرفات و ۱۱ هزار جنگندۀ سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان شد. جای آنها را در جمهوری زیتون سازمانی گرفت که تا امروز نقشی کلیدی در بحران خاورمیانه بازی می کند: حزب الله.

در سراسر جهان مأموران دنبال افراد پشت پردۀ حمله به اتوبوس جهانگردان اسرائیلی در بلغارستان هستند – تاکنون بدون نتیجه. دولت اسرائیل مدعی است حزب الله در پشت این حمله است. کارشناسان انتشارات گروه جینز اینفورمیشن که در زمینۀ سیاست امنیتی فعال است تأیید می کنند: «این سازمان ترور را کامل کرده است.» برای این کارشناسان به خوبی تصورپذیر است که این جمله تا اندازه ای واقعیت را بیان می کند. به گفتۀ اینان حزب الله همانند یک کشور سازماندهی شده است و وسایلی در اختیار دارد مانند یک کشور، اما پایبند قواعدی نیست که برای کشورها صادقند.

اینکه این سازمان وجود دارد مسئولش خود اسرائیل است. میرداگان رئیس سابق سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل موساد و امروز منتقد سرسخت سیاست امنیتی این کشور در یک سخنرانی برای داوطلبان افسری گفت: «موجودیت حزب الله نتیجۀ جنگ اول لبنان است. این نکته باید به ما یاد بدهد که قبل از هر جنگ باید نگاهی فراگیر به همۀ امکان ها داشته باشیم. سیاست و سازمان های اطلاعاتی باید همکاری تنگانگی داشته باشند.»

صرفنظر از اینکه اظهارات داگان جنگ های جدید را منتفی نمی کند: در هر صورت سی سال پیش این همکاری وجود نداشت. ورود اسرائیل به پایتخت لبنان بیروت و قتل عام آوارگان فلسطینی در صبرا و شتیلا به دست شبه نظامیان مسیحی و خلأیی که در کشور همسایۀ اسرائیل لبنان به وجود آمد و صعود حزب الله را ممکن ساخت – اینها برنامه ریزی نشده بود.

امروز قطعی است که حتی نخست وزیر بگین از این طرح ها اطلاعی نداشت. یکی از کارمندان بگین در سال ۲۰۰۶ و به مناسبت جنگ دوم لبنان در یک مصاحبۀ تلویزیونی گفت: «در آن موقع اعضای دولت تلفنی از ستاد ارتش در این مورد با خبر شدند که ارتش هم اکنون در وسط بیروت است. بگین از خشم حال خود را نمی فهمید: هیچگونه هماهنگی با سازمان های اطلاعاتی انجام نگرفته بود، بحثی در دولت نشده بود. شارون خیلی ساده تصمیم گرفته بود که کار را یکسره کند.»

بعد از اینکه ابتدای ژوئن ۱۹۸۲ سوءقصدی به سفیر اسرائیل در لندن انجام شده بود که وی به صورت معجزه آسایی از آن جان سالم به در برد دولت نخست وزیرِ دست راستی اسرائیل مناخم بگین دستور ورود به لبنان را داد کشوری که سازمان آزادیبخش فلسطین پیوسته از آنجا حمله به هدف هایی در خاک اسرائیل کرده بود.

قرار بود ظرف ۴۸ ساعت جنگجویان سازمان آزادیبخش فلسطین تا حد ممکن به سمت شمال رانده شوند. امروز مشخص است که وزیر وقت دفاع آریل شارون هدف خاص خود را دنبال می کرده است: همانطور که بعدها به کمیسیون تحقیق در مورد ماجرای صبرا و شتیلا گفت می خواسته در لبنان «نظمی نوین» ایجاد کند: قرار بود در لبنان با کمک شبه نظامیان مسیحی دولتی با ثبات و دوست با اسرائیل ایجاد شود.

امروز قطعی است که حتی نخست وزیر بگین از این طرح ها اطلاعی نداشت. یکی از کارمندان بگین در سال ۲۰۰۶ و به مناسبت جنگ دوم لبنان در یک مصاحبۀ تلویزیونی گفت: «در آن موقع اعضای دولت تلفنی از ستاد ارتش در این مورد با خبر شدند که ارتش هم اکنون در وسط بیروت است. بگین از خشم حال خود را نمی فهمید: هیچگونه هماهنگی با سازمان های اطلاعاتی انجام نگرفته بود، بحثی در دولت نشده بود. شارون خیلی ساده تصمیم گرفته بود که کار را یکسره کند.»

سه هفته بعد رهبر فلسیطینی ها عرفات و ۱۱ هزار جنگندۀ سازمان آزادیبخش فلسطین لبنان را از راه دریا ترک کردند. راه حلی بود مبنی بر مصالحه. دولت اسرائیل زیرفشار زیاد افکار عمومی مردم خود دنبال راهی سریعی می گشت – که مدتها بود جلویش بسته شده بود: جنگ باعث شده بود لبنان بیشتر دچار از هم گسیختگی شود، باعث شده بود که شبه نظامیان اسلام گرا به هم بپیوندند و حزب الله را به وجود بیاورند و سوریه در لبنان دخالت کند. در پایان نه ۴۸ ساعت که ۱۸ سال طول کشید تا آخرین سربازان اسرائیلی لبنان را ترک کردند.

اسرائیل درس عبرت گرفته است؟ الیاهو وینوگراد می گوید: «تا سال ۲۰۰۶ که نه.» وی نایب رئیس کمیسون تحقیقی بود که باید جنگ دوم لبنان در ژوئیه و اوت ۲۰۰۶ را مورد بررسی قرار می داد: «باز هم اشتباهات مشابهی رخ داد. کسی طرحی نداشت، کسی حرف دیگری را نشنید. در پایان باز هم انسان های زیادی در هردو طرف کشته شدند.»

درسی از آن گرفته شد؟ میر داگان در پایان سخنرانیش در پاسخ به پرسش یکی از حاضران به کوتاهی گفت: «امیدوارم.» بیشتر هم نیازی نبود که بگوید. در این فاصله هر کس در اسرائیل هشدارهایش را نسبت به حملۀ نظامی علیه ایران شنیده است. به گفتۀ او در زمانی که دور- و -بر اسرائیل را سازمان هایی گرفته که مانند کشورها می جنگند اما نباید همچون کشورها خود را در برابر جامعۀ جهانی پاسخگو بدانند چنین گامی «خود کشی» است.

هشدارهایی که سخنگویان دولت اسرائیل «نظرِشخصی یک مرد پیر» می دانند.

* از: اولیور اِبِرهارت / در: نُویس دویچلند


 


کوفی عنان در نقش خود به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل متحد به سوریه، به تازگی اظهارات تکان دهنده ای داشته است. وی گفته که ایران در برخورد با سوریه «تشویق و همکاری زیادی» از خود نشان داده و «باید بخشی از راه حل در نظر گرفته شود».

اظهارات عنان بی هیچ گونه گواه و شاهدی تلاش دارد ایران را در جایگاه کمک و همسو با تلاش های بازدارنده اسد از از کشتار شهروندانش معرفی کند.

اما واقعیت، درست به عکس این موضوع شبیه تر است. ماه مارس گذشته، سایت ویکی لیکس هزاران ایمیل از سپاه پاسداران فاش کرد که با شرح جزییات نشان می داد سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی که از دولت تامین هزینه می شود نیروهای سوری را به خاطر امتناع از آتش گشودن به روی معترضان بی گناه، کشته است. علاوه بر این اسنادی که از دفتر ریاست جمهوری سوریه به بیرون راه پیدا کرده نشان می دهد که ایران تاکنون بیش از ۱ میلیارد دلار به خاطر کمک به اسد برای گذر از تحریم های شدید ایالات متحده، اتحادیه اروپا و اتحادیه عرب به بانک مرکزی سوریه پرداخت کرده است.

ایران کشوری است که وحشیانه دست به کشتار و سرکوب مردم خود می زند و تروریسم جهانی را تامین مالی می کند. بهره گرفتن از کمک چنین کشوری برای حل بحران انسانی همسایه اش سوریه احمقانه است، چرا که دست ایران در کشتار سوریه دخیل است. ایران، مالی و شفاهی، گفتاری و سیاسی تا آن جا که بتواند تلاش می کند که خودکامگی را بر قرار کند. حکومت خودکامه ایران اکنون بنا به گزارش سازمان عفو بین الملل مسئول کشتار ۱۲ هزار شهروند غیر نظامی (در داخل ایران) اعلام شده است. در واقع،سابقه حقوق بشر ایران در میان ملت ها در شمار بدترین هاست.

اکتبر گذشته گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد احمد شهید، در گزارش خود به مجمع عمومی سازمان ملل، ایران را مسئول «الگوی نقض سازمان دهی شده حقوق بنیادین بشر» دانست. قانون حقوق بشر از تعدادی پیمان و کنوانسیون در حد توانایی افراد بشری است ساخته شده است و صرف نظر از نژاد و یا جنسیت، قومیت، یا خاستگاه ملی خاص، بر برخی از حقوق انکارنشدنی انسان ها صحه می گذارد: قانون حقوق بشر درباره همه انسان ها صدق می کند.

در حالی که ایران چندین پیمان بین المللی را امضا کرده و به تصویب رسانده، تاریخ گواه نقض آشکار پیمان های بین المللی در این کشور است. میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) در سال ۱۹۷۵ و کنوانسیون حقوق کودک (CRC) در سال ۱۹۹۴ در شمار این پیمان هایند و بارها و بارها زیر پا گذاشتن این پیمان ها به وسیله ایران، این کشور همچنان از مجازات مصون باقی مانده است.

علاوه بر این گویا نهادهای موظف به گزارش موارد نقض پیمان ها آشکارا سکوت اختیار کرده اند و یا چشم بر روی تمام این موارد بسته اند. در واقع از سال ۲۰۰۲ تا سال گذشته، تنها در اکتبر ۲۰۱۱ برای اولین بار گزارشگر مخصوص سازمان ملل متحد گزراشی درباره وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران منتشر کرد. از آن زمان نیز گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، تنها با ارائه یک گزارش در ماه مارس ۲۰۱۲ بر مخالفت سازمان ملل با جنایات دولت ایران تاکید دوباره ای کرد ولی هیچ گونه اقدام عملی از سازمان ملل دیده نشد. نه در دادگاه کیفری بین المللی (ICC) و نه دیوان بین المللی دادگستری (ICJ) تا به حال پرونده ای درباره ایران، مقاماتش و یا جنایات جنگی ایران و تحریک به نسل کشی گشوده نشده است و گزارشگر ویژه نیز تاکنون اعلام نکرده است که چنین پرونده ای ایجاد می شود. چنین انفعالی منجر به جهل و توهم شده است. بدتر از آن این که اظهارات کوفی عنان به درستی نشان می دهد که چگونه حقیقت زیر پا نهاده شده است.

تخریب آزادی مذهبی

آزار و اذیت گسترده اقلیت های مذهبی ایران، نمونه وقیحی از بی اعتنایی آشکار به حقوق بشر است. ماده ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، حق آزادی فکر، وجدان و مذهب را برای همه تضمین شده می داند. در حالی که ماده ۱۳ قانون اساسی ایران یهودیت و مسیحیت را به عنوان اقلیتهای مذهبی به رسمیت شناخته و افراد «در حدود قانون» مجاز به انجام مراسم دینی خود هستند. حدود قانونی که در این جا تعیین شده است، حدود قانون شریعت یا همان قانون اسلامی است.

آزار و اذیت گسترده اقلیت های مذهبی ایران، نمونه وقیحی از بی اعتنایی آشکار به حقوق بشر است. ماده ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، حق آزادی فکر، وجدان و مذهب را برای همه تضمین شده می داند. در حالی که ماده ۱۳ قانون اساسی ایران یهودیت و مسیحیت را به عنوان اقلیتهای مذهبی به رسمیت شناخته و افراد «در حدود قانون» مجاز به انجام مراسم دینی خود هستند. حدود قانونی که در این جا تعیین شده است، حدود قانون شریعت یا همان قانون اسلامی است.

در نتیجه حقوق برشمرده شده در قانون اساسی، در عمل، اقلیتهای مذهبی را تکذیب می کند. در خلال سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰، شمار ۲۷۶ مسیحی صرفا به خاطر انجام مراسم مذهبی خود بازداشت شدند. جرم آن ها «تبلیغ مسیحیت» و «فعالیت علیه اسلام» اعلام شد. کشیش ندرخانی بدون هیچ گونه جلسه محاکمه ای ۱۰۰۰ روز است که در زندان به سر می برد. ماجرای برخورد با پیروان آیین بهایی که در قانون اساسی به رسمیت شناخته نشده از این نیز غمبارتر است. از سال ۱۹۷۹ (انقلاب) تاکنون ۲۰۰ بهایی به طور سازمان یافته به دستور دولت کشته شده اند. از سال ۱۹۸۰ (یک سال پس از انقلاب-م) ، املاک و دارایی های ۶۴۰ بهایی کشف و ضبط شده است. در ژوئن ۲۰۰۴ نیروهای دولتی خانه میرزا عباس نوری، پدر بهاء اله - بنیانگذار مذهب بهایی را در سال ۲۰۰۷ خراب کردند و بر اساس یک دستور دولتی، بهاییان از شرکت در کسب و کارهایی با درآمد بالا و حساس از جمله صنعت گردشگری، فیلم و کامپیوتر منع شدند.

ایران، ناکجاآباد زنان

میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز حمایت های ویژه را برای زنان تضمین می کند. بر این اساس هیچ گونه ازدواجی بدون رضایت کامل و آزادانه دو طرف پذیرفته نیست. همه افراد صرف نظر از جنسیت «در برابر قانون مساوی اند» و به طور یکسان شایسته پشتیبانی از سوی قانون شناخته می شوند.

پیش از انقلاب، حقوق زنان در قانونی به نام قانون حمایت از خانواده بر شمرده شد. این قانون در سال ۱۹۷۹ پس از انقلاب حذف شد و حقوق برابر زن در ازدواج، طلاق و حضانت کودک برچیده شد. اکنون در ایران دختری که به نه سالگی رسیده باشد را می توان مجبور به ازدواج کرد و درخواست طلاق یه جانبه نیز پذیرفته نیست جز در شرایط خاص و شدید، مثلا هنگامی که شوهر مبتلا به جنون باشد و یا بیش از ۵ سال مفقود شده باشد. همین طور زنان از ازدواج با مرد غیر مسلمان منع شده اند و اگر پوشش سنتی یعنی حجاب نداشته باشند به طور معمول مورد ضرب و شتم پلیس قرار می گیرند.

در دادگاه نیز ارزش زن نصف مرد تلقی می شود به گونه ای که برای مثال سهم ارث برای دختر تقریبا نیمی از سهم ارث پسر است. تجربه نشان می دهد که تلاش برای تغییر چنین قوانین زن ستیزی در ایران راه به جایی نمی برد. حرکت ابتکاری کمپین یک میلیون امضا از مقامات ایران می خواهد برابری بیشتری در زمینه ازدواج، طلاق، قوانین مربوط به زنا و تعدد زوجات قائل باشد. این حرکت نیز با دستگیری ۴۷ تن از بنیانگذاران این جنبش به وسیله دولت خفه شد و سایت اینترنتی اش ۱۸ بار به وسیله دولت فیلتر شد. (این سایت اکنون در ایران فیلتر است و شمار فیلتر شدن ها از ۱۸ بار نیز گذشته است-م)

مجازات کودکان

ماده ۳۷ کنوانسیون حقوق کودک از دولت ها می خواهد تا شرایطی فراهم کند که کودکان در معرض شکنجه یا سایر رفتارهای بی رحمانه غیر انسانی یا تحقیر آمیز قرار نگیرند و از جمله اعدام کودکان را مجاز نمی شمرد. ایران بر خلاف میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون حقوق کودک ایران را به طور مشروط پذیرفت: «در صورت ناسازگاری با قوانین داخلی و موازین اسلامی در هر زمانی، دولت جمهوری اسلامی ایران از عضویت این پیمان خارج شود.»

شروط اینچنینی اغلب از سوی کشورهای عضو یک پیمان به اجرا گذاشته می شود تا تضمین شود که مفاد پیمان نامه به وسیله قوانین کشور مورد نظر نقض نمی شود. گرچه چنین مقرراتی (برای عضو گیری بسیاری از کشورها) متداول است ولی انگیزه و نگرانی های خاصی درباره ایران وجود دارد. قوانین ایران با سطح پشتیبانی مد نظر کنوانسیون حقوق کودک بسیار فاصله دارد، تا اندازه ای که قبول کنوانسیون حقوق کودک به وسیله ایران کاملا بی اثر بوده است. مثلا مطابق تعریف کنوانسیون حقوق کودک، ۱۸ سالگی به مفهوم بزرگسالی در نظر گرفته می شود اما قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۹۹۱ سن بزرگسالی را هم معنی با بلوغ می داند که معمولا ۱۵ سال و گاهی حتا زیر این سن در نظر گرفته می شود.

ایران تنها کشوری است که از سال ۲۰۰۹ تاکنون در آن اعدام کودکان اتفاق می افتد. در سال ۲۰۱۱ پنج کودک بین ۱۶ تا ۱۷ سال به جرایمی از قتل تا اعتراض صرف، اعدام شدند. در سال ۲۰۰۵، جهان به عنوان ایران در ملاء عام دو نوجوان به جرم همجنسگرایی به دار آویخته وحشت زده شد. در سال ۲۰۰۵، جهان به خاطر به دار آویختن دو نوجوان در ملاء عام به جرم همجنسگرایی در وحشت فرو رفت.

ماده ۳ کنوانسیون حقوق کودک تعیین می کند که هیچ عملی نباید بر ضد «عالی ترین منافع کودک» انجام شود. مرکز نظارت آثار صلح (CMIP) در گزارش اکتبر سال ۲۰۰۶ به این نتیجه رسید که از مجموعه ۱۱۵ کتاب درسی ایران که به کودکان آموزش داده می شود، «ترویج نفرت در برنامه درسی» امری متداول است. مسائلی چون آماده سازی برای جنگ و شهادت «در برابر غرب و به ویژه در مقابل ایالات متحده و اسرائیل» به دانش آموزان یاد داده می شود. برای نمونه در کتاب گروه سنی ۱۰ سال، تصویری از دختران محجبه درج شده ات که آن ها را در حال حمل تفنگ و تجهیزات برای ۱۳ ساله ها نشان می دهد با این هدف که با سلاح، مواد منفجره و تاکتیک نظامی آشنا شوند. در کنار دیگر بندها، این ماجرا دست کم ماده بند ۳ پیمان را نقض می کند.

ایران تنها کشوری است که از سال ۲۰۰۹ تاکنون در آن اعدام کودکان اتفاق می افتد. در سال ۲۰۱۱ پنج کودک بین ۱۶ تا ۱۷ سال به جرایمی از قتل تا اعتراض صرف، اعدام شدند. در سال ۲۰۰۵، جهان به عنوان ایران در ملاء عام دو نوجوان به جرم همجنسگرایی به دار آویخته وحشت زده شد. در سال ۲۰۰۵، جهان به خاطر به دار آویختن دو نوجوان در ملاء عام به جرم همجنسگرایی در وحشت فرو رفت.

در حالی که جنب های مثبت عملی مبارزه به وسیله بندهای قانون (لافیر) بر کسی پوشیده نیست ولی سوء استفاده از قوانین غربی برای دستیابی به منافع استراتژیک و اهداف سیاسی مسئله ای است که نظر کمتر کسی را به تفکر درباره اهداف پنهانی این گونه مبارزه جلب می کند. یکی از این موارد، بهره گیری از قوانین حقوق بشر است، در جایی که بیشتر مورد نیاز است. جامعه بین الملل به روشنی کارایی خود را در مسئله حقوق بشر ایران از دست داده و در این مورد شکست خورده است. به همین ترتیب جامعه بین الملل نتوانسته ایران را وادار کند که در برابر نقض فاحش قانون پاسخگو باشد.

چنین مبارزه منفی بر روی نقض قوانین چشم می پوشد و محیط را برای کسی مثل کوفی عنان آماده می کند و به او مشروعیت می دهد تا چنین چیزهایی بگوید. تبریک کوفی عنان به دولت ایران برای کمک هایش در بحران سوریه محصول جانبی چنین مبارزه های قانون زده ای است، مبارزه ای که عملا پوچ و احمقانه است. بیش از آن نشان می دهد که دولت ایران در موقعیتی قرار دارد که گویی به حقوق تک تک افراد بشر احترام می گذارد. جامعه بین الملل نباید دیگر این افسانه خیالی را جار بزند. نقش قوانین بین المللی در جلوگیری از سوء استفاده ها، چندان وزنه سنگینی به نظر نمی رسد. تا زمانی که ایران با گستاخی تمام قوانین را نقض می کند و بدون مجازات باقی می ماند و تبریک هم دریافت می کند به سرمشقی برای دیگر کشورها تبدیل می شود.

* از: سام کرامر و سام کاهان / در: امریکن تینکر


سام کرامر دارای مدرک حقوق از دانشگاه منچستر و پژوهشگر پروژه لافیر است. سام کاهان انشجوی حقوق در دانشگاه کمبریج و عضو پروژه لافیر است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته